سخنی کوتاه در مورد آیین بهاء

نگاهی کوتاه به تاریخ بهائیت

نگاهی کوتاه به تاریخ بهائیت

«اصل فرقه بهائیت را شخصی به نام میرزا علی محمد شیرازی ملقب به باب تأسیس نمود، وی در شیراز می‌زیست، و در سال ۱۲۲۳ ھ ش هنگامی که ۲۵ ساله بود، خود را امام مهدی قلمداد نمود و ادعا نمود که ظهور کرده است، فکر مهدویت از زمانی در ذهن وی رسوخ کرد که در سن ۱٧ سالگی در بو شهر شریک دائی خود در تجارت شد، در این موقع یکی از شاگردان رشتی [۱]به نام سید جواد طباطبائی کربلائی با وی تماس گرفت، و تعالیم شیخیه را در ذهن وی رسوخ داد، طباطبائی به وی چنین تلقین می‌کرد که وی (میرزا علی محمد) خصوصیات مهدی را داراست، این حرف در دل وی تأثیر به سزائی نهاد و فکرش را بدان مشغول نمود، و چنین فکر می‌کرد که اگر ادعای مهدی‌بودن را نماید مقام والائی را کسب خواهد کرد». این بود که در کنار تجارت به چیزی از فراگیری تعالیم دین و ریاضت‌کشی مشغول شد، چون میرزا به اعمال غیر عادی، همچون ایستادن در آفتاب سوزان بدون لباس و عزلت و خلوت و... مشغول بود، دائیش از حال وی به ترس آمد و او را به کربلا فرستاد». و یکی از شاگردان کاظم رشتی گردید، کاظم رشتی در درس‌هایش دائماً به قرب ظهور مهدی تاکید می‌نمود، و احیاناً او را وصف کرده و ادعا می‌کرد که مهدی هم اکنون در میان ماست، این بود که بعد از مرگ رشتی، میرزا علی محمد خود را نائب و مقدمه‌ای برای ظهور مهدی خواند و به باب (دروازه) معروف گشت و مذهب وی به نام بابی شناخته شد. «با این ادعا که وی نائب مهدیست و نور علم امام به وی عطا شده، اشخاصی دور وی گرد آمدند و چشم و گوش بسته از وی اطاعت می‌کردند، بعد از آن میرزا علی محمد پا فراتر نهاد و ادعای نائب الامام‌بودن را کنار گذاشته و خود را شخصاً مهدی معرفی کرد، و ادعا نمود که خدا دروی حل شده و وی راهیست برای ظهور موسی و عیسی». چون روحانیون متوجه گزافه‌گوئی‌های وی شدند بر ضد وی قیام کردند و بعضی از سران حکومت، مجلس بحث دایر نمودند تا روحانیون با آنان بحث و گفتگو نمایند که در نتیجه بعضی از روحانیون فتوای کفر آنان را صادر نمودند و بعضی دیگر آنان را دیوانه و کم‌عقل خواندند. میرزا علی محمد در شیراز و اصفهان بازداشت شد، سپس حکومت ایران در زمان ناصر الدین شاه وی را به تبریز فرا خواند که منجربه درگیری خونینی بین طرفداران میرزا و مردم گشت، و سرانجام دولت او را در سال ۱۲۲۸ ھ ش به دار آویخت، بعد از به دار آویخته‌شدن میرزا علی معروف به باب، بابی‌ها نقشه ترور ناصرالدین شاه را در سر گرفتند که دو نفر از آن‌ها به شاه حمله‌ور شدند اما به شکست انجامید، این بود که دولت خطر آن‌ها را درک کرده بود و آنان را تارومار ساخت و دو تن از شاگردان و مریدان باب به نام‌های صبح ازل و میرزا حسین علی (بهاء الله) تبعید گشتند که صبح ازل قبرص و بهاء الله عکه در فلسطین را مقر فعالیت خود قرار دادند، لذا مذهب به نام وی مشهور گشت، و پیروان صبح ازل را بابیه نامیدند، اساس اختلاف این دو نفر بر این مبنی بود که صبح ازل می‌خواست بابیه بر همان اساسی که میرزا علی بنا نهاده بود استمرار یابد، «اما بهاء پا فراتر نهاد و مقام میرزا علی را به خود نسبت داد و ظهور میرزا علی را مقدمه‌ای برای ظهور خود ادعا کرد، و ادعا نمود که خدا دروی حل شده است». بهاء در عکه به نگاشتن مذهب شرکاگین خود پرداخت، در نگارش خود با قرآن مخالفت نمود و ادعا کرد که هرچه در کتابش به نام (کتاب اقدس) درج شده همه‌اش وحی است، و آن چیزی که وی به سوی آن دعوت می‌کند از اسلام نیست، بلکه دینی است جدید غیر از اسلام، این همان نقطه جدائی بین بابی و بهائیست، زیرا که باب (میرزا علی) ادعا می‌کرد که آمده تا اسلام را تجدید نماید، اما بهاء صریحاً اعلان دین جدیدی را نمود، و برخلاف میرزا علی و صبح ازل اسلام را از سخنان پلید خود پاک ساخت.

بهاء کتاب‌های خود را در مشرق و مغرب زمین منتشر ساخت، و نوشته‌های خود را همانند اجزای قرآن سوره می‌نامید، وی در رساله‌های خود ادعای علم غیب و حلول خدا را در خود می‌نمود، یعنی این که خدا دروی حل شده است، بهاء فردی بود مکار، لذا وی دو سال را در صحرا گذارند و ادعا می‌کرد که برگشت او با وحی الهی صورت خواهد پذیرفت. «بهاء می‌گفت: ظهور موسی و عیسی و محمد بشارتی برای ظهور ویست». و همچنانکه اسلام ادیان ما قبلش را نسخ کرده، بهائیت نیز اسلام را منسوخ و لغو نموده است. «بهاء همچنین خود را به صفات خدا متصف کرد، و این که او مصدر افعال خداوند بوده و مقصود از رب العالمین خود او است.

[۱] رشتی یکی از شاگردان احمد احسائی است که مذهب وی به شیخی معروف است، آن‌ها عقیده دارند که حشر انسان به روح است نه به جسم، و عقیده دارند که امام دوازدهم (مهدی) از دنیا رفته اما روح وی به ملأ اعلی پیوسته و دوباره در قالب شخص جدیدی متولد خواهد شد.