دفاع از شمشیر اسلام - در پیرامون علل پیشرفت مسلمین

موجبات پیشرفت!

موجبات پیشرفت!

شاید کسانی که می‌خواهند از تاریخ شروع انحطاط مسلمین و علل آن آگاه شوند همیشه ادوار بعد از خلفاء یا عصر برخی از خلفای متظاهر به بدکاری را در نظر می‌گیرند ولی به نظر من باید به دوران‌های عقب‌تر بازگشت زیرا شک نیست که مایه حکومت جهانی اسلام با تأیید الهی و بدست همان مسلمین صدر اول برقرار گردید و اگر ملاحظه می‌شود که بعدها جهان اسلام وسعت گرفت نه از جهت نیروی بعدی او بود بلکه چون مسلمانان اولیه حکومتی تشکیل دادند و نیرویی مؤمن و مجاهد از خود باقی گذاردند طبعاً گوی در گردونه افتاد و خواه ناخواه حرکت عظیمی آغاز شد و بعداً نیز ادامه یافت بطوریکه نتایج بعدی غالباً از همان حرکت اولیه ناشی گردید والا اگر کسی تاریخ خلفای اموی و عباسی را دقیقاً مطالعه نماید ملاحظه خواهد نمود که در این ادوار چه ضربه‌هائی بر پیکر اسلام وارد آمد، بنابراین بنای سقوط مسلمین از آنهنگام شروع گشت که روش مسلمان‌های اولیه از دست رفت خواه این دوره از همان ادوار بسیار نزدیک یا دور به صدر اول باشد از همین جهت است که نباید بسط حکومت اسلامی در عصر اموی فکر ما راحیرت‌زده نماید و آن اعصار را دوران پیشرفت اسلام بشمار آوریم.

بنابراین بطور خلاصه موجبات انحطاط مسلمین عکس علل پیشرفت آن‌ها است و علل پیشرفت ایشان در سایه روحیات و اقدامات یا بطور خلاصه ممیزات مسلمین صدر اول می‌باشد و ترقیات بعدی در حقیقت همه از آثار شخصیت برجسته آن‌ها است، ما سعی می‌کنیم این ممیزات را بطور خلاصه ذیلاً بیان نمائیم:

۱- در درجه نخست و مهمتر از همه دلبستگی شدید مسلمین به قرآن که متأسفانه اکنون در میان ما تبدیل به فلسفه و غیره گشته بطوریکه واقعاً تسلیم منطق و هدف قرآن بودند، بدین معنی که اولاً قرآن را همچنانکه این کتاب حکیم دعوی دارد ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِيّٖ مُّبِينٖ ١٩٥ [الشعراء: ۱٩۵] نازل شده دانسته بنابراین آن را بخلاف شیوه فعلی ما قابل فهم می‌دانستند ثانیاً با (تفسیر برأی) بمعنی صحیح شدیداً مخالف بودند بدین معنی که هر کس در خارج از قرآن عقیده‌ای دینی جستجو می‌کرد تا در بحث داخلی قرآن آن را بر کتاب خدا تحمیل نماید (بخلاف وضع امروز ما که دسته‌ای از روایات واحده و دسته دیگر از علوم وعده‌ای از فلسفه و برخی از تصوف و غیرها عقایدی گرفته و آیات قرآن را با آن‌ها تأویل می‌نمایند) بلکه در برابر قرآن تسلیم بودند و هرچه از قرآن برمی‌آمد آن را عقیده دینی خود می‌دانستند، اثر رویه فوق این بود که چون قرآن کتاب تعلیماتی و تربیتی است آنگونه که شایسته است در اعماق روح و جان آن‌ها اثر می‌گذاشت و آنان را مجذوب و مؤمن می‌نمود با این توضیح که هرگاه قرآن را مطالعه نمائیم ملاحظه خواهیم نمود کتاب الهی مانند کتب بشری مطلبی را شروع ننموده که مقدمه‌ای برای آن بسازد و سپس آن را بشکلی منطقی بنا نهد و صغری و کبری و بالاخره نتیجه‌ای بمیان آورد آنگاه آن را به فصل دیگر ببرد و تعقیب نماید.

بلکه قرآن حقایقی را با زبان صریح و متقن و روشن القاء می‌نمایند و آیاتی را در آسمان‌ها و زمین عرضه می‌دارد و دستور به تفکر و اندیشه درباره آن‌ها می‌دهد و یا سرانجام بدکاران را با به میان آوردن ماجرای آنان پیش می‌کشد و بعبرت گرفتن از آن ماجرا توصیه می‌نماید و بعلاوه تعالیم خود را مکرراً بمیان آورده با تکرار آن در مواقع مخصوص عمل «تلقین تربیتی» را انجام می‌دهد و رویه و روش این کتاب مانند عمل و بافته‌های کتب فلسفه یا تئوری‌های علم و بالاخره افسانه‌های رمان‌ها نیست بلکه تربیت و تعلیمات ربانی هدف اصلی قرآن کریم می‌باشد از همین جهت توجه به عالم غیب از طریق ارائه آیات آفرینش توجه به رستاخیز عظیم کائنات و عکس‌العمل کردار انسانی از طریق بیان بی‌هدف نبودن خلقت و توجه به تقوی و قیام برای اجرای عدالت از برجسته‌ترین تعالیم مکرر قرآنست و همین تعلمیات بود که آن نهضت عظیم را براه انداخت و مسیر تاریخ را دگرگون نمود.

۲- اتحاد و پیوستگی مسلمین که حتی در قرون بعدی نیز با وجود پراکندگی مسلک‌ها و روش‌های دینی باز مظهرش بصورت خلافت یا حکومت واحد اسلام باقی ماند اگر چه در این اواخر بعلت تشتت و افتراق شدید مسلمین تقریباً کاریکاتوری از آن باقی مانده بود!!

۳- غیرت اسلامی که این خصیصه موجب عدم جرأت و دخالت استعمارگران بیگانه در امور مسلمین بود و تا مدتی در عالم اسلامی از مسلمین صدر اول به میراث رسید قرآن کریم این خصلت را بدین صورت بیان می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ [الفتح: ۲٩].

«همراهان پیغمبر با کافران سخت و میان خود مهربانند».

۴- وجود روح انتقاد یعنی اعتراض بر انحرافات که نشانه زنده‌بودن و بیداری مسلمین بود چنانچه داستان آن مرد عرب که در برابر خلیفه (عمر) اظهار نمود تو را با شمشیر راست می‌کنم! و نیز قتل عثمان دو گواه روشن تاریخی بر این مدعا است.

۵- ملتزم بودن به اجرای حدود اسلامی و عبادات اجتماعی (از قبیل نماز جمعه و جماعات و غیرهما) که جنبه تظاهر عقیده‌ای در جامعه داشت و مانع انحرافات علنی مردم از مقررات دینی می‌گشت (امر به معروف و نهی از منکر در دو بخش ۴ و ۵ باید جای گیرد).

اموریکه بشمار آوردیم در واقع همگی در خصوصیت نخستین جمع هستند و روح تعالیم قرآن همه موجبات بعدی را در خود گرفته است.