صلیب شکسته

قسمت دوم: جواب ایمیل

قسمت دوم: جواب ایمیل

دوست عزیز سلام!

از ایمیل‌تان نهایت خورسندم، به راستی لحن دوستانه و محبت‌آمیزتان وادارم کرد تا متقابلاً با شما ابراز دوستی و محبت کنم و همانگونه که شما ابراز خیرخواهی کردید، بنده نیز به نوبه خود در مقابل شما و سایر دوستانی که دور از وطن در جستجوی حقیقت می‌باشند ادای رسالت نمایم.

قبل از این که به پاسخ سوالات شما بپردازم باید یادآور شوم که من از اولین ابراز نظر تان نسبت به اسلام، دانستم که شما در بارۀ این دین بزرگ معلومات کافی ندارید.

ببینید این سخن شماست:

«شما غیر از جهاد و قتل و قتال نمی‌توانید در قرآن آیه‌ای را پیدا کنید که حیات ابدی‌تان را در آخرت تضمین کند».

این ابراز نظرتان مرا به تعجب واداشت، و دریافتم که شما در بارۀ قرآن کریم از معلومات کافی برخوردار نیستید و آنچه می‌گوئید، سخن خودتان نیست، و دارید سخن دیگران را بر زبان می‌آورید، بناء به عنوان یک جوان مسلمان و متعهد به اساسات دینم وظیفه خود دانستم شما را به واقعیت امر آگاه ساخته تا شاید در مقابل‌تان به عنوان یک دوست و هموطن ادای رسالت کرده باشم.

دوست عزیز، شما فرمودید که:

آیا می‌توانید از قرآن آیه‌ای را بیاورید که حیات ابدی (زندگی جاوید و همیشگی در بهشت) را تضمین کند؟

در جواب‌تان باید گفت: بله، یک آیت چه که ده‌ها آیه را می‌توانم به سوی قلب‌تان رهسپار سازم، بدین امید که پروردگار یگانه شما را در شاهراه هدایت رهنمون فرماید. پس گوش دهید به خالق هستیأ: ﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ يَدۡخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّيَّٰتِهِمۡۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَدۡخُلُونَ عَلَيۡهِم مِّن كُلِّ بَابٖ ٢٣[الرعد: ۲۳]. «باغ‌های بهشت که جای ماندگار است، و آنان همراه کسانی از پدران و فرزندان و همسران خود که صالح باشند بدانجا وارد می‌شوند، و فرشتگان نیز از هر سوی بر ایشان وارد می‌گردند».

﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ يَدۡخُلُونَهَا تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ لَهُمۡ فِيهَا مَا يَشَآءُونَۚ كَذَٰلِكَ يَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلۡمُتَّقِينَ ٣١[النحل: ۳۱]. «باغ‌های است جهت اقامت دائمی که بدان وارد می‌گردند و رود بارها، در زیر کاخ‌ها و درختان آن روان است، در آنجا هر چه بخواهند دارند، خداوند اینچنین به پرهیزگاران پاداش می‌دهد».

﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ يُحَلَّوۡنَ فِيهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَيَلۡبَسُونَ ثِيَابًا خُضۡرٗا مِّن سُندُسٖ وَإِسۡتَبۡرَقٖ مُّتَّكِ‍ِٔينَ فِيهَا عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِۚ نِعۡمَ ٱلثَّوَابُ وَحَسُنَتۡ مُرۡتَفَقٗا ٣١[الکهف: ۳۱]. «آنان کسانی هستند که بهشت جاویدان از آن ایشان است، بهشتی که در زیر «کاخها و درختان» آن جویبارها روان است. آنان در آنجا با دستبندهای طلا آراسته می‌شوند، و جامه‌های سبز از حریر نازک و ضخیم می‌پوشند، در حالی که بر تخت‌ها تکیه زده اند، چه پاداش خوبی است! و چه مقر زیبایی!».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ كَانَتۡ لَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلۡفِرۡدَوۡسِ نُزُلًا ١٠٧[الکهف: ۱۰۷]. «بی‌گمان کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کرده اند، باغ‌های بهشت جایگاه پذیرائی از ایشان است».

این بود قطرۀ از بحر بی‌کران قرآن در باره بهشت، و حالا چند قطره از این باران ملکوتی و گوارا را به شما نشانی می‌دهم تا اگر خدای بزرگ خواسته باشد خودتان از نزدیک قلب‌تان را با این باران رحمت الهی آبیاری فرمائید. لطفاً اگر طالب بهشتی می‌باشید که به تعبیر قرآنکریم پهنای آن به اندازه آسمان‌ها و زمین است به این آدرس‌ها مراجعه فرمائید:

قرآنکریم: سورۀ طه آیۀ ۷۶، سورۀ سجده آیۀ ۱۹، سورۀ فاطر آیۀ ۳۳، سورۀ بینه آیۀ ۸، سورۀ آل عمران آیات ۱۵، ۱۳۶، ۱۹۸، سورۀ مائده آیۀ ۱۱۹.

خلاصه دوست عزیز در قرآنکریم اضافه از «۱۴۰» مرتبه کلمه جنت و مشتقات آن بکار رفته که اولا نیاز به آگاهی دارد و در ثانی نیاز به تفکر و اندیشه، و باز قرآنکریم یکی است و شما هیچ وقت دچار تشویش نخواهید شد که کدام یک از قرآن‌ها را مورد مطالعه قرار بدهم لطفاً یک مرتبه هم که شده دروازه‌های دلت را به سوی قرآن باز کن!!!.

باز فرموده بودید که:

«اگر شما زا ملاهای مسلمان پرسان کنید که سرنوشت آنان پس از مرگ چه خواهد شد، می‌گویند: نمی‌دانیم».

باید گفت که باز شما دوست عزیز به اشتباه رفته اید، شما باید بدانید که در اسلام مثل مسیحیت، پدران روحانی و رجال مقدس وجود ندارد که هرچه آنان بگویند مردم با چشمان بسته بپذیرند، باید به آگاهی‌تان برسانم که «توحید، نبوت و معاد» از اصول اساسی عقاید اسلامی می‌باشد، و در بارۀ هریک از این اصول سه‌گانه هر مسلمان مکلف است که آگاهی کامل حاصل نموده، بعد از قناعت و باور درونی اعلان و اقرار نماید که خدا یک است و محمدصآخرین پیام‌رسان الهی می‌باشد، زنده‌شدن پس از مرگ و جنت و دوزخ، حساب و... حق اند، ایمان به این حقایق از نظر اسلام وقتی پذیرفتنی است که از روی آگاهی کامل، قناعت و رغبت قلبی باشد در غیر آن باورها و عقاید تقلیدی و کورکورانه پذیرفته نمی‌شود. از جانب دیگر، گام‌های که باید جهت نایل‌آمدن به جنت و دورشدن از دوزخ برداشته شود، چنان در قرآنکریم و سنت نبویصشفاف و روشن بیان شده که هیچ ضرورت نمی‌افتد، به پرسش از اهل جنت و اهل دوزخ! زیرا که در روشنائی اصول سه‌گانه فوق، «توحید، نبوت و معاد» تعالیم اسلامی برای یک مسلمان وظیفه اش را مشخص می‌کند که تو جهت رسیدن به عبودیت خالص پروردگار، گام‌های را باید برداری: رابطه میان تو و خدا، چگونه باشد، در ارتباط با خود چه رسالت داری، در مقابل همنوعانت چه باید بکنی و نگرش تو به سایر هستی چگونه باید باشد تا مورد قبول پروردگار یگانه قرار گیری، و اگر نظر به ضعف و سستی انسانی در امر بندگی کوتاهی کردی حق نداری از رحمت خدا ناامید شوی باید تلاش کنی و تا حد امکان در جهت رضای خالق خود قدم برداری، طالب مغفرت باشی و امید را از دست ندهی که ناامیدی از رحمت الهی در فرهنگ اسلامی معادل کفر است.

حالا شما دوست عزیز بفرمایید که وقتی گام‌های رسیدن به خدا مشخص باشد و لغزش‌ها هم قابل بخشش و امیدوار بودن به رحمت خدا هم شرط ایمان، جای برای سوال از اهل دوزخ و جنت و انگیزه‌ای برای تشویش باقی می‌ماند؟!.

شما پرسیدید که:

«در شبانه روز چند بار نماز می‌خوانید؟ به خداوند چه می‌گوئید؟ آیا خدا با شما حرف می‌زند؟».

دوست عزیز، ما به عنوان مسلمان در یک شب و روز پنج مرتبه به حضور رب خود شرف‌یاب می‌شویم، و اگر بخواهیم بیشتر از این می‌توانیم در برابرش به عبادت بپردازیم، اما کلماتی که باید در مقابلش بگوییم مشخص و دارای معناست – مانند ناقوس و زنگ کلیسا نیست – تکامل بخش و اثرگزار است. «اللّهُ أكْبَرْ، الْحَمْدُ لِلّهِ، الرَّحْمِنُ، الرَّحِيْمُ، مَالِكُ، سُبْحَان». هرکدام از این کلمات رشد دهنده قلب و پاک‌کننده جوارح و رهگشای انسان می‌باشد که اگر ترس از طولانی شدن سخن نمی‌داشتم راز هریک را برای شما می‌شکافتم.

و درباره حرف‌زدن خدا، قابل ذکر است که خدا حرف‌های خود را در قالب یک معجزه بزرگ «قرآن کریم» به اکمال و اتمام رسانیده و ما به بقول محبوب دل‌های‌مان محمد مصطفیصهنگامی که نماز می‌خوانیم با خدای خود سخن می‌گوئیم و هنگامی که به تلاوت قرآنکریم مشرف می‌شویم پروردگار با ما سخن می‌گوید. اما شما در مثال خود که گفتگو با خدا را تشبیه به مکالمه تلفنی میان دو انسان کردید، مرا به تعجب وا داشت و وحشت! تعجب بدین خاطر که خدای شبیه انسان و با منزلت پائین و ناتوان قابل پرستش نیست که شما در برابرش کرنش کنید!! اما وحشت بدین خاطر که شما چگونه به خود جرأت و اجازه دادید که خدا را تا حد یک مخلوق پائین بیاورید و ارتباط با او را به نوعی از ارتباطات زمینی، میان انسان‌ها مانند کنید؟!.

و همین‌گونه چند سطر پائین‌تر گفتید:

«رابطه ما عیسویان با خدا رابطه فرزند با پدر است، خداوند پدر آسمانی ماست و ما فرزند خواندگان او».

دوست عزیز! اگر کمی دقت کنید این سخن بسیار تکان‌دهنده است، چرا که باز مثل سخن قبلی‌تان خدا را نیازمند و ناتوان معرفی می‌کند، زیرا که رابطه میان پدر و فرزند رابطه نیاز متقابل است، بدین معنا که پسر به پدر نیاز دارد و پدر به پسر، و یک موجود نیازمند هرگز نمی‌تواند خدا باشد. و عقل سلیم حکم می‌کند که ذاتی سزاوار خدایی و پرستش است که بی‌نیاز مطلق باشد، و بسیاری از پدران اند که نمی‌توانند نیاز فرزندان خویش را برآورده سازند و همین گونه بسیاری از فرزندان اند که به پدران خویش کاری نمی‌توانند انجام دهند.

یک مطالبه جالب!

شما در قسمتی از نوشته خود گفته بودید:

«بنام خداوند واحد و آفریننده جهان به شما می‌گویم، اگر می‌خواهید زندگی جاوید داشته باشید اندکی تعصبات را کنار بگزارید».

من هم بدون تعصب و به نام خدای یگانه از شما می‌طلبم تا بر این اقرار خود که خدا یگانه است و حضرت مسیح÷فرستاده اوست باقی بمانید و مانند ما مسلمانان میان هیچ‌یک از پیامبران الهی فرقی قایل نباشید، همه را دوست داشته باشید و مانند ما که انکار وجود رسالت حضرت مسیح÷را کفر می‌دانیم انکار رسالت محمدصرا شما نیز کفر بدانید و از معمای حل‌ناشدنی تثلیث «سه‌گانه‌پرستی» خود را نجات بخشید.

همچنین شما آیه‌ای را از سورۀ مبارکۀ آل عمران به زعم خود شاهد بر مدعا آورده اید، معلوم می‌شود که این آیه مورد قبول‌تان قرار گرفته است، پس لطف نموده به این آیه مبارکه دقت بیشتر فرموده و به تمام آیات قرآنکریم که در بارۀ حضرت مسیح÷آمده است به دقت نظر انداخته و حقیقت این پیامبر برحق الهی را از زبان قرآن بشنوید و به آن ایمان بیاورید در غیر آن معلوم می‌شود که به این آیت هم باور ندارید و استدلال شما هم به چیزی که شما به آن باور ندارید درست نیست.

و نیز در نامه‌تان آمده است که

«عیسی اکنون دروازه قلب‌تان را می‌کوبد و می‌گوید: ترا دوست دارم، و جانم را روی صلیب فدا کردم تا تو از گناه‌هانت رهایی یابی».

در این باره هم همان آش است و همان کاسه! شما باز خدای خود را آنقدر ضعیف معرفی می‌کنید که می‌رود روی صلیب و از خود دفاع کرده نمی‌تواند و فدا می‌شود و چنین خدای که از خود دفاع کرده نمی‌تواند چگونه می‌تواند به دیگری کمک کند! و باز اگر او خدا بود و می‌خواست گناهان بندگان را ببخشد، ضرور نبود روی صلیب برود، اگر توانائی داشت بدون آن هم می‌توانست گناهان را مغفرت کند و سبب نجات شود!!!

و باز شما فرمودید:

«آیا با خود فکر کردید که چرا اجازه نمی‌دهند انجیل در کشورهای اسلامی خوانده شود؟».

من از شما می‌پرسم کدام انجیل؟!!!.

انجیل متی، انجیل لوقا، انجیل مُرقُس و یا انجیل یوحنا، کدامیک از این چهار انجیل که به دست انسان‌ها نوشته شده و در بسا موارد باهم اختلاف دارند و انسان در چنگال تناقض گوئی‌های آنها خود را گم می‌کند؟!!! اگر گفتم تناقض گویی تعجب نکنید و ناراحت هم نشوید و اگر تا حالا شما متوجه نشدید، پس توجه فرمایید به گوشه‌ای از این تناقض گوئی‌ها: انجیل‌های متی و لوقا که به خدای شما نسب نامه نوشتند، در قسمت این نسب نامه و مصلوب‌شدن مسیح÷باهم کاملاً در تناقض قرار دارند:

* متی می‌گوید: «عیسی پسر یوسف پسر یعقوب است».

* لوقا می‌گوید: «عیسی پسر یوسف پسر هالی است».

* متی از یوسف پدر عیسی تا ابراهیم ۴۰ نفر را می‌شمارد، لوقا ۵۵ جد برایش قایل است.

* متی نسب مسیح را به سلیمان بن داود می‌رساند، اما لوقا او را از «ناتان» بن داود می‌داند.

و همچنین انجیل‌ها عموماً عیسی را خدا و پسر خدا می‌خوانند، ولی خدابودن و پسر خدابودن که نسب نامه نمی‌خواهد، پس چرا مسیح را پسر یوسف نجار معرفی می‌کنند و نسب نامه برایش درست می‌کند؟!! اگر او پسر یوسف نجار است، پس چرا لوقا در فصل اول بند ۳۴ – ۳۵ می‌گوید که «روح القدس در شکم مریم دیده شده؟ و همچنان در انجیل متی فصل ۲۷ بند ۶۳ و لوقا فصل ۲۴ بند ۲۱ آمده است که مسیح بعد از سه شبانه روز از قبر برمی‌خیزد، اما انجیل مرقس می‌گوید مدت درنگ مسیح در قبر، یک روز بوده است، می‌نویسد «شام روز جمعه دفن شد و صبح روز یکشنبه وقتی مریم مجدلیه بر سر قبر آمد دید پیش از آن که بر سر قبر آید مسیح از قبر برخاسته است» [۱].

و حالا من از شما می‌پرسم که آیا اگر شما به جای مسئولین کشورهای اسلامی می‌بودید چنین حرف‌های بی‌اساس و تهمت‌های ناروا را که به خداوندأ که از شریک بی‌نیاز است و به مسیح÷نسبت داده شده است اجازه می‌دادید که در میان جوانان و نوجوانان پخش شود و اذهان‌شان را مخدوش کند؟!! بناء ما مسلمانان به خاطر حفظ اندیشه‌های پاک جوانان، وظیفه خود می‌دانیم که از چنین حرف‌های سخیف جلوگیری نموده و نگذاریم اندیشه‌های پاک نو باوگان ما مملو از خرافات و اوهام شود.

و در اخیر شما فرموده بودید:

«به من اطمینان کنید که بدون مطالعه مسیحی نشدم».

بلی، من مطمئن هستم که شما قبل از این که اسلام را مطالعه فرمائید به انجیل روی آورده و بدون این که به اختلافات و تناقضات اناجیل متعدد – که قبلاً به شمه از آن اشاره رفت – توجه و فکر کرده باشید آن را قبول نمودید! دوست عزیز فراموش نکنید که تنها مطالعه‌کردن کار ساز نیست، اندکی بکار انداختن فکر و اندیشه و داور قراردادن عقل و قلب هم ضرور است، شما می‌شود مطالعه را از «روژه گارودی» دانشمند بزرگ فرانسوی و «اشوک کولن یانگ» منشی اسبق اتحادیه جهانی کلیسا و یوسف اسلام آوازخوان معروف انگلیسی و ده‌ها دانشمند غربی دیگر که بعد از مطالعه درست اسلام مسلمان شدند یاد بگیرید، درست است که شما انجیل را مطالعه فرمودید، ولی من نمی‌دانم به کدامیک از اناجیل ایمان آوردید؟! آیا فکر نکردید که چگونه می‌شود کتاب از خدا باشد و مولفش انسان، و باز این انجیل‌ها چندین انجیل باشد و از میان همه فقط چهار آن مشهور؟!!.

آیا شما هنگام مطالعه در باره تثلیث «عقیده سه خدائی» (پدر + پسر + روح القدس» اندیشه نکردید که چگونه می‌شود «یک مساوی به سه باشد و سه مساوی به یک؟!!!» ایا این معمای عجیب و مجهول که شکل جدیدی از سه‌گانه‌پرستی رومی‌ها (ژوپی تر، ژونون و می نرو) می‌باشد و اگر از پدران روحانی هم پرسان شود می‌گویند: «تثلیث رمز مسیحیت است و کسی حق هیچگونه پرسشی را در این مورد ندارد» شما را به اندیشه وا نداشت؟!!! شما چگونه به دینی ایمان آوردید که هنوز نتوانسته است خدایش را به مردم بشناساند و برای شناساندن آن از اشکال هندسی کار گرفته و خدا را به مثلث تشبیه می‌کند و خدا را مرکب از اجزا می‌داند بی‌خبر از این که خداوند مرکب نیست اگر مرکب باشد محتاج به اجزاء خواهد بود و آن که نیازمند باشد خدا نخواهد بود!!. دوست عزیز، هیچ عاقلی این سخن را نمی‌تواند بپذیرد که سه خدا باهم یکی گردد در حالی که هم سه است و هم یک! من حیرانم که شما چگونه به این معما قناعت کردید!!!؟.

«چه خدای عجیبی!

بدنش نان فطیر!

خون او جام شراب! مولدش سایه کاج! نام نازش بابا نوئل!» [۲].

آیا دوست عزیز، هنگام مطالعه انجیل قصه عشای ربانی در شب کرسمس و عقیده‌داشتن به این که شراب خون مسیح است و از نوش جان‌کردن نان فطیر با شراب و دعاخواندن پاپ این نان و این شراب به بدن عیسی تبدیل می‌شود، چون به قول انجیل مرقس فصل ۱۴ بند ۲۲–۲۴ مسیح پیش از مرگ خود جام شرابی را به حواریون می‌دهد و می‌گوید: «بنوشید که این خون من است» آیا این افسانه را با نیروی خدادادی عقل خود به داوری نگذاشتید؟!!!.

و شما حتماً در شب‌های کرسمس به کلیسا رفته اید و یک کشیش آمده و در حال دعاخواندن نان فطیر را پاره پاره کرده به شما تقسیم نموده است و کشیش دیگر با جام شراب آمده و شما پاره نان و جرعه از شراب را گرفته در شکم خود فرو بردید و نان را نجویدید تا مبادا بدن نازنین مسیح زیر دندان‌های‌تان اذیت شود، آیا از خود و از کشیش نپرسیدید که قبلاً از آن با پارچه پارچه‌کردن بدن مسیح تا این که در دهن‌تان جور بیاید، چرا سبب اذیت مسیح شدید؟!!!.

و دیگر از خود نپرسیدید: این نان و این شراب که به عقیده پاپ‌های کلیسا تبدیل به بدن و خون مسیح شده و شما آن را نوش جان کردید، اگر مانند دیگر غذاها هضم شود و مراحل خود را طی کند توهین بزرگی به مسیح نموده اید و اگر بگوئید: خیر، این نان و این شراب هضم نمی‌شود و تبدیل به یک مسیح می‌گردد، از این رو باید در شکم آن مسیحی که ۵۰ بار در مراسم عشای ربانی شرکت کرده است پنجاه مسیح ذخیره شده باشد!!!.

دوست عزیز، سال‌هاست که دانشمندان علم طب در سراسر جهان تاکید می‌کنند که شراب ماده خطرناکیست که موجب امراض مختلف گردیده، جسم و روح را فاسد می‌سازد، آیا از خود سوال نکردید که چگونه کلیسا آن را به یک نوشابه مقدس تبدیل کرده که از نوشیدن آن با نان فطیر انسان به فرزندی خدا می‌رسد و سعادت‌مند می‌شود، راستی چه نسبتی است میان نان فطیر و شراب و جسم مسیح؟!! و با کدام روش علمی می‌توان ثابت ساخت که نان و شراب تبدیل به جسم مسیح می‌شود، آیا خجالت‌آور نیست در قرن بیست و یکم که همه امور زندگی بر پایه‌های علم استوار است، ما تن به این خرافات بدهیم و انسان قرن ۲۱ را به سوی خرافات دعوت کنیم!!! آیا به نظر شما جشن کرسمس پیش از این که یک عمل مذهبی و روحانی باشد مجموعه‌یی از اعمال ناشایسته، بازار عیاشی، شهوت‌رانی، باده‌نوشی، لجام گسیختگی و فحشا نیست؟!!.

بیا دوست عزیز، دست از این کارها بکش خود را از چنگال اوهام و گمان‌های نارسا رهایی بخش و به این پیام خدای یگانه گوش کن که می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا ١٧١[النساء: ۱۷۱]. «ای اهل کتاب! در دین خود غلو و زیاده‌روی مکنید، و در باره خدا جز حق مگویید، بی‌گمان عیسی مسیح پسر مریم فرستاده خداست، او کلمه خدا است که خدا آن را به مریم رساند و او دارای روحی است از جانب خدا، پس به خدا و پیغمبرانش ایمان بیاورید و مگویید خدا سه‌تا است (از این سخن پوچ) دست بردارید که به سود شماست، خدا یکی بیش نیست که الله است و حاشا که فرزندی داشته باشد، و از آن اوست آنچه که در آسمان‌ها و زمین است و کافی است که خدا مدبر و کارساز باشد».

و این سخن پروردگار:

﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ[آل‌عمران: ۶۴]. «بگو: ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخن دادگرانه‌ای که میان ما و شما مشترک است، تا جز خداوند یگانه را نپرستیم، و چیزی را شریک او نکنیم، و برخی از ما برخی دیگر را به جای خداوند یگانه به خدایی نپذیرد...».

در اخیر یک بار دیگر به عنوان یک دوست تاکید می‌کنم که دروازه دل‌تان را به سوی حق باز کنید و اسلام را دور از تعصب مطالعه نمایید که به یقین می‌دانم، اگر فطرت سلیم باشد، به حق دست خواهید یافت. و من هم اگر در قسمت تعالیم ارزشمند اسلامی توضیح لازم باشد مثل یک دوست در خدمت شما می‌باشم.

از خداوند بزرگ و یگانه تمنا دارم تا شما و همه جوانان را به پسندیده‌ترین روش زندگی هدایت فرماید، و در پرتو توحید خالص همه ما را به رشد برساند.

[۱] انجیل مرقص، فصل ۱۵، بند ۴۲ و فصل ۱۶ بند ۱ – ۵. [۲] «کدامیک اسلام یا مسیحیت» نوشته سید علی موسوی. در باره تفصیل افسانه بابا نوئل و عشای ربانی می‌شود به این کتاب مراجعه فرمائید.