مقصد الاسنی در شرح اسماء الله الحسنی

حدیث

حدیث

«عُرَى الإِسْلامِ وَقَوَاعِدُ الدِّينِ ثَلاثَةٌ عَلَيْهِنَّ أُسِّسَ الإِسْلامُ، مَنْ تَرَكَ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ فَهُوَ بِهَا كَافِرٌ حَلالُ الدَّمِ: شَهَادَةُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، وَأقَامُ الصَّلاَةِ وَصَوْمُ رَمَضَانَ» (رواه أبو يعلي في مسنده عن ابن عباس بعن رسول الله ص).

از حضرت خاتم النبیین صلوات الله وسلامه علیه وعلی آله و اصحابه روایت است که فرمود:

«دستگیره‌های اسلام و پایه‌های آن سه است. (عروة به معنی دستگیره و گوشه مانند گوشۀ ابریق و سبوی آب و مانند آن، و قصد از آن در اینجا همان قواعد و پایه‌های اسلام است - و چنانکه فرمود -) اسلام بر آن سه، پایه‌گذاری شده است، کسی که یکی از آن سه را ترک نماید، به سبب ترک آن می‌شود کافر خون روا.

آن سه: یکی گواهی‌دادن این که معبودی به حق مگر خدای یکتا و معلوم است که گواهی‌دادن به این که محمد صرسول خدا است، لازمۀ این شهادتین است.

دوم: برپاداشتن نماز فرض.

سوم: روزه ماه مبارک رمضان».

گواهی‌دادن به توحید و شناختن خدا را به یکتایی، جداکنندۀ مسلمانان از کافران است که مسلمانان به لفظ شهادتین، شهادۀ «أن لا إله إلا الله وأن محمداً رسول الله» «نیست معبودی به حق مگر الله، ومحمد پیامبر خدا است» به اسلام داخل می‌شود و این توحید و اعتراف به یکتایی وقتی که به دل چسبید تا دم مرگ از آن جدا نشود و هرگز شخص موحد غیر خدا را بندگی نکند.

و کسی که معبود خود را مال یا جاه و منصب سازد، نمی‌تواند از لذت این توحید و نتایج آن بهره‌مند شود. گواهی‌دادن به توحید باید به دل باشد تا شخص موحد در همه کار به نام خدای تعالی آغاز کند و برای خدا انجام دهد و آنچه بداند رضای خدا در آن نیست کنار بگذارد. و برای این معنی بندگی، فرمانبری است و ثمرۀ فرمانبری خدای تعالی نیکبختی است و نیکبختی همراه با خشنودی خدا است اگر خشنودی خدا نباشد نیکبختی نیست و اگر نیکبختی نباشد فرمانبری نیست.

اگر فرمانبری نباشد بندگی از کجا است. نشانۀ بندگی برپاداشتن نماز است، نمازی که مؤمنان را راحت روان و نیروی جسم و جان است و آن نمازی است که برابر دستور شرع با انجام مقدمات آن از اذان و اقامه و رعایت شروط آن از طهر کامل و نبودن موانع و تکمیل ارکان آن از اقوال و افعال آن و حضور قلب و بر وجه اکمل به جاآوردن سنن و هیئات آن باشد، چنین نمازی همۀ دانشمندان به درست‌بودن آن گواهی دهند و نمازگذار اثر آن را در قلب خود ذوق می‌نماید.

و موقعی که نماز چنانکه گفته شد: انجام گرفت که ایمان به غیب را مشخص می‌سازد، هرگاه توحید به معنی کلمه دانسته شود و شخص موحد باشد و به پاداش نکوکاران و کیفر بزهکاران معتقد باشد نماز را انجام دهد و روزه را به جا آورد و در راه رضای خدا از نفس و نفیس دریغ نورزد. سر سلسلۀ خوشبختی توحید است، بندگی برای خدای واحد الاحد و در این بندگی پیروی از خاتم الانبیاء صلی الله علیه وعلیهم وآله وآلهم وسلم.

و در نتیجه نکوکار به تمام معنی بودن و اجتماعی سعادتبار به بارآوردن که همکاری و همبستگی و همدوستی میان همه باشد و بر اثر آن در همین دنیا برای خود بهشتی پدید آوردن که مزرعۀ نکوکاری برای توشۀ آخرت و خیررسانی و خیرخواهی هدف همگی باشد.

حضرت محمد مصطفی صلوات الله وسلامه علیه وآله در روز عرفه در حج الوداع در اثناء خطبۀ خود که احکام شرعی را بیان می‌نمود،چنین فرمود: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: اتَّقُوا اللَّهَ فِى النِّسَاءِ فَإِنَّكُمْ أَخَذْتُمُوهُنَّ بِأَمَانَةِ اللَّهِ وَاسْتَحْلَلْتُمْ فُرُوجَهُنَّ بِكَلِمَةِ اللَّهِ» (رواه مسلم). «از خدا بترسید در بارۀ زنان، زیرا محققاً شما آنان را به پیمان خداوندی برداشته اید. و شرمگاه آنان را به فرمان خداوندی روا داشته‌اید».

حضرت خاتم الانبیاءصبا دین مبین اسلام شأن زنان را بالا برد و به گرامی‌داشتن‌شان دستور داد. قبل از اسلام زنان را مانند بردگان جزو حیوانات بی‌شعور می‌دانستند. از میراث محروم بودند، احترامی نداشتند، همه نوع ظلم و ستم در بارۀ آنان روا داشته می‌شد. و برخی از عرب‌داشتن دختر را مایۀ ننگ و سیه‌رویی می‌دانستند و دختران را زنده به گور می‌کردند. دین مبین اسلام زنان را مانند مردان جزء لاینفک اجتماع دانست، که هر اجتماع وقتی کامل می‌شود که مردان و زنان همه به‌سوی کمال روند و در قرآن زن و مرد را باهم یاد کرد و در موارد بسیاری آنان را در ثواب برابری داد: ﴿إِنَّ ٱلۡمُسۡلِمِينَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ وَٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ وَٱلۡقَٰنِتِينَ وَٱلۡقَٰنِتَٰتِ وَٱلصَّٰدِقِينَ وَٱلصَّٰدِقَٰتِ وَٱلصَّٰبِرِينَ وَٱلصَّٰبِرَٰتِ وَٱلۡخَٰشِعِينَ وَٱلۡخَٰشِعَٰتِ وَٱلۡمُتَصَدِّقِينَ وَٱلۡمُتَصَدِّقَٰتِ وَٱلصَّٰٓئِمِينَ وَٱلصَّٰٓئِمَٰتِ وَٱلۡحَٰفِظِينَ فُرُوجَهُمۡ وَٱلۡحَٰفِظَٰتِ وَٱلذَّٰكِرِينَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا وَٱلذَّٰكِرَٰتِ أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمٗا ٣٥[الأحزاب: ۳۵]. «به راستی مردان و زنان مسلمان، و مردان و زنان مومن، و مردان و زنان فرمانبردار، و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان بردبار، و مردان و زنان فروتن، و مردان و زنان صدقه‌دهنده و مردان و زنان روزه‌دار، و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که الله را بسیار یاد می‌کنند، الله برایشان آمرزش و پاداش بزرگی آماده کرده است».

و ﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٩٧[النحل: ۹۷]. «به هر مومن نیکوکاری اعم از مرد و زن زندگی نیک و پاکیزه‌ای می‌بخشیم و به آنان پاداش بهتری از کردارشان می‌دهیم».

و ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ[الحجرات: ۱۳]. «محققاً گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شما است».

﴿وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِي عَلَيۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ وَلِلرِّجَالِ عَلَيۡهِنَّ دَرَجَةٞۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[البقرة: ۲۲۸]. «و زنان همچنانکه وظایفی دارند، دارای حقوق شایسته‌ای هستند. و مردان بر زنان برتری دارند. و الله، غالب و باحکمت است».

روی این اصل، حضرت ختمی مرتبتصبرای تغییر عقیدۀ آن دوره و واداشتن مردان به نکوکاری با زنان، بارها دستور داد. و در واقع هم پیشرفت هر ملتی رهین همکاری مردان و زنان است، ولی همکاری نه بی‌حیایی. اما امروزه که همه چیز، فرنگی مآبی شده است و بی‌شرمی و بی‌حیایی را تمدن نامیده‌اند و از نو همان شکنجه‌های عهد جاهلیت را بر زنان تحمیل کرده‌اند. منتهی امروز نام این ستم‌های به زنان را تمدن گذاشته‌اند و گرنه چه ستمی از این بالاتر که زنان روی اصل اختلاط با مردان گوهر عفت خود را از دست دهند. این امر اگر دوام بیابد خدا می‌داند سرنوشت زنان و نسل آینده را به کجا می‌کشند و لازم زنان فاضله است که خودشان برای جلوگیری از سقوط در پرتگاه همجنسان‌شان دست به کار شوند.

و خدای توانا مردم خیرخواه و حقگو را پیروزی دهد. در بارۀ کلمۀ: بامانة الله گفته‌اند: که قصد از امانة الله همان پیمان خداوندی است که مردان را به نکوکاری با زنان امر فرموده مانند آیۀ: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ[النساء: ۱۹]. «و زندگی کنید با زنان به خوبی».

و ﴿وَأَخَذۡنَ مِنكُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا[النساء: ۲۱]. «و زنان پیمان سنگین از شما مردان گرفته‌اند». و در بارۀ لفظ: بکلمة الله گفته‌اند که مقصود از آن، صیغۀ ایجاب و قبول در نکاح و تزویج است، زیرا برای رواداشتن شرمگاه زنان، جز این دو کلمه در قرآن نیست.

و گفته‌اند: که قصد از آن پیمان خداوندی است که زنان را در اختیار مردان گذارد، تا از راه مشروع و به نکوکاری با آنان بیامیزند. و گفته‌اند: که قصد از آن فرمان خداوندی است: ﴿فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ[النساء: ۳]. «زناشویی کنید آن کسانی را که خوشایند شما باشند از زنان» در قرآن مجید لفظ کلمة الله به چند معنی آمده است: به معنی وعد، مثل: ﴿سَبَقَتۡ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا ٱلۡمُرۡسَلِينَ[الصافات: ۱۷۱]. «و به راستی وعده‌ی ما درباره‌ی بندگانمان(پیامبران) که فرستاده شدند، پیشتر صادر و قطعی شده است...». و به معنی وعید، مثل: ﴿حَقَّتۡ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ[الزمر: ۷۱]. «می‌گویند: آری؛ ولی حکم عذاب بر کافران قطعی و محقق شده است». و به معنی تقدیر ازلی مثل: ﴿وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَامٗا وَأَجَلٞ مُّسَمّٗى ١٢٩[طه: ۱۲۹]. «و اگر قانون پیشین پروردگارت و نیز اجل و مهلت مشخص نبود، به‌طور قطع عذاب (الهی) بر آنان تحقق می‌یافت».

به معنی حکم و فرمان، مثل: آیه نوشته شده و به معنی دین، مثل: ﴿وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَاۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[التوبة: ۴۰]. «و توحید و سخن الهی، برترین است. و الله توانای چیره و حکیم است».

و به معنی کلمه ایجاد و تکوین، مثل: ﴿وَلَٰكِنۡ حَقَّتۡ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ[الزمر: ۷۱]. «فرمان عذاب بر کافران محقق و ثابت شده است».

و به معنی گفتار ناهنجار مثل: ﴿كَبُرَتۡ كَلِمَةٗ تَخۡرُجُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡۚ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبٗا[الکهف: ۵]. «گفتاری که از دهانشان خارج می‌شود، خیلی بزرگ است و چیزی جز دروغ نمی‌گویند».

و حاصل معنی حدیث بالا: شما زنان را به پیمان خداوندی به خانه برده اید و به فرمان او استفاده از زنان را روا داشته‌اید. اگر خلاف فرمان خدا نمایید و پیمان او را بشکنید و با زن‌ها بدرفتاری کنید از شما مردان انتقام کشد.

روى الترمذي عن عائشة عن ص: «من أرضى الناس بسخط الله وكله الله إلى الناس - ومن سخط الناس برضى الله كفاه مؤنة الناس» - ورواه أبو نعيم في حلية الأولياء عن عائشة عنه صوفي معناه: ما روي عن: رسول الله ص: «من طلب رضى الناس في سخط الله تعالى سخط الله تعالى عليه وأسخط عليه الناس ومن طلب رضي الله تعالى في سخط الناس رضي الله تعالى عنه وأرضى عنه الناس».

فرستادۀ برحق خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله وسلامه علیه وآله فرماید: «کسی که به خاطر خشنودی مردم، خدا را به خشم آورد، خداوند بر او خشم گیرد و مردم را بر او خشمگین سازد و کسی که خشنودی خدا جست و از خشم مردم نترسید خداوند از او خشنود شود و مردم را از او خشنود سازد».

این فرمایش نبوی دستوری است که همیشه نتیجۀ آن به چشم دیده می‌شود و همانطور که خدای می‌فرماید: ﴿وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ[القصص: ۸۳]. «فرجام نیکو برای پرهیزگاران است». همیشه مردم خداشناس و بااخلاص هرچند در اول کار با کارشکنی و مخالفت مغرضین و خشم هواپرستان روبرو می‌شوند، ولی در آخر مورد تحسین و ستایش همگی قرار می‌گیرند و موقعی که بوتۀ امتحان آنان را زری پاک و بی‌غش شناسانید همه به خود آیند و مردم خداشناس و مخلص را به تمجید و تقدس یاد کنند. روزی که حضرت محمد بن عبدالله صجهانیان را به توحید و یکتایی خدا و پرستش خدای یگانه دعوت فرمود: کفار همه به خشم آمدند. و آن حضرتصبرای رضای خدا از خشم همۀ آنان نترسید و هدف مقدس خود را دنبال کرد تا روزی که فتح پیش آمد و دشمنان به خواهش گذشت به حضورصآمده و التماس عفو داشتند بازهم رضای خدا را به عفو عموم‌شان به میان آورد، تا دشمنانش به دوستان فداکار مبدل شدند، و همانطور: که در فرمایش بالا ظاهر است خدا از ایشان خشنود شد و مردم را هم از ایشان خشنود ساخت. همیشه این قانون مقدس به قوت خود باقی است. اگر مردم خداشناس بااخلاص، در هدف‌های عالی خود، رضای خدا را در نظر گیرند و دست از دنبال‌کردن هدف خود برندارند، هرچند در آغاز کار با خشم کوته‌فکران رو به رو شوند، در انجام کارهایشن موفقیت را به آغوش گیرند. و نتیجۀ رضای خدا از پیروزی و خشنودی روان و رضای عموم به چشم خود بینند، ولی گرفتن رضای خدا و برای رضای خدا دست به کارشدن و پافشاری‌کردن شیوۀ کسانی است که دل‌شان از نور ایمان صحیح ،پرفروغ باشد و سینه‌شان از مهر عموم مالامال باشد. بدیهی دیگران را با لبخند شفقت و مهربانی پاسخ دهند و ترشرویی دشمنان را به بشاشت، مقابله کنند. و در راه نیکبختی دو جهان مردم از هیچ نوع فداکاری دریغ نورزند. برای آسایش خلق و رضای حق خود را نبینند. بلکه خدا را ببینند که باران رحمتش بر سرشان می‌بارد. و نیروی معنوی برای پیروزیشان دم به دم به دل‌شان می‌رساند. و در راه راهنمایی‌شان چراغ هدایتش را پیش پای آنان گیرد تا در ظلمات سختی و یأس و تاریکی‌های دشمن و کارشکنی با روانی شکست‌ناپذیر و زبانی مهربان و سخنی آتشین و دلی پرمهر و لبی خندان ابرهای تیره و تار را نابود کنند و آفتاب حقیقت را پرتوفکن سازند و پیروز شوند.

قال رسول الله صلى الله تعالى عليه وآله وصحبه وسلم: «لن تموت نفس منفوسة حتى تستوفي رزقها وأجلها فاتقوا الله وأجملوا في الطلب».

پیغمبر اکرم صمی‌فرماید: «هرگز نمیرد ذی روحی مگر پس از این که روزی و عمر خود را به وفا و تمام دریافت دارد. پس از خدا بترسید و در جستن رزق، جوانی را به کار برید». در این فرمایش نبوی دو اصل مهم نهفته است. یکی این که هیچکس تا ذره‌ای از روزی او باقی است نخواهد مرد و آنچه روزی کسی نشده است نخواهد یافت، همانطور که هیچ چیز را با خود نخواهد برد. دوم این که تا لحظه‌ای از عمر و روزی تا این حد معین است آیا نباید از خدا ترسید و در جستن روزی زیبندگی را به کار برد. و در صرف عمر وقت را غنیمت دانست و در چیزها و کارهای سودمند، زندگی را به زیبایی به سر آورد. هیچگاه نباید غصۀ دو چیز را خورد. یکی روزی و دیگری عمر. زیرا هرکدام به موقع خود پایان خواهد یافت. و موقعی که پایان عمر و روزی اعلام شد دیگر لحظه‌ای هم ماندن در این جهان مقدور نیست. چه دستوری می‌تواند از این بالاتر باشد که انسان همۀ هم و غم و اندوه و نگرانیش در بارۀ عمر و روزی است، این چنین آسوده‌خاطر شود. و عمر را به زیبایی به سر آورد و روزی را به عزت دریافت دارد. پس بنگرید چقدر بیچاره اند، مردمی که برای به دست‌آوردن روزی از همه نوع گردن‌کجی و چاپلوسی و تحمل ذلت، باک و پروا ندارند. شاید کسانی چنین فکر کنند، که این حدیث شریف دلالت می‌دهد: که روزی برای مردم سست و کوشا یکسان است، ولی هرگز چنین نیست، زیرا خداوند فرماید: ﴿فَٱمۡشُواْ فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُواْ مِن رِّزۡقِهِۦ[الملک: ۱۵]. «بروید در اقطار زمین و از جستجو و کوشش، روزیش را بخورید».

حضرتصمی‌فرماید: «لَوْ تَوَكَّلْتُمْ عَلَى اللَّهِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ لَرَزَقَكُمْ كَمَا يَرْزُقُ الطَّيْرَ تَعْذُو خِمَاصاً وَتَرُوحُ بِطَاناً» «اگر توکل و واگذاری کارها را به خدا چنانکه باید می‌نمودید، هرآینه شما را روزی می‌داد چنانکه پرندگان را روزی دهد که بامداد با شکم‌های گرسنه از لانه بیرون شوند و شامگاه با شکم‌های پر برگردند». ببینید بامداد در جستجوی روزی به این سو و آن سو به پرواز می‌آیند، تا شامگاهان با شکم پر به آشیانه عودت کنند. کسانی در زندگی می‌توانند شب‌ها با خاطر آسوده به خانه روند که در درازی روز از کوشش در راه رزق فروگذار ننموده و شامگاهان با تأمین معاش خود و عیال به‌سوی خانه گام برمی‌دارند. اگر به اشارت حدیث نظر شود، حکمتی دیگر نمایان است. زیرا پرندگان شب‌ها همیشه در لانۀ خود و نزد جفت‌های خود بسر برند و این هم یک ارشاد حکیمانه است که هرگاه افراد شب‌ها نزد خانواده و در خانه بسر برند بامدادان با موفقیت بیشتری به‌سوی درهای روزی رو آورند و کامیاب شوند، اما کسانی که شب‌ها در غیر از خانۀ خود و به بطالت می‌گذرانند نه از روزی همراه با خوشی و آسایش خاطر بهره‌مند می‌شوند و نه هرگز در واقع شکمی پر دارند. زیرا چه سود که کسی شکم خود را پر نماید و بستگان را بی‌سرپرست و پریشان خاطر در خانه گذارد. اینگونه مردم برابر حدیث شریف: «أبغض العباد إلى الله جيفة بالليل وبطال بالنهار» «منفورترین مردم به‌سوی خدای تعالی مردمی هستند که شب‌ها مانند مردارها به هر سو بدون هیچگونه سود و نفعی افتاده و روز را به بطالت و بیکاری گذرانند». نه روزی را به عزت جسته و نه زندگی را به زیبایی به سر آورده‌اند، نه از روز روشن برای آخرت و گور خود روشنایی اندوخته‌اند و نه از تاریکی‌های شب طاعتی که در تنهایی مونسشان و پس از مرگ مایۀ نام نیک‌شان باشد به دست آورده‌اند.

قَالَ رَسُول اللَّهِ ص:«أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَانَ مُنَافِقًا خَالِصًا، وَمَنْ كَانَ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ كَانَ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنَ النِّفَاقِ حَتَّى يَدَعَهَا: إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ وَإِذَا عَاهَدَ غَدَرَ، وَإِذَا خَاصَمَ فَجَرَ وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ» متفق علیه از ابن عمر ببا تقدیم: «إِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ».

حضرت سرور کائنات «محمد مصطفی صلوات الله علیه وآله» فرماید: «چهار خوی و خصلت اند: که در هرکس جمع باشند نشانۀ آن است که او منافق خالص است و کسی که دارای یکی از آن خصلت‌ها باشد دارای یکی از خصلت‌های نفاق است تا موقعی که آن خصلت را ترک گوید، هرگاه سخن گوید دروغ گوید، و هرگاه پیمان بندد غدر نماید، و هرگاه دشمنی نماید از حدود شرع بیرون رود، و هرگاه ایمن دانسته شود خیانت نماید». پس نشانۀ نفاق چهار است: دروغگویی در گفتار، پیمان‌شکنی در عهد، تجاوز از حد شرع در دشمنی، خیانت در امانت.

«إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ»: «هرگاه سخن گوید دروغ گوید». خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ لَا يُفۡلِحُونَ[النحل: ۱۱۶]. «به یقین کسانی که به خدا دروغ می‌بندند، رستگار نخواهند شد!».

دروغ هیچ جا روا نیست و اگرچه شوخی باشد مگر در سه مورد: در جنگ زیرا جنگ مقتضی پنهان‌داشتن مقاصد است و برای کسی که دو زن دارد مثلاً به هرکدام می‌گوید تو را بیشتر دوست می‌دارم. دروغ می‌گوید برای اصلاح، که دروغ مصلحت‌آمیز است، و وقتی که بخواهیم میان دو نفر که باهمدیگر دشمنی دارند اصلاح کنیم می‌توانیم راه نزدیکترکردن میان آن دو فراهم آوریم و به هرکدام بگوییم که طرف تو نسبت به شما محبت و صمیمیت دارد تا بدین وسیله از شدت خشم‌شان بکاهیم و بین‌شان اصلاح کنیم. دروغ را باید از بدترین امراض فردی و اجتماعی دانست کسی که به دروغ معروف شد شخصیت و احترام خود را از دست می‌دهد و اجتماعی که به دروغگویی معرفی شد دیگر در هیچ چیز مورد اطمینان واقع نمی‌شود. معاملاتش بی‌رونق می‌شود، اعتماد از آن سلب می‌شود و به فقر و بیچارگی دچار می‌گردند، زیرا سربلندی هرملتی به راستی است، و راستی و امانت چه فردی و چه اجتماعی مایۀ آسایش فرد و اجتماع است. کاش مسلمانان جگرگوشگان خود را از کوچکی بر این دو خصلت به بار می‌آوردند و مانند نیاکان‌شان راستی و امانت سرآغاز هر کارشان می‌ساختند آن وقت وضع‌شان در اندک زمانی بهبود می‌یافت و موقعیت سابق‌شان را به دست می‌آوردند.

«وَإِذَا عَاهَدَ غَدَرَ»: «و هرگاه پیمان بندد فریب به کار برد و راهی برای پیمان‌شکنی از دست ندهد». پیمان‌شکنی لازمۀ دروغگویی است، کسی که دروغ گفت در پیمان‌بستن هم دروغ می‌گوید و کسی که به پیمان او اعتماد نشد دیگر کجا می‌توان زندگی آبرومندانه داشته باشد، پیمان‌شکنی دومین بیماری اجتماعی است. چنانکه می‌بینیم و همیشه از نتایج شوم آن به چشم خود مشاهده می‌کنیم.

«وَإِذَا خَاصَمَ فَجَرَ»: «و هرگاه دشمنی کند از اندازه بیرون رود» چه افراد زیادی هستند که هرگاه حسابی از بدهکاری و طلب با کسی داشته باشند به جای مطالبۀ حق خود به پرده براندازی و آبروریزی خود و طرف‌شان می‌پردازند. فجور در دشمنی نتیجۀ پیمان‌شکنی است، وقتی که شما با کسی دوست شدید این خود پیمانی است که او را در حضور و غیاب محترم شمارید و برای او مانند خود زشتی روا ندارید. و اصولاً مسلمان‌ها همه پیمان‌برادری و اخوت‌شان را خدا بسته است، ولی کجا این فهم و شعور که مسلمانان این دوره مانند تازه مسلمانانند، چیزی که در بارۀ آن هیچ اطلاعی ندارند دین‌شان است.

«وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ»: و هرگاه ایمن دانسته شد و امانتی به‌سوی وی سپرده شد خیانت را به کار برد و به زشتی خیانت خود را بیالاید. خیانت در امانت هم لازمۀ از حدگذشتن در دشمنی است. آیا این فرمایش خیانت معجزه نیست؟ برای این که این چهار خوی بد و ناپسند منشأ همه جرایم و بزهکاریها است. خداوند توفیق دهد تا مسلمین به فرمایشات نبوی رفتار کنند.

قال رسول الله ص: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَصْمُتْ، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيُكْرِمْ جَارَهُ، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَهُ».

این حدیث به لفظ قال رسول الله ص: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيُحْسِنْ إِلَى جَارِهِ، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَهُ، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَصْمُتْ» به روایت «امام احمد» و «بخاری» و «مسلم» و «نسائی» و «ابن ماجه» از «ابی شریح» و «ابی هریره» نیز به ثبوت رسیده است.

حضرت سرور کائنات سیدنا رسول الله صمی‌فرماید: «کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد باید گفتار خیر بگوید و یا خاموش شود. کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد باید گرامی دارد همسایۀ خود را، کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد باید گرامی دارد میهمانش را». در این فرموده‌های نبوی دستورهایی است که اگر به آن رفتار شود همه نیکبختی‌هایی را به بار آورد که دو جهان افراد و اجتماع نیکبخت گردد. در فرمایش نبوی مذکور شخص مؤمن مأمور است، که گفته‌هایش همه در راه خیر باشد و هرجا گفتاری برای خیر نباشد از آن خاموشی گزیند، زیرا گفتار شر و فتنه و گفتار هرزه و بیهوده شایستۀ شخص مؤمن نیست. اکنون بنگرید هر فتنه‌ای در جهان پدید می‌آید از گفتارهای هرزه و بیهوده پیش می‌آید، از گفتارهایی فتنه‌انگیز و شر پدید می‌آید، هر دردسری از گفتارهای هرزه و بیهوده پیش می‌آید و اگر افرادی زبان را در راه خیر بچرخانند و گفتار را وسیله نکوگویی و راستگویی و خیرخواهی شناسند و اجتماعی از این دسته مردم پیش آید، آیا این مجتمع بهترین مجتمع نخواهد شد؟ و یا این که اگر افرادی زبان به بدگویی و فتنه‌جویی و دروغ‌پردازی و گزاف‌بافی عادت دهند و آن را وسیله هرزه‌گویی و شرانگیزی دانند و اجتماعی از این دسته تشکیل شود، آیا این اجتماع پست‌ترین اجتماع نخواهد بود؟ فرمامیش دوم نبوی: هر شخص مؤمن باید همسایۀ خود را گرامی دارد. اگر این عادت تعمیم یابد و هر همسایه‌ای به حقوق همسایگی احترام گذارد و همسایه را گرامی شمارد و در گرامی‌داشتن او از عیادت همسایگان بیمار و کمک همسایگان مستمند و همکاری با همسایگان نکوکار فروگذاری نکند و اجتماعی از همسایگانی پیش آید که همه احترام متقابل را حفظ کنند و به حقوق همدیگر قیام نمایند، آیا بهترین اجتماع به وجود نمی‌آید؟ سومین فرمایش نبوی، گرامی‌داشتن میهمان است. معمولاً وارد به شخص را میهمان نامند و گرامی‌داشتن میهمان نشانۀ نجابت از جهتی و علامت رعایت حقوق برادران مسلمان از جهت دیگر است و مشاهده می‌شود که کسانی در دنیا به عزت افتند و صیت سخاوت‌شان اوج گیرد که مهمان‌نواز و غریب‌پرور باشند. دانشمند می‌داند، که دانش‌آموزان میهمانان او هستند، آنان را گرامی می‌دارد. پدر و مادر می‌دانند که فرزندان میهمانان آنان هستند آنان را گرامی می‌شمارند و فرزندان می‌دانند که پدر و مادر در پیری میهمانان آنان هستند و آنان را بزرگداشت کنند و خلاصه اگر هر مرجعی به مراجعین خود احترام گذارد آیا نتیجه‌اش جز خوشبختی عموم خواهد بود؟ پس اجازه دهید تکرار کنم: مؤمن کسی است که گفتار او گفتار خیر است و هرگاه گفتار خیری نبود خموشی گزیند. مؤمن کسی است که همسایه را گرامی دارد و در گرامی‌داشتن هیچ فروگذار نکند. و مؤمن کسی است که میهمان را گرامی شمارد. و چنین مؤمن خوب‌گفتار همسایه‌دار میهمان گرامی‌دار است که مردم او را بر مال و جان ایمن شمارند.

قال رسول الله ص: «ذَهَبَ حُسْنُ الْخُلُقِ بِخَيْرِ الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ. إِنَّ مِنْ أَحَبِّكُمْ إِلَىَّ أَحْسَنَكُمْ أَخْلاَقًا» رواه البخاری عن عبدالله بن عمروب: «لاَ تَحْقِرَنَّ مِنَ الْـمَعْرُوفِ شَيْئًا وَلَوْ تَلْقَى أَخَاكَ بِوَجْهٍ طَلِيْقٍ» رواه الإمام أحمد و مسلم و ترمذی عن ابی ذر سعن رسول الله ص«البِرُّ شيءُ هَيِّنٌ وَجهٌ طَلِيْقٌ وَلِسَانٌ لَيِّنٌ».

حضرت «محمد مصطفی» صفرمود: «حسن خلق، خیر دنیا و آخرت را با خود برد. و بهترین شما نیکوترین شما در اخلاق پسندیده است» در حدیثی دیگری رسول اللهصفرمودند: «و هیچ خوبی را خوار مشمار و اگرچه خوشرویی تو در روی برادرت باشد».

و از «ابن عمر» بروایت است که گفت: «نکوکاری چیز آسانی است، گشاده‌رویی و شیرین‌زبانی است». در فرمایش نبوی مذکور حسن خلق را سبب خیرهای دو جهان دانست. حسن خلق به معنی خوشخویی بهترین زیوری است که انسان را در زندگی محبوب و پس از مرگ مایۀ نام نیک و پایۀ دعای خیر خواهد بود. خوشخویی چیست؟ خوشخویی کلمه‌ای است که شامل همه صفات پسندیده است، امانت‌داری خوشخویی است، گشاده‌رویی خوشخویی است، شیرین زبانی خوشخویی است، امانت‌داری خوشخویی است، مهربانی خوشخویی است، پاکدامنی خوشخویی است، دلبری خوشخویی است، گشاده‌دستی خوشخویی است، دل‌پاکی خوشخویی است، فرمانبری خدا خوشخویی است، پیروی پیغمبرصخوشخویی است، کوشش برای آسایش برادران خوشخویی است، بزرگداشت پدر و مادر و بزرگان خوشخویی است، شفقت بر زیردستان خوشخویی است، جوانمردی با دوستان خوشخویی است، مدارا و سازش با دشمنان خوشخویی است، اخلاص در عمل برای خدا خوشخویی است، دوست‌داشتن مردم برای خدا خوشخویی است، دوست ‌نداشتن هر کار زشتی خوشخویی است، دوری از هر کار زشتی خوشخویی است، آراستگی به فضایل خوشخویی است و خلاصه خوشخویی در داشتن صفات پسندیده و دوری از خصال نکوهیده است. خوشخو چه کسی است؟ خوشخو کسی است که حققو خداوندی را انجام دهد، فرمان پیغمبرصرا گردن نهد، در حقوق خود اعتدال و میانه‌روی را حفظ کند، در بزرگداشت بزرگان مانند پدر و مادر و آموزگار و بزرگان دین کوتاهی نکند در رعایت بستگان از تربیت فرزندان و احترام بستگان و تفقد و وارسی دوستان و مهربانی با دشمنان فروگذاری نکند، هرگز به خود ستم نکند، شرک به خدا آوردن، ستم به خودکردن و آتش به خود رواداشتن است. کبایر را مرتکب‌شدن ستم به خودکردن و مستحق عقوبت‌گشتن است و کسی که امروز به دیگری ستم نمود فردا دیگری به او ستم نماید. برادران را مانند خود دوست‌داشتن خوشخویی است تا آنچه به خود نپسندد به دیگران نپسندد. خوشخویی در غنیمت‌شمردن وقت و توشۀ آخرت اندوختن و هرچه از کارهای خیر از دست برآید انجام‌دادن است، آیا وقتی که خوشخویی جامع خداشناسی و پیروی پیغمبرصو آراستگی به فضایل و دوری از رذایل و وسیلۀ پیشدستی و اغتنام وقت در بسیاری نکوکاری باشد مایۀ همراه داشتن خیرهای دنیا و آخرت نیست؟

جَاءَ رجل إلى النبي صفقال: يا رسول الله! «دُلَّنِى عَلَى عَمَلٍ إِذَا عَمِلْتُهُ أَحَبَّنِىَ اللَّهُ وَأَحَبَّنِىَ النَّاسُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: ازْهَدْ فِى الدُّنْيَا يُحِبَّكَ اللَّهُ، وَازْهَدْ فِيمَا فِى أَيْدِى النَّاسِ يُحِبُّكَ النَّاسُ» رواه ابن ماجه عن سهل بن سعد الساعدی س.

مردی به خدمت حضرت «محمد مصطفی» صآمد و گفت: یا رسول الله! مرا راهنمایی فرما به‌سوی کاری که هرگاه آن را انجام دهم خدای تعالی مرا دوست بدارد و مردم نیز مرا دوست بدارند؟ حضرتصفرمود: «زهد را پیشه کن تا خدای تعالی تو را دوست بدارد و در آنچه در دست مردم است بی‌میل باش تا مردم تو را دوست بدارند». در این فرمایش نبوی راهنمایی به‌سوی کرداری است که انسان را نزد خدا و خلق محبوب سازد، رهنمایی به‌سوی زهد است و قناعت. زهد چیست؟ زهد عبارت از این است که شخص در توکل بر خدا به پایه‌ای برسد که اگر همۀ دنیا به او سپارند همه را در راه رفاه و آسایش خلق و هدایت‌شدن به راه راست مصرف کند و باک ندارد.

مولوی گوید:

چیست دنیا؟ از خدا غافل‌شدن
نی زر و نی سیم و نی فرزند و زن

آنانی که دوستان خدا بوده‌اند و به رموز آفرینش آشنا بوده‌اند، چنین گفته اند: «خدایا دست‌های ما را از دنیا پر کن و دل‌های ما را به نور فرمانبریت روشن کن». چه خوب گفته‌اند، زیرا اگر دست تهی باشد طاعتی فراهم نیاید و خاطری آسوده نشود و خیری انجام نپذیرد، مال همیشه وسیلۀ کارهای بزرگ خیر است، پس چه بسا کسانی که با داشتن میلیارها زاهد باشند، زیرا آن‌ها در راه آسایش خلق و کمک به مستمندان و بالابردن سطح زندگی مردم و خلاصه در هر کار خیر مصرف کنند و چون موقع رخت بستن از زندگی دنیوی فرا رسد، اندکی برای میراث‌بران گذارند و بقیه را در راه‌های خیر وقف کنند و چه بسا کسانی که با داشتن اندکی از مال دنیا ،آن را از جان خود شیرین‌تر دانند و دست از کار خیر بازدارند. پس قصد سرور کائنا تص- والله اعلم - از آن فرمایش نبوی نجستن دنیا برای فخر و مباهات است، بلکه به دست‌آوردن مال برای رفاه بندگان و نزدیک‌شدن به خدا باشد و در نیمۀ دوم فرمایش نبوی مذکور و بی‌میل باش در آنچه در دست مردم است مردم تو را دوست دارند. این خود یک رهنمایی معجزه‌آسا است. زیرا همۀ کینه و کدورت‌ها بر اثر مزاحمت مردم است، کسانی هستند که تقلید را سرلوحه اعمال خود قرار می‌دهند. می‌خواهد از راه تقلید، مزاحم مردم شوند و از این راه آنچه را دیگران به کار و کوشش به دست آورده‌اند به حقه و دغل به دست آورند. یا این که پاره‌ای از مردم همیشه چشم را به مال دیگران دوخته و می‌خواهند از راه دشمنی و مزاحمت و یا کینه‌توزی و حسد آنچه را دیگران دارند به باد فنا دهند، هم خود زحمت می‌کشند و هم دیگران را به رنج و محنت می‌اندازند. دین اسلام که خود دین عمل و نیکبختی است دستور می‌دهد که مسلمانان همیشه از راه اعتماد به نفس و توکل بر خدا زندگی را تأمین کند، توکل را همراه با در نظرگرفتن همه طرق کوشش و احتیاط می‌داند: «اِعْقَل وَتَوَكَّل» به کسانی فرمود: که شتر را بدون پابند رها کرده و گفتند: توکل کرده ایم، فرمود: «پایش را ببند و توکل کن» تا خاطرت آسوده باشد و توکلت از راهش باشد. و برای به دست‌آوردن روزی فرمود: ﴿فَٱمۡشُواْ فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُواْ مِن رِّزۡقِهِۦ[الملک: ۱۵]. «در گوشه و کنار جهان یعنی در این جهان به کوشش بپردازید و از روزیش برخوردار شوید». و «لَرَزَقَكُمْ كَمَا يَرْزُقُ الطَّيْرَ تَغْدُو خِمَاصاً وَتَرُوحُ بِطَاناً» «هرآینه شما را روزی می‌داد چنانکه پرندگان را روزی دهد صبح‌ها با شکم خالی به تلاش از خانه برون شدند و شام‌ها با شکم‌ها پر به لانه‌شان باز گردند».

عَنْ أنسٍ سقال: قال رسول الله ص: «حُبِّبَ إِلَىَّ مِنَ الدُّنْيَا النِّسَاءُ وَالطِّيبُ وَجُعِلَتُ قُرَّةُ عَيْنِى فِى الصَّلاَةِ» (رواه «امام احمد» و «النسائی»).

انس بن مالکسکه از کودکی خدمتگذار خانۀ پیغمبرصبود، گوید: که حضرتصفرستادۀ خدا (درود خدا بر او و خویشان و یارانش باد) فرمود: «مرا پسند آمد از دنیا زنان و بوی خوش و روشنی چشم من در نماز گردانیده شد». حضرت سرور کائنات صفرمود: «دوست می‌گردانیده شد زنان و بوی خوش».، چرا حضرت صدر دوستی از متاع‌های دنیا، زنان را برشمرد و آنان را دوست‌داشتنی دانست ؟ برای این است که خود در فرمایش نبوی دیگر فرمود: «الدُّنْيَا مَتَاعٌ، وَخَيْرُ مَتَاعِهَا الْـمَرْأَةُ الصَّالِحَةُ» «دنیا همه‌اش متاع و کالایی است ناپایدار و بهترین کالای آن زن شایسته است». زن شایسته چنانکه در حدیث شرح داده است: «زنی است که چون شوی به او نظر کند شاد گردد و چون حاضر نباشد او را نگهدارد، به حقوق زناشویی قیام کند، خود را محترم شمارد و از آلودگی برکنار باشد، خیانت به شوهر نکند و در بارۀ او و بستگان و مالش غمخوار و وفادار باشد، در خانه‌داری فروگذاری نکند، در تربیت فرزندان بهشت را به زیرپای آورد، افتخار خانه و شادمانی همخانه‌اش باشد، حضورش شادمانی و دوری از او به یاد او شاد باشد». و اگر مَثَلِ معروف صدق کند، که می‌گوید: سر از پی همسر می‌گردد، الحق افراد بانبوغ و فاضل همین فضل‌شان کافی است که در به دست‌آوردن زنان شایسته کاخ شادکامی خود و نیکخبتی خود و فرزندان برافراشته اند، به تاریخ بنگریم «خدیجه» ل، چه اندازه به حضرتصدل می‌داد، و او را شاد می‌ساخت، مال و هستی خود را نثارش نمود، خود را فدایش ساخت. و آنگاه به تاریخ یک یک از زوجات طاهراتسمراجعه کنیم، هرکدام برای عالم اسلامی رکنی از ارکان دین شمرده می‌شوند که تاریخ خانگی پیغمبرصو سیرت مطهر آن حضرتصدر خانه به وسیلۀ آنان به ما رسید. هرکدام در رأی و فضیلت و تقوی مظهر خداشناسی و پرهیزگاری بودند. آیا می‌توان انکار کرد که زن شایسته به صفات بالا دوست‌داشتنی نیست؟ پدر و مادر تا حدودی مربی و همراه و غمگسار و پرستارند ولی زن شایسته مادری است مهربان، که پیشرفت‌های مردان بزرگ، رهین نوازش آن‌ها است. زن شایسته پدری است مربی، زیرا اخلاق شوهر به تعدیل می‌آورد و در تربیت فرزندان افتخاری برای همسر خود به بار می‌آورد، زن شایسته، غمگساری است رئوف که در ساعت‌های شداید دیدار و گفتارش مرهمی بر دل زخم دیدۀ شوهر می‌نهد. زن شایسته پرستاری است فداکار که در سخت‌ترین حالت‌های بیماری شوهر را ترک نمی‌گوید: شب را در بالین او به روز می‌آورد و از خستگی خود ابداً صحبتی به میان نمی‌آورد. زن شایسته که شب و روز به سر و صورت دادن منزل و به دست‌آوردن دل شوهر و گرم نگهداشتن کانون خانوادگی از مهر و محبت و تندرست و شادداشتن فرزندان به ابراز علاقه به سعادت تربیت‌شان زندگی را به بهشتی خرم و شیرین تبدیل می‌سازد، اگر دوست‌داشتنی نیست پس هیچ چیز دیگر دوست‌داشتنی نیست. و اما بوخوشی که خود معرف اشخاص است و می‌توان افراد را از بوی آن‌ها و سلیقۀ آن‌ها در به کاربردن بو خوشی شناخت و عادت بو خوشی وموجب فرح و انبساط و اشخاص خوشبو محبوب و مألوف هستند و اما نماز که حضرت ختمی مرتبتصروشنی چشم خود را در آن می‌داند، به این دلیل است که سعادت و نیکبختی نصیب نمازگذاران است و روشنی ‌چشم بهرۀ روآوران به درگاه خدا است. اهل حق خود را جلو خدا می‌گشایند و آنچه جز به توفیق حق میسر نیست - و هیچ چیز هم جز به توفیق او میسر نیست - از او می‌خواهند و گشایش در کار از او، می‌یابند. و سرانجام با حصول پیروزی در امور، چشم‌شان روشن و دل‌شان شاد می‌گردد.

عن أبي هريره سقال: قال رسول الله ص:«خَمْسٌ مِنَ الْفِطْرَةِ: الاِسْتِحْدَادُ، وَالْخِتَانُ وَقَصُّ الشَّارِبِ وَنَتْفُ الإِبْطِ، وَتَقْلِيمُ الأَظْفَارِ» رواه «الجماعۀ».

حضرت محمد مصطفی صمی‌فرماید: «پنج خصلت از وظایف طبیعی انسان است: ستردن موی، ختنه، کوتاه‌کردن بروت، کندن موی زیر بغل و چیدن ناخن‌ها». یکی از مواردی که در آن‌ها پیدا است دین به همه وظایف انسان ارتباط دارد، امثال این حدیث است. دین از یک راه، طریق رسیدن به خدا و خواستن خواهش‌ها از او و یکتاشناختن و بی‌همتادانستن او را می‌داند و در این راه هیچ واسطه و میانه‌ای را مناسب نمی‌داند و به شخص مسلمان می‌گوید: تا خود به پروردگار خود رو آورد و از لذت راز و نیاز با پروردگار بهره‌ور گردد، پس از آن وظیفۀ مسلمان را در پیروی از پیغمبرصروشن می‌کند و پیروی خدا را در پیروی پیغمبرش می‌داند و در این باره در احادیث گذشته در خصوص حقوق پروردگار و حقوق پیغمبرانو حقوق بندگان بحث شد. در اینجا قسمتی از حقوق شخصی و وظایفی که هر فرد باید نسبت به خود انجام دهد شرح می‌فرماید: ابتدا ستردن موی پایین و ختنه را نام می‌برد. امروزه متحقق شده است، که عدم توجه به موی و کثافت‌گرفتن آن موجب امراض و در زندگی خانوادگی از وسایل رنجش و ناراحتی خانه‌ها است. کسانی که به اسرار نظافت آگاهند، می‌دانند چقدر زن و شوهرانی که از بوی گندیدۀ دهان یکدیگر به جان می‌آیند و جدایی را از زیستن با افراد دهان گندیده و کثیف و بدبو ترجیح می‌دهند. ختنه: در تحقیقات پزشکی عصر حاضر به ثبوت رسیده است، که ختنه مردان وسیله ایمنی از سرطان آلت و وسیله ایمنی زنی که شوهرش ختنه نموده است از سرطان رحم می‌باشد، در حکم ختنه بین علما اختلاف است، بعضی علما ختنه را بر مردان و زنان واجب دانسته‌اند، چنانکه شافعی‌ها برآنند و بعضی ختنه در بارۀ زن و مرد را سنت دانسته‌اند، چنانکه حنفی‌ها برآنند و بعضی ختنه را بر مردان واجب دانسته و بر زنان مستحب شمرده‌اند. برای ستردن موی پایین، در حدیث دیگر وقت‌گذاری آن تعیین شده که از چهل روز نگذرد. موقع ختنه بهتر است که روز هفتم صورت گیرد. و دیگر، گرفتن موی بروت لازمی است، بخصوص به موقعی که روی دهان قرار دارد وسیله‌ای برای انتقال میکروبها به دهان و انتقال به بینی خواهد بود که در تعهد آن و کوتاه‌کردن به موقع آن محذور از بین خواهد رفت. در حدیثی دیگر امر به استیصال و از ریشه‌گرفتن موی بروت دستور داده است و این نزدیکتر به بهداشت می‌باشد. چهارم کندن موی بغل که طول آن و گرفتن عرق به خود، مایۀ بدبویی و نفرت همنشینان می‌گردد و از آن گذشته اهمال در تنظیف موی بغل، خود وسیله جوش‌های بزرگی است که ناراحتی فراوانی به بار خواهد آورد. پنجم چیدن ناخن را شمرد. زیرا ناخن اگر دراز شود گذشته از خراشیدن دست دیگران در موقع دست‌دادن و گذشته از چرک‌گرفتن و آلوده شدن موقع غذاخوردن و به دست‌گرفتن و گذشته از زشتی هیئت آن و دشواری‌گرفتن اشیای ریز، گذشته از این‌ها مایۀ برداشتن ناخن و فساد آن می‌گردد، برای گرفتن ناخن هم آدابی است زیرا نباید آن اندازه گذاشته شود که منبع چرکی به حساب آید و نباید هم آنقدر در چیدنش افراط شود که مدتی انسان را از گشودن گره و گرفتن چیزهای ریز باز دارد. دین مبین اسلام این پنج دستور مهم و ساده را از وظایف طبیعی افراد شمرد، ولی بسیاری از مردم در همین دستورهای ساده هم اهمال می‌کنند و خود را در جامعه بی‌ادبی به شمار می‌آورند، یکی از اساسی‌ترین وسایل زندگی سعادتمندانه، پاکی و نظم است. پاکی و نظم موقعی در کارهای انسان پدیدار می‌گردد، که انسان ابتدا در وجود خود به این عامل حیاتی بپردازد، شاید باور نکنید، اگر عرض کنم که بیشتر اشخاص ناموفق کسانی هستند، که در پاکی وجود خود اهمال می‌ورزند و چه بسیارند کسانی که با پوشیدن لباس فاخر از بوی بد بدنشان، نمی‌شود به آن‌ها نزدیک شد. پاکی اساسی، پاکی خود بدن است، چه بسیارند بینوایانی که در زیر لباس فرسوده جسمی پاک و شفاف دارند و اصولاً پاکی بدن از دهان گرفته و از فرق سر تا کف پا، وظیفۀ طبیعی هر فرد در انجام سپاسگذاری داشتن جسم سلیم است. خداوند توفیق عنایت فرماید.

عن أنس سأن رسول الله صقال:«إِنَّ الْخَصْلَةَ الصَّالِحَةَ تَكُونُ فِي الرَّجُلِ يُصْلِحُ اللَّهُ بِهَا عَمَلَهُ كُلَّهُ، وَطُهُورُ الرَّجُلِ لَصَلاتِهِ يُكَفِّرُ اللَّهُ تَعَالَى بِطُهُورِهِ ذُنُوبَهُ وَتَبْقَى صَلاتُهُ نَافِلَةً» (رواه ابو یعلی و البزار والطبرانی فی الأوسط).

«انس بن مالک س» که از یاران پیغمبر صمی‌باشد و یازده سال در نزد حضرت صخدمتکار بوده روایت می‌کند، که محققاً فرستادۀ برحق خدا فرموده: یک صفت شایسته که در شخصی باشد، خداوند متعال به آن صفت خوب، همه کردارهای شخص را شایسته گرداند. وضوی شخص برای نمازش، خداوند آن وضو را کفارۀ گناهانش گرداند و نماز او برایش زیاده باشد». در این فرمایش نبوی عظمت مهر پروردگار متعال نمایان است، که به یک صفت پسندیده کردارهایش را شایسته فرماید. هرگاه در شخص یک صفت شایسته باشد، خدای متعال به آن صفت شایسته نظر رحمتش عنایت فرماید و نامبرده را طوری مورد مهر سازد که کردارهایش رو به شایستگی روند و دست آخر همه کردارهایش شایسته شوند، مگر نه این است که خدای مهربان یک خوبی را به ده تا صد تا هفتصد تا، و بیشتر نویسد. مگر نه این است که به یک خوبی از ده بدی بگذرد. شاد باد «سعدی» که گوید:

نکوکاری از مردم نیک‌رأی
یکی را به ده می‌نویسد خدای
تو نیز ای پسر هرکه را یک هنر
به بینی زده عیبش‌اندر گذر

اگر ما به این حدیث، همانطور که سعدی /نظر داشته است، نظر داشتیم و در مقابل یک خوبی ده بدی را نادیده می‌گرفتیم و به یک خوبی از ده بدی گذشت می‌کردیم، امروز مهر و محبت‌مان به یکدیگر چگونه بود؟ و به عبارت دیگر کسی که به صدد اصلاح خود برآید و به شایسته‌ساختن خود بکوشد و برای پذیرفتن رحمت حق خود را به صفت پسندیده آراسته دارد، همین عزم و اراده، وی را وادار سازد که از یک صفت خوب به دو صفت خوب رود و از دو صفت خوب به سه صفت و آخر کار همه صفاتش شایسته شوند، مگر نه این است که ایمان موجب یک نقطۀ سفید بر دل شود و همین نقطۀ سفید به کارهای خوب و پسندیده وسعت یابد، تا به جایی که همه دل سفید شوند و همه کارهای صاحب‌دل شایسته شوند، چنانکه در حدیث است. «آیا درسی از این آموزنده‌تر می‌توانند باشد که شما یک صفت پسندیده را دارا شوید آن وقت همین یک صفت خوب سبب همه صفت‌های خوب شوند؟». چنانکه آموزگاری دانا و دانشمند، گوید: شما این یک درس را خوب فرا گیرید و اگر توانستید که همین یک درس را خوب یاد بگیرید، همه درس‌هایتان خوب می‌شود و پس از آموخیتن آن و خوب‌دانستنش او را به تشویق و ستایش و نویدهای روان‌بخش، آمادۀ خوب یادگرفتن تمام دروسش نماید. و همچنین مادر مهربان یک حرف را به طفل خود نیک آموزد و آن وقت به همین سرآغاز شروع نموده و به اتمام رساند. پدر مهربان نیز همین شیوه را گیرد و خلاصه همه مربیان همین اسلوب درست را دهند و پیش روند. در دنیا کردارها همه سلسله‌وار به هم پیوسته است، همین که انسان در صدد نکوکاری برآمد از یک کار خوب به کار خوب دیگری رسد، به این ترتیب کار به جایی کشد که از نکوکاری جز نکویی نخیزد، چنانکه از آفتاب جز روشنایی نباید جست. آن وقت نکوکاری نیز نسبت به همه افراد تعمیم می‌دهد و نکوکار جز نکویی در نظر نمی‌گیرد، چنانکه آفتاب عالمتاب نیز روشنایی را بر گل و سماد رساند. و چنانکه در حدیث دیگر است: «خدا فرماید کسی که وجبی به من نزدیک شد، من یک گز به او نزدیک می‌شوم. کسی که به‌سوی من آهسته آمد، من به دویدن به او نزدیک شوم». و بنده در نزدیک‌شدن به خدا به زیادتی کارهای نیکو به جایی رسد که چشم و گوش و دست و پای او همه برای خدا باشد و به تعبیر «سعید» به جایی رسد که به جز خدا نبیند.

وضو و آبدستی برای نماز است. وقتی که به طریق خود انجام گیرد، همین شستشوی ظاهر به شستشوی باطن کشاند. و طوری بنده را پاک‌دل و آراسته برون سازد که همین وضو کفاره گناهان وی گردد و آنگاه آنچه در نماز و راز و نیاز با پروردگار به دست آورد برای او زیاده باشد. در جهان مهر و رحمت پروردگار بیش از اندازه و گمان نمایان است، فقط مردی می‌خواهد که به یک کردار خوب نظر رحمتی جلب کند و آنگاه از پرتو رحمتش طوری به نکوکاری آراسته شود، که همه کردارش شایسته شوند. فرمایشات نبوی همه منابع نور و رحمتند، ببین پس از یادکردن اصلاح عمل، وضو را یاد کرد و نماز را بیان نمود و این اشاره است که اصلاح عمل، از طریق پاکی و آراستگی و نیازبردن به درگاه حق و مددجستن از او میسر است.

قال ص: «لَوْلاَ أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِى لأَمَرْتُهُمْ بِالسِّوَاكِ عِنْدَ كُلِّ وُضُوءٍ» رواه مالک والشافعی والبیهقی والحاکم عن أبی هریره س. وعن عائشة ل: أَنَّ رسول الله ص: قال:«مَطْهَرَةٌ لِلْفَمِ، مَرْضَاةٌ لِلرَّبِّ» رواه احمد والنسائی والترمذی.

برگزیدۀ خدا و فرستادۀ برحق او «محمد مصطفی» صفرمود: «اگر نه این بود که بر امتم دشوار می‌شد، هرآینه آنان را امر می‌نمودم تا نزد هر وضویی مسواک کنند». و در حدیث دیگر فرمود: «مسواک کشیدن پاکیزگی دهان و خشنودی خدا در بردارد». کلمۀ امت برای جماعتی گفته شود: که به یک امام اقتدا کنند. دهان همیشه نمایندۀ شخص و خوبی و بدی اشخاص را از دهان آنان می‌تواند تشخیص داد. کسانی که به مسواک عادت دارند و دهان را به آن پاکیزه و خوشبو می‌سازند و از این راه در جماعات و محافل خود را پاکیزه معرفی می‌کنند و از لحاظ بهداشتی کمک بزرگی به تندرستی خود می‌کنند. وقتی که شخصی از روی نظم و بر روی اصول و قواعد به مسواک‌کشیدن خو گرفت و دندان‌ها و زبان را به وسیلۀ آن پاکیزه ساخت، دندان را برای یک عمر سالم و تمیز نگه می‌دارد و انسان بدین وسیله از گلو درد و بزرگی لوزین که در اثر ورود کثافت زبان و دهان است، محفوظ خواهد ماند. و موقعی که شخص این سنت عملیه را به قصد فرمانبری از فرمایشات نبوی انجام داد و دانست، که دهان یعنی منبع خوبی‌ها و زبان کلید حکمت‌ها است، زبان را به راه خیر در جنبش درآرد و موقعی که دهان خوشبو بود و زبان به گفتارهای پسندیده و یاد خدا آراسته شد، عادتاً از آن جهت که بدن همیشه تابع تنفس است و از تنفس سالم، جسمی سالم به دست می‌آید، از زبان سالم اعضاء سالم آیند، و موقعی که زبان به راستی خو گرفت، همه اعضاء به راستی بارآیند، چنانکه در حدیث دیگر که «معاذس» از حضرت صپرسید: آیا ما بر گفته‌های خود پرسیده شویم؟ حضرتصفرمود: «مادرت به داغت بنشیند ای معاذ. آیا مردم را به آتش می‌اندازد جز درو شدۀ زبان‌هایشان» و از قدیم معروف است ،که زبان سرخ، سرسبز می‌دهد برباد. پس راز به دست‌آوردن مسواک، خشنودی خداوند را در بر دارد، معلوم داشتیم که پاکی ظاهری دهان به پاکی معنوی دهان می‌کشاند و پاکی دهان و زبان به پاکی اعضا بدن و روان می‌کشاند و پاکی تن و روان به خشنودی پروردگار مهربان می‌رساند. و در حدیث دیگر است که «هر بامداد اعضای بدن زبان را سوگند دهند: که در بارۀ ما از خدا بترس، یعنی مبادا به دروغ و هرزه درآیی و همه را به محنت اندازی که ما همه پیرو تو هستیم اگر تو درستکار شدی ما همه رستگار باشیم». ولی اگر کسی به آن فرمایش نبوی مذکور رفتار نکرد و به دهان خود توجه ننمود و کاری کرد که از بدبویی دهان مورد تنفر قررا گیرد، عادتاً از احساس تنفر دیگران از معاشرت با خود احساس بدظنی و ناراحتی پدید آید و از ناراحتی، ناسزاگویی و نادرستی به نتیجه رسد و از ناسزاگویی، خشم و نفرین دیگران به بار آید و از نادرستی، خشم و عقوبت پروردگار بر خود روا دارد. آیا با این حال بازهم کسانی هستند ،که به این حکمت عمل نکنند و خود را در جماعه منفور و در خانه هم باعث کدورت خانگی می‌شوند. زیرا به تجربه رسیده است، که یکی از اسباب جدایی زن و شوهر، همین بدی بوی دهان یکی از طرفین است، زیرا مگر یک زن و یا یک شوهر تا چه حدی می‌توانند بدی بوی دهان طرف خود را متحمل شود. خداوند توفیق عنایت فرماید: تا مسلمانان به دین خود بهتر از این آشنا شوند. و رموز نیکبختی که همیشه در دستورهای این دین مبین نهفته است بیابند و بر آن رفتار کنند.

قال صلى الله تعالى عليه وسلم: «إِذَا أَتَيْتَ مَضْجَعَكَ فَتَوَضَّأْ وُضُوءَكَ لِلصَّلاَةِ، ثُمَّ اضْطَجِعْ عَلَى شِقِّكَ الأَيْمَنِ، ثُمَّ قُلِ: اللَّهُمَّ أَسْلَمْتُ نَفْسِى إِلَيْكَ، وَوَجَّهْتُ وَجْهِى إِلَيْكَ، وَفَوَّضْتُ أَمْرِى إِلَيْكَ، وَأَلْجَأْتُ ظَهْرِى إِلَيْكَ، رَغْبَةً وَرَهْبَةً إِلَيْكَ، لاَ مَلْجَأَ وَلاَ مَنْجَا مِنْكَ إِلاَّ إِلَيْكَ، اللَّهُمَّ آمَنْتُ بِكِتَابِكَ الَّذِى أَنْزَلْتَ، وَنَبِيِّكَ الَّذِى أَرْسَلْتَ، فَإِن مِتّ مِنْ لَيْلِتكَ فَأَنْتَ عَلَى الفِطْرَة، وَأَجْعَلهُنَّ آخِرَ مَا تَتَكَلَّمُ بِهِ» رواه «احمد» و «البخاری» و «الترمذی» عن «البراء بن عازب س».

حضرت ختمی مرتبت سرور کائنات «محمد» رسول الله صفرماید: «هرگاه به بستر خواهی رفت وضو بگیر، مانند وضویی که برای نماز می‌گیری. پس از آن بر پهلوی راست بخواب و بگو: خدایا، تسلیم نمودم ذات خود را به‌سوی تو و متوجه ساختم روی خود را به‌سوی تو و واگذاردم کار خود را به تو و پناه دادم پشت خود را به تو، از راه رغبت و میل به‌سوی تو، و از ترس تو، نیست پناهی و نیست رهایی نه رهایی از تو مگر به‌سوی تو، خدایا ایمان آوردم به کتابی که نازل فرمودید (یعنی قرآن) به پیغمبرت که او را فرستادۀ خویش ساختی. پس اگر با گفتن این کلمات در آن شب مردی، بر ایمان مرده‌ای و بگردان این کلمه‌ها را آخرین سخنانت قبل از خواب». عادتاً خواب برادر مرگ است و هرکس در حالتی خواهد مرد که قبل از خواب بر آن ، عادت داشته است. شارع مقدس اسلام، دستور می‌دهد: که موقع رفتن به بستر خواب، به جای ناپاکی وضو بگیریم و بر پهلوی راست بخوابیم، تا از مزایای وضو و شستن این اعضا که برای خواب‌رفتن خود نیز تأثیر به سزایی دارد برخوردار شویم و تا از فواید خواب بر دست راست که بازهم از لحاظ بهداشتی نافع و سودمند است و هم برای زود برخواستن از خواب نیز مؤثر می‌باشد استفاده کنیم، آنگاه دل را به پاکی از هر آلودگی به یاد خدا روشن نماییم و بگوییم: خدایا من خود را تسلیم تو نمودم چون دانسته‌ام که در برابر قدرت تو جز تسلیم چاره‌ای نیست، و به تو رو آورده‌ام، زیرا دانسته‌ام که روآوران را نومید نفرمایی و روگردانان از تو، به نوایی نرسند و از روگردانی و غرور خود جز بیچارگی و بی‌کسی سود دگری نبرند و کارهای خود به تو واگذارده‌ام تا همه کارهایم را رو به راه کنی. آه که چقدر بدبختند، کسانی که کارهایشان به خودشان واگذار شده است، همیشه مصائب متوجه آن‌ها است، روز را به شب بسته‌اند و بازهم عقب‌اند، فشار زندگی آنان را زبون و ناتوان ساخته است، سختی‌های ایام آنان را بیچاره و زار ساخته است، مشکلات روزگار مانند گره‌های ناگشودنی در نظرشان تیره و تارند. خدایا من روی خود را متوجه به درگاهت نمودم، زیرا دریافته‌ام، که اطمینان خاطر و آسایش دل بهرۀ کسانی است که فقط به‌سوی تو رو آوردند. اما کسانی که روی به‌سوی غیر تو آورند، جز نومیدی به دست نیاورند، زیرا تنها تو هستی که کارگشای هرچه هستنددرین دنیای پهناور و هستی بخش هر هستی تو هستی، غیر از تو همه محکوم به فنا هستند. غیر از خدا هرچه پرستند هیچ نیست، بی‌دولت آن که بر همه هیچ اختیار کرد. خدایا من همه کارهایم را به تو واگذاردم زیرا دانسته‌ام کارها همه به کمک و معونت توبه خوبی انجام پذیرد. هرچه گرفتارند، کسانی اند، که کارهایشان را به خودشان واگذاشته، شب و روز جان می‌کنند و به نوایی نمی‌رسند، همیشه دل‌شان را ترس بدبختی فرا گرفته است. اگر نیمی از جهان بیندوزند بازهم نیاسایند و در لحظۀ آخرین حیات مرجعی نبینند که به آن دلخوش شوند، متاع فریبای دنیا در نظرشان به صورت حقیقتش نمایان شود، آن گم‌شدگان از آن معبودهای دروغین بیزاری جویند، ولی هیهات، که کار از کار گذشته است و داس بدعملی از کشته‌های تبهکاری را بدبختی و سیه‌روزی برایشان خرمن زند. اما پناهندگان به درگاه حق که همیشه سرافراز و ارجمندند، در آن روز آخر بیش از هر روز شاد و خندان باشند. خدای من، پشت خود را به تو پناه دادم، که تو پناه بی‌پناهان هستی.

به آستان رفیعت کسی که برد پناه
ز آفت دو جهان هست فی امان الله

عن أبي سعيد الخدري س: أن النبي صقال: «الْغُسْلُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُحْتَلِمٍ، وَالسِّوَاكُ وَأَن يَمَسُّ مِنَ طِّيبِ يَقَدَرَ عَلَيْهِ» رواه «البخاری» و «مسلم».

«ابوسعید خدری س» از یاران پیغمبر شروایت کند، که حضرت محمد مصطفی صفرمود: «شستن بدن در روز جمعه، واجب است بر هر شخص بالغ، و مسواک‌کشیدن و به کاربردن بوی خوشی که دردسترسش باشد». لفظ مُحْتَلِمٍدر حدیث بالا، مقصود از آن، بالغ است. مثلی که در حدیث دیگر «لاَ يَقْبَلُ اللَّهُ صَلاَةَ حَائِضٍ إِلاَّ بِخِمَارٍ» خداوند نمی‌پذیرد نماز زنی که به بلوغ رسیده است، مگر با روسری که لفظ حائض و محتلم برای کسی است که به سن احتلام و یا حیض رسیده است. پس در روز جمعه سه چیز واجب یعنی متأکد است: بدن شستن، پاکیزه‌ساختن دهان، بو خوشی به کاربردن. در اسلام روز جمعه، عید امت نامیده شده است، تا هر فرد مسلمان در این روز به خود و بستگانش برسد، در این روز بدن را پاکیزه سازد، دهان را پاک بشوید، خود را خوشبو نماید، آنگاه خانواده و بستگان را نیز به پاکی بدن و دهان و خوشبویی وادارد. چقدر غفلت از مصادر دینی پیش آمده است و روزی که باید مانند عید باشد و هر شخصی به خود و بستگانش و خویشان بپردازد به امور خود رسیدگی نماید. کردارهای خود و روزهای گذشته را به خاطر آورد، تا اگر بدی از وی صادر شده است تدارک نماید و بعدها مانند آن بدی از وی صادر نشود، به حساب خود رسیدگی نماید تا ببیند: اگر در امور خود اسراف‌کار بوده و یا اگر نسبت به اهل خانه و بستگان مقصر یا کوتاه‌کار بوده است، در آن روز جمعه که خود روز حج فقرا و عید مسلمانان است، از فراخی نعمت و گشاده‌دستی و کمک به خویشان و صلۀ ارحام دل‌هایی را از خود خشنود سازد. چقدر افرادی هستند، که همین حد اقل، پاکی را نیز رعایت نمی‌کنند، و بدن شستن‌شان نیز از یک هفته می‌گذرد، حاضر نمی‌شوند از آب فراوانی که خداوند عطا فرموده، به جسم و تن خود برسانند و روان خود را شاد بنمایند. اسلام به طوری حکمت در مبادی آن نهفته است، که هرگاه کسی به آن مبادی رفتار نماید جر خوشی در دو جهان نخواهد دید. بدن شستن، مقصود از آن نظافت کامل است و اشارۀ آن به‌سوی پاک‌داشتن دل است تا هر مسلمان در هر جمعه بدن را با آب و صابون پاکیزه سازد و دل را با آب توبه و نکوکاری بشوید، و از این روی ایمان و نکوکاری، معجون تقویت بخشد. دهن را به مسواک بشوید و آنچه در لای دندان‌ها است به مسواک پاکیزه سازد و دهن را به یاد خدا روشن دارد و کاری نکند که دهن را به مسواک شسته و به غیبت و بدگوئی دیگران آلوده باشد، بوی خوش را به کار برد بوی خوش از هر نوع خوشی که برایش فراهم باشد و از این بو خوشی ظاهری خوشبوئی معنوی به رفتار پسندیده و کردار ستوده و خدمت به اجتماع، نام خود را خوشبو و کردار خود را معطر سازد.

کسانی هستند، که روزهای غیر جمعه ابداً به خانه و خانواده و فرزند نمی‌رسند، و مشاغل روزگار آنان را فوق العاده مشغول داشته است، روز جمعه هم که شد، هم به جای رسیدن به خانه و خانواده و نشستن میان افراد خانواده و گرم‌کردن کانون خانه، به اجتماع خود و زن و فرزند و آوردن تحفه‌هائی که در آن روز جمعه که به منزلۀ عید است دل‌های بستگان را خوشنود سازد، در آن روز هم گذشته از روگردانی از عبادات و گذشته از عدم توجه به فرزندان و بستگان، همین روز عظیم را به گردش‌های بیهوده و یا رفتن به سینما و محل‌های آلوده می‌گذراند. و به جای تجدید قوا در آن روز بزرگ، برخستگی و ناراحتی خود می‌افزاید. روز جمعه روزی است که مانند عید، مایۀ فرح و خوشوقتی اهل خانه باشد، در نوازش فرزندان، رسیدن به خواست‌های ایشان، رسیدن به دیدار ارحام و خویشان، کمک به مستمندان، اندیشیدن به بهبود خود و بستگان و برداشتن گامی برای پیشرفت و رفاه هم‌میهنان بکوشد. خداوند خودش توفیق عنایت فرماید و فهم اسرار شریعت و عمل به دستور سراسر حکمت حضرت ختمی مرتبت جرا کرامت فرماید.

قال رسول الله ص: «إِنَّ الْصَّعِيْدَ طَهُوْرٌ لِـمَنْ لَمْ يَجِدْ الْـمَـاءَ عَشْرَ سِنِيْنَ» رواه أصحاب السنن عن أبی ذرس. وقال «الترمذی»: حدیث حسن صحیح«قَتَلُوهُ قَتَلَهُمُ اللَّهُ، أَلاَ سَأَلُوا إِذْ لَمْ يَعْلَمُوا، فَإِنَّمَا شِفَاءُ الْعِىِّ السُّؤَالُ، إِنَّمَا كَانَ يَكْفِيهِ أَنْ يَتَيَمَّمَ وَيَعْصِرَ أَوْ يَعْصِبَ عَلَى جُرْحِهِ خِرْقَةً ثُمَّ يَمْسَحَ عَلَيْهَا وَيَغْسِلَ سَائِرَ جَسَدِهِ» رواه «ابوداود» و «ابن ماجه» و «الدار قطنی» و صححه «ابن السکن».

حضرت رسالت پناه صفرماید: «محققاً پاک‌کننده است برای کسی که نیافت آب را ده سال‌ها». یعنی کسی که آب را نیافت، می‌تواند، به وسیله تیمم عبادت خود را به انجام دهد. و در حدیث دیگر، در بارۀ یکی از یاران پیغمبرصکه شبی جنب شده بود و صبح از یاران پرسید: که آیا رخصتی دارم که بدن نشویم؟ گفتند: نه رخصتی نداری و باید بدن بشوئی و نام برده به سبب این که در روز قبل، شترش او را زمین زده بود سرش شکافته بود، او هم قوت ایمانش وی را بر آن داشت که بدن بشوید تا نماز از وی فوت نشود و به سبب بدن شستن، آب به فرق سرش نفوذ کرد و او را کشت. موقعی که یاران از آن سفر عودت کردند، در بارۀ این شخص از حضرت رسول الله صسؤال کردند، فرمود: «او را کشتند خداوند آنان را بکشد. چرا سؤال نکردند موقعی که ندانستند، حکم شرعی در بارۀ آن کس را، زیرا محققاً راه حل خستگی و عجز، پرسیدن است، نامبرده را کفایت بود، که در آن موقع که سرش شکافته شده بود تیمم نماید. و بر زخمش لته ببندد و دست‌تر بر آن لته بکشد و باقی بدنش را بشوید».

در این حدیث شریف چند حکم است: یکی این که تیمم به جای آب است، هرجا آب عاید نشد چه برای وضو و چه برای غسل که اگر آب به کلی مفقود باشد تیمم به جای وضو و غسل انجام داده می‌شود و هرجا آب باشد و به سبب بیماری و یا ترس از بیمارشدن به کاربردن آب ممکن نباشد، که تیمم به جای وضو و یا غسل به جا آورده می‌شود. و هرگاه آب باشد ولی برای همۀ اعضاء کفایت نکند، که در این حال هم هرجا که آب به آن نرسید برای آن تیمم می‌شود و هرگاه زخمی که بر بدن باشد و در غسل آب نگیرد برای نگرفتن آب، تیمم می‌شود. تیمم با خاک پاک که گرد داشته باشد و مستعمل نباشد و در وقت آن به جا می‌آید، مثلاً، تیمم برای نماز ظهر در وقت ظهر و با این نیت که روا می‌دارم با تیمم، نماز فرضی را. و کشیدن خاک به رو و دو دست تا دو آرنج و دیگر هر حکمی که کسی به آن دانا نیست، حرام است بر او حکم‌کردن در آن. کسی که نمی‌داند باید بپرسد، زیرا از جهل و نادانی گاهی است، به قصد تأکید در عبادت قتل صادر می‌شود و در مساله بالا اگر در مورد شخص نامبرده حکم شرعی مسأله‌اش را می‌دانستند و می‌گفتند و آب بر سر نمی‌ریخت و تیمم می‌کرد، نمی‌مرد و یا اگر موقعی که تلف نمی‌شد چون جهل به مسأله داشتند: گرچه قصدشان خیر بود و مقصودشان این بود، که نماز باید بخواند و با طهارت بخواند و طهارت او غسل است، حکم به غسل او، سبب رسیدن آن به مغزش شد و او را کشت. فتوی که عبارت از بیان حکم شرعی است وظیفۀ کسانی است که در علم بدان پایه رسیده باشند، اما غیر اهل فتوی جز در مسائلی که یقین داشته باشند فتوی گفتن و حکم شرعی بیان‌کردن برایشان حرام است.

قال صلی الله تعالی عليه وسلم:«إِنِّيْ لَـمْ أُمِر أَن أُنَقَّبَ عَنْ قُلُوبِ النَّاسِ وَلاَ أَشُقَّ بُطُوْنَهُم» رواه «البخاری» عن «أبی سعید س».

در این حدیث صحیح رسول الله صفرمود:«به من امر نشده است، که بررسی و کنجکاوی از دل‌های مردم نمایم و نه این که شکم‌هایشان را بشکافم».، نه امر بررسی دل‌ها است که کنجکاوی نمایم در دل‌های مردم چه می‌گذرد، نه به من امر شده که شکم‌هایشان را پاره کنم تا ببینم چه خورده‌اند و چنانکه در حدیث دیگر آمده است: «أُمِرْتُ بِالظَّاهِرِ وَاللَّهُ يَتَوَلَّى السَّرائِرُ» «به من امر شده که ظاهر مردم را ببینم و پنهانی‌شان وابسته به خدا است». کسی که به زبان گفت: «لا إله إلا الله محمد رسول الله» او مسلمان است. کسی که ظاهر او پاکی و خودداری از حرام است، پاک دانسته می‌شود. کسی اجازه کشتن و یا آزار دیگری را ندارد، به حجت این که در دل ایمان ندارد. برای این که آنچه در دل‌ها می‌گذرد وابسته به خدا است، خدا است که بر اعمال قلوب ثواب و یا عقاب می‌دهد، کسی نمی‌تواند شکم دیگری را پاره کند، به حجت این که شکمش را پاره می‌کنم تا بدانم خمر خورده است یا نه؟ . خدای متعال که «ارحم الراحمین= مهربانترین مهربانان است» و ستار و پرده‌پوش است، به پیغمبر خود صدستور داد: تا به ظاهر حکم کند و کاری به باطن اشخاص نداشته باشد، تا اگر کسی دلش با زبانش یکی نباشد، خودش مایۀ بیچارگی خودش شود، برای این که آنچه در دل‌ها است هم روزی آشکار می‌گردد. خدای متعال ستار و پرده‌پوش است، اما اگر کسی در زیر پرده‌پوشی خدا از او طغیان گرفت، همان پرده‌پوشی از او گرفته می‌شود و به سزای خود می‌رسد. به قول صاحب مثنوی علیه الرحمۀ.

لطف حق با تو مداراها کند
چونکه از حد بگذرد رسوا کند

و به گفتۀ او: هیچ قومی را خدا رسوا نکرد تا دل صاحبدلی به درد نیامد. وقتی که افراد طاغی از زشتی خودداری نکردند و به هوش نیامدند و موقعی که زشتکاری و ستمگریشان صاحبدلان و بردباران را به فریاد آورد: آن وقت است، که رسوا می‌شوند و به کیفر عمل خود می‌رسند.

«لِكُلِّ نَبِىٍّ دَعْوَةٌ مُسْتَجَابَةٌ، فَيَعَجَّلَ كُلُّ نَبِىٍّ دَعَوْتَهُ، وَإِنِّى اخْتَبَأْتُ دَعْوَتِى شَفَاعَةً لأُمَّتِي يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَهِىَ نَائِلَةٌ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، مَنْ مَاتَ لاَ يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا» رواه «الامام الاحمد» و «مسلم» عن «ابی هریره س» وعنه أَنَّ رسول الله صقال:«أَسْعَدُ النَّاسِ بِشَفَاعَتِى مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، خَالِصًا مِنْ قَلْبِهِ» رواه «البخاری». رسول الله صفرمودند: «برای هر پیامبری دعای مستجاب است، وهر یکی از پیامبران دعای شان را در دنیا آشکار نمودند،ومن دعای خود را در دنیا ظاهر نساختم وآن این که جهت شفاعت امتم در روز آخرت، واین واقع شدنی است انشاءالله درمورد شخصی که خود از دنیا رفته و به خداوند چیزی را شریک نیاورده است». ودر حدیث دیگری آنهم از ابوهریرۀ سروایت است که رسول اللهصفرمودند: «خوشبخت‌ترین مردم به شفاعت من کسی است که کلمه لا اله الا الله را خالصانه از قلبش بگوید وبه آن یقین داشته باشد».

رحمت و شفقت خاتم الانبیاء صرا ببین که با آن همه رنج و زحمت و اذیت که از دست کافران کشید، هیچگاه آنان را نفرین نکرد و فرمود: «اللَّهُمَّ اهدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ» «خدایا، قوم مرا به راه راست هدایت فرما که آنان نادانند و آنچه می‌کنند از راه نادانی است». همۀ پیغمبرانموقعی که خسته شدند، دعای مستجاب خود را به کار گرفتند و گروه خود را به باد دادند. در سوره «الانبیاء» دعای پیغمبرانو استجابت دعایشان مذکور است و از همه غریب‌تر دعای نوح ÷است که گفت: ﴿رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ دَيَّارًا[نوح: ۲۶]. «خدایا از کافران یک تن بر روی زمین باقی مگذار». چنانکه در سورۀ «نوح» آمده است: «أَمَّا نَبِيُّ الرَّحْمَةِ رَحْمَةٌ لِلعَالَـمِيْنَ، ذوُا الْخُلُقِ العَظِيْمِ» دعای خود را برای شفاعت‌خواهی امت خود باقی گذاشت تا در روز قیامت که هرکس وانفسا می‌گوید ایشان امت خود را به شفاعت خود دریابد، چنانکه سعدی علیه الرحمه گفت:

به محشر نماند کسی در گرو
که دارد چنین سیدی پیشرو

آنگاه بیان فرمود: که این شفاعت به هرکسی که موحد باشد و به وقت مردن بر توحید رفته و شرک به خدای یکتا نیاورده باشد می‌رسد، که گنهکاری و اگرچه به گناه کبیره باشد، غیر از شرک، گناه کبیره هم به شفاعت او بخشوده می‌شود و اثر کلمۀ (لا إله إلا الله) تا بدانجا است که هرکسی که این کلمه را به خلوص نیت و خالصاً من قلبه بگوید و دل و زبانش همراه باشد، سعادتمندترین کسی است که از شفاعت «رحمة للعالمین» برخوردار می‌گردد. از پروردگار متعال ملتمسیم که زبان‌مان را همیشه به کلمۀ توحید مشرف گرداند و در ساعت بدرود زندگی آخرین گفتارمان از دنیا همین کلمۀ طیبه باشد، که در حدیث آمده که رسول الله صفرمود: «مَنْ كَانَ آخِرُ كَلامِهِ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ». «کسی که سخن آخرش از دنیا کلمه لا إله إلا الله، باشد. (یعنی به زبان بگوید وبه دل باور داشته باشد)،به بهشت داخل می‌شود».

«اللهم اجعلها آخر كلامنا من الدنيا بمنك وفضلك وَجُودك وكرمِك يا أرحم الراحمين يا ذا الجلال والإكرام يا حي يا قيوم يا الله الرحمن الرحيم».

در اثر آمده است: «تَخَلَّقُوا بِأَخْلاَقِ اللَّهِ» «خود را به خلق و خوی خداوندی آراسته کنید».

و قصد این است که با آموختن هریک از اسماء الله الحسنی، مؤمن باید خود را به معنی آن آراسته سازد. وقتی که می‌گوید الله أبداند که معبود به حق فقط خدای یکتا است. هیچگاه بندگی غیر خدا را گردن ننهد و اخلاص عبادت و بندگی برای خدای یکتا قرار دهد و سه کلمه: الله مَعِی، الله یَرَانِی، مُطَّلِعٌ عَلَیَّ،«خدا با من است، خدا مرا می‌بیند، خدا بر من آگاه است».، کسی که خدا با او است باید از خدا شرم کند و گرد مناهی نگردد و کسی که معتقد است خدا او را می‌بیند نباید راضی شود که خدا او را در جائی ببیند که خدا از بودنش در آنجا ناراضی است. و کسی که معتقد است که خدا بر او آگاه است نباید در دل خود قصدی داشته باشد، که خدا آن را نمی‌پسندد و بنابراین با بردن نام الله زبان و دل و اعضاء همه از آنچه خدا به آن راضی نیست دور دارد و زبان و دل و اعضاء بدن را به یاد خدا روشن سازد و همیشه در برابر فرمان الله کاملاً تسلیم و راضی باشد که ایمان واقعی در اظهار عبودیت و تسلیم و رضا به فرمان خدا است.

پایان