اختلاط با مرد و زن اجنبی
تعریف اختلاط: جمع شدن مرد و زنی که با هم نامحرم هستند یا اینکه مردان با زنان نامحرم در یک مکان واحدی که مکان اتصال در میان آنها وجود دارد گرد هم آیند. چه با نگاه کردن یا اشاره یا صحبت کردن باشد، پس خلوت کردن مرد با زن اجنبی که نامحرم است در هر حالی که باشد اختلاط نام دارد.
خلوت کردن دو جنس مذکر و مونث از بزرگترین اسباب فحشا هست و همچنین خطرناکترین فساد خلوت کردن با نامحرم است بخاطر اینکه در میان آن دو شخص سومی که شیطان است حضور دارد.
همچنان که حضرت رسول الله جفرمودند:
«لا يخلون رجل بامرأة إلا كان الشيطان ثالثهما» [۱۳].
«هرگز مردو زنی (نامحرم) با یکدیگر خلوت نمیکنند مگر اینکه شیطان سومین آنها خواهد بود».
همچنین خداوند متعال در قرآن مجید میفرماید:
﴿وَإِذَا سَأَلۡتُمُوهُنَّ مَتَٰعٗا فَسَۡٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٖۚ﴾[الأحزاب: ۵۳]
«و چون از زنان چیزی را طلب کنید پس آن را از پس پرده بطلبید».
در حدیثی دیگر از ابن عباسب روایت شده که رسول الله جمیفرماید:
«لا يخلون رجل بامرأة إلا ومعها ذو محرم» [۱۴].
«هیچ مردی با زنی خلوت نکند مگر به حضور کسی که محرم است».
ازاین احادیث معلوم میشود که هیچ زنی یا مردی با اجنبی بغیر از محرم خود خلوت نکند.
اما متاسفانه بیشتر زنان با مردان نامحرم در یک خانه به تنهائی خلوت میکنند و با آنها مثل یک پدر یا برادر خوش و بش میکنند و با آنها به شوخیهای ناجائز میپردازند.
در حالی که خلوت کردن به این معنا نیست که با مردان بیگانه به رقص و کارهای ناشایست بنشیند. بلکه اصل معنای خلوت کردن این است که مرد با زن به تنهائی دور از چشم مردم به صحبت کردن بپردازند. این عمل امروزه در خانه بعضی از مسلمانان مشاهده میشود که آنها خدمههای اجنبی را به خانه میآورند و با زن و فرزندان آنها به تنهائی در یک خانه به صحبت مینشینند.
بیشتر مردم برای خانواده خود راننده ماشین میگیرند که صبح و شام در غیاب مردان با زنانشان به تنهائی به سر میبرند بدون اینکه با آنها محرمی میباشد. و بعضی از مسلمانان از اوائل فرستادن دخترانشان به مدارس آنها را با رانندههای بیگانه تنها میگذارند و بعضی دیگر محارمشان را همراه راننده ماشین به تنهائی به بازار میفرستند در حالی که همه اینها نمونهای از بیحجابی و بیعفتی است که با مخلوط شدن مردان و زنان بیگانه در جامعه فساد و بیبند و باری را عام میگرداند.
[۱۳]. احمد و ترمذی. [۱۴]. بخاری ج ۹ ص ۲۹۰، مسلم حدیث ۱۳۴۱