شهادت طلبی حسین بن علی و تحلیل و بررسی آن

موقف یزید ابن معاویه از کشته‌شدن حسینس

موقف یزید ابن معاویه از کشته‌شدن حسینس

عبیدالله بن زیاد نامه‌ای به یزیدابن معاویه نوشت و کشته شدن حسین را به او در آن نامه خبر داد و از یزید مشورت خواست در مورد فرزندان و زنان حسین چکار کند؟ وقتی که خبر به یزید رسید گریه کرد و گفت من از اطاعت اهل عراق بدون قتل حسین هم راضی می‌شدم، لعنت خدا بر ابن مرجانه به درستی حسین با انسانی بی‌رحم روبه‌رو شده به خدا قسم اگر من با حسین روبه‌رو بودم او را عفو می‌کردم، خدا حسین را رحم کند. [۳۰]

در روایت دیگر تاریخی آمده: به خدا قسم اگر من با حسین روبه‌رو می‌شدم اگر در برابر نصفی از عمر خودم هم بود جنگ و خون‌ریزی را از او در می‌انداختم و نمی‌گذاشتم که حسین کشته شود. [۳۱]یزید از ابن زیاد ناراحت شده و دستور داده که اهل و عیال حسینسرا پیش او بفرستد و فوراً یزید به ذکوان ابن خالد دستور داد ده هزار درهم را برای آنان در نظر گیرد و به آن مقدار درهم تجهیز شدند [۳۲]. پس از این روایات فهمیده می‌شود که ابن زیاد آل حسین را به شکل دور از حرمت پیش یزید نفرستاده، و ایشان را دست‌بند نکرده، همچنان که در بعضی روایات آمده ابن زیاد به طمع اینکه یزید او را در کوفه و الی خود قرار دهد دست به این کار زد و در مقابل، یزید هم خواسته‌ی او را رد کرد و کار ابن زیاد را نه اینکه نستوده بلکه به او فحش و ناسزا هم گفت در عوض رفتاری که با حسین داشته، به همین خاطر ابن زیاد مجبور بود که آل حسین را به گونه‌ای که در خورشان ایشان باشد بفرستد چون از خشم و غضب یزید نسبت به خود می‌ترسید، لذا شیخ‌الاسلام/در منهاج‌السنه (۴/۵۵۹) می‌آورد: و اما آنچه که در بعضی از روایات آمده که زنان و فرزندان حسینساسیر شده و ایشان را در شهر سواره بر شتر بدون پالان به جهت توهین و بی‌حرمتی گردانده‌اند همه این‌ها دروغ و دور از واقعیت است، هیچ‌گاه و در هیچ برهه‌ای از زمان مسلمانان هیچ فرد هاشمی را اسیر نکرده، و امت محمد جاسیر کردن هاشمیان را حلال نداشته‌اند، بلکه اهل هوی و هوس این‌ها را جاهلانه تهمت بسته‌اند، و وقتی که فرزندان حسین را پیش یزید بردند فاطمه دختر حسین خطاب به یزید گفت: ای یزید فرزندان و دختران رسول خدا اسیر شده‌اند؟ یزید جواب داد: نه، بلکه آزاد هستند و از آن‌ها تقدیر و احترام خواهد شد، برو پیش دختر عموهایت خواهید دید که ایشان هم همانند تو آزاد هستند، فاطمه می‌گوید: رفتم و دیدم که هیچ زن غیر هاشمی یعنی سفیانی را ندیدم جز اینکه آن‌ها را در آغوش گرفته و با آنان همدردی می‌کنند، (مِنْ طریق عوانه).

و هنگامی که علی‌ابن حسین رفت پیش یزید، خطاب به او گفت: ای دوست! پدر تو صلۀ رحم من را قطع کرد و به من ظلم کرد خداوند آنچه را که بر سر من آمد بر سر او هم آورد، مقصودش این بود که آنچه خداوند برایش تقدیر کرده بود پیش آورد، علی‌ابن الحسین آیه‌ی ۲۲ سوره‌ی حدید را خواند که می‌فرماید: ﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ٢٢.

«هیچ مصیبتی در زمین و جان‌هایتان (به شما) نمی‌رسد، مگر پیش از آنکه پدیدش بیاوریم، در کتابی ثبت شده است. بی‌گمان این امر، بر الله آسان است».

یزید از فرزندش خالد خواست که جواب علی‌ابن حسین را بدهد اما خالد منظور او را نفهمید و ندانست جواب بدهد، یزید به خالد گفت: آیه‌ی ۳۰ از سوره‌ی شوری را برایش بخوان که می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَصَٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٖ فَبِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖ ٣٠.

«هر مصیبتی که به شما برسد، به سبب گناهانی است که دستاورد خود شماست. و الله از بسیاری (از گناهان) در می‌گذرد» [۳۳]. و یزید پیش همه‌ی زنان هاشمی فرستاد که خواسته‌های خود را بیان کنند و هر زنی هر چیزی را می‌خواست هر چند که خیلی خواستۀ بالایی را مطرح می‌کرد یزید دستور می‌داد که چند برابر خواستۀ خودش را به او بدهند و می‌دادند.

و یزید بعد از آن واقعه هیچگاه سر سفره نمی‌نشست و یا شام نمی‌خورد جز اینکه علی ابن الحسین را دعوت می‌کرد و می‌فرستاد دنبالش، و یزید دستور داد و کسانی را به مدینه فرستاد تا همۀ دوست و دوستداران دارای سن و سال از بنی‌هاشم و فرزندان علی‌ابن ابی طالب را به شام بیاورند برای ملاقات و دلجوئی از ایشان، و به صورت قطع منظور یزید از این پیشوازی و استقبال اظهار مکانت و منزلت حسین و آل بیت او بوده و هنگام وارد شدن به شهر مدینه موکبی عظیم در التزام و رکاب داشتند که همگی حاکی از احترام آن خانواده نزد یزید بوده، و بعد از آنکه دوستان و دوستداران آل بیت حسین به شام رسیدند، یزید به زنان و دختران حسینسدستور داد که خود را آماده‌ی سفر کنند و هر چه خواستند یزید به ایشان داد تا جائی که خواسته‌های ایشان را در مدینه هم برآورده کرد، و قبل از آنکه شام را ترک کنند یزید به علی‌ابن الحسین گفت: اگر می‌خواهی نزد ما بمانی حرمت و جایگاه تو محفوظ است صله‌ی رحم تو را به جای آورده و حق تو را می‌دانیم و می‌شناسیم و ادا خواهیم کرد [۳۴].

شیخ‌الاسلام در منهاج‌السنه (۴/۵۵۹) می‌آورد: یزید فرزندان حسینسرا خیلی احترام می‌کرد و ایشان را درماندن پیش او و یا اینکه به مدینه برگردند، مخیر و به رای خودشان وا گذاشت، که در نتیجه برگشت به مدینه را اختیار کردند. هنگام ترک کردن دمشق بار دیگر یزید علی‌ابن الحسین را به حضور پذیرفت و از او معذرت‌خواهی کرد، و گفت: لعنت خدا بر ابن مرجانه، به خدا قسم اگر حسین با من طرف می‌شد و از من چیزی می‌خواست به او می‌دادم و با تمام وجود از او دفاع می‌کردم نمی‌گذاشتم که کشته شود اگرچه در این راه بعضی از فرزندان خود را هم از دست می‌دادم، اما آنچه خداوند تقدیر کرده بود همچنان که مشاهده کردی صورت وقوع را پیدا کرد، و به خود گرفت، اما هر گاه هر نوع خواسته و نیازی داشتی به من نامه بنویس تا خواسته‌ات را برآورده کنم. [۳۵]

و سپس یزید دستور داد که جمعی از دوستان و دوستداران بنی سفیان همراه بقایای خانواده‌ی حسین ایشان را در بازگشت به مدینه همراهی کنند، و به ایشان همچنین دستور داد در هر جا و هر مکانی و هر وقت که خواستند پیاده شوند و استراحت کنند همراه ایشان پیاده شوند تا به آل بیت حسین در این بازگشت تلخ نگذرد، و فردی را به نام محرّزابن حریث کلبی که از بزرگان شام بود همراه ایشان فرستاد. [۳۶]

اهل بیت حسین از شام خارج شدند در حالی که گرداگرد آنان با انواع اسباب احترام و تقدیر گرفته شده بود تا وارد مدینه شدند، اما ابن کثیر در این باره می‌نویسد که آل بیت حسین به گونه‌ای از طرف یزید مورد مهر و احترام قرار گرفتند که تمامی آنچه که از دست داده بودند و بلکه چند برابر آن را هم گرفتند، و ایشان را به مدینه برگرداند در کجاوه و با هدایا و بخشش‌هایی بسیار عظیم و قابل تقدیر [۳۷]و تنها اتهامی که امروز متوجه یزید است این است که او سبب اصلی در قتل حسین و یارانش بوده، اما می‌گویم:

یزید فرزند حضرت معاویه، همچنان که معروف و بر همه آشکار است خلیفه‌ی مسلمانان شده و مردم فرمانبردار او شده و از طرف اغلب صحابه و تابعین و اهل شهرهای بزرگ به عنوان خلیفه شناخته شده و تا مرگ او هم این منصب و مقام او ادامه داشت، و تنها دو نفر از صحابه از بیعت کردن با او امتناع ورزیدند و آن دو نفر هم: یکی حسین بن علی و دیگری عبدالله‌ابن زبیر بود.

و شیعه‌های عراق از حسینسخواستندکه به عراق بیاید و ایشان هم راهی عراق شد بعد از آنکه فرستاده‌ی ایشان؛ مسلم‌ابن عقیل نامه نوشت آمار و ارقامی را از بیعت کنندگان به ایشان مخابره کرد و به او اطمینان خاطر داد که همه امور در مصالح او پیش خواهد رفت و تمام خواهد شد، و اگر موقف یزید ابن معاویه را در برابر حسین ملاحظه کنیم که چه موقفی را اتخاذ کرد و عملی هم نمود، در تمامی مدت زمانی که حسین از بیعت کردن به صورت علنی و آشکار خودداری می‌کرد، و این مدت زمان عبارت بود از: ماه‌های شعبان، رمضان، شوال و ذی‌القعده دیدیم که یزید لشکر و سپاهی را نفرستاد دنبال معارضین و آن‌هایی که از بیعت خودداری می‌کردند تا آنان را اسیر کند، که تنها عبارت بودند از حسین و عبدالله ابن الزبیرش، بلکه این کار آن‌ها نزد یزید یک امر طبیعی بوده بلکه اهتمام نمی‌داد به اینکه بیعت کنند همانند سایرین یا بیعت را رد کنند، و علاوه بر آن یزید راه و روش پدرش را در امور سیاست پیش گرفت و دنبال کرد و تا آخر لحظه حیات انسانی حلیم و با حوصله بود، و اینکه به وصیت پدرش خیلی اهتمام می‌داد که در قبال حسین به رفق و مهربانی عمل نموده و حق او را و اینکه به پیامبر نزدیک است همه این موارد را به دیده احترام می‌نگریست، یزید اهتمام خود را به سوی عراق معطوف کرد، به خصوص کوفه که حادثه در آنجا صورت گرفت که اوضاع و احوال آنجا روز به روز بدتر می‌شد، و شعله‌ور شدن یک جنگ داخلی دستگاه دولتی را تهدید می‌کرد که در نهایت هم به ضرر ملت و هم به ضرر دستگاه دولتی تمام می‌شد، به همین خاطر یزید تدابیری را اتخاذ کرد و عبیدالله‌ابن زیاد را به عنوان امیر کوفه تعیین کرد و ابن زیاد توانست به واسطه تجربه و دوراندیشی و هوشمندی که خدا به او بخشیده بود بر کوفه مسلط شود و اینکه شورشیان و دست‌های خارجی را در آنجا سرکوب کند، و در مقابل یزید از تحرکات حسینسغافل نبود فلذا هنگامی که حسین تصمیم به رفتن به کوفه گرفت یزید نامه‌ای را برای ابن زیاد نوشت و آمدن حسینسرا به کوفه در آن نامه به او مخابره کرد، و نوشت خبر یافته‌ام که حسین‌ابن علی راهی کوفه شده و دارد رو به شما می‌آید، و به راستی زمان تو در بین زمان‌ها و شهر تو در بین شهرها و شخص تو در بین حاکمان و فرمانروایان امتحان می‌شود، دیدبان‌ها را در جاهای مناسب قرار بده، سربازها را مسلح به سلاح و شمشیر کن و مراقب اوضاع و احوال باش، جاها و کسانی که مورد ظن و جای اتهام هستند زیر نظر داشته باش، ولی جنگ نکنید تا اینکه با تو جنگ را آغاز کنند و هر حادثه‌ای برایت پیش آمده من را به صورت مکتوب خبردار کن و سلام و رحمت خدا بر تو باد [۳۸].

پس وقتی که در کلام یزید تعمق و تدبُّر کنیم خواهیم فهمید که یزید مکانت و منزلت حسینسرا به او معرفی کرده و از قدر و منزلت حسین برای او نوشته و گوش‌زد کرده و جز این، معنای این جمله چیست؟

«خداوند زمان تو را در بین ازمان به حسین آزمایش کرده» و یزید بر کشتن حسین اصلاً حریص نبوده از آنجا که کارگذار خود را شدیداً از روبروشدن با ایشان بر حذر می‌داشت؛ زیرا حسین همراه عده‌ی‌ معدودی از مکه خارج شده و یزید هم این را می‌دانست و در نوشته‌های یزید جمله‌ای را پیدا نخواهیم کرد که این را برساند که او از ابن‌ زیاد خواسته باشد که تمام تلاش و کوشش خود را به کار گیرد و عجولانه بر او قضاوت کند و کار را یک‌سره سازد، بلکه قسمت دوم از نامه‌ی یزید، ابن زیاد را ملزم و مجبور می‌کند که از کشتار و قتل و خونریزی پرهیز کند جز در مواردی که به او حمله شود همچنان که در قسمت دوم از نامه آن را اکیداً می‌خواهد که در همه حوادث و رخدادها جریان را با او در میان بگذارد و او را با خبر کند که تصمیم گیرنده‌ی نهایی خود او باشد، و بعد از اینکه حسینسنزدیک کوفه شد ابن زیاد مطابق تدابیری که گذشت با او روبه‌رو شد و فرستادۀ خود عمربن سعد را پیش حسین فرستاد که فرمانده‌ی سریه‌ای را به عهده داشت که حسین را به کربلا بردند.

رسیدن حسینسبه کربلا در روز پنجشنبه سوم ماه محرم بود. [۳۹]

مذاکرات مستمری بین ابن‌زیاد و حسینسصورت گرفت بعد از این که حسین به کربلا رسید، این مذاکرات ادامه داشت تا این که در روز دهم محرم ایشان شهید شد، یعنی مذاکرات یک هفته به طول انجامید. بدیهی است فاصله‌ی مکانی بین دمشق و کوفه ‌نیاز به زمان دارد که بعضی اوقات به بیشتر از دو هفته هم نیاز دارد، یعنی ابن زیاد دستوری که از طرف یزید به او داده شده بود دنبال را دنبال نکرد، و کسی که در کشتن حسینسقضاوت زودهنگام کرد و با هیچ کسی حتی شخص یزید هم مراجعه نکرد و جریان را به مشورت نه انداخت و خودسرانه اقدام کرد خود ابن زیاد بود و بس، به همین خاطر تصمیم ابن زیاد تصمیمی فردی بود و با یزید مشورت نکرده بود، و به خاطر همین تصمیم و اقدام خودسرانۀ ابن زیاد بود که بارها یزید علی ابن حسین را مورد خطاب قرار می‌داد به این که او از کشتن حسینسخبر نداشته و خبر کشته‌شدن ایشان هم به او نرسیده جز بعد از این که کشته شد، و طبق دلایل و شواهدی که بیان کردیم بی اطلاعی و عدم آگاهی یزید به آنچه ابن زیاد خودسرانه انجام داده بود آشکار می‌شود. اضافه بر آن گفته‌های اصحاب که قبلاً هم بیان کردیم همه این‌ها مسئولیت قتل حسین را بر اهل عراق تحمیل می‌کند، و هیچ کس را در میان صحابه‌ی پیامبر نخواهیم یافت که به صورت مستقیم یزید را مقصر و متهم بداند. و تمامی این‌ها دلیل واضح و آشکار هستند بر این که یزید در مسئولیت قتل حسینساصلاً مقصر نبود امّا آنچه که دلیل است برای عدم تقصیر یزید حکم کردن به ظاهر قضیه است و باطن قضیه که آیا یزید از دل به کشته شدن حسین مسرور بوده و خوشحال شده این چیزی است که هیچ بنده‌ای بر آن مطلع نبوده و ارجاع به علم خداوندی خواهد شد و الله اعلم، و ما هم مسئول حکم بر مردم نیستیم که در دل‌های آنان چه می‌گذرد؟. بلکه به ظاهر قضیه و آنچه که برای ما ثابت خواهد شد حکم خواهیم کرد. و حکم کردن بر آنچه در دل‌ها است حق خداوندی است و او به همه چیز آگاه است. به همین خاطر شیخ‌الاسلام ابن تیمیه/در کتاب الوصیه الکبری (ص ۴۵) می‌فرماید: یزید به کشتن حسینسدستور نداده و به کشته شدن او هم خوشحال نشده و اظهار فرح و شادی نه نموده. و در جای دیگر در کتاب منهاج‌السنه (۴/۴۷۲) می‌نویسد: همانا یزید به اتفاق اهل نقل به کشتن حسین دستور نداده، اما نامه نوشت به ابن زیاد و در نامه به او سفارش کرده که حسین را از ولایت بر عراق منع نماید. و از جهت دیگر حسینسگمان می‌کرد که اهل عراق او را یاری خواهند نمود و به آنچه که برایش نوشته بودند وفا خواهند کرد، اما هنگامی که با جماعت ظالم تحت فرماندهی ابن زیاد روبه‌رو شد، از ایشان خواست که به او اجازه بدهند پیش یزید برود و یا اینکه به جبهه‌ی‌ اسلام و کفر که در آن هنگام اسلام در منطقه‌ی دیلم سپاهی داشتند برود و ایشان را یاری کند و همچون یک سرباز جهاد کند، و گزینه‌ی سوم این بود که به او اجازه دهند به همان جایی که از آنجا آمده (مکه) برگردد. اما به او فرصت ندادند و می‌گفتند: باید تسلیم شوی. حسین هم از تسلیم شدن خودداری کرد در نتیجه با او جنگ کردند و حمله نمودند تا سرانجام حسینسمظلومانه شهید شد.

طیب نجار می‌گوید: تبعات و عواقب ناگوار شهادت حسین بر می‌گردد به عبیدالله‌ابن زیاد و شمر ابن ذی‌الجوشن و عمرابن سعد، و اصلاً یزیدابن معاویه تبعات آن را تحمل نخواهد کرد، و یزید از اهتمام تشویق کردن مردم برای قتل حسین مبرّا است. [۴۰]

اما از یزید فرزند معاویه انتقاد خواهد شد که به عنوان خلیفه چه‌طور تدابیری را اتخاذ نکرد که واضحانه در مقابل ابن زیاد اظهار نارضایتی کند و یا کسانی که در کشتن حسین اقدامات اولیه را انجام داده و کار را شروع کرده را مجازات کند. این شیخ‌الاسلام است که می‌گوید: یزید که از تحرکات حسین و آمدن او به عراق همراه عده‌ی کمی اطلاع داشت به یاری او نشتافت و بعد از این که کشته شد به عنوان قصاص دستور کشته شدن کسانی را که او را کشته و یا در کشته شدن او دست داشته‌اند نداد، و قصاص او را هم نگرفت. [۴۱]ابن کثیر می‌فرماید: یزید قاتلان حسینسرا نه اینکه قصاص نکرد بلکه به بر کناری ایشان هم اقدام نکرد و از ایشان انتقام نگرفت و اصلاً کسی را هم نفرستاد که کار ایشان را تقبیح کند، و الله اعلم. [۴۲]و تمامی اعتراضاتی که شیخ‌الاسلام ابن تیمیه و غیر او وارد کرده‌اند قدر و منزلت و اهمیت خاص خود را دارند، اما شناخت ظروف روزگاری که این حادثه در آن رخ داد ما را مجبور می‌کند که بیشتر در آن‌ها بیاندیشیم و به گفت‌وگو بپردازیم کوفه همچنان که معروف است در آن برهه از زمان مرکز فتنه‌های تشیع بوده و ثبات سیاسی و اجتماعی را نداشته شورش‌ها، فتنه‌ها، طایفه‌گری‌ها و احزاب از ویژگی‌های آن شهر بوده وقتی که امیر کوفه همان ابن‌بشیرساز کنترل اوضاع امنی و سیاسی تقریباً رو به عجز می‌رفت و نزدیک بود که همه کارها از دست او خارج شوند، در آن هنگام یزید ابن زیاد را به عنوان امیر جدید بر کوفه فرستاد و ابن زیاد در کوتاه مدتی توانست همه امور را به سر جای خود برگرداند و همگی شورش‌ها را سرکوب کند و بر اوضاع کاملاً مسلط شود، حتی بعد از کشتن حسین هم اوضاع امنی در کوفه بدتر و خطرناک‌تر شد و شک نداریم که یزید برای این کار قاطع‌تر و قوی‌تر از ابن زیاد را پیدا نکرد سپس شیعه‌ها هم راضی نمی‌شدند فرق نمی‌کرد ابن زیاد بر کار بود، و یا از کار بر کنار می‌شد آنچه که در دل شیعه‌ها بود از کینه و بغض و دشمنی نسبت به دولت تغییر نمی‌کرد، و اگر یزید اقدام به برکناری ابن زیاد می‌نمود، خطرات این شورش‌ها بیشتر می‌شد و بعضی اوقات اوضاع امنی به گونه‌ای متحول می‌شد که شورش بزرگ‌تر را رهبری می‌کرد و رهبری آن هم از طرف خود شیعه‌ها که در سوگواری و تأسف کشته‌ شدن حسین قرار گرفته بودند اداره می‌شد، و همچنان که در کوتاه مدتی از زمان، نوعی از این شورش‌ها به طرز خلاصه در قالب حرکت توّابین شکل گرفت. و اما به نسبت عدم تعقیب و دستگیر نکردن قاتلان حسین که اگر توقع این را داشته باشیم که بایستی یزید آن‌ها را یکی بعد از دیگری دستگیر می‌کرد این کار آسانی نبود. کمی به جلوتر می‌رویم و مشکلاتی که برای خلیفه چهارم علیسهنگامی که جماعت شورشی به خانه‌ی امیرالمؤمنین عثمان حمله کرده و او را شهید نمودند علی و معاویه بعد از علی، هیچ کدام قاتلان عثمان را دنبال نگرفته و در فکر اسیر کردنشان نبودند، در حالی که معاویه از جمله کسانی بود که بر اجرا کردن قصاص بر قاتلان عثمان اصرار می‌کردند، در آن شرایط نیز اگر یزید ابن معاویه قاتلان حسین را تعقیب می‌کرد دچار اعتراضات مردمی می‌شد، و تصرفات سلیمان ابن صرد که حرکت توابین را بر علیه ابن زیاد رهبری می‌کرد آشکارا این مسأله را توضیح می‌دهد. سلیمان ابن صرد دانست که قاتلان حسین در کوفه هستند علیرغم آن هم به جای اینکه با قاتلان حسین روبه‌رو شود و دست به کارزار دهد در کوفه، به جنگ با ابن زیاد رو کرد و به یارانش گفت: من به آنچه که شما تذکر می‌دهید فکر کردم، و دیدم که قاتلان حسین اشراف و بزرگان کوفه و اسب‌سواران عرب هستند، و هرگاه بفهمند که شما خون حسین می‌خواهید از شما سخت ناراحت خواهند شد و عکس‌العمل نشان خواهند داد، و به شما هم فکر کرده‌ام که دارید از من اطاعت می‌کنید اگر شما برای انتقام خون حسین دست به کار شوید قاتلان را پیدا نخواهید کرد، و نخواهید توانست خون‌خواهی حسین را به انجام برسانید آنچنان که دلتان راضی باشد، و در دشمنی با آنان پیروز و غالب نخواهید شد، و برای شما جای بیم و ترس وجود دارد. [۴۳]در اینجا است که سبب و علت اصلی در دنبال نکردن قاتلان حسین واضحتر خواهد شد، به خصوص از طرف دولت اموی؛ زیرا این کار آسانی نبود و قاتلان حسین در میان قبایل مختلف پراکنده و متفرق بودند که هر کس از قبیله‌ای تبعیت می‌کرد که آن قبیله در صحنه‌ی سیاسی و اجتماعی آن روز نقش مؤثری داشته، که گاهی اوقات دست به چنین اقدامی، پایه‌های امنی دولت را به خطر می‌انداخت به خصوص در منطقه‌ی عراق به طور کلی، سپس یزید از مشکلات فارغ نشد تا به وضع کارگذارانش رسیدگی و حساب‌رسی کند، شورش‌ها یکی پس از دیگری شکل می‌گرفت، شورش عبدالله بن الزبیر روز به روز بزرگتر و دامنگیرتر می‌شد. و اهل حجاز هم از دل با یزید نبودند تنها به صورت ظاهر از او اطاعت می‌کردند و از طرف دیگر مشاکلی از ناحیه‌ی دولت‌های کفری حکومت یزید را تهدید می‌کرد.

این بود آنچه که یزید را از اتخاذ موقفی استوار با کارگذارانش و یا کسانی که در حق حسینسدچار خطا و اشتباه شده بودند عاجز و ناتوان گذاشت. رساله‌ای که مطالعه نمودید خلاصه‌ای بود در مورد خروج و شهادت حضرت حسینسو واکنش یزید بن معاویه در مقابل آن.

والله اعلم

[۳۰] الطبری (۵/۳۹۳) با سندی که همه مردان آن معتبر اند، و امام بلاذری آن را در کتاب الاشراف: (۳/۲۱۹ـ ۲۲۰) به سند حسن آورده است. [۳۱] الأباطیل والمناکیر، الجورقانی (۱/۲۶۵) با سندی که همه راویان آن اهل ثقه هستند جز اینکه انقطاعی در بین شعبی و مدائنی وجود دارد. [۳۲] الطبقات لابن سعد: (۵/۳۹۳)، و اسناد دیگری نیز دارد. [۳۳] الطبری: (۵/۴۶۴)، و أنساب الأشراف: (۳/۲۲۰) به اسناد حسن. [۳۴] ابن‌سعد، الطبقات: (۵/۳۹۷) با اسناد جمعی. [۳۵] الطبری: (۵/۴۶۲). [۳۶] ابن‌سعد در طبقات: (۵/۳۹۷) با اسناد جمعی. [۳۷] البدایة والنهایة: (۸/۲۳۵). [۳۸] مجمع‌الزوائد (۹/۱۹۳) و رجال آن ثقه‌اند، جز اینکه ضحاک قصه را درک نکرده، و الطبری: (۵/۳۸۰) [۳۹] الطبری: (۵/۴۰۹). [۴۰] الدولة الأمویه: (ص ۱۰۳). [۴۱] منهاج‌السنه: (۴/۵۵۸). [۴۲] البدایه والنهایه: (۹/۲۰۴). [۴۳] الطبری: (۵/۵۵۸).