ده چیزناممکن
این ادعای شیعه که مراد از ﴿وَلِيُّكُمُ﴾در این آیه ﴿إمامكم﴾است، امکانپذیر نیست مگر بعد از عبور از چندین مانع که عبور از آنها نیز استدلال از این آیه را برای اثبات امامت از دایره از متشابه نیز بیرون میکند تا چه رسد از محکم!.
موانع عبارتاند از:
۱- اثبات قطعی این امر که مراد از ولیکم فقط «امام» است و هدف از آن معنی لغوی کلمه یعنی دوست، یاور و همپیمان نیست. که در جواب این قول حد اقل میتوان گفت: این ادعا براساس استدلال از متشابه است و کلمه دارای دو معنی لغوی و اصطلاحی است و استدلال از متشابه در اصول که اساس دین به شمار میروند به نص قرآن، باطل و مردود میباشد.
باید گفت که مرادگرفتن امامت از این آیه به دو شرط امکانپذیر است: اولا این که به جای کلمه «ولیکم» کلمه «امامکم» میآمد نه مترادفش که معنی دیگری نیز بدهد و مخاطب را دچار اشتباه بکند که در بیان اصول چنین چیزی – استفاده از مترادف به جای کله اصلی – مردود و باطل است. دوم این که به کلمه «امامکم» نیز به گونهای میبود که امامت با تمام مواصفاتی که شیعه میگویند از آن فهمیده میشد و گرنه آن نیز مشتبه و غیر قابل استدلال میگردید.
۲- اثبات قطعی این امر که جمله ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾برخلاف ظاهرش که به صورت جمع آمده است حمل بر مفرد میشود.
در جواب باید گفت این خلاف اصل و مخالف با ظاهر کلمه است و مخالفت با اصل و ظاهر بدون وجود قرینه باطل میباشد. و دلیلی برای این امر جز ظن و احتمال وجود ندارد و چنین چیزی در اثبات اصول قابل قبول نیست.
۳- اثبات این امر که مراد از فردی که به وسیله کلمه جمع تعبیر شده به طور حتم علی ساست نه کس دیگر.
باید گفت: نام علی سدر ایه ذکر نشده است و از آنجا که این مطلب اصلی از اصول دین است باید نام گرامی ایشان به صراحت گرفته میشد، چرا که در صورت عدم ذکر نام ایشان امکان اشتباه وجود دارد و اشکال وارد است و چنین چیزی در اثبات اصول پذیرفتنی نیست.
در همین آیه از رسول خدا به صراحت یاد شده و اما در مورد مؤمنین کلی گویی شده، اگر مراد شخص خاصی از مؤمنین بود باید نامش گرفته میشد. و گرنه امکان اشتباه وجود دارد و اشکال وارد میشود.
و چنین مطلبی مغایر با شیوه کلام باریتعالی است.
۴- اثبات این امر که آیه دلالت بر امامت یازده امام مشخص دیگر نیز دارد. چرا که اثبات امامت به صورت مطلق قضیه دیگری است و اثبات امامت هرکدام از امامان به طور مشخص چیز دیگری است که نیاز به دلیل جداگانه دارد.
علاوه بر این، تمامی گروههای شیعه در مورد تعیین امامان اتفاق نظر ندارند، به عنوان مثال امامان فرقه اسماعیلیه غیر از امامان فرقه کیسانیه و آنها غیر از امامان فرقه نصیریه، واقفیه، فطحیه و اثناعشری هستند.
این در حالی است که همه فرقهها از همین آیه برای امامت استدلال میکنند و چنین چیزی باطل است، زیرا که یک دلیل نمیتواند همزمان برای دو تفکر متضاد قابل استدلال باشد. آن هم که تکفیر بقیه فرقههای شیعه توسط گروه اثناعشری مزید بر علت است.
۵- اثبات این امر که حرف «واو» در جمله ﴿وَهُمۡ رَٰكِعُونَ﴾حالیه است نه عاطفه که چنین ادعایی نیز براساس گمان و احتمال است که گمان و احتمال در اثبات اصول ارزشی ندارد.
۶- اثبات این امر که مراد از رکوع در اینجا، رکوع نماز است نه معنی لغوی آن که فروتنی و خشوع است. چنین ادعایی نیز براساس ظن و احتمال خواهد بود که ارزشی برای اثبات اصول ندارد.
۷- اثبات این که علی سثروتمند و دارای نصاب زکات بوده تا مشمول این آیه بشود که فرمود: ﴿يُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ﴾که چنین چیزی با توجه به دلایل و روایاتی که در این باره وجود دارد که علی سهنگام نزول این آیه فقیر بوده است، محال به نظر میرسد. و بیان صریح در مورد شخص معین به وصفی که در او نیست دروغ است همچنین آشکارکردن جریانی پنهانی کار هیچ عاقلی نیست تا چه رسد به خدای بلندمرتبه و پاک.
علی ساهل پرداخت زکات نبود، چرا که خودش فقیر بود و آن هم ادای زکات در حال نماز مغایر با اعمال نماز و باطلکننده آن است، چگونه خداوند براساس چنین عملی اصل عظیمی از اصول دین را بنا نهاد؟!.