تلاش های نافرجام برای اثبات امامت از آیه ولایت

اصلی که باعث جدایی صف مؤمنان از کافران می‌گردد!

اصلی که باعث جدایی صف مؤمنان از کافران می‌گردد!

۸- اثبات این امر که علی سدر حال رکوع انگشتر خود را بخشیده است.

به فرض صحت این جریان، چنین کاری به دو سبب بی‌فایده خواهد بود:

الف) بخشیدن انگشتر در حال رکوع از روایت نقل شده نه از آیه در حالی که خود آیه نیز برای امامت استدلال نیست.

ب) به فرض صحت این روایت حداقل این که می‌توان آن را سبب نزول آیه دانست و یکی از اصول مسلم (نزد طرفین این) است که عموم لفظ معتبر است نه سبب خاص. و اگر بخواهیم هر آیه را مختص سبب بدانیم سایر احکام قرآن از بین خواهند رفت.

بنابراین، گرچه آیه همانگونه که قبلاً اشاره شد در مورد عباده بن صامت نازل شده ولی به او اختصاص ندارد بلکه خطاب به همه مؤمنان در همه زمان‌ها می‌باشد. و این همانند این گفته خداوند است که فرمود: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَشۡرِي نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ ٢٠٧[البقرة: ۲۰۷]. «بعضی از مردم خویشتن را در مقابل کسب رضای الهی می‌فروشند و خدا در حق بندگانش مهربان است».

این آیه در مورد صهیب رومی نازل گردید، آنگاه که در راه هجرت با بخشیدن همه دارائی خویش به کفار برای کسب رضای الهی خود را آزاد نمود. ولی این بدان معنا نیست که جز او کسی دیگر این کار را نکرده است خیر. بلکه جز او افراد زیادی در پی کسب رضای الهی بوده‌اند که حتی از او به مراتب بهتر بوده‌اند مانند ابوبکر و عمر و عثمان و علی ش.

بنابراین، به فرض صحت روایت بخشیدن انگشتر توسط علی س، فضیلتی بیش برایش ایشان محسوب نمی‌شود، این در حالی است که این روایت به علت انقطاع در بعضی از سنه‌ها و جهالت راویان در بعضی طرق و اتهام به کذب و ضعف در بعضی طرق صحیح نمی‌باشد.

البته این روایت جای بحث مفصلی دارد که ما از آن صرف نظر می‌کنیم، به خاطر این که بحث صحت و ضعف این روایت در مورد «اصول» دین هیچ ارزشی ندارد، چرا که اصول دین تا وقتی که به صراحت در قرآن اساسی نداشته باشد به وسیله روایات ثابت نمی‌شود. بنابراین، نیازی به بحث پیرامون این مساله احساس نمی‌شود [۱].

البته دلائل زیادی وجود دارد که بیانگر جعلی‌بودن این روایت می‌باشند از جمله این که قطعاً علی سآدم فیری بوده که زکات بر ایشان واجب نبوده است و همچنین تعارض آن با روایاتی همسان با آن یا قویتر از آن حتی در مصادر خود شیعه!.

اولاً: با روایتی که کلینی در مورد سبب نزول این آیه ذکر کرده است که پارچه‌ی به قیمت هزار دینار صدقه نمود تعارض دارد چنانکه با سند خویش از ابوعبدالله چنین نقل کرده که آیه: ﴿ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَدر مورد امیرالمؤمنین نازل گردید که در دو رکعت اول نماز ظهر در حال رکوع بود و صدای سائلی را شنید که گفت سلام خدا بر تو ای ولی الله و اولاتر به مؤمنان از خودشان بر مسکنیی صدقه نما. ایشان عبای خویش را که هزار دینار قیمت داشت به سوی او انداخت و اشاره نمود که آن را بردار. [اصول کافی: ۱ / ۲۸۸].

دوم این که با رواییت قوی‌تر از خود معارض است و آن روایتی است که کلینی در آن می‌گوید: بر پیامبر و امام زکات واجب نیست.

چنانکه ابوبصیر به ابوعبدالله گفت: آیا بر امام زکات واجب است؟ فرمود: این از محالات است مگر نمی‌دانی که دنیا و آخرت به امام تعلق دارد به هرکس بخواهد آن را می‌بخشد و از طرف خدا به او چنین اجازه‌ای داده شده است، ای ابومحمد امام در حالی شب می‌کند که خداوند حقی به گردن او دارد و او را از آن می‌طلبد. [اصول الکافی : ۱ / ۴۰۹].

کلینی می‌گوید: بنابراین، بر اموال پیامبر و اولیا زکاتی واجب نیست!!.

می‌گوئیم: وقتی زکاتی واجب نیست چگونه علی سزکات مالش را در حال رکوع پرداخت نمود؟!.

خلاصه این که در خوشبینانه‌ترین وضعیت این روایت ظنی الثبوت است که براساس ظن نمی‌توان اصلی از اصول دین را پایه‌گذاری نمود.

چنانکه خداوند پیروی از ظن و گمان را نکوهش نموده، فرموده است:

﴿وَمَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡ‍ٔٗا ٢٨[النجم: ۲۸].

«هیچ علمی بدان ندارند فقط پیرامون از ظن و گمان می‌کنند و ظن و گمان برای احقاق حق سودی ندارد».

۹- باید اثبات شود که همه‌ی امامان در حال رکوع زکات اموال خویش را پرداخت نموده‌اند و چنین چیزی منافی با عقل، ذوق و شریعت است. آیا شایسته است که انسانی فقط به خاطر این که در حال رکوع زکات داده مورد تعریف و تمجید قرار گیرد تا جایی که به عنوان امام تعیین گردد؟!

- مگر نه این که در نماز باید به خود نماز توجه کامل داشت و به آن پرداخت نه به کاری دیگر؟!.

- مگر نه این که سوال‌کردن در مساجد کار ناشایسته و باعث تشویش نمازگزاران می‌شود؟!.

- و آیا مسجد النبی ججایی برای گدایی و تکدی‌گری بوده، آن هم هنگام ادای نماز؟!.

مگر بر این شخص متکدی نماز فرض نبود؟ چرا در نماز جماعت شرکت نکرد؟!

ضمنا با توجه به این که علی شیفته‌ی عبادت بوده قطعاً در اصف اول نماز حضور داشته است، آنگاه چگونه شخص متکدی خود را از میان ده‌ها صف به ایشان رسانیده؟!.

مگر نه این که تکدی‌گری در مساجد شرعا ممنوع است، پس چگونه حین ادای نماز جایز می‌باشد، یا این که شخص متکدی غیر مسلمان بوده پس آیا دادن زکات به غیر مسلمان جایز است؟!.

اگر بگویند: مراد از زکات در اینجا صدقه غیر فرضی است؟ خواهیم گفت: آیا این سخن قطعی است یا ظنی؟ قطعی که نمی‌تواند باشد چرا که هرجا در قرآن زکات در کنار و نماز بیان شده مراد از آن زکات فرض بوده است. به ویژه که با کلمه‌ی «ایتاء» پرداخت‌کردن آمده است. همانگونه که نماز در اینجا به معنی نماز فرض است نه نفل.

و اگر گفته شود که احتمال مرادگرفتن صدقه نقلی وجود دارد خواهیم گفت که ظن و احتمال در اثبات اصول دین فاقد اعتبار است.

علاوه بر این، در زمان حاضر به هر مسجدی که بروید آیا متکدیان داخل مسجد تکدی‌گری می‌کنند یا بیرون مسجد؟ و اصلاً چرا باید انسان فقیر به فقیر دیگری مراجعه نماید، آیا چشم به مال او دوخته بود؟ او که مالی در بساط نداشت. به خاطر علم و دانشش؟ مرد فقیر و متکدی دنبال مال می‌گردد و اگر دنبال علم و دانش و سوال دینی بود، رسول خدا جدر آنجا حضور داشت و نیازی به مراجعه نزد علی سنبود.

۱۰- هر یک از موانع یادشده شرطی است که باید با سایر شرایط جمع بشود تا استفاده از آیه را برای اثبات امامت مهیا سازد و اگر یکی از آن‌ها محق نشود، بقیه نیز محقق نخواهند شد. آن هم به صورت قطعی محقق شوند نه ظنی چرا که قضیه مربوط به اصلی از اصول دین است که برای اثبات آن نیاز به دلیل قطعی است نه ظنی. پس خلاصه بحث از این قرار است:

۱. باید قطعاً اثبات شود که معنی کلمه‌ی «ولیکم» «امامکم» است و مراد از آن معنی اصطلاحی است نه لغوی. در حالی که چنین قطعیتی در این باره وجود ندارد!.

۲. به طور قطع ثابت شود که مراد از صیفه جمع «آمنوا» در آیه، مفرد است نه جمع. در حالی که چنین چیزی محال است!.

۳. به طور قطع ثابت شود که مراد از این شخص مفرد، علی ساست نه کسی دیگر. که چنین چیزی وجود ندارد!.

۴. علاوه بر این‌ها به طور قطع ثابت شود که آیه بر یازده امام دیگر نیز دلالت می‌نماید. و این غیر ممکن است.

۵. به طور قطع ثابت شود که حرف «واو» بیانگر معنی حال است و حرف عطف نیست.

۶. به طور قطع ثابت شود که مراد از رکوع، رکوع نماز است نه معنی لغوی کلمه که بیانگر فروتنی و خشوع است. در حالی که چنین قطعیتی در این باره وجود ندارد.

۷. باید ثابت نمود که علی سهنگام نزول این ایه ثروتمند و مالک نصاب بوده و اثبات چنین امری محال است.

۸. به طور قطع ثابت شود که علی سدر حال رکوع انگشتر خود را به سائل بخشیده است و چنین چیز به طور قطع ثابت نشده است.

۹. اثبات این امر برای امامان بعدی که ثابت نشده است.

۱۰. اثبات همه شروط قبلی باهم که این در محالات یادشده آخرین‌شان است!!! !!! !!!.

آری، اینگونه است وضعیت استدلال از آیه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...در مورد امامت که با مجموعه‌ای از تارهای فرضیه و گمان، به استحکام تار عنکبوت تنیده شده است! و مساله‌ای که برپایه چنین استدلالی شکل بگیرد به عنوان یک فرع فقهی پذیرفته نمی‌شود، تا چه رسد که به یکی از اصول اعتقادی. تبدیل شود که به خاطر آن مردم، تکفیر شوند و جان و مالشان مباح گردد؟!! «إن هذا لشيء عجاب» «واقعا که چنین چیزی شگفت‌انگیز است».

[۱] در این باره به کتاب «الحجج الدامغات لنقض کتاب المراجعات» ابومریم اعظمی مراجعه شود.