عید قربان یادگار آزمایش سخت!..
همراه با من به آن روز نظری انداز؛...
پیرمردی سال خورده پس از سالها راز و نیایش و تمنا و زاری بدرگاه حق، صاحب پسری شده. پسر کانون محبت و عشق او و همسر پیرش که زجر سالیان دراز نازایی را سپری کرده، است. خورشید امید زندگی آنهاست. عصای پیری و بقای نسلشان. پیرمرد سالخورده زندگی بسیار سخت و طاقت فرسایی را سپری کرده. آزمایشهای بسیار سخت الهی ایمانش را صیقل و جلا بخشیده. و شاید این پسر شاد و شنگول و باهوش و زیرک و بردبار که فرشتگان مژده میلاد او را برایش به ارمغان آوردند، چیزی از پاداش آن سالهای رنج و ثبات و پایداری و دلیرمردیش باشد..
این پیرمرد سالخورده نمیتواند کسی جز حضرت ابراهیم÷، و آن فرزند برومندی که چون شمع امید کلبه تنهایی این خانواده توحید را روشنائی بخشیده نمیتواند کسی جز حضرت اسماعیل÷باشد.
در یک آن؛.. همه خوشیها مات و مبهوت در جای خود میخشکند!..
یک پیام جدید.. یک آزمایش بسیار سختی که موی بر تن میخ میکند.. یک دستور و فرمانی که جانها را به لرزه درمیآورد..
در پاکت یک خواب روشن به پیامبر خدا حضرت ابراهیم÷وحی میشود!..
= پسرت را در راه رضایت خداوند سر ببر...
شاید برای بسیاری از ما تصور چنین امری ناممکن باشد. و حتما با شنیدن این پیام لرزه بر انداممان افتاده، مات و حیرتزده واماندهایم که پیر بت شکن چه خواهد کرد؟! آیا وحی الهی را کابوسی تلخ تلقی کرده، خود را از این مصیبت تلخ کنار میکشد؟
آیا دست زاری به درگاه خداوند دراز نموده، از پروردگارش درخواست میکند او را معذور دارد؟!
بیگمان هر چیزی در تصور ما میگنجد مگر آنچه ابراهیم بدان لبیک گفت!..
جانابراهیممجنونگشتاندرشوقاو
تیغرابرحلقاسماعیلواسحقمیزند
پدر مهربان پیر در کنار پسرش مینشیند، در حالیکه احساسات و عواطف پدری در چشمانش موج میزند، دست شفقت و مهر بر سر جگرگوشهاش کشیده به آرامی بدو میگوید:
﴿... يَٰبُنَيَّ إِنِّيٓ أَرَىٰ فِي ٱلۡمَنَامِ أَنِّيٓ أَذۡبَحُكَ فَٱنظُرۡ مَاذَا تَرَىٰ....﴾[الصافات: ١٠٢].
«... پسرکم! همانا من در خواب می بینم که تو را ذبح می کنم، پس با تأمل بنگر رأی تو چیست؟ ..»
سخنی که گوشها با شنیدنش منگ، چشمها تار، هوش و هواس از سر بیرون پریده، دست و پا به لرزه افتاده، انسان از خود بیخود بر زمین میافتد..
ولی این پسر اسماعیل است!.. اسماعیلی که از نسلش حبیب و دوست خدا؛ خاتم پیامبران و فخر عالمیان (علیه الصلاة والسلام) بیرون خواهد آمد.
اسماعیل چون پدر بیدرنگ و بدون کوچکترین توجهی به احساسات و عواطف بشری خود، به ندای حق گردن نهاده، سرش را بالا گرفته در چشمان اشک ریز پدر خیره شده میگوید:
﴿... يَٰٓأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُۖ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰبِرِينَ ١٠٢﴾[الصافات: ١٠٢].
«.. پدرم آنچه به آن مأمور شدهای انجام ده اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهی یافت».
پدری با ایمانی سترگ که کوههای سر به فلک کشیده در مقابلش به پاس احترام میایستند، و پسری به شفافیت و ملکوتی فرشتگان که آسمان در وصف او میگوید:
﴿فَبَشَّرۡنَٰهُ بِغُلَٰمٍ حَلِيمٖ ١٠١﴾[الصافات : ١٠١].
«پس ما او ـ ابراهیم ـ را به پسری بردبار مژده دادیم».
بدانسو بنگر:..
آری آن چهره نورانی با محاسن سفید خود حضرت ابراهیم÷است که پسرش را بر زمین انداخته.. بشنو او میگوید:
ـ بِسْمِ اللهِ وَاللَّهُ أَكْبَرُ
الله اکبر!..
خوب گوش فرا ده.. آیا صدای اسماعیل را میشنوی؟!.. خوب گوش کن...
ـ أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أنك یا أبي رسول الله...
الله اکبر!..
چه بزرگند و عظیم این پدر و پسر...
ای کوههای سر بفلک کشیده و سترگ... و ای آسمانهای نیلگون آبی... و ای دریاهای خروشان و موجهای هولناک... و ای زمین و زمان.. آیا مردانی به بزرگی و عظمت این پدر و پسر سراغ دارید؟!..
گویا زمزمه صدایی آرام بگوش میرسد. گویا قربانی است که از زیر چاقوی تیز و بیرحم پدر مهربان سخن میگوید:
ـ پدر جان دست و پایم را محکم ببند تا خدای ناکرده دلهره و خوف و هراس مرا نلرزاند. پدر جان لباسهایت را جمع کن تا نشاید قطرهای از خون من بر لباسهایت بچکد و مادرم با دیدن آن جگر خون شود. کاردت را با قدرت بر حلقومم بکش تا قربانی شدن برای خدا برایم لذت بخشتر شود. پدر جان؛ سلام مرا به مادرم برسان، و اگر لطف کنی و پیرهنم را به رسم یادبود به مادرم برسان تا شاید کمی قلب نازکش تسلی یابد!..
اشکهای مهر پدری بر گونههای حضرت ابراهیم سرازیر شده است، بغض گلویش را به سختی میفشارد، آرام زیر لب زمزمه میکند: صد آفرین بر بزرگی تو ای پسر عزیزم، که چنین مرا در ادای فرمان پروردگارم یاری میدهی!..
دستهای بت شکن پدر مهربان با قدرت کارد بیرحم را به جلو و عقب میکشد...
حالاست که فواره خون بیرون جهد... حالاست که اسماعیل جان به جان آفرین تسلیم کند.. حالاست که جهان شاهد پدری وارسته باشد که بر جسد سرد و خاموش و در خون غلطیده پسرش اشک میریزد. حالاست که تاریخ بر صفحه خود سنتی سخت و خونین برای بشریت ثبت میکند؛ که از امروز به بعد هر کس خواهد ابراهیمی زیستن، نیست ممکن مگر با پسر سربریدن!..
عجب حکایتی است!.. چاقو از بریدن بازمانده... خدایی که به آتش امر کرد دست از سوختن باز کشد، به چاقو فرمان داده عادت بریدنش را رها سازد!..
آزمایش بسر رسید، پیر فداکار مردانگی و ایمانش را بار دگر به نمایش گذاشت. او چون همیشه از امتحان سربلند برآمد. بشنو صدایی را که پرده غیب دریده، در فضا تلاوت میشود:
﴿... يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ ١٠٤ قَدۡ صَدَّقۡتَ ٱلرُّءۡيَآۚ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٠٥ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡبَلَٰٓؤُاْ ٱلۡمُبِينُ ١٠٦ وَفَدَيۡنَٰهُ بِذِبۡحٍ عَظِيمٖ ١٠٧ وَتَرَكۡنَا عَلَيۡهِ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ ١٠٨ سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ ١٠٩ كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١١٠ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١١١﴾[الصافات : ١٠٤، ١١١].
«... ای ابراهیم! *خوابت را تحقق دادی [و فرمان پروردگارت را اجرا کردی]، به راستی ما نیکوکاران را این گونه پاداش می دهیم [که نیّت پاک و خالصشان را به جای عمل می پذیریم.] *به یقین این همان آزمایش روشن بود. *و ما اسماعیل را در برابر قربانی بزرگی [از ذبح شدن] رهانیدیم*و در میان آیندگان برای او [نام نیک] به جا گذاشتیم*سلام بر ابراهیم*[ما] نیکوکاران را این گونه پاداش می دهیم*بی تردید او از بندگان مؤمن ما بود».
الله اکبر!...
آنجا را بنگر.. فربه قوچی سفید مایل به خاکستری با دو شاخ قویش آرام در کنار ابراهیم بزرگ ایستاده است.
ای ابراهیم بت شکن پسر را رها کن و این گوسفند را بجای او سر ببر..
این است سنت تو که تا قیامت پیروانت با اجرای آن حکایت رادمردیها و ایمان و از خودگذشتگیهای شما و فرزند برومندت را بیاد خواهند داشت.
هر سال عید قربان فرا میرسد، و ما را به این همتهای بلند و جوانمردیهای نمونه یادآور میشود..
ایمان و همت ابراهیمی و بزرگی اسماعیل هر ساله در عبادت «قربانی» تجلی میکند..
عید قربان یا روز پیروزی ایمان ابراهیم، و روز تجلی اسلام اسماعیل هر ساله میآید تا از من و شما بپرسد:
ـ آیا در ایمان ابراهیمی هستیم؟! آیا در صبر و ثبات و پایداری چون اسماعیل هستیم؟!
آیا حاضریم چون ابراهیم بزرگ هیچ چیزی را در قلبها و دلهایمان بالاتر و با ارزشتر از ایمان ودین و خدایمان قرار ندهیم؟!
آیا حاضریم اسماعیلمان، عزیزترین چیزمان؛ چه مال باشد و ثروت، یا خانه و کاشانه، و یا ملک و دولت، و یا همسر و فرزند، و یا پدر و مادرمان را برای خدای بزرگمان فدا کنیم. هرگز آنها باعث نشوند تارمویی از راه خدا کناره گیریم؟!
اگر چنین است...
مرحبا بر تو ای عزیز که میتوانی در قیامت با افتخار دست در دستان پدرت ابراهیم بگذاری.
و آیا حاضریم چون اسماعیل گردن بزیر چاقوی تیز خواست خداوند بگذاریم، و خود را چون او برای تحقق یافتن خواستهی حق فدا کنیم، و چون او از خود گذشتگی نشان دهیم، و در صبر و استقامت و پایداری چون او باشیم.
اگر چنین است...
صد مرحبا بر تو ای عزیز که در روز محشر میتوانی گردنت را بالا گرفته، اسماعیل بزرگ را به آغوش گیری و در مقابل پروردگار ایستاده با کمال فخر و شادی بگویی: بار الها! من نیز اسماعیل بودهام..
آری ای عزیز...
این زندگی گوی و میدانی دارد، این چند پگاه عمر از آن است که بر صفحات آن بنگاریم: ابراهیم و اسماعیل و محمد و موسی و عیسی و نوح و یونس و هودیم یا ابوجهل و فرعون و نمرود و هامان..
در آینه ضمیر و وجدن خود بنگر درخواهی یافت که تو کیستی؟!..
البته فراموش نکن که پروردگاری بس بزرگ با کمال مطلق خدایی و رحم و شفقت و حکمت و عدل و بخشایش.. و عظمت داری.
الهی! کمال الهی تو راست
جمال جهان پادشاهی تو راست
جمال تو از وسع بینش برون
کمال از حد آفرینش برون
توئی رزاق هر پیدا و پنهان
توئی خلاق هر دانا و نادان
توئی گیرنده و میرنده مائیم
توئی سلطان و ما مشتی گدائیم
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی وخدایی
نَرَوَمجزبههمانرهکه توام راهنمایی
همهدرگاهتو جویم، همه ازفضلتوپویم
همهتوحیدتوگویمکهبهتوحیدسزایی
توحکیمی،توعظیمی،توکریمی، تورحیمی
تو نماینده فضلی، تو سزاوار ثنایی
همهعزی وجلالی، همهعلمی ویقینی
همهنوریوسروری،همهجودی وجزایی
پس هرگز نومید مشو و دست امیدواری به درگاه او دراز کرده، اشکان ندامت بر گونههای خجالتت سرازیر کن:
الها! پادشاها! بینیازا!
خداوندا! کریما! کارسازا!
بر جان من مسکین ببخشای
در رحمت بر این بیچاره بگشای
بر احوال تباهم رحمت آور
به آه صبحگاهم رحمت آور
کریما ببخشای بر حال ما
که هستیم اسیر کمند هوا
نداریم غیر از تو فریاد رس
تویی عاصیان را خطا بخش و بس
نگهدار ما را از راه خطا
خطا درگذار و صوابم نما
عفو و بخشش و توبه پذیری پروردگار عالم را حد و مرزی نیست، باز آی و کمر همت بسته در باز توبه پذیری را بزن که تو را صدا میزند:
بازآی بازآی هرآنچه هستی بازآی
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآی
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی بازآی
با خدایت عهد و میثاق بربند که چنان باشی که محمد مصطفی (علیه الصلاة والسلام) از تو خواسته؛
ابراهیمی در ایمان.. و اسماعیل گونه در رضایت بحکم رحمان..