۲- مرض شهوت
چنانچه خداوند میفرماید:
﴿فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ﴾[الأحزاب: ۳۲].
«اگر میخواهید پرهیزگار باشید، صدا را نرم و نازک نکنید که بیماردلان چشم طمع به شما بدوزند».
که مراد از مرض در آیۀ بالا، مرض شهوانی است و شفای این نوع از امراض به وسیلۀ بهرهمندی از پند و اندرز و بشارت و تهدیدات قرآنی میباشد.
این دو نوع از بیماریهای قلبی - یعنی مرض شبهه و شهوات - اساس فاسد بودن انسان و شقاوتمندی او در دنیا و آخرت است. همچنان که اساس سعادت و نجات در دنیا و آخرت، تصدیق و باور به رسول خدا و آنچه ایشان از طرف پروردگار آوردهاند و اطاعت از او در آنچه که به آن امر فرموده و یا خودداری از آنچه که ایشان نهی فرموده است، میباشد.
سرّ این بیماریها، وجود دو نیرو در انسان است.
۱- قوّۀ درک و تفکر: فکر نسبت به آنچه خدا و رسولش به او آموختهاند علم پیدا میکند و شبهات درونی را که شیاطین جنّ و انس به او القا میکنند از بین میبرد. هرگاه چنین شبهاتی در نفس انسان راه یابند، اگر صاحب نفس جهت مداوای درون از علم الهی که فساد را دفع میکند استفاده ننماید، نیروی علمی و فکری او را از بین میبرند.
۲- نيروی اراده و محبت و آنچه از آن سرچشمه میگیرد. مانند نیت، عزم و عمل. چون ارادۀ انسان با هوی و آرزوهای نفسانی آلوده میگردد در نتیجه مسیر درست را او تغییر داده و عزم و ارادۀ او را سست میکند و تلاش و جدیت او را متوجه هدفی غیر از اهداف اصلی - که لازم است در راه آن تلاش کند - می نماید و برای آنکه انسان در مسیر حق ثابتقدم باشد و قصد و نیت خود را خالص نماید محتاج مبارزه با نفس است تا از این طریق نیروهای شهوانی را - که مانند پرده بین انسان و خدا به وجود آمدهاند - دفع کند و در پرتو عبادت، مسیر کمال را در پیش گیرد.
شبهات یا ناشی از نفس است، یا تلقینات شیاطین جنّ و انس، که نیروی اراده و محبت را به فساد میکشاند. هرگاه انسان، در جهت معالجه درد و امراض شبهات سرعت عمل نداشته باشد، شبهات نفس، قلب و عقل او را به فساد و تباهی میکشاند.
«قوۀ اراده و محبت» تعیینکنندۀ مسیر درست عمل است و امراض شهوانی این نیرو را منحرف کرده و فساد میکشانند در چنین شرایطی نفس به سوی آنچه که دوست دارد (از جمله مقام، منصب، اموال و ...،) متمایل میگردد.
هرگاه میان نفس خود را با نیروی «تقوی» کنترل نکند و آن را از آنچه که خداوند از آن راضی نیست بازنگرداند، استواری ارادهاش از بین میرود، بینشش به فساد کشیده میشود و اهدافش در گمراهی غرق میگردد.
در چنین حالتی «شرّ» را دوست دارد و به سوی آن تمایل پیدا میکند و از «نیکی» بیزار و گریزان است. تنها راه چاره و مبارزه با آن امراض، تسلیم خداشدن و اطاعت از او و رسولش است و یگانه راه اصلاح و تزکیه هم همین است [۳].
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمۡ لِمَا يُحۡيِيكُمۡۖ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَحُولُ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ وَأَنَّهُۥٓ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ ٢٤﴾[الأنفال: ۲۴].
«ای مؤمنان! فرمان خدا را بپذیرید و دستور پیغمبر او را قبول کنید هنگامی که شما را به چیزی دعوت کند که به شما زندگی بخشد و بدانید که خداوند میان انسان و دل او جدایی میاندازد و بدانید که همگان در پیشگاه خدای سبحان گرد آورده میشوید».
[۳] در اینجا دوست دارم که خواننده، فرق بین تزکیه فعلی و تزکیه قولی را بداند. تزکیه عملی به گونهای است که انجامدهنده آن مدح میگردد و آن هم به سبب پاککردن نفس و مبارککردن آن است که توسط ایمان و علم صالح تحقق پیدا میکند واین نوع تزکیه همان روشی است که از آن صحبت به عمل آمد و روش اسلام را در این مورد بیان کردیم. نوع دوم تزکیه قولی است که تعریف و تمجید شخصی محور آن است و فرد از صلاحیت و تقوای خود صحبت به عمل میآورد این نوع تزکیه مذموم است و خداوند چنین میفرماید: ¬﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ مَا زَكَىٰ مِنكُم مِّنۡ أَحَدٍ أَبَدٗا وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَآءُ﴾[النور: ۲۱]. «اگر فضل و رحمت خدا شامل شما نبود احدی از شما هرگز تزکیه نمیگردید اما خداوند هر کسی را بخواهد تزکیه میکند».