مقدمه
اخیراً شنیدم که آقای یزدی بمنظور اینکه حیثیّت او در میان شیعه بکلی مستهلک نگردد، و درماندگی خود را ماستمالی کند، دفترچه چاپ و منتشر کرده و برای من نفرستاده است، مبنی بر اینکه آنچه فلانی نوشته سراسر تهمت و افترا است، زیرا اهل تشیع سنی را بیدین نمیدانند، (خلفا را مرتد و کافر نمیخوانند، و آنها را لعن نمیکنند، عایشه را بد نمیگویند) قرآن را دست خورده نمیدانند. پادشاه را ظالم نمیخوانند ـ و... و فلانی تمام این مفتریان را بدون مدرک به اهل تشیع نسبت داده، ذکر مطلب بدون بیان مدرک، تهمت و افترا است.
همچنان آقای سید محمد رضای مدنی نیز در رساله (چهار مقاله) و سید محمد شیرازی در کتاب (شبهای پیشاور) [۱]مرا مفتری و تهمتباف، بلکه نادان و بیدین ذکر کردهاند، و مطالب مذکوره را منکر شدهاند مخصوصاً آقای مدنی سوّمین مقاله را به اثبات عدم تحریف قرآن اختصاص داده است، و با دلائل مسلمه روشن کرده که قرآن یکی است و تحریف نشده است.
از خواندن و شنیدن این تکذیب و تحاشیها که بوی وحدت و نَکْهَتْ و وفاق از آن استشمام میشد. بیاندازه مشعوف و خوشوقت شدم، و خدا را شکر کردم که برادران شیعه دارند بیدار میشوند، بفساد عقاید خود پی برده آنها را تکذیب مینمایند و گوینده آنها را که پیشوایان پیشین خودشان هستند، مفتری و تهمتباف و بیدین میخوانند (بعلاوه از طرف دانشمندان و روشنفکران تشیع هم متصل بمن نامه میرسد و همه از آن خرافات و اباطیل وحدتشکن، اظهار نفرت میکنند و بر مسببین این اختلاف و نفاق نفرین میفرستند).
اگر عموم پیشوایان و روشنفکران یک قول و یک زبان واقعاً بر این عقیده باشند. و از این خرافات اجتناب نمایند، دیگر اختلافی باقی نمیماند و شیعه و سنی مورد نخواهد داشت.
من از تکفیر و بدگوئی درماندگان دلگیر نمیشوم، پزشک ماهر از ناسزا گفتن بیمار دلتنگ نمیگردد، و از چاره و علاج و تزریق و نیشتر زدن دست برنمیدارد، پیغمبر اکرمصرا ساحر و کذّاب و بیدین و دیوانه و صابئی گفتند، و به اقسام آزارها آزردند، دست از هدایت و ارشاد برنداشت تا خواست خداوند را بموقع اجرا رسانید.
جنگ جهل و علم و پیکار حق و باطل، امر تازه نیست از بدو آفرینش بشر تاکنون همواره جهل بر ضد علم، و باطل بر علیه حق حملهور بوده، اما همه جا علم بر جهل، و حق بر باطل فایق و فیروز گشته است:
اساس مذهب تشیع فقط و فقط توهین به پیغمبرص، و تکفیر مسلمین، و لعن بر خلفاء راشدین است، اگر مرا تکفیر نکنند، از مذهب خود منحرف شدهاند، من دین مبین اسلام را از روی تحقیق و تعقّل پذیرفتهام نه تقلید و تعبد، در میان پیشوایان اسلام هم که دارای احکام مدون هستند، امام شافعی را صائب میدانم، که صرفاً تابع قرآن و سنت بوده، و از خود اظهار رأی نکرده است، از صمیم قلب هم محب و معتقد علی و ائمّه اطهار بوده است و رویه او را اسلام حقیقی میدانم.
من بر حسب فرمان سلطان وقت (که عین فرمان حاضر و موجود است) دارای شغل موروثی خطابت و امامت جمعه کردستان بوده بوعظ و خطابه و افتاء و اجرای احکام شرعیه اشتغال داشتهام متدرجاً با نیروی فکر و قدرت تعقل هم بمطالعه کتب علمیه و دینیه پرداخته راه را از چاه شناخته، حقایق را داریافتم، و فهمیدم که آئین اسلام متلاشی شده، و مبدل به چند رشته خرافات و اختلافات گشته، و حق و حقیقت بکلی گم شده است، هر سری سودائی، و هر حلقومی نوائی دارد، هر دسته خود را حق و دیگران را باطل و هر فرقه دیگران را هالک و خویشتن را ناجی میپندارند.
نود و هفت فقره تألیفات داناپسند در رسمیات و ریاضیات و قسمتهای مختلف نوشتهام، و اکثر آنها چاپ و منتشر شده است.
همواره با خرافات و موهومات و اباطیل مخالف بودهام از طعن و لعن و هرزهگوئی جهال و درماندگان هراس نداشتهام، آنچه توانستهام در تنویر افکار و خدمت بعالم اسلامیت قصور ننموده و نخواهم نمود.
من در پاسخ محمد یزدی از خود چیزی نگفتهام، آنچه نوشتهام گفتار حضرت امیر و اخبار ائمه اطهار و روایت پیشوایان خود اهل تشیع است، اگر تهمت و افترا است بمن مربوط نیست، من نقل قول کردهام، در مثل است (نقل کفر، کفر نیست).
برای اینکه روشن شود که من اهل تهمت و افترا نیستم و آنچه نوشتهام مبتنی بر مأخذ و مدرک است. بار دیگر عین رساله را با ذکر مدارک نوشته تقدیم خوانندگان محترم میدارم، و بمنظور اختصار فقط از تاریخ و نهجالبلاغة و اصول کافی که مورد اعتماد خود اهل تشیع است، استخراج مدرک نمودم اگر از جمیع کتب و مدونات تشیع نقل مدرک میکردم رساله مفصل میشد، و باعث ملال خوانندگان میگردید.
لازم است این نکته را هم تذکر بدهم، آقایانیکه میخواهند درماندگی خود را با چماق پوسیده تکفیر و ناسزا گفتن مستور بدارند، سخت در اشتباه هستند، با تکفیر و ناسزا، نه ماست سیاه میشود، نه زغال سفید میگردد بلکه درماندگی خود را آشکار میسازند «لا تنظر إلى من قال، بل أنظر إلى ما قال»بماهیت گفتار باید توجه نمود، نه ماهیت گوینده، امیدوارم که راه گم کردگان بخود آمده، خالصاً مخلصاً بحضرت علیس إقتدا نمایند که سنّی حقیقی بوده، جز اتباع قرآن و سنت رسول آئین دیگری نداشته است.
وما توفیقي إلا بالله العلي العظیم، هو حسبي ونعم الوکیل.
دانشمند محترم آقای محمد یزدی دامت توفیقاته کتاب (گمشده شما) که برسم هدیه برای فقیر فرستاده بودید واصل، با اینکه هر دو چشمم عمل شده، و دکتر از مطالعه و تحریر ممنوعم داشته، معهذا نظر بعشق و علاقه که بنگارش دانشمندان دارم با زحمت زیاد مطالعه نمودم، و از سبک تحریر مشعوف گشتم.
روان و تر و تازه چون آب حیوان
خوش و خوب و خرّم چو روز جوانی
دل آرای همچون گل نوشکفته
طرب زای همچون می ارغوانی
چو باغ بهشت از فنون و لطایف
فروزنده در وی چراغ معانی
نظر گاه دیده چو رخسار دلبر
روانبخش چون چشمه زندگانی
حروفش چو زنجیر مشکین مقید
ولیکن چو آب روان از روانی
***
خدا را شکر میکنم که فروغ علم و دانش، در گوشه و کنارهای کشور پرتوافکن، و دل و دیده آرزومندان را بنهج احسن، روشن و مزّین میسازد، امیدوارم از پرتو فهم و دانش روشنفکران، اختلافها و نفاقهای خانه برانداز مسلمین مرتفع، و بار دیگر شوکت و عظمت از دست رفته را بدست بیاوریم ﴿وَمَا ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ بِعَزِيزٖ ٢٠﴾.
در پایان کتاب مرقوم داشتهاید، اگر کسی چیزی بنظرش برسد برای شما ارسال دارد، برحسب این اجازه، و امتثال این تقاضا بنگارش تذکرات ذیل پرداخته تقدیم میدارد.
۱- در صفحه (۲۱) اهل تشیع را پیرو عترت معرفی کردهاید. و در صفحه (۱۳۳) نوشتهاید: «اهل تسنّن در اصول پیرو اشعری، و در فروع تابع مجتهدین اربعهاند جای انکار نیست. امام شافعی مثلا احکام اسلامی را که در آیات و احادیث بطور متفرقّه مذکور بود جمعآوری نموده، و تنظیم و تبویب کرده و در دسترس عموم گذاشته است، و از خود چیزی اختراع نکرده، و برخلاف احکام و آداب اسلامی و سنت رسولصمذهبی احداث ننموده است، هر کس طبق کتاب مدون او عمل کند و بگوید: من تابع مدون شافعی هستم. دروغ نگفته است. اما اهل تشیّع کدام کتاب، یا کدام مدون از عترت در دست دارند، تا معلوم شود آیا تابع عترتاند یا مخالف با عترت، یکعده اشخاص کینهدل از قبیل عبدالله بن سبای یهودی، و اخیراً شاه اسماعیل صفوی که باطناً دشمن اسلام بودند، و در ظاهر بعنوان (تقیه) اظهار اسلامیت میکردند، درصدد برآمدند که بهر وسیله ممکن شود اسلام را ریشهکن کنند، دیدند که با شمشیر و توپ و تفنگ مبارزه با اسلام میّسر نیست، حربه تفرقه و اختلاف را بکار بردند، و دشنه «خذ ما خالف العامة»را بدست گرفته هرجا که ممکن بود فرو بردند، و بر ضد عقاید و احکام اسلامی، برخلاف طریقه حقه علیس، از ائمه کرام عترت طاهره بنقل اکاذیب و جعل اخبار پرداختند. فاضل کلینی در اصول کافی، صفحه (۳۴) خبر «خذ ما خالف العامة»را از امام جعفر روایت کرده است که صریحاً مخالف با قرآن و نهجالبلاغة است، که از تفرق و انحراف از سواد اعظم و خروج از سبیل مؤمنین شدیداً نهی مینمایند.
* * *
مختصر با اینگونه وسایل، کاخ مشید وحدت اسلامی را منهدم، و مسلمانان را به پرتگاه تشیع و تسنن، و خاصّه و عامّه سوق دادند، و در برابر دین اسلام یک دین تازه را به نام (تشیّع) احداث و ابتداع نمودند، در صورتیکه خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ﴾[آل عمران: ۱٩].
«بىگمان دین [حقّ] به نزد خداوند، اسلام است».
﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٨٥﴾[آل عمران: ۸۵].
«و هر کس دینى جز اسلام بجوید، هرگز از او پذیرفته نمىشود و او در آخرت از زیانکاران است».
نخستین فرقه که این تفرقه و شکاف را ایجاد کردند، فرقه (سبائیه) بودند که ابن سبأ [۲]آنها را تشکیل داد، تواریخ اسلام و غیراسلام، آنها را اوّلین فرقه تشیع نوشتهاند، که حضرت امیر آنها را منع و با نهایت شدّت سرکوبی فرمود، پس از شهادت حضرت امیر باز فرقههای دیگر از قبیل دو امامی، و پنج امامی، و شش امامی، تا دوازده امامی، بنام تشیع سر برآوردند، و یکی پس از دیگری بعناوین مختلف، آتش نفاق و اختلاف را دامن زدند، که در تواریخ شرح تشکیل آنها مذکور و مصرح است، اگر علیس زنده بود قطعاً آنها را هم منع و سرکوبی میفرمود، زیرا علیس طرفدار وحدت بود، علی با هر کلمه که بوی تفرّق و اختلاف از آن استشمام شود مخالف بود، خود اهل تشیّع میگویند که علی برای حفظ بیضه اسلام، از تفرقه و اختلاف، به خلفاء بیعت نمود، با این اعتراف دیده میشود که برخلاف رویه علیس ایجاد اختلاف کردند، خرافات و موهومات بافتند، بدعتها احداث نمودند، بمنظور عوام فریبی اسم علی را جزو اذان ساختند، و برای استقرار این بدعت از قول امام جعفر صادق جعل خبر کردند، در اصول کافی صفحه (۲۳٩) و سائر کتب اخبار نوشته شده، امام جعفر فرموده: (خداوند اسم ما را رفعت داده هنگامیکه آسمان و زمین را آفرید امر داد منادی ندا کرد. «أشهد أن لا إله إلا الله»، سه مرتبه، «وأشهد أن محمداً رسول الله»سه مرتبه. «وأشهد أن علیاً أمیرالمؤمنین حقاً»، سه مرتبه) فاضل مازندرانی هم در حاشیه اصول کافی نوشته: ذکر اسم علی در اذان برای آن است که منکرین امارت علی بفهمند، تصدیق امارت علی از تصدیق وحدت خدا و رسالت رسول منفک نیست، یعنی شهادتین برای ایمان کافی نخواهد بود.
شیرازی هم در کتاب (شبهای پیشاور) صفحه (۸۱٧) نوشته: اسم علی بعد از اسم خدا و پیغمبر در عرش اعلی ثبت است. در صفحه (۸۱۸) هم نوشته: حضرت رسول فرموده: دو هزار سال پیش از خلق زمین و آسمان در بالای دروازه بهشت نوشته شده: «لا إله إلا الله، محمد رسول الله، علي ولي الله»در صورتیکه پیغمبر اکرم اذان را به بلال تعلیم فرمود، اسم علی در آن نبود، در زمان خلفاء و خلافت خود امیر هم اسم علی در اذان ذکر نشده، واضح و آشکار است که اختراع اینگونه بدعتهای عوام فریبانه فقط برای مخالفت با عامه مسلمین است و لاغیر ـ ذکر اسم علی هم نه از روی عقیده به علیساست. بلکه بمنظور بغض با عمرساست که ایران را فتح کرد، و آئین آتشپرستی را مبدل به اسلام نمود، اگر بعلی معتقد بودند، از رویه علی که یار و یاور و خیرخواه خلفا بود منحرف نمیشدند، و برخلاف طریقه علی که همه جا از اختلاف و نفاق منع فرموده، رفتار نمیکردند، برعلیه عامّه مسلمین قیام نمینمودند، و بر ضد مذهب علیس که اسلام نام دارد، اختراع مذهب نمیکردند، صریحاً میگویند: علی برای حفظ بیضه اسلام و مصلحت مسلمین از اختلاف و نفاق پرهیز نمود، اما خودشان این مصلحت را محترم نشمرده از اختلاف و نفاق دست بر نمیدارند، با اینحال مدعی پیروی علی هم هستند...!» «ضدان لا یجتمعان» [۳].
مزید بر همه بدبختیها، به احداث بدعتها و اختراع تشیع اکتفا نکرده تشیع را هم متفرق بچندین فرقه نمودهاند، که هر کدام خود را محق و سائرین را هالک و گمراه میدانند که حالا من نمیدانم با کدام فرقه صحبت کنم؟ و با چه کسانی اختلاف را حل نمایم؟ تمنا دارم معین فرمائید.
قطع نظر از آیات و احادیث ناهیه از تفرق و اختلاف که صریحاً دلالت دارند بر اینکه انحراف از سواد اعظم [۴]مسلمین و خروج از سبیل مؤمنین ممنوع است. حضرت امیر همه جا مخصوصاً در خطبه (۱۲٧) نهجالبلاغة با نهایت شدّت میفرماید: «احداث بدعت [۵]نکنید. در بین مسلمین تفرقه نیندازید. از سواد اعظم منحرف نشوید. در شأن من غلو و زیادهروی ننمائید...» از برادران شیعه استفسار مینمایم.
آیا اختراع مذهب تشیع در برابر مذهب عامّه مسلمین احداث بدعت نیست؟
آیا تشکیل فرقه خاصه بر ضد انبوه عامه ایجاد تفرقه در بین مسلمین نیست؟
آیا تولید بغض و عداوت در بین مسلمانان دشمنی با اسلام و انحراف از سواد اعظم نمیباشد؟
آیا علی را خلیفه بلافصل گفتن. و بمنظور مخالفت با عامه مسلمین، او را بر ابوبکر و عمر و عثمان ترجیح دادن. و اسم او را در اذان ذکر کردن زیادهروی در شأن علی نیست؟
تمنا دارم بدون رودروایستی توضیح بدهید، روشنترین دلیل بر انحراف اهل تشیع از اسلام اینست. هر حدیثی که مخالف با رأی ایشان باشد، بعنوان طعن میگویند: (راوی سنی است) یعنی بیدین است، چون پیرو سنّت پیغمبرصاست حرفش مقبول نیست، اگر تابع پیرو سنّت پیغمبرصبیدین و مردودالشهاده باشد. سنی حقیقی کامل عیار حضرت امیر است، کسیکه حضرت امیر را بیدین و مردود الشهاده بداند، آیا خودش دارای دین و مقبولالشهاده خواهد بود؟
آخوندهای متظاهر ریا باز سنّی را نجس میدانند، و برای بوسیدن به سنّی دست نمیدهند، در صورتیکه امام جعفر صادق متخلف از سنّت رسولصرا کافر میداند (اصول کافی، صفحه ۳۵).
از ابتدای بعثت رسولص، تا ابتداع تشیع، عموم مسلمین سنّی و تابع و پیرو پیغمبر بودهاند، و شیعه یعنی منحرف از پیروی پیغمبر اصلا وجود نداشته، تا حدیث را روایت کنند، راوی جمیع احادیث پیغمبر هم اهل سنّتاند. ردّ روایت به این عنوان که (راوی سنّی است) بدعت، بلکه مخالفت با پیغمبر است، و انحراف از سبیل مؤمنین [۶]، که ممنوع و منافی با اسلامیت است. حضرت امیر در خطبه (۱۶۸) و (۱٧۵) و نامه (۲۳)، نامه که بمالک اشتر نوشته، پیروی سنّت رسول را توصیه و تأکید میفرماید ـ و در خطبه (۱۵٩) نیز میفرماید: (محبوبترین بندگان خدا کسی است که پیرو سنّت رسول باشد). از برادران شیعه باید پرسید: آیا محبوبترین بندگان خدا سنّی هستند که پیرو سنت رسولاند، یا شیعه که پیرو سنّت رسول را بیدین و مردودالشهاده میدانند؟
و در خطبه (۱۴۵) و (۱۵۲) و (۱۵۳) و (۱۵٩) و (۱۶۸) و (۱٧۵) و (۱۸۲) و چند جای دیگر شدیداً از اختراع بدعت و انحراف از سبیل مؤمنین نهی میفرماید.
فاضل کلینی هم در اصول کافی صفحه (۴۸۲) از ابیجعفر امام محمد باقر روایت کرده «من نصب دیناً غیر دین المؤمنین فهو مشرک»و نیز در صفحه (۴۸۸) از ابیعبدالله امام جعفر صادق روایت کرده که فرموده: (هر کس ابتداع رأی کند مشرک است) و نیز در صفحه (۲۸) و (۲٩) مبتدع را اهل دوزخ معرفی کرده است، حالا باید قضاوت کرد که پیرو سنت مبتدع است یا منحرف از سنت؟
[۱] رد این کتاب به اسم «روزهای پیشاور» توسط استاد محمد باقر سجودی نوشته شده و در سایت عقیده در دسترس خوانندگان قرار دارد. و آقای سجودی در آن کتاب، دروغ و افتراءات صاحب این کتاب را بیان کرده است. [۲] عبدالله بن سبأ یهودی اهل صنعاء یمن بود او اولین کسی بود که ادّعا کرد که علی وصی پیامبرصاست. رجوع شود به کتاب «عبدالله بن سبأ حقیقت است نه خیال». [۳] دو نقیض با هم یکجا جمع نمیشود. [۴] گروه بزرگ، جماعت بسیار. [۵] بوجود آوردن، و نوآوری در دین بدعت میگویند... [۶] راه و روش و منهج مؤمنان.