مقصود از تشیع چیست؟؟ مسئول نفاق کیست؟؟
کلمه شیعه در لغت بمعنی تابع و پیرو است «شیعة الرجل أتباعه»مخترعین تشیع بمنظور عوام فریبی این کلمه را بخود بستهاند، که ما تابع علی هستیم، اما در باطن مخالف سر سخت علی و آئین علی هستند. زیرا اگر مقصود از تشیع، مخالفت با عامه مسلمین است، که خلفا را ظالم و غاصب، بلکه مرتد و کافر بدانند و عایشه را که مادر عموم مؤمنین است فاحشه بخوانند، و قرآن را دست خورده بگویند و جشن عمر کشان تشکیل بدهند، و لعن چهار ضربی بفرستند، و عموم مسلمین را بجز سه یا چهار نفر مخلد فی النار بخوانند، و مذهب تازه در برابر اسلام احداث کنند و اسم علی را «لا لحب علی، بل لبغض عمر» [۲۳]جزو اذان نمایند، و وزیر را بر امیر ترجیح بدهند، و ... و.. حاشا و کلا علی دارای چنین عقایدی نبوده، بلکه علی مخترعین اینگونه عقاید را مبتدع و منحرف از سبیل مؤمنین میخواند، و با نهایت شدت از آن منع و نهی میفرماید (رجوع به خطبه (۱۲٧) و مکتوب ششم از نهجالبلاغة، و صفحه (۲٧) و (۲٩) و (۴۸۲) و (۴۸۸) اصول کافی، و صفحه (۱۰۰) ملل و نحل شهرستانی، و صفحه ۱۵۵) کتاب شهسوار اسلام).
و اگر مقصود از تشیع، پیروی حضرت امیر است، که خلافت خلفا را تصدیق داشته، و به آنها بیعت کرده، و وزارت و زیردستی آنها را با کمال میل پذیرفته، و همه جا یار و یاور آنها بوده، و مخالفت با خلفا را خروج از سبیل مؤمنین دانسته و مقام صدیقه طاهره، را محترم شمرده، و او را (امالمؤمنین) خوانده حتی در پایان جنگ جمل هم او را با نهایت احترام نوازش نموده، و با تجلیل و تعظیم تام بمدینه عودت داده، و در زمان خلافتش هم اسم او در اذان ذکر نشده، و ... و ... تشیع باین معنی شامل حال اهل سنت است، و شیعه واقعی و حقیقی اهل تسنناند که پیروی علیس را مایه سعادت، و تخلف از طریقه او را موجب خسران دنیا و آخرت میدانند.
جای حیرت است که اهل تشیع در گفتار معترفاند، که (پیرو علی اهل بهشت است، و متخلف از طریقه علی اهل نار) اما در رفتار برخلاف آن هستند، که در موضوع خلافت، و سب خلفاء و افک عایشهلو سایر موارد که ذکر شد، علناً از طریقه علیس تخلف میورزند، و خجالت نمیکشند، بلکه قلباً از علیس هم خشمگین هستند، که چرا بخلفاء بیعت کرد؟؟ چرا عایشه را مورد احترام قرار داد، چرا دختر خود را بعمر داد چرا از عمر ستایش کرد، چرا او را پاک جامه و پرهیزکار از نافرمانی خدا معرفی کرده است، چرا جیره و سالیانه از خلفا قبول کرده، چرا شهربانو را از ظالم پذیرفته است.
اگر نمیترسیدند که سرشان بیکلاه میماند، و پرده از روی رازشان برداشته میشود، قطعاً علی را هم جزو مرتدین میشمردند، بجهت اینکه بمرتدین پیوسته و بیعت کرده است.
حضرت امیر در خطبه (۸٧) میفرماید: جای تعجب است، و چگونه تعجب نکنم از خطا و اشتباه کسانیکه از عمل وصی پیغمبر پیروی نمیکنند، و بر هوای نفس خود اعتماد دارند!!
مختصر عقاید اهل تشیع، سراسر ضد و نقیض، و کوسه و ریش پهن، بلکه شترگاو و پلنگ است، دلشان با زبان متخالف، باطنشان با ظاهر متغایر است، که ما نمیدانیم به گفتارشان باور کنیم که (پیرو علی هستیم) یا به دم خروس که پیروی علی را باطل و خلاف میدانند؟؟
پس از آنکه معنی تشیع، پیروی علی کاملاً روشن شد، با کمال احترام آقایان متشیعین را مخاطب ساخته میگویم: آیا پیش از تشکیل فرقه (سبائیه) که بطرفداری علی تظاهر کردند، عموم مسلمین همه شیعه بودند و اهل سنت بر علیه آنها قد علم کردند، و ایجاد تفرقه و اختلاف نمودند، یا همه سنی بودند و مخترعین تشیع بر ضد اهل سنت قیام کردند، و احداث تفرقه و نفاق نمودند؟ و آیا حضرت امیر دارای عقاید تشیع بود، یا عقیده تسنن؟ خواهش دارم بدون تقیه و حقپوشی جواب بدهید، و از موضوع خارج نشوید.
اگر علیس در روز رستاخیز از مخترعین تشیع بپرسد که پیامبراکرمصبا زحمت و مشقت و خون جگر ملل متخالفه را تحت کلمه (اسلام) مجتمع و با هم متحد نمود، و با نیروی اتفاق سرگرم توسعه و گسترش اسلام بودند، شما چرا تخم نفاق کاشتید؟ چرا قدرت وحدت وشوکت اتفاق را در هم شکستید؟ چرا مسلمانان را از پیشروی باز داشتید؟ بدتر از همه چرا عقاید و اعمال ناپسند خود را بریش من بستید؟ من کی طالب خلافت بودهام، کی خلفا را ظالم گفتهام، کی بر آنها لعن کردهام، کی امالمؤمنین را فاحشه گفتهام، کی عموم مسلمین را مرتد و مخلد في النارخواندهام، کی اسم خود را توأم با اسم پیامبر جزو اذان کردهام (کی شهادتین را مبدل به سه شهادت نمودهام). و... و... چه جواب خواهند داد؟ تمنا دارم بیان فرمائید.
واضح و روشن است که مقصود اصلی و اساسی مخترعین تشیع فقط و فقط ریشهکن کردن اسلام بوده، که بوسیله ایجاد اختلاف و شکاف، آثار عرب را از سرزمین عجم براندازند و آئین زرتشت را زنده نمایند.
لقد وضح المقال إن استفادوا
ولکن أین من ترك العناد[۲۴]
خطاکار اگر دارای فهم باشد، از نصیحت ناصح متنبه میشود و او را سپاس میگوید، اما اگر نادان باشد، بر عناد میافزاید، و بسا هم ناصح را ناسزا میگوید. ازخداوند متعال خواستاریم که اهل سنت را از پیروی علیس منحرف نسازد، و منحرفین را هم هدایت فرماید که از خبط و خطای خود بر گردند، و به پیروان علیس ملحق شوند. تخلف از طریقه علی با دعوی تشیع منافات دارد:
تعصی الإله وأنت تظهر حبه
هذا وربي في القیاس بدیع
إن کان حبك صادقاً لأطعته
إنّ الحبیب لمن یحب مطیع
[۲۵]
فرض کنیم ثابت باشد که خلافت بلافصل حق علیس بود، و خلفا غصب کردند، پس از آنکه علی بهر مناسبت که بود (یا زورش نرسید، یا مصلحت را در ترک حق دانست. یا با پیغمبر عهد بسته بود که هر کس خلیفه شود با او بیعت کند و یا تخلف از رأی مهاجر و انصار را خروج از سبیل مؤمنین میدانست) آمد و بیعت کرد. اگر آقایان متشیعین مقصد دیگری ندارند، و در صدد کینهتوزی و برادر آزاری نیستند، چرا از پیروی علی منحرف میشوند و خود را کاسه از آش گرمتر قلمداد مینمایند، مگر ایشان از علی حقجوتر، و خداپرستتر هستند؟ که شاه داده شیخ علیخان نمیدهد؟ بالاخره علی را کجا پیدا کنیم که خلافت بلافصل را تحویل او بدهیم؟ تعداد مسلمین حداقل، یک پنجم نوع بشر است، یعنی سیصد ملیون (باقی یهود و مسیحی، و مجوس، و بتپرست، و ستارهپرست، و غیرهاند).
عده اهل تشیع بیک بیستم عدد مسلمین نمیرسند، از آقایان متشیعین میپرسم که کدام دسته مورد نهی امیر هستند، که در خطبه (۱۲٧) میفرماید: (از سواد اعظم جدا نشوید) و تخلف از سواد اعظم خروج از سبیل مؤمنین معرفی فرموده است؟ تمنای جواب دارم...
پیشوایان تشیع پس از آنکه از همه جا مأیوس بیچاره میشوند، بموضوع (قلم و قرطاس) میچسپند، که حضرت رسول میخواست علی را خلیفه کند عمر ملتفت شد و مانع گردید، جواب اینکه:
اولاً: کجا معلوم که مقصود حضرت نوشتن خلافت بود.
ثانیاً: کجا معلوم که برای علی مینویسد.
ثالثاً: اگر علی در غدیرخم خلیفه شده دیگر این توهم مورد ندارد، بلکه عکس آن متصور است.
رابعاً: حضرت بهبودی حاصل فرمود و چند مرتبه بمسجد رفت، فقط به خارج کردن مشرکین از جزیرة العرب و دادن صله و جایزه بوفود عرب و ثبات بر اقامه فرایض و احکام دین، و اتباع قرآن توصیه فرمود، و راجع بخلافت اظهاری نفرمود، پس توهم مذکور بیاساس میباشد.
میگویند: اصولا امتناع از امر پیغمبر مخالف با اسلامیت است، بعلی هم گفت: (دوات و قلم) بیارید که وصیت خود را بنویسم، علی امتناع نمود، که در روضة الصفا هم صفحه (۲٧۰) ذکر شده است.
در خاتمه با یک قلب پر از حسرت و افسوس، برادران شیعه را مخاطب ساخته میگویم: محض رضای خدا، بخاطر ائمه هدی از طریقه علی منحرف مشوید، برای منافع دنیوی، دین را از دست ندهید، کلمات اسلام کش، وحدتشکن (شیعه و سنی، خاصه و عامه، فریقین و طریقین) را متروک بدارید، چه مانعی متصور است که همه خود را (مسلمان) و دین خود را (اسلام) معرفی نمائیم، و از (جشن عمرکشان) و (لعن چهار ضربی) و (عروسی غدیر خم) و (ذکر اسم علی در اذان) و سائر بدعتها اجتناب نمائید. و همه جا و در همه چیز پیرو علی باشیم.
﴿أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِ﴾[الشوری: ۱۳].
«دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید!»
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِي ٱلسِّلۡمِ كَآفَّةٗ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ ٢٠٨﴾[البقرة: ۲۰۸].
«اى مؤمنان، یک دست به اسلام درآیید و از گامهاى شیطان پیروى مکنید، به راستى که او براى شما دشمن آشکار است».
دست از این اختلاف بردارید
دین اسلام کی چنین باشد
﴿تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾[آل عمران: ۶۴].
«بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما یکسان است که: جز خداى یگانه را نپرستیم، و چیزى را شریک او قرار ندهیم، و بعضى از ما بعضى را اربابانى به جاى خدا نگیرد».
رفع اختلاف نه تنها بر قدرت و شوکت کشور ایران میافزاید، بلکه ابهت و عظمت دول اسلامی را در جامعه ملل شایان احترام و اعتماد میسازد، و اسلام در بین دو جبهه کمونیست، و ضد کمونیست، مقام شامخی را احراز خواهد نمود.
بگسلد هر بچه صد تار مو را تار تار
چون بهم پیوسته شد اسفندیارش نگسلد
بر زمامداران اسلام واجب است، که این مرض مهلک نفاق و شقاق را چاره کنند، و بار دیگر اخوت و صمیمیت اسلامی را در بین مسلمین تجدید فرمایند، طبیعت از تفرقه و اختلاف بیزار است، هر چه دانش و علم جلو برود، خرافات و اباطیل عقب مینشیند، و حقایق تجلی میکند، دانشمندان طرفین بر مسببین این تفرقه و نفاق نفرین میفرستند و از ته دل خواستار وحدت و اتفاقاند، هر دولتی موفق بتجدید وحدت و اتفاق شود، نام نامی او زینت بخش تواریخ جهان خواهد شد، اسلام دین فطری است، اسلام دین عمومی است، اسلام دین بشر است، اسلام دین عقل و منطق است، اسلام دینی است که هر کس بتعلیمات آن واقف شود با دل و جان میپذیرد، اسلام جمیع انبیاء را رهنما و رهبر ملل میداند، هیچ پیغمبری جز اسلام دین دیگری نداشته اسلام به خداپرستی و نیکی و نیک رفتاری و دانش امر میکند، اسلام از بتپرستی و بدی و بدکرداری و کینه و آزار و بخل و حسد و نادانی نهی مینماید، اسلام از اختلاف و نفاق و جنگ و نزاع منع مینماید، اسلام دین اختصاصی نیست، اسلام در انحصار عرب یا عجم سفید یا سیاه، سنی یا شیعه نیست، پیغمبر اسلام بر کافه ناس مبعوث گشته، اسلام بهترین و کاملترین ادیان جهان است، اسلام خاتم ادیان است، پیغمبر اسلام خاتم پیغمبران است، اسلام دینی است که احکام پنجگانه آن واجب، و حلال، و حرام، و مکروه، و مباح با هر زمان و مکان، و هر نسل و نژاد سازگار و آموزگار است، و نسخ ناپذیر جای تأسف است که اسلام مدتی است در قید و بند خرافات و اختلافات اسیر و محبوس شده، دشمنان دانا و دوستان نادان آن را در سیهچال اوهام و اباطیل زندانی کردهاند، اسلام از نعمت آزادی و سیر تکاملی بازمانده، راکد و متوقف گشته است، اسلام باید از قید و زنجیر خرافات و موهومات آزاد شود، اسلام باید بسیر تکاملی خود ادامه دهد، و تمام ملل از تعلیمات عالیه اسلام برخوردار شوند، اباطیل قابل دوام نیست، نفرت و کدورت باید برطرف شود، آفتاب حقیقت ممکن است برای مدت کمی در زیر ابرهای خرافات مستور بماند، اما بالاخره تابان میگردد.
نکو رو تاب مستوری ندارد
در ار بندی ز روزن سر برآرد
﴿وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ﴾چه بخواهیم، چه نخواهیم. از خداوند تمنا دارم که همه را براه راست، و طریق خیر و صلاح هدایت فرماید، و از دسایس نفس و وساوس شیطان محفوظ بدارد آمین یا رب العالمین.
مجاهد فی سبیل الله
محمد مردوخ ۱۳۴۱ هجری شمسی
الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام على سید المرسلین سیدنا محمد وعلى آله وصحبه أجمعین.بفضل خدا تجدید چاپ این کتابچه عظیم و مفید در ماه ربیع الثانی سال ۱۴۱۸ به دست بعضی از دل سوزان و دوستان و تابعان علیسانجام گرفت، امید است خردمندان و عاقلان از محتوای این کتابچه استفاده ببرند و خود را با علی و انصار علی نزدیک کنند.
وصلى الله وسلم وبارك على سیدنا محمد وعلى آله وصحبه وسلم أجمعین.
***
[۲۳] شاعر چه خوش میگوید :
این عربده از غصب خلافت ز علی نیست
با آل عمر کین قدیم است عجم را جج
[۲۴] یعنی: بدرستی که گفتار روشن گردید اگر فایدهمند شدند ولیکن کجاست آن کسی که عناد را رها کند. [۲۵] یعنی: تو نافرمانی خدا را میکنی در حالی که تو دوستی و محبت او را ابراز و آشکار میکنی، این امری است غیر معقول، زیرا اگر دوستی و محبت تو راست و خالص بود هر آینه او را پیروی میکردی زیرا که محب (دوستدار) فرمانبردار محبوبش است.