اندرز گفتن یا آبرو بردن
کدام یک از ما دچار خطا و اشتباه نشده واز راه حق و صواب منحرف نگردیده است؟ زیرا ما در انسانها غریزهها و طبعیتهایی وجود دارند که ما را به رشد و خیر و یا انحراف و شر میکشانند.
از طرفی بسیاری از انسانها از راهیابی و یا گمراهی خود خبر ندارند، و این مسئولیت دیگر انسانهاست که آنان را با ضعفها و انحرافهای خود آشنا کنند.
همچنین هر کسی که ستمی را از ستمکاری میبیند و یا کسی را که بر خود ستم میورزد مشاهده مینماید، لازم است تا جایی که امکان دارد از آن جلوگیری کند. این مسئولیتی مهم و حساس است که برادری مسلمان در برابر دیگر برادران مسلمان و جامعهای که در آن زندگی مینماید دارد.
اما هرگاه انسانها در ادای این مسئولیت کوتاهی نمایند و از اندرز و ارشاد دیگران خودداری کنند، روابط بسیاری از آنان با یکدیگر دچار مشکل و ناهنجاری میگردد، و دوستی به دشمنی تبدیل میشود و امور اجتماعی دچار نابهسامانی میگردد و شر و گناه و پستی همجا را در بر میگیرد.
قرآن کریم مردم بنیاسرائیل را به این علت که یکدیگر را اندرز نمیدادند، مستحق نفرین و محرومیت و آوارگی دانسته و در مورد ایشان میگوید: ﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ ٧٨ كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ٧٩﴾[المائدة: ۷۸-۷۹] .
«کافران بنیاسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعن و نفرین شدهاند. این بدان خاطر بود که آنان پیوسته (از فرمان خدا) سرکشی میکردند و (در ظلم و فساد) از حد و مرز میگذشتند، آنها از اعمال زشتی که انجام میدادند دستبردار نبودند و یکدیگر را اندرز نمیدادند».
هیچ چیزی به اندازه اندرز و نصیحت متقابل درمیان یک ملت نمیتواند نشانه و مظهر رشد و فرهنگ و دانش آنها باشد به گونهای که همه انسانها از اندرز و راهنمایی برادر و خواهر و همسایه و فرزند و شاگرد و زیردست خود کوتاهی ننمایند.
در این چنین حال و وضعی است که حقوق همه رعایت میشود، فضایل و ارزشها عملی میگردند، فضایی از اعتماد و اطمینان مقابل در میان مردم گسترش پیدا مینماید، و همة مظاهر خیانت و تهمت و غیبت کردن از دیگران از بین میرود.
اما هرگاه چنین منش و اخلاقی از جامعه رخت بربندد، یا احساس مسئولیت در مورد آنان ضعیف و اندک باشد، مردم و جامعه در باتلاق بدیها و نابسامانیها و قطع ارتباط و دشمنی غرق خواهند گردید.
بسیاری از انسانها در زمینة روش اندرز مشکل دارند و حد و حدود آن را به گونهای شایسته مراعات نمیکنند، گاهی به جای اندرز یک نفر آبرو و حیثیت او را لکهدار مینمایند، تعدادی هم به جای تسامح و مدارا دچار تملق و ریا میشوند. چنین روشهای ناصوابی زمینه را برای مشکلات بسیاری فراهم مینماید و زیان آن از سودش بیشتر بوده و به مسئولیت روایی به روشی ناروا عمل میشود.
زمانی که اندرز کارگر نمیافتد یا زمینه را برای ضرر و بدی بیشتری فراهم میسازد، مدارا و تسامح با طرف بسیار ضروری است و تا زمانی که حال و وضع او به صورت طبیعی در میآید و شرایط برای موعظه و راهنمایی مناسب میشود، باید با او راه مدارا را در پیش گرفت.
اما اگر اندرزگو به خاطر روش ناپسند خویش زمینه جرأت پیدا کردن بیشتر طرف را برای بدی و معصیت فراهم نماید، یا به خاطر ریاکاری و چشمپوشی بیجهت او را بیشتر به انجام اعمال ناروا وادار کند، چنین چیزی تملق و ریاکاری زشتی است که با ارزشهای والای اخلاقی سازگاری ندارد و شریعت و اخلاق اسلامی آن را ناپسند میشمارد.
رفتن به نزد حاکمی خودکامه که برای اراده و کرامت مردم هیچ ارزشی قایل نیست و خودکامگی و ستمگری او را توجیه کردن و پسندیده جلوه دادن و او را به فسق و فجور و ستمگری بیشتر ترغیب نمودن با خودداری از اندرز او در اوج قدرت وشوکتش به خاطر مأیوس گردیدن از اصلاح او تفاوت بسیار است.
زیرا سکوتی که به خاطر دست یافتن به فرصت و شرایط مناسبی برای اندرز و نصیحت و راهنمایی او به راه هدایت باشد مطلوب و مفید است، آن روش قبلی تملق و ریا و روش بعدی و مدارا و تسامح است، تملق از خواری و هراسناکی و مدارا از اندیشه و حکمت سرچشمه میگیرند.
اندرز و راهنمایی دارای مراتبی است:
مرتبه اول: بیش از هر چیز نباید با عجله آنچه را که در مورد دوست و همسایه یا دیگر مردم گفته میشود، تأیید نمود، بلکه باید در مورد آن تحقیق کرد و پس از اطمینان از آن در مورد چگونگی تذکر به شخص موردنظر تصمیم گرفت. زیرا بسیاری از انسانها به شایعهپراکنی در مورد دیگران عادت کرده و بیش از آنکه به مردم حسن ظن داشته باشند، سوءظن دارند و با شتاب در مورد آنها داوری میکنند.
به همین خاطر نباید هر چیزی را که در مورد دیگران هرچند از هزار نفر هم باشند تصدیق و تأیید کرد، و قبل از مشاهده و تحقیق و اطمینان نباید آن را پذیرفت. حتی نباید قبل از حصول اطمینان از صداقت و دوری از غرضورزی و کششهای نفسانی کسی که در مورد آن موضوع تحقیق نموده، نتیجه تحقیق او را تصدیق کرد.
به همین خاطر است که خداوند متعال ما را از سوءظن بر حذر داشته و آن را گناهی برشمرده که به هیچوجه از حق و حقیقت بینیاز نیست:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞ﴾[الحجرات: ۱۲] .
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها پرهیز کنید! زیرا که برخی ا گمانها گناه است».
﴿إِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيًۡٔا﴾[یونس: ۳۶] .
«ظن و گمان به راستی (انسان را) از حق و حقیقت بینیاز نمیکند».
هرگاه در مورد دیگران چیزی را دیدید و یا سخنی را شنیدید که جای توجیه و تفسیر درست را داشت، لازم است آن را به نوعی مطلوب و صحیح و قابل قبول توجیه کرد. برادری ایمانی و فضایل اخلاقی در پیش گرفتن چنین روشی را میطلبد.
دختر عبدالله بن مطیع به همسرش طلحه بن عبدالرحمن بن عوف - که در سخاوت و کرم در زمان خود سرآمد بود - گفت: من خوار و بیشخصیتتر از دوستان تو تاکنون کسی را ندیدهام!.
طلحه به او گفت: چرا چنین در مورد ایشان داوری میکنی؟!.
او گفت: میبینیم هرگاه به آنان بذل و بخشش مینمایی با تو همراهی میکنند و هرگاه به ایشان چیزی را نمیدهی از دور و بر تو پراکنده میگرداند؟!.
طلحه گفت: سوگند به خداوند این کار ایشان نشانه منش و اخلاق نیکوی آنان است، زیرا تنها زمانی نزد من میآیند که میتوانم به ایشان بذل و بخشش بنمایم و چنانچه بدانند توانایی کمک و کرم به آنان را ندارم به من مراجعه نمیکنند، تا شرمنده نشوم؟!.
توجه کنید که به چه روش زیبایی طلحه کار دوستان خود را برای همسرش توجیه نموده است، کاری که در ظاهر زشت و ناپسند است اما او آن را به صورتی زیبا و پسندیده تفسیر کرد.
مرتبه دوم اندرز این است که: لازم است به طبیعت و غرایز انسانها توجه بشود، و بدانیم که آنها نه فرشتهاند و نه پیامبر، نباید از دوستان و آشنایان انتظار داشت که به هیچ نوع لغزش و اشتباهی دچار نشوند، لازم است خطاها و اشتباهات ایشان را به حساب ضعف انسانی گذاشت که هیچکس از آن مستثنی نیست، و تنها عدة بسیار کمی هستند که در برابر طوفان غرایز توان خود را از دست نداده و ایستادگی مینمایند.
به کردارها و گفتارهای روزمرة خود نگاه کنید، آیا به خطا و لغزش دچار نمیشوید؟ چرا از دیگران انتظاراتی دارید که همان انتظارات را از خود ندارید؟!.
شاعری عرب شعر شیرینی را سروده است که:
من ذاالذی ترضی سجایاه کلها
کفی الـمرء نبلا ان تعد معایبه
«کدام آدم است که از همة رفتارهای او راضی هستید، برای خردمندی آدمی همین کافی است که معایب خویش را مورد توجه قرار دهد».
اما زیباتر و رساتر از هر سخنی کلام خداوند است که در توصیف حقیقت طبیعت انسانی به نقل قول از همسر عزیز مصر میفرماید: ﴿ وَمَآ أُبَرِّئُ نَفۡسِيٓۚ إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّيٓۚ إِنَّ رَبِّي غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٥٣﴾[یوسف: ۵۳] .
«من نفس خود را تبرئه نمیکنم (و خویشتن را بیگناه نمیدانم) زیرا که نفس انسان به راستی او را به بدیها و نابهکاریها فرا میخواند، مگر نفسی که پروردگارم به او مرحمت نماید».
وقتی چنین چیزی را مدنظر داشته باشی و هرگاه، با خطا و اشتباهی از دوست خود روبهرو بشوی، او را به راه حق و صواب راهنمایی نمایی موضوع به گونهای شکل نمیگیرد که به خاطر عیب و نقصی او را خوار و سرافکنده بنمایی و به علت راهی که در پیش گرفته او را مورد ملامت قرار بدهی!.
امام شافعی/میفرماید:
«هیچ آدم مسلمانی نیست که همه اوامر خداوند را اطاعت کند و به هیچوجه او را نافرمانی ننماید، هرکس که فرمانبرداری او بیش از نافرمانیش باشد، انسان عادل و متوازنی است».
به راستی این سخن امام شافعی نشانة معرفت و علم و حکمت اوست که تنها طبیبان نفوس و مصلحان از آن برخوردارند.
کاملترین و بهترین و متدینترین انسانها آنهایی هستند که گناهکاران را مورد ملامت قرار بدهند و ایشان را تحقیر نمایند. و خود را از نظر تقوا و عبادت از ایشان برتر بدانند، بلکه بهترین انسانها آنانی هستند که با دیگران از روی شفقت و مهربانی برخورد مینمایند و لغزش و خطای آنها را در درون خود توجیه مینماید. و همچون پزشکی متخصص نسخههای شفابخشی را دلسوزانه برایشان تجویز میکنند.
آیا هیچگاه دیده و یا شنیدهاید که پزشکی بیمار خود را مورد تحقیر قرار دهد و با تکبر و خودخواهی با او رفتار کند؟!.
رسول خدا صکه آموزگار همه انسانها به سوی حق و نیکی است، فرمودهاند:
«بِحَسْبِ مُؤمن الشَّرِّ أَنْ يَحْقِرَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ»[۷] .
«برای انسانی همین شر و بدی کافی است که برادر مسلمان خود را مورد تحقیر و استهزاء قرار بدهد».
مرتبه سوم: اندرز این است چیزی را که ناپسند میدانی و آن را انحراف و اشتباه میشماری، تنها از منظر خود نباید به آن نگاه کنی! بلکه از منر کسی که آن را انجام داده نیز باید به آن نگریست! زیرا ممکن است براساس رأی و اجتهاد آن باور را داشته و یا با نیت و قصدی خیرخواهانه آن راه را در پیش گرفته باشد. به همین خاطر نباید او را با شتاب مورد ملامت قرار داد، زیرا ممکن است باور و کار او رنگ و بویی از حق و حقیقت داشته و برای آن دارای دلیل و توجیهی باشد.
در ارتباط با همین موضوع است که عالمان گفتهاند: چنانچه کاری یا دیدگاهی دارای نود و نه بهانه برای تکفیر بوده و تنها یک راه برای عدم تکفیر داشته باشد، لازم است آن یک راه برگزیده شود و از تکفیر صاحب آن خودداری به عمل آید!.
به همین علت است که عالمان گفتهاند، یکی از شرایط نهی از منکر این است که موضوع، موضوعی اجتهادی و محل اختلاف در بین علما نباشد، و از نظر انجامدهنده آن گناه و منکر به شمار بیاید ... اگر چنین شرطی وجود نداشته باشد، مخالفت و نهی روا نیست. این به آن سبب است که هیچ انسانی از این حق برخوردار نیست که در مورد عقیده و دیدگاه دیگران اعمالنظر نماید، یا گمان برد که دیدگاه او درستترین دیدگاههاست و اجتهاد او حقیقتی مطلق و انکارناپذیر است.
چهارمین مرتبه اندرز این است که: هرگاه در مورد خطا و انحراف کار و رأی کسی یقین پیدا کردید و هیچ جایی برای معذور دانستن و توجیه آن وجود نداشت، لازم است در محلی که تنها او و شما باشید او را نصیحت کنید و از نصیحت و اندرز او در حضور دیگران و در ملأ عام خودداری نمایید! زیرا طبیعتاً انسان دوست ندارد که دیگران از عیب و اشکال کار او اطلاع پیدا کنند.
اما هرگاه در پنهانی دوست و برادر خود را نصیحت نمودید امیدواری بیشتری برای قبول آن توسط او وجود دارد و اخلاص و خیرخواهی در آن بیشتر نمایان بوده و از شک و شبهه فاصلهاش بیشتر است، اما چنانچه در حضور دیگران او را نصیحت نمایی، از یک طرف زمینه کینه و ناراحتی را در طرف فراهم کرده و از طرف دیگر باعث اظهار فضل و علم و خودنمایی نصیحتکننده میشود! چیزهایی که در برابر قبول و پذیرش نصیحت دیواری بلند را ایجاد میکنند.
یکی از ویژگیهای اخلاقی رسول خداصدر مورد نهی از منکر این بود که هرگاه از عمل و یا سخن ناصواب کسانی اطلاع پیدا کرد، آشکارا از ایشان اسم نمیبرد، بلکه میفرمود:
«چرا گروهی این چنین میکنند؟!».
کسی و یا کسانی که چنان میکردند، متوجه میشدند که مقصود رسول خداصآنان میباشد و هدف او نصیحت ایشان بوده است.
این زیباترین روش و اسلوب اندرز میباشد که رسول خداصبزرگترین معلم و مربی بشریت آن را به ما آموخته است.
روزی مردی در حضور دیگران خطاب به حضرت علی÷گفت: یا امیرالمؤمنین! شما در فلان و فلان مورد دچار اشتباه شدهای و تو را نصیحت میکنم که آنها را اصلاح نمایی!.
حضرت علی خطاب به او فرمود: «هرگاه میخواهی مرا نصیحت کنی، سعی کن که کسی دیگر وجود نداشته باشد، زیرا وقتی که در حضور مردم اقدام به نصیحتم بنمایی در مورد خودم و تو احساس امنیت نمینمایم (زیرا ممکن است باعث آزردگی من و غرور و خودنمایی تو بشود!).
به مسعر گفتند: دوست داری دیگران عیب و نقصهایت را به تو تذکر بدهند؟
گفت: «اگر تنها باشیم، آری دوست دارم! اما اگر بخواهد مرا در حضور دیگران رسوا کند با آن مخالفم!».
این سخن، سخنی بسیار سنجیده است، زیرا نصیحت کردن در خلوت نشانة محبت و شفقت است و در حضور دیگران مایه کسر شأن و منزلت و آبروریزی است.
امام شافعی میفرماید: «هرکس در پنهانی دوستان خود را نصیحت نماید، زمینه اصلاح و هدایت آنان را فراهم کرده و هر کسی در حضور دیگران آنها را نصیحت کند، باعث کسر شأن و رسوایی ایشان گردیده است».
روزی ابوجعفر منصور مردم را به فرمانبرداری خداوند و دوری از نافرمانی او فرا میخواند. مردی برخاست و گفت: از خدا پروا کن! و از خشم او بترس!.
منصور گفت: سوگند به خداوند هدف تو از این نصیحت خشنودی خداوند نبود! و مقصد تو این بود که مردم بگویند: فلانی برخاست و خلیفه را نصیحت کرد!.
میبینید که ابوجعفر منصور نیز متوجه خطرهای نهانی نفس گردیده و متوجه شده بود که گاهی زمینه ورع و زهد و نصیحت و شهامت و جرأت در دفاع از حق با کششهای ناروای نفسانی و تمایل نفسانی با غذا و لباس خود و اشرافی مشابهت دارد.
اما کسانی که به بهانه نصیحت عیب و نقص دیگران را در میان مردم برملا میکنند و در مجالس مختلف حرمت و کرامت دیگران را زیر پا مینهند، در واقع بیش از هر چیز ناآگاهی خود را از دین آشکار مینمایند. چنین چیزی همان غیبت کردنی است که خداوند و پیامبر ما را از آن برحذر داشتهاند.
نصیحت چیزی به جز این نیست که هرگاه دوستان و نزدیکان خطا و اشتباهی را مرتکب شدند و یا گام در راه گمراهی گذاشتند، در خلوت ایشان را نصیحت نماییم! و غیبت نیز این است که در غیابش چیزهایی در مورد او گفته شود که از شنیدنشان آزردهخاطر بشود!.
آری، هرگاه بارها و بارها کسی را نصیحت کردید، اما او همچنان به گناه و کجروی خود ادامه داد، و چنان آدمی دارای نقش رهبری و توجیهگری بود و سخن او در بین مردم ناآگاه خریدار داشت، میتوان موارد معصیت و گناه آنگونه آدمها را برای مردم یادآوری نمود تا از پیروی از ایشان برحذر باشند. اما نام بردن و حرمت افراد را شکستن در هیچ شرایطی و با هیچ بهانهای روا نیست. بلکه شما تنها از این حق برخوردار هستید که عمل و باور نادرست و انحرافی را برای مردم معلوم کنید و آنها را از پیروی از آن انحرافها از هر کسی که باشد، برحذر دارید. خداوند متعال ضمن خطاب به پیامبرش این روش را به ما میآموزد و میفرماید:
﴿فَإِنۡ عَصَوۡكَ فَقُلۡ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تَعۡمَلُونَ ٢١٦﴾[الشعراء: ۲۱۶] .
«اگر تو رانافرمانی کردند (و به نصیحت و هدایت تو توجه نکردند) بگو: من از آن اعمالی که انجام میدهید اعلان برائت مینمایم».
یعنی از کردار ایشان - نه خود آنان - اعلام برائت نموده چنین روشی تنها به خاطر ناپسند بودن، نام بردن و حرمت شکستن افراد در میان مردم است، زیرا چنان اقدامی زمینه را برای دشمنی و کینهتوزی فراهم مینماید و سبب افزایش کینه و پراکندگی میگردد.
مرتبه پنجم: اندرز و نصیحت این است که، نصیحت کردن به شر و زیانی بدتر از آن عمل خلافی که انجا میگیرد، نینجامد، مثلاً باعث وقوع فتنه و آشوب و گسترش دامنه دشمنی و گناه و تفرقه میان مردم نگردد. زیرا شراره و شعله چنین اموری دامن همه مردم اعم از بزرگ و کوچک و خوب و بد را میگیرد، و به خاطر گناه و منکری که توسط فردی انجام میگیرد، روا نیست، بسیاری از مردم را دچار منکر و ناروای بیشتری بنماییم.
رسول خداصخطاب به حضرت عایشه فرمودهاند:
«لو لا أن قومك حدیثوو العهد بالإسلام لبنیت الکعبه علی قواعد اسماعیل، ولجعلت لها بابین باباً یدخل منه الناس وباباً منه یخرجون»[۸] .
«اگر به خاطر تازه آشنا شدن مردم با اسلا نبود خانه کعبه را بر روی همان پایههایی که اسماعیل قرار داده بود، بازسازی میکردم و برای آن دو درب قرار میدادم. دربی که از آن وارد و دربی که از آن خارج شوند».
میبینیم که رسول خداصبه خاطر نگرانی از دچار شدن مردم به فتنه و نابهسامانی دینی، از ویران کردن و بازسازی کعبه خودداری میفرماید. چنین روشی عین فقه و معرفت درست از دین خداوند است که نباید به خاطر از میان برداشتن «بد»، زمینه وقوع «بدتری» را فراهم کرد و برای رویارویی با ضرر و زیانی کمتر متحمل ضرر و زیانی بیشتر گردید. از طرف دیگر پیشگیری از وقوع تباهی و ناهنجاری بر تلاش برای سازندگی و اصلاحگری مقدم است.
اما هرگاه آن مراتب پنجگانه را مراعات نمودید و احساس کردید که نصیحت نمودن ضرورت دارد، بر شماست که با روشی آرام و حکمت و دوراندیش که باعث نفرت نشود، به آن اقدام کنید! و به هیچوجه طرف نباید احساس کند که شما دارید بر او فخرفروشی میکنید و قصد دارید علم و آگاهی خود را به رخ او بکشید! خداوند متعال در آیه زیر ما را به این روش و آداب ارزشمند راهنمایی نموده و میفرماید:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِ﴾[النحل: ۱۲۵] .
«با حکمت و خردمندی و اندرز پسندیده و زیبا (دیگران را) به راه (دین) پروردگارت فرابخوان!».
و در توصیف اخلاق رسول خداصگفتهاند:
«هیچگاه با هیچکس بهگونهای برخورد نمیفرمود که سبب آزردگی خاطر او بشود».
این بدان سبب است که هرگاه روش نصیحت از لطف و مهربانی و نرمش خاطر بشود، و با برخورد و لحنی تند انجام بگیرد، زمینه را برای نفرت دلها و عدم پذیرش آنها فراهم نموده و مردم را از خیر و نیکی دور گردانیده و از دوروبر چنان آدم تندخویی پراکنده میشوند.
[۷] رواه مسلم. [۸] رواه البخاری ومسلم وغیرهما.