اوصاف قرآن از زبان دشمنان اسلام
در این بحث میخواهم یکی از شهادتهای سر سختترین دشمنان اسلام و قرآن کریم را که خود یکی از بزرگان کفار قریش بود ذکر کنم. زیرا این وصف از لحاظ این که گفته و اعتراف دشمن است بدون شک قابل توجه و دقت بوده است. میتوان ادعا کرد که این بزرگترین دلیل عجز دشمنان قرآن در برابر آن است.حاکم در کتاب «دلائل النبوة» به روایت از حضرت ابن عباسبچنین نقل میکند:
در یکی از روزها ولید بن مغیرۀ مخزومی که از روسای معروف قریش بود نزد پیامبرجآمد. آن حضرت قرآن را بر او خواند. ولید سخت تحت تاثیر قرار گرفت و به عنوان دل سوزی چنین گفت: شگفتا! پسر ابیکبشه (مراد حضرت محمدجبود) چه میگوید. قسم به خدا گفته او به شعر و سحر شباهتی نداشته و لهو و لعب نیست و نه میتوان گفت پرخاشگری است که نشانۀ جنون باشد. یقینا آنچه او میگوید کلام خداوندﻷاست.
چون گروهی از قریش این خبر (اعتراف ولید بن مغیره) را شنیدند، فورا اجتماعی تشکیل دادند و چنین اظهار نمودند که اگر ولید از آیین آباء و اجدادش بیرون شود و آن را ترک نماید بدون شک همه قریش آیین آباییشان را ترک خواهند نمود. وقتی این خبر به گوش ابو جهل رسید بلا فاصله بهسوی خانه او حرکت نمود. چون در خانه با هم ملاقات کردند، ابو جهل چنین صحبت را آغاز نمود:
عموی عزیز، میدانی که قوم حاضر شدهاند برای تو مال و پول جمع کنند، با این وجود تو نزد محمد رفته و حرفهای قوم و پیشینیان خود را نقض داشتهای و اعتراف نمودهای که اقوال و گفتههای او آسمانی است. ولید پاسخ داد: قریش همه به خوبی میدانند که از همهشان بیشتر مال و پول دارم. لذا احتیاجی به مال آنها ندارم. در این هنگام ابوجهل گفت: قبول است. پس خواهش میکنم در بارۀ محمد چیزی بگو تا همه مردم و قبیله متقاعد شوند و بپذیرند که تو از محمد متنفری و نسبت به او انزجارت را اعلام داشتهای. ولید گفت: چه بگویم؟ قسم به خدا، شخصی درمیان شما وجود ندارد که عالمتر و دانشمندتر از من در قصیده، سجع و قافیۀ شعر باشد.
سوگند به خدا آن چه این مرد (محمد) میگوید هیچگونه شباهتی به این چیزها (اشعار یا گفتار جنیان) ندارد. سوگند به خدا که در گفتههای او یک نوع حلاوت و شیرینی وجود دارد و از طراوت و تازگی به خصوصی برخوردار است. آغاز گفتارش مثمر و نتیجه بخش و آخرش مفید و لذتآور است.
در تمامی حرفهایش فیوضات فراوانی نهفته است. مهمتر این که گفتارش عالی است. هیچ گفتهای از آن برتری ندارد. بر هر چیز چیره میگردد و چیزی نمیتواند بر او چیره شود.
ابوجهل گفت: قسم به خدا تا چیزی درباره او نگویی قوم از تو راضی نخواهد شد. در این هنگام ولید مهلت خواست و تقاضا نمود تا اجازۀ تفکر در این باره به او داده شود. بعد از مدتی اندیشیدن چنین اظهار نظر کرد:
گفتار محمد جادویی است که از ساحران دیگر تاثیر پذیرفته است.
خداوند جهت آگاهی مسلمین در سورۀ مدثر چنین میفرماید: ﴿ذَرۡنِي وَمَنۡ خَلَقۡتُ وَحِيدٗا ١١ وَجَعَلۡتُ لَهُۥ مَالٗا مَّمۡدُودٗا ١٢ وَبَنِينَ شُهُودٗا ١٣ وَمَهَّدتُّ لَهُۥ تَمۡهِيدٗا ١٤ ثُمَّ يَطۡمَعُ أَنۡ أَزِيدَ ١٥ كَلَّآۖ إِنَّهُۥ كَانَ لِأٓيَٰتِنَا عَنِيدٗا ١٦ سَأُرۡهِقُهُۥ صَعُودًا ١٧ إِنَّهُۥ فَكَّرَ وَقَدَّرَ ١٨ فَقُتِلَ كَيۡفَ قَدَّرَ ١٩ ثُمَّ قُتِلَ كَيۡفَ قَدَّرَ ٢٠ ثُمَّ نَظَرَ ٢١ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ٢٢ ثُمَّ أَدۡبَرَ وَٱسۡتَكۡبَرَ ٢٣ فَقَالَ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ يُؤۡثَرُ ٢٤ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا قَوۡلُ ٱلۡبَشَرِ ٢٥ سَأُصۡلِيهِ سَقَرَ ٢٦ وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا سَقَرُ ٢٧ لَا تُبۡقِي وَلَا تَذَرُ ٢٨ لَوَّاحَةٞ لِّلۡبَشَرِ ٢٩ عَلَيۡهَا تِسۡعَةَ عَشَرَ ٣٠ ﴾[المدثر: ۱۱-۳۰] . «بگذار مرا با کسی که او را تنها آفریدهام، به او مال فراوان دادهام و با فرزندان حاضر. بسیار به او میدان و امکان دادم. باز طمع میورزد که افزون سازم. چنین نیست. بیگمان در حق آیات ما ستیزه جو بود. او را به کار سختی خواهم گمارد. هر آینه او تامل نمود و اندازه مقرر کرد. پس کشته باد (لعنت باد) چگونه اندازه کرد؟ بار بار نگریست و باز رو ترش کرد و پیشانی درهم کشید. باز پشت گرداند و تکبر کرد و گفت: نیست قرآن مگر جادویی که از ساحران نقل میشود، نیست این قرآن مگر کلام آدمی. او را در دوزخ خواهم آورد و چه چیز تو را مطلع ساخت که دوزخ چیست؟ باقی نمی گذارد و ترک نمیکند. برای آدمیان سوزنده است. بر دوزخ نوزده کس گمارده شدهاند».