نگاهی به برنامههای درسی در حوزهی نجف
قبل از توضیح برنامههای درسی میخواهم ملاحظات زیر را به عرض شما برسانم:
۱- منهج و برنامههای درسی آنها به طور کلی از قرآن و تمامی متعلقات آن خالی میباشد، یعنی اینکه برنامههای درسی آنها از تدریس روش تلاوت، تجوید، حفظ، تفسیر و آگاهی از علوم قرآنی همانند: اصول تفسیر، اسباب نزول، ناسخ و منسوخ، مکی و مدنی و ...، خالی میباشد، چه رسد به اینکه برای مسایل فقهی و ... به قرآن استدلال نمایند [۱]، بلکه تدریس تفسیر در حوزه به عنوان جهل و نادانی قلمداد میشود و طرفداران آن را از نردبان علم برکنار میکنند! همانگونه که محمد حسین طباطبائی نویسندهی تفسیر «المیزان»با آن روبرو گشت، و این همان سببی بود که ابولقاسم خوئی (بنا به اعتراف ایشان)را برای اعراض از آن علم، واداشت [۲].
۲- آنچه که راجع به دیدگاه آنها نسبت به قرآن کریم بیان داشتیم، راجع به سنت نبوی نیز به همان روش برخورد مینمایند، یعنی آنها اصل دوم از دلایل احکام شرعی برای شناخت دین را در برنامهی درسی خود قرار ندادهاند.
۳- با توجه به دو ملاحظهی فوق میفهمیم که اصل دین و اساس و پایهی هدایت (قرآن و سنت) در منهج و برنامهی درسی حوزه نمیباشد، بنابراین مدرسهی آنها بر رأی و عقل بنیان شده است و وحی در ساختار دین آنها هیچگونه نقشی ندارد.
۴- بیشتر منابع قابل اعتمادی که آنها برای تدریس لغت عربی مورد استفاده قرار میدهند، منابعی از اهل تسنن میباشند و ربطی به اهل تشیع ندارند، و این بیانگر ضعف و ناتوانی علمای شیعه در راستای آگاهی از اساس و بنیانی میباشد که جهت فهم نصوص قرآن و سنت کاربردی ویژه دارند، و تنها علت آن را میتوان در تسلط عجمیت بر آنها قلمداد نمود.
۵- منهج درسی آنها در موارد زیر منحصر میگردد: لغت، عقیده، اصول فقه، منطق و فلسفه.
۶- روی درس منطق به صورتی ویژه تأکید مینمایند، تا از این طریق روش مجادله را به طلبه بیاموزند و آن فقر شدیدی که در برابر نصوص قرآنی دارد، برای وی جبران نمایند.
٧- برای اینکه طلبه و جامعه از طریق تاریخ، شناخت اسلام را پیگیری ننماید، آنان درس تاریخ را به طور کلی از منهج درسی حذف کردهاند. زیرا تدریس این مادهی درسی حتما با زندگینامهی اصحاب، تابعین و بزرگان اسلام روبرو میشود که چگونه این دین را به نسل بعدی انتقال دادند و در راه انتشار آن تلاش و کوشش نمودند، و همچنین باید به ذکر نبردهایی همچون بدر، احد، حنین، فتح مکه، نبرد با مرتدین، قادسیه، مدائن ، نهاوند، یرموک و حطین بپردازند که چگونه اصحاب در این نبردها نقش آفرینی کردند. و همچنین باید مروری بر نقش عرب در تأسیس تمدن بشری و انتقال آن به جهانیان داشته باشند، و درس تاریخ آنها را با فرقهها و علل پیدایش آن فرقهها روبرو میسازد که از جملهی آنها فرقهی امامیه و اختلافاتشان میباشد و باید به علل تغییر عقائد امامیه و پیدایش فرقهی اثناعشریه بپردازند که آنها را با یک سری سؤالات روبرو میسازد و آنها نیز به هیچ وجه نمیخواهند با آن روبرو شوند.
۸- لازم به ذکر است که بنا به منقولاتی ثابت، درمیان آنان درسی شفاهی ارائه داده میشود که پیرامون ناسزاگویی در حق اصحاب و مردان بزرگ اسلام و عرب، تحریف قرآن و کاستن مقام عرب و بزرگنمایی فارس و امثال آن میباشد.
[۱] شیخ محمد یعقوبی تلاش نمود خود را از آن تقلید بیرون آورد و بعد از اشغال عراق تدریس پارهای از علوم قرآنی را در حوزه به وجود آورد، ایشان دارای کتابی به نام «شکوی القرآن» میباشد که به خاطرحذف علوم قرآن در منهج درسی، حوزه را سرزنش و توبیخ مینماید، و از جمله کلماتی که ایشان بیان میدارد اینکه: (علت این شکوائیه این است که میبینم جامعهی مسلمان به طور عام حتی افراد ملتزم نیز از تلاوت قرآن و اهتمام بدان و تدبر در آیات آن رویی برتافته، چه رسد به اینکه در زندگانی روزمرهاش نقش امامت و رهبری را بدان بدهد، تا اینکه قرآن– که هدایت یافتگان هدایت را بدان دنبال میکنند- به عنوان چراغی روشن و دلیلی واضح در تمامی جلوههای زندگی او نقش آفرینی کند، اما متأسفانه قرآن به عنوان کتابی فراموش شده کنار گذاشته شده است و جز پارههایی اندک بدان رویی نمیآورند.
و در حاشیهی شماره (٩) میگوید: تعدادی از گزارشهایی را که راجع به علاقهمندی نسبت به قرآن از طلبههای آماده برای قبول در حوزهی شریفه، تهیه شده بود، خواندم، لازم است بدانید که اینان کسانی هستند که درجهای از فهم دینی و ایمان را دارا میباشند که آنها را برای انتخاب این رشته تشویق نموده است، اما متأسفانه دیدم که برخی از آنها هرگز نتوانسته حتی یک مرتبه نیز قرآن را ختم نماید، و دیگری که به عنوان امام جماعت انتخاب شده اعلام میدارد که در طول حیاتش دو مرتبه آن را تلاوت نموده است، و بسیاری از آنها سورههایی پراکنده را در مناسبات و مراسمهای دینی تلاوت نموده است، این گزارش تنها مربوط به جنبهی تلاوت تهیه شده بود، اما راجع به فهم و درک معانی قرآن و تدبر در مفاهیم و معانی آن، باید گفت که جهل و نادانی در اینجا فراگیر و کلی میباشد.
سپس یعقوبی بعد از صفحاتی چند تحت عنوان «مسئولیت حوزه در راستای بازگشت به قرآن» میگوید: بنده معتقد هستم که نخستین گروه مسئول در این راستا حوزهی شریف با همهی طلبه، خطبا، فضلا و علماهایش میباشد، زیرا صلاح جامعه به صلاح حوزه و فساد آن نیز به فساد حوزه متعلق میباشد... و لازم به ذکر است که بنده در کتاب «وصایا و نصایحی چند به خطبا و طلبههای حوزهی شریف» بیان داشتم که: جای بسی تأسف است که قرآن در منهج تحصیلات حوزهوی قرار داده نشده است، متأسفانه کتابهای حوزه به شکلی تنظیم شده که از ابتدا تا به انتها طلبه به تدبر در قرآن نیاز پیدا نمیکند، و جز برای استدلال روی قاعدهای نحوی و یا مبحثی اصولی و یا مسألهای فقهی کاربرد ندارد. از اینرو قرآن به عنوان میدانی برای بررسیهای دقیق عقلی مورد استفاده قرار میگیرد و به عنوان غذای قلب و روح و دوای نفس هیچگونه محلی بدان داده نمیشود. و چه بسا که فرد حوزوی به مرتبهای عالی از فقه و اصول دست مییابد، اما متأسفانه هرگز نتوانسته زندگی قرآنی را سپری کند و تجربهی تعامل با قرآن و درک و فهم آن به عنوان رسالهی اصلاح را نه پیموده است. و چه بسا روزها و هفتهها میگذرد و طلبهای را نخواهی یافت که قرآن را جهت تلاوت و تدبر در آیات آن را در دست گرفته باشد، زیرا هیچ گونه ارتباطی روحی میان او و قرآن برگزار نشده است. و اگر زاد و توشهی خود را در قرآن مییافت هرگز نمیتوانست آن را ترک کند و این مصیبت و مشکلی بسیار بزرگ برای حوزه و جامعه محسوب میگردد، لازم به ذکر است که برخی از آنان نمیتوانند قرآن را به نحو احسن و با رعایت قواعد قرائت نمایند. لذا نخستین وظیفهی مهم و اساسی حوزه -که در راستای اصلاح جامعه و نزدیک کردن آنها به سوی خداوند تبارک و تعالی قدم برداشته- این است که برای فهم قرآن و تلاش جهت تطبیق قانون آن قدم فرسایی نماید. [۲] «إحياء الفكر الديني» ص۵۲.نوشتهی: مرتضى مطهری.