مسجد یا کلیسا؟

مسجد یا کلیسا؟

مسجد یا کلیسا؟

مردی میانه سال که لباس سیاه بلند و یکلختی به تن داشت به من نزدیک شد فهمیدم که یک کشیش پروتستانی است، با نرمی گفت: طوری که معلوم می‌شود تو عرب هستی؟ چقدر آرزو داشتم از خاور میانه دیدن کنم، سر زمین فرود آمدن پیامبران! گمان می‌کنم مسلمانی، درست است!.

گفتنم: بله همین طور است.

گفت: اسلام با مسحیت نزدیک است ـ مشابهت زیاد میان آنان وجود دارد. ولی من تعجب می‌کنم دین داران چگونه از هم پراگنده‌اند، در حال که پروردگار شان یکی است؟ اسلام خیلی از مسیحیت اثر پذیرفته

همچنانکه کتاب مقدس (انجیل) از خدا و پیامبران و روز رستاخیز سخن گفته، قرآن نیز همین کار را کرده.

گفتم: در این باره من نظر دیگری دارم، مسئله تألیف کتابی نیست که دومی از اولی اثر بپذیرد، اینها دوتا، دین آسمانی‌اند که از طرف خدا فرستاده شده‌اند، و خدای ذوالجلالی که عیسی را فرستاده محمد را هم

فرستاده مشابهتی که در رسالت آنان وجود دارد دلالت بر این ‌می‌کند که سر چشمه آنان یکی است، و آن خداوند متعال است.

گفت: اگر سرچشمه شان یکی می‌بود مشابهت کلی می‌داشتند در حالی که همه مان می‌دانیم بسیاری از مسائل اختلافی میانشان وجود دارد.

گفتم: درست است، ولی چونکه مسیحیت دست کاری شده، و اسلام به همان پاکیزگی اول باقی مانده، لهذا فرق بوجود آمده.

گفت: چگونه؟

گفتم: زیرا مسیحیان از تعالیم خالص توحید که به حضرت عیسی نازل شده بود شانه خالی کردند و تعالیم (تثلیث) که از اندیشه (بولس) نشأت گرفته بود پذیرفتند، مانند پدر و فرزند و روح قدس.

گفت: این اراده خدا بود که عمداً، و طبق اراده قبلی می‌خواست فرزندش مسیح را قربانی کند، تا اوأذیت وآذار ببیند، و در نتیجه گناهان بشریت را بیامرزد. زیرا همه انسان‌ها گنهکارند و به آمرزش نیاز دارند.

گفتم: ممکن است مسیحیان معتقد باشند از لحظه تولد گنهکارند، ولی ما مسلمانان معتقدیم بر فطرت پاکیزه متولد شده ایم، و آنچه سر نوشتمان را تعین ‌می‌کند اعمال ماست، اگر خوب باشد نتیجه خوب و اگر بد باشد نتیجه بد، و هیچ مخلوقی قدرت آمرزش گناهان کسی را ندارد، و اینکه فلان کس برای فلان گنهکار خودش را فدا کند هر گز بدرد آن نخواهد خورد، هر انسانی در گرو اعمال خودش است.

گفت: عجیب!!.

گفتم: عجیب‌تر! اینکه! اگر خداوند خواسته باشد گناهان بشریت را بیامرزد او توانا و عادل و غالب است، هرگاه بخواهد کاری انجام گیرد، کافی است اراده کند، انجام می‌شود، و برای این امر به عده‌ای گنهکار احتیاج ندارد تا فرزندش! را بدار آویزند و برکف دستانش میخ بکوبند، خداوند بسیار پاک تر از آن است که فرزند داشته باشد، او ذاتی است که نه می‌زاید و نه زائیده شده و نه هم کسی همتا و مانند اوست.

گفت: چرا فرزند ندارد. آیا با این عظمتش ابا ورزیده که فرزند داشته باشد؟

گفتم: بله،

گفت: چرا؟

گفتم: زیرا کمال مطلق از آن اوست، و او، دارای قدرت مطلقه است، مانند فردی از افراد بشر نیست و برای ذات کاملی که دارای صفات کامل و نامهای خوب (اسماء حسنی) است نمی‌زیبدکه محتاج همسر و فرزند باشد، و چنانچه انسانها عقیده‌ای غیر از این در باره خداوند داشته باشند گنهکار خواهند شد وگویا حق خدا را تلف کرده، و معنا و مقتضای کمال را نفهمیده‌اند.

گفت: مسلمانان که به مسیح ایمان دارند‍؟ ‍

گفتم: درست نیست ولی بعنوان یک پیامبر مرسل، عیسی رسول خدا، و کلمه خدا [۱]و روح اوست، نه فرزند خداست و نه هم خودش خداست.

گفت: آیا قبول داری که اسلام دین جاویدان الهی است؟

گفتم: مگر در این شکی هست؟‍‍

گفت: به چه دلیل؟

گفتم: اگر درکتابی که به محمد صنازل شده و در انجیل نگاه کنی دلیلش را می‌بینی.

گفت: چگونه؟

گفتم: عهد قدیم (تورات) کتاب یهود، و عهد جدید (انجیل) کتاب نصاری است، در حالی که قرآن کریم کتاب توده بشریت است، و مهمتر آنکه خداوند قرآن کریم را همچنانکه بر پیامبرش حضرت محمد صنازل شده حفاظت کرده است، زیرا قرآن، دستور زندگی همیشه جاویدان بشریت است، بر عکس، تورات و انجیل را حفاظت نکرده زیرا این هر دو کتاب برای زمان مخصوص و وقت مخصوص بوده، لذا می‌بینیم نصاری در باره درست بودن یا نبودن انجیل هایشان، و زبانها و ترجمه آنان همواره اختلاف کرده‌اند، در حالی که مسلمانان پیرامون قرآنشان اختلاف نکرده‌اند.

گفت: پس چگونه است که کتاب مقدس تمام بشریت را مخاطب میکند! نه صرفا یهود و نصارا، را؟

گفتم: اگر این ادعا درست می‌بود انجیل‌ها باید در پهلوی مسائل اعتقادی، زندگی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی انسان‌ها را نیز مدنظر می‌گرفتند در حالی که چنین نیست، انجیل‌ها صرفا به بعد معنوی زندگی انسان توجه کرده و مسائل دیگر را مهمل گذاشته‌اند، تا آنچه به قیصر مربوط می‌شود! قیصر تصمیم بگیرد، و آنچه به خدا مربوط می‌شود خدا! خداوند پاکتر از آن است که کتابی نازل کند تا دستور ابدی برای بشریت باشد، و آنگاه ابعاد مهمی از زندگی آنان را گنگ و مبهم بگذارد، تا قیصر وکسری برایشان قانون گذاری کنند، نمی‌تواند چنین باشد، زیرا این نقص است و با کمال مطلق الهی در تضاد است.

گفت: آیا قبول داری که محمد رسول خدا است؟

گفتم: نه تنها رسول خدا، بلکه سید و سرور رسولان و پیامبران است.

گفت: أما انسانی که نه تا زن بگیرد یک شهوت پرست است و این شهوت پرستی اش او، را از، آن مقام شامخ معنوی پائین می‌آورد.

گفتم: آیا سیرت پیامبر، حضرت محمد صرا خوانده ای؟

گفت: نه

گفتم: اگر می‌خواندی این حرف را نمی‌گفتی، انسان شهوت پرست و شهوت ران کسی است که به دنبال زنان می‌دود و عربده می‌کشد، در حالی که محمد، جوان بیست و پنج ساله با پیر زن چهل سال‌های ازدواج ‌می‌کند و تا زمانی که در پنجاه سالگی وفات ‌می‌کند همچنان با وی، وفادار می‌ماند، او که شکوفه جوانی اش در این ازدواج پژ مرده شد و ازدواجهای بعدی اش چنانکه در سیرتش مشاهده خواهی کرد همه بدلائل سیاسی یا اجتماعی بوده است باید از بعد دیگری به موضوع نگریست، اگر کسی به من بگوید: چرچیل نخست وزیر اسبق انگلستان در دوران جنگ جهانی دوم انسانی شهوت ران بوده بدون آنکه از زندگی شخصی او اطلاعی داشته باشم این گفته را باور نمی‌کنم.

گفت: چرا؟

گفتم: علتش خیلی روشن و منطقی است اگر چرچیل شهوت ران می‌بود حیوانیتش به او فرصت نمی‌داد تا یک برنامه درست و دقیق نظامی را طراحی کند، و نه پیرامون استراتیژی مؤفق و توانمندی بیندیشد، که توانست انگلستان را تا اعماق بمهای جنگ جهانی دوم سوق دهد، و سپس پیروز و سر بلند برگرداند، انسان شهوت ران و هوس باز به کسی گفته می‌شود که فقط مصرف و استهلاک داشته و همواره بسوی خراب کردن و ویران کردن پیش می‌رود و هیچ نقش در ابتکار و سازندگی نمی‌تواند داشته باشد، اکنون آیا پیامبری که دینش سراسر این جهان پهناور را فرا گرفته و ملیونها انسان به او ایمان دارند، و سیرت و تعلیمات پر نورش همچنان کاخها را درهم کوبیده و کشورها را، رام می‌کند، و از زمان و مکان فراتر می‌رود که اینک پس از چهارده قرن که از عصر طلای اش می‌گذرد، مرا به عنوان نمونه کوچکی از پیروانش می‌بینی که پیش رویت ایستاده ام، آیا با عقل جور در می‌آید که چنین شخصیت والای، که این قله شامخ را بناکرده انسان شهوت رانی باشد؟!!.

گفت: حرف تو منطقی است؟

گفتم: نه تنها منطقی بلکه حقیقت است، و خیلی متأسفم عرض کنم: تعلیمات کلیسا است که چنین افکار غیر منطقی را رواج می‌دهد، زیرا بدینوسیله می‌خواهد با تعصب و نادانی پیروانش در راه باز گشت آنان از مسیحیت و پذیرفتن اسلام مانع ایجاد کند.

گفت: من با تو هستم، واقعا هم با عقل جور در نمی‌آید که او مردی شهوت ران باشد، او انسانی عاقل و متفکر و دانشمند بوده، ولی متأسفانه بعضی تعلیماتش از خوی انسانی و طبیعت بشری سر چشمه می‌گیرد.

گفتم: منظورت چیست؟

گفت: مثلا به پیروانش اجازه داده طلاق بدهند و چهار تا زن بگیرند.

گفتم: قبل از اینکه از مزیت و خوبیهای تعدد زوجات و ضرورت طلاق سخن بگویم ممکن است بپرسیم اکنون چرا در ایتالیا طلاق مجاز شده؟

گفت: منظورت مجاز شمردن طلاق در قانون مدنی است؟ که پاپ شدیدا با آن مخالفت کرده؟

گفتم: دقیقا منظورم همین است اگر در اینجا قرار باشد حرفی داشته باشم این خواهد بود که پروردگار محمدصکه قرآن کریم را به او نازل کرده جلوتر می‌دانسته که طلاق در بعضی حالات ناگزیر است، لذا برای رفع احتیاج ما آنرا در چهار چوب مشخص اجازه داده و در عین حال به محمدصالهام کرده و از زبان او فرموده: طلاق مبغوض‌ترین حلال در نزد خداوند است.

مسیحیان مجبور شدند بیست قرن با کلیسا ستیز و پیکار داشته باشند و سرانجام هنگامی که به آنان اجازه طلاق رسید در میدانهای روم به رقص و شادمانی بپردازند، اما مسلمانان به چنین مشکلی بر نخوردند بلکه پروردگارشان این (حق فطری شان را) به آنان بخشید زیرا او سرشت و فطرت انسانی را بهتر می‌شناخت و سپس به آنان آموخت که از این حلال مبغوض و ناپسند چگونه استفاده کنند.

گفت: ازدواج با چهار زن چطور؟!.

گفتم: بهتر از زنا است که به اشکال مختلف در مجتمعات بروز می‌کند، ازدواج با بیش از یک زن قاعده و قانون نیست بلکه استثناء و ضرورتی است که همیشه اتفاق نمی‌افتد و ضرورت و استثناء از خودش اصول و ضوابطی دارد. اگر به راه حلهایی که معمولًا جایگزین تعدد زوجات یا چند زنی می‌شوند نگاهی بیفگنی در خواهی یافت که نظام تعدد بهترین راه حل است.

گفت: مسلمانان فاتح، جهان را با زور شمشیر تسخیر کرده‌اند، و در این نوع برخورد حقوق انسان‌ها پایمال می‌شود، در حالی که مسیحیت با آرامش و اخلاق خوش منتشر شده است.

گفتم: فرض کن شما ای نصرانی در خانه‌ات نشسته‌ای و من مسلمان با سلاحم آمدم و وارد خانه‌ات شدم، ممکن است بتوانم مالت را بگیرم یا تلویزیون یا هر چیز دیگری که در اختیار داشته باشی، اما آیا ممکن است بتوانم آنچه در دل داری تغییر دهم؟

گفت: نه

گفتم: حد اکثر ممکن است شما تظاهر به اسلام کنی و مسیحیت را در قلب خودت پنهان نگهداری، اما همین که تهدید من رفع شد یا شما قدرت و توانایی بیشتری پیدا کردی می‌توانی عقیده‌ات را آشکار کنی، و بر علیه کسی که ترا، وادار به پذیرفتن اندیشه اش نموده شورش بپاکنی.

گفت: این درست است.

گفتم: اگر به برخورد مسلمانان فاتح، با ملت‌های آزاد شده دقت کنی به روشنی درخواهی یافت که هرگز آنان را به پذیرفتن اسلام و ترک دین مورد نظرشان مجبور نکرده‌اند بلکه به آنان پیشنهاد کردند با میل و رغبت خودشان یا اسلام را بپذیرند یا در قبال امنیت همه جانبه‌ای که اسلام برایشان تامین ‌می‌کند مبلغی به عنوان جزیه بپردازند، و بر دین خودشان همچنان پایبند باشند.

اگر آنگونه که ادعا می‌شود این ملت‌هایی که به اسلام گرویدند صادقانه و مخلصانه به عنوان یک دین برحق به آن ایمان نمی‌داشتند بلا فاصله پس از متوقف شدن موج اولیه فتوحات اسلامی، و فروکش کردن قدرت نظامی اسلام، آنرا ترک می‌کردند و تازه در آن هنگامی که اسلام داشت منتشر می‌شد مسلمین همیشه که فاتح نبودند گاهی شکست هم خورده‌اند که از آن جمله: شکست آنان در مقابل تاخت و تاز وحشیانه مغول بویژۀ قابل ذکر است، ناگهان وسط حرفم پرید و گفت: می‌دانم که مغول‌ها قبایل نیمه متمدنی بودند که در آسیای میانه سکونت داشتند.

گفتم: بر خلافت اسلامی یورش بردند و آنرا نابود کردند حتی بنا بر روایات بر اثر ملیونها کتاب اسلامی که به دریا ریختند تا چندین روز آب دجله سیاه بود مغولها و تاتارها جنگجویان پیروز و نظامیان ستمگری بودند اما در مقابل مسلمانان قبایل پراگنده‌ای بودند، و در شهر‌های ویرانه‌ای سکونت داشتند با این وجود چیزی شبیه معجزه اتفاق افتاده، مغول‌ها به اسلام گرویدند و بشدت به آن ایمان آوردند و بدفاع از آن برخاستند، و سپس برای نشر اسلام در دنیا کمر بستند، که از آنجمله سلاطین بزرگ و پادشاهان عادلی از آنان در تاریخ هند نامشان درخشید.

گفت: آیا واقعاً چنین چیزی اتفاق افتاده؟

گفتم: من از پیش خودم نمی‌سازم، می‌توانی تاریخ را مطالعه کنی، و شاید این هم برایت جالب باشد که اسلام در آفریقای مرکزی و اندونیزی و مالیزی از طریق دعوتگران و تاجرانی منتشر شده که یک تیر هم شلیک نکردند و دقیقا در عصری که اسلام شمشیری در اختیار نداشته تا بزود آن جایی را تسخیر کند.

گفت: جدّاً باید تاریخ را از نو مطالعه کنم.

گفتم: من مطمئنم اگر این کار را بکنی در بسیاری از اندیشه‌ها و معتقداتی که اکنون حق می‌پنداری تجدید نظر خواهی کرد، طرف نگاهی طولانی به کرانه آسمان انداخت و آه سردی کشید که گویا در فکر عمیقی فرو رفته بود، پیشدستی کردم و گفتم: تا حالا از من خیلی پرسیدی ممکن است بنده هم بنوبت خودم سوالی بکنم؟

گفت: بفرما.

گفتم: چرا مسیحیان شراب را حرام نمی‌دانند.

گفت: من شخصا شراب نمی‌خورم.

گفتم: اگر یک مسیحی بخورد مخالف تعلیمات مسیحیت عمل نکرده، درست است.

گفت: البته کمش چنین است، نه بسیار.

گفتم: شاید کمی شراب با کمی نان، به تو کمک کند، تا از خون مسیح تشنگی و از گوشتش گرسنگی‌ات را رفع کنی، آنطوری که معتقدید.

گفت: من پروتستانی هستم و به این عقیده کاتولیک‌ها به هیچ عنوان ایمان ندارم.

گفتم: خیلی خوب شما قبولش نداری، ولی همین انگلیس‌ها که از انجیل سر مشق می‌گیرند و این عقیده را دارند که اندکی شراب قلبشان را زنده ‌می‌کند می‌دانی دچار چه بدبختی هایی شده اند، کار بجایی کشیده شده که امروز از فاجعه‌ای به نام (مشکل الکل) رنج می‌برند و بزرگترین و خطرناکترین سران باندهای جنایت پیشه از میان همین الکلی‌ها هستند.

گفت: این درست است.

گفتم: آیا دین و شریعتی که خداوند برای سعادت و خوشبختی بندگانش فرستاده این بار مسؤلیت بدوشش نیست که شراب را ممنوع اعلام کرده و آنانرا، از این مصیبت هلاکت بار اجتماعی نجات بخشد.

گفت: مسلمانان با اینکه شراب در دینشان حرام است می‌خورند؟

گفتم: اگر بعضی بخورند، هم در صد خیلی نا چیزی است و نسبت به مسیحیان خیلی کم هستند. وآنگهی اگر مسلمانی چنین اشتباهی مرتکب شود خود را گنهکار می‌داند، و گنهکار ممکن است روزی توبه کند اما یک انگلیسی مسیحی احساس گناه هم نمی‌کند‍‍‍‍‍‍.

گفت: کاملًا درست است و لهذا الآن در جملاتی که علیه الکلی‌ها صورت می‌گیرد کلیسا نقش بسیار فعالی ایفا ‌می‌کند که خیلی هم مشهوراست.

گفتم: درست است اما سر مار را خورد کردن بهتر از قطع کردن دم آن است. و دستگیر کردن مجرم واجب تر از پرداختن به معالجه آسیب دیدگان جنایت اوست.

گفت: دوست دارم قضیه‌ای را مطرح کنم که از مدتها پیش ذهنم را به خود مشغول داشته است.

گفتم: چیست؟

گفت: وقتی شما به جهان مسیحیت نگاه می‌کنی می‌بینی عموماً مردم تحصیل کرده و آگاه هستند و جامعه شان متمدن و پیشرفته است و بر عکس وقتی به جهان اسلام نگاه میکنی می‌بینی اجتماعی است فقیر و ناخوانده و مریض و برده دیگران.

گفتم: ببخشید شکوفایی صنعتی که امروزه در غرب می‌بینی مسیحی نیست گر چه در کشورهایی رشد کرده که مدعی مسیحیت هستند، زیرا هواپیما و ماشین و آمپول پنسلین هیچ دینی ندارند، ژاهیی‌ها در صنعت و تکنولوژی خیلی بیشتر و بهتر از شما عمل کردند در حالی که بت پرستند، تکنولوژی عنصر بی‌طرفی است که مسلم و کافر و مسیحی همه از آن استفاده می‌کنند آنروز که مسلمانان مؤفق شوند در مجتمع اسلامی خودشان صاحب تکنولوژی شوند جهان به مدینه فاضله‌ای تبدیل خواهد شد، و غربی‌ها خواهند دید که انسان نمونه چگونه زندگی ‌می‌کند علم و تکنولوژی دوشادوش دین و معنویت زندگی قابل رشکی بوجود خواهد آورد.

من نظرم این نیست که مسلمانان کنونی مثال زنده‌ای از اسلام هستند، اروپایی‌ها دین خودشان را که رها کردند به شکوفایی صنعتی و اقتصادی دست یافتند و ما مسلمانان که دین خودمان را رها کردیم به انحطاط و پستی گراییدیم چون دین ما دو بعدی ـــ و مستغنی و دین آنان تک بعدی و محتاج است.

گفت: تا زمانی که شما آن اسلام نمونه‌ای که حرفش را می‌زنی عملاً به جهان عرضه نکنید اسلام چیزی جز نقش بر روی کاغذ نخواهد بود، اصول و مبادی در کتابها زنده نمی‌شود بلکه در زندگی انسانها در شهر ها، قریه‌ها، کشتزارها، کار خانه ها، محراب‌های عبادت و مراکز فنون باید پیاده شود و در عمل به دیگران نشان داده شود نه در شعار.

گفتم: این حرفت را صد در صد قبول دارم، واقعیت همین است، امیدوارم بزودی به چنین توفیقی دست یابیم.

گفت: معلوم می‌شود تو مسلمان خیلی متعصبی هستی، آیا همه مسلمانان مانند تو هستند؟

گفتم: نه متعصب هستم و نه هم مسلمانان مانند من، بلکه مسلمانی هستم که دینم را آنگونه که خدا و رسولش را خوشنود ‌می‌کند یاد گرفته ام و فهمیده ام و به امید خدا دام‌های باطل‌اندیشان در من تأثیری نخواهد کرد، و اگر همه مسلمانان دین شان را، حقیقتاً می‌شناختند دنیای که اکنون در آن زندگی می‌کنیم بگونه دیگری می‌بود، اگر همین را شما تعصب می‌نامی، اشکالی ندارد، شما آزادی، اما اگر آنرا صداقت با وجدان، و درک درست عقیده و ایدئولوژی بنامی با جناب عالی موافق خواهم بود.

گفت: صحبت شما خیلی مفید بود براستی بسیاری از اندیشه‌های مرا دچار شک و تردید کرده که اکنون تصمیم جدی گرفتم اسلام را با دقت مطالعه کنم و بیش از هر زمان دیگری با آن آشنا شوم.

گفتم: من هم بسیار خوشحال هستم از اینکه شما چنین تصمیم عاقلانه‌ای گرفته أی، امیدوارم که انشاء الله اسلام را خوب مطالعه کنی و توفیق هدایت بیابی بنده هم خواهم کوشید.

حتی الامکان بر تو کمک کنم. اکنون تا فرصتی دیگر که همدیگر را بینیم از شما خدا حافظی می‌کنم: خدا نگهدار: او سراسیمه و شتابان در حالی که گویا چیزی گم کرده بود آنجا را ترک کرد، بنده هم براهم ادامه دادم. . . .

آری، خوانندگان عزیز، این بود نمونه‌ای از دیدگاه شرپسندانه دشمنان اسلام و مسلمانان که ملاحظه فرمودید: ان شاء الله که کسی از ما بنوبت خود بکوشد در علم و عمل برای همگان الگو قرار گیرد.

و به دیگران هم کمک کند، تا شکار دام‌های مکارانه دشمنان حقه‌باز و کینه‌توز نگردند.

موفق و پیروز باشید.

[۱] در اینجا معنای کلمه این است که حضرت عیسی÷با اراده خداوند، بدون پدر از حضرت مریممتولد شد.