راز دلبران - نامه ای از چابهار به قم

متن نامه‌ای كه برای آن‌ها فرستادم از اين قرار می‌باشد:

متن نامه‌ای كه برای آن‌ها فرستادم از اين قرار می‌باشد:

آقایون کارکنان مؤسسه در راه حق!

بعد از سلام عرض می‌شود که شما برادران مسلمان و خیر اندیش چرا اینطور نشریه‌های اختلاف انگیز در بین جوانان اهل سنت پخش می‌کنید، و من چند دوست از برادر اهل تشیع و تسنن داشتم همیشه با این‌ها برادر وار صحبت می‌کردیم و در هر جا درباره خوبی حکومت اسلامی بحث و سخن در میان می‌آوردیم تا اینکه یک روز بسبب نشریه مسئله خلافت در گیری میان دو برادر اهل سنت و تشیع بوجود آمد که من مانع جنگ ایشان شدم و نصیحتشان کردم، لذا برای جلوگیری از اینطور اختلافات از شما تقاضا دارم که از پخش این نشریات اختلاف انگیز خود داری فرمایند، بخصوص در این زمان حساس که کمونست‌ها از هر طرف رخنه کرده و می‌خواهند اسلام عزیز را ضعیف گردانند (لعنة الله علیهم)و نیز رهبر انقلاب بارها گفتند که: بیائید برادران اهل سنت و برادران تشیع کلام‌های اختلاف انگیز در میان نیاورید که می‌خواهند دشمنان اسلام از آب گل آلود ماهی بگیرند و به همین سبب و بعلت نشریات شما من ناچار و مجبور شدم که خدمت شمایان چند اعتراض تقدیم نمایم و آن اعتراضات از این قرار است.

۱- همچنان که در تفسیر قمی و در تفسیر صافی است که، جناب حضرت محمدصبه حضرت حفصهلفرمود: بعد از من ابوبکر و بعد پدرت حضرت عمر خلیفه خواهند شد، حضرت حفصه پرسید: ای رسول خدا! کدام شخص به شما خبر داد، که جناب حضرت محمدصفرمود: بمن آن خدا خبردار که خبردار است و بی‌خبر نیست، علیم است و جاهل نیست، جناب برادران روشن فکر شما کاملاً قضاوت کنید امام‌های شیعه‌ها، ‌و مصنف تفسیر شیعه‌ها اینقدر مژده بزرگ می‌دهند برای خلافت شیخینبچرا این شیعه‌های امروز انکار می‌کنند و خلاف ورزی امام‌های‌شان می‌کنند.

۲- شما بفرمائید که، آیا این مژده رسول اکرمصکاملاً ادا صادق و مصدوق شده یا نه اگر کاملاً ادا شده چرا شما انکار می‌کنید اگر مژده رسول اکرمصصادق نشده آیا از این نقص در نبوت لازم نمی‌آید که نبیصنعوذ بالله مژده دروغ بدهد.

۳- اعتراض سوم: اگر بفرض محال قبول کرده شود که خلافت خلفاء ثلاثه به مطابق عهد الهی نبوده به مطابق کتب‌های شیعه‌ها تمام دوازده امام تقیه نموده از اعلاء‌ كلمة الله ساکت و خاموش شدند. شما برادران ذوالعقول بگوئید که: این دین نبی کائنات را پس کدام شخص بر گوشه وکنار دنیا رسانیده که الآن در روی زمین یک ملیارد مسلمان زندگی می‌کنند.

۴- آیا این دین اسلام در نزد شما شیعه‌ها حق گفتن حق دار است یا نه؟ اگر حقدار است شما باید لامحاله تسلیم کنید که این بوساطت خلفاء ثلاثه بما رسیده خلافت این اشخاص یعنی حضرات ابوبکر، عمر، عثمانشبر حق بوده است، خصوصاً در عهد خلافت عمر فاروق فتوحات به عروج رسیده تعداد مسلمانان افزون شده.

۵- اگر این اسلام حقدار نیست شما بگوئید: کدام دین حق دار است تا اینکه به مطابق عهد خداوندی نیز کامل و مصداق آن دین بر تمام دنیا واضح باشد.

۶- آیا شما درباره رأی دادن صحابه کرام مهاجرین و انصار را برای مجلس شورای آن‌ها اهل می‌دانید یا نه.

٧- اگر تسلیم می‌کنید پس چرا از خلافت این‌ها انحراف می‌کنید حالانکه خلافت خلفاء اربعه به مشوره این صحابه‌های کرامشمنعقد شده.

۸- اگر شما صحابه کرام را برای مجلس شورای اهل نمی‌دانید پس جواب این آیه را چه می‌دهید. ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ[آل‌عمران: ۱۵٩].

«(ای محمد شما) صحابه کرامشرا در مشورۀ خودتان شامل فرمائید».

٩- دربارۀ اینکه امر خلافت به مشوره صحابه کرامشمنعقد شده آیا مشورۀ این‌ها برای خلافت در نزد شما پسندیده است یا نه.

۱۰- اگر مشورۀ صحابهشنزد شما پسندیده نیست پس چرا خلافت حضرت علیسرا تسلیم می‌کنید باید مجبوراً خلافت خلفاء ثلاثه را تسلیم نمائید چونکه مشیرین همگی صحابه کرام مجلس شورای بوده‌اند.

۱۱- آیا به مشورۀ ‌صحابه کرام خداوند متعال راضی شده یا نا راض، اگر راضی شده پس شما چرا در قلوب بغض دارید و ناراض هستید.

۱۲- اگر خداوند بمشورۀ صحابه کرامشناراض شده لطفاً شما زحمت کشیده همان آیه و حدیث نا رضایتی را برای ما واضح فرمائید.

۱۳- و این عبارت نهج البلاغة را «فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَي رَجُلٍ وَسَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذلِکَ لِلَّهِ رِضيً». «پس اگر حضرات صحابه جمع شده یکنفر را امام مقرر کردند خدا راضی است» لطفاً جواب بدهید.

به بخشید که خدمت شما برادران جسارت کردم.

محمد عبدالواحدی

این بود متن نامه من به «مؤسسه در راه حق» را که آدرسش را مجدداً می‌نویسم آدرس: قُم، صندوق پستی شماره ۵.

ضمناً از شما تقاضا دارم که در صورت امکان، آدرس صفحه و چاپ دو تفسیر قُمی و صافی که در اعتراض اول و نامه نوشتم برای من بفرستید چون از من خواستند که صفحه و چاپ آن دو تفسیر را برایشان بفرستم و این دو تفسیر نزد من موجود نیست. به بخشید که مزاحم شدم.

وأجركم على الله إن الله لا يضيع أجر من أحسن عملاً

با تقدیم احترام

محمد عبدالواحدی

خدمت برادر گرامی آقای محمد عبدالواحدی

با إهداء سلام،

نامۀ شما رسید، از تذکرات برادرانه‌ی شما سپاس گذاریم و توفیق تان را از خدای متعال مسئلت می‌داریم.

قبلاً باید تذکر دهیم که چون ما تابع مذهب اهل بیت رسول خداصهستیم بنابراین نشریات ما نیز طبعاً در مطابقت با عقاید خودماست و خوش بختانه در مطرح کردن مسائلی که مورد اختلاف ما با برادران اهل تسنن است هر گز کوچکترین ناراوائی ننوشته‌ایم، ‌و اصولاً این مسائل را از منابع و کتاب‌های خود برادران اهل تسنن ذکر کرده‌ایم تا اگر احیاناً یکی از برادران سنی ما نیز آن‌ها را دریافت کرد طبق اسانید خودشان باشد.

با این مقدمه گمان می‌کنیم بما حق بدهید که اگر چیزی را درست و حق بدانیم بعنوان خیر خواهی مخفی نگه نداریم زیرا بر عهده‌ی عالمان دینی است که مبلغ حق باشند و البته بصورت علمی نه با جنجال و تعصب که موجب سوء استفاده‌ی دشمنان قرار گیرد، بنابراین آنچه نوشته‌ایم بررسی علمی برخی از معتقدات است و امیدواریم برادران اهل تسنن از مبحث علمی گریز و فرار نداشته باشند چون آنچه زننده است سخنان ناروا و نا سزا است نه مبحث علمی، زیرا خودتان می‌دانید که بحث علمی در میان چهار فرقه‌ی اهل تسنن نیز وجود دارد و این دلیل آن نیست که با هم دعوا دشمنی داشته باشند. بنابراین ما هم که برادر پنجم شما در اسلام هستیم به خود حق می‌دهیم که اگر مطالب مورد اختلافی داریم با روش علمی و بدور از تعصب بیان کنیم.

و از خداوند تعالی مسئلت می‌داریم که بما و شما توفیق عنایت کند که از روش علمی نگریزیم و بدور از تعصب‌ها برادرانه حرف حق یکدیگر را بپذیریم، آمین.

اینکه برادرانه به برسی اعتراضاتِ شما می‌پردازیم و پیش از شروع همانند یک برادار خواهش می‌کنیم در جواب ما بیندیشید:

۱- در تفسیر قُمی و تفسیر صافی چنین چیزی که شما نوشته‌اید، نیست و مژده‌یی در مورد شیخین داده نشده است، ‌بر شما است که جای این کلام را که ادعا کرده‌اید، ‌دقیقاً تعین کنید و مثلاً بنویسد: ( تفسیر قُمی، چاپ فلان، در ذیل فلان آیه).

۲- مطلب دوم شما نیز مربوط و استنتاج از همان چیزی است که گفته‌اید: در تفسیر قمی و صافی مژده داده شده و گفتیم که: چنین مژده‌یی در این تفاسیر نیست البته در کتاب‌های بزرگان اهل تسنن احادیث فراوانی وجود دارد که آشکارا می‌گوید: پیامبر اسلامصامیر مؤمنان علی÷را به عنوان وصی و جانشین خود معرفی نموده است. و نمونه‌ی این روایات اهل نسنن را جر جزوات خود ذکر کرده‌ایم که ملاحظه فرموده‌اید.

۳- و ۴- پیشرفت اسلام در زمان شیخین دلیل بر اینکه آنان خلیفه‌ی بر حق پیامبر بوده‌اند نمی‌شود، و اگر فتوحات دلیل حقانیت باشد معاویه و عمرو بن عاص نیز فتوحات داشته‌اند و سایر خلفای اموی نیز فتوحاتی داشته‌اند، با وجود آنکه ستمگر و ناحق بوده‌اند.

و اینکه نوشته‌اید: ائمه شیعهساکت و در تقیه بوده‌اند همین دلیل ظلم و ستم خلفاء غاصب است و البته امامان بزرگوار ما در حد مقدور به نشر معارف دین و تربیت اسلامی شاگردان همت گماشتند و با همه‌ی ظلم‌ها و جنایاتی که از طرف خلفاء‌ در طول ۲۶۰ سال نسبت به دودمان پیامبرصانجام شد آن بزرگواران توانستد طریقۀ‌ حقه‌ی تشیع را به دوستداران و پیروان خود نشان دهند و هم اکنون متجاوز از یک صد و پنجاه ملیون مسلمان شیعی پیرو آنان هستند، ‌در حالیکه می‌دانید آن بزرگواران را گاه کشتند و گاه زندانی نمودند.

و گاه مسموم ساختند و این امور خود دلالت بر آن دارد که آنان با خلفای غاصب در مبارزه بودند.

۵-: همانطور که گفتیم: اسلام دین بر حق است ولی اسلام به فرقه‌های گوناگون منشعب شده و باید دید کدام یک از این فرقه‌ها اسلام واقعی است، و گفتیم که: روش اهل بیت پیامبرصواقعی است و در کتب بزرگان اهل سنت نیز ذکر شده که پیامبر امیر مؤمنان را در غدیر خم به امامت و خلافت نصب فرمود، و نیز بزرگان اهل سنت روایت کرده‌اند که: پیامبرصفرموده است: «إِنِّي تَارِك فِيْكُمْ الثَّقَلَيْنِ كِتَابُ اللهِ وَعِتْرَتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً».‌ «من درمیان شما دو چیز ارزشمند را باقی می‌گذارم، کتاب خدا و اهل بیت خودم را، که اگر به این دو چنگ بزنید و تمسک بجویید هر گز گمراه نخواهید شد».

و ما از این فرمان‌های صریح پیامبرصاطاعت می‌کنیم و بر شما نیز لازم است که از فرمان‌های پیامبر عزیز اطاعت نمائید و همانطوریکه گفتیم: بزرگان اهل تسنن این روایات و صدها روایت دیگر نظیر آن را نقل کرده‌اند بنابراین چرا شما انگار می‌کنید؟

۶- در مورد (شورای) جزوه‌ای که ما کلاً این موضوع را بررسی کرده برایتان می‌فرستیم امید است با دقت بخوانید و همینقدر را اینجا متذکر می‌شویم که در اموری که خدا و پیامبرصصریحاً فرمان داده باشد امت نمی‌توانند شورکرده و از فرمان پیامبرصفوقِ شورای است،‌ آیا نمی‌بینید که در دنبال آیه‌ی: ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ[آل‌عمران: ۱۵٩]. می‌فرماید: ﴿فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ[آل‌عمران: ۱۵٩]. یعنی تصمیم گیری در نهایت با خود پیامبر بوده است. و در جای دیگر فرماید: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ فِيكُمۡ رَسُولَ ٱللَّهِۚ لَوۡ يُطِيعُكُمۡ فِي كَثِيرٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِ لَعَنِتُّمۡ[الحجرات: ٧]. «و بدانید که رسول خدا در میانتان است. اگر در بسیارى از کارها از شما اطاعت کند، به یقین به رنج افتید». بنابراین بر پیامبر لازم نبود که هر چه بفرماید اطاعت کند زیرا خدای تعالی در جای دیگر می‌فرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ[الحشر: ٧]. «و آنچه که رسول [خدا] به شما بدهد، آن را بگیرید. و از آنچه که شما را از آن باز دارد، بازآیید». و حتی زیرا خدای صریحاً می‌فرماید: ﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡ[الأحزاب: ۶]. «پیامبر به [تصرف در کارهاى‏] مؤمنان از خودشان سزاوارتر است». و باز می‌فرماید: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا ٣٦[الأحزاب: ۳۶]. «و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خداوند و رسولش کارى را مقرر نمایند، آنکه خود در کارشان اختیار داشته باشند. و کسى که از خداوند و رسول او نافرمانى کند، [بداند که‏] در گمراهى آشکارى گرفتار آمده است».

بنابراین فرمان پیامبرصدر امامت و خلافت امیر مؤمنان و در پیروی از اهل بیت مانند فرمان خداست و هیچ‌کس در سر پیچی از فرمان پیامبر معذور نیست.

٧-۸-٩: پاسخ گفتار هفتم و هشتم و نهم شما را در پاسخ ششم گفته‌ایم و اضافه بر آن می‌گوئیم: متأسفانه در خلافت خلفای ثلاثه مشورت و آیه‌ی شورا هم عمل نشده و بهتر است به تواریخ و روایات بزرگان خودتان مراجعه کنید که دقیقاً شرح داده‌اند. در سقیفه امیر مؤمنان علی÷و بسیاری از بزرگان صحابه نبوده‌اند و در مورد خلافت خلیفه دوم اصلاً شورای در کار نبود و بر خلاف اعتقادات خود تان خلیفه‌ی اول او را به خلافت بعد از خود نصب کرد و و صیت نوشت!! و هیچ وجه هیچکس مشورتی در کار نبوده است و در خلافت خلیفۀ ‌سوم نیز خلیفۀ‌ دوم ۶ نفر را برای شورای تعین کرد و این کار نیز بر خلاف عقاید شما است زیرا در شورا لازم بود که همۀ‌ صحابه از مهاجرین و انصار شرکت داشته باشند.

بنابراین، شما بهتر است به آیۀ‌ شورای استدال نکنید زیرا خلفای ثلاثه به آن عمل نکرده‌اند. و اما اینکه نوشته‌اید علی÷نیز با شورای خلیفه شد کاملاً اشتباه است زیرا پس از قتل عثمان همۀ ‌مسلمانانی که در مدینه حاضر بودند بخانه‌ای امیر مؤمنان علی÷ریختند و با التماس و خواهش از او خواستند که خلافت را بپذیرد و با او بیعت کردند و در واقع پس از ۲۵ سال که فرمان پیامبرصرا سر پیچی و فراموش کرده بودند چون نتایج وخیم آنرا در امورِ امت دیدند به فرمان پیامبرصباز گشت نمودند و خلافت را به همان کس که شایسته‌ی آن بود بر گرداندند، نه آنکه بنشینند شور کنند و کسی را انتخاب نمایند بلکه به انتصاب امیر مؤمنان علی÷از طرف پیامبرصسر فرود آوردند.

۱۱-۱۲- : پاسخ این قسمت از گفتار شما نیز در پاسخ‌های قبل گفته شده است.

۱۴: عبارتی را که از نهج البلاغة نقل کرده‌اید بدون توجه به قرائن حالیه و مقالیۀ مطلب، نتیجه گیری کرده‌اید و بهترین شاهد در مدعای شما ده‌ها فراز دیگر نهج البلاغة است، اگر نهج البلاغة را می‌پذیرید لطفاً خطبه‌ی شقشقیه و ده‌ها موضع دیگر را که صریحاً تلویحاً در رد ادعای شما است بخوانید و استنتاج کنید.

در یک نامه بیش از این نمی‌توان مطالب را تفصیل داد، ‌و خواهشمندیم اگر می‌خواهید حق بر شما آشکار شود به کتاب‌های مفصلی مانند «القرير» تألیف عالم بزرگوار مرحوم امینی مراجعه کنید که همه چیز را از کتب بزرگان اهل سنت نقل کرده و آنوقت متوجه خواهید شد که علمای بزرگ خودتان در گوشه و کنار کتاب‌هایشان به درستی اعتقاد ما شیعیان شهادت داده‌اند.

توفیق و سعادت جنابعالی و استحکام رشته‌های اخوت فیما بین همه‌ی مسلمین را از خدای متعال مسئلت می‌داریم.

با احترام

بسم تبارک و تعالی

خدمت برادران گرامی و گردانندگان مؤسسه تحقیقاتی اصول دین صندوق پستی شماره ۵ قُم،

ضمن سلام، نامه سه صفحه‌ای شما واصل گردید از خیر خواهی و محبت شما متشکریم و امیدواریم که خداوند متعال ما و شما را از ضلالت و کج روی محفوظ و براه راست و حقیقت هدایت فرموده از تجاوز و خود خواهی و حسادت و عناد نسبت بیکدیگر که از شوم‌ترین عوامل تفرقه می‌باشند بدور دارد.

در قر‌آن مجید آیه ۱۴ سوره شوری: ﴿وَمَا تَفَرَّقُوٓاْ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡ[الشوری: ۱۴]. «و جز پس از آنکه دانش یافتند [آن هم‏] از روى حسد در میان خود، پراکنده نشدند». بهمین امر اشاره می‌کند، با توجه بمقدمه نامه خودتان که نوشته‌اید آدم از مبحث علمی نباید گریز و فرار داشته باشد و با توجه بفرمائش تان که تابع مذهب اهلبیت رسول خداصو اصحابه هستید گمان می‌کنم بما هم اجازه خواهید داد که در پاسخ بنکاتی از احکام قرآن و دستورات پیامبر اکرمصو برخی از روایات اهلبیت که در بارۀ حقانیت مذهب خلفاءراشیدین و کلیه صحابه علیهم الرضوان و پیروان‌شان که از نظر آنجنابان نگذشته است اشاره کنیم. و قبل از شروع کردن بحث همان دعاء شما را ما هم تکرار می‌کنیم که خدواند متعال بما و شما توفیق عنایت کند که از روش علمی نگریزیم و بدور از تعصب‌ها برادرانه حرف حق یکدیگر را بپذیریم و بر حقایق ثابته سر پوش نگذاریم.آمین

اینک برادرانه نکات مورد نظر را برشتۀ‌ تحریر در می‌آوریم و از شما تقاضا می‌کنیم در مطالب و نکات ما بیندیشید.

۱- در مطلب اول و دوم شما با کمال صراحت حقیقتی را که در کتب خود شما موجود است انکار فرموده نوشته‌اید که: «در تفسیر قُمی و در تفسیر صافی مژده‌ای در مورد شیخین وارد نشده است» و از ما حواله دقیق خواسته‌اید حسب الحکم حواله را دقیقاً خواهیم نوشت. اما قبل آن از شما استدعاء می‌کنیم که قبل از بررسی مذهب اهل سنت در کتاب‌های خودشان شما آنرا از کتب خودتان بررسی بفرمائید. زیرا موارد فراوانی و احادیث زیادی در کتاب‌های بزرگان اهل تشیع و احادیث حضرات ائمه اطهار در تأئید مذهب اهل سنت وجود دارد که بر متفحص و محقق مخفی نخواهد ماند و اینگونه انکار شما نارسائی تحقیقات مؤسسه تحقیقاتی شما را بما می‌رساند. و إلا مطلبی چنین ساده و روشن در تفسیر قُمی و غیره چگونه بر شما بزرگواران مخفی می‌ماند؟

پس از یاد‌آوری این جمله معترضه ملاحظه فرمائید در تفسیر قُمی چنین نوشته است: «فقال: إن أبابكر يلي الخلافة بعدي ثم من بعده أبوك فقالت من أخبرك بهذا قال الله أخبرني الخ».

و در تفسیر صافی چاپ تهران ۵۳۸ سطر ۱۰ سورۀ تحریم موجود است.

«فقالت من أنبأك هذا قال نبأني العليم الخبير فأخبرت حفصة به عائشة من يومها الخ» یعنی: رسول اللهصبه همسرش حضرت حفصه بنت سیدنا عمرسفرمود که: بعد از وفات من ابوبکر و بعد از وی پدرت خلیفه خواهند شد، حضرت ام المومنین حفصهلاز آنحضرت÷پرسید که: کی اطلاع داده‌‌است ترا بچنین مطلبی؟ رسول اکرمصفرمود: خبر داده مرا خداوند دانا وآگاه».

«وما قولكم الخ» و نمونه‌ی این روایات اهل تسنن را در جزوات خود ذکر کرده‌ایم باید بگویم: آنچه در جزوات مشار الیه نقل کرده‌اید یا روایاتی است خود تراشیده که اهل سنت ثبوت آن‌ها را در کرده‌اند یا روایاتی است صحیح اما دال بر تعیین وصی که مدعای شما می‌باشد نیستند بلکه از نظر ما مبین مقام والای اهل بیت و نمایانگر شخصیت برجسته حضرت خلیفه چهارم سیدنا علی بن ابی طالبسهستند که بفضل الهی همانطور که خودتان هم اعتراف دارید اهل سنت قائل به آن و متعقد بدان می‌باشند.

۲- در مطلب ۳ و۴ به پیشرفت اسلام در زمان خلافت باشکوه شیخین اعتراف کرده‌اید اما از اینکه پیشرفت اسلام در زمان آن‌ها دلیل بر حقانیت خلافت آن‌ها است بدون توجه به آیات کثیره کلام الله مجید و احادیث رسول خداصو تصریحات خود حضرت علیسکه در خطبات و سخنان گرانبهایش فرموده است و ما نمونه‌ای از آنرا ذیلاً با اختصار خواهیم نوشت، انکار کرده‌اید، (الف) آیه معروف به آیه «استخلاف» قوله تعالی: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡ‍ٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٥٥[النور: ۵۵]. «خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده‏اند و کارهاى شایسته کرده‏اند، وعده داده است که بى شک آنان را در این سرزمین جانشین سازد، چنان که کسانى را که پیش از آنان بودند، جانشین ساخت. و [آن‏] دینشان را که برایشان پسندیده است برایشان استوار دارد و برایشان پس از بیمشان ایمنى را جایگزین کند. [چرا که‏] مرا پرستش مى‏کنند و چیزى را با من شریک نمى‏سازند. و کسانى که پس از این ناسپاسى کنند، اینانند که فاسقند».

درین جمله «وعدالله» که حاکی از موعود بودن خلافت خلفاء من جانب الله است، ‌و جمله‌های ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِکه حاکی از مؤمن بودن آن‌ها و نیک بودن اعمال‌شان در مدت خلافت است. و خصوصیات ترکیبی جمله: ﴿لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡباتاکیدات و جمله: ﴿كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡکه حاکی است از بودن خلافت آن‌ها بر منهاج نبوت، قابل توجه است. چنانچه در تفسیر «مجمع البیان» موجود است که: «مثل داؤد سلیمان». و جمله‌های ﴿وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡمشیر است بآنکه دیانت و روش خلفای راشیدین مورد رضای الهی بوده است. و جمله «ولينصرنهم» مشیر است باینکه آن‌ها از پشتیبانی و نصر ت الله بر خوردار بوده و جمله‌های: ﴿وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَمشیر است بآن که انکار خلافت حقه‌ی آن‌ها موجب کفران نعمت و فسق می‌شود.

و مراد از این خلافت تنها خلافت حضرت مرتضی و حضرت مهدی بهیچ وجه نمی‌تواند باشد زیرا در تفسیر «صافی» ذیل همین آیه جمله‌ی «خلفای» بصیغه‌ی جمع موجود است. ﴿لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ«اي ليجعلنهم خلفاء بعد نبيهم».

و در خطبه شماره ۱۳۴ نهج البلاغة موجود است که حضرت امیرسبحضرت عمرسفرمودند: «وقد توكل الله لأهل هذا الدين باعزاز الجوزة وستر العورة»ص ۴۱۵ چاپ تهران.

شارح آن «‌ابن هیثم بحرانی می‌نوسید: «وهذا الحكم من قوله وعد الله الذين آمنوا منكم».

(ب) در سوره الفتح آیه ۱۶ ضمن آیه «دعوت اعراب» می‌فرماید: ﴿قُل لِّلۡمُخَلَّفِينَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ سَتُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ قَوۡمٍ أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ تُقَٰتِلُونَهُمۡ أَوۡ يُسۡلِمُونَۖ فَإِن تُطِيعُواْ يُؤۡتِكُمُ ٱللَّهُ أَجۡرًا حَسَنٗاۖ وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ كَمَا تَوَلَّيۡتُم مِّن قَبۡلُ يُعَذِّبۡكُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا ١٦[الفتح: ۱۶]. «به واپس‏گذاشتگان بادیه‏نشین بگو: به سوى قومى سخت جنگاور فراخوانده مى‏شوید که با آنان مى‏جنگید یا اسلام مى‏آورند. پس اگر اطاعت کنید خداوند پاداشى نیکو به شما خواهد داد و اگر روى بگردانید چنان که پیش از این روى گرداندید. شما را به عذابى دردناک عذاب خواهد کرد». بعد از نزول این آیه کریمه بجز غزوۀ تبوک در زمان خود رسول خدا غزوه‌ای پش نیامده است و در غزوه تبوک نه جنگی رُخ داد و نه کافری مسلمان شد پس لابد مراد از آن! جنگ با مرتدین عرب در خلافت صدیق و جنگ با کفار فارس و روم در خلافت فاروق است و جمله‌ی ﴿تُقَٰتِلُونَهُمۡ أَوۡ يُسۡلِمُونَمحتوا خواهد ماند. لذا اگر خلافت شیخینبحق نباشد در شان مسلمان نیست.

(ج) آیه قتال مرتدین قوله تعالی:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ[المائدة: ۵۴]. «اى مؤمنان، هر کس از شما که از دینش برگردد [بداند که‏] خداوند گروهى را در میان خواهد آورد که آنان را دوست مى‏دارد و [آنان نیز] او را دوست مى‏دارند. [قومى که‏] بر مؤمنان فروتن و بر کافران درشتخویند».

مصداق آن خلافت صدیق است که بعد از وفات حضرت رسول خداصعده زیادی از قبائل غطفان، ‌بنوسلیم، بنو یربوع، بنو تیم، بنو کنده، بنو بکر، مرتد شدند و بوسیله سپاه صدیقسکه همان سپاه اسلام راسیتن بود ریشه کن و سرکوب شدند و تدین نحو و عده فوق الذکر الهی متحقق شد.

(د) قوله تبارک و تعالی: ﴿الٓمٓ ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ ٢ فِيٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَيَغۡلِبُونَ ٣ فِي بِضۡعِ سِنِينَۗ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُۚ وَيَوۡمَئِذٖ يَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٤ بِنَصۡرِ ٱللَّهِۚ يَنصُرُ مَن يَشَآءُۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلرَّحِيمُ ٥ وَعۡدَ ٱللَّهِۖ لَا يُخۡلِفُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٦[الروم: ۱-۶]. «الم (الف. لام. میم) * رومیان شکست خوردند *در نزدیکترین سرزمین. و آنان پس از شکستشان پیروز خواهند شد * در عرض چند سال. پیش از این و پس از این، حکم از آن خداست و آن روز مؤمنان به یارى خدا شادمان شوند * هر که را خواهد یارى مى‏کند و او پیروزمند مهربان است * [خداوند] به وعده‏اى راستین [وعده کرده است‏]. خداوند وعده‏اش را خلاف نمى‏کند ولى بیشتر مردم نمى‏دانند». و در کتاب الروضةمؤلفه علامه کلینی ص ۸۶ حدیث شماره ۳٩٧ موجود است که حضرت ابو جعفر باقر العلومسفرمودند: این وعدۀ الهی در خلافت حضرت فاروقسبه اتمام و کمال رسیده است.

(هـ ) «عن أبي عبدالله لما حفر رسول الله ج الخندق إلی قوله فتحت علي في ضربتي هذه كنوز كسري و قيصر» [۱].

شما را بخدا، ‌آیا «فتحت علي كنوز كسري وقيصر» در زمان خلافت فاروق و ذی النورینبمتحقق نگشت؟

(و) ده‌ها فراز نهج البلاغةکه دال بر حقانیت خلافت خلفای ثلاثه می‌باشد که از آنجمله خطبات شماره ۱۳۴ و ۱۴۶ و سخنان شماره ٧۳ و ۴۵٩ را می‌توان نام برد، رجوع شود بچاپ تهران با شرح فيض الإسلام.

(ز) اقتدای حضرت علی در نمازها پشت سر خلفای ثلاثه و بازدواج دادن دختر خود ام کلثوملرا بحضرت عمرسو معاملات دیگر دلیل حقانیت خلافت آن‌ها است، و إلا خدواند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَا تَرۡكَنُوٓاْ إِلَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ ٱلنَّارُ[هود: ۱۱۳]. «و به ستمکاران گرایش نیابید که آن گاه آتش [جهنّم‏] به شما خواهد رسید». بنابرین تصریح قرآن در صورت غاصب بودن خلفای راشدینشاین رواداری حضرت مرتضی قابل توجیه نیست در حالی که بنا به حدیث شماره ۴ باب این «الأئمة لم يفعلوا شيئاً ولا يفعلون إلا بعهد من الله وأمر منه لا يتجاوزونه» [۲].

«وكان فيما اشترط عليه النبي يأمر جبريل÷فيما أمر الله جأن قال له يا علي، تفي بما فيها من موالاة من والى الله ورسوله والبراءة والعداوة لمن عادى الله ورسوله».

۳- رد ضمن مطلب ۳ و ۴ بمسئله تقیه اعتراف کرده‌اید. در صورتی که اگر صحیح است پس مقابله حضرت مرتضی با حضرت معاویهسرا و جنگ سرور آزاد مردان، حضرت حسینسرا با یزید چگونه تو جیه می‌کنید؟

و نیز آنچه در ص ۵۵۸ نهج البلاغة با شرح فيض الإسلامچاپ تهران موجود است «ألاوإني أقاتل رجلين: رجل ادعى ماليس له وآخر منع الذي عليه». منافی ادعاء شما است.

۴- در مطلب پنجم آنچه از حقانیت اسلام و روش اهلبیت پیامبر اکرمصنوشته‌اید صحیح است. و نفس حدیث غدیر و حدیث ثقلین را اهل سنت قبول دارند و آن‌ها را از احادیث مناقب حضرت علیسمی‌دانند. اما به هیچ وجه استدالال را از آن‌ها بخلافت و امامت بلا فصل حضرت علیسصحیح نمی‌دانند زیرا حدیث غدیر بقرینه آنحضرت است و همچنین کلمه‌ی «مولی» محتمل المعانی است.

۵- حضرت علی و خاندانش از ائمه اطهار در هیچ موردی به حدیث غدیر استشهاد نکرده‌اند بلکه نصوصی هست که بعکس آن دلالت دارد، چنانچه نمونه‌ای از آنرا در ذیل ملاحظه خواهید فرمود.

(الف) «دَعُوني وَالْتَمِسُوا غَيْرِي; فإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَأَلْوَانٌ; لاَ تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ، وَلاَ تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ (۱)، وَإِنَّ الاْفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ، وَالْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَکَّرَتْ. وَاعْلَمُوا أَنِّي إنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ، وَلَمْ أُصْغِ إِلَي قَوْلِ الْقَائِلِ وَعَتْبِ الْعَاتِبِ، وَإِنْ تَرَکْتُمُونِي فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ; وَلَعَلِّي أَسْمَعُکُمْ وَأَطْوَعُکُمْ لِمنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَکُمْ، وَأَنَا لَکُمْ وَزِيراً، خَيْرٌ لَکُمْ مِنِّي أَمِيراً!». ص ۲٧۱ چاپ تهران خطبه شماره ٩۱ می‌فرماید: «مرا بگذارید و دیگری را به دست آرید، زیرا ما به استقبال حوادث و اموری می‏رویم که رنگارنگ و فتنه‏آمیز است، و چهره‏های گوناگون دارد و دل‌ها بر این بیعت ثابت و عقل‌ها بر این پیمان استوار نمی‏ماند، چهره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفته، و راه مستقیم حق ناشناخته ماند. آگاه باشید! اگر دعوت شما را بپذیرم بر اساس آنچه که می‏دانم با شما رفتار می‏کنم، و به گفتار این و آن، و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نمی‏دهم، اگر مرا رها کنید چون یکی از شماها هستم، که شاید شنواتر، و مطیع‏تر از شما نسبت به رئیس حکومت باشم، در حالی که من وزیر و مشاورتان باشم بهتر است که امیر و رهبر شما گردم». شما انصاف بدهید در صورتی که بگوئیم: خلافت بحدیث غدیر و غیره منصوص شده بود این فرمائش آن معصوم چه تعبیری خواهد داشت، ‌و نیز اگر بنا به گفته شما و نوشته جزوات شما خلافت و امامت یک وظیفه الهی منصوصه بود پس از شهادت حضرت عثمانسچرا حضرت علی از قبول بیعت اباء می‌ورزید تا اینکه نوبت به اصرار رسید که این امر را خود شما نیز در ذیل مطلب ٧،۸ و ٩ پذیرفته‌اید و در سخنان شماره ۵۳ و۱۳٧و۲۲۰ و به ترتیب در صفات ۱۴۲و۴۲۰ و٧۲۲ نهج البلاغة با شرح فیض الإسلام چاپ تهران نیز باین امر تلویح موجود است.

و بنا به روایت قیص بن عباد خود آنحضرت فرمودند: «والذي فلق الحبة وبرئ النسمة لو عهد إلي رسول الله عهداً لجالدت عليه ولم أترك ابن أبي قحافة يرقى في درجة واحدة من منبره». یعنی «قسم بآن ذاتیکه دانه را شگافت و جهانیان را آفرید اگر رسول خدا عهدی با من کرده بود با چابکی بر آن می‌شتافتم و پسر ابی قحافه ابوبکرسرا نمی‌گذاشتم که به پله‌ای از منبر پیغمبرصبر آید» [۳].

(ب) «لمّا انتهت إلى أميرالـمؤمنين÷ابناء السقيفة بعد وفاة رسول الله جإلى قوله فهلاّ احتججتم عليهم بأن رسول الله جوصى بأن يحسن إلى محسنهم ويتجاوزعن مسيئهم، قالوا: وما في هذا من الحجة عليهم؟ فقال÷: لَوْ کَانَتِ الْإِمَامَةُ فِيهِمْ لَمْ تَکُنِ الْوَصِيَّةُ بِهِمْ» [۴].

در اینجا ملاحظه می‌فرمائید که حضرت سیدنا علیسدعوای امارت انصار را با استدلال به اشارۀ حدیث وصیت حضرت پیغمبرصدر بارۀ انصار رد کرد و در مورد خلافت و امامت خود «احتجوا بالشجرة وأضاعوا الثمرة». فرمود و بس، اینجا که محل بیان بود و لازم بود بحث غدیر که بنظر شما نص صریح امامت وی می‌باشد استدلال کند مع الوصف استدلال نفرمود، پس حسب قاعده «السكوت في موضع البيان بيان» گوئی آنحضرت نشان دادند که حدیث غدیر نص بر امامت نیست. علی هذا هیچ عاقل شک ندارد که خلافت حضرت صدیقسنام دارد و انیس غار و مونس اسفار برحق و مورد تائید حضرت سیدنا علی مرتضی بوده است.

(ج) امام ابو نعیم المدائنی می‌فرمائید: «عن الحسن الـمثنى بن الحسن الـمجتبى إنه لما قال: إِن من كنت مولاه: نص في خلافة علي، قال أما والله لو يعني النبي ج بذلك الإمامة والسلطان لأفصح لهم فإنه جكان أفصح الناس للمسلمين» [۵].

(د) و همین است مذهب اهل سنت و جماعت و مطابق است فهم اهلبیت را: ابو نعیم از حسن مثنی بن حسن السبطسآورده که از وی پرسیدند که حدیث: «من كنت مولاه» آیا نص است بر خلافت علیس؟ گفت پیغمبرص: بدان خلافت چه آنحضرتصافصح الناس و واضح گوترین مردم بود هر آئینه می‌گفت: «يا أيهاالناس هذا ولي أمري والقائم عليكم بعدي فاسمعوا له وأطيعوا». بعد از آن گفت: قسم بخداست اگر خدا و رسولش علی را جهت اینکار اختیار می‌کردند و علی امتثال امر خدا و رسولصنمی‌کرد و اقدام براین کار نمی‌فرمود هر آئینه بسبب ترک امتثال فرمودۀ ‌حق تعالی و حضرت سید الوری اعظم الناس از روی خطایا می‌بود. شخصی گفت: آیا نه گفته است رسول خداص: «من كنت مولاه فعلي مولاه». حسنسگفت: آگاه باش قسم خدا است اگر اراده می‌کرد پیغمبرصخلافت را واضح می‌گفت و تصریح می‌کرد چنانچه بر صلوة و زکوة کرده است. و می‌فرمود: در این «يا أيها الناس إن علياً والى أمركم من بعدي والقائم في الناس بأمري» [۶].

(هـ ) مؤلف نصوص امامت در ص ٧۸ چاپ تهران چنین مرقوم نموده است: و چنانکه نبیره آنحضرت حسن ابن الحسن المجتبی÷همینکه از او سوال کردند: آیا نصی بر خلافت امیر المؤمنین موجود داشت در داستان غدیر؟ حسن فرمود: «لوكان النبي جأراد خلافته لقال: أيها الناس هذا ولي أمري والقائم بعدي فاسمعوا وأطيعوا، ثم قال الحسن: «أقسم بالله سبحانه أن الله تعالی لو آثر علیا لأجل هذا الأمر ولم یقدم علی –کرم الله وجهه– لکان أعظم الناس خطاء». یعنی: «اگر پیغمبر خلافت علی را اراده کرده بود هر آئینه می‌گفت: «أيها الناس»این علی ولی امر من و پس از من قائم بر شما است پس گوش کنید و اطاعت نمائید،‌ آن که فرمود: بخدا قسم هر گاه خدایتعالی و رسول او علی را برای خلافت بر گزیده بودند و علی به این کار اقدام نمی‌کرد و خطا و گناهش از همه مردم بزرگتر و بیشتر بود».

آری، شوکت تسلیم خود آنجناب بهترین دلیل و حجت بر عدم نص در نزد او لوالألباب نه بر اهل غرض و ارتیاب [٧].

(و) «وذكر أن مؤمن الطاق قيل له مالذي جري بينك و بين زيد بن علي في محضر أبي عبدالله؟ قال: قال زيد بن علي: يا محمد بن علي بلغني إنك تزعم إن في آل محمد إماماً مفترض الطاعة قال: قلت نعم وكان أبوك علي بن الحسين أحدهم. فقال وكيف و قد كان يؤتي بلقمة وهي حارة فيبردها بيده ثم يلقمنيها، ‌افترى إنه كان يشفق على من حر اللقمة ولا يشفق على من حرالنار؟» [۸].

(ز) «قال حدثني مؤمن الطاق واسمه محمد بن علي بن النعمان أبوجعفر الأحول قال: كنت عند أبي عبدالله÷فدخل زيد بن علي فقال لي: يا محمد بن علي! أنت الذي تزعم أن في آل محمد إماماً مفترض الطاعة معروفاً بعينه؟ قال: قلتُ: نعم، كان أبوك أحدهم. قال: ويحك فما كان يمنعه من أن يقول لي فوالله لقد كان يؤتي بالطعام الحار فيقعدني على فخذه و يتناول الطعام فيبردها ثم يلقمينها أفتراه كان يشفق علي من حر الطعام ولا يشفق علي من حر النار؟» [٩].

یعنی: «به ابی جعفر احول مؤمن الطاق گفتند که: جریان گفتگوی تو با زید بن علی بن الحسین در حضور حضرت صادق چه بود؟ مؤمن الطاق گفت، زید بن علی بمن گفت: ای محمد علی بمن چنین رسیده که تو می‌پنداری در میان آل محمد امام مفترض الطاعه بوده است؟ گفتم: آری پدر تو علی بن الحسین یکی از ایشان است. زید گفت: چگونه خود سرد می‌کرد آنگاه در دهانم می‌گذاشت آیا تو چنین می‌پنداری که او از حرارت لقمه بر من دل سوزی می‌کند اما از حرارت آتش جهنم دل سوزی نمی‌کند؟» [۱۰].

نتیجه: از این مذاکره‌ای که بین زید بن علی الحسین در محضر حضرت صادق/اتفاق افتاده است معلوم می‌شود که در خاندان رسول خداصاز مسئله امامت منصوصه خبری نبوده است.

علامه طباطبایی می‌نویسد:

«البته ما می‌دانیم که زید بن علی بن الحسینإاز بزرگان اهل بیت و از زهاد و فقهای عترت شمرده می‌شود و کتبی که علمای امامیه در علم رجال پرداخته‌اند مانند رجال علامه حلی و شوستری و ممقانی و غیر هم از ذکر مناقب و فصائل او مشحون است، و امام صادقسو امام رضاسهر کدام بنابر مدارک معتبر امامیه، زید را بسیار ستوده‌اند، در کتاب عیون اخبار الرضا آمده که امام علی بن موسی الرضا در بارۀ‌ زید بن علی فرمود:

«فإنه كان من علماء آل محمد غضب لله فجاهد أعدائه حتى قُتل في سبيل الله». یعنی «زید بن علی از دانشمندان آل محمد بود و برای خدا خشم گرفت و با دشمنان او نبرد کرد تا در راه خدا کشته شد» [۱۱].

۵-: در مطلب ۶ در مورد شواری نوشته‌اید: و بجزوه آنکه فرستاده‌اید اشاره کرده‌اید و آیاتی چند نیز مرقوم فرموده‌اید. در این مورد باید گفت که در این جزوه مطلبی که قانع کننده باشد ذکر نشده است و آنچه نوشته شده است حالش از آنچه ما در این صفحات شرح داده‌ایم روشن است.

و آیاتی که درباره واجب الإطاعة بودن فرمان نبوی نوشته‌اید بدون شک صحیح است، اما به عقیده علماء اهل سنت چنین فرمانی از بارگاه رسالت صادر نشده است. و آنچه شما بدان استناد می‌کنید تاکیداتی است درباره اهل بیت و پیروی از عقاید و اعمال و اخلاق آن‌ها که اهل سنت بتوفیق الهی کاملاً بر آن عامل‌اند.

و درباره آیه ﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡ[الأحزاب: ۶]. «پیامبر به [تصرف در کارهاى‏] مؤمنان از خودشان سزاوارتر است». که شما ذکر فرموده‌اید خاطر نشان می‌سازیم که دنباله‌اش جمله‌ی: ﴿وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡاست که در‌شان مادران مؤمنین یعنی زنهای مطهر حضرت رسولصکه از جملۀ آن‌ها حضرت ام المؤمنین عائشه صدیقهلو حضرت حفصهلو حضرت ام الؤمنین حبیبهلبه ترتیب دختران حضرت ابوبکرسو عمرسو ابو سفیانسمی‌باشد نازل شده است.

بعد از آن نوشته‌اید که: «فرمان پیامبر در امامت و خلافت امیر مؤمنان و در پیروی از اهل بیت مانند فرمان خدا است و هیچکس در سر پیچی از فرمان پیامبرصمعذور نیست» اینجا از مطرح کردن این سؤال ناگزیریم که، آیا عدم معذوریت منحصر بفرمان‌های است که شما بگمان خود بدان اشاره کرده‌اید یا عام است؟

اگر جواب موافق شق اول قضیه باشد بدیهی البطلان است زیرا نصوص مصرحه‌ای که شما به آن‌ها استناد کرده‌اید عامند نه خاص و اگر جواب موافق شق دوم قضیه باشد، ‌پس صدها آیات کلام الله مجید در مدح عموم صحابه مهاجرین و انصار موجود است و همیچنین صدها حدیث از پیامبر اسلام و ائمه اهل بیت وجود دارد که بدان توجه نمی‌شود چرا؟

چنانکه ما برای استحضار شما مواردی چند را از آیات قرآن و احادیث کتب بزرگان اهل تشیع نقل خواهیم کرد و من الله التوفیق.

(الف) قرآن مجید در آیه ۲٩ سوره فتح درباره اصحاب بزرگوار پیامبر اکرمصچنین می‌فرماید: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ فَ‍َٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩[الفتح: ۲٩]. «محمّد رسول خداست و کسانى که با اویند بر کافران سخت‏گیر و در میان خود مهربانند. آنان را در حال رکوع و سجده مى‏بینى که از خداوند فضل و خشنودى مى‏جویند. نشانه [درستکارى‏] آنان از اثر سجده در چهره‏هایشان پیداست. این وصف آنان در تورات و وصفشان در انجیل است. مانند کشتى هستند که جوانه‏اش را بر آورد آن گاه آن را تنومند ساخت آن گاه ستبر شد، سپس بر ساقه‏هایش ایستاد کشاورزان را شگفت زده مى‏سازد تا از [دیدن‏] آنان کافران را به خشم آورد. خداوند به کسانى از آنان که ایمان آورده‏اند و کارهاى شایسته کرده‏اند آمرزش و پاداشى بزرگ وعده داده است».

خصوصیات قابل توجه صحابهش در این آیه بشرح زیر خلاصه می‌شود.

۱- معیت (همراهی و هم صحبت بودن) رسول خداصکه از بزرگترین نعمت‌های الهی است بر آن‌ها.

۲- شدت و صلابت و استحکام ایمانی در برابر کفار و دشمنان دین.

۳- رحمت و شفقت نسبت به همدیگر و غمخواری مسلمین و استحکام رشته‌ی اخوت و برادری میان‌شان.

۴- بیننده همیشه آنانرا در انجام مرضیات الهی که کامل‌ترین نمونه آن نماز است خواهد دید.

۵- ﴿يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗایعنی هدف آن‌ها صرفاً رضای الهی است و بر مقام اخلاص عمل استوار‌اند.

۶- پیشانی‌هایشان بر اثر مکث در سجود پینه بسته است.

٧- آن‌ها در تورات و انجیل یعنی در میان ملل گذشته نیز ستوده شده‌اند.

۸- قوت ایمانی آنان و پیشرفت اسلام بوسیله‌شان موجب شگفتی مردم است.

٩- ﴿لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَاشاره برآن است که کمال و رشادت و عظمت اسلامی آنان موجب حسادت و غیظ کفار می‌شود یا بالفاظ دیگر دشمن‌شان را خداوند در ردیف کفار شمرده است.

۱۰- وعدۀ مغفرت و بخشش و وعدۀ‌ اجر و مزد عظیم و بزرگ برای آن‌ها از طرف خداوند متعال شده است.

تقریباً هیمن صفات قرآنی صحابهشرا که در این آیه مذکور است حضرت امیر المؤمنین علیسدر خطباتش که در نهج البلاغة موجود است ذکر فرموده است فلیراجع. بطور نمونه نظر شما را بخطبه شماره ٩۶ ص ۲۸۶ نهج البلاغة جلب می‌کنیم.

«لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَمَا أَرَي أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْکُمْ! لَقَدْ کَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً، قَدْ بَاتُوا سُجّداً وَقِيَاماً، يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَخُدُودِهِمْ، وَيَقِفُونَ عَلَي مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِکْرِ مَعَادِهِمْ! کَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنهِمْ رُکَبَ الْمِعْزَي مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ!». «من اصحاب محمدصرا دیدم، اما هیچکدام از شما را همانند آنان نمی‏نگرم، آن‌ها صبح می‏کردند در حالیکه موهای ژولیده و چهره‏های غبارآلوده داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت می‏گذراندند، و پیشانی و گونه‏های صورت را در پیشگاه خدا بر خاک می‏ساییدند، با یاد معاد چنان ناآرام بودند گویا بر روی آتش ایستاده‏اند، بر پیشانی آن‌ها از سجده‏های طولانی پینه بسته بود».

(ب) ﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِي شِقَاقٖ[البقرة: ۱۳٧].

«پس اگر به آنچه شما به آن ایمان آورده‏اید، ایمان آورند، در حقیقت راه یافته‏اند و اگر روى برتافتند جز این نیست که آنان در ستیزند». ملاحظه می‌فرمائید که در این آیه ایمان صحابهشمحور و مدار صحت و اعتبار ایمان دیگران و ما و شما قرار داده شده است و هدایت منحصر به پیروی‌شان شده است و روگردانی و صرف نظر از آنان را مایه شقاق دانسته است.

( ج) ﴿لَّقَد تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ ٱلۡعُسۡرَةِ مِنۢ بَعۡدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٖ مِّنۡهُمۡ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّهُۥ بِهِمۡ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١١٧[التوبة: ۱۱٧].

«خداوند بر پیامبر و مهاجران و انصارى که به هنگام تنگدستى بعد از آنکه نزدیک بود دلهاى گروهى از آنان از کف برود، رحمت آورد. سپس از آنان در گذشت، بى گمان او [نسبت‏] به آنان رؤوف مهربان است». این آیه همانطور که همه ما می‌دانیم مربوط بغزوه تبوک است که شیخین (ابوبکر و عمرب) در این سفر همرحل و هم توشه هم اثاث پیامبر اکرمصبودند و عثمانسعلاوه بر تجهیز یک سوم لشکر کمک‌های بی‌نظیری کرد که در ازای آن فرمان نبوی: «ما ضر عثمان ما عمل بعد اليوم». یعنی بعد از امروز عثمان هر کاری بکند او را زیان نخواهد داد» صادر شد و علی بفرمان نبویصدر مدینه ماند و بسبب ماندن خود از شرکت در غزوه بی‌نهایت ناراحت شد و بگریه در آمد که در نتیجه به شرف این حدیث باین منزلت نائل گردید.

(د) ﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨[الفتح: ۱۸]. «به راستى خداوند از مؤمنان هنگامى که زیر درخت با تو بیعت مى‏کردند خشنود شد، و معلوم داشت که در دل‌هایشان چیست، در نتیجه بر آنان آرامش فرود آورد و فتحى نزدیک را به آنان پاداش داد».

شرف اعلام خوشنودی و رضای پروردگار در این موقع به یمن همت مردانه‌ی عثمان برای صحابهشحاصل شد که بفرمان رسول خدا بنمایندگی آنحضرت بسفارت منصوب و بمکه فرستاده شد و پشت سر او شائعه شهادت و کشته شدن او بسمع مبارک پیامبر اکرمصرسید که نتیجه تصمیم جهاد با کفار را بمنظور خونخواهی عثمانسگرفت و از صحابهشبیعت جهاد خواست و در این بیعت شیخینبنیز تشریف داشتند و در آخر آنحضرتصرا دست عثمان قرار داده در دست دیگر خود قرار داد. چنانچه در کتاب الروضة ص۱۵٩ ج ۲ تحت حدیث شماره ۵۰۳ موجود است و فرمود این دست عثمان است که با دست من بعیت کرد.

و علاوه از این، ده‌ها آیات کلام الله مجید که محل ذکر همه اینجا نیست در مدح صحابه وجود دارد و کفی به شرفاً.

(ﻫ) و روایات اهل بیت در این باب بی‌شمار است. از آنجمله در ص ۳٧۳ در کلام شماره ۶۶ و ص ۱۶۰ نهج البلاغة مدح صحابه و انصار و در ۱۲٩٩ نیز و در ۴۱۵ و ۴۴۳ و ۱۳۰۰ «وليهم والٍ فأقام واستقام حتي ضرب الدين بجرانه» کلام شماره ۴۵٩ و در ٧۲۱ کلام ۲۱٩ «لله بلاد فلان» مدح و ستایش حضرت عمرسو در خطبه ۱٩۳ و ۵۲۵ «ما عرف شيئاً تجهله» مدح حضرت عثمانسموجود است.

و عليك ببعض تفصيل هذا الباب.

۱- «عن منصور بن حازم قال قلت لأبي عبدالله – إلى قوله قلت فاخبرني عن أصحاب محمد ج. صدقوا على محمد أم كذبوا؟ قال: بل صدقوا الخ..» [۱۲].

۲- «لقد رأيت أصحاب محمد جفما أرى أحداً منكم يشبههم الخ..» [۱۳].

۳- «قَوْمٌ واللهِ مَيَامِينُ الرَّأْيِ، مَرَاجِيحُ الْحِلْمِ، مَقَاوِيلُ بِالْحَقِّ...» [۱۴]. «آنان مردمی بودند، نیک‏اندیش، ترجیح‏دهنده بردباری، گویندگان حق...».

۴- «أَيْنَ الْقَوْمُ الَّذِينَ دُعُوا إِلَي الْإِسْلاَمِ فَقَبِلُوهُ؟ وَقَرَأُوا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ؟...» [۱۵].

۵- «أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا في سَبِيلِ اللهِ تَعَالَى مِنَ الْمُهاجِرينَ وَالْأَنْصَارِ, ولِکُلٍّ فَضْلٌ...» [۱۶]. «جمعی از مهاجر و انصار در راه خدا به شهادت رسیدند؟ و هر کدام دارای فضیلتی بودند؟».

۶- «و قد مضت الأصول نحن فروعها» [۱٧].

٧- «ولقد كنا مع رسول الله نقتل آبائنا وإخواننا وأعمامنا ما نزيدنا ذلك إلا إيماناً وتسليماً» [۱۸].

و صد‌ها فراز دیگران از این کتاب ناطق بفضل و عظمت و متبوع و مطاع بودن یاران عزیز پیامبر اسلامصوجود دارد که متأسفانه امروز نادیده گرفته شده‌اند و بقول معصوم توجه نمی‌شود.

۸- «اللهم وأصحاب محمد الذين أحسنو الصحابة» [۱٩].

اینجا ملاحظه می‌فرمائید که بعد از ذکر «آل محمد» برای اصحاب محمد دعاء‌ شده است و بر آن‌ها حضرت امام سجاد درود فرستاده است. شما بفرازهای این دعاء‌ مفصل که در حق مهاجرین و انصار شده و در کتابی چون «أخت القرآن» و «زبور آل محمد» از زبان معصوم مذکور است، ‌با دیده انصاف بنگرید مراد از آن چه کسانی هستند؟

٩- «حدثنا الحاكم – إلى قوله قال: سئل الرضا÷عن قول النبي ج: أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم. وعن قوله: دعوا لي أصحابي ‌فقال: هذا صحيح» [۲۰]. نیز همین مضمون در بحارالأنوارو جامع الأسرارملاحیدر آملی و احتجاج طبرسی موجود است. به نقل حواله فوق.

۱۰- «عن فضيل الرسان قال: سمعت اباداؤد وهو يقول: حدثني بريدة‌ الأسلمي قال: سمعت رسول الله جيقول: إن الجنة تشتاق إلى ثلاثة قال: فجاء‌ ابوبكر فقيل له: يا أبا بكر أنت الصديق وأنت ثاني اثنين إذهما في الغار فلو سئلت من هؤلاء الثلاثة» [۲۱].

۱۱- «ثم جاء عمر فقيل له: يا أبا حفص إن رسول الله جقال: إن الجنة تشتاق إلى ثلاثة وأنت الفاروق الذي ينطق الـملك علي لسانك» [۲۲].

۱۲- «قال بعض الـمخالفين بحضرة الصادق÷ما تقول في العشرة من الصحابة قال أقول فيهم الخير الجميل الذين يحط الله به سيأتي ويرفع به درجاتي قال السائل: الحمدلله على ما نقذني من بغضك كنت أظنك رافضياً ببغض الصحابة الخ» [۲۳].

۱۳- «و عن عروة بن عبدالله قال سألت أباجعفر محمد بن علي عن حلية السيوف فقال: لا بأس به فقال قد حلي أبوبكر الصديقسسيفه قلت فتقول الصديق فوثب وثبة استقبل القبلة وقال: نعم الصديق، نعم الصديق، نعم الصديق، ‌فمن لم يقل له الصديق فلا صدق الله له قولا في الدينا ولا في الآخرة» [۲۴].

۱۴- «از حضرت جعفر مردیست که ایشان فرمودند: «ابو بکر» از دو راه جد مادری من است» [۲۵].

۱۵- وأمه أم فروة ‌بنت القاسم بن محمد بن أبی بکر الصدیقس(ص ۳۶٧ ج۲ كشف الغمة).

هرگاه ثابت شد که ابوبکر صدیق از هر دو رشته جد مادری حضرت امام صادق است پس معلوم شد که از امام صادق تا امام دوازدهم ابوبکر صدیق جد هفت تن از ائمه است. على هذا آیا این درست است که شما بجد بزرگوار هفت تن از ائمه بگمان خود معصومین را غاصب و ظالم حتی کافر بدانید؟ آیا این موجب خوشحالی آن هفت تن ائمه است؟ باید تدبر بفرمائید و حضرت عمر فاروق داماد حضرت علی و حضرت زهراء بدخترش زینب صغری،‌ «ام گلثوم» بوده است که از وی فرزندش زید ابن عمر متولد شره است. (ص ۳۴۶ ج ۵ اصافی چاپ تهران).

۶- در مطلب ٧، ۸ و ٩ ادعاء شدست که بر آیه شورای عمل نشده است و امری مؤمنان و بسیاری از بزرگان صحابه در آن نبوده‌اند جوابش را اینکه از زبان مبارک خود حضرت امیر مؤمنان در یافت دارید «إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبابكر وعمر وعثمان علي ما بايعوهم عليه فلم يكن للشاهد أن يختار ولا للغائب أن يرد وإنما الشوري للمهاجرين والأنصار فإن اجتمعوا علي رجل وسموه إماماً‌كان ذلك لله رضاً» [۲۶]. لطفاً در این فرمایشات حضرت امیر المؤمنین منصفانه تعمق بفرمائید مسئله حل است که حضور همه افراد در مشوره شرط نیست، ‌و حضرت علی بسبب اشتغال به عذر تجهیز و تکفین رسول خداصدر مشوره حاضر نشده بود و مردم هم شاید عدم رغبت او را بر این کار احساس می‌کردند لذا متعرض حضرتش نشدند. و از طرفی موضوع تعین خلیفه نیز لازم بود که تاخیر در آن موجب بروز اختلافات غیر قابل جبران می‌شد آنرا مؤخر نکردند.

٧- آنچه در مورد نامه شماره ۶ فوق الذکر نوشته‌اید که: «ما به قرائن حالیه و مقالیه توجه نداشته‌ایم» ‌لطفاً قرائن را شما ذکر بفرمائید، ‌حتماً خواهید گفت که تقیه بوده است، که به هیچ وجه صحیح نیست زیرا حضرت امیر با معاویهسکه مکتوب الیه این نامه است تقیه‌ای نداشته است و اگر تقیه در اینجا واجب بود با وی جنگ نمی‌کرد، و حمل آن به معانی دیگر و تأویل کردنش بتاویلات رکیکه از قبیل دلیل الزامی و غیره در واقع تحریف این بیان صریح و قاطع و کلام حضرت امیر و از باب «‌تأويل القول بما لا يرضي قائله» می‌باشد.

۸- و اما اینکه نوشته‌اید: «اگر نهج البلاغة را می‌‌پذیرید لطفاً ‌خطبه شقیقیه الخ» در پاسخ به این فرمائش شما باید خاطر نشان سازیم همانطور که می‌دانید نهج البلاغة که نزد شما «أخ القرآن» نام دارد کتابی است که مؤلفات علماء برجستۀ‌ شما حضرت علی بدست علامه رضی یا علامه مرتضی صورت گرفته و سعی شده است که در آن خطبات و نامه‌ها و سخنان حضرت امیر المؤمنین گردآورده شود اما از آنجا که هیچ گرد آوردنده‌ای دعوی معصومیت نکرده است امکان وقوع خطاء در نقل ممکن است و در جائیکه روایات موضوعه بدامن پاک حضرت پیامبر ختمی مرتبتصنیز منسوب شده است دامن پاک خلفاء و یارانش که از جمله حضرت امر المؤمنین نیز هست از این نسبت مصون نمانده است، علی هذا بنظر ما نهج البلاغة نیز محتوی چنین رطب و یابس‌های می‌باشد که از آنجمله همین خطبه مشارالیه شما بنام شقیقیه نیز هست، زیرا با خطبات دیگر این کتاب و سخنان آنحضرت تناقص دارد. و یا نصوص قرآن که در آن مدح و منقبت صحابه موجود است و با دیگر روایات اهل بیت که حاکی از فضیلت خلفاء ثلاثه است مخالفت دراد. چنانچه در کتب شما از ائمه منقول است «‌ما لا يوافق من الحديث القرآن فهو زخرف» [۲٧].

و نیز در جلد اول اصول کافی ص ٩۶ چاپ سوم تهران موجود است «‌فقال أبوالحسن÷إذا كانت الروايات مخالفة للقرآن كذبتها».

در یک نامه بیش از این نمی‌توان مطالب را شرح داد و خواهشمندیم اگر آرزو دارید حق بر شما آشکار شود به کتاب‌های مفصلی مانند «إزالة الخفاء» تألیف علامه بزرگوار امام ولی الله محدث دهلوی/و «تحفة اثناعشرية» تألیف فرزند عزیزش مرحوم امام عبدالعزیز دهلوی/و همچنین به کتاب «باقيات صالحات» تألیف مرحوم مهدی علی بن سید ضامن علی که از مجتهدین شیعه لکهنو بوده است و پس از بررسی مذاهب بمذهب حق اهل سنت در آمده است، و نیز به کتاب «منهاج الاعتدال» ‌تألیف مرحوم شیخ الإسلام ابن تمیه/مراجعه فرمائید که همه چیز را از کتب بزرگان شیعه نقل کرده‌اند و آنوقت متوجه خواهید شد که علمای بزرگ خودتان در کتاب‌های‌شان به درست و حقانیت عقاید ما سنیان شهادت داده مهر تصدیق زده‌اند. و ذیلاً برای سهولت شما عباراتی چند را از کتب خودتان در مورد حقانیت مذهب اهل سنت نقل کرده بحث را بپایان می‌بریم شاید بزودی فرصت بررسی آن کتب را نداشته باشید و من الله التوفیق.

(الف) «وَسَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَي غَيْرِ الْحَقِّ، وَمُبْغِضٌ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَي غَيْرِ الْحَقِّ، وَخَيْرُ النَّاسِ فيَّ حَالاً الَّنمَطُ الْأَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ، وَالْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَم فَإِنَّ يَدَ اللهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ، وَإِيَّاکُمْ وَالْفُرْقَةَ! فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ، کَمَا أَنَّ الشَّاذَّةَ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ. أَلاَ مَنْ دَعَا إِلَي هذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَلَوْ کَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هذِهِ» [۲۸].

«به زودی دو گروه نسبت به من هلاک می‏گردند، دوستی که افراط کند و به غیر حق کشانده شود، و دشمنی که در کینه‏توزی با من زیاده‏وری کرده به راه باطل درآید، بهترین مردم نسبت به من گروه میانه‏رو هستند، از آن‌ها جدا نشوید، همواره با بزرگترین جمعیت‌ها باشید که دست خدا با جماعت است، از پراکندگی بپرهیزید، که انسان تنها بهره شیطان است آنگونه که گوسفند تنها طعمه گرگ خواهد بود، آگاه باشید هر کس که مردم را به تفرقه و جدایی دعوت کند او را بکشید هر چند که زیر عمامه من باشد».

و همچنین در ص ۱۳۰۱ موجود است: «يَهْلِكُ فِيَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ وَ بَاهِتٌ مُفْتَرٍ». «دو کس نسبت به من هلاک مى‏گردند، دوستى که زیاده‏روى کند، و دروغ پردازى که به راستى سخن نگوید». و در ص ۱۱۴۱ موجود است که «هلك فيَّ رجلان محب غال و مبغض قال». می‌دانید در دنیای اسلام اکنون سه فرقه صنف وجود دارد ۱- شیعه۲- خوارج ۳- اهل سنت، ‌و در گفته‌های فوق الذکر حضرت امیر تصریح است که دو صنف محب مفرط و مبغض مفرط هالک و نمط اوسط ناجی و خیر الناس در حق حضرتشان است،‌ و اهل سنت عقیده دارند که صنف اخیر یعنی نمط اوسط بدلیل اشاره ایکه در کلام مبارک امیر المؤمنین موجود است، آن‌ها هستند و آن اشاره در «والزموالسواد الأعظم» است که حتماً استحضار دارید از مجموع نزدیک بیک ملیارد مسلمان دنیا سواد اعظم و اکثریت سنیان هستند و باز می‌فرماید «‌يدالله على الجماعة» که همانا تلمیح بنام مذهب اهل بیت السنت والجماعة می‌باشد.

(ب) «وأما أهل السنة فهم مستمسكون بما سنه الله لهم ورسوله». (احتجاج طبرسی ۸۴ ) در این روایت نیز همانطور که ملاحظه می‌فرمائید بذکر نام اهل سنت تصریح شده است.

(ج) «ثلاثة عشر فرقة من الثلاث والسبعين فرقة تنتحل مودتي وحبي واحدة منها في الجنة وهي النمط الأوسط واثنتا عشر في النار» [۲٩].

(د) «﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ[النساء: ۵٩]. فالرد إلی الله الأخذ بمحكم كتابه والرد ی الرسول الأخذ بسنته الجامعة غير الـمفرقة» [۳۰].

و در روایات ذکر شده با نظر انصاف توجه بفرمائید مدعای ما در بارۀ حقانیت مذهب اهل سنت و جماعت واضح و آشکار است در پایان توفیق و سعادت شما و استحکام رشتۀ‌ اخوت فیما بین همه مسلمین جهان را از خداوند پاک مسئلت می‌داریم.

وماتوفيقي إلا بالله عليه توكلت وإليه أنيب.

وهو حسبي نعم الوكيل وصلی الله تعالی علی سيدنا محمد مظهر كرمه وعلی آله وأصحابه وأزواجه وذرياته أجمعين، ‌آمين.

[۱] (ص۱۸ج۲ کتاب الروضة حدیث شماره ۲۶۴ و حیاة القلوب مجلسی ص ۶٧۱ ج ۲). [۲] ص ۲۸۲ ج۱ اصول کافی، موجود است. [۳] ص ٧۸ نصوص امامت چاپ تهران و ص ۱۰۰. [۴] (ص ۱۶۱ نهج البلاغة تهران). [۵] (۲۴۴ سيف الـمسلول، نوشته قاضی ثناالله پانی پتی/). [۶] (ص ۲۰٩ تحفة اثناعشرية، چاپ لاهور). [٧] (ص ۲٩ نصوص امامت بلفظه). [۸] (اختيار معرفة الرجال: ص ۱۸۶ چاپ مشهد). [٩] (ص ۱۸٧ رجال کشی حدیث شماره ۳۲٩ چاپ دانشگاه مشهد اسفندماه سال ۱۳۴۸). [۱۰] (ص ۱۰۰ نصوص امامت چاپ تهران). [۱۱] (ص ۱٧٧ تا ۱٧۸ کتاب «راهی بسوی وحدت اسلامی» چاپ تهران). [۱۲] (ص ۶۵ ج ۱ اصول کافی). [۱۳] ص۲۸۶ نهج البلاغة خطبه ٩۶. [۱۴] (ص ۳۶۴ نهج البلاغة خطبه ۱۱۵). [۱۵] (ص ۳٧۳ نهج البلاغة خطبه ۱۲۰). [۱۶] (ص ۸٩۳ نهج البلاغة چاپ تهران نامه شماره ۲۸). [۱٧] (ص ۴۴۰ نهج البلاغة چاپ تهران فيض الإسلام). [۱۸] (ص ۱۰۰ نهج البلاغة). [۱٩] (ص ۸۵-۶۱ صحیفه کامله چاپ تهران). [۲۰] (عيون أخبار الرضا بنقل با قیادت صالحات ص ۱۰۳). [۲۱] (ص ۳۰ رجال کشی چاپ تهران). [۲۲] (ص ۳۰ رجال کشی). [۲۳] (۱٧٩ تفسیر امام حسن عسکری مؤلفه ابن بابوه مطبع جعفری). [۲۴] (ص ۳۵۶ ج ۲ كشف الغمة في معرفة الأئمة أبي الحسن الأربلي چاپ بیروت). [۲۵] (ص ۳٧۳ ج۲ كشف الغمة چاپ بیروت ایضاً ۳٧ مشعل اتحاد). [۲۶] (۸۴۰ نهج البلاغة نامه شماره ۶). [۲٧] (ص ۶٩ ج۱ اصول کافی). [۲۸] (ص ۳٩۲ نهج البلاغة کلام شماره ۱۲٧). [۲٩] (ص ۱۳۴ احتجاج چاپ تهران). [۳۰] (نهج البلاغة چاپ تهران کلام شماره ۵۳).