کوته بینی و زیاده روی درباره علی

کوته‌بینی و زیاده‌روی دربارۀ علی÷

کوته‌بینی و زیاده‌روی دربارۀ علی÷

از دیر باز امت اسلام دربارۀ امیرالمؤمنین علی÷اختلاف کرده‌اند. «خوارج» و «نواصب» بر این عقیده‌اند که علی÷با قبول حکمیت در ماجرای «صفین» از اسلام خارج شده و نادانسته خود را از خلافت خلع کرده و با مسلمین به جنگ برخاسته است، و گروهی از موحدان را که خلافتش را نپذیرفته‌اند و به پیشوایی و امامتش اقرار نکرده‌اند، کشته است!

از دیگر سو پیروان مذهب امامیه معتقدند که علی÷به تصریح خدا و رسول به مقام والای امامت منصوب گردیده و از گناه و خطا معصوم و مبری است، بلکه در حق آن حضرت غلو کرده و گفته‌اند که علی÷و فرزندانش از «ولایت تکوینی» به طور مطلق برخوردارند و بر زمین و آسمان تسلط تام دارند!.

هردو گروه به لحاظ بغض شدید و علاقۀ افراطی نسبت به حضرت علی÷کاملاً رو در روی یکدیگرند، در حالی که از آن حضرت روایت شده که فرمود: «دو دسته به سبب [نگرش خویش] نسبت به من تباه خواهند شد: دوستی که کار را به افراط کشاند و محبت او را به راه غیر حق بر آند و کینه‌ورزی که‌اندازه نگاه ندارد و بغضش او را به راهی که راست نیست درآرَد. دربارۀ من حالِ آن دسته نکوست که راه میانه پوید و از افراط و تفریط دوری جوید، همراه آنان شوید». (نهج البلاغه، خطبۀ ۱۲٧).

با «خوارج» و «نواصب» می‌توان به کتاب خدا و سنت پیامبر جاحتجاج کرد، چنانکه خداوند عزوجل می‌فرماید: ﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ شِقَاقَ بَيۡنِهِمَا فَٱبۡعَثُواْ حَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهِۦ وَحَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهَآ إِن يُرِيدَآ إِصۡلَٰحٗا يُوَفِّقِ ٱللَّهُ بَيۡنَهُمَآۗ[النساء/۳۵] «و اگر از ناسازگاری و جدایی میان آن دو (همسر و شوهر) بیم دارید، از خویشان شوهر داوری و از خویشان همسر داوری بر آنگیزید که اگر آن دو سازش و آشتی خواهند، خداوند میان‌شان سازگاری پدید آوَرَد».

رسول خدا جنیز پس از پذیرش داوری «سعد بن معاذس» در ماجرای «بنی قریظه» به حُکم وی رضایت داد.

اما حضرت علی÷حُکم حَکَمَین را نپذیرفت، زیرا فرمود: «شرط کرده بودم که داوران آنچه را که قرآن إحیاء می‌کند زنده سازند و آنچه را قرآن می‌میراند، بمیرانند» (تاریخ طبری، ج ۵، ص ۶۶) و فرمود: «این دو مرد که به داوری‌شان راضی شدیم کتاب خدا را مخالفت کردند و بدون هدایت حق از امیال شخصی خویش پیروی نمودند» (تاریخ طبری، ج ۵، ص ٧٧) پس از شرط حکمیت عدول کردند.

بدین ترتیب ثابت می‌شود که «خوارج» در تکفیر علی÷و شورش بر آن حضرت به خطا رفته‌اند، و به یقین می‌توان گفت که با این کار از خواستۀ پیامبر جنیز سرپیچی کرده‌اند، زیرا آن حضرت در «غدیر خم» به دوستی علی÷سفارش نموده و دعا کرده بود که «پروردگارا! دوست بدار کسی که او را دوست بدارد، و دشمن بدار کسی که او را دشمن بدارد»، این روایت را فریقین نقل کرده‌اند، و «أبوجعفر طبری» (ره) کتابی بزرگ در اسناد این حدیث پرداخته است.

اما در مورد اعتقاد امامیه به ولایت مطلقۀ علی÷و فرزندان ارجمندش بر زمین و آسمان، از کتاب خدا حجت آورده شده که قرآنکریم آشکارا برخلاف این عقیده می‌فرماید: ﴿أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُۗ تَبَارَكَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٥٤[الأعراف/۵۴] «آگاه باشید که آفریدن و فرمان ویژۀ اوست، فرخنده خدایی است پروردگار جهانیان» و فرموده: ﴿قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡأٓيَٰتُ عِندَ ٱللَّهِ وَإِنَّمَآ أَنَا۠ نَذِيرٞ مُّبِينٌ ٥٠[العنکبوت/۵۰] «بگو: جز این نیست که نشانه‌ها و معجزات نزد خداست، و من تنها هشداردهنده‌ای آشکارم» و فرموده: ﴿قُلۡ إِنِّي عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّي وَكَذَّبۡتُم بِهِۦۚ مَا عِندِي مَا تَسۡتَعۡجِلُونَ بِهِۦٓۚ إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِۖ[الأنعام/۵٧] «بگو... آنچه به شتاب می‌خواهید نزدم نیست، فرمان جز از آن خدا نیست» و فرموده: ﴿قُل لَّوۡ أَنَّ عِندِي مَا تَسۡتَعۡجِلُونَ بِهِۦ لَقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡۗ[الأنعام/۵۸] «بگو: اگر آنچه به شتاب می‌خواهید نزد من بود قطعاً میان من و شما کار به انجام رسیده بود» و فرموده: ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ[آل عمران/۱۲۸] «از فرمان چیزی از آن تو نیست» و فرموده: ﴿إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٞ ٢١ لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ ٢٢[الغاشیة/۲۱-۲۲] «همانا تو یادآور و پنددهنده‌ای و بس، بر آنان چیره نیستی» و نظایر اینگونه آیات.

اگر فرمان کائنات و ایجاد معجزات در ید قدرت و اختیار پیامبر جنبوده و حضرتش فاقد چیرگی و تسلط تکوینی بر مردم باشد، چگونه ممکن است علی و اولاد او چنین باشند؟ با این که پیامبر جمرتبتی فراتر از ایشان را حائز است.

اما عقیدۀ امامیه دربارۀ این که علی÷و فرزندانش از لغزش و خطا مصون‌اند، غلو و حدشکنی بی‌دلیل است، زیرا رسول خدا جبا وجود رفعت مقام و علو منزلتش جُز در أخذ و ابلاغ وحی از سهو و خطا مبری نبود تا چه رسد به فرزندان علی÷؟! خداوند متعال می‌فرماید: ﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ[التوبة/۴۳] «خدایت ببخشاید، چرا ایشان را رخصت دادی؟» ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ[الغافر/۵۵] «برای گناهت آمرزش خواه» ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ تَبۡتَغِي مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِكَۚ[التحریم/۱] «ای پیامبر! چرا آنچه را که خداوند بر تو روا داشته است، بر خویش حرام می‌سازی که خشنودی همسرانت را بجویی» ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ[محمد/۱٩] «برای گناه خویش و برای مردان و زنان مؤمن آمرزش خواه» ﴿لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ[الفتح/۲] «تا خداوند گناهت را آنچه را پیش از این بوده و یا زین پس باشد، بیامرزد».

آری، چه بسا علمای امامیه با تأویل و توجیه برخی از آیات و عدول از ظواهر کلام الهی آیۀ ذیل را دستاویز قرار دهند که می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣[الأحزاب/۳۳] «همانا خداوند می‌خواهد پلیدی را از شما ای اهل بیت بُزداید و چنانکه باید شما را پاکیزه گرداند» اما مخالفان پاسخ می‌گویند که آیۀ مذکور دربارۀ همسران پیامبر جنازل گردیده و ضمایر مذکر مذکور در [میانۀ] آیه به منظور رعایت «قاعدۀ تغلیب» آمده است [۲]. چنانکه در قرآن می‌خوانیم: ﴿ْأَتَعۡجَبِينَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِۖ رَحۡمَتُ ٱللَّهِ وَبَرَكَٰتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِۚ إِنَّهُۥ حَمِيدٞ مَّجِيدٞ ٧٣[هود/٧۳] «آیا (ای زن) از کار خدا شگفتی می‌نمایی؟ رحمت خدا و برکاتش بر شما اهل خانه باد، همانا او ستوده و بزرگوار است». اما به فرض این که شأن نزول آیه را چنانکه امامیه می‌پسندند، بپذیریم، بازهم می‌توان گفت که آیۀ شریفه در مقام بیان ارادۀ تشریعی خداوند برای تزکیۀ نفسانی در آن بزرگواران است، نه ارادۀ تکوینی بر تحقق عصمت ذاتی، چنانکه دربارۀ عموم مؤمنان می‌فرماید: ﴿مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ وَلِيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكُمۡ[المائدة/۶] «خدا نمی‌خواهد که بر شما تنگی و دشواری نهد، لیکن می‌خواهد شما را پاک سازد و نعمت خویش را بر شما تمام گرداند» و می‌فرماید: ﴿وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ[النساء/۲٧] «و خداوند می‌خواهد بر شما ببخشاید» و البته بسیارند آیاتی که در آنها تطهیر و طهارت مردان و زنان مؤمن مذکور است، چنانکه می‌فرماید: ﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ[التوبة/۱۰۳] «از اموال آنان زکات بگیر [که بدین کار] پاک‌شان می‌سازی» و می‌فرماید: ﴿فِيهِ رِجَالٞ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِينَ ١٠٨[التوبة/۱۰۸] «در آن مردانی هستند که دوست دارند پاک شوند و خداوند کسانی را که خواهان پاکی باشند دوست می‌دارد» و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ ٢٢٢[البقره/۲۲۲] «همانا خداوند توبه‌کاران و پاکیزگان را دوست می‌دارد» و می‌فرماید: ﴿ٱلطَّيِّبَٰتُ لِلطَّيِّبِينَ وَٱلطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَٰتِۚ[النور/۲۶] «زنان پاک برای مردان پاک و مردان پاک برای زنان پاک شایسته‌اند» آیا باید معتقد باشیم که اینان همگی معصوم‌اند؟!

دربارۀ مقام امامت و پیشوایی مسلمین باید گفت گرچه علی÷به سبب دانش فراوانش به احکام الهی و فضائلی که مخالف و مؤالف بدان اعتراف دارند؛ شایسته‌ترین فرد بدین منصب بوده است [۳]، اما به تصریح آشکار از سوی خدا و رسول در کتاب و سنت تعیین نگردیده بود، بلکه رسول خدا جمردم را به فضائل و مناقب آن بزرگوار و به لزوم محبت‌ورزیدن و یاری‌کردن آن حضرت و عدم خصومت با وی ارشاد فرموده بود.

با این که علی÷نیز خویشتن را بیش از سایرین شایان و سزاوار امامت و زعامت مسلمین می‌دانست – و به راستی نیز چنین بود – و به همین سبب چنانکه «سید رضی» در «نهج البلاغه» آورده است، از قریش گلایه کرده و می‌فرمود: «برای مخالفت با من در حقی که از دیگران بدان سزاوارتر بودم، او را آشکارا به خلافت نصب فرموده، و در هرحال واجب است که وی بر کرسی خلافت جلوس نماید، بلکه چون قوم بر بیعت عثمان عزم کردند، فرمود: «همانا دانسته اید که سزاوارتر از دیگر مردم به خلافت منم، به خدا سوگند – بدانچه کردید – چندان که کار مسلمانان به سامان بوَد، گردن می‌نهم» (نهج البلاغه، خطبۀ ٧۴) و دربارۀ خلافت فرمود: «گروهی آزمندانه به کرسی خلافت چسبیدند و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند» (نهج البلاغه، خطبۀ ۱۶۲) و همچنین فرمود: «به خدا سوگند که مرا به خلافت رغبتی نبود و به حکومت حاجتی نه، لیکن شما مرا بدان خواندید و آن وظیفه را بر عهده ام نهادید» (نهج البلاغه، خطبۀ ۲۰۵) و هنگامی که پس از قتل عثمان مردم به بیعت با آن بزرگوار شتافتند، فرمود: «مرا بگذارید و دیگری را بخواهید» (نهج البلاغه، خطبۀ ٩۲) و فرمود: «اگر مرا واگذارید همچون یکی از شمایم، و برای کسی که کار خویش بدو می‌سپارید، بهتر از دیگران فرمانبر و شنوایم» (نهج البلاغه، خطبۀ ٩۲) و فرمود: «من اگر رایزن شما باشم بهتر است که امیر شما باشم» (نهج البلاغه، خطبۀ ٩۲).

اگر علی÷به نص صریح شرعی به خلافت منصوب می‌بود، آیا می‌توان گمان برد که آن بزرگوار – از شدت سخاوت! – فرمان الهی و میثاق ربانی را رها نموده و آن را به ما دون خویش واگذارد؟! آیا می‌توان گفت که علی÷به خلافتی که خداوند به او اختصاص داده بود، رغبتی نداشت؟! حاشا که علی÷با کمال ایمان و جدیتی که در اطاعت از اوامر الهی در وی سراغ داریم، چنین باشد!.

وانگهی، دربارۀ این سخن علی÷در خصوص امامت و شرط مشروعیت و انعقاد آن چه بگوییم که می‌فرماید: «به جانم سوگند، اگر کار امامت راست نیاید جز بدان که همۀ مردم در آن حاضر باشند، چنین کاری ناشدنی نماید، لیکن کسانی که حاضرند و اهلیت دارند، بر آنان که غائب‌اند، حُکم رانند و آنگاه حاضر را نَسِزَد که سرباز زَنَد و نپذیرد، و نه غائب را رواست که دیگری را امام خود گیرد» (نهج البلاغه، خطبۀ ۱٧۳).

از این روگریزی نیست جز آن که بگوییم گرچه علی÷برای امامت بر مسلمین سزاوارترین فرد بود، اما این مسأله با شورا و رأی أهل حل و عقد نیز ناسازگار نیست، و إلا چه سان می‌توان به نص جلی بر امامت الهی آن حضرت معتقد بود، در حالی که آن حضرت خود می‌فرماید: «شورا از آنِ مهاجران است و انصار، پس اگر گِرد مردی فراهم گردیدند و او را امام خویش نامیدند، به خشنودی خدا رسیدند» (نهج البلاغه، نامۀ ۶).

علاوه بر این با این بیان فرزند آن بزرگوار امام حسن÷چه کنیم که به عنوان یکی از شرائط صلح با معاویه تصریح فرمود: «...مشروط بر آن که معاویه کسی را پس از خویش به ولایت برنگزیند، و این امر را بر عهدۀ شورای مسلمین نهد» (بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۶۵).

اما اگر بازهم قول ما را نپذیرند و صراحت کلام را با تأویلات نااستوار بپوشاند، دربارۀ حضور علی÷در شورای خلافت پس از قتل عمر بن خطاب چه خواهند گفت؟ آیا حضور در شورا فی نفسه با نص جلی و تعیین الهی ناسازگار و معارض نیست؟! و یا دربارۀ بیعت علی÷با أبوبکر چه خواهند گفت که آن حضرت خود فرمود: «در آن هنگام با أبوبکر بیعت نمودم و به همراه او در آن حوادث قیام کردم تا باطل از میان رفت» (مستدرک نهج البلاغه، کاشف الغطاء، چاپ لبنان، ص ۱۲۰) و همچنین دربارۀ کلام آن حضرت دربارۀ بیعتش با عمر بن خطاب چه می‌توان گفت که فرمود: «آنگاه چون [أبوبکر] به حال احتضار رسید، ولایت و حکومت را به عُمَر سپرد و ما بیعت کردیم و اطاعت نمودیم و خیرخواهی نشان ۸ دادیم» (مستدرک نهج البلاغه، ص ۱۲۰).

خدای را می‌خوانیم که ما را در پیروی حق توفیق عنایت فرماید و از کوته‌بینی یا زیاده‌روی در حق بندگان نیکش دور بدارد، ﴿وَٱللَّهُ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٍ ٢١٣.

خدمت‌گزار کتاب و سنت

[۲] بنا به «قاعدة تغلیب» اگر در جمعی از أُناث مذکری موجود باشد، جمع مذکور به لحاظ خطاب در حکم مذکر خواهد بود، از جمله در آیة مذکور چون شخص شخیص پیامبر جنیز از اهل خانه است، طبعاً موجب می‌شود که جمع زنان به صورت مذکر مورد خطاب واقع شوند، نه آن که همسران پیامبر مخاطب نباشند. [۳] عقیده اهل سنت و جماعت بر این است که ابوبکرساولی و احق به خلافت بوده است.