جواب یک دهاتی به آقای محلاتی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدللهِ رب العالـمينَ وصلى الله على محمدٍ وَآلهِ وأصحابه أجمعین. در این أیام (ذیقعده الحرام ۱۳۹۵ و آذر ماه ۱۳۵۴شمسی) کتابی به وسیله یکی از دوستان به دستم رسید که روی جلد آن نوشته است «جواب مناقشات برخطبه غدیر و وجوب خمس أرباح مکاسب و مسأله شفاعت تألیف محدّث خبیر ثقۀ الاسلام آقای حاج شیخ ذبیح الله محلاّتی».
گرچه من آقای حاج شیخ ذبیح الله محلاّتی را جُز در سفرهای کمتر از یک ساعت ندیدهام و در آن وقت کم فقط مختصر گفتگویی در خصوص «أولی الأمر» شد و من که کتابهای چندی به نام ایشان در کتابفروشیها دیده بودم و در همان چند دقیقه تا حدّی به سرمایه علمی ایشان پی بردم أما با این حال تصوّر نمیکردم جناب ایشان این اندازه متعصّب، لجوج، قلیل البضاعه و بیمایه باشد که کتابی بدین نام با عنوان محدّث خبیر به رشته تحریر آورد؛ زیرا حدّاقل بضاعت علمی محدّث آن است که از صحت و سقم حدیثی با خبر بوده و به أحوال رجال آن بصیرتی داشته باشد آنگاه قلم در دست گرفته و از حدیثی دفاع یا آن را ردّ کند.
مؤلّف نامبرده این کتاب را در ردّ مقاله علاّمه سیّد «ابوالفضل برقعی» که در مجله رنگین کمان در ردّ بر خطبه غدیر –که آن را به رسول الله نسبت دادهاند- نوشته و به طریق سؤال، گفتههایی که خود به علامه برقعی بسته، آورده و خود با کلمه جواب به خیال خود ردّ کرده است! در حالیکه در نزد اشخاص مطّلع، جُز بر آگاهی مردم دانا به تعصّب و کم اطلاعی خود، نیفزوده است چنانکه إن شاء الله عنقریب معلوم خواهد شد.
موضوع غدیر که از روزهای أول یعنی گذشت بیش از صد سال از هجرت رسول الله جدستاویز سیاست و عداوت کسانی شد که با حکومت و زمامداران آن روز اسلام مخالفت داشتند و از ناحیه دشمنان وحدت اسلامی نیز تقویت میشد و در نتیجه این ماجرا از صورت حقیقی خود خارج گردید و در دست انداز سیاست، معنی و منظور دیگری به آن دادند و هر مغرض و متعصبی آمد و چیزی بر آن زیاد کرد تا بدین غایت رسید!! واقعه غدیر که در آن پیغمبر بزرگوار اسلام کلماتی در فضائل مولی الموحّدین أمیر المؤمنین ÷ادا فرموده که بارزترین جمله آن که أکثر مورخین و محدثین اسلام آن را تصدیق و از چند نفر از اصحاب بزرگوار رسول مختار آن را روایت کردهاند آن است که رسول الله جدر آن این جمله را بیان داشت که: «من كنتُ مولاهُ فهذا علي مولاهُ» و بسیاری نیز جملات بعد را که فرمود: «اللّهمَّ والِ من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذُل من خذلهُ» بدان اضافه و تصدیق میکنند و این جمله أخیر بهترین قرینه است برای کلمه «مولی» که بیش از بیست معنی در نزد اهل لغت دارد. اگر غرض و مرضها کنار گذاشته شود و ازروی انصاف و وجدان، تاریخ اسلام و واقعهای که موجب انگیزه داستان غدیر شد، مطالعه گردد به روشنی معلوم خواهد شد که آن مسأله به جای خود راست و صحیح بود و نه تنها هیچ مسلمان بلکه هیچ انسان صاحب و جدانی منکر آن نیست و آن این است که در سال حجۀ الوداع که علی بن ابیطالب مأمور أخذ زکوات و صدقات یمن و قبایل اطراف آن بود پس از جمع آن اموال، ازطرف رسول الله دعوت شد که برای انجام حجّ در مکّه حاضر شود در بین راه که این فرمان از جانب رسول الله به ایشان رسید برای آنکه به سرعت خود را به مکه برساند نا چار شد أموال و اثقال را که اکثر آن از شتر و گاو و گوسفند و چهار پایان بود به همراهان خود چون خالد بن ولید و بریده اسلمی که از بزرگان آن روز اصحاب بودند بسپارد و چون پس از انجام حجّ مجدداً به سوی کاروان که در نزدیکی مکه بودند برگشت، مشاهده فرمود که در أموال بیت المال از طرف ایشان تصرّفاتی صورت گرفته حضرتش آنان را مورد ملامت قرار داد لذا آنان که هر کدام برای خود مقام و شخصیّتی قائل بودند از آن حضرت رنجیده و به عنوان شکایت، خود را به رسول خدا رسانیده و در خدمت آن حضرت مراتبی گفتند که در تواریخ ذکر شده و به این هم اکتفا نکرده بلکه در بین مردم به بدگویی از آن بزرگوار پرداختند و چون با این کیفیت زمینه عداوت و مقدمه برای مخالفت کسی که محبوب خدا و رسول است چیده میشد، لذا رسول الله جبرای ردّ مذمّت و بدگویی أمثال خالد و بریده، نا چار شد که قبل از وصول به مدینه در غدیر خُمّ أصحاب خود را از دشمنی آن حضرت بر حذر دارد و به دوستی آن سرور تشویق و ترغیب کند.
موضوع غدیر خُمّ و خطبههای آن هر چه باشد أبداً ربطی به موضوع خلافت و جانشینی منصوص آن حضرت ندارد که کسی بتواند در آن برای پیامبر خدا جانشین و ولیعهد تعیین کند بلکه أمر آن به نصّ آیات قرآن و سُنّت رسول و سیره مسلمین صدر اسلام به مشورت انجام میگیرد، به دلیل عقل و نقل و وجدان و تاریخ.
أما دلیل عقل:
۱- دین اسلام و حکومت آن، روش و سنت سلطنت و پادشاهی قیصر و کسری نیست که کسی بتواند ولیعهد تعیین کند بلکه باید به مشورت انجام گیرد و بهترین و لایقترین شخصیت به انتخاب أشخاص دانا و متّقی برای حکومت و زمامداری تعیین میگردد و مادام که آن اِمام و پیشوا احکام إلهی را که منبعش قرآن کریم است اجرا میکند طاعتش چون طاعت خدا و رسول بر عموم مسلمین واجب است چنانکه امیر المؤمنین در کلمات خود نسبت به خلیفهی وقت خود فرموده: «أطعته فيما أطاع اللهَ» «در آنچه خدای را اطاعت کرد او را پیروی کردم». و همینکه فرد حکمران از طریق حق عدول کرد مسلمانان دانا او را انذار و نهی میکنند که به طریق حقّ باز گردد و اگر برگشت فبها و إلا طاعتش حرام و سر پیچی از او واجب میشود.
۲- دیگر آنکه هرکاه زمامدار و حاکم و امام پس از رسول خدا از جانب خدا و رسول تعیین شود این امر مسلمانان را در بیاختیاری مطلق قرار میدهد خصوصاً زمامدار و امامی که طبق عقائد شیعیان امروز، عالم به غیب و قادر به هر گونه أمری که بخواهد، باشد. در آن صورت قضیّه امتحان که مقصود و هدف از خلقت موت و حیات انسان و آزمایش اوست از بین میرود: ﴿ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَيَوٰةَ لِيَبۡلُوَكُمۡ أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا﴾[المک: ۲]. «آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل میکنید».
زیرا امام عالم به غیب مجال معصیت از روی اختیار به انسان نمیدهد تا معلوم شود چه کسی عاصی و چه کسی مطیع است و هر کس خواه و ناخواه باید مطیع امام باشد و گرنه امام عالم به غیب و قادر به هرکار، دمار از روزگارش بر میآورد و چنین اطاعت و عصیان ممدوح نیست و جبر مطلق است.
۳- امامی که در مذهب شیعه به طریق نصّ و انتصاب تعیین شده طبق احادیث وارده تابع کتاب مخصوصی است که از آسمان برای شخص او آمده و مأمور است بدان عمل کند و چون اوامر آن کتاب با اوامر قرآن مطابق نبوده بلکه مخالف است؛ زیرا اگر مطابق قرآن بود که احتیاج به خصوصیّت نداشت پس از این جهت که مسلمین قاعدتاً باید تابع قرآن باشند دچار وضع ناهنجاری میشود زیرا قرآن از آنان کاری میخواهد و امام کاری دیگر و این مشکل را به هیچ وجه نمی توان حلّ کرد.
۴- عیب دیگر قول به امامان منصوص این است که این امام مأمور به أموری است که امام دیگر مأمور به غیر آن است چنانکه شیعیان درباره أحوال و أفعال علی و حسن و حسین†میگویند. پس در زمان هر امامی مسلمین علاوه بر کنار گذاشتن أو امر قرآن نا چارند که از رویّه و رژیم و سیستم حکومت امام قبل نیز صرف نظر کرده و تابع خلاف آن شوند و این امری عجیب و مشکل است که با هیچ منطق و عقلی سازگار نیست و به اضافه به قول شیعه، امامان منصوص ۱۲ نفرند که پس ازگذشت دویست و شصت سال همه از دنیا رفتهاند و یکنفر از ایشان باقی است که میآید و هفت سال حکومت میکند که مجموعاً میشود ۲۶۷ سال! آیا اسلامی که باید حلال و حرام و حکومت آن تا قیامت باقی باشد در سالهای دیگر و مدّتهای بسیار، نباید حکومت داشته باشد و باید اُمَّت بدون مجری قوانین ویلان و سرگردان باشد و قوانین آن تعطیل بماند [۱]چنانکه شده، و صدها عیب دیگر دارد که در اینجا مجال شرحش نیست. و اگر بگویی در این مدّت باید به صورتی دیگر مدیر جامعه و مجری احکام برگزیند میگویم آن طریق کدام است؟ و چه فرقی است میان مسلمین قبل از ۲۶۰ سال و پس از آن ؟!.
۵- چنین حکومت و خلافتی که اینان ادعا میکنند در هیچ شریعتی از شرائع إلهیّه نبوده و هیچ پیغمبری چنین عملی نکرده است و چنین ادّعایی کذب محض بوده و دلیلی بر آن نیست.
أمّا از حیث نقل: در کتاب خدا که بزرگترین حجت و سند مسلمین است کوچکترین اشارهای مسأله خلافت و جانشینی کسی نشده است و آنچه را که مدّعیان خلافت متمسّک شدهاند جُز ساخته و پرداخته ارباب اغراض نیست که پارهای از آیات قرآن را به خیال خود و رأی خویش تعبیر و تفسیر کردهاند و همه آنها دروغ بر خدا است و در سیره پیغمبر و مسلمین و مؤمنینِ به آن جناب، هرگز چنین مطلبی دیده نمیشود چنانکه نه در زمان رسول الله و نه بعد از رحلت او هیچ کس مدعی منصوصیّت خلافت از آن حضرت نشد و موضوع غدیر خم اصلاً به میان نیامد و حتّی خود امیر المؤمنین علی ÷سخنی از آن به میان نیاورد و تابع سبیل مؤمنین شد و با ابوبکرصدیق بیعت کرد و باکمال صفا و صمیمیّت به کمک و یاری خلفاء برخاست و کوچکترین تمرّد و خلاف از در مذمّت خلفای ثلاثه از آن جناب دیده نشد جُز اینکه با پارهای از عملیّات عثمان مخالف بود و او را به ترک آنها نصیحت میفرمود. و آنچه در خصوص نصوص بر امامت آن حضرت و اولادش در کتب احادیث آمده همه آنها جعلیّات و أکاذیب ارباب اغراض است چنانکه در کتاب «شاهراه اتّحاد» جعل بودن آنها را با دلائل روشن آوردهایم.
اما برخلاف وجدان بودن حکومت منصوص: آن است که تاریخ روشن اصحاب پیغمبر و ایمان آن بزرگواران به آن سرور که آیات شریفه قرآن بهترین گواه بر ایمان و وفا و فداکاری آنان در راه اسلام است و بیش از دهها آیه در قرآن کریم در مدح و ستایش آن مردان بزرگ آمده دلیلی محکم و برهانی روشن و سندی قاطع است که مسأله غدیر به این کیفیّت که اینان میآورند نبوده است؛ زیرا چگونه ممکن است مسلمانانی که تمام مال و جان و عیال ویار و یاور و دیار و آبرو و حیثیّت و شخصیّت و بالآخره آنچه داشتند در کف اخلاص گذاشته فدای اسلام نمایند و در مراحل ایمان تا آن پایه بالا روند که موجب اعجاب و حسرت وحیرت اهل عالم گردند آنگاه برای هیچ و پوچ منکر خلافت علی با این صورتی که خطبه غدیر بیان کرده است، گردند در حالی که از روز غدیر و و فات رسول الله جبیش از هفتاد روز نگذشته؟ صرفنظر از فرمان خدا و ابلاغ رسول اگر در قهوه خانهای نقّالی برای حاضرین در آن قهوه خانه که أکثر آنان مشغول نوشیدن چای و یا کشیدن تریاک و گفتگو با یکدگرند چنین خطبهای ایراد کند آیا ممکن است پس از هفتاد روز از آن جمعیّت که در آن قهوهخانه داستان را از آن نقّال شنیدهاند هیچ کس به خاطر نیاورد و همه آن را فراموش کنند و یکسره منکر شوند؟. در غدیر که جمعیّتی بیش از هفتاد هزار نفر و به روایتی بیش از صد و هشتاد هزار نفر بوده و خطبهای بدین تفصیل شنیدهاند و پس از آن بلافاصله برخاسته و با علیسبه إمارت مؤمنین بیعت کردهاند و به روایتی برای انجام این عمل سه روز در آن صحرا توقّف نمودهاند و حتّی زنان هم بیعت کردند أمّا پس از هفتاد روز (از ۱۸ ذیحجه تا ۲۸ صفر) همه آنان این قضیّه را با این همه أهمیت فراموش کرده و یا خود را به فراموشی بزنند؟! اینگونه فراموشی یا برگرداندن قلب که در معجزات هیچ پیغمبری نقل نشده است اگر واقعیّت داشته باشد باید از معجزات و بلکه بزرگترین معجزه و آیت منکرین خلافت علی س-هر که باشد- شمرده شود؛ زیرا این معجزه اگر از ابوبکر و یا عمر باشد چنان معجزه کردهاند که بیش از صد هزار مغز را چنان دچار فراموشی و نسیان و کتمان حقّ کردند که حتی خود صاحب حقّ یعنی علی هم دچار فراموشی شد که اصلاً پس از وفات پیغمبر کلمهای از آن به خاطر نیاورد و در ملأ و خلأ از آن سخنی نگفت تا آنکه پس از سیسال روزی در رحبه کوفه بدان قضیّه استشهاد کرد و از کسانی چون زید بن أرقم و أنس بن مالک گواهی خواست و بدبختانه آنها هم کتمان کردند و به نفرین آن حضرت به کوری و برص مبتلا شدند!! من نمی دانم آنان که چنین ادّعایی میکنند آیا میتوانند وقوع چنین أمری را در خواب و خیال تصوّر کنند؟ چگونه و با چه جرأت قرآن کریم را که آنهمه آیات در مدح و ستایش اصحاب رسول آمده، منکر میشوند و فدا کاری و ایمان و جانفشانی محیّر العقول أصحاب رسول الله را که تاریخ گویای آن است ندیده گرفته خلاف آن را باور میکنند؟ برای چه؟ برای اینکه پس از هزار و سیصد سال خلافت منصوصه علیسرا ثابت کنند در حالی که نه خلافتی هست و نه علی و نه عمری و این گفتگو و جدال و نوشتن و تبلیغ کردن جُز ایجاد فتنه و فساد و نفاق و پراکندگی و عداوت بین مسلمین و تسلّط اجانب أثر دیگری ندارد. آیا هیچ دیوانهای با خود چنین عملی میکند؟ آیا این کار نتیجه جز تولید بغض و عداوت و اختلاف بین مسلمین و تسلّط استعمار گران بر مسلمین دارد؟ علاوه بر همه اینها شما با چنین ادّعا شخص امیر المؤمنین علی را- نعوذ بالله- به بیحالی و بیکفایتی بلکه بالاتر به ضلال و إضلال أمت متهم میکنید!! زیرا اگر امامت آن جناب أصل دین و از جانب خدا فرض بود و مردم با او بیعت کرده بودند حدّ أقل وظیفه او این بود که در خضور مردم بارها با آن بیان رسایی که خطیب نهج البلاغه داشت، بایستد و حقوق خود را مخصوصاً غدیر خم را یاد آور شود و لا أقل حجّت را بر مردم تمام کند نه اینکه برود و بنشیند و أبداً سخنی از این مطلب بر زبان نیاورد، در این صورت به فرمایش حسن بن حسن المجتبی نواده آن حضرت خود جناب علی ساز همه مردم خطا و گناهش بیشتر بوده است چنانکه چون از حسن بن الحسن مثنّی سؤال کردند که آیا نصّ بر خلافت أمیر المومنین علی سدر داستان غدیر وجود داشت فرمود: «لو كان النبي جأراد خلافته لقال أيها الناس هذا وليّ أمري والقائم عليكم بعدي فاسمعوا وأطيعوا» اگر مقصود پیامبر جخلافت آن حضرت بود هر آینه میفرمود: ای مردم این(علی) ولیّ أمر پس از من قائم بر شماست پس [سخنش را] بشنوید و اطاعت کنید» آنگاه فرمود: «أقسم بالله سبحانه أنّ الله تعالی ورسوله لو آثر علياً لأجل الأمر ولم يقدم عليّ لكان أعظم الناس خطأ» «سوگند به خدا اگر خدا و رسولش علی را برای امر خلافت برگزیده بودند و علی بدین کار اقدام ننمود در این صورت خطا و گناه علی از تمام مردم بزرگتر بود».
آری، چه خطا و گناهی بزرگتر از اینکه باعث ضلالت و گمراهی امّت باشد و مردم ندانند که رسول خدا از طرف از طرف پروردگار چنین فرمانی آورده و او را نصب کرده است. و عجیب این است که با آنکه آن حضرت کوچکترین ادّعایی در این باب نکرده است بلکه چنانکه قیس بن عباده از آن حضرت نقل کرده آن جناب میفرمود: «والذي فلق الحبة وبرأ النسمة لو عهد إليّ رسول الله عهداً لجالدتُ عليه ولم أترك ابن أبي قحافة يرقى في درجة واحدة من منبره» «قسم به خدایی که دانه را شکافت و آفریدگان را آفرید اگر پیغمبر خدا با من عهدی و پیمانی در خلافت کرده بود چابکانه بدان پیشی میگرفتم و نمیگذاشتم ابوبکر از یک پلّه از پلّههای منبر پیغمبر بالا رود».
آن جناب چنین میفرماید، اما این دایههای دلسوزتر از مادر پس از هزار و سیصد سال با نوشتن چنین اکاذیبی تولید عداوت بین مسلمین میکنند و چنان به ساز دشمنان اسلام بیهوشانه میرقصند که از خود و دنیای خود غافلند و نمی فهمند چه میگویند؟ و هر بنده خدایی هم که در صدد بیداری مسلمین بر میآید تا از این خواب گران بیدار شوند و آنقدر ملعبه و با زیچه دشمنان نگردند این نگهبابان سحر و افسون با این ترّهات و اوهام خود مانع شده و مردم جاهل و بیخبر را علیه او میشورانند و فتنهها ایجاد میکنند!.
آقای محلاتی در کتاب خود (ص ۴) از قول علّامه برقعی به طریق سؤال چنین میآورد که نشرّیه غدیر خم سراسر جعلیّات و مخالف قرآن کریم است. آنگاه خود محلاتی چنین پاسخ میدهد: جواب، بفرمایید کدام عبارت نشریه غدیر مخالف قرآن است تا جواب گویم؟.
ما در پاسخ آقای محلاتی میگوییم :مراتب و مطالبی که در این اوراق گذشت هر چند مختصر بود ولی شخص منصف و مطلع را کافی است که بداند نه تنها موضوع غدیر به این کیفیّت که شما مدّعی هستید از جعلیّات و مخالف قرآن است بلکه مخالف عقل و وجدان است و نه تنها هیچ مسلمان بلکه هیچ انسانی نمیتواند آن را باور کند.
سؤال، ما گمان نمیکنیم این خطبه سندی داشته باشد.
جواب آقای محلاتی: ﴿كَلِمَةٗ تَخۡرُجُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡۚ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبٗا﴾[الکهف: ۵]. معلوم میشود جناب آقای برقعی دوجلد «عقبات الأنوار» آیۀ الله میرحامد حسین (قُدّسَ سرّه) را ندیدند که متعلق به قضّیه غدیر خُمّ است که در جلد اوّل آن راویان خطبه را نام برده.
جواب دهاتی بر آقای محلاتی: بهتر بود این آیه را درباره خودتان استعمال فرمایید که ادّعایتان نظیر ادّعای کسانی است که این آیه در مذمتشان نازل شده؛ زیرا ما قبل آیه شریفه، این آیه مبارکه است که میفرماید: ﴿وَيُنذِرَ ٱلَّذِينَ قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗا ٤﴾[الکهف: ۴]. آری کسانی که علی÷و فرزندان بزرگوارش را «خلفاءُ الله فی الأرض والسماوات» میدانند در ردیف کسانی هستند که برای خدا فرزند قائلاند زیرا فرزند، خلیفه پدر و جانشین او میشود وگرنه خدا مقام خود را به کسی نمیدهد و نمیگذارد کسی بر جایش بنشیند، و آن که برای خدا فرزند قائل شده مورد مذمت پروردگار جهان است که فرموده این سخنی که از دهان اینان بیرون میآید خیلی نا هموار است و اینان جُز دروغ نمیگویند. پس این آیه شامل کسی است که برای خدا جانشین و فرزند تراشیده و شامل حال علامه برقعی نمیشود.
أمّا تقصیر علامه برقعی آن است که سند این خطبه غدیریّه را به خوانندگان عرضه نکردند که اگر چنین کرده بودند دیگر احتیاج به نوشتن آن مقاله در مجلّه رنگین کمان نداشتند زیرا سند این خطبه به قدری رسوا است که با آوردن آن سند و معرّفی رجال آن دیگر کسی احتیاج به ردّ کردن جملات آن ندارد [۲].
[۱] رجوع شود به تحریر دوّم کتاب «عرض أخبار أصول بر قرآن و عقول» بررسی احادیثِ باب ۱۱۹ کافی (ص ۵۵۹/۵۶۷) (برقعی)
خواننده محترم میتواند این کتاب را از سایت عقیده (www.aqeedeh.com) بدست بیاورد. (مُصحح) [۲] این حقیر صرف نظر از سند، تأمل روشن در متن حدیث و بررسی آن را مهمّ میدانم و عیوب متن خطبۀ غدیریه را در حاشیۀ (صفحه ۱۴۵ به بعد) کتاب شریف «شاهراه اتّحاد» مطالعه فرمائید. (برقعی)