فهرست مطالب کتاب بحثی عمیق پیرامون مسألة خُمس
۱- در ابتدای کتاب آمده که دلیل خمس در کتاب خدا آیه ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم﴾[الأنفال: ۴۱] میباشد که آیات قبل و بعد آن نیز صدر و ذیل آن مربوط به قتال و جنگ است. بنابراین سیاق آیات، مربوط به جهاد و قتال است یعنی در موضوع قتال نازل گردیده و اهل اطلاع میدانند که تعمیم موضوع و تعمیم و تسرّی حکم آن، به غیر، محتاج دلیل است و چنین مواردی مصداق قاعده «الـمورد لايخصّصُ الوارد» نیست مگر آنکه قصد عوامفریبی درمیان باشد. و هم از این روست که هرجا اسمی از غنائم و مغانم در قرآن درمیان آمده درمیان آیات جهاد و قتال است و هر عاقلی که شیاطین انسی و جنّی مغزش را خراب نکرده باشند میفهمد که کلمه غنیمت در قرآن مربوط به غنائم کفّار و دار الحرب است و شامل أرباح مکاسب مسلمین نمیشود و هرچه غیر این گفته شود ظلم و زور و تحمیل رأی به آیات قرآن است.
۲- در أحادیثی که از طریق فریقین به رسول الله جاز راست و دروغ نسبت دادهاند حتی یک حدیث ضعیف هم یافت نمیشود که رسول الله کلمهای در خصوص خُمس أرباح مکاسب فرموده باشند تا چه برسد به اینکه از مسلمانی دیناری و دانگی بدین نام گرفته باشند و همچنین علیّ ÷در زمان خلافتش.
اینکه محلاتی در صفحه ۴۵ گفته: یک مشت مردمان گرسنه در مدینه چه داشتند که خُمس بدهند؟ جواب او در مقّدمه کتاب خُمس صفحه (ی) ذکر شده و این اشکال را یکی از علمای خمس بگیر نیز ذکر کرده بود که در زمان رسول الله جمسلمین در نهایت فقر و پریشانی بودند و لذا درمیان آنان شخصی که مشمول خمس باشد یافت نمیشد. جواب داده شده که این گفتار به هذیان شبیهتر است تا به برهان! زیرا در زمان رسول الله مردم بسیاری یافت میشدند که مشمول پرداخت زکاه بودند در حالیکه زکاه جُز به اغنیای امّت که دارای نصاب حدّ أقل بیست دینار طلا و یا دویست درهم نقره باشد و یا چهل گوسفند یا سی و چهل گاو سائمه باشند واجب بود و رسول الله از آنان زکاۀ میگرفت أمّا چگونه یک نفر پیدا نمیشد که یک درهم داشته باشد که پنج یک آن را به عنوان خُمس بدهد؟! هر حمّال و بقّال و هیزم شکن و زن چرخ ریس به طور مسلّم پنج ریال و یا یک ریال داشت که رسول اللهجو خلفای او یک ریال و یا یک عبّاسی از او خُمس بگیرند پس چرا نگرفتند؟! واقعاً بیحیائی تا این حدّ از هیچ جانوری دیده نشده، آیا لجوجان عنودی چنین، قابل گفتگو هستند؟
۳- در کتاب خُمس آمده که اگر در آیه خُمس کلمه ذی القربی مربوط به خویشان رسول الله باشد، باری کلمه «مساکین» و «یتامى» و «ابن السبیل» شامل عموم مسلمین است و در این باره نظر مفسرین شیعه و أحادیث أئمه †آمده، و اگر معارض با أحادیثی باشد باید آن أحادیث را ردّ کرد؛ زیرا در اینجا أصل لغت و نظر مفسرین و أحایث صادقین است و در آنجا أحادیثی که صرفنظر از عدم صحّت، مخالف قواعدی است که در این مورد هست و چنانکه سیره رسول الله جنشان میدهد خود آن حضرت هرگز با خُمس غنائم چنین رفتار نکرده و به احدی از اقربای خود نداده تا چه برسد به مساکین و ایتام و ابن السبیل آنان، چیزی از بابت خمس غنائم نداده و اگر هم باید داد مربوط به خُمس غنائم کفّار است نه أرباح مکاسب حمّال و بقّال مسلمین.
۴- در کتاب خُمس آمده که مسأله حرمت زکاۀ بر أهل بیت رسول الله جاختصاص به زمان آن حضرت داشته و این عملی بوده که رسول خدا خود به نفس شریف انجام داده وگرنه کتاب خدا و سیره أنبیاء زکاۀ را بر خویشان رسول خدا حرام نکرده است و پس از رسول خدا جتمام أهل بیت او از زکاۀ استفاده کردهاند و این مطلب با دلائل روشن و براهین متقن آمده است و آقای محلاتی یا آن را نخوانده و یا نفهمیده است و یا فهمیده لیکن تعرض به آن به ضررش بوده است!!.
۵- در کتاب خُمس آمده که شعار أنبیاء «لا أسئلكم عليه أجراً» بوده و اختصاص دادن یک پنجم ثروت روی زمین به عدّهای مورد ندارد و تهمتی است به رسول الله جکه برای خویشان خود چنین میراث عجیبی را دست و پا کرده به اضافه، افترائی است به دین اسلام که دین تبعیض نژادش کردهاند !!
أما آقای محلاتی لجاجت میکند آیه: ﴿إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾[الشورى: ۲۳] در وجوب خُمس کافی است. در صفحه ۴۴ کتابچه گوید: یعنی أجر رسالت، یک پنجم ثروت دنیا برای خویشان او است و عجیب این است که آن بزرگوار أجری نمیخواستند پس اگر مطالعه أجر میکرد تکلیف مردم چه بود؟! لابدّ باید تمام ثروت خود را به عنوان أجری رسالت بدهند!! آیا چنین تهمتی را هیچ بیدینی راضی میشود به رسول الله جبزند و رسول رحمة للعالمین را زحمة للعالمین بگرداند!! زهی بیحیائی!.
۶- در کتاب خُمس آمده که أحادیث خُمس معادن مربوط به زکاة أموالی است که با زحمت کمتری عائد مسلمین میشود چون معادن و غوص و مال مخلوط به حرام و جزو بیت المال بوده و صرف مصالح عموم مسلمین از فقرا و مساکین و غارمین و فی سبیل الله میشود و دلائل آن هم ذکر شده، مراجعه شود.
۷- در کتاب خُمس آمده که بر فرض صحت احادیث مربوط به أرباح مکاسب، به قول شما خاصّ امام است و أئمه چه در حضور و چه در غیبت آن را به شیعیان خود حلال فرمودهاند و در این مورد سی عدد حدیث در مقابل پنج یا ده حدیث خُمس آورده شده و آقای محلاتی آنها را ندیده گرفته چون به ضرر خُمس بگیرها است!!.
۸- و بالآخره در کتاب خُمس فتوای بیش از ۱۷ نفر از علمای بزرگ شیعه چون ابن عقیل و ابن جنید و صدوق و طوسی و سلار و محقق کرکی و محقّق سبزواری و مقدس اردبیلی و صاحب معالم و صاحب مدارک و غیر ایشان آمده که خُمس در زمان غیبت واجب نیست.
پس آن افرادی که آقای محلاتی در آخر این بحث نام برده که خمس را واجب میدانند پارهای از آنان حتی لیاقت آن را ندارند که کفش این بزرگواران را بردارند گرچه فتوای مدّعیان خُمس دلیل متقن شرعی محسوب نمیشود؛ زیرا با کتاب خدا و سنّت رسول نمیسازد و به اضافه، به نفع خودشان فتوی دادهاند و فتوای بدون دلیل پذیرفته نیست. و ما را اگر روزی کتاب خدا و سنّت رسول الله کفایت نکرد و خدای ناکرده آن را کنار گذاشتیم، از آن بزرگواران تبعیّت میکنیم نه از شیخ شعبان رشتی و شیخ علی قوچانی!!.
والسلام عليكم وعلی من اتبع الهدى
از خواننده التماس دعا دارم.
قم: حیدر علی قلمداران