اما مخالفت دعای ندبه با قرآن
چند جملۀ دعای ندبه مخالف با قرآن است.
۱- آنجا راجع به حضرت ابراهیم میگوید: «وسألك لسان صدق فی الآخرین فاجبته وجعلت ذلك علیاً». یعنی: «حضرت ابراهیم از تو سؤال کرد که برای او زبان راستی قرار دهی در آیندگان، پس اجابت کردی او را و قرار دادی آنرا علی». و این افترا به قرآن و حضرت ابراهیم است، زیرا حضرت ابراهیم چنانکه در قرآن است در سورۀ شعرا آیۀ ۴۸:
﴿وَٱجۡعَل لِّي لِسَانَ صِدۡقٖ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ ٨٤﴾[الشعراء: ۸۴] .
یعنی: «و براى من در میان امّتهاى آینده، زبان صدق (و ذکر خیرى) قرار ده!».
گفته و مقصود او این بوده که آیندگان از امم دربارۀ او خوش گفتار باشند و دروغ به او نبندند، و خدا او را اجابت کرد و تمام امتها چه یهود و چه نصاری و چه مسلمین به حضرت ابراهیم ÷خوشبین و او را قبول دارند و او را بتشکن میدانند، و این تناسبی با جملۀ «وجعلت ذلك علیاً» ندارد. خدا در کجای قرآن حضرت ابراهیم یا مقصود او را علی قرار داد. اصلاً او را علی قرار دادی معنی ندارد بلی مقصود از علیاً در سورۀ مریم ارتفاع و بلندیست برای گفتار تمام انبیاء.
۲- در آنجا که میگوید: «أوطأته مشارقك ومغربك وعرجت بروحه إلى سمـائك»که این جملات مخالف قرآن است، اما جملۀ «أوطأته مشارقك ومغاربك» که میگوید: داخل کردی پیغمبر ترا به تمام مشرقها و مغربهایت با آیۀ اول سورۀ اسراء مخالف است، زیرا خدا در این آیه فرموده:
﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَيۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا﴾[الإسراء: ۱] .
«منزه است خدائیکه سیر داد بندۀ خود را از مسجدالحرام تا مسجد اقصی».
نه تمام مشرقها و مغربها.
ثانیاً: زمین مشرقها و مغربها دارد، اما برای خدا مشرقها و مغربها نیست..گویندۀ دعای ندبه خدا را در وسط مشرقها و مغربها قرار داده.
ثالثاً: «ملة عرجت بروحه» مخالف قرآن و ضرورت اسلام است، زیرا در آیۀ سورۀ اسراء، خدا فرمود:
﴿أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ﴾[الإسراء: ۱] .
« خدا سیر داد بندۀ خود را».
و بنده به کسی گفته میشود که دارای بدن و روح باشد، و به روح و یا تنها عبد گفته نمیشود، اجماع تمام علمای اسلام خصوصاً علمای شیعه بر این است که معراج رسول خدا با بدن و جسمانی بوده، نه معراج روحی. و اگر معراج روحی بود مردم تعجب و انکار نمیکردند، در حالیکه در تمام تواریخ ذکر شده که مردم حجاز تعجب و انکار نمودند معلوم میشود کسیکه دعای ندبه را ساخته فلسفه مسلک و یا مذهب او، مانند شیخیه بوده.
۳- در آنجا که میگوید: «وأودعته علم ما کان وما یکون إلى انقضاء خلقك»یعنی: «علم آنچه بوده و خواهد بود تا انقراض عالم را به او سپردی». در حالیکه چند جای قرآن ضد این جمله است، در یک جا قرآن فرموده:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّي﴾[الأعراف: ۱۸۷] .
«درباره قیامت از تو سؤال مىکنند، کى فرامىرسد؟! بگو: «علمش فقط نزد پروردگار من است».
یعنی پیامبر اعتراف می کند که او با آنکه پیامبر است، اما علمی بوقت قیامت ندارد، چه رسد به غیر او.
و در آخر سورۀ لقمان میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُ﴾[لقمان: ۳۴] .
یعنی: «آگاهى از زمان قیام قیامت مخصوص خداست، و اوست که باران را نازل مىکند، و آنچه را که در رحمها (ى مادران) است مىداند، و هیچ کس نمىداند فردا چه به دست مىآورد، و هیچ کس نمىداند در چه سرزمینى مىمیرد؟».
که علم این پنج چیز را خدا منحصر به خود قرار داده، و حضرت امیر ÷در نهجالبلاغه خطبۀ ۱۲۸ فرموده: این پنج چیز را نه پیغمبر میداند نه وصی او.
در سورۀ توبه فرموده:
﴿وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡ﴾[التوبة: ۱۰۱] .
یعنی: «بعضی از مردم مدینه ثابت بر نفاقند تو نمیدانی ما که خدائیم میدانیم».
و در سورۀ مطففین فرموده:
﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا عِلِّيُّونَ ١٩﴾[المطففین: ۱۹] . ﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا سِجِّينٞ ٨﴾[المطففین: ۸] .
یعنی: «تو نمیدانی علیین و سجیین چیست».
و در سورۀ احقاف آیۀ ۹ فرموده:
﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ وَمَآ أَدۡرِي مَا يُفۡعَلُ بِي وَلَا بِكُمۡۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ﴾[الأحقاف: ۹] .
«بگو... من نمیدانم با من و با شما چه خواهد شد من پیروی نمیکنم مگر آنچه وحی شود».
و در سورۀ اسراء فرموده:
﴿وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِيلٗا﴾[الإسراء: ۸۵] .
«عطا نشده بشما مگر کمی از علم».
و در سورۀ کهف آیه ۲۴ وارد شده که از رسول خدا سؤالی کردند وگفت جواب میدهم ولی ان شاءالله نگفت، پس تا چهل روز وحی نیامد و رسول خدا صندانست جواب گوید پس اگر علم ماکان و مایکون داشت جواب میداد، پس این جمله ضد قرآنست.
۴- جملۀ «ثم جعلت أجر محمد صلواتك علیه وآله مودتهم في کتابك فقلت: ﴿ وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن يَهۡدِيَنِ رَبِّي لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا﴾[الکهف: ۲۴] . ﴿قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾».یعنی: «سپس قرار دادی اجر محمدصرا مودت و دوستی اهل بیت او در کتاب خود، پس گفتی: بگو سؤال نمیکنم برسالتم اجری مگر دوستی در خویش و نزدیکی». و این مطلب ضد قرآنست، زیرا قرآن یکجا در سورۀ یوسف آیۀ ۱۰۴ فرموده:
﴿وَمَا تَسَۡٔلُهُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ﴾[یوسف: ۱۰۴] .
«سؤال نمیکنی تو بر رسالتت اجری از ایشان».
و در سورۀ ص آیۀ ۸۶ فرموده:
﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ﴾[ص: ۸۶] .
«بگو سؤال نمیکنم بر رسالت اجر و مزدی».
و در سورۀ شعراء چند مورد از قول پیغمبران نقل کرده که:
﴿وَمَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾[الشعراء: ۱۰۹، ۱۲۷، ۱۴۵، ۱۶۴ و ۱۸۰] .
«و سؤال نمیکنم بر رسالت اجری نیست اجر من مگر بر خدای رب العالمین».
حال میگوئیم: در تمام این آیات، خدا فرموده: اجری برای رسالت رسولان خدا نیست، چگونه در آیۀ سورۀ شوری که آیۀ مودتست ودر دعای ندبه آورده خدا فرموده: بگو اجر رسالتم دوستی با اهل بیت من است. قرآن، که ضد و نقیص نمیگوید، یکجا بگوید: اجر نمیخواهم، جای دیگر بگوید: اجر میخواهم. پس باید فهمید که سورۀ شوری که آیۀ مودت ذی القربی در آنست در مکه نازل شده، ودر آن وقت حضرت امام حسن و امام حسین ÷نبودند، واهل بیت و آیۀ تطهیری نبود تا ینکه خدا بگوید به مشرکین بگو: من اجر نمیخواهم مگر دوستی اهل بیتم، باضافه مشرکین خود او و رسالت او را قبول نداشتند چگونه اولاد و عترت او را دوست بدارند و آنرا اجر رسالت حساب کنند؟! پس باید دقت کرد که این آیه چه میگوید، در این آیه خطاب به مشرکین است، خدا فرموده: به مشرکین بگو: مرا به خیر شما امید نیست شرم رسانید، یعنی: به ایشان بگو من از شما چیزی نمیخواهم تا خیال کنید ادعای من برای دنیاطلبی است، بلکه خویشی مرا با خودتان مراعات کنید. زیرا رسول خدا صبا مشرکین قریش فامیل بود. پس در این آیه میخواهد بفرماید: مودت وخویشی مرا مراعات کنید و مرا آزار و انکار نکنید. در اینجا مفسرینی که متوجه نزول آیه بودند الا را به معنی بل گرفتهاند، و اگر غیر این باشد آیه لغو میشود و خدا که لغو نمیگوید، مفسرین شیعه و سنی اکثرا برخلاف ظاهر آیه سخن گفتهاند.