نقش انبیاء در سعادت بشر

جهانی جدید

جهانی جدید

اگر قدری به عقب برگردید و به دنیای هزار و چهار صد سال پیش نظری بیفکنید و فریبندگی مناظر زیبا و لباس‌های رنگارنگ و ذخایر طلا و نقره و ساختمان‌های مجلل و با شکوه را کنار بگذارید و کمی هم به انسانیت بیندیشید خواهید دید، که در اقیانوس بی‌کران زندگی همواره ماهی بزرگ، ماهی کوچک را شکار می‌کرد. و در بیشه‌زار انسانیت شیرها و پلنگ‌ها و خوک‌ها و گرگ‌ها، گوسفندان ضعیف را طعمه‌ی خود قرار داده بودند. بدی بر نیکی، رذیلت بر فضیلت، خواسته‌های نفسانی بر عقل و خواست‌های تن بر آمال مطلوب روح، چیره و اوضاع آشفته و بحرانی بود.

متأسفانه! از هیچ گوشه‌ی دنیا فریاد اعتراض و احتجاجی بگوش نمی‌رسید، بر چهره‌ی باز انسانیت، اخم و ترشرویی مشاهده نمی‌شد. دنیا به مثابه‌ی بازاری که در آن انواع کالاها را به مزایده می‌گذارند، گردیده بود. پادشاهان و وزراء و ثروتمندان و فقراء همه قیمت گذاری شده بودند و در جهت اغراض و منافع شخصی به فروش می‌رسیدند و کسی نبود که خود را فراتر و با ارزش‌تر از خرید و فروش خریداران قرار داده باشد و بانگ برآورد که کل نظام هستی در برابر من پست و حقیر است، زیرا من برای هدف و جهانی والاتر آفریده شده‌‌ام، چگونه می‌توانم روح خود را در ازای متاع اندک این دنیای محدود و فانی بفروشم.

ملت‌ها و کشورها و قبایل و خانواده‌ها در حصار خودساخته‌ی خویش محصور و محبوس بودند، جز در دایره‌ی تنگ و افق محدود فکری خویش به مصالح و منافع جامعه‌ی انسانیت نمی‌اندیشیدند.

زندگی به طور کلی بازار مکر و فریب گشته و منبع شر و فساد شده بود. انسانیت چنان جسد سرد و بی‌روحی شده بود که در آن تپش و سوز قلب و حرارت عشق و محبت وجود نداشت، گویی بر کالبد معنویت انسان، جنگلی از فساد و تباهی روییده بود و در هر گوشه‌ی این جنگل حیوانات درنده و خون‌خوار و مارهای زهرآگین جای گرفته بودند و انسانیت در چنان لجن‌زاری فرو رفته بود، که امکان خروج از آن برایش مشکل می‌نمود.

زیرا در آن لجن‌زار هولناک همه چیز (جز انسان واقعی) یافت می‌شد و اگر گاه گاهی انسان‌های پاک نهادی آشکار می‌شدند به غارها و کوهسارها یا معابد و خلوتگاه‌ها پناهنده و معتکف می‌شدند، تنها به کشیدن گلیم خود از آب اکتفا می‌نمودند و نیز از مسایل و مشکلات انسانیت جشم فرو بستند، در کمال بی‌تفاوتی بسر می‌بردند و به آن حصار و محدوده‌ی تنگ، دل خوش کرده بودند و در نتیجه مردی یافت نمی‌شد که پا به میدان مبارزه نهاده باشد و علیه اوضاع نابسامان یاد شده قیام کند و به گفته‌ی حافظ:

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند
کس به میدان‌رو نمی‌آرد سواران را چه شد

ناگاه در جسم افسرده و بی‌جان انسانیت حرکت و جنبشی به وجود آمد، قلبش تپیدن گرفت و لانه و آشیانه‌ی پرندگان و موجوداتی که ابتدا آن‌را بی‌جان تصور کرده بودیم و بر آن آشیانه ساخته بئدیم به لرزه درآمد.

راویان گذشته تحول فوق را چنین تفسیر می‌کنند. که در اثر آن کنگره‌های کاخ کسری سقوط کردند و آتشکده‌های پارس خاموش گشتند.

ولی تاریخ نگاران امروزی، چنین ارزیابی می‌کنند که انقلاب درونی و حقیقی انسانیت بود که بر بعد بیرونی آن نیز جنبش و دگرگونی به وجود آورد و در اثر آن، قلعه‌ها و ساختمان‌های خارجی درهم ریخت و تارهای عنکبوتی و لانه‌های چوبی از هم پاشید.

هنگامی‌که زمین لرزه‌ای ساختمان‌های مقاوم و برج‌های آهنین را همچون برگ‌های پاییزی فرو می‌ریزد، چگونه می‌توان انتظار داشت که با نزول اجلال سرور کاینات محمد مصطفی ج در نظام‌های خود ساخته‌ی بشری تزلزل به وجود نیاید.

حقا که پیامبر اکرم ج با بعثت بی‌نظیر خویش در مکه‌ی معظمه که به منزله‌ی قلب تپنده‌ی جهان متمدن است، خون گرم بر پیکر انسانیت تزریق کرد. در رسالت حضرتش که عصاره‌ی آن لا اله الا الله و محمد رسول الله بود. تمام شئون زندگی بشر را دربر گرفت. (تاریخ بهترین گواه این واقعیت است که رسالت فوق کاخ‌های کفر و الحاد را یکی پس از دیگری به طرز بی‌سابقه‌ای متزلزل ساخت).

اذهان کند و انحرافی با شنیدن کلمه‌ی اسلام بی‌درنگ مات و مبهوت گردیدند و فریاد برآوردند که:

«آیا می‌توان منکر همه‌ی معبودانی که ما پرستش می‌کردیم، شد و به جای آن‌ها تنها خدای واحد قرار داد؟! این واقعاً یک ادعای شگفت‌انگیز می‌باشد».

بدین جهت دست به تلاش و قیام مذبوحانه زدند، بر آن شدند تا به هر شکل ممکن شد، راه این حرکت الهی را بگیرند.

باید اندیشید که این اشعار کوبنده حاوی چه مطلبی بود که اینگونه زندگی عصر جاهلیت را تحت تأثیر قرار داد؟ باید گفت شعار فوق بیانگر این معنی بود که ای مردم! بدانید که این جهان همانند جنگل خودرو و خود ساخته‌ای نیست. بلکه یک باغ ساخته شده‌ی با هدف است که باغبان ازل و ابد آن را با طراحی دقیق به وجود آورده و آذین بسته است و بهترین و با ارزش‌ترین گل این بستان انسان می‌باشد. این گل که ثمره‌ی هزاران بهار می‌باشد. آن قدر با ارزش است که جز خالق و آفریننده‌اش هیچ کس نمی‌تواند برای آن تعیین ارزش کند. انسان دارای روحی عالی و همتی بلند و خواستی پایان‌ناپذیر و دلی بی‌قرار می‌باشد که هیچ چیز از اشیاء دنیا نمی‌تواند به او آرامش بخشد. روح چنین موجودی در این دنیا اشباع و ارضاء نمی‌شود.

او نیاز به دنیایی بزرگ و جهان پهناور دیگری دارد که این دنیا در مقام مقایسه با آن بازیچه‌ای بیش نباشد و همچون قطره‌ای در برابر دریا باشد و عیش و طیش این جهان نیز با آسودگی و رنج آن جهان قابل قیاس نباشد. اقتضای فطری انسان تنها عبادت ذات یگانه‌ای است که باید جوینده‌ی رضای او باشد و کلیه‌ی تلاش و جدیتش را در راه رضای او مصروف گرداند. او نباید در مقابل اشیای مخلوق اعم از جاندار و بی‌جان سر تسلیم فرود آورد، بلکه خود را ملزم به بندگی و پرستش ذات یگانه‌ی آفریدگار بداند. زیرا همه‌ی کاینات مسخر انسان و انسانیت هستند و او نیز به نوبه‌ی خود مأمور خدمت و بندگی آن ذات می‌باشد. بدین جهت و برای اثبات همین مدعا، فرشتگان که امنای نیروی کاینات و درگاه ایزدی هستند، مأموریت سجده نمودن به حضرت آدم را یافتند.

هنگام بعثت پیامبر اکرم ج دایره‌ی فکری دنیا آن قدر تنگ و محدود شده بود که هر فرد با دید و فکر محدود و معیارهای خود ساخته و ذهنی خویش مسایل مختلف زندگی و شخصیت افراد را مورد سنجش قرار می‌داد. به همین دلیل بعد از تفکر و تدبر زیاد درباره‌ی رسول اکرم ج نیز چنین می‌پنداشت که آن حضرت هم مانند سایر انسان‌های آن زمان جویای حکومت و ثروت و لذات دنیوی است. به نظر آن بیچارگان هدفی والاتر از این وجود نداشت، که انسان‌ها، در پی کسب آن باشند.

بدین‌ منظور بود که هیأتی را جهت پیشنهاد اهداف یاد شده به حضور پیامبر اکرم ج اعزام داشتند، که این عمل خود آشکارا بیانگر طرز تفکر غلط و جهان بینی پوچ مردم آن روزگار بود.

پیامبر در پاسخ هیأت مذکور مطالبی ایراد فرمودند که در واقع به بهترین وجه هدف نبوت را نیز روشن ساخت. «به خدا سوگند اگر خورشید و ماه را در دست راست و چپم قرار دهید دست از دعوت به اسلام بر نخواهم داشت» حضرتش اثبات نمودند که جوینده‌ی مسایل پست دنیوی نبوده است و بالاتر از ارزش‌های جهان مادی می‌اندیشد. او رفاه و آسایش فردی را مد نظر قرار نداده است بلکه خواستار نجات و رهایی ابنای بشر است. نمی‌خواهد که برای خویش در جهان بهشتی مصنوعی بسازد، بلکه خواهان بازگشت انسان رانده شده از بهشت و مخلد ماندنش در آن جاست. پیامبر ج برای سیادت و سروری خویش تلاش نمی‌کند، بلکه می‌خواهد بشریت را از بندگی هم نوع نجات دهد و بنده‌ی مالک و معبود حقیقی بگرداند.

آری! جهان بینی اسلام بر اساس و پایه‌ی فوق پی‌ریزی شده است، این گونه بود که سفرا و نمایندگان امت اسلام، شعار یاد شده را مبنای حرکت خود قرار دادند و در دربار کسراها و قیصرها صراحتاً اعلام نمودند که، خداوند ما را برای تحقق این آرمان الهی مبعوث نموده است، که بندگانش را از بندگی انسان‌ها نجات دهد و به بندگی خدا بکشاند و از محدوده‌ی جهان فانی بدر آورد به فراخنای آخرت سوق دهد و از ظلم و جور ادیان رها سازد، در پناه عدالت اسلام گرد آورد.

دین جهت بود که رهبران اسلام هرگاه فرصت حکومت و فرمانر‌وایی می‌یافتند بر اساس اصول یاد شده سیاست و کشورداری می‌کردند. در حکومت آن‌ها بندگی انسان‌ها وجود نداشت. و اوامر آن‌ها حاکم نبود، بلکه قانون خدا پیاده می‌شد و تنها خدا مورد پرستش قرار می‌گرفت. این فرمانروایان نه تنها اجازه، بلکه اعتقاد به تحقیر یک انسان عادی را نداشتند و اگر چنین وضعیتی را احساس می‌کردند، بی‌درنگ بر آن اعتراض می‌نمودند.

فرمان‌روایان راستین صدر اسلام که به تعبیری در رأس هرم قدرت سیاسی نیز قرار داشتند، طوری زندگی و حکومت می‌کردند که هیچ‌گونه وجه تمایزی بین آن‌ها و سایر مردم مشاهده نمی‌شد. چه بسا کسانی آن‌ها را کارگر می‌پنداشتند و از آن‌ها می‌خواستند که باری را بر دوش نهاده و به مقصد برسانند و حتی ثروتمندترین فرد مسلمان نیز بگونه‌ای می‌زیست که رنگ هیچ‌گونه رفاه و آسایش در زندگی وی بچشم نمی‌خورد. زیرا توجه آنان به هدف نهائی که در ورای این زندگی مادی وجود دارد معطوف شده بود.

آری! اساس و شالوده‌ی اعتقاد این امت بر ایمان به خدا و حقایق معنوی نهاده شده است بگونه‌ای که هر فرد مسلمان از هنگام تولد تا مرگ اذعان دارد که بزرگترین قدرت و نیرو از آن خداست و زندگی حقیقی پس از مرگ آغاز می‌گردد. هنگامی‌که کودک مسلمان به دنیا می‌آید، ابتدا در گوشش اذان گفته می‌شود و زمانی که چشم از جهان فرو می‌بندد، باز هم با اعتراف به کلمه‌ی (توحید) دارفانی را وداع می‌گوید. در اوج غفلت و فراموشی انسان‌ها یعنی هنگامی‌که ساکنان شهرها غرق در تلاش معاش گشتند و جز به نیازهای مادی نمی‌اندیشند، ناگاه فریاد رسای مؤذن که «حی علی الصلوة و حی علی الفلاح» بشتابید به سوی نماز و بپا خزید برای رستگاری، از مناره‌های مسجد طنین‌انداز می‌شود، پرده از حقایقی بر می‌دارد و بر خلاف پندارهای آنان اعلام می‌دارد، که علاوه بر جسم و تن، حقیقت و واقعیت بزرگتری وجود دارد و آن همانا کامیابی و رستگاری واقعی است. غوغای بازار در مقابل این ندای مؤذن فروکش نموده است و همه‌ی حقایق جعلی در برابر این واقعیت حقیقی محو می‌گردد. اینجاست که بندگان خدا پروانه‌وار به این شعار رستگاری لبیک می‌گویند و مشتاقانه به سویش می‌شتابند. هنگامی‌که شهر در خواب عمیق و مرگ آسائی فرو می‌رود و دنیا همانند مقبره‌ای گسترده می‌شود. این نوید (الصلوة خیر من النوم) است که همچون سپیده‌ی صبح، تاریکی و ظلمت را زدوده است و به انسان‌ها پیام حیات و زندگی می‌بخشد. آری در آن زمان که انسانیت در غرقاب سلطنت و مادیت غوطه‌ور شده است و فریاد انا ربکم الاعلی سر می‌دهد، و اعلان (مالک من اله غیری) می‌کند. باز این ندای مؤذن و داعی خداست که غرورش را با خاک یکسان می‌نماید و مغز تهی و انحرافی‌اش را هدایت می‌بخشد. آری! چشمه و منبع این عرفان و ایمان، همانا در اعلان بعثت پیامبر اکرم ج و دعوت و تعلیم اوست و همین عرفان و ایمان و اعلان است که می‌تواند به جهان حیاتی نو دهد و تنها وسیله‌ی یک انقلاب واقعی و سازنده باشد.