نقش انبیاء در سعادت بشر

دسته‌های امت در پیشگاه رسول معظم

دسته‌های امت در پیشگاه رسول معظم

ایزد متعال نویسندگان و نگارندگان تاریخ را که در پاک‌ترین پایگاه‌ها لحظه‌ای راحت و آسوده نمی‌نشینند بیامرزد. اینان با مشاطه‌گری(آرایش کردن) عروس ذوق و اندیشه خود، به هر کجا که ره می‌سپارند، در فضای بی‌کران دانش و مطالعه استنشاق می‌کنند. می‌خواهند بین گذشته و حال پلی ایجاد کنند، می‌خواهند گذشته را با حال پیوند دهند. یعنی به مجرد اینکه مناظر دل‌انگیز یا اسف‌باری در برابر دیدگانشان ظاهر می‌گردد، تلاش می‌کنند که به کشف سر منزل، به وجود آورنده‌ی این مناظر دست یابند. ریشه‌ی این مناظر بدیع از کجاست؟ این منظره‌های دل فریب نتیجه‌ی چیره دستی چه هنرمندی است؟

دیروز در مسجد پیامبر ج در روضه‌ی جنت نشسته بودم، در چهار سوی من گروه نماز گزاران، برخی در سجده و عده‌ای در حال رکوع بودند. آوای دلنواز تلاوت قرآن مجید، همچون صدای زنبوران عسل در کندو، در فضا طنین‌انداز بود. در حالی فرو رفتم که لازم بود از مکان و زمان فارغ شوم، شایسته بود که دمی تاریخ و شخصیت‌های تاریخی را از یاد ببرم. ولی بر خلاف مصلحت من، ناگاه هجوم یادداشت‌های قدیمی و جریانات باستانی تاریخ سراسر مغز و نهانخانه‌ی دلم را اشغال کردند و در تصرف خود گرفتند و من در مقابل نیروی آن‌ها زبون و درمانده گشتم.

چنان احساس کردم که گویا به برخی از شخصیت‌ها و رهبران بلند پایه‌ی دینی گذشته، حیات دوباره عطاء گردیده است و آنان به صورت هیات‌ها و دسته‌ها یکی پس از دیگری به محضر پیامبر ج شرفیاب می‌شدند و در این مسجد عظیم الشان، پس از ادای فریضه‌ی نماز به پیشگاه رسول گران قدر شرف حضور حاصل می‌کنند و درود گویان زبان به عرض ارادت و اخلاص می‌گشایند و به احسان و نیکی‌های بی‌شمار او اقرار می‌کنند. با وجود آنکه آنان از نظر زبان و طبقات یا یکدیگر تفاوت دارند. ولی جملگی به یک زبان بر این مطلب گواهی می‌دهند که او همان پیامبری است که به خواست و اراده‌ی خداوند آنان را از ظلمت‌کده‌ها به سوی نور و از تیره بختی به سوی سعادت و خوشبختی و از پرستش مخلوق به عبادت خدای یگانه و از ظلم و جور ادیان به عدل و انصاف اسلام رهنمون گشته‌اند و نیز آنان را از تنگنای دنیا به فراخنای آن بیرون آورده است. همگان اعتراف می‌کنند که وجودشان مدیون و مرهون نیکی‌های پیامبر است.

وای اگر آن همه نعمت‌ها که بخاطر مقام و شخصیت نبوت به آنان ارزانی شده و سبب مباهات و سعادت‌شان گردیده است یکباره از آنان سلب گردد، آن وقت درست همانند جسد بی‌جان و تن بی‌روان می‌شوند و مجدداً به عهد ظلمت تاریخ بر می‌گردند، آنجا که ظلم و استبداد بر همه جا فرمانروایی می‌کرد و در این صورت دیگر نامی از تمدن و اعتبار کنونیشان بر جای نخواهد ماند. ناگاه نگاهم به یک طرف جلب شد، دیدم گروهی در کمال آرامش و وقار در حالی که از سیمایشان نور علم و فراست مشهود بود، از در جبرئیل (که نزدیک‌ترین دروازه به من بود) داخل می‌شوند. آنان در بین باب جبرئیل و باب رحمت پراکنده شدند تعداد این گروه به قدری زیاد بود که شمارش آن برای من کاری دشوار بود. من از دربان جویا شدم که اینان کیستند؟ او پاسخ داد: «اینان پیشوایان این امت و رهبران و دانشمندان برجسته و نوابغ انسانیت‌اند». هر یک از اینان پیشوای یک ملت و بنیان‌گزار یک مکتب و به وجود آورنده‌ی یک علم و فن و مربی یک نسل می‌باشد. آثار جاودانی آنان هنوز هم به چشم می‌خورد نسل‌های فراوانی در پرتو معلومات و تحقیقات‌شان در مسیر صحیح زندگی راه سپرده‌اند و به مقصد رسیده‌اند، دربان چند تن از آنان را با عجله نام برد: امام مالک، امام ابوحنیفه، امام شافعی، امام احمد بن حنبل، لیث ابن سعد مصری، امام اوزاعی، امام بخاری، امام تقی الدین ابن تیمیه، ابن قدامه، ابو اسحاق شاطبی، کمال ابن همام، شاه ولی الله دهلوی، امام محمد غزالی.

این شخصیت‌های برجسته هر چند از نظر زمان و وطن و پایه‌های علمی و مراتب معنوی با همدیگر تفاوت داشتند، لیکن جملگی به اتفاق در حالی که اشک شوق از دیدگانشان می‌بارید به پیشگاه رسول گرامی حاضر شدند و به عرض ارادت و سپاس‌گزاری پرداختند.

من از مسافت نسبتاً دوری مشاهده کردم که نخست آنان با خضوع و خشوع هر چه تمام‌تر دو رکعت نماز تحیة المسجد به جای آوردند آنگاه با فروتنی و ادب فراوان به طرف مرقد مطهر پیش رفتند و با گفتاری مختصر اما دنیایی سراسر معنی بر روان پاک آن حضرت درود گفتند، صدای وقار آمیز و گریه آلودشان را می‌شنیدم که موقرانه چنین می‌گفتند: ای رسول گرامی، اگر شریعت دادپرور و عدالت گستر و جاودانی تو نبود، اگر آن اصول همیشگی که می‌تواند ذهن و استعداد بشر را به آن پایه و مایه برساند که از باغ اندیشه گل‌ها بیافریند و صحن گیتی را چون فردوس برین عطر آگین کنند، نبود و اگر نظام حکیمانه و معجزه آسایت که انسان را به سیر در آفاق و انفس وا می‌دارد وجود نداشت و اگر انسان‌ها به همه‌ی آن‌ها نیازمند و محتاج نبودند به راستی نه این مجموعه‌ی عظیم فقه اسلامی و قوانین سرشار از حکمت که دامن دیگر ملت‌ها از آن خالی است به وجود می‌آمد و نه این کتابخانه‌های بزرگ اسلامی تأسیس می‌شد، به طوری که کتابخانه‌های دینی جهان در برابر آن ناچیز به نظر می‌رسند.

و اگر تلاش و سخت کوشی تو در نشر علم و معرفت، الگو و نمونه نمی‌بود و راهنمایی‌های ارزشمندت شدیداً ما را به تدبر و تعقل در آیات الهی دعوت نمی‌کرد، هرگز بار درخت علم به این اندازه عالم گیر نمی‌شد و عقل انسانی از زنجیر اسارت رهایی حاصل نمی‌کرد و دنیا همچنان در تیرگی‌های جهالت خود باقی مانده بود و از موهبت نور علم محروم می‌گردید.

من هنوز تشنه‌ی نظاره این گروه بودم، گفتار شیرین و پر مغز آنان سامعه‌ام را نوازش می‌داد و بیان حکمت آمیزشان روحم را صفا می‌بخشید که ناگاه ورود گروهی از طرف باب الرحمه نگاه مرا به سوی خود جلب کرد. روشنایی طلعت ماه گونه‌ی آنان از صفای باطن و تقوی و عبادت بی‌ریایشان حکایت‌ها داشت.

مرا گفتند که در میان این گروه، حسن بصری، عمر بن عبدالعزیز، سفیان ثوری، جنید بغدادی، فضیل بن عیاض، داود الطایی، ابن سماک، عبدالقادر جیلانی، نظام الدین بدیوانی، و نظایر آن حضور دارند.

آنان نیز پس از ادای نماز با دنیایی وقار به طرف مدفن آن حضرت ج روان شدند، همین‌که بر سر مزار آن بزرگوار که رحمت بر آن تربت پاک باد رسیدند، پس از نثار درود و سلام چنین گفتند:

ای رسول خدا اگر رفتار و کردار شایسته و پسندیده‌ی شما که برای آیندگانش اسوه و نمونه قراردادی، در مقابل ما قرار نداشت و چنانچه این میراث شما که (خدایا زندگی حقیقی همان زندگی آخرت است) و اگر این سفارش حضرتت که (در دنیا آن‌چنان زندگی کنید که گویا یک مسافر و یا یک رهگذرید) و اگر آن زندگی نمونه و ساده‌ی شما که ام المومنین عایشهل بدین‌سان بیانگر آنست که: (ماه‌ها سپری می‌گشت ولی در خانه‌ی پیامبر آتشی روشن نمی‌شد و دیگی بر اجاق گذاشته نمی‌شد) نبود، ما هرگز نمی‌توانستیم آخرت را بر دنیا ترجیح دهیم و به عیش اندک و توشه‌ی ناچیز تن در دهیم، نه توان مبارزه با خواهش‌ها و لذات نفسانی می‌داشتیم و نه در برابر جاذبه‌ی دنیا و پست و مقام، آنهمه ایستادگی می‌کردیم.

من هنوز کاملاً گفتار حکمت‌بار و پر معنی‌شان را درست بخاطر نسپرده بودم و از این همه ایمان و ارادت حیرت زده بودم که ناگاه گروه دیگری با وقار و شکوه فراوان از باب النساء داخل شدند، به دقت در آنان نگریستم، خداوندا چه می‌بینم، این محتشمان کیانند؟ اینان زنان عبادت‌گزار مسلمان و پاکدامنی هستند که از نقاط مختلف و دور دست شرق و غرب قلمرو اسلامی رهسپار شده‌اند. بیشتر و بیشتر به آن‌ها خیره شدم، در چهره‌شان ادب و حیاء و ایمان موج می‌زد، کمترین اثر آرایش و بی‌بندوباری و لاقیدی که مخالف آداب اسلامی باشد در آنان به چشم نمی‌خورد، آری نمونه‌ی بارز مومنات، سایحات، ثیبات و ابکارا هم اینانند.

با صدایی نه چندان بلند، در نهایت ادب و وقار، این گونه ابراز احساسات نمودند:

ای رسول خدا، ما از طبقه‌ای هستیم که احسان و نیکیت را بیش از همه کس لمس و دریافت کرده‌ایم، تو را بی‌حد سپاس و درود می‌گوییم. چه نیک بخت موجودی هستیم که به زیارت مرقد مطهرت نایل گشته‌ایم.

پیامبرا، همین ذات مقدس تو بود که به خواست خداوندی زنجیرهای ننگین رسوم جاهلیت را از پای ما خارج کرد. ما را از ستم‌های جامعه و جور و ظلم مردان نجات بخشید. تو بودی که برای همیشه بر عادت پلید زنده به گور کردن دختران و نافرمانی مادران خط بطلان کشیدی و به مردان آموختی تا مادران را گرامی و دختران را عزیز دارند، تا آنجا که فرمودی «بهشت زیر پای مادران است» تو بودی که در میراث ما را شریک کردی و ما را به عنوان مادر، خواهر، دختر و همسر معین کردی.

ما نتوانیم وصف لطف تو گفتن
با همه کروبیان عالم بالا

ای رسول گرامی، تو بودی که ما را در خطبه‌ی معروف روز عرفه از خاطر دور نداشتی و فرمودی: ای مردم! درباره‌ی زنان از خدا بترسید زیرا شما آنان را به نام امانت خدا در اختیار دارید.

ای پیامبر بزرگوار، تو بودی که گاه و بیگاه مردان را به خوش رفتاری نسبت به همسرانشان و ادای حقوق آنان و حسن هم‌زیستی سفارش فرمودی، خداوند متعال از طرف ما طبقه زنان بهترین پاداش‌ها را به شما ارزانی فرماید.

این صدای لطیف و نرم و موزون هنوز در گوش‌هایم طنین‌انداز بود که چشمم متوجه گروه دیگری شد که از باب السلام وارد می‌شدند، چون بهتر نگریستم فهمیدم که اینان به وجود آورنده علوم و فنون و پیشوایان علم نحو، لغت و بلاغت‌اند.

در بین آنان ابوالاسود دؤلی، خلیل بن احمد، سیبوبه، کسائی، ابوعلی فارسی، عبدالقاهر الجرجانی، سکاکی، مجدالدین فیروز آبادی و سید مرتضی الزبیدی دیده می‌شوند.

اینان جملگی درود و سلام خود را نثار آن حضرت نمودند و در واقع بدین‌وسیله می‌خواستند خراج مراتب علمی و شهرت جهانی خویش را اداء نمایند.

آنان با کلمات ادبی و فصیح و بلیغ خود باب سخن را از این گوشه گشودند:

ای رسول خدا، اگر شما و کتاب نازل بر شما نبود، اگر احادیث شریفه‌ی تو و این شریعت کامل و گسترده‌ی تو که جهانیان از آن بهت‌زده و در مقابلش خاضع و خاشع‌اند و ما برای فراگیری آن ناگزیر به آموختن زبان و ادب عربی که در آن تخصص یافتیم، وجود نداشت هرگز این همه علوم پا به عرصه‌ی حیات نمی‌گذاشت و ما مفتخر به پیشوایی آن‌ها نمی‌شدیم و نامی از شهرت ما در تاریخ علوم نبود. نه علم صرف بود و نه علم نحو و بلاغت، نه این همه لغت نامه‌ها و معجم‌ها تالیف می‌شد و نه این ریزه کاری‌های لغوی به چشم می‌خورد و نه ما موفق به تحمل رنج و زحمت در این راه طولانی و پر پیچ و خم افتخار آفرین می‌شدیم. عجم‌ها نیز با وجود وسعت زبان و زیبایی لهجه‌هایشان به آموزش زبان عربی و مهارت در آن روی نمی‌آوردند و در نتیجه این همه دانشمندان برجسته که علماء و متخصصین ادب عرب به مقام علمیشان معترفند، به وجود نمی‌آمدند.

پس ای رسول خدا، تویی که بعد از بعثت خود بین ما و این علوم واسطه شدی، آری تویی که دست عرب را در دست عجم نهادی و آن دو را به هم نزدیک و سرانجام در آغوش یکدیگر قرار دادی و دور را با نزدیک و عربی را با عجمی پیوند دادی.

ای رسول خدا، واقعاً اگر نعمت گرانقدر وجود تو نبود، حکومت زبان عربی خیلی پیشتر همچون سایر زبان‌ها منقرض شده بود و از صفحه‌ی گیتی رخت بر می‌بست.

و اگر قرآن عظیم از حریم این زبان مردانه پاسداری و نگهبانی نمی‌کرد، به حدی دست‌خوش دگرگونی می‌شد که هیأتش از بین می‌رفت و به مرض دیگر زبان‌ها دچار می‌گشت و زبان و لهجه‌های محلی آن‌ را در خود بلعیده و حل کرده بود.

اینکه در پهنه‌ی گیتی هنوز این زبان به جلوه‌گری و خودنمایی می‌پردازد و از انقراض و سقوط مصون مانده است و دوستی و احترام آن در قلب هر مومن مسلمان جای دارد همه و همه به طفیل وجود مبارک تو به برکت کتاب مقدس و شریعت و آیین جهانی تست. آری به سبب وجود تو است که خداوند متعال این زبان را جاودانی کرده است و حفظ و انتشار و رشد آن‌را در جهان تضمین نموده است. لذا هر کسی که با این زبان سخن می‌گوید و می‌نویسد و بوسیله آن کسب مقام و مرتبه می‌کند و یا به سوی آن فرا می‌خواند «گردنش زیر بار منت تست» هیچ‌گاه نمی‌تواند از عهده‌ی شکر احسان تو بر آید، «کی می‌تواند شکر نیکی‌هایت گفت».

من غرق استماع این سپاس‌گزاری و ابراز احساسات و اعتراف به واقعیت‌ها بودم که یکباره نگاهم به سوی باب عبدالعزیز جلب شد. همین‌که کمی دقت کردم، دیدم آنان گروهی از اقوام مختلف و نژادها و رنگ‌های متفاوت می‌باشند.

در میان آنان بزرگ‌ترین پادشاهان و معروف‌ترین فرمانروایان شرکت کرده بودند. من اینک ولید عبدالملک، ملک‌شاه سلجوقی، هارون الرشید، صلاح الدین ایوبی، محمود غزنوی، ظاهر بیبرس، سلیمان اعظم، اورنگ زیب عالمگیر را می‌دیدم که خدمت‌کاران و نگهبانان را پشت در گذاشته بودند و با فروتنی هر چه تمامتر، آهسته آهسته به پیش می‌رفتند. در این حال شخصیت بلند پایه و کارنامه‌ی زندگی جملگی آنان برابر چشمانم مجسم گردید و به یاد سرزمین‌های پهناور تحت سلطه‌ی آنان افتادم.

در بین این جمع فرمانروایانی حضور داشتند که با تیزروترین شتران قلمرو حکومتی آنان در مدت کمتر از پنج ماه طی نمی‌شد. و نیز افرادی بودند که به قطعات گسترده‌ی ابر چنین خطاب کرده بودند: «ای ابرها هر کجا که می‌خواهید ببارید، چه سرانجام خراج شما به پیشگاه من آورده خواهد شد».

این ادعا نشان‌گر وسعت قلمرو و قدرت حکومت آنان بود و همچنین در میان این گروه افرادی به نظر می‌آمدند که دایره‌ی قلمروشان به نصف جهان می‌رسید و پادشاهان روی زمین ناگزیر بودند که بدانان باج و خراج بپردازند و سلاطین و فرمانروایانی هم در میان این جمع بودند که اروپای آن روز از سطوت و هیبت‌شان لرزه بر اندام داشت.

و در زمان حکومت آنان مسلمانان از چنان احترام و شکوه والایی برخوردار بودند که هرگاه به عزم سفر به شهرهای اروپا قدم می‌نهادند زنگ‌های کلیسا به پاس احترام به دین و قدرتشان از وظایف مختلفه‌ی خود باز می‌ماند.

این گروه به قصد برگزاری و ادای نماز به سوی مسجد نبوی در حرکت بودند تا صمیمانه‌ترین و خالصانه‌ترین درود خود را نثار حضرت ختمی مرتبت کنند.

آنان این عمل را برای خود بزرگ‌ترین سعادت می‌پنداشتند و آرزومند بودند که سلام و تحیت‌شان در پیشگاه رسول اکرم ج مورد قبول واقع گردد. من می‌دیدم که آنان آرام، آرام گام بر می‌داشتند، گویی دل‌هایشان از هیبت و عظمت مقام نبوت مالامال بود تا اینکه به مقام «صفه» که جایگاه صحابه‌ی تنگ دست و فقیر بود، رسیدند.

در اینجا اندکی توقف نمودند و با نگاه‌های توام با احساسات و احترام و شرم مشغول دیدن جایگاه شدند، این همان جایگاهی است که زمانی مسکن فقرا و مساکین ویژه‌ای بود. کنار آن دو رکعت تحیة المسجد را ادا نمودند و به سوی قبر مبارک پیامبر پیش رفتند. آنگاه هر یک به قدر درک و دانش و ایمان خویش با حفظ آداب اسلامی و ملزم بودن به توحید خالص چنین بیان داشتند:

یا رسول الله، اگر در پهنه‌ی زمین وجود مبارک تو خودنمایی نمی‌کرد و اگر جهاد و دعوت تو که کرانه‌های جهان را در بر گرفت و شهرها را فاتح گشت، وجود نمی‌داشت، اگر این دین تو که در پرتو آن پدران و نیاکان ما مفتخر به گرویدن به آن شدند و به وسیله‌ی آن از زندگی ذلت‌بار و حیات منزوی خارج گردیدند و به زندگی عزت‌آور قدم نهادند و کشورهای پهناوری را بنیان نهادند و سرزمین‌های دور دست را به تصرف آوردند، نبود ما نیز نابود گشته بودیم و از بین می‌رفتیم.

یا رسول الله، جهاد و دعوت تو کرانه‌های جهانی را فرا گرفت و موجب فتح شهرها گردید. آیینی که به جهانیان عرضه داشتی، نیاکان ما صمیمانه بدان گردن نهادند و آن‌را پذیرا گشتند و در نتیجه از زندگی منزوی و ذلت‌بار رهایی یافتند به حیات عزت و دلاوری و سر بلندی قدم نهادند و کشورهای پهناوری را که زمانی مردمش را همچون گله‌ی گوسفند با چوب دستی می‌راندند و از آن‌ها خراج و مالیات می‌گرفتند، بنیان نهادند.

یا رسول الله، به راستی اگر وجود تو و جهاد و دعوت تو نبود و اگر این سفر بزرگ از جاهلیت به اسلام و از زندگی شک و محدود به سوی فراخنای جهان و فتح ملت‌ها انجام نمی‌گرفت هرگز پرچم ما برافراشته نمی‌گردید و داستان ما به گوش کسی نمی‌رسید.

ما همچون پیشینیان خود در صحراهای بی‌آب و علف و دره‌های تنگ و باریک به بهانه‌ی بیهوده‌ترین چیزها به همدیگر حمله‌ور می‌شدیم.

قدرتمندان، ناتوانان را شکار و زورمندان، ضعفا را پایمال ظلم و ستم خود می‌کردند.

خوراک ما همچون گذشته حقیر و ناچیز و زندگی ما در سطح پایینی قرار داشت. پرنده‌ی فکر و اندیشه‌ی ما را توان و صلاحیت آن نبود که اندکی بیشتر از محدوده‌ی قبیله و روستایی که در آن زندگی می‌کردیم به پرواز درآید.

ما همچون ماهیان برکه و آب‌گیر و قورباغه‌های چاله‌ها، کوچک و محقر بودیم و در دام محدود تجربه‌های شخصی خود به سر می‌بردیم و به عظمت نیاکان نادان خود ترانه سر می‌دادیم.

ای رسول بزرگوار! شما آن‌چنان روشنی و نوری به ما عطا فرمودید که دیدگان ما باز شد، اندیشه‌مان وسعت یافت و به وسیله‌ی آن توانستیم در دنیای وسیع و گسترده گردش کنیم و پیام این دین مقدس و با عظمت را به جهانیان برسانیم.

ای رسول گرامی! به سبب همین نور بود که استعدادهای نهفته‌ی ما بیدار شد و در نتیجه، با شرک و بت‌پرستی و ظلم و جهل به مبارزه برخاستیم و دولت‌های بزرگ را بنیان نهادیم که در پرتو آن، ما و فرزندانمان مدت‌ها در ناز و نعمت، روزگار به سر بردیم.

امروز آمده‌ایم تا به پیشگاه‌تان سلام گرم و صمیمانه‌ی خود را تقدیم نماییم – آمده‌ایم تا حق محبت و بزرگداشت را به ساحت ارزشمند شما ادا کنیم. ما از این همه افتخاری که به وسیله‌ی دین مقدس اسلام نصیب‌مان گردید. احساس مسرت و خوشحالی می‌کنیم.

هرچند به تقصیرات خود در قبال ارزش‌های بی‌نهایت این دین (که خداوندمان به آن سرافراز کرد) و اجرای احکام و دستورات آن اعتراف داریم و بدین‌سبب از خداوند طلب آمرزش داریم که همو بخشنده و مهربان است.

من به این سلاطین و شکوه و عظمت‌شان خیره شده بودم. چهره‌های مودب و با وقارشان را زیر نظر گرفته بودم و غرق شنیدن سخنان بی‌سابقه‌ی آنان بودم که ناگاه گروه دیگری سر رسیدند. این گروه بدون کمترین توجه به حضور پادشاهان، بی‌باکانه از میان صفوف آنان گذشتند، با خود گفتم، اینان یا شاعران متعهدند و یا مردان انقلابی، آری حدسم بجا بود، چون آنان هم از شعرا بودند و هم از انقلابیون. در میانشان افرادی چون سید جمال الدین افغانی، امیر سعید حلیم، مولانا محمد علی جوهر هندوستانی، شهید حسن البناء، شاعر معروف محمد عاکف ترکی و دکتر محمد اقبال لاهوری حضور داشتند.

این گروه دکتر اقبال را به نمایندگی برگزیدند تا از طرف آنان اظهار ادب و احساسات نماید، اقبال این گونه ایراد سخن کرد:

ای سرور کونین، رهبر بدر و حنین، سلام، سلامی به پاکی قطرات شبنم، سلامی به صفای نفس بامدادی.

درودی چون نور دل پارسایان به تو شمع خلوتگه پارسایی یا رسول الله!

ای تو ما بیچارگان را سازو برگ
وارها این قوم را از ترس مرگ
سوختی لات و منات کهنه را
= تازه کردی کائنات کهنه را
نی خداها ساختیم از گاو، خر
نی حضور کاهنان افگنده سر
نی سجودی پیش معبودان پیر
نی طواف کوشک سلطان و میر
این همه از لطف بی‌پایان تست
فکر ما پروردۀ احسان نست
در عجم گردیدم و هم در عرب
مصطفی نایاب و ارزان بولهب
ای پناه من حریم کوی تو
من بامیدی رمیدم سوی تو

ای سرور کونین، رهبر بدر و حنین، ای رسول الله چیست که من بر زبان رانم و حضرتت از آن آگاه نباشد.

شرح این قصه مگر شمع بر آرد به زبان
ورنه پروانه ندارد به سخن پروائی

من در پیشگاه شما از قومی شکایت سر می‌دهم که برای همیشه مدیون احسان تو اند و دست در میان سفره‌ی گسترده و پر برکت تو دارند.

گله از ملت کشورهایی دارم که به وسیله‌ی دست نیرومند سربازان و جانبازان مومن شما، گردن‌هایشان از یوغ ظلم و استبداد رهایی یافت.

و پالهنگ(افسار) بندگی و بردگی از دست و پایشان باز شد. به آزادی و حریت دست یافتند، به شرف و عزت رسیدند و از نعمت احترام و سرافرازی برخوردار گشتند.

امروز متاسفانه سران این ملت‌ها می‌خواهند وحدت این امت را بر هم زنند و اساس و شالوده‌ای را که شریعت اسلامی بنیان نهاده است منهدم سازند و آن را به صورت گروهک‌ها و نژادها تقسیم نمایند. می‌‌خواهند آن چیز پلید و بوناکی را که آیین تو از بین برد، بار دیگر زنده کنند و آنچه را که تو عرضه کرده‌ای از بین ببرند.

می‌خواهند این امت را به عصر جاهلیت که شما برای همیشه از آن نجاتش دادی برگردانند. می‌خواهند از اروپا، از غرب سرگردان و حیرت زده تقلید نمایند و نعمت خداوندی را به وسیله‌ی ناسپاسی‌های خود به نقمت مبدل کنند و امت را به گرداب ضلالت و هلاکت بکشانند.

مددی‌گر به چراغی نکند آتش طور
چارۀ تیره شب وادی ایمن چکنم

یا رسول الله، جنگ میان چراغ هدایت تو آتش دردناک و خانمان برانداز ابولهب از نو آغاز شده است.

متاسفانه عده‌ی زیادی از عرب زبانان هم به ابولهبیان پیوسته‌اند و امروز بر کارنامه‌های جاهلی و بت‌های شکسته شده افتخار می‌کنند.

آن‌ها می‌خواهند همچون بازرگانانی که چون می‌خرند، کامل می‌گیرند و چون می‌فروشند، کم می‌دهند، باشند.

آن بی‌خبران ناسپاس که هرگونه سرافرازی و قوت و شوکت را به برکت وجود تو کسب کرده‌اند، اکنون تلاش می‌کنند تا ملت‌های خود را به اکراه در آغوش غرب و فلسفه‌های جاهلی از قبیل ناسیونالیسم، سوسیالیسم و کمونیسم، در آورند.

آری، آن بت‌هایی که شما، خانه‌ی کعبه را از لوث وجود آنان پاک ساختی، امروز دوباره با نام‌های دیگر و لباس‌های تازه‌ای بر ملت‌های مسلمان تحمیل می‌شود.

من امروز در برخی از کشورهای عربی که می‌باید مرکز و دژ مستحکم و تسخیر ناپذیر اسلامی باشند، شورش‌هایی می‌بینم که فاروقی لازم دارد تا با آن‌ها به مقابله برخیزد ولی تاسف فاروقی وجود ندارد.

ارتدادهایی می‌بینم که فقط ابوبکری می‌خواهد تا با تصمیم راسخ در برابر آن به ستیز، قیام کند و آتش فتنه را فرو نشاند اما، دریغا که ابوبکری به چشم نمی‌خورد.

یا رسول الله، آرزو دارم سلام و تحیات توام با احساسات من و همراهانم که از اعماق قلبمان برخاسته است قبول بفرمایید.

یا رسول الله، من به شما اطمینان می‌دهم و خدا را گواه می‌گیرم و می‌گوییم:

ما از این رهبران تبهکار و ناسپاس که از قبله‌ی اسلام روی بر تافته‌اند و به غرب و افسون غرب گرایش یافته‌اند، متنفریم.

انزجار و تنفر خود را نسبت به عموم آنان اعلام می‌کنیم.

اینان کافر نعمت‌هایی هستند که رابطه‌ی خود را از شما و آیین شما عملاً منقطع ساخته‌اند.

ما با شما تجدید عهد و وفاداری و محبت می‌کنیم و پیمان می‌بندیم که تا واپسین دم حیات به ریسمان مقدس اسلام چنگ زنیم تا آنگاه که وعده‌ی الهی متحقق شود و به ملاقات پروردگار نایل آییم.

هنوز جملات پربار، از ایمان و یقین اقبال به پایان نرسیده بود که آوای دلنواز اذان از مناره‌های مسجد نبوی در فضا پیچید. الله اکبر، الله اکبر.

من از شنیدن این صدا بهوش آمدم، به خود برگشتم و از عالم رویا و خیال جهان و اندیشه و تاریخ خارج شدم و دوباره به حالت اول بازگشتم، حالا دیگر در مقابل واقعیت قرار گرفته بودم.

می‌بینم که گروهی به نماز ایستاده‌اند و عده‌ای به تلاوت قرآن مجید مشغولند و دسته‌هایی از نقاط مختلف جهان اسلام، به منظور عرض سلام، در بارگاه رسالت حضور می‌یابند.

آمیزه‌ی صداهای مختلف با احساسات و عواطف منظره‌ی بسیار جالبی را به وجود آورده است.

پایان