وامعتصماه
مؤرخ بزرگ، ابن اثیر در کتاب مشهورش «الکامل» چنین روایت میکند:
أنَّ المعتصمَ بلغهُ انَّ امرأةً هاشميةً صاحتْ وهي أسيرةٌ في أيدي الرّوم «وامعتصماه!» فَأَجَابَها وهو جالس على سريره: لبّيكِ لبّيكِ ونَهَضَ مِنْ ساعته وصاحَ في قصره: النفيرَ النفيرَ! وأَشهدَ القضاة والشهودَ على ما وقفَ من الضياعِ وغزا «عمورية» وأَمَرَ بَها فهُدِّمتْ وأُحْرِقَتْ[١].
«به معتصم بالله اطلاع دادند که زنی هاشمی اسیر در دست رومیها چنین فریاد بر آورده است: «وامعتصماه وامعتصماه» معتصم بالله به محض شنیدن این خبر در حالی که بر تختش نشسته بود لبّیک گویان وی را جواب داد و بلافاصله از جایش برخاست و در قصرش فریاد کشید: «آماده برای نبرد، آماده برای نبرد!» قاضیها و گواهان را جهت تحویل و توضیح حدود زمینهای وقفی احضار نمود و شخصاً به جنگ «عموریه» رفت (یکی از شهرهای مهم روم) و آنجا را فتح نمود و طبق دستور، عموریه به آتش کشیده شد».
این حکایت مربوط به زمانی است که قدرت از آن غیرت اسلامی بود و خشم و غضب برای حق، نصرت و انتقامجویی برای مظلوم و گرفتن دست ظالم زمامداران امور مسلمین بود. خویشتن را حامی اسلام و دین میدانستند، به خاطر حمایت از یک فرد ناتوان و یا پیر زنی درمانده، زندگی و هستی خود را به خطر میانداختند. مسلمان در اقصی نقاط دنیا امنیت داشته است، قوی و عزیز بود، به وجود یاورانی که در شرایط خاص، حمایتش کنند و برادرانی که به خاطر وی به پا خیزند، یقین داشت و بدین جهت مجرمین دنیا کاملاً درک کرده بودند که تجاوز بر این مسلمان به منزلهی شورانیدن شیران جنگل و تحریک زنبورهای خشمگین است، تا انتقام نگیرند آرام نمیشوند و دشمن متجاوز به هیچ وجه نه در آب و نه در خشکی، نمیتواند خودش را از چنگشان نجات دهد.
در آن زمان هر فرد از این امّت، امّتی بود و هر تن از حمایت و نصرت همگی برخوردار بود. متولّیان امر مسلمین، کسانی که تاریخ از آنها هرگونه عیب و نقصی را روایت نموده است و هرگز در ردیف نیکان و ابرار، حاکمان عادل و شایسته نبودند و در دین و علم نیز هیچگاه برای خود برتری قایل نبودند و چه بسا بر گناهان و خطاهای خویش اقرار و اعتراف میکردند، از چنان غیرت و حمیّت اسلامی برخوردار بودند که جهت حمایت خانهای از مسلمانان یا جمعی از زنان که مورد تجاوز و تعدّی انسانهای پست قرار گرفته بودند، لشکرهای بزرگی را به فرماندهی بهترین فرماندهان و عزیزترین سرداران نظامی گسیل میداشتند و ماجراهای بس خطرناک به سبب نیّت خالصانه و عاطفهی بلندشان به اذن الله تبدیل به خیر میگردید و اغلب چنین اقداماتی سبب فتحی بزرگ و شروع عهدی نوین میشد.
«بلاذری» در کتاب مشهورش «فتوح البلدان» اینگونه نقل میکند:
جمعی از زنان مسلمان سوار بر کشتی مورد تجاوز گروهی از قوم «مید» از سرزمین «دَیبُل»[٢] قرار گرفتند، آنها کشتی را با تمام بارش توقیف نمودند در این اثنا زنی از قبیلهی «یربوع» فریاد برآورد: «یا حجاج یا حجاج» این فریاد توسط مردم به حجاج رسید. به محض رسیدن این خبر به حجاج، وی بلافاصله لبیک گفت و فردی را جهت آزادی اسیران به والی آنجا به نام «داهر» فرستاد. او جواب داد اسیران در دست رهزنانی هستند، که از قدرت من خارجاند. حجاج در ابتدا سپاهی را به فرماندهی «عبیدالله بن نبهان» فرستاد که با کشته شدن عبیدالله سپاه شکست خورد، سپس سپاهی به فرماندهی «بدیل بن طهفة» فرستاد که وی نیز کشته شد و سپاه شکست خورد. برای بار سوم سپاهی را به فرماندهی «محمد بن قاسم» در زمان «ولید بن عبدالملک» فرستاد که سبب فتح سند گردید.
تاریخ اسلام از اینگونه قهرمانیها، افتخارات و ماجراهایی که غیرت اسلامی در آن بروز نموده، پر است. غیرت یکی از بزرگترین موهبتهای الهی و والاترین گونهی اخلاقی است که زندگی بشریت با آن دارای حرارت، لذت، عزّت و کرامت میشود، و عامل مهمّ در حمایت از تمدّن شایسته و حقوق انسانیّت و در جلوگیری از شکنندگان حرمت و قداست انسانها و تجاوزگران بر ضعفاء کسانی که جز قانون جنگل و بیابان چیزی دیگر نمیفهمند، محسوب میشود.
این نکته قابل ملاحظه است که در طول تاریخ هر کس فاقد غیرت بوده است، همواره از طرف دیگران مورد تحقیر قرار گرفته و با بدترین اوصاف و القاب از وی یاد میشده است.
عربها در دوران جاهلیت و بعد از اسلام، کسانی که از موهبتهای فطری و مکارم اخلاقی برخوردار بودند، غیرت را اساس اخلاق و رکن زندگیشان میدانستند و از اینرو آن قبیلهای که هم پیمانش را در هنگام بروز مصیبتها و تهاجم دشمنان رها میکرد و در کمکش سهل انگاری مینمود، چنان از وی به نفرت و پستی یاد میکردند، که نسل اندر نسل این لکه در خاندانش باقی میماند و با بدترین تعبیرات که هیچگاه در تاریخ ادبیات فراموش نمیشود، از طرف شعراء مورد هجو قرار میگرفت. اصلی که اغلب عربها به آن اعتقاد داشتند، این بود «اُنْصُرْ أَخاكَ ظَالِماً أو مظلوماً»، «برادرت را چه ظالم است و چه مظلوم، حمایت کن».
هرکس این اصل را مورد توجه قرار نمیداد و یا در آن کوتاهی مینمود، در آن جامعه از هیچ ارزشی برخوردار نبود. جمعی از «بنی شیبان» بر فردی بنام «قُریط بن اُنَیف» از قبیلهی «بنی عنبر» حملهور شدند و سی نفر از شترانش را به غارت بردند، طبق رسم جاهلی کسی از قومش به نصرت و حمایتش برنخواست، این موضوع باعث شد تا شاعر غیور و بزرگوار عربی، شعری را بسراید که برای همیشه در آفاق ماندگار شود و ضرب المثلی در جامعهی عربی تلقّی شود و این شعر در نوع خود یکی از اشعار بلیغ و ماندگار جهانی است.
لوْكنتُ منْ مازنٍ لَمْ تَسْتَبِحْ إبلي
بنو اللقيطةِ منْ ذهلِ بن شيبانا
اذاً لقامَ بنصـري معـشرٌ خُشُنٌ
عِند الحفيظةِ إن ذو لوثةٍ لاناَ
قومٌ إذا الـشـرُّ أَبْدَى ناجذيهِ لهمْ
طَارُوا إليهِ زرافاتٍ ووُحْدَانا
لا يسألونَ أَخَاهُمْ حين يَنْدُبُهُمْ
فى النائباتِ على ما قالَ برهانا
لكنَّ قومى وإِنْ كانوُا ذوى عددٍ
لَيْسُوا مِنَ الـشـرِّ فى شَيءٍ وإن هَانا
يَجْزُونَ منْ ظلمِ أهل الظلمِ مغفرةً
ومنْ إسَاءَةِ أَهْلِ السَّوءِ إحسانا
كَأَنَّ رَبَّكَ لَمْ يَحْلُقْ لِخَشْيَتِه
سِوَاهُمْ من جميع الناسِ إنساناً
فَلَيْتَ لِي بِهِمْ قَوماً إذا رَكِبُوا
شَدُّوا الإغارةَ فُرْساناً و رُكْبَاناً[٣]
ترجمه: «اگر من مازنی میبودم (بنو لقیطة) فرزندان (ذهل بن شیبان) شترانم را، غارت نمیکردند.
زیرا در آن هنگام (اگر مازنی میبودم و بر شترانم کسی غارت میکرد) جماعتی خشن در وقت غضب، وقتی که ضعیفان نرم میشوند، برای نصرتم قیام مینمودند.
مازنیها قومی هستند که هرگاه شرّی برایشان پیشآید، گروه گروه و تک تک به طرف آن میشتابند.
هنگامی که برادرشان جهت کمک در مصایب از آنها کمک بخواهد، آنها از وی دلیل و برهان نمیطلبند.
امّا قوم من، اگر چه از نظر نفرات کم نمیآیند، اما در دفع شرّ هر چند هم آسان باشد، هیچ به حساب نمیآیند.
آنها ظلم ظالمین را، با گذشت پاسخ میدهند و بدی بدان را با نیکی. گویا پروردگارت برای ترس از خویش، غیر از آنها از جمع تمام انسانها، کسی را خلق نکرده است.
کاش در عوض آنها من قومی میداشتم که هرگاه بر اسبها سوار میشدند چون شهسواران جهت حمله و غارت به دشمن میتاختند».
اسلام آمد و در اصل مزبور جاهلی که عرب آن را به عنوان یک قانون لازم الاجراء پذیرفته بود، مقداری اصلاح و تعدیل که با روح و طبیعت اسلام و با پیامهای آسمانی همسو بود، به وجود آورد. پیامبر ج خطاب به یارانش فرمود: «اُنْصُرْ أَخاكَ ظَالِـماً أو مظلوماً». صحابه از آنجایی که با فرامین منصفانهی نبوت آشنا بودند، این دستور برایشان غیر قابل انتظار و تعجب برانگیز بود، بلافاصله از وی سؤال نمودند آری! اگر مظلوم بود وظیفهی ماست که نصرتش کنیم اما اگر ظالم بود، چگونه کمکش نماییم؟
رسول خدا ج این تفسیر جدید اسلامی را در جوابشان ارایه داد: «نصرت ظالم اینگونه است که دستش را بگیرید و از ظلم او را باز دارید»[٤].
جهان اسلام قرنها بر این اصل ارزشمند و قانون پاک ادامهی حیات میداد و مسلمانان همیشه برادران خویش را در دور و نزدیک اگر مظلوم واقع میشدند، حمایت میکردند و اگر چنانچه مرتکب ظلم میشدند و در صف ظالمین میپیوستند، با ممانعت از ظلم آنها را یاری میکردند و ظلم را با تمام انواعش در هر نقطهای از جهان اسلام محکوم میکردند و هرگز با ظالم کنار نمیآمدند و در جوارش آرام نمیگرفتند. هیچگاه در برابر جنایت ستمگران، هر چند با عواقب خطرناک دچار میشدند، ساکت نمینشستند و هر کس اینگونه نمیبود و بر خلاف این اصل عمل میکرد، از طرف جامعهی آن روز متهم به خیانت و غدّاری میگردید و شدیداً مورد تنفر عموم بوده است و قاطبهی مسلمانان از وی برائت میجستند.
دیری نپایید که مسلمانان با عصر جدیدی روبرو شدند، در این عصر خودخواهی، جاه طلبی و مقام پرستی بر مسلمانان چیره گشت. گذشته از غیرت اسلامی، غیرت انسانی نیز در وجودشان خشکید، دیگر سقوط دولتی اسلامی، آواره شدن ملتی بزرگ از مسلمانان، فاجعههای ویرانگر، تبدیل شدن مساجد به کلیساها و اذان به ناقوس، اسیر شدن زنان پاکدامن در دست دشمنان غاصب و مصیبتهای متعدد غیر قابل تحمل، مسلمانان را تکان نمیداد.
در این برههی تار و تیره از تاریخ، فاجعهی اسفناک اندلس به وقوع پیوست، شاعر اندلسی «صالح بن شریف رندی» که جهان اسلام را از دیده گذرانده بود، مرثیهی غمناک و گریان خویش را، تقدیم جهان اسلام نمود، امّا این بار نالهی اندوهگین شاعر نتوانست قلبهای مرده را به تکان درآورد و غیرت پنهان را شعلهور نماید.
تَبْكِى الخيفيةُ البيضاءْ مِنْ أَسَفٍ
كما بِكى لِفراقٍ الاِلفِ هَيْمان
عَلى دِيارٍ مِنَ الإسلامِ خاليةُ
قد أقْفَرَتْ ولها بالكفرِ عمران
حيثُ المساجدُ قد صَارَتْ كنائسَ ما
فيهنَّ إلاّ نَوَاقِيسٌ وصُلْبَانُ
حتى المحاريبُ تَبْكِي وهي جامدةٌ
حتى الـَمنابرُ تَرْثي وهي عِيْدَانُ
أَعِندكم نَبَأُ مِن أهلِ أندلسْ
فَقَد سَرَى بحديثِ القومِ رُكْبان
كَمْ يَسْتَغِيثُ بنا الـمُسْتَضْعَفونَ وَهُمْ
قَتْلى وأَسْرى فما يَهْتَزُّ إنسان
مَاذَا التَّقَاطُعُ فِى الإسلامِ بَيْنَكُمُ
وأَنْتُم يا عبادَ الله إخوان
أَلا نفوسٌ أَبياتٌ لها هِمَمٌ
أما على الخير أَنْصارٌ وأعوانُ
لِـمِثْلِ هذا يَذُوبُ القلبُ من كَمَد
إِن كان في القلبِ إسلامُ وإيمان
ترجمه: «دین حنیف و بیآلایش از تأسف میگرید چنانچه عاشق سرگشته بر فراق محبوبش میگرید.
بر سرزمینی تهی از اسلام که خشکیده است و با کفر آباد است.
مساجد تبدیل به کلیساها شده است و جز شیپورها و صلیبیها، چیزی دیگر در آنها نیست.
محرابها با وجودی که جامدند گریه میکنند و منبرها با وجودی که چوبی هستند، مرثیه میسرایند.
آیا از اهل اندلس خبر دارید؟ کاروانها حکایت آن قوم را، هر جا رساندند.
مستضعفین که در بند و قتل هستند چقدر از ما کمک میطلبند، اما احدی نمیجنبد.
فاصله گرفتن از یکدیگر در اسلام چه معنایی دارد؟ شما ای بندگان خدا با یکدیگر برادرید.
آیا افرادی غیور دارای همّت پیدا نمیشوند؟ آیا برای خیر، در دنیا یار و یاوری وجود ندارد؟
بر چنین حالاتی، قلب از غم و اندوه ذوب میشود، اگر در قلب اسلام و ایمانی وجود داشته باشد».
اما اینبار قلبی تکان نخورد، زیرا مدّت مدیدی گذشته بود که از غیرت تهی گردیده بود. فاجعهی اندلس در شرایطی تحقق یافت که امپراطوری عثمانی در اوج قدرت و ترقی بود و آفریقای اسلامی سرگرم حکومتها و امارتها بود. جهان مسیحیت دقیقاً درک کرده بود که مسلمانان غیرت اسلامیشان را که در طول تاریخ شعار و عقیدهشان بوده است از دست دادهاند و آنها چون گلهی گوسفندی هستند که هر یکی به خورد و خوراک خویش سرگرم است و مجموعهای از چندین امّت هستند که هر امتی به مصالح خاص خودش میاندیشد و سرش در لاک خودش میباشد. اینجا بود که خواری اسلام و مسلمین داشت فرا میرسید و دشمن فرصت طلب در صدد تکه پاره کردن سرزمین وسیع اسلام برآمد و دست به عملیاتی زد که هیچ وقت فراموش نخواهد شد.
اخیراً افرادی در جهان اسلام به قصد احیاء حمیّت اسلامی در قلوب مسلمین، بپا خواستند و میخواستند حماسه و غیرت اسلامی را در جان و دل مسلمانان بدمند، یقیناً این بزرگترین قدرت و قویترین عامل سازنده بود، که تاریخ آنرا تجربه کرده بود، آنها مسلمانان را در گوشهای از دنیا به نصرت و کمک برادران مسلمانشان در آن گوشهی دیگری فرا خواندند.
امام سیّد احمد شهید / و یارانش در هند به منظور نصرت و یاری برادران مسلمانشان در شمال غربی هند، که زیر یوغ استعمار داشتند پایمال میشدند، قیام نمودند و مردم را به این امر مهم فرا خواندند. در پی آن موجی خروشان از حمیّت دینی به حرکت درآمد که حکومت انگلیس را به ستوه درآورد.
همین طور سید جمال الدین افغانی / به قصد تشکیل جامعۀ اسلامی، رخت اقامتش را در هند و مصر افکند و جهان اسلام را به تحقق این هدف فرا خواند، تا آنجا که اروپا را به وحشت انداخت و به این منظور مدتی را در پاریس سپری نمود و مجلهی «العروة الوثقی» را که شعلهی برافروختهای بود، از آنجا منتشر نمود. تهاجم از پیش طرح شدهی غرب، علیه دولت عثمانی آغاز گردید و جهان اسلام از شرق تا غرب، انزجار و تنفر خویش را ابراز داشتند و جهت حمایت از دولت عثمانی، تمام توان خود را به کار گرفتند و در رأس تمام کشورها، هند مستعمرهی بریتانیا بیشترین سهمیه را از اعتصابات عمومی، کمکهای مردمی، از خود گذشتگیهای بینظیر، بازداشتهای متعدد و خساراتهای زیانآور داشت. حرکت گستردهای از استعفا، مسوولیتهای مهم دولتی و تحریم کالاهای اجنبی به وقوع پیوست بگونهای که همهی شهروندان هند و اجانب بر قدرت عاطفهی اسلامی و عاطفهی نوع دوستی انسانی اعتراف نمودند و رهبری این حرکت مهم را، افرادی مانند «مولانا ابوالکلام آزاد»، «شیخ الهند مولانا محمود الحسن دیوبندی» و «مولانا محمد علی» به عهده داشتند و گاندی و همراهانش نیز آنرا تایید نمودند، که این خود یکی از عوامل برانگیخته شدن احساسات قومی و ملّی و استقلال طلبی شهروندان هندو بود که سرانجام به آزادی و استقلال این کشور انجامید.
فاجعهی دردناک فلسطین به وقوع پیوست و مسلمانان هند قسمت عمدهای از حماسهی اسلامی و غیرت دینی خویش را بر اثر دوام سلطهی انگلیس و موضع گیریهای ناموفقشان در موارد متعدد نسبت به جهان اسلام، از دست داده بودند. اما آنها با این وصف در ابراز تنفر خویش در برابر این تقسیم ظالمانه و ایجاد دولت نامشروع اسراییل در قلب عرب کوتاهی نکردند و با جلسات با شکوه با حضور هزارها مسلمان و با اعتصابها و راه پیماییها، تلگرافها و عهدنامهها، آنچه را آنها در این سرزمین در توان داشتند، انجام دادند.
همینطور موضعگیری مسلمانان در قضیهی جهاد الجزایر، یک موضعگیری قاطع، حماسی و بینظیر بود. تمام اخبارش را تعقیب مینمودند، روزنامهها و مجلات در انتشار اخبار شهادت طلبیها و قهرمانیهای مجاهدین، و افشای مظالم غیر انسانی فرانسویها، با یکدیگر به رقابت میپرداختند، تعداد قابل ملاحظهای از خانوادهها به ثبت نام و جمعآوری کمکهای مردمی که احیاناً زیاد و بعضی وقتها هم متواضعانه بود، مشغول بودند و آنها را توسط نمایندهی حکومت الجزایر در دهلی نو، به مجاهدین میفرستادند و به این طریق مسلمانان هند، خودشان را در مصیبت وارده بر برادران مجروح و داغ دیدۀ خویش در الجزایر، شریک مینمودند.
آری! اگر چه در این باب سخن زیاد است اما بدون هر نوع منّت و فخری، گوشهای را یادآوری نمودیم زیرا اسلام و اخوت اسلامی و عاطفهی انسانی است، که در چنین مواردی دعوت به همکاری و همدردی مینماید
رسول خدا ج میفرماید:
«تَرَى المُؤْمِنِينَ فِي تَرَاحُمِهِمْ وَتَوَادِّهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ، كَمَثَلِ الجَسَدِ، إِذَا اشْتَكَى عُضْوًا تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ جَسَدِهِ بِالسَّهَرِ وَالحُمَّى»[٥].
«مسلمانان را در ترحم و دوستی و عطوفت، مانند یک جسد میبینی، اگر عضوی از آن بدرد آید تمام جسد به خاطر آن به بیداری و تب دچار میشود».
و قطعاً اگر مسلمانان در دایرهی تنگ و محدود جغرافیایی زندگی کنند و هر کس برای خویش ادامهی حیات دهد، آن روز است که از همه چیز محروم خواهند شد.
مسلمانان جزء تکالیف مقدس خویش میدانند که ظلم و خشونت را بر بنی نوع انسانی و بر ضعفاء و بر اقلیتها، هر چند این ظلم و ستم در کشوری اسلامی انجام گیرد، آن را شدیداً محکوم نمایند، زیرا ظلم در هر جا و از هر شخص محکوم است به خصوص اگر مسلمان عامل آن باشد.
و مسلمانان هرگز این توصیهی الهی را فراموش نکردند:
﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَۚ﴾[النساء: ١٣٥].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید همواره بر پا دارندگان عدل باشید، به خاطر خدا شاهد باشید (لوجه الله شهادت دهید) اگر چه این شهادت علیه خود و یا پدر و مادر و بستگانتان باشد».
با تأسف شدید، با وصف آنچه بیان شد، اخیراً مسلمانان به شکلی غیر قابل انتظار، به انصراف ملتهای اسلامی و حتی ملتهای عرب، که در طول تاریخ منبع غیرت و حمیت بودند، به خود و قضایایشان و اعراض و تجاهل از آنچه در مناطق دیگر از مصیبتها و فاجعهها رخ میدهد، دچار شدند.
آن هستهی بیدار و آگاه که از شعور سیاسی بالایی برخوردار بود و در مطبوعات نقش اساسی را داشت، در این بین به قومیت و ملیگرایی روی آورد و تمام امور و قضایا را با معیار خاص خودش که مصلحت ملّی و قومی باشد میسنجد، در ارزیابی سیاسی هر رویداد، قبل از اینکه مصالح عمومی مسلمین و آنچه را اخوت اسلامی و حسّ نوع دوستی و عدالت اجتماعی میطلبد در نظر گیرد، در ابتدا نظریهی سازمان ملل و تصمیم پارلمان را مورد توجه قرار میدهد. آری، قبل از اینکه قربانی حوادث را ملاحظه نمایند، از آمرین حوادث تحقیق میکنند که چه کسانی هستند و چه بسا این ارزیابی غیر عادلانه آنها را وا میدارد، تا بر بزرگترین تراژدی و خطرناکترین فاجعه مهر سکوت بر لب نهند، فاجعهای که منجر به قتل هزاران انسان بیگناه و کودکان معصوم و به آتش کشیده شدن هزاران خانه و انبار و کارخانههای مسلمانان و هتک حرمت زنان پاکدامن میشود و سبب محرومیت هزاران تاجر و سرمایهدار از داراییشان که از قوت یومیه و ستر عورتشان نیز محروم میشوند و در سرمای سرد زمستانی زیر چتر نیلگون آسمان بسر میبرند و با سختی و ذلّت غیر قابل وصف زندگی بسر میکنند، میشود.
نهایت اقدامی که در چنین مواردی علیه رهبران و سردمداران متجاوز میشود، این است که موضوع را به پارلمان میکشند و نمایندگان منصف و آزاده از طیفهای دینی و سیاسی به ارایهی سخنرانیهایی کوبنده و صریح، سخنانی جذاب و گیرا میپردازند که در آن صرفاً به وحشیانه بودن متجاوزین و شدّت و عمق حادثه اعتراف میکنند.
بسیاری از حکومتهای اسلامی و ملتهای عرب، در چنین مواردی سکوت مطلق را اختیار مینمایند و مطبوعاتشان از برملا نمودن حقیقت حوادث و آگاهی عموم مردم امتناع میورزند و اساساً از اینکه مسلمانان بر مصیبتهای وارده بر برادرانشان اطلاع یابند، خودداری مینمایند و سفیرانشان در این گونه موارد به هیچ وجه لب به سخن نمیگشایند و از طرف ملّت نیز هیچ نوع اعتراض و انکاری بر وضع موجود به دولت ارسال نمیشود.
در این شکی نیست که عصر تهاجم نظامی و دفاع مسلّحانه از مظلوم، گذشت و تازه اگر کشوری چنین قدرتی نیز داشته باشد، تهدید و دخالت نظامی جز پیچیده کردن قضیه نتیجهی دیگری ندارد.
در چنین شرایطی بر مسلمانان لازم است که بر خدا توکل نمایند و بر شایستگی و استعدادهای خود و مشارکت مخلصانهی خویش در سازندگی میهن و حراست آن و بر حقوق مشروع قانونی خویش که حکومت جمهوری لاییک به آن اعتراف دارد، اعتماد نمایند و از طرفی بر برادرانشان در خارج لازم است تا توجه و عنایت خود را بر کسانی که رابطهی عقیده و فرهنگ آنها را به ایشان ارتباط میدهد، مبذول دارند و آنها را که در مراحل مختلف تاریخ، پیشگامان را با تقدیم نابغهها و مغزهای متفکر و با نفیسترین و بینظیرترین آثار، مراکز علمی جهان اسلام را مزین نمودند، و اکنون نیز این سرزمین از بزرگترین مراکز دعوت و علوم اسلامی محسوب میشود، مورد تفحّص و عنایت قرار دهند و باید بر دردها و آرزوهای قلبی آنها و اخبارشان، همواره مطلع باشند و این احساس و شعور به هیچ وجه مورد تردید سیاست جهانی و مصالح ملّی یک کشور نخواهد بود، زیرا این حرکت، خود در راستای مصلحت بشری و مصلحت عموم کشورهای جهان است.
انسانیت ثروتی است مشترک، و زندگی بشری امانتی است برای همه، قداست و ارزش انسان باید در نزد همه محفوظ باشد، و برای احدی جایز نیست تا این قداست را مورد تعدی قرار دهد و یا آن را بازیچهی دست خویش گرداند و از طرفی ارزش یک انسان را نادیده گرفتن، مساوی است با نادیده گرفتن ارزش انسانیت و ایجاد هرج و مرج و تحکیم قانون جنگل در دنیا.
خداوند میفرماید:
﴿مِنۡ أَجۡلِ ذَٰلِكَ كَتَبۡنَا عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ أَنَّهُۥ مَن قَتَلَ نَفۡسَۢا بِغَيۡرِ نَفۡسٍ أَوۡ فَسَادٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ ٱلنَّاسَ جَمِيعٗا وَمَنۡ أَحۡيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحۡيَا ٱلنَّاسَ جَمِيعٗاۚ﴾[المائدة: ٣٢].
«بدین جهت بنی اسراییل را موظف نمودیم که هر کس مرتکب قتلی شد، بدون قصاص یا راهاندازی فساد در زمین (مقتول به خاطر قصاص یا فساد در زمین کشته نشده بود) گویا تمام انسانها را کشته است و کسی که انسانی را از نابودی نجات داد گویا تمام مردم را نجات داده است».
این وضع غیر طبیعی در جهان، یعنی سکوت بر جرایم و تجاوزات و ارزیابی قضایا بر اساس مصالح قومی و ملّی، وضعیت بسیار خطرناکی است، که قطعاً سبب ایجاد فساد و بیبندوباری میشود و خانوادهی انسانی را به اجزا و تکههای کاملاً از هم جدا، تبدیل مینماید که جز مصالح سیاسی و اهداف خاص، چشم داشتها و سودهای مورد نظر، چیزی دیگر آنها را به هم ارتباط نمیدهد و این ارتباطی است حیوانی که هرگز برای انسان قابل فخر نبوده است، برای مسلمان نیز قابل قبول نخواهد بود.
[١]- الکامل، ج: ٦، ص: ٦٨٠.
[٢]- بندری است قدیمی بر رودخانهی سند که بر اثر طغیان رودخانه آثارش از بین رفته است و در سال ٧١٢ هـ.ق به تصرف محمد بن قاسم درآمد. الاعلام.
[٣]- «دیوان الحماسة» تألیف ابی تمام طائی.
[٤]- روایت از بخاری، مسلم، ترمذی.
[٥]- بخاری و مسلم.