رحلت یا شهادت؟ جوابیۀ بخش ۳
بررسی روایات ادعای یورش به خانه وحی:
نویسندگان مقالهی در دانهی کوثر و یورش به خانهی وحی در بخش چهارم ادعا نمودهاند که حضرت ابوبکر و عمرشبه خانه حضرت فاطمه زهرابیورش بردهاند و به هتک حرمت خانه حضرت زهرابپرداختهاند، که در اثبات ادعایشان چند روایت را ارائه نمودهاند که ما در این بخش به نقد و بررسی آن روایات میپردازیم.
۱- ابو عبید و کتاب «الأموال»:
در آغاز روایت ابوعبید آمده است که حضرت عبدالرحمن بن عوفسبه عیادت ابوبکرسرفت و پس از عرض سلام به وی گفت: «ما أري بك بأساً، والحمدلله، ولا تأس على الدنيا فوالله ان علمناك الا كنت صالحاً مصلحاً». [کتاب الاموال: ص: ۱۴۴، دار الکتب العلمية، ۱۴۰۶ ﻫ ۱۹۸۶ م] .
«من برایت مشکلی نمیبینم، و خداوند را سپاس میگویم، بر دنیا غم مخور، بخدا قسم تو نیک بودی و به نیکویی امر میکردی».
و در ادامه روایت میآید که حضرت ابوبکر فرمود:
آری، از آنچه در دنیا رخ داده، تأسف ندارد، جز اینکه سه کار کردم که کاش نکرده بودم و سه کار نکردم که کاش کرده بودم و کاش سه چیز را از پیامبر سؤال میکردم؛ اما آن سه چیزی که انجام دادهام و کاش که انجام نمیدادم، عبارتند از:
در اینجا ابو عبید میگوید: «فوددت أني لم اكن فعلت كذا وكذا». [همان مرجع: ص ۱۴۴] .
من دوست داشتم که چنین و چنان نمیکردم.
ابوعبید تصریح نکرده است که حضرت ابوبکرسچه گفته است، لذا استدلال از کتاب «الاموال» بیارزش و فاقد اعتبار است چه در کتاب مزبور آنچه مورد نظر ما بوده، ذکر نشده است و دیگر آنکه محمد خلیل هراس محقق کتاب الاموال در پاورقی مینویسد:
«قال الذهبي في الـميزان: علوان بن داود البجلي مولي جرير بن عبدالله و يقال علوان بن صالح، قال البخاري: منكرالحديث.
وقال العقيلي: له حديث لا يتابع عليه ولا يعرف الا به وقال ابو سعيد بن يونس: منكر الحديث، قيل مات سنة ثمانين ومأئة». [همان مرجع: ص ۱۴۴] .
یعنی: «در اسناد روایت مذکور شخصی به نام علوان بن داود بجلی که بردهی جریر بن عبدالله است وجود دارد، و برخی میگویند: که نام وی علوان بن صالح است. امام بخاری دربارهی او میگوید: احادیثش قابل قبول نیست.
و امام عقیلی میگوید: حدیثی را که او روایت کرده است کسی دیگر آن را روایت نکرده است و فقط با همان روایت شناخته میشود و ابوسعید بن یونس میگوید: احادیثش مورد قبول نیستند و در سال ۱۸۰ ﻫ.ق وفات نموده است».
حال باوجود چنین راوی بیاعتباری چگونه میتوان روایت فوق را صحیح دانست و آن را به عنوان دلیل ارائه نمود؟!.
بررسی روایت امام طبرانی در «الـمعجم الكبير»:
بدون تردید امام ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی (۲۶۰-۳۶۰ ﻫ.ق) از ائمه حدیث و حافظان آن فن به شمار میآید، اما از این مطلب نمیتوان دلیل گرفت که هر حدیثی و روایتی را که امام ابوالقاسم طبرانی در «الـمعجم الكبير» نقل کرده است صحیح است، چه بسیاری از روایات آن ضعیف و بعضاً ساختگی نیز هستند.
تحقیق اسناد روایت «الـمعجم الكبير»:
امام طبرانی روایت مذکور را اینگونه نقل مینماید:
«حَدَّثَنَا أَبُو الزِّنْبَاعِ رَوْحُ بن الْفَرَجِ الْمِصْرِيُّ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بن عُفَيْرٍ، حَدَّثَنِي عُلْوَانُ بن دَاوُدَ الْبَجَلِيُّ، عَنْ حُمَيْدِ بن عَبْدِ الرَّحْمَنِ بن حُمَيْدِ بن عَبْدِ الرَّحْمَنِ بن عَوْفٍ، عَنْ صَالِحِ بن كَيْسَانَ، عَنْ حُمَيْدِ بن عَبْدِ الرَّحْمَنِ بن عَوْفٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ : دَخَلْتُ عَلَى أَبِي بَكْرٍس، أَعُودُهُ فِي مَرَضِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ...». [طبرانی: ابو القاسم، الـمعجم الکبير، ج۱، ص: ۶۲، شماره حدیث: ۴۳، تحقیق، حمدی عبد الحمید سلفی، دار احياء التراث العربي، الطبعة الثانية] .
در سند مذکور، شخصی به نام علوان بن داود بجلی وجود دارد که ائمه جرح و تعدیل وی را مورد جرح قرار دادهاند و روایت وی را بیاساس خواندهاند:
امام بخاری دربارهی او میگوید: «منكر الحديث». [عسقلانی، احمد بن حجر، لسان الـميزان: ج۴، ص: ۱۸۸، شماره شرح حال: ۵۰۲، مؤسسة الاعلمي، ۱۴۰۶ﻫ ۱۹۸۶م] یعنی: «احادیثش قابل انکار است».
و سعید بن عفیر میگوید: «زاقولي من الزواقيل». [همان مرجع: ج۴، ص: ۱۹۰] . «راهزنی است از راهزنان».
و حافظ نور الدین هیثمی پس از نقل روایت مذکور میگوید: «رواه الطبراني وفيه علوان بن داود البجلي وهو ضعيف وهذا الاثر مما انكر عليه». [هیثمی، نور الدین، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد ومنع الفوائد: ج۵، ص: ۲۰۳، دار الکتاب العربي، ۱۴۰۲ ﻫ ۱۹۸۲م] .
«طبرانی این حدیث را روایت کرده است و در سند آن علوان بن داود بجلی موجود است، که در روایت ضعیف است و روایت مذکور وی مورد قبول کسی قرار نگرفته است».
نتیجه آنکه: روایت امام طبرانی بخاطر ضعف اسنادی بعنوان دلیل قابل قبول نیست.
بررسی روایت ابن عبدربه در «العقد الفريد»:
روایت ابن عبدربه نیز به دلائل متعددی که در ذیل ذکر میشود قابل قبول و استناد نمیباشد.
۱- بخاطر آنکه روایت مذکور بدون ذکر سند و مأخذ بیان شده است و از این جهت هیچگونه ارزش حدیثی و تاریخی ندارد.
۲- همه روایاتی که متعلق به این بخش از وصایای حضرت ابوبکر صدیقسهستند از طریق علوان بن داود بجلی نقل شدهاند که ائمه جرح و تعدیل وی را ضعیف قرار دادهاند، لذا روایت بیاعتبار است و به عنوان دلیل و مدرک قابل قبول نیست.
۳- گرایش احمد بن عبدربه اندلسی به مذهب تشیع. [ر.ک، ابن کثیر، ابو الفداء، البداية والنهاية: ج۱۱، ص: ۲۱۹، دار احياء التراث العربي، ۱۴۰۸ ﻫ ۱۹۸۸ م] نیز، صداقت و بیطرفی مؤلف را در نقل روایت مذکور، دچار تردید و ابهام مینماید.
۴- عدم تصریح در سخنان حضرت ابوبکرسبه سوزاندن خانه فاطمه زهرابو شهادت رساندن آن بانوی بزرگوار، چنانکه از ترجمه صحیح سخنان حضرت ابوبکرساین مطلب به اثبات میرسد.
بررسی سخنان ابراهیم بن سیار نظام معتزلی:
نویسندگان مقاله در دانهی کوثر و یورش به خانه وحی با حذف و قطع عبارت کتاب «الوافي بالوفيات» و با تعریف و تمجید از ابراهیم بن سیار معتزلی کوشیدهاند تا با نقل پارهای از سخنان وی، أمر شهادت حضرت فاطمه زهرابرا به حقیقتی تاریخی مبدل نمایند که ما برای تبیین شخصیت ابراهیم بن سیار معتزلی و قطع و حذف عبارت کتاب «الوافي بالوفيات» عبارت کامل آن را نقل مینمائیم و قضاوت را بر عهده خوانندگان میگذاریم.
صلاح الدین، خلیل بن أیبک صفدی (متوفی ۷۶۴ ﻫ.ق) در شرح حال ابراهیم نظام میگوید:
«ابراهیم بن سیار بن هانی، بصری، معروف به نظام..»،
نظام در سنین جوانی با ثنویها همراه بود و در سن کهولت با فلاسفهی ملحد همنشین بود، از این رو به مطالعهی کتب فلسفه رویآورد و سخنان آنان را با سخنان معتزله در آمیخت تا آنکه پیشوای معتزله شد و به همین جهت فرقهی نظامیه به او منسوب است در برخی از مسایل با معتزله هم نظر بود و در برخی دیگر تفرد داشت از آنجمله:
گرایش وی به رفض و توهین به بزرگان صحابهی پیامبرجبود، وی میگفت: پیامبرجبر امامت علی تصریح کرده و او را جانشین خویش تعیین نموده است، و صحابهی پیامبرجنیز به این مطلب آگاه بودند. اما عمر به نفع ابوبکر این مسأله را پنهان داشت. و میگفت: عمر در روز بیعت با ابوبکر شکم حضرت فاطمهی حضرت زهرا را زد چنانکه وی محسن را سقط کرد. [صفدی، صلاح الدین بن ایبک، الوافي بالوفيات: ج۶، ص: ۱۷، دار النشر فرانز شتاینر بفیسبادن، ۱۴۱۱ﻫ ۱۹۹۱م] .
علامه صلاح الدین صفدی در ادامهی شرح حال ابراهیم بن سیار میگوید:
برخی از علما معتقدند که نظام در حقیقت مذهب برهمائی داشت یعنی: کسانی که منکر نبوتاند، و او به خاطر بیم از شمشیرعقیدهاش را پنهان نمود. اکثریت علما وی را کافر میدانند و گروهی از پیشوایان معتزله همچون ابوهذیل، اسکافی و جعفر بن حرب نیز او را کافر قرار دادهاند و در این باره کتابهایی نوشتهاند. [همان مرجع: ج۶، ص ۱۸] .
علامه ابوالفتح، محمد عبدالکریم شهرستانی (متوفی ۵۴۸ ﻫ.ق) در «الـملل والنحل» میگوید:
ابراهیم بن یسار بن هانی، نظام، بسیاری از کتب فلاسفه را مورد مطالعه قرار داد. و سخن آنان را با سخنان معتزله در آمیخت و در برخی از مسایل تفرد داشت، از آنجمله: یازدهمین مورد از تفردات وی گرایش به مذهب تشیع و توهین به بزرگان صحابه بود..، وی داستانی دروغین جعل کرده و گفت: عمر در روز بیعت، شکم حضرت فاطمهبرا زد و او سقط جنین کرد، درحالیکه فریاد میزد، خانه فاطمه را با ساکنان آن بسوزانید؟ و حال آنکه جز علی، فاطمه، حسن و حسین کسی دیگر در خانه نبود [شهرستانی، محمد بن عبد الکریم، الـملل والنحل: ج۱، ص: ۶۷، ۷۱، دار الـمعرفة ۱۴۱۹ﻫ ۱۹۹۸م] .
شگفتانگیزتر آنکه علامه عبدالحمید بن هبة الله معروف به ابن ابی الحدید معتزلی شیعی [ابن کثیر وی را شیعه غالی میداند، ر.ک، البداية والنهاية، ج۱۳، ص: ۲۳۳، دار احیاء التراث العربی و آقا بزرگ تهرانی نام وی را در طبقات اعلام الشيعة: ج۱۳، ص: ۸۸، ذکر کرده است] . استاد فن تاریخ در «شرح نهج البلاغة» به نقد آراء و عقاید ابراهیم نظام معتزلی پرداخته است و در این باره میگوید:
«وأما ما ذكره من الهجوم علي دار فاطمه وجمع الحطب لتحريقها، فهو خبر واحد غير موثوق به، ولا معول عليه في حق الصحابة، بل ولا في حق أحد من الـمسلمين ممن ظهرت عدالته». [ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة: ج۲۰، ص: ۳۴، منشورات مکتبة آیة العظمی مرعشی نجفی، قم، ایران، ۱۴۰۴ ﻫ] .
«اما آنچه او در مورد حمله به خانهی فاطمه ذکر کرده و اینکه هیزم جمع نمودند تا آن را بسوزانند، خبر واحدیست که مورد توثیق و قابل استناد نیست نه در مورد صحابه و نه در مورد هیچیک از مسلمانان که عدالتش به اثبات رسیده است».
با این وصف چگونه میتوان از سخنان کسی که دشمنی آشکارا با حضرت ابوبکر و عمرشداشته است به اثبات ماجرایی دروغین استدلال نمود، و با تعریف و تمجید از جایگاه ادبی ابراهیم بن سیار کافر، و با حذف بخشی از عبارت کتاب «الوافي بالوفيات» اتهام بیاساس وی را نسبت به حضرت عمر فاروقسصحیح جلوه داد! در حالی که ابن ابی الحدید استاد فن تاریخ چنین اقدام جسورانهای را شایسته با شأن مسلمان عادی نمیداند تا چه رسد به خلیفه راشد مسلمانان و صحابه بزرگوار پیامبر!.
به قول مولوی: خرده گیرد در سخن بر بایزید ننگ دارد از وجود او یزید [رومی، محمد بلخی، مثنوی، ج۱، ص: ۱۲۱، بیت: ۲۲۷۵، انتشارات طلایه، ۱۳۷۸ ش] .
بررسی روایت مبرد در کتاب «الكامل»:
این بخش از روایت که نویسندگان مقالهی دردانهی کوثر و یورش به خانهی وحی از آن استدلال مینمایند در کتاب «الكامل» وجود ندارد و اگر چنین ادعایی دارند آن را نشان دهند البينة علي الـمدعي!.
دلیل ما آن است که چون نویسندگان مقاله دردانهی کوثر و یورش به خانهی وحی آن را از شرح ابن ابیالحدید نقل کردهاند، چنانکه در پاورقی مقاله خویش نیز حواله «شرح نهج البلاغة» را ارجاع دادهاند، غافل از آن بودهاند که ابن ابیالحدید در ابتدای روایت کتاب «الكامل» میگوید: «روي الـمبرد في الكامل صدر هذا الخبر عن عبدالرحمن بن عوف...». [ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة: ج۲، ص: ۴۵] .
یعنی: مبرد در کتاب الکامل ابتدای این روایت را ذکر کرده است و آنجا که روایت مبرد خاتمه مییابد، محمد ابوالفضل ابراهیم، محقق کتاب «شرح نهج البلاغة» در پاورقی میگوید: «هذه آخر رواية الـمبرد، مع تصرف كثير في العبارة في الكامل: ۱/۵۵-۵۴ بشرح الـمرصفي». [همان مرجع: ج ۲، ص: ۴۶] .
«اینجا روایت مبرد پایان مییابد، با تصرف زیادی که در عبارت انجام گرفته است. الکامل، ۱/۵۵-۵۴ شرح مرصفی».
در آن بخش از روایت «الكامل» که ابن ابی الحدید از آن نقل کرده است، اصلاً اشارهای به سخنان حضرت ابوبکرسکهدربارهی خانهی فاطمه زهراببیان داشته، نشده است و این قسمت از عبارت شرح ابن ابی الحدید را که نویسندگان مقاله دردانهی کوثر و یورش به خانهی وحی نقل نمودهاند ابن ابیالحدید از کتاب «السقيفة» که تألیف ابوبکر، احمد بن عبدالعزیز جوهری شیعی است نقل نموده است. [ر.ک، ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة: ج۲، ص: ۴۴] .
لذا استناد به کتاب «الكامل» که تألیف ابوالعباس مبرد سنی مسلک است، سودی ندارد و ادعای بدون دلیل است.
بررسی روایت مسعودی در مروج الذهب و معادن الجوهر:
روایت علی مسعودی (۳۴۶ ﻫ.ق) به دلائل متعددی که ذیلاً ذکر میگردد قابل قبول نیست.
۱- ابوالحسین، علی بن حسین مسعودی متوفی (۳۴۶ ﻫ.ق) از مؤرخان بزرگ شیعه است.
چنانکه سید محسن امین عاملی در کتاب [أعيان الشيعة: ج ۴۱، ص: ۱۹۸-۲۱۳] و آقا بزرگ تهرانی در کتاب [أعلام طبقات الشيعة: ج۱، ص: ۱۸۲] . وی را به نام مورخ بزرگ شیعی معرفی مینمایند.
در پیشگفتار ناشر «مروج الذهب» نیز آمده است: مسعودی بیگمان شیعی مذهب بوده است..، علمای رجال شیعه از نجاشی (متوفی۴۵۰ ق) تا زمان ما در کتب رجال خود مسعودی را شیعه [مسعودی، مروج الذهب: ترجمه ابو القاسم پاینده، پیشگفتار ناشر، ص: ۷، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران ۱۳۷۸ شمسی] دانستهاند.
علامه احمد بن حجر عسقلانی در مورد وی میگوید: مطالب کتابهای وی دلالت بر آن دارد که وی، شیعی معتزلی است، تا آنجا که در مورد عبدالله بن عمرشمیگوید: او از بیعت با علی بن ابیطالبسامتناع ورزید ولی با یزید بن معاویه و حجاج برای عبدالملک بن مروان بیعت نمود! و او از اینگونه مطالب زیاد نقل میکند. [عسقلانی، احمد بن حجر، لسان الـميزان: ج۴، ص: ۲۵۵، موسسة الاعلمي للمطبوعات، ۱۴۰۶ ﻫ ۱۹۸۶ م] .
از این رو طبعاً مسعودی به دفاع از مذهب تشیع پرداخته و به طرفداری از آنان وقایعی را در تاریخ خویش نقل نموده است که اینگونه موارد را نمیتوان پذیرفت.
۲- ابوالحسن مسعودی، روایت مذکور را در «مروج الذهب» بدون نقل سند و مأخذ ذکر میکند که اینگونه روایت از نظر محدثانو مؤرخان بعنوان سند و مدرک و دلیل قابل قبول نیست.
۳- در سخنان حضرت ابوبکرسکه به فرض اینکه صحیح باشند «وددت اني لم اكشف بيت فاطمة وان اغلق علي حرب». که ترجمه تحت لفظی آن در «دائرة الـمعارف» بزرگ اسلامی چنین آمده است کاش خانه فاطمه را، اگر به قصد جنگ بسته بودند، برنگشوده بودم [دائرة المعارف بزرگ اسلامی: ج۵، ص: ۲۳۰، چاپ تهران، ۱۳۶۹ شمسی] هیچ اشارهای به سوزاندن خانهی فاطمهی زهرابنشده است که حمل سخنان حضرت ابوبکرسبر ادعای مورد نظر از روی تعصب و غرض و ادعای بدون دلیل است.
حقیقت ابن ابی دارم در «ميزان الاعتدال»:
در بادی امر کسی که با عنوان ابن ابی دارم در کتاب «ميزان الاعتدال» مواجه میگردد، تصور میکند که کتاب «ميزان الاعتدال» تألیف ابن ابی دارم است و یا آنکه ابن ابی دارم از علمای بزرگ اهل تسنن است در حالی که هر دو تصور اشتباه و قضیه کاملاً بر عکس است.
کتاب «ميزان الاعتدال»، تألیف علامه شمس الدین. ابی عبدالله محمد بن احمد بن عثمان ذهبی متوفی (۷۴۸ ﻫ.ق) است. که در چهار جلد و با تحقیق علی محمد بجاوی بارها به چاپ رسیده است، امام ذهبی کتاب مذکور را دربارهی شرح حال رجال و راویان ضعیف حدیث نگاشته است و مطابق با رأی علامه محمد عبدالحی لکنهوی، کتاب «ميزان الاعتدال» گزیده و خلاصه کتاب «الكامل في ضعفاءالرجال» تألیف عبدالله بن محمد ابن عدی (متوفی ۳۶۵ ﻫ.ق) میباشد.
بیوگرافی ابن ابی دارم:
ابن ابی دارم یکی از راویان دروغین است که علامه شمس الدین ذهبی در کتاب «ميزان الاعتدال» به نقد وی میپردازد که برای تبیینحقیقت و تحریف روشنی که در نقل عبارت کتاب «ميزان الاعتدال» انجام گرفته است، عبارت کامل آن را نقل مینمائیم.
علامه شمس الدین محمد بن احمد ذهبی در شرح حال ابن ابی دارم میگوید:
«احمد بن محمد بن السري بن يحيي بن أبي دارم الـمحدث، ابوبكر، الكوفي، الرافضي الكذّاب».
در سال ۳۵۸ ﻫ.ق وفات کرده است و گفته شده: که وی به ابراهیم قصار پیوسته است.
از احمد بن موسی و حمار و موسی بن هارون و عدهای دیگر، به روایت حدیث پرداخته است.
حاکم، از وی روایت حدیث کرده است و گفته است: وی رافضی است و مورد توثیق نمیباشد.
و محمد بن احمد بن حماد کوفی حافظ: پس از نقل تاریخ وفاتش میگوید: «كان مستقيم الأمر عامة دهره، ثم في آخر ايامه كان اكثر ما يقرأ عليه الـمثالب، حضرته ورجل يقرا عليه:ان عمر رفس فاطمه حتى اسقطت بمحسن في خبر آخر، في قوله تعالي: و جاء فرعون عمر و قبله ابوبكر والـمؤتفكات عائشة وحفصة فوافقته على ذلك ثم إنه حين أذّن النّاس بهذا الاذان الـمحدث وضع حديثاً متنه: تخرج نار من قعر عدن تلتقط مبغضي آل محمد ووافقته عليه، وجاءني ابن سعيد في أمر هذا الحديث، فسألني، فكبر عليه واكثر الذكر له بكل قبيح وتركت حديثه واخرجت عن يدي ما كتبته عنه... تركته ولم احضر جنازته». [ميزان الاعتدال: ج۱، ص: ۱۳۹، شماره شرح حال: ۵۵۲، دار الفکر، بیروت] .
یعنی: وی در تمام عمرش پویندهی راه راست بود، سپس در آخرین روزهای عمرش، بیشتر آنچه بر وی خوانده میشد، مطاعن (صحابه پیامبر) بود، چنانکه باری من نزد وی حاضر شدم در حالی که مردی در محضر وی این خبر را میخواند: عمر لگدی به فاطمه زد و او فرزندش را به نام محسن سقط کرد!!.
و در روایتی دیگر آیه قرآن را این گونه میخواند: «وجاء فرعون عمر وقبله أبوبكر والـمؤتفكات عائشة وحفصة»!!!. ترجمه: «و آمد عمر فرعون و قبل از ابوبکر و اهالی شهرهای زیر و رو شده و عایشه و حفصه». حال آنکه در قرآن آمده است: ﴿وَجَآءَ فِرۡعَوۡنُ وَمَن قَبۡلَهُۥ وَٱلۡمُؤۡتَفِكَٰتُ بِٱلۡخَاطِئَةِ ٩﴾[الحاقة: ۹] .
چنانکه من نیز با او موافقت نمودم، سپس زمانی که مردم به اذان جدید (مبتدعانه) (منظور محمد بن احمد کوفی از اذان مبتدعانه، افزودن حی علی خیر العمل است، چنانکه در سخنان وی در ميزان الاعتدال: ج۱، ص: ۱۳۹ میآید که ما بخاطر عدم تطویل بحث از ذکر آن خودداری نمودیم) اذان میگفتند، ابن ابی دارم حدیثی وضع نمود که متن آن عبارت بود از: آتشی از سرزمین عدن خارج میشود و دشمنان خاندان محمدجرا برمیچیند چنانچه من آن روایت را پذیرفتم.
ابن سعید نزد من آمد و دربارهی روایت مذکور از من پرسید. (و پس از آنکه مطلع شد که من آن را از ابن ابی دارم روایت کردهام بر آشفت و بر ابن ابی دارم خشم گرفت و تا میتوانست زشتیهای وی را بازگو نمود. طوری که پس از آن من از وی حدیث روایت نکردم و آنچه را که به روایت وی نوشته بودم، به دور انداختم،... رابطه با او را برای همیشه قطع نمودم و به نماز جنازه وی شرکت نکردم.
حال واقعیت امر را بررسی نمائیم و نقل نویسندگان مقاله دردانهی کوثر و یورش به خانهی وحی را با عبارت کتاب «ميزان الاعتدال» مطابقت دهیم تا حقیقت سخنان انتسابی ابن ابی دارم و شخصیت دروغپرداز وی مشخص گردد و حذف و قطع در سخنان محمد بن احمد بن حماد کوفی، و ساختگی بودن شهادت فاطمه زهراببر همگان واضح گردد.
عبدالفتاح عبدالمقصود و کتاب الامام علی بن ابیطالب:
ناگفته پیداست که هرگاه داستانپردازی همچون عبدالفتاح عبدالمقصود، دربارهی زندگی حضرت علیسکتابی مشتمل بر ۹ جلد بنویسد و در هیچ جای آن، مرجع و مأخذی را ذکر نکند، به رسم داستانپردازی و تطویل موضوعات ناگزیر داستان سوزاندن خانه فاطمه زهرابرا نیز به میان خواهد آورد. که ما نیز وی را در این باره معذور میدانیم.
اما داستان وی از چند جهت قابل رد است:
اولاً: کتاب «الامام علي بن ابي طالب» به سبک انشاء و داستاننویسی، نوشته شده است و در هیچ جای آن مرجع و مأخذی ذکر نشده است تا ما به صحت و سقم خبر وی پی ببریم.
ثانیاً: مؤلف کتاب «الامام علي بن ابيطالب» مسایلی را عنوان نموده و نقدهایی را بر خلفای راشدین و صحابهی پیامبر اسلام روا داشته که بر خلاف عقیدهی اهل سنت و جماعت است، قطعاً گفتهها و برداشتهای هر نویسندهای مورد قبول همگان نیست، و ادعای هر کس باید با ارائه دلیل باشد.
نه هر که چهره بر افروخت، دلبری داند
نه هر که آینه سازد، سکندری داند
هزار نکتهی باریکتر ز مو، اینجاست
نه هر که سر بتراشد، قلندری داند
[شمس الدین حافظ شیرازی، دیوان حافظ، ص: ۱۴۸، غزل: ۱۲۷، سازمان امور فرهنگی و کتابخانههای تهران، آستان قدس ۱۹۷۱ م] .
ثالثاً: مؤلف کتاب «الامام علي بن ابي طالب» در جایی دیگر کتاب خویش حضرت عمر فاروقسرا در تهدید به سوزاندن خانه فاطمه زهرابمعذور و ماجور میداند چنانکه میگوید:
چیزی که فکر عمر را مشغول میداشت همان حفظ وحدت بود و هرچه از او صادر میشد در این راه بود، چه سر سختی و خشونتی که گاه و بیگاه از او سر میزد یا نرمی و ملاطفتی که سنجیده و پسندیده بود، عمر مینگریست که امواج حوادث در این روزها سخت بدین گوشه متوجه است. این حوادث باقی چیزها را از نظر او برده و بیارزش کرده بود، این مرد در نظر خود حق داشت و برای هدفش بینهایت مخلص بود. [عبد الفتاح عبد الـمقصود، الامام علي بن أبي طالب: ج۱، ص: ۳۲۴، چاپ سوم ۱۳۵۳ ﻫ ش ۱۳۹۵ ﻫ ق، طلوع خورشید، ترجمه سید محمد طالقانی] .
رابعاً: سخن وزین و متین مترجم کتاب «الامام علي بن ابي طالب» است که در پاورقی ذکر شده است ولی نویسندگان مقاله دردانهی کوثر ویورش به خانهی وحی آن را نادیده گرفتهاند، مترجم کتاب آقای سید محمود طالقانی میگوید:
مؤلف محترم با مقدمهای که پیش از این داستان ذکر کرده، خواسته برای این کار عذری پیش آورد و تا حدّی پردهپوشی کند، گرچه در یکی از فصلها [جلد چهارم واقعه صفین صفحات ۲۷۳-۲۷۸] این داستان را آشکارتر ذکر کرده است، ما هم از جهت صلاح حال مسلمانان، نه از جهت بیان حقایق تاریخی، نظر مؤلف را میپسندیم.
زیرا با وضعی که مسلمانان دارند، دامن زدن بدین آتش، بیش از پیش، هستی مسلمانان را میسوزاند. میسزد که از امیر المؤمنین پیروی کنیم و سوز و درد داستان آتش را پنهان داریم، مترجم که خود وارث خونی و فکری این خانه است، درمیان اطاق در بسته، با اشک دیده و آه درون این چند صفحه را ترجمه کرده است ولی در محافل عمومی از شرح آن خودداری میکند [عبد الفتاح عبد الـمقصود، الامام علي بن أبيطالب: ج۱، ص ۳۲۷، چاپ طلوع خورشید، مترجم سید محمود طالقانی، چاپ سوم ۱۳۵۳ ﻫ ش ۱۳۹۵ ﻫ ق] .
در هر حال در هیچیک از کتابهای تاریخ و حدیث در مورد سوزاندن خانهی حضرت فاطمهیبتصریح نشده است و صرفاً سخنان تهدیدآمیزی از حضرت عمر فاروقسنقل شده است که با بررسی روایات مزبور مشخص گردید که هیچیک از آنها صحت ندارد، و داستان شهادت حضرت فاطمهبساخته و پرداختهی ابراهیم بن سیار معتزلی و ابن ابی دارم رافضیاست که ادعای بدون دلیل آنان نیز به ما ربطی ندارد. (اخیرا گروه معارف و تحقیقات اسلامی مدرسة الامام امیر المؤمنین قم نقد مذکور را تحت عنوان یورش به خانه وحی منتشر نمودهاند و افزون بر این مطالب مندرجه از کتاب الامامة والخلافة که تالیف مقاتل بن عطیه است نیز سوزاندن خانه فاطمه زهرا را توسط عمل نقل کردهاند که بر رد این ادعا به همین مطلب بسنده مینماییم که احمد بن خلکان در کتاب [وفيات الاعيان: ج۵، ص: ۲۵۸] میگوید: ابو الهیجاء، مقاتل بن عطیه، بکری حجازی، شاعر بوده که در هرات به زنی عاشق شده و در مورد او اشعار سروده است. حال اینگونه فردی که در سال ۵۰۵ ﻫ وفات کرده و قرنها از عصر خلفای راشدین فاصله داشته را چگونه میتوان معتبر دانست).
با این وصف داستان شهادت حضرت فاطمهببا عقل سلیم سازگاری ندارد با بررسی سطحی در فرهنگ عرب بهاین نکته پی خواهیم برد که عربها بیش از هر قوم و ملتی نسبت به زنان سخت دارای غیرت بودند و زیر بار ننگ و عار نمیرفتند داستانی که در ذیل بیان میگردد روشنگر این مدعاست:
یک زن عرب وارد بازار بنی قینقاع شد و نزد زرگری رفت و نشست، یهودیها خواستند حجابش را کشف نمایند، اما زن قبول نکرد، زرگر گوشهی لباسش را به پشت او گره زد همین که زن بلند شد عورتش ظاهر گشت، همگی به او نگاه کرده و خندیدند زن فریاد کشید مردی از مسلمانان به زرگر حمله کرده و او را کشت، یهودیها نیز بر مرد مسلمان حمله کرده و او را به شهادت رساندند، خویشاوندان مسلمان از مسلمانان کمک خواستند و درگیری بین مسلمانان و بنیقینقاع آغاز شد. [ابن هشام، السيرة النبوية: ج۳، ص: ۱۰، دار الکتاب العربي، ۱۴۱۰ ﻫ۱۹۹۰م] .
زمانیکه در جامعهی عرب نسبت به یک زن مسلمان عادی و آن هم به خاطر مسألهای نسبتاً جزئی چنین واکنشی انجام بگیرد کدام عقل میپذیرد که حضرت فاطمه زهرابکه جگر گوشهی پیامبر خداست، مورد تعرض و بیحرمتی قرار گیرد تا آنجا که پهلوی مبارکش بشکند و فرزندش سقط شود و حضرت علی مرتضیسفاتح خیبر و قاتل عمرو بن عبد ودّ، پهلوان عرب و سایر صحابه اعم از مهاجرین و انصار هیچگونه واکنشی از خود نشان ندهند، بدون شک یک مسلمان عادی پیدا میشد که انتقام دختر گرامی رسول اکرمجرا بگیرد. تاریخ این مسأله را به اثبات رسانده است زمانی که حضرت عمر فاروقسبر مسند خلافت نشست درمیان مهاجرین و انصار خطابهای ایراد کرد و فرمود: اگر من در انجام برخی امور سهلانگاری نمایم شما چه واکنشی از خود نشان میدهید؟ کسی پاسخ نداد، حضرت عمرسباری دیگر از آنان پرسید در این هنگام حضرت بشر بن سعد بلند شد و گفت: اگر تو چنین کنی ما تو را مانند تیر راست خواهیم کرد. آنگاه حضرت عمر فاروقسفرمود: اگر چنین باشید شما گمراه نخواهید شد. ×علاء الدین، علی متقی، کنزل العمان: ج۵ ص: ۶۸۷، شماره روایت: ۱۴۱۹۶، مؤسسة الرسالة ۱۴۰۵ ﻫ] .
باز داستان ازدواج حضرت عمر فاروقسبا ام کلثوم دختر گرامی حضرت علی مرتضیسو حضرت فاطمه زهرابکه در کتب فقهی و تاریخی شیعه به آن تصریح شده است [ر.ک به مجله ندای اسلام، سال اول، شماره سوم، مقاله حضرت فاطمه زهرا از ولادت تا افسانه شهادت] . نیز بیانگر مودّت میان آن بزرگواران است و آیا ممکن است که حضرت علیسشهادت حضرت فاطمه زهرابرا به همین زودی فراموش کند و یا به خاطر ترس و بیم از حضرت عمر فاروقسمجبور شود تا دخترش را به ازدواج قاتل همسر گرامیش در آورد؟!!.
علاوه بر این مشورتهای مهم حضرت عمرسبا حضرت علیسدر امور خلافت، قضاوتها، احکام و... نشانهی همکاری صمیمانه و ارتباط دوستانه میان آن بزرگواران است چنانکه در سخنان حضرت علیسدر «نهج البلاغة» آمده است:
«(۱۳۴) ومن كلامه له÷: وقد شاوره عمر بن الخطاب في الخروج إلى غزو الروم بنفسه..، انك متي تسير إلى هذا العدوّ بنفسك فتلقهم فتنكب لا تكن للمسلمين كانفة دون اقصي بلادهم، ليس بعدك مرجع يرجعون إليه، فابعث إليهم رجلاً محرباً، واحضر معه اهل البلاد والنصيحة، فان أظهر الله فذاك ما تحبّ، وان تكن الاُخري كنت ردءاً للناس ومثابة للمسلمين». [فيض الاسلام، شرح نهج البلاغة: ج۲، ص: ۴۱۵، چاپ تهران و همچنین مراجعه شود به شرح نهج البلاغة: ج۳، ص: ۴۴۲] .
«تو خود اگر به سوی این دشمن (قیصر روم و لشکریانش) روانه شوی و در ملاقات با ایشان مغلوب گردی برای مسلمانان شهرهای دور دست و سرحدها پناهی نمیماند، بعد از تو مرجعی نیست که به آنجا مراجعه نمایند پس (مصلحت در این است که تو در اینجا بمانی و به جای خود) مرد جنگ دیده و دلیری بهسوی ایشان بفرست، و به همراهی او روانه کن کسانی را که طاقت بلا و سختی جنگ داشته و پند و اندرز را بپذیرند، پس اگر خداوند (او را) غالب گردانید همان است که میل داری و اگر واقعهی دیگری پیش آید تو یار و پناه مسلمانان خواهید بود».
و نکتهی مهم دیگر آنکه حضرت فاطمهشدر مورد فدک تا چندین روز با حضرت ابوبکرسبه بحث و گفتگو پرداخته و طبق ادعای برادران تشیع به مسجد نبوی تشریف برده و خطابهای مفصل ایراد نمود و خواستار استرداد فدک شد [ر.ک، علم الهدا، سید احمد، زهرا مولود وحی، ص ۲۳۶، مؤسسه انتشارات امیر کبیر تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ ﻫ ش] ، حال این سؤال مطرح میشود که چگونه ممکن است که حضرت فاطمهببا پهلوی شکسته و آن هم زمانی که سقط جنین کرده و درحالیکه از دخول مسجد شرعاً معذور میباشد در مسجد حضور یابد و با ایراد خطبهای آتشین حضرت ابوبکرسرا محکوم نماید؟! که این مطلب دلالت بر بیاساس بودن داستان شهادت حضرت فاطمهی زهراست.
و مطلب آخر آنکه جای بسی شگفتی است که واقعهای به این بزرگی که ما معتقدیم عرش خداوند را نیز به لرزه در خواهد آورد باگذشت بیش از چهارده قرن همچنان مسکوت مانده، در حالی که شهادت حضرت حسینسکه فرزند حضرت علی و حضرت فاطمهشاست چنان بازتاب گستردهای داشته که با شنیدن نام روز عاشورا هر مسلمانی از قاتلان حضرت حسینسو یارانش اظهار تنفر مینماید و حماسه آفرینی قهرمانان کربلا را در ذهنش تداعی میکند. اکنون ما میخواهیم با نصب پلاکاردها و نوشتن شعار بر روی در و دیوار، مسلمانان را از شهادت فاطمهی زهرابآگاه سازیم! و شگفتانگیزتر آنکه با گذشت بیست سال از آغاز انقلاب اسلامی، خبری از شهادت حضرت فاطمهبنه در تقویم رسمی کشور و نه در کتابهای تاریخ نظام آموزشی نبود، امّا حال چه انگیزهای در کار است که چنین غوغایی به راه افتاده است؟!.
باید توجه داشت که برخی این داستان را از محیط تحقیق و بررسی علمی خارج کرده و از آن یک سوژه برای تبلیغ ساختهاند و قطعاً گروههایی که به نوعی خود را در تبلیغ این قصّه ذی نفع میدانند دست بردار نیستند و کوشش دارند تا از راههایی این داستان را وسیلهی تفرقهاندازی قرار دهند که ما واقعاً از این روند متأسفیم. فإلى الله الـمشتكي وهو الـمستعان وعليه التكلان.
در نتیجه ما این مبحث را در همینجا خاتمه میدهیم و مصلحت را در طولانی شدن اینگونه مباحث نمیبینیم و معتقدیم که رشته اختلافات سری دراز دارد، که فقط در محکمه عدل الهی و در روز رستاخیز پایان میپذیرد.
چنانکه خداوندﻷمیفرماید:
﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ﴾[النحل: ۱۲۴] . «و بیگمان خداوند میان آنان درباره آنچه در آن اختلافورزیدهاند، روز رستاخیز داوری خواهد کرد».
از این رو بهترین راه حل اختلافات بین مذاهب و ایجاد وحدت و همبستگی در میان تشیع و تسنن، احترام کامل و دو جانبه به عقاید و مقدسات یکدیگر است.
﴿تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسَۡٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٣٤﴾[البقرة: ۱۳۴] . «ایشان قومی بودند که گذشتند آنچه انجام دادندمتعلق به خودشان است و آنچه شما انجام دادهاید از آن شما است و دربارهی آنچه میکردهاند از شما پرسیده نمیشود».
در پایان، انتظار ما از مسئوولین محترم جمهوری اسلامی آنست که نگذارند، افرادی خود سرانه با چاپ کتابها، پخش فیلمها وسریالهای توهینآمیز و بعضاً با ایراد سخنرانیهای تند و آتشین به عقاید و مقدسات اهل سنت و جماعت حملهور شوند، که اینگونه حرکات نه به نفع اسلام و نه به نفع نظام جمهوری اسلامی ایران و نه برای شیعه سودی در بردارد و نه برای سنی...
به امید آنکه خداوند وحدت و همبستگی ما را مستحکمتر و دلها را نزدیکتر گرداند و ما را از دامن زدن به اختلافات برحذردارد.
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته
وصلى الله وسلم على نبينا محمد وعلى آله وصحبه أجمعين