پیامدها و نشانههای ضعف ایمان
ضعف ایمان، بسان بیماری نشانهها و آثار گوناگونی دارد که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱- ارتکاب معصیت و گناه: برخی از کسانی که مرتکب گناه میشوند، بر انجام معصیت تداوم میورزند و بعضی نیز بیپروا گناهان گوناگونی مرتکب میشوند و آن قدر معصیت میکنند که سرانجام گناه کردن برایشان یک عادت میشود و زشتی آن اندکاندک و به تدریج از دلهایشان زایل میگردد و کار به جایی میکشد که آشکارا دست به گناه میزنند. در حدیثی آمده است: «تمام امّت من بخشیده میشوند، مگر کسانی که آشکارا گناه می کنند و در گناه آشکارا، این نیز داخل است که شخصی، شبانه کار گناهی انجام دهد و در حالی که خداوند، گناهش را پوشیده داشته، صبحگاهان بگوید: فلانی! من دیشب چنین و چنان کردهام؛ او شب را در حالی صبح کرده که پروردگارش، گناه او را پوشیده داشته و خودش در حالی صبح میکند که پوشش خداوندی را از گناهش میدَرَد و گناهش را برملا میسازد» [۵].
۲- قساوت قلب و سنگدلی: یکی از نشانههای ضعف ایمان این است که شخص حس کند قلبش همانند سنگ سختی شده که نه چیزی از آن میتراوند و از چیزی اثر میپذیرد. خداوند متعال میفرماید: ﴿ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُكُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَٱلۡحِجَارَةِ أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗ﴾[البقرة: ۷۴].
یعنی: «سپس دلهای شما سخت شد و همچون سنگ یا سختتر از سنگ گشت».
شخص سختدل یا سنگدل، به موعظهی مرگ یا دیدن جنازهها و مردهها پند نمیگیرد و متأثر نمیشود. حتی ممکن است خودش جنازهای به دوش کشد و یا به خاک سپارد، اما متأثر نگردد و مانند سنگ از گذر بر قبرها (قبرستان) به حس و هیجان نیاید و دگرگون نشود.
۳- بیدقّتی و حواسپرتی در انجام عبادات: در این حالت، همواره ذهن و حواس فرد به هنگام نماز، تلاوت قرآن، دعا و ... جمع نیست و جا به جا میپرد و نمیتواند در معانی و مفاهیم اذکار تدبّر و اندیشه کند و عبارات را اگر حفظ باشد، به ترتیب و دیکتهوار میخواند و اگر به دعای خاصی در وقت مشخصی عادت کرده باشد، بیآنکه بفهمد چه میخواند، زبانش حرکت میکند و کلمات ادا میشود. اما خداوند سبحان، «دعای قلب غافل و غفلتزده را نمیپذیرد» [۶].
۴- تنبلی و سستی در انجام عبادات: ضعف ایمان باعث میشود، انسان در انجام وظایف شرعی سستی کند و اگر هم به عبادت و ادای وظیفهای شرعی بپردازد، تنها حرکات تهی و بیروحی انجام میدهد. خداوند متعال، ویژگی منافقان را چنین بیان فرموده است: ﴿وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ كُسَالَىٰ﴾[النساء: ۱۴۲]. یعنی: «منافقان هنگامی که برای نماز برمیخیزند، سست و بیحال به نماز میایستند».
یکی از نشانههای ضعف ایمان این است که اگر وقت عبادت یا کار نیکی فوت یا سلب گردد، شخص اندوهگین نمیشود؛ این مسأله نشانگر عدم توجّه شخص به دریافت پاداش است. شخص سست ایمان، در حالی که توانایی حج دارد، حج را به تأخیر میاندازد و یا موقع جهاد میگذرد و او نشسته است؛ ضعف ایمان باعث میشود از نماز جماعت و سپس از نماز جمعه غفلت ورزد و برای رفتن به مسجد شتاب نکند. رسول خداصفرمودهاند: «هیچ قومی، پیوسته از صف اول باز نمیمانند تا آنکه خداوند، نتیجهی کارشان را در آتش پس میدهد» [۷]. شخصی که به انجام عبادات بیرغبت شده، چنانچه خواب بماند و نمازش قضا شود و یا به هر ترتیبی نمازهای سنّتش و اذکار و اورادی را که انجام میداده، از دست بدهد، احساس خودخوری و پشیمانی نمیکند و نمیکوشد قضای آن را انجام دهد و جبرانش نماید؛ بلکه چنین شخصی از روی عمد، سنتها و فرایض کفایی را ترک میکند؛ گاهی در نماز عید که بنا بر باور برخی از علما واجب است، حاضر نمیشود یا به وقت کسوف و خسوف نماز نمیگذارد و در تشییع جنازه و نماز آن شرکت نمیکند و از اجر و پاداش روگردان است و برخلاف کسانی که در کسب نیکیها شتاب میکنند، خود را بینیاز میپندارد. او با کسانی که خداوند، آنها را به سرعت و شتاب در نیکیها ستوده فرق دارد. خدای متعال میفرماید:
﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَيَدۡعُونَنَا رَغَبٗا وَرَهَبٗاۖ وَكَانُواْ لَنَا خَٰشِعِينَ ٩٠﴾[الأنبیاء: ۹۰].
یعنی: «آنان در انجام کارهای نیک بر یکدیگر سرعت میگرفتند و با رغبت و ترس، ما را به فریاد میخواندند و همواره از ما میترسیدند».
از نشانههای سستی و تنبلی در عبادات، کوتاهی کردن نسبت به نمازهای سنّت، تهجد و دیگر نوافل و همچنین دیر به مسجد رفتن است. به طور مثال اصلاً به ذهنش نمیرسد که نمازی به نام ضحی (چاشت) وجود دارد و نسبت به خواندن دو رکعت نماز توبه و استخاره هم بیتوجّه است.
۵- تنگدلی، گرفتگی روحی، بدخُلقی و بیمزاجی: معمولاً در اثر ضعف ایمان بر انسان حالاتی چیره میگردد که گویا چیز سنگینی به دوش میکشد و در نتیجهی آن در خود به گونهای فرو میرود که به اندک چیزی دلتنگ، ناراحت و آزردهخاطر میشود و از کارهای اطرافیانش دلگیر میگردد و عزّت نفسش را از دست میدهد. رسول خداصدر حدیثی ایمان را این گونه تعریف کردهاند که: «ایمان عبارتست از صبر و عزّت (نفس)» [۸]و در بیان ویژگی مؤمن فرمودهاند: «با دیگران انس میگیرد و مورد الفت نیز واقع میشود و نیکی و خیری نیست در کسی که (با دیگران) انس و سازگاری نمییابد و مورد الفت و هماهنگی قرار نمیگیرد» [۹].
۶- عدم تأثّر از آیات قرآن: ضعف ایمان سبب میشود، انسان نه از وعده و وعید قرآن اثر پذیرد و نه از امر و نهی آن. شخص ضعیف الایمان از تلاوت و شنیدن آیههایی که در وصف قیامت است، دگرگون نمیشود و بلکه از شنیدن قرآن خسته میگردد و توان تلاوت قرآن را ندارد و نمیتواند پیوسته قرآن بخواند؛ هر بار که قرآن را باز میکند، خیلی زود میبندد و اصلاً یارای تلاوت قرآن در او نیست.
۷- غفلت از ذکر و دعا: ضعف ایمان سبب میشود، انسان از ذکر خداوند و دعا و تضرّع به پیشگاه او غفلت ورزد. اصلاً بر چنین شخصی ذکر خدا دشوار است و هر زمانی هم که دستش را به دعا میگشاید و بلند میکند، خیلی زود در فکر بستن دستها و اتمام دعا است. از چنین حالتی باید ترسید که خداوند متعال، آن را یکی از ویژگیهای منافقان برشمرده است:
﴿وَلَا يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِيلٗا ١٤٢﴾[النساء: ۱۴۲].
یعنی: «و منافقان، خدا را کمتر یاد میکنند».
۸- بیتوجّهی نسبت به نافرمانی خدا و عدم ناراحتی و خشم از بیحرمتی به دستورات الهی: یکی دیگر از عوارض و نشانههای ضعف ایمان است. ضعف ایمان سبب میشود، فروغ غیرت در دل فرو کشد و در پی آن اعضا و جوارح از انکار بدیها باز آیند؛ شخصی که به این حالت گرفتار شده، نه به کار نیک و معروفی فرا میخواند و نه از منکری باز میدارد و حتی با دیدن نافرمانی خدا نیز در چهرهاش دگرگونی و ناراحتی نمیآید. رسولاکرمصدر بیان ویژگی چنین قلبی فرمودهاند: «فتنهها بر دل، آن چنان پهن و پدیدار میگردد که حصیر دفعه، او دو قسمت، قسمت در جایی تُنُک و پهن میشود)؛ هر قلبی که فتنهها در آن وارد شود، بر آن نقطهای سیاه ایجاد میشود». و کار به جایی میکشد که رسول خداصدر حدیث دیگری میفرمایند: «سیاه آمیخته با سفید (خاکسترگون) میشود و چون کوزهی وارونه و شکسته (بدرد نخور میگردد که) نه معروف و نیکی را میشناسد و نه منکر و بدی را بد میداند (و گنجایش پذیرش خیر و نیکی را در خود ندارد و نمیتواند چیزی بازشناسد)، مگر آنچه از هوا و خواهش در او جای گرفته است» [۱۰]. شخصی که فروغ غیرت و ایمان در دلش فرو کشیده، محبت نیکی و زشتیِ منکر و بدی از قلبش میرود و همه چیز اعم از نیک و بد در نزد او برابر و همسان میشود و دیگر انگیزهی نیکی از وجودش رخت بر میبندد و نیروی بازدارندهای در وجودش نمیماند که او را از بدی باز دارد و ممکن است کارش به جایی کشد که اگر به او خبر رسد در جای دیگری فلان عمل زشت صورت گرفته، خرسند و خشنود شود؛ چنین شخصی، همسان و همانند گنهکاران و کسانی که در محل گناه حاضر بودهاند، گنهکار میگردد. در حدیث صحیحی آمده است: «هرگاه در محلّی گناه شود و شخصی آنجا حاضر باشد و آن بدی و گناه را ناپسند شمارد، مانند کسی است که حضور نداشته (و بر او گناهی نیست) و هر کس در محل انجام گناه حاضر نباشد، اما به آن راضی و خرسند شود، مانند کسی است که حضور داشته (و از منکر منع نکرده است)» [۱۱]. این رضایت قلبی که در حدیث بیان شد، همان گناهی را برای شخص در پی دارد که گویا در محلّ معصیت حاضر بوده است.
۹- محبت برتری و چیرگی بر دیگران (سیطرهطلبی): نشانه و عارضهی دیگر ضعف ایمان است که اشکال گوناگونی دارد؛ از جمله:
* حس ریاستطلبی بدون در نظر داشتن میزان مسؤولیتها و خطرهایی که در ریاست وجود دارد؛ رسول اکرمصاز ریاستطلبی برحذر داشته و فرمودهاند: «شما بر امارت و ریاست حرص و آز میورزید، در حالی که این امارت برای شما در روز قیامت، (سبب) ندامت و پشیمانی خواهد بود؛ (ریاست) آغاز نیکی دارد و پایان بدی» [۱۲]. یعنی ریاست با پست و جاه و همچنین ثروت و برخی لذایذ دیگر آغاز میشود و با عزل شدن یا کشته شدن پایان مییابد و در روز قیامت نیز باید پاسخگوی تبعات ریاست بود.
رسول خداصفرمودهاند: «اگر بخواهید، شما را از حقیقت امارت آگاه میکنم؛ ابتدای آن نگرانی و توبیخ است؛ میانهاش پشیمانی و آخرش عذاب روز قیامت است مگر کسی که (در امارتش) عدل پیشه کرده، (چنین نیست)» [۱۳]. اگر کسی پست ریاست را برعهده گیرد تا با عدالت، خیرخواهی و کوششِ تمام، همچون یوسف علیهالسلام به انجام وظایف و مسؤولیتهایش همت گمارد و شخص شایستهتری هم وجود نداشته باشد، در این صورت ریاست را برای آن فرد، نعمت و کرامت میدانیم؛ البته در بیشتر مواقع، ریاست و ریاستطلبی ریشه در میل وافر به مهتری، ترقّیخواهی و سیطرهطلبی بر دیگران دارد که عمدتاً در جهت تضییع حقوق دیگران میباشد و شخص میخواهد از طریق رسیدن به چنین جایگاهی، بر مقرّ فرماندهی و مسند امر و نهی نشیند.
* بالانشینی در جلسات و خودستایی و تحمیل شنیدن گفتهها و گزافهگوییهایش به دیگران: چنین شخصی همواره سعی میکند که در جلسات، رشتهی سخن را به دست گیرد؛ از اینرو به گونهای عمل میکند که گویا زمامدار جلسه است. بالانشینی، کشتارگاهی است که رسول خداصما را از آن بر حذر داشته و فرمودهاند: «از این کشتارگاهها (یعنی از صدر مجالس) برحذر باشید» [۱۴].
* دوست داشتن اینکه هرگاه به میان جمعی وارد شود، برایش برخیزند؛ این حالت، ریشه در جاهطلبی و خودبزرگبینی نفس مریض شخص دارد. رسول خداصفرمودهاند: «کسی که برخاستن مردم برای او، شادمانش میکند و دوست دارد بندگان خدا برایش بلند شوند، پس خانه و جایگاهش را از آتش آماده سازد» [۱۵]. باری معاویه سبه نزد ابن زبیر و ابن عامربرفت؛ ابن عامر برایش برخاست و ابن زبیر بلند نشد؛ معاویه به ابن عامر فرمود: بنشین که من از رسول خداصشنیدم که فرمودند: «هر که دوست دارد، مردم برایش برخیزند، پس جایگاهش را از آتش آماده سازد» [۱۶]. این در حالی است که اگر مطابق سنّت برای کسی برنخیزند یا سلام و احوالپرسی را از راست شروع کنند، خشم و غضب تمام وجودش را فرا میگیرد. چنین فردی هر گاه به مجلسی وارد شود و جایی نیابد، انتظار دارد شخصی برخیزد و جایش را به او دهد؛ رسول اکرمصاز چنین رویهای بازداشته و فرمودهاند: «هیچ شخصی، شخص دیگری را از جایش بلند نکند و سپس در جای او ننشیند» [۱۷].
۱۰- بخل و آزمندی: نشانهی دیگر ضعف ایمان است؛ خداوند متعال، انصار را در قرآن چنین ستوده است که: ﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞ﴾[الحشر: ۹]. یعنی: «و انصار، مهاجران را بر خود ترجیح میدهند؛ هر چند که خود سخت نیازمند باشند».
خداوند متعال در ادامهی همین آیه به خوبی روشن میسازد، آنانی که خود را از دلبستگی زیاد به مال مصون میدارند، رستگاران واقعی هستند. در این شکّی نیست که حرص و آز بر مال و دلبستگی به آن، زاییدهی ضعف ایمان است. رسول اکرمصنیز به تناقض بخل و آز با ایمان اشاره کرده و فرمودهاند: «بخل و ایمان هرگز در قلب بندهای، یک جا نمیشود» [۱۸].
البته حرص و آز بر انسان آثاری به جا میگذارد که رسول اکرمصدر حدیثی آن را چنین شرح دادهاند که: «از حرص و بخل برحذر باشید که پیشینیان شما به سبب حرص و دلبستگی به مال هلاک شدند؛ حرص و آز، گذشتگان را به بخل فراخواند و آنان نیز بخل ورزیدند؛ بخل و آز در آنان نفوذ کرد و آنان را به گسیختگی خویشاوندی و دست کشیدن از انفاق فرا خواند و آنان نیز چنین کردند؛ حرص و آز آنان را به تبهکاری و فجور کشاند و آنان نافرمانی و تبهکاری پیشه کردند» [۱۹]. آری بخل که زاییدهی ضعف ایمان است سبب میشود، انسان چیزی در راه خدا ندهد، هر چند که برادران مسلمانش به سبب فقر گرفتار شوند و فقر و فاقهشان پدیدار و نمایان باشد؛ شخص سستایمان و بخیل هر چند که به صدقه و انفاق فراخونده میشود، باز هم در صدقه دادن کوتاهی میکند. در این مبحث از کلام الهی نمیگذرم که فرموده است:
﴿هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تُدۡعَوۡنَ لِتُنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبۡخَلُۖ وَمَن يَبۡخَلۡ فَإِنَّمَا يَبۡخَلُ عَن نَّفۡسِهِۦۚ وَٱللَّهُ ٱلۡغَنِيُّ وَأَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُۚ وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ يَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ ثُمَّ لَا يَكُونُوٓاْ أَمۡثَٰلَكُم ٣٨﴾[محمد: ۳۸].
یعنی: «آگاه باشید که شما (از سوی خداوند) به انفاق در راه خدا فرا خوانده میشوید؛ بعضی از شما بخل میورزند و هر کس بخل بورزد، در حق خودش بخل ورزیده (و به خود ضرر رسانده است). و خداوند بینیاز است و قطعاً شما خود نیازمندید؛ اگر شما (از فرمان خدا و بذل جان و مال در راه او) روی برتابید، مردمان دیگر را جایگزین شما میکند که هرگز مانند شما نباشند (و از بذل جان و مال در راه خدا دریغ نورزند)».
۱۱- یکی دیگر از نشانههای ضعف ایمان این است که انسان چیزی بگوید که عمل نمیکند. خداوند متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٢ كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٣﴾[صف: ۲-۳].
یعنی: «ای اهل ایمان! چرا سخنی میگویید که خودتان به آن عمل نمیکنید؟ این که چیزی بگویید که به آن عمل نمیکنید، سبب خشم بزرگ خدا میگردد (و در نزد خدا گناه بزرگی محسوب میشود)».
قطعاً اینکه انسان چیزی بگوید و خود به آن عمل نکند، نوعی نفاق میباشد. هر کس عملش مطابق گفتههایش نباشد، نزد خدا و مردم نکوهیده است. جهنّمیان نیز در آتش جهنّم به حقیقت کسانی پی میبرند که در دنیا آنان را به نیکیها فرا میخواندند و خود نیکی نمیکردند و یا از بدیها باز میداشتند و خود مرتکب بدی میشدند.
۱۲- نشانهی دیگر ضعف ایمان این است که انسان بر شکست، زیان و مصیبت برادران مسلمانش شادمان گردد. در چنین حالتی شخص سستایمان به زوال نعمت از برادر مسلمانش شاد میشود، سبب چنین حالتی آن است که آنچه برادرش را بر او برتری میداد و یا از او متمایز میساخت نابود شده و دیگر دلیلی وجود ندارد که شخص در برابر آن بندهی بلادیده احساس حقارت کند.
۱۳- کوچک شمردن برخی از اعمال از لحاظ کراهیت و ناپسندی؛ عارضهای است که به خاطر ضعف ایمان در انسان به وجود میآید. در این حالت انسان، صرفاً از زاویهی گناه به اعمال مینگرد که یا آیا چنین عملی گناه دارد یا نه؟! چنین انسانی به هنگام پرس و جو دربارهی اعمال اصلاً از خوبیها نمیپرسد و در پی نیکی نیست؛ بلکه سؤال میکند: آیا چنین عملی گناه است یا نه؟ یا میپرسد: آیا این عمل حرام است یا مکروه؟ معمولاً چنین منشی انسان را در دام مکروهات گرفتار میسازد و باعث میشود سرانجام به امور حرام مبتلا گردد؛ در شخصیتی که عوامل بازدارنده از انجام مکروهات وجود ندارد، همواره این بدی و ضعف جای گرفته که برخی نیکهای معمولی را کوچک میپندارد. قطعاً کوچک انگاشتن نیکیهای معمولی، انسان را از انجام اعمال پرفضیلت و بزرگتر محروم میکند. رسول اکرمصفرمودهاند: «هر کس که به شبهات بپردازد، مرتکب حرام میشود. آن چنان که انتظار میرود چوپانی که در اطراف منطقهی قروق شده، گوسفندانش را میچراند، وارد محدودهی قروق شود و گوسفندان را در آنجا چرا دهد» [۲۰].
برخی از مردم، هنگامی که دربارهی چیزی استفتاء میکنند و حکم شرعی میگیرند که مورد سؤال آنها حرام است، میپرسند: حرمت آن شدید است یا نه؟! و یا میپرسند: این عمل، چقدر گناه دارد؟! در چنین افرادی، توجّه خاصی نسبت به دوری از گناهان و بدیها یافت نمیشود؛ بلکه در آنان استعداد و زمینهی انجام گناهان پیش پا افتاده یا به اصطلاح معمولی وجود دارد. آنان، معمولاً گناهان صغیره را کوچک و معمولی میپندارند که همین امر سبب میشود، نسبت به انجام گناهان و ارتکاب حرام، گستاخ شوند و موانع و عوامل بازدارنده، از سر راهشان برداشته شود. به همین خاطر رسول اکرمصفرمودهاند: «افرادی را از امّتم سراغ دارم که روز قیامت با نیکیهایی به پهنهی کوهها حاضر میشوند و خداوند، اعمالشان را چون گرد و غباری پراکنده میکند». ثوبان سعرض کرد: ویژگیهایشان را برای ما بیان کنید تا ما ندانسته از آنان نباشیم. فرمودند: «آنها برادران شما هستند و از جنس و پوست خودتان و از شب، بهره میگیرند آن گونه که شما شبها قیام میکنید؛ اما در خلوت و تنهایی، به محارم الهی بیحرمتی میکنند و مرتکب حرام میشوند» [۲۱]. آری، شخصی که در او زمینهی گناه وجود دارد، بیپروا مرتکب حرام میشود و این، بدتر از کسی است که با دودلی و پروا به حرام میپردازد؛ گرچه هر دو بر خطر و لبهی هلاکت و تیرهبختی هستند. افرادی که گناهان را کوچک و سبک میشمارند، ایمان ضعیفی دارند که اگر عمل زشتی هم مرتکب شوند، آن را بد و زشت نمیدانند. ابن مسعود سحال مؤمن و منافق را چنین بیان کرده است که: «مؤمن، گناهش را چنان بزرگ میبیند که گویا زیر کوهی نشسته و از این میترسد که زیر کوه هلاک شود؛ اما فاجر، گناهش را چون مگسی میداند که بر بینیش مینشیند و او، با دستش مگس را دفع میکند» [۲۲].
۱۴- کوچک پنداشتن نیکیها و عدم توجه به حسنات معمولی، یکی از نشانههای ضعف ایمان است. رسول اکرمصبه ما آموزش دادهاند که نیکیها را کوچک ندانیم. امام احمد/از ابی جری هجیمی چنین روایت کرده است که وی میگوید: به نزد رسول خداص رفتم و گفتم: ای رسول خدا، ما قومی صحرانشین هستیم؛ پس به ما چنان چیزی یاد بدهید که خداوند متعال به وسیلهی آن به ما نفع (و ثواب) برساند؛ فرمودند: «هیچ چیزی از نیکی و خوبی را کوچک و حقیر مپندار؛ هر چند که با دلوت، ظرف کسی را که آب میخواهد، پُر آب کنی و یا اینکه با چهرهای شاد و در حال گشادهرویی، با برادرت سخن بگویی» [۲۳]. اگر شخصی برای برداشتن آب از چاه آمد و دیگری با دلوش، ظرف او را آب کرد، عمل بزرگی انجام داده که هرچند معمولی و پیش پا افتاده به نظر میرسد، نباید آن را کوچک دانست. همینطور ملاقات برادران مسلمان، با گشادهرویی؛ تمیز کردن مسجد و برداشتن سیخ و کاه از آن به قدری باارزش است که تأثیر زیادی در آمرزش گناهان دارد و پروردگار مهربان نیز، پاسخ چنین کردههایی را به نیکی میدهد. رسول خداصفرمودهاند: «شخصی، بر راهی میگذشت که شاخهی درختی بر آن افتاده بود؛ گفت: به خدا سوگند، این شاخه را از سر راه مسلمانان بر میدارم تا آنان را نیازارد؛ و به خاطر همین عمل، وارد بهشت شد» [۲۴].
در کسی که برخی اعمال نیک را کوچک و حقیر میپندارد، نوعی بدی و خلل نهفته است که حدّاقل پیامد چنین منشی این است که از انجام برخی اعمال که ارزش بزرگی دارند، محروم میگردد. رسول اکرمصفرمودهاند: «هرکس از راه مسلمانان، چیز آزاردهندهای را بردارد، برایش یک نیکی نوشته میشود و هر کسی که یک نیکی از او پذیرفته گردد، به بهشت داخل میشود» [۲۵]. باری معاذ سبه همراه شخصی در مسیری میرفت. سنگی در راه دید و آن را برداشت و به کناری انداخت؛ آن شخص گفت: این چیست (و چرا چنین کردی)؟ معاذ سگفت: از رسولخداصشنیدم که فرمود: «کسی که سنگی را از راه بردارد، یک نیکی برایش نوشته میشود و هر کس یک نیکی داشته باشد (یعنی به یک نیکی نیز) به بهشت میرود» [۲۶].
۱۵- عدم توجّه به مسایل مسلمین و عدم اقدام عملی یا اثرگذار در جهت غمخوارگی بر مسلمانان به منظور بهبود وضعیت آنان از طریق دعا، صدقه و پشتیبانی مالی و کمکرسانی به آنان: کسی که نسبت به مسایل مسلمانان بیخیال میباشد، شخصِ سرد و بیعاطفهای است که در قبال مصیبتهای برادران مسلمانش اعم از چیرگی دشمنان بر آنان و خشونت و دیگر حوادث مصیبتبار در نقاط مختلف دنیا احساس مسؤولیت نمیکند و تنها به سلامت شخصِ خود از این حوادث میاندیشد. قطعاً این بیعاطفگی و بیمسؤولیتی نتیجهی ضعف ایمان است؛ چرا که مؤمن چنین ویژگی و صفتی ندارد که نسبت به مسلمانان دیگر بیتفاوت باشد. رسول اکرمصفرمودهاند: «جایگاه مؤمن از مجموعهی اهل ایمان مانند منزلت سر در بدن است؛ مؤمن آنگونه برای اهل ایمان دردمند و آزرده است که بدن به دردِ سر، آزرده و دردمند میگردد» [۲۷].
۱۶- گسیخته شدن روابط دوستی و برادری، نشانهی دیگری از ضعف ایمان است. رسول اکرمصفرمودهاند:
«در میان دو نفر که به خاطر خدا یا اسلام با هم دوستی میورزند، اولین بزه و گناهی که یکی از آنان انجام دهد، فاصله میاندازد» [۲۸]. آری، این فرمودهی رسول خداصدلیلی است بر اینکه بدی و ناخجستگی گناه بر روابط برادری نیز اثر میگذارد و روابط را به تیرگی و گسیختگی میکشاند. لذا اینکه انسان هر از چند گاهی میان خود ودوستش احساس دوری و بیگانگی میکند، نتیجهی کم شدن فروغ ایمان در دلها به سبب ارتکاب معصیت است. چرا که خداوند متعال محبت انسان گنهکار را از دل مؤمنان بیرون میکشد و کار به آنجا میرسد که شخص گنهکار در میان مردم چنان وضعیت و زندگی بدی مییابد که از نگاهِ مردم میافتد، خوار و ناچیز میگردد و حرمت و احترامش شکسته میشود؛ دیگر مؤمنان به او مهر و محبّت نمیورزند. نتیجهی گسیختن روابط دوستانه و برادرانه این است که حمایت الهی نیز از آنان برداشته میشود؛ چرا که خداوند حامی و پشتیبان اهل ایمان است و مؤمن نیز اهلِ مهر و دوستی.
۱۷- عدم احساس مسؤولیت در قبال دین: ضعف ایمان سبب میشود انسان در جهت خدمت دین و گستراندن باورها و ارزشهای دینی نکوشد. این در حالی است که اصحاب رسول خداصبلافاصله پس از پذیرش اسلام، احساس مسؤولیت میکردند. اگر به زندگی صحابه بنگریم نمونههای بیشماری میبینیم که آنان چقدر و چگونه در قبال دین احساس مسؤولیت مینمودند؛ از میان آنان میتوان به طفیلبن عمرو ساشاره کرد که بلافاصله پس از پذیرش اسلام، به میان قوم و قبیلهاش رهسپار شد تا آنان را به سوی خداوند بزرگ فرا خواند! او بلافاصله پس از پذیرش اسلام دریافت که مسؤولیتی بزرگ فراروی او است و باید برای دعوت به میان قومش برود. وی برای این کار از رسول خداصاجازه خواست و در حالی به میان قومش بازگشت که دعوتگری بزرگ شده بود که به سوی خداوند پاک و بلندمرتبه فرا میخواند. اما اینک فاصلهی زمانی زیادی میان پایبندی مردم به دین و هنگام پیوستن آنان به قافلهی دعوت الی الله وجود دارد. قطعاً صحابهی رسول خداصچنین نبودند که امروز مسلمان شوند و معلوم نباشد که چه زمانی دعوتگر و داعی میشوند. بلکه آنان بلافاصله پس از مسلمان شدن، از جرگهی کافران میگسیختند و رویاروی آنان میایستادند و ضمن بیزاری و دوری جستن از آنان در صف جهاد با کافران قرار میگرفتند. به طور نمونه، میتوان به ثمامه بن أثال س- رییس اهل یمامه - اشاره کرد که اسیر شد و او را به مسجد آوردند و بستند. رسول خداصاسلام را به او عرضه فرمود؛ خداوند متعال، نور ایمان را در دلش تاباند و او اسلام را پذیرفت؛ برای عمره به مکّه رفت. آنجا به کفّار قریش چنین خطاب کرد: «پس از این به شما یک دانهی گندم هم از یمامه نخواهید رسید مگر آنکه رسولخداصدر این باره اجازهای صادر فرمایند» [۲۹]. آری، ثمامه سمسلمان شد و بلافاصله پس از پذیرش اسلام ضمن آنکه امکانات را که در دست داشت، در خدمت دعوت قرار داد، کفّار قریش را نیز تحریم اقتصادی نمود؛ چرا که ایمانِ پختهاش از او چنین میطلبید و چنین کار سترگی را فرا رویش قرار میداد.
۱۸- سراسیمگی، ترس و بیصبری به هنگام بروز مشکل یا مصیبت، نشانهی ضعف ایمان است. ضعف ایمان سبب میشود انسان در شداید و بلایا توازنش را از دست بدهد؛ به گونهای اندامش به لرزه میافتد، پریشانخاطر میگردد و چشمانش از ترس خیره و وحشتزده میشود. شخص سُست ایمان به هنگام مصیبت طوری گیج و سراسیمه میشود که ترس و اندوه سراسر وجودش را فرا میگیرد و پلکهای چشمش در هم فشرده و کیپ میگردد و نمیتواند با دلی استوار و قوی با مشکل مواجه شود. قطعاً همهی اینها به سبب ضعف ایمان است و اگر ایمان شخصی محکم و استوار باشد، در رویارویی با مشکلات و بلایای بزرگ توان و طاقت دارد.
۱۹- بحث و جدل بیش از حد و قیل و قالهای اَلکی از نشانههای ضعف ایمان است که دل را سخت میکند و میمیراند. رسول خداصدر حدیث صحیحی فرمودهاند: «هیچ قومی پس از هدایتی که بر آن بودند، گمراه نشدند مگر به سبب آنکه بحث و جدل در آنان زیاد شد» [۳۰]. بحث غیرعملی که در آن هدف درستی دنبال نشود، سبب دوری انسان از راه درست و مستقیم میگردد. متأسفانه امروز جرّ و بحثهای بیمورد رو به فزونی نهاده و مردم، بدون دانش، استدلال درست و رهنمودهای دینی و روشنگر با هم بحث میکنند. برای ترک این ویژگی زشت و نکوهیده، همین فرمودهی رسول خداصکفایت میکند که: «من ضمانت میکنم خانهای از خانههای بهشت برای هر کسی که جدال و مباحثه را هرچند که محقّ باشد، واگذارد» [۳۱].
۲۰- خردگرایی محض، نشانهی دیگر سُستایمانی است. در این حالت شیوهی سخن گفتن انسان، صرفاً عقلانی میگردد و در آن هیچ نشانهای از ایمان و ارزشهای دینی دیده نمیشود. شخص ضعیفالایمان و خردگرا همواره به گونهای سخن میگوید که در سخنانش اثری از کلام خدا، فرمودههای پیامبرصو سخنان سلف صالح یافت نمیشود.
۲۱- دلبستگی به دنیا و اشتیاق بیحد و حصر به آن، از عوارض ضعف ایمان است، شخصی که آسایش و راحتی را در اسباب دنیا میپندارد، قلبش به گونهای به دنیا وابسته میگردد که اگر از خوشیها و بهرههای دنیوی از قبیل مال، پست و مقام و یا مسکن، چیزی از دست بدهد، آزرده و غمگین میشود و از آنجا که همانند برخی دیگر به آنچه میخواهد، دست نمییابد، خودش را بینوا و ضرردیده میانگارد. این شخص با دیدن برادر مسلمانش که در امور دنیوی از او پیش افتاده، به رنج و آزردگی بیشتری میافتد و حتی بر او حسد میورزد و آرزو میکند نعمتهای برادر مسلمانش نابود و زایل گردد. قطعاً این حالت با ایمان سازگاری ندارد. رسول اکرمصفرمودهاند: «در قلب بنده، دو چیز با هم جمع نمیشود: ایمان و حسد» [۳۲].
۲۲- تجمّلگرایی و توجه بیش از حد به خوراک، پوشاک، مسکن و سواری، نشانهی دیگری از عوارض ضعف ایمان است. شخص سستایمان، به ظواهر و تجمّلات اهمیت وافری میدهد و همواره سعی میکند خودش را با شیکپوشی و پوشیدن لباسهای گرانقیمت بیاراید و خانهاش را لوکس و آراسته نماید؛ وی همواره مال و وقتش را در امور غیرضروری و زیوربندی صرف میکند و با وجود این همه ریخت و پاش هیچ توجّهی به نیازمندیهای شدید برادران مسلمانش ندارد. ضعف ایمان سبب میشود انسان آن چنان به خود و تجمّلگرایی مشغول شود که در رفاهطلبی و خوشگذرانی غوطهور گردد. رسول خداصزمانی که معاذبن جبل سرا به یمن فرستادند، او را چنین وصیت کردند که: «از خوشگذرانی بپرهیز که بندگانِ (نیکِ) خدا خوشگذران نیستند (و زندگی را در ناز و نعمت به سر نمیکنند)» [۳۳].
[۵] روایت بخاری، (فتحالباری: ۱۰/۴۸۶). [۶] روایت ترمذی، شمارهی (۳۴۷۹)، السلسلة الصحیحة (۵۹۴). [۷] روایت ابوداود (۶۷۹)، صحیح الترغیب (۵۱۰). [۸] السلسلة الصحيحة، ج ۲، ص ۸۶، حدیث شمارهی (۵۵۴). [۹] السلسلة الصحيحة، (۴۲۷). [۱۰] روایت مسلم (۱۴۴). [۱۱] روایت ابوداود (۴۳۴۵) و صحیح الجامع (۶۸۹). [۱۲] روایت بخاری (۶۷۲۹). [۱۳] روایت طبرانی در الکبیر، (۱۸/۷۲)، صحیح الجامع (۱۴۲۰). [۱۴] روایت بیهقی (۲/۴۳۹)، صحیح الجامع (۱۲۰). [۱۵] روایت بخاری در الأدب المفرد (۹۷۷)، نگاه کنید به السلسلة الصحیحة (۳۵۷). [۱۶] روایت ابوداود (۵۲۲۹) و بخاری در الأدب المفرد (۹۷۷)، السلسلة الصحیحة (۳۵۷). [۱۷] روایت بخاری، نگاه کنید به فتح الباری (۱۱/۶۲). [۱۸] روایت نسائی، المجتبی (۶/۱۳)، صحیح الجامع (۲۶۷۸). [۱۹] روایت ابوداود (۲/۳۲۴)، صحیح الجامع (۲۶۷۸). [۲۰] حدیث در صحیحین روایت شده است. [۲۱] روایت ابن ماجه (۴۲۴۵)، صحیح الجامع (۵۰۲۸). [۲۲] روایت بخاری، فتحالباری (۱۱/۱۰۲)، نگاه کنید به تغلیق التعلیق (۵/۱۳۶). [۲۳] مسند احمد (۵/۶۳)، السلسلة الصحيحة (۱۳۵۲). [۲۴] روایت مسلم، شمارهی (۱۹۱۴). [۲۵] روایت بخاری در الأدب المفرد (۵۹۳)، السلسلة الصحیحة (۵/۳۸۷). [۲۶] المعجم الکبیر از طبرانی (۲۰/۱۰۱)، السلسلة الصحیحة (۵/۳۸۷). [۲۷] مسند احمد (۵/۳۴۰)، السلسلة الصحيحة (۱۱۳۷). [۲۸] روایت بخاری در الأدب المفرد (۴۰۱)، مسند احمد (۲/۶۸)، السلسلة الصحيحة (۶۳۷). [۲۹] روایت بخاری، نگاه کنید به فتحالباری (۸/۸۷). [۳۰] مسند احمد (۵/۲۵۲)، صحیح الجامع (۵۶۳۳). [۳۱] روایت ابوداود (۵/۱۵۰)، صحیح الجامع (۱۴۶۴). [۳۲] روایت نسایی، نگاه کنید به المجتبی (۶/۱۳) و صحیح الجامع (۷۶۲۰). [۳۳] روایت ابونعیم در الحلیة (۵/۱۵۵)، السلسلة الصحیحة (۳۵۳)، این حدیث را امام احمد در المسند (۵/۲۴۳) به الفاظ دیگری روایت کرده است.