درمان ضعف ایمان
ضعف ایمان، بسان یک بیماری است که باید درمان شود. رسول اکرمصفرمودهاند: «ایمان در درون هریک از شما چنان کهنه میشود که لباس کهنه و مندرس میگردد. پس از خدا بخواهید که ایمان را در دلهایتان تازه کند» [۴۷]. از این حدیث کاملاً روشن میشود که ایمان در قلب همانند لباس دچار کهنگی و فرسودگی میشود و گاهی قلب مؤمن را پوششی ابر مانند از معصیت در بر میگیرد که آن را تاریک میکند؛ رسول اکرمصاین شکل از تاریکی قلب را بدینگونه برای ما به تصویر کشیدهاند که: «هیچ قلبی نیست مگر ابری چون ابر ماه دارد که هرگاه ماهِ تابان را فرا گیرد، تاریک میشود و چون از آن کنار رود، از حالت گرفتگی در میآید و درخشان میشود». [۴۸]
گاهی ابرها روشنی ماه را میپوشاند و پس از مدّتی که ابرها پراکنده و دور میشود، نور ماه در آسمان نمایان میگردد. قلب مؤمن نیز گاهی این چنین در پسِ ابر تاریک معصیت قرار میگیرد و نورش پنهان میشود و انسان را تاریکی و اندوه فرو میبرد؛ اگر آدمی برای افزایش ایمانش به کمک خدای متعال کوشش کند، آن ابر تاریکی و معصیت کنار میرود و نورِ ایمان باز میگردد.
یکی از مهمترین نکات قابل توجّه در شناخت مسألهی ضعف ایمان و راههای جلوگیری و درمان آن، دانستن این نکته و باور است که ایمان، کم و زیاد میشود و این، یکی از باورهای ریشهای و اعتقادات مهم اهل سنت و جماعت است. ایمان عبارتست از: اقرار به زبان، اعتقاد به قلب و عمل به اعضا و جوارح که با اطاعت، فزونی مییابد و با عصیان و معصیت، کاسته میشود. بسیاری از نصوص کتاب و سنّت، باور کم و زیاد شدن ایمان را تأیید میکند؛ از جمله آیهی ۴ سورهی فتح و آیهی ۱۲۴ سورهی توبه و بسیاری از آیات دیگر. همچنین رسول اکرمصفرمودهاند: «هر کس از شما که عمل منکری ببیند، آن را با دستش تغییر دهد، پس اگر نتوانست با زبانش و اگر نتوانست، با قلبش (آن عمل را تغییر دهد و آن را در دل بد بداند) و این مرحله، ضعیفترین درجهی ایمان است» [۴۹].
تأثیر اطاعت در افزایش ایمان و تأثیر معصیت بر کاهش ایمان، امری کاملاً معلوم و بلکه تجربه شده است. مثلاً شخصی به بازار میرود و زیورآلات و کالاهای زیادی در بازار میبیند و سر و صدا و فریادهای تبلیغاتی بازاریان را میشنود؛ این شخص پس از بازار به قبرستان میرود و به حال و هوایی دیگر فرو میرود که متفاوت از حالت وی در بازار است. بنابراین قلب به سرعت دگرگون میشود و از حالی به حال دیگر میگردد. در رابطه با موضوع مورد بحث ما یکی از بزرگان سلف گفته است: «این، از فقه و دانش شخص است که در حفظ و نگهداشت ایمانش کوشا باشد و نسبت به آنچه ایمانش را میکاهد، حساسیت و توجه به خرج دهد؛ همچنین دانستن اینکه آیا ایمان کم یا زیاد میشود؛ نیز از نشانههای دانش و فقه شخص است. همچنان که شناختن راههای وسوسهگری شیطان، نشانهی فقاهت و دانش میباشد» [۵۰].
البته این نکته نیز قابل توجّه است که اگر نقص ایمان، به ترک واجب و وظیفهای شرعی یا انجام عمل حرامی بینجامد، شخص به بیتوجّهی، ضعف ایمانی و شکست شدیدی مبتلا گشته که به شدّت نکوهیده و زشت است و باید به سوی خدا توبه و رجوع کند و برای درمان این سستی و بیتوجّهی درونی خود، دست به کار شود. اما اگر سستی و کوتاهی به گونهای است که انسان، واجبی را ترک نمیکند یا حرامی مرتکب نمیشود و فقط در انجام مستحبات غفلت میورزد، باید بکوشد تا توان، طراوت و هیجان درونی خود را برای عبادت تقویت نماید و به فکر چاره افتد و آهنگِ خودسازی و تقویت طراوت و احساسات دینی و ایمانی نماید. رسول خداصفرمودهاند: «هر عملی از نشاط و قوّت برخوردار است و هر قوّتی دچار سستی میگردد؛ پس هر کس که سمت و سوی سستی و ضعفش به جانب سنّت من باشد، رستگار میشود و هر کس که ضعفش به سوی غیر آن باشد (و رو به بدعت و وانهادن سنّتها و وظایف دینیاش نهد)، هلاک و نابود میگردد» [۵۱].
خوب است پیش از پرداختن به راههای درمان ضعف ایمان، به این نکته اشاره کنیم که بسیاری از کسانی که احساس میکنند به قساوت قلب و سنگدلی دچار شدهاند، در پی راهکارهای خارجی برای درمان این حالت درونی خود هستند و با وجودی که میتوانند، درمان را از خود و بسترهای درونی خود بیاغازند، به دیگران و نسخههای آنان دل میبندند و تکیه میکنند. این یک اصل است که انسان، درمان قساوت قلب را باید از خود و تواناییهای درونی خود آغاز کند. چرا که ایمان رابطهای میان بنده و خدایش میباشد. در ادامه به برخی اسباب شرعی اشاره میکنیم که هر مسلمانی میتواند بر پایهی آن به درمان ضعف ایمانش بپردازد و قساوت قلبش را براساس آن و پس از توکّل به خداوند متعال و با مجاهدهی نفس، از میان ببرد:
۱- تدبّر و اندیشه در قرآن کریم که بیانگر همه چیز و نوری است که خداوند متعال بندگانش را به آن هدایت میفرماید. بدون تردید در قرآن درمانی بزرگ و دارویی اثرگذار برای بیماری ضعف ایمان وجود دارد. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[الإسراء: ۸۲].
یعنی: «و ما آیاتی از قرآن فرو میفرستیم که مایهی بهبودی دلها (از قساوت قلب و بیماریهای جهل و گمراهی) و رحمت مؤمنان است».
اما راه درمان به وسیلهی قرآن با تدبر و اندیشیدن در آیات و رهنمودهای الهی میسّر میگردد.
رسول خداصهمواره در قرآن تدبّر و اندیشه میفرمود و آن را در نماز شب تلاوت میکرد؛ حتّی آن بزرگوار در یکی از شبها در نماز یکی از آیات را آنقدر تکرار فرمود که صبح شد. آن آیه، آیهی ۱۱۸ سورهی مائده بود که:
﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١١٨﴾[المائدة: ۱۱۸].
یعنی: «اگر آنان را مجازات کنی، بندگان تو هستند و اگر از ایشان درگذری (باز هم خود بهتر میدانی و قطعاً میتوانی) چرا که غالب و توانا و حکیمی» [۵۲].
رسول اکرمصبه حدّی در قرآن اندیشه میفرمود که حد و اندازهی آن قابل درک نیست. عطاء میگوید: به همراه عبیدالله بن عمیر به نزد امالمؤمنین عایشهی صدّیقهلرفتم. عبیدالله بن عمیر گفت: ما را از عجیبترین کاری که از رسول خداصدیدهاید، آگاه سازید؛ عایشهلگریست و فرمود: آن حضرت یک شب (به قصد نماز) برخاست و فرمود: «ای عایشه! مرا بگذار تا خدایم را عبادت کنم». عایشه میگوید که به آن حضرت گفتم: به خدا قسم که من هم نزدیکی شما را دوست دارم و همان چیزی را دوست دارم که مایهی سرور و شادابی شما است. وی در ادامه میفرماید: آن حضرت برخاست، وضو گرفت و شروع به نماز فرمود. ایشان آن چنان گریست که دامنش (جلوی لباسش) خیس شد و آن طور گریهاش را ادامه داد که زمین (جایگاه نماز و سجدهگاهش) نیز خیس شد؛ بلال سبه قصد اذان آمد و آن حضرت را که در حال گریه دید، گفت: ای رسول خدا! این همه گریه میکنید؟ در حالی که خداوند، گناهان گذشته و آیندهات را آمرزیده است. آن حضرت فرمود: «آیا بندهی شکرگذاری نباشم؟ دیشب بر من آیاتی نازل شد که وای بر هر کس که آن را بخواند و در آن نیندیشد:
﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩٠ ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ١٩١﴾[آل عمران: ۱۹۰-۱۹۱].
یعنی: «قطعاً در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و رفت شب و روز، نشانهها و دلایلی برای خردمندان است؛ همان کسانی که خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلوها یاد میکنند و دربارهی آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند (و میگویند:) پروردگارا! این (نظام حیرتانگیز را) بیهوده نیافریدهای، تو منزّه و پاکی (و کار بیهوده نمیکنی)؛ پس ما را از عذاب آتش محفوظ بفرما».
حدیثی که گذشت، دلیل محکمی بر وجوب تدبّر و اندیشیدن در آیات قرآن است.
قرآن، مطالب مختلفی در بر دارد و شامل توحید، وعده و وعید، احکام، اخبار و داستان، اخلاق و منشها است و آثار و نتایج گوناگونی بر نفس میگذارد؛ برخی از سورهها، بیشتر از دیگر سورهها در دل انسان ترس و هراس (از آخرت و وعیدها) میافکند. در این باره رسول خداصفرمودهاند: «مرا سورههای هود، واقعه، مرسلات، عم یتساءلون و إذا الشمس کوّرت، پیر کرده است» [۵۳]. آری، این سورهها حاوی مطالب بزرگ و سنگینی از جمله حقایق ایمان و مسؤولیتهای بزرگی است که قلب رسول خداصرا با تمام سنگینی و عظمتش آکنده و مملو کرد و آثارش بر مو و چهرهی رسول خداصنمایان گشت. از جمله آنکه خداوند فرمود:
﴿فَٱسۡتَقِمۡ كَمَآ أُمِرۡتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ﴾[هود: ۱۱۲].
یعنی: «پس همانگونه که فرمان یافتهای (در راه دعوت و مبارزه) استقامت کن همراه کسانی که (از کفر و شرک، دست کشیدهاند و) با تو (به سوی خدا) برگشتهاند (و ایمان آوردهاند)».
صحابهی بزرگوار پیامبر اکرمصنیز، قرآن میخواندند، در آن تدبّر میکردند و بسیار متأثّر و دگرگون میشدند. ابوبکر س، رقیقالقلب و نازکدل بود که هر گاه در نماز امامت میکرد و کلام الهی را میخواند، نمیتوانست خودش را از گریه کنترل کند. عمر سنیز آن چنان از تلاوت قرآن متأثر و دگرگون میشد که پس از خواندن نخستین آیات سورهی طور بیمار شد:
﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَٰقِعٞ ٧ مَّا لَهُۥ مِن دَافِعٖ ٨﴾[الطور: ۷-۸].
یعنی: «قطعاً عذاب پروردگار واقع میشود و (چنان اتفاق میافتد که) هیچ کس و هیچ چیزی نمیتواند از وقوع آن جلوگیری کند».
باری عمر فاروق سدر نماز صبح سورهی یوسف را میخواند که صدای گریهاش در آخرین صفها شنیده میشد، آن هنگام که گفتهی یعقوب را در آیهی ۸۶ تلاوت میکرد که:
﴿إِنَّمَآ أَشۡكُواْ بَثِّي وَحُزۡنِيٓ إِلَى ٱللَّهِ﴾[يوسف: ۸۶].
یعنی: «شکایت پریشانی و اندوه خود را تنها به خدا میبرم».
عثمان سمیفرماید: «اگر قلوب ما پاک و پاکیزه بود، میشد، از کلام خداوند سیر نمیشد». آن بزرگوار مظلومانه و در حالی شهید شد که قرآن میخواند و خونش بر مصحف شریف ریخت. دربارهی صحابه در این موضوع اخبار و روایات زیادی آمده است. ایوب/میگوید: باری سعیدبن جبیر/را دیدم که در نماز این آیه را بیست و چند مرتبه تکرار میفرمود که:
﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِيهِ إِلَى ٱللَّهِ﴾[البقرة: ۲۸۱].
یعنی: «و از عذاب روزی بترسید که در آن به سوی خدا بازگردانده میشوید». این آیه، آخرین آیهای است که بر پیامبر اکرمصنازل شده و ادامهی آن چنین است:
﴿ثُمَّ تُوَفَّىٰ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا كَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ٢٨١﴾[البقرة: ۲۸۱].
یعنی: «سپس به هر کس آنچه را به دست آورده، به تمامی پس داده میشود و به آنان ستم نخواهد شد».
ابراهیم بن بشار/میگوید: آیهای که علی بن فضیل با خواندنش مُرد، این آیه است که:
﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ وُقِفُواْ عَلَى ٱلنَّارِ فَقَالُواْ يَٰلَيۡتَنَا نُرَدُّ﴾[الأنعام: ۲۷].
یعنی: «آن گاه که تو (ای محمد) ایشان را ببینی که (در کنار) آتش دوزخ نگه داشته میشوند و (هول و هراس جهنّم آنان را بر میدارد و از ترس) میگویند: ای کاش بار دیگر به دنیا برمیگشتیم ...».
ابراهیمبن بشار میگوید: علی بن فضیل با خواندن این آیه وفات نمود و من خودم در نماز جنازهاش شرکت کردم. [۵۴]سلف صالح به هنگام تلاوت آیات سجده نیز دچار دگرگونی و هیجان میشدند؛ یکی از بزرگان سلف هنگام تلاوت آیهی ۱۰۹ سورهی اسراء که میفرماید: «و بر چهرهها فرو میافتند و میگریند (و خواندن قرآن) بر تواضع آنان در برابر خدا میافزاید»، سجدهی تلاوت کرد و سپس خودش را سرزنش نمود و گفت: این سجده است؛ پس گریه کجا است؟».
بزرگترین تدبّر، اندیشه در مثالهای قرآنی است. خدای متعال در قرآن مثالهای زیادی میزند که ما را به تذکّر (پند گرفتن) و تفکّر بیندازد. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَيَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ ٢٥﴾[ابراهيم: ۲۵].
یعنی: «خداوند برای مردم مثلها میزند تا پند گیرند».
همچنین در آیه ۲۱ سورهی حشر میفرماید:
﴿وَتِلۡكَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ ٢١﴾[الحشر: ۲۱].
یعنی: «... ما این مثالها را برای مردم بیان میکنیم تا شاید که ایشان بیندیشند».
باری یکی از بزرگان سلف، پس از اندیشیدن در مثالی قرآنی نتوانست معنا و کنه آن مثال را بفهمد، لذا شروع به گریستن نمود؛ از او سؤال شد: چرا گریه میکنی؟ پاسخ داد: خداوند متعال میفرماید:
﴿وَتِلۡكَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِۖ وَمَا يَعۡقِلُهَآ إِلَّا ٱلۡعَٰلِمُونَ ٤٣﴾[العنکبوت: ۴۳].
یعنی: «اینها مثالهایی است که ما برای مردم میزنیم و جز عالمان، آن را نمیفهمند».
وی گفت: من مثال را نفهمیدم و بنابراین عالم و فرزانه نیستم و بر خلأ و فقدان علمی خویش میگریم.
خداوند متعال در قرآن کریم، مثالهای زیادی زده که باید در هر یک اندیشید و از هرکدام پند گرفت؛ از جمله: مثال کسی که آتش بر میافروزد. (سورهی بقره، آیهی ۱۷)، یا مثال شخصی که همانند چوپان گوسفندان ندا سر میدهد و دیگران را به راه درست فرا میخواند و آنان (کافران)، همانند گوسفندان چیزی نفهمند [بقره: ۱۷۱]؛ یا مثالهای دیگری که در آیات مختلف آمده که میتوان به این آیات اشاره کرد: [بقره: ۲۶۱]، [أعراف: ۱۷۶]، [جمعه: ۵]، [حج: ۷۳]، [عنکبوت: ۴۱]، [هود: ۲۴]، [ابراهیم: ۱۸]، [ابراهیم: ۲۴-۲۵]، [نور: ۳۵]، [نحل: ۷۵] و [زمر: ۲۹]؛ به هر حال منظور این است که به مثالهای قرآنی باز گردیم و باتوجّه خاص آنها را تلاوت کنیم و در هر یک از آنها بیندیشیم.
ابن قیم/، مختصر و شیوا به بیان چگونگی درمانِ قساوت قلب به وسیلهی قرآن پرداخته و گفته است: «اساس این کار، انجام دو کار است: * اوّل اینکه قلبت را از فضای دنیوی و مادّی به فضای اخروی و معنوی انتقال دهی و آن را در فضایی آرام، آرامش بخشی. * و سپس با تمام وجود، قلبت را متوجه معانی قرآنی کنی و در پی مفاهیم آن و فهم مقاصد هر یک از آیات باشی و بکوشی سبب نزول هر آیه را دریابی و از آن بهرهی وافر ببری؛ وانگهی آن را در اعمال قلبت فرو ببری و بدانی که اگر آیهای بر دِلَت نشیند، بر بیماری قساوت قلبت غالب میآید و به خواست الهی قلبت از قساوت رهایی مییابد».
۲- دومین راهکار درمان سنگدلی و ضعف ایمان، این است که انسان همواره عظمت الهی را با تمام وجود احساس کند و بکوشد تا اسما و صفات خداوند را بشناسد و در معانی کامل و بینقص هر یک از آنها بیندیشد. اگر چنین احساس و حالتی قلب را فرا گیرد و در وجود انسان جریان یابد، باعث میشود که اعضاء و جوارح انسان، همواره سخن از چیزی بگوید که قلب در خود دارد. چرا که قلب، همچون پادشاه و فرماندهی عمل میکند که هریک از اعضاء همانند سربازان و پیروان قلب میباشد؛ اگر قلب بهبود یابد، اعضاء نیز نیک و شایسته عمل میکنند و اگر قلب به فساد افتد، اعضاء و جوارح نیز اعمال زشت و فاسد را پیشه میکنند.
در کتاب و سنّت، نصوص بسیاری دربارهی عظمت خداوند وجود دارد که اگر انسان در آن تأمّل و اندیشه کند، قلبش میلرزد و وجودش در برابر خدای بزرگ و بلندمرتبه خاضع و خاشع میشود و همهی اعضا و جوارحش در مقابل خداوند سمیع و علیم، خمیده و فروافتاده میگردد و خشوع و خمیدگی انسان در برابر پروردگار جهانیان افزایش مییابد. آری خدای بزرگ و مهربان ما، اسماء و صفات پاکی دارد؛ او بزرگ است؛ او محافظ و مراقب است؛ او قدرتمندِ با جبروتی است که والامقام و شکوهمند میباشد؛ او خدای قوی، قهّار، کبیر و فرازمندی است که همیشه زنده است و همگان اعم از جنّ و انس میمیرند و او نمیمیرد؛ او بر بندگان خود مسلّط است؛ همه چیز فرمانبردار اوست؛ فرشتگان، او را از هیبت و عظمت، حمد و ثنا میکنند و رعد و برق نیز در برابر خداوند و به خاطر هیبت و عظمتش، در کرنش و ثنا هستند؛ او غالبِ پایدار است؛ انتقامگیرندهی توانا است؛ همیشه پایداری است که نمیخوابد؛ از همه چیز آگاه است و علمش، همهچیز را در بر گرفته؛ خداوند، از خیانت چشمها و دزدانه نگاه کردن و از رازهای نهان سینه آگاه است؛ خدای متعال گسترهی علم و دانش خود را چنین توصیف نموده است که:
﴿وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۚ وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّةٖ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ ٥٩﴾[الأنعام: ۵۹].
یعنی: «گنجینههای غیب در دست خدا است و کسی جز از آن آگاه نیست. خداوند، از آنچه در خشکی و دریا میباشد، آگاه است و هیچ برگی فرو نمیافتد مگر اینکه از آن خبر دارد و هیچ دانهای در تاریکیهای درون زمین و هیچ چیز تر و خشکی نیست، مگر اینکه در لوح محفوظ ثبت است (و خداوند از آن آگاه)».
خداوند متعال، در بیان عظمتش چنین میفرماید:
﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦ﴾[الزمر: ۶۷].
یعنی: «آنان، آن گونه که شاید، خدا را نشناختهاند؛ در روز قیامت تمام کرهی زمین در مشت او قرار دارد و آسمانها با دست راست او در هم پیچیده میشود».
رسول اکرمصفرمودهاند: «خداوند، در روز قیامت زمین را در مشت میگیرد و آسمانها در دست راستش پیچیده و در هم میگردد. سپس میفرماید: مالک و متصرّف (حقیقی) هستم، پس پادشاهان زمین کجایند؟» [۵۵]اگر در داستان موسی ÷اندکی تأمّل و اندیشه کنیم که چگونه در میعادگاه از خداوند خواست که خودش را به او نشان دهد، قلب به تپش و لرزه میافتد. موسی ÷گفت: «پروردگار من! خودت را به من بنمای تا تو را ببینم». و خداوند فرمود:
﴿لَن تَرَىٰنِي وَلَٰكِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَكَانَهُۥ فَسَوۡفَ تَرَىٰنِيۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَكّٗا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقٗا﴾[الأعراف: ۱۴۳].
یعنی: «(تو تاب دیدن مرا نداری و) مرا نمیبینی؛ اما به کوه بنگر (که اگر با آنکه از تو بزرگتر و نیرومندتر است، در برابر تجلّی من تاب آورد و) بر جای خود استوار بماند، تو هم مرا خواهی دید؛ اما هنگامی که پروردگارش بر کوه تجلّی فرمود، آن را در هم کوبید (و پوچ و پراکندهاش کرد) و موسی بیهوش بر زمین افتاد ...».
هنگامی که رسول خداصاین آیه را خواندند و تفسیر کردند، انگشت ابهام را بر بند بالایی انگشت کوچک نهادند و فرمودند: «کوه در هم پیچید و با خاک یکسان شد» [۵۶]. منظور رسول خداصاز گذاشتن انگشت ابهام بر کوچک، نمایاندن اندازهی تجلّی خداوندی بر کوه بود که خداوند اندکی بر کوه تجلّی فرمود و کوه نیز تاب نیاورد و از هیبت تجلّی خداوندی در خود فرو رفت و کوبیده شد. خداوند متعال، «حجابش، نور است که اگر آن را پدیدار و هویدا سازد، انوار جلالتش تا آنجا که چشم مخلوق کار میکند را به آتش میکشد». [۵۷]
رسول اکرمصبزرگی و جلال خداوند را چنین بیان فرمودهاند: «هنگامی که خداوند، در آسمان دربارهی مسألهای حکم میفرماید، فرشتگان، برای اظهار اطاعت حاضر میشوند و ندای خداوند، چنان با عظمت است که گویا زنجیر آهنین با سنگ کوبیده میشود و این صدا در قلوب فرشتگان نفوذ میکند و آنان را به خوف و وحشت میاندازد و آن گاه که ترس و اضطرابشان از دلهایشان برداشته میشود، میگویند: پروردگارتان چه فرمود و آنان پاسخ میدهند که حق و راست گفت و او بلندمرتبه و بزرگ است» [۵۸].
نصوص بسیاری در بیان عظمت پروردگار وجود دارد که مقصود از آوردن این چند نمونه، این است که با تأمّل در این نصوص در عظمت خداوند بیندیشم و از این روش که سودمندترین راه درمان ضعف ایمان است، بهره بریم. ابن قیّم/در کلامی دلنشین و شیوا، عظمت پروردگار را چنین بیان کرده است که: «او، کسی است که امور تمام ممالک را زیرنظر دارد؛ تنها اوست که امر و نهی میکند و تنها اوست که میآفریند و روزی میدهد؛ زنده میکند و میمیراند؛ حکومتها را دگرگون میکند، حکومتی میبرد و حکومت دیگری میآورد؛ امر و فرمانش در آسمانها، در زمین و در همه جای عالم نافذ است؛ حکمش در خشکی و دریا جریان دارد؛ علم و دانشش هر چیزی را در بر گرفته و همه چیز را به شمارش در آورده است؛ گسترهی سمع و شنوایی او از صداها فراتر است که هرگز گوناگونی صداها، بر او مشتبه و پوشیده نمیگردد، بلکه هر ناله و فریادی را به هر زبانی که باشد، میشنود و نیازهای گوناگون هر ناله و صدایی را در مییابد و چنین نیست که شنیدن سخنی، او را از شنیدن سخن دیگری باز بدارد؛ کثرت و گوناگونی سؤالها و درخواستها او را به اشتباه نمیاندازد و از اصرار نیازمندان خسته و رنجور نمیگردد؛ گسترهی دیدش، همه چیز و همه جا را به زیر نظرش میآورد، حرکت آرام مورچه را بر سنگ خارا و سخترست در شب تاریک میبیند؛ هیچ غیب و نهانی برایش معنا ندارد و همه چیز برایش مشهود و آشکار است و هر راز و رمزی نیز بر او نمایان؛ همهی موجودات آسمان و زمین همواره نیازمند او هستند و او نیز همواره ناظر بر آفریدههایش میباشد و هر وقت متصرّف در شؤون مخلوقاتش؛ آمرزندهی گناهان است و گشایندهی نیازها؛ اوست که سختیها را برطرف میکند و هم اوست که هر شکستهای را اصلاح میکند و حال هر آسیبدیدهی را نیکو میگرداند؛ فقیر را بینیاز میکند و گمراه را هدایت؛ سرگشته را ره مینماید و غم و سختی غمدیده را برطرف میسازد؛ گرسنه را سیر میکند و برهنه را لباس میپوشاند؛ بیماران را شفا میبخشد و زیان و بدی را از بلادیده بر میدارد؛ اوست که توبهی توبه کننده را میپذیرد، نیکوکار را پاداش میدهد، مظلومان را یاری میرساند و ظالمان و ستمپیشگان را نابود میکند؛ بدیها را میپوشاند و آبروها را مصون میدارد؛ عدّهای را بالا میبرد و برخی را پست میکند؛ اگر همهی مخلوقاتش از اول و آخر و همهی اهل آسمان و زمین، انسانها و جنّها به گونهای تقوا پیشه کنند که گویا در قلب متّقیترین مخلوق جای گرفتهاند، در مُلک و عظمت خداوندی ذرّهای فزونی ایجاد نمیشود و اگر همهی اینها به گونهای راه نافرمانی و فجور در پیش گیرند که گویا در قلب فاجرترین شخص جای گرفتهاند، از ملک و عظمت پرودگار، ذرّهای کسته نمیگردد؛ اگر همهی زمینیها و آسمانیها، انسانها و جنّها، زندگان و مردگان و هر تر و خشکی در یک میدان جمع شوند و هر کدامشان چیزی بخواهند و خداوند نیز خواستهی هر کدامشان را برآورده سازد، از خزانههای او اندازهی ذرّهای هم کم نمیشود؛ او نخستین بیآغاز است که پیش از همهی موجودات بوده و پیش از او هیچ موجودی نبوده است؛ آخرِ بیانتها است که پس از همهی موجودات، باقی و بر جا است؛ اوست ظاهر و پیدا که تمام عالَم، بودنش را فریاد میزند و اوست باطن و نهان که عقلها از ادراکش ناتوان است و خردها بر شناخت شایستهاش عاجز؛ بزرگوار است و بلندمرتبه؛ به ذکر و یاد از همه سزاوارتر و به عبادت و بندگی از همگان شایستهتر؛ اوست که به شکر و تشکّر اولویت دارد و هم اوست مهربانترین پادشاه؛ او بخشایندهترین است و مالک بیشریکی که تنها و یگانه میباشد و همال و همتایی ندارد؛ صمد و بینیاز است و فرزندی ندارد؛ بلندمرتبهی والامقامی است که او را همانندی نیست؛ همه چیز جز ذات او، نابود و فانی میشود و هر چیز مُلک جز او زوال میپذیرد؛ تنها به خواست او است که بنده توفیق اطاعت مییابد؛ از هر عصیان و معصیتی آگاه است؛ او، مهربانی است که اگر از او اطاعت شود، بیپاداش نمیگذارد و اگر از او نافرمانی شود، میآمرزد و درگذر میفرماید؛ هر عذاب و گرفتش، از عدل اوست و هر نعمتی از فضل و دهش او؛ نزدیکترین گواه است و مراقب همیشه آگاه؛ اوست که به امور بندگان میپردازد، آنان را راه مینماید و اجل و مهلتشان را مینگارد و به آنها مهلت مشخصّی ارزانی میدارد؛ دلها به او وابسته است و به سوی او پر میکشد؛ هر سر و نهانی بر او آشکار است؛ هر آنچه بخواهد، میکند و برای هر عذاب یا بخششی، تنها همین کافی است که اراده کند و گوید: بشو، و آن هم میشود [۵۹].
۳- طلب علوم شرعی، روشی مؤثّر برای درمان ضعف ایمان است؛ زیرا تحصیل و فراگیری علوم دینی به خوف و خشیت الهی و افزایش ایمان میانجامد. خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾[فاطر: ۲۸].
یعنی: «تنها عالمان و دانایان، از خداوند میترسند (و ترسشان آمیخته با تعظیم است)».
بنابراین ایمان اهل علم و دیگران برابر نیست. کسی که به خوبی از مسایل شرعی آگاه است و معنا و حقیقت شهادتین را با مقتضای آن میداند و از دانش مسایل غیبی و حالات پس از مرگ از قبیل فتنهی قبر، وحشت روز قیامت، حالات وحشتناک حشر، نعمتهای بهشت و عذاب جهنّم بهرهی کافی دارد و حکمت شرعی احکام حلال و حرام را در مییابد و نسبت به سیرت نبیاکرمصو دیگر علوم شرعی، آگاهی و شناخت کافی دارد، هرگز در ایمان، با شخصی برابر نیست که نسبت به دین ناآگاه است و احکام شرعی و دادههای دینی دربارهی امور غیبی را نمیداند و از دین، بهره و برداشتی تقلیدی دارد و از بضاعت علمی اندک و ناچیزی برخوردار است:
﴿هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ﴾[الزمر: ۹].
یعنی: «آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند، برابرند؟ (قطعاً برابر نیستند)».
۴- نشستن در مجالس ذکر و پایبندی بر آن، به افزایش ایمان انسان میانجامد؛ چرا که مجالس ذکر نتایج زیادی دارد که از آن دسته میتوان به این فواید اشاره کرد: در مجالس ذکر، یاد خدا برای انسان تازه میشود؛ رحمت الهی و سکینه و آرامش مجلس ذکر را د بر میگیرد؛ فرشتگان، گرداگرد مجلس ذکر جمع میشوند؛ خداوند متعال در عالم بالا و در میان فرشتگان، ذاکران را یاد میفرماید و در نزد فرشتگان به آنها فخر و مباهات میورزد و گناهانشان را میآمرزد. به همهی این پیامدهای ذکر و مجالس یاد خدا در احادیث صحیح اشاره شده است. رسول اکرمصفرمودهاند: «هیچ قوم و گروهی برای ذکر خدا نمینشینند مگر آنکه فرشتگان آنان را احاطه میکنند، رحمت الهی آنان را میپوشاند و سکینه و آرامش بر آنان نازل میگردد وخداوند متعال نیز آنان را در میان اهل آسمان، یاد میفرماید» [۶۰].
سهل بن حنظلیه میگوید: از رسول خداصشنیدم که فرمودند: «هیچ گروهی برای ذکر خدا جمع نمیشوند (و پس از ذکر او) برنمیخیزند و پراکنده نمیشوند مگر آنکه به آنان گفته میشود: در حالی برخیزید که گناهانتان آمرزیده شده است» [۶۱].
ابن حجر/میگوید: ذکر خداوند، به هر عملی اطلاق میشود که انجام و پایبندی آن، یاد خدا و تضرّع و زاری برای او را به دنبال داشته باشد؛ مانند تلاوت قرآن، خواندن حدیث و مطالعه و پژوهش مسایل و علوم دینی [۶۲].
یکی از دلایلی که بر تأثیر مجالس ذکر در افزایش ایمان، دلالت میکند، حدیث حنظله الأسیدی سبه روایت امام مسلم/است؛ حنظله سمیگوید: ابوبکر سمرا دید و پرسید: چطوری حنظله؟ گفتم: حنظله، منافق شده است. گفت: سبحان الله! چه میگویی؟ گفتم: هنگامی که در حضور رسول خداصهستیم و ما را به بهشت و جهنّم پند میدهند و یادآور میشوند، طوری میشویم که گویا بهشت و جهنّم را با چشم میبینیم و چون محضر و مجلس پیامبرصرا ترک میکنیم، همسران و فرزندان و کار و بارهای دنیوی ما را به غفلت و فراموشی میاندازند و آن شور و حالت پیشین را از یاد میبریم.
ابوبکر سفرمود: به خدا سوگند که ما نیز چنین حالتی داریم. به همراه ابوبکر سبه نزد رسول خداصرفتم و گفتم: ای رسول خدا! حنظله منافق شده است. فرمودند: چرا؟ گفتم: ای رسول خدا! وقتی که در حضور شما هستیم و ما را به بهشت و جهنّم اندرز میدهید، به گونهای میشویم که گویا بهشت و جهنّم را با چشم میبینیم و وقتی از حضور شما میرویم، زنان، فرزندان و کارها و مشاغل دنیوی، ما را آن چنان مشغول میسازد که این حالت را فراموش میکنیم. رسول خداصفرمودند: «به خدا سوگند، اگر شما همچنان به ذکر و همان حالتِ نزدِ من میبودید، فرشتگان در بسترها و در راههایی که میرفتید با شما مصافحه میکردند؛ اما ای حنظله گاهی و گاهی» [۶۳].
صحابهش همواره بر مجالس ذکر که آن را مجالس ایمان نیز مینامیدند، اشتیاق فراوان داشتند؛ معاذ سبه شخصی فرمود: «با ما بنشین تا ساعتی ایمان بیاوریم» [۶۴]. یعنی با ذکر و یاد خدا و صحبت از دین او بر ایمان خود بیفزاییم.
۵- انجام زیاد کارهای نیک و پر کردن اوقات به اعمال شایسته، یکی از زمینههای تقویت ایمان است و از بزرگترین اسباب درمان ضعف ایمان میباشد که تأثیری آشکار و بزرگ بر افزایش ایمان دارد. ابوبکر صدیق سنمونهی والا و بزرگی است که بسیار به کارهای نیک میپرداخت. باری رسولاکرمصاز صحابه پرسیدند: «کدامین شما امروز، روزه گرفته است؟» ابوبگر گفت: من؛ فرمودند: «کدام یک از شما در تشییعجنازهای شرکت کرده؟» ابوبکر گفت: من؛ پرسیدند: «چه کسی از شما، امروز مسکینی را طعام داده است؟» ابوبکر گفت: من؛ باز هم سؤال فرمودند: «کدامین شما امروز، مریضی را عیادت و احوالپرسی کرده؟» ابوبکر گفت: من؛ رسول خداصفرمودند: «همهی این اعمال نیک در شخصی جمع نمیشوند مگر آنکه آن شخص به بهشت داخل میشود» [۶۵].
این قصّه، به خوبی نشان میدهد که ابوبکر صدّیق سفرصتها را غنیمت میدانست و در انجام عبادتهای گوناگون میکوشید. آن هنگام که رسولخداصناگهانی و بدون مقدّمه از اعمال و کردههای نیک پرس و جو فرمود، این ابوبکر بود که روز و روزگارش را در توجّه و مالامال از اعمال شایسته سپری کرده بود. سلف صالح نیز همواره در انجام اعمال نیک و پر کردن اوقات به آن، کوششی وصفناپذیر داشتند که دربارهشان اوصاف و اقوال بسیاری وجود دارد. از جمله گفتار امام عبدالرحمن بن مهدی/دربارهی حماد بن سلمه/که: «اگر به حماد بن سلمه گفته شود که تو فردا میمیری، نمیتواند بر اعمال نیکی که انجام میدهد، بیفزاید؛ چرا که او به قدری در انجام اعمال نیک کوشا است که دیگر جایی برای ازدیاد عمل وجود ندارد».
هر مسلمان باید در انجام اعمال شایسته، امور زیر را رعایت کند:
* شتاب و پیشی گرفتن در انجام اعمال شایسته؛ خداوند متعال میفرماید:
﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ﴾
[آل عمران: ۱۳۳].
یعنی: «(با انجام اعمال شایسته) به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی بشتابید که عرض و بهای آن (مانند عرض و بهای) آسمانها و زمین است».
همچنین میفرماید:
﴿سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا كَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾[الحدید:۲۱].
یعنی: «بر یکدیگر پیشی بگیرید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتی که پهنای آن همانند پهنای آسمان و زمین است».
این آیات با آنچه در خود دارد، سبب خیزش و حرکت یاران پیامبرصدر شتاب به سوی نیکیها و آمرزش پروردگار بود. انس بن مالک در بیان ماجرای جنگ بدر میگوید که هنگام نزدیک شدن مشرکان، رسول خداصفرمودند: «برخیزید و به سوی بهشتی بشتابید که عرض آن همسان عرض آسمانها و زمین است». عمیربن حمام انصاری سگفت: ای رسول خدا! بهشتی که عرضش همسان عرض آسمانها و زمین است؟! فرمودند: «بله» گفت: به به، چقدر بزرگ و زیبا! فرمودند: «(عمیر!) چه چیزی تو را بر این داشت که بگویی به به؟» گفت: ای رسول خدا! به خدا سوگند هیچ چیز جز امید به اینکه از بهشتیان باشم؛ رسول اکرمصفرمودند: «تو بهشتی هستی». عمیر، چند خرما از تیردان خود درآورد و شروع به خوردن کرد؛ اما آنها را انداخت و گفت: اگر من برای خوردن این خرماها صبر کنم، وقت زیادی میگیرد و زندگانیم به درازا میکشد و دیرتر به بهشت میروم و سپس با مشرکان وارد جنگ و کارزار شد و به شهادت رسید [۶۶].
خداوند متعال در قرآن شتاب موسی ÷را برای دیدار پروردگارش یادآوری میفرماید که موسی ÷گفت:
﴿قَالَ هُمۡ أُوْلَآءِ عَلَىٰٓ أَثَرِي وَعَجِلۡتُ إِلَيۡكَ رَبِّ لِتَرۡضَىٰ ٨٤﴾[طه: ۸۴].
یعنی: «پرودگارا! من به سوی (میعادگاهِ) تو شتاب کردم تا (از من) خشنود شوی».
همچنین خداوند متعال زکریا ÷و خانوادهاش را چنین ستوده است که: «آنان در انجام کارهای نیک شتاب میکردند و (در هر حال، چه آنکه چیزی میخواستند و چه آنکه از چیزی میترسیدند،) با رغبت و ترس ما را به فریاد میخواندند (و همواره رو به آستان ما مینمودند)».
رسول اکرمصفرمودهاند: «در هر چیزی آهستگی و آرامی است (که باید آرام و سنجیده عمل کرد) مگر در عمل آخرت (که باید شتاب نمود)» [۶۷].
* پایبندی بر انجام عمل نیک، رسول اکرمصدر حدیثی قدسی میگویند که خداوند متعال فرموده است:
«وَمَا يَزَالُ عَبدِيْ يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بالنَوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ».
یعنی: «بندهام همواره و پیوسته به وسیلهی نوافل به سوی من تقرّب و نزدیکی میجوید تا اینکه او را به دوستی میگیرم».
لفظ «مایزال» بر استمرار و پیوستگی دلالت دارد. رسول اکرمصنیز فرمودهاند: «حج و عمره را به دنبال هم و پیوسته انجام دهید». این حدیث نیز بر استمرار و دوام انجام اعمالی چون حج و عمره دلالت میکند و بلکه همهی اعمال نیک نیز باید چنین باشد. چرا که این رویه یعنی دوامورزی و پایبندی بر انجام عمل نیک و عدم بیتوجهی و نیز عدم غفلت نسبت به نفس، باعث می شود که نفس آدمی، بیحرکت، تنبل و بیحالی نگردد و در پی آن ایمان انسان تقویت شود. همچنین باید دانست که یک عمل نیک و اندک اما بادوام و مستمر بهتر از عمل زیادی است که قطع شود و بر آن پایبندی نباشد. بنابراین پایبندی بر اعمال نیک، ایمان را قوّت و نیرو میبخشد. از رسول خداصسؤال شد که کدامین عمل در نزد خدا محبوبتر و دوستداشتنیتر است؟ فرمودند: «عملی که دوام بیشتری دارد؛ هر چند کم و اندک باشد» [۶۸]. خودِ رسول اکرمصنیز هرگاه عملی را آغاز میکردند، بر آن ثبات و پایبندی مینمودند [۶۹].
* سعی و کوشش وافر در انجام نیکیها؛ قطعاً درست نیست که درمان قساوت قلب، موقّت و گذرا باشد و مدّتی وضعیت ایمانی رو به بهبود و نیکی نهد و پس از اندک زمانی رو به ضعف و سستی گذارد؛ بلکه سزاوار است، تقویت ایمان با خیزش و آهنگی پیوسته همراه باشد و قطعاً این مهم، فقط با سعی و کوشش فراوان و مجاهدهی زیاد به انجام میرسد. خداوند متعال در پارهای از آیات به سعی و تلاش اولیا و بندگان نیکش در انجام عبادات اشاره فرموده است:
﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا مِّمَّا كُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖۚ قَدۡ جَآءَكُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَكِتَٰبٞ مُّبِينٞ ١٥ يَهۡدِي بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ وَيُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِهِۦ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ١٦﴾[السجدة: ۱۵-۱۶].
یعنی: «تنها کسانی به آیاتِ ما ایمان دارند که هرگاه به آن پند داده شوند، به سجده میافتند و به تسبیح پروردگارشان میپردازند؛ پهلوهایشان از بسترها بدور میباشد و پروردگارشان را با بیم و امید فرا میخوانند و از چیزهایی که به ایشان دادهایم، بذل و بخشش میکنند».
همچنین خداوند متعال در بیان ویژگیهای پرهیزگاران میفرماید:
﴿كَانُواْ قَلِيلٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِ مَا يَهۡجَعُونَ ١٧ وَبِٱلۡأَسۡحَارِ هُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ ١٨ وَفِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ ١٩﴾[الذاريات: ۱۷-۱۹].
یعنی: «آنان، اندکی از شب میخفتند و در سحرگاهان درخواست آمرزش میکردند و در اموال و داراییهای آنان، حق و سهم مشخّصی برای گدایان و بینوایان بود».
سلف صالح آن چنان به صفات عابدان و پرهیزگاران آراسته بودند که مطالعه و بررسی احوال آن بزرگواران، ما را به شگفت و تعجّب وا میدارد و البته امید آن وجود دارد که ما را به پیروی و اقتدای به آنان سوق دهد. برخی از آن بزرگواران، قرآن را به هفت قسمت، تقسیمبندی نموده بودند و هر روز یک بخش آن را میخواندند و قرآن را هر هفته ختم میکردند؛ آنان در شبهای جنگ و جهاد نیز شبها را قیام میکردند و به نماز میایستادند؛ همواره خدا را ذکر میکردند و در زندان نیز از تهجّد دست نمیکشیدند؛ همواره به عبادت مشغول بودند و اشکهایشان بر گونهها میبارید؛ در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشیدند؛ آنان آنگونه دلباختهی عبادت و قیام شب بودند که همچون مادری که فرزندش را به هر کلک و حیله میخواباند، همسرشان را به خواب میبردند و برای قیام شب، بسترشان را ترک میکردند؛ شبها را برای عبادت، خواب و همسرانشان تقسیم میکردند؛ روزشان در روزه، تعلیم و تعلّم، و تشییع جنازهها و خاکسپاری اموات، عیادت و احوالپرسی بیماران و برآوردن نیازهای مردم سپری میشد؛ بر عدّهای از آنان سالیان زیادی سپری میشد و از یک تکبیر تحریمه هم همراه امام باز نمیماندند؛ آنان در هر جنبهی دینی و عبادی که فکر کنیم سرآمد و نمونه بودند؛ هر گاه یکی از برادرانشان وفات مینمود، سالیان دراز سرپرستی عیال و خانوادهاش را عهدهدار میشدند و .... به هر حال هر کسی که این چنین رویه و منشی در زندگی و انجام عبادات داشته باشد، ایمانی رو به فزونی و تقویت دارد.
* خسته نکردن نفس؛ منظور از مداومت و پایبندی بر عبادات یا تلاش و کوشش وافر در انجام آن، به سختی افکندن نفس نیست. بلکه منظور این است که همواره بر عبادت پایبندی شود و در میان دو مسألهی مهم توازن و تعادل برقرار گردد:
* اول: مسلمان، خودش را به انجام عملی مکلّف کند که تاب و توانش را دارد. *دوم: هرگاه در خودش نسبت به عملی اقبال و رغبت مییابد، با نشاط و طراوت به انجام عمل بپردازد و سرسختانه در انجام آن بکوشد و به هنگام سستی و بیحالتی میانهروی اختیار کند. احادیث زیادی بر این مهم دلالت دارد؛ از جمله: «همانا دین آسان است و هیچ کس در دین زیادهروی و سختگیری نمیکند مگر که آن شدّت و سختی بر او غالب میآید؛ پس آرامش و میانهروی اختیار کنید (و زیادهروی را واگذارید)» [۷۰]. و در روایتی آمده: «راه راست و آسان را، راه راست و آسان را در پیش گیرید، به مقصد میرسید» [۷۱]. امام بخاری/یک باب گشوده تحت عنوان «ما يکره من التشديد في العبادة»«آنچه از سختی در عبادت، مکروه و ناپسند است». انس سمیگوید: پیامبرص، دیدند که میان دو ستون طنابی کشیده شده؛ فرمودند: «این طناب، (برای) چیست؟» گفتند: این طناب از آنِ زینب است که به ستونها بسته تا هر گاه (از عبادت) خسته و ناتوان گردد، خود را به آن بیاوزید. پیامبر اکرمصفرمودند: «نه، (نباید چنین باشد) طناب را باز کنید (و بدانید که) هر کدامتان باید سر حال و با نشاط نماز بخواند و اگر خسته و ناتوان شد، بنشیند» [۷۲]. زمانی که رسول اکرمصباخبر شدند که عبدالله بن عمروبن عاصبتمام شب را قیام میکند و پیوسته تمام روزها، روزه میگیرد؛ او را از این کار باز داشتند و سببش را نیز چنین بیان فرمودند که: «وقتی که چنین کنی، چشمت به گودی میافتد و ضعیف میشود و جسمت، سخت مانده و رنجور میگردد» [۷۳]. همچنین فرمودهاند: «از عمل، آنچه میتوانید و طاقت دارید، بر خود لازم گیرید؛ چرا که همانا خداوند خسته نمیشود و شما خسته و رنجور میشوید؛ و بدانید که بهترین عمل در نزد خداوند، عملی است که بیشترین دوام و پایبندی را دارد، هر چند کم و اندک باشد» [۷۴].
* جبران اعمال فوت شده؛ عمربن خطاب سمیگوید که رسول خداصفرمودند: «هر کس از حزبش (بخشی از قرآن که آن را وظیفهاش قرار داده)، یا از بخشی از آن خواب بماند و در وقت میان نماز صبح و ظهر بخواند، پاداشی مییابد که گویا آن را در شب خوانده است». عایشهلمیگوید: «رسول خداصهمواره بر نمازی که میخواندند، پایبندی میکردند و هرگاه نماز شبشان به سبب غلبهی خواب یا بیماری فوت میشد، در روز دوازده رکعت نماز میخواندند» [۷۵]. باری ام سلمهل، آن حضرت را دید که پس از عصر دو رکعت نماز گذاردند؛ وی، علت را جویا شد؛ رسول خداصبه ام سلمهلچنین پاسخ دادند که: «ای دختر ابی امیه! دربارهی دو رکعت بعد از عصر (که خواندم)، پرسیدی؛ (دلیلش این بود که) عدّهای از مردم بنیقیس به نزدم آمدند و باعث شدند از دو رکعت بعد از نماز ظهر باز بمانم؛ آنها همین دو رکعت است» [۷۶]. یعنی دو رکعتی که پس از عصر خواندم، به جای دو رکعت از دست رفتهی ظهر بود.
«رسول خداصدر صورتی که چهار رکعت پیش از ظهر را نمیخواندند، آن چهار رکعت را بعد از نماز ظهر میخواندند» [۷۷]. و همین رویه را به هنگام فوت شدن چهار رکعت پیش از ظهر اختیار میکردند [۷۸]. ابن قیم/دربارهی روزهی رسول خداصدر ماه شعبان که بیش از دیگر ماهها روزه میگرفتند، چنین دلیل آورده است که: عادت پیامبر اکرمصبر این بود که هر ماه سه روز روزه میگرفت و هرگاه از روزهای باز میماند، مجموع روزههای از دست رفتهی تمام ماهها را در شعبان جبران میکرد تا پیش از ماه رمضان همهی آنها را انجام داده باشد. عادت آنحضرتصهمواره بر این بود که دههی آخر رمضان را اعتکاف میفرمود؛ یک بار که به سبب سفر، اعتکاف دههی اخیر رمضان را از دست دادند، در سال بعد از آن، بیست روز به اعتکاف نشستند [۷۹].
* امید به قبولیت عمل و ترس از عدم قبول شدن؛ سزاوار است که انسان پس از انجام عمل نیکی، از این بیم داشته باشد که عملش پذیرفته نشود. عایشه رضی الله عنها گوید: از رسول خداصدربارهی این آیه پرسیدم که:
﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ﴾[المؤمنون: ۶۰].
یعنی: «کسانی که میبخشند، آنچه را که در توان دارند، در حالی که دلهایشان ترسان و هراسان است؟».
عایشه میگوید: پرسیدم که آیا ایشان کسانی هستند که باده نوشی و دزدی کردهاند؟ فرمودند: «نه ای دخترِ صدّیق، بلکه آنان روزه میگیرند، نماز میخوانند و صدقه میدهند و در عین حال از این میترسند که مبادا از آنان پذیرفته نشود؛ آنان کسانی هستند که در نیکیها شتاب میکنند و پیشی میگیرند» [۸۰].
ابودرداء سمیگوید: «اگر مطمئن شوم که خداوند، یک نماز مرا میپذیرد، این به نزد من از دنیا و آنچه در آن است، محبوبتر و دوستداشتنیتر میباشد. چرا که خداوند میفرماید:
﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ ٢٧﴾[المائدة: ۲۷] [۸۱].
ترجمه: «خداوند، تنها از پرهیزگاران میپذیرد».
یکی از صفات مؤمنان این است که خود را در برابر تکالیف و حقوق الهی، کوچک میبینند. پیامبر اکرمصفرمودهاند: «چه بسا شخصی که از روز تولد تا دوران پیری و هنگام مرگ، در مسیر رضایت الهی حرکت کرده، عملش را در روز قیامت اندک و ناچیز بیابد» [۸۲]. آری، کسی که خودش و خدایش را شناخته، به خوبی میداند که آنچه از اعمال با خود دارد، کافی نیست؛ هر چند که داشتههایش به اندازهی اعمال جنّها و انسانها باشد. شخصی که خود و خدایش را میشناسد، خوب میداند که خداوند متعال هر عملی را که میپذیرد از کرم، فضل و بخشش او است و تنها به جود و کرمش به بنده ثواب و پاداش ارزانی میدارد.
۶- گوناگونی عبادات؛ این، از رحمت و حکمت باری تعالی است که عبادتها را متنوّع و گوناگون فرموده است. برخی از عبادتها مانند نماز بدنی است و بعضی دیگر مانند زکات مالی؛ برخی نیز مانند حج، آمیزهای از دو نوع مالی و بدنی میباشد. بعضی از عبادتها مانند ذکر و دعا با زبان صورت میگیرد و تنوّع عبادات، به گونهای است که حتی یک نوع و گونهی عبادت به چند بخش و قسم از قبیل فرض و سنّت تقسیمبندی میشود. فرائض و سنّتها نیز متنوّع و گوناگون است. به طور مثال، همین نمازهای سنّت که دوازده رکعت آن در روز مؤکّده میباشد و برخی دیگر مانند چهار رکعت پیش از عصر یا نماز ضحی منزلت کمتری دارد و برخی نیز چون نماز تهجّد از جایگاه ویژهای برخوردار است که به اشکال گوناگون میتوان انجامش داد؛ دو رکعت دو رکعت یا چهار رکعت چهار رکعت و سپس وتر. و حتی نمازهای پنج، هفت و نه رکعتی با یک تشهّد نیز وجود دارد. به هر حال کسی که همواره در پی عبادات است، گوناگونی بزرگ و گستردهای در عدد، وقت، شکل، ویژگیها و احکام عبادات سراغ دارد که شاید حکمت و دلیل این همه تنوّع و گوناگونی این باشد که نفس، دچار خستگی و سستی نشود و تنوّع و تازگی تحقّق یابد و دلیل دیگر این گوناگونی شاید این باشد که شخصیتها و نفوس در کشش به عبادات و یا حتّی امکان انجام آنها، یکسان و یک گونه نیستند و ممکن است برخی، از قیام شب نسبت به دیگر عبادات لذّت و بهرهی بیشتری ببرند. آری پاک و منزّه است آن خدای مهربانی که دروازههای بهشت را بر انواع و اقسام عبادتها قرار داده و هر عملی را سبب گشایش دری از دروازههای بهشت فرموده است. در حدیث ابوهریره چنین آمده که رسول خداصفرمودهاند: «... هر کس، اهل نماز باشد، از دروازهی نماز (به بهشت) فرا خوانده میشود و هر کس اهل جهاد باشد، از دروازهی جهاد؛ هر کس، اهل روزه باشد از دروازهی ریان و کسی که اهل صدقه باشد از درِ صدقه، (به بهشت) دعوت و فرا خوانده میشود» [۸۳]. البته منظور از تنوّع عبادات و گستردگی انتخاب نوع عبادت و همچنین وعدههای ترتیب یافته بر آن، پرداختن به عبادات نفلی است وگرنه فرائض به گونهای است که باید همهی آن، ادا و انجام شود. رسول اکرمصفرمودهاند: «نیکی به پدر و مادر، میانهترین دروازهی بهشت است» [۸۴]. بنابراین از این تنوّع و گستردگی میتوان برای علاج ضعف ایمان استفاده کرد و با وجود این همه گوناگونی، به کثرت عباداتی انجام داد که نفس به آن میل و اشتیاق دارد که البته باید با پایبندی بر فرائض و واجبات همراه باشد. برای مسلمان این امکان وجود دارد که باتوجّه به نصوص وارد شده دربارهی عبادات، انواع و اقسام خاصّی از عبادات بیابد که پیامدها و نتایج جالب و ظریفی بر نفس دارد که در برخی از گونههای دیگر عبادت یافت نمیشود؛ برای مثال به دو نمونه اشاره میکنیم:
* از ابوذر سروایت است که رسول خداصفرمودهاند: «خداوند، سه نفر (گروه) را دوست دارد و از سه نفر (گروه) بیزار است؛ اما سه دستهای که خداوند، دوستشان دارد:
* شخصی که همراه جماعتی با دشمن روبرو میشود و (برای دفاع از همراهانش) سینه سپر میکند تا اینکه کشته میشود یا یارانش پیروز میگردند؛ * گروهی که مسیرپیمایی آنان در سفر به درازا میکشد و در جایی برای استراحت اردو میزنند و (خداوند، دوست دارد) شخصی از آنان را که نمیخوابد و نماز میخواند تا همراهانش را برای حرکت بیدار کند؛ * و شخصی که همسایهاش او را میآازارد و او بر اذیت همسایهاش صبر و شکیبایی میورزد تا اینکه مُردن یا کوچ کردن از آنجا، میان آن شخص و همسایهی پرآزار جدایی میافکند» [۸۵].
* شخصی به نزد رسول اکرمصرفت و از قساوت قلب و سنگدلیش، به حضور آن حضرت عرض شکایت و اندوه نمود؛ رسول خداصبه او فرمودند: «آیا دوست داری قلبت نرم شود و نیازت را دریابی؟ به یتیم مهر و شفقت ورز، سرش را نوازش کن و از غذایت، او را بخوران که در نتیجه قلبت نرم میشود و به خواستهات، دست مییابی» [۸۶]. بله، این دلیل و گواهی زنده و واضح برای علاج ضعف ایمان است.
۷- ترس از سوء خاتمه و فرجام بد، یکی از نسخههای درمان ضعف ایمان است که مسلمان را به اطاعت سوق میدهد و ایمانش را تازه میکند؛ البته زمینهها و اسباب سوء خاتمه بسیار است که میتوان ضعف ایمان و کثرت گناهان را از عوامل اصلی آن دانست. رسول اکرمصبرخی از اشکال سوءخاتمه را بیان کردهاند؛ چنانچه فرمودهاند: «کسی که با آهنپارهی بُرندهای خودکشی کند، در آتش جهنّم، همیشه و جاوید به آن آهنپاره به شکمش زده میشود و هر کس سم بنوشد و خودکشی کند، پیوسته از آن سم در آتش جهنّم، همیشه و جاوید مینوشد (و عذاب میشود). و هر کس خودش را از کوهی به پایین افکند و خودکشی نماید، همیشه و جاوید در آتش جهنّم، (به پایین و قهقرا) افکنده میشود» [۸۷]. نمونههای زیادی در دوران رسول خداصروی داده که بیانگر سوءخاتمه میباشد. از آن جمله مردی است که همواره در رکاب و همراهی مسلمانان با کفّار جنگ بینظیری میکرد که دیگران همسان و همانند او نمیجنگیدند؛ اما رسول خداصدربارهاش فرمودند که: «او از جهنّمیان است». یکی از مسلمانان در پی آن شخص رفت (تا حکمت این فرمودهی پیامبر را دریابد)؛ آن شخص به شدّت زخمی شده بود و دوست داشت هر چه زودتر بمیرد تا از درد رهایی یابد؛ بنابراین شمشیر را به میان دو سینهاش زد و خودکشی کرد [۸۸].
فرجام بد و سوء خاتمهی برخی را با وجود فراوانی آن، برخی از علما به تألیف در آوردهاند که از آن جمله نوشتارهای ابن قیّم در کتاب «الداء و الدواء» میباشد؛ وی چنین نگاشته است: بسیار اتّفاق افتاده که به برخی در لحظهی مرگ، کلمه تلقین کردهاند و گفتهاند: لا إله إلا الله بگو؛ ولی شخص از گفتن آن اظهار ناتوانی کرده است؛ حتی شده که به کسی کلمه تلقین کنند و او شروع به ترانهخوانی کرده باشد. به تاجری که بازرگانی و تجارت، خدایش شده بود، کلمه تلقین کردند و به او گفتند: لا إله إلا الله بگو؛ اما او بیآنکه کلمه بگوید، همواره از کالاهای تجاری خود تبلیغ میکرد و میگفت: این، کالای خوبی است؛ این کالا در شأن شما است و خریدار این کالا، همیشه راحت خواهد بود؛ بر زبان آن بیچاره تا لحظهی مرگ نیز همین کلمات جاری بود. گفته شده که به یکی از درباریان در حال مرگ یک پادشاه کلمه تلقین میکردند و هر بار که فرزندش به او میگفت: لا إله إلا الله بگو، او میگفت: پادشاها در خدمتم؛ و با همین کلمات از دنیا رفت. به شخصی کلمه تلقین میکردند و او همواره میگفت: فلان خانه را چنین کنید و فلان باغ را چنان. به شخص رباخواری که در حال مرگ بود، کلمه تلقین میکردند و او چون عادت زندگیش، در حال مرگ نیز میگفت: هر ده تومان در قبال یازده تومان یا چنین چیزهایی بر زبان میآورد [۸۹].
برخی هم در لحظهی مرگ سیهچهره شدهاند و عدهای نیز چهرهشان از قبله برگشته است.
ابن جوزی/میگوید: شخصی که از او نیکیهای زیادی سراغ داشتم، در آخرین شبهای حیاتش و به هنگام مرگش میگفت: «خدایم به من ظلم کرده است»؛ (قطعاً خداوند، پاک و منزّه است و برتر از اینکه به بندهاش، ستم روا دارد). آن بیچاره در بستر مرگ، خدا را به ظلم و ستم، متّهم کرد. ابن جوزی/میافزاید: پس از آن همواره مضطرب و بیقرار بودم که برای چنان روزی، آمادگی و توشهای فراهم آورم» [۹۰]. سبحانالله! چقدر مردم از این دسته، ماجراها عبرت گرفتهاند؟ و قطعاً حالاتی که به وقت مرگ بسیاری پوشیده و مخفی مانده، بسی بیشتر است.
۸- یاد مرگ؛ رسول گرامیصفرمودهاند: «به کثرت یاد کنید آنچه لذتها را میبُرد. یعنی مرگ را» [۹۱]. یاد مرگ، انسان را از معصیت باز میدارد و قلب سخت را نرم میکند و زندگانی را بر کسی که در تنگنای زندگی، مرگ را به یاد آورد، فراخ میگرداند و هر کس که در فراخ و گشادگی زندگانی، مرگ را به یاد نیاورد، به تنگنای زندگی و سختی مبتلا میگردد. زیارت قبور و رفتن به قبرستان، بیشترین یادآور مرگ است. به همین خاطر رسول اکرمصفرمودهاند: «شما را از زیارت قبرها باز میداشتم (و اکنون به شما اجازه میدهم)؛ پس از قبرها (و قبرستان) دیدن کنید که دیدن قبرها، دل را نرم و رقیق میکند و اشک چشم را جاری میسازد و آخرت را یادآور میشود و البته (به هنگام زیارت قبور) سخنان نادرست و ناروا مگویید» [۹۲]. البته برای مسلمان جایز است که از گورستانهای کفّار نیز به قصد عبرت و پندپذیری دیدن کند. دلیل این کار همان است که در حدیث صحیح آمده: «رسول اکرمصقبر مادرش را زیارت کرد و گریست و اطرافیانش را هم به گریه انداخت و فرمود: از پروردگارم اجازه خواستم که برای مادرم طلب مغفرت کنم؛ اما به من اجازه نداد. از خداوند اجازه خواستم که قبرش را زیارت کنم و به من اجازه داد. پس از قبرها دیدن کنید که مرگ را به یاد انسان میاندازد» [۹۳].
زیارت قبر از بزرگترین عوامل نرم شدن دلها است که شخص را به یاد مرگ میاندازد و با دعایی که در حق مردگان میشود، برای آنان نیز مفید است. البته زیارت قبرها و دعا برای آنان باید مطابق سنّت باشد که رسول اکرمصدر قبرستان چنین میفرمودند:
«السّلامُ عليکُم أهلَ الديارِ منَ المؤمنينَ وَالمسلمينَ وَيرحمُ اللهُ المستقدمينَ منّا وَالمستأخرينَ وَإنّا إن شاء اللهُ بکم للاحقونَ» [۹۴].
سزاوار است کسی که به قبرستان میرود، آداب زیارت قبور را رعایت کند: با حضور قلب و توجّه به قبرستان برود و هدفش از زیارت قبور، رضای خدا و بهبود قلبش باشد؛ باید از کسانی که دل از خانواده و دوستان بریدند و زیر خاک شدند، عبرت بگیرد و در حال برادران و نزدیکان درگذشتهاش بیندیشد که چه آرزوها در سر پروراندند و چه مالها که جمع کردند؛ به آنان بیندیشد که چگونه از آرزوها بریدند و اموالشان به آنان نفعی نرساند؛ به آنان بیندیشد که خاک چگونه زیبایی چهرههایشان را ناپدید کرد و به آنان فکر کند که اجزای بدنشان در قبرها از هم جدا و منفصل میشود؛ در آنان تأمّل نماید که زنهایشان بیوه شدند و دلشکستگی و یتیمی، فرزندشان را در بر گرفت؛ باید پند و عبرت گرفت و آفات فریبندهای چون سلامتی و جوانی را به یاد آورد که چگونه انسان را میفریبد و به او امید زندگی میبخشد و از آخرت غافل میسازد و میل و اشتیاق لهو و لعب در او میافکند؛ به این بیندیشد که رفتن او نیز در این مسیر گریزناپذیر است و به حال مرده فکر کند که چگونه پاهایش بیحرکت میشود و چشمانش فرو میافتد؛ آری به مرده بیندیشد که زبانش چگونه خوراک کرم میشود و دندانهایش فرسوده به خاک؛ [۹۵]
يا من يصيح إلی داعي الشقاء وقد
نـادى به الناعيان الشيبُ والکبرُ
«ای آنکه در حالی در اسباب و انگیزههای تیرهروزی غوطهور گشتهای که پیری و سنّ و سال، خبر از مرگت میدهند»
إن کنتَ لا تسمع الذکری فقيمَ تری
في رأسك الواعيان السمع والبصـر
«اگر پند نمیگیری پس تو چه هستی که در سرت، گوش و دیده، نمای ناله و فغان بر مرده است».
ليس الأصم ولا الأعمى سوی رجلٍ
لمْ يهدهِ الهاديانِ العينُ والأثرُ
«کر و نابینای حقیقی، کسی است که دیدن و شنیدن حقایق، او را رهنمود نمیسازد».
لا الدهرُ يبقى ولا الدنيا ولا الفلك ال
أعلی ولا النيّران الشمسُ والقمرُ
«نه روزگار ماندگار است، نه دنیا و نه ستارگان و چرخ گردون و نه خورشید درخشان و ماه تابان».
ليـرحلن عـن الدنيـا وإن کــرها
فــراقها الثاويـان البدو والحضـرُ
[۹۶]
«هر صحرانشین و شهرنشینی که دیرزمانی در این دنیا زیسته، از دنیا کوچ خواهد کرد و خواهد مرد؛ هر چند که این جدایی را نپسندد».
کسی که مرگ را زیاد یاد کند، به سه چیز عزّت و کرامت مییابد: * در توبه تعجیل و شتاب میکند؛ * قناعت قلب مییابد؛ * و در عبادت پرنشاط و سر حال میگردد. هر کس که مرگ را فراموش کند، به سه گرفت و عقوبت مبتلا میشود: * در توبه، درنگ و تأخیر میکند؛ * دولت قناعت از دست میدهد و به روزی کفاف و روزگذارش خرسند نمیشود؛ * و در عبادت تنبلی میکند.
دیدن کسانی که مرگشان فرا رسیده و در آستانهی مرگ هستند، تأثیر زیادی بر انسان میگذارد. چرا که نگریستن به میّت و مشاهدهی سکرات موت و حالت احتضار و همچنین نگاه کردن به صورت جنازه، باعث میشود، انسان دل از لذّتها ببرد، چُرت پلکها بپرد و بدنها از آسایش و راحتطلبی باز آیند، از اینرو مشاهدهی سکرات موت و صورت جنازه، انگیزهی عمل و تلاش وافر در عبادت و اطاعت را به دنبال دارد. باری حسن بصری/برای عیادت مریضی رفته بود که او را در آستانهی مرگ دید؛ هنگامی که سختیها و سکرات آن شخص را در آستانهی مرگش دید، به گونهای متأثّر و دگرگون شد که با رنگ و روی دیگری به نزد خانوادهاش باز گشت. برایش غذا آوردند و گفتند: خدا بر تو رحم کند؛ غذایت را بخور. وی با آه و افسوس فرمود: «شما خود بخورید و بنوشید و مرا واگذارید که صحنهی جاندادنی دیدهام که مرا بر آن داشته تا همواره در پی عمل برای آن لحظه باشم» [۹۷].
برای آنکه احساسات انسان به وقت دیدن مرده، کمال و فایدهی بیشتری یابد، شرکت در نماز جنازه، تشییع و خاکسپاری بسیار مؤثّر است، چرا که به دوش کشیدن جنازه و همراهی آن تا قبرستان و و تدفین و خاکسپاری و ریختن خاک بر روی قبر، انسان را به یاد آخرت میاندازد. رسول اکرمصفرمودهاند: «بیماران را عیادت کنید و در پی جنازهها بروید (و در تشییعجنازهها شرکت نمایید) که این عمل شما را به یاد آخرت وا میدارد» [۹۸]. علاوه بر این، تشییع جنازه، اجر بزرگی دارد که رسول خداصبه آن اشاره فرمودهاند: «هر کس که جنازهای را از خانهاش همراهی کند تا بر او نماز گذارد، برایش پاداش یک قیراط میباشد و اگر تا هنگام تدفین و خاکسپاری، جنازه را همراهی کند، به اندازهی دو قیراط پاداش مییابد. از رسول خداصسؤال شد که منظور از دو قیراط چیست؟ فرمودند: «همانند و همسان دو کوه بزرگ» به روایت دیگری فرمودند: «هر قیراط به اندازهی کوه احد» [۹۹].
سلف صالح عادت داشتند که برای نصیحت شخصی که به معصیتی مبتلا شده، مرگ را یادآوری کنند. یک بار شخصی در حضور یکی از بزرگان سلف، دهان به غیبت فرد دیگری گشود. آن بزرگوار در پند و اندرز این فرد غیبتکننده، گفت: «لحظهای را به یاد آور که تو را کفن میکنند و بر چشمانت پنبه میگذارند».
۹- به یاد آوردن منازل آخرت، زمینهی دیگر تجدید ایمان در قلوب است. ابن قیم/میگوید: «کسی که اندیشهی سالمی داشته باشد، به طور قطع و حتماً بصیرتی مییابد که همان نور دل است و با آن بهشت و جهنّم، و وعده و وعیدهای خداوند را میبیند؛ وعدههایی که به دوستان خدا و بندگان دربارهی بهشت ارزانی شده و بیم و وعیدهایی که دربارهی جهنّم به دشمنان خدا و بدکاران داده شده است. چنین شخصی بابصیرتترین مردم میگردد و گویا همه چیز را میبیند؛ گویا میبیند که بندگان خدا به فرمان و ندای حق، از قبرهایشان بیرون میآیند و یک راست و شتابان به سوی دعوت حق میشتابند؛ در آن هنگام فرشتگان آسمان، آنها را احاطه میکنند؛ خداوند متعال آمده است و کرسی هیبت و قضاوتش را برافراشته و پهنهی حشر به نور پروردگارش روشن گشته؛ کتاب، در جای خود نهاده شده و پیامبران و شهدا گرد آمدهاند؛ ترازوی اعمال نصب شده و نامههای اعمال به پرواز در میآید؛ آنان که برای احقاق حقوق خود، دشمن هم شدهاند، جمع میشوند و بدهکاران و بستانکاران درگیر و دار هم قرار میگیرند؛ حوض و لیوانهایش از نزدیک پدیدار میگردد؛ تشنگی افزایش مییابد و دسترسی به آب مشکل است و اندک کسانی به آب میرسند؛ پلِ گذر نصب میشود و مردم به عبور از آن مجبور میگردند و نور و روشنایی فراروی عدّهای قرار میگیرد و ظلمت و تاریکی پیشاپیش عدّهای دیگر؛ عدّهای به زیر میافتند و در آتش؛ برخی نیز نجات مییابند و از پل میگذرند. به هر حال شخصی که در دلش نور ایمان و بصیرت جای گرفته، گویا همهی اینها را با چشم مشاهده میکند و در قلبش نشانههایی مییابد که آخرت را به او مینمایاند و دوام و بقای آن را در مییابد؛ چنین شخصی با قلبش، حقیقت دنیا و سرعت فنا و نابودیش را میشناسد [۱۰۰].
در بسیاری از آیات و سورههای قرآن کریم و از جمله سورههای ق، واقعه، قیامه، مرسلات، نبأ، مطففین و تکویر، صحنههای آخرت بیان شده است. همچنین در کتابهای حدیث و در بابهای مختلف به عناوین گوناگون از قبیل قیامت، صحرای حشر و بهشت و جهنّم، به این موضوع پرداخته شده است. کتابهای خوبی هم در این موضوع نگاشته شده که میتوان برای اثرگذاری عجیب و بینظیر آن در نرم شدن دلها، آنها را مطالعه کرد؛ از جمله: حادي الأرواح إلى بلاد الأفراحاز ابن قیم، النهایة في الفتن والملاحماز ابن کثیر، التذکرة في أحوال الموتى وأمور الآخرةاز قرطبی، و القیامة الکبرى و الجنّة والنّاراز عمر اشقر و ... به هر حال منظور این است که به یاد آوردن و اندیشه در صحنههای آخرت و علم و دانش نسبت به آن، در ایمان انسان میافزاید؛ صحنههایی از قبیل: برانگیخته شدن از قبرها و پراکنده شدن در صحرای حشر، شفاعت، حساب، پاداش، قصاص، میزان و ترازوی اعمال، حوض، پل صراط، بهشت و جهنّم.
۱۰- متأثر شدن از نشانههای طبیعی، باعث تجدید ایمان میشود. بخاری و مسلم روایت کردهاند که: «هرگاه آسمان ابری میشد و یا باد میوزید، در چهرهی رسول خداصدگرگونی و تغییر دیده میشد». عایشهلعرض کرد: ای رسول خدا! مردم، وقتی که ابر میبینند، خوشحال میشوند که شاید باران ببارد؛ اما من، شما را میبینم که با دیدن ابر طورِ دیگری میشوید! فرمودند: «ای عایشه! من آسودهخاطر نیستم (و از این میترسم) که در آن عذابی باشد که قومی (از پیشینیان) را هلاک کرد؛ حال آنکه آنان، با دیدن آن گفتند:
﴿هَٰذَا عَارِضٞ مُّمۡطِرُنَا﴾[الأحقاف: ۲۴]. «این ابر که در کرانههای آسمان نمایان شده، بر ما باران میباراند» [۱۰۱].
آن حضرتصبه هنگام خورشیدگرفتگی، آشفته و پریشان برمیخاست. ابوموسی اشعری سمیگوید: خورشید گرفت و رسول خداصسراسیمه برخاستند و از این هراس داشتند که قیامت است [۱۰۲].
آن حضرت، به ما دستور دادهاند که به هنگام ماهگرفتگی و خورشیدگرفتگی، هراسان به سوی نماز بشتابیم و به ما این را آموزش دادهاند که خسوف و کسوف، از نشانههای الهی است که بندگانش را به آنها در هراس میاندازد. قطعاً اگر قلب از این نشانههای الهی اثر پذیرد و در هراس افتد، ایمان انسان در قلب تازگی مییابد و سبب میشود، انسان، عذاب و گرفتِ الهی و عظمت و قدرتش را به یاد آورد. عایشهلمیگوید: رسول خداص، دستم را گرفتند و ضمن اشاره به ماه فرمودند: «ای عایشه، از شرّ این به خدا پناه ببر که همین است، (معنای پناه بردن به خدا از شرِّ) شب که به ناگاه فرا رسد (و جهان را در تاریکی فرو برد)» [۱۰۳].
همینطور، زمانی که انسان از گورستان ظالمان یا محلّ عذاب شدن آنان و جاهای خسف و فرو رفتنشان در زمین میگذرد، باید دگرگون و متأثّر شود. از ابن عمربروایت است که رسول خداص، هنگام گذر از سرزمین قوم لوط، فرمودند: «بر این عذابشدگان در نیایید مگر آنکه گریان باشید؛ پس اگر گریان نبودید، بر اینها در نیایید (و از محلّ آنان دیدن نکنید، مگر برای عبرت گرفتن و ترس از اینکه مبادا شما هم به عذاب آنان، دچار شوید که در این صورت به عذاب آنان گرفتار نمیشوید» [۱۰۴]. متأسّفانه جای بسی تعجّب و افسوس است که اینک، مردم به همان سرزمین و دیگر مکانهای تاریخی که اقوامی در آن جا عذاب شدهاند، سفر میکنند و بیآنکه از حال گذشتگان پند گیرند و متأثّر شوند، به گردش میپردازند و عکس هم میگیرند!.
۱۱- ذکر خداوند متعال، اهمیت ویژه و زیادی در درمان ضعف ایمان دارد. چرا که قلبها را جلا و بهبود میبخشد و دوای دلهای بیمار است. بلکه ذکر و یاد خدا، روح اعمال میباشد. خداوند متعال دستور داده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ ذِكۡرٗا كَثِيرٗا ٤١﴾[الأحزاب: ۴۱].
یعنی: «ای مؤمنان! خدا را زیاد یاد کنید».
خداوند متعال، به کسانی که او را زیاد یاد میکنند، وعدهی رستگاری داده است:
﴿وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٤٥﴾[الأنفال: ۴۵].
یعنی: «و خدا را زیاد ذکر و یاد کنید؛ شاید و باشد که رستگار شوید».
ذکر و یاد خدا، از هر چیزی بزرگتر و فراتر است:
﴿وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُ﴾[العنکبوت: ۴۵].
یعنی: «قطعاً ذکر و یاد الله، والاتر و بزرگتر است».
یاد الله، سبب خرسندی و رضایت پروردگار مهربان میشود و شیطان را دور میکند؛ ذکر خدا، غم و اندوه را از بین میبرد و رزق و روزی را افزایش میدهد؛ یاد خدای متعال، دروازههای معرفت و شناخت را بر انسان میگشاید و زبان آدمی را از آفات و بدیهای گفتار میرهاند؛ ذکر الله، مایهی آرامش خاطر فقیرانی است که از عدم توانایی بر بذل و صدقه ناراحتند؛ چرا که خداوند، یاد خودش را بدل و عوض عبادتهای بدنی و مالی قرار داده است. بنابراین اگر خدا را یاد نکنیم، به قساوت قلب و سنگدلی مبتلا میشویم:
فنسيانُ ذکرِ اللهِ موتُ قلوبهم
وَأجسامهم قبل القبور قبورٌ
«از یاد بردن خدا، مرگ دلها است و جسدها را پیش از آنکه به قبر رسند و بمیرند، میمیراند و همسان قبر میکند».
وَأرواحهم في وحشة مِن جسومهم
وليس لهم حتی النشورِ نشورٌ
«ارواح غافلان از مردگی جسمهایشان و همانندی آنها به قبر، در وحشت هستند و آنان طوری بیحرکت و مردهاند که گویا تا رستاخیز، خیزشی ندارند».
شخصی به رسول خداصعرض نمود که شرایع اسلام بر من زیاد شده (و سوای فرائض، نمیتوانم به همهی نوافل بپردازم). رسول خداصبه او سفارش فرمودند که: «همواره زبانت به یاد خدا تازه و مشغول باشد». [۱۰۵]هر که میخواهد، ضعف ایمانش درمان شود، چارهای جز ذکر زیاد ندارد. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ﴾[الکهف: ۲۴].
یعنی: «و هرگاه دچار فراموشی شدی، خدا را به یاد بیاور (تا گذشتهی غفلتزده را جبران نمایی)».
خداوند متعال، تأثیر ذکر بر قلب را چنین بیان فرموده است:
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَتَطۡمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكۡرِ ٱللَّهِۗ أَلَا بِذِكۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ ٢٨﴾[الرعد: ۲۸].
یعنی: «کسانی که ایمان میآورند و دلهایشان با یاد خدا، سکون و آرامش پیدا میکند؛ بدانید که دلها با یاد خدا آرام میگیرند».
ابن قیم/، در بیان زدودنِ قساوت قلب با یاد الله میگوید: «قلب، سختی و قساوتی مییابد که تنها، با یاد خدا از بین میرود». لذا سزاوار است که بندگان خدا، برای درمان قساوت دلهایشان، خدا را زیاد یاد کنند. شخصی به حسن بصری/گفت: اباسعید! من از قساوت قلبم به تو عرض شکایت میکنم. حسن بصری/فرمود: «قساوت قلبت را با یاد خدا از بین ببر». قلب انسان چنان است که هر چه بیشتر از آن غفلت شود، بیشتر سخت و سنگ میگردد. اما یاد خدا آن گونه قساوت و سنگدلی را نابود میکند که سرب در آتش ذوب میشود و هیچ چیزی مانند ذکر خدا، قساوت قلب را ذوب نمیکند. «ذکر خدا، شفا و دوای قلب است و غفلت، بیماری آن؛ بیماری قلب و غفلت آن با ذکر و یاد خدا، شفا و بهبودی مییابد. مکحول میگوید: یاد خدا، شفای دلها است و یاد مردم، بیماری دلها» [۱۰۶]. انسان میتواند با ذکر خدا آن گونه شیطان را بر زمین زند که شیطان اهل غفلت و غافلان را بر زمین میزند.
یکی از بزرگان سلف میگوید: اگر شیطان، به دلی که ذکر و یاد خدا در آن جای دارد، نزدیک شود آن طور ذکر، او را به زمین میزند که دیگر شیاطین در اطراف آن شیطانی که قصد نزدیکی و نفوذ به دل مؤمن را نموده، جمع میشوند و میگویند: او را چه شده؟ در آن هنگام گفته میشود که انسانی، بر او چیره گشته و او را به این حالت انداخته است [۱۰۷]. بیشتر کسانی که دچار ناهنجاری ناشی از شیطانزدگی میشوند، کسانی هستند که از اوراد و اذکار به عنوان دژها و قلعههای استوار در مقابل شیاطین بهره نمیبرند و به همین جهت، شیاطین به راحتی میتوانند بر آنان چیره شوند.
خیلی از کسانی که از ضعف ایمان مینالند و ناراحت هستند، انجام برخی اعمال مؤثر در رفع ضعف ایمان از قبیل قیام شب و نوافل بر آنان سنگینی میکند. بنابراین بهتر است که خودشان برای رفع قساوت قلب و ضعف ایمان، بر این امر از طریق انجام اعمال مؤثر، حرص و اشتیاق ورزند و دست به کار شوند و برخی اذکار مؤثر را پیشهی خود سازند؛ مانند: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»، «سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ» و «لَا حَوْلَ وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»و .... همچنین باید بر آن دسته از اذکار و دعاهایی را که مطابق سنّت در جاها یا زمانهای مشخّصی خوانده میشوند، پایبندی نمایند؛ مانند: اذکار صبح و شام، خواب و بیداری، اذکار خواب، سفر، باران، اذان، مسجد، استخاره، و دعای پیش از دخول به دستشویی، دعاها و اذکار وقت نزول بلا یا مصیبت، باد و دیدن هلال ماه، دعای سواری (هنگام سوار شدن بر مرکب)، سلام، عطسه، دعای شنیدن آواز خروس، بانگ الاغ و صدای سگ، دعای کفّارهی مجلس و دعای دیدن بلازدگان و دیگر دعاهای مسنون که در اوقات یا مکانهای مشخصی خوانده میشود؛ قطعاً کسی که بر اذکار و دعاهای مسنون، پایبندی کند، تأثیر مستقیم و زندهای بر قلبش مییابد [۱۰۸].
۱۲- راز و نیاز با خدای متعال و انکسار و خاکساری به درگاهش، تأثیر به سزایی در تجدید ایمان دارد؛ زیرا هر چقدر که بنده، در پیشگاه خداوند خضوع و فروهشتگی بیشتری داشته باشد، به خدا نزدیکتر است. رسول خداصفرمودهاند: «نزدیکترین حالتی که بنده با خدایش دارد، در حالی است که سجدهگذار است؛ پس (به وقت سجده)، زیاد دعا کنید» [۱۰۹]. چرا که سجده، کمالِ خاکساری، خشوع و عرضِخواری به پیشگاه الهی است و این حالت از خضوع و فروهشتگی در بقیهی حالات و عبادات دیده نمیشود. زمانی که بنده، ارزشمندترین و والاترین قسمت بدنش یعنی پیشانیش را بر خاک مینهد، بیش از هر زمانی به پروردگارش نزدیک میشود.
ابن قیم/در جملاتی زیبا، به زبان انکسار و خضوع توبهکننده به پیشگاه الهی اشاره میکند و میگوید: چقدر این گفتهها در پیشگاه الهی، شیرین است که:
«أَسْأَلُكَ بِعِزِّكَ وَذُلِّي إِلَّا رَحِمْتَنِي، أَسْأَلُكَ بِقُوَّتِكَ وَضَعْفِي، وَبِغِنَاكَ عَنِّي وَفَقْرِي إِلَيْكَ [۱۱۰]، هَذِهِ نَاصِيَتِي الْكَاذِبَةُ الْخَاطِئَةُ بَيْنَ يَدَيْكَ، عَبِيدُكَ سِوَايَ كَثِيرٌ، وَلَيْسَ لِي سَيِّدٌ سِوَاكَ، لَا مَلْجَأَ وَلَا مَنْجَى مِنْكَ إِلَّا إِلَيْكَ، أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْمِسْكِينِ، وَأَبْتَهِلُ إِلَيْكَ ابْتِهَالَ الْخَاضِعِ الذَّلِيلِ، وَأَدْعُوكَ دُعَاءَ الْخَائِفِ الضَّرِيرِ، سُؤَالَ مَنْ خَضَعَتْ لَكَ رَقَبَتُهُ، وَرَغِمَ لَكَ أَنْفُهُ، وَفَاضَتْ لَكَ عَيْنَاهُ، وَذَلَّ لَكَ قَلْبُهُ ...» [۱۱۱].
یعنی: «خدایا! از تو به وسیلهی عزّت و مناعت تو و به حقارت و خواری خویش به درگاهت، میخواهم که مرا مورد رحمت خود قرار دهی؛ خداوندا! به قوّت و قدرتت و عرضِ ضعف و ناتوانی خود به تو، خواهش و التماس میکنم و به بینیازیت از من و نیاز من به تو، خواهان رحمتت هستم؛ این پیشانی خطاکار من، بر آستان توست؛ بندگان و چاکرانت غیر از من بسیارند، اما هیچ پناهگاه و نجات جایی از خشم و عذاب تو نیست جز بازگشت و انابت به سوی تو؛ خداوندا! به تو همچون خواهش و التماس مسکینِ نیازمند، التماس میکنم و به آستانت همچون زاریِ خاکسار و حقیر، زاری میکنم و همسان دعا و فریادخواهی شخص هراسان و بلازده، به درگاهت فریاد بر میآورم؛ این خواهش و التماس کسی است که گردنش به پیشگاهت فرو افتاده و بینیاش برای تو به خاک مالیده شده و به خاطر تو چشمانش اشک باریده و قلبش، برای تو فرو افتاده و نرم گشته است».
هرگاه بنده با چنین کلماتی، با خدایش راز و نیاز میکند، ایمان وجودش را فرا میگیرد و در قلبش چندین و چند برابر میشود.
همچنین اظهار نیازمندی به خداوند متعال، ایمان را تقویت میکند. خداوند متعال در قرآن کریم به فقر و نیازِ ما به خودش اشاره کرده و فرموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ إِلَى ٱللَّهِۖ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡغَنِيُّ ٱلۡحَمِيدُ ١٥﴾[فاطر: ۱۵].
یعنی: «شما (در هر چیز و هر حالی) نیازمند خدا هستید و خداوند بینیاز (از عبادت شما) و ستوده است».
۱۳- نداشتن آرزوهای طولانی و کم و کوتاه کردن آرزوها، تأثیر زیادی در تجدید ایمان دارد. ابن قیّم رحمه الله میگوید: «از بزرگترین و مهمترین عواملی که آرزوها را کم و کوتاه میکند، اندیشیدن در این آیات است که:
﴿أَفَرَءَيۡتَ إِن مَّتَّعۡنَٰهُمۡ سِنِينَ ٢٠٥ ثُمَّ جَآءَهُم مَّا كَانُواْ يُوعَدُونَ ٢٠٦ مَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يُمَتَّعُونَ ٢٠٧﴾[الشعراء: ۲۰۵-۲۰۷].
یعنی: «بگو ببینم، اگر ما سالهای دیگری ایشان را (از زندگی دنیا) بهرهمند سازیم و سپس آنچه به آن وعده داده میشدند، دامنگیرشان گردد، این بهرهگیری از دنیا برای آنان چه سودی خواهد داشت؟».
زندگانی دنیا به قدری گذرا و ناپایدار است که خداوند میفرماید:
﴿كَأَن لَّمۡ يَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا سَاعَةٗ مِّنَ ٱلنَّهَارِ﴾[يونس: ۴۵].
یعنی: «(روز حشر، به قدری ترسناک است که بندگان خدا در آن روز به یاد ناپایداری زندگی دنیا میافتند که) گویا جز ساعتی از روز (در دنیا) نبودهاند ...».
آری این تمام دنیا است؛ پس انسان نباید دل به دنیا بندد و آرزوهای طولانی کند و چنین بگوید که: هنوز در این دنیا زندگی خواهم کرد. یکی از بزرگان سلف به شخصی گفت: برای نماز ظهر جلو شو و امامت بده؛ آن شخص گفت: به شرطی که نماز عصر را هم، من برای شما برپا کنم. آن بزرگوار فرمود: گویا تو امید داری که تا عصر زنده باشی؛ پناه بر خدا از آرزوی طولانی و دل بستن به دنیا.
۱۴- تفکّر در حقارت دنیا تا وابستگی و دلبستگی به دنیا از دل جدا و کنده شود. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ ١٨٥﴾[آل عمران: ۱۸۵].
یعنی: «و زندگی دنیا، چیزی جز کالای فریب نیست».
رسول اکرمصفرمودهاند: «خوراکِ آدمی، مثال خوبی برای دنیا است؛ خود نگاه کن که آدمی هر چند غذایش را نمکین و پرادویه (و خوشمزه) کند، چه از او دفع و خارج میشود؟ ...» [۱۱۲].
ابوهریره سمیگوید: از رسول خداصشنیدم که فرمودند: «دنیا و آنچه در آن است، ملعون و نفرین شده میباشد مگر ذکر خدا و آنچه با خدا در ارتباط باشد و رضایت او را در بر گیرد و عالم و متعلّم که به تحصیل علم پرداخته است» [۱۱۳].
۱۵- تعظیم و بزرگداشت حرمات و واجبات الهی، زمینهی تجدید ایمان در دل است. خداوند متعال میفرماید: ﴿ذَٰلِكَۖ وَمَن يُعَظِّمۡ شَعَٰٓئِرَ ٱللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقۡوَى ٱلۡقُلُوبِ ٣٢﴾[الحج: ۳۲].
یعنی: «(مثال مشرک) چنین است (که گفته شد) و هر کس واجبات الهی را بزرگ و نِکو دارد، بیگمان بزرگداشت آنها، نشانهی پرهیزگاری دلها (و نماد خوف و هراس از خدا) است».
حرمات الهی، همان حقوق الله است که در اشخاص، مکانها و زمانها شکل میگیرد. ادای حقوق رسول خداصاز نمونههای تعظیم مقدّسات الهی و نشکستن حقوق خداوند دربارهی مقدّسات شخصیتی است. همینطور تعظیم و بزرگداشت حرم، جزو تعظیم مقدّسات مکانی میباشد. برای مقدّسات زمانی و نکوداشت شعائر الهی در مورد زمانها، ماه مبارک رمضان نمونه و مثال خوبی است. خداوند متعال میفرماید:
﴿ذَٰلِكَۖ وَمَن يُعَظِّمۡ حُرُمَٰتِ ٱللَّهِ فَهُوَ خَيۡرٞ لَّهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ﴾[الحج: ۳۰].
یعنی: «و هر کس، مقدّسات خداوند را بزرگ و محترم بدارد، چنین کاری برای او در نزد پروردگارش بهتر است».
یکی از نمونههای محترم شمردن مقدّسات الهی، توجه به اوامر و نواهی خداوند است که کوچک ندانستن گناهان صغیره، بخشی از تعظیم مقدّسات میباشد. از عبدالله بن مسعود سروایت است که رسول خداصفرمودهاند: «از گناهان کوچک برحذر باشید که این چنین گناهانی بر بنده جمع و انبوه میشوند و او را به هلاکت (و تیرهروزی می افکنند)».
رسول خداصگناهان کوچک را به آتشی تشبیه کردهاند که عدّهای در صحرا، اندکاندک چوب و هیزم جمع آورند و آن را به آتش کشند [۱۱۴]. گناهان کوچک نیز همینگونه انباشته و انبوه میگردد و چون زبانهی آتش، نیکیها را نابود میکند.
«خل الذنوبَ صغيرها وکبيرها ذاك التُّقى».
«از گناهان کوچک و بزرگ دست بکش که تقوا، دوری از هر گناه کوچک و بزرگ است».
«واصنع کماشٍ فوق أرض الشوك یحذر ما یری».
«و همچون شخصی باش که بر زمینی پرخار راه میرود و از هر چه که دیده میشود، حذر میکند».
«لا تحقرن صغيرة إن الجبالَ من الحَصى».
«هرگز هیچ (گناهِ) صغیرهای را کوچک ندان که کوهها از ذرات کوچک و سنگریزهها پدید آمدهاند».
ابن جوزی/در صیدالخاطر چنین نگاشته است: «بسیاری از مردم، نسبت به پارهای از امور و مسایل که معمولی و ساده میپندارند، تسامح و آسانی به خرج میدهند و نمیدانند که آن مسأله یا مسایل بسیار مهم میباشد و حتی در اصول گنجانده شده است. مانند نگاه و رابطهی بیپروا با نامحرمان و خیانت در امانت». یکی از پیشینیان صالح میگوید: «یک بار در خوردن یک لقمه (ی مشکوک)، غفلت و آسانی به خرج دادم و اینک چهل سال است که به جای رشد و بهبودی رو به عقب و سستی نهادهام». قطعاً این گفتهی بزرگوار، ریشه در تواضع و فروتنی او دارد که به آثار سوء تسامح و سهلانگاری اشاره میکند وگرنه آنان، همیشه رو به ترّقی بودهاند.
۱۶- دوست داشتن مؤمنان و دشمنی با کافران، یکی از اسباب تقویت ایمان است. قطعاً قلبی که با دشمنان خدا تعلّق و وابستگی پیدا کند، سُست و ضعیف میگردد و مفاهیم و ارزشهای عقیدتی در آن پژمرده و خشکیده میشود. بنابراین تنها به خاطر خدا محبّت و دوستی را پیشه کنید؛ بندگان نیک و مؤمن را دوست بگیرید و یاری کنید و با دشمنان خدا، دشمنی ورزید و از آنان بیزار باشید که این رویه، ایمان را در دل زنده میکند.
۱۷- تواضع و فروتنی، نقش مهمّی در تجدید ایمان دارد. چرا که قلب را از زنگار کبر و تکبّر، جلا میبخشد و فروتنی در سخن گفتن، حرکات و منشها، نشانهی تواضع درونی و فروتنی قلب است. رسول اکرمصفرمودهاند: «سادگی در لباس، نشانهی ایمان است». [۱۱۵]همچنین فرمودهاند: «هر کس، در حالی شیکپوشی را به خاطر تواضع برای خدا واگذارد (و لباس ساده بپوشد) که توانایی پوشیدن لباس گرانقیمت را دارد، خداوند در روز قیامت، او را بر فراز سر تمام خلایق فرا میخواند و به او اجازه و اختیار میدهد که هر لباس گرانبهایی که میخواهد (و نتیجهی ایمان و تواضع اوست)، بپوشد» [۱۱۶]. عبدالرحمن بن عوف سبا آن همه ثروتی که داشت، آن چنان ساده میپوشید که از غلامانش، تشخیص داده نمیشد.
۱۸- توجه به اعمال قلبی اثرگذار در تجدید ایمان؛ محبت خداوند، ترس از او، امید به الطافش و حسن ظن به او، توکّل و اعتماد به خداوند، رضایت و خرسندی از قضا و خواستهاش، سپاسگزاری و حقشناسی در مقابل پروردگار مهربان، صدق و اخلاص، یقین و باور راستین به او، توبه و انابت به سویش و ... از آن دسته اعمال قلبی است که در تجدید ایمان بسیار اثر دارد. همچنین روشها و مقامات دیگری برای تجدید ایمان وجود دارد که شایسته است همگان برای دستیابی به آن، بکوشند؛ مانند: استقامت، انابت و تذکّر و یادداشت پیوسته و همیشگی نعمتهای خداوند، عمل به کتاب و سنّت، خشوع و زهد، پارسایی و مراقبه، و .... البته ابن قیّم/در مدارج السالکین دربارهی این موارد به خوبی بحث کرده است.
۱۹- محاسبهی نفس، در تجدید و تقویت ایمان بسیار مؤثّر است. خداوند متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖ﴾[الحشر: ۱۸].
یعنی: «ای اهل ایمان! از خدا بترسید و هر کس باید بنگرد که چه چیزی را برای فردا(ی قیامتِ خویش) پیشاپیش فرستاده است».
عمربن خطّاب سمیفرماید: «خودتان را به محاسبه کشید، پیش از آنکه مورد محاسبه و بازخواست قرار گیرید». حسن بصری/میگوید: «هیچ مؤمنی را جز در حال محاسبهی نفس نمیبینی». یعنی: مؤمن، همواره و پیوسته خودش را به محاسبه میکشد. میمون بن مهران میگوید: «پرهیزگار واقعی آن است که خودش را بیشتر به محاسبه کشد از شریک تنگنظر و بخیلی که شریکش را به پای حساب و کتاب میکشد».
ابن قیم/میگوید: «هلاکت نفس، ناشی از بیتوجهی در محاسبهی آن و موافقت و همراهی با آن و پیروی هوای نفس میباشد». بنابراین هر مسلمانی باید، وقت مشخصی را در خلوت و تنهایی به محاسبهی نفس خویش اختصاص دهد و به خود باز گردد و در خود بنگرد که چه زاد و توشهای برای آخرتش پیش فرستاده است.
۲۰- دعا و خواستن از خداوند، از مهمترین اسباب تقویت ایمان است؛ هر بندهای باید وقتی را برای دعا به کار گیرد تا خداوند، ایمانش را تقویت نماید. رسول اکرمصفرمودهان: «ایمان، در وجودِ هر یک از شما، آن چنان کهنه میشود که لباس کهنه و فرسوده میگردد؛ پس از خدا بخواهید تا ایمان را در قلوبتان تازه نماید».
خداوندا! ما با توسّل به اسمای نیک و صفات والایت، از تو میخواهیم که ایمان ما را تازه و قوی گردانی؛.
خداوندا! ایمان را به نزد ما محبوب بگردان و آن را در دلهایمان بیارای و جای بده؛ و کفر و فسوق و نافرمانی را در نزد ما زشت و ناپسند بنما و ما را از هدایتیافتگان قرار بده.
سبحان ربّك ربّ العزّةِ عمّا يصفونَ وسلام على المرسلين والحمد لله رب العالمين.
[۴۷] روایت حاکم در المستدرك (۱/۴)، السلسلة الصحيحة (۱۵۸۵)، هیثمی در مجمعالزوائد (۱/۵۲) گفته است: این حدیث را طبرانی در الکبیر روایت کرده و اسنادش، حسن است. [۴۸] روایت ابونعیم در الحلیة (۲/۱۹۶)، السلسلة الصحيحة (۲۲۶۸). [۴۹] روایت بخاری، فتحالباری (۱/۵۱). [۵۰] شرح نونيهی ابن قيم (۲/۱۴۰) از ابن عيسى. [۵۱] روايت احمد (۲/۲۱۰): صحيح الترغيب؛ شمارهی ۵۵. [۵۲] روايت احمد (۴/۱۴۹). [۵۳] روایت ترمذی (۳۲۹۷)، السلسلة الصحيحة (۹۵۵). [۵۴] سیر أعلام النبلاء (۸/۴۴۶). [۵۵] روایت بخاری (۶۹۴۷)، چاپ بغا. [۵۶] روایت ترمذی (۳۰۷۴)، و احمد (۳/۱۲۵ و ۲۰۹). [۵۷] روایت مسلم به شمارهی (۱۹۷). [۵۸] روایت بخاری (۷۰۴۳)، تحقیق بغا. [۵۹] الوابل الصیب، ص ۱۲۵، با کمی تغییر و تصرّف. [۶۰] صحیح مسلم (۲۷۰۰). [۶۱] صحیحالجامع (۵۵۰۷). [۶۲] فتحالباری (۱۱/۲۰۹). [۶۳] صحیح مسلم (۲۷۵۰). [۶۴] أربع مسائل فیالإیمان، به تحقیق آلبانی، ص ۷۲. [۶۵] روایت مسلم کتاب فضائل الصحابة، باب ۱، حدیث ۱۲. [۶۶] روایت بخاری، فتحالباری (۱۱/۱۹۴). [۶۷] روایت مسلم، کتاب صلاة المسافرین، باب (۱۸)، حدیث (۱۴۱). [۶۸] روایت بخاری، فتحالباری (۱۱/۱۹۴). [۶۹] روایت مسلم، کتاب صلاة المسافرین، باب (۱۸)، حدیث (۱۴۱). [۷۰] صحیح بخاری (۳۹). [۷۱] صحیح بخاری (۶۰۹۹). [۷۲] صحیح بخاری (۱۰۹۹). [۷۳] صحیح بخاری. [۷۴] روایت احمد (۶/۵۹). حدیثی به الفاظ دیگر و به همین مضمون، امام مسلم (۱/۵۱۵) نیز روایت کردهاند. [۷۵] روایت بخاری، فتح (۳/۱۰۵). [۷۶] روایت ترمذی (۴۲۶) و صحیح سنن الترمذی (۷۲۷). [۷۷] نگاه کنید به صحیح الجامع (۴۷۵۹). [۷۸] فتحالباري (۴/۲۸۵). [۷۹] فتح الباري (۴/۲۸۵). [۸۰] روایت ترمذی (۳۱۷۵)، السلسلة الصحیحة، ج ۱، شمارهی (۱۶۲). [۸۱] تفسیر ابن کثیر (۳/۶۷). [۸۲] روایت احمد، المسند (۴/۱۸۵)، صحیح الجامع (۵۲۴۹). [۸۳] روایت بخاری، شمارهی (۱۷۸۹). [۸۴] روایت ترمذی، شمارهی (۱۹۰۰)، صحیح الجامع (۷۱۴۵). [۸۵] مسند احمد (۵/۱۵۱)، صحیحالجامع (۳۰۴۷). [۸۶] روایت طبرانی، نگاه کنید به السلسلة الصحیحة (۲/۵۳۳). [۸۷] صحیح مسلم، شمارهی (۱۰۹). [۸۸] صحیح بخاری، فتحالباری (۷/۴۷۱). [۸۹] الداء والدواء، ص ۱۷۰ و ۲۸۹، چاپ سوم، دارالتراث. [۹۰] صید الخاطر (۱۳۷). [۹۱] روایت ترمذی (۲۳۰۷)، صحیحالجامع (۱۲۱۰). [۹۲] روایت حاکم (۱/۳۷۶)، صحیحالجامع (۱۲۱۰). [۹۳] روایت مسلم (۳/۶۵). [۹۴] روایت مسلم، شمارهی (۹۷۴). [۹۵] التذکره از قرطبی، ص ۱۶. [۹۶] تفسیر ابن کثیر (۵/۴۳۶)، چاپ دارالشعب، اشعار از عبدالله بن محمد اندلسی است. [۹۷] التذكرة، ۱۷. [۹۸] روايت احمد (۳/۴۸)؛ صحيح الجامع (۴۱۰۹). [۹۹] صحيح بخاری و مسلم؛ نگاه كنيد به كتاب: احكام جنايز، نوشتهی آلباني و ترجمهی عبدالله ريگی احمدی، چاپ انتشارات حرمين. [۱۰۰] مدارج السالکین (۱/۱۲۳). [۱۰۱] روایت مسلم (۸۹۹). [۱۰۲] فتحالباری (۲/۵۴۵). [۱۰۳] روایت احمد (۶/۲۳۷)، السلسلة الصحيحة (۳۷۲). [۱۰۴] روایت بخاری، شمارهی (۴۲۳). [۱۰۵] روایت ترمذی (۳۳۷۵)، وی این حدیث را حسن غریب دانسته است. [۱۰۶] الوابل الصیب و رافع الکلم الطیب، ۱۴۲، چاپ دارالبیان. [۱۰۷] مدارجالسالکین (۲/۴۲۴). [۱۰۸] شیخالاسلام ابن تیمیه/رسالهای در موضوع اذکار مسنون تحت عنوان الکلم الطیب دارد که علامه آلبانی/آن را به نام صحیحالکلم الطیب، مختصر نموده است. [۱۰۹] روايت مسلم، شمارهى ۴۸۲. [۱۱۰] دعا و فریادخواهی بنده به پیشگاه الهی با توسّل به حقارت و خواری خویش و اظهار نیاز به درگاه خداوند، از نوع توسل به اعمال صالح و شایسته است که جایز و مشروع میباشد. [۱۱۱] مدارج السالكين (۱/۲۰۵). [۱۱۲] روایت طبرانی در الکبیر (۱/۱۹۸)، السلسلة الصحيحة، شمارهی (۳۸۲). [۱۱۳] روایت ابن ماجه، شمارهی (۴۱۱۲)، صحیحالترغیب والترهیب، شماره (۷۱). [۱۱۴] روايت احمد (۱/۴۰۵)؛ السلسلة الصحيحة (۳۸۹). [۱۱۵] روايت ابن ماجه؛ السلسلة الصحيحة (شمارهی ۳۴۱)؛ نگاه كنيد به: النهاية از ابن كثير (۱/۱۱۰). [۱۱۶] روايت ترمذی (۲۴۸۱)؛ السلسلة الصحيحة (۷۱۸).