روحانی كفرگوی
شیعه وقتی مرتب دست و پا میزند تا از حضرت ابوبکر عیبی پیدا کند [۵]، و آن را در بوق و کرنا کند، آنگاه وقتی چیزی پیدا نمیکند میآید و معنای آیات را تحریف میکند، و در مورد همین آیه روحانی شیعه میگوید: در این آیه پیامبرصبه ابوبکر گفته: ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾و ابوبکر در غار از مشرکان ترسیده و میخواسته پیامبرصرا به مشرکین تحویل دهد، ولی به اذن خدا زبانش لال شده، و نتوانسته جای پیامبرصرا افشا کند و ابوبکر ایمان نداشته و .....!
آن وقت مردم بیخبر از قرآن هم شروع میکنند به شکر خدا از اینکه ابوبکر نتوانسته پیامبر را به مشرکان دهد. و چقدر باید شیعیان بیانصاف باشند در تفسیر آیات، چونکه در پایان آیه آمده که خدا ندای کافران را پست گردانید، ایشان هم حضرت ابوبکر را با کافران یکی دانسته، و میگویند: زبان او لال شد، و شکر خدا که نتواست به پیامبر خیانت کند.
در جواب روحانی رافضی میگوئیم: ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾به معنی غمگین مباش است، نه به معنی مترس، و با ترسیدن و لا تخف فرق دارد، و از این گذشته در قرآن خطاب به پیامبرصنیز ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾آمده، و همینطور به پیامبران دیگر ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾و «حتی لا تخف»هم خطاب شده، و همینطور خطاب به مسلمین که در صفحات بعدی میآوریم.
از همه گذشته، حضرت ابوبکر برای پیامبر صغمگین بوده، و اگر حضرت ابوبکر از به خطر افتادن جان خویش میترسید اصلاً دنبال پیامبرصنمیرفت. و شما میگوئید: وقتی مشرکان پشت غار آمدند ابوبکر ترسید، ما میگوئیم: اگر ابوبکر به قول شما ایمان نداشته و میخواسته جای پیامبرصرا در غار افشا کند باید از دیدن مشرکین خوشحال میشده است، نه اینکه بترسد، و چرا پیامبرصپس از اینکه ترسیدن ابوبکر را مشاهده کرد باز بعد از هجرت او را به خود نزدیکتر کرد و حتی دختر ابوبکر را به همسری انتخاب کرد؟! از دیدی که شیعیان به قضایا مینگرند در مورد غصب خلافت هم میبایست بگویند: مقصر اصلی به خلافت رسیدن ابوبکر و عمر شخص پیامبر بوده، چون مرتب آنها را به خود نزدیک میکرده، و دختران ایشان را به همسری میگرفته، و دو دختر خویش را به عثمان دادهاست.
شیعه میگوید: ابوبکر در غار ترسید، ما میگوئیم: چرا در مکه وقتی فوری مسلمان شد از مشرکان نترسید؟! در اول بعثت پیامبرصهرکس مسلمان میشد چیزی جز شکنجه در انتظارش نبوده، حضرت ابوبکر با مسلمان شدنش اموال خویش را در راه اسلام خرج کرد و بردهها را آزاد کرد، و بسیاری از اهل مکه را با خود دشمن کرد، آیا انسانی ترسو چنین کاری میکند؟ یا اینکه راحت در خانه خویش مینشیند و برای خود درد سر درست نمیکند؟! اگر او واقعاً ایمان نداشته مسلمان شدن چه سودی برایش داشته؟! آن هم در همان اول اسلام، و نه چندین سال بعد مثل بسیاری از اهالی مکه که در فتح مکه و در اواخر کار مسلمان شدند. شیعه در جواب میگوید: ابوبکر و عمر منظور داشتهاند و به فکر غصب خلافت بودهاند!!!، در جواب چنین ابلهانی میگوئیم: چطور ابوبکر بیست و سه سال قبل از جریان خلافت به فکر غصب آن بوده؟! و تمامی این آزار و اذیتهایی که در این بیست و سه سال دیده، و اموالی که خرج کرده فقط برای دو سال خلافت کردن بوده، دو سال خلافتی که در آن هیچ سوء استفادهای نکرد، نه مالی جمع کرد نه فرزندش را به جای خود گذاشت، و نه هیچ کار دیگری، آخر هر انسانی برای کاری که میکند انگیزهای دارد، و چرا این فکر به ذهن ابولهب و ابوجهل و دیگران نرسید؟! لابد ابوبکر علم غیب داشته است و میدانسته که خلیفه میشود ولی پیامبرصنمیدانسته، و مرتب علی را معرفی میکرده!! و چطور ابوبکر موضوع خلافت را میدانسته ولی نمیدانسته در غار خطری برایش نیست و ترسیده است؟!!، چرا آن همه کمک خداوند به پیامبران که در قرآن ذکر شده و کمک فرشتگان به آنها ناگهان در مورد جانشین آخرین فرستاده قطع شده است؟!!
در تاریخ میخوانیم که انصار زودتر از همه در سقیفه جمع شدند و بعد به ابوبکر و عمر اطلاع دادند و آنها خود را به سقیفه رساندند، اگر ابوبکر از بیست و سه سال قبل به فکر خلافت بوده و قصد توطئه و کودتا را داشته است، پس ما نمیدانیم این چه کودتایی بوده که خود آنها از آن بیخبر بودهاند؟! و به آنها خبر دادهاند و بعد آنها بدانجا رفتهاند؟! و گیریم که ابوبکر و عمر با علی دشمن بودهاند، میشود بفرمائید انصار در سقیفه چکار میکردهاند؟! آیا آنها هم با علی دشمن بودهاند، و آیا منطقی میباشد که همه ناگهان پس از بیست و سه سال فداکاری و جهاد در یک روز فرمان خداوند را زیر پا بگذارند؟!!، آن هم فرمانی به این مهمی، و آیا دیگر میتوان به اسلامی که به دست ما رسیده اعتماد کرد؟!!، چون هنگامی که صحابه فرمانی به این بزرگی را نادیده بگیرند دیگر چه اعتمادی به سایر اموری که در دین هست میتوان داشت؟!!
در خلافت میل نیست ای بیخبر
میـل کی آید ز بوبـکر و عمر؟!
میـل اگر بـودی در آن دو مقـتدا
هردو کردندی پسر را پیشوا
کی روا داری که اصحاب رسول
مرد ناحق را کنند از جان قبول
یا نشـاننـدش به جـای مصـطفا
بر صحابه نیست این باطل روا
اختیار جملهشان گر نیست راست
اختیار جمع قرآن پس خطاست
بلکه هرچه اصحاب پیغمبر کننـد
حـق کننـد و لایـق حـق درکنند
دایـما صدیـق مـرد راه بـود
فـارغ از کـل لازم درگـاه بود
مال و دختر کرد و جان بر سر نثار
ظلم نکند اینچنین کس شرم ساز
[۶]
(منطق الطیر عطار نیشابوری)
اگر دستوری از جانب خداوند در مورد جانشینی بلافصل حضرت علی وجود داشت خود خداوند آن را بطور صریح در قرآن بیان میکرد. وقتی به علما و روحانیون شیعه این مطلب را بگویی جواب میدهند تعداد رکعات نماز نیز در قرآن وجود ندارد، و برای فهمیدن آن میبایست به حدیث پیامبرصرجوع کرد. در پاسخ میگوئیم: اولاً: شما قیاس را قبول ندارید و در کتاب اصول کافی حدیث دارید که امام شما ابوحنیفه را لعن کرده که چرا قیاس میکرده است، و قیاس عمل شیطان است. ثانیاً: این قیاس قیاسی مع الفارق است، و جانشینی علی چه ربطی به رکعات نماز دارد؟! شما امامت را از اصول دین میدانید در حالیکه تعداد رکعات نماز فرعی از فروع دین است [٧]. ثالثاً: اصول دین همگی در قرآن به صورت متواتر مرتب بیان شده، مثل توحید یا معاد که در جای جای قرآن میباشند، و تازه فروع دین نیز میباشند، مثل نماز، روزه و زکات، و حتی بعضی از فروع فروع هم در قرآن آمده مثل وضو که در سوره مائده /۶ بیان شده است، پس چطور مسئله جانشینی پیامبرصکه اینقدر هم از نظر شما حساس میباشد، و آن را از مهمترین اصول دینی میدانید، در نیم آیه از قرآن هم وجود ندارد؟!
مسائل مهمی که در سرنوشت انسانها دخالت دارند و باعث جهنمی یا بهشتی شدن آنها میشوند همگی به صورت محکم، واضح و آشکار در قرآن بیان شدهاند. آری، مسائل جزئی به صورت اشاره آمده یا نیامده، و میبایست برای فهم آنها به سنت و احادیث پیامبرصرجوع کرد. حال خندهدارترین مسئله اینجاست که وقتی به مهمترین حدیث مورد استناد شیعیان یعنی حدیث غدیرخم رجوع میکنیم آن نیز به هیچ وجه معنی خلافت نمیدهد، و اصلاً کلمه «مولی» بیست و هفت معنی دارد که هیچ کدام معنی خلافت بلافصل از جانب خدا را نمیدهد، و معنی آن در جمله مشخص میشود همانطور که پیامبرصنیز قرینه آن را آورده و فرموده: خدایا، دوست بدار هرکس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هرکس او را دشمن بدارد [۸]. و اصلاً صحبت از دوستی و دشمنی است نه از زمامداری و حکومت. کلمه «مولی» مثل کلمه شیر در فارسی است، آیا وقتی کسی به شما بگوید: شیر، شما متوجه میشوید منظور او کدام شیر است؟ ولی وقتی میگوید: شیر جنگل، شما متوجه میشوید، و معنای آن در جمله پیدا میشود، همانطور که مولوی چنین سروده است:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر
البته نقد ادعای شیعیان در مورد غدیر خم دلائل فراوان دیگری دارد، و به اندازه چند جلد کتاب میتوان در این مورد مطلب نوشت، و فعلاً جای آن در این بحث مختصر ما نیست، و ما فقط اشارهای کردیم، چون عاقل را اشارهای کافی است (عاقل به یک اشاره).
[۵] افتراهایی هست که در برابرش حتی معصومیت جرات خود را از دست میدهد. (ناپلئون) [۶] ای شیعه نادان شرمساز از این تهمتهایی که به ابوبکر میزنی. [٧] حتی مراجع شیعی میگویند: ما در اصول عقاید خود قیاس داریم ولی در فروع دین قیاس را قبول نداریم!! در حالیکه در اینجا با فروع دین قیاس میکنند یعنی تعداد رکعات نماز، از قدیم گفتهاند دروغگو کم حافظه است. [۸] البته برخی از علما این جمله را قبول ندارند، و آنرا جعلی و کذب میدانند، ولی به هر حال وجود آن نیز ادعای شیعه را ثابت نمیکند.