مقدمه
این روزها بحث امامت، غدیر و برگزاری مراسمات بدعی در مملکت ما در حال اوج گیری است و پیروی از رسومات، متأسفانه پردهای بر دیدههای حقیقت بین، نهاده و توصیه و سفارش قرآن که دستور به مراجعه به قرآن و حدیث صادر مینماید کمتر مورد توجه قرار میگیرد بلکه همه یکصدا میگویند: پدران خویش را بر راهی یافتهایم، ما هم سنت آنها را حفاظت مینمائیم حتی مرتدان و بی دینها نیز از همین حربه برای مقابله با اسلام سود میجویند و مردم را به آئینهای نسخ شده و منحرف دعوت مینمایند در این راستا و در مقدمه مقالات ابن تیمیه /مقداری دلایل شیعه را در مورد امامت و مخصوصاً غدیر خم مورد بحث قرار میدهیم امیدواریم که خداوند آن را وسیله پاداش اخروی و سبب خیر در نفع رسانی به مؤمنان گرداند.
بزرگترین دلیلی که شیعه در مبحث امامت بدان استناد میجوید همان چیزی است که حدیث غدیر مینامند از جمله اموری که نشان از اهتمام شیعه به آن دارد این است که یکی از بزرگان معاصر آنها، کتابی را در ۱۶ مجلد تألیف کرده و در آن به اثبات صحت این حدیث میپردازد و آن را به «الغدیر فی الکتاب والسنة و الأدب» نامگذاری کرده است. آنها روایت میکنند که رسول الله ص بعد از برگشتن از حجة الوداع هنگامی که به غدیر خم رسید برای مسلمانان بیان داشت که علی بن ابی طالب سبعد از او، وصی و خلیفهاش میباشد چنانکه خداوند ﻷدر کتابش نیز او را بدان امر فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥ﴾[المائدة: ۶۷]. «ای رسول آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل گشته به مردم برسان که در صورت عدم انجام آن رسالتت را به انجام نرسانیدهای» مجلسی که از بزرگان شیعه است در این زمینه بیان میدارد: «إنا ومخالفينا قد روينا عن النبي جأنه قام يوم غدير خم وقد جمع الـمسلمون فقال: أيها الناس ألست أولى بالـمؤمنين من أنفسهم؟ فقالوا: بلى، قال ج: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله» [۱]. «ما و مخالفانمان از رسول خدا ص روایت کرده ایم که روز غدیر خم در حالی که مسلمانان اجتماع کرده بودند برخاست و فرمود: ای مردم آیا من از مسلمانان به خودشان اولیتر نیستم؟ جواب دادند: بلی، فرمود: هرکس من مولای او هستم علی مولای اوست. بار الها دوست بدار آن کس که او را دوست میدارد و دشمن بدار کسی که او را دشمن میدارد، کمک کن کسی که او را کمک میکند و خوار گردان کسی که او را خوار مینماید».
جواب اهل سنت را خلاصه وار در آنچه خواهد آمد بیان میداریم:
در این حدیث، جعل کنندگان بر آن افزودهاند؛ طائفهای از اهل علم از آن جزء «من كنت مولاه فعلي مولاه» را به عنوان حدیث صحیح قبول ندارند آنگاه شیخ الإسلام بیان میدارد تنها با اندک نگاهی دروغ بودن آن آشکار میگردد چون این سخن «اللهم انصر من نصره» «بار الها کمک کن کسی که او را کمک میکند» خلاف آن چیزی است که در تاریخ روی داده است لذا وقوع چنین دعای از رسول خدا درست نیست، اما بخش دیگر این سخن: «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» مخالف با اصل اسلام است چون قرآن بیان میدارد که مسلمانان علی رغم جنگیدن و ظلم کردن و بغی نسبت به هم باز برادر هم میباشند و جدای از شرع از نظر لغت، عقل و عرف نیز جانشین کردن با این الفاظ صورت نمیگیرد و معنایی هم که در حدیث موجود است هر مؤمنی را شامل میشود ولی علی سرا در این فرموده به آن اختصاص دادن به این سبب بوده که بعضی از دوستانش نسبت به او خشمگین شده بودند و آن هنگام که رسول الله ص برای حجة الوداع از مدینه خارج شد علی را به یمن فرستاده بود بسیار از وی شکایت کرده بودند و رسول خدا با اینکار از شخصیت علی دفاع نمود و از حرمت او چون دیگر مؤمنان صیانت کرد.
حال که مهمترین ادله آنها را بیان کردیم باقی دلایلشان را از کتابهای اهل سنت چون «منهاج السنة» که شبهات روافض را دنبال کرده و قواعدی را بیان داشته است باید پی گرفت.
اعتقاد به وجود نص قرآنی بر واجب بودن امامت علی با اصول اساسی، مانند اصل شوری مخالف است چون امور مسلمانان در بین خودشان بر اساس شوری صورت میگیرد چنانکه میفرماید: ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ﴾[الشوری: ۳۸]. «امورشان به صورت شوری میباشد». خلافت از جمله امور مسلمانان است که در کتاب خدا و سنت رسولش ص نص صریحی در مورد تعیین آن بعد از او وجود ندارد، مؤید آن چیزی است که در نهج البلاغه از علی سنقل شده آنگاه که به معاویه سگوید: «إنما الشورى للمهاجرين والأنصار، فإذا اجتمعوا على رجل سموه (إماما) ذلك لله رضا» [۲]. «شوری تنها از آن مهاجرین و انصار است وقتی که بر فردی اجتماع کردند و او را امام نامیدند مورد رضای پروردگار نیز میباشد، (یعنی خداوند راضی به آن چیزی است که مهاجرین و انصار به آن راضی هستند)».
علی بن ابی طالب با خلفاء بیعت کرد و این چیزی است که در مورد آن اتفاق وجود دارد اما شیعه روایت کردهاند که در آغاز بدان اعتراض نموده سپس بر آن نماند و خود را تسلیم کرد و بیعت نمود، که این بیعت اقرار به مشروع بودن خلافت کسانی است که بر او سبقت گرفتهاند و این اقرار بر کسانی که خود را به او منتسب مینمایند حجت است. شارح نهج البلاغه از علی سروایت کرده است که به اولویت امامت ابوبکر بر دیگر افراد اعتقاد داشت چنانکه هنگام بیعت با او گفت: «وإنا لنرى أبا بكر أحق الناس بها» [۳]. «من ابوبکر را شایستهترین مردم به خلافت میبینم». مجلسی و کلینی کسی را که معتقد به خلافت ابوبکر و عمر باشد کافر و مشرک میدانند با این حال در مورد علی که به سوی آنها دست دراز میکند و با آنها بیعت مینماید که از آنها حرف شنوی داشته باشد و از آنها اطاعت نماید چه میگویند در حالیکه در موردش معتقد به عصمت از خطا و بری از ترس و مسامحه هستند؟
بیعت کردن علی سبا شیخین بر شیعه حجت است به همین دلیل بزرگانشان برای آن دلایلی دست و پا کردهاند:
الف: بیعت علی به خاطر ترس از نابودی اسلام بوده است. برای ابطال این دلیل همین کافی است که بدانیم اسلام در عصر عمر و عثمان بدر یک دوران طلائی قرار داشت طوری که خلافت اسلامی از طرف شرق تا بخاری و از طرف غرب تا افریقا امتداد یافت.
ب: میگویند: او با آنها به سبب تقیه بیعت کرد یعنی در ظاهر با آنها اظهار موافقت نمود ولی در دل راضی به خلافت و بیعت کردن با آنها نبود. این دلیل از دلیل قبلی ناپسندتر و قبیحتر است، چون از شخصیت علی شخصیتی دوگانه ساختهاند که بیمناک و ترسو و نگران است و بر خلاف باطن و درونش خود را ظاهر کرده است و این چیزی است که روایاتشان بدان ناطق است چنانکه وارد است: «أحضر علي من بيته، وسيق إلى أبي بكر بحبل في رقبته، وهناك وقف عمر وخالد بن الوليد وغيرهم، والسيوف في أيديهم (معاذ الله) وهدده عمر أن يبايع أبا بكر وإلا فصل رأسه عن جسده، وهكذا أجبر علي واضطر في النهاية إلى مبايعة أبي بكر» [۴]. «علی از خانه اش احضار گردید و با ریسمانی در گردن به سوی ابوبکر برده شد، در آنجا عمر، خالد بن ولید و دیگران شمشیر در دست ایستاده بودند (پناه بر خدا) عمر او را تهدید میکرد که با ابوبکر بیعت نماید که در غیر این صورت سرش را از بدن جدا میکند و همینطور بود که علی مجبور شد و در نهایت ناچار به بیعت کردن با ابوبکر گردید». کسی که شجاعت برتر علی، و قدرتش بر دفاع از حق، و روایاتی را که شجاعتش را بیان داشتهاند، بداند این امر برایش پذیرفتنی نیست. در نهج البلاغه از علی روایت است که فرمود: «وإني من قوم لا تأخذهم في الله لومة لائم» [۵]. «من از قومی هستم که در راه خدا از سرزنش سرزنش کنندگان نمیهراسد». اگر بگوئیم بیعتش با آنها به خاطر تقیه بوده است در مورد بقایش در همراهی و وزارتش با آنها در مدت بیست و پنج سال خلافت چه میگوئیم؟ به درستی که اعتقاد به تقیه برای توجیه همراهی علی با خلافت در این مدت طولانی سخت و دشوار است!!!.
آیا نام گذاری فرزندانش به نام اسامی خلفای سه گانه نیز میتواند تقیه باشد؟!! [۶]. اهل سنت معتقد هستند که نسبت دادن تقیه به کسی که از جمله شجاعترین مردم روی زمین است طعنه زدن به اوست و سؤال میکنند که آیا شیعه به درستی علی بن ابی طالب را دوست دارند در حالی که او را به این امور نسبت میدهند؟
ج: علی سهنگامی که خلافت را بر او عرضه داشتند آن را ترک کرد و گفت: «دعوني والتمسوا غيري فأن أكون لكم وزيرا خير لكم من أن أكون عليكم أميرا» [۷]. «مرا رها و آن را از غیر من بخواهید و اینکه من برایتان وزیر باشم بهتر از آنست که امیر باشم». و بعد از قتل عثمان سهنگام بیعت کردن با او فرمود: «والله ما كانت لي الخلافة رغبة ولا في الولاية أربة، ولكنكم دعوتموني إليها، وحملتموني عليها» [۸]. «سوگند به الله من به خلافت رغبتی ندارم و علاقهای به حکومت ندارم اما شما مرا به آن دعوت کردید و بر آن واداشتید». از خلال این نصوص چیزی که بیانگر این نکته باشد که علی اعتقادی به منصوص بودن امامت خود در قرآن دارد آشکار نمیشود چون در غیر اینصورت نمیگفت: «والله ما كان لي في الخلافة رغبة» و هرگز با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت نمیکرد، و کار او در صورت وجود نص مخالفت با دستور پروردگار بود و همچنین در صورت صحت حدیث غدیر خم مخالفت صریح با آن تلقی میشد.
در روایت متفق علیه آمده که، حسن بن علی به خاطر معاویه از خلافت دست بر داشت و رسول خدا ص به آن خبر داده است. میفرماید: «إِنَّ ابْنِي هَذَا سَيِّدٌ وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ بِهِ بَيْنَ فِئَتَيْنِ عَظِيمَتَيْنِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ» [۹]. «این پسر من بزرگ و سید است و خداوند به وسیله او بین دو گروه عظیم از مسلمانان صلح ایجاد میکند». سؤال این است که چرا حسن به خاطر معاویه از خلافت کردن دست بر داشت؟ چیزی که کتب شیعه به تفصیل آن را بیان داشتهاند چنانکه از سلیمان بن صرد که از بزرگان شیعه روایت است که: به خاطر این کار حسن را نکوهش میکند آنجا که خطاب به او میگوید: «السلام عليك يا مذل الـمؤمنين» این کلمه را به جای (أمیر المؤمنین ) بکار میبرد [۱۰]. اعتراض کردن به حسن برای دست کشیدن از خلافت به خاطر معاویه متناقض با اعتقاد شیعه به عصمت او و باقی ائمه است، کسی که شیعه معتقد است تمامی اقوال و اعمالشان حق بوده است. در حالی که امارت منصوص، به رضایت آنها به دیگری واگذار گردید پس چرا شیعه به چیزی تمسک میجوید که امامانش از آن دست بر داشتهاند؟ و این مورد و همچنین براهین قطعی دیگر که آشکار و بدیهی هستند در این زمینه بسیار است و برای کسی که خود را از تعصب و هوی برحذر دارد و بخواهد حق را بشناسد، کافی است.
اهل سنت به فضل و بزرگواری و صلاح اهل بیت اقرار میکنند و معتقدند این امر مانع از آن نخواهد شد که آنها دچار خطاء و لغزشهای شوند که طبیعت بشری موجب آن است، چون هیچکدام از افراد بشر نمیتواند از طبیعت بشری که همه مخلوقات بدان متصفند خارج گردد چنانکه رسول گرامی صمیفرماید: «كُلُّ ابْنِ آدَمَ خَطَّاءٌ وَخَيْرُ الْخَطَّائِينَ التَّوَّابُونَ» [۱۱]. «همه فرزندان آدم دچار خطا میشوند و بهترین آنها کسانی هستند که توبه میکنند». در این میان تنها انبیاء در تبلیغی که از جانب خدا و رسولش بدان مأمور هستند معصوم میباشند چه بسیار پیامبرانی که مورد سرزنش پروردگار قرار گرفتهاند و گاهاً بعضی از موضعگیریهایشان تصحیح شده است چنانکه خداوند متعال به پیامبرش میفرماید: ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ ١ أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ ٢ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّهُۥ يَزَّكَّىٰٓ ٣ أَوۡ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّكۡرَىٰٓ ٤ أَمَّا مَنِ ٱسۡتَغۡنَىٰ ٥ فَأَنتَ لَهُۥ تَصَدَّىٰ ٦ وَمَا عَلَيۡكَ أَلَّا يَزَّكَّىٰ ٧ وَأَمَّا مَن جَآءَكَ يَسۡعَىٰ ٨ وَهُوَ يَخۡشَىٰ ٩ فَأَنتَ عَنۡهُ تَلَهَّىٰ ١٠ كَلَّآ إِنَّهَا تَذۡكِرَةٞ ١١﴾[عبس: ۱-۱۱]. «ترشرویی کرد و روی بر تافت. از اینکه آن نابینا به نزد او آمد. و تو چه دانی چه بسا او پاکدلی ورزد. یا پندگیرد و پندش سود بخشد. اما کسی که بینیازی نشان میدهد. تو به او میپردازی. و اگر هم پاکدلی پیشه نکند، ایرادی بر تو نیست. و اما کسی که شتابان به سویت آمد. و او خشیت میورزد. تو از او غفلت مىکنى. نه! به راستى آن [آیات قرآن] پند است».
و باز میفرماید: ﴿وَذَا ٱلنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَيۡهِ فَنَادَىٰ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٨٧﴾[الأنبیاء: ۸۷]. «و ذوالنون را که خشمگنانه به راه خود رفت، و گمان کرد هرگز بر او تنگ نمیگیریم، آنگاه در دل تاریکی ندا در داد که خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، من از ستمکاران بودم».
در حالیکه شیعه در مورد ائمه معتقد به عصمت مطلق آنها از خطاهای سهوی و عمدی است چنانکه شیخ رضا المظفر گوید: «نعتقد أن الإمام كالنبي يجب أن يكون معصوما من السهو والخطأ والنسيان» [۱۲]. «معتقدیم امام چون پیامبر است و واجب است از اشتباه، خطا و فراموشی معصوم باشد».
لذا به اقتضای عصمتشان تعالیم آنها چون تعالیم قرآن منزه از سهو و غفلت است چنانکه بسیاری از کتب شیعه بدان معترف میباشند. برای روشنگری در این مورد نگاهی سریع به بعضی از بابها و فصول کتاب کافی کلینی میاندازیم چیزی که ما را بینیاز از بیان و توضیح خواهد نمود، آری چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است کلینی میآورد:
باب: أن الأئمة يعلمون جميع العلوم التي خرجت إلى الـملائكة والأنبياء. «امامان تمام علومی را که برای ملائکه و انبیاء نازل گشته را میدانند».
باب: «أن الأئمة يعلمون متى يموتون وأنهم لا يموتون إلا باختيارهم». «امامان میدانند که چه زمانی خواهند مرد و تنها به اختیار خویش میمیرند».
باب: «أن الأئمة يعلمون ما كان، وما يكون، وما لم يكن لو كان كيف يكون، وأنه لا يخفى عليهم شيء». «امامان آنچه بوده و آنچه در آینده بوجود خواهد آمد و آنچه را که بوجود نیامده و در صورت وجود چگونه میشد را میدانند و چیزی از آنها پوشیده نخواهد ماند».
باب: «إن الأئمة يعرفون جميع الكتب على اختلاف ألسنتها» [۱۳]. «امامان تمامی کتابها را علی رغم اختلاف زبانهایشان میدانند».
«ولقد جاء الكليني بالغرائب عن أبي عبد الله تحت باب سماه هكذا: باب فيه ذكر الصحيفة والجفر و الجامعة ومصحف فاطمة ‘» [۱۴]. «کلینی عجائب و غرائباتی را از ابو عبدالله در بابهای به اسامی صحیفه، جفر، جامعه و مصحف فاطمه میآورد».
خوانندگان گرامی چیز عجیبی نیست که آنها به ابو عبدالله دروغ میبندند چون آنها حتی به الاغ رسول الله ص که اسمش عفیر بوده نیز دروغ بستهاند، آنجا که کلینی روایتی طولانی را میآورد و در پایان میگوید: «إن حمار رسول اللهج عفير كلم رسول الله فقال: بأبي أنت وأمي، إن أبي حدثني عن أبيه عن جده عن أبيه أنه كان مع نوح في السفينة، فقام إليه نوح فمسح على كفله، ثم قال: يخرج من صلب هذا الحمار حمار يركبه سيد النبيين وخاتمهم ... فالحمد لله الذي جعلني ذلك الحمار» [۱۵]. «الاغ رسول الله ص عفیر با رسول خدا سخن میگفت: یک بار گفت: پدر و مادرم فدایت شوند، پدرم از پدر بزرگش و آنهم از پدرش که همراه نوح در سفینه بود نقل میکند که نوح به طرفش برخاسته و بر پشتش دست کشیده آنگاه میگوید: از پشت این الاغ، الاغی به وجود میآید که سید و خاتم پیامبران بر او سوار میشود ....لذا خداوند را سپاس میگویم که مرا آن الاغ قرار داد».
سبب این همه غلو و افراط در مورد ائمه اینست که، آنها قائل به عصمت آنها هستند و عصمت را یکی از شروط امامت میدانند و در این رابطه دلایلی را ذکر میکنند که مهمترینش را بیان میداریم:
۱) علی رغم اینکه در کتاب خداوند نه تنها در مورد عصمت حتی ذکری از ائمه اثنی عشر به میان نیامده ولی با این حال اهل شیعه برای اثبات امامت مورد نظر خویش به قرآن استناد میجوید، بزرگان شیعه به آیه ۱۲۴ بقره استدلال مینمایند که میفرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا ٱلۡبَلَدَ ءَامِنٗا وَٱجۡنُبۡنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعۡبُدَ ٱلۡأَصۡنَامَ ٣٥﴾[ابراهیم: ۳۵].«آنگاه که خداوند ابراهیم را با کلماتی مورد آزمایش قرار داد و او آنها را به اتمام رساند، خداوند فرمود: من تو را امام برای مردم قرار دادم، ابراهیم گفت: آیا این مقام را برای فرزندان منهم قرار میدهید؟ فرمود: عهد من به ظالمان نخواهد رسید». صاحب مجمع البیان با استدلال به این آیه میگوید: «استدل أصحابنا بهذه الآية على أن الإمام لا يكون إلا معصوما من القبائح لأن الله نفى أن ينال عهده الذي هو الإمامة ظالم، ومن ليس بمعصوم فقد يكون ظالما إما لنفسه وإما لغيره، فإن قيل إنما نفى أن ينال ظالم في حال ظلمه، فإن تاب فلا يسمى ظالـما فيصح أن يناله۰ الجواب أن الظالم وإن تاب فلا يخرج من أن تكون الآية متناولة في حال كونه ظالـما فإذا نفى أن يناله فقد حكم الله عليه بأنه لا ينالها والآية مطلقة غير مقيدة بوقت دون وقت فيجب أن تكون محمولة على الأوقات كلها فلا ينالها الظالم وإن تاب فيما بعد» [۱۶]. «یاران ما به این آیه استدلال میکنند که امام باید معصوم از گناه و امورات قبیح باشد چون خداوند رسیدن عهدش را که امامت باشد به ظالمان نفی نموده است و هر کس نیز معصوم نباشد ظالم است حال چه به خود یا دیگری ظلم کرده باشد، و اگر کسی بگوید: رسیدن عهد الهی به ظالم در حال ظلم نفی شده است لذا اگر توبه کند آن وقت ظالم به حساب نمیآید پس رسیدنش به مقام امامت درست است. جواب این است که ظالم گر چه توبه کند از اینکه در حال ظلم کردنش آیه شاملش میگردد خارج نیست و حال که رسیدنش بدین مقام نفی شده است دلیل است که خداوند به نرسیدنش بدان مقام حکم نموده است و آیه نیز مطلق است و لذا باید آن را حمل بر همه اوقات نمود بنابراین عهد خداوند به فرد ظالم گر چه توبه هم بنماید نخواهد رسید».
نقد کردن استدلالشان:
أ. سلف در معنی عهد اختلاف دارند: ابن عباس و سدی گفتهاند: منظور نبوت است. و مجاهد گفته: امامت است. و قتاده، نخعی، عطا، حسن و عکرمه گفتهاند: عهد خداوند در آخرت به ظالمین نمیرسد و منظور از ظلم نیز شرک است، بنابراین چنانکه ملاحظه میکنید سلف در تفسیر آن با همدیگر اختلاف داشتهاند و در نظر اکثرشان ربطی به مسئله امامت ندارد و آنها نیز که آن را به امامت تفسیر کردهاند هدفشان امامت در علم و عمل صالح و اقتدا کردن بوده و امامت رافضی را منظور نداشتهاند.
ب. اگر آیه در مورد امامت هم باشد ارتباطی به مسئله عصمت ندارد چون نمیتوان گفت غیر ظالم معصوم است و مرتکب خطا و نسیان و سهو نمیگردد، میان اثبات عصمت و نفی ظلم فرق بسیاری وجود دارد چون نفی ظلم عدل را اثبات میکند و ثابت کننده عصمت شیعه نیست.
ت. اگر کسی ظلم کند و سپس از آن توبه کند درست نیست او را متصف به ظلم و لوازم آن نمود چون بزرگترین ظلم، همانگونه که در قرآن بیان شده شرک است بنابراین در صورتی که مشرکی مسلمان شود به دلیل ظالم قبلی نمیتوانیم او را باز هم مشرک بنامیم و انجام چنین کاری درست نیست، چون لازمه استدلالشان این خواهد بود که همه مسلمانان و همچنین شیعه و اهل بیت غیر معصوم، ظالم باشند در حالی که شیخ طوسی که یکی از بزرگان شیعه است در التبیان ج۱/۱۵۸ میگوید: «بأن الظلم اسم ذم فلا يجوز أن يطلق إلا على مستحق اللعن لقوله تعالى: ﴿أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[هود: ۱۸]. «ظلم اسم ذم و نکوهش است لذا جز بر کسی که مستحق آن باشد بکار نمیرود چنانکه خداوند متعال میفرماید: آگاه باشید که ظالمان مشمول لعن خداوند هستند».
ث. کتب شیعه خود نیز گواه بر عدم عصمت ائمه هستند چنانکه اختلافاتی را از آنها نقل میکند که مناقض عصمت است، چیزی که شیعه آن را شرط امامت میداند و همین اختلافات سبب مستقیم برای خروج بعضی از شیعیان از تشیع شده است که از آن جمله چیزی است که قمی و نوبختی از بزرگان شیعه آن را بیان میکنند؛ میگویند: «بعد از قتل حسین بعضی از یارانش ناراحت شده و گفتند: ما در مورد کار حسن و حسین در تعجب هستیم، چون اگر آنچه را حسن انجام داده و با معاویه صلح کرد و با او بیعت نمود حق و واجب و صحیح است هرچند یارانش بیشتر و توانائیش زیادتر بود در مورد کار حسین چه باید گفت در حالیکه یارانش کمتر و به نسبت ضعیفتر بودند؟ با این وصف حسین جنگید تا خود و یارانش جملگی کشته شدند در حالیکه حسین در عدم قیام عذرش بیشتر بود به همین دلیل در امامتشان شک کرده و از افکارشان برگشته و عقاید عامه را پذیرفتند» [۱۷]. و همچنین روایت شده که حسین بن علی بن ابی طالب از صلح برادرش با معاویه اظهار کراهت مینمود و میگفت: «لو جز أنفي كان أحب إلي مما فعله أخي» [۱۸]. «اگر بینیام قطع میشد نزد من محبوبتر از این بود که برادرم انجام داد». و بحث در این است چنانکه یکی از معصومین دیگری را خطاکار بنامد اشتباه یکی از آنها به ضرورت ثابت میگردد، در این صورت عصمتی باقی نمیماند.
شیعه امامت خلفای سه گانه را باطل و آنها و همه پیروانشان را در زمره کافران به حساب میآورند در حالی که علی با آنها بیعت نمود و پشت سرشان نماز خواند و همراهشان جهاد و با آنها بوسیله ازدواج رابطه خویشی یافته است، و بعد از مرگ شیخین (ابوبکر و عمر ب) راه آنها را ادامه و چیزی از برنامهها و راه و روششان را تغییر نداد چنانکه خود کتابهای شیعه چون «تنزیه الأنبیاء للمرتضى» بدان ناطق است، و این چیزی است که از اساس مذهب شیعه را ابطال مینماید لذا آنها برای خروج از این تناقض قول به تقیه نمودهاند و هر کجا روایاتشان با همدیگر هم خوانی نداشت و در تضاد با همدیگر باشند فوراً به وسیله تقیه مسئله را پیش خود و برای شیعیان تأویل مینمایند. در حالیکه تقیه در اسلام با کافران است، ابن جریر الطبری در این مورد میگوید: «التقية التي ذكرها الله في هذه الآية إنما هي تقية من الكفار لا من غيرهم» [۱۹]. «تقیهای را که خداوند در این آیه ﴿إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗ﴾[آلعمران: ۲۸]. بیان میدارد تقیه در مقابل کافران است و غیر کافران مورد نظر نیست». تقیه رخصتی در حالت اضطرار است به همین دلیل خداوند آن را در بحث نهی از مولاة کافران از مبدأ نهی استثنا کرده است: ﴿لَّا يَتَّخِذِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَلَيۡسَ مِنَ ٱللَّهِ فِي شَيۡءٍ إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗۗ وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥۗ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِيرُ ٢٨﴾[آلعمران: ۲۸]. «مؤمنان نباید که کافران را (به جای مؤمنان) دوست بگیرند، و هرکس چنین کند از خداوند بی بهره است، مگر آنکه از آنان به نوعی تقیه کنید، و خداوند شما را از خویش بر حذر میدارد، و بازگشت به سوی خداوند است».
به همین دلیل علماء آن را در حالت ضرورت رخصت میدانند لذا اگر کسی در این مقام عزیمت را برگزیند کارش افضل است و به همین دلیل خداوند متعال صادقان شجاعی را که در راه خدا از سرزنش لوم کنندگان نمیهراسند تمدیح و ثنا میکند چنانکه میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ وَيَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا يَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ﴾[الأحزاب: ۳۹]. «کسانی که حاملان رسالت الله هستند از احدی جز خداوند نمیهراسند». و در نهج البلاغه نیز از علی نقل است که فرمود: «علامة الإيمان إيثارك الصدق حيث يضرك، على الكذب حيث ينفعك» «نشانه ایمان اینست که راستی را بر دروغ برگزینید گرچه راستی ضرر و دروغ سود برساند».
حاملان پیام رسالت اسلام اصحاب کرامند کسانی که قرآن از آنها تمجید و احادیث به فضیلت آنها گواه است آنها به شهادت قرآن بهترین امتان هستند کسانی هستند که ﴿رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ﴾هستند و نام مهاجرین و انصار که باعث درخشش اسلام و نصرت رسول رب العالمین شدند در قرآن چون ستاره میدرخشد آنها به شهادت قرآن در میان خویش رئوف و رحیم و در مقابل دشمنان خداوند شدید هستند، آنها بیعت کنندگان آغازین با رسول پروردگارند خدای که از بیعتشان از بالای هفت آسمان اعلان رضایت کرد ﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨﴾[الفتح: ۱۸]. «به تحقیق خداوند از مؤمنانی که در زیر درخت با تو بیعت نمودند راضی شد، دانست که چه در دل دارند سکینه و آرامش را بر آنها نازل کرد و فتح قریبی را برایشان مقرر نمود». آری خداوند آنها را شناخته به همین دلیل ایمانشان را اینگونه تأیید نموده است: ﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْ﴾[البقرة: ۱۳۷]. «اگر همچون شما ایمان آوردند هدایت یافتهاند». ولی با این حال رهبران شیعه خواستهاند چهره آنها را مخدوش نمایند؛ چرا؟!!! جز این است که با انجام این کار همه اسلام زیر سؤال خواهد رفت آیا در اینصورت حتی فضائل اهل بیت نیز قابل اثبات خواهد شد؟ و آیا این کار جز خدمت به دشمنان اسلام و مخالفت با قرآن و رسول، واجد منفعتی هست چنانکه در معتبرترین کتابهایشان میگویند: «وقالوا إن الصحابة ارتدوا على أعقابهم بعد موت الرسولجإلا ثلاثة: أبو ذر، وسلمان، المقداد، وأن من شك في كفرهم فهو كافر» [۲۰]. بعد از مرگرسول خدا همه اصحاب جز سه نفر مرتد شدند. (إنا لله وإنا إليه راجعون).
باز در همان مآخذ آمده است:
«أبو بكر وعمر فارقا الدنيا ولم يتوبا، ولم يتذكرا ما فعلاه بعلي، فعليهما لعنة الله والـملائكة والناس أجمعين» [۲۱]. چنانکه ملاحظه مینمائید بهترین بندگان خدا مورد سب و لعن شیعه واقع میشود ولی با کمال وقاحت دم از دوستی و وحدت میزنند و در همان حال برای غدیر و شهادت مذعوم فاطمه لدر جامعه اهل سنت فرهنگ سازی نموده و در رسانهها به مردم بدین مناسبات تبریک و تسلیت میگویند، خداوند به همه راهیان حق توفیق هدایت عنایت فرماید برای کشف حقیقت و دفاع از چهرهایی که محبوبان رسول خدایند اقدام به ترجمه آثاری از ابن تیمیه /مینمائیم امید است باعث روشنگری و سبب هدایت هدایت خواهان شود. اگر خداوند توفیق عنایت فرماید در آینده بیشتر و مفصلتر در مورد عقاید شیعه که در تضاد با کتاب و سنت حتی عقل سالم است بحث خواهیم نمود و خداوند را شاهد بر نیات و اعمال خویش میدانیم و هیچ انگیزهای جز حق خواهی در این راه نداریم نه میخواهیم مردم نادان را تحریک کنیم و انگیزه حزبی و سیاسی از انجام کار خویش نداریم فقط هدف ما روشنگری برای دین خداست و اینکه حقایق همانگونه که هستند شناخته و پذیرفته شود و سنت رسول رب العالمین همانگونه که بوده هویدا گردد تا مشمول شکایت رسول خدا در قیامت نگردیم که به درگاه خداوند شکایت میکند که کتاب مرا ترک کردند و میخواهیم آنگونه بر اسلام قرار گیریم که در صورت مشاهده، رسول الله از ما دچار تعجب نگردد به قول گنجوی که خطاب به پیامبر صمیفرماید، نباشیم:
دین ترا در پی آرایشند
ج در پی آرایش و پیرایشند
بس که بر او بسته شده برگ و ساز
گر تو ببینی نشناسید باز
﴿وَٱللَّهُ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٍ﴾[البقرة: ۲۱۳].
[۱] بحار الأنوار: ج۳۷/۲۲۵. [۲] نهج البلاغه: ج۳/۷. [۳] شرح نهج البلاغه: ج۱/۱۳۲. [۴] احتجاج الطبرسی: /۴۷-۴۸. [۵] نهج البلاغه: /۱۵۹. [۶] أعلام الورى للطبرسی: /۲۰۳. [۷. ] - نهج البلاغه: /۱۸۱-۱۸۲. [۸. ] - نهج البلاغه: /۳۲۲. [۹] رواه البخاری. [۱۰] رجال الکشی: /۱۰۳. [۱۱] رواه الترمذی والحدیث حسن. [۱۲] عقائد الإمامیة: /۹۵ [۱۳] الکافی: ج۱/۲۲۷ [۱۴] از ابو بصیر روایت است که گفت: خدمت ابو عبدالله آمدم و گفتم: جانم فدایت باد شیعیان شما میگویند پیامبر هزار درب، از دربهای علم به علی ÷آموخته که از آنها هزار در دیگر گشوده میشود! فرمود: بلکه پیامبر صهزار دروازه از دروازههای علم به علی ÷آموخته که از هر دروازه آن هزار دروازه دیگر گشوده میشود، گفتم: پس چه بهتر، سپس گفت: ای ابو محمد در نزد ما جامعه است و آنها چه میدانند که جامعه چیست؟ گفتم فدایت گردم مگر جامعه چیست؟ فرمود: صحیفهای است که طول آن هفتاد ذراع به ذراع پیامبر است که آن حضرت خودش آن را املاء کرد، و علی آن را با دست خودش نوشته در آن احکام هر گونه حلال و حرام و تمام آنچه که مردم به آن احتیاج دارند حتی حکم دیه زخم و خراش برداشتن نیز ثبت شده است. گفتم: به خدا سوگند این علم است! گفت: آری علم است اما نه علم چندانی! آنگاه لحظهای به فکر فرو رفت سپس گفت: در نزد ما جفر است! آنها چه میدانند جفر چیست؟ کیسهای است از جلد که در آن علم انبیاء و اوصیاء و علم علمای گذشته بنی اسرائیل نهفته است! گفتم: یقیناً این علم است اما نه چندان علمی! آنگاه لحظهای مکث کرد و سپس گفت: در نزد ما مصحف فاطمه، است و آنها چه میدانند مصحف فاطمه چیست؟ گفتم: مگر مصحف فاطمه چیست؟ فرمود: کتابی است سه برابر این قرآن شما، که به خدا سوگند این علم است! فرمود: آری این علم است ولی نه علم چندانی! و پس از سکوت اندکی فرمود: و در نزد ما علم ما کان و مایکون است یعنی علم هر آنچه از بدو آفرینش تا کنون انچام گرفته و هر آنچه که از هم اکنون تا برپای قیامت انجام خواهد گرفت!!!. [الکافي ج۱ /۱۸۴]. [۱۵] الکافي ج۱/۱۸۴. [۱۶] الطبرسی: ج۱/۲۰۱. [۱۷] القمی المقالات والفرق/۲۵، النوبختی: فرق الشیعة ۲۵-۲۶. [۱۸] مختصر التحفة/۱۲۱. [۱۹] تفسیر الطبري ج۶/۳۱۶. [۲۰] الکافي: ج۲/۲۴۵. [۲۱] الکافي: ج۸/۲۴۶.