و اینک متن نامۀ استاد آل اسحاق:
حضرت امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران!
باسلام، «مرکز تحقیقات اسلامی حماة القدس» وظیفۀ شرعی میداند نکاتی را در رابطه با نامۀ حضرتعالی به رهبر حزب کمونیست شوروی، آقای گورباچف به اطلاع شما و روحانیون و دیگر مراجع و مسلمین برساند:
۱- کتاب «مصباح الهدایة» آن جناب در بیان عقاید شماست و بیانگر اسلامی است که شما میخواهید آن را به دنیا عرضه کنید (چون بعد از انقلاب چاپ شده است) این کتاب سر تا پا فلسفه و عرفان است که به نام اسلام درآمده، و همان وحدت وجود و موجود است که در آن عقول عشره و عقل فعال با نور محمدی و علوی تطبیق گردیده است و به نظر ما هیچ ربطی به اسلام ندارد، و حقایق دین و اسلام مباین با این مسائل است.
۲- شما در این نامه، هیچ از حقائق قرآن و دلائل آن ذکر نکردهاید، بلکه ایشان را به کتابهای «بوعلی سینا» (فیلسوف مَشاء و مبین فلسفۀ یونان که از طرف «محمد غزالی» تکفیر شده و بیست دلیل بر انحرافات او در کتاب «تهافت الفلاسفة» ذکر نموده است) راهنمایی فرمودهاید! به کتابهای «محیی الدین بن عربی» اشراقی (که وحدت وجودی و رئیس کل عُرَفا میباشد) به کتابهای «سهروردی» (که او را به دلیل انحرافات فکریاش مسلمانها اعدام نمودند) به کتابهای «ملاصدرا» (که او را به دلیل انحرافات فکری و وحدت وجود علمای اصفهان تکفیر نموده و به «کهک» قم تبعید کردند، و ایشان در مقدمۀ «اسفار» از فلسفه و عرفان بیزاری جسته و استغفار نموده است) اشاره کرده اید.
۳- اگر فراموش نکرده باشید درس فلسفۀ خود حضرتعالی هم در مدرسۀ «فیضیة» قم در چهل سال پیش در همین رابطه تعطیل شد و شما با توجه به این همه مسائل معلوم نیست، چرا در اسلامشناسی ایشان را به فلاسفه و عرفای منحرف راهنمایی میفرمایید؟
آیا قرآن برای اثبات خدا و بیان اصول و فروع دین دلایل مکفی ندارد؟ آیا رهبران اسلام نمیتوانند حقایق قرآن را منهای فلسفهها و عرفان معنی کنند؟ آیا جائز است در شناساندن اسلام بر ابرقدرتها فلسفه و عرفان را به جای اسلام معرفی کنیم؟
۴- شما که میدانید فلسفۀ یونان و عرفان هندی پیش از ظهور حضرت محمدصحتی پیش از ظهور حضرت عیسی÷و موسی÷در مشرق زمین بوده، اگر مکفی بود، اگر صحیح بود، اگر برای هدایت بشر کافی بود، چه لزومی داشت خداوند بر بشریت منت گذارد و بری ما پیامبر بفرستد که: ﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ ١٦٤﴾[آلعمران: ۱۶۴]. قرآن تشریح میفرماید که پیش از آمدن انبیاء انسانها (به وسیلۀ همین فلاسفه) در گمراهی و ضلالت آشکار بودند، بازهم میخواهید کَرَّ عَلَی ما فَرَّ بشود و پیروان انبیاء به نام اسلام قرنها گرفتار فلسفهها و عرفان باشند.
۵- مرحوم آیة الله بروجردی تدریس فلسفه اسفار توسط آقای طباطبائ [۶]را در قم ممنوع کرد، بازهم برخلاف سیرۀ علماء و فقهاء میخواهید فلسفهها رایج گردد؟
۶- میگویند: «اسلام ناب محمدی» این نامگذاریها جز ایجاد اختلاف خاصیتی ندارد.
٧- به نظر ما بهتر است اجازه بفرمایید تا محققین اسلامشناس به جای فلسفه و عرفان، حقایق اسلام را در رسانهها بیان کنند تا مردم جهان از حقیقت اسلام آگاه کردند، امید است از این انجام وظیفۀ ما نرنجید، والسَّلامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الهُدى.
مسؤول مرکز تحقیقات اسلامی حماة القدس نویسندۀ هزار مقاله در مسائل اسلامی
الاحقر: اسماعیل آل اسحاق خوئینی
پس از انتشار این نامه، استاد دستگیر و زندانی شد، با توجه به سوابق علمی وی که تحصیلکردۀ نجف و قم و از خانوادۀ علما و پروردۀ بیت علم و تحقیق و از خاندانی شیعی و فرزند مرحوم آیة الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم خوئینی بوده است، و برادرانش از مدرسین و محققین حوزۀ علمیۀ قم به شمار رفته، و تعدادی از خویشاوندان وی از مناصب و مقامات عالی حکومتی برخوردار بودهاند، (از قبیل ریاست دادسرای انتظامی قضات، قائم مقام بنیاد مستضعفان، فرماندهی لشکر علی بن ابی طالب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قم و.....) تغییر عقیدۀ نامبرده و مخالفت علنی و صریح وی با خرافات برای حکومت ایران بسیار ناگوار و غیر قابل تحمل بود، از سوی دیگر اعدام ایشان بیآن که جرمی مرتکب شده باشد، برای حکومت ایران عاری از ضرر نبود، از این رو به شدت تلاش میکردند تا شاید با کاوش و تجسس جدی در زندگی شخصی و خانوادگی و اجتماعی ایشان بتوانند به نوعی استاد را به کشورهای خارجی و یا سازمانهای بین المللی مرتبط جلوه دهند، ولی به فضل الهی توفیقی نیافتند، ناگزیر مسؤولین وزارت اطلاعات که پروندۀ استاد «آل اسحاق» به آنان سپرده شده بود به منظور حصول بهانه و مجوزی برای اعدام، وی را پس از هفت ماه ضرب و شتم و شکنجۀ مستمر وادار به اقرار به گناه ناکرده کردند، و بدین ترتیب، تصمیم به اعدام وی گرفتند، حتی مسؤولین وزارت اطلاعات اعضای خانوادۀ ایشان را از قم و طهران فرا میخوانند، استاد «آل اسحاق» هنگام ملاقات با نزدیکان ضمن ارائۀ وصیتنامه به اعضای خانواده اعلام میکند که این دیدار در واقع وداع آخر است، اما از آنجا که اعدام وی مقدر نبود، در همین ایام حال امام خمینی رو به وخامت نهاد و سرانجام درگذشت، و اعدام استاد آل اسحاق به تعویق افتاد و با توجه به وضع نامناسب جسمانی استاد و بیماری مزمن قلبی ایشان و چند تن دیگر از زندان «توحید» به زندان «اوین» منتقل شدند، اما به منظور آنکه وی را در فشار قرار داده و به تسلیم مجبور نموده و صدایش را خاموش کنند، امتیاز سردفتری وی را لغو کردند تا در مضیقۀ مالی قرار گیرد.
با توجه به این که نامبرده فردی عائلهمند (سرپرست خانوادهای متشکل از پانزده نفر) بود و علاوه بر این از بیماری قلبی نیز رنج میبرد، به نحوی که برای طی مسافت حدود سیصد متری منزل تا دفترخانه لاأقل باید چند بار بر زمین نشسته و استراحت میکرد و همچنین «سهم امام» را نیز جایز ندانسته و نمیپذیرفت، این اقدام حکومت برای او بسیار سنگین بود، اما وی صبر پیشه کرد و برای درمان خویش مزرعهای را که نتیجۀ سی سال تلاش شخصی وی بود، فروخت. اعضای خاندان آل اسحاق نیز ایشان را ترک کرده و از بیم از دستدادن موقعیت سیاسی و اجتماعی خویش به هیچ وجه به وی نزدیک نمیشدند، اما این مشکلات وی را متزلزل نساخت و همچنان با قلبی مطمئن و دلی آرام به راه خود میرفت، و به راستی از مصادیق آیۀ شریفۀ: ﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢﴾[يونس: ۶۲]. «آگاه باشید که دوستان خدا را نه بیمی است و نه اندوهگین شوند» وی در مقابل اصرار فرزندان بر استرداد دفترخانه به شدت مقاومت میکرد و هرگونه تقاضا از حکومت را برخلاف توحید و اخلاص در برابر حق میدانست و تا پایان عمر هیچ تقاضایی را به مسؤولین حکومت ایران عرضه نداشت، و غالباً این آیه را زمزمه مینمود که ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَ﴾[التوبة: ۱۱۱]. «همانا خداوند جان و مال مؤمنین را به بهای بهشت خریده است» در دشواریها غالباً ورود حضرت ابراهیم÷به آتش را یادآورد شده و یا با ذکر آیۀ: ﴿وَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعۡيُنِنَا﴾[الطور: ۴۸]. «در انتظار حکم و فرمان پروردگارت شکیبایی کن که تو زیر نظر ما و در حمایت مایی». خود را در منظر و محضر پروردگار دانسته و با ذکر آیۀ: ﴿إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ مَنۡ أَحۡسَنَ عَمَلًا﴾[الکهف: ۳۰]. «همانا ما پاداش کسی را که نیکوکاری کند، تباه نسازیم» در برابر حق متعال اظهار تسلیم کرده و میگفت: جز رضای حق نمیخواهم، نامبرده مکرراً عنایات خفیه و الطاف خاص الهی را نسبت به خود که طی حوادثی برای وی تحقق یافته بود به اطرافیان گوشزد میکرد تا ناامید نشوند و دلگرم باشند، با این که مؤکداً به وی اخطار کرده بودند که در صورت اقدام به هرگونه فعالیت فرهنگی یا سیاسی وی را با صحنهسازی و حادثهپردازی از پیش طراحی شده از قبیل تصادف اتومبیل یا..... خواهند کشت [٧]ولی وی تا آخرین لحظۀ حیات از تلاش و کوشش باز نایستاد و تا آخرین روز عمر مشغول تحریر و تألیف کتاب بود، سرانجام استاد در تاریخ ۱۶ / ٧ / ۱۳٧٩ مطابق ٩ رجب ۱۴۲۱ هـ ق. (- ٧ / ۱۰ / ۲۰۰۰ م) دار فانی را وداع گفت.
پیش از ذکر برخی از آثار استاد، آخرین نامۀ آن مرحوم را که اندکی پیش از مرگش نوشته است ذکر میکنیم:
باسمه تعالی
دوست عزیز، بعد از سلام لازم است به نکات زیر توجه فرمائید و با دقت آنها را مطالعه نمائید:
انقلاب اسلامی ایران اسلام را در سطح جهانی مطرح ساخته و مدعی است، اسلام میتواند بشریت را به سعادت دنیا برساند و مردم دنیا نیز به سه گروه تقسیم میشوند: ۱- منکرین الله و آخرت که بر اینگونه حرفها عقیده ندارند و با بیاعتنائی از کنار آن میگذرند. ۲- طرفداران دین و ادیان و معتقدین به الله و برنامۀ سعادت بخش دین که پیوسته در آرزوی دستیابی به حقیقت آن دین بودهاند، ولی به علل گوناگون از جمله حاکمیت جبارین و ستمگران و سیاستهای باطل آنها و تبلیغ فلسفهها و عرفانها و غلو غُلات به جای دین و تفسیرهای به رأی قرآن و تعصبات گوناگون و دشمنیها چهرۀ واقعی دین اسلام پیوسته از نظرها پنهان مانده، و هم اکنون همه علاقمند به درک اسلام واقعی و پیداکردن کتابی که بیانگر این واقعیت باشد لحظهشماری مینمایند، اینها فکر میکردند اسلامی را که آقای خمینی عنوان میکند واقعاً همان دین الهی است و همه منتظرند ببینند نتیجۀ پیادهشدن آن دین را که اسلام ناب محمدی نامیده میشود در ایران چیست، ولی متأسفانه بعد از ۲۱ سال حاکمیت این اسلام در ایران نتیجهاش جز پرشدن زندانها از آزادیخواهان و اعدام هزاران آزادیخواه و قحطی و سانسورها و شکنجهها و دروغها چیز دیگری نشد تا جایی که انسان خجالت میکشد به رادیوهای آزاد در خارج از کشور گوش دهد، و میبینیم هنوز آن عطش آن تشنگی در درون مسلمانهای عالَم نزد روشنفکران جهان همچنان باقی است و اگر پاسخ صحیح به آنها داده نشود، عموماً در اصالت دین و اسلام و خدا و مکتب انبیاء به شک افتاده و از آن گریزان میشوند و به لائیسم و بیدینی روی خواهند آورد. ۳- حزب حاکم در ایران یا معتقدین به درستی تشیع صفوی فعلی و اغفالشدگان: قدرتی که اکنون در ایران پدید آمده و عالَم اسلام و تمدن بشری را تهدید میکند به وسیلۀ طرفداران همین مذهب است نه دین اسلام، و مذهب شیعه سیاسی است، حزبی سیاسی است، به نام دین و مذهبی در دین تا تمام سیاستها و حرکتها و ظلمها و ستمها و دروغها و اعدامها را توجیه کند و برای انتقامگرفتن از خلافت و اسلام و مسلمین خود را مسلمان نامیدند و عنوان امامت و ولایت را اختراع کردند، و برای این که امام و رهبر بتواند به دلخواه هر تصمیمی را بگیرد او را دارای ولایت الهی و ولایت تکوینی و تشریعی و حاکمیت مطلق و ولایت مطلقه معرفی نمودهاند، و امام زمان فرضی را از آن جهت غایب معرفی میکنند تا خود را جانشین او و نایب او و دارای ولایت مطلقه معرفی نمایند، و برای تأسیس این مذهب و ترویج آن آیات قرآن به دلخواه تأویل و تفسیر نمودند و هزاران حدیث نبوی ساختند و صدها نقل کردند و کرامت برای آنها نقل کردند و برای زیارت قبور آنها ثوابها نقل کردند و زیارتنامهها نوشتند و داستانهائی مانند غدیر را پدید آوردند، و احادیثی فراوان را فراهم آوردند که به خود امامان منسوب میباشد و کتابهایی مانند نهج البلاغه را چهار صد سال بعد از وفات حضرت علی نوشتند، و صحیفۀ سجادیه و حدیث کساء را بدون سند ساختند و مفاتیح الجنان و زادالمعادها نوشتند و قرنها زحمت کشیدند تا در مقابل صحاح ستۀ اهل تسنن، کتابهای کافی و وافی و من لا یحضُرُهُ الفقیهُ و استبصار را فراهم کنند و برای قدرتِ مالی خمس و سهم امام را عنوان کردند و برای اطاعت بیقید و شرط از مرجع، مرجعیت و رسالۀ عملیه را و برنامههای عزاداری و سینهزنی و قمهزنی و زنجیر زنی را صفویه پدید آوردند، و برای ترویج رسمی و مداوم مذهب شیعه روضهخوانی و عزاداری را فرهنگ ساختند، و برای این که کسی نتواند حرفی بزند عنوان مداحی و مدح علی را رسم کردند، و شعر و شاعری و وصفِ علی را عنوان کردند و گنبد و بارگاهها بر سر قبور ساختند و آنها را طلا نمودند، و این دروغ قطعی و حتمی برخلاف قرآن، یعنی امامت شخصی را آنچنان بزرگ عنوان کردند و مینمایند و امام زمان دروغین را آنچنان جدی عَلَم کردند و برایش جشن تولدها و طاق نصرتها زدند و میزنند تا کسی را جرأتِ انکار آن یا حتی تفکر و اندیشه در علت پیدایش این مذهب و این حزب سیاسی نباشد و چندین بار با این روال موفقیت و قدرت به دست آوردهاند: ۱- قتل عمر به وسیلۀ ابولؤلؤ یا فیروز ایرانی. ۲- قتل عثمان به وسیلۀ هیئتی عازم به مکه در لباس احرام در مدینه که چهارصد و هفتاد نفر بودند، از کوفه (محل اجتماع ایرانیان و مدائنیهای شکستخورده انجام شد). ۳- قتل حضرت علی به وسیلۀ ابن ملجم آمده از کوفه و ایرانیان. ۴- قتل امام حسن به وسیلۀ جعده زنش اهل کوفه ایرانی. ۵- دعوت از امام حسین به وسیلۀ اهل کوفه که همان حزب شیعه و ایرانیان شکست خورده از اعراب و کشتن او در کربلاء. ۶- تنهاگذاشتن زید بن علی بن الحسین و کشتهشدن او و آویزانشدنش از دار به مدت یک سال. ٧- اجتماع به دور مختار در کوفه. ۸- اجتماع به دور مُصعَب و کشتن مختار. ٩- اجتماع به دور محمد حنفیه در مدینه و امام غایب معرفیکردن او در کوه رضوی و ذی طول و تأسیس فرقۀ حنفیه. ۱۰- تأسیس فرقۀ زیدیه معتقدین به امامت زید بن علی بن الحسین مقتول در یمن که هنوز ادامه دارد. ۱۱- تأسیس فرقۀ اسماعیلیه در مقابل جعفر صادق که هنوز بیش از بیست میلیون نفر در میان مسلمین اسماعیلیه میباشد و مکرر به قدرت رسیدهاند، از جمله در مصر و در ایران توسط حسن صباح و.... ۱۲- تأسیس فاطمیون و به قدرترسیدن آنها و سقوط آنها در مصر. ۱۳- تأسیس علویون در مازندران. ۱۴- حمله به بنی امیه از خراسان به رهبری ابومسلم خراسانی. ۱۵- حمله به مرکز حکومت اسلامی بغداد با لشکر هلاکو و ساقطنمودن حکومت مرکزی و معتصم در بغداد به رهبری خواجه نصیر طوسی. ۱۶- تأسیس حکومت شیعه در سلطانیه توسط شاه خدابنده. ۱٧- تأسیس صفویه در اردبیل. ۱۸- تأسیس بابیت توسط سید علی محمد باب. ۱٩- و بهائیت توسط جانشین او بهاء الله (میرزا حسینعلی). ۲۰- تأسیس حکومت جمهوری اسلامی ایران که ملاحظه میفرمایید همۀ اینها حرکتهایی است که به وسیلۀ شیعه و مذهب شیعه و به نام دین در اسلام پدید آمده، و اکنون به صورت کاملتر و قاطعتر و جدیتر و مسلحتر در دنیای اسلام ظاهر گردیدهاند، و همۀ اینها به جهت اغفال خلق الله توسط رهبران مذهبی بوده و هست، و تا این رهبران، این عنوان حقانیت مذهب، این عنوان مذهب حقۀ جعفری، این حقبودنِ علی و ناحقبودنِ دیگران مطرح است، و بر این سخنان پاسخی نیست و مردم خیال میکنند در دین امامتی بوده و ولایتی بوده و خلافتی بوده، و هرکس در این راه کشته شود شهید است و جایش در بهشت است، این تِز، این مکتب، این همه برنامههای گوناگون ادامه خواهد یافت و قتلهای زنجیرهای وسیعتر خواهد شد، جدیتر خواهد شد و امیدی به نجات اسلام و مسلمین از دست این رهبران، این ولی فقیهان، این حوزهها، این مذهب و این برنامهها نیست، در این رابطه و با توجه به این مختصر و یادداشت علتِ دست یازیدن به این تحقیق و این کناکش علمی مبتنی بر پنج هزار آیات قرآن برای شما معلوم میگردد و اهمیت و نقش آن در نجات مسلمین مشخص خواهد شد [۸]. اینجانب بعد از پنجاه سال مطالعه در اسلامشناسی و بررسی فلسفهها و عرفانها و اندیشههای غُلات و مکاتب مختلف به این نتیجه رسیدهام که حقیقت زلال دین همان قرآن است که قرآن خود ما را مکرر به خواندن و تدبر و تفکر در آن امرها میکند، و علت این گمراهیها و سر در گمیها و دوری همگان از حقایق دین و قرآن. همان نخواندن قرآن و تدبرنکردن در قرآن و نشناختن جهانبینی قرآن میباشد، و دیگران از جمله فلاسفه و عُرَفا و غُلات و مارکسیستها و ماتریالیستها و کمونیستها و ملحدین هم از این فرصت استفاده کرده و هرکدام به نحوی افکار و عقاید خود را مخلوط در دین نمودهاند، و آقای خمینی موفقترین فیلسوف و عارف و غالی در دین بوده است که افکار فلسفی خود که متأثر از فلسفۀ یونان و عرفان هندی میباشد را به عنوان اسلام مطرح ساخته و در کتابهایش مخصوصاً مصباح الهدایة به بیان آنها پرداخته و اسلام ناب محمدی ایشان یعنی همان فلسفههای مخلوط به دین و عرفان و غُلُوهای غُلات به نام مذهب و تشیع و به عنوان انقلاب و با استفاده از احساسات ملتها توانسته است و میتوانند آن افکار را به جای اسلام ناب محمدی مطرح و اعلان و تبلیغ و ترویج نمایند، و اگر کسی مانند اینجانب حتی یک نامۀ افشاگرانه در این زمینه به ایشان یا در رسانهها بنویسد، سروکارش با اعدام و شکنجهها و تهمتها و حداقل شش سال زندان است، و آن روز که میخواستند مرا به جرم یک نامه در این زمینه اعدام کنند و برای اعدام من تهمتها و پروندهها ساخته و پرداخته بودند، ایشان وفات یافتند و من زنده ماندم (رونوشت آن نامه تقدیم است ان شاء الله منتشر خواهد شد) و موفق شدم سخنانم را در محیط خفقان زندان ویژۀ روحانیت در اطاق در بسته بنویسم، اگرچه سه هزار صحفه از تحقیقاتم را عوامل ایشان در زندان دزدیدند و محو کردند، و دو هزار جلد از کتابهای آفات شناخت و انواع و اشکال شناختم را از کتابخانهها و نمایشگاههای بین المللی جمعآوری و محو نمودند و در شرایط فعلی و خفقان ایران برای من بیش از این یعنی نوشتن و تایپکردن آن حقایق میسر نیست، و میدانید این کار برای ما به چه قیمتی و با چه مشکلاتی ممکن گردیده است، اما دست شما باز است و آن طور که شما را میشناسم، اگر بدانید کاری برای خداست، برای احیاءِ دین است، برای نجات از دست ستمگران و حاکمان به نام دین است، بدان کمک میکنید و آن کار ترجمه و چاپ این تحقیقات است که قسمت عالم القرآن را یک بار به حضور ارسال نمودیم و متأسفانه به دست جنابعالی نرسید.
به هرحال، امید است برای آخرت خود و برای دنیا و آخرت ملت اسلام، بزرگترین قدم را بردارید و این نوشتهها را به همین صورت یا با ترجمه به زبانهای بین المللی به همت خود یا با کمک از یونسکو چاپ و در سطح جهانی منتشر نمائید که مسلمانهای عالم و روشنفکران جهان و حتی طرفداران حق و حقیقت را متوجه حقایق دین و حقههای بیدینان نمائید، و من یقین دارم خداوند پاداش من و شما و همۀ کسانی را که در این مهم تلاش کنند در دنیا و آخرت خواهد داد که: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ مَنۡ أَحۡسَنَ عَمَلًا ٣٠﴾[الكهف: ۳۰]. و بدیهی است برای نجات ملتهای اسلامی و ملت ایران بهترین راه آن است که حقیقت دین اسلام و قرآن را دریابند و جدائی آن را از این خرافات به نام دین و اسلام و قرآن درک کنند، و مسلماً آنها به ما اجازه نخواهند داد تا ما در داخل کشور اینگونه مقالات را چاپ و منتشر نمائیم. پس وظیفۀ امثال شماست که خود را فدای افکار خود نمودهاید، و من از آن جهت به شما روی آوردم که شما را اهل و لایق این فداکاری و لطف و مرحمت دانستم که به قول سعدی (امیدوار توانم شدن به خیر کسان) و چنانچه از لحاظ مالی امکانات کافی نداشته باشید، من حاضرم خانۀ ۱۴۰ متری قدیمی خود را بفروشم و پولش را برای اینکار ارسال بدارم، خداوند عمر و عزت شما را مستدام بدارد.
زیاده احترام
اسماعیل آل اسحاق خوئینی
مؤسس مرکز تحقیقات اسلامی حماة القدس
[۶] مراد مؤلف: آیة الله «سید محمد حسین طباطبائی تبریزی» مؤلف تفسیر المیزان است که از مشاهیر مدرسین فلسفه در قم بوده است. [٧] چنانکه با مرحوم دکتر صیاد و استاد ضیائی فاروق فرساد و مهندس برازنده و..... چنین کردند. [۸] مؤلف به کتاب خود که با استناد به آیات قرآن تألیف کرده است اشاره میکند. ر. ک. به بخش معرفی آثار نامبرده.