به یاد مصیبت جانسوز وفات رسول اکرم صلی الله علیه و سلّم

رحلت حضرت رسول ج

رحلت حضرت رسول ج

ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است، ستایش مخصوص خدایی است، که با مرگ ستمگران را مقهور و مغلوب ساخت و ستایش برای خدایی که به وسیله مرگ بلندپروازیهای پادشاهان را پایان داد و زندگی آنها را از قصرها به گورستانها و از روشنایی و زرق و برق کاخ‌ها به تاریکی قبرها، و از عشق بازی با زنان و جوانان به سوی دردها و مشقت‌های جانکاه و از بهره‌مندی و زندگی در رفاه و آرامش همراه با طعام و شراب به چهره کشیدن در نقاب خاک سوق داد.

خداوندا، ما تنها به تو اعتماد می‌کنیم و به تو امیدوار وتسلیم تو هستیم، خود را به تو وامی‌گذاریم و تنها به تو توکل می‌کنیم و فقط به کرم و بخشش‌های تو امیدواریم.

گواهی می‌دهم که به راستی خدایی جز خدای یکتا نیست و او هیچ شریکی ندارد.

یکتای بی‌رقیبی که هیچ مخالفی ندارد. بی‌نیازی که هیچ چیزی نه در زمین و نه در آسمان [نمی‌تواند] او را ضعیف و ناتوان سازد و همه آسمان‌ها و زمین در اختیار اوست.

کسی نمی‌تواند حکم و فرمان او را برگشت دهد.

ازلی و ابدی فقط اوست. پنهان و پیدایی که فراتری غیر از او نیست و به کنه همه چیز آگاه و عالم است و قدرت او بر همه چیز احاطه دارد.

او زنده‌ای جاودان، صاحب ملک و ملکوت، و شکوه و قدرت مطلق است که مرگ و نیستی را بر عالم و کائنات مقدر ساخت و خود جاودان و ابدی است.

و گواهی می‌دهم که پیامبرمان حضرت محمد جبنده و فرستاده خداوند است که مأموریتش را انجام داد و امانت خود را ابلاغ و مردم را نصیحت کرد. خداوند متعال به وسیله او غم و اندوه را از بین برد، وی پروردگارش را اطاعت کرد و دعوت او را لبیک گفت، در راه حق تلاش کرد و به ندای [فرشته حق] جواب داد. در طول زندگیش با سختی‌های [زیادی] دست و پنجه نرم کرد و موانع و مخالفتهای فراوانی را از سر راه برداشت. برای هدایت گمراهان و راهنمایی سرگشتگان راه [نجات] را نشان داد تا اینکه ناآگاه را تعلیم داد، منحرف و گمراه را به سمت راستی هدایت کرد و ترسو را اطمینان بخشید، مضطرب را تسلّی داد و انوار الهی و خیر و ایمان و توحید را گستراند، همان گونه که خورشید نورش را در تمام روز می‌گستراند. پس خداوندا به او که پیامبر این امت است و برای دعوت و رسالت الهی فرستاده شده بهترین پاداش را عنایت بفرما.

و بر پیامبرمان (محمد)، جو خاندان و یارانش و همه کسانی که از هدایت او پیروی می‌کنند و به روش او عمل می‌نمایند و دنبال‌رو اویند، رحمتت را افزون و مبارک بفرما.

امّا بعد:

بی‌تردید خداوند زمین را آفرید و از میان تمام سطح زمین سرزمین حرم را برگزید و آن را بر اماکن دیگر برتری داد. و آسمانهای هفتگانه را آفرید، و بالاترین آنها را انتخاب نمود و آن را به سبب نزدیکی به کرسی و عرش خودش بر دیگر آسمانها برتری داد.

خداوند بهشت‌ها را آفرید [و از میان آنها] بهشت فردوس را بر سایر بهشت‌ها ترجیح داده و سقف آن را عرش رحمان قرار داد.

و خداوند فرشته‌ها را خلق و از میان آنها جبرئیل و اسرافیل و میکائیل را انتخاب نمود.

پس جبرئیل صاحب وحی و پیامی است که قلوب و ارواح به آن زنده است.

و میکائیل صاحب قلمرویی شد که حیات زمین و همه موجودات زنده، وابسته به آن است.

و اسرافیل، دارندۀ شیپوری است که همگان به وسیلۀ آن در روز رستاخیر برانگیخته می‌شوند.

و خداوند انسان را خلق کرد و از میان آنها پیامبران و فرستاده‌گان خود را برگزید و از فرستاده‌های خود پنج پیامبر اولوالعزم را انتخاب نمود و از میان پیامبران اولوالعزم دوست و عزیز خود حضرت محمد جرا برگزید و او را بر همۀ مخلوقات برتری داد.

سخن گفتن درباره رسول خدا جچقدر شیرین است!.

او پیشوای پیامبران و پرهیزگاران و پیشوای پاکان، آخرین پیامبر، سرور بزرگان، و صاحب شفاعت عظمی در روز قیامت، مقام محمود بلندمرتبه، پرچم برافراشته شده [اسلام] و حوض کوثر است. خداوند به او سعۀ صدر داد و [او را از بند غم و حیرت رها ساخت] و نام و یاد او را بلندمرتبه و گرامی کرد. و بار سنگین را از [دوش] او برداشت و او را از همه زشتی‌ها پاک و منزه نمود.

عقل او را منزّه نمود، پس فرمود: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ وَمَا غَوَىٰ ٢[النجم: ۲]. «یار شما [محمد ج]گمراه نشده و به بیراهه نرفته است».

او را در راستی و صحّت [قولش پاک نمود] و فرمود: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣[النجم: ۳]. «و از روی هوی و هوس سخن نمی‌گوید».

او را در تعلیم دادن [بوسیله جبرئیل] پاک و بریء کرد و فرمود: ﴿عَلَّمَهُۥ شَدِيدُ ٱلۡقُوَىٰ ٥[النجم: ۵]. «[جبرئیل] بس نیرومند بدو آموخته است».

بینایی او را از عیب و نقص منزه نمود و فرمود: ﴿مَا زَاغَ ٱلۡبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ ١٧[النجم: ۱۷]. «چشم [محمّد در دیدن، به چپ و راست] منحرف نشد [و به خطا نرفت] و سرکشی نکرد [تنها به همان چیزی نگریست که می‌بایست ببیند و بنگرد]».

و قلب او را پاک گردانید و فرمود: ﴿مَا كَذَبَ ٱلۡفُؤَادُ مَا رَأَىٰٓ ١[النجم: ۱۱]. «دل [محمّد] چیزی را که دیده بود تکذیب نکرد».

و سینه‌اش را پاک و بی‌آلایش ساخت و فرمود: ﴿أَلَمۡ نَشۡرَحۡ لَكَ صَدۡرَكَ ١[الشرح: ۱].«آیا ما سینه تو را نگشودیم و سعه صدر به تو ندادیم [و دلت را از بند غم و حیرت رها نساختیم و تاب تحمّل نابسامانیهای جاهلیت و سختیهای مسئولیت بزرگ نبوت را به تو عطاء نکردیم]».

او را کاملاً پاک و منزه گردانید و فرمود: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤[القلم: ۴]. «تو دارای اخلاق بزرگ [یعنی صفات پسندیده وافعال حمیده] هستی». پس او حبیب خدا و دوست اوست و او بزرگوارترین آفریدۀ خداوند – عزّ و جل – است.

بی‌تردید خداوند از همه پیشینیان عهد و پیمان [موکد] گرفته، که به حضرت رسول اکرم جایمان بیاورند و او را آن هنگام که فرستاده شد یاری بدهند. هم چنان که خداند بزرگ و والا مرتبه در سوره آل عمران فرموده است:

﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ لَمَآ ءَاتَيۡتُكُم مِّن كِتَٰبٖ وَحِكۡمَةٖ ثُمَّ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مُّصَدِّقٞ لِّمَا مَعَكُمۡ لَتُؤۡمِنُنَّ بِهِۦ وَلَتَنصُرُنَّهُۥۚ قَالَ ءَأَقۡرَرۡتُمۡ وَأَخَذۡتُمۡ عَلَىٰ ذَٰلِكُمۡ إِصۡرِيۖ قَالُوٓاْ أَقۡرَرۡنَاۚ قَالَ فَٱشۡهَدُواْ وَأَنَا۠ مَعَكُم مِّنَ ٱلشَّٰهِدِينَ ٨١[آل‌عمران: ۸۱].

«و [به خاطر بیاورید] هنگامی را که خداوند پیمان موکِّد را از [یکایک] پیغمبران [و پیروان آنان] گرفت که چون کتاب و فرزانگی به شما دهم و پس از آن پیغمبری آید و [دعوت او موافق با دعوت شما بوده و] آنچه را با خود دارید تصدیق نماید، باید بدو ایمان بیاورید و وی را یاری دهید [و به آنها] گفت: آیا [بدین موضوع] اقرار دارید و پیمان مرا با این کارتان پذیرفتید؟ گفتند: اقرار داریم [و فرمان را پذیرائیم. خداوند به آنها] گفت: پس [برخی بر برخی از خود] گواه باشید و من هم با شما از زمره گواهانم)».

در حدیثی به روایت از ابوهریره سآمده است که پیامبر جفرمودند: «فُضِّلْتُ عَلَى الأَنْبِيَاءِ بِسِتٍّ: أُعْطِيتُ جَوَامِعَ الْكَلِمِ، وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ، (وفی روایة مسیرة شهر) وَأُحِلَّتْ لِىَ الْغَنَائِمُ، وَجُعِلَتْ لِىَ الأَرْضُ طَهُورًا وَمَسْجِدًا، وَأُرْسِلْتُ إِلَى الْخَلْقِ كَافَّةً، وَخُتِمَ بِىَ النَّبِيُّونَ». «در شش مورد بر [سایر] پیامبران ترجیح داده شده‌ام: به من فصاحت و بلاغت ارزانی شده، و با ایجاد رعب [بوسیلۀ خدا در دل دشمنان] یاری داده شده‌ام (و در روایتی به اندازه مسیر یک ماه) غنیمت‌ها برایم حلال گشته و زمین برای من همانند مسجد پاکی قرار گرفته است، و من برای همه مردم فرستاده شدم و آخرین پیامبر منم و نبوت با من خاتمه یافته است».

این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند.

و ابوهریره سحدیثی را از پیامبر روایت می‌کند که فرمود: «إِنَّ مَثَلِى وَمَثَلَ الأَنْبِيَاءِ مِنْ قَبْلِى كَمَثَلِ رَجُلٍ بَنَى بَيْتًا فَأَحْسَنَهُ وَأَجْمَلَهُ ، إِلاَّ مَوْضِعَ لَبِنَةٍ مِنْ زَاوِيَةٍ ، فَجَعَلَ النَّاسُ يَطُوفُونَ بِهِ وَيَعْجَبُونَ لَهُ ، وَيَقُولُونَ هَلاَّ وُضِعَتْ هَذِهِ اللَّبِنَةُ قَالَ فَأَنَا اللَّبِنَةُ ، وَأَنَا خَاتِمُ النَّبِيِّينَ». «همانا مَثَل من و پیامبرانی که قبل از من بوده‌اند همانند مَثَل مردی است که ساختمانی را در نهایت نیکوئی و زیبائی بنا کرده است و مکان یک آجر را در گوشه‌ای از گوشه‌های آن جا گذاشته است [هنگامی] که مردم شروع می‌کنند به گردش در اطراف آن، از آن خوششان می‌آید و می‌گویند: ای کاش این آجر در جای خود قرار می‌گرفت؛ پیامبر فرمودند: من آن آجرم و من خاتم پیامبرانم». [بخاری و مسلم این حدیث را روایت کرده‌اند].

و ابوهریره سروایت می‌کند که پیامبر جفرمودند: «أَنَا سَيِّدُ وَلَدِ آدَمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَأَوَّلُ مَنْ يَنْشَقُّ عَنْهُ الْقَبْرُ وَأَوَّلُ شَافِعٍ وَأَوَّلُ مُشَفَّعٍ». «من در روز قیامت سرور فرزندان آدم ÷هستم و اولین کسی هستم که قبر برای او شکافته می‌شود و اولین شفاعت کننده هستم». [مسلم و ابوداود و ترمذی این حدیث را روایت کرده‌اند].

پس روزی که غم و غصه بر تمام مردم زیاد می‌شود، روزی که خورشید به زمین نزدیک می‌گردد و سر آدمیان از سوزش خورشید به جوش می‌آید، جهنم آورده می‌شود، چنان که پیامبر جدر حدیثی که عبدالله بن مسعود آنها را روایت کرده است، خبر آن روز را داده‌اند: «يُؤْتَى بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ زِمَامٍ مَعَ كُلِّ زِمَامٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ يَجُرُّونَهَا».«جهنم آورده می‌شود در حالی که هفتاد هزار افسار دارد و به همراه هر افساری هفتاد هزار فرشته هستند که آن را می‌کشند». [بخاری و مسلم این حدیث را روایت کرده‌اند].

زمانی که جهنم مخلوقات را ببیند، زوزه می‌کشد و به پیروی از خشم پروردگار فریاد و سر و صدا می‌کند. زمانی که مخلوقات آن را ببینند فریاد می‌کشند، و هیچ کدام از آنها به خاطر حسرت، بیم و ترس نمی‌تواند بر پاهای خود بایستد و در زانو زده به خاک می‌افتد.

﴿وَتَرَىٰ كُلَّ أُمَّةٖ جَاثِيَةٗ[الجاثیة: ۲۸]. «[ای مخاطب در آن روز] هر ملتی را ‌می‌بینی که [خاشعانه و خاضعانه، چشم به انتظار فرمان یزدان در محضر دادگاه خداوند دادگر و مهربان] بر سر زانوها نشسته‌اند».

و این وضع بر همه مردم حتی پیامبران، به طول می‌انجامد پس برخی به برخی دیگر می‌گویند: آیا نمی‌بینید چه حال و وضعی دارید؟ [در چه حالی به سر می‌برید؟] آیا نمی‌بینید چه بر سرتان آمده است؟ آیا انتظار کسی را نمی‌کشید که نزد خداوند برای شما شفاعت کند؟ پس [در این هنگام] بعضی از مردم به بعضی دیگر می‌گویند که آدم ÷را بیاورید.

در حدیثی از ابوهریره سکه بخاری و مسلم و احمد آنرا روایت کرده‌اند، آمده است که روزی پیامبر جفرمودند: «أَنَا سَيِّدُ النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَهَلْ تَدْرُونَ بِمَ ذَاكَ؟ يَجْمَعُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ فِى صَعِيدٍ وَاحِدٍ فَيَقُولُ بَعْضُ النَّاسِ لِبَعْضٍ ائْتُوا آدَمَ. فَيَأْتُونَ آدَمَ فَيَقُولُونَ يَا آدَمُ أَنْتَ أَبُو الْبَشَرِ خَلَقَكَ اللَّهُ بِيَدِهِ وَنَفَخَ فِيكَ مِنْ رُوحِهِ وَأَمَرَ الْمَلاَئِكَةَ فَسَجَدُوا لَكَ اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِيهِ أَلاَ تَرَى إِلَى مَا قَدْ بَلَغَنَا فَيَقُولُ آدَمُ إِنَّ رَبِّى غَضِبَ الْيَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ وَإِنَّهُ نَهَانِى عَنِ الشَّجَرَةِ فَعَصَيْتُهُ نَفْسِى نَفْسِى اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِى اذْهَبُوا إِلَى نُوحٍ.

فَيَأْتُونَ نُوحًا فَيَقُولُونَ يَا نُوحُ أَنْتَ أَوَّلُ الرُّسُلِ إِلَى الأَرْضِ وَسَمَّاكَ اللَّهُ عَبْدًا شَكُورًا اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ أَلاَ تَرَى مَا نَحْنُ فِيهِ أَلاَ تَرَى مَا قَدْ بَلَغَنَا؟

فَيَقُولُ لَهُمْ إِنَّ رَبِّى قَدْ غَضِبَ الْيَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ وَإِنَّهُ قَدْ كَانَتْ لِى دَعْوَةٌ دَعَوْتُ بِهَا عَلَى قَوْمِى نَفْسِى نَفْسِى اذْهَبُوا إِلَى إِبْرَاهِيمَ.

فَيَأْتُونَ إِبْرَاهِيمَ فَيَقُولُونَ أَنْتَ نَبِىُّ اللَّهِ وَخَلِيلُهُ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِيهِ أَلاَ تَرَى إِلَى مَا قَدْ بَلَغَنَا؟

فَيَقُولُ لَهُمْ إِبْرَاهِيمُ إِنَّ رَبِّى قَدْ غَضِبَ الْيَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ وَلاَ يَغْضَبُ بَعْدَهُ مِثْلَهُ. وَذَكَرَ كَذَبَاتِهِ نَفْسِى نَفْسِى اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِى اذْهَبُوا إِلَى مُوسَى فَيَأْتُونَ مُوسَى.

فَيَقُولُونَ يَا مُوسَى أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ فَضَّلَكَ اللَّهُ بِرِسَالاَتِهِ وَبِتَكْلِيمِهِ عَلَى النَّاسِ اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِيهِ أَلاَ تَرَى مَا قَدْ بَلَغَنَا؟

فَيَقُولُ لَهُمْ مُوسَى إِنَّ رَبِّى قَدْ غَضِبَ الْيَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ وَإِنِّى قَتَلْتُ نَفْسًا لَمْ أُومَرْ بِقَتْلِهَا نَفْسِى نَفْسِى اذْهَبُوا إِلَى عِيسَى. فَيَأْتُونَ عِيسَى.

فَيَقُولُونَ يَا عِيسَى أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلَّمْتَ النَّاسَ فِى الْمَهْدِ وَكَلِمَةٌ مِنْهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَاشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ أَلاَ تَرَى مَا نَحْنُ فِيهِ أَلاَ تَرَى مَا قَدْ بَلَغَنَا؟

فَيَقُولُ لَهُمْ عِيسَى إِنَّ رَبِّى قَدْ غَضِبَ الْيَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ - وَلَمْ يَذْكُرْ لَهُ ذَنْبًا - نَفْسِى نَفْسِى اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِى اذْهَبُوا إِلَى مُحَمَّدٍ ج.

فَيَأْتُونِّى فَيَقُولُونَ يَا مُحَمَّدُ أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ وَخَاتَمُ الأَنْبِيَاءِ وَغَفَرَ اللَّهُ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ أَلاَ تَرَى مَا نَحْنُ فِيهِ أَلاَ تَرَى مَا قَدْ بَلَغَنَا؟

فَأَقوم فَآتِى تَحْتَ الْعَرْشِ فَأَقَعُ سَاجِدًا لِرَبِّى ثُمَّ يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَىَّ وَيُلْهِمُنِى مِنْ مَحَامِدِهِ وَحُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ شَيْئًا لَمْ يَفْتَحْهُ لأَحَدٍ قَبْلِى.

فيُقَالُ يَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَكَ سَلْ تُعْطَهْ اشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَأَقُولُ يَا رَبِّ أُمَّتِى أُمَّتِى. يَا رَبِّ أُمَّتِى أُمَّتِى. – و فی الروایات الأخری فأقول يا رب وعدتني الشفاعة فشفعني في خلقك فاقض بينهم فیقول سبحانه وتعالی: شفعتک أنا أتیکم فأقض بینکم».

ترجمه: «من در روز قیامت سرور و اشرف مخلوقات هستم، آیا سبب آنرا می‌دانید؟

خداوند همۀ انسانها را در روز قیامت بر یک اساس و در یک زمین و بدون هیچ تفاوتی جمع می‌کند. پس بعضی از مردم به بعضی دیگر می‌گویند: به پیش آدم – علیه السلام – بروید، می‌گویند: ای آدم، تو پدر آدمیزاد و [ابوالبشر] هستی. خدا تورا با دست خودش آفرید و از روح خویش در تو دمید و فرشته‌ها را فرمان داد و آنها [نیز] برای تو سجده بردند، پس برای ما نزد پروردگارت شفاعت کن، آیا نمی‌بینی در چه حالی هستیم؟ آیا نمی‌بینی چه بر سر ما آمده است؟

آدم ÷[در جواب] می‌گوید: براستی که خدای من امروز چنان خشمگین شده که قبلاً مثل آن خشمگین نشده است و بعد از این هرگز آن چنان خشمگین نخواهد شد. خداوند مرا از [خوردن میوه] درخت بر حذر داشت. اما من [از امر او] سرپیچی کردم. وای بر من، وای بر من، وای بر من، نزد کسی دیگر بروید، پیش نوح ÷بروید.

پیش نوح ÷می‌روند و می‌گویند: ای نوح تو اولین پیامبر هستی که به سوی مردم فرستاده شدی و خداوند تو را بنده‌ای بسیار شکرگذار [عبدا شکورا] نامید، پس برای ما نزد پروردگارت شفاعت کن، آیا حال و وضع ما را نمی‌بینی؟ آیا نمی‌بینی چه بر سر ما آمده است؟

نوح؛ به [آنها] می‌گوید: بی‌تردید پروردگار من امروز چنان خشمگین شده که تاکنون این گونه خشمگین نشده است و بعد از این هرگز آن چنان خشمگین نخواهد شد. من یک بار حق دعا کردن داشتم که علیه قومم دعا و نفرین کردم وای بر من، وای بر من، پیش کسی بروید. به پیش ابراهیم ÷بروید.

آنها به سوی ابراهیم ÷می‌روند و به او می‌گویند: ای ابراهیم! تو پیامبر خدا و از اهل زمین [تنها] تو دوست خدا هستی، آیا نمی‌بینی در چه حالی هستیم؟ آیا نمی‌بینی به ما چه رسیده است؟

ابراهیم ÷می‌گوید: قطعاً امروز پروردگار من چنان خشمگین شده که قبلاً مثل آن خشمگین نشده بود و بعد از این هرگز این چنین خشمگین نخواهد شد و دروغگویی‌هایش را به یاد آورد.

آنگاه گفت: وای بر من، وای بر من، وای بر من، پیش دیگران بروید، پیش موسی ÷بروید، پس نزد موسی می‌روند [و به او] می‌گویند: ای موسی تو رسول خدا و فرستاده او هستی که تو را برای [ابلاغ] پیام‌های خود و سخن گفتن [از جانب او] با مردم برگزید، پس برای ما نزد پروردگارت شفاعت کن، آیا نمی‌بینی در چه حالی هستیم؟ آیا نمی‌بینی چه بر سرمان آمده است؟

موسی ÷به آنها می‌گوید: بی‌گمان امروز خدای من آن چنان خشمگین شده که تا به حال مثل آن خشمگین نشده و بعد از این نیز هرگز آن چنان خشمگین نخواهد شد، من یک نفر را که نمی‌بایستی می‌کشتم، کشتم وای بر من، وای پیش کسی دیگر بروید، نزد عیسی ÷بروید. پس نزد او می‌روند.

به عیسی ÷می‌گویند: ای عیسی تو فرستاده خدا و کلمه او هستی که خدا آن را به مریم رساند تو دارای روحی هستی از جانب خدا [که به کالبدت دمیده شده است] عیسی ÷فرمودند: چنین است که می‌گویید. مردم به او می‌گویند زمانی که در گهواره بودی با مردم سخن گفته‌ای. پس برای ما نزد پروردگارت شفاعت کن، آیا نمی‌بینی چه وضعی داریم؟ آیا نمی‌بینی چه به سرمان آمده است؟

عیسی ÷به آنها می‌گوید: قطعاً پروردگار من امروز چنان خشمگین شده که قبلاً مثل آن خشمگین نشده و بعد از این هرگز این چنین خشمگین نخواهد شد، و او گناهی را به خاطر نیاورد [که آن را مرتکب شده باشد] وای بر من، وای بر من، وای بر من. آنگاه گفت پیش دیگران بروید، پیش محمد جبروید.

سراغ من می‌آیند و می‌گویند ای محمد! تو رسول خدا و خاتم پیامبرانی و خداوند هر گناهی را که از پیش فرستاده‌ای و هر آنچه بر جای گذاشته‌ای بخشیده است. پس برای ما نزد پروردگارت شفاعت کن آیا نمی‌بینی که چه وضعی داریم، و چه بر سر ما آمده است؟

من برمی‌خیزم و می‌روم زیر عرش پروردگار و سجده می‌برم، به خاک می‌افتم، پس خداوند در رحمت خود را به رویم می‌گشاید و از محامد و ستایش‌های نیکوئی که برای اوست چیزهایی بر من الهام می‌کند که قبل از من آنها را به کسی نیاموخته است.

پس ندا بر می‌آید: ای محمد! سرت را بالا بگیر و از پروردگارت بخواه، هر آنچه را که می‌خواهی، به تو داده می‌شود، شفاعت کن، شفیع واقع می‌شوی. پس من می‌گویم: خداوندا! امتم امتم [را نجات بده] خداوندا! امتم امتم [را نجات بده]، خداوندا امتم امتم [را نجات بده]».

- و در روایت‌های دیگر [این چنین آمده است] – پس می‌گویم: «خداوندا وعده شفاعت را به من داده‌ای پس مرا شفیع آفریده‌هایت قرار بده و خودت بین آنها داوری کن. خداوند – سبحانه و تعالی - می‌فرماید: «ای محمد شفاعت تو را قبول کردم من به سراغ شما می‌آیم و میان شما داوری می‌کنم»». این حدیث را بخاری و مسلم و دیگران روایت کرده‌اند.

خداوند –عزّوجل–می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧[الأنبیاء: ۱۰۷]. «[ای پیغمبر] ما تو را فقط به عنوان رحمت بر جهانیان فرستادیم».

و به طور کلی خداوند – عزّ وجل – پیامبرش حضرت محمد جرا در دنیا و آخرت آن چنان گرامی و عزیز شمرده‌ که هیچ کس را این چنین گرامی نشمرده ‌است.

پس آیا این تکریم و بزرگداشت، او را از مرگ حفظ کرد؟ هرگز! ﴿وَجَآءَتۡ سَكۡرَةُ ٱلۡمَوۡتِ بِٱلۡحَقِّۖ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنۡهُ تَحِيدُ ١٩[ق: ۱۹]. «و سکرات مگر [سرانجام فرا می‌رسد]، واقعیت را به همراه می‌آورد [و دریچۀ قیامت را به رویتان باز می‌کند و حوادث و صحنه‌های دنیای جدی را کم و بیش نشانتان می‌دهد، بدین هنگام انسان را فریاد می‌زنند که] این همان چیزی است که از آن کناره می‌گرفتی و می‌‌گریختی».

پیامبر گرامی اسلام جفرمودند: «إِذَا أُصِيبَ أَحَدُكُمْ بِمُصِيبَةٍ، فَلْيَذْكُرْ مُصِيبَتَهُ بِي، فَإِنَّهَا أَعْظَمُ الْمَصَائِب» [السلسلة الصحیحة حدیث شماره: ۱۱۰۶.] «هنگامی که یکی از شما گرفتار بلا و مصیبتی شد، مصیبت [مرگ] من را بیاد آورد، چرا که بزرگتین مصیبت‌ها است. [و با یاد آوردن آن خود را تسکین ودلداری دهد]».

بهره‌هایی که از این حدیث می‌بریم، فقط ضرورت صبر کردن انسان در هنگام گرفتاری و بلا نیست. بلکه، این حدیث یکی از کلیدهای بندگی، علم و معرفت است که راه را برای مسلمانان روشن می‌کند و آن‌ها را با دلایلی که باعث شده در تاریکی [غیر راه حق و هدایت] زندگی کنند و با گرفتاریهایی که در زندگی دارند، آشنا می‌کند و راه رهائی و نجات آنان را پیروی از راه نبوت و پیامبر می‌داند.

مرگ هر شخصیت بزرگی تأثیر فراوانی بر پیروان و دوستداران او دارد. و وفات حضرت محمد جنه تنها بر یارانش شبلکه بر تمامی امّت اثر گذاشت. ضروری است که ما به هنگام مشکلاتمان، بیاد مصیبت وفات حضرت رسول جباشیم و در آن تأمل کنیم؛ زیرا وفات ایشان از بزرگترین مصایب بود.

در حدیثی که ابن عباس و سابط الجمحی شآن را روایت کرده‌اند پیامبر جمی‌فرمایند: «إِذَا أُصِيبَ أَحَدُكُمْ بِمُصِيبَةٍ، فَلْيَذْكُرْ مُصِيبَتَهُ بِي، فَإِنَّهَا أَعْظَمُ الْمَصَائِب». «هنگامی که یکی از شما گرفتار بلا و مصیبتی شد مصیبت مرگ من را بیاد آورد؛ زیرا بزرگترین مصیبت‌ها است (با یاد آن خود را تسکین دهد)».

آنچه از این حدیث برای ما روشن می‌شود این است که بی‌تردید وفات پیامبر جبزرگ‌ترین مصیبتی است که امت اسلام با آن مواجه شده و می‌شود و رسول اکرم جاز ما می‌خواهند که در هنگام گرفتاری‌ها و مصیبت‌هایمان رحلت و فراق ایشان را به یاد بیاوریم و به یاد آن [تحمل] مصیبت‌ها و سختی‌ها آسان می‌شود.

هرگاه عزیزی، دوستی و یا خویشاوندی را از دست می‌دهیم قلبمان از داغ فراق او غمگین و محزون می‌شود. پس آیا با وجود یاد مصیبت هجران و وفات پیامبر ججایی برای ذکر فراق و وفات دوستان و آشنایان در نظر انسان باقی می‌ماند؟

حال اگر انسان همه افراد خانواده‌اش را از دست بدهد و قلب او [از شدت ناراحتی] به درد بیاید و از شدت غم و غصه اشک بریزد. سپس بعد از مدتی ازدواج بکند و بعد از چند سال یکی از فرزندانش بمیرد حزن و مصیبت او در مقایسه با مصیبت اول چگونه است؟ آیا [تحمل] این سختی و مصیبت آسان نیست؟

و به این دلیل ما باید هر وقت به بلا و مصیبتی گرفتار شدیم خودمان را به یادآوردن مصیبت رحلت رسول اکرم جدلداری و تسلّی دهیم.

رسول اکرم جما را مورد خطاب قرار می‌‌دهد و می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَيُّمَا أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ أَوْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أُصِيبَ بِمُصِيبَةٍ فَلْيَتَعَزَّ بِمُصِيبَتِهِ بِى عَنِ الْمُصِيبَةِ الَّتِى تُصِيبُهُ بِغَيْرِى فَإِنَّ أَحَدًا مِنْ أُمَّتِى لَنْ يُصَابَ بِمُصِيبَةٍ بَعْدِى أَشَدَّ عَلَيْهِ مِنْ مُصِيبَتِى». «ای مردم هر یک از شما یا مسلمانان به بلائی گرفتار شود گرفتاری و مصیبت خود را به یاد آوردن سختی تحمل مصیبت مرگ من برای دیگران تسلّی دهد، چون که هیچ کسی از امت من بعد از من به مصیبتی دردناک‌تر از آن چه به وسیله وفات من به آن دچار می‌شود گرفتار نخواهد شد». [صحیح سنن ابن ماجه حدیث شماره: ۱۳۰۰].

اگر در کلمه «فلیتعزِّ» خوب دقت کنیم می‌فهمیم که در این کلمه نوعی درمان و علاج وجود دارد این کلمه و حروف آن قلب را آرام می‌کند.

اگر انسانی پدر و مادر عزیزش را در حادثه رانندگی از دست ‌دهد چه حالتی به او دست می‌دهد؟ آیا آثار [این] مصیبت تا ابد بر قلب او باقی نمی‌ماند؟

اگر فردی مادر و همسر و فرزندش را از دست ‌دهد چه اتفاقی می‌افتد؟.

چگونه است که به مصیبت رحلت پیامبر جدچار شده‌ایم، ولی آن را احساس نمی‌کنیم؟ باید مصیبت رحلت حضرت رسول برای ما بسیار مهم و بزرگ باشد. زیرا پیامبر جمی‌فرماید: «لَا يُؤْمِن أَحَدكُمْ حَتَّى أَكُون أَحَبّ إِلَيْهِ مِنْ وَالِده وَوَلَده وَالنَّاس أَجْمَعِينَ». «ایمان هیچ کدام از شما [کامل نمی‌شود] مگر اینکه من در نظر او محبوب‌تر از فرزند، پدر و مادرش و همگی مردم باشم».

از عبادت این حدیث چنین دریافت می‌شود که «ایمان هیچ کدام از شما کامل نمی‌شود مگر اینکه در نظر او مصیبت وفات من از مرگ فرزند و پدر و مادرش و همگی مردم دردناک‌تر باشد».

چه کسی این احساس را دارد؟ شما را به خدا قسم می‌دهم، چه کسی این معرفت و حالت روحی را دارد؟

آری، این همان احساس مؤمن صادق است.

از دست دادن پیامبر جاز مصیبت‌های دین است. تحمل درد فقدان هر انسان دیگری در برابر تحمّل مصیبت وفات پیامبر جآسان‌تر می‌باشد. اصبر لکل مصیبة وتجلَّا واعلم بأن الـمرءَ غیرُ مخلَّدِ در برابر هر بلا و مصیبتی صبر و بردباری پیشه کن و بدان که آدمی جاودانه نیست. فإذا ذکرتَ مصیبة تسلو بها فاذکر مصابك بالبنی محمّد هر گاه مصیبتی را به یاد آوردی که با ذکر آن نا آرام شدی، پس [برای فراموش کردن غمهایت] مصیبت وفات پیامبر جرا ذکر کن.

آیا مادرت را از دست داده‌ای؟ آیا به یاد می‌آوری که در هنگام مرگش تو [برای او] شیون و زاری می‌کردی که تو را از تاریکی شکم به روشنایی دنیا بیرون آورد، و از تو مراقبت و نگه‌داری کرد و تو را بزرگ نمود و پرورش داد؟

به راستی خداوند به وسیله دعوت پیامبر، تو را از تاریکی‌های گمراهی به روشنایی هدایت و توحید، راهنمایی کرد.

این امر - به مشیت الهی - باعث رهایی و نجات تو از ماندن همیشگی در آتش [جهنم] بود.

پس آیا بوسیله شیر مادر، پرورش و مهربانی و عطوفت او از ماندگار بودن در آتش [جهنم] رهائی یافتی؟

پس قسم به خدا اگر هزار مادر داشتم و هر کدام به مهربانی و عطوفت مادرم بودند و همه آنها در یک روز می‌مردند، شایسته نبود که برای آنها بیشتر از رحلت حضرت رسول جناراحت باشم.

آیا پسرت را از دست داده‌ای؟

یا از بس برای او گریه کرده‌ای که یاد کمک‌ها و حمایت‌ها و مهربانی و نیکوئی او افتاده‌ای؟

این امور به هر اندازه‌ای که خدمت به ما محسوب شوند باز هم به اندازۀ خدمات و الطاف پیامبر جبرای ما نیستند، باز به پای کارهایی که پیامبر جاز پیش فرستاده‌اند نمی‌رسد، اموری که به لطف و یاری خداوند، ما را وارد بهشتی می‌کند که عرض آن به اندازه ی آسمان‌ها و زمین است و در آن جاودانه می‌مانیم و از نعمت‌های آن بهره‌مند می‌شویم.

از کمک و حمایت فرزندان برای چند سال که [زود] می‌گذرد بهره‌مند هستیم ولی بهره‌مندی و لذت بردن در بهشت دائمی است.

پس آیا حضرت محمد جبر ما حق آن را ندارد که از رحلت او بیشتر از مرگ هر کس دیگری ناراحت و اندوهگین شویم، و اورا بیشتر از هرکس از فرزندان و عزیزان که از دست داده‌ایم به یاد بیاوریم [۱]؟ اینک به حادثه بیماری پیامبر جو مراحل آن و شدت رنجی که از آن می‌برد، و لحظات پایان عمر و رحلت او می‌پردازیم.

کلام خداوند بر پیامبر جنازل شد: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١ وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا ٣[النصر: ۱-۳]. «هنگامیکه یاری خدا و پیروزی [فتح مکه] فرا می‌رسد (۱) و مردم را می‌بینی که دسته دسته و گروه و گروه داخل دین خدا می‌شوند [و به اسلام ایمان می‌آورند] (۲) پروردگار خود را سپاس و ستایش کن، و از او آمرزش [خود و یاران خویش را از شتابگری در فرا رسیدن فتح و وقوع پیروزی، و اظهار دلتنگی و گلایه از زندگی] بخواه، خدا بسیار توبه‌پذیر است».

جابر بن عبدالله می‌گوید: هنگامی که این سوره نازل شد پیامبر جفرمودند: «نعیت إلی نفسی یا جبرئیل. فقال جبرئیل: والآخرة خیر لك من الأولی». «ای جبرئیل خبر مرگم را به من دادی. جبرئیل گفت: [زندگی در] آخرت از [زندگی در] دنیا برایت بهتر است».

در حدیثی که ابن عباس آن را روایت می‌کند، به هنگام نزول این آیه پیامبر جفرمودند: «نعیت إلی نفسی». «خبر مرگم را به من داده‌اند» [بخاری آنرا روایت کرده است].

مجاهد و ضحاک و دیگران گفته‌اند که منظور رسیدن اجل پیامبر اکرم جبود. پیامبر جدر سال ۱۱ هجری درد شدیدی را در سرش حس کرد و اولین کاری که انجام داد به بقیع غرقد رفت و بر اهل آن درود فرستاد و از خدا برای آن‌ها طلب بخشش نمود.

ام‌المؤمنین عایشه لمی‌گوید: هنگامی که رسول الله جاز بقیع برگشت، مرا دید و من سرم درد می‌کرد. من به پیامبر گفتم: ای وای سرم پیامبر جفرمودند: من هم سرم خیلی درد می‌کند ای وای سرم. عایشه لبرای پیامبر جدعا می‌خواند. [صحیح ابن ماجه: ۱۹۷]

عایشه لگفت: هنگامی که رسول خدا جبیمار بود، دعاهایی را بر خود می‌خواند و بر [سر و روی خود] دست می‌کشید پس هنگامی که [از] درد بیماری که منجر به وفات ایشان شد، می‌نالید، من شروع به خواندن دعاهایی کردم که او بر خود می‌خواند و دستانش را بر بدنش می‌کشیدم. [بخاری و مسلم این حدیث را روایت کرده‌اند].

در روایتی که امام مالک سآن را روایت کرده‌ آمده است: دست‌های پیامبر را به امید تبرک آنها بر جسم او می‌کشیدم.

در روایت مسلم آمده است: با دست پیامبر بدنش را لمس می‌کردم چون دست او برکت بیشتری از دست من داشت.

زمانی که درد بر پیامبر شدت یافت ایشان در خانه میمونه لبودند، زنانش را فراخواند، از آنها خواست که در خانه عایشه لبستری شود. آنها به پیامبر جاجازه دادند.

درد و رنج پیامبر جزیاد شد تا جائی که یاران و اصحاب ایشان به شدت ناراحت و اندوهگین شدند و پیامبر این اندوه و ناراحتی را احساس کرد.

آنگاه به آنها دستور داد تا بر روی ایشان آب بریزند.

در حدیثی که از عایشه لروایت شده است که می‌گوید: «هنگامی که رسول خدا جوارد منزل من شد درد بر ایشان شدت یافت و بسیار درد می‌کشید و فرمودند: «هريقُوا عَلَىَّ مِنْ سَبْعِ قِرَبٍ لَعَلِّى أَعْهَدُ إِلَى النَّاسِ». «هفت مشک، بر من آب بریزید، تا به دیدار مردم بروم و با آنها پیمان ببندم» در روایت دیگری آمده است: «حَتَّى أَخْرُجَ إِلَى النَّاسِ فَأَعْهَدَ إِلَيْهِمْ». «تا پیش مردم بروم و با آنها عهد و پیمان ببندم».

عایشه لمی‌گوید: «پیامبر جرا در تشتی که مال حفصه بود، نشاندیم و از آب مشک‌ها بر او ریختیم، تا اینکه با دستش به ما اشاره کرد که بس است».

و در روایت ابن اسحاق آمده است تا اینکه گفت: «کافی است، کافی است».

پس در حالیکه سرش را بسته بود به میان مردم رفت و روی منبر نشست و بعد از ذکر حمد و ستایش خدا به ستایش یاران و اصحابش در جنگ اُحد پرداخت و برای آنها طلب بخشش و مغفرت و دعای خیر کرد و برای آنها بسیار دعا کرد. پس فرمودند: «أیها الناس! إِنِّى بَيْنَ أَيْدِيكُمْ فَرَطٌ ، وَأَنَا عَلَيْكُمْ شَهِيدٌ ، وَإِنَّ مَوْعِدَكُمُ الْحَوْضُ ، وَإِنِّى لأَنْظُرُ إِلَيْهِ مِنْ مَقَامِى هَذَا ، وَإِنِّى لَسْتُ أَخْشَى عَلَيْكُمْ أَنْ تُشْرِكُوا بعدي، وَلَكِنِّى أَخْشَى عَلَيْكُمُ الدُّنْيَا أَنْ تَنَافَسُوا فیما کما تَنافسوا فیها فتهلککم کما أهلکتهم». «ای مردم من از میان شما می‌روم و بر شما گواه و شاهد خواهم بود میعادگاه شما حوض (کوثر) خواهد بود و من از همین حالا به آن نگاه می‌کنم. از این نمی‌ترسم که بعد از من مشرک شوید ولی می‌ترسم که همانگونه که دیگران بر سر مال دنیا به رقابت با یکدیگر پرداختند شما هم چنین کنید همانگونه که دنیا آنها را به هلاکت رساند، شما را نیز هلاک کند».

مسلم و بخاری آن را روایت کرده‌اند.

سپس فرمودند: «إِنَّ عَبْدًا مِنْ عَبَّادِ اللَّهِ خَيَّرَهُ اللَّهُ بَيْنَ الدُّنْيَا وَمَا عِنْدَهُ، فَاخْتَارَ مَا عِنْدَ اللَّهِ». «خداوند به یکی از بندگان اختیار آنرا داد که بین دنیا و آخرت و میان آنچه نزد خداوند است یکی را برگزیند و او، آنچه را که نزد خداوند بود انتخاب کرد».

ابوبکر صدیق سمتوجه موضوع شده و دانست که آن بنده مختار، رسول خدا جبوده است پس به گریه افتاد و گفت: ای رسول خدا پدر و مادرم فدایت باد. بلکه پدران و مادرانمان و خودمان و داراییمان را فدای تو می‌کنیم.

مردم از گریه کردن ابوبکر ستعجب کردند و [در این هنگام] پیامبر فرمودند: «آرام باش ای ابوبکر» و پس فرمودند: «أیها الناس إنَّ أمنَّ الناس علیَّ بصحبته وماله أبوبکر وکلکم کان له عندنا ید کافأناه بها إلا الصدیق فإنا ترکنا مکافأته لله عزّ وجل. لو کنت متخذاً من العباد خلیلاً لاتخذت أبابکر خلیلاً ولکن أخوة وصحبة وانظروا إلی هذه الأبواب النافذة إلی الـمسجد فسُدوها إلا بیت أبی بکر». «ای مردم از میان شما، ابوبکر بیش از همه در دوستی و همنشینی و اموالش بر من حق دارد. و به هر کدام از شما که مدیون بوده‌ایم، حقتان رادادیم جز (ابوبکر) صدیق، ما پاداش و جزای او را به خداوند – عزّ وجل - سپرده‌ایم. و اگر من از بندگان یکی را به عنوان دوست انتخاب می‌کردم، ابوبکر را برمی‌گزیدم اما ابوبکر برادر و همنشین من است. به درهایی را که به مسجد باز می‌شوند بنگرید و همه آنها را به جز دری که به خانه ابوبکر باز می‌شود ببندید».

سپس گفتند: «یا معشر الـمهاجرین! استوصوا بالأنصار خیراً فإن الناس یزیدون وإن الأنصار علی هیئتها لا تزید وإنهم کانوا عیبتی التی أویت إلیها فأحسنوا إلی محسنهم وتجاوزوا عن مسیئهم». «ای جماعت مهاجران! برای انصار [پیامبر] طلب خیر و نیکی بکنید، چون که تعداد مسلمانان زیاد می‌شود و تعداد انصار به حال خود باقی می‌ماند و فزونی نمی‌یابد و آنها [انصار] کسانی بودند پشتیبان من بودند که به آنها پناه بردم پس شما به نیکوکاران آنها احسان و نیکی کنید و از گناهکاراشان بگذرید و آنها را ببخشید».

این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند.

پس از منبر پایین آمد و به منزل عایشه لرفت. در حالی که درد بدن ایشان را فراگرفته بود.

بیماری ایشان سخت تحمل‌ناپذیر بود، دیگر نمی‌توانست به امامت نماز مسلمانان برود. پس به ابوبکر صدیق سفرمودند که برای مسلمانان پیشنمازی کند.

در حدیثی که عبدالله بن مسعود سروایت کرده، آمده است که او زمانی که پیامبر جسردرد شدیدی داشت به پیش ایشان رفت و گفت: بیماری شما بسیار شدید است. پیامبر جفرمودند: «أَجَلْ یا عبدالله إِنِّى أُوعَكُ كَمَا يُوعَكُ رَجُلاَنِ مِنْكُمْ قُلْتُ : لأَنَّ لَكَ أَجْرَيْنِ. قَالَ :« نَعَمْ وَالَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ مَا عَلَى الأَرْضِ مِنْ مُسْلِمٍ يُصِيبُهُ أَذًى مَرَضٌ فَمَا سِوَاهُ إِلاَّ حَطَّ اللَّهُ عَنْهُ خَطَايَاهُ كَمَا تَحُطُّ الشَّجَرَةُ وَرَقَهَا». «بله، ای عبدالله! بیماری و کسالت من به اندازه دو مرد از شماست. به او گفتم که حتماً دو پاداش دارید! فرمودند: بله، قسم به کسی که جانم در دست اوست هیچ مسلمانی روی زمین نیست که درد و رنجی از یک بیماری یا چیزهای دیگری اورا گرفتار نکند مگر با این بیماری گناهان او آمرزیده می‌شوند هم‌چنان که برگ‌ درختان فرو می‌ریزند». در حدیثی که سالم بن عبید سروایت می‌کند، می‌گوید: «پیامبر جدر هنگام بیماریی‌شان بیهوش شدند [وقتی که] به هوش آمد، فرمودند: آیا وقت نماز فرا رسیده است؟

به او گفتند: بله. ایشان فرمودند: «به بلال بگویید که اذان بگوید و به ابوبکر بگویید که به امامت مسلمانان نماز بگزارد».

گفت: پس بیهوش شدند، [بعد از اینکه] به هوش آمدند فرمودند: آیا وقت نماز فرا رسیده است؟ آنها گفتند: بله فرمودند: «مروا بلالاً فیلؤذن ومروا أبابکر فلیصلِّ بالناس». «به بلال بگویید اذان بگوید و به ابوبکر بگویید که به امامت مردم نماز بگذارد» در این لحظه عایشه لگفت: پدرم نازک دل و غمگین است اگر او امامت نماز را به عهده گیرد گریه می‌کند و نمی‌تواند این کار را بکند. ای کاش به فرد دیگری دستور می‌دادید.

سالم بن عبیدالله سگفت: پس بیهوش شد و به هوش آمد و فرمود: «مُرُوا بِلاَلاً فَلْيُؤَذِّنْ وَمُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ فَإِنَّكُنَّ صَوَاحِبُ - أَوْ صَوَاحِبَاتُ- يُوسُفَ». «پس بیهوش شد و به هوش آمد و فرمودند: «به بلال بگویید که اذان بدهد و به او ابوبکر بگویید که به امامت مسلمانان نماز بگذارد که شما مثل زنان اطراف یوسف هستید».

گفت: به بلال دستور داده شد و او اذان گفت و ابوبکر [نیز] پیشنماز مسلمانان شد.

پس از اینکه اندکی از درد و بیماری رسول خدا جکاسته شد، فرمودند: دو نفر را صدا بزنید تا بر آنها تکیه دهم. پس بریره و مردی دیگر [۲]آمدند و پیامبر به آنها تکیه داد. هنگامی که ابوبکر سایشان را دید، خواست خود را پس بکشد ولی پیامبر به او اشاره کرد که در مکان خودش بماند تا اینکه ابوبکر سنمازش را ادا کرد.

[۱] مصیبة موت النبی جو أثرها فی حیاة الأمة، ۴-۱۰ [۲] در روایت صحیحین آمده است که آن دو نفر عباس و علی بن ابی طالب بودند و گفته شده که عباس و پسرش فضل بودند. ممکن است به علت خروجهای متعدد ایشان از منزل این روایات را همه با هم جمع کرد.