مقدّمه
بسم الله الرحمن الرحیم
مصطفی حسینی طباطبائی
یکی از گرفتاریهای بزرگ ما اینست که همه چیز را میخواهیم از دیگران اقتباس کنیم و «اندیشۀ قائم بذات» نداریم، بدتر از همه اینکه گاهی آنچه را که در میان ما موجود است و ما، در میان آن بسر میبریم نیز میخواهیم از بیگانگان بیاموزیم.
از آن جمله والاترین نعمتهای خداوند یعنی «اسلام» است که گویی در انتظاریم تا فلان شرقشناس غربی یا اسلامشناس روسی: دربارۀ آنچه میگوید و چه ارمغان تازهای برای ما میاورد؟!.
غافل از آنکه «اسلامشناسی غربی» گرفتار توطئههای مختلفی است، و همیشه از اخلاص فکری و حسن نیّت علمی برخوردار نیست، اگر چنین پنداریم که همۀ شرقشناسان آمریکایی و اروپایی، قربة الیالله در اسلام به تحقیق برخاستهاند و اغراض سیاسی و تبلیغاتی و استعماری ایشان را کاملاً آزاد گذاشته، دچار خوشباوری و سادهدلی شدهایم به ویژه که «دم خروسی»! هم در آثار حضرات نمایان باشد و نشانههای غرضورزی و سمپاشی را در لابلای سخنان ایشان نیز ملاحظه کنیم، این گرفتاری زمانی شدت پیدا میکند که دیده شود کسانیکه اساساً بدنبال شناخت اسلام نرفتهاند و آگاهی آنها در این باره کمتر از اطلاع یک دانشپژوه مبتدی در مورد اسلام است سخنانشان با آب و تاب ترجمه میشود، و بعنوان اینکه دار و دستۀ مزبور، در مسائل ریاضی یا اقتصادی یا فلسفی در دنیا صاحبنظر شناخته شدهاند و معروفیتی کسب کردهاند، از قضاوتشان دربارۀ اسلام نیز استقبال میکنند!.
در اینجا جز روشن کردن بیاطلاعی و بیگانگی این عده نسبت به معارف عمیق اسلامی چاره نیست، هر چند مدافعان و طرفداران متعصب را ناخوش آید.
این چند صفحه که ابتدا بصورت سخنرانی در رمضان سال جاری (۱۳۵۹ هجری) القاء شد و سپس بدینصورت بهمراه تغییراتی به نظر خوانندگان گرامی میرسد، در پی همین مقصود تهیه شده و با وجود ایجاز و اختصاری که در آن بکار رفته است در زمینۀ مورد بحث گامی برداشته باشد.
تجریش ۱۹/۹/۵۹
مصطفی حسینی طباطبایی
میدانیم که در دنیای غرب افکار ضدمذهبی، بتدریج اندیشههای دینی را میخورد و بهنگام روبرو شدن با آنها گاهی استعلاء نشان میدهد اما سزاوار است این را هم بدانیم که علت این پیروزی آنستکه در برابر الحاد غربی، متأسفانه مذهبی قرار دارد که بر پایۀ علم و عقل استوار نیست.
مذهب غربی، ایمان را از تعقل جدا میسازد و نیروی خرد را تخطئه میکند و مانند عرفان شرقی «دل» را جانشین «عقل» میشمارد. در حالیکه فکر مادی میکوشد تا خود را عقلگرا نشان دهد و فرآوردههای خویش را محصول تفکر علمی قلمداد نماید و اگر چه در این راه حقاً موفق نیست، اما هرچه هست در مواردی بر مذهبی که ایمان را از دخالت عقل تجرید میکند غلبه مینماید.
کتاب مقدس غربی، انجیل است. کتابیکه بنظر ما مسلمانان دست تحریف بدامان آن رسیده و حقایقی را در آن واژگونه کرده است، در انجیل به مواردی برخورد میکنیم که امروز سخن گفتن از آنها در برابر علم، کفرگویی بشمار میآید!.
بعنوان نمونه در انجیل میخوانیم: هنگامیکه عیسی ÷در فلسطین زاده شد چند مجوسی در مشرقزمین، ستارۀ او را رؤیت کردند! و در پی آن ستاره به اورشلیم رسیدند و در آنجا ستاره را دیدند که بر بالای بیتلحم، زادگاه عیسی÷ایستاده است. آنگاه با شادی تمام، بدرون بیت رفتند و بر عیسی÷سجده کردند! (انجیل متّی، باب دوم).
روشن است که این افسانه، فکر منجّمان قدیم را دنبال میکند که عقیده داشتند هر شخصی در آسمان ستارهای دارد که با تولد او نمودار میشود و با مرگش پنهان میگردد و میکوشیدند تا با نظر کردن در ستارۀ هر کس، از میلاد و مرگ و حوادث عمر او خبر دهند.
الحاد، چنین مذهبی را نفی میکند و حق هم با او است. اما این مذهب با «اسلام» که بزودی معلوم خواهد شد آگاهی طاغوتهای غرب، از آن بسیار ناچیز است فرق دارد.
کتاب اسلام، علم را به ایمان همراه میکند و بانگ:
﴿ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَٱلۡإِيمَٰنَ﴾ [الروم: ۵۶] [۱] .
برمیدارد. قرآن میگوید:
﴿وَيَجۡعَلُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَعۡقِلُونَ﴾ [یونس: ۱۰۰] .
«خدا پلیدی را بر کسانی مینهد که عقل را از باورهای خود جدا میکنند».
بهمین جهت تربیتیافتگان قرآن، نزدیک به چهارده قرن پیش بر افسانههایی نظیر آنچه در انجیل فعلی آمده اعتناء نمیکردند.
علی÷هنگامیکه به جنگ با خوارج میرفت شنید که منجّمی میگوید: «اگر در این لحظه حرکت کنی، بیم دارم که به مقصود دست نیابی و این آگاهی را از طریق نجوم یافتهام!».
امام پاسخ داد: «هر کس تو را در این باره تصدیق کند، قرآن را تکذیب کرده است».
آنگاه یاران خود را از آموختن چنین دانشی! نهی نمود و «بنام خدا» فرمان حرکت داد. (نهجالبلاغه، خطبه ۷۸).
[۱] یعنی: «کسانى که علم و ایمان به آنان داده شده».