سخن مترجم
بسم الله الرحمن الرحیم
سالهای بسیار در مجالس و محافل ایران، از سخنرانان دینی نسبت به طایفه وهابی، که ساکن حجازند، طعن و لعن و بدگویی شدیدی میشنیدم. ایشان این نام (وهابی) را برای خود برنگزیدهاند، بلکه خود را مسلمان میخوانند. محمد بن عبدالوهاب، دانشمند مصلحی بود که در اوایل قرن ۱۲ هجری، برای از میان برداشتن خرافات دینی رایج در میان مسلمین، قیام و عدهای را به نظر اصلاحی خود دعوت کرد. این، نامی است که از سوی دیگر فرقههای اسلامی به پیروان و مقلدین او اطلاق میشود. در ایران هر کس از بزرگان و علمای دینی، حقیقتی از حقایق قرآن و اسلام و توحید را بیان کند، که با میل و مذاق شیعیان سازگار نباشد، بلافاصله او را وهابی مینامند و دلیلی بر رد او ندارند، جز اینکه او وهابی است و به همین بهانه، او را سرزنش و محکوم میکنند. من همواره تعجب میکردم و از خود میپرسیدم که چگونه هر کس حقیقتی از قرآن را بیان کند، او را وهابی میخوانند؛ مگر وهابیها چه عقایدی دارند؛ مگر ما به قرآن تمسک نمیجوییم؛ مگر پیامبر اسلامجو علیبن ابیطالب (علیه السلام) و سایر بزرگان، تابع قرآن و متمسک به آن نبودهاند؟
همچنین، بسیاری از علمای روشنفکر و متدین را میدیدم که هر گاه میخواستند پردهای از یکی از حقایق قرآنی بردارند و مردم را با توحید قرآن آشنا سازند، به بهانه وهابیگری ایشان را محکوم و عوام را علیه او تحریک میکردند؛ بزرگانی مانند آیات عظام: حاجی سید اسدالله خرقانی، خالصیزاده، شریعت سنگلجی، وحیدالدین مرعشی نجفی، سید محسن حکیم، حجت الإسلام جلالی قوچانی[۱]و امثال ایشان. پس در صدد برآمدم تا بنا به اصلِ «الإنسانُ حریصٌ عَلى ما مُنِع»[۲]، جستوجو و تحقیق نمایم و ببینم وهابیان چه میگویند و باورهایشان چیست؛ اگر واقعاً مسلمانند که خون و مال و آبروی آنان محفوظ و بدگویی و غیبت ایشان حرام است. رسول خداجفرمود: «من جنگ کردم تا مردم لاإلهإلاالله بگویند و موحد شوند»، و فرمود: «عِرْضُ المُسْلِمِ کَدَمِهِ»[۳]. همان طور که قتل مسلمان، از گناهان کبیره است، ریختن آبروی او نیز چنین است. متأسفانه از جماعت وهابیان، نه کسی را در ایران یافتم تا تحقیق کنم و نه کتابی دیدم، تا اینکه در سال ۱۳۵۲ش زیارت بیتالله الحرام مشرف شدم. در سفر به مدینه، کتابی دیدم با عنوان «في العقیدة الإسلامیة للشیخ الإمام محمدبن عبدالوهاب». به خود گفتم: «عقیده هر کس را باید از خود او و یا از کتاب او جویا شد و به دیگران نباید مراجعه کرد، زیرا ممکن است کم و زیاد و یا تحریف و غرضورزی نمایند، پس بهتر این است که کتاب خودِ این شخص، که مؤسس و مرجع بوده، مطالعه شود، تا از عقاید او و پیروانش شناخت حاصل گردد». به هر حال، آن کتاب را برای مطالعه گرفتم. برخی از دوستان از من خواستند تا آن را به فارسی ترجمه کنم، تا کسانی که با عقاید وهابیت آشنا نیستند، آگاه گردند. لذا آن کتاب را بدونِ کم و زیاد ترجمه کردم و در مواردی که نیاز به توضیح بود، بین پرانتز بیان کردهام.
این کتاب، مشتمل بر سه رساله از شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب است، که در سال ۱۳۹۰ق در ۶۳ صفحه چاپ شده است. رساله اول، مباحثی است درباره شناخت خدا، دین و پیامبر؛ رساله دوم، در بیان راه صحیح در پیروی دین حنیف و ملت ابراهیم؛ رساله سوم، شبهاتی را که مغرضین بر اسلام و توحید وارد کردهاند، رد و جواب آنان را بیان کرده است.
هدف ما از ترجمه و نشر این کتاب، آن است که مردم بدانند که امروز، زمان تفرقه و نفاق نیست و بر هر فرقه از فرقههای مسلمین، واجب است که درگیری و بدگویی از یکدیگر را کنار بگذارند و بازیچه و ابزار دست دشمنان اسلام و استعمارگران نباشند. امروز، که مسلمین به خاطر تفرقه ضعیف شده، دشمنان در میانشان رخنه کرده و دین و آبروی آنان در خطر است، باید خود با هم متحده شوند و، لااقل، با یکدیگر به کینه و ستیز بر نخیزند و به نام ولایت آل محمد (علیهم السلام) عوام بیچاره را علیه یکدگر تحریک نکنند.
تمام مسلمین، حتی سنّیان متعصب، آل محمدجرا دوست دارند و به دوستی امیرالمؤمنین و فرزندان حضرت زهرا‘افتخار دارند. دوستِ آل محمدجکسی است که در میان مسلمین تفرقه نیاورد؛ به فحاشی و بدگویی مسلمان و گوینده «لاإلهإلاالله محمد رسولالله» نپردازد؛ تمام مسلمین را برادر یکدیگر بداند و آیۀ شریفه ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ...﴾[۴]را مد نظر قرار دهد؛ مانند عدهای دکاندار تفرقهانداز، مسلمین را به یکدیگر بدبین نکند؛ اگر در مسایل علمی و یا دینی کسی اشتباهی کرد، فوری به تکفیر و لعن و تفسیق او نپردازد و جنجال راه نیندازد، بلکه به لطف و خیرخواهی و با دلایل علمی و قرآنی، اشتباهات را گوشزد و اختلافات را کم کند.
بسیاری از گویندگان را سراغ دارم که از دانش بهرهای نبرده و کتابی را که نخوانده و از محتوای آن بیخبرند، تکذیب میکنند. هدف ما دعوت به مذهب این و آن نیست. ما مسلمانیم و دعوت ما به خدا و قرآن و اسلام است. امروز، تمام مسلمین، قرآن را قبول دارند و کتاب آسمانی خود میدانند. ما تمامی مسلمانان را دوست داریم و اگر سخن حق بگویند، میپذیریم و از عداوت و کینهتوزی، به خدا پناه میبریم. ما معتقدیم تمام فرقههای اسلامی باید خود را مسلمان بنامند؛ همانطور که خدا به رسول خود امر فرموده که:
﴿... وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ﴾[۵].
ما نیز باید از رسول خداجپیروی کرده و خود را مسلمان بنامیم و از نامها و مذهبهای تفرقهآور دوری کنیم. پس هر فرقه از مسلمین، اگر تعصب را کنار گذارند و خود را مسلمان بنامند، یک قدمِ بزرگ در راه وحدت و اتحاد برداشتهاند، و یا دست کم، سایر مسلمین را به نام مذاهب دیگر تکفیر نکنند ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾[۶].
به هر حال، ما مندرجات این رساله را بر خلاف کتاب خدا و سنت رسولاللهجندیدم و نه تنها مجوزِ بدگویی و لعن در آن نیافته و دلیلی بر بطلان عقاید آن نداریم، بلکه تمام را مطابق کتاب خدا و سنت رسول خداجدیدهام. اگر کسی یکی از مطالب آن را باطل و یا بر خلاف کتاب خدا میداند، دلیل آن را ذکر کند؛ نه آنکه به دشنام و لعن بپردازد. خدای تعالی فرموده است:
﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖۗ... ﴾[۷].
در این آیه خدا از بدگویی نسبت به مشرکین نهی کرده است، پس کسانی که مدعی دوستی اهل بیت هستند، چگونه به دیگر مسلمین بد میگویند؟ امیرالمؤمنین÷چنانچه در نهجالبلاغه خطبه ۲۰۴ ذکر شده چون دیده عدهای از اصحابش به لشکریان معاویه بدگوئی میکنند، نهی نمود و فرمود:
«من خوش ندارم که شما بد زبان و بدگو باشید، و لیکن اگر اعمال و احوالی از ایشان بر خلاف دیدهاید، بیان کنید که آن صوابتر و برای عذر شما رساتر است و اگر بگویید در عوض فحش و بدگویی: خدایا، خون ما و ایشان را حفظ کن و بین ما و ایشان اصلاح نما، بهتر است».
به هر حال، دشنام و بدگویی به گوینده شهادتین حرام و از گناهان کبیره و موجب خرسندی دشمنان اسلام است. اگر در صدر اسلام، عدهای با امیرالمؤمنین دشمنی کردند، مسلمانان زمان ما چه تقصیر دارند؟ ما نباید به بهانه رویدادهای تاریخی گذشته، به جان یکدگر بیفتیم.
خداوند در آیه ۱۴۱ سوره بقره فرموده است:
﴿تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسَۡٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾
«آن جماعت را روزگار سپرى شد، براى ايشان است آنچه به دست آوردهاند و براى شماست آنچه به دست آوردهايد، و از آنچه آنان مىكردهاند شما بازخواست نخواهيد شد».
ششم جمادی الأول۱۳۹۴ قمری
هفتم خردادماه ۱۳۵۳ شمسی
ابوالفضل برقعی
[۱]- طلاب نجف کتابی منتشر ساختهاند و به گمان خود، اثبات کردهاند که آیتالله حکیم، وهابی است! [۲]- انسان، بر هر چه که از آن منع شود، حریص و علاقهمند میشود. [۳]- آبروی مسلمان، مانند خون اوست. [۴]- «و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد ...». [آل عمران: ۱۰۳]. [۵]- «... و به من دستور داده شده که از مسلمین(گردن نهندگان) باشم». [یونس: ۷۲]. [۶]- «و هر كه جز اســلام دينى [ديگر] جويد هرگز از وى پذيرفته نشود و وى در آخرت از زيانكاران است». [آلعمران: ۸۵]. [۷]- «و آنهايى را كه جز خدا مىخوانند دشنام مدهيد كه آنان از روى دشمنى [و] به نادانى خدا را دشنام خواهند داد...». [الأنعام: ۱۰۸].