عقیده اسلامی

۲-۳ سلاح مسلمان، قرآن است

۲-۳ سلاح مسلمان، قرآن است

حال که دانستیم راه حق و توحید، دشمنانی دارد که مجهز به فصاحت، صورتِ اغواگر و دانش و دلیل‌های فریبنده هستند، ضروری است که دین خدا و قرآن، سلاح تو باشد، تا با ایشان بجنگی؛ همان‌ها که رهبر و بزرگشان (ابلیس) به پروردگار عزوجل گفت:

﴿فَبِمَآ أَغۡوَيۡتَنِي لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَٰطَكَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ١٦ ثُمَّ لَأٓتِيَنَّهُم مِّنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَيۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡۖ وَلَا تَجِدُ أَكۡثَرَهُمۡ شَٰكِرِينَ ١٧[الأعراف: ۱۶-۱۷]

« پس به سبب آنكه مرا به بيراهه افكندى من هم براى [فريفتن] آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست. آنگاه از پيشِ رو و از پشتِ ‏سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى‏تازم و بيشترشان را شكرگزار نخواهى يافت».

[اما تو ای بندۀ خدا!] اگر به پروردگار توجه کرده و به دلایل و آیات روشن او گوش فرا دهی، نباید هراسی داشته باشی، زیرا مکر و حیلۀ شیطان، ضعیف است. خداوند در آیه ۷۶ سوره نساء فرموده:

﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱلطَّٰغُوتِ فَقَٰتِلُوٓاْ أَوۡلِيَآءَ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ إِنَّ كَيۡدَ ٱلشَّيۡطَٰنِ كَانَ ضَعِيفًا

«كسانى كه ايمان آورده‏اند در راه خدا كارزار مى‏كنند و كسانى كه كافر شده‏اند در راه طاغوت مى‏جنگند پس با ياران شيطان بجنگيد كه نيرنگ شيطان [در نهايت] ضعيف است».

شکی نیست که یک شخصِ عامیِ موحد، بر هزار نفر از علمای این مشرکین (از نظر علمی) چیره می‌شود؛ چنانکه رب العالمین در آیه ۱۷۳ سوره صافات فرموده:

﴿وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ

«و سپاه ما هرآينه غالب‏آيندگانند».

پس لشکر خداوند، با سلاح گفت‌و‌گو و دلیل، پیروز است؛ همان‌گونه که با نیزه و شمشیر پیروزند. موحد فقط زمانی باید از نبرد بیم داشته باشد که در راه جنگ با شرک، بدون سلاح باشد؛ حال آنکه، خداوند بر ما مسلمانان منت نهاده و بر ما کتابی نازل کرده که به تصریح آیه ۸۹ سوره نحل:

﴿... وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ

«و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است بر تو نازل كرديم».

پس هر دلیلی که یاوه‌گویان بیاورند، نادرستی و بطلانِ آن در قرآن ذکر شده است. چنانکه پروردگار متعال در آیه ۳۳ سوره فرقان می‌فرماید:

﴿وَلَا يَأۡتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِيرًا

«و براى تو مثلى نياوردند مگر آنكه [ما] حق را با نيكوترين بيان براى تو آورديم».

برخی مفسرین گفته‌اند که این آیه، دربارۀ هر دلیلی که اهل باطل تا روز قیامت بیاورند، صدق می‌کند. اینک از کتاب خدا مطالبی ذکر می‌کنم که پاسخِ خرده‌گیری‌های مشرکان زمان ما را به صراحت بیان نموده است.

****

پس به دو صورت: مجمل و مفصل، به اهل باطل پاسخ مي‌دهيم:

اولاً: پاسخ مجمل، نکتۀ بزرگ و پرفایده و عظیمی است برای کسی که درک کند و آن، سخنِ خدای تعالی در آیه ۷ سوره آل‌عمران می‌باشد:

﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٧

«اوست كسى كه اين كتاب [= قرآن] را بر تو فرو فرستاد، پاره‏اى از آن آيات محــــكم [= صريح و روشن] است، آنها اساس كتابند و [پاره‏اى] ديگر متشابهاتند [كه تأويل‏پذيرند] اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه‏جويى و طلبِ تأويل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پيروى مى‏كنند».

حدیث صحیحی از رسول خداجنقل شده است که می‌فرماید: «إِذَا رَأَيْتُمْ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ، فَأُولَئِكَ الَّذِينَ سَمَّى اللَّهُ فَاحْذَرُوهُمْ»[۲۲]. «هر گاه کسانی را دیدید که به دنبال متشابهات می‌روند، اینان کسانی هستند که خداوند نامشان را برده است، پس از ایشان حذر کنید». مثلا، هرگاه برخی مشرکین به نقل از آیه ۶۲ سوره یونس به تو گفتند:

﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ

«آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مى‏شوند».

و گفتند که شفاعت، حق است و انبیا از جایگاه رفیعی در نزد خداوند برخوردارند؛ یا روایتی از پیامبر نقل کنند و برای اثبات گفتۀ باطل خود، بدان استناد نمایند و تو مقصود سخن او را نمی‌دانی؛ در این صورت، در پاسخش چنین بگو:

«خدا در کتاب خود فرموده است، آنان که بیمارند و در دل غرض دارند، آیات محکم را رها کرده و بدنبال متشابه می‌روند».

و از جمله آنچه برايت بيان كردم اين بود كه خداوند متعال خاطر نشان مي‌كند كه مشرکین به ربوبیت خدا اقرار داشتند، ولی کفرشان به خاطر چنگ زدن به ملائکه و انبیا و اولیا بود، که می‌گفتند:

﴿...هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِ... [یونس: ۱۸]

«اینان شفیعان ما در نزد خدا هستند».

این امر محکم و روشنی است که هیچ کس یارای تغییر آن را ندارد.

[سپس به او بگو:] «اما ای مشرک! آنچه را كه از قرآن يا از كلام رسول خدا جبرايم گفتی، [بر خلافِ این آیات محکمات است]، من معنی آن را نمی‌دانم، ولی یقین دارم که خداوند، سخنِ متناقض نمی‌گوید؛ [که از یکطرف مشرکین را برای توجه و توسل به ملائکه و انبیا، مشرک و کافر بخواند و از سوی دیگر به ما بگوید که به انبیا و اولیا توجه کنیم]. نیز، رسول خداجچیزی نمی‌گوید که مخالف کلام خدا باشد [و ائمه شیعه هم چیزی که مخالف قرآن باشد بر زبان نیاوردند] این پاسخ، بسیار کوبنده است، ولی تنها کسانی آن را در‌می‌یابند که خداوند توفیقش را به ایشان داده باشد، پس این پاسخ را کم مگیر؛ همان طور که باری تعالی در آیه ۳۵ سوره فصّلت فرموده است:

﴿وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٖ

«و اين [خصلت] را جز كسانى كه شكيبا بوده‏اند نمى‏يابند و آن را جز صاحب بهره‏اى بزرگ نخواهد يافت».

اما پاسخِ مفصل، قطعاً دشمنان خدا و توحید، نسبت به دینی که پیامبران الهی مامور به ابلاغ آن بودند، اعتراضات بسیاری ابراز می‌کنند و بدین وسیله، مردم را از آن دور می‌کنند. برای مثال، می‌گویند:

«ما به خداوند متعال شرک نمی‌ورزیم، بلکه شهادت می‌دهیم که فقط اوست که خالق و رازق است و نفع و زیان می‌رساند و محمدج، پیامبر او، مالک نفع و ضرری برای خود نیست، چه برسد به دیگر بندگان خدا؛ ولی ما گناهکاریم و در عین حال، بندگان صالح، نزد خدا مقامی و آبرویی دارند، و ما به واسطۀ آنها از خدا نیاز‌های خود را می‌خواهیم».

در پاسخ به آنها - با همان چيزي كه ابتدا به آن اشاره شد- بگو: «كساني كه رسول خداجبا آنان جنگید، به آنچه بيان كردي اقرار مي‌كردند و اذعان مي‌داشتند كه بت‌هاي آنان هيچ چيزي را نمي‌توانند اداره كنند [و مدیر مدبر چیزی نیستند] بلكه می‌گفتند که آنها نزد خدا مقام و آبرویی دارند و شفیعان و واسطه‌های ما نزد خداوند هستند. آنگاه آنچه را خدا در کتابش ذکر کرده برای آنها قرائت کن [آیات ۸۴ تا ۸۶ سوره مؤمنون، آیات ۱۸ و ۲۰ سوره جن، آیه ۵۷ سوره اسراء، آیه ۳ سوره زمر، و آیات دیگری که قبلاً ذکر شد]».

پس اگر آن مشرک بگوید: «این آیات در حق بت‌پرستان نازل شده است. شما چگونه بندگان صالح و انبیا را در ردیف بت‌ها قرار می‌دهید؟» در پاسخش استدلال‌هایی را بیان کن که پیشتر بدانها اشاره شد. ممکن است که شخصِ مشرک بدین امر اقرار کند که کافران، ربوبیت خدا را به طور کامل قبول داشتند و از واسطه‌ها و شفیعان خود، چیزی غیر از میانجی‌گری و شفاعت نزد خدا نمی‌خواستند، اما قصد واقعیش این است که بدین وسیله، بین شفاعت طلبیِ خود و مشرکان ماقبلِ خود تمایز قایل شود. در این صورت به او بگو که گروهی، از کافران بت‌پرست بودند و گروهی دیگر، اولیای خدا را می‌خواندند. چنانچه در آیه ۵۷ سوره اسراء می‌فرماید:

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ وَيَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُۥٓ

«آن كسانى را كه ايشان مى‏خوانند [خود] به سوى پروردگارشان تقرب مى‏جويند [تا بدانند] كدام يك از آنها [به او] نزديكترند و به رحمت وى اميدوارند».

و بعضی از ایشان عیسی و مادرش (مریم) را می‌خواندند، و خداوند در ردّ ایشان، در آیه ۷۵ و ۷۶ سوره مائده فرمود:

﴿مَّا ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ وَأُمُّهُۥ صِدِّيقَةٞۖ كَانَا يَأۡكُلَانِ ٱلطَّعَامَۗ ٱنظُرۡ كَيۡفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ ثُمَّ ٱنظُرۡ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ ٧٥ قُلۡ أَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗاۚ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ٧٦

«مسيح پسر مريم جز پيامبرى نبود كه پيش از او [نيز] پيامبرانى آمده بودند و مادرش زنى بسيار راستگو بود. هر دو غذا مى‏خوردند، بنگر چگونه آيات [خود] را براى آنان توضيح مى‏دهيم، سپس ببين چگونه [از حقيقت] دور مى‏افتند. بگو: آيا غير از خدا چيزى را كه اختيار زيان و سود شما را ندارد مى‏پرستيد و حال آنكه خداوند شنواى داناست».

همچنین، آیه ۴۰ و۴۱ سوره سبأ:

﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَكۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ ٤١

«و [ياد كن] روزى را كه همه آنان را محشور مى‏كند آنگاه به فرشتگان مى‏فرمايد: آيا اينها بودند كه شما را مى‏پرستيدند؟ مى‏گويند: منزهى تو، سرپرست ما تويى، نه آنها بلكه جنيان را مى‏پرستيدند بيشترشان به آنها اعتقاد داشتند».

دربارۀ کسانی که عیسی و مادرش را می‌خواندند، در آیه ۱۱۶ سوره مائده آمده است:

﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالَ سُبۡحَٰنَكَ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أَقُولَ مَا لَيۡسَ لِي بِحَقٍّۚ إِن كُنتُ قُلۡتُهُۥ فَقَدۡ عَلِمۡتَهُۥۚ تَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِي وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِكَۚ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ ١١٦

«و [ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود: اى عيسى پسرِ مريم، آيا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستيد؟ گفت: منزهى تو، مرا نزيبد كه [درباره خويشتن] چيزى را كه حق من نيست بگويم. اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مى‏دانستى، آنچه در نفس من است تو مى‏دانى، و آنچه در ذات توست من نمى‏دانم چرا كه تو خود داناى رازهاى نهانى».

پس باید به مشرکین گفت که خداوند، هم کسانی را که به بت‌ها توجه داشتند، تکفیر کرده و هم آنانی را که به اولیا و بندگان صالح توجه داشتند و رسول خداجبا هر دو گروه جنگید[۲۳].

پس [اگر مشرکِ زمان ما] بگوید: «کفار از بندگان صالح حاجت می‌خواستند و من شهادت می‌دهم که نفع و ضرر و تدبیر از جانبِ خداست و از غیر خدا چیزی نمی‌خواهم، ولی من از ایشان امیدِ شفاعت دارم و می‌خواهم خدا ایشان را شفیع من گرداند»، در جواب او بگو که گفته کفار نیز همین بود، و آیه ۳ سوره زمر را برایش تلاوت کن:

﴿...وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ...

«... و كسانى كه به جاى او دوستانى براى خود گرفته‏اند [به اين بهانه كه] ما آنها را جز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك گردانند نمى‏پرستيم...».

و آیه ۱۸ سوره یونس را:

﴿... وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِ...

«... و مى‏گويند: اينها نزد خدا شفاعتگران ما هستند...».

این سه شبهه، که به همراه پاسخ‌هایشان ذکر شد، بزرگترین دلایلِ مخالفت ایشان با توحید است. پس چون دانستی که خدا در کتاب خود بطور واضح جواب آنان را بیان کرده و مفهوم این آیات را به طور کامل فهمیدی، خواهی دید که پاسخ گفتن به دیگر خرده‌گیری‌های آنان، آسان است[۲۴].

اگر مشرک بگوید: «ما عبادت نمی‌کنیم جز الله را و این گریه و زاری و خواندن صالحین، عبادت نیست». در جواب او سئوال کن: «تو اقرار داری که خداوند بر تو اخلاص در عبادت را واجب کرده و حق او بر تو این است که خالصانه عبادتش کنی؟» اگر پذیرفت، از او بخواه تا اخلاص در عبادت را توضیح دهد. پس اگر او عبادت و انواع آن را نمی‌دانست، تو باید برایش بیان کنی؛ بگو خدا در آیه ۵۵ سوره اعراف فرموده:

﴿ٱدۡعُواْ رَبَّكُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡيَةً...

«پروردگار خود را به زارى و نهانى بخوانيد...».

چون این آیه را برایش خواندی، بپرس: «آیا دعا (که به معنیِ خواندن است) عبادت محسوب می‌شود یا خیر؟» پس به ناچار خواهد گفت: »بلی، دعا مغزِ عبادت است». پس به او بگو: »چون اقرار کردی که دعا کردن عبادت است، و دعا چیزی نیست مگر خواندنِ خداوند مهربان در روز و شب، در حالی که از عذابش بیم داری و به رحمتش امید، آنگاه پیامبر یا شخص دیگری را در این زاری و حاجت‌خواهی دخیل نمودی، پس غیر خدا را خوانده و در این خواندنِ خدا شرک (و شریک) آورده‌ای». او ناچار می‌گوید: «بلی». پس به او بگو: اگر خواستی به آیه ۲ سوره کوثر:

﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ

«پس براى پروردگارت نماز گزار و قربانى كن».

عمل کنی و برای اطاعت خدا حیوانی را نحر و یا ذبح کنی، آیا این کار، عبادت است، ناچار می‌گوید: «بلی». پس بگو: «اگر همان حیوان را برای پیامبر، یا جنی و یا شخصِ دیگری ذبح کردی، آیا در این عبادت، غیر خدا را شریک کرده‌ای؟» ناچار است که بگوید: «بلی». نیز بگو: «مشرکین، که قرآن در میانِ ایشان نازل شده آیا ملائکه یا صالحین مانند لات، یَغوث و یَعوق را عبادت می‌کردند یا خیر؟» ناچار است که بگوید: «بلی». پس به او بگو: «مگر عبادت مشرکین نسبت به ملائکه و صالحین جز در دعا و ذبح و توسل بود؛ و گرنه ایشان اقرار داشتند که بندگان صالح در تحت قدرت خدای هستند و خداوند متعال، امور [آنها و جهان] را تدبير مي‌كند، اما مشرکان، برای کسب توجه، آبرو و شفاعت، صالحین را می‌خواندند، و این امری آشکار است».

***

پس [اگر این مشرک زمان ما] بگوید: «آیا شفاعت رسول خداجرا انکار می‌کنی، و از آن روي مي‌گرداني؟» بگو: «من منکر نیستم و از آن دوری نمی‌کنم، بلکه ایشان شافع مشفع است، و من امید شفاعت او را [در روز قیامت] دارم، و لیکن شفاعت تمامش به اختیار خداست»؛ چنانچه در آیه ۴۴ سوره زمر فرمود:

﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ...

«بگو: شفاعت‏يكسره از آن خداست ...».

و شفاعتی برای احدی نیست، مگر پس از اجازه و ارادۀ خدا؛ چنانچه در آیه ۲۵۵ بقره فرموده:

﴿... مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦ ...

«كيست آن كس كه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند».

و رسول خداجدر حق هیچ کس شفاعت نمی‌کند، مگر پس از اذن خدا دربارۀ او؛ چنانچه در آیه ۲۸ سوره انبیاء فرموده:

﴿... وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ...

«... و جز براى كسى كه [خدا] رضايت دهد شفاعت نمى‏كنند ...».

و پروردگار بزرگ، به جز به توحیدِ بندگانش راضی نمی‌گردد، چنانکه در آیه ۸۵ سوره آل‌عمران فرموده:

﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ

«و هر كه جز اسلام دينى [ديگر] جويد هرگز از وى پذيرفته نشود و وى در آخرت از زيانكاران است».

حال كه شفاعت، تماماً، مخصوص خدا بوده و شفاعتی روی نخواهد داد، مگر پس از اجازه او، و پیامبرجو غیر پیامبر تا خدا دربارۀ کسی اجازه ندهد برایش شفاعت نمی‌کنند، و خدا اجازه نمی‌هد، مگر برای کسی که موحد باشد. پس از خدا شفاعت بطلب و او را چنین بخوان: «خداوندا، مرا از شفاعتِ او محروم نگردان؛ خدایا، شفاعت او را در حق من بپذیر» و دعاهایی از این قبیل.

****

پس [اگر مشرک زمان ما] بگوید: «شفاعت به پیامبر عطا شده و من از آنچه خدا به او عطا نموده، از او می‌طلبم». بگو: «اگر آن خدایی که به او شفاعت عطا کرده قبول داری، همان خدا تو را از خواندنِ رسول [به عنوانِ شفیع] نهی کرده، پس در صورتی که خداوند متعال را به دعا مي‌خواني كه پيامبرش در مورد تو شفاعت كند، از اين سخن او نیز پيروي كن كه و در آیه ۱۸ سوره جن فرموده:

﴿... فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا« ... پس هيچ كس را با خدا مخوانيد».

نیز بگو: به جز پیامبرج، حتی به ملائکه و صالحان و اولیای خدا هم حق شفاعت عطا شده است. آیا می‌گویی چون خدا به ایشان شفاعت عطا کرده، می‌توانیم خواسته‌هایمان را از ایشان بطلبیم؟ پس اگر چنین بگویی، به پرستش صالحان روی آورده‌ای، و این، همان عبادتی که خدا مذمت کرده و شرک خوانده است؛ و اگر بگویی خیر، پس سخنت را در این مورد که خداوند حق شفاعت را به او عطا نموده و از آنچه خدا عطا کرده می‌طلبم، باطل کرده‌ای[۲۵]».

***

اگر بگوید: «من هرگز به خدا شرک نمی‌آورم، ولی توجه و التجا به صالحین شرک نیست»، به او بگو: «چون تو اقرار داری که خداوند شرک را حرام کرده و حرمت آن، از زنا بزرگتر است، و آن را نمی‌آمرزد و آن چیزی که خدا حرام کرده و نمی‌آمرزد، چیست؟» حقيقت آن است كه او آن را درك نمي‌كند و نمي‌داند كه چيست. پس به او بگو: «چگونه خود را از شرک بیزار می‌دانی در حالی که آن را نمی‌شناسی، و از آن سؤال هم نمي‌كني و نمي‌خواهي آن را بشناسي؟ آیا فکر می‌کنی که خداوند چیزی را بر ما حرام کرده و گفته که آن را نمی‌بخشد ولی درباره‌اش برای ما توضیح نداده است؟»

پس اگر بگوید: «شرک، عبادت بت‌هاست و ما بت‌پرست نیستیم»، بگو: «معنی بت‌پرستی چیست؟ و آیا گمان می‌کنی که بت‌پرستان این چوب‌ها و سنگ‌ها را خالق و رازق و مدبر خود می‌دانستند؟ نه! قرآن می‌گوید که چنین نبودند[۲۶]».

اگر [مشرک زمان ما] بگوید: «بت‌پرست، کسی است که به سنگ، چوب یا بنایِ روی قبر توجه کند، به آنها توسل جوید، آنان را بخواند و برایشان ذبح کند؛ به این امید که به خاطر این کارها، به خدا نزدیکتر شود و یا خدا به برکت آنها بلا از او دفع کند». بگو: «راست گفتی، کار شما نیز بر سر قبرها همین است، مانند کار بت‌پرستان! باید به او گفت: «اینکه تو می‌گویی" شرک، [همان] عبادت بت‌ها است"، آیا مقصود تو این است که شرک، منحصر به همین است و اعتماد بر مردگانِ صالح و خواندن آنان جزء شرک نیست؟ اگر نظر تو این است، خداوند این سخن را در قرآن رد کرده و این کارها را در زمرۀ شرک آورده و هر کسی را که بدان چنگ زند و به ملائکه، عیسی [و امامان و امام‌زادگان] و سایر صالحین تمسک جوید، کافر دانسته است».

پس چاره‌ای نیست جز آنکه اقرار کند که: «هر کس در عبادت خدا یکی از بندگان را شریک کند، مبتلا به همان شرکی شده است که در قرآن ذکر شده است»؛ و منظور ما نیز همین است.

رازِ مسئله در این است که او نمی‌داند شرک چیست. پس هر گاه گفت: «من مشرک نیستم»، بگو: «برایم تفسیر کن که شرک به الله چیست». پس اگر گفت: «منظور از آن، پرستش بت‌هاست»، بگو: «برایم تفسیر کن که معنی پرستش بت‌ها چیست». پس اگر گفت: «من جز خدای یکتا را عبادت نمی‌کنم»، بگو: «عبادت خدای یکتا را برایم تفسیر کن». پس اگر طبق قرآن تفسیر کرد، که منظور ما نیز همین است، و اگر مفهومِ شرک را (طبق تعریف قرآن) نشناخت، چگونه ادعا چیزی را می‌کند، که نمی‌داند.

اگر معنی دیگری برای شرک گفت، تو آیات قرآن را برایش بخوان، آیاتِ گویایی که در معنی شرک آمده و منظور از آن، همان شرکی است که زمان ما دقیقاً انجام می‌دهند و عبادتِ خدای یکتایِ بی‌شریک، همان است كه آن را بر ما ناپسند مي‌انگارند و در مورد آن داد و فریاد مي‌كنند؛ همان‌طور که در گذشته، برادرانشان [یعنی گمراهانِ دورۀ جاهلیت] نيز فریاد می‌کشیدند و می‌گفتند:

﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ]ص:۵ [

«آيا خدايان [متعدد] را خداى واحدى قرار داده اين واقعا چيز عجيبى است»[۲۷].

ممکن است بگوید:«آنها به خاطر خواندن انبیا و فرشتگان الهی کافر نشدند، بلکه کفر آنها به خاطر آن بود که می‌گفتند فرشتگان، دخترهای خدا هستند، ولی ما نمی‌گوییم که عبدالقادر [یا فلان امام یا امام‌زاده]، پسرِ خداست».

پاسخ او این است که نسبت دادنِ فرزند به خداوند متعال، کفرِ جداگانه‌ای است، چرا که در آیات ۱ و ۲ سوره اخلاص فرموده است:

﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢

«بگو: اوست‏خداى يگانه .خداى بی‌نیاز [که همه نیازمند او هستند]»

و یگانه‌ای است که هیچ کس مانند او نیست. منظور از صمد، بی‌نیازی در احتیاجات و خواسته‌هاست. پس هر کس که در این مورد تردید کند، کفر ورزیده است، حتی اگر درباره خودِ سوره شک نداشته باشد. پروردگار متعال در آیه ۹۱ سوره مومنون می‌فرماید:

﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍ...

«خدا فرزندى اختيار نكرده و با او معبودى [ديگر] نيست...».

بنابر آنچه که گفته شد، بین این دو نوع باورِ کفر‌آمیز باید تمایز گذاشت، و هر یک را کفرِ جداگانه‌ای به حساب آورد، چرا که در آیه ۱۰۰ سورۀ انعام می‌خوانیم:

﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ ٱلۡجِنَّ وَخَلَقَهُمۡۖ وَخَرَقُواْ لَهُۥ بَنِينَ وَبَنَٰتِۢ بِغَيۡرِ عِلۡمٖ

«و براى خدا شريكانى از جن قرار دادند با اينكه خدا آنها را خلق كرده است و براى او بى‌هيچ دانشى پسران و دخترانى تراشيدند».

پس باید بین این دو نوع، تمایز قائل شوی.

دلیل دیگر بر این گفته، آن است که کسانی که به وسیله خواندن [و شفیع قرار دادن] «لات»، کافر شدند، او را پسر خدا نمی‌دانستند، هر چند که فرد صالح و درستکاری بود. حتی کسانی که به خاطر پرستش جن‌ها کافر شدند، آنها را فرزندان خدا نمی‌دانستند.

به همین صورت، تمام علمای مذاهب چهارگانۀ اهل سنت، در بخش «بیان حکم مرتد» بر این تصریح نموده‌اند که هر گاه مسلمانی گمان کند که خداوند، صاحب فرزند است، مرتد، و از دین خارج شده است. ایشان، میان این دو نوع کفر، تمایز قایل شده‌اند و این موضوع، در نهایت شفافیت بیان شده است.

اما اگر آیه ۶۲ سوره یونس را بخواند که:

﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ

«آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مى‏شوند».

بگو: «بلی، این سخنِ حقی است، اما آنها را نباید پرستش کرد. ما هم فقط می‌گوییم نباید آنها را در کنار خدا عبادت نمود؛ ولی واجب است که آنها را دوست بداری و از ایشان پیروی کنی و به کرامت و بزرگواریشان معترف باشی؛ چرا که فقط گمراهان و بدعتگذاران هستند که منکر کرامت‌های [بندگان صالح و] اولیای پروردگار هستند. دین خدا میان این دو گروه قرار گرفته و هدایتی است در بینِ دو گمراهی و راهِ حقّی است در بینِ دو راه باطل».

پس دیدیم چیزی که مشرکانِ زمان ما آن را اعتقاد بزرگ می‌نامند، همان شرکی است که قرآن درباره‌اش سخن گفته و پیامبر گرامی اسلام به خاطر [از بین بردنِ] آن با مشرکان جنگید.

***

بدان که شرک پيشينيان (که در دوره جاهلیت بود) به چند دلیل، خفیف‌تر از شرک زمان ماست: نخست اینکه، مشرکان قدیم، فرشتگان، اولیا و بت‌ها را با خدا شریک نمی‌کردند و آنها را نمی‌خواندند، مگر در حال آسايش و فراخي. اما در شدت و سختی - چنانکه پیشتر نیز گفته شد- خالصانه خدا را می‌خواندند. این موضوع، در بسیاری از آیات بیان شده است؛ مانند آیۀ ۶۷ سوره اسراء:

﴿وَإِذَا مَسَّكُمُ ٱلضُّرُّ فِي ٱلۡبَحۡرِ ضَلَّ مَن تَدۡعُونَ إِلَّآ إِيَّاهُۖ فَلَمَّا نَجَّىٰكُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ أَعۡرَضۡتُمۡۚ وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ كَفُورًا

«و زمانی که در دریا سختی و آسیبی به شما رسد، هر که را جز او می‌خوانید ناپدید و گم می‌شود [و او را فراموش می‌کنید]؛ اما هنگامی که شما را به خشکی نجات دهد، [از خدا] روی می‌گردانید؛ و انسان، بسیار ناسپاس است!».

یا در آیه ۴۰ و ۴۱ سوره انعام:

﴿قُلۡ أَرَءَيۡتَكُمۡ إِنۡ أَتَىٰكُمۡ عَذَابُ ٱللَّهِ أَوۡ أَتَتۡكُمُ ٱلسَّاعَةُ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ تَدۡعُونَ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٤٠ بَلۡ إِيَّاهُ تَدۡعُونَ فَيَكۡشِفُ مَا تَدۡعُونَ إِلَيۡهِ إِن شَآءَ وَتَنسَوۡنَ مَا تُشۡرِكُونَ ٤١

«بگو: به نظر شما اگر عذاب خدا شما را دررسد يا رستاخيز شما را دريابد اگر راستگوييد كسى غير از خدا را مى‏خوانيد. [نه] بلكه تنها او را مى‏خوانيد و اگر او بخواهد رنج و بلا را از شما دور مى‏گرداند و آنچه را شريك [او] مى‏گردانيد فراموش مى‏كنيد».

نیز، در آیه ۸ سوره زمر:

﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ضُرّٞ دَعَا رَبَّهُۥ مُنِيبًا إِلَيۡهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُۥ نِعۡمَةٗ مِّنۡهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدۡعُوٓاْ إِلَيۡهِ مِن قَبۡلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادٗا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِۦ

«و چون به انسان آسيبى رسد پروردگارش را در حالى كه به سوى او بازگشت‏كننده است مى‏خواند سپس چون او را از جانب خود نعمتى عطا كند آن [مصيبتى] را كه در رفع آن پيشتر به درگاه او دعا مى‏كرد، فراموش مى‏نمايد و براى خدا همتايانى قرار مى‏دهد تا [خود و ديگران را] از راه او گمراه گرداند».

و همچنین آیه ۳۲ سوره لقمان:

﴿وَإِذَا غَشِيَهُم مَّوۡجٞ كَٱلظُّلَلِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ فَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞۚ وَمَا يَجۡحَدُ بِ‍َٔايَٰتِنَآ إِلَّا كُلُّ خَتَّارٖ كَفُورٖ ٣٢

«و چون موجى كوه‏آسا آنان را فرا گيرد خدا را بخوانند و اعتقاد [خود] را براى او خالص گردانند و[لى] چون نجاتشان داد و به خشكى رساند برخى از آنان ميانه‏رو هستند و نشانه‏هاى ما را جز هر خائن ناسپاسگزارى انكار نمى‏كند».

بار دیگر بر این موضوع تاکید می‌شود که خالق متعال در قرآن تصریح نموده که مشرکانی که رسول خداجبا آنان جنگید، کسانی بودند که خدا را می‌خواندند و فقط در هنگامِ آسايش و فراخي بود که به غیر خدا توجه داشتند، اما در شدت و سختی، غیرِ خدا را نمی‌خواندند، بلکه خدای یگانه و بی‌شریک را ندا داده و بزرگان خود را فراموش می‌کردند. [ولی مشرکین زمان ما، در هر حال، شرکشان دائم است؛ چه شدت و چه راحتی][۲۸]. اکنون تفاوت میان شرک مردمانِ زمان ما و مشرکان دورۀ جاهلیت آشکار شد.

کجاست کسی که از اعماق وجود، این مسئله را بفهمد و از شرک توبه کند؟!

مشرکان قدیم، در کنار خدا، ملائکه و مردم درستکار و یا پیامبران و درختان و سنگ‌هایی را که مطیع تکوینی خدا بوده و اهل عصیان نیستند، می‌خواندند و عبادت می‌کردند، ولی بسیاری از کسانی که مشرکین زمان ما می‌خوانند، از جمله فاسدترینِ مردم بوده و مرتکب زنا و دزدی و ترک نماز و مانند اینها می‌شوند. صد البته، کسی که به افراد درستکار یا سنگ و چوب باور داشته باشد، شرکش به مراتب سبک‌تر از کسی است که به [کرامت و شفاعت] شخصی ایمان دارد که نادرستی و فساد را در او می‌بیند، ولی باز هم بر سخنش پافشاری می‌کند [و آن شخص را بزرگ می‌پندارد].

***

حال که به تحقیق دانستی، کسانی که رسول خداجبا آنان جنگید، عقل‌هاشان بهتر و شرکشان از مشرکان زمان ما سبک‌تر بود، پس بدان که اینان شبهه‌ای وارد می‌کنند که از بزگترین شبهه‌های ایشان است پس آن را با جوابش فراگیر:

می‌گویند: آن مشرکین که آیات قرآن در تخطئه ایشان نازل شده، "لا‌إله‌إلاالله" نمی‌گفتند، رسول خداج، روز قیامت و قرآن را تکذیب می‌کردند و آن را سحر می‌خواندند. ما به توحید و رسالت محمدجشهادت می‌دهیم، قرآن را تصدیق می‌کنیم، به قیامت ایمان آورده‌ایم، نماز خوانده و روزه می‌گیریم؛ چگونه ما را در کنار آنان قرار می‌دهید؟

جواب این است که بین علمای مسلمین اختلافی نیست که اگر شخصی پیامبر خدا را در امری تصدیق و در امر دیگر تکذیب کند، کافر بوده و وارد اسلام نشده است[۲۹]؛ به همین شکل، کسی که به بخش‌هایی از قرآن ایمان آورد و دیگر بخش‌ها را انکار کند، مشمولِ همین حکم می‌شود؛ یا کسی که به توحید اقرار و نماز را انکار کند؛ یا کسی که به توحید و وجوبِ نماز اقرار ولی وجوب زکات را انکار نماید؛ یا آنکه همه اینها را بپذیرد، ولی روزه یا حج را انکار کند. چون در زمان پيامبرج، بعضی مردم از حج کردن ابا ورزیدند، خداوند متعال در موردشان در آیه ۹۷ سوره آل عمران چنين فرمود:

﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ

«و براى خدا، حج خانه [کعبه]، بر عهده مردم است؛ [البته بر] كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد. و هر كه كفر ورزد، يقيناً خداوند از جهانيان بى‌نياز است».

هركس به تمام اينها اقرار كند و قیامت را انكار نمايد به اجماع [علماي اسلام] كافر مي‌شود و خون و مالش حلال مي‌گردد؛ همانطور كه خداوند متعال در آیه ۱۵۰و۱۵۱ سوره نساء مي‌فرمايد:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَكۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا ١٥٠أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗا

«كسانى كه به خدا و پيامبرانش كفر مى‏ورزند و مى‏خواهند ميان خدا و پيامبران او جدايى اندازند و مى‏گويند: ما به بعضى ايمان داريم و بعضى را انكار مى‏كنيم، و مى‏خواهند ميان اين [دو] راهى براى خود اختيار كنند. آنان در حقيقت كافرند».

خداوند در قرآن، صریحاً کسی را که به بخشی از اسلام ایمان آورده و بخش دیگر را نپذیرد، کافر خوانده است. [با این پاسخ]، می‌توان اين شبهه را برطرف نمود. و البته اين شبهه را عده‌اي از مردمان سرزمينِ «احساء» در نامه‌اي كه به سوي ما ارسال كرده بودند، ذكر كرده‌اند.

همچنين گفته مي‌شود: «اگر تو به اين اذعان داري كه هرکس که رسول خداجرا در همه چیز تصدیق و مثلاً وجوب نماز را انکار کند، طبق اجماع علما، کافر است و همچنين هرگاه او به همه چيز اقرار كند، بجز قیامت، و نیز اگر واجب بودن روزه‌ رمضان را انكار كند، و همه چیز را تصدیق نماید، بازهم کافر است». در اين مورد، مذاهب اسلامی هیچ اختلافی ندارند [و همه بر کفر آن اجماع دارند]، زيرا همانطور كه پيش از اين ذكر كرديم، قرآن خود به بيان آن پرداخته است.

لذا درمی‌یابیم که توحید، بزرگترین فریضه و امر مهمی است که رسول خداجپیام‌آور آن بوده، و بزرگتر از نماز، روزه و حج است. پس چگونه اگر کسی به تمام احکام خدا ایمان آورده و عمل کند، اما یکی از این امور را منکر شود، کافر است، ولی اگر توحید را، که دین انبیا و رسل است انکار کند کافر نمی‌شود؟ سبحان الله! اين جهالت چقدر اعجاب انگيز است!

***

به او گفته می‌شود: «اصحاب رسول خداجبا طایفه مرتدّین بنی‌حنیفه جنگیدند، در حالی که آنان در حضور پيامبرجمسلمان شده بودند؛ شهادتین می‌گفتند؛ اذان می‌گفتند و نماز می‌خواندند». اگر پاسخ دهد: «برای اینکه آنان مسیلمه کذاب را پیامبر می‌دانستند»، بگو: «منظور من هم همین است؛ یعنی هرگاه شخصي، مردي را به مقام نبوت پیامبرجبرساند، كافر شده و مال و جانش حلال مي‌گردد و نماز و شهادتین او فایده ندارد، چرا آنکه پیامبر یا یکی از اصحاب، [یا ائمه و امامزادگان]، یا «شمسان» و «یوسف»[۳۰]را در مرتبه و مقام خدای متعال برساند، کافر به حساب نمی‌آید؟» پاك و منزه است الله، و او چقدر عظيم الشأن است!

﴿كَذَٰلِكَ يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ[روم: ۵۹[.

«اينگونه خدا بر دل‌هاى كسانى كه نمى‏دانند مُهر مى‏نهد».

****

کسانی که علی‌بن ابیطالب÷[۳۱]با آنان جنگید، همگی مدعی اسلام بودند؛ از اصحاب او به شمار می‌آمدند و علم را از صحابه رسول خداجفراگرفته بودند، اما عقیده‌شان درباره علی÷مانند اعتقادی بود که مشرکان نسبت به یوسف و شمسان دارند. اما چرا اصحابِ پیامبر بر کفر و قتل ایشان اتفاق نظر داشتند؟ آیا گمان می‌کنید صحابه رسول، مسلمانان را بدون دلیل تکفیر می‌کردند؟ یا بر این باورید که اعتقاد و غلوِ در باره تاج، [قبر و صاحب قبر] و مانند آن ضرر ندارد و فقط غلو درباره علی‌بن ابیطالب÷موجب کفر است؟

***

طایفه بنی‌عبید قداح، که در زمان بنی‌عباس بر مغرب و مصر تسلط یافتند، همگی به توحید و رسالت محمدجشهادت داده بودند؛ ادعای اسلام می‌کردند و نماز جمعه و جماعت می‌خواندند. همينكه مخالفت با شريعت - خفیف‌تر از آنچه كه در زمان ما وجود دارد- را از خود بروز دادند، تمام علما بر کفر ایشان اجماع کردند؛ جنگ با آنان را واجب شمردند؛ سرزمینشان را دارالحرب [= رزمگاه] اعلام کردند؛ آنگاه مسلمین با آنان جنگیدند [دستشان را کوتاه کرده و مردم را نجات دادند] و سرزمين‌هاي اسلامی را كه در اختيار داشتند، از آنها پس گرفتند.

به علاوه، اگر تنها دلیلِ کفر مشرکان پیشین، آن بود که آنها برای خداوند بزرگ شریک قائل شدند؛ فرستاده‌ او را تکذیب نمودند و حقانیت کلام الله و روز قیامت را نپذیرفتند، پس معنایِ بخشی که علمای مسلمین [در کتاب‌های خود] با عنوان «باب حکم مرتد» ذکر کرده‌اند، چیست؟

منظور از مرتد، مسلمانی است که بعد از گرایش به اسلام، کافر شود. دانشمندان انواع زيادي [از دلایل ارتداد] را بيان كرده‌اند كه هر نوعي از آن موجب كافر شدن و حلال گشتن خون و مال شخص مي‌گردد؛ حتی چيزهايي را كه در نزد فاعل آن، كوچك و ناچيز جلوه مي‌كند، موجب کفر و ارتداد معرفی کرده‌اند؛ مانند اینکه سخنی را بر زبان بیاورد، هر چند که در دل بدان ایمان نداشته باشد، یا کلامی را از روی شوخی و بازی بگوید. خدا در آیه ۷۴ سوره توبه درباره برخی فرموده:

﴿يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدۡ قَالُواْ كَلِمَةَ ٱلۡكُفۡرِ وَكَفَرُواْ بَعۡدَ إِسۡلَٰمِهِمۡ...

«به خدا سوگند مى‏خورند كه [سخن ناروا] نگفته‏اند در حالى كه قطعا سخن كفر گفته و پس از اسلام آوردنشان كفر ورزيده‏اند ...»

و آنان را بواسطه گفتنِ یک کلمه، تکفیر نموده است؛ با وجود اینکه، ایشان در زمان رسول خداجبودند؛ همراه او جهاد می‌کردند؛ نماز ‌می‌خواندند؛ زکات می‌دادند؛ حج می‌کردند و به توحید شهادت می‌دادند.

همچنین، کسان دیگری که خدا در حق ایشان در آیه ۶۵ و ۶۶ سوره توبه فرموده است:

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ ٦٥ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ...

«و اگر از ايشان بپرسى مسلّماً خواهند گفت: ما فقط شوخى و بازى مى‏كرديم بگو آيا خدا و آيات او و پيامبرش را ريشخند مى‏كرديد. عذر نياوريد شما بعد از ايمانتان كافر شده‏ايد ...».

پس اینان که خدا صریحاً کافرشان دانسته است، بعد از ایمان آوردن و همراهی با رسول خداجدر جهاد، در غزوه تبوک، سخنی به مزاح گفتند و خداوند آنان را کافر خواند. حال در این شُبهه [که مشرکین زمان ما وارد می‌کنند] تأمل کن که می‌گویند: «شما مسلمین را تکفیر می‌کنید، یعنی مردمی را که شهادتین گفته، نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرند». پس در جوابشان دقت و تأمل کن که همانا از سودمندترین مطالبِ این کتاب است.

دلیل دیگری بر گفتار فوق، حکایتی است که خداوند درباره بنی‌اسراییل آورده، که گروهی از اهل علم و درستکاری بودند و چنانکه در آیه ۱۳۸ سوره اعراف آمده است، به موسی÷گفتند:

﴿...يَٰمُوسَى ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞ...

«... گفتند: اى موسى، همان گونه كه براى آنان خدايانى است براى ما [نيز] خدايى قرار ده...».

و سخن اشخاصي از اصحاب [كه به پيامبرجگفتند] براي ما «ذات انواط»[۳۲]قرار بده. رسول اللهجقسم ياد كرد كه اين خواسته، شبيه همان سخن بني اسرائيل است كه به موسي گفتند: ﴿ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا.

ولی مشرکان [زمان ما] شبهه‌ای را در این ماجرا وارد می‌کنند، بدین صورت که می‌گویند: «بنی‌اسراییل، که چنین سخنی گفتند [و چنین درخواست مشرکانه‌ای کردند] کافر نشدند، همچنین کسانی که به رسول خداجگفتند: "برای ما نیز مانند اینان ذات انواط قرار بده"، کافر نشدند [پس چگونه است که ما به خاطر اعتقادمان که شبیه آنهاست کافر شد‌ه‌ایم؟]» جواب این است که: «بنی‌اسراییل و كساني كه اين درخواست را از رسول خداجنمودند، آن را عملی نکردند، که اگر چنین می‌کردند، قطعاً کافر می‌شدند».

همچنين، هيچ اختلافي در اين نيست که كسانی كه پيامبر جایشان را از اين كار نهي فرمود، اگر به فرمانش عمل نمي‌كردند و بعد از نهي او، ذات انواط براي خويش برمي‌گزيدند، كافر مي‌شدند، و اصل مسئله نيز همين است.

این قصه به ما می‌فهماند که گاهی شخص مسلمان، یا دانشمند [و یا حتی کل جهان اسلام] دچار انواع مختلف شرک می‌شوند، در حالی که خود نمی‌دانند. لذا باید این مسایل را به خوبی فراگرفت و از به زبان آوردن چنین کلماتی احتراز کرد، زیرا این گفتارِ جاهلانه، که ما توحید را درک کرده‌ایم، از بزرگترین نادانی‌ها و فریب‌های شیطان است.

از این حکایت‌ها درمی‌یابیم که هر گاه مسلمانی از روی نادانی و بی‌خبری، سخن کافران را تکرار کند، باید او را آگاه نمود. پس اگر بلافاصله توبه کند، کافر نمی‌شود، همانگونه که بنی‌اسرائیل و کسانی که از رسول خداجدرخواست کردند، چنین کردند. اما در مورد داستان ذات انواط، اگرچه رسول خداجاین اشخاص را [به خاطر درخواستشان] تکفیر نکرد، اما به درشتی و غلظت با ایشان سخن گفت و آنان متنبه شده و به شرک وارد نشدند؛ ما نیز باید چنین باشیم.

***

مشرکان [زمان ما] شبهه دیگر‌ی وارد می‌کنند و می‌گویند: «رسول خداجاین کار اسامه را که گوینده لا‌إله‌إلاالله را [در اطراف فدک] به قتل رسانده بود، نادرست دانست [و پرسید: «آیا او را پس از گفتن شهادتین کُشتی؟»] خود حضرت می‌فرمود: "من مأمورم با مردم بجنگم تا لا‌إله‌إلاالله بگویند". احادیث دیگری نیز وارد شده مبنی بر اینکه در مورد گوینده‌ی لا‌إله‌إلاالله دست نگه ‌داشت. [پس چگونه ما را مورد حمله قرار می‌دهید]». منظور این نادانان این است که هر کس این کلمات را گفت، نباید تکفیر و کشته شود، هر چند که هر عملی از او سر زند.

در پاسخ این غافلان باید گفت: «واضح است رسول خداجبا یهودیان جنگید و ایشان را اسیر نمود، با اینکه ایشان لا‌إله‌إلاالله می‌گفتند. اصحاب رسولجبا طایفه بنی‌حنیفه جنگیدند با اینکه ایشان شهادتین گفته و نماز و روزه برپا می‌داشتند و مدعی اسلام بودند و همچنین، علی‌بن‌ابیطالب عده‌ای را که مدعی اسلام بودند به آتش سوزانید».

این جاهلان، خود قبول دارند که هر کس منکر قیامت شود، کافر شده و باید کشته شود، هر چند که لا‌إله‌إلاالله بگوید و یا هر کس یکی از ارکان اسلام را انکار کند، کافر شده و کشته می‌شود. دانستیم وقتی که شخصی یکی از فروع را انکار کند، گفتنِ کلمه توحید (لا إله إلا الله) باعث رهایی و نجاتش نمی‌شود. پس چگونه ممکن است که کسی اصل و اساس دین پیامبران، یعنی توحید را انکار می‌کند، گفتن لا إله إلا الله موجب نجاتش گردد؟ هرگز چنین نیست، ولی دشمنان خدا معنی این احادیث را نفهمیدند.

اما اسامه مردی را کشته بود که مدعی اسلام بود و او گمان می‌کرد که اسلام آوردنش، از روی ترس بر جان و مالش بوده و حقیقت نداشته است. هر کس به اسلام اقرار کند، واجب است از تعرض به او خودداری شود، تا معلوم شود آیا چیزی مخالف اسلام انجام می‌دهد یا خیر.

خداوند متعال در این مورد در آیه ۹۴ سوره نساء می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا...

«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، چون در راه خدا سفر مى‏كنيد [خوب] رسيدگى كنيد و به كسى كه نزد شما [اظهار] اسلام مى‏كند مگوييد تو مؤمن نيستى...».

پس این آیه دلالت بر این دارد که باید از تعرض به کسی که مدعی اسلام است، خودداری نمود تا حقیقت حال او معلوم شود. اگر چیزی مخالف اسلام از او ظاهر شد، کشته می‌شود، زیرا خدا فرموده تفحص و تبیین کنید و اگر بنا بود اصلاً [در نتیجه ارتداد یا اِلحادش] کشته نشود، دیگر نیازی به کشف حقیقت نبود.

و همچنین است معنی احادیث دیگر که هر کس اظهار توحید و اسلام کرد نباید متعرض او شوند، مگر وقتی که از او چیزی ظاهر شود، که در تضاد با اسلام او باشد. دلیل این ادعا آن است که رسول خداجبا اینکه به اسامه خرده گرفته بود که «آیا پس از گفتن لا إله إلا الله او را کُشتی؟» و همواره می‌فرمود: «من مأمورم با مردم بجنگم تا کلمه توحید بگویند»، خود درباره خوارج فرمود: «هر جا ایشان را دیدید، بکشید و اگر من ایشان را ببینم مانند قتل قوم عاد، ایشان را می‌کشم». آن بزرگوار این سخنان را در حالی بیان می‌نمود که خوارج از تمام مردم عابدتر بوده و تسبیح پروردگار می‌گفتند؛ حتی اصحاب رسولج، نماز و عبادت خود را در مقایسه با ایشان کوچک می‌شمردند. آنان دانسته‌های دینی خود را از اصحاب رسولجفرا گرفته بودند، اما هنگامی که به مخالفت با شریعت برخاستند، کلمه توحید و عبادت‌های زیادشان، سودی برایشان نداشت و به حالشان مفید واقع نشد. همین نکته، در مورد یهودیان و افراد قبیله حنیفه [که احوالشان پیشتر گفته شد] نیز صدق می‌کند.

هنگامی که مردی به رسول خداجخبر داد که قبیله بنی‌مُصطَلَق از پرداخت زکات خودداری نموده‌اند، خواست که با آنان بجنگد، آیه ۶ سوره حجرات نازل شد:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ...

«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، اگر فاسقى برايتان خبرى آورد [خبرش را] بررسی و تحقیق کنید...».

و آن شخصِ خبر دهنده، بر ایشان دروغ بسته بود.

پس تمامي اينها به اين امر دلالت مي‌كند كه مقصودِ رسول خدا جدر احاديثي كه به آن احتجاج مي‌كنند، همان چيزي است كه ما بيان كرديم.

* * *

[مشرکان زمان ما] شبهه دیگری مطرح کرده و می‌گویند: «رسول خداجفرموده است که روز قیامت، مردم به آدم، سپس به نوح، سپس به ابراهیم، سپس به موسی و عیسی استغاثه (و درخواست کمک) می‌کنند، اما همه از فریادرسی عذر می‌جویند تا به رسول خداجمی‌رسد». آنان با اشاره به روایت فوق، می‌گویند که این خبر، دلیلی است که استغاثه و کمک‌خواهی از غیر خدا، شرک نیست.

در جواب می‌گوئیم: «منزه است خدایی که بر دل دشمنان خود مُهر زده، [تا هدایت نشوند] ما منکر استغاثه و فریادرسی از مخلوق نیستیم. اگر مخلوق، حاضر باشد و تواناییِ انجام آن کار را داشته باشد، همانگونه که خداوند در آیه ۱۵ سوره قصص، در قصه حضرت موسی÷فرموده:

﴿... فَٱسۡتَغَٰثَهُ ٱلَّذِي مِن شِيعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِي مِنۡ عَدُوِّهِۦ ...

«...آن كس كه از پيروانش بود بر ضد كسى كه دشمن وى بود از او يارى خواست ...».

انسان نیز در جنگ از یاران و هم‌رزمان خود کمک می‌خواهد[۳۳]. آنچه که ما نادرست می‌دانیم، کمک‌خواهی و استغاثه‌ای است که با نام و هدفِ عبادت نزد قبور اولیا و در غیبت ایشان و در اموری انجام می‌گیرد که اولیای خدا اختیاری در آن نداشته و هیچ کس نمی‌تواند کاری انجام دهد، مگر خداوند یگانه متعال».

چون این مطلب ثابت شد، می‌گوئیم: «استغاثه مردم به پیامبران الهی در روز قیامت، برای آن است که ایشان از خداوند تعالي بخواهند كه به حساب مردم رسيدگي كند، تا اهل بهشت از گرفتاري توقفگاه [طولاني] راحت شوند».

و این کار، در دنیا و آخرت جایز است. این کار، مانند این است که نزد مرد صالحی می‌روی که زنده و حاضر است؛ نزدِ تو می‌نشیند؛ سخن تو را می‌شنود و از او می‌خواهی تا برایت دعا کند، همانطور که صحابه رسول خداجدر زمانِ حیات آن بزرگوار چنین کاری انجام می‌دادند[۳۴].

اما پس از وفاتش، آنان هرگز در كنار مرقدش، از او درخواست دعا و [شفاعت] نكردند، بلكه سلف صالح، حتي از كسي كه در كنار مرقدش خداوند متعال را به دعا بخواند، جلوگيري كرده‌اند. پس وضعيت كسي كه از خود اوجطلب دعا مي‌كند، چگونه است؟!

****

[مشرکان زمان ما] شبهه دیگری بیان می‌کنند و آن، قصه ابراهیم÷است. آنگاه که ابراهیم در آتش افکنده شد، جبرئیل در هوا نزد او آمد و گفت: «آیا حاجتی داری؟» ابراهیم گفت: «بلی، اما به تو نه!» مشرکان می‌گویند که اگر استغاثه و کمک‌خواهی شرک است، جبرئیل نباید به حضرت ابراهیم چنین پیشنهاد می‌کرد.

جواب این است که این شُبهه، مانند شبهۀ قبل است. جبرئیل نزد ابراهیمِ خلیل حاضر شد و امری را پیشنهاد کرد که که قدرتِ انجام آن را داشت، زیرا او همان طور که خدا در آیه ۵ سوره نجم[۳۵]فرموده، بسیار نیرومند است. پس اگر خداوند به جبرئیل اجازه می‌داد که آتشِ ابراهیم و اطرافِ آن را از زمین و کوه‌ها برگیرد و در مشرق و مغرب بیندازد، یقیناً این کار را انجام می‌داد. یا اگر خداوند به او امر می‌کرد که ابراهیم را در مکان دوری از آتش بگذارد، چنین کاری را می‌کرد یا اگر او را امر می‌کرد که به آسمان ببرد، می‌بُرد. این موضوع، مانند مثالِ مرد ثروتمندی است که مال بسیاری دارد و به مرد محتاجی می‌رسد و به او پیشنهاد می‌کند که به او قرض دهد یا چیزی به او ببخشد که نیاز خود را برطرف نماید، اما آن شخص محتاج، خودداری و صبوری می‌کند، تا خداوند برای او روزیِ بی‌منّت برساند. این کجا و استغاثه و توسل در عبادت‌ها و شرک کجا؟ ای کاش تفاوت آن را دریابند[۳۶]!

[۲۲]- متفق علیه. [۲۳]- به علاوه، این مطلب زشت و شرم‌آوری است که پیامبران خدا با کسانی که به غیر خدا توجه داشته و غیر خدا را ندا می‌دادند، جنگ و کشتار کنند. سپس بگویند حال که بت‌ها را نمی‌خوانید و به آن توجه ندارید، ما را بخوانید و از ما و فرزندانمان یاری و مدد بجویید. [مترجم] [۲۴]- زیرا خداوند در آیه ۱۷۴ سوره نساء فرموده: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا «اى مردم، در حقيقت براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده است، و ما به سوى شما نورى تابناك فرو فرستاده‏ايم». [۲۵] - باید بدانیم که خدا مقام شفاعت را به رسول خود وعده داده، اما یک به یک برای او مشخص نکرده است که درباره چه کسی می‌تواند شفاعت نماید و رسول خداجنمی‌داند برای کدام گناهکار، اجازۀ شفاعت صادر خواهد شد و این اجازه، در قیامت معلوم شود نه در دنیا! [مترجم] [۲۶]- از جمله، در آیات ۸۴ تا ۸۹ سوره مؤمنون: ﴿قُل لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٤ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ٨٥ قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ ٨٦ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٨٧ قُلۡ مَنۢ بِيَدِهِۦ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيۡهِ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٨ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَ ٨٩ «بگو: اگر مى‏دانيد [بگوييد] زمين و هر كه در آن است به چه كسى تعلق دارد؟ خواهند گفت: به خدا، بگو: آيا عبرت نمى‏گيريد؟ بگو: پروردگار آسمان‌هاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ كيست؟ خواهند گفت: ‏خدا، بگو: آيا پرهيزگارى نمى‏كنيد؟ بگو: فرمانروايى هر چيزى به دست كيست و اگر مى‏دانيد [كيست آنكه] او پناه مى‏دهد و در پناه كسى نمى‏رود؟ خواهند گفت: ‏خدا، بگو: پس چگونه دستخوش افسون شده‏ايد؟» [مترجم] [۲۷] - آنان نمی‌دانند که توحید، این است که بدانی هیچ مخلوقی، صفات خالق را ندارد؛ خدا محدود به مکان خاصی نیست و همه جا حاضر، ناظر، شنوا، بینا و از دل بندگانش آگاه است. ولی این مشرکان می‌گویند فلان رسول و یا فلان امام نیز ،مانند خدا، مکان محدود و مشخصی ندارد و به هر چیزی احاطه دارد و همه جا حاضر و ناظر و شنوا و بیناست. متأسفانه، نه یک ولیّ و امام و امامزاده، بلکه صدها نفر از بندگان صالح را در صفات خدا شریک کرده‌اند و این، شرک بسیار بزرگی است؛ در عین حال، خود را موحد می‌دانند. بنگرید که چگونه خدا دلِ آنان را کور کرده است! مشرکان جاهلِ زمان ما می‌گویند: «خدا در آیه ۳۵ سوره مائده فرموده: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱبۡتَغُوٓاْ إِلَيۡهِ ٱلۡوَسِيلَةَ وَجَٰهِدُواْ فِي سَبِيلِهِۦ... «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از خدا پروا كنيد و به او [توسل و] تقرب جوييد و در راهش جهاد كنيد ...». آیا شما این آیه را قبول ندارید». در جواب او بگو: «این آیه را ما قبول داریم و در آن، خدا نفرموده وسیله را بخوان، بلکه فرموده بجو! یعنی: ای مؤمنین از خدا بترسید و بسوی او وسیله‌ای بجویید و تهیه کنید، نه اینکه بخوانید. اما شما اولیا خود را ندا می‌دهید. به علاوه، خطاب این آیه، به رسول خداجو سایر مؤمنین است. پیامبر خداجبرای کسب رضای حق، چه وسیله‌ای می‌جسته است؟ آیا رسول خداجبه این آیه عمل کرده یا خیر؟ اگر عمل کرده بگویید وسیله را خوانده و یا تهیه کرده و وسیلۀ او چیست؟ اگر مشرک زمان ما نمی‌داند به او بگو: رسول خداجفرمود: «وَسیلتي إلى الله إیماني به» (وسیلۀ تقرب من به خدا ایمانم به اوست). و در خطبه ۱۰۹ نهج البلاغه از قول امیرالمؤمنین آمده است: «وسیله، عبارت است از ایمان به خدا، نماز، روزه، حج، جهاد و صلۀ رحم». پس شما اگر پیرو رسول خدایید، او اشخاص را در عبادت، مناجات و دعای خود نخوانده و شریک خداوند نکرده است، شما چرا غیر او را می‌خوانید؟ وسیله عبارت است از عقاید حق و اعمال صالح، نه شرک به خدا. پس اگر کاری را که مشرکان زمان ما به نام اعتقاد و توسل انجام می‌دهند بشناسی، در خواهی یافت که این، همان شرکی است که خدا در قرآن از آن سخن گفته و پیامبرشجبا آن جنگیده است». [مترجم] [۲۸] - نکته دیگر این است که مشرکان قدیم، بدی و مصیبت‌ها را از خدا و خوشی‌ها را از ملائکه یا صالحینِ گذشته نمی‌دانستند، ولی مشرکان زمان ما مرگ و مصیبت‌ها را از خدا و شفا و خوشی را از جانب امامان و امامزادگان می‌‌دانند! [مترجم] [۲۹] - باریتعالی در آیه ۱۵۰و۱۵۱ سوره نساء فرموده: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَكۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا ١٥٠ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗاۚ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا ١٥١. «كسانى كه به خدا و پيامبرانش كفر مى‏ورزند و مى‏خواهند ميان خدا و پيامبران او جدايى اندازند و مى‏گويند ما به بعضى ايمان داريم و بعضى را انكار مى‏كنيم و مى‏خواهند ميان اين [دو] راهى براى خود اختيار كنند آنان در حقيقت كافرند و ما براى كافران عذابى خفت‏آور آماده كرده‏ايم». [۳۰]- يوسف و شمسان و تاج، اسامي برخي از پرستش شدگاني بودند كه گروهي از مردم عربستان، در زمان مولف رحمه الله، آنان را به جای خداوند می‌خواندند و می‌پرستیدند. [مُصحح] [۳۱]- در نسخه عربی، امام عبدالوهاب از عبارت رضی الله عنه در برابر نام علی بن ابی طالب استفاده کرده، اما علامه برقعی لفظ عليه السلام را در ترجمه آورده است. [۳۲]- درختاني بودند كه مشركان عرب اسلحه‌هاي خود را براي تبرك و ظفرمندي به آن مي‌آويختند. [مترجم] [۳۳]- همکاری و مشارکت در نیکی عمل شایسته و خدا‌پسندانه‌ای است؛ مثلاً فقیر از ثروتمند قرض می‌خواهد و بیمار از پزشک درخواست دارو می‌کند. این موارد و نمونه‌های مشابه آن را در عرف، تعاون می‌نامند و زمانی مصداق پیدا می‌کند که شخص، حاضر و زنده است. [مترجم] [۳۴] - فرزندان یعقوب÷نیز هنگامی که به اشتباه خود پی بردند، نزد پدر رفته و آنگاه: ﴿قَالُواْ يَٰٓأَبَانَا ٱسۡتَغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا كُنَّا خَٰطِ‍ِٔينَ «گفتند: اى پدر، براى گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بوديم». ]یوسف: ۹۷ [و یعقوب÷حاضر و ناظر بود. اما اگر یعقوب از دنیا رفته بود، این کار را نمی‌کردند، چنانکه بعد از رحلت او چنین کاری انجام ندادند. [مترجم] [۳۵]- ﴿عَلَّمَهُۥ شَدِيدُ ٱلۡقُوَىٰ «آن را [فرشته] بسیار نیرومند به او فرا آموخت». [۳۶]- در استغاثه و کمک‌خواهیِ ابراهیم از جبرئیل و فقیر از غنی، هر دو طرف حاضر و ‌شنوا هستند، اما فریادخواهی از اولیای خدا ،که مرده‌‌اند، چنین نیست، زیرا مردگان به تصریح قرآن نمی‌شنوند؛ چنانکه خدا در آیه ۸۰ سوره نمل به رسول خود فرموده: ﴿فَإِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ... «البته تو نمى‌توانى مردگان را شنوا كنى...»، نیز در آیه ۲۲ سوره فاطر فرموده: ﴿... وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ «... و تو كسانى را كه در گورهايند نمى‏توانى شنوا سازى»، همچنین در آیه ۱۴ سوره فاطر می‌خوانیم: ﴿إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا يَسۡمَعُواْ دُعَآءَكُمۡ... «اگر آنها را بخوانيد دعاى شما را نمى‏شنوند ...». از آیات فوق، نتیجه می‌گیریم که مردگان حاضر نیستند و سخن کسی را نمی‌شنوند، و مردگانِ نیک و صالح در دارالسلام در جوارِ رحمت حق می‌باشند؛ بنا به سخن پروردگار در آیه ۳۲ سوره نحل: ﴿ٱلَّذِينَ تَتَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمُ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ. «همان كسانى كه فرشتگان جانشان را در حالى كه پاكند مي‌ستانند [و به آنان] مي‌گويند درود بر شما باد به [پاداش] آنچه انجام مي‌داديد به بهشت درآييد». پس اولیای خدا در بهشت هستند، نه در دنیا و یا مخفی شده در پشت پنجره ضریح. آنان صدای خواننده را نمی‌شوند، زیرا مخاطب و مدعو غیبی که حاضر و ناظر باشد، صدای خوانندگان خود را بشنود، فقط خداست و هیچ کس در این صفات شریک او نیست. [مترجم]