ناسزا گفتن [به خدا] کفر است، اگرچه به قصد کفر نباشد
اختلافی در این موضوع نیست که ناسزا گفتن به خدای تعالی کفر است و سهلانگاری عوام مردم که میگویند بدون منظور، مرتکب این خطا شدهاند و ناسزا گفتن، بدون آنکه قصد بدی در حقّ خداوند داشته باشند، سهواً در کلامشان جاری شده است، اعتباری ندارد. البته این نوع عذر خواهی، از جهل مرتکبین سرچشمه میگیرد [و از میان علما] هیچ یک جز جهم بن صفوان و غُلات مُرجئه، قائل به پذیرش آن نیستند، یعنی همان کسانی که میگویند: ایمان عبارت است از تصدیق و معرفت قلبی، و ناسزا گفتن، علتش عدم آگاهی از این مطلب است که ایمان، گفتار و عمل است، یعنی گفتار زبان و قلب، و عمل قلب و جوارح. بنابراین، رأی غُلات مرجئه این است که عمل ظاهر، ایمان را ثابت نمیکند و لذا آن را نفی هم نمیکند، مگر با رجوع به قلب انسان.
حقّ، آن است که ایمان، یک ظاهر و یک باطن دارد و هریک از آنها به همراه دیگری ایمان را ثابت میکند و با نفی یکی از آنها، تمام ایمان منتفی میگردد. پس همان گونه که کافر، هرگاه نیت و قصد کفر نماید، کافر شده است اگرچه آن را به زبان نیاورد یا با جوارح انجام ندهد، به همان ترتیب با سخن خویش کافر میگردد اگرچه در قلب خود، نیت کفر ننماید و با جوارحش آن را انجـام ندهد. بـر این اسـاس، کسی کـه کار کافرانه انجام میدهد نیز کافر میشود اگرچه با قلبش نیت کفر ننماید یا با زبانش کفر نگوید.
باید گفت که هرگاه اعضاء و جوارح، کار حرامی را انجام دهند، به خاطر آن بازخواست میشوند، و نهفته های درونی انسان به خدای تعالی مربوط است، و اینگونه نیست که هرکس که به سبب آشکار شدن کفرِ ظاهرش محکوم به کفر گردید، در نزد خدا کافرِ باطنی باشد، زیرا امور باطنی به خدای تعالی باز میگردد و بنده در دنیا به سبب اعمال ظاهری بازخواست میگردد.
خدای متعال به کفر کسی که او و کتاب و رسولشجرا مسخره نماید، حکم کرده و عذرخواهی او را به بهانۀ آنکه نیت جدّی نداشته، نمیپذیرد، چنان که میفرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ ٦٥ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡۚ إِن نَّعۡفُ عَن طَآئِفَةٖ مِّنكُمۡ نُعَذِّبۡ طَآئِفَةَۢ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ مُجۡرِمِينَ ٦٦﴾[التوبة: ۶۵-۶۶]. «و اگر از ایشان بپرسى مسلما خواهند گفت ما فقط شوخى و بازى مىکردیم بگو آیا خدا و آیات او و پیامبرش را ریشخند مىکردید* عذر نیاورید شما بعد از ایمانتان کافر شدهاید اگر از گروهى از شما درگذریم گروهى [دیگر] را عذاب خواهیم کرد چرا که آنان گناهکار بودند».
وجود عقل، گویای آن است که مردم به خاطر عملی که آشکارا از ایشان سرمیزند، بازخواست میشوند، بنابراین، متهم کردن یکی از ایشـان به زنا،پذیرفته نیست و بدین خاطر، سلطان، والی، سبّ و لعن او را نمیپذیرد، اگرچه مردم بهانه بیاورند که بدون قصد چنین کردهاند! از این رو، خداوند دستور داده تا حدّ تهمت، یعنی۸۰ تازیانه را بر شخص تهمت زننده جاری کنند، و از وی این بهانه را نمیپذیرد که قصد شوخی و سرگرمی داشته است. همچنین اگر سلطان به مردم اجازه دهد که با آبروی او شوخی و بازی کنند، هیبت[وحرمتش] از بین میرود، لذا میبینیم که مردم را مجازات و تأدیب میکند، چه جدّی باشند یا شوخی کنند.
از متون دینی چنین استفاده میشود که انسان به سبب گناه و ظلمش، یعنی سهلانگاری در شناخت بزرگی و منزلت خویش که در دیدگاه عقل و نقل به روشنی شناخته شده است، مورد بازخواست قرار میگیرد و عذر او هم در این مورد پذیرفته نیست.
در صحیح بخاری از قول ابوهریره چنین روایت شده است که رسول خداجفرمود: «همانا بنده از روی بیمبالاتی سخنی به زبان میآورد که خشم خدا را برمیانگیزد و در نتیجه او را هفتاد سال در جهنم گرفتار میسازد» [۱۱]، خداوند او را مستوجب عذاب دانسته و معذور نمیدارد، درحالی که او بی خیال سخن خویش است، یعنی که او ارزش سخن خود را نمیداند و کلامش را نمیسنجـد، زیرا در اندیشیـدنِ آن سهـل انـگاری میکند. پس چنانچه درباره آن فکر کند و کمترین اندیشهای به خرج دهد، زشتی گفتار و بدی کلامش برای او آشکار میگردد.
نیز در حدیث بلال بن حارث از قول پیامبر اکرمجآمده است که فرمود: «چه بسا یکی از شما سخنی بر زبان میآورد که خشم خدا را برمیانگیزد و فکر نمیکند که آن سخن به کجا برخورد میکند، در نتیجه، خدا تا روز قیامت، خشم [و ناخشنودی] خود را بر او مقدّر و جاری میسازد» [۱۲].
بنابراین، عذرخواهی انسان به اینکه ناسزا گفتن و اهانت به خدای سبحانه و تعالی، بدون قصد ناقص انگاشتن او یا اهانت کردن به حضرتش، بر زبان جاری میشود، بهانهای است که شیطان آن را برای انسان زیبا جلوه میدهد تا وی را بر کفرش برقرار نگاه دارد و بر تجاوز و ستمش بر خویشتن در حقّ پروردگارش، ثابت قدم نماید. پس شیطان، کفر را برای انسان زیبا جلوه نمیدهد مگر زمانی که در درون او حالتی ایجاد کند که وی را به شبهههای بی اساس عقلی و شبهههای ضعیف شرعی در اندازد که بر فهم صحیح دور از هوی و هوس استوار نیست.
از جمله وسوسهها و زیباسازیهای شیطان و شبهههای او برای انسان، این است که با یاد آوری طاعات و عبادات انسان [و اینکه تو چه انسان عابد و زاهدی هستی!]، پشیمانی از گناه و دردمندی از معصیت را در قلب انسان گناهکار، خاموش میکند [تا دیگر ارتکاب گناه برایش سخت نباشد] و بدین وسیله، کفر و گناه را در نظر او آسان جلوه میدهد. مانند زمانی که یکی از عوام مردم را میفریبد تا به خدا ناسزا گوید، به این بهانه که او شهادتین میگوید و به پدر و مادر نیکی مینماید و نماز میخواند[پس اشکالی ندارد اگر به خدای تعالی ناسزا بگوید]!.
بدینگونه بود که مشرکین عرب در مکه گمراه شدند، به طوری که به خدای تعالی شرک ورزیده و بتها را جز او پرستیدند و در دلهاشان [اینگونه امیدوار بودند که] به حجاج آب میدهند و مسجدالحرام و پوشش کعبه را آباد و تعمیر میکنند، اما این اعمال در نزد خداوند هیچ سودی برایشان نداشت، زیرا شریک ساختن دیگری با خداوند، با بزرگداشت و احترام او منافات دارد، چرا که ایشان بیت الله الحرام را بزرگ میشمارند، اما به خداوندگارِ خانه، کافر میشوند! همان خانهای که به خاطر خداوندش بزرگ شمرده میشود، نه آن خداوندی که به خاطر خانهاش مورد تکریم و تعظیم قرار میگیرد. خدای تبارک و تعالی فرموده:
﴿أَجَعَلۡتُمۡ سِقَايَةَ ٱلۡحَآجِّ وَعِمَارَةَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ كَمَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَجَٰهَدَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ لَا يَسۡتَوُۥنَ عِندَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٩﴾[التوبة: ۱۹].
«آیا سیراب ساختن حاجیان و آباد کردن مسجد الحرام را همانند [کار] کسى پنداشتهاید که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و در راه خدا جهاد مىکند [نه، این دو] نزد خدا یکسان نیستند و خدا ستمگران را هدایت نخواهد کرد».
چه بسیار دیده میشود که ایمان انسان به خداوند، تنها یک ادعاست که با اصل ایمان منافات دارد، خدای تعالی فرموده: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِينَ ٨﴾[البقرة: ۸]. «و برخى از مردم مىگویند ما به خدا و روز بازپسین ایمان آوردهایم ولى گروندگان [راستین] نیستند».پس ادعای بزرگداشت خدای تعالی و ابراز شهادتین، با ناسزا گفتن به او و مسخره کردن او، تناسب و سازگاری ندارد.
[۱۱] صحيح بخاري: حديث ۶۴۷۸؛ مسلم مختصر آن را در حديث ۲۹۸۸ آورده است. [۱۲] احمدبن حنبل: المسند، ۳/ ۴۶۹، شماره ۱۵۸۵۲و صحيح ابن حبان، ص۲۸۰.