سفری به آسمان
پیامبر جبرای تشییع یک جنازه رفت و کنار قبر نشست، پیرامونش یارانش بودند، فرمود: از عذاب قبر به خدا پناه ببرید.
سپس فرمود: بندهی مؤمن اگر در دنیا دل از دنیا کنده باشد و دلبستگیاش همه به آخرت باشد در دم مرگ فرشتگانى نورانى و سفید روى با کفنهاى بهشتى و حنوطى از حنوط بهشت نازل مىشوند و در چشم انداز مؤمن مىنشینند، به طورى که مؤمن همه را مىبیند. آن گاه ملک الموت فرود آمده در بالین او مىنشیند و مىگوید: اى جان پاک، بیرون شو بهسوى آمرزش و خشنودی پروردگارت. پس جانش مانند آبى که از دهان مشک فرو مىریزد بیرون میآید و ملک الموت آن را میگیرد، همین که گرفت نمىگذارند حتى یک چشم بر هم زدن در دست او بماند، فوراً از او مىگیرند و در لاى حنوط و کفنش مىگذارند و بویی بسان بهترین بوی مشکی که در روی زمین وجود دارد از آن خارج میشود و به این ترتیب او را به آسمان بالا مىبرند و از کنار هر دسته از فرشتگان که میگذرند از در تعجب میگویند: این روح پاک کیست؟
میگویند: فلان بن فلان.
البته در اینجا بهترین اسمهاى او را به زبان مىآورند، تا آن که به این منوال به آسمان دنیایش برسانند، در آنجا اجازهی ورود خواسته پس از کسب رخصت وارد مىشوند، در هر آسمانى مقربین آن آسمان به پیشوازش مىآیند و هر کدام تا آسمان دیگر وى را بدرقه مىکند تا اینکه به آسمان هفتم برسد، در آنجا از ناحیهی پروردگار خطاب مىرسد که نامهی بنده مرا در علیین بنویسید، و او را به زمین برگردانید، چون من بندگان مؤمن را از زمین آفریدهام و دوباره به زمین بر مىگردانم، و در قیامت از زمین بیرونشان مىآورم، و آن وقت روحشان را به جسدشان عودت مىدهم.
پس روحش را به جسدش بر مىگردانند و آن دو ملک در قبرش فرود آمده او را مىنشانند، و از او مىپرسند: پروردگارت کیست؟
در جواب مىگوید: اللَّه تعالى پروردگار من است.
مىگویند: دینت چیست؟
مىگوید:دین من اسلام است.
مىپرسند: این مرد که در بین شما مبعوث شده چکاره است؟
مىگوید: رسول اللَّه و فرستادهی الله است.
مىپرسند: از کجا مىگویى؟
مىگوید: کتاب خدا را خواندم، به او ایمان آورده و تصدیقش نمودم.
در اینجا از آسمان ندایى مىرسد که بندهی مرا تصدیق کنید و از بهشت برایش فرش و لباس برده، از قبرش درى بهسوى بهشت باز کنید.
در نتیجه نسیم و بوى بهشت تا قبرش مىوزد و قبرش تا آنجا که چشمش کار کند فراخ شده آن وقت مردى خوش رو، خوش لباس و خوشبو نزدش مىآید و به او مىگوید: بشارت باد تو را به چیزى که باعث مسرت تو است، این بود آن روزى که در دنیا وعده داده شدى.
مىپرسد: تو کیستى که از سر و رویت خیر مىبارد؟
آن مرد مىگوید: من عمل صالح توام. به خدا تو در طاعت الله سریع و در معصیت خدا کند بودی، خدا تو را پاداش نیکو دهاد.
رسول الله جراست فرمود. بله، به او میگوید: من عمل صالح تو هستم، من نماز و روزهات هستم، من نیکی و صدقهات هستم، من گریه و خشیتت هستم، من حج و عمرهات هستم، من نیکی تو به پدر و مادرت هستم.
زمانی که مؤمن این را ببیند و ببیند که قبرش گشاد شده و ببیند که در آن نعمت بهشت است مشتاق بهشت میشود و دعا میکند: پروردگارا، قیامت را بر پا کن تا نزد خانواده و ثروتم بروم.
سپس رسول خدا جفرمود: بندهی کافر یا فاسق وقتى به طرف آخرت و مرگ روى مىآورد و از دنیا ناامید مىشود، فرشتگانى سیاه چهره با پلاسهایى خشن به استقبالش آمده و تا آنجا که چشمش کار کند در چشم اندازش مىنشینند، آن گاه ملک الموت بر بالینشت حاضر شده مىگوید: اى جان خبیث از بدن خود بهسوى خشم و غضب پروردگار بیرون آى.
آن گاه مانند شانه که خس و خاشاک را از پشم تر مىگیرد جان او را از کالبدش بیرون مىکشد، آنگاه پس از آن که روحش را گرفت فرشتگان بدون لحظهاى درنگ آن را از دست وى گرفته و در آن پلاسها نهاده بالا مىبرند، در اینجا بویى گندیدهتر از هر مردار از آن خارج شده به هیچ جماعتى از فرشتگان عبور داده نمىشود، مگر این که از در تعجب مىپرسند این روح پلید از کیست؟
مىگویند: این روح فلان بن فلان است.
البته در این جواب زشتترین نامهای او را به زبان مىآورند و هم چنان او را مىبرند تا به آسمان دنیا برسند، در آنجا اجازه ورود مىخواهند، و لیکن در را به روى شان باز نمىکنند.
در اینجا رسول الله جاین آیه را قرائت فرمود:
﴿لَا تُفَتَّحُ لَهُمۡ أَبۡوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِي سَمِّ ٱلۡخِيَاطِ﴾[الأعراف: ۴۰].
«درهای آسمان بر روی آنان باز نمیگردد و به بهشت وارد نمیشوند مگر این که شتر از سوراخ سوزن خیاطی بگذرد».
سپس فرمود: خداى تعالى خطاب مىکند به فرشتگان که نامهی این شخص را در سجین در پایینترین طبقات زمین بنویسید.
فرشتگان پس از شنیدن این خطاب، روح او را به وضع خفت بارى دور مىاندازند. سپس رسول خدا جاین آیه را تلاوت فرمود:
﴿وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّيۡرُ أَوۡ تَهۡوِي بِهِ ٱلرِّيحُ فِي مَكَانٖ سَحِيقٖ﴾[الحج: ۳۱].
«زیرا کسی که برای خدا انبازی قرار دهد ، انگار از آسمان فرو افتاده است و پرندگان (تکههای بدن) او را می ربایند ، یا این که تندباد او را به مکان بسیار دوری پرتاب می کند».
آن گاه روحش را در قبر به جسدش ملحق مىکنند، سپس دو ملک مأمور پرسش قبر، او را مىنشانند، و از وى مىپرسند: پروردگار تو کیست؟
در جواب مىگوید:: هاه هاه، نمىدانم.
مىپرسند: دین تو چیست؟
در جواب مىگوید:: هاه هاه، نمىدانم.
مىپرسند: این مرد که در بین شما مبعوث شده بود چه مىگفت؟
باز در جواب مىگوید: هاه هاه، نمىدانم.
میگویند: نه فهمیدی و نه خواندی.
آن گاه از آسمان ندا مىرسد: این بندهی من دروغگو است، بسترش را از آتش فراهم کنید و از قبرش درى به دوزخ باز کنید تا از حرارت دوزخ و سموم آن به او برسد، و قبر او چنان تنگ گردد که شانههایش در هم خرد شود.
آن گاه مردى زشترو، کثیف و بدبو در برابرش مجسم شده او را به وضع نکبت بارش بشارت مىدهد و مىگوید: این همان روزى بود که در دنیا انبیا فرا رسیدنش را وعده مىدادند.
مىپرسد: تو کیستى که از سر و رویت شر مىبارد؟
مىگوید: من عمل بد توام.
رسولالله جراست فرمود: بله، به او میگوید: من کار بد تو هستم، من قسم به غیر خدا خوردن تو هستم، من طواف تو به دور قبرها هستم، من شراب خواری تو هستم و من زنا، ربا و ترانه هستم.
در این جا بنده افسوس میخورد، ولی آیا افسوس به درد میخورد!.
بسیار پشیمان میشود، ولی آیا اشک ریختن فایدهای دارد!.
چه قدر تو را نصیحت کردند که از شرمگاهت محافظت کن و چشم و گوشت را نگه دار؟!
در اینجا بنده یقین میکند که آنچه بعد از قبر میآید بدتر است، پس عرض مىکند: پروردگارا قیامت را بپا مدار.
در این جا فردی کور، کر و گنگ میآید که در دستش یک گرز است که اگر ضربهای به کوهی بزند به خاک تبدیل میشود و یک ضربه به او میزند که به خاک تبدیل میشود، سپس خداوند او را به حالت اوّلش بر میگرداند و ضربهای دیگر به او میزند، او فریادی میکشد که هر چیز به غیر از جن و انس آن را میشنوند... تا آخر حدیث (مفهوم این حدیث را احمد روایت کرده است).
***