بدایع معانی تدبر در آیات روزه و تحلیل آنها

آیۀ سوم

آیۀ سوم

﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُۖ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۗ يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُكۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ١٨٥ [البقرة: ۱۸۵].

مناسبت این آیه با آیه پیشین، آن است که: وقتی خدای سبحانه وتعالی فرمان روزه داری در روزهایی معدود و معین را صادر فرمود، تعداد آنها نامعلوم بود، در پی آن، مدت را - که یک ماه بود- تعیین نمود و فرمود: ﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ.

عبارت (شهر رمضان)، خبر است برای مبتدایی محذوف مانند: (هی)، یعنی: الأیّامُ المعلوماتُ شهرُ رمضانَ. و شهر، اسم مدتی از زمان است که میان این هلال ماه تا هلال بعدی قرار دارد، به خاطر شهرتش، شهر نامیده شده است.

زبیدی از قول فرّاء گفته: ماه رمضان، مذکر است، و هر ماهی به جز دو جمادی، مذکر است [۳۰].

این ماه را بدین لحاظ (رمضان) گفته‌اند که از رمضاء مشتق شده و به معنی حرارت و گرمی است، زیرا این ماه به هنگام نامگذاری، مصادف با فصل گرما بود؛ همان گونه که ماه ربیـع به علت مطابقت با فصل بهـار، ربیع نام گرفت و جمادی به واسطه همزمانی با فصل جمود و یخ زدن آب، و رجب به خاطر ترجیب (بزرگداشت) آن، یا به علت قطع جنگ در آن، و ذوالقعده به دلیل قعود (دست کشیدن) از جنگ، و ... بدین نام‌ها خوانده شدند [۳۱]. نام‌گذاری در نزد عرب به خاطر کم‌ترین هماهنگی و مطابقت صورت می‌گرفت، لذا آشکار است که نام‌گذاری این ماه به (رمضان)، به دوره قدیم و پیش از اسلام بازمی‌گردد.

در مورد عبارت: (شهر رمضان) که کلمه (شهر) به رمضان اضافه شده است، برخی علما گفته‌اند به خاطر آنکه مفرد آوردن آن زشت جلوه می‌کرده، کلمه شهر بدان افزوده شده است، اما عموم علما به دلیل آنکه کلمه (رمضان) در احادیث صحیح، بدون اضافه آمده، مفرد آوردن آن را جایز دانسته‌اند، مانند این قول پیامبر ج: «مَن صامَ رمضانَ إيماناً واحتساباً...» [۳۲]؛ و چنانچه روایت شد: «لا تقولوا: رمضان»، این حدیث، صحیح نیست.

از جمله فواید این آیه:

فضیلت این ماه گرامی است، بدین لحاظ که خدای در میان ماه‌های سال، روزه را به‌ویژه، در این ماه قرار داد.

دیگر اینکه خدای سبحان، این ماه را با بزرگداشت و اهمیت ذکر نموده و فرمود: ﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ.

قرآن، نامی برای کلام خدای تعالی، و نامی شناخته شده برای کتابی است که بر محمد ج نازل گردیده است.

قرآن، مصدر فعل قَرَأ می‌باشد، مانند غُفران و شُکران، و به معنیِ (مقروء) است، مانند شراب به معنی مشروب، و کتاب به معنی مکتوب.

اینکه فرموده: ﴿أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ یعنی ماهی که نزول قرآن در آن آغاز شد، زیرا شبی که جبرئیل در آن بر پیامبر ج این کلام را فرود آورد: ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ١ [العلق: ۱]. آن شب در ماه رمضان بود.

پس معنی نازل کردن قرآن در این ماه، یعنی آغاز نزول آن برمحمد ج ، این معنی در آیات بسیاری آمده است، از جمله: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ [النساء: ۱۰۵]، و: ﴿وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ [النساء: ۱۱۳].

همچنین در خبری صحیح از ابن عباسب درباره این قول خدای تعالی: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةٖ مُّبَٰرَكَةٍ [الدخان: ۳]. چنین آمده است: «جبرئیل قرآن را از لوح محفوظ به بیت العزّۀ در آسمان دنیا فرود آورد» [۳۳].

یعنی قرآن از لوح محفوظ جدا شده و به‌سوی آسمان دنیا آمده، سپس بعد از آن مرحله، به تدریج و فصل فصل، به مناسبت وقایع، نازل گردیده است.

این حدیث ابن عباس، خبری است از انزال غیبی دیگر، که عبارت از انزال یکپارچه قرآن از لوح محفوظ به آسمان دنیاست؛ و این خبر، اجماعی است و مخالفی ندارد.

نیز در این آیه دلالتی آشکار بر فضیلت این ماه است، چراکه به عنوان زمانی برای نازل کردن برترین کتاب‌ها، برای برترین پیامبران قرار داده شده است.

* در این بیان خدای تعالی: ﴿هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِ هدیً و بیّناتٍ هردو، حال از قرآن هستند.

﴿هُدٗى یعنی هدایت برای مردم که به وسیله آن به‌سوی حق و خیر هدایت یابند.

﴿وَبَيِّنَٰتٖ جمع بیّنه، صفت مشبّهه از فعل (بانَ) یعنی آشکار و واضح شد می‌باشد. همچنین بینات، صفتی برای موصوف محذوف است، مثلاً: آیاتٍ بیّناتٍ؛ و نمی‌گوییم: القرآنُ بیّناتٍ، زیرا بینات، مؤنث است. و این را قول دیگر خدای تعالی تأیید می‌کند: ﴿بَلۡ هُوَ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ فِي صُدُورِ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ [العنكبوت: ۴۹]. و آیات بینات، یعنی براهین و نشانه‌هایی آشکار که نشانگر حقانیت و درستی محتوای آن است.

* عبارت ﴿مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ صفت بینات است.

و (الفرقان) مصدر فَرَقَ می‌باشد، مانند غُفران و شُکران، یعنی فرقان، به خاطر حکمت‌ها و احکامی که درآن است، میان حق و باطل را جدا می‌کند. سپس خدای تعالی فرمود: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡه:

حرف(فاء) در ﴿فَمَن فای تفریع است، یعنی آنچه بعد از آن می‌آید، به عنوان فرع بر مسائل پیشین است، یعنی هرگاه امر این چنین شد، پس هرکس از شما این ماه را درک نمود، باید روزه بگیرد. تو می‌توانی آن را فای فصیحت بنامی، آن، چیزی است که شرط مقدّری را تبیین و آشکار می‌کند.

* عبارت: ﴿فَمَن شَهِدَ یعنی هرکس از شما در این ماه، در شهر حاضر بود باید در آن روزه بگیرد؛ و کلمه (الشهرَ = فی الشهر) ظرف و منصوب است نه مفعول و منصوب؛ زیرا اگر بگوییم (الشهرَ) مفعولٌ بِه است، این بیان، شامل مسافر هم می‌گردد [و باید روزه بگیرد]، چراکه مسافر نیز [با آنکه در شهر حاضر نیست] ماه را درک می‌نماید، و تنها، کسی که مرده است ماه را درک نمی‌کند.

بنابراین،، روشن شد که عبارت: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ یعنی کسی که در این ماه حاضر است، یعنی در شهر است و جزء مسافران نیست، و نیز از جمله مکلّفین است.

حرف (ال) در (الشهر) برای عهد ذِکری است، زیرا (الشهر) قبلاً ذکر شده و آن، (شهرُ رمضانَ=) ماه رمضان است.

و عبارت: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ اظهاری در مقام اِضمار است، و اگر سیاق کلام بر آنچه که باید، جاری می‌شد، می‌گفت: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ؛ و اظهار در مقام اِضمار، دو فایده دارد:

اول: بزرگداشت این ماه، و این عبارت، مانند این آیه است: ﴿ٱلۡحَآقَّةُ١ مَا ٱلۡحَآقَّةُ٢ [الحاقة: ۱-۲].

دوم: کمال بیان در حکم آیه، زیرا عبـارت: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ شرط، و فعل: ﴿فَلۡيَصُمۡهُ جواب شرط است، یعنی باید همه این ماه، از ابتدا تا انتها را به طور کامل روزه بگیرد، نفرموده: «فمن شهد منکم الشهر فلیصُم فیه»، زیرا این توهم را ایجاد می‌نمود که برخی از آن روزه گرفته شود.

این آیه کریمه دلالت بر آن دارد که تمامی روزه ماه رمضان بر مکلّف واجب است؛ و این آیه ناسخ آیه پیشین است، همان گونه که از قول سلمۀه بن الاکوع در صحیح مسلم آمده و ذکر آن گذشت.

سپس خدای تعالی فرمود: ﴿وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَ.

این جمله را بدان سبب تکرار فرمود تا گمان نشود که این تخفیف، منسوخ گردیده، بلکه همچنان برای مریض و مسافر باقی است؛ اما تخییر میان روزه گرفتن و فدیه دادن منسوخ شده است [۳۴].

چنانکه ملاحظه می‌گردد، جار و مجرور ﴿مِنكُمُ به خاطر رعایت ایجاز و احاله به آیه پیشین، حذف شده است.

حال بیندیشید که: چگونه درحالی که در آیه پیشین فرموده: ﴿فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا در اینجا فرمود: ﴿وَمَن كَانَ مَرِيضًا، سپس علت این رخصـت و تخفیف را با دو قول، بیان فرمود:

اول: این فرموده: ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ .

دوم: این فرموده خدای : ﴿وَلِتُكۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ، و معنای آن چنین است که: تخفیف را برای شما جایز نموده، زیرا خدای سبحان و متعال برای ما آسانی خواسته است نه سختی، می‌خواهد که آن ایام را کامل کنیم [و روزه بگیریم] و در نتیجه به کسانی ملحق شویم که روزهای رمضان را به طور کامل روزه گرفته‌اند.

سپس فرمود: ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ:

این همان خواست و اراده شرعی است که به محبّت، تفسیر می‌گردد، یعنی خداوند آسانی را برای شما دوست دارد. و اراده شرعی فقط در مورد امری است که خداوند آن را دوست دارد، وقوع آن لزومی ندارد. و شبیه این بیان را این‌گونه فرموده: ﴿وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ [النساء: ۲۷].

در مقابل اراده تشریعی، نوع دیگری وجود دارد به نام اراده تکوینی که به مشیّت و خواست الهی تفسیر می‌شود و به تمامی کائنات وابسته است، از جمله این قول خدای تعالی: ﴿فَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يَهۡدِيَهُۥ يَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِ [الأنعام: ۱۲۵]. و این اراده تکوینی در مورد چیزهایی است که خداوند دوست دارد یا ندارد، و وقوع آنها لازم است.

البته به علت عدم فهم این دو نوع اراده، فهم‌های برخی به گمراهی رفته و قدم‌های برخی لغزیده است، لذا از خداوند، عافیت و پایداری بر هدایت را خواستاریم.

در این آیه فایده‌هایی است از این قرار:

۱- اثبات اجازه به مریض و مسافر برای خوردن روزه.

۲- اثبات کمال رحمت خدای جلّ وعلا و مهربانی او نسبت به بندگان.

۳- فرمان به کامل کردن تعداد روزهای رمضان، یعنی گرفتنِ روزه‌ها به طور کامل.

۴- اینکه این شریعت بر اساس آسان‌گیری در تمامی احکام می‌باشد؛ و سپاس و منّت خدای را، همان گونه که پیامبر ج فرمود: «به‌راستی که دین، آسانی است» [۳۵].

سپس فرمود: ﴿وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ:

از آنجا که قول خدای تعالی: ﴿وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ، مستلزمِ عدم اراده سختی و تنگی نیست، در پی آن فرمود: ﴿وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ، که در آن دو فایده است:

اول: رفع احتمال عدم اراده سختی و عُسر.

دوم: تأکیدی است بر اراده آسانی.

از نظر علمای علم بلاغت، در این آیه دو معنا در برابر دو معنا قرار گرفته و فایده آن تأکید بر آسانی و رفع احتمال است.

سپس فرمود: ﴿وَلِتُكۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ:

که تعلیلی است برای تمامی آنچه که درباره فرمان به روزه‌داری و رخصت و تخفیف، بیان کرده بود.

* در عبارت: ﴿وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ:

حرف لام برای بیان علت است، یعنی به خاطر آنکه خدای را بزرگ بدارید و بگویید: اللهُ اکبر، عموم علما از این آیه، مشروعیت تکبیر به هنگام کامل شدن روزها در زمان غروب خورشید در روز آخر ماه رمضان را برداشت کرده‌اند. لذا گفتن اللهُ اکبر، از زمان غروب خورشیدِ آخرین روز، آغاز می‌گردد؛ برای این مطلب حدیث مرفوعی ثابت نشده است، ولی فقط آنچه که ثابت گردیده، در مورد عبدالله بن عمر ب است که به گزارش بیهقی و ابن أبی شیبه آمده است: «وی از زمان خروجش از خانه تا مصلّی تکبیر می‌گفته است» [۳۶].

مقصود از عبارت: ﴿وَلِتُكَبِّرُواْ هـر ساختاری از جمله است که شـامل تکبیر باشد مانند: «الله اکبر، الله اکبر، لا إله إلاّ الله، والله اکبر، الله اکبر ولله الحمد».

همچنین در عبارت: ﴿عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ لفظ (علی) برای بیـان علت است [۳۷]، یعنی به خاطر؛ حرف(ما) مصدریه است و تقدیر جمله این چنین می‌باشد: «لتکبّروا اللهَ علی هدایته إیّاکم». این آیه نشان می‌دهد آن کسی که انسان را هدایت می‌کند، خدای جلّ و علاست، پس از او می‌خواهیم که ما را به راه راست هدایت نموده و در آن، ثابت‌قدم گرداند.

اینکه فرموده: ﴿وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ﴿وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ، تعلیل دیگری است، یعنی: چگونه تشکرونی، همان شکری که درخورِ زبان و قلب و جوارح است، یعنی خدای سبحانه وتعالی را به خاطر تمام آنچه که از فرمان به روزه و رخصت، تخفیف، آسان‌گیری‌‌ داده، همچنین به خاطر کامل نمودن روزهای روزه و هدایت کردن‌تان بدان چنانکه بیانش گذشت، سپاس گویید.

قول: ﴿وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ اعمّ از قول: ﴿وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ بوده و از جمله عطفِ عام بر خاص است؛ چرا که شکرکردن، با گفتار و عمل است، اما تکبیر، با گفتار محقق می‌گردد، پس مضمون جمله: ﴿وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَأعمّ از ﴿وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ است.

بدون تردید، شکر نمودن، محبوب خدای متعال است و بدین خاطـر، ابلیس طمع کرد تا بندگان را از شکرگزاری پروردگارشان باز دارد، چنان که خداوند از قول او خبر می‌دهد که گفته: ﴿ثُمَّ لَأٓتِيَنَّهُم مِّنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَيۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡۖ وَلَا تَجِدُ أَكۡثَرَهُمۡ شَٰكِرِينَ١٧ [الأعراف: ۱۷]. «آنگاه از پیش رو و از پشت‏سرشان و از طرف‌های راست و از طرف‌های چپشان بر آنها مى‏تازم و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت».

از این رو، از خداوند می‌خواهیم که ما و شما را از جمله بندگان سپاسگزارش قرار دهد و همه ما را مشمول رحمت و بخشش خود گرداند.

[۳۰] تاج العروس،۷/۵۱۹ لفظ (جَمدَ). [۳۱] نگا: المزروقی، الأزمنة والأمکنة،۱/۲۷۶. [۳۲] بخاری،۳۸ و جاهای دیگر؛ و مسلم،۷۶۰. [۳۳] تفسیر طبری، ۲۳/۵۴۲؛ و نسائی در الکبری، ۷۹۹۱؛ و ضیاء المقدسی در المختارة، ۱۵۱. [۳۴] از نویسنده می‌پرسم: گذشته از مریض و مسافر، اگر کسی بی‌طاقت، پیر و عطّاش بود و نتوانست روزه بگیرد، تکلیفش چیست، آیا خدای رحیم بر او سخت می‌گیرد و در هر حالی از او روزه می‌خواهد؟ آیا این تکلیف مالا یُطاق با فرمودۀ: ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ [البقرة: ۱۸۵]. و: ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖ [الحج: ۷۸]. در تضاد و تناقض نیست، وآیا شریعت سهلۀ سمحه که رسول گرامی اسلام ج فرموده این‌گونه سخت گیر است؟! (مترجم). [۳۵] بخاری آن را در حدیث ۳۶ آورده است. [۳۶] مصنف ابن ابی شیبه، شمارۀ۵۶۶۵. [۳۷] ابن هشام در کتاب مغنی‌اللبیب (۱۹۱) براین مطلب تصریح نموده و این آیه را به عنوان شاهدی برای آمدن (علی) به معنی تعلیـل، ذکر کـرده است. در عبارت: ﴿عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ ما، حرف مصدریه است، یعنی: «لتکبّروا اللهَ علی هدايتهِ إيَّاكم»، و آیا شایسته است که (ما) اسم موصول باشد، همان گونه که برخی نحویون گفته‌اند؟ این وجه به دو دلیل، بعید است: ۱- اگر چنین باشد، حذف عائد لازم می‌آید، و می‌دانیم جایی که بتوان آن را ذکر نمود، جایز نیست حذف گردد. ۲- نیاز آن به حذف مضاف، که تقدیر آن این‌گونه است: «ولتکبّروا اللهَ علی اتّباع الذي هداکم إلیه». بنابراین، بعید است که (ما) اسم موصول باشد، پس سزاوار نیست از این راه برویم.