متن رساله
اصول سنت نزد ما عبارت است از:
تمسک جستن به آنچه اصحاب رسول الله ج بر آن بودند و اقتدا به آنها و ترک بدعتها؛ و هر بدعتی گمراهی است؛ و ترک جدال در دین.
و سنت نزد ما احادیث رسول الله ج میباشد؛ و سنت قرآن را تفسیر میکند و توضیح و شرح آیات قرآن است؛ در سنت قیاس نیست و نظیر و مانند ندارد و با عقل و هوی و هوس درک نمیشود؛ بلکه سنت، اتباع و پیروی و ترک هوی و هوس میباشد.
و از امور اعتقادی الزامی که هرکس یک مورد از آنها را ترک کند، درحقیقت دین را به کلی نپذیرفته و با ترک آن مورد - با وجود ایمان آوردن - از اهل سنت نیست، ایمان به خیر و شر تقدیر و تصدیق احادیث وارد شده در این مورد و ایمان به آن میباشد که در مورد آن گفته نمیشود: برای چه و چگونه؛ بلکه در این مورد فقط تصدیق است و ایمان به آن.
و هرکس تفسیر حدیثی را نداند و عقلش به درک آن نرسد، برای وی همین اندازه کافی است که آن را تصدیق کند. و بر وی لازم است که به آن ایمان آورد و تسلیم شود. مثل حدیث صادق المصدوق.
و از این قبیل است احادیث و اخبار و روایاتی که در مسالهی تقدیر وارد شده است؛
و نیز چنین است تمام احادیثی که در باب رویت وارد شدهاند.
هرچند از گوشها به دور مانده و شنونده از شنیدن آنها احساس ترس و وحشت کند؛ بلکه باید به آنها ایمان آورد و حتی یک حرف از آن را هم رد نکند و در مورد احادیث دیگری که راویان ثقه روایت کردهاند نیز امر چنین است. و با هیچکس (در این زمینه) مجادله و مناظره نمیشود.
و جدال آموخته نمیشود. چراکه سخن گفتن در مساله تقدیر و رویت خداوند و قرآن و... مکروه است و از آن نهی شده است. و کسی که در این موارد و شبیه آنها به جدال میپردازد هرچند با جدالش به سنت برسد، از اهل سنت نمیباشد تا اینکه جدال را رها کرده و به احادیث ایمان آورد.
و قرآن کلام الله است و مخلوق نیست. و اینکه گفته شود مخلوق نیست، ایراد و ضعفی به قرآن وارد نمیشود، چراکه کلام الله از خداوند جدا نیست و هیچیک از صفات الهی مخلوق نیست.
و بر حذر باش از مناظره با کسانی که به مجادله در این مساله میپردازند و نیز کسانی که در باب لفظ و غیر آن جدال میکنند و در آن توقف میکند و میگوید: نمیدانم آن مخلوق است یا غیر مخلوق، آن فقط کلام الله است؛ چنین شخصی اهل بدعت است و همچون کسی است که میگوید: قرآن مخلوق است، درحالیکه آن کلام الله است و مخلوق نیست.
و ایمان به دیدن پروردگار در روز قیامت به همان ترتیب که در احادیث صحیح از رسول خدا روایت شده است؛ و ایمان به اینکه رسول الله ج پروردگارش را دیده است؛ چنانکه این مساله به طور صحیح از رسول الله ج روایت شده است. قتادة از عکرمه از ابن عباس آن را روایت کرده است. و نیز حکم بن ابان از عکرمه از ابن عباس روایت کرده است. و نیز علی بن زید از یوسف بن مهران از ابن عباس روایت کرده است.
و نزد ما این حدیث به همان صورتی که از رسول الله ج وارد شده، بر ظاهرش میباشد. و سخن گفتن در مورد آن بدعت است، اما به آن، به همان صورت که وارد شده است، ایمان داریم و در مورد آن با هیچکس مناظره نمیکنیم.
و ایمان به میزان در روز قیامت به همان صورت که وارد شده است؛ بنده در روز قیامت وزن میشود که به اندازهی پَر پشهای وزن ندارد و اعمال بندگان وزن میشود چنانکه در حدیث آمده است. و ایمان به آن و تصدیق آن و اعراض و رویگردانی از کسانی که این امور را رد میکنند و نیز ترک مجادله و مشاجره با وی از مبانی اعتقادی دین است.
و در روز قیامت الله متعال بدون واسطه با بندگان سخن میگوید.
و از دیگر مبانی اعتقادی است: ایمان به حوض و اینکه در روز قیامت حوضی به رسول الله ج اختصاص دارد که امتش بر آن وارد میشوند و عرض آن همچون طول آن است و به فاصله یک ماه؛ و ظرفهای آن به تعداد ستارگان آسماناند؛ احادیث صحیح متعددی در این زمینه با طرق مختلف وارد شده است.
و از مبانی اعتقادی است: ایمان به عذاب قبر و اینکه این امت در قبرهایشان آزمایش میشوند و از ایمان و اسلام و اینکه پروردگارش چه کسی بوده؟ و پیامبرش چه کسی بوده؟ سوال میشوند.
و نکیر و منکر نزد وی میآیند، چنانکه خداوند بخواهد و آنگونه که او اراده کند؛ و ایمان به آن و تصدیق آن از امور اعتقادی است.
و ایمان به شفاعت رسول الله ج و اینکه گروهی پس از سوختن در دوزخ - که مانند خاکستر شدهاند - از آن خارج میشوند و به نهری در دروازهی بهشت شستشو داده میشوند، آنگونه که در حدیث آمده است و با کیفیتی که خداوند خواسته و چنانکه میخواهد، از امور اعتقادی است؛ بلکه فقط ایمان به آن و تصدیق آن از دین و امور اعتقادی است.
و ایمان به اینکه مسیح دجال (در نزدیکی قیامت) خارج میشود و بین دو چشمانش نوشته شده: کافر؛ و ایمان به احادیثی که در مورد وی آمده است. و ایمان به اینکه این امر شدنی است، از امور اعتقادی است.
و ایمان به اینکه عیسی بن مریم (از آسمان) نازل میشود و دجال را در باب لد میکشد.
و ایمان عبارت است از قول و عمل، کم و زیاد میشود. همانطور که در حدیث آمده است: «أَکمَلُ الْمُؤْمِنِینَ إِیمَانًا أَحْسَنُهُمْ خُلُقًا»: «از میان مومنان کاملترین ایمان را کسی دارد که بهترین اخلاق را دارد».
و هرکس نماز را ترک کند، درحقیقت کافر شده است؛ و ترک هیچیک از اعمال کفر نیست مگر نماز؛ هرکس آن را ترک کند، کافر است و خداوند کشتن او را حلال قرار داده است.
و بهترین این امت پس از پیامبرش، ابوبکر صدیق میباشد. سپس (به ترتیب) عمر بن خطاب، عثمان و علی افضل این امت هستند. این سه نفر را بر دیگر اصحاب مقدم میداریم چنانکه اصحاب رسول الله ج آنها را بر دیگران مقدم میداشتند و در این مورد هیچ اختلافی نداشتند.
برترین اصحاب بعد از این سه نفر، اصحاب شوری میباشند که پنج نفرند: علی بن ابیطالب، زبیر، عبدالرحمن بن عوف، سعد و طلحه؛ که همگی آنان شایستگی خلافت را داشتند و همگی آنان امام هستند.
و در این زمینه به حدیث ابن عمر استناد میشود که میگوید: «ما حاضر بودیم و رسول الله زنده بود و اصحابش فراوان بودند (که به ترتیب) ابوبکر و سپس عمر و عثمان (را از همه برتر میدانستیم) و پس از این سکوت میکردیم.
پس از اصحاب شوری، مهاجرینِ اهل بدر نسبت به دیگر صحابه از فضیلت و برتری برخوردارند و پس از آنها انصارِ اهل بدر میباشند و این برتری بر مبنای هجرت و سابقه مسلمان شدن میباشد که هرکس هجرت و سابقه ایمانش زودتر باشد، در درجهی بالاتری قرار دارد. پس از این عده از صحابه، برترین مردم سایر اصحاب رسول الله میباشند، مردم عصر و زمانی که رسول الله ج در میان آنها مبعوث گردید. و هرکس با رسول خدا ج یکسال یا یک ماه یا یک روز یا یک لحظه همراه و همصحبت بوده، یا اینکه [با ایمان] او را دیده باشد، از اصحاب رسول الله شمرده میشود و فضیلت و مقام صحابی بودن به اندازهی سابقهی همراهی او با رسول الله ج و شنیدن از او و نگاه کردن به ایشان میباشد. و از میان آنها کسی که کمتر از دیگران با او همراه بوده، از مردمان دورانی که او را ندیدند برتر است ولو اینکه خداوند را با انجام همهی اعمال نیک ملاقات کنند؛ آنان که رسول الله ج را همراهی کرده و از اصحاب او بودند و او را دیدند و از او شنیدند، به خاطر همراهی و مصاحبت با رسول الله ج از تابعین برترند، ولو اینکه تابعین همهی اعمال نیک را انجام دهند.
و از اصول سنت است: شنیدن و اطاعت کردن از زمامداران و امیر مومنان - چه نیک باشد و چه بد - و از کسی که خلافت را عهدهدار است و مردم بر وی اتفاقنظر داشته و نسبت به وی راضی هستند و همچنین (اطاعت) از کسی که با شمشیر بر علیه مردم برخاسته و چنین خلیفه شده و امیر مومنان نامیده شده است.
و جهاد همراه امیر نیک و بد تا روز قیامت ادامه دارد و ترک نمیشود؛
و تقسیم مال غنیمت و اقامهی حدود شرعی همیشه حق حاکمان است. و این حق برای کسی وجود ندارد که بر آنها طعنه زده و خرده گیرد و یا اینکه در این امور به نزاع با آنها برخیزد؛
و پرداختن زکات به آنها جایز و نافذ است؛ هرکس زکات را به آنها بپردازد، زکات وی ادا میشود، چه نیک باشند یا بد؛
و نماز جمعه پشت سر او و کسی که او زمامدار امور قرار داده است، جایز و کامل است؛ دو رکعت که هرکس آن را اعاده کند، بدعتگزار است و مبتدعی است که احادیث و روایات را در این زمینه ترک کرده است و مخالف سنت عمل کرده است. و در اینصورت اگر معتقد به نماز خواندن پشت سر حاکمان نباشد چه نیکشان و چه بدشان، چیزی از فضل جمعه برای او نیست. بنابراین سنت این است که همراه آنان دو رکعت نماز جمعه بخوانند و آن دو رکعت کامل و بدون نقص در نظر گرفته میشود و در این مورد شک و تردیدی در دل نباشد.
و هرکس بر حاکمی از حکام مسلمانان خروج کند - درحالیکه مسلمانان بر او اتفاقنظر دارند و به خلافت وی اعتراف و اقرار کردهاند، با رضایت یا غلبهی آن حاکم - درحقیقت چنین شخصی عصای (تکیه گاه) مسلمانان را به دو نیم کرده است و بر خلاف آثار و روایاتی که از رسول الله ج در این زمینه وارد شده، عمل کرده است؛ و اگر بر این حالت بمیرد، بر مرگی جاهلی مرده است.
و جنگ با حاکم و خروج بر وی برای هیچیک از مردم حلال نیست؛ و هرکس چنین کند مبتدعی است که بر راه و روشی جز سنت و راه راست میباشد.
و برای کسی که دزدان و خوارج او را مورد حمله جانی و مالی قرار دادند جایز است که با آنها بجنگد و بلکه بر او واجب است در راستای دفاع از جان و مالش با آنها بجنگد و با هرچه در توان دارد از جان و مالش دفاع کند؛ اما این حق را ندارد که چون از او دست برداشتند و از او جدا شده و او را ترک گفتند در پی آنها برود و به تعقیب آنان بپردازد؛ این حق فقط و فقط از آنِ امام یا زمامداران امور مسلمانان میباشد. وظیفهی او در چنین حالتی فقط این است که از جان خود دفاع کند و در این تلاش (در دفاع از جان خود) نیتش آن باشد که کسی را نمیکشد. اما اگر در دفاع از جان خود و در درگیری میان او و تجاوزگر، متجاوز کشته شود، خداوند مقتول را چنین دور کرده است. و اگر در دفاع از جان و مال خود کشته شود، مقام شهادت را برای وی امیدواریم و این مساله در احادیث و همهی آثار و روایات وارد شده در این زمینه آمده است.
در این مساله، به جنگ با متجاوز (از هر گروهی که باشد) امر شده است اما به کشتن و تعقیب وی و سخت گرفتن بر او و رفتار عجولانه در راستای کشتن وی دستور داده نشده است.
و اگر او را اسیر گرفت، حق ندارد او را بکشد و یا حد را بر او اجرا کند، بلکه باید امر او و تصمیم در مورد او را به کسی بسپارد که الله متعال او را زمامدار امور قرار داده است تا در مورد وی حکم شود.
و به خاطر عملی که اهل قبله انجام میدهند، به بهشتی یا دوزخی بودن آنها گواهی نمیدهیم و حکم نمیکنیم؛ بلکه برای نیکوکار به بهشت امیدواریم و بیم آن داریم که گنهکار به دوزخ انداخته شود و برای وی رحمت الله را امیدواریم.
و کسی که خداوند را با گناهی ملاقات کند که به خاطر آن آتش بر وی واجب میباشد، اما (پیشتر در دنیا) از آن توبه کرده و بدان اصرار نورزیده، الله متعال به سوی وی بازگشته و توبه را از بندگانش میپذیرد و از گناهان چشم پوشی میکند؛ و هرکس الله را با گناهی ملاقات کند که حد آن در دنیا بر وی اقامه شده باشد، حد اجرا شده بر وی، کفارهی گناهش میباشد، چنانکه در حدیث از رسول الله ج وارد شده است.
و هرکس الله را در حالی ملاقات کند که بر گناه اصرار داشته و از گناهانی که مستوجب مجازاتاند توبه نکرده باشد، امر وی موکول به خداوند است؛ اگر بخواهد او را به سبب گناهش عذاب میکند و اگر بخواهد او را میبخشد. و هرکس الله را در حالی ملاقات کند که کافر باشد او را عذاب خواهد کرد و وی را نمیبخشد.
و مجازات متاهلی که زنا میکند، رجم و سنگسار است. و این حد زمانی بر او اجرا میشود که یا خودش اعتراف کند یا اینکه بر علیه وی بینه اقامه شود. به طور قطع رسول الله ج و خلفای راشدین رجم کردند.
و هرکس از یکی از اصحاب رسول الله ج عیبجویی و خردهگیری کند یا به خاطر عملی که از او سر زده، دشمنی و کینه وی را در دل داشته باشد یا اینکه عمل یا گفتار ناشایست آنان را ذکر نماید، مبتدع و بدعتگزار میباشد تا اینکه به همگی آنها رحمت فرستد و قلب وی نسبت به آنها سالم باشد.
و نفاق کفر است، اینکه به الله کفر ورزی و غیر او را عبادت کنی و در ظاهر اظهار اسلام کنی. مثل منافقانی که در عهد و زمان رسول الله ج بودند.
«ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ فَهُوَ مُنَافِقٌ»: «سه خصلت است که هرکس این سه خصلت در وی باشد، منافق است». و این حدیث از باب تغلیظ و شدت میباشد. آن را چنانکه وارد شده، روایت میکنیم و آن را تفسیر نمیکنیم. (یعنی این احادیث را تفسیر نمیکنیم مگر چنانکه وارد شدهاند اما با این دیدگاه که این امور موجب خروج انسان از دین نمیگردد و میان عمل و عامل تفاوت میگذاریم و نفاق عملی وارد شده در حدیث را به نفاق اعتقادی تفسیر نمیکنیم که موجب خروج از دین میباشد).
و نیز اینکه فرمودند: «لَا تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا ضُلَّالًا يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ»: «پس از من با زدن گردن یکدیگر کافرانی گمراه نگردید».
و همچون این حدیث که فرمودند: «إِذَا التَقَى المُسْلِمَانِ بِسَيْفَيْهِمَا فَالقَاتِلُ وَالمَقْتُولُ فِي النَّارِ»: «چون دو مسلمان با شمشیرهایشان با یکدیگر روبرو شوند، قاتل و مقتول در دوزخ است».
و همچون اینکه فرمودند: «سِبَابُ المُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتَالُهُ كُفْرٌ»: «دشنام دادن مسلمان فسق و کشتن او کفر است».
و فرمودند: «مَن قَالَ لِأَخِيهِ: يَا كَافِرُ، فَقَدْ بَاءَ بِهَا أَحَدُهُمَا»: «هرگاه کسی به برادر (مسلمانش) بگوید: ای کافر، کفر به یکی از آن دو باز میگردد».
و اینکه فرمودند: «كُفْرٌ بِاللَّهِ تَبَرُّؤٌ مِنْ نَسَبٍ وَإِنْ دَقَّ»: «برائت جستن از نَسَب، هرچند ادعایی ضعیف است اما کفر ورزیدن به خداوند است».
ما در برابر این احادیث و احادیثی از این قبیل که صحیح و محفوظاند، تسلیم هستیم و آنان را چنان که وارد شدهاند میپذیریم هرچند تفسیر آنها را ندانیم. و در مورد آنها سخن نمیگوییم و به جدال و مشاجره و مناقشه نمیپردازیم و این احادیث را جز به همان صورت که وارد شدهاند، تفسیر نمیکنیم (یعنی همانطور که وارد شدهاند آنها را بر ظاهرشان حمل میکنیم و تاویل نمیکنیم). و آنها را جز با حقتر از آنها رد نمیکنیم.
و بهشت و دوزخ مخلوق هستند چنانکه از رسول الله ج وارد شده است؛ «دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَرَأَيْتُ فِيهَا قَصْرًا..»:. «وارد بهشت شدم و در آن قصری دیدم ..».
و اینکه فرمودند: «و رَایتُ الكوثر»: «و کوثر را دیدم».
«اطَّلَعْتُ فِي الجَنَّةِ فَرَأَيْتُ أَكْثَرَ أَهْلِهَا کَذا»، «وَاطَّلَعْتُ فِي النَّارِ فَرَأَيْتُ أَكْثَرَ أَهْلِهَا کذا وکذا».
بنابراین هرکس گمان برد بهشت و دوزخ خلق نشدهاند، درحقیقت قرآن و احادیث رسول الله ج را تکذیب کرده است و گمان نمیکنم به بهشت و دوزخ ایمان داشته باشد.
و هریک از اهل قبله که موحد بمیرد، بر او نماز خوانده میشود و برای وی طلب مغفرت و آمرزش میشود. و گناه صغیره یا کبیرهای که مرتکب شده مانع نماز خواندن بر وی و طلب آمرزش و مغفرت برای او نمیشود. امر وی موکول به خداوند متعال است.
پایان رساله