نیاز به ازدواج از جمله ضرورتهایی نیست که امور ممنوع مانند زنا و متعه را مباح کند
گفته شده: زنِ آزاده گرسنگی میکشد ولی از بدن خویش نمیخورد و پستی را نمیپذیرد حتی اگر ناچار شود.
صاحب مقاله میگوید: «ازدواج متعه برای حالت ضرورت مباح شده و بیشتر جوانان به خاطر مشکلات از جمله مهریه و چیزهای دیگر، نمیتوانند ازدواج شرعی بکنند در نتیجه وارد ضرورتی شدهاند که ازدواج متعه را برایشان مباح نموده است مانند خوردن گوشت مردار و خون و گوشت خوک و نوشیدن جرعهای خمر برای لقمهای که در گلویشان گیر کرده است».
پاسخ این است که: این گفته به دور از حقیقت است.
در حدیث آمده که پیامبر ج فرمود: «مَا نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ فَاجْتَنِبُوهُ، وَمَا أَمَرْتُكُمْ بِهِ فَافْعَلُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ». روایت امام بخاری و امام مسلم از ابوهریره. یعنی: از آنچه شما را منع کردم، خودداری کنید و آنچه شما را بدان فرمان دادم در حد توان انجام دهید.
در این حدیث پیامبر ج تمامی امور نهی شده را از جمله چیزهایی قرار داد که خودداری از آنها واجب است و برای ارتکاب آن عذری وجود ندارد، مانند ربا و زنا و خوردن مشروب؛ زیرا تحمل امور بر جسم سنگین نیست و مانند خوردن و نوشیدن نیست که بدن به آن محتاج باشد بلکه از اضافات است و ترک تمامی امور حرام از انجام آن سودمندتر است و فقط شخص نیاز به عزم و همت و نیرو دارد تا نفس را از انجام آن منصرف کند بر خلاف دستورات که بر اساس توان است: نماز را ایستاده بخوان پس اگر نتوانستی نشسته بخوان و اگر نتوانستی به صورت خوابیده؛ زیرا الله سبحان نفس را جز به اندازۀ تواناییاش مکلف نموده است.
بنابراین اگر کسی یکی از امور ممنوع یا حدود را انجام داد باید با اجرای حد یا تعزیر مناسبی که به اجتهاد قاضی بستگی دارد، مجازات شود ﴿وَلَا تَأۡخُذۡكُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِي دِينِ ٱللَّهِ﴾ [النور: ٢] «در [اجراىِ] حكمِ خدا نسبت به آنان دستخوش رأفت نشويد»؛ زیرا آنکه خودش را احترام نکند به او احترام نمیشود ﴿وَمَن يُهِنِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّكۡرِمٍۚ﴾ [الحج: ١٨] «و هركه را خدا خوار گرداند، گرامى دارندهاى نخواهد داشت». برای اینکه الله حدود را وسیلهای جهت بازداشتن از امور ممنوع مانند زنا و ازدواج متعه و غیره قرار داده است، بنابراین همانگونه که عذرِ ضرورت، در مورد کسی که زنای کبیره انجام داده پذیرفته نمیشود در مورد متعه که حرام و بسان زنا میباشد نیز اینچنین است.
اینکه برخی گفتهاند: حرام بودن ازدواج متعه مانند حرام بودن مردار و خون و گوشت خوک است، این تعریف در چارچوب تحریم آنها قرار نمیگیرد و در آن نوعی فریب و پوشش وجود دارد.
زیرا ازدواج متعه تا قیامت حرام شده است همانگونه که امام مسلم از ربیع بن سبرة از پدرش روایت کرده که پیامبر ج فرمود: «إِنِّي قَدْ كُنْتُ أَذِنْتُ لَكُمْ فِي الِاسْتِمْتَاعِ مِنَ النِّسَاءِ، وَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ ذَلِكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، فَمَنْ كَانَ عَنْدَهُ مِنْهُنَّ شَيْءٌ فَلْيُخَلِّ سَبِيلَه، وَلَا تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا»[١٤]. یعنی: من به شما دربارۀ متعه با زنان اجازه داده بودم و همانا الله آن را تا قیامت حرام نمود پس هر کس نزد او چنین زنانی وجود دارد رهایش کند و آنچه به آنها دادهاید را بر ندارید. پیامبر ج این خطبه را در سال فتح مکه خواند. بنابراین این تعریف بسنده و کامل است همانگونه که دارقطنی از پیامبر ج روایت نموده که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ فَرَائِضَ، فَلا تُضَيِّعُوهَا، وَحَرَّمَ حُرُمَاتٍ، فَلا تَنْتَهِكُوهَا، وَحَّدَ حُدُودًا، فَلا تَعْتَدُوهَا، وَسَكَتَ عَنْ أَشْيَاءَ مِنْ غَيْرِ نِسْيَانٍ، فَلا تَبْحَثُوا عَنْهَا» یعنی: همانا الله فرضهایی را قرار داده پس آنها را تباه نکنید و چیزهایی را حرام نموده پس آن را انجام ندهید و حدودی مشخص نموده پس به آن تجاوز نکنید و دربارۀ چیزهایی سکوت نموده است بیآنکه فراموش کرده باشد پس در پی آنها نباشید.
حرام بودن مردار و خون و گوشت خوک از حرامهای ابدی تا روز قیامت نیست بلکه دارای مدتی هست که آن مدت وجود ضرورتی است که سبب مباح شدن آنها باشد پس هرگاه که انسان دچار گرسنگی شدیدی شد که در شرف مرگ قرار گرفت خوردن مردار یا گوشت خوک به اندازهای که رمق و توانش را به دست آورد برایش مباح میشود و اگر به خاطر نخوردن آنها بمیرد گناهکار به شمار میرود. برخی از علما گفتهاند: من بر شخصی که به خاطر گرسنگی مرده و از مردار نخورده است نماز نمیخوانم زیرا او خود را در از بین بردن نفسش یاری کرده است در حالی که باید نفس خویش را زنده نگه میداشت که هرکس نفسی را زنده کند گویی همۀ مردم را زنده کرده است.
و مانند آن مباح شدن خون به هنگام ضرورت است که امروزه برای پزشکان، یکی از بزرگترین وسایل و درمان برای حفظ سلامتی مجروحان و کسانی که داری زخمهای عمیق هستند یا اینکه تیر خوردهاند و خون از بدنشان خارج شده، گشته است و در حالت ضرورت بوسیلۀ جریان آن در جسم به درمان میپردازند تا شخص بیمار زندگی و سلامتیاش را به دست آورد چرا که اگر خون از بدن خارج شود جسم زنده نخواهد ماند، بر خلاف ازدواج متعه که ضرورتی برای آن وجود ندارد بلکه با ترک آن سلامتی افزایش مییابد. رسول الله ج به مردی فرمود: «أقلل من النکاح فإنه نور عینك وقوة ساقیك» یعنی: از آمیزش بکاه چرا که سبب قوی شدن چشم و نیرومند شدن پاهایت است[١٥].
و گفته شده:
أقلل نکاحك ما استطعت فإنه
ماء الحیاة یصب في الأرحام
یعنی: تا میتوانی از آمیزش بکاه چرا که این آب زندگی است که در رحمها ریخته میشود.
اگر شهوتِ آمیزش که انسان در نفسش احساس میکند، ازدواج متعه را برای او مباح میساخت گفته میشد که زنا برای ضرورت جایز است چرا که حکم هر دو یکی است، بلکه متعه از زنا بدتر است زیرا زناکاران کار خویش را مخفی میکنند ولی اهل متعه آشکارا به این کار دست میزنند.
یکی از افراد مورد اطمینان برایم گفته: به اصفهان رفتم پس زنهای بسیاری را مشاهده کردم که در صف ایستاده و با صدای بلند مردان را صدا میزنند: متعه .. متعه !!!
هنگامی که در مذهب و عقیدۀ آنها کرایۀ زن برای یک یا دو روز و یک یا دوبار و با دختری که نُه یا دَه سال دارد بدون اجازۀ پدر و ولی او جایز است، دانستم که قطعاً این کار زنا است و هیچ ریز و درشتی از ویژگیهای زنا نبوده مگر اینکه در خود گرد آورده است.
میماند نام متعه، که میدانیم نامگذاری اشیاء از حقیقت و اوصاف آن چیزی نمیکاهد همانگونه که پیامبر ج از مردمی خبر داده که مشروب میخورند و نامش را چیزی دیگری مینهند.
یکی از قاعدههای اصولی این است که در عقد و پیمانها اهداف و مفاهیم معتبر است نه الفاظ و مبانی آنها.
بنابراین ادعای تاب و تحمل نداشتن حجتی سست است همانند کسی که گناهش را به گردن قضا و قدر میاندازد در حالی که قضا و قدر گناهی مرتکب نشده و آنها گناهکارند. هنگامی که دزدی را نزد عمر بن خطاب س آوردند گفت: چه چیز تو را وادار به دزدی کرد؟ گفت: قضا و قدر الله مرا وادار نمود. عمر س گفت: و من با قضا و قدر الله دست تو را قطع میکنم پس فرمان داد و دستش را قطع کردند[١٦].
خداوند متعال اجرای حد را برای بازداشتن از ارتکاب جرم قرار داد و حدی که در زمین اجرا شود برای اهلش بهتر از این است که چهل روز باران ببارد چرا که حدود از انتشار زشتیها از جمله زنا و مشروبخواری میکاهد، و از هیچ کس ادعای وجود ضرورت و عدم شکیبایی به خاطر غلبۀ شهوت بر عقل، پذیرفته نیست که اگر چنین باشد امر به معروف و نهی از منکر که مدار احکام شریعت بر آن است، تباه میشود.
آیا میتوان گفت که زنا در هنگام ضرورت برای کسی که تاب و تحمل دست کشیدن از آن را ندارد مباح است؟ در حالی که الله ﻷ فرموده: ﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ٢٩ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَيۡرُ مَلُومِينَ٣٠ فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ٣١﴾ [المعارج: ٢٩-٣١] «و کسانی که از شرمگاههای خویش محافظت میکنند، مگر در برابر همسرانشان يا کنیزانی كه در اختيارشان قرار گرفته است، كه [در اين صورت] مورد ملامت نخواهند بود؛ و آنان كه فراتر از اين را بخواهند، تجاوزگرند».
خداوند متعال در این آیات هر کس که در پی ازدواجی غیر از ازدواج شرعی و ملک یمین باشد را از درگذرندگان از حدود الهی قرار داده است و ادعای عدم صبر در برابر شرب خمر نیز اینگونه است.
چگونه میتوان خوردن مردار برای شخص درماندهای که در خطر مرگ قرار دارد را با متعه قیاس کرد؟! در حالی که برخی از علما گفتهاند اگر نخورد و بمیرد بر او نماز خوانده نمیشود، پس چگونه میتوان چنین امری را، با ترک شهوت به آمیزش که احتمال مرگ برای شخص وجود ندارد، قیاس کرد. حتی برخی از اشخاص با وجود احساس شهوت، مجرد ماندن را ترجیح میدهند. قیاس آن با پایین بردن لقمهای که در گلو گیر کرده، به وسیلۀ جرعهای مشروب نیز که شاید یک بار هم در دنیا اتفاق نیافتاده باشد به همین صورت است.
دیدهایم که برخی از علما این حجت را برای مباح بودن ربای نسیه در مورد درماندهای به کار بردهاند که مباح دانندۀ ربا را کافر میشمارد، و بیشک این کار رخصتی سطحی و خشک است در حالی که نباید با رخصتّهای سطحی و یا سختگیریهای افراطی و یا ساختن دلیلی که پایبندی به حکم را سست مینماید، با احکام شریعت مخالفت نمود.
این در حالی است که پیامبر ج ربا را در جایگاهی حرام نمود که همۀ مردم حضور داشتند، در حجة الوداع و فرمود: «وَرِبَا الْجَاهِلِيَّةِ مَوْضُوعٌ، وَأَوَّلُ رِبًا أَضَعُ رِبَانَا رِبَا عَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، فَإِنَّهُ مَوْضُوعٌ كُلُّهُ»[١٧] یعنی: و ربای جاهلیت باطل است و ولین ربا که آن را باطل میکنم ربای عباس بن عبدالمطلب است که همۀ آن باطل است.
پس ربا را به صورت کلی و بدون استثناء حرام اعلام نمود با وجود اینکه اکثر تجارتشان بر اساس آن بود و قریش به تجارتهای گستردهای که در سفرهای تابستانه و زمستانه انجام میدادند و به خاطر گسترشِ داد و ستدهای ربوی در بین عرب مشهور بودند، و با آگاهی از اینکه بیشتر عرب در نیاز و فقر شدید به سر میبردند و در غزوۀ عسره که اندکی پیش از حجة الوداع بود یک دانه خرما را به عنوان سهمیه میان خود تقسیم میکردند، و با این وجود رسول الله ج انجام ربا برای شخص ناچار و درمانده را مباح ننمود چرا که در عموم این سخنش قرار میگیرد که فرمود: «مَا نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ فَاجْتَنِبُوهُ» یعنی: از آنچه شما را منع کردم، خودداری کنید.
زیرا هرگاه که نیت شخص درست شده و عزم او راستین شود، رها کردن حرامی که به آن انس گرفته برایش آسان میشود چنانکه گفته شده:
والنفس كالطفل إن تهمله شب على
حب الرضاع وإن تفطمه ينفطم
یعنی: نفس انسان مانند کودکی است که اگر رهایش کنی پیوسته شیرخواره میماند و اگر او را از شیر بگیری، شیرخوارگی را رها میکند.
به همین دلیل صحابه ش از داد و ستدهای ربوی دست کشیدند و یادی از آن میانشان باقی نماند؛ به خاطر اجرای فرمان الله و اطاعت از رسول او، و نگفتند که نمیتوانیم رهایش کنیم؛ زیرا هر کس به خاطر الله چیزی را رها کند، الله در عوض به او بهترش را میدهد ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مِنۡ أَمۡرِهِۦ يُسۡرٗا﴾ [الطلاق: ٤] «و هركه از خدا پروا كند، خدا در كارش آسانى پديد مىآورد». ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُۚ﴾ [الطلاق: ٢-٣] «و هركه از خدا پروا كند، خدا برايش راه خروج [از دشواریها] را مىگشايد، و از جايى كه گمان نمىبَرَد، روزىاش عطا مىكند».
آنها به همین شکل از مشروبی که با آن خو گرفته و بر محبتش پرورش یافته بودند دست کشیدند و هنگامی که خبر تحریم آن رسید ظرفها را از دستانشان میانداختند سپس به به بازار رفته و مشکهای مشروب را با چاقو پاره کردند تا جایی که در کوچهها جاری شده میگفتند: به خدا سوگند اگر به خاطر احترامت تو را نمیریختم اما امروز الله تو را خوار نمود ﴿وَمَن يُهِنِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّكۡرِمٍۚ﴾ [الحج: ١٨] «و هركه را خدا خوار گرداند، گرامى دارندهاى نخواهد داشت» و نگفتند: نمیتوانیم ترکش کنیم و با ادعای ضرورت از آن شانه خالی نکردند، و دربارۀ ازدواج متعه نیز همینگونه است.
عرب در زمان جاهلیت زن را در عوض لباس و مقداری شیر خشکیده و جو کرایه میکردند و هنگامی که خبر حرام شدن آن به گوششان رسید و پیامبر ج برایشان سخن رانده و فرمود: «إِنِّي قَدْ كُنْتُ أَذِنْتُ لَكُمْ فِي الِاسْتِمْتَاعِ مِنَ النِّسَاءِ، وَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ ذَلِكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، فَمَنْ كَانَ عَنْدَهُ مِنْهُنَّ شَيْءٌ فَلْيُخَلِّ سَبِيلَه، وَلَا تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا»[١٨] یعنی: من به شما دربارۀ متعه با زنان اجازه داده بودم و همانا الله آن را تا قیامت حرام نمود پس هر کس نزد او چنین زنانی وجود دارد رهایش کند و آنچه به آنها دادهاید را بر ندارید.
همگی از آن دست کشیدند، ثروتمند و فقیر، زیرا از جمله چیزهایی بود که تا قیامت و برای همیشه حرام گشته بود چنانکه لفظ حدیث بیانگر آن است. از سویی دیگر ازدواج از اموری است که برخی از مردم سالهای دراز با وجود مردانگی و قدرت شهوتشان در برابر آن صبر میکنند بویژه رؤسا و مجاهدان و کسانی که به علم و تجارت و صنعت مشغول هستند، آنها به صورت کلی از آن دست میکشند بدون اینکه احساس سختی کنند و گاهی دو یا سه سال از خانواده دور میمانند و ولی از مجرد بودن احساس سختی نمیکنند و خود من از کسانی بودم که برای طلب علم چهار سال از خانواده دور بودم ولی مشقتی به خاطر غربت و مجرد بودن احساس نکردم زیرا مشغول به علم و اعمال دینی و مالی بودم که نیازمند به صرف کامل وقت بود تا جایی که گفته میشود:
قوم إذا حاربوا شدوا مآزرهم
عن النساء ولو باتت بأطهار
مردمی که هرگاه به جنگ میپردازند با زنان آمیزش نمیکنند حتی اگر زنانشان در حالت پاکی باشند.
قطعا کسانی که به همنشینی با زنان و ماندن در میان آنها اشتیاق فراوان دارند، افرادی بیکار و عاطل هستند، کسانی که نه کار دین میکنند و نه کار دنیا، افراد هوسرانی هستند که از این لذت به سوی بعدی در حرکتند و چیزی اشتهای آنان را سیر نمیکند تا جایی که گفته شده: اگر تمامی زنان عراق با مردی باشند و زنی از شام آمده و از زیبایی او برایش گفته شود آرزو میکند که او نیز همسرش باشد به اضافۀ زنان عراق.
و گفته شده:
لا یشبع النفس حین تحرزه
ولا یزال لها فی غیره وطر
ولا تزال وإن کانت بها سعة
لها إلی الشیء لم تظفر به نظر
نفس را اگر برخوردار کنی سیر نمیشود و پیوسته در پی لذتهای دیگر است. و همواره اگر چه در فراخی باشد نگاهش به چیزی است که به دست نیاورده است.
اما کسی که به زندگیاش راضی باشد، بهره مند میشود و کسی که به خاطر لذت در پی جمعآوری زنان باشد دچار زیان میشود.
مشاهده میکنیم که شعرای عرب مانند امرئ القیس و زهیر و عمر بن أبی ربیعه و افراد بسیار دیگری که در مدح و وصف زنان و ذکر زیباییهای آنها با دقت فراوان، زیاده روی کردهاند به ویژه هنگامی که میخواستند قصیدهای را به شخصی بزرگ تقدیم کنند، همانگونه که زهیر قصیدهاش را به معشوقش سعاد تقدیم کرد، زیرا نزد آنها هر چه مدح و تعریف دربارۀ زیباروی بهتر بود نسیبشان بیشتر میشد، بنابراین در وصفهایی که شامل راست و دروغ بود مبالغه میکردند تا جایی که گفته شده: هرچه دروغش بیشتر باشد گواراتر است. همۀ اینها به خاطر غلبۀ بیکاری و اختلاط فراوان با زنان در بادیه هنگام جاهلیت بوده است.
البته عشق آنها در زبانشان به تصویر کشیده میشد چرا که به پاکدامنی و عفت مشهور بودند و در داستان بیعت پیامبر ج با زنان هنگامی که فرمود: «تُبَايِعْنَ عَلَى أَنْ لَا تُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا، وَلَا تَسْرِقْنَ، وَلَا تَزْنِينَ»[١٩]. یعنی: بیعت میکنید بر اینکه با الله چیزی را شریک قرار ندهید و دزدی و زنا نکنید. پس هند گفت: مگر زن آزاد هم زنا میکند ای رسول خدا؟! این برایش عجیب بود زیرا زنا در میان کنیزان انجام میشد.
در اینجا نمیخواهیم نیاز شدید مرد به زن و ضروری بودن آن از نظر جنسی یا اجتماعی را انکار کنیم؛ ولی شایسته نیست این نیاز ضروری به درجۀ حلال کردن حرامها از جمله زنا و ازدواج متعه برسد زیرا این نیاز از جمله لذتّها و نعمتهای زندگی است و الله متعال میفرماید: ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ مِنَ ٱلنِّسَآءِ﴾ [ال عمران: ١٤] «عشق به تمايلات نفس، در مورد زن در نظر مردم آراسته شده است» و زینت دهنده، الله است و پیامبر ج فرموده: «إِنَّمَا حُبِّبَ إِلِيَّ مِنْ دُنْيَاكُمُ النِّسَاءُ وَالطِّيبُ»[٢٠]. یعنی: از دنیای شما زنان و خوشبویی برایم محبوب قرار داده شده است.
در برخی از کتابچههایم دربارۀ نیاز شدید و احتیاج مرد به زن سخن گفتم، آنجا که الله ـ سبحانه و تعالی ـ میفرماید: ﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا لِّتَسۡكُنُوٓاْ إِلَيۡهَا وَجَعَلَ بَيۡنَكُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةً﴾ [الروم: ٢١] «و از جنس خودتان همسرانى براى شما آفريد تا در كنارشان آرام گيريد و بين شما دوستى و مهربانى پديد آورد».
گفتیم که زن آرامش شوهر است و انس و شادمانی و سرور به ارمغان میآورد، در غم و اندوه او شریک شده و مرد با وجود همسرش بسان پادشاه و سرور میشود و چه بیچاره است مردی که زن ندارد و بیزنها زندههای پست و مردگان بد هستند. همچنین مرد برای زنش بزرگی و نعمت است و ضعف او را جبران نموده و تنهاییاش را از بین برده و در بر آورده ساختن نیازها و خرجی او تلاش میکند و زن را سرور خانه و خوشبخت قوم و مادر پسران و دختران میسازد. و این ویژگیها در زنی که متعه کرده باشد وجود ندارد چرا که همسر نیست.
زمانی که زنی نزد عمر بن خطاب آمده و دربارۀ نزاعی که داشته با وی به جدال پرداخت این شعر را برایش سرود:
إن النساء شیاطین خلقن لنا
نعوذ بالله من شر الشیاطین
زنان شیطانهایی هستند که برایمان آفریده شدهاند، به خدا از شر شیطانها پناه میبریم[٢١].
آن زن گفت: اینگونه نیست بلکه شاعر میگوید:
إن النساء ریاحین خلقن لکم
وکلکم یشتهی شم الریاحین
زنها گلهای خوشبویی هستند که برای شما آفریده شدهاند و همۀ شما بوییدن گلهای خوشبو را دوست دارید.
سپس میبینیم که صاحب مقاله به سخنی استناد میکند که ادعا کرده سخن ابن قیم در زاد المعاد است در حالی که دروغ است و ابن قیم با قاطعیت حرام بودن متعه را اعلام کرده است.
ابن قیم در موضوع فتح مکه به تحریم متعه نیز اشارهای کرده است. میگوید: برخی از علما گفتهاند: در روز خیبر حرام شده است و احادیث علی س در صحیح بخاری بیانگر این امر است.
و برخی گفتهاند که در فتح مکه حرام شده است و او این قول را ترجیح میدهد زیرا امام مسلم از سلمة بن أکوع س روایت کرده که: «رَخَّصَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَامَ أَوْطَاسٍ فِي الْمُتْعَةِ ثَلَاثًا، ثُمَّ نَهَى عَنْهَا». یعنی: رسول الله ج در فتح مکه سه بار در مورد متعه اجازه داد سپس از آن نهی فرمود.
سپس به موضوع اختلاف میپردازد و اینکه آیا حرام بودن آن مانند تحریم مردار و گوشت خوک بوده؟ یا اینکه تحریم آن همیشگی و در اقامت و سفر میباشد؟ و که دومی صحیح است و دلیل آن حدیث ربیع بن سبرة از پدرش است که پیامبر ج «إِنِّي قَدْ كُنْتُ أَذِنْتُ لَكُمْ فِي الِاسْتِمْتَاعِ مِنَ النِّسَاءِ، وَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ ذَلِكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»[٢٢] یعنی: من به شما دربارۀ متعه با زنان اجازه داده بودم و همانا الله آن را تا قیامت حرام نمود.
سپس ابن قیم / میگوید: «رسول الله ج در آن هنگام به خاطر ضرورت و نیاز در نبرد، اجازه فرمودند و کسی که در محل اقامت با وجود فراوانی زنان و امکان ازدواج شرعی چنین اجازهای بدهد، در واقع از حد تجاوز کرده و الله متجاوزان را دوست ندارد».
بنابراین نصوص صحیح و صریح ادعای کسی که میگوید تحریم متعه در زمان عمر و بر اساس اجتهاد وی صورت گرفته و صحابه به خاطر هیبت عمر درخواستش را پذیرفتهاند، را رد میکند و تمامی این حرفها، دروغ بستن بر الله ﻷ و پیامبرش ج و عمر بن خطاب س میباشد.
همچنین سند صحیح و حتی حسن دربارۀ این گفته را ندیدیم بلکه نوعی تهمت و دروغ علیه عمر است چرا که شیعیان با عمر س دشمنی شدیدی دارند و به همین دلیل قول تحریم متعه را به شدت انکار میکنند، با وجود اینکه نصوص آشکارا و اجماع عمومی این تحریم را تأیید میکند و توجهی به شذوذ مخالفان نمیشود.
اما نهی عمر س از حج تمتع دارای اصل است و در صحاح وارد شده و نظر شخصی او بوده است. و رأی و نظر گاهی درست و گاهی نادرست میشود و صحابه معصوم نبودهاند. نظر او چنین بوده که حج و عمره باید به صورت مفرد یعنی جداگانه انجام شوند، ولی صحابه با او مخالفت کردند و رسول الله ج در حجة الوداع حج تمتع انجام داد و پس از آن، چیزی این عمل را منسوخ نکرد و تا الان به آن عمل میشود.
روش تمتع این است که شخص در ابتدا به عمره احرام میبندد، پس هنگامی که طواف و سعی عمره را انجام داد موهایش را کوتاه میکند سپس لباسش را میپوشد و از آنچه برایش مباح است مانند خوشبویی و زنان و چیزهای دیگر بهرهمند میشود و از چیزهای ممنوعی که پیش از احرام نیز ممنوع بودند خودداری میکند پس هنگامی که روز هشتم ذی الحجه شد برای ادای حج احرام میبندد.
این همان چیزی است که ابن عباس ب هنگامی که عمر از حج تمتع نهی نمود ـ گفت: چیزی نمانده که از آسمان بر شما سنگ فرود آید، میگویم رسول الله فرمود و شما میگویید ابوبکر و عمر گفتند.
اما نهی از متعه با زنان را ـ بر فرض صحت آن ـ به قصد رساندن حکم و مشهور کردن آن به مردم گفته است تا اینکه شاهد به غایب برساند.
یکی از دروغها گفتاری است که به علی س نسبت میٔدهند که گفته است: اگر عمر متعه را ممنوع نمیکرد جز انسان بدبخت، زنا نمیکرد[٢٣]. این گفتار درست نیست و امام علی از آن مبرا است و در صحیحین از دو طریق روایت شده که پیامبر ج متعه را در سال خیبر منع نمود و از سلمة بن أکوع روایت شده که گفت: «رَخَّصَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَامَ أَوْطَاسٍ فِي الْمُتْعَةِ ثَلَاثًا، ثُمَّ نَهَى عَنْهَا» رواه مسلم. یعنی: رسول الله ج در فتح مکه سه بار در مورد متعه اجازه داد سپس از آن نهی فرمود.
و از علی س روایت است که گفت: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ الْمُتْعَةِ عَامَ خَيْبَرَ، وَعَنْ لُحُومِ حُمُرِ الْإِنْسِيَّةِ» یعنی: رسول الله ج در فتح خیبر متعۀ زنان و گوشت الاغ را نهی نمود. به روایت امام بخاری و امام مسلم و نسائی و ترمذی و ابن ماجه و امام احمد و ابن حبان.
و از ربیع بن سبرة از پدرش از رسول الله ج روایت کرده که فرمود: «إِنِّي قَدْ كُنْتُ أَذِنْتُ لَكُمْ فِي الِاسْتِمْتَاعِ مِنَ النِّسَاءِ، وَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ ذَلِكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، فَمَنْ كَانَ عَنْدَهُ مِنْهُنَّ شَيْءٌ فَلْيُخَلِّ سَبِيلَه، وَلَا تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا»[٢٤] یعنی: من به شما دربارۀ متعه با زنان اجازه داده بودم و همانا الله آن را تا قیامت حرام نمود پس هر کس نزد او چنین زنانی وجود دارد رهایش کند و آنچه به آنها دادهاید را بر ندارید. روایت مسلم و ابوداود و نسائی و ترمذی و ابن ماجه و امام احمد و ابن حبان در صحیحش.
ابو محمد بن حزم، در «محلی»، بخش یازدهم میگوید: «نکاح متعه جایز نیست و آن نکاح مدت دار است و در دوران رسول الله ج حلال بود، سپس الله متعال بر زبان رسولش ج به صورت قطعی آن را تا قیامت حرام نمود».
سپس بعد از بیان اختلاف صحابه در ابتدای تحریم آن میگوید: «برای حرام بودن آن به یک دلیل اکتفا میکنیم و آن خبر ثابتی است که از طریق عبدالرزاق از معمر از عبدالعزیز بن عمر بن عبدالعزیز از ربیع بن سبرة جهنی، روایت کردهایم که گفت: با رسول الله ج خارج شدیم. و حدیث را ذکر میکند. و در آن آمده: پس گفت: شنیدم که رسول الله ج بر منبر خطبه خوانده و میگفت: «مَنْ كَانَ تَزَوَّجَ امْرَأَةً إِلَى أَجَلٍ فَلْيُعْطِهَا مَا سَمَّى لَهَا، وَلا يَسْتَرْجِعْ مِمَّا أَعْطَاهَا شَيْئًا، وَيُفَارِقُهَا، فَإِنَّ اللَّهَ ـ عزّ وجل ـ قَدْ حَرَّمَهَا عَلَيْكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ» یعنی: هر کس با زنی تا مدت مشخصی ازدواج کرده پس آنچه برایش نام برده به او بدهد و چیزی از آنچه به وی عطا کرده را پس نگیرد و از او جدا شود که همانا الله ﻷ آن را برای شما تا قیامت حرام نموده است.
ابو محمد میگوید: آنچه تا قیامت حرام شده باشد دیگر نسخ نمیشود.
اینها نصوص صحیح و آرامشبخشی هستند که نسبت دهندگان این گفتار به علی س: «اگر عمر متعه را ممنوع نکرده بود جز بدبخت زنا نمیکرد» را تکذیب میکند.
از حکمت الله در شریعت و آفرینش این است که هیچ دروازۀ ممنوعی را برای نفس نبسته مگر اینکه دروازۀ دیگری که مشروع است برایشان گشوده است، زیرا آنکه چیزی را به خاطر الله رها کند، الله در عوض آن چیز بهتری به او عطا میکند ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُۚ﴾ [الطلاق: ٢-٣] «و هركه از خدا پروا كند، خدا برايش راه خروج [از دشواریها] را مىگشايد، و از جايى كه گمان نمىبَرَد، روزىاش عطا مىكند». ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مِنۡ أَمۡرِهِۦ يُسۡرٗا﴾ [الطلاق: ٤] «و هركه از خدا پروا كند، خدا در كارش آسانى پديد مىآورد».
به همین دلیل پیامبر ج به ازدواج شرعی تشویق نموده زیرا یکی از اسباب بینیازی است و خداوند سبحان میفرماید: ﴿وَأَنكِحُواْ ٱلۡأَيَٰمَىٰ مِنكُمۡ وَٱلصَّٰلِحِينَ مِنۡ عِبَادِكُمۡ وَإِمَآئِكُمۡۚ إِن يَكُونُواْ فُقَرَآءَ يُغۡنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ﴾ [النور: ٣٢] «وابستگانِ مجردِ خود را همسر دهيد و نيز مردان و کنیزانی كه در اختيار شما هستند و شايستگى دارند؛ اگر نيازمند باشند، خدا از افزون بخشىِ خود آنها را بىنياز خواهد كرد؛ و خدا فراخى بخش و داناست» چه بسیار فقیرانی که پس از ازدواج ثروتمند شدهاند.
همچنین پیامبر ج امتش را به گشودن دروازههای ازدواج و آسان سازی راهها و اسباب آن تشویق نموده و میفرماید: «يَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ، مَنِ اسْتَطَاعَ الْبَاءَةَ فَلْيَتَزَوَّجْ، فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ، وَأَحْصَنُ لِلْفَرْجِ»[٢٥] یعنی: ای جوانان، هر آنکه توانایی ازدواج دارد باید ازدواج کند چرا که دیدگان را بیشتر فروهشته و از شرمگاه بیشتر محافظت میکند.
ولی نفرمود: کسی که نمیتواند ازدواج کند باید متعه انجام دهد.
و فرمود: «خَيْرُ الصَّدَاقِ أَيْسَرُهُ»[٢٦] یعنی بهترین مهریه کمترین آن است. و بهترین ازدواج کم خرجترین آن است. و اجازه دادند که مهريه زن دو کفش و یا وزن دانهای طلا، یا انگشتری آهنین و یا آموزش یک یا دو سوره از قرآن باشد، و سبک کردن خرجّهای ولیمۀ عروسی و چیزهای دیگر نیز به همین صورت است. رسول الله ج فرمود: «أَوْلِمْ وَلَوْ بِشَاةٍ»[٢٧] یعنی ولیمه بده حتی اگر یک گوسفند باشد؛ و پیامبر ج خودش دو مُد جو را ولیمۀ برخی از زناش قرار داد و برای ازدواج با هیچیک از همسرانش یا به ازدواج در آوردن دخترانش بیش از پانصد درهم تعیین ننمود که اندازۀ آن کمتر از صد ریال است؛ بنابراین جز انسان بدبخت کسی با وجود اینهمه آسانگیریها زنا نمیکند و جز شخص بخیل کسی بالا بودن مهریه را از خواستگار درخواست نمیکند[٢٨].
از سویی دیگر شیعیان برای اثبات نظرشان و فریب عوام و افراد کم عقل به چیزهایی استناد میکنند که بطلان آن آشکار است، آنان برای تأیید نظرشان هر حدیث ساختگی و اخبار منکر و دروغین که یافتند را میآورند از جمله این گفتار که: «قلت لأبي جعفر ـ رضي الله عنه ـ للتمتع ثواب؟ قال: إن کان یرید بذلك وجه الله تعالى، وخلافا علی من أنکرها، لم تکلمها کلمة إلا کتب الله له بها جنة ولم یمد یده إلیها إلا کتب الله له حسنةُ، فإذا دنا منها غفر الله له بذلك ذنباً، فإذا اغتسل غفر الله له بقدر ما مر من الماء علی شعره. قلت: بعدد الشعر؟ قال: بعدد الشعر» یعنی: به ابوجعفر گفتم: آیا متعه ثواب دارد؟ گفت: اگر خالصانه برای الله متعال و مخالفت با کسانی که آن را انکار میکنند باشد، سخنی با زن نمیگوید مگر اینکه الله به خاطر آن برایش بهشت را مینویسد، و دستش را به سوی او دراز نمیکند مگر اینکه الله برایش نیکی مینویسد پس هرگاه با او نزدیکی کرد الله به خاطر آن گناهش را میبخشد پس هنگامی که غسل نمود الله به اندازۀ آبی که به موهایش میرسد او را میآمرزد. گفتم: به تعداد موها؟ گفت: به تعداد موها.
و سخنی را به پیامبر ج نسبت میدهند که فرمود: «إني لما أسري بي إلی السماء لحقني جبریل علیه السلام، فقال یا محمد إن الله تبارك وتعالی یقول: إني غفرت للمتمتعین من أمتك من النساء». یعنی: هنگامی که شبانه به آسمان برده شدم جبریل ÷ به من ملحق شده گفت: ای محمد، همانا الله تبارک و تعالی میفرماید: من کسانی از امت تو را که زنان را متعه میکنند آمرزیدم.
ابو زهره در کتابش به نام موسوعة الفقه الإسلامی، جلد اول صفحه ۳، پس از ذکر گفتار کسانی که متعه را مباح میدانند میگوید: «و این مذهب و اعتقاد آنها است و جمهورشان بر این نظر میباشند ولی در پس این اقوال برخی از علمای شیعه هستند که متعه را انکار کرده و به شدت آن را منع میکنند. زیرا تحریم متعه با نقلی صحیح از دو امام یعنی ابو جعفر محمد بن باقر و ابو عبدالله جعفر صادق روایت شده است: روایت کردهاند که بسام صیرفی از ابو عبدالله جعفر صادق دربارۀ متعه و صفت آن پرسید، جعفر صادق س گفت: همان زنا است و از جملۀ دوستیِ پنهانی است که الله در بسیاری از آیات قرآن نسبت به آن نهی نموده است مانند این سخن خداوند متعال: ﴿مُحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِيٓ أَخۡدَانٖۗ﴾ [المائدة: ٥] «در حالى كه خود پاكدامن باشيد نه بىعفت، و نه اينكه [در نهان] دوست بگيريد»؛ و سخن خداوند متعال: ﴿مُحۡصَنَٰتٍ غَيۡرَ مُسَٰفِحَٰتٖ وَلَا مُتَّخِذَٰتِ أَخۡدَانٖۚ﴾ [النساء: ٢٥] «در حالى كه پاكدامن باشند، نه بىعفت و دوستانى برنگزينند».
در کافی از حسن بن یحیی بن زید فقیه عراق آمده که گفت: آل رسول الله ج بر کراهیت متعه و نهی از آن اجماع دارند. و کراهیت همراه با نهی به معنای تحریم است.
و بزرگترین امام شیعیان به اجماع، یعنی علی ـ کرم الله وجهه ـ به شدت متعه را نهی نموده و گفت: کسانی که متعه کردهاند نزدم آورده نمیشود مگر اینکه حتما آنها را سنگسار میکنم.
و اصول کافی که یکی از مصادر اربعۀ فقه نزد آنها است نهی از متعه را نقل کرده است. همچنین در کتاب زیدیه از امامان آل بیت به صورت عموم و امام جعفر صادق به صورت ویژه روایاتی را یافتیم که ثابت میکند وی متعه را زنا میدانسته است.
ولی این شخص قول مباح بودن متعه را به امام بخاری و امام مسلم و ابن قیم در زاد المعاد و ابن کثیر در البدایة و النهایة و دیگر کتابها نسبت داده تا مردم گمان کنند که آنها متعه را تا قیامت مباح دانستهاند و این دروغی آشکار بر آنهاست چرا که آنان نیز مانند دیگران بر حرام بودن متعه تا قیامت اجماع دارند.
نتیجه: متعه چیزی نیست جز گرفتن دوست پنهانی که از عادتهای جاهلیت شناخته میشود و پیامبر ج در ابتدای اسلام دربارۀ آن سکوت نمود تا اینکه زمان مشخص شده برای اعلام تحریم آن فرا رسید یعنی فتح خیبر در سال ششم هجرت، و گفته شده سال فتح مکه. بدون شک متعه با اهداف اسلام یعنی رابطۀ میان مرد و زن که الله با فرمان خویش آن را حلال نموده، هماهنگی ندارد و امکان ندارد که الله با فرمان خویش گرفتن دوست دختر پنهانی را حلال بداند.
از طرف دیگر قرآن کریم که بر محمد ج نازل شده هیچ کوچک و بزرگی را که مردم به آن نیاز دارند را فرو گذار نکرده و آیاتی واضح و قاطع آورده که جای هیچ نزاع و درگیری و اختلافی در آن باقی نگذاشته است.
قرآن کریم از مردی نادار و فقیر حکایت میکند که به شدت به زنان تمایل دارد و نمیتواند مهریه زنان آزاد را بپردازد حال باید چه کند؟ آیا برایش حلال است که زنی را با کرایهای اندک تا مدتی مشخص اجاره کند تا از او لذت ببرد یا نه؟ این همان موضوعی است که ما در پی آن هستیم. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَن لَّمۡ يَسۡتَطِعۡ مِنكُمۡ طَوۡلًا أَن يَنكِحَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ فَمِن مَّا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُم مِّن فَتَيَٰتِكُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۚ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِيمَٰنِكُمۚ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖۚ فَٱنكِحُوهُنَّ بِإِذۡنِ أَهۡلِهِنَّ وَءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ مُحۡصَنَٰتٍ غَيۡرَ مُسَٰفِحَٰتٖ وَلَا مُتَّخِذَٰتِ أَخۡدَانٖۚ﴾ [النساء: ٢٥] «هركه از شما توان مالى [لازم] براى ازدواج با زنان آزاد و مؤمن ندارد، با زنان باايمان از اسيران جنگى كه [احياناً] در اختيار داريد [ازدواج كند]؛ خدا به ايمان شما داناتر است؛ [و در آفرينش] همه از يک گوهريد؛ آنان را با اجازۀ كسانشان به نكاح خود درآوريد و مهرشان را به نحو شايستهاى بپردازيد، در حالى كه پاكدامن باشند، نه بىعفت و دوستانى برنگزينند».
و نفرمود: کسی که مهریه ندارد باید با زنی با کرایهای مشخص تا مدت زمان معین متعه کند ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّٗا﴾ اگر حلال بود قرآن دربارۀ آن سکوت نمیکرد. و اگر قرار بود متعه مباح شود برای چین شخص درماندهای مباح میشد که توان پرداخت مهریه زنان آزاد را ندارد زیرا در حالت ضرورت قرار دارد و سخن برای بیان راه برون رفت از این ضرورت است؛ الله برای چنین شخصی مباح نمود که با کنیزی ازدواج کند با اینکه میداند فرزندانش نیز به خاطر مادرشان برده میشوند، اما اگر ثروتمند بوده و توان پرداخت مهریه زن آزاد را داشته باشد برایش جایز نیست با کنیز ازدواج کند زیرا با برده شدن فرزندانش در واقع خود را خوار و ذلیل کرده است مگر اینکه آن کنیز در ملک خودش باشد.
این آیه زمانی نازل شد که برده فراوان بود و ازدواج با کنیز در چنین حالتی برای شخص نادار همان ازدواج شرعی بود و احکام ازدواج شرعی بر آن اجرا میشد.
بنابراین این آیه، ازدواج را به چهار نوع محدود مینماید که دوتای آن حلال و دوتای دیگر حرام میباشند که ازدواج حلال عبارت بود از ازدواج شرعی و دائمی که از جملۀ آن ازدواج شخص فقیر با کنیز میباشد.
دوم: ازدواج با کنیز خود.
اما ازدواج حرام عبارت است از: ازدواج فاحشههایی که هر کسی با آنها زنا میکند.
دوم: گرفتن دوستان پنهانی که تنها با دوستش زنا کرده و کسی را با وی شریک نمیکند؛ و علما ازدواج متعه را از قبیل گرفتن دوست پنهانی قرار دادهاند و آیهای که بیان شد مانند این سخن خداوند متعال است که میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ٢٩ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَيۡرُ مَلُومِينَ٣٠﴾ [المعارج: ٢٩-٣٠] «کسانی که از شرمگاههای خویش محافظت میکنند، مگر در برابر همسرانشان يا کنیزانی كه در اختيارشان قرار گرفته است، كه [در اين صورت] مورد ملامت نخواهند بود؛ و آنان كه فراتر از اين را بخواهند، تجاوزگرند».
زنی که به مدت یک روز یا یک هفته برای متعه اجاره میشود، نه در لغت و نه در عرف همسر نامیده نمیشود و احکام همسر شرعی از جمله ولی و گواه و نقه و طلاق و میراث بر آن اجرا نمیشود.
سخن پیامبر ج که میفرماید: «يَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ، مَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمُ الْبَاءَةَ فَلْيَتَزَوَّجْ، وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَعَلَيْهِ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ لَهُ وِجَاء» یعنی: ای گروه جوان، هر یک از شما توانایی ازدواج دارد باید ازدواج کند و آنکه نمیتواند باید روزه بگیرد زیرا شهوتش را کم میکند؛ نیز بیانگر همین آیه است.
و نفرمود هر کس توانایی ازدواج ندارد زنی را با کرایهای مشخص تا زمانی معلوم متعه کند، که اگر جایز بود بیان آن واجب بود و نباید آن را پنهان مینمود چرا که تأخیر بیان از وقت نیاز، جایز نیست، زیرا فرمان به ازدواج متعه آسانتر از روزهای است که بیشتر مردم و به ویژه جوانان توان آن را ندارند بنابراین نشان میدهد که متعه مباح نیست.
مباح بودن ازدواج با کنیزِ دیگران برای شخص فقیر نیز نشان دهندۀ این است که متعه جایز نیست چرا که کنیز در هر زمان و مکانی وجود ندارد بویژه در این زمان که بردگی به صورت کلی باطل اعلام گشته و مردم همگی آزاد شدهاند.
شایسته است که بدانیم، خداوند سبحان در کتابش و بر زبان پیامبرش حرامی از جمله ربا و زنا و مشروبخواری و ازدواج متعه را تحریم نفرمود مگر اینکه زیان آنها آشکار بوده و تباهی و فساد آن بیشتر از فوایدش است.
اگر ازدواج متعه که برای هر شخصی آسان است برای پسران و دختران جوان مباح شود به گونهای که زن با بهایی اندک در مدتی کوتاه مانند یک روز یا یک هفته یا یک بار کرایه شود، اشخاص این را بر ازدواج و تحمل مشکلات و مسؤولیتهای آن ترجیح خواهند داد.
و اگر این دروازه بر آنها گشوده شود، از ازدواج شرعی رویگردان شده و زن ترجیح میدهد بدون شوهر و عاری از بارداری و مشکلات و مسئولیتهای آن باقی بماند. زیرا زن فاحشه تمایلی به بارداری و رغبتی به ازدواج دایمی و شرعی ندارد زیرا مسحور لذتهای گوناگون شده است و مرد نیز ترجیح میدهد از این زن به سوی دیگری برود.
اینگونه است که نسل کاهش یافته یا از بین میرود و رسول الله ج زنان و مردانی که در ازدواج تنوع طلب هستند را لعنت کرده است چرا که ضررهای آن همانند ضررهایی است که در فاحشهگری وجود دارد از جمله کاهش نسل و اختلاط نسب و دشمنی میان نسلها.
به همین دلیل شیعیانی را که دیدهایم خود بیش از دیگران از این امر کنارهگیری کرده و برایشان ناخوشایند است. نشنیدهایم که ثروتمند یا فقیر، شرافتمند یا حقیر، دخترش را برای یک هفته یا یک ماه با کرایهای معلوم به نام ازدواج متعه در اختیار مرد دیگری قرار دهد. آنها با این کارشان در واقع از شرف و احترام زنان خویش دفاع کرده و اجازه نمیٔدهند در چنین پستیای سقوط کنند و حتی زنا در میان آنها کمیاب است.
به همین دلیل است که الله ﻷ این آیه را چنین به پایان میرساند: ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمۡ وَيَهۡدِيَكُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَيَتُوبَ عَلَيۡكُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ٢٦ وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ وَيُرِيدُ ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلشَّهَوَٰتِ أَن تَمِيلُواْ مَيۡلًا عَظِيمٗا٢٧﴾ [النساء: ٢٦-٢٧] «خدا مىخواهد [روش درست را] براى شما به روشنى بيان كند و سنّتهاى [شايسته] پيشينيانتان را به شما بنماياند و [به رحمت خويش] بر شما بازگردد، كه خدا دانايى فرزانه است. خدا مىخواهد [به رحمت خويش] بر شما بازگردد، و[لى] كسانى كه پيرو شهواتند، مىخواهند شما سخت منحرف شويد» والله بهتر میداند.
***
[١٤]- صحیح مسلم ح ۱۴۰۶
[١٥]- چنین روایتی از پیامبر ج ثابت نیست و در هیچکدام از کتابهای معتبر حدیثی وارد نشده است. مترجم
[١٦]- رامهرمزی در المحدث الفاصل از عمرو روایت کرده است.
[١٧]- صحيح مسلم به روايت جابر بن عبدالله ب.
[١٨]- صحیح مسلم ح ۱۴۰۶.
[١٩]- مسند امام احمد به روایت ام عطیه انصاریه ل.
[٢٠]- بیهقی آن را از حدیث انس بن مالک س تخریج کرده است.
[٢١]- این گفته از قول عمر بن خطاب س ثابت نیست و سبکی در طبقات الشافعیة الکبری بدون سند نقل كرده که امام شافعی زنی را دید و این شعر را خواند اما شاعر واقعی این بیت معلوم نیست و سندی وجود ندارد.
[٢٢]- صحیح مسلم ح ۱۴۰۶.
[٢٣]- کتاب جواهر الکلام فی شرائع الإسلام، تألیف شیخ محمد حسن محمد باقر نجفی.
[٢٤]- صحیح مسلم ح ۱۴۰۶.
[٢٥]- متفق علیه. روایت ابن مسعود س.
[٢٦]- ابوداود به روایت عقبة بن عامر س.
[٢٧]- متفق علیه. روایت عبدالله بن مسعود س.
[٢٨]- دربارۀ مستحب بودن پایین بودن مهریه و جواز مشخص کردن آن کتابچهای نوشتهام که میتوانید به آن مراجعه کنید.