نقد رویکرد لیبرالها در برابر تندروی
بمبگذاریها و خرابکاریهایی که در برخی کشورهای اسلامی رخ داده و میدهد مجالی مناسب را برای گفتمان لیبرال فراهم کرده تا دربارهی تندروی، نشانهها، آثار و کیفیت رویارویی با آن سخن بگوید. گفتمان لیبرال در این باره محتوای بسیار وسیعی را تولید کرده که نمیتوان در شمار آورد و گفتگوها، همایشها، برنامههای تلویزیونی و مقالاتِ بیحد و حصری را شامل میشود که در رسانهها منتشر و پخش میشود. این گفتمان که در بهترین شرایط خود قرار دارد همچنان و بدون خستگی به طرح این مساله مشغول است، اما اگر محتوای طرح شده توسط آنان را با چشم بصیرت و قرائتی انتقادی بررسی نماییم، به نشانههای بارزی از روش طرح و معالجهی موضوع «تندروی» توسط آنان دست خواهیم یافت:
ویژگی نخست: ضعف تشخیص چشم لیبرال و ناتوانی آنان از تفاوت گذاشتن میان تندرو و متدین. بله مشترکاتی میان تندروها و متدینها وجود دارد که همینها باعث میشود سکولارها دچار حیرت و عدم دقت شوند. شکل ظاهر همان است؛ محاسن بلند و بلند کردن ازار (و پاچهی شلوار) از زمین و مجالس خالی از موسیقی و اختلاط و تبرج آنان و سخن گفتنشان دربارهی بزرگداشت کتاب و سنت و رجوع هر دو گروه به علمای سلف صالح و فتاوی و میراث علمی آنان… و دیگر توافقهای میان این دو گروه که باعث شده قدرت تمییز در عقل سکولار آسیب ببیند، در نتیجه آن نگاه نافذی که بتواند «تندرو» را از متدین تشخیص دهد از بین برود و بیشتر لیبرالها قادر به تمییز این دو از یکدیگر نباشد. نتیجه اینکه آنها در رفع و رجوع این عدم تمییز چند دسته شدهاند:
- این باعث شده بسیاری از آنها تندرو و متدین را کاملا یکی بدانند. از نظر این دسته همهی متدینان تندرو و غالی هستند و برای تشخیص اعتدال شخص معیارهای ظاهری سفت و سخت قرار دادهاند از جمله گوش دادن به موسیقی و تراشیدن ریش و مانند آن.
- گروهی دیگر تدین را مقدمهی ناگزیرِ تندروی میدانند. از نظر آنها متدین حتی اگر هنوز تندرو خوانده نمیشود اما دارد به راهی میرود که حتما به تندروی منتهی میشود.
- منصفترین و دقیقترینشان آنهایی هستند که متعرض دینداری نمیشوند و از آن عیبجویی نمیکنند. این دسته مانند گروهِ اول معتقد نیستند که تدین همان تندروی است، و مانند گروه دوم دینداری را مسیرِ رسیدن به تندروی نمیدانند، اما تندروها را برای مواردی نکوهش میکنند که بخشی از دینداری صحیح و بر اساس سنت است نه تندروی. این یعنی او بدون آنکه احساس کند، تندروی و دینداری را در برخی جزئیات مانند هم میداند.
این سه اندیشهی غالب در گفتمان سکولار است که سعی در بررسی و تحلیل پدیدهی تندروی در جهان اسلام دارند. نیازی نمیبینم تا برای توضیح این سه گفتمان و محتوای تولید شده توسط سکولارها در این زمینه برای خوانندهی گرامی مثال بیاورم، چون هر خوانندهای میتواند با باز کردن هر روزنامه یا سایت یا مشاهدهی برنامههای شبکههای ماهوارهای مشاهده کند که گفتمان سکولار جز همین سه الگوی پیشین نمیتواند طور دیگری به مساله بنگرد.
برخی از سکولارها به تلاشهای سکولاریسم برای از بین بردن تندروی و صراحت در مبارزه با این پدیده مباهات میکنند هرچند این صراحت بیان هم علیه تندروی بوده و هم علیه مظاهر دینداری، هم از سویی بر ضد حالات غلو و فساد بوده و از جانب دیگر احکام شرعی و نصوص مقدس و مفاهیم دینی را مورد هدف قرار داده است.
«تندروی» و «تروریسم» در ادبیات لیبرالهای معاصر واژههایی بیطرف و بیاشکال نیستند و صرفا غلو در دین یا عملیات تروریستی و بمبگذاری را هدف نگرفته، بلکه همچنین حامل دشمنی و نفرت علیه همهی کسانی است که به دین و احکام آن تمسک جستهاند. این واژهها به استمرار به هر سو در حال گسترش است تا هر اندیشه یا شخصیت یا برنامهی بیگناهی را که میخواهد ویران سازد.
ویژگی دوم: ناچیز بودن علم شرعی و ضعف ادراک فقهی نزد بیشتر لیبرالهایی که برای معالجهی پدیدهی پیشرو شدهاند. پنهان نیست که تندروی و غلو نتیجهی نگاه منحرف به دلیل شرعی است و کسی را یارای تصحیح این انحراف و بیان اشتباه و انحراف آن نیست جز علما و متخصصان شرعی. اما گفتمان لیبرال اساسا به علما اعتماد ندارد و بلکه خود علما را در معرض اتهام میداند. ورود لیبرالها به احکام شرعی باعث توهین به خود این احکام و دست آوردن در مفاهیم دینی شده. شخصیت لیبرال وقتی ادبیات تندروها را مورد مطالعه قرار میدهد میبیند آنان بر مفاهیمی مانند «جهاد»، «ولاء و براء»، «یاری و دفاع از مسلمانان»، «حکم بما انزل الله»، «احکام کافران»، و «حجاب» تاکید میکنند. اما در بررسی این معانی توانایی تشخیص صحیح از منحرف را ندارد و از سوی دیگر به علما نیز اعتماد ندارد که به آنان مراجعه کند و نه این عرصه را رها میکند، اگرچه از علم و آگاهی برخوردار نیست! همین سبب میشود حکم شرعی را از اساس منهدم کرده و شعائر خداوند را به کلی تغییر دهد. برای مثال وقتی یکی از آنها میخواهد انحراف در مورد مفهوم «ولاء و براء» را معالجه نماید به این نتیجه میرسد که این ولاء و براء تنها متوجه جنگجویان کفار است نه در مورد آن دسته از کافران که در حال جنگ با ما نیستند و آنطور که یک نویسندهی لیبرال دیگر میگوید، نه حتی در مورد دین آنان!
در این میان دعوت به تطبیق شریعت تبدیل به یکی از مظاهر تندروی و رد استفاده از دادههای تمدن مادی و دعوت به حلال شدن خون و مال دیگران شده است.
حجاب نیز زندانی است برای آزادی زنان و زیر پا گذاشتن کرامت آنان… در شریعت نیز هیچ حساسیتی در مورد تساوی کامل میان شهروندان در همهی احکام وجود ندارد، بدون هیچ تفاوتی میان زن و مرد و مسلمان و کافر!
و به همین ترتیب گفتمان لیبرال به بهانهی رویارویی با تندروی و درمان بحران بمبگذاری و تروریسم در جهان اسلام، نبردی را علیه ارزشهای شریعت و احکام و اصول آن به راه انداخته و سکولارها به این کار صرفا بر آتشِ ترور و بمبگذاری بنزین میریزند، مانند پزشکی که خواست انگشتِ دست بیمار را درمان کند، پایش را قطع کرد!
لیبرالها میخواستند با این روش پدیدهی غلو و تندروی را درمان کنند، اما نتیجهی این خرابکاری قویتر شدن و هجومیتر شدن تندروها بود. اینگونه است که تندروها احساس میکنند (و وانمود میکنند که) در حال دفاع از ارزشهای دین هستند و در نتیجه پشتشان محکمتر میشود. آنان با این اشتباه، مشکل را از تندروی به رهیدن از احکام دین منتقل کرده و در نتیجه مشکلی که یکی بود دو تا میشود!
ویژگی سوم: تناقض گفتمان لیبرال در روش مبارزه با تندروی و ارزشهای لیبرال. روش برخورد لیبرالها با پدیدهی غلو و تندروی در بسیاری از ظواهرش با اصول اندیشهی لیبرال در تناقض است. گفتمان لیبرال در جانب نظری به لیبرالیسم پایبند است و به آن افتخار هم میکند، اما در عمل به شایستگی تمام همهی این اصول را زیر پا میگذارد.
گفتمان لیبرال وقتی مشغول بررسی و معالجهی تندروی است بزرگترین عاملی که اندیشهی لیبرال به آن افتخار میکند یعنی «آزادی فردی» را فراموش کرده و به انجام انواع سرکوب و ترور فکری و برخورد امنیتی سخت و خشن دست میزند. مسالهی که باعث میشود شهروندان شکر خدا را به جای آورند که امور به دست این «آزادی» خواهان نیفتاده وگرنه چهرهی جهان اسلام دچار تغییر میشد!
لیبرالها به این ادعا که قصد درمان پدیدهی تندروی را دارند دست از مطالبهی ایجاد محدودیت علیه مخالفان خود در جریان مذهبی نمیکشند؛ مطالبه برای توقیف سخنرانیهای دینی و تعطیل فعالیتهای اسلامی و نظارت بر مساجد و جلوگیری از هرگونه تجمع و… گمان نمیکنم هیچ یک از فعالیتهای اسلامی از مطالبهی توقیف و منع و تعطیل آنان بر اساس ادعای جلوگیری از تندروی در امان مانده باشد. لیبرالیستِ مبارز در راه «آزادی» تبدیل به دیکتاتوری نظامی مسلک شده که از ترس تندروی، هرگونه آزادی اسلامگرایان را زیاد میداند. سخن از تروریسم نیز صرفا بهانهای است سرد و رنگ پریده که دیگر پذیرفتنی نیست.
کاش گفتمان لیبرال این را میدانست که نشانهی راستین بودن و صداقت، اجرای اصول و مبادی و پایبندی به آن در حال بحرانها و سختیها است، یعنی هنگامی که انسان در این شرایط از زیر پا نهاده شدن اصول خود خشمگین شود و به مبادی خود چنگ زند، اما در حال فراخی و آسودگی و عدم وجود خاستگاههای دیگر، همهی مردم اصول و ارزشها و اخلاقِ خود را داراند، بنابراین هیچ نیازی نیست که برای توجیه این تناقض لیبرالی سخن از تندروی و ترور و غلو به میان آید زیرا پیاده ساختن این اصول لیبرال در صورت وجود چنین شرایط است که حقیقتِ این اصول را روشن میسازد!
لیبرالها در گفتمانی که برای درمان تندروی در پیش گرفتهاند این را فراموش کردهاند که عیبی که خود متوجه اسلامگراها میدانند «احتکار حقیقت» است و همیشه از روش اسلامگراها در آنچه «تنها تفسیر» وحی میدانند مینالند و ادعا میکنند که نص در اندیشهی آزاد آنان قابلیت هر تفسیری را دارد زیرا «حقیقت نسبی است» و هیچیک از تفسیرات بر تفسیر دیگر برتری ندارد… اگر لیبرالها همین موارد را هنگام بررسی پدیدهی تندروی در نظر میگرفتند متوجه میشدند عاقلانه این است که از هرگونه گفتگو با تندروترین افراد در زمینهی غلو و تکفیر و تفجیر دست بکشند چرا که او نیز تفسیری مشخص از نص شرعی دارد و لیبرالها باید به تفسیر او از نص احترام بگذارند همانطور که خواهان احترام نهادن به تفسیر آنها از نص در قضایای زنان و میراث و شهادت و دیگر احکامی هستند که به ذائقهی غربی معاصر خوش نمیآید!
ویژگی چهارم: سوء استفاده از جو ناآرامِ به وجود آمده از پی ترور و انفجار برای عرضهی اندیشهها و آرای منحرف. روش لیبرال برای بررسی و درمان تندروی، همهی افکار و جریانات مخالف نص و احکام شرعی را به زیر عبای خود گرفته و هر یک از این جریانات اندیشهی منحرف خود را به عنوان طوق نجاتِ خروج از باتلاق ترور عرضه میکنند و بسیاری از آنها سبب وقوع این حوادث را اهمال حکومتها و جوامع در عدم پذیرش آرای فکری و فرهنگی خود عنوان میکنند.
بر این اساس تندروی و غلوی که در حال مبارزه با آن هستیم و قصد درمانش را داریم در واقع غلو در دین و انحراف از مسیر صحیح نیست که نیاز به تصحیح مفاهیم و درمان داشته باشد، بلکه انحراف از رای آن شخص لیبرال مسلکی است که میخواهد به روش خود قضیه را پوشش دهد، و هر چه این لیبرال «درمانگر» در نظریهی لیبرالیستی خود از نص شرعی دورتر باشد به همان اندازهی دایرهی آنچه تندروی میداند وسیعتر است و در نتیجه مساحت اتهامزنی او به ترور نیز گستردهتر است تا جایی که برخی اوقات تهمت ترور را بر نص و حکم و شریعت اسلام وارد میسازد.
اینها برخی از نشانههای گفتمان لیبرال در بررسی پدیدهی تندروی و ترور است که همچنان در گوشه و کنار جهان اسلام در حال حرکت است. گفتمانی که توانایی ارائهی نسخهای درمانگر که آثار تندروی را از بین ببرد یا کم کند ندارد، و بلکه فعالیت بازوهای این گفتمان بر پیچیدگی این مشکل میافزاید. بیشتر آنچه این گفتمان برای درمان غلو در دین ارائه میدهد جنگ با احکام شرعی و تخریب آن و ارائهی جریانها و اندیشههای منحرف است. اندیشهای که خود شخص لیبرال پیشتر به آنها معتقد بوده اما حوادث اخیر فرصت سوء استفاده و بازاریابی را برایش مهیا ساخته است.