مقدمه
لا إله إلا الله، چقدر عجیب است گردش روزگار، و چه با عظمت و جلال است خداوندی که تقدیر همۀ امور در دست اوست. آیا آن روزی که این سخنرانی را ایراد کردم، به ذهنم میرسید که پس از پنجاه و هفت سال روزی به سراغ آن آمده تا آن را جهت چاپ در یک رسالۀ جداگانه آماده کنم؟
آن بیروتی که در آن این سخنرانی را ایراد کردم کجا و بیروت امروزی کجا، بپرسید از کسی که آن روزها بیروت را میشناخت و از کسی که امروز آن را میشناسد. هم من تغییر یافتهام و هم همه چیزهای اطراف و پیرامون من تغییر پیدا کرده است. امروز دیگر دنیای لبنان آن دنیای قبلی نیست، و مردم نیز آن مردمان قبلی نیستند... جوانی بودم که نزدیک بود از فرط احساسات و غیرت منفجر شوم و زمانی که بر روی زمین راه میرفتم گویا از فرط نشاط پاهایم اصلا به زمین نمیخورد اما الان پیرمردی گشتهام که وارد هشتاد و ششمین سال زندگی شدهام... .
بنده آن وقت، در دانشکدۀ شرعی بیروت که (ازهر لبنان) خوانده میشد مدرّس بودم، مدیر دانشکده برادر صمیمیام «استاد محمد عمر منیمنه» بود که لطف و بزرگواری ایشان را فراموش نکردهام، و انشاءالله هرگز فراموش نخواهم کرد، همچنین استاد داعی الی الله که به کمال اخلاص و شهامت رسیده بود و خداوند به وی قدرت ایمان و قوت جسم عطا فرموده بود؛ یعنی شیخ صلاحالدین زعیم نیز در آنجا بود. و دانشمند شهید «شیخ مفتی حسن خالد» و ادیب داستانسرا «استاد سهیل ادریس» از دانشجویان کم سن و سال آنجا بودند، ریاست بزرگوار دانشکده، مفتی لبنان شیخ توفیق خالد بود که با جرأت و اخلاص خدادادی به مقام افتاء رسیده بود.
خداوند از میان افراد مذکور آنهایی را که وفات نمودهاند و کسانی را که اسمشان را فراموش کرده و نام نبردهام رحمت بفرماید، و به بازماندگان توفیق خیر عنایت فرموده و خاتمۀ بنده و آنان را با عمال صالحه بگرداند، و هر آنچه را که از شصت سال تاکنون نوشتهام و سخنرانی کردهام (با وجود اندک بودنشان)، روزی که نامههای اعمال توزیع میشوند، در صفحۀ حسناتم قرار بدهد و خداوند خوانندگانی را که «آمین» گویند رحمت بفرماید.
علی طنطاوی
اول جمادی الآخر ۱۴۱۲ ه
مکّۀ مکرّمه