قطره ای از دریای خرافات شیعه

فهرست کتاب

۴۴- نزاع و اختلاف معصومين بر سر مسأله امامت

۴۴- نزاع و اختلاف معصومين بر سر مسأله امامت

اهل تشیع به علت در دست نداشتن هیچ سند و مدرک و نصوصی برای اثبات امامت ائمه خود، ‌به افسون و تردستی و خرافات و جادو پناه برده‌اند به عنوان مثال:

۱- اثبات امامت امام زین العابدین: زنی از شیعیان آن امام می‌گوید: یکبار در زمان پیری و سالخوردگی به نزد ایشان رفتم، به شدت ضعیف و ناتوان بودم چون در آن وقت یکصد و سیزده سال از عمرم می‌گذشت، ایشان را در رکوع و سجده و مشغول به عبادت یافتم (به علت طولانی بودن عبادت وی و عمر بسیار زیاد من و همچنین احتمال مرگ) داشتم از دیدار با ایشان و برخورداری از ارشاد و راهنمایی‌های وی ناامید می‌شدم که در همان حالت با انگشت شهادت به سوی من اشاره‌ایی فرمود و عمر جوانی به من بازگردانده شد [۶۴].

افسانه دوم برای اثبات امامت امام زین العابدین

وقتی امام حسین شهید شد، برادرش محمد بن حنفیه به نزد علی ابن حسین (زین العابدین) فرستاد و گفت: پدرت شهید شد و خودش بر روحش نماز خواند و وصیتی از خود بجای نگذاشت من عموی تو و برادر پدرت هستم چون من فرزند امام علی‌ام و سنّم از تو بیشتر است استحقاق امامت را بیشتر از تو دارم بر سر این مسأله با من منازعه و بحث نکن، علی ابن حسین نیز گفت: بیا در این منازعه داوری و قضاوت را به نزد حجر الأسود ببریم،‌ در نتیجه هر دو به سوی کعبه رفته و علی گفت با خدا مناجات کن و از وی بخواه که سنگ را به زبان آورد، محمد نیز شروع به مناجات کرده و چنین درخواستی را از خدا کرد اما از سنگ جوابی نشنید سپس علی شروع به مناجات کرد فوراً‌ حجر الأسود به تکان افتاد و از شدت تکان نزدیک بود پائین افتد،‌ خداوند آن را به زبان آورد و با زبان عربی واضح گفت: پروردگارا خلافت و امامت حق علی ابن حسین است [۶۵].

۲- اثبات امامت امام موسی کاظم: روایت است که وقتی بر سر مسأله امامت،‌ میان امام موسی کاظم و برادر بزرگش عبدالله،‌ نزاع پیدا شد، ‌امام موسی کاظم امر فرمود تا هیزم بسیار زیادی را در وسط حیات منزلش جمع کردند سپس دنبال عبدالله فرستاد،‌پس از آمدن عبدالله و جمع شدن مردمان زیادی از شیعیان امامیه، ‌امام کاظم نشست و امر فرمود تا هیزمها را آتش بزنند مردم علت این کارها را نمی‌دانستند اما اطاعت کردند، پس از فروکش آتش و تبدیل هیزم به زغال‌های آتشین، ‌امام کاظم برخاست و وسط آن نشست و یک ساعت برای مردم سخنرانی کرد و سپس از جای خود برخاسته و لباسش را تکان داد تا گرد و غبار روی آن بر زمین ریخت و به میان مردم بازگشت و روی به برادرش کرده وفرمود: اگر ادعا می‌کنی پس از پدرت لیاقت امامت را داری برو و در میان آتش بشین [۶۶].

دومین افسانه برای اثبات امامت موسی کاظم و لیاقت بیشتر وی به امامت در میان برادرانش را کلینی نقل کرده و می‌گوید: فردی به نزد امام کاظم آمده و از امام وقت پرسید که چه کسی است؟ امام فرمود: اگر او را به تو معرفی کنم امامتش را می‌پذیری؟ آن شخص گفت بله به فدایت گردم امام فرمود: امام وقت منم شخص از وی دلیل و مدرک خواست امام فرمود به سوی آن درخت برو و سپس به ام غیلان امر فرمود تا به درخت بگوید امام کاظم می‌فرماید: به نزد من بیا. آن شخص می‌گوید: به خدا سوگند آن درخت را دیدم خود را بر زمین انداخته و چهره بر خاک می‌مالید و جلو می‌آمد تا در مقابل پاهای امام زانو زد و سپس امام اشاره فرمود و درخت به جای اولش برگشت [۶۷].

۳- اثبات امامت امام رضا: روایت است که شخصی به نزد امام رضا آمد و گفت به خدا سوگند که سؤالی دارم اما شرم می‌کنم آن را مطرح کنم امام فرمود: قبل از اینکه تو بگویی من می‌دانم، می‌خواهی از امام وقت بپرسی؟ آن مرد گفت: بله به خدا سوگند امام فرمود: من امام این وقت و زمانم. آن شخص گفت نشانه و علامتت چیست؟ عصایی که در دست امام بود به زبان آمد و گفت: مولا و سرور من امام این زمان است و او حجت خدا است [۶۸].

جالب اینجاست این داستان سرایی و افسانه تراشی با اصول و قوانین امامت نزد خودشان معارض است چون یکی از اصولشان می‌گوید: امامت جز به نص قطعی و یا اشاره امام قبلی ثابت نمی‌شود.

[۶۴] اصول کافی ج۱ ص۳۴۷ باب ما یفصل به بین دعوی الـمحق و الـمبطل فی امر الامامة. [۶۵] اصول کافی ج۱ ص۳۴۸؛ اعلام الوری تالیف طبرسی صفحات ۲۵۸-۲۵۹. [۶۶] کشف الغمة تالیف اردبیلی ج۳ ص۷۳. [۶۷] اصول کافی ج۱ ص۲۵۳؛‌ اعلام الوری طبرسی ص۳۰۲. [۶۸] اصول کافی ج۱ ص۳۵۳.