معنى و واجبات لا إله إلاَّ الله
گوینده (لا إله إلاَّ الله)هیچ نفعی نخواهد برد مگر با هفت شرط:
۱- علم و معرفت به معنای آن به طور نفی و اثبات، پس کسی که آنرا بر زبان آورده و معنی و واجبات آنرا نمىداند هیچ نفعی به او نمىرساند، زیرا اعتقاد آنچه بر آن دلالت کرده نداشته است، مانند کسی که با زبانی سخن گوید که آنرا نمىداند.
۲- یقین داشتن به آن، و آنهم کمال معرفتی که منافی شک و تردید است.
۳- اخلاص داشتن در آن اخلاصی منافی شرک، و این مدلول (لا إله إلاَّ الله)مىباشد.
۴- صادق و راستگو بودن در اعتقاد به آن، که منافی نفاق است، زیرا منافقین با زبانهای خود آنرا تلفظ کرده و قلبهایشان به معنای حقیقی آن اعتقاد ندارند.
۵- عشق به این کلمه و به آنچه دلالت مىکند، و مسرور شدن به این عشق بخلاف رفتار منافقین.
۶- تسلیم شدن بحقوق این کلمه، به انجام اعمال و کرداری که از مستلزمات اخلاص در آن برای خدا و خشنودی او است.
۷- پذیرفتن منافی سرباز زدگی و آنهم با اطاعت از اوامر خدا و ترک منهیات او سبحانه. [فتح المجید ص۹۱].
و این شروط علماء و دانشمندان از قرآن و سنت پیامبر اکرم صکه بخصوص این کلمۀ بزرگ و بیان حقوق و شروط آن وارد شده استنباط کردهاند، نه اینکه مجرد لفظی است که آنرا فقط بر زبان آورد.
از آنچه گذشت واضح شد که معنای (لا إله إلاَّ الله)یعنى هیچ معبود بحقی جز خدای یکتا نیست، و او خدایی است که یگانه است، و هیچ شریکی ندارد، زیرا او مستحق عبادت مىباشد، بنابر این کلمه عظیم شامل آن است که غیر از خدای یکتا، سائر معبودات خدای نبوده و باطل است، زیرا مستحق عبادت و پرستش نیست.
به همین سبب است که در بیشتر مواضع امر به عبادت خدا متصل به نفی عبادت غیر از خدا مىآید، چرا که عبادت خدا با شریک قائل شدن با او، صحیح نیست، چنانکه خداوند مىفرماید: ﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗا﴾[النساء: ۳۶].
«و خداوند را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نیاورید».
و مىفرماید: ﴿فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[البقرة: ۲۵۶].
«پس هرکس که به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، (بداند) که به دستاویزی (بس) محکم چنگ زده است (که) آن گسستنی ندارد، و خداوند شنوای داناست».
و مىفرماید: ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ﴾[النحل: ۳۶].
«و به یقین در (میان) هر امتى رسولی را برانگیختیم، (با این دعوت) که: خداوند را بندگی کنید و از طاغوت بپرهیزید».
و رسول الله صمىفرمايد: «مَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَكَفَرَ بِمَا يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَرُمَ مَالُهُ وَدَمُهُ» [مسلم].
«هرکس بگوید: معبودی به حق جز خدای یکتا نیست، سپس به آنچه غیر از خدا پرستش مىشود کفر ورزد، جان و مال او مصون است».
و هر پیامبری به قوم خود مىفرماید: ﴿ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ﴾[الأعراف: ۵۹].
«خدا را بپرستید، جز او هیچ معبودِ(حقی) ندارید».
و غیر از این دلایل و براهین.
امام ابن رجب/گوید: تحقیق این معنی و بیان آن قول بنده: (لا إله إلاَّ الله)مستلزم این است که از او اطاعت شود، و معصیت او نشود، و هیبت و شکوه و بزرگواری و عظمت و دوستی و ترس و دعا همه برای او عز وجل باشد، و دعا کردن غیر از او صحیح و جایز نیست.
به همین سبب رسول الله صبه کفار قریش فرمودند: «قولوا لا إله إلاَّ الله»، بگوئید: هیچ معبودی به حق جز خدای یکتا نیست، در جواب گفتند: ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ ٥﴾[ص: ۵].
«آیا (همۀ) معبودان را یک معبود قرار داده است؟ بىگمان این چیزی شگفت است».
و از این کلمه دانستند که عبادت تمامی بتها باطل، و عبادت را به خدای یکتا منحصر مىکند، در حالی که کفار چنین نمىخواهند، پس معنای لا إله إلاَّ الله و موجبات آن یگانه دانستن خدای یکتا به عبادت، و ترک عبادت غیر از او مىباشد.
و اگر بنده کلمه لا إله إلاَّ الله را گفت، یگانگی خدا را به عبادت اعلان کرده، و عبادت غیر از خدا، از عبادت قبرها و أولیاء و صالحین را باطل نموده است.
اعتقاد قبرپرستان و همانند آنها که معنای لا إله إلاَّ الله یعنی اقرار کردن به اینکه خدا وجود دارد، و او خالق و قادر بر اختراعات و مانند اینهاست، و یا اینکه معنای آن: حاکمیت فقط برای خداست، و گمان مىبرند کسى که این اعتقاد را داشته باشد و این را تفسیر (لا إله إلاَّ الله) بداند توحید حقیقی را پیاده کرده است، اگر هم هرچه از عبادت غیر از خدا بخواهد انجام دهد! و معتقد باشد که مردگان نفع و ضرر مىرسانند، و به آنها به وسیله قربانی و نذر کردن و طواف بر قبرهاىشان و تبرک به خاک آن قبرها قربت و نزدیکی کند.
اینها ندانستهاند که مشرکین صدر اسلام با آنها در این عبادت شرکی متفق و شریکند، در حالی که آن مشرکین مىدانستند که خدا روزی دهنده و قادر بر اختراعات مىباشد و به این اقرار داشتند، و مىگفتند ما غیر از خدا را نمىپرستیدیم جز برای اینکه ما را به خداوند نزدیک کند، نه اینکه بتها، خالق و روزی دهنده مىباشند! پس حاکمیت جزوی از معنای لا إله إلاَّ الله است نه اینکه تمام معنای حقیقی آن مىباشد، زیرا حکم به شریعت الهی در حقوق شخصی و کیفرها و مجازات شرعی و دادخواهی با وجود شرک و شرک آوردن بخدا در عبادت او کافی نیست.
و اگر معنای لا إله إلاَّ الله آن بود که اینها گمان کرده بودند، پس بین رسول اکرم صو بین مشرکین صدر اسلام هیچ جهادی نبود! بلکه به دعوت رسول اکرم مىشتافتند و اقدام مىکردند، اگر به آنها مىگفت اقرار کنید که خدا قادر بر اختراعات است، و خدا وجود دارد، یا اینکه مىگفت: در جان و مال و کیفرها به حکم خدا قضاوت کنید، ولی در عبادت خدا ساکت مىشد.
لیکن آن مشرکین عرب زبان را خوب مىدانستند که اگر گفتند: (لا إله إلاَّ الله)به باطل بودن عبادت بتها اقرار کردهاند، و این کلمه مجرد تلفظ به آن نیست، به همین جهت از آن دوری جستند و گفتند: ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ ٥﴾[ص: ۳۲].
«آیا(همۀ) معبودان را یک معبود قرار دادهاست؟ بىگمان این چیزی شگفت است».
چنانکه خداوند به حکایت از آنها مىفرماید: ﴿إِنَّهُمۡ كَانُوٓاْ إِذَا قِيلَ لَهُمۡ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ يَسۡتَكۡبِرُونَ ٣٥ وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوٓاْ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِرٖ مَّجۡنُونِۢ ٣٦﴾[الصافات: ۳۵-۳۶].
«آنان (چنان) بودند که چون به آنان گفته مىشد: هیچ معبودِ (بحقی) جز خداوندِ (یگانه) نیست، سرکشی مىکردند. و مىگفتند: آیا ما معبودانِ خویش را به خاطر (سخنِ) شاعری دیوانه ترک گوییم؟».
پس دانستند که کلمه (لا إله إلاَّ الله)مستلزم ترک عبادت غیر خدا، و یگانه دانستن خدای متعال در عبادت مىباشد، و اینکه اگر این کلمه را گفته و در عبادت بتها ادامه مىدادند، با خود تناقض کرده بودند، در حالی که آنها از تناقض اکراه داشته و بدشان مىآمد.
قبرپرستان این زمان از این تناقض قبیح اکراه ندارند، و آنها کلمه (لا إله إلاَّ الله)را بر زبان آورده، سپس با پرستش مردگان و نزدیکی به گنبدها با انواع عبادتها دچار تناقض مىشوند، پس وای بر کسانیکه أبوجهل و أبولهب از آنها به کلمه (لا إله إلاَّ الله)داناتر و آگاهترند.
خلاصه اینکه هرکس این کلمه را آگاهانه بگوید، و مستلزمات ظاهری و نهان آنرا بجای آورد از نفی شرک و اثبات عبادت برای خدا با اعتقاد قاطع به آنچه متضمن آن است انجام داده عمل کند، او مسلمان حقیقی است.
و کسی که آنرا بگوید و به آن عمل کند و موجبات آنرا به طور ظاهری انجام دهد، بدون اعتقاد قاطع بر آنچه بر آن دلالت دارد، او منافق مىباشد.
و کسی که به زبان گفته و عمل او مخالف آن باشد با انجام شرک که منافی توحید است، او مشرک و مخالف آن کلمه است، زیرا باید آن کلمه را بر زبان آورد، و معنای آن را دانست، چون آن وسیلهای برای انجام واجبات آن است، چنانکه خداوند مىفرماید: ﴿إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ﴾[الزخرف: ۸۶].
«مگر کسانى که آگاهانه بر حق شهادت و گواهی داده(و خدا را به یگانگی پرستیده) باشند».
و عمل به موجبات آن: عبادت خدای یکتا و کفر به آنچه غیر از خدا عبادت مىشود است، و این هدف نهائی از این کلمه مىباشد.
و از موجبات کلمه (لا إله إلاَّ الله)قبول شریعت و آئین الهی در عبادات و معاملات خرید و فروش و حلال و حرام، و عدم قبول قانونی که از طرف غیر خدایتعالی مقرر شده است، چنانکه خداوند مىفرماید: ﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُ﴾[الشوری: ۲۱].
«آیا (کافران) شریکانی دارند که از دینْ آنچه را که خداوند به آنان اجازه نداده است، مقرر داشتهاند؟».
پس بایستی شریعت خدا را در عبادتها و معاملات خرید و فروش و قضاوت بین مردم در آنچه اختلاف کردند، در قوانین مدنی و غیر از آن قبول کرد، و قوانین رسمی کشور که از غیر شریعت خدا گرفته شده است مردود دانست، و معنای آن رد کردن تمامی بدعتها و خرافات که شیطانهای انس و جن آنرا در عبادت ایجاد مىکنند، و کسى که چیزی از آنها را قبول کند مشرک است، چنانکه خداوند مىفرماید: ﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُ﴾[الشوری: ۲۱].
«آیا (کافران) شریکانی دارند که از دینْ آنچه را که خداوند به آنان اجازه نداده است، مقرر داشتهاند؟».
و همچنین مىفرماید: ﴿وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ﴾[الأنعام:۱۲۱].
«و اگر از آنان (شیاطین صفتان و اولیای آنان) پیروی کنید، بىگمان(مثل ایشان) مشرک خواهید بود».
و همچنین مىفرماید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾[التوبة: ۳۱].
«احبار (علماء) و رهبانشان(پارسایان) را به جای خداوند، به خدای گرفتهاند».
و در حدیث آمده که: رسول اکرم صاین آیه را بر صحابى جلیل عدی بن حاتم الطائىستلاوت فرمودند، عدی به رسول اکرمصگفت: «يا رسول الله لسنا نعبدهم، قال: أليس يحلون لكم ما حرم الله فتحلونه، ويحرمون ما أحل الله فتحرمونه، قال: بلى، قال النبي ص: فتلك عبادتهم». [الترمذی ۳۰۹۴].
«ای رسول خدا، ما آنها را نمىپرستیم، فرمود: آیا حلال نمىکنند آنچه خدا آنرا حرام دانسته، و حرام نمىکنند آنچه خدا آنرا حلال دانسته؟ عدی گفت: بلى، آنحضرت صفرمود: آن همان عبادت کردن آنهاست».
الشیخ عبدالرحمن بن حسن/گوید:
پیروی از آنان در معصیت، در حقیقت عبادت غیر خداست، و با اطاعت کردن از آنان، آنها را ارباب و خدایان گرفتهاند، چنانکه واقع این امت چنین است، و این همان شرک اکبر است که مخالف و منافی توحیدی که دلالت بر گواهی دادن: معبودی به حق جز خدای یکتا نیست … مىباشد، پس واضح گردید که کلمه اخلاص انکار کننده تمامی اینهاست، زیرا مدلول این کلمه را منفی مىکند. [فتح المجید ص ۱۰۷].
و همچنین دستورهای غیر إلهی و قوانین(رسمی کشور که غیر اسلامی است) بایستی در جوامع اسلامی رها شود و تحاکم فقط به کتاب خدا صورت گیرد.
خداوند مىفرماید: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾[النساء: ۵۹].
«هرگاه در چیزی اختلاف کردید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، آن را به حکم خدا و رسول او بازگردانید».
و همچنین مىفرماید: ﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِيهِ مِن شَيۡءٖ فَحُكۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبِّي﴾[الشوری: ۱۰].
«و در هر چیزی که در آن اختلاف پیدا کنید، حکمش به خدا احاله مىگردد، این است خداوند، پروردگار من».
و کسى که به شریعت خدا قضاوت نمىکند، خداوند او را کافر و فاسق و ظالم دانسته است، و ایمان را از او نفی کرده است، و این بر آن دلالت مىکند که قضاوت به غیر شریعت خدا، اگر حاکم آنرا صحیح بداند، و یا اینکه حکم بغیر از شریعت خدا بهتر و سزاوارتر بداند، کفر و شرکی است که با توحید و یگانگی خدا منافات دارد، و با کلمه (لا إله إلاَّ الله)تناقض شدید دارد.
ولی اگر آنرا صحیح نداند، و اعتقاد دارد که قضاوت به شریعت خدا واجب است، ولی هوی و هوس او را وادار کرد که با قول خود مخالفت کرده به قوانین غیر از اسلام حکم نماید، کفر و شرک اصغر بشمار مىرود، که مخالف کلمه (لا إله إلاَّ الله)و موجبات و لوازم آن است.
پس کلمه (لا إله إلاَّ الله)روش و طریقه متکاملی است که باید بر تمامى زندگی مسلمانان چیره و حکمفرمائی کند، و کلمهای نیست که برای برکت و اوراد و اذکار صبح و شام بدون فهم معنی و عدم عمل به لوازم و مقتضای و عمل کردن بر منهج حقیقى آن بر زبان تلفظ شود، چنانکه بیشتر کسانیکه با زبان آنرا تلفظ کرده و در اعتقاد و تصرفات خود با آن مخالف هستند این را تصور مىکنند.
و از لوازم و مقتضای (لا إله إلاَّ الله)اثبات اسما الله و صفات باری تعالی که خود را به آن نامیده، یا اینکه رسول اکرم صخدا را به آن نامیده و توصیف کرده است، مىباشد، خداوند مىفرماید: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ سَيُجۡزَوۡنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٨٠﴾[الأعراف: ۱۸۰].
«و خداوند نامهای نیک دارد، پس به آن (نامها) او را به (دعا) بخوانید، و آنان را که در نامهایش کجروی مىکنند، رها کنید، (سزای) آنچه را مىکردند، خواهند دید».
در کتاب فتح المجید آمده: اصل إلحاد و کفر در کلام عرب منحرف شدن از راه و میل و ظلم است و اسماء الله و اوصافی که خداوند با آن شناخته مىشود و بر کمال او جل وعلا دلالت مىکند است.
و همچنین در ص (۵۳۷ ـ ۵۳۸) کتاب فتح المجید و در کتاب مدارج السالکین (۱/۲۹) آمده که: پس الحاد و کفر در باب اسمهای خدایتعالی در آنچه انکار مىکنند، یا انکار معنای حقیقی آن، و یا تحریف و اخراج آن با تأویل غیر صحیح، و یا قرار دادن نامها برای مخلوقات چنانکه اهل اتحاد و حلول گویند، است، زیرا آنها این نامها را گرفتهاند و نامیدهاند، این هستی و دنیا را … پس کسى که در نامها و صفات با تعطیل و تأویل و تفویض آن، و آنچه بر معنای جلیل و بزرگوار آن دلالـت دارد کفـر ورزد، چنانـکه گروههای جهمیه و معتزله و اشاعره به آن اعتقاد دارند، با معنای حقیقی کلمه (لا إله إلاَّ الله)مخالفت کرده است، زیرا معبود آن است که با اسماء و صفات او، دعا و توسل مىشود، چنانکه خدا مىفرماید: ﴿فَٱدۡعُوهُ بِهَا﴾، و کسى که نه اسم و نه وصف دارد، چگونه معبود خواهد بود؟ و چگونه به او و بطرف او دعا مىشود؟
الإمام ابن القیم مىگود: مردم در بیشتر احکام اختلاف نظر دارند، ولی در آیات صفات و اخبار آن در یک موضع هم اختلاف نکردهاند، بلکه صحابه و تابعین بر اقرار و مرور بر آن با فهم معانی واثبات حقیقت آن اتفاق کردهاند، پس اینجا واضح مىگردد که این دو (نامها و صفات خدا)، از بزرگترین انواع آن است، و عنایت به شرح آن بهتر است، زیرا از کمال تحقیق شهادتین و اثبات آن از لوازم توحید است که خداوند و رسول خدا صآنرا شرح کافی دادهاند که هیچ لبس و اشکالی در آن نیست.
و آیات احکام جز خواص مردم، معنای آنرا کسی دیگر درک نمىکند.
ولى آیات صفات در فهم و ادراک آن هر دو، خواص و عوام مشترکند، مقصود من فهم اصل معنی، نه فهم حقیقت و چگونگی آن است، [مختصر الصواعق المرسلة ۱/۱۵].
همچنان مىگوید: این امر با سرشت و عقل سلیم و کتابهای آسمانی واضح است که: کسی که صفات کمال و جلال ندارد اله و مدبر و معبود نخواهد بود، بلکه مذموم و ناقص و عیب دار است، و برای او ستایش و حمد و سپاس نه در اول، و نه در آخر مىباشد، بلکه برای کسی خواهد بود که صفات کمال و جلال دارد، که برای آن مستحق سپاس و حمد است، و براى همین سلف صالح کتابهای خود را که شامل اثبات صفات خدا و علو آن در خلق و کلام آن مىباشد توحید نامیدهاند، زیرا نفی و انکار آن کفر و حجود به خالق آن است، و اثبات صفات کمال و تنـزیه آن از تشبیه و نقص توحید و یگانگی اوست . [مدارج السالکین ۱/۲۶].
۵ ـ چه وقت قول (لا إله إلآَّ الله)برای انسان منفعت دارد؟ و چه وقت منفعت ندارد؟
قبلاً گفتم که باید کلمه (لا إله إلاَّ الله)با شناخت و معرفت معنی و عمل به لوازم آن همراه باشد، ولی وقتی بعضی از نصوص وارده وجود دارد که ممکن است گمان شود که مجرد تلفظ به آن کافی است، و بعضی از مردم این گمان را کردهاند، موضوع احتیاج به بیان داشت تا این گمان از بین برده شود آن هم برای کسى که حق را مىطلبد.
الشیخ سلیمان بن عبدالله : گوید: در حدیث عتبان که در آن چنین آمده: «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ النَّارَ عَلَى مَنْ قَالَ: لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ يَبْتَغِي بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ»[متفق علیه].
«خداوند بر آتش جهنم حرام کرده کسى که بگوید: لا إله إلاَّ الله، وآنهم خاص و خلوص برای خدا باشد».
گفت: بدان که احادیثی وارد شده که ظاهر آن چنین است: کسى که شهادتین را گواهی دهد، خداوند او را بر آتش جهنم حرام نموده است، مانند این حدیث، و حدیث أنس که: «كانَ النَّبِىّ اللَّهِصوَمُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ رَدِيفُهُ عَلَى الرَّحْلِ قَالَ «يَا مُعَاذُ». قَالَ لَبَّيْكَ رَسُولَ اللَّهِ وَسَعْدَيْكَ. قَالَ: مَا مِنْ عَبْدٍ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ» [البخاری].
«پیامبر صبر چهار پائی سوار بود و معاذ پشت سرش سوار بود، آن حضرت صفرمود: ای معاذ؟ در جواب گفت: گوش بفرمانم یا رسول الله، گفت: هیچ بندهای گواهی ندهد که معبودی به حق جز خدای یکتا نیست، و محمد فرستاده خداست مگر اینکه خداوند آتش جهنم بر او حرام گرداند».
و در ورایت مسلم از عبادة روایت است که فرمودند: «مَنْ شَهِدَ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ» [مسلم].
«هرکس گواهی دهد که معبودی به حق جز خداى یکتا نیست، و محمد فرستاده خداست، خداوند او را بر آتش جهنم حرام مىگرداند».
و احادیث دیگرى وارد شده که: هر کس گواهی به شهادتین دهد به بهشت داخل مىشود، و در آن جملۀ (خدا او را بر آتش جهنم حرام مىکند) نیست، مانند حدیث عبادة که گذشت، و حدیث أبىهریرة که روایت مىکند که در غزوه تبوک با رسول الله صبودند، و در حدیث آمده که: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنِّى رَسُولُ اللَّهِ لاَ يَلْقَى اللَّهَ بِهِمَا عَبْدٌ غَيْرَ شَاكٍّ فَيُحْجَبَ عَنِ الْجَنَّةِ» [مسلم].
«گواهی مىدهم که معبودی به حق جز خدای یکتا نیست و من فرستاده خدا هستم، هیچ کس با این دو گواهی خدا را ملاقات کند، در حالی که در آن شکی بر دل ندارد، مگر اینکه او از دخول بهشت جلوگیری نحواهد شد».
آنچه شیخ الإسلام ابن تیمیة در این باره گفته است:
الشیخ سلیمان گوید: و بهترین مقالی که در معنای لا إله إلاَّ الله گفته شده، قول ابن تیمیة و غیره است که چنین گفتهاند: این احادیث برای کسی است که آنرا بگوید سپس بر آن بمیرد، چنانکه به طور مقید آمده است، و آنرا به طور خالص و به طور یقین از قلب بگوید، و در آن هیچ شک و تردیدی در قلب نداشته باشد، بلکه با صدق و یقین باشد، زیرا حقیقت توحید فراز روح به سوی خداست، پس کسى که گواهی دهد به لا إله إلاَّ الله به طور خالص از قلب خود به بهشت داخل مىشود، چون اخلاص سوق دادن قلب به سوی خداوند است، به اینکه از گناهان خود صادقانه و مخلصانه توبه کند، و اگر در این حال بمیرد بهشت را کسب کرده است.
چون احادیث بسیاری به طور متواتر و پی در پی به اینکه کسیکه بگوید لا إله إلاَّ الله و در قلب او مانند وزن یک دانه از جو، و یا وزن یک ذره، و یا وزن یک خردلی از خیر و نیکی باشد، از آتش جهنم بیرون خواهد آمد.
همچنین به طور متواتر آمده که، بیشتر کسانى که مىگویند: لا إله إلاَّ الله به جهنم وارد شده، سپس از آن بیرون مىآید.
و متواتر است که: خداوند اثر و نشانه سجود بنىآدم را بر آتش جهنم حرام کرده، پس اینها برای خدا نماز مىخواندند و برای او سجده مىکردند.
و متواتر است که: کسى که بگوید: لا إله إلاَّ الله، و گواهی دهد که معبودی به حق غیر از خدای یکتا نیست، و محمد فرستاده خداست، بر آتش جهنم حرام مىگردد.
لیکن اینها مقید به شرطها و میزانهای سنگین و دشوار است، و بیشتر کسانى که این کلمه را تلفظ مىکنند اخلاص و یقین را نمىدانند، و کسى که اخلاص و یقین ندارد بر او بیم مىرود که در نزد مردن فتنه بر او آید، و بین او و بین کلمه لا إله إلاَّ الله پرده و فاصله گردد و نتواند قبل از مردن این کلمه را بگوید.
و بیشتر کسانى که این کلمه را مىگویند به طور تقلید کورکورانه و به طور عادتى تلفظ مىکنند، و شیرینی ایمان در قلب آنها جای نگرفته، و غالب کسانى که در نزد مردن و در قبرها بر آنها فتنه مىآید از این اشخاص هستند، چنانکه در حدیث آمده: «سمعت الناس يقولون شيئاً فقلته»، «شنیدم مردم چیزی مىگویند، من هم همان را تکرار کردم».
و بیشتر اعمال و کردار اینها هم تقلید و پیروی کورکورانه است، و این آیه بر آنها ضرب المثل مىآید: ﴿إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ﴾[الزخرف: ۲۳].
«ما پدرانمان را (پایبند) به آیینی یافتهایم و بىگمان بر رد و نشانِ آنان اقتدا مىکنیم».
در این حال هیچ منافات و اختلافی بین احادیث سابق وجود ندارد، زیرا اگر آنرا به طور اخلاص و یقین بگوید، هرگز بر گناهی اصرار نکرده است، و کمال اخلاص و یقین او موجب مىشود که خداوند از هر چیز براى او محبوبتر باشد، پس در اینحال هرگز در قلب او اراده و خواست حرام و مکروهی نیست، و این است که بر آتش جهنم حرام خواهد بود، اگر هم قبل از این گناهی داشته باشد، زیرا این ایمان، و این توبه و اخلاص، و این محبت و یقین، گناهی برای او باقی نخواهد گذاشت، بلکه همه آنرا محو و نابود خواهد کرد، چنانکه شب با روز محو مىشود، [تیسیر العزیز الحمید بشرح کتاب التوحید ص۶۶ـ۶۷].
آنچه الشیخ محمد بن عبدالوهاب گفته است:
شبهه دیگری دارند، مىگویند که رسول الله صبر اسامه انکار کرد، وقتی مردی را کشت که گفت: (لا إله إلاَّ الله)، آن حضرت به او فرمود: «أَقَتَلْتَهُ بَعْدَ مَا قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ» «آیا بعد از اینکه گفت لا إله إلاَّ الله، او را کشتی؟ و احادیث دیگری که از کشتن گوینده این کلمه ممنوع مىکند، و مقصود این جاهلان و نادانان این است که هرکس این کلمه را بگوید کافر نیست و کشته نمىشود، گرچه هر کاری بخواهد بکند».
در جواب این جاهلان گفته مىشود که: رسول الله صبا یهود جنگ کرد و آنها را اسیر نمود در حالی که مىگفتند: (لا إله إلاَّ الله).
و یاران پیامبر صبا قبیله مُسَیلِمَه جنگ کردند در حالی که به کلمه لا إله إلاَّ الله محمد رسول الله گواهی مىدادند، و نماز مىخواندند، و ادعای مسلمانی داشتند.
و همچنین کسانى که علی بن أبىطالب آنها را سوزاند این کلمه را مىگفتند.
و این جاهلان اقرار دارند که هرکس قیامت و حشر را انکار کند کافر است و کشته مىشود، اگر هم لا إله إلاَّ الله بگوید، و کسی که چیزی از ارکان اسلام را انکار کند کافر و کشته مىشود، اگر هم لا إله إلاَّ الله بگوید.
پس چگونه اگر چیزی از فروع اسلام را انکار کند، نفعی به او نمىرساند، ولی اگر توحید که اصل و اساس دین پیامبران است را انکار کند به او نفع مىرساند؟!.
لیکن دشمنان خدا معنای این احادیث را نفهمیدند.
[مجموعة التوحید ص:۱۲۰ـ۱۲۱].
و همچنین رحمت الله علیه گوید: اما حدیث اسامه، مردی را کشت که به گمان او ادعای مسلمانی کرد، و این ادعا از روی ترس از جان و مال او بود، و اگر شخصى با این کلمه تظاهر به مسلمانی نمود واجب است که از کشتن او دست کشید تا اینکه مخالفت او با اسلام بر او ظاهر شود، خداوند در این باره چنین نازل فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَتَبَيَّنُواْ﴾[النساء: ۹۴].
«ای مؤمنان، چون در راه خدا سفر کنید، نیک بررسی کنید».
یعنی نیک بررسی کنید، و این آیه دلالت مىکند واجب است که از کشتن او دست کشید، اگر بعد از آن مخالفت او با اسلام بر او واضح و آشکار شد، کشته مىشود، چون فرمودند: ﴿فَتَبَيَّنُواْ﴾: یعنی بررسی و تحقیق کنید، پس هرکس لا إله إلاَّ الله را گفت کشته نمىشود، دیگر بررسی و تحقیق معنائی نیست.
و همچنین حدیث دیگر و مانند آن که ذکر نمودیم، که هرگاه شخصی اسلام و توحید را ظاهر نمود واجب است از کشتن او دست کشید، مگر مخالف آن بر او آشکار شود، و دلیل بر این، آن حضرت صفرمودند: «أَقَتَلْتَهُ بَعْدَ مَا قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ»«آیا او را بعد از اینکه لا إله إلاَّ الله گفت کشتی؟».
و فرمودند: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ»«به من امر شده که با کفار بجنگم تا اینکه بگویند: معبودی به حق جز خدای یکتا نیست».
و آن حضرت صدر باره خوارج فرمودند: «أينما لقيتموهم فاقتلوهم، لئن أدركتهم لأقتلنهم قتل عاد»،«هر جا آنها را دیدید، آنها را بکشید، اگر من آنها را درک کردم مانند قوم عاد آنها را خواهم کشت»، در حالی که بیشتر از هرکس لا إله إلاَّ الله مىگویند، حتی صحابه در مقابل گفتن این کلمه در برابر آنها خود را تحقیر مىنمایند، در حالی که آنها از صحابه علم آموختند، با اینحال لا إله إلاَّ الله به آنها نفعی نرساند، و عبادت بسیار و ادعای مسلمانی به آنها نفعی نرساند، وقتی با شریعت الهی مخالفت کردند، و همچنین در باره آنچه در جنگ با یهود و جنگ صحابه با قبیله بنىحنیفه ذکر نمودیم.
آنچه ابن رجب گفته است:
و ابن رجب در کتاب خود (کلمة الإخلاص) در باره حدیث رسول اللهص: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يشهدوا أن لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ»گفت: حضرت عمر و گروهی از یاران پیامبر صاین را دانستند که به مجرد گفتن شهادتین، از کیفر دنیا باز داشته مىشود، و به همین سبب با کسانى که از دادن زکات امتناع ورزیدند جنگ نکردند، ولی أبوبکر الصدیق این را فهمید که جنگ با آنها متوقف نمىشود تا اینکه حقِ لا إله إلاَّ الله را بدهند، چنانکه رسول الله صفرمودند: «فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنِّى دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلاَّ به حق الإِسْلاَمِ وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ»«و اگر آنرا انجام دادند جان خود را مصون داشتهاند، مگر به حقِ آن و حساب آنها بر خداست».
وگفت که: زکات حق مال است، و این فهم و درک أبوبکر الصدیق بود.
و در روایت دیگر ابن عمر و أنـس و غیره روایت کردهاند که به طور صریح چنین آمده: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَيُقِيمُوا الصَّلاةَ، وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ»«به من أمر شده تا با کفار بجنگم تا اینکه بگویند: معبودی به حق نیست مگر خدای یکتا، و نماز بپا دارند، و زکات بدهند».
و همچنین آیه ذیل نیز بر این دلالت مىکند، خداوند فرمودند: ﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡ﴾[التوبة: ۵].
«پس اگر توبه کردند و نماز بر پای داشتند، و زکات پرداختند، راهشان را (باز) گذارید».
همچنین مىفرماید: ﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِ﴾[التوبة: ۱۱].
«پس اگر توبه کنند، و نماز بر پای دارند، و زکات بپردازند، برادرانِ دینی شما هستند».
برادری در دین تحقیق نمىیابد مگر با ادای فرائض همراه با توحید و یگانگی خدا، و همچنین توبه از شرک حاصل نمىشود مگر با توحید، و هنگامى که أبوبکر الصدیق اینرا به صحابه گفت، به قول او رجوع کردند، و دیدند که قول او صحیح است.
و اگر دانسته شد که کیفر دنیا بر کسى که شهادتین را بگوید به طور کلی بر طرف نمىشود، بلکه با مخالفت کردن با یکی از حقهای اسلام مجازات مىشود، پس همچنین کیفر آخرت چنین خواهد بود.
و ابن رجب نیز گوید: و بعضی از علما گفتهاند که تلفظ به کلمه لا إله إلاَّ الله سبب به ورد به بهشت و نجات از جهنم با موجبات آن میشود، ولیکن واجبات، عمل خود را انجام نمىدهد، مگر با جمع بودن شروط آن، و بر طرف شدن موانع آن. و ممکن است واجبات آن تخلف کند بسبب عدم تحقق شرطی از شروط، یا وجود مانعی از آنها. واین قول حسن ووهب بن منبه است که این راجحتر است.
سپس از حسن البصری نقل کرده است که به الفرزدق در حالی که همسر خود را دفن مىکرد گفت: برای این روز چه چیزی آماده کردهای؟ در جواب گفت: از هفتاد سال تاکنون کلمه لا إله إلاَّ الله را آماده کردهام، حسن البصری گفت: چه توشۀ ولائی، ولی لا إله إلاَّ الله شروط دارد، و بر حذر باش از تهمت زدن به زنان مؤمن و با عفت.
و به حسن البصری گفته شد: کسانی هستند که مىگویند: هرکس کلمه لا إله إلاَّ الله را بگوید به بهشت داخل مىشود، در جواب گفت: هرکس لا إله إلاَّ الله را گفت و حق وفرایض آنرا بجا آورد، به بهشت وارد مىشود.
و وهب بن منبه در جواب کسى که از او پرسید: آیا لا إله إلاَّ الله کلید بهشت نیست؟ گفت: بلى لیکن هیچ کلید نیست مگر اینکه دندانه دارد، پس اگر کلیدی آوردی که دندانه داشت برایت باز مىکند وگر نه خیر.
و به نظرم این گفتار و کلامی که از علما که نقل شد کافی است، آنهم در باره رد این شبه که بعضی به آن تمسک دارند و گمان کردهاند که هرکس لا إله إلاَّ الله را بگوید کافر نمىشود، اگر هم هر چه از انواع شرک اکبر که امروزه در نزد قبور صالحین و گنبدها مىشود انجام دهد، که به طور کلی با کلمه لا إله إلاَّ الله مخالف و مناقض آن است.
و این روش گمراهان است که نصوص را به طور اجمالی گرفته و گمان مىبرند که حجت و برهانی برای آنهاست، و آنچه به طور مفصل آنرا بیان مىکند ترک کرده، شبیه به کسانىاند که به بعضی از قرآن ایمان آورده، و به بعضی دیگر آن را قبول ندارند.
و خداوند درباره چینن مردمی فرمودند: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٧ رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَيۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةًۚ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ ٨ رَبَّنَآ إِنَّكَ جَامِعُ ٱلنَّاسِ لِيَوۡمٖ لَّا رَيۡبَ فِيهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ ٩﴾[آلعمران: ۷-۹].
«اوست کسى که بر تو کتاب (قرآن) نازل کرده است، که بخشی از آن آیههای محکمات هستند، و آنها اساس و اصل کتاب هستند و بخشی از آن آیههای متشابهات هستند، و اما آنان کسانیکه در دلهایشان کژی است برای فتنه انگیزی و تأویل و طلب نادرست به دنبال متشابهات مىافتند، و در حالی که تأویل درست آنها را جز خدا(کسی) نمىداند، و راسخان و ثابت قدمان در علم مىگویند: ما به همه آنها ایمان داریم، همه(آن از محکمات و متشابهات) از سوی پروردگار ماست و جز خردمندان متذکر نمىشوند. پروردگارا! دلهای ما را پس از آنکه ما را هدایت کردی (از راه حق منحرف) مگردان، و به ما از نزدِ خود بخششی ارزانی دار، به راستی (که) بخشنده تویی. پروردگارا! بىشک تو گردآورنده مردم در روزی هستی که شکی در (وقوع) آن نیست، بىگمان خداوند وعده (خود) را خلاف نمىکند».
بار خدایا! حق را به ما نشان ده، و پیروی از آن را به ما عطا فرما، و باطل را به نشان ده و ما را از آن دور فرما.