سوره انعام
مکی است و دارای (۱۶۵) آیه است.
وجه تسمیه: به سبب آن که در آیات (۱۳٩، ۱۳۸) این سوره، از (انعام: چارپایان) سخن رفته است، آن را «انعام» نامیدند.
فضیلت آن: در حدیث شریف به روایت ابنعمر باز رسول خدا صآمده استکه فرمودند: «سوره انعام تماما یکباره بر من نازل شد درحالی که هفتادهزار فرشته با بانگ تسبیح و تحمید آن را همراهی میکردند». علمای اسلام میگویند: اینسوره صف آرای محاجه و مبارزه با مشرکان و تکذیبکنندگان معاد است و بهپایدارساختن اصول عقیده و ایمان در بنیاد اندیشه و خرد و ضمیر انسان توجه دارد.
شش آیه از این سوره مدنی است.
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ ٱلظُّلُمَٰتِ وَٱلنُّورَۖ ثُمَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡ يَعۡدِلُونَ١﴾[الأنعام: ۱].
در آغاز این سوره، حق تعالی همراه با ستایش خود، از قدرت کامله خویش خبر میدهد، حقیقتی که یگانگی و شایستگیاش برای تمام ستایشها را اثباتمیکند پس میفرماید: «ستایش آن خدایی راست که آسمانها و زمین را آفرید وتاریکیها و نور» یعنی: سیاهی شب و روشنی روز و تاریکیهای کفر و نور ایمان «را پدید آورد» (ظلمات) را به صیغه جمع اما (نور) را به صیغه مفرد ذکر کرد، ازآنرو که ظلمات کفر و نفاق بسیار و نور هدایت یکی است «آنگاه کافران» باوجود این حجتها و نشانهها «با پروردگار خویش» غیر وی را «برابر میکنند» یعنی: کافران بعد از مشاهده این آفرینش عظیم، بجای آن که فقط حق تعالی را ستایش کنند، نعمتهایش را ناسپاسی کرده، معبودان باطلی را با او برابر میکنند و شریک میآورند که بر چیزی از آنچه که خداوند متعال بدان تواناست، قادر نیستند و این، نشاندهنده منتهای حماقت و نادانی و بیشرمی آنهاست.
﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٖ ثُمَّ قَضَىٰٓ أَجَلٗاۖ وَأَجَلٞ مُّسَمًّى عِندَهُۥۖ ثُمَّ أَنتُمۡ تَمۡتَرُونَ٢﴾[الأنعام: ۲].
«اوست آن که شما را از گل آفرید» مراد، آفرینش آدم ÷است که اصل و بنیاد نوع بشر میباشد «آنگاه اجلی را مقرر داشت» برای شما، یعنی: وقت مرگ شما را «و نزد او میعادی معین است» برای برپاساختن قیامت. به قولی: اجل اول؛ فاصله میان آفرینش انسان تا مرگ او و اجل دوم؛ فاصله میان مرگ تا زنده شدن مجدد اوست. به قولیدیگر: اجل اول؛ مدت عمر دنیاست و اجل دوم؛ مدت عمر انسان تا هنگام مرگ وی است «با اینهمه شما شک میکنید» یعنی: با آن که مشاهده میکنید که از آغاز تا انتها بر شما چه میرود، باز هم در امر بعثت خویش، شک میکنید!! آیا نمیدانید؛ آن ذاتی که شما را از گل آفرید و زندگانی دانا و با خردگردانید و برای شما این حواس و این اندامها را پدید آورد، سپس همه آنها را ازشما سلب کرده و شما را بعد از آن، مردگانی بیجان و استخوانهایی پوسیده وپراکنده میگرداند بهطوری که به اصل جمادی خود باز میگردید؛ همان ذات قادر متعال، از برانگیختن مجدد شما نیز ناتوان نیست و یقینا اجسام شما را بهشکل اولیه آن برمیگرداند و ارواح را بدان بازمیگرداند؟!
﴿وَهُوَ ٱللَّهُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ يَعۡلَمُ سِرَّكُمۡ وَجَهۡرَكُمۡ وَيَعۡلَمُ مَا تَكۡسِبُونَ٣﴾[الأنعام: ۳].
«و اوست الله در آسمانها و در زمین» یعنی: اوست معبود، یا مالک، یا متصرف آسمانها و زمین «نهان و آشکار شما را میداند و نیز آنچه را که عمل میکنید میداند» و هیچ پوشیدهای بر او پنهان نیست.
آیات سهگانه فوق، در واقع چون مقدمهای برای سوره «انعام» است و به مضمون اصلی این سوره که عبارت از محاجه با مشرکان و منکران معاد و پایدار ساختن اصول عقیده در نهاد بشر است، اشاره دارد.
﴿وَمَا تَأۡتِيهِم مِّنۡ ءَايَةٖ مِّنۡ ءَايَٰتِ رَبِّهِمۡ إِلَّا كَانُواْ عَنۡهَا مُعۡرِضِينَ٤﴾[الأنعام: ۴].
.«و برای آنان» یعنی: برای مشرکان «هیچ نشانهای از نشانههای پروردگارشان نمیآید» همانند معجزات انبیا ‡ و سایر نشانههایی که از قدرت حیرتانگیز پروردگار صادر میشود «مگر اینکه از آن روی بر میتافتند» بیآن که بدان کمترین توجه و التفاتی داشته باشند. آری! آنها از نشانههایی روی برمیتابند که هرکس ذرهای عقل و خرد داشته باشد، نمیتواند در این حقیقت که آنها اثر فعل خدای سبحاناند، شک کند، آنها باید به وسیله همین آیات و نشانهها، به یگانگی خداوند متعال راه مییافتند اما اسفا! که هیچ نشانهای از این نشانهها را ندیدند، جز اینکه از آن روی برتافتند. روایت شده است که: مشرکان مکه به رسول خدا صگفتند؛ دعاکن تا ماه دو نیم شود، آنگاه ما ایمان میآوریم! ایشان دعاکردند و ماه دونیم شد، نیمی از آن به جانب کوه حراء رفت و نیمی به جانب دیگر، چنانکه ابن مسعود سمیگوید: «من کوه حراء را در میان دو نیمه ماه دیدم». اما آنها با وجود مشاهده این معجزه ایمان نیاوردند و گفتند: این سحری است آشکار!.
﴿فَقَدۡ كَذَّبُواْ بِٱلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمۡ فَسَوۡفَ يَأۡتِيهِمۡ أَنۢبَٰٓؤُاْ مَا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ٥﴾[الأنعام: ۵].
«به تحقیق آنان حق را» یعنی: قرآن را «تکذیب کردند» زیرا قرآن بزرگترین معجزه و نشانه پروردگار است، بهدلیل اینکه چون آنها در مورد قرآن به معارضه (تحدی) فراخوانده شدند، از آوردن مانند آن ناتوان گردیدند. یا معنی این است: اگر آنان از نشانههای الهی رو بگردانند، جای استبعاد نیست درحالی که بزرگتر از آن، یعنی قرآن را «آنگاه که به سویشان آمد» تکذیب کردند و به قولی معنی این است: آن گاه که محمد صبهسویشان آمد، او را تکذیب کردند «پس بهزودی اخبار آنچه بدان استهزا میکردند، به آنان خواهد رسید» یعنی: به زودی برای آنان آشکار خواهد شد که آنچه بدان استهزا و تمسخر میکردند، در جایگاه استهزا قرار نداشته است و آشناییشان به این حقیقت: در هنگام ارسال عذاب الهی بر آنان، یا در هنگام پیروزی و غلبه اسلام در دنیا، یا در روز قیامت است.
﴿أَلَمۡ يَرَوۡاْ كَمۡ أَهۡلَكۡنَا مِن قَبۡلِهِم مِّن قَرۡنٖ مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَا لَمۡ نُمَكِّن لَّكُمۡ وَأَرۡسَلۡنَا ٱلسَّمَآءَ عَلَيۡهِم مِّدۡرَارٗا وَجَعَلۡنَا ٱلۡأَنۡهَٰرَ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمۡ فَأَهۡلَكۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡ وَأَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قَرۡنًا ءَاخَرِينَ٦﴾[الأنعام: ۶].
«آیا ندیدهاند که پیش از آنان چه بسیار قرنها را هلاک کردیم» قرن: بر مدت انقضای عمر اهل هر عصری اطلاق میشود. یعنی: آیا از طریق شنیدن اخبار و معاینه آثار، این حقیقت برایشان آشکار نشده که چه بسیار امتها را در عصری پس از عصر دیگر ـ بهسبب اینکه انبیای خود را تکذیب میکردند ـ نابود کردیم «امتهایی که آنان را در زمین به قدری تمکین داده بودیم که شما را تمکین ندادهایم» یعنی: ما به آن امتهای تکذیب پیشه که قبل از شما بودند، از مال دنیا و طول عمر و نیرومندی بدنی، به اندازهای اقتدار و امکانات داده بودیم که به شما ندادهایم ولی با این حال، همگی آنان را نابود کردیم پس نابود کردن شما با این ضعف و بیاقتداریتان بر ما آسانتر است. گفتنی است که مردم مکه نخستین مخاطبان قرآن در این موردند. «و بارانهای آسمان را پیدرپی بر آنان فروفرستادهبودیم و رودبارها را از زیر آنان» یعنی: از زیر درختان و منازل آنان «روان ساختیم، آنگاه آنان را به سبب گناهانشان هلاک کردیم» پس اقتدار و امکاناتشان هیچ سودی به حالشان نکرد «و بعد از آنان امتی دیگر» یعنی: نسلی دیگر «پدید آوردیم» تا آنان را بیازماییم اما آن نسل نیز همانند آنها عمل کردند وهمانند آنها هم نابود شدند پس شما ای اهل مکه! و ای منکران در همهجا و هر زمان! به خود آیید.
این آیه بیانگر سنت الهی در عذابکردن و نابودساختن جوامعی است که غرق گناه و نافرمانی حق تعالی میشوند. باید دانست: از اموری که مردم در آن بسیارزود فریب میخورند، این است که بدکاران سرکش و مفسدان عاصی، یا ملحدانکافر را در زمین، مقتدر و متمکن میبینند... ولی حقیقت این است که مردم درقضاوت خویش شتاب میکنند، آنها آغاز یا میانه راه را میبینند اما به پایان راهفکر نمیکنند و پایان راه فقط آنگاه دیده میشود که تحقق یابد! پایان راه دیده نمیشود، مگر در ویرانههای گذشتگان و خرابههای ستمگران. که قرآن در بسیاری از داستانهای خود، ما را به همین وادهای ویران میبرد تا درس عبرت بگیریم.
﴿وَلَوۡ نَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ كِتَٰبٗا فِي قِرۡطَاسٖ فَلَمَسُوهُ بِأَيۡدِيهِمۡ لَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِينٞ٧﴾[الأنعام: ٧].
سبب نزول: این آیه کریمه درباره نضربن حارث و دو تن دیگر از قریشیان نازل شد که گفتند: ای محمد! به تو ایمان نمیآوریم تا برای ما از نزد خداوند نوشتهای نیاوری که چهار فرشته همراه آن بر صحت آن و درستی رسالتت گواهی دهند.
«و اگر کتابی نوشته بر کاغذ بر تو نازل میکردیم، آنگاه آنان با دستان خویش آن را لمس میکردند» تا بدانجا که از طریق حس بینایی و بساواییشان هر دو، آن را درمییافتند «قطعا کافران» آنان «میگفتند: این، جز سحری آشکار نیست» بنابراین، به آنچه که مشاهده و لمس کرده بودند، از روی عناد و سرکشی ایمان نمیآوردند پس درحالی که رفتار آنان با یک حقیقت دیدنی و محسوس اینچنین باشد، دیگر حال آنها با وحی مجرد بر رسول خدا صکه به وسیله فرشته موکلی نازل میشود که نه آن را میبینند و نه احساس میکنند، چگونه خواهد بود؟
﴿وَقَالُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ مَلَكٞۖ وَلَوۡ أَنزَلۡنَا مَلَكٗا لَّقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ ثُمَّ لَا يُنظَرُونَ٨﴾[الأنعام: ۸].
سبب نزول: رسول خدا صقوم خویش را بهسوی اسلام فراخواندند و حکم خدای ﻷ را به آنان ابلاغ کردند اما جمعی از سران قریش گفتند: ای محمد! کاش با تو فرشتهای همراه گردانیده میشد تا درباره رسالتت با مردم سخن میگفت...! همان بود که نازل شد: «و کافران گفتند: چرا بر پیامبر فرشتهای فرودآورده نشد» یعنی میگویند: ای محمد! چرا خداوند بر تو فرشتهای نازل نکرد، بهگونهای که ما آن را ببینیم و او با ما دراینباره که تو پیامبر هستی، سخن بگوید تا به تو ایمان آورده و از تو پیروی کنیم؟ «و اگر فرشتهای نازل میکردیم» یعنی: به همان اوصافی که آنها پیشنهاد کردند، به گونهای که او را مشاهده کرده و با اوسخن میگفتند و از او سخن میشنیدند؛ «قطعا کار تمام شده بود» یعنی: بیتردید آنان را هلاک ساخته بودیم؛ چنانچه در هنگام فرود آمدن فرشته و دیدن وی، ایمان نمیآوردند «باز دیگر مجال و مهلتی داده نمیشدند» بعد از فرود آمدن ومشاهده آن فرشته. یا معنی این است: اگر فرشته را مشاهده میکردند، از هول و هراس دیدن او جان میباختند و نابود میشدند. انبیا ‡ هم که گاهی فرشتگان را به صورت اصلی آنها میدیدند ـ چنانکه در مورد رسولاکرم صروایت شده است ـ به این دلیل بود که ایشان با وجود آن که بشرند ولی استعداد و قابلیتهای روانی و روحی و قلبی آنها با بشر عادی فرق میکند.
﴿وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ مَلَكٗا لَّجَعَلۡنَٰهُ رَجُلٗا وَلَلَبَسۡنَا عَلَيۡهِم مَّا يَلۡبِسُونَ٩﴾[الأنعام: ٩].
«و اگر آن فرستاده را فرشتهای میگردانیدیم، بیگمان او را بهصورت مردی درمیآوردیم» یعنی: اگر هم آن فرستاده بهسوی پیامبراکرم صرا فرشتهای میگردانیدیم که او را مشاهده کنند و مورد خطابش قراردهند، بیگمان او را مردمی گردانیدیم زیرا انسانها نمیتوانند فرشتگان را به صورت حقیقیای که حق تعالیایشان را بر آن آفریده، ببینند، مگر بعد از آن که بهشکل اجسام مشابه با اجسام بنیآدم ـ با همان تراکم و جسامت و چگالی آن ـ مجسم شوند چنانکه ابنعباس سفرمود: «اگر آنها فرشته را به صورت اصلی آن میدیدند، قطعا میمردند زیرا تاب و توان دیدن فرشته را نداشتند». حتی در مقیاس عالم ماده نیز ثابت شدهاست که: میدان درک حواس بشر محدود است و چشم بشر نمیتواند ماده را در صورت تلطیف شده آن، یا در حالتی که دارای چگالی و تراکم بسیار بالایی باشد، ببیند، همان گونه که «انشتین» این قانون را توضیح دادهاست. پس هرگاه در عالم ماده چنین باشد، در عالم غیب چگونه خواهد بود؟ بنابراین، اگرخدای ﻷ رسول خویش بهسوی بشر را فرشته مشاهده شده مورد خطابی قرارمیداد، قطعا انسانها از او میگریختند و با او انس نمیگرفتند و رعب و وحشت از او سراپای وجودشان را فرا میگرفت، آن وقت، طبیعی بود که ترس حاصله ازاین امر، آنان را از سخنگفتن با آن فرشته و مشاهده وی باز میداشت «و هرآینه کار را بر آنچه که هماکنون اشتباه میکنند، بر آنان مشتبه میگردانیدیم» یعنی: همین التباس و خلطیتی که هماکنون درآنند و میگویند که پیامبر هم بشری مانند ماست، در آن صورت نیز اتفاق میافتاد زیرا وقتی آنان فرشته را به صورت انسانی وی میدیدند، قطعا میگفتند: این هم انسان است و فرشته نیست پس کار همچنان بر آنان مشتبه و آشفته باقی میماند.
﴿وَلَقَدِ ٱسۡتُهۡزِئَ بِرُسُلٖ مِّن قَبۡلِكَ فَحَاقَ بِٱلَّذِينَ سَخِرُواْ مِنۡهُم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ١٠﴾[الأنعام: ۱۰].
آنگاه حق تعالی پیامبراکرم صرا از اینکه با تکذیب دروغ انگاران قومش روبرو میگردد، تسلیت و دلجویی نموده میفرماید: «و همانا پیش از تو نیز پیامبرانی به استهزا گرفته شدند» یعنی: اگر تو با استهزای آنان روبرو هستی، انبیای پیشین نیز در معرض چنین استهزایی قرارداشتهاند «اما آنچه را ریشخند میکردند، گریبانگیر ریشخندکنندگان آنان شد» یعنی: آنچه بدان ریشخند میکردند، بر خودشان فرود آمد و استهزایشان به «حق»، سبب نابودیشان گردید.
﴿قُلۡ سِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ ٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ١١﴾[الأنعام: ۱۱].
«بگو» ای پیامبر ص«در زمین سیر کنید، آنگاه بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است«؟ یعنی: در زمین سیروسفر کرده و آثار و ویرانههای بجامانده ازپیشینیانتان را بنگرید تا بدانید که چه عقوبتهایی بر سر آنان فرود آمده است، بعد ازآن که در نعمتهای بزرگ مستغرق بودند پس اگر شما نیز همچنان شیوه نادرست و نقش پای آنان را در تکذیب حق دنبال کنید، به آنان پیوسته و بسان آنان هلاک میشوید.
﴿قُل لِّمَن مَّا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ قُل لِّلَّهِۚ كَتَبَ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَۚ لَيَجۡمَعَنَّكُمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا رَيۡبَ فِيهِۚ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ١٢﴾[الأنعام: ۱۲].
«از آنان بپرس» ای پیامبر صکه «آنچه در آسمانها و زمین است، از آن کیست؟ بگو: از آن خداست» یعنی: از آنان این سخن را بپرس پس اگر پرسیدند: از آن کیست؟ بگو: از آن خداست، به اعتراف خودتان ـ چرا که مشرکان در اینحقیقت شکی نداشتند ـ یا برای آنان در اینباره که آسمانها و زمین از آن خدا أ است، حجت و دلیل بیاور و چون به این اصل اعتراف کردند؛ فهم این حقیقت که خدای مالک آسمانها و زمین بر فرودآوردن عذابی عاجل قادر است، نیز بر آنها دشوار نخواهد بود ولی حق تعالی «رحمت را بر خود مقرر کردهاست» مراد این است که: با وعدهای مؤکد، رحمت خویش را به بندگانش وعده دادهاست و وعده او خواهناخواه تحقق پذیرفتنی است بنابراین، بندگانش را به شتاب عذاب نمیکند بلکه از آنان توبه و انابت را میپذیرد چنانکه فرستادن پیامبران ‡ ، فرودآوردن کتابهای آسمانی و برپاداشتن ادله بر حقانیت حق نیز از رحمت وی بر آنهاست.
در حدیث شریف به روایت ابوهریره ساز رسول خدا صآمده است که فرمودند: «آنگاه که خدای ﻷ آفرینش خلق را به پایان رساند، نامهای به عبارت زیر نوشت و آن را در نزد خویش بر بالای عرش نهاد: همانا رحمت من بر خشمم پیشی گرفتهاست». «یقینا شما را در روز قیامت گرد میآورد که هیچ شکی در آننیست» یعنی: هیچ شکی در روز قیامت یا در گرد آوردنتان نیست اما خداوند متعال مهلتتان میدهد و گردآوردنتان را از قبرهایتان تا روزی که منکر آن هستید، به تأخیر میاندازد «کسانی که بر خود زیان زدهاند، ایمان نمیآورند» یعنی: کسانی که به این حقیقت ایمان ندارند، به زودی در روز گردآوری، بر آنان روشن خواهد شد که با این عمل خویش به خود زیان زده و خود را غرق خسران کردهاند.
﴿وَلَهُۥ مَا سَكَنَ فِي ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ١٣﴾[الأنعام: ۱۳].
«و برای اوست آنچه در شب و روز ساکن است» یعنی: همه چیزهایی که در شب و روز آرام و ساکنند، از آن حق تعالی هستند. آری! با تأمل در پدیدههایهستی، ملاحظه میکنیم که بعضی اشیا همهوقت درحال سکون و آرامش بهسرمیبرند؛ چون جمادات و بعضی اشیا در شب آراماند؛ چون اغلب حیوانات وبعضی از آنها در روز آراماند؛ مانند بسیاری از پرندگان و درندگان و حشرات.به قولی: مراد این است که هرچه در شب و روز آرام است و هرچه هم که تحرکو تکاپو دارد، جملگی از آن حق تعالی است.
عنوان کردن حرکت و سکون در این مقام، به معنای برپاداشتن حجت علیهکافران است زیرا حرکت و سکون، مقتضی حدوث عالم است و حدوث عالم، بروجود آفرینندهای برای آن دلالت میکند و آفریننده آن مالک آن است و چیزیاز وی پنهان نیست، به همین دلیل، آیه کریمه را اینگونه بهپایان برد: «و اوستشنوای دانا» لذا هیچ چیز بر او پنهان نیست. پس هرگاه چنین است، مکلفان باید ازروز قیامت حذر کنند زیرا ذاتی که احوال و اوضاعشان را نقد میکند، به همه امورآگاه و بیناست و حساب هم سخت است، جز بر کسیکه خدا أ خود آن را بروی آسان سازد.
﴿قُلۡ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيّٗا فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَهُوَ يُطۡعِمُ وَلَا يُطۡعَمُۗ قُلۡ إِنِّيٓ أُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ أَوَّلَ مَنۡ أَسۡلَمَۖ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٤﴾[الأنعام: ۱۴].
«بگو» ای پیامبر ص«آیا غیراز خدا ـ فاطر آسمانها و زمین ـ را ولی خود گیرم«؟ در حالیکه اوست که آنها را از کتم عدم اختراع کرده و آفریده است؟ نقل است که مشرکان رسول خدا صرا به پرستش بتان دعوت کردند پس آنحضرت صمأمور شدند که این سخن را به آنان بگویند «و اوست که به همگانروزی میخوراند و خود روزی نمیخورد» یعنی: حق تعالی به مردم رزق و خوراک میدهد در حالیکه خود از خوردوخوراک و کسیکه اطعامش کند بینیاز است پس از آنجایی که هیچ نیرویی جز خدای سبحان نمیآفریند و روزی نمیدهد لذا شایستگی این را که به پرستش گرفته شود، نیز ندارد. آری! ای پیامبر! بعد ازآن که ولایت و سروری غیرخدا أ را انکار میکنی، به آنان «بگو: من مأمورم که نخستین مسلمان باشم و به من فرمان داده شده که هرگز از مشرکان نباش» مأمورم تا اولین کسی از قوم خود باشم که به طاعت و توحید حق تعالی گردن مینهد و اولین کس از این امت باشم که دربست تسلیم فرمان خدای ﻷ است. بهراستی همچنین بود زیرا رسول خدا صاز همه امت خویش در اسلام جلو بودند.
﴿قُلۡ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ١٥﴾[الأنعام: ۱۵].
«بگو» ای پیامبر ص«اگر پروردگار خود را نافرمانی کنم» با پرستش غیر وی، یا مخالفت امر یا نهی وی «هرآینه از عذاب روز بزرگ میترسم» که همانا روز قیامت است، آنگاه که گردنکشان و نافرمانان در برابر اعمالشان مورد محاسبه و عذاب قرار میگیرند ـ جز آن کس که خداوند أ او را شامل رحمت خویش گرداند.
﴿مَّن يُصۡرَفۡ عَنۡهُ يَوۡمَئِذٖ فَقَدۡ رَحِمَهُۥۚ وَذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡمُبِينُ١٦﴾[الأنعام: ۱۶].
«آن روز، کسیکه عذاب از وی برگردانده شود» یعنی: هرکسی که عذاب از وی در روز قیامت بازداشته شود «قطعا خدا بر او رحمت آورده» یعنی: یقینا او از اهل رحمت عظمی، یعنی از اهل نجات است و بهزودی به بهشت وارد خواهد شد «و این همان فوز آشکار است» فوز: عبارت از به دست آوردن سود و منتفی شدن زیان است لذا مسلم است که نجات در روز قیامت، فوز و رستگاری کامل و آشکاری است.
﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن يَمۡسَسۡكَ بِخَيۡرٖ فَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٧﴾[الأنعام: ۱٧].
«و اگر خداوند به تو زیانی برساند» و سختی و بلا و ضرری چون فقر، بیماری یا بلای دیگری را بر تو نازل کند «کسی جز او برطرفکننده آن نیست» یعنی: کسی جز او قادر به برداشتن آن زیانی که بر تو نازل میشود، نیست «و اگر خیری به توبرساند» چون گشایش و نعمت و رفاه، یا عافیت و سلامتی، یا غیر آن از نعمتها «پس او بر همه چیز تواناست» و از جمله این توانایی وی، رساندن شر و خیر است. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صچنین دعا میکردند: «اللهم لا مانع لما أعطيت ولا معطي لما منعت ولا ينفع ذا الجد منك الجد». «بارخدایا! عطای تو را هیچ بازدارندهای نیست و آنچه را که تو بازش داری، هیچ بخشندهای نیست وجایگاه و ثروت هیچ صاحب جلال و ثروتی در دنیا، در آخرت به وی از جانبت سودی نمیرساند» بلکه آنچه که به وی سود میرساند، ایمان و عمل صالح است و بس.
بعد از آن که خدای ﻷ پیشنهاد کافران را در مورد فرستادن فرشته و فرود آوردن نامهای از آسمان که دال بر تصدیق رسالت باشد، بیان کرد و روشن ساخت که اینگونه پیشنهادات، ناشی از عناد و استهزای آنان است، نه از سر اشتیاق به کشف و دریافت حقیقت، اینک در این آیات به پیامبرش دستور میدهد که به مشرکان چهار سخن را بگوید و به کار بستن این چهار دستور، داروی درد کافران است پس هرکس از اهل کفر که بخواهد ایمان آورد، راه همین است که باید برود:
۱- سیروسفر در زمین و عبرت گرفتن از فرجام کار تکذیبکنندگان.
۲- شناخت مالکیت و فرمانروایی همهجانبه حق تعالی و دیدن آثار رحمت وی بر همه چیز.
۳- نگرش در آفرینش حق تعالی.
۴- اعلان ترس و نگرانی از عذاب خدا أ .
﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡحَكِيمُ ٱلۡخَبِيرُ١٨﴾[الأنعام: ۱۸].
«و اوست قاهر» یعنی: غالب و چیره و برتر «بر بندگان خود» که گردنهای گردنکشان دربرابر وی فرو افتاده و سرهای جباران در پیشگاه وی به ذلت نگونسار شده است. خاطر نشان میشود؛ در «قهر» معنای مزیدی است که در «قدرت» نیست و آن بازداشتن دیگران از رسیدن به مراد و مقصود خویش است «و اوست حکیم» در اجرای مراد خود «آگاه» به آن کس که سزاوار قهر است از بندگان وی.
﴿قُلۡ أَيُّ شَيۡءٍ أَكۡبَرُ شَهَٰدَةٗۖ قُلِ ٱللَّهُۖ شَهِيدُۢ بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡۚ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ لِأُنذِرَكُم بِهِۦ وَمَنۢ بَلَغَۚ أَئِنَّكُمۡ لَتَشۡهَدُونَ أَنَّ مَعَ ٱللَّهِ ءَالِهَةً أُخۡرَىٰۚ قُل لَّآ أَشۡهَدُۚ قُلۡ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ وَإِنَّنِي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ١٩﴾[الأنعام: ۱٩].
«بگو» ای پیامبر ص«چه کسی برتر است در باب شهادت» یعنی: کدامین گواه در گواهی خود برتر است؟ پاسخ این است: «بگو: خدا، که میان من و شما گواه است» پس وقتی خدای سبحان میان پیامبر خود صو میان آنان گواه باشد، قطعا او در گواهی برای رسول خویش، برتر است. به قولی: جواب سؤال در ﴿قُلِ ٱللَّهُ﴾تمام میشود، یعنی: خدا برتر است در گواهی دادن. دراین صورت، جمله بعد ازآن: ﴿شَهِيدُۢ بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ﴾جمله مستقل دیگری است. یعنی: او میان من و میان شما گواه است «و این قرآن به من وحی شده است تا شما را با آن بیم دهم و کسی را نیز که قرآن به او میرسد، بیم دهم» آوردن این عبارت بعد از بیان گواهی خدای عزوجل، این معنی را میرساند که فرود آوردن قرآن بر پیامبر ص، بخشی ازگواهی حق تعالی برای پیامبرش میباشد. یعنی: قرآن بدان جهت بر من وحی شده است تا شما و تمام مردم ـ اعم از انس و جن ـ را با همه ملل و اقشار و اصناف مختلفشان، چه آنان که در حال حاضر موجودند و چه آنان که در زمانهای آینده ـ تاروز قیامت ـ بهوجود خواهند آمد، با آن بیم و هشدار دهم زیرا احکام قرآن، فراگیر همه بشر و همه جن است، چه آنانکه در عصر رسالت موجود بودهاند و چه آنانکه بعدا به وجود آمده یا میآیند، بهشرط آن که دعوت اسلام به آنان برسد و این قرآن را بشنوند. همین طور، پیامبر صنیز بیمدهنده آنهاست زیرا آنان در هنگام لقای الهی از چگونگی پاسخگویی خود به دعوت الله أ که به وسیله پیامبرش ابلاغ شده و از اعمالی که در دنیا انجام دادهاند، مورد سؤال و بازخواست قرار میگیرند چنانکه رسول اکرم صدر حدیث شریف فرمودند: «ازسوی خدای ﻷ (پیام وی را) برسانید و ابلاغ کنید زیرا هرکس آیهای از کتاب خدا به او برسد، در حقیقت فرمان خداوند به او رسیده است».
«آیا شما شهادت میدهید که خدایان دیگری با الله وجود دارند؟ بگو» ای پیامبر ص! اگر شما شهادت دهید «من چنین شهادتی نمیدهم» زیرا این شهادت از باطلترین باطلهاست «بگو: جز این نیست که او معبودی یگانه است و بیتردید، مناز آنچه شما شریک او قرار میدهید، بیزارم» یعنی: از بتانیکه آنها را خدایان خویش قرار میدهید، یا از شرکآوردنتان به خدای عزوجل، بیزار و برکنارم زیرا من فقط به یگانگی خداوند متعال گواهی میدهم.
آیه کریمه دلیل بر آن است که تبلیغ اسلام بر مسلمانان فرض است.
﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡرِفُونَهُۥ كَمَا يَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمُۘ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ٢٠﴾[الأنعام: ۲۰].
«کسانی که به آنان کتاب آسمانی دادهایم» چون تورات و انجیل «او را میشناسند» یعنی: رسول خدا صرا با شمایل و اوصافش میشناسند زیرا این شمایل و اوصاف در کتابهایشان بیان شده است «همان گونه که فرزندانشان رامیشناسند» و کسی همچون پدر و مادر انسان، او را نمیشناسد پس اهل کتاب در این سخن خود که: ما محمد صرا نمیشناسیم، دروغگویند. روایت شده است که بعد از هجرت رسول خدا صبه مدینه، عمر سبه عبدالله بن سلام گفت: خدای ﻷ این آیه را ـ که شما پیامبر خاتم وی را همچون فرزندانتان میشناسید ـ نازل فرموده لذا به من بگو که شناخت شما از ایشان چگونه است؟ عبدالله بن سلام گفت: سوگند به خدا أ که چون او را در میان شما دیدم، چنان شناختمش که فرزندم را میشناسم، حتی من ـ بدون تردید ـ محمد صرا ازفرزندم نیز بهتر میشناسم زیرا من نمیدانم که زنان چه کردهاند...»!. «کسانی که بر خود زیان زدهاند» از مشرکان و ملحدان و منکران رسالت ـ اعم از اهل کتاب وتمام کفار «آنان ایمان نمیآورند» یعنی: انکارشان از رسالت پیامبر صناشی ازعدم شناخت نیست بلکه ناشی از عناد و تمردشان است، عناد و تمردی که به سبب آن به خود زیان وارد کردهاند.
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بَِٔايَٰتِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢١﴾[الأنعام: ۲۱].
«و کیست ستمکارتر از آنکس که بر خدا دروغ بسته» یعنی: هیچ کس ستمکارتر از آنکس نیست که بر خدا أ دروغ بسته و مدعی بودن چیزی در تورات یا انجیل یا قرآن شده که در آنها نیست «یا آیات او را» یعنی: معجزات روشن و آشکار، یا آیات قرآن عظیم او را «تکذیب کرده» و با این تکذیب، دروغ بستن بر خدای ﻷ را با دروغ انگاشتن فرمان وی در مورد لزوم و وجوب ایمان به قرآن و پیامبر ص، یکجا گردانیده و به این ترتیب، هم کاذب شده و هم مکذب «بیتردید ستمکاران رستگار نمیشوند» و چگونه رستگار میشوند؛ درحالی که دو چیز باطل ـ یعنی دروغ انگاشتن دین حق و دروغ بستن بر خداوند أ ـ را باهم یکجا کردهاند؟.
﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشۡرَكُوٓاْ أَيۡنَ شُرَكَآؤُكُمُ ٱلَّذِينَ كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٢٢﴾[الأنعام: ۲۲].
«و» ای محمد! یادآوری کن به آنان از «روزی که همه آنان را حشرمیکنیم» یعنی: از روز قیامت، که خدای ﻷ پرستندگان و پرستششدگان باطل را همه یکجا در آن گرد میآورد «آنگاه به کسانی که شرک آوردهاند، میگوییم» از روی توبیخ «شریکان شما که آنها را شریک خدا میپنداشتید، کجایند»؟ یعنی: کجایند خدایان پنداری شما که در چنین حالی به شما هیچ سودی نمیرسانند؟ یا خدایانشان احضار میشوند ولی از آنجایی که به هیچ وجه منفعتیاز آنان بر نمیآید، وجود آنها همانند عدم وجودشان است بنابراین، خدای سبحان با این خطاب آنان را توبیخ میکند. آری! درحقیقت شریکی برای خدای ﻷ وجود نداشته بلکه آنها بودهاند که به ناروا معبودان باطلی را که بجز خدای یگانه یا همراه با او مورد پرستش قرار میدادند، شرکای وی نامیدند.
﴿ثُمَّ لَمۡ تَكُن فِتۡنَتُهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ وَٱللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشۡرِكِينَ٢٣﴾[الأنعام: ۲۳].
«آنگاه فتنه آنان جز این نیست که میگویند: قسم به الله ـ پروردگارمان ـ که ما مشرک نبودهایم»یعنی: جواب آنها جز انکار و بیزاری جستن از شرک، چیز دیگری نیست. مفسران در بیان معنای «فتنه» در این آیه، چند وجه ذکر کردهاند که قویترین آن «عاقبت» است. یعنی: عاقبت و فرجام کفرشان که به آن افتخار کردند و بر سر آن جنگیدند، چیزی جز انکار و بیزاری جستن از شرک نیست. از دیگر وجوه در معنای «فتنه»، این نظر ابنعباس ساست: «فتنه آنان، یعنیحجت آنان». عطاء میگوید: «فتنه آنان، یعنی عذرخواهی آنان».
﴿ٱنظُرۡ كَيۡفَ كَذَبُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡۚ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ٢٤﴾[الأنعام: ۲۴].
«بنگر، چگونه بر خود دروغ بستند» با انکار شرکی که از آنان در دنیا روی داد «و آنچه افترا میکردند از آنان گم گشت» یعنی: افترایشان بر باد رفت و نابود شد و این پندار یاوهشان که شریکان آنها را به خدا أ نزدیک میکنند، متلاشی و باطل گشت و میان آنها و چیزهایی که بجز الله أ پرستش میکردند، جدایی افتاد و در نتیجه، این معبودان باطل نتوانستند هیچ نیازی را برای آنان برآورده کنند.
﴿وَمِنۡهُم مَّن يَسۡتَمِعُ إِلَيۡكَۖ وَجَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَكِنَّةً أَن يَفۡقَهُوهُ وَفِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۚ وَإِن يَرَوۡاْ كُلَّ ءَايَةٖ لَّا يُؤۡمِنُواْ بِهَاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوكَ يُجَٰدِلُونَكَ يَقُولُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ٢٥﴾[الأنعام: ۲۵].
ابنعباس سو دیگران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفتهاند: ابوجهل و سران قریش شبانگاه دور از دیده مردم و بیآن که یکی از آنها از حال دیگری آگاه باشد، به قرآن گوش میسپردند پس نازل شد: «و از آنان» یعنی: از مشرکان «کسانی هستند که به تو گوش میدهند» آنگاه که قرآن میخوانی «ولی ما بردلهایشان پردهها افگندهایم تا آن را نفهمند» یعنی: درحالیکه قطعا ما بر دلهایشان پردههایی کشیدهایم، چون دوست نداریم که آنها قرآن را درک کنند «و در گوشهایشان سنگینیای نهادهایم» یعنی: از شنیدن قرآن ناشنوایشان ساختهایم «تا بدانجا که کافران چون نزد تو آیند، با تو مجادله میکنند» یعنی: آنها در کفر وعنادشان بدانجا رسیدهاند که به صرف ایمان نیاوردن اکتفا نکرده بلکه جدالکنان نزد تو میآیند و «میگویند: این جز افسانههای پیشینیان نیست» یعنی: این قرآن، جز از جنس داستانها و افسانههای بیپایهای که پیشینیان آن را در کتابهایشان نوشتهاند، نیست. آری! آنها پنداشتند که حضرت محمد صقرآن را از این داستانها و اخبار برگرفته است درحالی که قرآن جز فروفرستاده خدای عزیز و حمید نیست.
﴿وَهُمۡ يَنۡهَوۡنَ عَنۡهُ وَيَنَۡٔوۡنَ عَنۡهُۖ وَإِن يُهۡلِكُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا يَشۡعُرُونَ٢٦﴾[الأنعام: ۲۶].
«و آنان مردم را از او باز میدارند و خود نیز از او دور میشوند» یعنی: مشرکان هممردم را از ایمان به قرآن، یا محمد صبازمیدارند و هم خود از آن حضرت صدور میشوند. یا: مردم را از آسیب رساندن به آن حضرت صباز میدارند اما درعین حال، خود نیز از رسول خدا صدوری میگزینند. بنابر روایتی دربیان سبب نزول: این آیه درباره ابوطالب عموی پیامبر صنازل شد زیرا او در همان حالیکه کفار را از آزاردادن پیامبر صبازمیداشت، خود نیز از اجابت دعوت پیامبر صدر مورد پذیرش اسلام دوری میکرد. «و هلاک نمیکنند مگر خود را ولی نمیدانند» یعنی: آنچه از بازداشتن مردم و دور شدن از اجابت دعوت حق از آنان سر میزند، سبب نابودی خود آنان میشود زیرا با این کار، خود را در معرض عذاب الهی و خشم وی قرار میدهند اما نمیدانند که چه بلایی بر سر خویش میآورند.
﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ وُقِفُواْ عَلَى ٱلنَّارِ فَقَالُواْ يَٰلَيۡتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بَِٔايَٰتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٢٧﴾[الأنعام: ۲٧].
«و اگر آنان را هنگامی که بر آتش عرضه میشوند، ببینی» بیتردید منظره هولناک و حالت دهشتناکی را خواهی دید زیرا در حالیکه بر پل (صراط) بر فراز جهنم نگاه داشته میشوند و آتش را مشاهده میکنند؛ «میگویند: ای کاش بازگردانیده شویم!» بهسوی دنیا «آنگاه آیات پروردگار خویش را به دروغ نسبت ندهیم و از مؤمنان شویم» و گذشته عبرتانگیز خود را جبران نماییم. آری! چنین آرزویی میکنند ولی هیهات که این آرزویشان برآورده شود.
﴿بَلۡ بَدَا لَهُم مَّا كَانُواْ يُخۡفُونَ مِن قَبۡلُۖ وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ وَإِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ٢٨﴾[الأنعام: ۲۸].
«نه؛ بلکه آنچه را پیش از این نهان میداشتند، بر آنان آشکار شده است» یعنی: چون عقاید و اعمال نابکارشان برآنان آشکار شد و دانستند که حتما به سبب شرکشان نابود میشوند، از روی استیصال و درماندگی، به آرزوها و وعدههای دروغین روی آوردند. یا: حقیقت باوری که در دنیا به راستگویی محمد صداشتند اما آن را پنهان کرده و در محافل و مجامع خود ایشان را تکذیب میکردند، بر آنان در آخرت آشکار شد. یا: کفر و شرکشان که آن را درآخرت با این سخن پنهان میکردند: (به خدا ـ پروردگار ما ـ سوگند که ما مشرک نبودیم) «انعام/۲۳»، در آخرت با گواهی دادن اعضا و اندامهایشان، بر آنان آشکار شد. پس آیه کریمه سه وجه تفسیری دارد. «و اگر بازگردانده هم بشوند» بهسوی دنیا، آن طور که آرزو کردند «قطعا برمیگردند به» انجام دادن «آنچه از آن نهی شده بودند» از امور ناروایی که در رأس آنها شرک است، همانگونه که ابلیس دید آنچه را از آیات الهی دید ولی بازهم عناد ورزید و سر به تمرد برداشت «و قطعا آنان دروغگویند» در این وعدهشان که در صورت بازگشت به دنیا از مؤمنان میگردند بلکه این سخن را فقط به انگیزه نجات از مهلکهای که در آن درافتادهاند، میگویند.
آری! وقتی با این طبیعت نابهنجار و این منش نابکارشان آشنا شویم، آنگاه درمییابیم که چرا سزاوار جاودانگی در دوزخ گردیدهاند.
﴿وَقَالُوٓاْ إِنۡ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِينَ٢٩﴾[الأنعام: ۲٩].
«و گفتند: حیاتی جز همین زندگی این جهانی ما نیست» لذا ما همه توانمان را برای ساماندهی این زندگانی دنیا و بهرهبرداری شهوانی در آن، مایه میگذاریم و هرگز برای آخرت کاری نمیکنیم زیرا آخرت وجود ندارد «و ما برانگیختنی نیستیم» بعد از مرگ. وه! این چه جهالتی است بزرگ!!.
﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ وُقِفُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ قَالَ أَلَيۡسَ هَٰذَا بِٱلۡحَقِّۚ قَالُواْ بَلَىٰ وَرَبِّنَاۚ قَالَ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ٣٠﴾[الأنعام: ۳۰].
«و اگر ببینی آنگاه که درحضور پروردگار خویش بازداشته میشوند» برای حسابوکتاب، یقینا کاری بزرگ، منظرهای هولناک و دهشت انگیز را مشاهده کردهای، در آن حال که «خدا به آنان میگوید: آیا این حق نیست«؟ یعنی: آیا این رستاخیزی که شما منکر آن بودید، حقیقت ندارد؟ و آیا این کیفری که شما آن را انکار میکردید، حاضر و آماده نیست؟ «میگویند: چرا، سوگند بهپروردگارمان» که این حق است. آری! آنها به آنچه منکر آن بودند، اعتراف میکنند و این اعترافشان را با سوگند، مؤکد میسازند «میگوید» حق تعالی «پس به سبب آن که کفر میورزیدید، این عذاب را بچشید» یعنی: به سبب کفرتان به حق، اینک کیفرتان را دریابید.
﴿قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَآءِ ٱللَّهِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغۡتَةٗ قَالُواْ يَٰحَسۡرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطۡنَا فِيهَا وَهُمۡ يَحۡمِلُونَ أَوۡزَارَهُمۡ عَلَىٰ ظُهُورِهِمۡۚ أَلَا سَآءَ مَا يَزِرُونَ٣١﴾[الأنعام: ۳۱].
«در حقیقت، کسانی که لقای الهی را دروغ انگاشتند زیانکار شدند» مراد، تکذیبشان به رستاخیز و کیفر آخرت است «تا آنگاه که قیامت بناگاه بر آنان دررسد، میگویند: ای دریغ بر ما، بر آنچه درباره آن کوتاهی کردیم» یعنی: ای دریغها! ما را فراگیرید، وای و صد افسوس و حسرت برما و بر غفلت و قصور بسیار مان در باب قیامت! که بدان بها ندادیم و اهمیت قائل نشدیم و آن را تصدیق نکردیم! «و آنان بارهای خویش را» یعنی: بار گناهان خویش را «بر میدارند» به این معنی که چونگناهان گریبانگیرشان شده است، از بر دوش کشیدن آن گرانبار شدهاند، گویی اینگناهان بر پشت آنهاست «آگاه شوید؛ چه بد است آنچه برمیدارند» و چه زشت است آنچه بر دوش میکشند! یعنی: آنها در حالی حشر میشوند که گناهانشان بر پشتشان است تا به سبب آن عذاب شوند.
﴿وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا لَعِبٞ وَلَهۡوٞۖ وَلَلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٣٢﴾[الأنعام: ۳۲].
«و زندگانی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست» مراد آیه، تکذیب این سخن کفار است که: حیاتی جز این زندگانی دنیا نیست. لذا بشر باید بداند که حیات حقیقیای که باید برای آن کار کرد، همانا حیات آخرت است زیرا حیات آخرت، دائمی و ناگسستنی است «و قطعا سرای آخرت برای کسانی که پرهیزگاری میکنند» از شرک ومعاصی «بهتر است» این عبارت دلیل بر آن است که جز اعمال متقیان هرچه هست؛ بازی و سرگرمی و بیهودگی است «آیا درنمییابید»؟ و اندیشه نمیکنید تا ایمان آورید؟ و آیا به بیارزش بودن زندگی دنیا نسبت به زندگی آخرت هیچ نمیاندیشید تا برای آخرت عمل کنید؟ آخر باید بیندیشید که حیات؛ محدود به این مقطع کوتاه عمر دنیوی نیست بلکه حیات از نظر طولی در عمق زمان، از نظر عرضی در عمق آفاق و از نظر عمقی در ژرفای عوالم بیکران باری تعالی امتداد یافته و از نظر حقیقت خود هم متنوع است.
﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ٣٣﴾[الأنعام: ۳۳].
«همانا میدانیم که آنچه آنان میگویند تو را اندوهگین میکند» یعنی: پس اندوهگین نباش که «در واقع آنان تو را تکذیب نمیکنند» یعنی: به شخص تو نسبت دروغگویی نمیدهند زیرا آنان به راستگویی و صداقت شخص تو معترفند ولی تکذیب آنها به آنچه که از پیام الهی به همراه آوردهای، برمیگردد، از این جهت فرمود: «ولی ستمکاران آیات الله را انکار میکنند» یعنی: آنها درحقیقت آیات الهی و کتاب وی را تکذیب میکنند. چنانکه در بیان سبب نزول آمده است: ابوجهل بهرسول اکرم صگفت: بدان که ما شخص تو را دروغگو نمیشناسیم ولی آنچه راکه با خود آوردهای، دروغ میدانیم. در روایت دیگری آمده است که گفت:... بهخدا سوگند که من میدانم او پیامبر است ولی ما چه وقت پیرو طایفه «عبد مناف» بودهایم که حالا باشیم؟!
﴿وَلَقَدۡ كُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَىٰ مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمۡ نَصۡرُنَاۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ وَلَقَدۡ جَآءَكَ مِن نَّبَإِيْ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٣٤﴾[الأنعام: ۳۴].
«و هرآینه پیامبرانی پیش از تو نیز تکذیب شدند» پس طبیعت نفس بشریای که به کفر آلوده شده، در هر عصر و زمانی اینگونه بوده است «ولی» آن پیامبران «بر آنچه تکذیب شدند و بر آزاری که دیدند صبر کردند تا یاری ما به آنان رسید و برای وعدههای الله» در یاری دادن به پیامبرانش «هیچ تغییر دهندهای نیست» این آیه، دلجویی از رسول خدا صو تسلی بخش ایشان است. یعنی: ای رسول گرامی ما! بر آزارها و انکارها شکیبا باش و به پیامبران پیش از خود اقتداکن و اندوه نخور چنانکه آنان بر آزارها و انکارها صبر پیشه کردند تا پیروزی و نصرت ما به تو نیز برسد چنانکه به ایشان رسید و تو یقینا بر دروغ انگاران پیروز و غالب هستی ـ و سپاس خدای ﻷ را که چنین هم شد «و همانا از اخبار پیامبران به تو رسیده است» یعنی: بعضی از اخبار پیامبران و کیفیت نجات دادن ایشان و همراهان مؤمنشان و اینکه چگونه خدای ﻷ تکذیبکنندگان را هلاک گردانید، به تو رسیده است پس این اخبار، خود دلیل روشن آن است که سرانجام ما تو را پیروز میگردانیم.
﴿وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيۡكَ إِعۡرَاضُهُمۡ فَإِنِ ٱسۡتَطَعۡتَ أَن تَبۡتَغِيَ نَفَقٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ سُلَّمٗا فِي ٱلسَّمَآءِ فَتَأۡتِيَهُم بَِٔايَةٖۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَمَعَهُمۡ عَلَى ٱلۡهُدَىٰۚ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ٣٥﴾[الأنعام: ۳۵].
«و اگر رویگردانی آنان بر تو گران میآید» آری! رویگردانی قوم رسول خدا صاز اجابت دعوت حق بر ایشان سخت گران میآمد و آن را بسیار بزرگ انگاشته بر آن سخت اندوهگین میشدند پس خدای سبحان به آن حضرت صروشنساخت که آنچه از رویگردانی کفار از دعوت حق میبینند، خواهناخواه روی دادنی است، بدان جهت که این کار در علم او سبقت گرفته است لذا اصلاح حالشان قبل از آن که او بدان اذن دهد، از توان آن حضرت صخارج است.آری! اگر رویگردانی آنان بر تو گران میآید؛ «پس اگر میتوانی که نقبی در زمین بجویی» تا از آن نقب برای آنان نشانه و معجزهای بیاوری «یا نردبانی درآسمان» بجویی «تا برای آنان معجزهای بیاوری» چنین کن! ولی چنین نتوانی کرد پس حزن و اندوه را کنار بگذار. آری! خدای سبحان در این امر که بهپیامبرش صمعجزه حسی دائمی نداد، حکمت روشنی قرار داده است زیرا اگر اوبه پیامبرش معجزهای میداد که به وسیله آن کفار را به ایمان آوردن ناچار سازد، در آن صورت، برای «تکلیف» که مدار آن بر ابتلا و امتحان بندگان است، هیچ معنی و موضوعیتی باقی نمیماند، به همین دلیل است که فرمود: «و اگر خدا میخواست، قطعا آنان را بر هدایت گرد میآورد» به شیوه اجبار و اکراه ولی او اینکار را نخواست بلکه موضوع را به انتخاب خود آنان وا گذاشت ـ و از آن خداست حکمت بالغه «پس از جاهلان نباش» زیرا شدت اشتیاقت به اجابت کفار و سختی اندوهت بر اعراض آنان ـ قبل از آن که خداوند متعال به ایمانشان اذن دهد ـ از کارکرد اهل جهل است و تو قطعا از آنان نیستی. یا: از کسانی نباش که این حقیقت را نمیدانند و حکمتهای بزرگ حق تعالی را در این کار درنمییابند.
﴿إِنَّمَا يَسۡتَجِيبُ ٱلَّذِينَ يَسۡمَعُونَۘ وَٱلۡمَوۡتَىٰ يَبۡعَثُهُمُ ٱللَّهُ ثُمَّ إِلَيۡهِ يُرۡجَعُونَ٣٦﴾[الأنعام: ۳۶].
«تنها کسانی اجابت میکنند» دعوت حق را «که میشنوند» به شنوایی فهم و قبول، بدانگونه که عقل اقتضا مینماید و فهم ایجاب میکند؛ که گروه یاد شده از آنان نیستند بلکه آنان به منزله مردگانی هستند که نه میشنوند و نه درک میکنند «و مردگان را خداوند در روز قیامت برمیانگیزد پس بهسوی او بازگردانیده میشوند» یعنی: چنانکه خداوند أ در روز قیامت مردگان را برمیانگیزد، همینطور ممکن است که دلهای مرده این گروه کفار را بهسوی فهم آنچه که تو بههمراهآوردهای، متمایل و راهیاب گردانیده و این دلمردگان را زنده دل گرداند. ابنکثیرمیگوید: «خدای ﻷ کفار را که مردهدل اند، به تن مردگان تشبیه کرد و این از باب تهکم و استهزای آنهاست».
﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَيۡهِ ءَايَةٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَادِرٌ عَلَىٰٓ أَن يُنَزِّلَ ءَايَةٗ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٣٧﴾[الأنعام: ۳٧].
«و گفتند: چرا آیهای از سوی پروردگارش بر او نازل نشدهاست«؟ مرادشان از (آیه) در اینجا، نشانه و معجزهای است که به ایمان آوردن ناچارشان گرداند، مانند فرودآوردن فرشتگان در جلو چشم آنان، یا برکندن کوه و بالابردن آن برفراز سرشان... پس خدای ﻷ به پیامبرش دستور داد: «بگو» ای پیامبر صدرپاسخ آنان «بیگمان خداوند قادر است برآن که آیهای فروفرستد» بر من که شما را به ایمان آوردن مجبور گرداند ولی او این کار را نکرد تا فایده «تکلیف» که ابتلا وامتحان است، نمایان گردد. همچنان، اگر حق تعالی نشانهای از آن دست که آنان طلب کردند، نازل میکرد، دیگر بعد از نزول آن نشانه، به آنان مهلت نمیداد بلکه اگر ایمان نمیآوردند، بیدرنگ عذابشان میکرد «ولی بیشتر آنان نمیدانند» که خداوند أ بر فرودآوردن معجزه پیشنهادی آنان قادر است، همچنان نمیدانند که در صورت فرودآوردن این معجزه پیشنهادی، فرجام آن، چهقدر برایشان سنگین و فاجعهبار خواهد بود.
﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا طَٰٓئِرٖ يَطِيرُ بِجَنَاحَيۡهِ إِلَّآ أُمَمٌ أَمۡثَالُكُمۚ مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ يُحۡشَرُونَ٣٨﴾[الأنعام: ۳۸].
«و هیچ جنبندهای در زمین نیست و نه هیچ پرندهای که با دو بال خویش میپرد مگر آن که آنها» نیز «امتهایی همانند شما هستند» یعنی: آنها گروهها و دستههای گوناگونی همانند شما هستند که هریک در پیدایش، چگونگی زیست، تجمع، تغذیه، نیاز به کارپرداز و مدبر... و غیر این از شئون زندگی خویش، دارای نظام وبرنامه مخصوص به خود میباشند و خدای ﻷ آنان را نیز همچون شما آفریده و روزی داده است و این گروههای مختلف از مخلوقات خدای عزوجل نیز، در حیطه علم و تقدیر و سلطه و احاطه وی قرار دارند. به قولیدیگر: (أمثالکم: همانند شما هستند) به این معنی است: این امتها نیز در ذکر خدای ﻷ و راهیابی فطری بهسوی وی و برخورداری از هدایت تکوینی، همانند شما هستند. قید پرواز پرندگان با (دو بال)، برای نفی مجاز و تأکید بر اراده معنایحقیقی پرواز است. «در کتاب هیچ چیزی را فروگذار نکردهایم» از امور شما و امور این امتها. مراد از «کتاب»، لوح محفوظ است زیرا خداوند متعال تمام حوادث را در آن به ثبت رساندهاست. یا مراد؛ قرآن است. یعنی: هیچ چیز از آنچه را که خلق به بیان آن نیاز دارند، فروگذار نکردیم، مگر اینکه قرآن را فراگیر آنساختیم.
بیان حقیقت جامعیت و فراگیری قرآن کریم در سیاق ذکر انواع جنبندگان زمین، به اعجاز علمی قرآن کریم اشاره دارد، که علم زیستشناسی گوشههایی از این اعجاز را به نمایش گذاشتهاست.
«پس همه بهسوی پروردگارشان محشور میشوند» یعنی: همه امتهای مذکور، در قیامت حشر میشوند. این تعبیر براین حقیقت دلالت دارد که امتهای جنبنده و پرنده نیز همچون بنیآدم محشور میشوند. از ابوهریره سروایت شدهاست که فرمود: «هیچ جنبنده و پرندهای نیست مگر اینکه در روز قیامت محشور خواهد شد، آنگاه برای برخی از آنها از برخی دیگر قصاص گرفته میشود، حتی ازحیوان شاخدار برای حیوان بیشاخ، سپس به آن حیوان گفته میشود: به خاکتبدیل شو! و در این هنگام است که کافر میگوید: (یا لیتنی کنت ترابا: ای کاشمن هم خاک بودم!). اما به قولی: مراد از «حشر» در اینجا، مرگ این جانوران است. به قولیدیگر: مراد از «حشر»، حشر کفار است.
﴿وَٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا صُمّٞ وَبُكۡمٞ فِي ٱلظُّلُمَٰتِۗ مَن يَشَإِ ٱللَّهُ يُضۡلِلۡهُ وَمَن يَشَأۡ يَجۡعَلۡهُ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٣٩﴾[الأنعام: ۳٩].
«و کسانی که آیات ما را دروغ انگاشتند، کرند» یعنی: با گوشهایشان سخن حق را نمیشنوند «و گنگاند» با زبانهایشان سخن حق را نمیگویند «و در تاریکیهایند» یعنی: در تاریکیهای کفر و جهل و حیرت سرگشتهاند و به چیزی که صلاحشان در آن است، راهیاب نمیشوند زیرا از بیناییها و شنواییهایشان بهره نمیگیرند، از این رو همچون حواسباختگانی هستند که به هیچ حال ازحواس خود بهره گرفته نمیتوانند، همانند شخص کر و کور و لالی که در تاریکی سختی دستوپا میزند، نه میتواند راهش را ببیند، نه مردم را بهیاری فراخواند تا او را راهنمایی کنند و نه هم کسی او را از دور میبیند تا راهنماییاش کند پسچگونه چنین کسی بهسوی راه نجات رهنمون میشود و به مقصد خویش میرسد؟ «الله هرکه را بخواهد، گمراه میکند و هرکه را بخواهد، بر راه راست قرارش میدهد» به این شیوه که او را به سوی اسلام هدایت میکند.
این آیه دلیل بر آن است که: حق تعالی خالق افعال است و معاصی شامل اراده ویاند و وضع «اصلح» بر او واجب نیست.
﴿قُلۡ أَرَءَيۡتَكُمۡ إِنۡ أَتَىٰكُمۡ عَذَابُ ٱللَّهِ أَوۡ أَتَتۡكُمُ ٱلسَّاعَةُ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ تَدۡعُونَ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٤٠﴾[الأنعام: ۴۰].
«بگو» ای پیامبر ص«به من خبر دهید: اگر عذاب الهی به شما دررسد، یا قیامت به شما دررسد، آیا کسی جز خدا را میخوانید»؟ یعنی: آیا در این حالت ـ که حالت رسیدن عذاب یا برپایی قیامت است ـ کسی غیر خدا أ را ـ از قبیل بتانی که پرستش میکنید ـ به زاری میخوانید، یا فقط خدای سبحان را میخوانید؟ «اگر راستگویید» در این ادعای خود که بتان شما نفع و ضرر میرسانند و چنانکه میپندارید، خدایانند؟
﴿بَلۡ إِيَّاهُ تَدۡعُونَ فَيَكۡشِفُ مَا تَدۡعُونَ إِلَيۡهِ إِن شَآءَ وَتَنسَوۡنَ مَا تُشۡرِكُونَ٤١﴾[الأنعام: ۴۱].
«نه بلکه تنها او را میخوانید» نه دیگران را. آری! در آن احوال سخت که پریشانی بر شما چیره شده و دستتان از اسباب مادی کوتاه میگردد، فقط او را میخوانید، آن هم با نهایت اخلاص و تضرع «پس» خداوند متعال «اگر بخواهد آنچه را که برای دفع آن دعا میکنید، دفع میکند» و آن عذاب و وحشت را از شما برمیدارد «و آنچه را که برای او شریک قرار دادهاید، فراموش میکنید» از بتان و مانندآنها پس در آن حال نه آنها را میخوانید و نه دفع بلیهای را که در آن افتادهاید، از آنها انتظار دارید بلکه از آنها همانند روگردانی فراموشکار، رو برمیگردانید زیرا میبینید که در آن هنگام از آنها برای شما هیچ سودی متصور نیست. آری! بازگشت انسان در مواقع سختی به سوی خدای عزوجل، خود دلیل قاطعی است براین که ایمان به خدا أ و یگانگی وی، در فطرت انسان سرشته شده است.
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِكَ فَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ يَتَضَرَّعُونَ٤٢﴾[الأنعام: ۴۲].
«و بهیقین ما بهسوی امتهایی که پیش از تو بودند، پیامبرانی فرستادیم و آنان را به بأساء دچار ساختیم» بأساء: فقر و مصایب در اموال است «و به ضراء» ضراء: بیماری و مصایب در ابدان است «تا زاری کنند» یعنی: تا ما را با تضرع که همانا شکستگی و خاکساری است بخوانند و از گناهان خویش توبه کنند زیرا قاعده این است که دلها در هنگام فرود آمدن سختیها، خاشع و فروتن میشوند.
﴿فَلَوۡلَآ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَٰكِن قَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٤٣﴾[الأنعام: ۴۳].
«پس چرا وقتی که عذاب ما به سراغشان آمد، تضرع نکردند» به سبب شدت تمرد و افراط در کفر چنانکه میفرماید: «ولی» حقیقت این است که «دلهایشان قسیشد» یعنی: سخت و درشت شد پس از این عذاب درس عبرت نگرفته بلکه بر سرکشیشان افزودند «و شیطان، کار و کردارشان را در نظرشان آراست» یعنی: با مصمم ساختنشان بر کفر، به اغوایشان پرداخت.
﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ كُلِّ شَيۡءٍ حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَ٤٤﴾[الأنعام: ۴۴].
«پس چون آنچه را که بدان پند داده شده بودند، فراموش کردند» یعنی: چون هشدارها و تذکرهای عبرتانگیز ما در یادآوری مصیبتهای مالی و جانی، هیچ اثری از پندپذیری و دردوسوز در آنان ایجاد نکرد و از این پندها روی برتافتند؛ «درهای همه چیز را بر آنان گشودیم» یعنی: از باب «استدراج»، درهای نعمت را با همه انواع آن به روی آنان باز کردیم «تا چون به آنچه داده شده بودند» ازنعمتهای گونهگون «شاد شدند» به شاد شدن سرمستی و ناسپاسی و گردنکشی و تکبر و پنداشتند که از این همه رفاه و نعمت به سبب آن برخوردار گشتهاند که کفر و انکارشان درست و برحق است؛ «ناگهان آنان را فروگرفتیم» بهطور غیرمترقبه و بهگونهای که اصلا انتظار آن را نداشتند «پس یکباره نومید شدند» مبلس: کسیاست که به سبب شدت بدبختی و بدروزیای که بر وی فرود آمده است، غرق حزن و اندوه گردیده و از هرخیری مأیوس میشود.
اگر به تاریخ، نگاهی گذرا داشته باشیم، ملاحظه میکنیم که واقعیت زندگی بشر، نمونه چنین امتهایی را فراوان شناخته است؛ زیرا امتهای بسیاری را مییابیم که خدای سبحان آنها را در اوج مدنیت و رفاه و نعمت، به سراشیب اضمحلال و فروپاشیدگی درافگنده است و این سنت الهی است و سنت الهی را هیچ دگرگونیای نیست. عقبهبن عامر ساز رسول خدا صروایت کرده است که در حدیث شریف فرمودند: «چون دیدی که خدای ﻷ در عین فروروی بنده در نافرمانیهای وی، به او دوستداشتنیهای دنیا را میدهد پس بدان که آن استدراج است»، آنگاه این آیه کریمه را تلاوت کردند. همچنین از عبادهبنصامت سروایت شده است که رسول خدا صدر حدیث شریف فرمودند: «چون خداوند برای قومی بقا یا رشد و بالندگی را اراده داشته باشد، به آنان وارستگی و میانهروی در تنعمات را ارزانی میکند و چون به آنان اراده نابودی و ریشهکن شدن را داشته باشد، در خیانتی را بر آنان میگشاید». آنگاه این آیه کریمه و آیه بعدی را تلاوت کردند.
﴿فَقُطِعَ دَابِرُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْۚ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٤٥﴾[الأنعام: ۴۵].
«پس بنیان و ریشه ستمکاران برکنده شد» یعنی: همه آنها از اول تا آخر به طور یکپارچه ریشهکن و نابود شدند و بعد از آن، دیگر به ساحت وجود دنیوی و دوران رشد و توسعه و بالندگی باز نمیگردند «و سپاس خداوند راست که پروردگار جهانیان است» یعنی: سپاس خدای ﻷ را بر نابودی آنان.
این آیه به مؤمنان میآموزد که باید در هنگام فرودآمدن نعمت ها ـ که نابودی ظالمان از بزرگترین آنهاست ـ خدای ﻷ را ستایش گویند زیرا ظالمان ـ یعنی آنان که در زمین فساد کرده و در صلاح نمیکوشند ـ بر بندگان خدای ﻷ از هر سختی و مصیبتی سختتر و خطرناکترند. پس بارخدایا! بندگان مؤمنت را از ظلم ظالمان برهان و شر آنها را از سرشان کم کن و ریشه آنها را برکن و بر ویرانههای ستم آنان کاخ عدل همگانی و همهجایی را برافراز.
همچنین از این آیات درمییابیم که: رفاه و نعمت، همچون ابتلای شدت، ابتلای دیگری است و ابتلا در نعمت، سختتر از ابتلا در مصیبت است.
﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِنۡ أَخَذَ ٱللَّهُ سَمۡعَكُمۡ وَأَبۡصَٰرَكُمۡ وَخَتَمَ عَلَىٰ قُلُوبِكُم مَّنۡ إِلَٰهٌ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَأۡتِيكُم بِهِۗ ٱنظُرۡ كَيۡفَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓيَٰتِ ثُمَّ هُمۡ يَصۡدِفُونَ٤٦﴾[الأنعام: ۴۶].
«بگو» ای پیامبر ص: «به من خبر دهید» یعنی به نظر شما: «اگر الله شنوایی شما را و چشمهای شما را بازگیرد» یعنی: نیروهایی را که در این دو حاسه شماست، از شما بازگیرد، یا هردو حاسه یادشده را کاملا محو و نابود گرداند «و بر دلهایتان مهر نهد» تا بدانجا که دیگر فهم چیزی در امکان آنها نباشد «کیست معبودی غیر از خداوند که آنها را به شما برگرداند»؟ پس در این امر خوب بیندیشید. «بنگر» ایمحمد ص! «که چگونه آیات خود را گونهگون بیان میکنیم«! این جمله مفید «تعجیب: بهشگفتی واداشتن» است، یعنی: از این بیان بلیغ و بدیع در شگفت شو. تصریف آیات: آوردن آنها بر وجوه مختلف؛ گاهی با هشدار و انذار، زمانی با نمایاندن عذرها، وقتی با ترغیب و گاهی با تخویف و ارعاب و تهدید است «آنگاه آنان روی برمیتابند» از این آیات؟!.
﴿قُلۡ أَرَءَيۡتَكُمۡ إِنۡ أَتَىٰكُمۡ عَذَابُ ٱللَّهِ بَغۡتَةً أَوۡ جَهۡرَةً هَلۡ يُهۡلَكُ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٤٧﴾[الأنعام: ۴٧].
«بگو» ای پیامبر ص«بهنظر شما اگر عذاب الله بر شما بیاید» یعنی: به من خبر دهید که اگر عذاب خدا أ به شما برسد؛ «ناگهانی» بغته: بهطور غافلگیرانه و بدون بروز هیچگونه نشانه و مقدمهای که بر رسیدن عذاب دلالت کند «یاآشکارا» جهره: عذاب آشکار این است که بعد از بروز مقدماتی که بر وقوع آن دلالت کند، روی دهد و با آن نشانهها دریابند که لابد عذاب الهی آمدنی است.آری! اگر چنین شود؛ «آیا جز قوم ستمکار هلاک میشوند»؟ یعنی: قطعا اگر چنین شود، جز گروهی که با کفر به پروردگار ﻷ بر خود ستم کردهاند، به عذاب وخشم الهی نابود نمیشوند.
﴿وَمَا نُرۡسِلُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَۖ فَمَنۡ ءَامَنَ وَأَصۡلَحَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٤٨﴾[الأنعام: ۴۸].
«و ما پیامبران را نمیفرستیم جز بشارتدهنده» به وعده پاداش بزرگ برای کسانی که از ایشان پیروی کنند «و بیمدهنده» از عذاب سخت برای کسانی که ایشان را نافرمانی کنند «پس هرکه ایمان آورد» به آنچه که پیامبران ‡ با خودآوردهاند «و اصلاح کرد» حال خود را با انجام دادن آنچه که پیامبران ‡ بهسوی آن فرامیخوانند «پس هیچ بیمی» به هیچ وجهی از وجوه «بر آنان نیست» نسبت به آیندهای که پیش رو دارند «و نه اندوهگین میشوند» بر آنچه که از دنیا از دست دادهاند.
﴿وَٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا يَمَسُّهُمُ ٱلۡعَذَابُ بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ٤٩﴾[الأنعام: ۴٩].
«و کسانی که آیات ما را دروغ پنداشتند، به آنان بهسبب فسقشان عذاب میرسد» یعنی: بهسبب خارج شدنشان با کفر از دایره فرمانهای خدای عزوجل، به عذاب گرفتار میشوند.
﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۚ قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِيرُۚ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ٥٠﴾[الأنعام: ۵۰].
«بگو» ای پیامبر ص«به شما نمیگویم که گنجینههای» قدرت «خدا نزد من است» تا هر معجزهای را که پیشنهاد کنید، بیاورم«و نمیگویم که غیب را میدانم» تا از امور ناپیدا به شما خبر داده و شما را از رویدادهایی که در روزگاران آینده واقع خواهد شد، آگاه گردانم.
گفتنی است که خداوند أ پیامبرش را بر پارهای از علوم غیب آگاه گردانید و به هر مسلمان دیگری نیز گاهی امر حقی را الهام میکند ـ که چهبسا این نیز به نوعی با امر غیبیای پیوند داشته باشد ـ ولی باید دانست که این اساس و زیر بنایی نیست که یک مسلمان همه امور خویش را بر آن بنا کند.
«و به شما نمیگویم که من فرشته هستم» تا مرا به کارهای خارق العادهای مکلف گردانید که بشر تابوتوان آن را ندارد «من جز آنچه را که بهسویم وحی میشود» و به تبلیغ آن برای شما مأمور گردیدهام «پیروی نمیکنم» و حتی یک سر سوزن هم از آن تخطی نمینمایم «بگو» ای پیامبر ص«آیا نابینا و بینا برابرند»؟ یعنی: گمراهان و هدایتیافتگان، یا کافر و مسلمان، هرگز با هم برابر نیستند «آیا تفکر نمیکنید» در این امر تا عدم برابری میان آنها را دریابید و آنگاه از روش کسانی پیروی کنید که حق را دیده و راه را یافتهاند؟
﴿وَأَنذِرۡ بِهِ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ لَيۡسَ لَهُم مِّن دُونِهِۦ وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ لَّعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ٥١﴾[الأنعام: ۵۱].
«و به وسیله قرآن کسانی را که از محشورشدن در نزد پروردگارشان اندیشناکند، هشدار بده» زیرا هشدار دادن در آنها تأثیر میکند، به سبب اینکه خداترساند، برخلاف کسانی از گروههای کفر که به سبب انکار رستاخیز، از حشرونشر نمیترسند و بنابراین، هشدار دادن در آنها تأثیری نمیکند.
این آیه دربرگیرنده همه کسانی است که به برانگیختهشدن پس از مرگ ایمان دارند؛ اعم از مسلمانان، اهل ذمه و برخی از مشرکانی که هرچند ـ در اصل ـ روز حشر را باور ندارند ولی از آن بیم دارند که خبر دادن رسول خدا صدر این مورد، صحت داشته باشد. بنابراین، کسانی که به معاد اعتقاد داشته و از فرا رسیدن آن بیمناک اند، پنددادنشان مفیدتر و هشدار دادنشان سودمندتر است. و این خود نشاندهنده آن است که اولین قضیه مهم در دعوت اسلامی؛ قضیه ایمان است. چنانکه روایت شدهاست که ابنعمر بفرمود: «قبل از آن که قرآن به ما آموخته شود، ایمان به ما داده میشد». «برای آنان بجز الله هیچ دوست و شفیعی نیست» یعنی: به وسیله قرآن کسانی را هشدار بده که از آن بیمناکند که جز خداوند أ هیچ دوست و یاور و شفاعتگری نداشته باشند تا آنان را یاری ونصرت دهد، یا در نزد خدای ﻷ شفاعت و سفارش آنان را بکند تا در نتیجه از عذاب وی نجات یابند «باشد تا پرهیزگاری کنند» یعنی: به وسیله این هشدار، در زمره اهل تقوی درآیند.
این آیه، پندار کسانی از کفار معترف به حشر را رد میکند که تصور میکنند؛ پدران یا بتانشان برایشان شفاعت میکنند و آنان منحرفان اهل کتاب، یا مشرکانی هستند که میپندارند؛ بتان برایشان شفاعت میکنند.
﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ مَا عَلَيۡكَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَيۡءٖ وَمَا مِنۡ حِسَابِكَ عَلَيۡهِم مِّن شَيۡءٖ فَتَطۡرُدَهُمۡ فَتَكُونَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥٢﴾[الأنعام: ۵۲].
از ابنمسعود سدربیان سبب نزول آیه کریمه روایت شدهاست که فرمود: مصعب، بلال، عمار، خباب و غیر آنها از ضعفا و فقرای مسلمانان در محضر رسول خدا صبودند، که گروهی از اشراف قریش نزد آن حضرت ص آمدند و گفتند: ای محمد! آیا به همین گروه بیهمهچیز دل خوش کرده و از قومت بریدهای؟ آیا همین گروه بینوا هستند که خداوند از میان ما بر آنان منت نهاده است؟ آیا میپنداری که ما پیرو همینها میشویم؟! آنان را از خود بران! شاید اگر آنان را برانی، ما از تو پیروی کنیم! همان بود که نازل شد: «و کسانی را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان به نیایش میخوانند در حالیکه خشنودی او را میخواهند، از خود مران» یعنی: کسانی را که صبح و شام برای حق تعالی نماز میگزارند و ذکر او را بر دل و بر زبان دارند در حالیکه در عبادت خود اخلاص داشته و جز رضای او هیچ هدف و مرام دیگری را دنبال نمیکنند، از خود مران. سعیدبن مسیب میگوید: «مراد، ادا کنندگان نمازهای فرض اند». آری! اینان را از خود مران بلکه از نزدیکان و رازداران خود قرار بده «چیزی از حساب آنان بر تو و چیزی از حساب تو بر آنان نیست» نه تو عهدهدار چیزی از حساب آنان هستی و نه آنان عهدهدار چیزی از حساب تو پس دیگر چرا آنان را از خود میرانی؟ پس به آنان روی آور، با آنان بنشین و مبادا به انگیزه رعایت حق کسانی که در دین و فضل به پایه و مقام آنها نیستند، آنان را از خود برانی «که برانیشان و از ستمکاران گردی» یعنی: اگر آنان را برانی، از ستمکاران میگردی.
﴿وَكَذَٰلِكَ فَتَنَّا بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لِّيَقُولُوٓاْ أَهَٰٓؤُلَآءِ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنۢ بَيۡنِنَآۗ أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِٱلشَّٰكِرِينَ٥٣﴾[الأنعام: ۵۳].
«و بدینگونه ما برخی از آنان را به برخی دیگر آزمودیم» یعنی: مستکبران را با مستضعفان آزمودیم و امتحان کردیم «تا بگویند» مستکبران و گردنکشان «آیا اینانند» کسانی «که خدا از میان ما بر آنان منت نهاده است» و آنان را با واصل کردن به حق، گرامی داشته است؟ در حالیکه ما رؤسا و پیشوایان قوم هستیم؟ خداوند متعال فرمود: «آیا خداوند خود به احوال شکرگزاران آگاهتر نیست«؟ پس شما را چه شده است که جاهلانه اعتراض میکنید و منکر فضل فضلا میگردید؟.
شایان یادآوری است که غالب پیروان رسول خدا صدر آغاز بعثت، مستضعفان و بینوایان ـ از مردان و زنان و بردگان ـ بودند و از اشراف ـ جز اندکی ـ از آن حضرت ص پیروی نکردند، که خدای ﻷ در این آیات، از این مستضعفان و همه مستضعفان دیگری که در طول تاریخ، پیشگام پذیرفتن حق و پیشاهنگ قافله آن میشوند، تجلیل کرده است.
﴿وَإِذَا جَآءَكَ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بَِٔايَٰتِنَا فَقُلۡ سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡۖ كَتَبَ رَبُّكُمۡ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَ أَنَّهُۥ مَنۡ عَمِلَ مِنكُمۡ سُوٓءَۢا بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ تَابَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَأَنَّهُۥ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٥٤﴾[الأنعام: ۵۴].
«و چون کسانی که به آیات ما ایمان دارند، نزد تو آیند» آنان همان مستضعفان مؤمنی هستند که خداوند أ پیامبرش را از راندن ایشان نهی کرد «پس بگو» ای پیامبر صبرای خوش ساختن خاطر و تجلیل و گرامی داشت مقدمشان: «سلام بر شما». یا معنی این است: سلام خداوند أ را به آنان برسان. و چنان بود که رسول خدا صبعد از نزول این آیه، هر وقت آن مستضعفان را میدیدند، در سلام گفتن بر ایشان، سبقت میجستند «پروردگارتان بر خود رحمت را لازم گردانیده» یعنی: به آن مستضعفان بگو که پروردگارتان از روی فضل و احسان خویش، این رحمت و مهربانی را بر خود واجب گردانیده پس ایشان را به رحمت وسیع پروردگارشان مژده بده. به قولیدیگر، معنی این است: پروردگارتان در لوح محفوظ برخود رحمت را نوشته است. «هر کس از شما که از روی جهالت مرتکب کار ناشایستی شود» یعنی: کار جاهلان را انجام دهد، نه کار اهل حکمت و تدبیر را [۵۳]«آنگاه بعد از آن» یعنی: بعد از ارتکاب آن عمل زشت «توبه کند و اصلاح نماید» آنچه را که با معصیت و گناه فاسد کرده بود پس، از روی اخلاص به راه صواب و عمل طاعت بازآید «بداند که خداوند آمرزنده مهربان است» بر اهل ایمان میآمرزد و رحم میکند.
﴿وَكَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ وَلِتَسۡتَبِينَ سَبِيلُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ٥٥﴾[الأنعام: ۵۵].
«و بدینسان آیات خود را به روشنی بیان میداریم» در امر دین و حکم هر گروهی را با نسبتی که به دین دارند، به تفصیل و توضیح تمام روشن میسازیم «تا راه و رسم مجرمان آشکار گردد» یعنی: تا ای پیامبر ص! راه و روش کافران و معاندانی که تو را به راندن مستضعفان امر میکنند، از راه و روش مؤمنان، بر تو متمایز گردد.
﴿قُلۡ إِنِّي نُهِيتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ قُل لَّآ أَتَّبِعُ أَهۡوَآءَكُمۡ قَدۡ ضَلَلۡتُ إِذٗا وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِينَ٥٦﴾[الأنعام: ۵۶].
«بگو» ای پیامبر ص«من نهی شدم» یعنی: به ادله سمعی و عقلی برگردانیده شدم از این «که آن کسانی را که شما بجز الله میپرستید، عبادت کنم. بگو: من از هوا و هوسهای شما» یعنی: از راه و رسمها و هدفهای فاسدتان که مسبب افتادن در گمراهی میشود «پیروی نمیکنم» از قبیل این خواسته که معبودان باطلتان راپرستش کنم و مستضعفان مؤمن را از خود برانم! «آنگاه» اگر از هوا و هوسهای شما پیروی کنم «گمراه شده باشم و از راهیافتگان نباشم».
آیه کریمه روشن میسازد که پیروی از هوا و هوس، سبب فروافتادن در گمراهی است و آنان به همین سبب، از راهیافتگان نبودند.
﴿قُلۡ إِنِّي عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّي وَكَذَّبۡتُم بِهِۦۚ مَا عِندِي مَا تَسۡتَعۡجِلُونَ بِهِۦٓۚ إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِۖ يَقُصُّ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلۡفَٰصِلِينَ٥٧﴾[الأنعام: ۵٧].
«بگو» ای پیامبر ص«هرآینه من از سوی پروردگار خود بر حجت آشکاری هستم» یعنی: من از جانب پروردگار خود به پشتوانه برهان و یقین روشنی استوار هستم و شک و هوا و هوس، تکیهگاه من نیست چنانکه شما در پیروی از شبهات باطل و شکورزیهای بیاساس، هیچ تکیهگاهی جز هوسهای ناروا ندارید «و شما آن را دروغ پنداشتید» یعنی: پروردگار را، یا حجت آشکار را. «آنچه بهشتاب از من میطلبید» از عذاب الهی «در نزد من نیست» یعنی: در اختیار مننیست. نقل است که مشرکان از فرط تکذیب و از روی استهزا و تمسخر، خواستار نزول عذاب عاجل و شتابان الهی میشدند. بعضی در معنای آن گفتهاند: معجزاتیکه از من به شتاب میطلبید در نزد من نیست «حکم جز بهدست خداوند نیست» در همهچیز، از جمله در اجابت یا عدم اجابت درخواست عجولانه عذاب، یا فرودآوردن معجزات «او گویای حق است» یعنی: خداوند متعال در آنچه که بدان حکم میکند، بیانکننده حق و حقیقت است و هیچ حکمی از احکام وی خالی ازحکمت نیست. یا او بیان کننده قضایای حق است «و او بهترین فیصلهکنندگان است» میان حق و باطل، با آنچه که در میان بندگانش حکم میکند و فیصله میدهد. فصل: قضاوت و داوری است.
﴿قُل لَّوۡ أَنَّ عِندِي مَا تَسۡتَعۡجِلُونَ بِهِۦ لَقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡۗ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِٱلظَّٰلِمِينَ٥٨﴾[الأنعام: ۵۸].
«بگو» ای پیامبر ص«اگر آنچه را به شتاب از من میطلبید، نزد من بود» یعنی: اگر فرودآوردن عذاب درخواست شده شما در توان من بود «همانا کار بین من وشما یکسره میشد» زیرا آن را بر شما فرود میآوردم، آنگاه دیگر کار میان من و شما به انجام خود میرسید «و خداوند به ستمکاران آگاهتر است» به همین جهت، عذاب را ـ بهمقتضای علم و حکمتش ـ در وقت مناسب آن فرود میآورد.
﴿وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۚ وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّةٖ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ٥٩﴾[الأنعام: ۵٩].
بعد از این گفت وگوی طولانی که خدای ﻷ میان پیامبرش و معاندان دین حق ترتیب داد، اینک سیاق آیات به موضوع علم الهی میپردازد: «و کلیدهای غیب» یعنی: گنجینههای غیب. یا کلیدهای گنجینههای غیب «تنها نزد اوست، هیچ کس جز او آن را نمیداند» یعنی: احدی از خلقش به چیزی از امور غیبیای که او علم آنها را به خودش مخصوص ساخته، آگاهی ندارد.
این آیه، اباطیل و یاوهگوییهای کاهنان، منجمان، رمالان و دیگرانی را که مدعی دانستن اموری فراتر از حد و شأن خویش هستند، دفع میکند. در حدیث شریف آمده است: «هر کس نزد عراف (کاهن، منجم، رمال) برود و از او چیزی را سؤال کند، چهل شب از وی نمازی پذیرفته نمیشود». همچنین درحدیث شریف راجع به «علم غیب» آمده است: «کلیدهای غیب پنج چیز است که جز خدای سبحان کسی به آنها علم ندارد:
۱- کسی جز خدا أ نمیداند که فردا چهکاری انجام میدهد.
۲- کسی جز خدا أ نمیداند که در رحمها چیست «از اوصاف اخلاقی و ایمانیجنین».
۳- کسی جز خدا أ نمیداند که باران چهوقت نازل میشود.
۴- کسی جز خدا أ نمیداند که قیامت چهوقت برپا میشود.
۵- و کسی جز خدا أ نمیداند که در کدام سرزمین میمیرد» [۵۴].
«و آنچه را در خشکی و دریاست» از نبات و حیوان و جماد و جواهر و عناصر وغیره «میداند» به علم تفصیلی «و هیچ برگی فرو نمیافتد مگر اینکه آن را میداند» یعنی: هیچ برگی از هیچ درختی فرونمیافتد، مگر اینکه حق تعالی به آن آگاه است و شمار، زمان و مکان سقوط آن را میداند «و هیچ دانهای» نیست «در تاریکیهای زمین» یعنی: در اماکن تاریک آن، چون بطن زمین «و هیچتر وخشکی نیست» این تعبیر، شامل تمام موجودات میشود «مگر اینکه در کتابی روشن ثبت است» که همانا لوح محفوظ، یا علم خداوند متعال میباشد.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَتَوَفَّىٰكُم بِٱلَّيۡلِ وَيَعۡلَمُ مَا جَرَحۡتُم بِٱلنَّهَارِ ثُمَّ يَبۡعَثُكُمۡ فِيهِ لِيُقۡضَىٰٓ أَجَلٞ مُّسَمّٗىۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ مَرۡجِعُكُمۡ ثُمَّ يُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٦٠﴾[الأنعام: ۶۰].
«و اوست آن که در شب شما را قبض روح میکند» یعنی: در شب شما را به خواب فرو میبرد و ارواح شما را که به وسیله آن قادر به تمییز و تصرف میگردید، در آن قبض میکند، از اینرو گفتهاند که: خواب مرگ صغری است. «و آنچه را در روز کسب کردهاید» یعنی: آنچه را از خیر و شر با اندامها و اعضای وجود خود در روز انجام دادهاید «میداند» این تعبیر بدان معنی نیست که حق تعالی افعالی را که ما در شب انجام میدهیم، نمیداند، یا ما را در روز به وسیله خواب قبض روح نمیکند زیرا مخصوص ساختن یک چیز به یادآوری، دلیل بر نفی ماعدای آن نیست «سپس شما را در آن» یعنی: در روز «برمیانگیزد» مراد بیدار شدن انسان از خواب در روز است «تا میعاد معین» یعنی: تا میعادی که برای زندگی و رزق و روزی هر فردی از افراد بندگان تعیین شده است، «بهانجام رسانده شود، سپس بازگشت شما بهسوی اوست، آنگاه شما را از آنچه میکردید خبر میدهد» این آیه کریمه بر احاطه علم خداوند متعال بهتمام مخلوقاتش در همه احوال و اطوار هستی و مرگشان دلالت میکند.
خدای ﻷ در این آیه، خواب را «وفات»، و در جای دیگری آن را «مرگ» نامیده؛ بنابراین، از تعابیر فوق چنین برمیآید که ما میتوانیم به وسیله خواب، چیزهایی را در مورد عالم مرگ، عالم برزخ، عذاب، یا نعمتهای قبر بدانیم زیرا در همان حالیکه ما شخص به خواب رفته را ساکن و آرام و بیحرکت میبینیم، ممکن است او درحال عذاب یا نعمت قرار داشته باشد و با خوابهایی که میبیند، این حالات را احساس کند. البته این بدان معنی نیست که حال شخص مرده و شخص به خوابرفته یکی است بلکه این بدان معنی است که خواب تابلویی کوچکشده از مرگ است. در حدیث شریف آمده است: «النوم اخو الموت: خواب برادر مرگ است».
﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦۖ وَيُرۡسِلُ عَلَيۡكُمۡ حَفَظَةً حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ تَوَفَّتۡهُ رُسُلُنَا وَهُمۡ لَا يُفَرِّطُونَ٦١﴾[الأنعام: ۶۱].
«و اوست قاهر بر بندگان خود» یعنی: حق تعالی بر کار خود درباره آنها غالب است «و بر شما نگهبانانی میفرستد» یعنی: فرشتگانی که آنها را نگهبان شما از افتادن در آفات قرار دادهاست چنانکه این فرشتگان، اعمال شما را نیز نگاه میدارند. در حدیث شریف آمده است: «در میان شما فرشتگانی در شب و فرشتگانی در روز پیدرپی میآیند، این دو گروه در نماز بامداد و نماز عصر باهم یکجا میشوند، سپس آنان که شب را در میان شما گذرانده بودند، عروجمیکنند، آنگاه پروردگارشان ـ درحالیکه او خود به کار ایشان داناتر است ـ ازایشان میپرسد: بندگانم را در چه حالی بجا گذاشتید؟ میگویند: آنان را درحالیترک کردیم که نماز میخواندند و درحالی به میانشان آمدیم که نمازمیخواندند».
حکمت در این امر که فرشتگان نگهبان، اعمال انسان را مینویسند ـ با آن کهخدای ﻷ خود به همهچیز از همهکس داناتر است ـ همانا آوردن دلیل مادی محسوسی برای اقامه حجت بر انسان است و نیز بدان جهت که اگر انسان بداند که اعمالش اینگونه دقیق، ضبط و تدوین میشود، خود را از منهیات بازداشته و به طاعات و عبادات روی میآورد. «تا وقتی که یکی از شما را مرگ فرا رسد، فرشتگان ما او را قبض روح میکنند» که این فرشتگان، ملکالموت (عزرائیل) ویاوران او هستند. توفته: یعنی: طلب کرد دریافت روح او را. «درحالیکه آنان تفریط نمیکنند» یعنی: آن فرشتگان، در آنچه که بدان ـ از اکرام یا اهانت به ارواح ـ مأمور گشته اند، هیچ کوتاهی و فروگذاشتی نمیکنند. در اینجا بخشی ازیک حدیث شریف طولانیای را که به این ارتباط در تفسیر ابنکثیر آمدهاست، نقلمیکنم. ابوهریره ساز رسولاکرم صروایت میکند که فرمودند: «فرشتگان درحال احتضار شخص بر بالای سر وی حاضر میشوند پس اگر آن شخص نیکوکار باشد، میگویند: بیرونآی ای روح پاکیزهای که در جسم پاکیزهای بودهای، بیرون آی خوشحال و ستوده، نه خشمآلود و ناستوده... و اگر شخص بدکرداری باشد، میگویند: بیرونآی ای روح پلیدی که در جسم پلیدی بودهای، بیرون آی نکوهش شده و مژده باد تو را به جوشاب و چرکاب...».
﴿ثُمَّ رُدُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ مَوۡلَىٰهُمُ ٱلۡحَقِّۚ أَلَا لَهُ ٱلۡحُكۡمُ وَهُوَ أَسۡرَعُ ٱلۡحَٰسِبِينَ٦٢﴾[الأنعام: ۶۲].
«آنگاه بهسوی خداوند ـ مولای برحقشان ـ بازگردانیده میشوند» یعنی: فرشتگان موکل مرگ، ارواح بندگان را بعد از قبض نمودن آنها، بهسوی خدای ﻷ که مالک عادل آنهاست باز میگردانند «آگاه باشید که حکم از آن اوست» در دنیا و آخرت پس اگر خدانشناسان ظاهرا در دنیا با حق تعالی کشمکشمیکنند، قطعا در آخرت چنین نیست؛ در آنجا حکم در ظاهر و باطن از آن اوست «و او سریعترین حسابرسان است» لذا در کار حسابرسی و حسابگری به تأمل نیازی ندارد چنانکه بندگان در حسابرسی به تفکر و تدبر و تأمل نیاز دارند.
﴿قُلۡ مَن يُنَجِّيكُم مِّن ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ تَدۡعُونَهُۥ تَضَرُّعٗا وَخُفۡيَةٗ لَّئِنۡ أَنجَىٰنَا مِنۡ هَٰذِهِۦ لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰكِرِينَ٦٣﴾[الأنعام: ۶۳].
«بگو» ای پیامبر ص! «کیست که شما را از تاریکیهای بیابان و دریا نجات میدهد»؟ آنگاه که «او را به زاری و مناجات پنهانی میخوانید که: اگر ما را نجات دهد» یعنی: اگر ما را نجات دهی «از این محنت» و شدتی که بر ما فرود آمده است «بیگمان از شکرگزاران خواهیم شد» برای تو به اخلاص تمام، در برابر نعمت نجات دادنمان از این سختیها.
﴿قُلِ ٱللَّهُ يُنَجِّيكُم مِّنۡهَا وَمِن كُلِّ كَرۡبٖ ثُمَّ أَنتُمۡ تُشۡرِكُونَ٦٤﴾[الأنعام: ۶۴].
«بگو» ای پیامبر ص«الله شما را از آن» تاریکیها و سختیها «نجات میدهد و از هر کربی» کرب: غم و اندوهی است که روح انسان را میآزارد «و باز شما شرک میورزید» به خدای سبحان بعد از آن که به شما احسان کرد؛ با رهاساختنتان ازچنگال سختیها و محنتها و غمها و گرفتاریها در حالیکه شریکان نمیتوانند هیچ سودی به شما برسانند و هیچ گرفتاریای را از شما برطرف کنند پس چگونه این شرکگزاری را به جای آن شکرگزاریای که خود وعده داده بودید، قرار میدهید؟ چهقدر غافل و ناسپاس هستید؟!
﴿قُلۡ هُوَ ٱلۡقَادِرُ عَلَىٰٓ أَن يَبۡعَثَ عَلَيۡكُمۡ عَذَابٗا مِّن فَوۡقِكُمۡ أَوۡ مِن تَحۡتِ أَرۡجُلِكُمۡ أَوۡ يَلۡبِسَكُمۡ شِيَعٗا وَيُذِيقَ بَعۡضَكُم بَأۡسَ بَعۡضٍۗ ٱنظُرۡ كَيۡفَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَفۡقَهُونَ٦٥﴾[الأنعام: ۶۵].
«بگو» ای پیامبر ص«اوست توانا براین که بر شما عذابی را بفرستد» از همه اطراف و جوانبتان: «از بالای سر شما» و آن عذابی است که از آسمان فرود میآید؛ چون بارانهای ویرانگر، باریدن سنگ و صاعقههای مهلک ـ چنانکه پروردگار متعال، قوم لوط و اصحاب فیل را سنگباران کرد «یا از زیر پاهای شما» با فروبردنتان در زمین (خسف) و با زلزله و غرق چنانکه فرعون را غرق وقارون را در زمین فرو برد. در حدیث شریف مربوط به «نشانههای قیامت» آمدهاست: «همانا در میان این امت، قذف، خسف و مسخ پدید میآید». «یا شما را گروهگروه بههم اندازد» یعنی: حق تعالی تواناست بر اینکه شما را گرفتار هواهای متضاد، نحلهها و اندیشههای مختلف، آرا و نظریات تفرقهبار و اختلاف کلمه نماید بهطوری که سرتاپا غرق کشمکش و معارضه درونی با یکدیگر گردید، یا با یکدیگر بجنگید «و شر و بلای بعضی از شما را به بعضی دیگر بچشاند» چون کشتن و غارت و به اسارت گرفتن همدیگر چنانکه در عصر حاضر، امت اسلام در بسیاری از نقاط زمین مبتلای این عذاب است «بنگر چگونه آیات خود را گونهگون بیان میکنیم» یعنی: حجتها و دلایل آشکار را از وجوه مختلف و بهشیوههای گونهگون برایشان بیان میکنیم «باشد که بفهمند» حقیقت را پس به وسیله بیانهای متنوع و روشهای گونهگون، بهسوی حقی که آن را برایشان روشنساختهایم، بازگردند. در حدیث شریف به روایت سعدبنابیوقاص سآمده است که فرمود: روزی رسول خدا صاز محل اقامت خود در بالای مدینه، بهسوی قسمت سفلای آن آمدند و چون در راهشان به مسجد بنیمعاویه (قریهای از قرای انصار) رسیدند، به آن مسجد وارد شده و در آن دو رکعت نماز گزاردند و ما نیز با ایشان نماز گزاردیم، آنگاه با پروردگارشان مناجات طولانیای نمودند، سپس بهسوی ما بازگشتند و فرمودند: «از پروردگارم سه چیز را درخواست کردم؛ اما او دو تا از آنها را به من داد و یکی را از من بازداشت: از او خواستم که امتم را با غرقنمودن و با قحطی هلاک نکند؛ و او این دو را به من عطا کرد و از او خواستم که شر وبلای آنان را در میان خودشان نیفگند (آنان را دچار اختلاف کلمه نگرداند) اما او آن را از من بازداشت». البته این حدیث شریف بدین معنی نیست که بخشهایی از این امت، هرگز به قحطی و غرق گرفتار نمیشوند بلکه به این معنی است که امت اسلام با این بلیات ریشهکن نمیشود و کاملا نابود نمیگردد. ابنکثیر نقل میکند که رسولاکرم صدر حدیث شریف فرمودند: «من بر امتم جز از ائمه (حکام) گمراهگر بیم ندارم زیرا چون شمشیر در میان امتم نهاده شد تا روز قیامت از میانشان برداشته نخواهد شد».
﴿وَكَذَّبَ بِهِۦ قَوۡمُكَ وَهُوَ ٱلۡحَقُّۚ قُل لَّسۡتُ عَلَيۡكُم بِوَكِيلٖ٦٦﴾[الأنعام: ۶۶].
«و آن را قوم تو دروغ شمردند درحالی که آن حق است» یعنی: قومت قریش، قرآن یا عذاب را تکذیب کردند درحالی که اینها حق و راستاند «بگو» ایپیامبر ص! «بر شما نگهبان نیستم» یعنی: من نگهبان اعمال شما نیستم تا شما را در برابر تکذیبتان کیفر دهم بلکه من رسول پروردگارم هستم و بر رسولان بلاغ باشد و بس.
﴿لِّكُلِّ نَبَإٖ مُّسۡتَقَرّٞۚ وَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٦٧﴾[الأنعام: ۶٧].
«هر خبری را مستقری است» یعنی: هر خبری که قرآن از آن خبرمیدهد ـ اعم از امور دنیا یا آخرت ـ وقت وقوعی دارد که لابد در آن وقت بهوقوع میپیوندد. یا برای هر خبر در آینده سرانجامی است که این امر که آن خبر حق یا باطل بوده است، در آن آشکار میشود «و بهزودی خواهید دانست» نهایت و سرانجام آنچه را که من از وقوع و نزول آن بر شما خبر دادهام. این هشداری محکم و مؤکد بر وقوع و تحقق اخبار قرآن است.
﴿وَإِذَا رَأَيۡتَ ٱلَّذِينَ يَخُوضُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ حَتَّىٰ يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيۡرِهِۦۚ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ ٱلشَّيۡطَٰنُ فَلَا تَقۡعُدۡ بَعۡدَ ٱلذِّكۡرَىٰ مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ٦٨﴾[الأنعام: ۶۸].
«و چون کسانی را که در آیات ما فرو میروند» به قصد تخطئه، یا تکذیب و رد و استهزا «ببینی، از آنان روی گردان» یعنی: آنان را بهحال خود واگذار و با آنان درگوش سپردن به همچو منکر بزرگی همراه مشو. پس اگر با گروهی نشستی و در این اثنا، آنان به کندوکاو تخطئهگرانه و فروروی جدال پردازانه در آیات ما پرداختند، بیدرنگ از مجلس آنان برخیز «تا وقتی که به سخنی غیراز آن بپردازند» یعنی: تا سخنی را که با آن مغایر باشد، در میان آورند. بدینسان خدای ﻷ رسول خویش و بهتبع ایشان مؤمنان را، به رویگردانی و اعراض از مجالسی که در آنها به آیات خدا أ توهین روا داشته میشود و از همنشینی و انسگرفتن با بدعتگذاران گمراهکننده نهی میکند زیرا در همنشینی و مؤانست با آنان، چندین برابر آفاتی است که در همنشینی با گناهکاران وجود دارد.
از ابنعباس سروایت شده است که فرمود: آیه کریمه ناظر بر همنشینی با کسانی است که در آیات خدای ﻷ جدال و بگومگو میکنند. «و اگر شیطان تو را به فراموشی انداخت» که از مجلس آنان برخیزی و ترکشان کنی «پس بعد از آن که بهیاد آوردی» فرمان ما را «با قوم ستمکار منشین» بلکه دردم برخیز.
باید یادآور شد که بر انبیا ‡ در تبلیغ احکام شرع که برایشان واجب است، اصلا فراموشی روی نمیدهد بلکه پدید آمدن فراموشی بر ایشان، در امور عادی همچون سهو در اثنای نماز و مانند آن ممکن است.
علما گفتهاند: هرکس در آیات خدای ﻷ به ناحق و در غیرصواب فروروی کرد ـ چه مؤمن بود، چه کافر ـ باید همنشینی با وی فروگذاشته شود وآمیزش و معاشرت با فاسق مطلقا مکروه است، مگر اینکه معاشرت با بدعتیان وفسادپیشگان، بهقصد موعظه و اندرزدهی و اصلاح مفاسدشان باشد.
﴿وَمَا عَلَى ٱلَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَيۡءٖ وَلَٰكِن ذِكۡرَىٰ لَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ٦٩﴾[الأنعام: ۶٩].
«و چیزی از حساب کافران بر عهده پرهیزگاران نیست» یعنی: بر کسانی که از جدال و فروروی تخطئهگرانه در آیات خدا أ میپرهیزند، از همنشینی با فروروندگان در این آیات ـ چنانچه با آنان همنشینی کردند ـ هیچ گناهی نیست زیرا گناه فرورونده در آیات الهی، بر عهده خود وی است «ولی بر آنان پنددادن لازم است» یعنی: پرهیزگاران باید از مجلس آنان برخیزند تا با این کار خود، عظمت گناهشان را، به آنان یادآور شوند «باشد که پرهیز کنند» آن گمراهان واین عمل ناشایست خود را ترک نمایند.
تفسیر آیه کریمه دو وجه دارد: بنابر وجه اول؛ همنشینی با کفار برای متقیان مؤمن ـ چنانچه در فرورویهایشان مشارکت نورزند ـ رخصت داده شده زیرا روایت شدهاست که مسلمانان گفتند: اگر ما در هر وقتی که آنان به قرآن استهزا میکنند، از مجالسشان برخیزیم، دیگر نه میتوانیم در مسجدالحرام بنشینیم و نه طواف کنیم! همان بود که به ایشان در این امر رخصت دادهشد. وجه دوم ایناست: اگر از همنشینی با آنان پرهیز کردید، گناه فروروی آنان در آیات خدا أ بر عهده شما نیست.
﴿وَذَرِ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ دِينَهُمۡ لَعِبٗا وَلَهۡوٗا وَغَرَّتۡهُمُ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَاۚ وَذَكِّرۡ بِهِۦٓ أَن تُبۡسَلَ نَفۡسُۢ بِمَا كَسَبَتۡ لَيۡسَ لَهَا مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ وَإِن تَعۡدِلۡ كُلَّ عَدۡلٖ لَّا يُؤۡخَذۡ مِنۡهَآۗ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ أُبۡسِلُواْ بِمَا كَسَبُواْۖ لَهُمۡ شَرَابٞ مِّنۡ حَمِيمٖ وَعَذَابٌ أَلِيمُۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡفُرُونَ٧٠﴾[الأنعام: ٧۰].
«و کسانی را که دین خود را» همان دین حقی که پذیرش و عمل به آن بر آنان واجب است «به بازی و سرگرمی گرفتند، رها کن» و هرچند مأمور رساندن حجت به آنان هستی اما دلت را آویخته آنان نکن زیرا آنها اهل تعصب و سرسختی و گردنکشی هستند «و زندگانی دنیا آنان را فریفته است» تا بدانجا که آن را بر حیات جاودانی آخرت ترجیح داده و منکر رستاخیز گشتهاند «و به وسیله این قرآن اندرز ده، مبادا کسی بهسبب کار و کردارش به مهلکه افتد» ابسال: تسلیم شدن شخصبه هلاکت است. یعنی: چه بسا کسیکه به وسیله قرآن پند گرفته، بخواهد که خود را از عذاب الهی ـ قبل از آن که بدان گرفتار آید ـ نجات دهد زیرا آنگاه کهعذاب نازل شد: «او را دربرابر خداوند نه یاوری است و نه شفیعی و اگر هر فدیهای بدهد، از او پذیرفته نمیشود» یعنی: اگر این انسانی که به عذاب الهی وا نهاده شده، هر فدیه و عوضی را برای رهایی خود تقدیم کند، آن فدیه از وی پذیرفته نمیشود و درنتیجه، او همچنان در مهلکه خویش دستوپا میزند «آن گروه» که دینخویش را به بازی گرفتهاند، همآنان «اند که به وبال آنچه کردند به مهلکه گذاشته شدند» یعنی: همان گروه هستند که به سبب کار و کردار خویش، به هلاکتسپرده شدند «برای آنان آشامیدنیای از آب جوشان است» که چون آن را مینوشند، رودههایشان را قطع میکند «و برای آنان است عذاب دردناک» و سخت «بهسبب آن که کافر بودند».
﴿قُلۡ أَنَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُنَا وَلَا يَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَىٰٓ أَعۡقَابِنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ كَٱلَّذِي ٱسۡتَهۡوَتۡهُ ٱلشَّيَٰطِينُ فِي ٱلۡأَرۡضِ حَيۡرَانَ لَهُۥٓ أَصۡحَٰبٞ يَدۡعُونَهُۥٓ إِلَى ٱلۡهُدَى ٱئۡتِنَاۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۖ وَأُمِرۡنَا لِنُسۡلِمَ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٧١﴾[الأنعام: ٧۱].
«بگو» ای پیامبر ص! به این گروه کفار «آیا به جای خداوند چیزی را بخوانیم که نه سودی به ما میرساند و نه زیانی» یعنی: چگونه به جای خداوند أ بتانی را بپرستیم که اگر از آنان طالب منفعتی گردیم، به هیچ وجه نمیتوانند سودی به ما برسانند چنانکه به هیچ وجه از زیان آنها نیز بیمی نداریم؟ پس کسیکه فاقد هرگونه توان و سلطهای باشد، قطعا سزاوار پرستش نیست «و آیا بعد از آن که خدا ما را هدایت کرده است، بر پاشنههای خود بازگردانیده شویم«؟ یعنی: به سوی شرک و گمراهیای بازگردیم که خدایسبحان ما را از آن بیرون آورده و به اسلام هدایت کرده است؟ «مانند کسیکه شیطانها در زمین او را از راه به در بردهاند» آنان غولهای بیابانی، یا سرکشان از جنیاناند که در بیابان راه را بر انسان گرفته و او را به نام و نام پدر و جدش فرامیخوانند و او هم ـ با این پندار که او را به راه سلامت رهنمون میشوند ـ از آنان دنبالهروی میکند اما چون بر سر عقل میآید و چشم باز میکند، میبیند که او را به بیابان برهوت بی آب و علف و ناپیدایی درافگندهاند که در آن سربهنیست میشود و از تشنگی میمیرد. این است مثل کسیکه بجز خدای برحق لاشریک، خدایان دروغین را به پرستش گیرد. آری! این انسان درافتاده دردام غولان بیابان: «حیران است» و سرگشته، نه راه بهجایی میبرد و نه میداند کهچهکار باید بکند تا از این مهلکه به درآید «برای وی یارانی است که او را به سوی راه راست میخوانند، که: به سوی ما بیا» یعنی: آن شخص سرگشته، در راه رفیقان و همراهانی دارد که وی را به سوی راه راستی که به مسکن و مأوایش میرساند، فرامیخوانند و به او میگویند: با ما بیا! اما او به سخن آنان گوش فرانمیدهد و از راهنمایی آنان بهره نمیگیرد زیرا او حیران است و نمیداند که کدام یک از طرفین او را به راه درست فرامیخوانند «بگو» ای پیامبر ص! «بیگمان هدایت، همان هدایت الهی است» یعنی: قطعا دین راست و درست، دین وی است که آن را برای بندگانش پسندیده و غیر از آن هرچه هست، باطل و گمراهکننده است «و» بگو: «دستور یافتهایم به اینکه تسلیم پروردگار جهانیان باشیم» یعنی: خالصانه او را عبادت کنیم و کسی را با وی شریک قرار ندهیم.
﴿وَأَنۡ أَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّقُوهُۚ وَهُوَ ٱلَّذِيٓ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ٧٢﴾[الأنعام: ٧۲].
«و اینکه نماز را برپا دارید و از او بترسید» یعنی: همچنین دستور یافتهایم به اینکه نماز را برپا داشته و خداترس باشیم. پس این همان راه هدایت است «وهماوست که به سویش محشور میشوید» یعنی: تنها و تنها بهسوی او گرد آورده میشوید و حکم در محشر و بعد از آن تنها و تنها به دست اوست و در آن روز، جز آنچه از اعمال نیکو ـ که در رأس آنها تقوا و نماز است ـ پیش فرستادهاید، هیچ چیز دیگر به شما سودی نمیرساند.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّۖ وَيَوۡمَ يَقُولُ كُن فَيَكُونُۚ قَوۡلُهُ ٱلۡحَقُّۚ وَلَهُ ٱلۡمُلۡكُ يَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِۚ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۚ وَهُوَ ٱلۡحَكِيمُ ٱلۡخَبِيرُ٧٣﴾[الأنعام: ٧۳].
«و او کسی است که آسمان و زمین را آفرید، به» آفرینشی «حق» یعنی: با تدبیری محکم و به عدل پس اوست آفریننده و مالک و مدبر آسمانها و زمین و هرچه در آنهاست «و روزی که بگوید: موجود شو، بیدرنگ موجود شود؛ سخن او حقاست» یعنی: چون خلایق را به حشر و رستاخیز فرمان میدهد، جملگی از وی فرمان میبرند، چرا که هرچیزی بیدرنگ بهدستور او موجود میشود و همه سخنان و کارهای او مبتنی بر حق و حکمت است پس چگونه ما به جای این خدای بزرگ، چیزی را بخوانیم که نه منفعتی به ما میرساند و نه زیانی و از آن گذشته، با پرستش آن به قهقرا برمیگردیم؟ «و روزی که در صور دمیده شود؛ فرمانروایی از آن اوست» صور: شاخی (شیپوری) است که اسرافیل ÷در آن میدمد، که دمیدن اول برای میراندن زندگان و دمیدن دوم برای احیای مجدد آنهاست. مراد در اینجا دمیدن دوم است. ابنکثیر میگوید: «درحقیقت سه نفخه (دمیدن) است، نفخهاول؛ برای ایجاد هول و هراس از قیام قیامت، نفخه دوم؛ برای هلاک ساختن خلق و نفخه سوم؛ نفخه برخاستن برای حضور در پیشگاه ربالعالمین است» «دانای غیب و شهود است» خدای سبحان داناست به هر آنچه که نهان است و هر آنچه که پیداست «و اوست حکیم» یعنی: فرزانه استوارکار در تمام آنچه که از وی سرمیزند، از جمله در زنده ساختن و میراندن «آگاه» است به همه چیز، از جمله به حساب و جزا.
﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَصۡنَامًا ءَالِهَةً إِنِّيٓ أَرَىٰكَ وَقَوۡمَكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٧٤﴾[الأنعام: ٧۴].
«و یاد کن هنگامی را که ابراهیم به پدر خود آزر گفت» ابراهیم ابوالانبیا، دهمینفرد از اولاد «سام» جد بزرگ اعراب است که در شهر «اور» (یعنی نور) از سرزمین «کلدان» که هماکنون بهنام «اورفه» معروف است و در جنوب ترکیه درمجاورت مرز سوریه واقع شده، به دنیا آمد. به قولی: نام پدر ابراهیم، «تارح» بود، به قولیدیگر: پدرش دو نام داشت: آزر و تارح. آری! ابراهیم به پدرش گفت: «آیا بتان را به خدایی میگیری«؟ و آنها را میپرستی؟ در حالیکه آنها شایسته الوهیت نیستند؟ این استفهام، توبیخی است «همانا من تو و قومت را» که باتو در پرستش بتان موافقند «در گمراهیای آشکاری میبینم» از راه حق و حقیقت.آری! کدامین گمراهی آشکارتر و بزرگتر از گرفتن غیر خداوند أ به خدایی است؟.
﴿وَكَذَٰلِكَ نُرِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ مَلَكُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِيَكُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِينَ٧٥﴾[الأنعام: ٧۵].
«و اینگونه، ملکوت آسمانها و زمین را» یعنی: آنچه که در آنها از آفرینش وعظمت و قدرت و فرمانروایی است «به ابراهیم نمایاندیم» نری: نمایاندیم و نشان دادیم. آری! چنان بود که آزر و قومش؛ بتان، ستارگان، خورشید و مهتاب را میپرستیدند پس خدای ﻷ خواست تا آنها را به اشتباهشان متوجه گرداند لذا با نمایاندن گستره فرمانروایی خویش بر ابراهیم ÷، زمینه احتجاج وی را بر قومش فراهم گردانید. به قولی: حق تعالی گستره ملک و فرمانروایی عظیم خود در پهنای آسمانها و زمین را به ابراهیم ÷بدانسان نمایان و مکشوف ساخت که او از بالا بهسوی عرش و از پایین بهسوی فروترین طبقات زمین نگریست. ابنکثیر میگوید: «محتمل است که خداوند أ حجابها را از برابر بینایی حسی ابراهیم ÷دور کرده باشد و بنابراین، او آنها را به چشم سر دیده باشد. همچنین احتمال دارد که ابراهیم ÷با بصیرت قلبی و بینش درونی خود، این حقایق را دیده و دریافته باشد». به قولیدیگر: ابراهیم ÷فقط آنچه را که خداوند متعال در این آیه از ملکوت آسمانها و زمین حکایت کردهاست، مشاهده کرد «تا از جمله یقینکنندگان باشد» یعنی: عجایب آفرینش و غرایب ملکوت خود را به ابراهیم ÷نشان دادیم تا او پیامبری برخوردار از علم و آگاهی بوده و علم وی از روی یقین باشد بهطوری که نسبت به عظمت و قدرت حق تعالی بر همه چیز، ذره شکی در نهاد خود نداشته باشد.
﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيۡهِ ٱلَّيۡلُ رَءَا كَوۡكَبٗاۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّيۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَآ أُحِبُّ ٱلۡأٓفِلِينَ٧٦﴾[الأنعام: ٧۶].
«پس چون شب بر او پرده افگند» یعنی: او را با تاریکی خویش پوشاند «او ستارهای را دید» نقل است که ابراهیم ÷ستاره مشتری، یا زهره را دید «گفت: این پروردگار من است» درباره این سخن ابراهیم ÷و سایر سخنان وی در اینباب ـ که در دو آیه بعدی میآید ـ میان مفسران دو نظر وجود دارد؛ یک نظر ایناست که: ابراهیم ÷این سخنان را هنگامی گفت که در دوره طفولیت خویشبهسر میبرد و دارای بینش آنچنان عمیقی نبود. نظر دوم این است که: او این سخنان را در مقام مناظره و بهمثابه حکایت از حال و اعتقادات آن بتپرستان میگفت تا آنان را در حجت ملزم گرداند پس هدفش از طرح این سخنان، اقامه حجت علیه قومش بود، نه اینکه به آنها باور داشته باشد. ابنکثیر این قول را کهسخنان ابراهیم ÷در این باب، در مقام مناظره بود، نه از روی تأمل و قناعتدرونی وی؛ ترجیح داده است «پس چون افول کرد» یعنی: چون آن ستاره غروب کرد «گفت» ابراهیم ÷: بیگمان آنچه غروب کند، خدا نیست زیرا خدا؛ زنده، پاینده و تدبیرکننده امور آسمانها و زمین میباشد پس «من افولکنندگان را» یعنی: خدایانی را که غروب میکنند «دوست ندارم».
﴿فَلَمَّا رَءَا ٱلۡقَمَرَ بَازِغٗا قَالَ هَٰذَا رَبِّيۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمۡ يَهۡدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلضَّآلِّينَ٧٧﴾[الأنعام: ٧٧].
«پس چون ماه را تابان دید» یعنی: طلوعکنان دید «گفت: این است پروردگار من! آنگاه چون افول کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند» بهسوی راه و روشحق «قطعا از گروه گمراهان میشوم» یعنی: از کسانی میشوم که به حق راه نیافته و بر خود ستم میکنند و خود را از بهره خیر خویش، محروم میگردانند. بدینسان، ابراهیم ÷به قومش فهماند که هرکس ماه را به خدایی بگیرد؛ گمراه است. و چرا ابراهیم ÷به افول استدلال کرد نه به طلوع؟ زیرا استدلال به افول، بر بطلان الوهیت آن چیز افول کننده، دلالتکنندهتر است.
﴿فَلَمَّا رَءَا ٱلشَّمۡسَ بَازِغَةٗ قَالَ هَٰذَا رَبِّي هَٰذَآ أَكۡبَرُۖ فَلَمَّآ أَفَلَتۡ قَالَ يَٰقَوۡمِ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ٧٨﴾[الأنعام: ٧۸].
«پس چون خورشید را طلوعکرده دید، گفت: این پروردگار من است» زیرا «این بزرگتر است» از ستارگان و مهتاب لذا این سزاوارتر به آن است که خدا باشد «وچون افول کرد، گفت: ای قوم من! هرآینه من از آنچه شریک مقرر میکنید بیزارم» یعنی: از اجرام فلکیای که آنها را شرکای خدا قرار داده و به پرستش آنها میپردازید، بیزار و برکنارم. ابراهیم ÷این سخن را هنگامی گفت که برایش روشن شد که این پدیدهها آفریدگانی هستند که به رساندن نفع و دفع زیانی قادر نمیباشند و هیچیک آنها هم خدای هستی نیستند، بهدلیل اینکه افول میکنند. یا ابراهیم ÷از باب مناظره، قوم خود را قدمبهقدم با شیوه حکیمانه و منطقی، بهسوی این باور رهنمونی کرد که اعتقاداتشان، هیچ پشتوانهای از دلیل و برهان ندارد.
﴿إِنِّي وَجَّهۡتُ وَجۡهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِيفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٧٩﴾[الأنعام: ٧٩].
«همانا من روی خود را» یعنی: تمام و کلیت وجود و شخصیت و عبادت خود را «بهسوی کسی گردانیدم که آسمانها و زمین را آفریده است» و آنها را از کتم عدم پدید آورده است «در حالیکه حنیف هستم» یعنی: گراینده هستم از همه ادیانی که چیزی از خلق خدا أ را با وی شریک میآورند به سوی دین حق، پاکدین و پاکدل هستم «و از مشرکان نیستم» که چیزی از خلق خداوند أ را با وی شریک گردانم.
﴿وَحَآجَّهُۥ قَوۡمُهُۥۚ قَالَ أَتُحَٰٓجُّوٓنِّي فِي ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنِۚ وَلَآ أَخَافُ مَا تُشۡرِكُونَ بِهِۦٓ إِلَّآ أَن يَشَآءَ رَبِّي شَيۡٔٗاۚ وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيۡءٍ عِلۡمًاۚ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ٨٠﴾[الأنعام: ۸۰].
از دلایلی که تأیید میکند؛ ابراهیم ÷این سخنان را در مقام مناظره با قوم خود گفت، نه از سر تأمل و گرایش به الوهیت این پدیدهها؛ این فرموده خداوند متعال است: «و قومش با او محاجه کردند» یعنی: با او در امر توحید ستیزه و مجادله کردند، همان توحید خالصانهای که او به آن رسیده بود پس خواستند تا او را به صحت و درستی پرستش خدایان باطل قانع نموده و او را از زیان و خشم آن خدایان بترسانند «گفت: آیا با من درباره الله محاجه میکنید» یعنی: در باره اینحقیقت روشن که او از شریک و همتا منزه است «حال آن که او مرا هدایت کرده است» بهسوی توحید و یگانگی خویش درحالی که شما میخواهید تا من در شرک و گمراهی و جهالت و عدم هدایت، همانند شما باشم؟ «و من از آنچه شریک او میسازید، بیمی ندارم» یعنی: من از آنچه که خود مخلوقی از مخلوقات خداست ـ چون سنگی که نه زیانی میرساند و نه نفعی ـ هیچ بیمی ندارم «مگر آن که پروردگارم چیزی» از زیان برایم «اراده کند» دربرابر گناهی که مرتکب گردیده باشم، که در این هنگام فرمان از آن اوست و در این صورت، این زیان از سوی اوست نه از سوی معبودات باطل شما «و علم پروردگار من به هر چیزی احاطه یافته است» و به همهچیز فراگیر است پس اگر فرود آوردن شری را بر من اراده کند، آن شر، خواهناخواه به من میرسد «پس آیا پند نمیگیرید» و متذکر نمیشوید تا میان توانا و ناتوان تمییز دهید؟.
﴿وَكَيۡفَ أَخَافُ مَآ أَشۡرَكۡتُمۡ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّكُمۡ أَشۡرَكۡتُم بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ عَلَيۡكُمۡ سُلۡطَٰنٗاۚ فَأَيُّ ٱلۡفَرِيقَيۡنِ أَحَقُّ بِٱلۡأَمۡنِۖ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨١﴾[الأنعام: ۸۱].
«و چگونه از آنچه شریک خدا میگردانید، بترسم درحالیکه شما از آن که برای خداوند چیزی را شریک ساختهاید که هیچ دلیلی بر آن بر شما فرونفرستادهاست، نمیهراسید»؟ یعنی: چگونه از آنچه که نه زیان میرساند و نه سود، نه میآفریند و نه روزی میدهد، بترسم حال آن که شما از شریک آوردن به خدای لاشریک نمیترسید، با آن که او زیانرسان و نفعرسان و آفریننده و روزیدهنده است و از سوی دیگر، او هیچ حجت و دلیلی هم بر این شرک بر شما نازل نکرده که به آن استدلال و احتجاج کنید «پس کدام یک از ما دو گروه به امن» و امان از عذاب «سزاوارتر است«؟ گروه مؤمنان به خدای قوی قادر و کافران به بت ناتوان، یا گروه مؤمنان به بت ناتوان و کافران به خدای قوی قادر؟ آری! به من خبر دهید که کدام یک از این دو گروه، به امن و امان و عدم ترس و بیم سزاوارتر است «اگر میدانید» و برهانهای راستین را شناخته و آنها را از شبهههای نادرست و باطل تمییز میدهید؟.
سپس ابراهیم ÷خود به این سؤال چنین پاسخ داد:
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢﴾[الأنعام: ۸۲].
«کسانی که ایمان آوردند و ایمان خود را به ظلم نیالودند، آن گروه ایشان راست ایمنیو ایشانند راهیافتگان» یعنی: ایشان از کسانی که شرک آوردهاند، به ایمن بودن سزاوارترند. معنای: ﴿وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ﴾این است که: ایشان ایمانشان را بهشرک نیالودند زیرا مراد از ظلم در اینجا، شرک است.
از ابنمسعود سروایت شدهاست که فرمود: چون آیه کریمه نازل شد، این حکم بر اصحاب رسول خدا صدشوار آمد و گفتند: کدام یک از ما بر نفس خود ظلم نمیکند؟ اگر کار چنان باشد که همه ما از ایمنی بیبهره باشیم، در این صورت همه بیچاره گشتهایم؟ همان بود که رسول خدا صدر حدیث شریف فرمودند: «معنای آیهکریمه چنان نیست که شما میپندارید بلکه چنان است که لقمان به فرزندش گفت: فرزندم! به خدا شریک نیاور زیرا بیگمان شرک ظلمی است عظیم». یعنی: مراد از ظلم در این آیه، شرک است.
﴿وَتِلۡكَ حُجَّتُنَآ ءَاتَيۡنَٰهَآ إِبۡرَٰهِيمَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦۚ نَرۡفَعُ دَرَجَٰتٖ مَّن نَّشَآءُۗ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٞ٨٣﴾[الأنعام: ۸۳].
«و آن حجت ما است» یعنی: حجتهایی که ابراهیم ÷بر قومش اقامه کرد و بیان آن گذشت، حجت ما است «که به ابراهیم در برابر قومش دادیم» یعنی: او را با آموختن این حجتها نصرت دادیم و به وسیله آنها بر قومش غلبه کرد «درجات هرکس را که بخواهیم بلند میگردانیم» با هدایت و راهنمایی وی بهسوی حق و تلقین حجت و علم و حکمت به وی چنانکه درجات و مراتب ابراهیم ÷را بلند بردیم «هرآینه پروردگار تو حکیم است» در بلند بردن مقام و مرتبه هرکسی که بخواهد «داناست» به کسانی که شایستگی این رفعت و برتری را دارند.
﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَۚ كُلًّا هَدَيۡنَاۚ وَنُوحًا هَدَيۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَمِن ذُرِّيَّتِهِۦ دَاوُۥدَ وَسُلَيۡمَٰنَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَٰرُونَۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ٨٤﴾[الأنعام: ۸۴].
«و به او» یعنی: به ابراهیم ÷«اسحاق و یعقوب را بخشیدیم» بهعنوان بخششی از سوی خود. یعقوب ÷فرزند فرزندش اسحاق ÷است «و هریک از آنان را هدایت کردیم» زیرا همه ایشان را به نبوت برگزیدیم «و نوح را» که جد ابراهیم ÷است «پیش از این هدایت کردیم» این خود، ما را به فضل الهی بر ابراهیم ÷در اجداد و احفادش نیز رهنمایی میکند «و از نسل او» یعنی: از نسل نوح ÷«داوود و سلیمان» فرزند وی را «و ایوب و یوسف» فرزند یعقوب «و موسی و هارون را هدایت کردیم» نسل نوح را جداگانه نام برد زیرا یونس و لوط که در آیه بعد از آنها نام برده میشود، از نسل ابراهیم ÷نیستند، چرا که لوط فرزند هاران فرزند آزر، برادرزاده ابراهیم ÷است. دلیل اینکه خدای سبحان هدایت این گروه انبیا ‡ را از زمره نعمتهایی بر میشمارد که بر ابراهیم ÷ارزانی داشت، این است که: فضل و شرف فرزندان، به پدران میپیوندد «و اینگونه، نیکوکاران را پاداش میدهیم» یعنی: همان گونه که این گروه انبیا را که اعمال خود را با جهاد و دعوت و پایداری نیکو ساختند، پاداش دادیم، همچنین هر نیکوکار دیگری را پاداش میدهیم.
﴿وَزَكَرِيَّا وَيَحۡيَىٰ وَعِيسَىٰ وَإِلۡيَاسَۖ كُلّٞ مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ٨٥﴾[الأنعام: ۸۵].
«و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را که همگی از صالحان بودند، هدایت کردیم» به قولی: الیاس، همان ادریس است. ولی این قول درست نیست زیرا ادریس قبل از نوح میزیست درحالی که الیاس از نسل نوح است زیرا او برادرزاده هارون برادر موسی ـ علیهما السلام ـ است. چنانکه این آیات نیز بر این امر دلالت میکند.
ذکر عیسی در زمره نسل ابراهیم یا نوح، دلیل بر آن است که فرزندان دختری از نسل مرد بهحساب میآیند زیرا نسبت عیسی به ابراهیم از راه مادرش مریم است. داخلبودن حسن و حسین بدر نسل رسول خدا صنیز مانند این است چنانکه در حدیث شریف به روایت صحیحالبخاری آمدهاست که آن حضرت صبه حسن بن علی بفرمودند: «همانا این فرزندم سید است و شاید که خداوند أ به وسیله او میان دو گروه عظیم از مسلمانان، صلح و آشتی برقرار کند».
﴿وَإِسۡمَٰعِيلَ وَٱلۡيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطٗاۚ وَكُلّٗا فَضَّلۡنَا عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ٨٦﴾[الأنعام: ۸۶].
«و اسماعیل و یسع را هدایت کردیم» به قولی: یسع، خضر ÷است.به قولی دیگر: او از اصحاب الیاس ÷است و آن دو، قبل از یحیی و عیسی ـ علیهما السلام ـ میزیستند «و» نیز هدایت کردیم «لوط را» لوط برادرزاده ابراهیم ÷بود «وهریک را بر عالمیان برتری دادیم» یعنی: هریک از این گروه پیامبران را با نبوت، بر غیر وی از مردم برتری دادیم پس انبیا ‡ بهترین بشرند.
﴿وَمِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَذُرِّيَّٰتِهِمۡ وَإِخۡوَٰنِهِمۡۖ وَٱجۡتَبَيۡنَٰهُمۡ وَهَدَيۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٨٧﴾[الأنعام: ۸٧].
«و برخی از پدرانشان و فرزندانشان و برادرانشان را» هدایت کردیم و بر جهانیان برتری دادیم «و آنان را برگزیدیم» اجتباء: برگزیدن، یا خالص ساختن، یا برتری دادن است «و آنان را بهسوی راه راست هدایت کردیم» یعنی: بهسوی اسلام که همانا دین یگانه خداوند أ در همه عصرهاست.
ملاحظه میکنیم که حق تعالی در آیات فوق، اولا چهارتن از انبیا ‡ را نامبرد که عبارتند از: نوح، ابراهیم، اسحاق و یعقوب ‡ ، سپس از ذریه (نسل) آنان چهارده تن دیگر از انبیا ‡ را ـ که در مجموع هجده تن میشوند ـ ذکر کرد. اما ترتیب در میانشان معتبر نیست زیرا حرف «و» در این آیات، موجب ترتیب نمیباشد.
حکمت دراین که انبیا: دراین آیات به سه دسته تقسیم شدهاند، عبارتاست از این که:
۱- داوود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسی و هارون ‡ در میان نبوت و پادشاهی جمع کردند زیرا داوود و سلیمان پادشاه بودند، ایوب امیر، یوسف وزیر و موسی و هارون ‡ حاکم بودند چنانکه فرموده خداوند متعال درباره ایشان: ﴿وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾نیز به این معنی است که نیکوکاران را با یکجا ساختن میان ریاست دنیا و نعمتهای آن و نعمت هدایت دینی و ارشاد مردم، اینگونه پاداشمیدهیم.
۲- زکریا، یحیی، عیسی و الیاس ‡ به زهد در دنیا ممتاز بودند لذا خدای ﻷ ایشان را به وصف (صالحین) توصیف کرد.
۳- اسماعیل، یسع، یونس و لوط، نه از پادشاهان بودند؛ مانند گروه اول و نه از دنیا رویگردان بودند؛ مانند گروه دوم بلکه بر جهانیان زمان خود برتری داشتند، ازاین جهت به فضل و برتری بر جهانیان توصیف شدند.
﴿ذَٰلِكَ هُدَى ٱللَّهِ يَهۡدِي بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَلَوۡ أَشۡرَكُواْ لَحَبِطَ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٨٨﴾[الأنعام: ۸۸].
«این است هدایت الله» یعنی: هدایت و برتری و گزینشی که از آیات گذشته در مورد انبیا ‡ دانسته شد، همانا هدایت الله أ است «که هرکه را از بندگان خویش بخواهد، به آن هدایت میکند» از روی فضلش و هرکه را بخواهد گمراه میگرداند؛ از روی عدلش و هدایتیافتگان کسانی هستند که خداوند أ ایشان را به گزینش خیر و پیروی از حق توفیق دادهاست «و اگر ایشان» یعنی: آن گروه انبیای یاد شده و وابستگان و پیروانشان «شریک مقرر میکردند، قطعا حبطه شدی از آنان» یعنی: ازحسناتشان «آنچه انجام داده بودند» حبوط: بیاثر گردیدن و تباهشدن است.
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَۚ فَإِن يَكۡفُرۡ بِهَا هَٰٓؤُلَآءِ فَقَدۡ وَكَّلۡنَا بِهَا قَوۡمٗا لَّيۡسُواْ بِهَا بِكَٰفِرِينَ٨٩﴾[الأنعام: ۸٩].
«این گروه» انبیایی که ذکرشان رفت «کسانی هستند که آنان را کتاب و حکم دادیم» حکم: یعنی علم و حکمت «و نبوت» دادیم که بلندترین مراتب بشری و بلندترین مقامات عبودیت برای حق تعالیاست «پس اگر این گروه» یعنی: کفارقریش که معاندان رسول خدا صهستند و غیر آنان از سایر اهل زمین «به آیات قرآن کافر شوند، بیگمان ما برای ایمان به آن» یعنی: برای ایمان به آیات قرآن «گروهی دیگر را گماردیم که هرگز کافر نمیشوند» نه چیزی از قرآن را انکار میکنند و نه یک حرف از آن را رد مینمایند و ایشان مهاجرین و انصارند که به برداشتن بار این امانت توفیق دادهشدند تا بدانجا که گویی بر این کار گمارده شدهاند. همچنان از موکلان و گماشتگان به ایمان کسانی هستند که رسول خدا صدرحدیث شریف به ایشان چنین اشاره کردهاند: «گروهی از امت من پیوسته بر حق آشکار قرار دارند و مخالفان ایشان به ایشان زیانی رسانده نمیتوانند تا آن که امرخدا أ (قیامت) در رسد».
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَى ٱللَّهُۖ فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡۗ قُل لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًاۖ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرَىٰ لِلۡعَٰلَمِينَ٩٠﴾[الأنعام: ٩۰].
«این جماعت» انبیای ذکر شده «کسانی هستند که الله آنان را هدایت کرد پس بههدایت آنان اقتدا کن» لذا رسول خدا صدر اموری که بر ایشان درباره آن نصی نازل نشده بود، به اقتدای انبیای پیشین مأمور بودند «بگو» ای پیامبر ص«از شما هیچ مزدی برآن درخواست نمیکنم» یعنی: دربرابر انجام رسالت خویش و تبلیغ قرآن از شما هیچ مزدی نمیطلبم «این قرآن جز تذکری برای جهانیان نیست» یعنی: قرآن: موعظه، یادآور و بیدارگری برای تمام خلق، اعم از جن وانس و همه کسانی است که در هنگام نزول آن موجود بودند، یا آنان که بعدا به وجود میآیند.
﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓ إِذۡ قَالُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٖ مِّن شَيۡءٖۗ قُلۡ مَنۡ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِي جَآءَ بِهِۦ مُوسَىٰ نُورٗا وَهُدٗى لِّلنَّاسِۖ تَجۡعَلُونَهُۥ قَرَاطِيسَ تُبۡدُونَهَا وَتُخۡفُونَ كَثِيرٗاۖ وَعُلِّمۡتُم مَّا لَمۡ تَعۡلَمُوٓاْ أَنتُمۡ وَلَآ ءَابَآؤُكُمۡۖ قُلِ ٱللَّهُۖ ثُمَّ ذَرۡهُمۡ فِي خَوۡضِهِمۡ يَلۡعَبُونَ٩١﴾[الأنعام: ٩۱].
«و خداوند را چنانکه سزاوار اوست، قدر نگذاشتند» یعنی: قدر و حرمت خداوند متعال را چنانکه باید نشناختند، یا او را چنانکه شایسته عظمت اوست، بزرگ نشمردند؛ «آنگاه که گفتند: خداوند هیچ چیز را بر هیچ بشری نازل نکرده است» یعنی: آنگاه که مشرکان قریش، منکر ارسال پیامبران و نزول کتابها از سوی حق تعالیشدند «بگو» ای پیامبر ص«چه کسی کتابی را که موسی آن را آورده است فروفرستاد»؟ شما مشرکان به فرودآوردن تورات بر موسی اذعان و اعتراف دارید واز طریق اخباری که از یهودیان دریافت کردهاید، این امر را میدانید، از اینگذشته یهودیان را در فرودآمدن چنین کتابی بر آنان تصدیق هم میکنید؟ «همانکتابی که» یعنی: توراتی که «روشنی و هدایتی برای مردم بود، و آن را به صورت طومارها در میآورید» خطاب از مشرکان بهسوی یهود برمیگردد، یعنی: شمایهودیان تورات را ورقپارههای جدا شده و از هم شکافتهای میگردانید تا به این ترتیب، هدفتان از تحریف و تبدیل تورات برحسب دلخواهتان از جمله پنهان ساختن اوصاف حضرت محمد صکه در آن ذکر شده است، برآورده شود «آنچه را از آن میخواهید آشکار میکنید» از کاغذهایی که از تورات جدا کردهاید «و بسیاری را» یعنی: بسیاری از تورات را «پنهان میکنید» پس یهودیان، تورات را به دو بخش طومارهای جداگانهای تقسیم کرده بودند تا به آشکارساختن یا پنهان کردن آنچه که میخواستند، قادر گردند «در صورتیکه به شما» یهودیان در قرآن «آنچه که شما و پدرانتان نمیدانستید آموخته شد» آموزههای یهودیان از قرآن، اخباری است که پیامبر ما حضرت محمد صاز وحی خداوند أ به ایشان دادند زیرا وحی الهی در قرآن مشتمل بر خبرهایی است که یهود و نصاری نه از کتب خویش آنها را آموخته بودند، نه از زبان پیامبران خویش دریافته بودند و نه پدرانشان آنها را آموخته بودند. یا خطاب متوجه این امت است، که در اینصورت معنی چنین میشود: چهکسی بر شما قرآنی را که در آن اخبار گذشتگان و آیندگان است، نازل کرد؟ اخباری که نه شما آن را میدانستید و نه پدرانتان؟ «بگو: خدا» یعنی: خدا أ آن را نازل کرد «آنگاه آنان را بگذار تا در کندوکاوشان بازی کنند» یعنی: آنگاه رهایشان کن تا همانند کودکان بازیگوش، در ژرفای باطل خود بازی کنند و هیچ پروایشان را نداشتهباش.
سعیدبن جبیر سدر بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: مردی از یهودیان بهنام مالکبن صیف نزد رسول خدا صآمد و با ایشان مشاجره کرد، آنگاه از سرخشم گفت: (ما أنزل الله علی بشر من شیء): خداوند هیچ چیز بر هیچ بشری نازل نکرده است)! پس این آیه کریمه در رد پندار وی نازل شد. اما روایت راجح در بیان سبب نزول، روایت ابنعباس ساست که میگوید: آیه کریمه درباره قریش نازل شد.
﴿وَهَٰذَا كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ مُبَارَكٞ مُّصَدِّقُ ٱلَّذِي بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَاۚ وَٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ يُؤۡمِنُونَ بِهِۦۖ وَهُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ يُحَافِظُونَ٩٢﴾[الأنعام: ٩۲].
«و این» قرآن «کتابی است مبارک» یعنی: بسیار بابرکت و دارای منافع و فواید عظیم؛ بدان جهت که مشتمل بر منافع دنیا و آخرت و علوم اولین و آخرین است «که ما آن را فروفرستادیم» بر محمد صپس شما یهودیان چگونه میگویید که: (خداوند هیچچیز بر هیچبشری نازل نکردهاست)؟ «تصدیق کننده آن چیزی استکه پیش از آن آمده است» یعنی: قرآن موافق کتابهایی چون تورات و انجیل استکه خداوند أ بر پیامبران پیشین نازل کرده است «و تا مردم امالقری و کسانی را که پیرامون آنند» از قبایل عرب و سایر طوایف بنیآدم؛ از عرب و عجم «بیم دهی» امالقری (مادرشهر): مکه مکرمه است که در منزلت و جایگاه خویش، ازهمه شهرها بزرگتر میباشد زیرا اولین خانهای که برای عبادت مردم بنا گردیده، درآن واقع شدهاست، همچنان، بهخاطر آن که مکه قبلهگاه این امت و محل حج آنان است و در ناف زمین قرار دارد لذا ابلاغ پیام به مردم مکه و هشداردادن آنان، معنا انذار و بیمدهی سایر اهل زمین را نیز دربر دارد، چرا که اهل زمین تابع این مادرشهر بزرگ امت اسلاماند «و البته مؤمنان به آخرت، به قرآن ایمان میآورند وآنان بر نماز خود محافظت میکنند» یعنی: سزاوار کسانی که به سرای آخرت معتقدند، آن است که به این کتاب ایمان آورند زیرا تصدیق به آخرت و بیم ازعاقبت، موجب پذیرفتن دعوت کسی است که مردم را به سوی چیزی فرامیخواندکه خیر آخرت به وسیله آن در دسترس و دفع زیان آخرت هم به وسیله آن مقدورمیباشد پس ایمان به آخرت و خوف از عاقبت، اصل دین و نماز هم ستون دین است، بدین جهت از این دو امر مخصوصا یاد شد.
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَلَمۡ يُوحَ إِلَيۡهِ شَيۡءٞ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثۡلَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۗ وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِي غَمَرَٰتِ ٱلۡمَوۡتِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ بَاسِطُوٓاْ أَيۡدِيهِمۡ أَخۡرِجُوٓاْ أَنفُسَكُمُۖ ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا كُنتُمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَكُنتُمۡ عَنۡ ءَايَٰتِهِۦ تَسۡتَكۡبِرُونَ٩٣﴾[الأنعام: ٩۳].
«و ستمکارتر از کسیکه بر خدا دروغ بر میبندد کیست«؟ همچون کسانی که گفتند: خداوند أ بر هیچ بشری هیچ چیز نازل نکردهاست. یا معنی این است: چگونه میگویید که خداوند أ بر هیچ بشری چیزی نازل نکرده است درحالی کهاین سخن شما مستلزم تکذیب انبیا ‡ است و هیچ کس ستمکارتر نیست از آن کس که بر خدا أ دروغ بربندد و چنین بپندارد که پیامبر است درحالی که در واقع امر پیامبر نیست، یا بر خدای سبحان در چیزی از چیزهای دیگر ـ همچون تحریم حیوانات اختصاصیافته به بتان ـ دروغ بربندد «یا» کیست ستمکارتر از آن کسکه «میگوید: به من وحی شده، حال آن که در حقیقت چیزی بر وی وحی نشده است» همچون کسانی که به دروغ مدعی نبوت میشوند پس اینان نیزستمکارترین مردماند. آری! بیگمان خدای ﻷ انبیایش را از گفتن دروغ، مصون و محفوظ نگه داشته است، بر خلاف آنچه شما مشرکان در مورد ایشان میپندارید زیرا ادعای دروغ، شأن و شیوه رهبران کذاب جریانهای ضلالت ـ همچون مسلیمه کذاب، اسود عنسی و سجاح است ـ که بهدروغ مدعینبوت شدند «و» کیست ستمکارتر از «آن کس که گفت: بهزودی نظیر آنچه را خدانازل کرده است، نازل میکنم» چرا که بر معارضه قرآن توانا هستم و میتوانم قرآنی همانند آن انشا کنم. «انشاء» را از باب مشاکلت، «انزال» نامید.
در بیان سبب نزول آمده است: آیه کریمه در مورد کسانی نازل شد که گفتند: ﴿لَوۡ نَشَآءُ لَقُلۡنَا مِثۡلَ هَٰذَآ إِنۡ هَٰذَآ﴾[الأنفال: ۳۱]. «اگر میخواستیم، قطعا مانند این قرآن را میگفتیم».یک روایت دیگر در بیان سبب نزول آیه کریمه این است که: آیه کریمه در بارهعبدالله بنابیسرح نازل شد که نویسنده وحی بود و چون رسول خدا صآیه: ﴿ثُمَّ أَنشَأۡنَٰهُ خَلۡقًا ءَاخَرَ﴾[المؤمنون: ۱۴]. را بر او املا کردند، بیدرنگ با خود گفت: ﴿فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِينَ﴾. آن حضرت صبه او فرمودند: «بنویس؛ اینچنین نازل شده است که توخواندی». پس چون سخنش با وحی موافق گردید، در شک افتاد و با خود گفت: اگر محمد در ادعای نبوت راستگو باشد؛ در واقع به من نیز مانند او وحی فرستاده شده و اگر دروغگو باشد؛ من هم سخنی همسان سخن وی گفتهام! بنابراین، ازاسلام مرتد شد و به مشرکان پیوست. اما در روز فتح مکه مجددا اسلامآورد ـ چنانکه داستان وی معروف است.
«و اگر بنگری آنگاه که ظالمان در غمرات مرگ باشند» غمرات: جمع غمره، بهمعنی شدت است یعنی: اگر بنگری آنگاه که ظالمان ـ یعنی منکران وحیخدا أ ، یا مدعیان دروغین نبوت، یا پرچمداران معارضه با قرآن ـ در سکرات مرگ و سختیهای جانکندن قرار دارند؛ بیگمان کار بزرگی را دیدهای «وفرشتگان دستهایشان را بر آنان گشودهاند» برای گرفتن ارواحشان، یا برای عذاب نمودنشان درحالیکه پتکهای آهنین در دستهایشان است و به آنان چنین نهیب میزنند: «روحهای خود را بیرون آرید» از این شداید و سختیهای جانکندن که در آن در افتادهاید، یا جانهای خود را از دست ما بیرون آرید و آنها را از عذاب نجات دهید، یا ارواح خود را بیرون آرید تا آن را از اجساد شما برگیریم وجانهایتان را برای ما تسلیم کنید «امروز بهسبب آنچه بهناحق به خداوند نسبت میدادید» از انکار فرودآوردن کتابها از سوی خدای متعال بر پیامبرانش و ادعای اینکه خدای ﻷ شرکایی دارد «و به سبب آن که از آیات او سرکشی میکردید» یعنی: از تصدیق آیات الهی و عمل به آنها تکبر میورزیدید؛ «به کیفر عذاب خوارکننده میرسید» پس این عذاب خوارکنندهای که بدان کیفر یافتهاید، کیفری متناسب و برابر با جرم شماست.
﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَتَرَكۡتُم مَّا خَوَّلۡنَٰكُمۡ وَرَآءَ ظُهُورِكُمۡۖ وَمَا نَرَىٰ مَعَكُمۡ شُفَعَآءَكُمُ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُمۡ أَنَّهُمۡ فِيكُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْۚ لَقَد تَّقَطَّعَ بَيۡنَكُمۡ وَضَلَّ عَنكُم مَّا كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٩٤﴾[الأنعام: ٩۴].
«و» میگوییم به آنان در روز قیامت: «همانا پیش ما تنها آمدهاید» یعنی: یکییکی، جدا از خانواده و مال و یاران و پشتیبانان خود و هرآنچه که بجای خدای سبحان میپرستیدید، پیش ما آمدهاید و امروز چیزی از آنها بهکارتان نمیآید «چنانکه شما را نخستینبار آفریدیم» یعنی: بر همان وصفی پیش ما میآیید که در هنگام خارجشدن از شکمهای مادرانتان بر آن قرار داشتید؛ عریان وختنه نشده «و آنچه را به شما عطا کرده بودیم پشت سر خود نهادهاید» خول: ناز و نعمتها و خدم و حشمی را که در دنیا به شما بخشیده بودیم، همه را پشت سر نهاده و چیزی از آنها را نزد ما با خود همراه نیاوردهاید و نه به وجهی از وجوه، ازآنها بهنفع خود استفاده کردهاید. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صفرمودند: «فرزند آدم میگوید: مال من! مال من! و مگر برای تو از مالت جز آنچیزی است که خوردهای و فنایش ساختهای، یا پوشیدهای و کهنهاش کردهای، یا صدقه دادهای و باقی گذاشتهای؟ بدان که هرچه جز این گذاشتهای، همه از بین رفتنی است و در واقع آن را برای مردم گذاشتهای». «و شفاعتکنندگان شما را باشما نمیبینیم» همانان که در دنیا عبادتشان کردید و گفتید: (ما آنها را جز برایآن که هرچه بیشتر ما را به خدا نزدیک کنند، نمیپرستیم) «۳٩/۳». «همانان که گمان میکردید؛ در عبادت شما شریکند» با خداوند متعال و از سوی شما سزاوار پرستش میباشند، همانگونه که حق تعالی سزاوار آن است «بهیقین پیوند میان شما بریده شد» یعنی: اینک در آخرت پیوند میان شما و معبودان باطلتان بریده شد «و آنچه را که میپنداشتید» از شرک و شرکا «از دست شما رفت» و میان شما و میان آنان، فاصله وصل نشدنی افتاد.
ابنجریرطبری دربیان سبب نزول روایت کرده است؛ نضر بن حارث گفت: لات و عزی برای من شفاعت میکنند! همان بود که آیهکریمه نازل شد.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ فَالِقُ ٱلۡحَبِّ وَٱلنَّوَىٰۖ يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَمُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتِ مِنَ ٱلۡحَيِّۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَكُونَ٩٥﴾[الأنعام: ٩۵].
«هرآینه الله شکافنده دانهها و هستههاست» شکافنده دانههاست که از آنها گیاهان و نباتات را بیرون میآورد و شکافنده هستههاست که از آنها درختان را بیرون میآورد. نوی: جمع «نواه»، بر هر میوه و محصولی اطلاق میشود که دارای هسته باشد، مانند خرما و زردآلو و هلو. «زنده را از مرده بیرون میآورد» یعنی: موجود دارای حیات حیوانی و نباتی را از موجود ضعیف و ناچیزی همچون نطفه و بیضه و زمین مرده بیرون میآورد درحالی که آنها فاقد حیات هستند.
در تفسیر جدید علمی گفته شده: مراد از بیرون آوردن زنده از مرده؛ شکلگیری وقوامپذیری حیاتی موجودات زنده از غذاهاست بنابراین، موجود زنده با خوردن اشیای مرده رشد و نمو میکند زیرا غذا مرده است و رشد نمیکند.
«و بیرونآورنده مرده از زنده است» یعنی: بیرونآورنده نطفه و بیضه از حیوانات زنده است. یا معنای دو جمله فوق این است: بیرونآورنده مؤمن از کافر وبیرونآورنده کافر از مؤمن است ـ با ولادت.
در تفسیر جدید علمی گفته شده: مراد از بیرون آوردن مرده از زنده؛ خارجشدن مایعاتی همچون شیر از بدن موجودات زنده است زیرا شیر مایع سیالی است که در آن چیز زندهای وجود ندارد درحالی که نطفه دارای حیوانات (سلولهای) زندهای است که از بدن حیوان زنده خارج میشود.
«این» یعنی: صانع این صنع عجیب و پدیدآورنده این کارگاه بدیع که ذکر شد، همانا «الله است پس چگونه به بیراهه برگردانیده میشوید»؟ یعنی: با آن که این صنع بدیع و این قدرت کامل پروردگار را میبینید، چگونه از حق برگشته و از آن روی بر میتابید؟.
﴿فَالِقُ ٱلۡإِصۡبَاحِ وَجَعَلَ ٱلَّيۡلَ سَكَنٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ حُسۡبَانٗاۚ ذَٰلِكَ تَقۡدِيرُ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡعَلِيمِ٩٦﴾[الأنعام: ٩۶].
«هم اوست که شکافنده صبح است» یعنی: شکافنده ستون صبح از تاریکی شب است، یا آفریننده نور و روشنی روز است «و شب را آرامگاه گردانید» که مردم درآن از جنبوجوش و تکاپو برای معاششان آرام گرفته و از خستگی روز میآسایند و به خواب میروند، همانگونه که دوستان خداوند متعال، شبانگاه از وحشت خلق بهسوی انس با حق، آرام میگیرند «و خورشید و ماه را معیار حساب گردانید» یعنی: آنها را وسیله و نشانه حساب و کتابی قرارداد که مصالح بندگان بهآن وابسته است زیرا سیروسفر خورشید و ماه، بر اندازههای معینی استوار میباشد که کم و زیاد نمیشود و هریک از آنها را منازلی است که در تابستان و زمستان ودیگر فصلهای سال، آن را میپیمایند پس اختلاف شب و روز از نظر درازی وکوتاهی، بر این حرکت مترتب است. آری! بدینسان پروردگار متعال خورشید و ماه را وسیله و معیار حساب قرار داد تا بندگانش را به قدرت عظیم و صنع بدیع خویش رهنمون گردد «این است اندازهگیری آن توانای دانا» و ذات ذوالجلالی که از تواناییها و داناییهای او، یکی هم راهبری خورشید و ماه بر چنین تدبیر استوار و محکمی است.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلنُّجُومَ لِتَهۡتَدُواْ بِهَا فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۗ قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ٩٧﴾[الأنعام: ٩٧].
«و اوست آن که برای شما ستارگان را بیافرید تا به وسیله آنها در تاریکیهای» شب، به هنگام راهپیماییتان در: «خشکی و دریا راه یابید» آری! هنگامی که راههای خشکی و دریا بر شما مشتبه و ناپیدا میشود، ستارگان بهترین وسیله پیداکردن راه برای شماست و این یکی از منافعی است که خدای ﻷ ستارگان را برای برآوردن آن آفریدهاست.
بی مناسبت نیست اگر به این حقیقت «علمی ـ تجربی» اشاره کنیم که: خطوط طول و عرض، به شکلی از اشکال به وضعیت ستاره قطب ارتباط دارند و این خطوط، اساس راهیابی انسان معاصر در فضا، دریا و خشکی میباشند «به یقین ما آیات خود را برای گروهی که میدانند، به روشنی بیان کردهایم» پس تدبر و علم و معرفت است که افق روشنی را بهسوی آیات و نشانههای الهی میگشاید.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَنشَأَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ فَمُسۡتَقَرّٞ وَمُسۡتَوۡدَعٞۗ قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَفۡقَهُونَ٩٨﴾[الأنعام: ٩۸].
«و اوست آن که شما را از یک تن» یعنی: از آدم ÷«پدید آورد» که این در عین دلالت بر قدرت حق تعالی، بر وحدت اصل و نوع انسانی نیز دلالت میکند، امری که خود مقتضی لزوم شناخت و تعاون میان مردم است، چه آنان همه از یکپدرند و برادران یکدیگر میباشند و برادر با برادر یار و غمخوار است، نه دشمن مکار «پس برای شما قرارگاهی است و ودیعتگاهی» یعنی: برای شما بر روی زمین قرارگاهی و در اندرون آن ودیعتگاهی است. به قولی دیگر معنی این است: برای شما قرارگاهی است در رحم زنان و ودیعتگاهی است در صلب (پشت) مردان. «هرآینه آیات را به تفصیل برای قومی که میفهمند» و اهل درک و خردند «بیان کردهایم».
ملاحظه میکنیم که خداوند متعال در ذکر نجوم، تعبیر: ﴿لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ﴾و در اینجا تعبیر: ﴿لِقَوۡمٖ يَفۡقَهُونَ﴾را بهکار برد زیرا پیبردن به حکمت آفرینش بشر از یکتن واحد و تطور آن به احوال مختلف، به دقت نظر و عمق فهم و فکر نیاز دارد،که معنای «فقه» نیز همین است اما دانستن جایگاههای ستارگان و راهیابی به وسیله آنها در خشکی و دریا، با مقداری از دانش و مشاهده ظاهری هم ممکن است و بهدقتنظر و تفکر عمیق متوقف نیست، از این جهت، تعبیر «علم» برای آن متناسب بود بنابراین، هریک از دو تعبیر فوق، مطابق مقتضای حال میباشد.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ نَبَاتَ كُلِّ شَيۡءٖ فَأَخۡرَجۡنَا مِنۡهُ خَضِرٗا نُّخۡرِجُ مِنۡهُ حَبّٗا مُّتَرَاكِبٗا وَمِنَ ٱلنَّخۡلِ مِن طَلۡعِهَا قِنۡوَانٞ دَانِيَةٞ وَجَنَّٰتٖ مِّنۡ أَعۡنَابٖ وَٱلزَّيۡتُونَ وَٱلرُّمَّانَ مُشۡتَبِهٗا وَغَيۡرَ مُتَشَٰبِهٍۗ ٱنظُرُوٓاْ إِلَىٰ ثَمَرِهِۦٓ إِذَآ أَثۡمَرَ وَيَنۡعِهِۦٓۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكُمۡ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٩٩﴾[الأنعام: ٩٩].
«و اوست آن که از آسمان آبی فرودآورد» که آب باران است «پس به وسیله آنآب، هرگونه گیاه» یعنی: گونههای مختلف گیاهی «را برآوردیم» تعبیر: ﴿فَأَخۡرَجۡنَا بِهِ﴾: (پس به وسیله آن بر آوردیم)؛ التفاتی است از حالت غایب به حالت تکلم، که این «التفات»، مفید عنایت به شأن انسان و نعمتهایی است که به زندگی او مربوط میشود «و از آن گیاه، جوانه سبزی بیرون آوردیم» خضر: سبزیجات تروتازه است «که از آن جوانه سبز، دانههای متراکمی برمیآوریم» یعنی: دانههای درهمرستهای که برخی با برخی به هم پیوستهاند چنانکه در ترکیب خوشهها میبینیم «و از شکوفه درختان خرما خوشههایی است نزدیک به زمین» یعنی: به فرمان حق تعالی خوشههای درختان خرما از شکوفههای آن بیرون میآید، درحالی که «دانیه» است. دانیه: یعنی: نزدیک است بهطوری که شخص در هردو حال ایستاده و نشسته به آن دسترسی دارد. زجاج میگوید: «معنی این است که: بعضی از این خوشهها نزدیک و در دسترس است و بعضی دور. و جمله (بعضیاز آنها دور است) حذف شد زیرا ماقبل آن بر آن دلالت میکرد». «و نیزباغهایی از درختان انگور و زیتون و انار ـ همانند و غیرهمانند ـ بیرون آوردیم» یعنی: میوههایی که در حجم و رنگ همانند و در طعم و مزه غیرهمانند هستند.
سپس خدای سبحان به فرزندان آدم ÷فرمان میدهد تا بهسوی این میوهها در مرحله شکوفهدهی و در مرحله پختگی و نضج آنها که مرحله بهرهبرداری از آنهاست و برای بدنشان در آن هنگام بسیار سازگار و مفید است، به دیده عبرت بنگرند و در این حقیقت نیک تأمل کنند که خدای ﻷ چگونه از خاک تیرهمیوههای الوان پدید میآورد، چگونه از یک خاک و یک آب، هزاران گونه گیاه و ثمر با هزاران گونه خواص و طعم و رنگ تقدیم انسان میکند؟ پس فرمود: «به میوه آن چون ثمر دهد بنگرید» که چگونه شکوفه آن ضعیف و غیرقابل بهرهگیری است «و» نیز بنگرید بهسوی «پختگی آن، آنگاه که برسد. قطعا در اینها برای مردمی که ایمان میآورند، نشانههاست» یعنی: در آنچه که به اجمال و تفصیل ذکر شد؛ برای اهل ایمان نشانههایی است راهگشا بهسوی وجود و یگانگی خدای توانای حکیم زیرا پدید آوردن اجناس مختلف و گوناگون از یک اصل؛ فقط بهقدرت آفریننده توانایی ممکن است که به راز و رمزهای مخلوقاتش بهخوبی آگاه است پس تأمل در هر بخشی از آنها، فتح بابی بهسوی این آیات و نشانههاست.
آری! آیه (٩٩) تا (٩۵)، متضمن چهار نوع از ادله بر وجود خدای آفریننده و بر یگانگی، علم، قدرت و حکمت وی است:
نوع اول: برگرفته از دلالت احوال نباتات و حیوانات است.
نوع دوم: برگرفته از احوال نجوم و افلاک است.
نوع سوم: برگرفته از احوال انسان و خلقت وی از یک اصل و یک ریشه است.
و نوع چهارم: برگرفته از روش رویانیدن و تنوع گونههای اشجار و نباتات و اختلاف انواع میوهها و محصولات است. که علم جدید در هر بابی از این ابواب، میادین عظیمی را پیموده و افقهای جدیدی را در جهت ایمان و یقین به روی عقل و قلب انسان رهپوی جستجوگر گشوده است. پس در واقع ما در این آیات، دربرابر کتاب باز شده هستی پروردگار ﻷ قرار داریم. اسفا! که غافلان هر لحظه از کنار آنها میگذرند اما لختی هم در برابر آنها درنگ نکرده و دمی دیده جان و دلشان را بر شگفتیها و ابداعات آن باز نمیکنند.
﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ ٱلۡجِنَّ وَخَلَقَهُمۡۖ وَخَرَقُواْ لَهُۥ بَنِينَ وَبَنَٰتِۢ بِغَيۡرِ عِلۡمٖۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يَصِفُونَ١٠٠﴾[الأنعام: ۱۰۰].
«و برای خدا شریکانی از جن قرار دادند» یعنی: مشرکان، شیطانهای جنی را شریک خدای ﻷ پنداشته و به پرستش و تعظیم آنها پرداختند، همانگونه که به پرستش و تعظیم پروردگار میپرداختند «حال آن که خداوند آنان را آفریده است» یعنی: در حالیکه به قطعیت میدانند که خداوند أ جنیان را آفریدهاست. یا: در حالیکه مشرکان بهطور قطع میدانند که خدای عزوجل آفریننده آنهاست پس چگونه دیگران را با آفریدگار متعال خود به پرستش میگیرند؟ «و برای او، پسران و دخترانی تراشیدند» یعنی: مشرکان در خیال خود برای خداوند متعال پسران و دخترانی برساختند زیرا ادعا کردند که فرشتگان دختران خدایند. نصاری نیز ادعا کردند که مسیح ÷پسر خداست، یهود هم ادعا کردند که عزیر پسر خداست «بدون علم» بلکه از روی جهل خالص و نادانی محض «او پاک است» و مقدس «و برتر است» و فراتر «از آنچه وصف میکنند» برایش از سخنان باطل و بیاساس.
﴿بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَمۡ تَكُن لَّهُۥ صَٰحِبَةٞۖ وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ١٠١﴾[الأنعام: ۱۰۱].
«نوپدیدآورنده آسمانها و زمین است» یعنی: حق تعالی مبدع و نوآورنده آنها بر این وضع محکم و متین و منظم و استوار، بدون نمونهبرداری پیشینی است «چگونه برای او فرزندی باشد» یعنی: چگونه کسیکه به وصف آفرینندگی آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست، موصوف میباشد؛ دارای فرزند است؟ آخر چگونه او آنچه را که خود آفریده، به فرزندی میگیرد؟ از سوی دیگر، ولادت از صفات اجسام است و مخترع اجسام، خود جسم نیست تا برایش فرزندیا مانندی باشد «در صورتی که برای او همسری نبوده» پس هرگاه برایش همسری وجود نداشته باشد، وجود فرزند هم برای وی ناممکن است. همچنان فرزند باید از دو شیئی که با هم تناسب داشته باشند، متولد گردد در حالیکه هیچ چیز ازمخلوقات خداوند متعال با او هیچ نوع تناسب و تشابهی ندارد؛ زیرا «او همهچیز را آفریده است» و از آنجمله فرشتگان و مسیح و عزیر را «و او به هرچیزی داناست» پس هرکس بر این اوصاف باشد، از همه چیز بینیاز است درحالی که فقط نیازمندان خواستار فرزند هستند.
﴿ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ فَٱعۡبُدُوهُۚ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ وَكِيلٞ١٠٢﴾[الأنعام: ۱۰۲].
«این است الله، پروردگار شما» یعنی: ذات متصف به اوصاف برتر سابق، همانا الله پروردگار شماست «هیچ خدایی جز او نیست، آفریننده همهچیز است پس او رابپرستید» یعنی: هرکس جامع این اوصاف باشد، فقط او سزاوار پرستش است بنابراین، غیراو را نپرستید «و او بر همه چیز نگهبان است» و ناظر همه اعمال شما میباشد.
﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ يُدۡرِكُ ٱلۡأَبۡصَٰرَۖ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ١٠٣﴾[الأنعام: ۱۰۳].
«چشمها او را درنمییابند» یعنی: چشمها به کنه حقیقت او نمیرسند. لذا آنچه در اینجا نفی شده است، دریافتن و احاطه نمودن بر حق تعالی است، نه اصل رؤیت وی؛ زیرا مؤمنان، خداوند متعال را در آخرت میبینند چنانکه خود میفرماید: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣﴾[القیامة: ۲۲-۲۳]. «در آن روز، صورتهایی شاداب و مسرورند و به پروردگار خویش مینگرند». همچنان دیدن حق تعالی در آخرت با احادیث متواتر ـ به چنان تواتری که شک و شبههای را در آن راهی نیست ـ نیز ثابت شده است «و او دیدگان را درمییابد» یعنی: حق تعالی به آنها احاطه میکند و به کنه و حقیقت آنها میرسد به طوری که هیچ پوشیدهای از آنها بر او پنهان نمیماند.
از عکرمه درباره آیه: ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ﴾. «چشمها او را درنمییابند»، سؤال شد، در پاسخ گفت: آیا شما آسمان را نمیبینید؟ گفتند: چرا؟ گفت: آیا همه آن را میبینید و نگاهتان همه آن را احاطه میکند؟ گفتند: خیر! گفت: پس دیدن خداوند متعال در آخرت نیز اینچنین است. قتاده میگوید: «او بزرگتر از آن است که دیدگان او را دریابند».
صاحب تفسیر «فیظلال القرآن» میگوید: «بینایی بشر و حواس و ادراکات ذهنی او همه برای آن آفریده شده تا او به وسیله آنها با این کائنات تعامل کرده و به تکلیف خلافت در زمین قیام نماید و آثار وجود الهی را در صفحات این هستی آفریده شده درک نماید اما در باره ذات خدای سبحان باید گفت که: قدرت دریافت وی به بشر داده نشده زیرا حادث توان آن را ندارد که وجود ازلی و ابدی را ببیند... بگذریم از اینکه قیام به امر خلافت در زمین، مستلزم دیدن خدای سبحان نیز نیست... به هر حال؛ اگر پیشینیان گاهی چنین درخواستی میکردند، میگوییم که آنها سادهاندیش و کوتهنظر بودهاند ولی درخواست معاصران در این مورد را بر امری جز سماجت نمیتوان حمل کرد زیرا اینان از «اتم» و «الکترون» و «پروتون» و «نیوترون» سخن میگویند درحالی که هیچیک از آنها، اتم والکترون و امثال آنها را ندیدهاند ولی چون آثار این پدیدهها را میبینند؛ وجود آنها را هم مسلم گرفتهاند اما وقتی برای آنان از وجود خدای سبحان سخن میرود، آن هم از طریق آثار بینهایتی که وجود مطلق وی دارد؛ بیهیچ دانش و هدایت و برهان روشنی، دراین موضوع جدال میکنند و خواهان دلیل مادی محسوس میگردند، گویی این هستی به تمامی خود و این زندگی با همه اعجوبههایش کافی نیست که در مقام این دلیل قرار گیرد». «و اوست لطیف» یعنی: حق تعالی بر بندگانش مهربان است. لطف از سوی حق تعالی: توفیق و عصمت اوست. بعضی گفتهاند: لطیف کسی است که رازها را به آسانی درک میکند. و اوست «آگاه» که به همه اشیاء، اعم از آشکار و نهان آنها احاطه علمی دارد.
﴿قَدۡ جَآءَكُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمۡۖ فَمَنۡ أَبۡصَرَ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ عَمِيَ فَعَلَيۡهَاۚ وَمَآ أَنَا۠ عَلَيۡكُم بِحَفِيظٖ١٠٤﴾[الأنعام: ۱۰۴].
«بهراستی بصائری از سوی پروردگارتان برای شما آمده است» بصائر: جمع بصیرت؛ به چند معنی اطلاق میشود: نور و باور قلب، شناخت ثابت و پایدار، یقین، عبرت و نیرویی که به وسیله آن حقایق علمی درک و دریافت میشود. و درمقابل آن «بصر» قرار دارد که اشیای حسی به وسیله آن درک میشود پس مراد از بصائر: حجتها و برهانهای روشنی است که هرکس در آنها بهچشم خرد بنگرد، حق را میبیند. این حجتها در آیات این سوره و غیر آن از سورهها، و همچنین در احادیث رسول خدا صکه وحی خفی میباشد، تجلی یافته است. «پس هرکه به دیده بصیرت بنگرد، به سود خود اوست» یعنی: هرکس حجت را خردورزانه درک و باور کرده و به مفاد آن عمل کند؛ اینکار بهنفع خود اوست «و هرکس نابیناماند» از دیدن حجت و آن را درک نکرده و به آن باور ننماید «پس به زیان خود اوست» و خود او از مشاهده حقیقت کور مانده است.
بگو: ای محمد! ص«و من بر شما نگهبان نیستم» تا اعمالتان را بر شما شمرده و بر شما نظارت و نگهبانی کنم بلکه من پیامبری هستم که پیامهای پروردگارم را به شما میرسانم و اوست که بر شما نگهبان است.
﴿وَكَذَٰلِكَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓيَٰتِ وَلِيَقُولُواْ دَرَسۡتَ وَلِنُبَيِّنَهُۥ لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ١٠٥﴾[الأنعام: ۱۰۵].
«و اینگونه، آیات خود را گوناگون بیان میکنیم» به گونههای وعد و وعید، القای بیم و امید و موعظه و تنبیه در بیان عقیده توحید «تا مبادا بگویند: تو درسخواندهای» مشرکان در هنگام شنیدن آیات قرآن خواهند گفت: ای محمد! بیگمان تو این پیام را از سوی پروردگار نیاوردهای بلکه این همان علم و دانش اهل کتاب است که آن را فراگرفته و از آنان آموختهای. پس خدای متعال برای دفع این شبهه؛ قرآن را بهطوری گوناگون بیان کرد تا مجال این القائات نادرست برای آنان فراهم نشود زیرا بیانی اینچنین، بهصرف خواندن کتابهای پیشین و بدون وحی الهی، از کسی برنمیآید «و تا اینکه آن را» یعنی: قرآن را «برای گروهی که میدانند» حق را؛ پس از آن پیروی میکنند و میشناسند باطل را؛ پس از آن اجتناب میکنند «بیان کنیم».
﴿ٱتَّبِعۡ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٠٦﴾[الأنعام: ۱۰۶].
«پیروی کن» ای محمد! «از آنچه از جانب پروردگارت بهتو وحی شده» در اینجا خدای متعال به پیامبرش دستور میدهد که ذهن و فکر خود را به مشرکان مشغول نکند بلکه به پیروی آنچه که بدان مأمور شده است، مشغول باشد «هیچ معبودی جز او نیست» از اینرو فقط باید به وحی و امر وی اندیشید و از آن پیروی کرد «و از مشرکان روی بگردان» با عفو و گذشت و تحمل آزارها و ترکنمودنشان به نرمی و ملایمت؛ تا خدای ﻷ بر تو و دعوتت از طریق هجرت و جهاد و غیر آن گشایشی پدید آورد و آنگاه بتوانی احکام خداوند أ را در میانشان برپاداری. این حکم قبل از نزول آیه «قتال» بود و به آیه قتال منسوخ شد.
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَكُواْۗ وَمَا جَعَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗاۖ وَمَآ أَنتَ عَلَيۡهِم بِوَكِيلٖ١٠٧﴾[الأنعام: ۱۰٧].
«و اگر خدا میخواست آنان شرک نمیآوردند» یعنی: قطعا خداوند متعال قادر است بر اینکه همه آنان را مؤمن گرداند بهطوری که شرک نیاورند و اگر میدانست که ایمان را انتخاب میکنند، یقینا آنان را بهسوی ایمان رهنمایی میکرد ولی حق تعالی به علم فراگیر خویش دانست که آنان شرک را انتخاب میکنند، هم از اینرو برای آنان شرک را اراده کرد؛ پس فرمان در دست اوست لذا ای محمد ص! تو اینقدر بر ایمانشان حریص نباش. این آیه دلیل بر آن استکه: شرک نیز به مشیت خدای سبحان تعلق دارد. «و تو را برآنان نگهبان نگردانیدیم» یعنی: تو را مراقب و ناظر اعمال آنان و محکوم بهسبب جرایم آنان نگردانیدیم «و تو وکیل آنان نیستی» یعنی: تو قیم آنچه که نفعشان در آن است نیستی تا منفعت را بهسوی آنان جلب کنی لذا تو جز ابلاغ رسالت، هیچ مسؤولیت و تعهد دیگری در قبال آنان نداری.
﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖۗ كَذَٰلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِم مَّرۡجِعُهُمۡ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٠٨﴾[الأنعام: ۱۰۸].
از ابنعباس سدربیان سبب نزول این آیه کریمه روایت شده است که فرمود: مشرکان مکه گفتند: ای محمد! یا از دشنامدادن خدایان ما دست بردار، یا کهپروردگارت را هجو میکنیم و او را بهباد دشنام و ناسزا میگیریم! همان بود کهنازل شد: «و» ای مسلمانان! «آنهایی را که مشرکان جز خدا میپرستند، دشنام ندهید چرا که آنها از سر دشمنی و نادانی خدا را دشنام خواهند داد» یعنی: خدایان باطل مشرکان را دشنام ندهید زیرا در آن صورت، آنها از روی ظلم و تجاوز از حق و از روی نادانی نسبت به آنچه که در حق خدای سبحان از تقدیس و تعظیم واجب است، او را دشنام خواهند داد «اینگونه برای هر امتی کردارشان را آراستیم» یعنی: به مانند آرایش دادن این باطل آشکار در پیش چشم و دل مشرکان، برای هر امتی از امتهای کفر، کردار آنان را آراستیم «آنگاه بازگشتشان به سوی پروردگارشان است و او آنان را از حقیقت کار و کردارشان آگاه میسازد» و در برابر آن جزایشان میدهد.
چهقدر زشت و نفرتبار است حال کسانی که دشنام دادن پروردگار متعال در پیش چشم و دلشان، برای دفاع از بت یا طاغوتی آراسته میشود. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صفرمودند: «کسی که پدر و مادرش را دشنام میدهد، ملعون است. اصحاب گفتند: یا رسولالله! چگونه شخص پدر و مادرش را دشنام میدهد؟ فرمودند: او پدر شخص دیگری را دشنام میدهد و آن شخص هم مقابلتا پدرش را دشنام میدهد، همچنان او مادر شخص دیگری را دشنام میدهد و آن شخص هم مقابلتا مادرش را دشنام میدهد». پس در صورتیکه فراهم ساختن زمینه دشنام دادن پدر و مادر، مستوجب این همه توبیخ باشد، چگونه است حال کسانی که سبب دشنام دادن خداوند تعالی و تقدس میشوند!.
شیخ سعیدحوی در تفسیر «الاساس» به مناسبت این آیه، سخنی را از علامه الوسی نقل کرده، آنگاه چنین نتیجه میگیرد: «چنانچه طاعت، فرض یا واجب یا سنت یا مستحب بود، باید آن را انجام داد، بدون پروا داشتن از پیامدی که بر آن مترتب میشود اما اگر امری از امور، مباح بود و بر انجام دادن آن مفسده و مصلحتی مترتب میگشت؛ در این صورت، شخص باید ببیند که جنبه مصلحت مقدمتر است یا جنبه دفع مفسده، آنگاه با در نظر داشت آن عمل کند و در هردو صورت هم مأجور است».
﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ لَئِن جَآءَتۡهُمۡ ءَايَةٞ لَّيُؤۡمِنُنَّ بِهَاۚ قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡأٓيَٰتُ عِندَ ٱللَّهِۖ وَمَا يُشۡعِرُكُمۡ أَنَّهَآ إِذَا جَآءَتۡ لَا يُؤۡمِنُونَ١٠٩﴾[الأنعام: ۱۰٩].
«و» مشرکان «با سختترین سوگندهایشان به خدا سوگند خوردند» یعنی: به سختترین سوگندهایی که در قدرت و توانشان بود «که اگر معجزهای برای آنان بیاید، حتما به آن ایمان میآورند» یعنی: اگر محمد صمعجزهای از معجزاتی را که آنان پیشنهاد دادهاند یا میدهند، بیاورد؛ قطعا به او ایمان میآورند. و از آنجا که مشرکان عقیده داشتند که خداوند أ ، خدای اعظم است، از اینرو بهنام اوسوگند خوردند. «بگو» ای پیامبر ص«جز این نیست که معجزات تنها در اختیار الله است» این معجزه پیشنهادی شما و غیر آن از معجزات، همه در اختیار حق تعالی است و هیچ چیز از این معجزات در اختیار من نیست پس اگر خدا أ بخواهد، آنرا فرود میآورد و اگر نخواهد فرود نمیآورد «و شما چه میدانید که اگر معجزهای هم بیاید، باز ایمان نمیآورند» یعنی: ای مسلمانان! چه چیز شما را آگاه ساخته است که اگر معجزهای برای آنان بیاید، ایمان میآورند؟ نه! چنین نیست، آنان ایمان نمیآورند و حقیقت حال همین است که من شما را از آن آگاه ساختم پس اینقدر بر ایمان آوردنشان حریص نباشید.
از محمدبنکعب قرظی دربیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که گفت: رسول خدا صبا قریش گفتوگو کرده و از آنان خواستند که ایمان بیاورند اماآنها در پاسخ گفتند: ای محمد! به ما خبر میدهی که با موسی عصایی بود... عیسی مردگان را زنده میکرد... ثمود مادهشتری داشت و... پس تو هم برای ما از اینگونه معجزات بیاور تا تو را تصدیق کنیم! رسول خدا صفرمودند: «دوست دارید که به شما چه چیزی را بیاورم«؟ گفتند: کوه صفا را برای ما طلاگردان. فرمودند: «اگر چنین کنم، مرا تصدیق میکنید»؟، گفتند: آری! والله که اگر چنین کنی، ما همه از تو پیروی میکنیم. آنگاه رسول خدا صبرخاستند و به دعا مشغول شدند، همان بود که جبرئیل ÷دررسید و به ایشان چنین فرمود: «اگرمیخواهی، خداوند أ کوه صفا را به طلا تبدیل میکند اما اگر در آن هنگام نیز تورا تصدیق نکردند، قطعا عذابشان میکند و اگر هم میخواهی آنان را به حال خودشان واگذار تا توبهکارشان توبه کند». رسول خدا صفرمودند: «بلکه ترجیحمیدهم که توبهکارشان توبه کند». همان بود که خدای ﻷ آیه: ﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ...﴾را نازل کرد.
﴿وَنُقَلِّبُ أَفِۡٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ كَمَا لَمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَنَذَرُهُمۡ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ١١٠﴾[الأنعام: ۱۱۰].
«و دلها و دیدگانشان را برمیگردانیم» در روز قیامت بر شعلههای سوزان و اخگرهای فروزان جهنم «چنانکه نخستین بار به آن» یعنی: به قرآن «ایمان نیاوردند» در دنیا بلکه درباره قرآن آرا و اندیشههای باطلی را بههم بافتند و سخنان درهم و برهم بسیاری گفتند. یا ممکن است معنی چنین باشد: شما چه میدانید که ما دلها و دیدگانشان را بر میگردانیم، در نتیجه حقیقت را درنیافته و حق را نمیبینند بنابراین، اگر حتی معجزهای محسوس هم نازل شود ایمان نمیآورند چنانکه اولینبار در هنگام نزول آیات ما ایمان نیاوردند «و آنان را رها میکنیم» یعنی: در دنیا مهلتشان میدهیم و مجازاتشان نمیکنیم «تا در طغیانشان سرگردان بمانند» و سرگشته و حیران در طغیان و تجاوزشان دستوپا زنند.
﴿وَلَوۡ أَنَّنَا نَزَّلۡنَآ إِلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَحَشَرۡنَا عَلَيۡهِمۡ كُلَّ شَيۡءٖ قُبُلٗا مَّا كَانُواْ لِيُؤۡمِنُوٓاْ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ يَجۡهَلُونَ١١١﴾[الأنعام: ۱۱۱].
«و اگر ما» درخواست این گروه مشرک را اجابت کرده و «فرشتگان را به سوی آنان میفرستادیم» تا به چشم سر آنها را دیده و با آنان سخن بگویند و از زبان ایشان از صدق و راستگوییات باخبر شوند «و اگر مردگان با آنان سخن میگفتند» یعنی: اگر طبق پیشنهاد دیگری که دادند، مردگانی که برای آنان شناخته شده هستند، بهفرمان ما زنده ساخته میشدند و به آنان میگفتند: همانا اینپیامبر صدر ادعای رسالتش از سوی خدا أ راستگوست پس به او ایمان آورید؛ «و» اگر «بر آنان هر چیزی را» از جنس معجزات و نشانهها «دسته دسته گردمیآوردیم» قبلا: دستهدسته و گروهگروه، یا بهطور رویاروی و قابل مشاهده «هرگز ایمان نمیآوردند» به اختیار و انتخاب خود «مگر آن که خدا بخواهد» که ایمان آورند. یعنی: پس تو ای پیامبر! دلنگران ایمان آوردنشان نباش بلکه همچنان که مأمور شدهای، فقط پیامت را به آنها ابلاغ کن. «ولی بسیاری از آنان نمیدانند» این حقیقت را تا از خداوند متعال ملتمسانه درخواست هدایت کنند. یا معنی این است: بسیاری از مؤمنان نمیدانند که حتی اگر خواستهها و پیشنهادات اینان برآورده هم بشود؛ باز هم ایمان نمیآورند.
ابنعباس بدر بیان سبب نزول آیه کریمه روایت میکند: گروهی از کفار مکه و زعمای آن نزد رسول خدا صآمده و به ایشان گفتند: یا فرشتگان را به ما نشان بده که بر رسالت تو گواهی بدهند، یا بعضی از مردگانمان را زنده کن تا از آنان بپرسیم که آیا تو بر حق هستی یا خیر؟ یا خدا و فرشتگان را با ما رویاروی گردان...! همان بود که آیه کریمه نازل شد.
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّٗا شَيَٰطِينَ ٱلۡإِنسِ وَٱلۡجِنِّ يُوحِي بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ زُخۡرُفَ ٱلۡقَوۡلِ غُرُورٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُۖ فَذَرۡهُمۡ وَمَا يَفۡتَرُونَ١١٢﴾[الأنعام: ۱۱۲].
«و بدینگونه برای هر پیامبر دشمنانی را پدید آوردیم» یعنی: چنانکه تو را به کفر و عناد این مشرکان معاند مبتلا کردیم، پیامبران قبل از تو را نیز به این آزمایشها مبتلا کرده و بر هریک از آنان دشمنانی از کفار زمانشان برگماردیم زیرا ابتلا سبب ثبات و پایداری و بسیار شدن اجر و ثواب است. نقل است که ورقهبن نوفل به رسول خدا صگفت: «قطعا هیچکس پیامی همچون پیام تو نیاورده است مگر اینکه مورد دشمنی قرار گرفته». آری! این دشمنان «از شیاطین انس» اند، چون کاهنان و ساحران و رؤسای کفر ـ که از خدای ذوالجلال نمیترسند «و» از شیاطین «جن» اند. شیاطین جن: فرزندان ابلیس لعنهالله هستند که سایر جنیان وهمچنان آدمیان را گمراه میسازند. در حدیث شریف آمده است که ابوذر سنمازمیخواند، رسول خدا صبه او فرمودند: «ای ابوذر! آیا از شیاطین انس و جنپناه جستی«؟. ابوذر گفت: مگر از آدمیان هم شیاطینی وجود دارند؟رسول خدا صفرمودند: «آری!» آنگاه این آیه را تلاوت کردند. «بعضی از آنها به بعضیدیگر سخنان به ظاهر آراسته القا میکنند» یعنی: بعضی از آنها بعضیدیگر را بهطریق پنهانی وسوسه میکنند و سخنان باطل خود را با روکشی دروغین میآرایند «تا فریب دهند» با آن سخنان همدیگر را «و اگر پروردگار تو میخواست، چنین نمیکردند» یعنی: اگر او میخواست، شیاطین را از وسوسهافگنی بازمیداشت ولی او این کار را نکرد تا مؤمنان را بیازماید و بر ثوابشان بیفزاید «پس آنان را با آنچه به دروغ میسازند» بر تو و بر خداوند أ «واگذار» زیرا حق تعالی آنان را مجازات نموده و سرانجام، تو را بر آنان پیروز میگرداند.
﴿وَلِتَصۡغَىٰٓ إِلَيۡهِ أَفِۡٔدَةُ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ وَلِيَرۡضَوۡهُ وَلِيَقۡتَرِفُواْ مَا هُم مُّقۡتَرِفُونَ١١٣﴾[الأنعام: ۱۱۳].
«و» شیاطین سخنان فریبنده به ظاهر آراسته را القا میکنند «تا دلهای کسانی کهبه آخرت ایمان ندارند، میل کند» یعنی: تا دلهای باطلپرستان و عاشقان دنیا بهسوی باطل و بهسوی ظاهرآراییهای شیاطین انس و جن، میل کند «و تا» این باطلپرستان «آن» فریب و سخن باطل «را بپسندند» برای خود، بعد از گوشسپردن وگرویدن به آن «و تا هرچه عمل کننده آنند، بکنند» از گناهان و معاصیای که لایق شأنشان است.
﴿أَفَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡتَغِي حَكَمٗا وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡكِتَٰبَ مُفَصَّلٗاۚ وَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡلَمُونَ أَنَّهُۥ مُنَزَّلٞ مِّن رَّبِّكَ بِٱلۡحَقِّۖ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ١١٤﴾[الأنعام: ۱۱۴].
«بگو» ای پیامبر ص«آیا داوری جز خدا طلب کنم«؟ حق تعالی به پیامبرش دستور میدهد تا درخواست مشرکان را در تعیین داور میان خود و آنان در مورد آنچه که بر سر آن اختلاف دارند، رد کند زیرا خدای سبحان میان او و آنان داوری عادل است و چگونه داوری جز او میطلبند: «با اینکه اوست که این کتاب را بهسوی شما واضح شده فروفرستاد» یعنی: کتابی را به شما فروفرستاد که شیوا و روشن، تبیین شده و فراگیر، جداکننده میان حق و باطل و بهطور مفصل جوابگوی همه قضایاست «وکسانی که بدیشان کتاب دادهایم» یعنی: اهل کتاب «میدانند که قرآن از جانب پروردگار تو به راستی فرو فرستاده شدهاست» و به این حقیقت علم راسخ دارند، هرچند که اظهار انکار و مکابره کنند، چرا که نزد آنان در کتب منزلهالهی ـ چون تورات و انجیل ـ بر این حقیقت دلایل روشنی وجود دارد «پس، ازتردیدکنندگان مباش» نقل است که رسول خدا صبعد از نزول این آیه فرمودند: «نه شک و تردید میکنم و نه سؤال مینمایم». پس این خطاب مقتضی وقوع شک از سوی آن حضرت صنیست. یا خطاب متوجه شنونده است، یعنی: ای شنونده! در اینکه اهل کتاب به حق و حقیقت دانا هستند، از تردیدکنندگان مباش.
﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗاۚ لَّا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ١١٥﴾[الأنعام: ۱۱۵].
«و سخن پروردگارت به صدق و عدل سرانجام گرفته است» یعنی: بیگمان خدای ﻷ وعده خویش را به اتمام رسانده و شریعت خویش را نازل کرده و به وسیله آن حق را آشکار و باطل را رسوا نموده است، وعدهها، هشدارها و خبرهای او آراسته به صدق و راستی و اوامر و احکام و قوانینش برخوردار از عدل و داد است «کلمات او را دگرگونکنندهای نیست» نه در آنها خلافی است و نه برای آنچه که او به آن حکم کرده، تغییردهندهای است «و او شنوای داناست» شنواست به آنچه میگویند، داناست به آنچه که در اندرون خویش پنهان میدارند.
﴿وَإِن تُطِعۡ أَكۡثَرَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَخۡرُصُونَ١١٦﴾[الأنعام: ۱۱۶].
«و اگر از بیشتر اهل زمین» یعنی: از کفار «فرمانبرداری کنی» زیرا آنان اکثریت هستند «تو را از راه خدا گمراه میکنند» و از دین وی به بیراهه میکشند.
آری! سنت خدایسبحان در خلقش بر آن رفتهاست که حق جز بهدست اقلیتها پای نمیگیرد اما اکثر مردم، پیرو خواهشها و هواهای نفسانی خویش در امور دین هستند و «جز از وهم و گمان پیروی نمیکنند» وهم و گمانی که هیچ اصل و اساسیاز علم و عقل ندارد، مثلا این گمان که: معبودان باطل سزاوار پرستشاند و آنان بندگان را به خداوند متعال نزدیک میسازند! همچنان سایر پندارهای بیاساس در اندیشه دینی بشر «و جز این نیست که دروغ میبافند» یعنی: آنان در ادعاهای باطلخود، حدس و تخمین و دروغ بههم میبندند.
﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ مَن يَضِلُّ عَن سَبِيلِهِۦۖ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ١١٧﴾[الأنعام: ۱۱٧].
«بیگمان پروردگار تو به کسانی که از راه وی دور میشوند داناتر است و او به راهیافتگان نیز داناتر است» پس ادعاهای آنچنانی، در نزد وی هیچ قدر و قیمتی ندارد.
﴿فَكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ إِن كُنتُم بَِٔايَٰتِهِۦ مُؤۡمِنِينَ١١٨﴾[الأنعام: ۱۱۸].
«پس، از آنچه نام خدا به هنگام ذبح بر آن برده شدهاست، بخورید» و چیزی از آن را بر خود حرام نگردانیده و تحت عنوان تدین، از خوردن آن امتناع نکنید زیرا حیوان حلال گوشتی که در هنگام ذبح آن نام خدا أ بر آن برده شود، حلال است «اگر به آیات او» یعنی: اگر به احکام او از اوامر و نواهی «ایمان دارید» فقط گوشت حیواناتی را بخورید که نام خدا أ بر آن برده میشود، نه نام خدایان پنداری آنان و نه گوشت حیوان خود مرده (مردار) را.
﴿وَمَا لَكُمۡ أَلَّا تَأۡكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ وَقَدۡ فَصَّلَ لَكُم مَّا حَرَّمَ عَلَيۡكُمۡ إِلَّا مَا ٱضۡطُرِرۡتُمۡ إِلَيۡهِۗ وَإِنَّ كَثِيرٗا لَّيُضِلُّونَ بِأَهۡوَآئِهِم بِغَيۡرِ عِلۡمٍۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُعۡتَدِينَ١١٩﴾[الأنعام: ۱۱٩].
«و شما را چه شدهاست که از آنچه نام خدا بر آن برده شده، نمیخورید»؟ یعنی: چه چیز شما را از خوردن گوشت حیوان حلالی که نام خدا أ را در هنگام ذبح آن بردهاید، بازمیدارد، بعد از آن که خدای ﻷ خود برای شما از آن اذن خوردن دادهاست «حال آن که خداوند آنچه را بر شما حرام کرده، بهتفصیل برایتان بیان کردهاست» یعنی: خوراکیهای حرام را به بیانی مفصل و روشن که هیچ جایی برای شکوشبهه برایتان باقی نمیگذارد، با این فرموده خود: ﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِي مَآ أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا﴾[الأنعام: ۱۴۵]. ـ که تفسیر آن بعدا میآید ـ بیان کرده است. همچنین بیان محرمات در آیات (۵ ـ ۱) سوره «مائده» نیز گذشت «جز آنچه بدان ناچار باشید» یعنی: جز محرماتی که به خوردن آن ناچار و مضطر باشید زیرا ضرورت، حرام را مباح میگرداند «و همانا بسیاری، مردم را به خواهش نفس خویش از روی نادانی گمراه میکنند» همانند کفاری که حیوانات «بحیره» و «سائبه» و مانند آنهارا بر خود تحریم کردند [۵۵]و نیز همه کسانی که با تحریم و تحلیلهای برخاسته ازهوی و هوس خود، مردم را گمراه ساختهاند و مردم نیز از آنها پیروی کرده و غافل از آنند که این راه و رسم، پیروی از جهل و گمراهی است چنانکه در میان بسیاری از ملتها محرماتی رواج دارد که منشأ تحریم آنها فقط هوی و هوس و نادانی میباشد «بیگمان پروردگار تو به تجاوزکاران» از حق بهسوی باطل «داناتر است».
﴿وَذَرُواْ ظَٰهِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَبَاطِنَهُۥٓۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡسِبُونَ ٱلۡإِثۡمَ سَيُجۡزَوۡنَ بِمَا كَانُواْ يَقۡتَرِفُونَ١٢٠﴾[الأنعام: ۱۲۰].
«و گناه آشکار و پنهان را رها کنید» گناه آشکار: گناه اعضا و اندامهای بیرونی وگناه پنهان: افعال قلب است. یا معنی این است: هم گناهانی را که آشکارا مرتکب میشوید و هم گناهانی را که در نهان انجام میدهید، همه را ترک کنید. بهقولیدیگر: مراد زنای علنی و زنای پنهان، یا انجام فعل زنا با زناکاران معروف و مشهور، یا با معشوقههای پنهانی است. در حدیث شریف به روایت نواسبنسمعان سآمده است که گفت: از رسول خدا صراجع به گناه پرسیدم، فرمودند: «الإثـم ما حاك في صدرك وكرهت أن يطلع الناس عليه». «گناه چیزی است که در دلت رسوخ کند و دوست نداشته باشی که مردم برآن آگاه شوند». «بیشک کسانی که مرتکب گناه میشوند، جزا داده خواهند شد» در قیامت «در برابر آنچه که میکردند» در دنیا.
﴿وَلَا تَأۡكُلُواْ مِمَّا لَمۡ يُذۡكَرِ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ وَإِنَّهُۥ لَفِسۡقٞۗ وَإِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِهِمۡ لِيُجَٰدِلُوكُمۡۖ وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ١٢١﴾[الأنعام: ۱۲۱].
«و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده نخورید» چون حیوانات مردار (خودمرده) و آنچه که به نام غیرخدا أ ذبح شده است. اما حیوانی که مسلمان آن را ذبحکرده است، ترک عمدی نام بردن از الله أ در هنگام ذبح آن ـ در نزد جمهورفقها ـ موجب حرمت تناول آن میگردد ولی ترک آن به فراموشی زیانی ندارد. ولی شافعی و دیگران گفتهاند: بردن نام خدا (بسم الله...) در هنگام ذبح، مستحب است نه واجب پس اگر مسلمان آن را ـ ولو به عمد ـ ترک کرد، هیچ زیانی ندارد و موجب حرمت نمیگردد زیرا نام خدا أ در قلب هر مسلمانی وجود دارد. بعضی گفتهاند: آیه کریمه در بیان حکم حیوانات مردار (خودمردهای) که اصلا ذبح نشدهاند و حکم حیواناتی نازل شده که بهنام غیر خدا أ ذبح گردیدهاند. «وآن قطعا فسق است» یعنی: خوردن گوشت حیوانی که به نام غیرخدا أ ذبح شده و خوردن گوشت خودمرده و مانند آن، بیرون رفتن از دایره فرمان حق تعالی وحکم وی است «و هرآینه شیاطین وسوسه القا میکنند بهسوی دوستان خویش تا با شما خصومت کنند» یعنی: شیاطین در ذهن و ضمیر دوستان خود القائات و شبهاتی میافگنند که پایه خصومت و جدال آنان با شما قرار میگیرد، مانند این سخن آنان در مورد خوردن گوشت حیوان خودمرده به دوستانشان: «شگفتا! از آنچهکه خدا آن را کشته است، نمیخورید اما از آنچه که شما خود آن را کشتهاید، میخورید»؟، که این القای باطل، آنان را به خوردن حیوانات خودمرده و جدال با شما در این امر، بر میانگیزد «و اگر از آنان فرمانبرداری کنید» در امر و نهیشان و در مورد حلال شمردن حلالهای خدا أ «قطعا شما هم مشرک هستید» مانند آنان زیرا هرکس به حلال کردن چیزی که خداوند أ آن را حرام کرده، اعتقاد یقینی داشته باشد، قطعا کافر است.
از ابنعباس سدر بیان سبب نزول روایت شدهاست که فرمود: چون آیه: وَلَا تَأۡكُلُواْ مِمَّا لَمۡ يُذۡكَرِ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ...﴾نازل شد، فارسیان که در جاهلیت از دوستان قریش بودند و میانشان مراوده و مکاتبه برقرار بود، نزد قریش فرستاده و به آنان چنین پیغام دادند: با محمد جدال کنید و به او بگویید؛ آیا حیوانی را که تو با دست خود به وسیله کارد ذبح میکنی حلال است اما آنچه که خداوند أ با کاردی از طلا آن را ذبح نموده (یعنی حیوان خودمرده)، حرام میباشد؟! همان بود که آیه کریمه نازل شد.
﴿أَوَ مَن كَانَ مَيۡتٗا فَأَحۡيَيۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا يَمۡشِي بِهِۦ فِي ٱلنَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُۥ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ لَيۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلۡكَٰفِرِينَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٢٢﴾[الأنعام: ۱۲۲].
«آیا کسیکه مرده بود پس زندهاش گردانیدیم» یعنی: کافر بود پس بهسوی اسلام هدایتش نمودیم زیرا ایمان حیاتبخش دلهاست «و نوری به او بخشیدیم که با آن میان مردم راه میرود» مراد از نور در اینجا: هدایت و ایمان است. بعضی گفتهاند: نور، قرآن است. به قولیدیگر: نور، حکمت است. پس صاحب ایمان و قرآن و حکمت؛ در امور زندگی و در میان مردم، با پشتوانه بصیرت و بینشی از سوی پروردگار خویش حرکت میکند و زندگی مینماید، آری! آیا چنین کسی «همانند کسی است که وصفش این است که گرفتار تاریکیها» ی کفر و گمراهی «است و از آن بیرونآمدنی نیست» و زمینه و فضای این را که از کفر و گمراهی دست بکشد، از دست داده است؟ «بدینسان برای کافران کار و کردارشان آراسته شده است».
از زیدبن اسلم دربیان سبب نزول نقل شده است که گفت: این آیه در شأن عمربنالخطاب سو ابوجهلبن هشام نازل گردید زیرا آن دو در حال گمراهی مرده بودند اما خدای ﻷ عمر سرا به اسلام زنده گردانید و عزت بخشید و ابوجهل را در کفر و گمراهیاش ابقا کرد و این بدان جهت بود که رسول خدا صدعا کردند: «بارخدایا! اسلام را به ابیجهلبن هشام یا عمربن الخظاب عزت بخش» و دعایشان در حق عمر سمستجاب گردید. ابنکثیر میگوید: «صحیحآن است که مفاد آیه کریمه عام است و شامل هر مؤمن و کافری میشود».
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَا فِي كُلِّ قَرۡيَةٍ أَكَٰبِرَ مُجۡرِمِيهَا لِيَمۡكُرُواْ فِيهَاۖ وَمَا يَمۡكُرُونَ إِلَّا بِأَنفُسِهِمۡ وَمَا يَشۡعُرُونَ١٢٣﴾[الأنعام: ۱۲۳].
«و بدین گونه» که بزرگان مکه را فاسقان آن قرار دادیم «در هر شهری گناهکاران بزرگش را پدید آوردیم تا در آن مکر ورزند» مکر: تدبیر پنهانی برای برگردانیدن دیگری از برآوردن خواستهاش با حیله و نیرنگ یا چربزبانی است و معنای آن در اینجا: گردنکشی و ستم و بهکار بردن حیله و نیرنگ در مخالفت باراه استقامت میباشد. گفتنی است که مخصوص ساختن گناهکاران بزرگ بهیادآوری از آنروست که رؤسا و سردمداران بر ارتکاب فساد تواناتر و جسورترند «و بیگمان مکر نمیورزند مگر در حق خود» یعنی: وبال و فرجام بد مکر ورزیدنشان به خودشان برمیگردد «و درک نمیکنند» این حقیقت را از فرط جهل و فرورویشان در خواهشها و هوسهای پلید.
آری! سنت خدای ﻷ در جوامع بشری این است که کشمکش میان حق و باطل را برافروخته و صفبندی میان ایمان و کفر را تشدید میکند و در آغاز؛ نفوذ و تسلط از آن سردمداران جرم و رهبران فسق و عصیان و اهل انحراف است ولی سرانجام کار؛ فوز و فلاح نهایی از آن اهل حق و ایمان و استقامت میباشد.
﴿وَإِذَا جَآءَتۡهُمۡ ءَايَةٞ قَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ حَتَّىٰ نُؤۡتَىٰ مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ رُسُلُ ٱللَّهِۘ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥۗ سَيُصِيبُ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ ٱللَّهِ وَعَذَابٞ شَدِيدُۢ بِمَا كَانُواْ يَمۡكُرُونَ١٢٤﴾[الأنعام: ۱۲۴].
«و چون آیتی برآنان بیاید» یعنی: چون آیتی از آیاتی را که خدای ﻷ بر تو نازل کرده است، به بزرگان و رؤسای قریش خبر دهی، یا برایشان معجزهای بیاوری؛ «میگویند: هرگز ایمان نمیآوریم تا آنگاه که مانند آنچه به پیامبران الهی داده شده، به ما نیز داده شود» مرادشان این است که: ایمان نمیآورند مگر آن که به وحی و رسالت برگزیده شوند «خدا بهتر میداند رسالتش را در کجا قرار دهد» زیرا رسالت، مانند مناصب دنیوی نیست که بتوان آن را به سعی وکوشش و مال و جاه بهدست آورد، بلکه فضلی از جانب الله أ و مقام و منصبی دینی است که ضوابط و شرایط مخصوص به خود را دارد لذا حق تعالی آن را به هر که خواهد میبخشد پس بدانید که انتخاب الهی براین قرار گرفته تا رسالت را درشخص محمد ص، رسول برگزیده و محبوب خویش قرار دهد لذا آنچه را که از شأن شما نیست و لیاقت آن را ندارید، درخواست نکنید. از وائلهبناسقع روایت شده است که رسول خدا صدر حدیث شریف فرمودند: «خداوند از اولاد ابراهیم، اسماعیل را برگزید و از قریش، بنیهاشم را و از بنیهاشم مرا». «بهزودی این مجرمان را از جانب الله صغاری خواهد رسید» صغار: خواری و ذلت و رسواییاست «و عذابی سخت بهسبب آن که مکر میکردند» زیرا این سردمداران نگفتند آنچه راکه گفتند، مگر بهسبب کبری که در دلهایشان وجود داشت.
این آیه چنانکه در بیان سبب نزول آمده است؛ درباره ولیدبن مغیره نازل شد کهگفت: اگر بهراستی نبوت حق بود، بیگمان من از محمد به آن سزاوارتر بودم زیرا من هم سنا از او بزرگترم و هم در مال و اولاد از او بیش و افزونتر میباشم!.
﴿فَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يَهۡدِيَهُۥ يَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن يُرِدۡ أَن يُضِلَّهُۥ يَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَيِّقًا حَرَجٗا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي ٱلسَّمَآءِۚ كَذَٰلِكَ يَجۡعَلُ ٱللَّهُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ١٢٥﴾[الأنعام: ۱۲۵].
«پس هرکه را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه وی را برای اسلام گشاده میکند» یعنی: دلش را باز و گشاده میکند تا اسلام را با سینه باز و منشرح بپذیرد. در حدیث شریف به روایت عبدالرزاق، ابنجریرطبری و غیر ایشان آمده است: اصحاب از رسول خدا صراجع به این آیه پرسیدند ؛ یا رسولالله! چگونه سینه انسان راهیافته گشاده میشود؟ رسول خدا صفرمودند: «نور يقذف فيه، فينشرح له وينفسح:نوری است که در او افگنده میشود پس سینهاش از آن نور، باز و گشاده میشود». گفتند: آیا برای این گشادگی و انشراح، نشانهای هم هست که با آن شناخته شود؟ فرمودند: «الإنابة إلى دار الخلود، والتجافي عن دار الغرور، والاستعداد للـمـوت قبل لقاء الـمـوت»: آری! نشانه آن رجوع بهسوی سرای جاودانگی، دل برکندن از سرای غرور و قرار و آرام نگرفتن در آن، و آمادگی برای مرگ قبل از روبروشدن با آن است». همچنین در حدیث شریف آمده است که از رسول خدا صسؤال شد: از مؤمنان چه کسی هشیارتر و زیرکتر است؟ فرمودند: «بیشترین آنان در یادآوری از مرگ و بیشترین آنان در آمادگی برای بعد از مرگ». «و هرکس را که» خداوند أ «بخواهد گمراه کند، سینهاش را تنگ میگرداند در نهایت تنگی» بهطوری که در آن هیچ جایی برای ایمان و هدایتنباشد. ابنکثیر میگوید: «یعنی سینهاش را برای پذیرش (لااله الا الله) تنگمیگرداند تا بدانجا که این کلمه طیبه به آن وارد نمیشود». زجاج میگوید: «حرج، نهایت تنگی است». «چنانکه گویی بهزحمت در آسمان بالا میرود» زیرا کسیکه به آسمان بالا رود، به دلیل فشار هوا و کمبود اکسیژن، سخت احساس سینهتنگی میکند، گویی نزدیک است که خفه شود.
گفتنی است که با اکتشافات جدید علمی، روشن شده که این تشبیه از معجزات قرآن کریم میباشد زیرا حقیقت علمیای که این آیه به بیان آن پرداخته، در عصر نزول قرآن کریم شناخته شده نبود. آری! این آیه، حال معنوی کسی را که بهسوی اسلام فراخوانده میشود ـ درحالیکه برای وی گمراهی مقدر شده است ـ به حالت حسی کسی تشبیه میکند که از بالا رفتن به سوی آسمان سخت احساس سینهتنگی میکند، گویی میخواهد خفقان بگیرد و این معنی که صعود به بالا سبب نفس تنگی میشود در روزگار نزول قرآن کریم شناخته شده نبود. خاطر نشان میشود؛ آوردن این آیه معجز در سیاق این فقره که با بیان درخواست معجزه از سوی مشرکان آغاز گردید، پیام بس روشنی به همراه دارد. «اینگونه خداوند رجس را بر کسانی که ایمان نمیآورند میاندازد» رجس: پلیدی و ناپاکی، یا عذاب، یا هر چیزی است که فاقد خیر باشد.
﴿وَهَٰذَا صِرَٰطُ رَبِّكَ مُسۡتَقِيمٗاۗ قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَذَّكَّرُونَ١٢٦﴾[الأنعام: ۱۲۶].
«و این راه پروردگار توست» یعنی: راهی که پیامبراکرم صو همراهان مؤمنشان بر آن هستند، دین پروردگار ﻷ است «که مستقیم است» و هیچ کجی وانحرافی در آن نیست «هرآینه ما آیات خود را برای گروهی که پند میپذیرند» یعنی: دارای فهم و درک پندپذیری از سوی خدا و رسول وی هستند «به روشنی بیان کردهایم».
﴿لَهُمۡ دَارُ ٱلسَّلَٰمِ عِندَ رَبِّهِمۡۖ وَهُوَ وَلِيُّهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٢٧﴾[الأنعام: ۱۲٧].
«برای آنان» یعنی: برای این گروهی که پند میپذیرند «نزد پروردگارشان دارالسلام است» دارالسلام: بهشت است زیرا بهشت، سرای سلامتی از هر ناخوشی و ناملایماتی است و مؤمنان از آنرو مستحق این سرای سلامتی هستند که با سیر در صراط مستقیم از آفات انحراف و کجروی سالم باقی ماندهاند «و او ولی آنان است» یعنی: خداوند أ مددکار و کارساز و متولی امر آنان است تا آن که درحالی به بهشت درآیند که از هر ستم و ناخوشیای ایمنند «بهسبب آنچه میکردند» یعنی: به سبب اعمال نیک و پاکیزهشان.
﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ قَدِ ٱسۡتَكۡثَرۡتُم مِّنَ ٱلۡإِنسِۖ وَقَالَ أَوۡلِيَآؤُهُم مِّنَ ٱلۡإِنسِ رَبَّنَا ٱسۡتَمۡتَعَ بَعۡضُنَا بِبَعۡضٖ وَبَلَغۡنَآ أَجَلَنَا ٱلَّذِيٓ أَجَّلۡتَ لَنَاۚ قَالَ ٱلنَّارُ مَثۡوَىٰكُمۡ خَٰلِدِينَ فِيهَآ إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۗ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٞ١٢٨﴾[الأنعام: ۱۲۸].
«و روزی که خداوند همه آنان را یکجا حشر کند» یعنی: همه بشر و جن را در محشر گرد آورد، میفرماید: «ای گروه جنیان» یعنی: ای شیطانهای جنی «از آدمیان پیروان بسیار گرفتید» یعنی: از آنان بسیاری را اغوا و گمراه کردید تا درحکم پیروان شما شدند، در نتیجه، ما نیز آنان را با شما یکجا حشر کردیم. «و دوستان آنها از آدمیان میگویند» یعنی: پیروانشان از کفار انسی، در پاسخ به آن فرموده حق تعالی میگویند: «پروردگارا! ما از همدیگر بهرهمند شدیم» بهرهبرداری جنیان از آدمیان، لذتگرفتنشان از پیروی آدمیان است اما بهرهمندی آدمیان ازجنیان این است که: چون آرایشدهی گناهان را از جنیان پذیرفتند و در گناهان فروافتادند، از آن گناهان لذت بردند و بهرهمند شدند، همچنان اهل جاهلیت وهمقطارانشان، جنیان را در القائاتشان تصدیق میکردند و از این تصدیق خویش لذت میبردند و کاهنان و عرافان هم در برابر آن، به چیزی از بهرههای دنیا دست مییافتند «و به میعادی که برای ما مقرر داشته بودی، رسیدیم» یعنی: به میعاد روز قیامت. این نوعی حسرت خوردن بر گذشته و اعترافی از سویشان به فرارسیدن میعادگاه الهیای است که آن را در دنیا تکذیب میکردند. «خدا میفرماید: آتش دوزخ جایگاه شماست» یعنی: اقامتگاه و منزلگاه شما و دوستان شماست «جاودانه درآنید مگر آنچه خدا بخواهد» مگر در آن وقتی که خداوند أ ، نبودنتان را در دوزخ بخواهد. یا: مگر در آن اوقاتی که از عذاب سوزان به عذاب سرد زمهریر یا آب جوشان درآیید «بیگمان پروردگار تو حکیم داناست» به آنچه که با دوستان و دشمنانش انجام میدهد.
روایت شدهاست که ابنعباس بدر تبصرهای بر این آیه فرمود: «برای هیچکس سزاوار نیست که بر خدای ﻷ در مورد خلقش حکم کرده و آنان را از پیش خود به بهشت یا دوزخ فرود آورد». مراد ابنعباس باین است که نباید کسی حکم خدا أ را در مورد کسی ـ اعم از مؤمن یا کافر ـ پیشگویی کرده و قاطعانه بگوید که: جایگاه فلان ـ مثلا ـ در بهشت یا در دوزخ است.
﴿وَكَذَٰلِكَ نُوَلِّي بَعۡضَ ٱلظَّٰلِمِينَ بَعۡضَۢا بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ١٢٩﴾[الأنعام: ۱۲٩].
«و اینگونه بعضی از ستمکاران را بر بعضی دیگر مسلط میکنیم» یعنی: این گونه ستمکاران جن را بر ستمکاران انس و نیز بعضی از ستمکاران را بر بعضی دیگرمسلط میکنیم تا آنان را هلاک کنند و به ذلت کشانند. یا معنی این است: بعضی از ستمکاران را در دوزخ، دوستان یا پیروان بعضی دیگر قرار میدهیم؛ «به کیفر آنچه میکردند» یعنی: مسلط ساختن بعضی از ظالمان بر بعضیدیگر، به سبب کار وکردار کفرآمیز و گناهآلودشان است. از اعمش روایت شدهاست که گفت: «ازسلف صالح شنیدم که میگفتند: چون زمانه فاسد شود، خدای ﻷ بدترین مردم را بر مردم حاکم میکند». فضیلبن عیاض گفت: «هرگاه دیدی که ظالمیاز ظالم دیگر انتقام میگیرد پس بپاخیز و با خوشحالی تماشا کن».
﴿يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ رُسُلٞ مِّنكُمۡ يَقُصُّونَ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِي وَيُنذِرُونَكُمۡ لِقَآءَ يَوۡمِكُمۡ هَٰذَاۚ قَالُواْ شَهِدۡنَا عَلَىٰٓ أَنفُسِنَاۖ وَغَرَّتۡهُمُ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا وَشَهِدُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ كَٰفِرِينَ١٣٠﴾[الأنعام: ۱۳۰].
«ای گروه جن و انس» یعنی: روزی که آنان را محشور میکنیم، به آنان از باب سرزنش میگوییم: ای گروه جن و انس! «آیا از میان شما فرستادگانی برای شما نیامدند که آیات مرا بر شما بخوانند و از ملاقات این روزتان شما را بیم دهند»؟ یعنی: آیا فرستادگانی از انس نزد شما نیامدند که کتابهای خداوند أ را بر انس و جن تلاوت کنند و شما را از ملاقات روز قیامت بیم دهند؟ زیرا جمهور سلف و خلف برآنند که از جن پیامبری مبعوث نشده است و جنیان فقط حامل پیامی بهسوی طایفه خویش هستند که آن را از پیامبر انسی میشنوند. «میگویند: برخود اعتراف کردیم» که پیامبران آمدند و پیامت را به ما ابلاغ کردند. این اقراری از سویشان به این حقیقت است که حجت خدای ﻷ بر آنان در فرستادن پیامبرانش واجب گردیده است «و زندگی دنیا آنان را فریب داده بود» زندگی دنیا با آرایشها و زینتهایخود، آنان را به خود مشغول گردانیده بود بنابراین، دلهایشان بهسوی آن گروید تا بدانجا که این گرایش، آنان را بهسوی تکذیب پیامبران کشانیده و از ایمان به ایشان باز داشت «و بر خود گواهی دادند که کافر بودهاند» در دنیا به پیامبران مرسل حق تعالی و آیاتی که ایشان با خود آورده بودند. این گواهی دیگری از سوی آنان بر ضد خودشان است.
﴿ذَٰلِكَ أَن لَّمۡ يَكُن رَّبُّكَ مُهۡلِكَ ٱلۡقُرَىٰ بِظُلۡمٖ وَأَهۡلُهَا غَٰفِلُونَ١٣١﴾[الأنعام: ۱۳۱].
«این» فرستادن پیامبران و خواندن آیات «بهسبب آن است که هرگز پروردگار تو هلاککننده شهرها از روی ستم نیست درحالی که مردم آنها غافل باشند» آری! خدای ﻷ هلاککننده مردم شهرها بهستم نیست زیرا او برتر از آن است که ستم کند بلکه به امتها عذر نمایانده و فقط در صورتی هلاکشان میکند که سزاوار این هلاکت باشند و او با فرستادن پیامبران حامل بیم و امید بهسوی مردم، پرده پندار و غفلت و بیخبری را از جلو روی آنان برمیدارد. یا معنی این است: خداوند أ هلاککننده شهرها نیست به سبب ستمی که کردهاند، مگر بعد از برپاکردن حجت بر آنان.
﴿وَلِكُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۚ وَمَا رَبُّكَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا يَعۡمَلُونَ١٣٢﴾[الأنعام: ۱۳۲].
«و برای هریک طبق کار و کردارشان درجاتی است» برای هریک از دو گروه جن و انس در آخرت، برحسب اعمالشان، درجات و مراتب متفاوتی ـ در بهشت یا دوزخ ـ است «و پروردگارت از آنچه میکنند، غافل نیست» ابویوسف و محمد ـ رحمهماالله ـ با این آیه استدلال کردهاند بر این که: جنیان نیز در برابر طاعت حق تعالی پاداش داده میشوند و به بهشت وارد میشوند.
﴿وَرَبُّكَ ٱلۡغَنِيُّ ذُو ٱلرَّحۡمَةِۚ إِن يَشَأۡ يُذۡهِبۡكُمۡ وَيَسۡتَخۡلِفۡ مِنۢ بَعۡدِكُم مَّا يَشَآءُ كَمَآ أَنشَأَكُم مِّن ذُرِّيَّةِ قَوۡمٍ ءَاخَرِينَ١٣٣﴾[الأنعام: ۱۳۳].
«و پروردگار تو غنی و صاحب رحمت است» یعنی: خدای سبحان از خلقش بینیاز است، نه به خودشان نیازی دارد نه به عبادتشان، نه ایمانشان به وی نفعی میرساند، نه کفرشان به وی زیانی اما با وجود این بینیازی، بر آنان صاحب رحمت و مهربانی است، که رحمت وی بر ایشان با وجود کمال بینیازی، خود بیانگر منتهای فضل و کرم وی است و از رحمت اوست که آنان را به تکالیف چندی مکلف کرده است تا ایشان را در معرض منافعی همیشگی قرار دهد «اگر بخواهد، شما را از میان میبرد» و با عذاب ریشهکن میکند ای بندگان نافرمان! «وبعد از شما» یعنی: بعد از نابود ساختنتان «هرکه را بخواهد» از خلقش «جانشین میسازد» از آنان که نسبت به شما در برابر او فرمان پذیرترند «همچنان که شما را از نسل قومی دیگر پدید آورد» به قولی: مراد از آن قوم، سرنشینان کشتی نوح ÷اند.
﴿إِنَّ مَا تُوعَدُونَ لَأٓتٖۖ وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِينَ١٣٤﴾[الأنعام: ۱۳۴].
«قطعا آنچه به شما وعده داده میشود» از برانگیختن در قیامت و مجازات در آخرت «آمدنی است» خواهناخواه و بهطور حتم زیرا خداوند أ خلف وعده نمیکند «و شما گریزنده نیستید» از عذاب من و نمیتوانید مرا درمانده کنید. اعراب میگویند: «أعجزنی فلان: فلان مرا درمانده ساخت»؛ آنگاه که از نزد وی بگریزد و او نتواند خود را به وی برساند. این تعبیر رد کننده این پندار مشرکان است که میگفتند: «من مات فقد فات: هرکس مرد؛ در حقیقت فنای ابدی شد وجان به در برد». از ابیسعید خدری سروایت شده است که رسول خدا صدرحدیث شریف فرمودند: «يا بني آدم، إن كنتم تعقلون فعدوا أنفسكم من الـمـوتى، والذي نفسي بيده إنما توعدون لآت وما أنتـم بمعجزين».«ای فرزندان آدم! اگر شما اهل خرد و اندیشه هستید، خود را از مردگان بشمارید زیرا سوگند به آن ذاتی که جانم در ید اوست، آنچه وعده داده شدهاید البته آمدنی است و شما گریزنده نیستید».
﴿قُلۡ يَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَكَانَتِكُمۡ إِنِّي عَامِلٞۖ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن تَكُونُ لَهُۥ عَٰقِبَةُ ٱلدَّارِۚ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ١٣٥﴾[الأنعام: ۱۳۵].
«بگو» ای پیامبر ص«ای قوم من! بر حالت خویش عمل کنید» این جمله دارای دو معنی است:
۱- بر همان راه و روشی که هستید پایداری کنید، اگر میپندارید که بر جاده هدایت روان هستید.
۲- هرچه در توان شماست انجام دهید و بر کفر و دشمنیتان پای بفشارید.
«من نیز عملکنندهام» من هم بیپروا به شما و بیآن که به کفرتان اهمیتی بدهم، بر راه و روش و برنامه خود پایبند و پایدار و مقاوم و برقرار هستم «بهزودی خواهید دانست» چهکسی برحق است و چهکسی بر باطل و بهزودی خواهید دانست «که عاقبت پسندیده سرا» یعنی: پیروزی و وراثت زمین در سرای دنیا ونیکفرجامی سرای آخرت «از آن کیست» آیا از آن ماست یا از آن شما؟ «بیگمان ستمکاران» یعنی: کافران «رستگار نمیشوند» آری! خدای عزوجل وعدهاش را برای پیامبرش محقق کرد و او را بر سرزمینهای مخالفانش مسلط گردانیده مکه را برای وی گشود و او را بر تکذیبکنندگان قومش غالب و بر کل جزیرهالعرب مسلط گردانید و همه اینها در حیات آن حضرت صروی داد و بعداز حیات ایشان در دوران خلفای ایشان نیز، شهرها و قلمروهای بزرگ دیگری فتح گردید.
در این آیه خدای سبحان یکی از شیوههای ادبی انذار و هشدار را که تعجیز و تحدی است و در قرآن کریم نمونههای دیگری نیز دارد، بهکار برده است.
﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ ٱلۡحَرۡثِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ نَصِيبٗا فَقَالُواْ هَٰذَا لِلَّهِ بِزَعۡمِهِمۡ وَهَٰذَا لِشُرَكَآئِنَاۖ فَمَا كَانَ لِشُرَكَآئِهِمۡ فَلَا يَصِلُ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَىٰ شُرَكَآئِهِمۡۗ سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ١٣٦﴾[الأنعام: ۱۳۶].
در آیات ذیل، خدای ﻷ انواعی چند از احکامی را که اهل جاهلیت برای خود اختراع کرده بودند، در میان میگذارد، که نوع اول عبارت است از: «و برایخداوند از زراعت و چهارپایانی که خود او آفریدهاست، بهرهای قائل شدند و به پندار خود گفتند که: این سهم برای الله است و این سهم برای شرکایی که ما مقرر کردهایم» یعنی: کفار عرب برای خداوند أ از آنچه خود از کشت و میوه درختان و نسلهای چهارپایان آفریده، سهمی مقرر کرده آن را صرف مسکینان و میهمانان میکردند، همینگونه برای خدایان باطل خود نیز بهرهای از این اشیا مقرر کرده وآن را صرف متولیان بتان و خدمتکاران آستان آنان میکردند و چون اموال اختصاص یافته به بتان تمام میشد؛ از سهمی که برای خدا مقرر کرده بودند، برداشته و به وجوه مصارف بتان میافزودند و میگفتند: خداوند از این وجوه بینیاز است. یا اگر چیزی از سهم خداوند أ در سهم بتان در هم میآمیخت، آنرا به حال خود واگذاشته و میگفتند: خدا بدان نیازی ندارد. ولی اگر از سهم بتان در سهم خداوند أ در میآمیخت، آن را جدا کرده و میگفتند: بتان بدان نیازمندند. «پس آنچه خاص شرکایشان بود، به خدا نمیرسید» یعنی: به مصارفی نمیرسید که خداوند أ صرف اموال در آنها را مشروع گردانیده، همچون صدقه، صلهرحم و اطعام میهمان «ولی آنچه خاص خدا بود، به شرکای آنان میرسید» یعنی: آن را در مصارف مربوط به دستگاه بتان و بتسالاران مصرف میکردند «چه بد حکم میکنند» در اینکه خدایان باطل خود را بر خدای سبحان برگزیده و مخلوقی ناتوان را بر خالق توانا ترجیح میدهند. قطعا اینگونه سخنان و اعمال، صرفا بر پندار غلط آنان متکی است، که خداوند أ نه آنها را بدان امر کرده، نه همچو تقسیمبندیای را برایشان مشروع گردانیده است.
﴿وَكَذَٰلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٖ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ قَتۡلَ أَوۡلَٰدِهِمۡ شُرَكَآؤُهُمۡ لِيُرۡدُوهُمۡ وَلِيَلۡبِسُواْ عَلَيۡهِمۡ دِينَهُمۡۖ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا فَعَلُوهُۖ فَذَرۡهُمۡ وَمَا يَفۡتَرُونَ١٣٧﴾[الأنعام: ۱۳٧].
نوع دوم از احکام اختراعکرده اهل جاهلیت عبارت بود از: «و این گونه» که شیاطین اختصاص دادن سهمی برای خدا أ و سهمی دیگر برای بتان را در چشم مشرکان آراستند، همینگونه «شرکایشان در نظر بسیاری از آنان قتل فرزندانشان را آراستند» یعنی: شیاطین این عمل زشت را نیز در چشم و دلشان نیکو جلوه دادند «تا آنان را هلاک کنند» یعنی: تا سرانجام، آن دختران و پسران بیگناه را هلاک کنند، با کشتن و زندهبهگورکردن بهناحق آنان. یا شیاطین، مشرکان را با گمراهکردنشان هلاک و نابود کنند «و تا مشتبه» و درهم و برهم «سازند» شیاطین «بر آنان دینشان را» و در نتیجه آنان نتوانند میان آنچه که برایشان مشروع است، با آنچه که مشروع نیست، فرق بگذارند. بعضی گفتهاند :مراد از شرکا در اینجا، خدمتکاران بتان از کاهنان و پردهداراناند که زندهبهگور کردن دختران را از بیم نیازمندی یا به اسارت درآمدن آنها و کشتن فرزندان را از بیم فقر و درویشی، در چشم و دل مشرکان میآراستند. همین طور بهنام خدای بزرگ سوگند یاد میکردند که اگر به آنان این تعداد (عددی معین را ذکر میکردند) از اولاد پسر عنایت نماید، یکی از آنان را برای او قربانی میکنند چنانکه عبدالمطلب، چنین نذر کرد و قرعه بهنام عبدالله پدر پیامبر اکرم صبرآمد، و سرانجام او با فدیه دادن صد شتر، از ذبح وی منصرف شد «و اگر خدا میخواست چنین نمیکردند» یعنی: این جنایت از سوی آنان به اراده تکوینیخداوند أ سرزد، بر اساس حکمتی که او خود به آن داناتر است «پس آنان را با آنچه افترا میبندند واگذار» یعنی: آنان و افترابستنشان بر خدای سبحان را رها کن؛ زیرا این اعمالشان به تو زیانی نمیرساند.
﴿وَقَالُواْ هَٰذِهِۦٓ أَنۡعَٰمٞ وَحَرۡثٌ حِجۡرٞ لَّا يَطۡعَمُهَآ إِلَّا مَن نَّشَآءُ بِزَعۡمِهِمۡ وَأَنۡعَٰمٌ حُرِّمَتۡ ظُهُورُهَا وَأَنۡعَٰمٞ لَّا يَذۡكُرُونَ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَيۡهَا ٱفۡتِرَآءً عَلَيۡهِۚ سَيَجۡزِيهِم بِمَا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ١٣٨﴾[الأنعام: ۱۳۸].
نوع سوم از انواع احکام ساختگی اهل جاهلیت این بود: «و گفتند: این چهارپایان و زراعت ممنوع است» یعنی: حرام و ممنوع (قرنطینه) است زیرا به بتان ما اختصاص دارد «و جز کسیکه ما بخواهیم، هیچکس نباید از آن بخورد، بهزعم خودشان» و آنان خدمتگزاران بتان و مردان بودند که منحصرا حق استفاده از آن اموال را داشتند «و چهارپایانی دیگر است که سواری بر پشت آنها حرام شدهاست» و آن عبارت است از: حیوانات «بحیره»، «سائبه» و «حام» که بهنوعی توتم عصر جاهلی بودند. [۵۶]پس از روی جهالت، سواری یا حمل بار بر این نوع از چهارپایان را تحریم میکردند «و چهارپایان دیگری است که نام خدا را بر آنها نمیگیرند» این نوع سوم از چهارپایان ذکرشده در این آیه است و آن عبارت از: چهارپایانی است که آنها را بهنام بتانشان و برای آنان ذبح میکردند، نه بهنام خداوند أ . بعضی گفتهاند: مراد آیه این است که حتی آنان سوار بر این چهارپایان به مناسک حج هم نمیرفتند تا بر پشت آنها نام خدا أ را ببرند «بهمحض افترا بر خدا» یعنی: در این ادعای خود که این اعمال از دین خدا أ است، دروغ گو بوده و بر خدا افترا میبستند «خداوند بهزودی آنان را در برابر آنچه که افترا میبستند، جزا خواهد داد».
﴿وَقَالُواْ مَا فِي بُطُونِ هَٰذِهِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ خَالِصَةٞ لِّذُكُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِنَاۖ وَإِن يَكُن مَّيۡتَةٗ فَهُمۡ فِيهِ شُرَكَآءُۚ سَيَجۡزِيهِمۡ وَصۡفَهُمۡۚ إِنَّهُۥ حَكِيمٌ عَلِيمٞ١٣٩﴾[الأنعام: ۱۳٩].
«و گفتند: آنچه در شکم این چهارپایان است» مراد آنها جنینهای شکم چهارپایان «بحیره» و «سائبه» بود «خاص مردان ماست» یعنی: فقط برای آنها حلال است «و بر همسران ما حرام است» مرادشان همه زنان اعم از دختران، خواهران، همسران و مانند آنها از زنان بودند. بعضی برآنند که مراد آیه: شیر آن حیوانات بود که آن را برای مردان حلال و برای زنان حرام گردانیدند «و اگر مرده باشد» یعنی: اگر جنینی که در شکم آن چهارپایان است، مرده باشد «پس آنان همه در آن» یعنی: در جنین مرده «شریکند» و مرد و زن هردو از آن میخورند. از ابنعباس بروایت شده است که فرمود: «اگر گوسفند، جنین نر میزایید، آنرا ذبح میکردند و فقط مردان حق تناول از آن را داشتند نه زنان و اگر جنین ماده میزایید، آن را رها کرده و ذبح نمیکردند و اگر جنین، مرده متولد میشد، مردان و زنان همه در آن شریک بودند چنانکه حق تعالی در این آیه فرموده است». «خداوند بهزودی وصف آنان را جزا خواهد داد» یعنی: بهزودی در برابر اینسخنان و احکام اختراعیشان به آنان سزای مناسب خواهد داد «زیرا او حکیم» است در افعال و اقوال و شریعت و مقدرات خویش «داناست» به عقیده واعمال خیر و شر بندگان خویش پس جزای همه را به کاملترین وجه خواهد داد.
﴿قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِينَ قَتَلُوٓاْ أَوۡلَٰدَهُمۡ سَفَهَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖ وَحَرَّمُواْ مَا رَزَقَهُمُ ٱللَّهُ ٱفۡتِرَآءً عَلَى ٱللَّهِۚ قَدۡ ضَلُّواْ وَمَا كَانُواْ مُهۡتَدِينَ١٤٠﴾[الأنعام: ۱۴۰].
«هرآینه کسانی که فرزندان خود را» یعنی: دختران خود را «کشتند» با زنده به گور کردنشان «از روی سفاهت و نادانی» نه از روی حجت عقلی یا شرعی «زیانکار شدند» سفاهت: سبکمغزی، کمخردی و نادانی است. آری! آنان از روی جهل و کم خردی ندانستند که این خداوند أ است که روزی دهنده فرزندانشان است، نه خودشان «و» نیز زیانکار شدند کسانی که «آنچه را خداوند روزیشان داده بود، حرام کردند» از چهارپایانی که آنها را «بحیره» و «سائبه» مینامیدند «از روی افترا به خداوند» زیرا خدای سبحان هیچ چیز از این اشیا را حرام نکرده است «در حقیقت آنان گمراه شدند و راه یافته نبودند» بهسوی راه صواب در این حرام ساختنهای خویش.
از ابنعباس بروایت شدهاست که فرمود: «اگر دوست داری که از جهالت اعراب آگاه شوی پس آیات بعد از صدوسوم از سوره انعام: ﴿قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِينَ قَتَلُوٓاْ...﴾را بخوان».
﴿وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَنشَأَ جَنَّٰتٖ مَّعۡرُوشَٰتٖ وَغَيۡرَ مَعۡرُوشَٰتٖ وَٱلنَّخۡلَ وَٱلزَّرۡعَ مُخۡتَلِفًا أُكُلُهُۥ وَٱلزَّيۡتُونَ وَٱلرُّمَّانَ مُتَشَٰبِهٗا وَغَيۡرَ مُتَشَٰبِهٖۚ كُلُواْ مِن ثَمَرِهِۦٓ إِذَآ أَثۡمَرَ وَءَاتُواْ حَقَّهُۥ يَوۡمَ حَصَادِهِۦۖ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ١٤١﴾[الأنعام: ۱۴۱].
«و اوست کسیکه باغهای داربستدار» یعنی: برداشته شده بر ستونها «و بدون داربست را» یعنی: درختان فروگذاشته بر روی زمین را که بر ستونها برافراشته نیستند «پدید آورد» بهقولی: درختان داربستدار (معروشات)، درختانی است که بر روی زمین پهن میشود، مانند انگور و خربزه و خیار و غیره، یا به وسیله ستونها برپا میشود تا شاخهها بر آن فرو غلتد و درختان بدون داربست (غیرمعروشات)، درختانی است که بر ساق خود ایستاده باشد، مانند درخت خرما و سایر درختان ستوندار «و پدید آورد درختان خرما و زراعتی را که محصولات آن گوناگون است» یعنی: بر وبار و طعم و لذت و میوه آن و دانه یا گوشتی که از آن میخورند، گوناگون است. بدینسان خدای ﻷ با این گوناگونی طعمها و لذتهایی که برای نوع بشر آفریده است، مهربانیاش را بر بندگانش منت میگذارد «و پدید آورد زیتون و انار را که شبیه به یکدیگر و غیرشبیهاند» در رنگ و طعمخود. تفسیر این مفاهیم در آیه (٩٩) گذشت «بخورید از میوههای آن چون میوه داد» هرچند که آن میوه به پختگی نرسید «و حق آن را در روز بهرهبرداری از آن بدهید» به قولی: این آیه مبین فرضیت ادای زکات کشت و میوه است. به قولی دیگر: بر مالک واجب است تا در روز درویدن و چیدن کشت و میوه، بر مساکینی که بر سر چیدن محصول حاضرند، مقداری از آن؛ چون یک مشت، یا یک دسته و مانند آن بدهد و آنان را محروم نکند. امام ابوحنیفه /با تمسک به این آیه و عام بودن حدیث نبویای که بخاری آن را در این مورد از ابنعمر بروایت کردهاست، پرداخت زکات را در هرآنچه که از زمین میروید، چه مواد خوراکی باشد یا غیرآن ـ بجز هیزم و علف خشک و سبزیجات تازه و انجیر و شاخه خشک درخت خرما و نیبوریا (اقارون) و نیشکر ـ واجب دانسته است. آن حدیث شریف به روایت ابنعمر باین است: «در آنچه که آسمان آن را آب میدهد، عشر است و در آنچه که به وسیله شتر یا به وسیله دلو و چرخ آبکشآبیاری میشود، نصف عشر است».
اما رأی جمهور فقها بر این است که: زکات در کشت و میوه واجب نیست، مگر در آنچه که قابل بهرهبرداری غذایی و قابل ذخیرهکردن باشد. وقت وجوب زکات ـ بهقول راجح که همانا رأی ابوحنیفه /است ـ روز چیدن یا روز درو کردن است «ولی اسراف نکنید» یعنی: در خوردن یا در صدقه دادن «که او اسرافکاران را دوست ندارد» زیرا آنان حق را پایمال کرده و از حد در گذشتهاند.
ابنجریج در بیان سبب نزول میگوید: آیه ﴿وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ...﴾درباره ثابت بن قیس بن شماس نازل شد که خرمای نخلستان خود را چید و گفت: هیچکس امروز نزد من نمیآید مگر اینکه او را اطعام میکنم پس تا شامگاه مردم را با چنان دستو دلبازیای اطعام کرد که هیچ چیز برای خودش باقی نماند.
﴿وَمِنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ حَمُولَةٗ وَفَرۡشٗاۚ كُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ١٤٢﴾[الأنعام: ۱۴۲].
«و نیز پدید آورد از چهارپایان، حیوانات بارکش و حیوانات کرک و فرش دهنده را» یعنی: خداوند متعال برای شما از چهارپایان، اصناف هشتگانهای را پدید آورد که در آیه بعدی ذکر میکند، در حالیکه باربردارنده و فرشدهندهاند. حموله: حیوان باری، یعنی شتر است اما فرش: حیوانی است که مردم از مو و پشم وکرک آن برای خود فرش میسازند. بعضی گفتهاند: حموله؛ شتران بزرگسالاند وفرش: شتران خردسال که بر آنها بار حمل نمیشود «از آنچه الله» از این اشیاء «شما را روزی داده است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید» چنانکه مشرکان کردند؛ با تحریم آنچه که خداوند أ حرام نکرده و حلال ساختن آنچه که او حلال نگردانیده «هرآینه او برای شما دشمنی آشکار است» پس همیشه شیطان لعین را در امر دینتان متهم و محکوم بدانید.
﴿ثَمَٰنِيَةَ أَزۡوَٰجٖۖ مِّنَ ٱلضَّأۡنِ ٱثۡنَيۡنِ وَمِنَ ٱلۡمَعۡزِ ٱثۡنَيۡنِۗ قُلۡ ءَآلذَّكَرَيۡنِ حَرَّمَ أَمِ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ أَمَّا ٱشۡتَمَلَتۡ عَلَيۡهِ أَرۡحَامُ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۖ نَبُِّٔونِي بِعِلۡمٍ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٤٣﴾[الأنعام: ۱۴۳].
در بیان سبب نزول آمده است: مالک بن عوف و یارانش گفتند؛ آنچه در شکم این چهارپایان «بحیره» و «سائبه» است خاص مردان ماست، لذا فقط برای آنها حلال است و بر همسران ما حرام میباشد پس نازل گردید:
«آفرید» برای شما از چهارپایان بارکش و حیوانات دارای کرک و پشم «هشت جفت را» یعنی: هشت فرد را زیرا هریک از نر و ماده جفت آن دیگر است و به آن «زوجان» هم گفته میشود «از گوسفند دو قسم» نر و ماده. ضأن: گوسفندان دارای پشماند «و از بز دو قسم» نر و ماده. معز: برخلاف ضأن، گوسفند موداری است که گوشهای کوتاهی دارد «بگو» ای پیامبر ص«آیا خداوند این دو نر را یا این دو ماده را حرام کرده است«؟ مراد از دو نر: قوچ و بز نر و مراد از دو ماده: میش و بز ماده است «یا آنچه را که رحم آن دو ماده در بر گرفته است«؟ ایناستفهام؛ انکار و توبیخ بر مشرکان در امر تحریم این حیوانات است، یعنی: آیا رحم حیوان بیش از یک نر یا یک ماده را دربر میگیرد پس چرا بعضی از آن را حرام و بعضی را حلال میگردانید؟ اگر بهنظر شما ماده بودن حیوان سبب حرمتآن است، باید هر حیوان مادهای حرام باشد، و اگر نر بودن سبب حرمت آن است، باید هر حیوان نری حرام باشد، و اگر هر چیزی که رحم حیوان آن رابرمیدارد حرام باشد پس باید همه جنینها حرام باشند، نه فقط جنین حیوان ماده پس علت و قیاس شما همه فاسد است. «مرا از روی علم خبر دهید» یعنی: به علمی که مستند به خبر خبردهنده صادقی باشد لذا هرگاه دلیل عقلیای بر این تحریم ندارید پس نقلی صحیح از کتب الهی یا از شریعت ابراهیم و اسماعیل ـ علیهما السلام ـ و دلیلیاز کلام خداوند متعال بیاورید «اگر راستگو هستید» در اینکه خدای متعال آنها را حرام کرده است.
این آیه بیانگر جهل اعراب قبل از اسلام در مورد آن چیزهایی است که بر خود از چهارپایان تحریم میکردند. یعنی خدای ﻷ میفرماید: ما نه این چهارپایان و نه چیزی از نتاج آنها را بر شما حرام نساختهایم، بلکه همه آنها را برای بهرهبرداری بنیآدم آفریدهایم.
﴿وَمِنَ ٱلۡإِبِلِ ٱثۡنَيۡنِ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ ٱثۡنَيۡنِۗ قُلۡ ءَآلذَّكَرَيۡنِ حَرَّمَ أَمِ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ أَمَّا ٱشۡتَمَلَتۡ عَلَيۡهِ أَرۡحَامُ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۖ أَمۡ كُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ وَصَّىٰكُمُ ٱللَّهُ بِهَٰذَاۚ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا لِّيُضِلَّ ٱلنَّاسَ بِغَيۡرِ عِلۡمٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٤٤﴾[الأنعام: ۱۴۴].
«و همچنین از شتر دو قسم و از گاو دو قسم» یعنی: نر و ماده «آفرید. بگو» ای پیامبر ص«آیا نرهای آنها را حرام کردهاست یا مادههای آنها را، یا آنچه را که رحمهایآن دو ماده در بر گرفته است«؟ استفهام همچون آیه قبل انکاری و توبیخی است. پس حالا که دلیل عقلیای بر این تحریم ندارید، دلیل نقلیای بیاورید: «مگر وقتی که خداوند شما را به آن سفارش کرد، حاضر بودید»؟ یعنی: اگر دلیل مستند علمیای در دست ندارید؛ آیا در هنگامی که خداوند أ به این تحریم حکم کرد، حاضر و شاهد بودید که آنها را حرام میپندارید؟ نقل است که مالک بنعوف در اینهنگام سکوت کرد و چیزی نگفت. رسول خدا صفرمودند: بگو، چرا سخن نمیگویی؟ گفت: تو بگو، من حرفی برای گفتن ندارم، من میشنوم. لذا آن حضرت صدنباله آیه را خواندند: «پس چه کسی ستمکارتر است از آنکس که برخدا دروغ بندد تا مردم را بیهیچ علم و اطلاعی به گمراهی بکشاند»؟ یعنی: هیچکس از آن کس که بر خدا أ دروغ بندد و چیزی را حرام گرداند که باری تعالی آن را حرام نکرده، و باز آن را به دروغ و افترا به خدای سبحان نسبت دهد، ستمکارتر نیست چنانکه رهبران مشرکان چنین کردند «بیگمان خداوند قوم ستمپیشه را هدایت نمیکند» یعنی: کسانی را که علم وی برآن پیشیگرفته که بر کفر میمیرند، به سبب آنچه که از ستم مرتکب گردیدهاند.
این آیه بیانگر بزرگی گناه کسی است که چیزی از آفریدههای حق تعالی را بدون دلیل و سند صحیحی تحریم میکند.
﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِي مَآ أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَىٰ طَاعِمٖ يَطۡعَمُهُۥٓ إِلَّآ أَن يَكُونَ مَيۡتَةً أَوۡ دَمٗا مَّسۡفُوحًا أَوۡ لَحۡمَ خِنزِيرٖ فَإِنَّهُۥ رِجۡسٌ أَوۡ فِسۡقًا أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَيۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١٤٥﴾[الأنعام: ۱۴۵].
«بگو» ای پیامبر ص«در آنچه به من وحی شدهاست» تا ساعت نزول این آیه ـ زیرا بعد از نزول این آیه، چیزهایی حرام گردید ـ «هیچچیز بر خورندهای کهآن را میخورد حرام نمییابم» از خوردنیها و آشامیدنیها. یا معنی این است: درآنچه بر من از قرآن وحی شده است، هیچ چیز حرامی نمییابم زیرا وحی از طریق سنت چیزهایی را حرام گردانید. یا معنی این است: در آنچه بر من در مورد چهارپایان وحی شده است، هیچ چیز حرامی نمییابم «مگر آن که مردار باشد» مردار: عبارت از حیوان حلالگوشتی است که ذبح نشده باشد «یا خونریخته» یعنی: خون روان اما خون غیر ریخته؛ چون خونی که بعد از ذبح در عروق حیوان باقی میماند و خون کبد و طحال (جگر و سپرز) و آنچه از گوشت حیوان که در هنگام ذبح به خون آغشته شده، بخشوده و مباح است «یا گوشت خوک زیرا که این» یعنی: خوک «پلید است، یا آنچه که از روی فسق بههنگام ذبح نام غیرخدا بر آن برده شده باشد» یعنی: بهنام بتان ذبح شده باشد. که این کار به سبب فروروی مرتکب آن در فسق و نافرمانی، فسق نامیده شد. از ابنعباس، ابنعمر و عایشه ش روایت شدهاست که فرمودند: «جز آنچه که خدای سبحان در این آیه ذکر کرده، هیچ حرام دیگری وجود ندارد». آری! آیه: ﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِي مَآ أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا...﴾، بر انحصار محرمات در آنچه که ذکر شد، دلالت میکرد ـ اگر این آیه مکی نمیبود ـ اما چون این آیه مکی است، بعد از آن در مدینه منوره با نزول سوره «مائده» چهار چیز دیگر که عبارت از: (منخنقه، موقوذه، متردیه و نطیحه) است، نیز بر محرمات فوق اضافه شد. [۵٧]به علاوه اینها، تحریم هر درنده نیشدار، هر پرنده چنگال دار، خر اهلی و سگ نیز در سنت رسولاکرم صبهاثبات رسیده است. «پس کسیکه بدون سرکشی و زیاده خواهی ناچار» به خوردن این محرمات «گردد، قطعا پروردگار تو» بر شخص مضطر و ناچار چنانچه از محرمات یادشده تناول کرد «آمرزنده مهربان است» [۵۸].
از ابنعباس بروایت شده است که فرمود: «اهل جاهلیت چیزهایی را میخوردند و چیزهایی را پلید میدانستند و نمیخوردند پس خدای عزوجل پیامبرش را برانگیخت و کتابش را نازل کرد و حلال خود را حلال و حرام خود را حرام نمود لذا آنچه را که خداوند متعال حلال گردانیده، حلال است و آنچه را که حرام کرده، حرام است و آنچه که از آن سکوت کرده، بخشوده است. آنگاه این آیه کریمه را تلاوت نمود».
﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٖۖ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ وَٱلۡغَنَمِ حَرَّمۡنَا عَلَيۡهِمۡ شُحُومَهُمَآ إِلَّا مَا حَمَلَتۡ ظُهُورُهُمَآ أَوِ ٱلۡحَوَايَآ أَوۡ مَا ٱخۡتَلَطَ بِعَظۡمٖۚ ذَٰلِكَ جَزَيۡنَٰهُم بِبَغۡيِهِمۡۖ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ١٤٦﴾[الأنعام: ۱۴۶].
آنگاه خداوند متعال روشن میسازد که آنچه را در تورات بر یهودیان حرام کرده بود، محرماتی است که در این آیه ذکر میشود پس اهل جاهلیت از کجا و با چه استنادی چیزهای خاصی را بر خود تحریم کردند درحالی که تحریم آنها نه درتورات آمده است و نه در قرآن؟
«و بر یهود هر جانور ناخنداری را حرام ساختیم» از مجاهد روایت شده است که گفت: «مراد از جانور ناخندار: هر حیوانی است که انگشتان پای آن از هم شکافته نباشد زیرا حیواناتی که انگشتان آنها از هم شکافته است، بر یهودیان حلال بود. او اضافه میکند: چون انگشتان پای مرغ خانگی و گنجشک از هم شکافته است پس این پرندگان، بر یهودیان حلال بود و یهودیان از گوشت آنها میخوردند اما چون کف پای شتر، شترمرغ و غاز، دارای انگشتان شکافتهشده نیست، اینها و هر پرنده یا حیوان دیگری که دارای سپل (سم) بوده و انگشتان از هم شکافتهشدهای ندارند، بر آنان حرام بود». «و از گاو و گوسفند، پیه آن دو را بر آنان حرامکردیم» که عبارت از: پیه کلیهها و پیه رقیقی است که بر روی شکمبه آنها قراردارد. آنگاه حق تعالی پیه پشت و رودهها و استخوانها را از این تحریم استثنا کرده فرمود: «مگر آنچه بر پشت آن دو، یا بر رودههاست، یا آنچه به استخوان چسپیده است» در تمام مواضع بدن حیوان و از آن جمله دنبه وی زیرا دنبه به استخوان دم حیوان چسپیده است پس این سه نوع پیه و چربی، بر یهودیان حرام نیست «این» تحریم «را به سزای ستمکردنشان به آنان کیفر دادیم» یعنی: این اشیائی که بر یهودیان حرام گردید و در قرآن حرام اعلام نشده، اساسا از پاکیزههاست اما به مثابه کیفری بر ظلم و ستم و تجاوز یهودیان، بر آنان حرام گردانیده شد «و همانا ما راستگوییم» در خبری که پیرامون تحریم اشیای فوق بر یهودیان، به تو دادیم پس این پندارشان که یعقوب (اسرائیل) آنها را بر خود حرام کرده بود، اصلا درست نیست. یا معنی این است: ما در کیفری که به آنان دادیم، عادل هستیم.
﴿فَإِن كَذَّبُوكَ فَقُل رَّبُّكُمۡ ذُو رَحۡمَةٖ وَٰسِعَةٖ وَلَا يُرَدُّ بَأۡسُهُۥ عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ١٤٧﴾[الأنعام: ۱۴٧].
«پس اگر تو را دروغگو انگاشتند» یعنی: اگر یهودیان تو را در این اموری که به تو وحی نمودیم، دروغگو شمردند، یا: اگر مشرکانی که چهارپایان را به اقسام مختلف ذکر شده در آیات (۱۳٩ ـ ۱۳۸) تقسیم کردند و بعضی از آنها را حلال و بعضی را حرام پنداشتند، تو را دروغگو شمردند؛ «بگو: پروردگار شما صاحب رحمتی گسترده است» و از رحمت اوست حلم و بردباری او به شما و عدم شتابش به کیفردادنتان «ولی عقوبت او از گروه مجرمان بازگردانده نمیشود» زیرا اگر سزاوار عذاب شتابان و عاجل باشند، آن را بر آنها فرود میآورد پس دروغانگاران نباید به رحمت واسعه باری تعالی فریفته شده و از بیم عذابش آسودهخاطر باشند.
در این آیه ترغیب و ترهیب (بیم و امید) با هم پیوست گردانیده شده و این شیوه قرآن کریم در بسیاری از آیات آن است.
﴿سَيَقُولُ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَكۡنَا وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمۡنَا مِن شَيۡءٖۚ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ حَتَّىٰ ذَاقُواْ بَأۡسَنَاۗ قُلۡ هَلۡ عِندَكُم مِّنۡ عِلۡمٖ فَتُخۡرِجُوهُ لَنَآۖ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَخۡرُصُونَ١٤٨﴾[الأنعام: ۱۴۸].
«زود باشد که مشرکان» قریش و غیرآنان «بگویند» بر سبیل مناظره و شبهه پراکنی: «اگر خدا میخواست، نه ما و نه پدرانمان شرک نمیآوردیم و چیزی را» خودسرانه «تحریم نمیکردیم» هدف مشرکان از این سخن این است که آنچه انجام دادهاند، حق است و اگر حق نمیبود، باید خدای سبحان بهسوی پدرانشان پیامبرانی میفرستاد تا آنها را به فروگذاشتن شرک و ترک تحریم آنچه که او حرام نگردانیده و حلال نشمردن آنچه که او حرام گردانیده، دستور دهند پس هرگاه حق تعالی چنین نکرده، این بدان معنی است که او از این اعمالشان راضی بودهاست «پیشینیان آنان هم به همینگونه تکذیب کردند» یعنی: پیشینیانشان هم با استناد به همچو حجتهای بیاساسی، پیامبران خویش را تکذیب کردند «تا آن که عقوبت ما را چشیدند» و عذاب خویش را بر آنان فرود آوردیم. پس اگر حجت آنان درست میبود، خدای سبحان به آنان عذاب نمیچشانید «بگو: آیا نزد شما علمی هست تا آن را برای ما آشکار کنید» یعنی: آیا دلیلی بر این امر در دست دارید که خدای سبحان به شرک شما و نیز به حلالسازیها و حرامسازیهای شما راضی بوده است؟ قطعا چنین نیست پس بدانید که صرف وقوع فساد از سوی شما، به هیچوجه بر خشنودی خداوند متعال از شما دلالت نمیکند، چرا که مشیت باریتعالی در همه حال، عین رضای او نیست «شما جز از گمان پیروی نمیکنید» یعنی: حقیقت این است که شما جز از پندار و خیال و اعتقادات فاسد پیروی نمیکنید، پندارها و باورهایی که خواستگاهی جز جهل و نادانی و اشتباه ندارند «و شما جز دروغگو نیستید» یعنی: شما فقط دروغ و خیال بههم میبافید.
﴿قُلۡ فَلِلَّهِ ٱلۡحُجَّةُ ٱلۡبَٰلِغَةُۖ فَلَوۡ شَآءَ لَهَدَىٰكُمۡ أَجۡمَعِينَ١٤٩﴾[الأنعام: ۱۴٩].
«بگو» ای پیامبر ص«حجت رسا و روشن» که عذرهایشان در پیشگاه آن منقطع شده و شبههها، پندارها و توهماتشان در برابر آن هیچ میشود «از آن خداوند است» و مختص و ویژه اوست «پس اگر خدا میخواست» که همگی شمارا یکجا بدون تعلیم و ارشاد و اندیشه و استدلال، هدایت کند، «قطعا همه شما را هدایت میکرد» و چون فرشتگان شما را خلقتا همیشه مؤمن و مطاع میگردانید تا در حوزه انتخاب و اراده و تمییز دادن میان خیر و شر و حق و باطل، هیچ نقشینداشته باشید ولی از حکمت اوست که هدایت و گمراهی ـ هردو ـ را بر اسباب آنها معلق گردانید لذا در کسانی که شایستگی هدایت را دارند ـ به توفیق خویش ـ هدایت را آفرید و در کسانی که سزاوار گمراهی هستند ـ به عدل خویش ـ گمراهی را آفرید.
﴿قُلۡ هَلُمَّ شُهَدَآءَكُمُ ٱلَّذِينَ يَشۡهَدُونَ أَنَّ ٱللَّهَ حَرَّمَ هَٰذَاۖ فَإِن شَهِدُواْ فَلَا تَشۡهَدۡ مَعَهُمۡۚ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمۡ يَعۡدِلُونَ١٥٠﴾[الأنعام: ۱۵۰].
«بگو» ای پیامبر ص«گواهان خود را که گواهی میدهند به اینکه خدا اینها را» یعنی: این اشیای پنداری شما را «حرام کرده است بیاورید پس اگر هم شهادت دادند» بدون علم و اطلاع و فقط از روی گزافهگویی و تعصب «تو با آنان شهادت نده» یعنی: تو آنان را تصدیق نکن و به این گواهی دروغ آنان تسلیم نشو «و از هوسهای کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند، پیروی نکن» زیرا آنان سردمدار دروغ انگاران آیات ما بوده و به آخرت ناباوراند «و آنان با پروردگار خود همتا قرار میدهند» یعنی: برای او از مخلوقاتش ـ چون بتان ـ همتایانی قرار میدهند پس چگونه از کسانی پیروی میکنی که خردهایی اینچنین سست و بیبنیاد داشته و فقط از هوا و هوسشان پیروی میکنند؟.
آیه کریمه دلیل بر آن است که تکذیبکنندگان آیات الهی، پیرو هوا و هوس خویش هستند زیرا اگر از دلیل پیروی میکردند، باید آیات الهی را تصدیق مینمودند.
﴿قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمۡ عَلَيۡكُمۡۖ أَلَّا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗاۖ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُم مِّنۡ إِمۡلَٰقٖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُكُمۡ وَإِيَّاهُمۡۖ وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَۖ وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ١٥١﴾[الأنعام: ۱۵۱].
ابنمسعود سفرمود: هرکس میخواهد به وصیت مهر شده رسول خدا ص بنگرد، باید آیات «۱۵۳ـ۱۵۱» از سوره «انعام» را بخواند:
«بگو» ای پیامبر ص«بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کردهاست، برای شما بخوانم» این محرمات الهی عبارتاند از: «این که چیزی را با او شریک قرارندهید» یعنی: نخستین چیز از محرمات این است که: حق تعالی بر شما لازمگردانیده، یا شما را برای آن آفریده که چیزی را با او شریک قرار ندهید. «و به پدر و مادر احسان کنید» با امتثال امر و نهی آنها و این خود به معنای نهی از نافرمانی آنها نیز هست. «و فرزندان خود را از بیم املاق نکشید، ما شما و آنان را روزی میرسانیم» زیرا رزق بندگان بر عهده مولایشان است. بنابراین، سومین حرام؛ کشتن فرزندان است. املاق: فقر است. یادآور میشویم که اهل جاهلیت فرزندان خود را ـ اعم از ذکور و اناث ـ از بیم فقر و تنگدستی میکشتند و بهعلاوه درخصوص دختران، این رفتار ظالمانه را از بیم عار و ننگ نیز اعمال میکردند. «وبه فواحش» یعنی: گناهان «نزدیک نشوید» و از آن جمله است زنا و لواط «آنچه آشکار باشد از آن و آنچه پوشیده باشد» یعنی: چه آن کارهای زشت و ناشایست علنی باشد، چه پنهان. این چهارمین حرام است. «و هیچ نفسی را که خداوند کشتنش را حرام ساخته است، جز بهحق نکشید» کشتن نفس به قصاص، کشتن آن بهسبب ار تکاب زنا در حال احصان و کشتن آن بهسبب ارتداد، از حق است و این همان اسبابی است که شرع شریف در باب قتل مسلمان آنها را مشروع گردانیدهاست. چنانکه احادیث بسیاری بر آن ناطق است، از آن جمله روایت ابنمسعود ساز رسول خدا صاست که در حدیث شریف فرمودند: «ریختن خون شخص مسلمانی که بر یگانگی خداوند و رسالت من گواهی میدهد حلال نیست مگر به یکی از سه سبب: زنای مرد زن دار یا زن شوهردار، کشتن نفس به قصاصنفس و کشتن کسیکه دین خود را ترک کرده و از جماعت مسلمین بریده است».پس حرام پنجم کشتن نفس به ناحق است. «اینهاست که خدا شما را به آن سفارشکردهاست» یعنی: شما را به آنها امر کرده و رعایت آنها را بر شما فرض گردانیده است «باشد که شما بفهمید» امر و نهی خداوند متعال را.
﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡيَتِيمِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ أَشُدَّهُۥۚ وَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ لَا نُكَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۖ وَإِذَا قُلۡتُمۡ فَٱعۡدِلُواْ وَلَوۡ كَانَ ذَا قُرۡبَىٰۖ وَبِعَهۡدِ ٱللَّهِ أَوۡفُواْۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ١٥٢﴾[الأنعام: ۱۵۲].
«و به مال یتیم نزدیک نشوید» یعنی: به هیچوجه متعرض مال یتیم نشوید «مگربه» شیوه و «نحوهای که» آن شیوه «هرچه نیکوتر باشد» نسبت به غیر آن از شیوهها و آن شیوهای است که صلاح و نفع یتیم و رشد و نمو مال وی، در آن نهفته باشد «تا زمانی که به حد رشد» یعنی: کمال بلوغ و سن جوانی «خودبرسد» و آن زمانی است که یتیم در تصرفات مالی خویش، شیوهای استوار و بههنجار و راه و روش رشدیافتگان را دنبال کند، نه روش بیخردان و اسرافکاران را. پس ششمین حرام؛ خوردن مال یتیم است. «و پیمانه و ترازو را به قسط» یعنی: به عدالت تمام در دادوستد «بپیمایید» در هنگام خرید و فروش. پس هفتمین حرام؛ کاستن از پیمانه و وزن است.
«هیچکس را جز به قدر توانش تکلیف نمیکنیم» در تمام تکالیف شرعی و از آن جمله تکلیف پیمودن پیمانه و ترازو به شیوه عادلانهای که پرهیز از کاستن و افزودن در آن ممکن باشد «و چون سخن گویید» در داوری، یا شهادت، یاجرح، یا تعدیل [۵٩]«پس انصاف را رعایت کنید» و در سخن خویش جویای صواب باشید، لذا بهخاطر رعایت نزدیکی کسی، یا به انگیزه دوری کسی؛ روش متعصبانه و طرفدارانهای را در پیش نگیرید و هرگز به حساب حق و عدل، بهسوی دوستی ـ بهخاطر دوستیاش ـ متمایل نشوید و بر دشمنی ـ به صرف دخالتدادن انگیزه دشمنی خود با وی ـ اجحاف و ستم روا ندارید بلکه در میان مردم به عدل و داد رفتار کنید «هرچند» آن صاحب دعوی، که سخن به نفع یا علیه اوست «صاحب قرابت باشد» با شما. پس حرام هشتم؛ دروغگفتن و شهادت دادن به ناحق و نارواست.
«و به عهد الله وفا کنید» یعنی: هرگاه در نذر، یا سوگند، یا هر امر حق دیگری با خدا أ عهد بستید، به آن وفا کنید. همچنان کسیکه اسلام آورده است، درحقیقت با خدای ﻷ بر طاعت وی عهد بسته است بنابراین، تعبیر وفا به عهد خدای عزوجل، شامل عهد وی در اعتراف به ربوبیتش و عهد وی بر طاعتش در امر و نهیش نیز میشود. پس نهمین حرام عهدشکنی است. «اینها» که ذکر شد «خدا شما را به آن سفارش کردهاست» یعنی: با امری مؤکد و محکم، شما را به آنها فرمان داده است «باشد که پند گیرید» و از آنچه خدا أ شما را از آن نهی کرده، خود را باز دارید.
﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣﴾[الأنعام: ۱۵۳].
«و بدانید که این است راه راست و درست من» یعنی: راه رساننده به سرمنزل رضای من که همانا دین من است، همین راه است «پس» فرمان من به شما این است که «از آن پیروی کنید و از راههای دیگر پیروی نکنید» یعنی: از ادیان واندیشههایی که راههای متضاد و بینابینی را دنبال میکنند، پیروی نکنید «که این راهها شما را جدا میکنند» یعنی: دور میافگنند و منحرف میکنند «از راه الله» یعنی: از راه راست الله أ که همانا دین اسلام است. تعبیر (راههای دیگر) در آیه کریمه، مفهومی است عام که شامل یهودیت، نصرانیت، مجوسیت و سایرملل و نیز تمام شیوههای مبتنی بر بدعت و گمراهی و متکی بر هواها و اندیشههای انحراف انگیز و فساد آمیز میشود. پس دهمین حرام؛ پیروی از راه و روشهای غیرالهی است.
در حدیث شریف به روایت ابنمسعود سآمده است که فرمود: «رسول خدا صبا دست مبارک خود در زمین خطی کشیدند، سپس فرمودند: این راه راست و مستقیم خداست، آنگاه خطوطی از راست و چپ آن خط کشیدند وفرمودند: اینها راههای دیگر است و هیچ راهی از آنها نیست مگر اینکه بر آن شیطانی قرار دارد که بهسوی آن فرامیخواند. آنگاه آیه کریمه: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا...﴾را تلاوت کردند». «اینهاست که خدا شما را به آن سفارشکرده است، باشد که تقوا پیشه کنید» و از پیروی هوی و هوسها بپرهیزید.
از عبادهبن صامت سروایت شدهاست که رسولاکرم صدر حدیث شریف خطاب به اصحاب خود فرمودند: «کدام یک از شما بر مفاد این سه آیه با من بیعت میکند؟ سپس تلاوت نمودند: ﴿قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ...﴾تا از تلاوت هرسه آیه فارغ شدند... آنگاه فرمودند: هرکس به آنها وفا کند، پاداش وی بر خدا أ است و هرکس از آنها چیزی کم کند و خدای ﻷ او را در دنیا (بهمجازات) دریابد، این همان کیفر اوست و هرکس را که به آخرت بیندازد پس سروکارش با اوست که اگر خواهد، وی را بدان مورد مؤاخذه قرار میدهد و اگرخواهد، از وی درمیگذرد». پس اینها در مجموع، ده وصیت الهی برای انسان است.
ملاحظه میکنیم که حق تعالی آیه اول از این سه آیه را با ﴿لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ﴾، آیهدوم را با ﴿لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ﴾و آیه سوم را با ﴿لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ﴾بهپایان آورد، که مناسبت هریک از تعابیر در هریک از آیات روشن است زیرا اگر انسانها تعقل و تفکر کنند، به هوش میآیند و پند میگیرند و اگر پند گرفتند؛ از محرمات پرهیز کرده و به تقوی میگرایند پس هریک از آنها زمینهساز دیگری است.
﴿ثُمَّ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ تَمَامًا عَلَى ٱلَّذِيٓ أَحۡسَنَ وَتَفۡصِيلٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لَّعَلَّهُم بِلِقَآءِ رَبِّهِمۡ يُؤۡمِنُونَ١٥٤﴾[الأنعام: ۱۵۴].
«آنگاه به موسی کتاب آسمانی دادیم» تقدیر سخن چنین است: ای محمد! به مشرکان بگو؛ ما قبل از آن که قرآن را بر محمد صنازل کنیم، به موسی نیز کتابآسمانی دادیم بنابراین، توصیههایی که ذکرشد، درشریعتهای الهی دیگر نیزآمده است. پس روی سخن در مجموع با مشرکان است. ﴿تَمَامًا عَلَى ٱلَّذِيٓ أَحۡسَنَ﴾مفسران این جمله را به دو وجه معنی کردهاند:
۱- تورات را به شیوهای که نیکوترین و جامعترین شیوههاست، به اتمامرساندیم.
۲- به این منظور به موسی کتاب آسمانی دادیم تا نعمت را بر کسیکه با پایبندی به طاعت خدای ﻷ نیکی کردهاست ـ که خود موسی ÷است ـ به پایه اتمام برسانیم. «و برای اینکه همه چیز را بهروشنی بیان کنیم» یعنی: احکام همهچیز را «و» برای اینکه تورات «هدایت و رحمتی باشد تا آنان» یعنی: بنیاسرائیل «بهملاقات پروردگار خویش ایمان بیاورند» یعنی: رستاخیز و حساب و دیدار پروردگار ﻷ در محشر را باور کنند.
﴿وَهَٰذَا كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ مُبَارَكٞ فَٱتَّبِعُوهُ وَٱتَّقُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ١٥٥﴾[الأنعام: ۱۵۵].
«و این» قرآن کریم «کتابی مبارک است» یعنی: بسیار بابرکت است، به سبب آن که دربرگیرنده خیر و منفعت دینی و دنیوی است «که ما آن را نازل کردهایم پساز آن پیروی کنید» و پیروی از آن بر شما حتمی است «و پرهیزگاری کنید» از مخالفت با قرآن و تکذیب آنچه که در آن است «باشد که شما» اگر آن رابپذیرید و با آن مخالفت نورزید «مورد رحمت» خداوند متعال «قرار گیرید».
﴿أَن تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أُنزِلَ ٱلۡكِتَٰبُ عَلَىٰ طَآئِفَتَيۡنِ مِن قَبۡلِنَا وَإِن كُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمۡ لَغَٰفِلِينَ١٥٦﴾[الأنعام: ۱۵۶].
«تا نگویید» ای اعراب «که کتاب آسمانی» یعنی: تورات و انجیل «فقط بر دو طایفه پیش از ما نازل شدهاست» که یهود و نصاری هستند و بر ما کتابی نازل نشده «و بهتحقیق که ما از تلاوت آنان» یعنی: از تلاوت کتابهای آنان به زبانهایشان «بیخبر بودهایم» یعنی: نمیدانستیم که در آنها چه بوده است، چرا که زبانشان را نمیفهمیدهایم و مخاطب آن کتابها نبودهایم.
مراد؛ اثبات حجت بر مشرکان با فرودآوردن قرآن بر محمد صاست تا مشرکان در روز قیامت نگویند که: تورات و انجیل بر دو امت قبل از ما نازل گردیده بود و ما از مضامین آنها غافل بودیم.
﴿أَوۡ تَقُولُواْ لَوۡ أَنَّآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا ٱلۡكِتَٰبُ لَكُنَّآ أَهۡدَىٰ مِنۡهُمۡۚ فَقَدۡ جَآءَكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞۚ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَصَدَفَ عَنۡهَاۗ سَنَجۡزِي ٱلَّذِينَ يَصۡدِفُونَ عَنۡ ءَايَٰتِنَا سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ بِمَا كَانُواْ يَصۡدِفُونَ١٥٧﴾[الأنعام: ۱۵٧].
«یا بگویید که: اگر کتاب آسمانی بر ما نازل میشد» چنانکه بر دو طایفه پیش از مانازل شد «قطعا از آنان راهیافتهتر بودیم» زیرا ما اعراب؛ اذهانی بیدارتر، فهمی راسختر و حافظهای نیرومندتر داشتیم. بنابراین، چنین سخن و چنین معذرتی ازسوی شما با فرستادن محمد صو فرودآوردن قرآن بر وی، بهکلی ناوارد و مردود است «پس بهتحقیق که برای شما حجتی از جانب پروردگارتان آمده است» یعنی: ای گروه عرب! خداوند أ بر پیامبرتان کتابی روشن نازل کرده و این پیامبر از میان خود شماست پس به عذرهای باطل و بهانههای مردود و ناوارد توسل نجویید «و هدایت و رحمتی است» این کتاب الهی برای بندگانی که پیرو آنند «پس ستمکارتر از آنکس که آیات خدا را» که رحمت و هدایتی برای مردماند «دروغ پندارد و از آنها اعراض کند» و با رویگردانی از آنها گمراه شود «کیست؟ بهزودی کسانی را که از آیات ما روی میگردانند، بهسبب اعراضشان، به عذابی سخت مجازات خواهیم کرد».
﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَوۡ يَأۡتِيَ رَبُّكَ أَوۡ يَأۡتِيَ بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَۗ يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ كَسَبَتۡ فِيٓ إِيمَٰنِهَا خَيۡرٗاۗ قُلِ ٱنتَظِرُوٓاْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ١٥٨﴾[الأنعام: ۱۵۸].
«آیا جز این انتظار دارند» یعنی: ما حجت را بر وحدانیت و ثبوت رسالت پیامبر خویش برپاداشته و باورهای نادرستشان را ابطال کردهایم لذا بعد از این، جز این انتظاری ندارند؛ «که فرشتگان بهسویشان بیایند» یعنی: فرشتگان مرگ برای قبض ارواحشان بیایند «یا پروردگار تو بیاید» در روز قیامت برای داوری نهایی میانشان «یا بعضی از نشانههای پروردگار تو بیاید» یعنی: نشانهها و علائمی که بر فرارسیدن قیامت دلالت میکند «روزی که بعضی از نشانههای پروردگار تو بیاید» یعنی: همان نشانههایی که آنان پیشنهاد کردهاند و عبارت از نشانههایی است که آنان را به ایمان آوردن مجبور میکند؛ چون طلوع خورشید از مغرب و خروج «دابه الارض» که با آنها سخن میگوید؛ در آن روز: «نفعی نمیبخشد هیچ کسی را ایمانآوردن آن» بهسبب اینکه در آن روز تکلیف ایمان آوردن برداشته میشود زیرا آنروز، روزی است که همگان حق را به رأیالعین میبینند و همه باالاجبار به آن ایمان میآورند بنابراین، ایمان آوردن در آن به کسی سودی نمیرساند، چرا «که ایمان نیاورده بود پیش ازاین» یعنی: پیش از آمدن بعضی از آن نشانهها «یا در ایمان آوردن خود خیری بهدست نیاورده بود» با عمل صالحی که تقدیم کرده باشد. یعنی: در آن روز که بعضی از نشانههای پروردگارت بیاید، از هیچکس عمل صالحی پذیرفته نمیشود؛ در صورتی که قبلا به آن عمل صالح عامل نبوده باشدبنابراین، هرکس پیش از آمدن نشانههای قیامت، فقط ایمان آورده اما در ایمان خویش هیچ عمل شایستهای نکردهباشد، یا عمل شایستهای کرده ولی ایمان نیاورده باشد؛ بیگمان این ایمان یا این عمل نیک، به حال وی هیچ سودی ندارد «بگو: انتظار بکشید» یکی از سهچیز یاد شده در اول آیه را، «ما نیز منتظریم» برای شما یکی از آنها را.
در حدیث شریف آمده است: «قیامت برپا نمیشود تا آن که خورشید از غروبگاه خود طلوع نکند پس چون خورشید از غروبگاه خود طلوع کرد و همه مردم آن را دیدند، در آن هنگام همگی آنها ایمان میآورند اما این ایمان آوردنشان در وقتی است که برای هیچ کسی ایمان آوردن آن سودی نمیبخشد...».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ١٥٩﴾[الأنعام: ۱۵٩].
«به تحقیق کسانی که دین خود را پراکنده ساختند» یعنی: دین خود را تکه تکه کرده، برخی از آن را گرفتند و برخی را وانهادند. مراد: یهود، نصاری و مشرکاناند که بعضی از آنها بتان را پرستیدند و بعضی فرشتگان را، همچنان مراد همه کسانی هستند که در دین خدا أ بدعت نهاده و اموری را بهمیان میآورند که خدای ﻷ بدانها فرمان نداده است «و فرقهفرقه شدند» یعنی: گروهگروه وحزبحزب شدند. پس این معنی بر هر امتی صادق است که اساس کارشان در امر دین بر وحدت و اجتماع و یگانگی استوار بوده، سپس هر گروهی از آنان، رأی نادرست شخصی از سرکردگان خود را پیروی کرده و در نتیجه، از آنها فرقهها وگروههای مختلفی پدید آمدهاست «تو هیچگونه مسؤول آنان نیستی» یعنی: تو از بدعتها و تفرقه سازیهای آنان، بیزار و پاک و مبرا هستی و بر تو فقط هشدار دادن وبیم دادن است و بس. عمر سروایت کرده است که رسول خدا صدر حدیث شریف به عایشه صدیقه لفرمودند: «کسانی که دین خود را پراکنده ساخته و فرقهفرقه شدند، آنها اصحاب بدعتها و اصحاب هواها و اصحاب گمراهی از اینامت هستند، ای عائشه! بدانکه برای هر صاحب گناهی توبهای است، بجز صاحبان بدعتها و هواها که برایشان توبهای نیست، من از آنان بیزارم و آنان نیز از ما بیزارند». «جز این نیست کهکارشان فقط با خداوند است» پس اوست که به آنچه مقتضای مشیت وی است، مجازاتشان میکند «آنگاه» در روز قیامت «آنان را از حقیقت آنچه میکردند» از اعمالی که مخالف با شریعت و تکالیف و واجبات معینه وی بر آنان بود «آگاه میسازد» و حقیقت اعمالشان را به آنان خبر میدهد.
﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَلَا يُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ١٦٠﴾[الأنعام: ۱۶۰].
«هر کس کار نیکی بیاورد، دهچندان آن پاداش دارد» این همان پاداشی است که خدای منان آن را بر خود لازم گردانیده. و گاهی بر دهچندان نیز میافزاید، همانند دانهای که هفت خوشه میرویاند و در هر خوشه صد دانه است. حتی روایاتی آمده است که بر اساس مفاد آن، انجامدهنده بعضی از اعمال نیک، پاداشی بیحساب دریافت میکند بهطوری که نمیتوان آن را به حدومرزی معین محدود کرد «و هرکس کار بدی بیاورد» از کارهای ناشایست «پس جز مانند آن جزا داده نمیشود» بیآن که بر آن افزوده شود. پس کیفر کار بد، بدیای همانند آن است در سبکی و سنگینی خود. مثلا کیفر شرک، جاودانگی در آتش است و کیفر گناهی که یک مسلمان انجام میدهد، سزایی همانند آن است. البته این درصورتی است که مرتکب معصیت توبه نکند اما چنانچه توبه کرد، یا ثوابهایش بر گناهانش غلبه کرد، یا خدای منان او را به رحمت خود درپوشانید و با آمرزشخویش بر او بخشید پس در همه این صورتها، بر وی مجازاتی نیست. گفتنی استکه حد و کیفر عقوبات در دنیا نیز مشخص ساخته شدهاست.
در حدیث شریف به روایت ابنعباس ساز رسول خدا صآمده است که فرمودند: «بیگمان پروردگارتان رحیم است پس هرکس قصد کار نیکی کند ولی آن را انجام ندهد، برایش یک حسنه نوشته میشود اما اگر آن را انجام داد، از ده تا هفتصد حسنه تا مراتب بسیار بیشتر از آن، برای او نوشته میشود و هرکس قصد انجام کار بدی را بکند اما آن را بهعمل نیاورد، برای او یک بدی نوشته میشود، یا هم خدای ﻷ آن بدی را از کارنامه وی محو میکند...» «و بر آنان» یعنی: بر کسانی که کار نیک یا بدی در آخرت میآورند «ستم نخواهدشد» با کاستن از ثواب حسنات نیکوکاران، یا افزودن بر کیفر بدکاران.
﴿قُلۡ إِنَّنِي هَدَىٰنِي رَبِّيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ دِينٗا قِيَمٗا مِّلَّةَ إِبۡرَٰهِيمَ حَنِيفٗاۚ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٦١﴾[الأنعام: ۱۶۱].
«بگو» ای پیامبر ص«هرآینه پروردگارم مرا بهسوی راه راست هدایت کرده است» این راه راست؛ «دینی است استوار» و پایدار، که در آن هیچ کجیای نیست، این راه و روش استوار؛ «آیین ابراهیم حنیف است» حنیف: یعنی: حقگرا «و او از مشرکان نبود». در حدیث شریف آمده است که چون رسولاکرم صشب رابه صبح میآوردند، میفرمودند: «اصبحنا علی مله الاسلام وکلمه الاخلاص ودین نبینا محمد ومله ابراهیم حنیفا وما کان من الـمشرکـیـن». «بر آیین اسلام و کلمه اخلاصو دین پیامبرمان حضرت محمدص و ملت حقگرای ابراهیم که از مشرکان نبود، صبح کردیم».
﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢﴾[الأنعام: ۱۶۲].
«بگو» ای پیامبر ص«درحقیقت نماز من» مراد از نماز: تمام انواع نمازهاست «و نسک من» نسک: جمع نسیکه، بهمعنای ذبیحه است. یعنی: قربانی من. بعضی گفتهاند: نسک بهمعنی عبادت است، یعنی: عبادات من «و زندگانی و مرگ من» یعنی: آنچه را که از اعمال خیر در زندگانیام انجام میدهم، یا اعمال خیری که ثواب آنها پس از مرگم به من میرسد؛ چون وصیتکردن به صدقات و انواع دیگر از اموری که خیر جاری است و مایه تقرب بهسوی خدا أ است. بعضیگفتهاند: مراد؛ خود زندگانی و مرگ است. آری! اینها همه «برای خدا، پروردگار جهانیان است» یعنی: خاص و خالص برای اوست.
﴿لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ١٦٣﴾[الأنعام: ۱۶۳].
«او را هیچ شریکی نیست» یعنی: هیچ چیز را با او در نماز و نیایش و زندگانی و مرگم شریک نمیآورم «و به همین راه و روش فرمان یافتهام» از سوی پروردگارم «و من نخستین مسلمانانم» یعنی: نخستین مسلمان امت خویش هستم زیرا اسلام هر پیامبری بر اسلام امتش مقدم است. در حدیث شریف به روایت علی سآمدهاست که رسول خدا صچون نماز را شروع میکردند، چنین میگفتند: «وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض تا ـ و انا اول المسلمین». که شافعیها با استدلال به همین روایت، بعد از تکبیر افتتاح این آیه را میخوانند و حنفیها: (سبحانكاللهم...) را میخوانند ولی مالکیها بعد از تکبیر هیچ چیز دیگر نخوانده و رأسا به قرائت فاتحه آغاز میکنند.
﴿قُلۡ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِي رَبّٗا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيۡءٖۚ وَلَا تَكۡسِبُ كُلُّ نَفۡسٍ إِلَّا عَلَيۡهَاۚ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُم مَّرۡجِعُكُمۡ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ١٦٤﴾[الأنعام: ۱۶۴].
«بگو» ای پیامبر ص«آیا غیر از الله پروردگاری بجویم» یعنی: چگونه جز الله أ پروردگاری دیگر جسته و پرستش الله أ را رها کنم؟ یا چگونه برای الله أ شریکی قرارداده و آن دو را باهم پرستش کنم؟ «و» حال آن که «اوست پروردگار همهچیز» پس آنچه که مرا به عبادتش فرامیخوانید، پرورده او و مخلوقی همانند من است و بر رساندن نفع یا ضرری قادر نیست پس چگونه جز حق تعالی پروردگاری دیگر بجویم؟ «و هیچکس جز بر زیان خود گناهی انجام نمیدهد» یعنی: هیچکس قادر نیست که گناهی به زیان غیر خود انجام دهد پس اگر گناهی انجامدهد، این گناه به زیان خود اوست «و هیچ باربرداری، بار گناه دیگری را برنمیدارد» بنابراین، هیچ انسان پاک و بیگناهی، گناه شخص ناپاک و گنهکاری را برنمیدارد و به گناه او مؤاخذه نمیشود «سپس بازگشتتان بهسوی پروردگارتان است، آنگاه شما را از حقیقت آنچه در آن اختلاف داشتید» در امر ادیانی که در آنها متفرق گشته بودید «آگاه میسازد» و تفرقهسازان را به کیفر میرساند.
در این آیه، روش اهل جاهلیت که با گناه یک شخص، کسی از نزدیکانش را، یا با گناه عضوی از یک قبیله، عضو دیگری از آن قبیله را مورد مؤاخذه قرار میدادند، مردود اعلام شده است. یادآورمیشویم که فرموده حق تعالی در آیه (۲۵) از سوره «نحل»: ﴿لِيَحۡمِلُوٓاْ أَوۡزَارَهُمۡ...﴾[النحل: ۲۵]. : (تا روز قیامت، بار گناهان خود را تمام بردارند و نیز بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه میکنند. آگاه باشید؛ چه بدباری را میکشند)!، بدین معنی است که: شخص گمراهگر، بخشی از بار گناه گمراهی پیروانش را نیز در روز قیامت بر دوش میکشد، بیآن که از گناه آن شخص گمراه چیزی کم شود.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي جَعَلَكُمۡ خَلَٰٓئِفَ ٱلۡأَرۡضِ وَرَفَعَ بَعۡضَكُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّيَبۡلُوَكُمۡ فِي مَآ ءَاتَىٰكُمۡۗ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ ٱلۡعِقَابِ وَإِنَّهُۥ لَغَفُورٞ رَّحِيمُۢ١٦٥﴾[الأنعام: ۱۶۵].
«و اوست کسیکه شما را در زمین جانشین یکدیگر قرار داد» یعنی: شما را در عمران و آبادانی زمین، خلیفه و جانشین یکدیگر گردانید. بعضی گفتهاند: مراد این است که نوع انسان در زمین، خلیفه خداوند أ است «و برخی از شما را بربرخیدیگر به درجاتی برتری داد» در خلقت و رزق و نیرومندی و فضل و علم و او در این کار حکمتهایی دارد «تا شما را در آنچه به شما داده است» از این نعمتها «بیازماید» که چگونه این نعمتها را شکر میگزارید و غنی با فقیر، شریف با وضیع و حاکم با محکوم چگونه رفتار میکند؟! «همانا پروردگار تو زودکیفر است» و هرچند این کیفر در آخرت میباشد، لیکن هر امر آمدنیای نزدیک است «و هماو آمرزنده مهربان است» یعنی: حق تعالی بر کسانی که به او و پیامبران و کتابهایش ایمان آورند و آنچه را که از هدایت نازل کرده، پیروی کنند و شکرگزارش باشند، بسیار آمرزنده و بسیار مهربان است.
ملاحظه میکنیم که خدای منان بر حقیقت آمرزگاری و مهربانی خود نسبت به سرعت در کیفرش، بیشتر تأکید میگذارد و این خود میرساند که رحمت حق تعالی از خشمش وسیعتر و بزرگتر است چنانکه رسول خدا صدر حدیث شریففرمودهاند: «آنگاه که خداوند أ خلقش را آفرید، در کتابی که نزد وی بر فراز عرش قرار داشت، چنین نوشت: بیگمان رحمت من بر خشمم غلبه کرده است». همچنین در حدیث شریف به روایت ابوهریره سآمده است که رسول خدا صفرمودند: «خدای ﻷ رحمت را صد بخش گردانید، نودونه بخش از آن را در نزد خویش نگهداشت و فقط یک بخش از آن را به زمین فرود آورد پس از همین یک بخش است که خلایق در میان یکدیگر به مهر و مرحمت میپردازند تا بدانجا که حیوان سُم خود را از بچهاش دور نگه میدارد، از بیم آن که سُمش به وی اصابت کند و به او آسیبی برسد».
مکی است و دارای (۲۰۶) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره بهسبب آمدن اسم اعراف در آن ـ که داستانش خواهد آمد ـ «اعراف» نامیده شد.
سوره اعراف ـ بجز هشت آیه از آن ـ مکی است، که آیات مکی از این فرموده خداوند متعال: ﴿وَسَۡٔلۡهُمۡ عَنِ ٱلۡقَرۡيَةِ...﴾[ الأعراف۱۶۳] شروع و تا آیه: ﴿وَإِذۡ نَتَقۡنَا ٱلۡجَبَلَ فَوۡقَهُمۡ كَأَنَّهُۥ ظُلَّةٞ﴾[الأعراف:۱٧۱]. ادامه دارد.
موضوع این سوره مبارکه، بیان اصول عقیده و تفصیل داستانهای انبیا ‡ است.
﴿الٓمٓصٓ١﴾[الأعراف: ۱].
«الف. لام. میم. ص» از حروف مقطعه است و خداوند أ به مرادش از آوردن این حروف داناتر میباشد. گفتنی است که سخن در باره حروف مقطعه در آغاز سوره «بقره» نیز گذشت.
﴿كِتَٰبٌ أُنزِلَ إِلَيۡكَ فَلَا يَكُن فِي صَدۡرِكَ حَرَجٞ مِّنۡهُ لِتُنذِرَ بِهِۦ وَذِكۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِينَ٢﴾[الأعراف: ۲].
«کتابی است» یعنی: این قرآن کتابی است «که بهسوی تو فرو فرستاده شده پس نباید در سینهات از ناحیه آن هیچ تنگیای باشد» یعنی: ای محمد ص! از بیم آن که مردم تو را در ابلاغ این کتاب تکذیب کرده و به تو آزار و اذیتی برسانند، هیچ تنگدل مباش زیرا خدای ﻷ خود نگهبان و یاور توست. همچنان از این امرتنگدل مباش که به قرآن ایمان نیاورده و به دعوت تو لبیک نگفتهاند زیرا وظیفهتو فقط بلاغ است و بس. به قولی دیگر؛ مراد این است: نباید در این امر که قرآن کتاب حق تعالی است و آن را برای دعوت بندگان خویش بهسوی دین حق بر تو نازل کرده، در سینهات هیچ تردید و ابهامی وجود داشته باشد. «تا به وسیله آن هشدار دهی» یعنی: قرآن برتو فرود آورده شد تا به وسیله آن مردم را بیم و هشدار دهی «و برای مؤمنان پندآموزی باشد» زیرا کتاب خدا أ مردم را گاهبهگاه بهیاد پروردگارشان افگنده و ایشان را به آنچه که شایسته طاعت وی است، رهنمون میشود پس این کتاب، در واقع از طریق پیامبر اکرم صبهسوی مردم فرستاده شدهاست.
﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۗ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ٣﴾[الأعراف: ۳].
«آنچه را از جانب پروردگارتان بهسوی شما فرود آورده شده، پیروی کنید» که همانا قرآن عظیم و سنت نبی کریم صاست زیرا سنت، مبین و مفسر قرآن میباشد چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ﴾[الحشر: ٧].: «و آنچه را که پیامبر بهشما داده، بگیرید و از آنچه شما را بازداشته، بازایستید». «و بجز او از دوستان دیگر پیروی نکنید» این جمله دو وجه دارد:
۱- غیر خدا أ را معبود خویش نگیرید و آنها را شرکای خدای یگانه قرار ندهید.
۲- بجای کتاب خداوند أ از دوستانی پیروی نکنید که دین خویش را از آنان تقلید کردهاید چنانکه اهل جاهلیت با اطاعت از رؤسای خود در حلال و حرام، چنین میکردند.
«چه اندک پند میگیرید!» یعنی: بشر از آن رو به حقیقت امر ایمان کم توجه کرده و این حق بدیهی را فراموش میکند، یا از برابر آن به نادانی میگذرد، که دین خدای ﻷ را فروگذاشته و از مراجع و معبودان دیگر پیروی میکند.
﴿وَكَم مِّن قَرۡيَةٍ أَهۡلَكۡنَٰهَا فَجَآءَهَا بَأۡسُنَا بَيَٰتًا أَوۡ هُمۡ قَآئِلُونَ٤﴾[الأعراف: ۴].
«و چه بسیار شهرها که هلاکشان کردیم» یعنی: بسیاری از مردم شهرهای تکذیبکننده حق را بهسبب مخالفتشان با پیامبرانشان نابود کردیم «پس، شبانگاه عذاب ما به سوی آنان آمد» درحالی که به خواب آرمیده بودند «یا بههنگامی که در قیلوله بودند» قیلوله: خواب نیمروز است. بعضی گفتهاند: قیلوله، استراحت در نیمروز بهسبب شدت گرماست، چه با خواب همراه باشد چه نباشد. خدای سبحان این دو وقت را مخصوصا برای فرودآوردن عذاب مقرر کرد زیرا این دو وقت، اوقات آرامش و استراحت است لذا فرود آمدن عذاب در آنها سختتر و وحشتناکتر میباشد. نسفی میگوید: «قوم لوط ÷شبانگاه به وقتسحر و قوم شعیب ÷به وقت قیلوله نابود ساخته شدند».
﴿فَمَا كَانَ دَعۡوَىٰهُمۡ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَآ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ٥﴾[الأعراف: ۵].
«و هنگامی که عذاب ما بر آنان آمد، سخنشان جز این نبود که گفتند: بهراستی که ما ستمکار بودیم» یعنی: دعای آنان به بارگاه پروردگارشان در هنگام فرودآمدن عذاب، جز اعترافشان به ظلم بر خویشتن، چیز دیگری نبود اما این اعتراف بعد از وقت، هیچ سودی بهحالشان نداشت.
﴿فَلَنَسَۡٔلَنَّ ٱلَّذِينَ أُرۡسِلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَنَسَۡٔلَنَّ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٦﴾[الأعراف: ۶].
«پس، قطعا از کسانی که پیامبران بهسوی آنان فرستاده شدهاند» یعنی: از امتهای گذشته «خواهیم پرسید» از اینکه به دعوت پیامبرانشان چه پاسخی دادهاند «وقطعا از خود فرستادگان نیز خواهیم پرسید» یعنی: از پیامبرانی که آنان را برانگیختهایم نیز خواهیم پرسید که امتهایشان به دعوتشان چه پاسخی دادهاند، چهکسی از آنان اطاعت کرده و چهکسی عصیان ورزیده است.
ابنعباس سدر تفسیر آن میگوید: «از پیامبران در مورد آنچه که ابلاغ کردهاند، خواهیم پرسید و این پرسشها بهخاطر آن است که این حقیقت بر همگان هویدا گردد که ما بر مردم شهرهای نابود شده ستم نکردیم، هنگامی که نابودشان ساختیم بلکه آنان خود با تکذیب پیامبران ‡ بر خویشتن ستمگر بودهاند». در حدیث شریف آمده است: «همه شما راعی هستید و همه از رعیت خویش مورد پرسش قرار میگیرید پس امام (زمامدار) از رعیت خویش، مرد ازخانواده خویش، زن از خانه شوهر خویش و برده از مال مولای خویش مورد سؤال قرار میگیرند».
﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيۡهِم بِعِلۡمٖۖ وَمَا كُنَّا غَآئِبِينَ٧﴾[الأعراف: ٧].
«همانا از روی علم به آنان بیان خواهیم کرد» یعنی: آنچه را که در میانشان به هنگام دعوت پیامبران ‡ روی دادهاست، به آنان گزارش خواهیم داد درحالی که به حقیقت آن رخدادها و به احوال آشکار و نهانشان در نحوه پاسخگویی بهپیامبرانشان دانا هستیم «و ما غایب نبودهایم» از آنان و احوالشان تا چیزی از آنچه که در میانشان روی داده است، بر ما پنهان باشد.
این خود دلیل بر آن است که پرسش حق تعالی از آنان، بهخاطر کسب آگاهی از اخبار مجهولی نیست بلکه برای آگاه کردنشان از رویدادهایی است که در میانشان واقع شده است.
﴿وَٱلۡوَزۡنُ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّۚ فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٨﴾[الأعراف: ۸].
«و در آن روز وزن حق است» یعنی: اعمال بندگان در روز قیامت به وسیله میزان (ترازو)، به شیوه عادلانه و بی ذرهای ستم و اجحاف، به وزن حقیقی سنجیده میشود. و هرچند که اعمال اعراضاند و در حقیقت امر، جرم و جسامتی ندارند ولی ـ چنانکه از ابنعباس سروایت شدهاست ـ حق تعالی در روز قیامت آنها را به اجسام تبدیل میکند «پس هرکس که کفه اعمال او» یعنی: کفه اعمال نیک وزنشده او «سنگین باشد، ایشان خود رستگارانند».
جمهور علما برآنند که نامههای اعمال در روز قیامت با ترازویی که دارای زبانه و دو پله است و زن میشود تا خلایق بهسوی آن بنگرند و درنتیجه، عدل الهیآشکار و راه عذر بر معذرتخواهان مسدود شود چنانکه زبانها و اندامهایشان نیز بر اعمالشان گواهی میدهند. بسیاری از علما برآنند که وزن اعمال مخصوص مؤمنان است و اعمال کفار؛ هرچه باشد نابود میشود.
﴿وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُم بِمَا كَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يَظۡلِمُونَ٩﴾[الأعراف: ٩].
«و هرکس کفه اعمال» نیک «او سبک باشد» و کفه بدیها و گناهانش برتری و سنگینی یابد «پس آن گروه، آنانند که به خود زیان زدهاند، بهسبب آن که به آیات ما ستم میکردند» یعنی: با آیات ما برخلاف شیوهای که سزاوار آن بود، تعامل میکردند زیرا سزاوار آیات ما این بود که مورد تعظیم و احترام قرار گیرند، نه اینکه با تکذیب و انکار روبرو شوند. ظلم: نهادن یک چیز در غیر جایگاه آن است.
﴿وَلَقَدۡ مَكَّنَّٰكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلۡنَا لَكُمۡ فِيهَا مَعَٰيِشَۗ قَلِيلٗا مَّا تَشۡكُرُونَ١٠﴾[الأعراف: ۱۰].
«و همانا شما را در زمین استقرار دادیم» یعنی: برای شما در آن، جای بودوباش قرار دادیم، یا شما را بر تصرف در زمین توانا گردانیدیم «و برای شما در آن وسایل معیشت نهادیم» از خوردنیها و نوشیدنیها و غیره «اما چه کم سپاسگزاری میکنید» شکرگزاریتان در برابر این نعمتها چه اندک است!.
﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَٰكُمۡ ثُمَّ صَوَّرۡنَٰكُمۡ ثُمَّ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ لَمۡ يَكُن مِّنَ ٱلسَّٰجِدِينَ١١﴾[الأعراف: ۱۱].
«و بهتحقیق که شما را آفریدیم» یعنی: آدم ÷را از خاک آفریدیم «باز به صورتگری شما پرداختیم» یعنی: آدم ÷و به تبع آن همه شما را صورت بخشیدیم. یا معنی این است: ما اولا ارواح را آفریده و سپس کالبدها را در آنها صورت و سامان بخشیدیم. یا معنی این است: شما را در پشتهای مردان آفریده و در رحمهای زنان صورتنگاری کردیم «آنگاه به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید» به سجده تحیت و شادباش «پس سجده کردند» فرمان ما را اجابت کردند و بیدرنگ سجده نمودند «مگر ابلیس که از سجدهکنندگان نبود» و به انگیزه تکبر ازسجدهکردن برای آدم ÷ابا ورزید.
﴿قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسۡجُدَ إِذۡ أَمَرۡتُكَۖ قَالَ أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِي مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِينٖ١٢﴾[الأعراف: ۱۲].
«فرمود» خداوند متعال به ابلیس «چون تو را به سجده امر کردم، چه چیز تو را از اینکه سجده کنی بازداشت«؟ طرح این سؤال به منظور برپاداشتن حجت علیه ابلیس و نمایاندن کفر و کبر و عناد و افتخار او به اصل خویش و برای کوبیدن وتوبیخ وی است، وگرنه خدای سبحان به علت سرپیچی ابلیس از اطاعت فرمانش داناست و به طرح این پرسش نیازی ندارد «گفت» ابلیس در پاسخ خداوند متعال «برای اینکه من از او بهترم» لذا به پندار ابلیس، عامل بازدارندهاش از سجده برای آدم؛ باورش به برتری بر آدم و عیب پنداشتن این امر بود که کسی به پایه ویبرای کسی بهپایه آدم ÷سجده کند «مرا از آتشی آفریدهای و او را از گل» ابلیس براین باور بود که عنصر آتش از عنصر گل بهتر است، به دلیل اینکه عنصر آتش نورانی و عنصر گل ظلمانی است درحالی که این قیاس ابلیس، قیاسی باطل واشتباهی آشکار از سوی آن ملعون بود زیرا از شأن خاک و گل، سنگینی و وقار وبردباری و پایداری است چنانکه گل محل رویش سبزه و رشد و بالندگی و اصلاح نیز هست درحالی که از شأن آتش، سوزندان و شتاب و سبکی است چنانکه آتش وسیله عذاب نیز میباشد درحالی که خاک چنین نیست، به همین دلیل بود که عنصر سازنده ابلیس او را تباه ساخت درحالیکه عنصر سازنده آدم، او را به ساحل توبه و انابت و انقیاد و نهایتا مغفرت و نجات کشانید.
﴿قَالَ فَٱهۡبِطۡ مِنۡهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَٱخۡرُجۡ إِنَّكَ مِنَ ٱلصَّٰغِرِينَ١٣﴾[الأعراف: ۱۳].
«فرمود» خداوند أ به ابلیس «پس از آن فروشو» یعنی: اکنون که تکبر ورزیدهای، از آسمان فرودآی زیرا آسمان جایگاه فرمانبردارانی چون فرشتگان است که خدای ﻷ را در فرمان وی سرکشی نمیکنند، از این مقام بهسوی زمینی فرو شو که مقر عاصیان و مطیعان هردوست «پس تو را نرسد که در آن تکبر نمایی» زیرا آسمان برای متکبرانی چون تو که از فرمان پروردگار خویش سربرمیتابند، جایگاهی مناسب و آماده نیست «پس بیرون شو» یعنی: از بهشت «هرآینه تو از خوارشدگانی» تو به کیفر استکبار و گردنکشیات، نزد خدای سبحان و بندگان نیکوکارش، از اهل خواری و ذلت و حقارت هستی و هرکسی که ردای استکبار را بر دوش افگند، با پوشش خواری و خردی و بیمقداری عذاب میشود و هرکسیکه ردای تواضع و فروتنی را درپوشد؛ خدای ﻷ قدر و مرتبتش را گرامی و فراتر میگرداند.
﴿قَالَ أَنظِرۡنِيٓ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ١٤﴾[الأعراف: ۱۴].
«گفت» ابلیس «بارالها! مرا تا روزی که آدمیان برانگیخته شوند مهلت ده» گویی او درخواست کرد که هرگز نمیرد زیرا پس از روز رستاخیز، دیگر مرگی درکار نیست. اما او تا برانگیختهشدن آدم و ذریهاش برای حسابرسی روز قیامت، یعنی تا دمیدن در صور مهلت داده شد، نه بیشتر.
﴿قَالَ إِنَّكَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِينَ١٥﴾[الأعراف: ۱۵].
«فرمود» خداوند أ به ابلیس «همانا تو از مهلت دادهشدگانی» نه تا روز رستاخیز بلکه تا روز دمیدن در صور. بهقولی: حکمت در مهلت دادن به وی: قراردادن بندگان در معرض آزمایش است تا مطیعان از عاصیان در عرصه ظهور شناخته شوند. گفتنی است که ابلیس با وجود نافرمانیاش، جسارت این درخواست را به خود داد زیرا به حلم ذات ذوالجلال دانا بود.
﴿قَالَ فَبِمَآ أَغۡوَيۡتَنِي لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَٰطَكَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ١٦﴾[الأعراف: ۱۶].
«گفت» ابلیس «پس بهسبب آن که مرا گمراه کردی، من هم برای فریفتن آنان حتما بر سر راه راست تو مینشینم» یعنی: بهسبب آن که مرا به بیراهه افگندی تا بدانجاکه سجده برای آدم را ترک کردم و درنتیجه مرا به عذابی مهلک روبرو ساختی، اینک من هم در فریفتن آدمیان از هیچ کوششی فروگذار نمیکنم تا بهسبب من تباهگردند، همچنانکه من بهسبب فروگذاشتن سجده برای پدرشان آدم، تباه گردیدم بنابراین، بر سر راه اسلام در کمین آنان مینشینم تا ایشان را به دام گمراهی خویش درافگنم چنانکه دشمن بر سر راه دشمن کمین میکند.
﴿ثُمَّ لَأٓتِيَنَّهُم مِّنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَيۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡۖ وَلَا تَجِدُ أَكۡثَرَهُمۡ شَٰكِرِينَ١٧﴾[الأعراف: ۱٧].
«آنگاه بر آنها از پیشروی آنان میتازم» تا ایشان را در امر آخرت به شک درافگنم «و از پشت سرشان» بر آنان میتازم تا ایشان را بهدنیا راغب گردانم «و از طرف راستشان» یعنی: از طرف نیکیها و حسناتشان بر آنان میتازم تا ایشانرا از آن برگردانم «و از طرف چپشان» یعنی: از طرف گناهان و بدکاریهایشان نیز برایشان میتازم تا ایشان را به آن درافگنم؛ پس با این هدف که آنان را به هر وسیله ممکن از راه راستت به بیراهه برم، از هر چهار جهت بر آنان میتازم زیرا دشمن از همین چهار جهت بر دشمنش میتازد. ذکر دو جهت بالا و پایین را بهسبب آن فروگذاشت که رحمت از بالا بهسوی آدمیان فرود میآید و پایین هم محل سجده است.
از عبدالله بن عمر سروایت شدهاست که فرمود: رسول خدا صهیچگاه این دعاها را در صبح و شام ترک نمیکردند: «اللهم إني أسألك العافية فيالدنيا والآخرة، اللهم إني أسألك العفو والعافية في ديني ودنياي وأهلي ومالي، اللهم استر عوراتي وآمن روعاتي، اللهم احفظني من بين يدي ومن خلفي وعن يميني وعن شمالي ومن فوقي وأعوذ بعظمتك أن أغتال من تحتي» [۶۰].
آنگاه شیطان افزود: «و بیشترشان را شکرگزار نمییابی» به علت تأثیر وسوسه و اغوای من در آنان.
آری! بدینسان بود که ابلیس در بنیآدم گمانی زد و تیر گمانش به هدف نشست و بنابراین، اکثریت بنیآدم از شاکران؛ یعنی از مؤمنان نشدند چنانکه باری تعالی میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ صَدَّقَ عَلَيۡهِمۡ إِبۡلِيسُ ظَنَّهُۥ فَٱتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٢٠﴾[سبأ: ۲۰]. «قطعا شیطان گمان خود را در مورد آنها راست یافت و جز گروهی از مؤمنان، بقیه از او پیروی کردند».
﴿قَالَ ٱخۡرُجۡ مِنۡهَا مَذۡءُومٗا مَّدۡحُورٗاۖ لَّمَن تَبِعَكَ مِنۡهُمۡ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمۡ أَجۡمَعِينَ١٨﴾[الأعراف: ۱۸].
«فرمود» خداوند متعال خطاب به ابلیس «از آن بیرون رو» یعنی: از آسمان، یا از بهشت «نکوهیده و راندهشده» از رحمت من «که قطعا هرکه از آدمیان از تو پیروی کند، قطعا دوزخ را از همه شما یکجا پر میکنم» این سوگند و هشداری از سویحق تعالی به کسانی است که طاعت او را وانهاده و از راه شیطان پیروی میکنند.
﴿وَيَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ فَكُلَا مِنۡ حَيۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٩﴾[الأعراف: ۱٩].
«و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید» این سخن بعد از اخراج ابلیس از آسمان، یا از بهشت به ایشان گفته شد «پس از هرجا که میخواهید بخورید» از هر نوعی از انواع میوههای بهشتی که میخواهید. «ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد» با نافرمانی من و مخالفت امر من. پسحق تعالی بهرهگیری از تمام درختان بهشت را ـ بجز این یک درخت ـ برای آدم و حوا مباح گردانید.
مفسران در نوعیت این درخت ممنوعه اختلافنظر دارند و در تعیین آن روایت صحیحی هم نقل نشده است لذا از بحث درباره آن فایدهای متصور نیست، و ما وارد این بحث نمیشویم.
﴿فَوَسۡوَسَ لَهُمَا ٱلشَّيۡطَٰنُ لِيُبۡدِيَ لَهُمَا مَا وُۥرِيَ عَنۡهُمَا مِن سَوۡءَٰتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَىٰكُمَا رَبُّكُمَا عَنۡ هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةِ إِلَّآ أَن تَكُونَا مَلَكَيۡنِ أَوۡ تَكُونَا مِنَ ٱلۡخَٰلِدِينَ٢٠﴾[الأعراف: ۲۰].
«پس شیطان آندو را وسوسه کرد» یعنی: با آنان بهطور آهسته و به تکرار سخن گفت «تا برایشان آنچه را از شرمگاههایشان که از دیدشان پوشیده بود آشکار گرداند» یعنی: شیطان خواست تا با آشکارساختن عورتهای آدم و حوا که از دیدشان مستور بود، به آنان بدی کند زیرا قبل از آن، آدم و حوا نه خود عورتهایخویش را میدیدند و نه یکی از آنها عورت دیگری را میدید.
این آیه دلیل بر آن است که برهنگی (کشف عورت)، از بزرگترین مصیبتهاست و پوشش عورت از ایجابات طبع و عقل سلیم میباشد چنانکه برهنگی، فطرتی حیوانی است که انسان سلیم به آن گرایش نمییابد. علما گفتهاند: عورت آدم و حوا فقط برای خودشان آشکار گردید نه برای دیگران «و گفت» ابلیس به آدم و حوا «پروردگارتان شما را نهی نکردهاست» از خوردن «این درخت، جز برای اینکه مبادا دو فرشته گردید» یعنی: برای آن که فرشته نگردید «یا از جاودانگان شوید» یعنی: تا از کسانی نگردید که هرگز نمیمیرند و همیشه ساکن بهشت هستند.
﴿وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ ٱلنَّٰصِحِينَ٢١﴾[الأعراف: ۲۱].
«و برای آن دو، سوگند یاد کرد که من قطعا از خیرخواهان شما هستم» زیرا من پیشاز شما ساکن این مکان بودهام و میدانم که راز جاودانگی در چیست. یا معنی این است: چنانکه ابلیس بر خیرخواهی خویش برای آنان سوگند خورد، آندو نیز، برقبول این مرام او سوگند خوردند، یعنی آدم و حوا او را تصدیق کردند و این اندیشه در نهادشان خطور نکرد که او دروغگوی گمراهکنندهای است و تعبیر (قاسمهما) که از باب مفاعله است و بر انجام دو طرفه فعل دلالت میکند، نیز مؤیداین معنی است.
﴿فَدَلَّىٰهُمَا بِغُرُورٖۚ فَلَمَّا ذَاقَا ٱلشَّجَرَةَ بَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخۡصِفَانِ عَلَيۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِۖ وَنَادَىٰهُمَا رَبُّهُمَآ أَلَمۡ أَنۡهَكُمَا عَن تِلۡكُمَا ٱلشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَآ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لَكُمَا عَدُوّٞ مُّبِينٞ٢٢﴾[الأعراف: ۲۲].
«پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید» تدلیه و ادلاء: فرستادن یک چیز از بالایی بهسوی پایینی است. پس معنی این است: شیطان به وسیله این سوگند دروغ فریبنده و با این وسوسه خود، آدم و حوا را از مرتبه بلندی و برتری که همانا مرتبه طاعت و کرامت است، به پستی و هبوط کشانید «پس چون آن دو از آن درخت چشیدند» یعنی: چون از آن درخت خوردند «عورتهایشان بر آنان آشکار شد» زیرا لباس از تنشان فروریخت «و شروع کردند به چسبانیدن برگهای درختان بهشت بر خود» به قولی: آن برگها؛ برگ درخت انجیر بود که آن را بر عورتهای خود به صورت طبقهای از برگها بر بالای طبقهای دیگر میچسباندند تا عورتهای خود را بپوشانند «و پروردگارشان به آنان ندا درداد» درحالیکه سرزنشکنان بهآنان میگفت: «که مگر شما را از این درخت نهی نکرده بودم» آری! این خطاب، عتاب و سرزنشی از سوی خداوند متعال بر آدم و حواست، از آن رو که آنان بادستور خدا أ مخالفت کرده و از آن درخت معین ممنوعه خوردند و از آنچه که باید حذر و احتیاط میکردند ـ که همانا کید شیطان بود ـ حذر نکردند در حالیکه حق تعالی قبلا آنان را از نیرنگهای شیطان برحذر داشته بود چنانکه میفرماید: «و به شما نگفته بودم که بیگمان شیطان دشمن آشکار شماست» یعنی: دشمنی وی با شما تا بدانجا آشکار است که او این دشمنی خویش را پنهان هم نمیکند.
﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٢٣﴾[الأعراف: ۲۳].
«گفتند» آدم و حوا «پروردگارا! بر خود ستم کردیم» اعتراف میکنیم که با این مخالفت، مرتکب گناه گردیدهایم و بر خود ستم کردهایم. این اعتراف آدم و حوا، برخلاف شیوه ابلیس بود که از معصیت خویش عذرخواهی نکرد و از پروردگار خویش آمرزش نخواست بلکه استکبار ورزید «و اگر بر ما نیامرزی و بهما رحم نکنی، قطعا از زیانکاران خواهیم بود». البته این دعا و زاری نیز نمایانگر توبه آنهاست.
﴿قَالَ ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِينٖ٢٤﴾[الأعراف: ۲۴].
«فرمود: فرود آیید» این خطاب الهی هم شامل آدم و حوا و ذریه آن دو و هم شامل ابلیس است «بعضی از شما برای بعضیدیگر دشمنید» خداوند متعال دشمنی آنها در میان یکدیگر را، نوعی از مجازات برای آنان قرار داد «و برای شما در زمین مستقری است» یعنی: جایگاه استقراری است «و» برای شما در آن «بهرهمندیای است» که در آن از خوراکیها و آشامیدنیها و مانند آنها برخوردار و بهرهمند میشوید «تا وقتی معین» که همانا وقت مرگ شما، یا وقت برپایی قیامت است.
﴿قَالَ فِيهَا تَحۡيَوۡنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنۡهَا تُخۡرَجُونَ٢٥﴾[الأعراف: ۲۵].
«فرمود» خداوند متعال: «در آن» یعنی: در زمین «زندگی میکنید و در آن میمیرید و از آن برانگیخته میشوید» بهسوی سرای آخرت، به منظور دریافت پاداش و جزای خویش.
ملاحظه میکنیم که حق تعالی در این آیات، سه نمونه از خلق خویش را معرفی میکند: نمونهای که در طاعت مطلق و تسلیم کامل قراردارد، نمونه دیگری که در عصیان مطلق و استکبار منفور غوطهور است و طبیعت سوم که ترکیبی از خیر وشر را باهم دارد، که همانا طبیعت بشری است.
﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ قَدۡ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكُمۡ لِبَاسٗا يُوَٰرِي سَوۡءَٰتِكُمۡ وَرِيشٗاۖ وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِكَ خَيۡرٞۚ ذَٰلِكَ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ لَعَلَّهُمۡ يَذَّكَّرُونَ٢٦﴾[الأعراف: ۲۶].
«ای فرزندان آدم! هرآینه ما بر شما لباسی را فرود آوردیم که عورتهای شما را میپوشاند» این لباس از پشم و پنبه و از سایر اجناسی است که خداوند متعال صنعت آنها را به فرزندان آدم آموخت و با فرودآوردن آنها بر آنان منت گذاشت تا عورتهای خود را که ابلیس بر آنان آشکار ساخت، بپوشانند. و از آن به «انزال: فرودآوردن» تعبیر شد؛ زیرا آب که بهطور مستقیم یا غیر مستقیم سرمنشأ همه منافع و از آن جمله لباس است، از آسمان فرود میآید. «و برای شما ریشی است» مراد از ریش در اینجا: لباس زینت است، یعنی بر شما دو لباس فرود آوردیم، لباسی برای پوشش عورتهایتان و لباس دیگری برای آرایشتان پس حکمت از انواع لباسها و پوشیدنیهایی که حق تعالی استفاده از آنها را به بنیآدم الهام کرد، هم پوشش و هم زینت است. در حدیث شریف به روایت علی سآمدهاست که فرمود: از رسول خدا صشنیدم که در هنگام پوشیدن لباس فرمودند: «الحمد لله الذي رزقني من الرياش ما أتجمل به في الناس وأواري به عورتي». «ستایشخدایی را که به من از جامههای فاخر، آن مقدار ارزانی فرمود که با آن در میانمردم خود را بیارایم و عورتم را نیز با آن بپوشانم». «ولی لباس تقوا؛ این بهتراست» یعنی: لباس ایمان و عمل صالح، لباس زهد و پرهیزگاری از گناهان و لباس ترس از خدای عزوجل؛ بهترین و زیباترین لباسهاست. به قولی: مراد از لباس تقوا، زره و کلاهخودی است که مجاهد فیسبیلالله آن را در جهاد میپوشد «این» فرودآوردن انواع لباسها و بیان لباس تقوا «از نشانههای الله است» که بر فضل و رحمت وی به بندگانش دلالت میکند «باشد که متذکر شوند» و این نعمت عظیم را بشناسند.
ملاحظه میکنیم که خداوند متعال در این آیه، نعمت خویش بر ما بندگان را به دادن دو لباس؛ یعنی لباس حسی و لباس تقوی یادآور گردید زیرا درواقع میان هردو نوع لباس، تلازم وجود دارد چه لباس تقوی؛ عورتهای ضمیر و قلب انسان را میپوشاند و نهاد وی را به نور معنویت میآراید و لباس حسی؛ عورتهای جسم وی را میپوشاند و تن وی را میآراید پس پوشش جسم نیز نشانهای از نشانههای تقواست.
﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ لَا يَفۡتِنَنَّكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ كَمَآ أَخۡرَجَ أَبَوَيۡكُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ يَنزِعُ عَنۡهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوۡءَٰتِهِمَآۚ إِنَّهُۥ يَرَىٰكُمۡ هُوَ وَقَبِيلُهُۥ مِنۡ حَيۡثُ لَا تَرَوۡنَهُمۡۗ إِنَّا جَعَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ٢٧﴾[الأعراف: ۲٧].
«ای فرزندان آدم! زنهار تا شیطان شما را گمراه نسازد چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند» یعنی: برحذر باشید از اینکه شیطان شما را بفریبد و از طاعت الهی به بیراهه برد؛ آنگاه از تنتان لباس حسی، یا از روح و قلبتان لباس تقوا را بیرون کشد و در نتیجه، شما را از ورود به بهشت محروم کند. یا برهنگی را در برابر دید کسانی که نظرکردن به عورتتان بر آنان حلال نیست، در چشم و دلتان بیاراید؛ زیرا شیطان را در این میدان ید طولایی است ـ همانگونه که پدر و مادرتان را فریفت «و لباسشان را از آنان برکند تا عورتهایشان را بر آنان نمایان کند» بدینسان ایشان را در معصیتی درافگند که مجازات آن نمایان گشتن عورتهایی بود که ازدیدشان پنهان بود «هرآینه شیطان و قبیلهاش شما را از آنجا که آنها را نمیبینید، میبینند» لذا خود را از اینکه شیطان شما را عریان ببیند، نگهدارید زیرا حق تعالی شما را از نمایان ساختن عورتهایتان نهی کرده است.
تردیدی نیست که هرکس ـ همانند شیطان ـ فرزندان آدم را از آنجایی ببیند که آنان او را نمیبینند، بیگمان چنین کسی دارای نیرنگ بس بزرگی است پس شایسته آن است که انسان در قبال چنین دشمن بزرگی، نهایت خودداری وپاسداری را از حریم ارزشهای خویش بنماید. چنانکه احادیث وارده در این باب نیز، مؤکد این معنیاست. ذوالنون مصری میگوید: «اگر شیطان تو را از جایی میبیند که تو او را نمیبینی؛ پس تو هم از کسی یاری بخواه که شیطان را از جایی میبیند که او وی را نمیبیند. آن کس؛ همان کریم پردهپوش و رحیم آمرزگار است». (قبیله): یعنی قبیله شیطان. مراد از قبیله شیطان، یاران و لشکریان و نسلوتبار وی از شیاطیناند «همانا ما شیاطین را اولیای نامؤمنان گرداندهایم» یعنی: ما شیاطین را بر کافران یاور و توجیهکننده و مربی و مسلط ساختهایم.
علامه «الوسی» در تفسیر «روح المعانی»، در ذیل این آیه تحقیقی را پیرامون امکان دیدن جن بیان کرده و از آن چنین نتیجه میگیرد: آیه کریمه قضیه مطلق وهمیشگیای را بیان نمیکند بنابراین، نفی دیدن جن برحسب عادت است و دیدنآن برای بشر امکان دارد چنانکه در احادیث و اخبار و آثار آمده است.
﴿وَإِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةٗ قَالُواْ وَجَدۡنَا عَلَيۡهَآ ءَابَآءَنَا وَٱللَّهُ أَمَرَنَا بِهَاۗ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٢٨﴾[الأعراف: ۲۸].
«و چون کار زشتی کنند، میگویند: پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است» درحالیکه بودن پدرانشان بر راهورسمی زشت و ناشایست، هرگز انجامدادن آن کار زشت را از سوی آنان توجیه نمیکند و خدای سبحان هرگزآنان را به کارهای زشت فرمان نداده است بلکه آنان را به پیروی از شیوه و راه انبیا ‡ و عمل به کتابهای نازلشده فرمان داده و از مخالفت با انبیا ‡ و کتابهایخویش و از جمله ارتکاب فحشا و دیگر اعمال خلاف عفت، نهیشان کرده است.
در بیان سبب نزول آمدهاست: این آیه درباره طواف برهنه مشرکان به خانه کعبه نازل شد زیرا مشرکان با اقتدا به پدران خویش، بهطور برهنه به خانه کعبه طواف میکردند و مدعی بودند که از سوی خدای سبحان به این شیوه مأمور هستند. تأویلشان نیز این بود که در جامهای طواف نمیکنند که خدا أ را در آن جامه نافرمانی کردهاند. «بگو: قطعا خدا به کار زشت فرمان نمیدهد» پس چگونه چنین افترایی بر خدای سبحان میبندید؟ «آیا چیزی را که نمیدانید به خداوند نسبت میدهید»؟ درحالیکه سخنگفتن از روی جهل و نادانی، در هر امری زشت وناپسند است پس کار چگونه خواهد بود اگر این سخن برخواسته از جهل و آمیخته با دروغ، به خدای سبحان نسبت داده شود؟
﴿قُلۡ أَمَرَ رَبِّي بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ وَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَۚ كَمَا بَدَأَكُمۡ تَعُودُونَ٢٩﴾[الأعراف: ۲٩].
«بگو» ای پیامبر ص«پروردگارم به قسط فرمان دادهاست» و به آنچه که در نزد هر عاقلی نیکو و زیباست پس او چگونه به زشتیها فرمان میدهد؟ آری! اوامر وفرمانهای خداوند متعال، مبتنی بر قسط است لذا به من بگویید که برهنگی و دیگر اعمال زشت شما درکجای این قاموس جای دارد و اینها را از کجا آوردهاید ؟. قسط: عدل است و خدای ﻷ با تعبیر به قسط، روشن میسازد که به عدل فرمان میدهد نه به فحشا؛ آنگونه که آنان پنداشتهاند «و» فرمان داده است به «این که در هر مسجدی روی خود را مستقیم کنید» یعنی: در هر مسجدی که بودید،برای حق تعالی نماز بگزارید درحالی که در نماز خویش روی دل بهسوی او کرده و روی تن بهسوی قبله نمایید «و او را بخوانید درحالیکه دین خود را برایش خالصگردانیدهاید» یعنی: خداوند متعال را در حالی عبادت کنید که دعا یا عبادت خویش را برای او خالص گردانیده و چیزی را با او شریک نمیآورید «همچنانکه شما را آفرید، بهسوی او برمیگردید» یعنی: همانگونه که شما را در آغاز آفرینشتان پدید آورد، باز آفرینشتان را اعاده میکند و بازآفرینی از نوآفرینی بر او مشکلتر نیست. به قولی دیگر: چنانکه شما را از شکمهای مادرانتان عریان و بیهمهچیز بیرون آورد، باز بهسوی او درحالی برمیگردید که هیچچیز با شما نیست چنانکه در حدیث شریف به روایت ابنعباس بآمده است که رسول خدا صدر موعظهای فرمودند: «ای مردم! بیگمان شما لخت و عریان و ختنهنشده بهسوی خدای ﻷ حشر میشوید. آنگاه این آیهکریمه را تلاوت کردند: ﴿يَوۡمَ نَطۡوِي ٱلسَّمَآءَ كَطَيِّ ٱلسِّجِلِّ لِلۡكُتُبِۚ كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَيۡنَآۚ إِنَّا كُنَّا فَٰعِلِينَ١٠٤﴾[الأنبیاء: ۱۰۴].
با این آیات، متوجه این حقیقت میشویم که موضوع لباس و پوشش و نحوه آرایش؛ جدا از شریعت خدا أ و برنامه وی برای زندگی نیست، از این جهت است که در سیاق آیات، میان موضوع لباس، و موضوع ایمان و شرک، چنین ارتباطی برقرار گردیده است.
﴿فَرِيقًا هَدَىٰ وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلضَّلَٰلَةُۚ إِنَّهُمُ ٱتَّخَذُواْ ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ٣٠﴾[الأعراف: ۳۰].
آری! بهسوی حق تعالی درحالی باز میگردید که به دو گروه تقسیم شدهاید: «گروهی را راه نمود» که همانا گروه نیکبختان یعنی مسلمانانند «و گروهی گمراهی برآنان ثابت شده است» که گروه بدبخت کفار میباشند «زیرا آنان شیاطین را بهجایخدا سرور و معبود خود گرفتهاند» یعنی: این بدبختی و گمراهیشان بهسبب آن است که شیاطین را در نافرمانی خدا أ اطاعت کردهاند «و میپندارند که راهیافته اند» واین حال و وضع هرکافری است که با وجود قرار داشتن در نهایت گمراهی؛ میپندارد که درنهایت هدایت و معرفت و صواب قرار دارد.
﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ٣١﴾[الأعراف: ۳۱].
«ای فرزندان آدم! زینت خود را در هر مسجدی برگیرید» به این ترتیب، خداوند متعال بندگانش را به آراستهشدن به زینت و پوشیدن عورت در هنگام حضور در مساجد جهت انجام نماز و طواف، دستور میدهد.
این آیه ـ چنانکه در بیان سبب نزول به روایت ابنعباس سآمدهاست ـ عمل مشرکانی را که در خانه کعبه برهنه طواف میکردند، مردود اعلام میکند. به دلیل همین آیه و احادیثی که در معنی آن روایت شدهاست، سنت است که شخص نمازگزار درحال نماز به بهترین شکلوشمایل خویش حاضر شود زیرا نماز، مناجات با پروردگار متعال است بنابراین، بهکارگرفتن زینت و استعمال خوشبویی در هنگام ادای نماز مستحب میباشد و چنانکه در احادیث شریف آمدهاست، لباس سفید از بهترین لباسهاست. جمهور فقها برآنند که پوشیدن عورت، فرضی از فرایض نماز است. «و بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید» یعنی: اسراف و زیادهروی در خوردونوش و در همهچیز، ناپسند است «هرآینه الله اسرافکاران را» یعنی: متجاوزان از حلال به سوی حرام را «دوست ندارد» بنابراین، باید با رعایت میانهروی از پاکیزگیها بهرهبرداری کرد پس ترک غذا و نوشیدنی، از زهد نیست و کسیکه کلا غذا و نوشیدنی را ترک میکند، کشنده نفس خویش است و از اهل دوزخ میباشد و کسیکه غذا و نوشیدنی را به گونهای کم میخورد که دراثر آن بدن وی به ضعف گراید و از انجام تکالیف خویش ـ اعم از طاعات و عبادات، یا ادای مسؤولیتهای مربوط به خود و کسان تحت تکفلش ـ ناتوان گردد؛ با اوامر و ارشادات الهی مخالفت کرده است. همانگونه که اسراف در انفاق مال و خورد و نوش و آرایشها و آسایشهای زندگی بر وجهی که جز بیخردان و اسرافورزان بدان روی نمیآورند، نیز مخالف با فرامین و احکامی است که حق تعالی برای بندگانش مشروع گردانیدهاست. و همه اینها در این نهی قرآنی داخل است.
برخی از سلف گفتهاند: خداوند متعال همه علم طب را در نصف آیه گردآورده است: ﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ﴾.
﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِينَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِيٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّيِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِۚ قُلۡ هِيَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا خَالِصَةٗ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ٣٢﴾[الأعراف: ۳۲].
«بگو» ای پیامبر ص«چهکسی زینت الهی را که برای بندگانش بیرون آورده، حرام کرده است»؟ زینت: چیزی است که انسان خود را به آن میآراید، اعم از لباس یا غیرآن از اشیای مباح؛ همچون زیورآلات، جواهر و غیره. معنای: (برایبندگانش بیرون آورده) این است که: باری تعالی این زینتها را برایشان رام ومسخر گردانیده؛ با آفریدن اصل آنها ـ همچون آفرینش پنبه از زمین و ابریشم از کرم ـ بنابراین، بر کسیکه جامه فاخر و گرانقیمت میپوشد، هیچ مانع و حرجی نیست، چنانچه در حد اسراف داخل نشود و آن پوشیدنی از چیزهایی نباشد کهحق تعالی آنها را حرام کرده است. همچنان بر کسیکه خود را به چیزی میآراید که آن را تحت عنوان کلی «زینت» میتوان جای داد، هیچ حرجی نیست، درصورتیکه مانع شرعی در برابر آن وجود نداشته باشد و هرکس میپندارد که بهرهگیری از زینت الهی با این مصادیقی که ذکر کردیم، مخالف با زهد وپرهیزگاری است، بدون شک در اشتباه است.
«و» نیز خداوند متعال حرام نکردهاست «پاکیزهها را از رزق» یعنی: خوردنیها و نوشیدنیهای پاک را پس بدانکه ترک این پاکیزگیها نیز از زهد نیست. ترک خوردن گوشت و خوردنیهای پاکیزه و لذیذ دیگر ـ چون میوهها، شیرینیها و غیره ـ نیز شامل این نهی الهی میباشد. آری! آیهکریمه برای این آمده است تا بر کسانی که این پاکیزگیها و زینتها را بر خود یا بر دیگران تحریم میکنند، انکار نماید و این روش نادرستشان را مردود اعلام کند. از رسول خدا صروایت شدهاست که در حدیث شریف فرمودند: «دور از خودپسندی و تکبر و اسراف بخورید، بنوشید، صدقه کنید و بپوشید زیرا حق تعالی دوست دارد تا اثر نعمتش را بر بندهاش ببیند».
«بگو» ای پیامبر ص«این نعمتها برای مؤمنان در زندگانی دنیا است» یعنی: این نعمتها ـ اعم از خوردنیها، نوشیدنیها، پوشیدنیها و دیگر پاکیزگیها ـ اصالتا در زندگانی دنیا برای مؤمنان است، هرچند کفار نیز بهطور تبعی و طفیلی در این برخورداریها با آنان مشارکت دارند تا آنگاه که زنده باشند «برای آنان در روز قیامت خالص شده است» یعنی: این نعمتها در روز قیامت نیز خاص و مختص مؤمنان میباشد و کفار در آنها با ایشان مشارکت ندارند «بدینسان آیات خود را بیان میکنیم» تا حلال از حرام متمایز گردد «برای گروهی که میدانند» که خدای ﻷ شریکی ندارد.
﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡيَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٣﴾[الأعراف: ۳۳].
«بگو» ای پیامبر ص«جزاین نیست که پروردگارم فواحش را حرام کرده است» فواحش: گناهان بسیار زشت و ناشایست است «آنچه آشکار باشد از آن و آنچه پوشیده باشد» یعنی: چه این فواحش بهگونه علنی انجام بگیرد و چه بهطور پنهانی «و گناه را حرام کرده است» و این معنی، شامل هرگونه معصیتی است که سبب عذاب الهی گردد «و» حرام کردهاست «تعدی ناحق را» یعنی: ستم و کبر و گردنکشیای بر مردم را که از حد و حق متجاوز است «و اینکه چیزی را با خدا شریک مقرر کنید که او هیچ دلیلی بر حقانیت آن نازل نکرده است» البته روشن است که خدای سبحان بر این امر که دیگری با او شریک گردانیده شود؛ هرگز حجت و برهانی نازل نمیکند پس این تعبیر، به منظور رد پندار مشرکانی بهکار گرفته شده که ادعا کردند؛ به فرمان خدا أ شرک آوردهاند «و» حرام کرده است بر شما «این که چیزی را که نمیدانید» حقیقت آن را و اینکه خداوند أ آن را گفته باشد؛ «به خدا نسبت دهید» مانند حلالها و حرامهایی که مشرکان به خدای سبحان نسبت میدادند در حالیکه خداوند أ هرگز بدانها فرمان نداده است.
﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٞۖ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا يَسۡتَأۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا يَسۡتَقۡدِمُونَ٣٤﴾[الأعراف: ۳۴].
«و برای هر امتی اجلی است» یعنی: برای هر امتی وقت معین و محدودی است که حق تعالی آن امت را در آن میعاد معین میمیراند و هلاک میگرداند «پس چون اجلشان فرارسد» یعنی: چون میعاد امتی از امتها فرارسد «نه ساعتی پس افتند و نه ساعتی پیش افتند» و آنچه بر آنان مقدر گردیده است، هم در آن ساعت واقعمیشود. اما از نظر معنوی، حیات و عزت و سعادت یک امت، به پیروی از شرع خدای ﻷ و پایبندی و تمسک به دین و اخلاق و فضیلت وابسته است چنانکه مرگ و بدبختی آن امت، به روگردانی از دین و انتشار مفاسد و منکرات و مظالم وابسته میباشد و این مرگ نیز میعاد معینی دارد.
﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ إِمَّا يَأۡتِيَنَّكُمۡ رُسُلٞ مِّنكُمۡ يَقُصُّونَ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِي فَمَنِ ٱتَّقَىٰ وَأَصۡلَحَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٣٥﴾[الأعراف: ۳۵].
«ای فرزندان آدم! اگر برای شما پیامبرانی از جنس خودتان بیایند» یعنی: اگر نزد شما پیامبرانی از جنس خودتان آمدند که «آیات مرا بر شما میخوانند» یعنی: احکام من را به شما خبر میدهند و آن را برای شما تبیین میکنند پس از این گروه پیامبران ‡ اطاعت کنید و ایشان را تصدیق و پیروی نمایید «پس هرکه پرهیزگاری کند» از معاصی خدای سبحان «و اصلاح کند» حال نفس خویش را؛ با پیروی ازپیامبران: و لبیکگفتن به ندای دعوت آنان «پس هیچ ترسی بر آنان نیست» از ستم یا عذابی که در آینده گریبانگیرشان شود «و نه ایشان اندوهگین میشوند» در روز قیامت بر آنچه که در دنیا پشت سر گذاشتهاند. یا معنی این است: آنها اصلا در هیچ حالی بیمی ندارند؛ زیرا در تمام امور خویش زیر سایه عنایت الهی بهسر میبرند و در هیچ حالی هم اندوهگین نیستند زیرا در همه امورشان بهخدا أ توکل میکنند.
﴿وَٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَٱسۡتَكۡبَرُواْ عَنۡهَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٣٦﴾[الأعراف: ۳۶].
«و کسانی که آیات ما را» که پیامبران ما بر آنان خواندهاند «دروغ انگاشتند و از آنها» یعنی: از اجابت و عمل به آنچه که در آنهاست «تکبر ورزیدند، اینان همدم دوزخند و در آن جاودانند» لذا بهسبب کفرشان هرگز از آن بیرون برده نمیشوند. ﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بَِٔايَٰتِهِۦٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ يَنَالُهُمۡ نَصِيبُهُم مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوۡنَهُمۡ قَالُوٓاْ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا وَشَهِدُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ كَٰفِرِينَ٣٧﴾[الأعراف: ۳٧].
«پس ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد، یا آیات او را تکذیب کند، کیست«؟ یعنی: هیچکس ستمکارتر از آن کس نیست که بر خدای سبحان دروغ بسته و از کار دین چیزی را مشروع گرداند که او بدان فرمان نداده است، یا آنچه را که پیامبران ‡ آوردهاند، تکذیب نماید «آن گروه» دروغگو بر خدای ﻷ و دروغانگار آنچه که به وسیله پیامبران ‡ بهسویشان آمده است؛ «به آنها بهره آنان از آنچه در کتاب» یعنی: در لوح محفوظ «بر آنان نوشته شده» از خیر و زینت دنیا و پاکیزگیهای آن ـ اعم از خوردنی و نوشیدنی و پوشیدنی «میرسد تا آنگاهکه چون نزد آنان فرستادگان ما» یعنی: ملکالموت و همکارانش «بیایند که جانشان را بستانند، گویند: کجاست آنچه بجز خداوند میپرستیدید»؟ یعنی: کجاست خدایان باطلی که بجز خداوند میخواندید و میپرستیدید؟ اینک آنها را جستوجو کنید تا امروز برای شما کاری بکنند و نفعی برسانند «میگویند: آنان از نظر ما ناپدید شدند» و ما را گم کردند پس نمیدانند که ما کجاییم. یا از نزد ما رفتند و ناپدید شدند و ما نمیدانیم که آنها کجایند «و علیه خود گواهی دادند که کافر بودهاند» یعنی: به کفر خود اعتراف و اقرار کردند.
﴿قَالَ ٱدۡخُلُواْ فِيٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِكُم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ فِي ٱلنَّارِۖ كُلَّمَا دَخَلَتۡ أُمَّةٞ لَّعَنَتۡ أُخۡتَهَاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا ٱدَّارَكُواْ فِيهَا جَمِيعٗا قَالَتۡ أُخۡرَىٰهُمۡ لِأُولَىٰهُمۡ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ أَضَلُّونَا فََٔاتِهِمۡ عَذَابٗا ضِعۡفٗا مِّنَ ٱلنَّارِۖ قَالَ لِكُلّٖ ضِعۡفٞ وَلَٰكِن لَّا تَعۡلَمُونَ٣٨﴾[الأعراف: ۳۸].
«میفرماید» خداوند متعال «که داخل آتش شوید در میان امتهایی که پیش از شما بودهاند» یعنی: همراه با امتهایی که قبل از شما گذشتهاند؛ «از جن و انس» و آنان کفار دو نوع جن و انس از همه امتها هستند «هرگاه که امتی در آتش درآید» از امتهای گذشته «امت دیگر مانند خود را لعنت میکند» یعنی: امت دیگری را که قبل از او به دوزخ درآمده است، لعنت میکند، چرا که این امت اخیر بهسبب اقتدا به امت پیشین، به این سرانجام شوم پیوسته است «تا وقتی که چون همه یکجا در دوزخ به یکدیگر رسند» اعم از امتهای پیشین و پسین و رهبران و پیروان. تدارک: به یکدیگر پیوستن و ملحق شدن، پیدرپیآمدن و گردهم آمدن است «میگوید گروه متأخر از آنان» یعنی: کسانی که در ورود به دوزخ آخرینهایند، که فرومایگان و پیروان یا متأخران در زمان میباشند «در حق گروه متقدم از آنان» ک هدر ورود به دوزخ بر آنان پیشگام بودهاند و آنان رؤسا و بزرگانشان، یا متقدمان در زماناند. آری! میگویند: «پروردگارا! آنان ما را گمراه کردند» جایزاست مرادشان این باشد که: گروه متقدم ما را گمراه کردهاند زیرا ما متأخران از آنان تبعیت کرده و بعد از آنان به دینشان اقتدا کردیم و آنان را الگو و پیشوای خویش قرار دادیم. همچنان جایز است مراد این باشد که: رؤسا و رهبران ما را گمراه کردند «پس از عذاب آتش، مضاعف به آنان بده» ضعف: افزون شدن بر مانند خود به یکبار یا چندین بار است، یعنی: عذابی دوچند یا چند و چندین برابر به آنان بده «الله میفرماید: برای هرکدام عذاب مضاعف است» یعنی: هر گروه از شما؛ چهگروه اول و چه آخر، چه متقدمان و چه متأخران، چه رهبران و چه پیروان، همه عذابی دوچندان یا بهمراتب چندین برابر دارید زیرا اگر پیروان نمیبودند، رهبران از خود هیچ سلطهای نداشتند و اگر متأخران از متقدمان پیروی نمیکردند، نمیتوانستند چنین کنند «ولی شما نمیدانید» عذابی را که برای هر گروه هست. یا یک گروه مقدار عذاب گروه دیگر را نمیداند.
﴿وَقَالَتۡ أُولَىٰهُمۡ لِأُخۡرَىٰهُمۡ فَمَا كَانَ لَكُمۡ عَلَيۡنَا مِن فَضۡلٖ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡسِبُونَ٣٩﴾[الأعراف: ۳٩].
«و گروه متقدم از آنان به گروه متأخر میگویند» یعنی: پیشدرآمدگان در دوزخ به کسانی که بعدا به آنان میپیوندند، یا پیشوایان به پیروان میگویند: «شما را بر ما هیچ برتریی نیست» یعنی: برای شما هیچ تخفیفی در عذاب نیست زیرا آنچه در اینجا معتبر است، دستاورد و عمل خود انسان است و در اینکه در دنیا پیرو باطل بوده است نه پیشرو در آن، هیچ عذری از او پذیرفنه نیست لذا ما هردو گروه؛ اعم از پیشوا و پیرو، در کفر و استحقاق عذاب، برابریم «پس عذاب آتش را بچشید» چنانکه ما چشیدهایم «بهسبب آنچه میکردید» از نافرمانیهای حق تعالی و کفر به وی.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَٱسۡتَكۡبَرُواْ عَنۡهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمۡ أَبۡوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِي سَمِّ ٱلۡخِيَاطِۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُجۡرِمِينَ٤٠﴾[الأعراف: ۴۰].
«هرآینه کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و از پذیرفتن آنها تکبر ورزیدند، هرگز برای آنان» یعنی: برای ارواحشان، آنگاه که بمیرند «دروازههای آسمان گشوده نمیشود» چنانکه در این باب احادیث بسیاری نیز روایت شدهاست. به قولیدیگر: درهای آسمان بهروی دعاهایشان؛ چون دعا نمایند و بهروی اعمالشان؛ چنانچه عمل نیکی بکنند، گشوده نمیشود پس دعا و عملشان نه بهسوی خدای ﻷ برداشته میشود و نه مورد پذیرش قرار میگیرد بلکه بهخودشان برگردانده میشود، آنگاه فرشتگان آن را بر رویشان میکوبند. ابنجریج میگوید: «نه درهای آسمان بهروی ارواحشان گشوده میشود و نه بهروی اعمالشان». که این سخن، جامع هردو قول است. «و به بهشت درنمیآیند تا وقتی که شتر در سوراخ سوزن درآید» یعنی: در هیچ حالی از احوال به بهشت درنمیآیند، بدین جهت درآمدنشان به بهشت را به محال معلق گردانید و فرمود: (تا وقتی که شتر در سوراخ سوزن درآید). سوراخ سوزن را بویژه از این جهت یاد کرد که در غایت تنگی قرار دارد. جمل: شتر نر است. بعضی گفتهاند: جمل به معنی طناب کلفت است «و بدینسان» یعنی: بهمانند این جزای وحشتناکی کهبیان کردیم «مجرمان را کیفر میدهیم».
﴿لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٞ وَمِن فَوۡقِهِمۡ غَوَاشٖۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلظَّٰلِمِينَ٤١﴾[الأعراف: ۴۱].
«آنان را از دوزخ فرشهاست» مهاد: فرش است «و از بالایشانپوششهاست» غواشی: لحافهاست، یعنی از بالایشان آتشهایی است که آنان را همانند لحاف میپوشاند. حاصل سخن این که: بسترها و بالاپوشهایشان از آتشجهنم است «و اینگونه، بیدادگران» بر نفسهای خویش «را سزا میدهیم».
آنگاه به سرانجام نیک مؤمنان پرداخته، میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَا نُكَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٤٢﴾[الأعراف: ۴۲].
«و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، هیچکس را جز به قدر توانش مکلف نمیکنیم» بنابراین، چنین فهمیده نشود که ورود به بهشت؛ منوط به انجام دادن اعمالی است که در حیطه توان و امکان انسان قرار ندارد «آن گروه» مؤمن نیکوکردار «همدم بهشتند، ایشان در آنجا جاودان میباشند».
﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلّٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي هَدَىٰنَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهۡتَدِيَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُۖ لَقَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّۖ وَنُودُوٓاْ أَن تِلۡكُمُ ٱلۡجَنَّةُ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٤٣﴾[الأعراف: ۴۳].
«و هرگونه کینهای را از سینههایشان میزداییم» یعنی: خدای ﻷ کینههایی را که بهشتیان در دنیا بر یکدیگر داشتهاند، از سینههایشان پاک میکند و میسترد تا بدانجا که دلهایشان صاف و شفاف میشود و یکدیگر را از ته دل دوست میدارند، چه اگر در دلهایشان به مانند دنیا غلوغش و کینه وجود داشته باشد، قطعا این امر در التذاذ و برخورداریشان از نعمتهای بهشت کاستی و کمی پدید میآورد زیرا کسانی که با یکدیگر کینه میورزند، زندگی بر آنان در کنار هم خوش نمیگذرد. غل: کینه پنهان در سینههاست. بعضی برآنند که: زدودن کینه در بهشت، به این معنی است که بهشتیان در برتری مقامها و درجات و منزلتهایشان، با یکدیگر حسد نمیورزند. در حدیث شریف به روایت ابوسعید خدری سآمدهاست که رسول خدا صفرمودند: «آنگاه که مؤمنان از آتش دوزخ نجات مییابند، بر سر پلی که میان بهشت و دوزخ است متوقف ساخته میشوند، سپس در مظالمی که میانشان در دنیا بوده است از یکدیگرشان قصاص گرفته میشود تا آن که چون پاک و مصفا گشتند، به آنان اجازه ورود به بهشت داده میشود. سوگند به ذاتی که جانم درید اوست، آنان منزل و مأوای خویش در بهشت را بهتر از مسکنی که در دنیا داشتهاند، میشناسند».
علی سدربیان سبب نزول آیه کریمه فرمودهاست: «بهخدا که این آیه درباره ما اهل بدر نازل گردید». «از زیر قصرهایشان نهرها جاری است و میگویند: ستایش خداییراست که ما را به این، هدایت نمود» یعنی: ما را به این پاداش بزرگ که همانا جاودانگی در بهشت و زدودن کینه از دلهایمان است، راه نمود. یا در دنیا به ایمان و عمل صالح که وسیله این رستگاری عظیم است، هدایتمان نمود «و ما هرگز مستعد راهیافتن نبودیم» و توان راهیابی به اینهمه فیض و منزلت را نداشتیم «اگر الله ما را رهبری ننمودی» پس او راهبر شد تا ما راه یافتیم «بیشک فرستادگان پروردگار ما به راستی و درستی آمدند» بهشتیان از سر شادمانی و شادکامی از عاقبتخوشی که بدان رسیدهاند، این سخن را میگویند «و ندا داده شوند» به مثابه پیامتبریکی برایشان بر این نعمت عظمای الهی: «اینک این بهشتی است که آن را به پاداش آنچه انجام میدادید، میراث یافتهاید» یعنی: آن را با عمل خویش که از فضل الهی برشما بود، بهدست آوردهاید. در حدیث شریف آمده است: «راستی ودرستی پیشه کنید و با اعمال شایسته به خدا تقرب جویید ولی بدانید که هرگز کسی با عملش وارد بهشت نمیشود. اصحاب گفتند: حتی شما یارسولالله؟ آنحضرت صفرمودند: حتی من؛ مگر اینکه خدای ﻷ مرا به رحمت خویش درپوشاند». پس اگر فضل خدای سبحان بر شخص عملکننده نباشد و او را بر عمل توانایی نبخشد، او هرگز موفق به انجام عمل شایسته نمیشود. همچنین روایت شدهاست که رسول خدا صدر حدیث شریف فرمودند: «بهشتیان چنین مورد خطاب قرارمیگیرند: صحیح و تندرست باشید؛ و هرگز بیمار نشوید، شادمان و نیکوحال و در نازونعمت باشید؛ و هرگز در رنج و سختی و آزار قرار نگیرید، جوان شوید؛ و هرگز پیر و فرتوت نگردید، جاودان باشید؛ و هرگز نمیرید».
﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ أَصۡحَٰبَ ٱلنَّارِ أَن قَدۡ وَجَدۡنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّٗا فَهَلۡ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمۡ حَقّٗاۖ قَالُواْ نَعَمۡۚ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُۢ بَيۡنَهُمۡ أَن لَّعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ٤٤ ٱلَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَيَبۡغُونَهَا عِوَجٗا وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ كَٰفِرُونَ٤٥﴾[الأعراف: ۴۴-۴۵].
«و اهل بهشت اهل دوزخ را ندا دهند» بعد از آن که هریک از دو گروه در منزل و مقام خویش استقرار مییابند: «که ما آنچه را پروردگارمان به ما» از نعمتها «وعده داده بود، راست یافتیم» یعنی: به آن رسیدیم «پس آیا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما» از عذاب دردناک «وعده کرده بود، راست یافتید» یعنی: به آن رسیدید؟ بهشتیان این سخن را در مقام اعتراف به نعمتهای خداوند أ مطرح میکنند «گفتند» دوزخیان «آری» ما نیز وعده پروردگارمان را راست یافتیم. ابنکثیر میگوید: «رسول خدا صکشتگان مشرکان در بدر را که به چاهی افگنده شدند، نیز با این ندای کوبنده مورد خطاب قراردادند: ای ابا جهل بن هشام! ای عتبه بن ربیعه! ای شیبه بن ربیعه...! آیا آنچه را که پروردگارتان بهشما وعده کرده بود، راست یافتید؟ زیرا من آنچه را که پروردگارم به من وعده کرده بود، راستیافتم». در این اثنا عمر سگفت: یا رسولالله! شما گروهی را مورد خطاب قرارمیدهید که اکنون گندیدهاند؟ رسول خدا صفرمودند: «سوگند به خدایی کهجانم در ید اوست، شما به آنچه من میگویم، نسبت به آنها شنواتر نیستید ولی آنان نمیتوانند پاسخ دهند».
«آنگاه آوازدهندهای در میان آنان» یعنی: در میان دو گروه «آواز درمیدهد» بهقولی: این آوازدهنده از فرشتگان گماشته بر دوزخ است «که: لعنت خدا بر ستمگران باد! همآنان که مردم را از راه الله» یعنی: از پیمودن راه حق «باز میداشتند و برای آن راه کجی را میخواستند» یعنی: مردم را از آن راه میرمانیدند و در راستی و درستی آن راه، عیب و اشکال وارد میکردند؛ با این سخنشان که این راه، راه ناحق و ناصوابی است و حق فقط همان چیزی است که ما خود در آنیم «و آنان آخرت را منکرند» از این رو، باکی از سخنان و اعمال منکرشان ندارند، چرا که از عقاب و حسابی نمیترسند.
﴿وَبَيۡنَهُمَا حِجَابٞۚ وَعَلَى ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٞ يَعۡرِفُونَ كُلَّۢا بِسِيمَىٰهُمۡۚ وَنَادَوۡاْ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ أَن سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡۚ لَمۡ يَدۡخُلُوهَا وَهُمۡ يَطۡمَعُونَ٤٦﴾[الأعراف: ۴۶].
«و در میان آن دو، حجابی است» یعنی: در میان آن دو گروه، یا در میان بهشت و دوزخ، دیواری است «و بر اعراف مردمانی هستند» اعراف: بلندیهای دیواری است که در میان بهشتیان و دوزخیان زده شده است و در لغت: به معنی مکان بلند و مرتفع میباشد.
علما درباره اصحاب اعراف بر چند وجه اختلافنظر دارند: بعضی برآنند که اصحاب اعراف، شهدایند. بعضی برآنند که آنان، فضلا و صلحای مؤمناناند که فارغ از مشغله وانفسای خود در اعراف به مطالعه احوال مردم مصروف میباشند ـ که این قول مجاهد است. بعضی برآنند که اصحاب اعراف، فرشتگانیاند که بر آن دیوار گماشته شدهاند و مؤمنان و کافران را قبل از ورودشان به بهشت و دوزخ از هم جدا میکنند. بعضی برآنند که آنان مردمیاند که ثوابها و گناهانشان برابر است و اعمال نیکشان کمتر از آن است که بتوانند به وسیله آن وارد بهشت گردند، سپس به فضل و رحمت الهی وارد بهشت میشوند و آخرین کسانی که به بهشت وارد میشوند، ایشاناند. که این قول ابنعباس و ابنمسعود بو عده دیگری از سلف است و ابنکثیر نیز این قول را ترجیح داده و از دیگر اقوال قویتر میباشد. بههرحال؛ بر اعراف مردمانی هستند: «که هریک از اهل بهشت و دوزخ را به سیمای آنان میشناسند» یعنی: به نشانههای آنان؛ چون سپیدی یا سیاهی چهرههایشان «و اهل بهشت را ندا میدهند» یعنی: کسانی که بر اعرافند، هنگامی که اهل بهشت را میبینند، ایشان را بهعنوان تحیت و شادباش و اکرامشان چنین ندا میدهند: «که سلام بر شما باد. اینان هنوز وارد بهشت نشدهاند اما طمع آن را دارند» یعنی: اصحاب اعراف هنوز وارد بهشت نشدهاند ولی به ورود درآن طمع داشته و چنین امیدی را در سر میپرورانند زیرا فضل و رحمت الهی بر اهل بهشت را میبینند و مینگرند که رحمت خداوند متعال بر خشم وی غلبه کرده است.
روایت شده است که رسول اکرم صدر حدیث شریف فرمودند: «آنگاه که ربالعالمین از داوری میان بندگانش فارغ میشود، به اصحاب اعراف میگوید: شما آزادکردگان منید پس در هر جایی از بهشت که میخواهید، بهره ببرید و بخرامید».
﴿وَإِذَا صُرِفَتۡ أَبۡصَٰرُهُمۡ تِلۡقَآءَ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِ قَالُواْ رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ٤٧﴾[الأعراف: ۴٧].
«و چون چشمانشان» یعنی: چشمان اصحاب اعراف «بهسوی دوزخیان گردانیده شود، میگویند: پروردگارا! ما را در زمره گروه ستمکاران» که به دوزخ درافتادهاند «قرار نده».
﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٗا يَعۡرِفُونَهُم بِسِيمَىٰهُمۡ قَالُواْ مَآ أَغۡنَىٰ عَنكُمۡ جَمۡعُكُمۡ وَمَا كُنتُمۡ تَسۡتَكۡبِرُونَ٤٨﴾[الأعراف: ۴۸].
«و اهل اعراف مردانی» از سران کفار «را ندا میدهند که آنان را به قیافههایشان میشناسند» یعنی: به نشانههایشان و «میگویند: جمعیت شما» که آن را برای بازداشتن از راه خدا أ گرد میآوردید. یا آن مالهایی را که در جهت باطل گرد میآوردید «و آنهمه سرکشی که میکردید» یعنی: استکبار و گردنکشیتان «کفایتتان نکرد» و به کارتان نیامد، بلکه سرانجام به این روزگار بد و این عذاب ابد درافتادید.
﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا يَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍۚ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡكُمۡ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ٤٩﴾[الأعراف: ۴٩].
«آیا هماینان بودند که شما سوگند یاد میکردید که هرگز خدا شامل هیچ رحمتی قرارشان نمیدهد»؟ یعنی: اصحاب اعراف در حالیکه بهسوی فقرا و مستضعفان مسلمان که به بهشت درآمدهاند، اشاره میکنند، خطاب به کفار میگویند: مگر هماینان نبودند که شما آنها را به حساب نمیآوردید و سوگند یاد میکردید کهخدا أ هیچ رحمتی به آنان نخواهد رسانید «اینک به بهشت درآیید، نه بیمی برشماست و نه اندوهگین میشوید» این از ادامه سخن اصحاب اعراف است. یعنی اصحاب اعراف به مسلمانان میگویند: اینک به بهشت درآیید... به قولیدیگر: این سخن خداوند أ خطاب به خود اصحاب اعراف است که ایشان را به رحمتخود وارد بهشت میگرداند.
از سدی نقل شده است که گفت: «اصحاب اعراف مردم را از سیمایشان میشناسند؛ اهل دوزخ را با سیاهی چهرههایشان و اهل بهشت را با سپیدی چهرههایشان پس چون از برابر گروهی که آنان را بهسوی بهشت میبرند، عبور میکنند؛ میگویند: سلام علیکم! و چون از برابر گروهی که آنان را بهسوی دوزخ میبرند، عبور میکنند؛ میگویند: پروردگارا! ما را با قوم ستمگر همراه مگردان».
﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ أَنۡ أَفِيضُواْ عَلَيۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ أَوۡ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُۚ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ٥٠﴾[الأعراف: ۵۰].
«و دوزخیان بهشتیان را ندا میدهند که: چیزی از آب، یا از سایر آنچه که الله بهشما روزی دادهاست، بر ما بریزید» چرا آنان ـ درحالیکه از اجابت طلب خویش مأیوساند ـ از بهشتیان چنین درخواستی میکنند؟ برای آن که شخص درمانده و متحیر، سخنان بافایده و بیفایده هردو را میگوید. و تعبیر (افیضوا: بر ما بریزید)، دلیل بر آن است که بهشت بر فراز دوزخ قرار دارد «میگویند» اهل بهشت «هرآینه الله این هردو را» یعنی: آب و دیگر خوردنیها و نوشیدنیهای گوارا را «بر کافران حرام ساخته است» پس ما با چیزهایی که خدای سبحان بر شما حرام کرده است؛ نمیتوانیم به شما مدد و معاونتی بکنیم.
﴿ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ دِينَهُمۡ لَهۡوٗا وَلَعِبٗا وَغَرَّتۡهُمُ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَاۚ فَٱلۡيَوۡمَ نَنسَىٰهُمۡ كَمَا نَسُواْ لِقَآءَ يَوۡمِهِمۡ هَٰذَا وَمَا كَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يَجۡحَدُونَ٥١﴾[الأعراف: ۵۱].
آنگاه خداوند متعال میفرماید: «کسانی که دین خود را به بازی گرفتند و زندگانی دنیا فریبشان داد» لذا آخرت را فراموش کرده و به بقای طولانی در دنیا فریفته شدند «پس امروز آنان را فراموش میکنیم» یعنی: در دوزخ رهایشان میکنیم «چنانکه آنان ملاقات این روز خویش را» یعنی: ملاقات روز آخرت را «فراموش کردند و چنانکه آیات ما را انکار میکردند» بنابراین، خصلتهایی که سبب هلاکتشان گردید، عبارت بود از: حب دنیا، فراموش کردن آخرت و دروغ انگاشتن آیات الهی.
﴿وَلَقَدۡ جِئۡنَٰهُم بِكِتَٰبٖ فَصَّلۡنَٰهُ عَلَىٰ عِلۡمٍ هُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٥٢﴾[الأعراف: ۵۲].
آنگاه حق تعالی برای اعلام این حقیقت که با فرستادن پیامبران: بهسوی مشرکان، حجت را بر آنها تمام کرده و جای هیچگونه عذری را برایشان باقی نگذاشته است، میفرماید: «و هرآینه برای آنان کتابی آوردیم» که همانا قرآن است «که روشن و شیوایش ساختهایم» یعنی: حلال و حرام و اندرزها و داستانهای آنرا روشن و متمایز ساختهایم «از روی علم» یعنی: درحالی که به کیفیت روشنساختن احکام آن دانا و عالم بودهایم «و هدایت و رحمتی برای اهل ایمان است» پس قرآن در عین اینکه واضح و روشن است، هدایت و رحمتی نیز هست، لیکن برای مؤمنان.
﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّا تَأۡوِيلَهُۥۚ يَوۡمَ يَأۡتِي تَأۡوِيلُهُۥ يَقُولُ ٱلَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبۡلُ قَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَآءَ فَيَشۡفَعُواْ لَنَآ أَوۡ نُرَدُّ فَنَعۡمَلَ غَيۡرَ ٱلَّذِي كُنَّا نَعۡمَلُۚ قَدۡ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ٥٣﴾[الأعراف: ۵۳].
«آیا آنان جز در انتظار تأویل آنند»؟ یعنی: کفار جز عذابی را که در قرآن به آنان وعده داده شده است، انتظار نمیکشند، عذابی که سرانجام، کارشان بدان منتهی خواهد شد. ربیع در تفسیر آن میگوید: «پیوسته از تأویل قرآن مسائلی نو بهمیان میآید تا آن که روز حساب فرارسد و در آن روز است که تأویل آن به اتمام میرسد». «روزی که تأویل آن فرارسد» که همانا روز قیامت است «کسانی که آنرا پیش از آن فراموش کرده بودند» یعنی: کسانی که قرآن را قبل از آن که مصداق وعدههای آن فرارسد و فرجام مورد بحث در آن، تحقق یابد، ترک کرده بودند؛ «میگویند: بیشک فرستادگان پروردگار ما حق و حقیقت را آورده بودند» بدینگونه، در جایی به این حقیقت اقرار و اعتراف میکنند که این اعتراف در آنجا هیچ سودی به حالشان ندارد «پس آیا امروز ما را شفاعتگرانی هست«؟ این جمله به معنای تمناست. یعنی: ای کاش برای ما شفاعتگرانی میبود «تا برای ما شفاعتکنند» در نزد پروردگار ما تا ما را از عذاب دوزخ معاف گرداند «یا بازگردانیده شویم» یا برای ما شفاعت کنند که خدای سبحان ما را بهسوی دنیا بازگرداند «آنگاه عمل کنیم» اگر بازگشت داده شویم «غیر آنچه میکردیم» از معاصی واعمال شرکآلود «بهراستی که به خود زیان زدند» یعنی: آنان از زندگی و توانمندیهای خود در جهت صلاح و فلاح خویش هیچ بهرهای نگرفتند پس زندگی آنان بر آنان بلا و محنت گردید، گویی هستی خود را باختهاند، همانند تاجری که رأسالمال خود را میبازد «و گم شد از آنان آنچه افترا میکردند» یعنی: دروغبافیهایشان که در دنیا برمیساختند، تباه و نابود شد، یا معبودهایی که در دنیا شریک خدای سبحان قرار میدادند، از نزدشان ناپدید شد و هیچ سودی به آنان نرسانید.
﴿إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ يُغۡشِي ٱلَّيۡلَ ٱلنَّهَارَ يَطۡلُبُهُۥ حَثِيثٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ وَٱلنُّجُومَ مُسَخَّرَٰتِۢ بِأَمۡرِهِۦٓۗ أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُۗ تَبَارَكَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٥٤﴾[الأعراف: ۵۴].
«همانا پروردگار شما آن اللهی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید» به قولی: این روزها از روزهای دنیا بود. به قولیدیگر: این روزها از روزهای آخرت بود که هر روز آن بهاندازه هزار سال دنیاست. نقل است که: اولین روز از این روزهای ششگانه، یکشنبه و آخرین آن، روز جمعه بود.
علما در بیان حکمت این آفرینش تدریجی گفتهاند:
۱- هرچند خدای سبحان بر آفرینش خلقت در یک آن واحد هم قادر است و همین که به آن بگوید: «کن: موجود باش»، بیدرنگ موجود میشود ولیبرای هرچیز نزد او میعادی است و سنتش بر آن رفته که آفرینش روند تدریجی داشته و مرحلهبهمرحله به تکامل برسد.
۲- باری تعالی با این آفرینش تدریجی، خواسته است تا به ما تأنی در امور را بیاموزاند.
۳- ایجاد یک چیز بعد از چیز دیگر، بر وجود آفریننده مدبر مرید مختار و فعال ما یشاء دلالتکنندهتر است.
«سپس بر عرش مستوی شد» استواء: عبارت از برتری و استقرار است و خدای سبحان خود به کیفیت آن داناتر میباشد و ما به آن بهگونهای که به جلال و عظمت وی سزاوار است، عقیده داریم. از امسلمه در تفسیر: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ﴾روایت شدهاست که فرمود: درک کیفیت استوا در حیطه عقل نیست اما استوا مجهول هم نیست، و اقرار به آن ایمان و انکار آن کفر است. از مالکبنانس سنیز روایت شده است که شخصی از وی پرسید: خدای سبحان چگونه برعرش استوا یافت؟ مالک گفت: «استوا معلوم است (یعنی در لغت) و کیف (یعنی کیفیت این استوا) مجهول است و ایمان به آن واجب و سؤال کردن از آن بدعت میباشد». این است مذهب سلف صالح در این باب. عرش: عبارت از تخت جهانداری است که بزرگترین مخلوقات خدای ﻷ میباشد. «شب را به روز میپوشاند» یعنی: حق تعالی شب را همچون پردهای برای روز میگرداند که با ظلمت خویش، روشنی آن را میپوشاند «شب، روز را بهشتاب میطلبد» یعنی: درحالی شب را به روز میپوشاند که شب شتابان در طلب روز است و در هیچ حال و لحظهای از طلب آن سست نمیشود. گفتنی است که این تعبیر، یکی از معجزات بزرگ علمی قرآن کریم است که حرکت و دوران محوری زمین را اثبات میکند. «و آفتاب و ماه و ستارگان را» آفرید «که رامشده فرمان اویند» یعنی: برطبق اراده و امر تکوینی او بیهیچگونه تخلفی سیر میکنند «آگاه شو که خلق و امر او راست» یعنی: کائنات همه آفریده او و فرمان در آن، فرمان اوست. «امر» عبارت از: فرمانهای تکوینی و احکام تشریعی حق تعالی است «الله، پروردگار جهانیان به غایت بزرگ است» یعنی: برکت و خیر او بسیار بزرگ و پرگستره است.
ابودرداء ساز رسولاکرم صدر حدیث شریف این دعای مأثور را روایت کردهاست: «اللـهـم لك الـملك كله ولك الحـمـد كله وإليك يرجع الأمر كله، أسالك من الخير كله وأعوذ بك من الشر كله». «بارخدایا! تمام ملک ازآن توست و تمام حمد از آن توست و تمام امر بهسوی تو برمیگردد پس، از تو تمام خیر را میطلبم و از تمام شر به تو پناه میبرم».
﴿ٱدۡعُواْ رَبَّكُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡيَةًۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ٥٥﴾[الأعراف: ۵۵].
«پروردگارتان را به زاری بخوانید» یعنی: با تضرع و تذلل و تملق و اخلاص و رغبت، بهسوی او دعا کنید «و» پروردگارتان را به «خفیه» بخوانید. خفیه: خواندن خداوند متعال بهطور پنهان از چشم و گوش مردم است زیرا خواندن حق تعالی بدین شیوه، رگوریشه ریا را بهکلی قطع میکند. احناف با این آیه، برخفیه خواندن آمین در نماز استدلال کردهاند زیرا در نزد آنان، آمین دعاء است. «هرآینه او از حدگذرندگان را» یعنی: تجاوزکنندگان از مرز اوامر خود را ـ چه در دعا و چه در امور دیگر ـ «دوست ندارد».
یادآور میشویم؛ تجاوز در دعا چنین است که: دعاکننده در دعا صدایش را بسیار بلند کند و فریاد برآورد، یا در دعایش چیزی را بخواهد که حق وی نیست؛ چون جاودانگی در دنیا، یا دستیافتن به آنچه که ذاتا محال است، یا دستیابی به منازل و مقامات انبیا ‡ در آخرت. چنانکه از ابوموسی اشعری سروایت شده است که فرمود: مردم صداهایشان را در دعا بلند نمودند پس رسول خدا صدر حدیث شریف فرمودند: «ای مردم! بر خود آسان بگیرید زیرا شما ذات ناشنوا یا غایبی را نمیخوانید بلکه ذاتی را میخوانید که شنوا و نزدیک است...».عبدالله بن مغفل ساز فرزندش شنید که میگوید: «بارخدایا! من از تو میخواهمکه چون به بهشت وارد میشوم، به من قصری سپید ببخشی! عبدالله گفت: فرزندم! از خدا بهشت را بخواه و به او از دوزخ پناه ببر و همین قدر کافی است زیرا من از رسول خدا صشنیدم که در حدیث شریف فرمودند: «گروهی هستند که در دعا و وضو، از حد در میگذرند».
خلاصه آداب دعا این است:
۱- دعاکننده باید باوضو باشد.
۲- رو به قبله باشد.
۳- قلبش را از خطرات و مشغولیتها خالی گرداند.
۴- دعا را با درود آغاز و با درود بهپایان برد.
۵- دستها را بهسوی آسمان بردارد.
۶- مؤمنان را در آن شریک سازد.
٧- جویای ساعاتی باشد که ساعات اجابت دعاست؛ همچون ثلث اخیر شب، وقت افطار، روز جمعه، حالت سفر و دیگر مواردی که در روایات آمده است.
﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا وَٱدۡعُوهُ خَوۡفٗا وَطَمَعًاۚ إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٥٦﴾[الأعراف: ۵۶].
«و در زمین بعد از اصلاح آن فساد نکنید» یعنی: بعد از آن که خدای منان با فرستادن پیامبران ‡ و نازل کردن کتب و تبیین قوانین و احکام، زمین را به صلاح آورد و بعد از آن که مؤمن یا کافری آن را آبادان کرد، درآن فساد نکنید؛ با کشتن مردم و ویران ساختن منازلشان و قطع درختانشان و مسدود ساختن انهارشان. و ازجمله فساد در زمین: کفر به خدای سبحان، افتادن در معاصی وی و لغو کردن قوانین و شرایع وی بعد از برقرار شدن آنهاست «و او را با بیم و امید بخوانید» بیم ازاین که خدای ﻷ دعایتان را اجابت نکند و امید به اینکه دعایتان را مورد اجابت قراردهد. ابنکثیر در تفسیر آن میگوید: «بیم از فرجام فلاکتبار عذاب باری تعالی و امید به ثواب خجسته و فرخنده وی». «هرآینه رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است» این تعبیر، بندگان را بهسوی خیر ترغیب و به آنها در این جهت نشاط و شادابی میبخشد. نیکوکاران: کسانیاند که ایمان به وجود و یگانگی خدای سبحان را با ایمان به غیب یکجا کرده، فرایض خدا أ را بجاآورده و از محرمات وی میپرهیزند و ترس و مراقبت الله أ را در دل دارند، هم از این رو اعمالشان را نیک میگردانند.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ بُشۡرَۢا بَيۡنَ يَدَيۡ رَحۡمَتِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَقَلَّتۡ سَحَابٗا ثِقَالٗا سُقۡنَٰهُ لِبَلَدٖ مَّيِّتٖ فَأَنزَلۡنَا بِهِ ٱلۡمَآءَ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِۚ كَذَٰلِكَ نُخۡرِجُ ٱلۡمَوۡتَىٰ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ٥٧﴾[الأعراف: ۵٧].
این آیه، متضمن ذکر نعمتی از نعمتهای بیشماری است که خداوند أ بر بندگانش ارزانی نموده، در عینحال که دلیلی از دلایل وحدانیت و ثبوت الوهیت حق تعالی نیز هست: «و اوست آن که بادها را مژدهرسان پیشاپیش رحمت خود» که باران است «میفرستد» یعنی: بادها مژدهرسان بارانند «تا آنگاه که ابرهای گرانبار را بردارند» یعنی: تا آنگاه که چون بادها ابرهایی را که با محموله آب خود گرانبارند، حمل کنند، دراین هنگام: «آن را» یعنی: ابر را «بهسوی زمین مردهای» یعنی: سرزمین بایر و بیگیاهی «میرانیم. پس، از آن» ابر گرانبار «آب فرود میآوریم» به آن سرزمین بایر و مرده «آنگاه از آن هر میوهای برآوریم» یعنی: با آن آب همهگونه میوه و سبزه میرویانیم و برمیآوریم «بدینسان مردگان را بیرون میآوریم» یعنی: مردگان را نیز همانند بیرون آوردن میوهها و رستنیها، در روز محشر از قبرها بیرون میآوریم زیرا وقتی در پیشگاه قدرت حق تعالی بیرون آوردن میوهها به این صورت عجیب و با این عملیه پیچیده و عظیم، ممکن بود، دیگر چه چیزی، آن قادر لایزال را از بیرونآوردن مردگان از قبرهایشان ناتوان میگرداند؟ «باشد که پند گیرید» و به قدرت عظیم خداوند متعال و صنع بدیع وی و اینکه او بر زنده ساختن مجدد و برانگیختن دوباره شما تواناست، پی ببرید زیرا میان دو بیرون آوردن فوق، هیچ فرقی نیست.
﴿وَٱلۡبَلَدُ ٱلطَّيِّبُ يَخۡرُجُ نَبَاتُهُۥ بِإِذۡنِ رَبِّهِۦۖ وَٱلَّذِي خَبُثَ لَا يَخۡرُجُ إِلَّا نَكِدٗاۚ كَذَٰلِكَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَشۡكُرُونَ٥٨﴾[الأعراف: ۵۸].
«و شهر پاک، گیاهش به اذن پروردگارش برمیآید» در اینجا مراد از بلد: زمین وخاک است. یعنی: خاک پاک، گیاهش به اذن پروردگار و فراهمساختن شرایط ضروری برای روییدن آن؛ به نیکوترین، تمامترین و کاملترین شکل خود بیرون میآید «و آن زمینی که ناپاک است، گیاهش جز اندک و بی فایده برنمیآید» یعنی: خاک پلید، جز گیاهی پلید و ناچیز بیرون نمیآورد. نکد: یعنی بیخیر و ناچیز. این تمثیلی برای دلهاست، که قلب پندپذیر مؤمن را به زمین پاکیزه و قلب فاسق پندگریز را به زمین پلید تشبیه کرده است «اینگونه، آیات خود را برای مردمی که شکرگزاری میکنند» از حق تعالی و به نعمتهای وی اعتراف میکنند «گونهگون بیان میکنیم».
ابنعباس بدر تفسیر: ﴿وَٱلۡبَلَدُ ٱلطَّيِّبُ...﴾میگوید: «این مثلی است که خدای ﻷ برای مؤمن زده است زیرا میفرماید: مؤمن پاکیزه است و عملش نیز پاکیزه است چنان که زمین پاکیزه میوه پاکیزه دارد، و: ﴿وَٱلَّذِي خَبُثَ...﴾مثلی است که برای کافر زده شده است زیرا او همانند زمین شورهزاری است که از آن برکت برنمیآید پس کافر خود پلید است و عمل وی نیز پلید میباشد».
از ابیموسی اشعری سروایت شدهاست که رسول خدا صدر حدیث شریف فرمودند: «مثل آنچه که حق تعالی مرا بر آن از هدایت و علم برانگیخته است؛ همانند بارانی بسیار است که بر زمینی فرود آید پس بخشی از آن زمین، پاک و حاصلخیز است که آب را میپذیرد و علف و سبزه فراوان میرویاند و بخشی از آن خشک و سخت است که آب را بر بستر خود نگه میدارد و خداوند أ مردم را از آبش نفع میرساند که از آن نوشیده و حیوانات خود را سیراب میکنند و با آن کشت و زرع مینمایند. اما بخش دیگری از آن زمین، بیابانی هموار است که نه آبی را بر بستر خود نگه میدارد و نه گیاهی را میرویاند. پس این است مثل کسیکه در دین خدای ﻷ آگاهی کسب نموده و بنابراین، آنچه که خدای ﻷ مرا بر آن برانگیخته، به وی نفع بخشیده است از این رو، هم خود آن را دریافته و هم آن را به دیگران تعلیم دادهاست. همچنان این است مثل کسانی که هدایت و علم الهی که برای ابلاغ آن برانگیخته شدهام، به آنان رسیده اما در برابر آن سری بلند نکرده و آن را نپذیرفتهاند».
﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ٥٩﴾[الأعراف: ۵٩].
خداوند متعال داستان آدم ÷را در آغاز سوره بیان کرد، اکنون به بیان داستانهای انبیای دیگر ‡ پرداخته و ابتدا از نوح ÷آغاز میکند زیرا او اولین فرستاده خداوند أ بهسوی بشر بعد از آدم ÷است: «هرآینه نوح را بهسوی قومشفرستادیم» نوح ÷در سرزمین عراق میزیست و خدای ﻷ او را در سن پنجاه سالگی به رسالت مبعوث گردانید. ابنکثیر میگوید: «میان آدم و نوح ـ علیهما السلام ـ ده قرن فاصله بود، که در طول این ده قرن، مردم همه بر آیین اسلام و توحید پایدار بودند و در عصر نوح بود که شرک و انحراف پدیدار شد». نام نوح، (۴۳) بار در قرآن کریم ذکر شده و داستان وی نیز به تفصیل در سورههای اعراف، هود، مؤمنون، شعرا، قمر و نوح آمده است و شغل وی نجاری بود. ترمذی و دیگران گفتهاند: تمام خلق هماکنون از نسل نوح ÷هستند. بعضی برآنند که ادریس ÷قبل از نوح ÷میزیسته است. «گفت» نوح ÷«ای قوم من» فقط «خدا را بپرستید که شما را بجز او هیچ خدایی نیست» تا سزاوار این باشد که معبود شما قرار گیرد. بدینسان، نوح ÷پرچم دعوت خویش را بر مبنای توحید و پرستش حق تعالی برافراشت و از قومش خواست تا بهسوی آیین توحید بازگردند، همان آیینی که آدم ÷و نسلهای بعد از وی بر آن بودهاند «هرآینه من بر شما از عقوبت روزی بزرگ بیمناکم» یعنی: اگر خدای سبحان را نپرستید، بر شما از عذاب روز قیامت، یا عذاب روز طوفان بیمناکم. قوم نوح ÷بتانی را برای پرستش برگزیده بودند که خداوند متعال در سوره «نوح» به ذکر آنها پرداخته است و نامهای آنها: ود، سواع، یغوث، یعوق و نسر بود.
ماجرای پدید آمدن اولین بتپرستی در میان فرزندان آدم اینگونه بود که: در میان آنها اشخاص نیکوکار و صالحی زندگی میکردند و چون آنها مردند، قومشان بر سر گورهایشان مساجدی بنا کرده و تمثال آنها را در آن مساجد به تصویر کشیدند تا احوال نیک آنها را همیشه بهیاد آورده و خود را پایبند شیوه ایشان گردانند و چون زمان درازی بر این منوال گذشت، رفتهرفته مجسمهها و نمادهایی بر مثال این تصویرها ساخته و آنها را به نام آن گروه صالح نامگذاری کردند و در نتیجه، بتانی بهنامهای ود، سواع، یغوث، یعوق و نسر که همه ازصالحان بودند، تراشیدند.
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِۦٓ إِنَّا لَنَرَىٰكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٦٠﴾[الأعراف: ۶۰].
«ملأ از قوم نوح گفتند» ملأ: اشراف و رؤسای قوماند «بیگمان ما تو را در گمراهی آشکاری میبینیم» در دعوتت بهسوی پرستش خداوند یگانه.
﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ لَيۡسَ بِي ضَلَٰلَةٞ وَلَٰكِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٦١﴾[الأعراف: ۶۱].
«گفت» نوح ÷«ای قوم من! در من هیچگونه گمراهیای نیست بلکه من پیامبریاز سوی پروردگار عالمیان هستم» که مرا بهسوی شما فرستاده است تا خیر و فضیلت را بهسوی شما سوق داده و شر و رذیلت را از شما دفع کنم. بدینسان بود کهنوح ÷ضلالت را از خود نفی و رسالت را برای خود اثبات نمود.
﴿أُبَلِّغُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمۡ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٦٢﴾[الأعراف: ۶۲].
«به شما پیامهای پروردگارم را میرسانم» که حق تعالی آن پیامها را برای ابلاغ به شما به من وحی کرده است «و برای شما نیکخواهی میکنم» یعنی: نیت خود را در خیرخواهی برای شما، از شائبههای فساد خالص گردانیدهام و فقط صلاح امورشما را میجویم «و از جانب خداوند چیزهایی را میدانم که شما نمیدانید» از اوصاف بیمثال، قدرت عظیم و شدت خشم وی بر دشمنانش زیرا حق تعالی مرا از این امور آگاه میگرداند.
﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَكُمۡ ذِكۡرٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنكُمۡ لِيُنذِرَكُمۡ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٦٣﴾[الأعراف: ۶۳].
«او عجبتم» آیا بعید پنداشتید، یا: تکذیب کردید، یا: انکار ورزیدید و تعجب کردید «از آن که بهشما ذکری» یعنی: وحی و موعظهای «از جانب پروردگارتان بر مردی از خودتان آمد»؟ یعنی: بر زبان مردی از میان خودتان که او را میشناسید واو از جنس دیگری ـ مثلا از جنس فرشتگان و جن ـ نیست تا از او برمید بلکه بشری همانند شماست که به او انس میگیرید، همچنان او مردی از خود شماست که او را از اوان نوجوانی به راستگویی و امانتداری میشناسید و میدانید که نه گمراه بودهاست و نه دروغگو و آمدهاست «تا شما را بیم دهد» از عاقبت کفر «وتا شما پرهیزگاری کنید و باشد که» بهسبب فوایدی که این بیمدادن به شما میرساند و بهسبب پرهیزگاریتان «مورد رحمت» و رضای خدای سبحان «قرار گیرید».
﴿فَكَذَّبُوهُ فَأَنجَيۡنَٰهُ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥ فِي ٱلۡفُلۡكِ وَأَغۡرَقۡنَا ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَآۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمًا عَمِينَ٦٤﴾[الأعراف: ۶۴].
«اما او را تکذیب کردند پس او و کسانی را که با وی بودند» یعنی: ایمان آورده و همراه وی بودند «نجات دادیم در کشتی» این همان کشتیای است که خداوند متعال نوح ÷را به ساختن آن دستور داد تا او و مؤمنان همراهش به وسیله آن از خطر طوفان نجات یابند «و کسانی را که آیات ما را دروغ پنداشتند» و بر این شیوه ناروا استمرار ورزیده بهسوی توبه بازنگشتند «غرق کردیم» در همان دار ودیارشان «زیرا آنان گروهی نابینا بودند» یعنی: کوردل بودند، بهگونهای که نه موعظهای به آنان سود میرسانید و نه پندی در آنان کارگر بود. تفصیل اینداستان در (آیات ۴۸ ـ ۳۵) سوره «هود» آمده است.
﴿وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ٦٥﴾[الأعراف: ۶۵].
«و بهسوی قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم» یعنی: یکی از اعضای قبیله آنها بهنام «هود» را زیرا «برادر» در اینجا به معنی برادر نسبی نیست.
قبیله عاد، قومی عرب از قدیمیترین امتهای موجود در روی زمین و ظاهرا قدیمیتر از قوم ابراهیم ÷بودهاند لذا ذکر داستانشان بعد از داستان نوح ÷مناسب مینمود. مراد از قوم عاد در اینجا، قوم عاد اول است که ساکن احقاف ـ ریگزار میان عمان و حضرموت در سرزمین یمن ـ بودهاند و بعد از نابودی آنان، قبیله عاد دیگری پدید آمد که آنها نیز ساکنان یمن ـ اما نه در احقاف بلکه در حدود سرزمین قحطان و سبا ـ میزیستهاند که آنان را عاد دوم مینامند. گفتنی است که ذکر عاد بجز قرآن، در سایر کتب آسمانی نیامده است. «گفت: ای قوم من! خدا رابپرستید که برای شما معبودی جز او نیست پس آیا پرهیزگاری نمیکنید»؟ چنین بود که هود ÷آنان را بهسوی عبادت و توحید الهی دعوت کرد، دعوتی که درنهایت به تقوی و پرهیزگاری میانجامد.
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦٓ إِنَّا لَنَرَىٰكَ فِي سَفَاهَةٖ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٦٦﴾[الأعراف: ۶۶].
«اشراف و بزرگانی که کافر بودند از قومش، گفتند: هرآینه ما تو را در سفاهت میبینیم» سفاهت: سبکخردی و حماقت است. بدینگونه بود که آنها به ناروا آنپیامبر عالیقدر را به سبکمغزی و کمخردی متهم کردند و وقیحتر اینکه گفتند: «و هرآینه ما تو را از دروغگویان میپنداریم» در ادعای رسالت.
﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ لَيۡسَ بِي سَفَاهَةٞ وَلَٰكِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٦٧ أُبَلِّغُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَأَنَا۠ لَكُمۡ نَاصِحٌ أَمِينٌ٦٨﴾[الأعراف: ۶٧-۶۸].
«گفت: ای قوم من! در من سفاهتی نیست بلکه من فرستادهای از بارگاه پروردگارعالمیان هستم، پیامهای پروردگارم را به شما میرسانم و برای شما خیرخواهی امینم» امین: شناختهشده به امانتداری و صداقت، که ضد خیانت است. یعنی: مطمئنا من در پیامهای الهی هیچگونه تغییری وارد نکردهام.
﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَكُمۡ ذِكۡرٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنكُمۡ لِيُنذِرَكُمۡۚ وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَكُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ قَوۡمِ نُوحٖ وَزَادَكُمۡ فِي ٱلۡخَلۡقِ بَصۜۡطَةٗۖ فَٱذۡكُرُوٓاْ ءَالَآءَ ٱللَّهِ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٦٩﴾[الأعراف: ۶٩].
«آیا تعجب کردید که بر مردی از خودتان پندی از جانب پروردگارتان برایتان آمده تا شما را بیم دهد؟ و یاد کنید زمانی را که خداوند شما را پس از قوم نوح جانشینان آنان قرار داد» هود ÷به فرمان خداوند أ نعمتی از نعمتهایش را به قوم خود یادآوری کرد، این نعمت؛ قراردادن آنها به عنوان ساکنان زمین بعد از هلاکت قوم نوح ÷،یا قراردادن آنها بهعنوان پادشاهان روی زمین بود. آنگاه به ذکر نعمت دیگری پرداخت: «و در خلقت، بر قوت شما افزود» یعنی: در آفرینش، به شما قدوقامتی تنومند و بلند ـ افزون بر آنچه که دیگران از نظر بدنی داشتند ـ عنایت نمود. نقلاست که: بلندی قامت شخص بلندقدشان صد گز و از کوتاهقدشان شصت گز بود «پس نعمتهای خدا را بهیاد آورید» بر خود که از جمله آنها، نعمت جانشین ساختنتان در زمین و افزودن در خلقت و نیرومندیتان و سایر نعمتهایی است که به شما ارزانی داشته است «باشد که رستگار شوید» زیرا یادآوری نعمت، انگیزهبخش شکر آن است و هرکه شکر و سپاس حق تعالی را بجا آورد، بیشک رستگار میگردد.
﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِنَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَحۡدَهُۥ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ٧٠﴾[الأعراف: ٧۰].
«گفتند: آیا بهسوی ما آمدهای تا تنها الله را بپرستیم» حال آن که این شیوه یگانهپرستی در نزد ما ناشناخته و ناپسند است زیرا ما پدرانمان را برخلاف این شیوه ـ که تو ما را بهسوی آن میخوانی ـ یافتهایم. از همین رو گفتند: «و» آیا «آنچه را که پدرانمان میپرستیدند، رها کنیم» و دیگر دنبال راه و رسم پدران خویش نگردیم؟ نه! چنین چیزی از ما ساخته نیست «پس اگر از راستگویان هستی، آنچه را به ما وعده میدهی، برای ما بیاور» آنها از بس که در برابر خدای سبحان متمرد و متکبر بودند، با این سخن عذابی را که هود ÷بدان هشدارشان میداد، به شتاب طلبیدند.
﴿قَالَ قَدۡ وَقَعَ عَلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ رِجۡسٞ وَغَضَبٌۖ أَتُجَٰدِلُونَنِي فِيٓ أَسۡمَآءٖ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّا نَزَّلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٖۚ فَٱنتَظِرُوٓاْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِينَ٧١﴾[الأعراف: ٧۱].
«گفت: بهراستی که بر شما از جانب پروردگارتان عقوبت و خشم ثابت شد» یعنی: حقا که سزاوار خشم و عذاب الهی گشتید و خواهناخواه این عذاب و خشم بر شما فرودآمدنی است. هود ÷عذابی را که انتظار وقوع آن میرفت، همانند امر واقع معرفی کرد، بهمنظور دادن این هشدار به آنان که این عذاب حتما برآنان واقع میگردد. رجس: عذاب سخت است «آیا با من در باب نامهایی چند مجادله میکنید» یعنی: نامهای بتانی که میپرستید؟ هود ÷بتان را مجرد نامهای بیمسمی معرفی کرد زیرا نه فقط مسمیات آنها دارای هیچ حقیقتی نیست بلکه حتی اطلاق نام «خدایان» برآنها در اصل بیپایه است پس گویی این خدایان، معدوماند و هیچ وجود خارجی ندارند و آنچه که موجود است، فقط نامهای آنهاست؛ «که شما وپدرانتان نامگذاری کردهاید» یعنی: شما و پدرانتان از نزد خود معبودان باطلتان را به ایننامهانامیدهاید و در واقع امر، اینها هیچ حقیقتی ندارند «و خداوند هیچ حجت وبرهانی بر آن نازل نکردهاست» که به آن بر صحت این راهورسم باطلتان حجت آورید. سپس آنان را به سختترین هشدار تهدید کرد و فرمود: «پس منتظر باشید که من هم با شما از منتظرانم» یعنی: منتظر عذابی باشید که آن را درخواست کردهاید زیرا من هم با شما از منتظران نزول این عذاب هستم و این عذاب قطعا بر شما آمدنی است.
﴿فَأَنجَيۡنَٰهُ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَقَطَعۡنَا دَابِرَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَاۖ وَمَا كَانُواْ مُؤۡمِنِينَ٧٢﴾[الأعراف: ٧۲].
«پس او و کسانی را که با او بودند» یعنی: به دعوتش ایمان آورده بودند «به رحمتی از جانب خویش نجات دادیم» از عذاب فرودآمده بر کافران «و کسانی را که آیات ما را دروغ شمردند، ریشهکن کردیم» بهطوری که حتی یک تن از آنان هم باقی نماند که جانشینشان گردد «و از مؤمنان نبودند» یعنی: ریشه این قوم سرکشی را که میان تکذیب به آیات و عدم ایمان بهحق جمع کرده بودند، بریدیم پس این ریشهکن کردن در جای مناسب خود بود.
یادآور میشویم؛ عذابی که خدای سبحان بر قوم هود ÷نازل کرد، تندباد سرکش بسیار سردی بود که دیار و اشجارشان را پاک ویران کرد، تندبادی که صخرههای بزرگ را با خود حمل میکرد و بر چهرههایشان میکوبید و آنها را از جا برکنده بر زمین میکوفت چنانکه حق تعالی در سوره «الحاقه» میفرماید: (اما عاد؛ به وسیله تندبادی توفنده و سرکش هلاک شدند که خدا آن را هفت شب و هشت روز پیاپی بر آنان گماشت پس آن قوم را در آن مدت فروافتاده میدیدی، گویی آنها تنه نخلهای میان تهی هستند) «آیات ۸ ـ ۶».
﴿وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ قَدۡ جَآءَتۡكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡۖ هَٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ لَكُمۡ ءَايَةٗۖ فَذَرُوهَا تَأۡكُلۡ فِيٓ أَرۡضِ ٱللَّهِۖ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ فَيَأۡخُذَكُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٧٣﴾[الأعراف: ٧۳].
«و» فرستادیم «بهسوی قوم ثمود، برادرشان صالح را» ثمود: قبیلهای از اعراب اولیه بودند که در منطقه «حجر» واقع در شمال مدینه منوره در میان حجاز و شام نزدیک وادیالقری سکونت داشتند. قبیله ثمود بعد از قوم عاد وارث دیار وسرزمین آنها شدند چنانکه آیه (٧۴) از همین سوره تصریح میکند. این قبایل همه از اعراب اولیه بودهاند که قبل از ابراهیم ÷میزیستهاند. ابنعمر بروایت میکند که رسول خدا صدر سال نهم هجری ـ هنگامی که به مقصد تبوک روان بودند ـ از برابر دیار و منازل قوم ثمود گذشتند، او میگوید: «چون رسول خدا صلشکر را در تبوک فرود آوردند، مردم ازچاههای آبی که قبیله ثمود آب آشامیدنی خود را از آنها تهیه میکردند، آب کشیدند و از آن آب خمیر ساخته دیگها را نصب کردند تا غذا بپزند، رسول خدا صبه آنان فرمان دادند که غذای دیگها را بیرون ریخته و خمیرها را علوفه شتران کنند، آنگاه ایشان را از آن محل کوچانیدند تا به چاهی رسیدند که شتر صالح ÷از آن مینوشید پس در آن محل فرود آمدند». همچنین آنحضرت صاصحابشان را از ورود به منازل قومی که به عذاب الهی گرفتار شده بودند، نهی میکردند و میفرمودند: «در حقیقت، من میترسم که بهشما مانند آنچه که به آنان رسید، برسد لذا به منازلشان وارد نشوید». باید یادآور شد که آثار مدائن صالح ÷تا به امروز باقی است و بهنام «فتحالناقه» شناخته میشود.
«گفت» صالح ÷«ای قوم من! خدا را بپرستید، برای شما معبودی جز او نیست» صالح ÷قومش را به عبادت خدایسبحان فراخواند، عبادتی که باری تعالی خلق را بهخاطر آن آفریدهاست، او به آنان فهماند که عبادت جز برای خدای یگانه سزاوار نیست و جز وی هیچ معبودی این صلاحیت را ندارد که به پرستش گرفته شود. آری! دعوت بهسوی توحید و نفی شرک، خلاصه و عصاره دعوت همه پیامبران ‡ بوده است چنانکه خداوند متعال میفرماید: (و همانا درهر امتی پیامبری فرستادیم، با این پیام که: خدای یگانه را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید) «نحل / ۳۶». صالح ÷خطاب به قومش افزود: «در حقیقت، برای شما از جانب پروردگارتان بینهای آمده است» بینه: یعنی معجزه روشن و آشکار، که عبارت بود از: بیرونآوردن مادهشتری از سنگ سخت و خارا «این ماده شترخداست که معجزهای برای شماست پس آن را بگذارید تا در زمین خدا بخورد» یعنی: آن را رها کنید و آزاد بگذارید که در زمین خدا أ بچرد و هرچه خواست از آن بخورد زیرا این شتر؛ شتر خدا أ است و زمین هم که زمین وی میباشد پس او را از آنچه که مال و ملک شما نیست، بازندارید. صالح ÷آن را شتر خدا أ نامید زیرا آن شتر با امر تکوینی خداوند أ بدون داشتن پدر و مادری آفریده شده بود «و به او» هیچگونه «آسیبی نرسانید» یعنی: به هیچ وجه با گزند و آزار متعرض او نشوید «که آنگاه شما را عذابی دردناک فرومیگیرد».
نقل است که قوم صالح ÷خود از او خواستند تا برایشان از صخره سنگی خارا، مادهشتری بیرون آورد که خروج آن را به رأیالعین ببینند پس صالح ÷از آنها عهدها و پیمانها گرفت که اگر خواستهشان را اجابت کند، قطعا به او ایمان خواهند آورد و چون آنها این عهدها و پیمانها را سپردند، صالح ÷دعا کرد و آن صخره سنگ به جنبش در آمد و ـ همانگونه که خواسته بودند ـ مادهشتری پاک، تنومند و بیعیب از آن بیرون آمد و چنان بزرگ و قوی و پرهیبت بود که چون از برابر چهارپایان دیگر میگذشت، همه از او میرمیدند. در این هنگام، رئیس آن قوم و پیروانش ایمان آوردند. صالح ÷به فرمان خدای ﻷ چنینمقرر کرد که یک روز آن مادهشتر آب چاهشان را بنوشد و روز دیگر آنان از آب آن چاه استفاده کنند و در آن روز که او آب چاه را مینوشید، آنها از شیر وی مینوشیدند زیرا چنان شیرآور بود که چون او را میدوشیدند، هر مقدار از ظروفی که میخواستند، از شیر آن پر میشد و قوم همه از شیرش سیر و سیراب میشدند.
﴿وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَكُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ عَادٖ وَبَوَّأَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورٗا وَتَنۡحِتُونَ ٱلۡجِبَالَ بُيُوتٗاۖ فَٱذۡكُرُوٓاْ ءَالَآءَ ٱللَّهِ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ٧٤﴾[الأعراف: ٧۴].
«و بهیاد آورید هنگامی را که شما را پس از قوم عاد جانشینان آنان گردانید» یعنی: حق تعالی شما را در زمین جانشین قوم عاد گردانید. یا شما را در آن فرمانروا گردانید «و به شما در زمین جای مناسب داد» یعنی: شما را در آن مستقر گردانید، بهطوری «که از بخشهای هموار و نرم آن برای خود قصرها میساختید» یعنی: ازخاکهای آن سرزمین، خشت و آجر و مانند آن از مصالح ساختمانی دیگر ساخته و با آن، کاخها و قصرها بنا میکردید. (بوأ): از مصدر «مباءه»، عبارت استاز: منزلی که انسان در آن ساکن میشود «و از کوهها برای خود خانههایی میتراشیدید» قوم ثمود، با بهرهگیری از نیرو و صلابت بدنی و تنومند بودن هیکلهایشان، کوهها را تراشیده و در دل کوهها برای خود مغارهها و خانههای مسکونی میساختند. به قولی: انتخاب درون صخرههای سخت و کوههای مستحکم برای سکونت از سوی آنها، به این دلیل بود که ساختمانها و سقفهای دیگر، قبل از به پایانآمدن عمرشان ویران میشد ـ از بس عمر طولانیای داشتند «پس نعمتهای خدا را به یاد آورید» تفسیر نظیر این عبارت در داستان قبل گذشت «و در زمین سر به فساد بر ندارید» یعنی: در آن با نافرمانی خدا و رسولش، فتنه وفساد برپا نکنید.
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لِلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِمَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُمۡ أَتَعۡلَمُونَ أَنَّ صَٰلِحٗا مُّرۡسَلٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلَ بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ٧٥﴾[الأعراف: ٧۵].
«سران قوم او که استکبار میورزیدند، به مستضعفانی که ایمان آورده بودند» وتحت ستم و استضعاف آنان قرار داشتند «گفتند: آیا میدانید که صالح از سوی پرورگارش فرستاده شده است«؟ این سخن را از باب استهزا و تمسخر گفتند. «اهل ایمان» یعنی: پیروان صالح ÷«گفتند: بیتردید ما به آنچه وی بدان رسالت یافتهاست، مؤمنیم» یعنی: ما نه فقط به صدق و راستی او در این ادعا داناییم بلکه به او و رسالتش مؤمن بوده و از آن گذشته، تابع و مطیع امرش هستیم.
﴿قَالَ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُوٓاْ إِنَّا بِٱلَّذِيٓ ءَامَنتُم بِهِۦ كَٰفِرُونَ٧٦﴾[الأعراف: ٧۶].
...«کسانی که استکبار میورزیدند، گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان آوردهاید» یعنی: به رسالت صالح ÷«کافریم» این سخن را درحالی گفتند که معجزه آشکار و حجت پایدار حق تعالی درمیان آنان بود ـ پس لعنت خداوند أ بر کافران باد.
﴿فَعَقَرُواْ ٱلنَّاقَةَ وَعَتَوۡاْ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِمۡ وَقَالُواْ يَٰصَٰلِحُ ٱئۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٧٧﴾[الأعراف: ٧٧].
«پس آن مادهشتر را پی کردند» یعنی: پیهای آن را بریدند، یا آن را ذبح کردند. و با آنکه همه آنها درکشتن مادهشتر مستقیما شرکت نداشتند بلکه یک تن از آنان او را کشت ولی از آنجا که این کار با رضا و موافقت همگی آنان انجام گرفت لذا این عمل به همه آنان نسبت داده شد «و از فرمان پروردگار خود سرپیچیدند» یعنی: از قبول فرمان باری تعالی در مورد مادهشتر و همچنان ازگردن نهادن به دین وی استکبار و عناد ورزیدند «و گفتند: ای صالح! اگر از پیامبران هستی، آنچه را به ما وعید میدهی» از عذاب «برای ما بیاور» این سخن را از روی تحدی (مبارزهطلبی) و استخفاف گفتند.
﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِي دَارِهِمۡ جَٰثِمِينَ٧٨﴾[الأعراف: ٧۸].
«پس آنان را رجفه فرو گرفت» رجفه: یعنی زلزله سخت. برخی گفتهاند: رجفه، فریادی سخت و سهمگین بود که با یک تکان سخت، دلهایشان را از جا برکند «و در سرای خویش» یعنی: در شهر و سرزمین خویش «از پا در آمدند» جاثمین: بر زانوها و چهرههای خویش به زمین چسبیده و بیجان و بیحرکت گردیدند، همانند پرندهای که بر روی درافتد و از پا درآید. روایت شده است که: پیکردن مادهشتر از سوی آنان در روز چهارشنبه و نزول عذاب بر آنان در روز شنبه بود پس همه ـ جز صالح ÷و پیروانش از اهل ایمان ـ هلاک شدند.
﴿فَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ يَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُكُمۡ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحۡتُ لَكُمۡ وَلَٰكِن لَّا تُحِبُّونَ ٱلنَّٰصِحِينَ٧٩﴾[الأعراف: ٧٩].
«پس صالح از آنان روی برتافت» آنگاه که از اجابت دعوت حق از سوی آنان مأیوس شد و درحالیکه به آنان پشت کرده و از آنان رویگردان شده بود، ازسرزمینشان رفت «و گفت» صالح ÷، در بیان حقیقت حال خویش به آنان: «ایقوم من! به راستی که من پیام پروردگارم را به شما رساندم و برای شما خیر خواهیکردم ولی شما نصیحتگران را دوست نمیدارید» من از هیچ کوششی در ابلاغ رسالت حق به شما فروگذار نکردم، اما شما این دعوت را نپذیرفتید و از آن سر برتافتید پس عذاب الهی بر شما لازم گشت و اینک آنچه را که تکذیب کرده و به شتاب میطلبیدید، بر شما فرود میآید. همچنان محتمل است که صالح ÷این سخن را بعد از مرگشان ـ از روی حسرت بر آنچه که از ایمان و سلامتی از عذاب از دست دادند ـ خطاب به آنان گفته باشد.
﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ٨٠﴾[الأعراف: ۸۰].
«و» فرستادیم «لوط را» به رسالت. لوط ÷فرزند هاران فرزند آزر، برادزاده ابراهیم ÷بود که با عمویش ابراهیم ÷از سرزمین عراق به سرزمین بیتالمقدس هجرت کرد، سپس خدای ﻷ او را بهسوی اهالی شهری بهنام «سدوم» در نزدیکی بیتالمقدس، به رسالت برانگیخت «هنگامی که به قوم خود گفت: آیا آن فاحشه را مرتکب میشوید» یعنی: آن خصلت بسیار زشت و سخت ناشایست را که فعل لواط میباشد «که هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشی نگرفته است«؟ یعنی: احدی قبل از شما آن را مرتکب نگردیده است؟ زیرا فعل لواط، قبل از آنان در میان هیچ امتی از امتها شایع نبود.
﴿إِنَّكُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ٨١﴾[الأعراف: ۸۱].
«همانا شما از روی شهوت، به جای زنان با مردان در میآمیزید» یعنی: شما، همسرانی را که خداوند متعال برایتان آفریده است و بهحسب فطرت برای آمیزش آماده بوده و صلاحیت مقاربت را دارند و فقط آنانند که جایگاه برآوردن شهوت و موضع لذتجویی میباشند، فروگذاشته و به فعل لواط با مردان رو میآورید، فعل ناشایستی که هدفی سازگار با عقل و فطرت سالم نداشته و جز شهوترانی هیچ منظور دیگری از آن ندارید پس شما در ارتکاب این عمل زشت، همانند چهارپایانی هستید که صرفا به انگیزه شهوترانی بر همدیگر فرومیجهند «بلکه شما قومی مسرف و تجاوز کارید» که این فعل شما مستوجب لعنت و خشمخداوند أ است زیرا این فعلی است انحرافی که با عقل سلیم و فطرت مستقیم هیچ سازگاری ندارد و علت خارج بودن آن از مقتضای فطرت، اسراف و خارج شدن لواطکار از حد اعتدال بشری میباشد.
امام ابوحنیفه برآن است که: گواهی دوتن در انجام فعل لواط کافی است و مجازات لواطکار این است که از مکانی مرتفع بهپایین افگنده شده سپس با پرتاب سنگ دنبال گردد چنانکه با قوم لوط چنین شد و این جزا تعزیر است نه حد. اما جمهور فقها (مالک، شافعی و احمدبنحنبل) برآنند که: مجازات لواط، حد است نه تعزیر و حد لواط، رجم (سنگسار) فاعل و مفعول تا مرگ آنهاست، خواه شخص لواطکار محصن (زندار) باشد، خواه غیر محصن. در یک روایتدیگر از شافعی /حد لواط مانند حد زنا است بنابراین، اگر لواطکار محصن بود، رجم میشود، در غیرآن، صد شلاق زده میشود. مقاربت با زنان از راه پشت (دبر) نیز که «لواط صغری» نامیده میشود، به اجماع علما حرام است.
﴿وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَخۡرِجُوهُم مِّن قَرۡيَتِكُمۡۖ إِنَّهُمۡ أُنَاسٞ يَتَطَهَّرُونَ٨٢﴾[الأعراف: ۸۲].
«ولی جواب قوم او» دربرابر انکار و محکومکردن این عمل از سوی لوط ÷«جز این نبود که گفتند: آنان را» یعنی: لوط و پیروانش را «از شهرتان بیرون کنید» و از روی استهزا افزودند: «هرآینه آنان مردمی منزه طلب هستند» که از افتادن در عمل لواط تبری جسته و پاکی میطلبند بنابراین، نباید با ما در شهر ما سکونت داشته باشند. این پاسخ استهزا آلودشان، هیچ ارتباطی به نصیحت لوط ÷نداشت بلکه پاسخ مناسب این بود که نبوت وی را تصدیق کرده و از فرمان وی اطاعت میکردند و به خواسته وی پاسخ مساعد میدادند ولی آنان این پاسخ زشت را که از نفسهای پلید و فطرتهای واژگونهشان برخاسته بود، به وی تحویلدادند، عجبا از این منطق واژگونه! منطقی که میگوید: باید کسانی که پاک و پرهیزکارند، از شهر بیرون روند تا پلیدان و ناپاکان در آن باقی بمانند؟! این منطق؛ منطق جاهلیت در هر زمان و مکانی است چنانکه در عصر حاضر نیز مشاهده میکنیم که اغلب پاکان و پرهیزکاران، در طرد و تبعید بهسر میبرند.
﴿فَأَنجَيۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ كَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ٨٣﴾[الأعراف: ۸۳].
«پس او و اهل خانه او رانجات دادیم» آنگاه که در صبحگاه شبی که عذاب ما بر مردم شهر «سدوم» فرود آمد، لوط و خانوادهاش را از آن شهر بیرونآوردیم [۶۱]«مگر زنش را» حق تعالی زن لوط ÷را از اهلش استثنا کرد زیرا او به لوط ÷ایمان نیاورده بود «که» به همین جهت زن لوط ÷«از باقیماندگان بود» در عذاب خداوندی و حکم حق تعالی این بود که او نیز در زمره نابودشدگان باشد.
﴿وَأَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهِم مَّطَرٗاۖ فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ٨٤﴾[الأعراف: ۸۴].
«و بر سر آنان بارشی بارانیدیم» غیراز آن بارشی که بدان عادی بودند، که این بارش، همانا بارش گل پخته سنگشده بر آنان بود چنانکه در آیه: ﴿وَأَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهَا حِجَارَةٗ مِّن سِجِّيلٖ﴾[هود: ۸۲]. آمده است. «پس بنگر که آخر کار مجرمان» یعنی: کافران «چگونه بود»!.
﴿وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ قَدۡ جَآءَتۡكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡۖ فَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَاۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٨٥﴾[الأعراف: ۸۵].
این پنجمین داستان از داستانهای انبیا ‡ در این سوره، بعد از داستانهای نوح، هود، صالح و لوط ‡ است:
«و بهسوی قوم مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم» یعنی: بهسوی مردم مدین، پیامبری از خودشان را که شعیب ÷بود فرستادیم. شعیب ÷ـ پیامبر قومش مدین ـ از انبیای عرب است و از وی در قرآن کریم ـ در سورههای اعراف، هود، شعراء و عنکبوت ـ یازده بار یاد شده است و بعثت وی بهپیامبری، قبل از حضرت موسی ÷بود. علما او را خطیب انبیا ‡ مینامند، بهسبب آنکه او دعوت خویش را با حجتی رسا به قومش ابلاغ کرد. یادآور میشویم که شهر «مدین»، نزدیک «معان» واقع در جنوبشرق اردن بر سر راه حجاز قرار دارد و مدین هم بر قبیله مدین و هم بر شهرشان اطلاق میشود «گفت: ای قوم من! خدا رابپرستید، برای شما هیچ معبودی جز او نیست» شعیب ÷با یادآوری این نکته بهقومش که آنان قوم او هستند و او یکی از خود آنهاست پس طبعا دوستدار چیزی است که صلاحشان در آن میباشد، آنها را بهسوی پرستش خداوند أ دعوت کرد سپس آنها را به یگانهشناسی و یگانهپرستی که در رأس دعوت همه پیامبران ‡ قرار دارد، فرمان داد و این پندار را که پرستش چیزی از بتانشان حق باشد، رد کرد و همه را باطل و نابود شده خواند «در حقیقت، برای شما از جانب پرورگارتان برهانی روشن» یعنی: معجزهای آشکار «آمده است» ولی قرآن بیان نکرده که معجزه شعیب ÷چه بود پس این خود دلیل بر آن است که هر پیامبری معجزهای داشته است، چه معجزه وی بیان شود و چه نشود. آری! این پیام شعیب ÷بود به قومش از جنبه اعتقادی آن، اما او از جنبه عملی نیز، به روی عمدهترین انحراف عملیشان انگشت گذاشت و گفت: «پس پیمانه و ترازو را تمام نهید» یعنی: به خریدار یا فروشنده، با بهکار گرفتن پیمانه یا عیاری ناقص، کم ندهید و به غیر آن از شیوههای دیگر کاستن و افزودن در اشیای مورد معامله، به حقخوری از دیگران نپردازید. آری! قوم شعیب ÷معاملات خود را با پیمانه و ترازو انجام میدادند ولی پیمانه و ترازو را تمام ننهاده و از حق صاحب حق میکاستند «و به مردم اشیای آنان را ناقص ندهید» بخس: عبارت است از: نقص وآن یا با معیوب ساختن کالا، یا با کمکردن از آن، یا به تردستی، فریبکاری و نیرنگبازی انجام میگیرد و همه اینها شامل معنای خوردن اموال مردم به نارواست. بعضی گفتهاند: قوم شعیب ÷از هر چیزی که در بازارهایشان وارد میشد، عوارض و حقوق گمرکی میگرفتند و نهی الهی ناظر بر این معنی است «ودر زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید» تفسیر نظیر این عبارت، در آیه (۵۶) گذشت «این» رهنمودها «برایتان بهتر است» در دنیا و آخرت «اگر باور دارید» سخنم را.
﴿وَلَا تَقۡعُدُواْ بِكُلِّ صِرَٰطٖ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِهِۦ وَتَبۡغُونَهَا عِوَجٗاۚ وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ كُنتُمۡ قَلِيلٗا فَكَثَّرَكُمۡۖ وَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِينَ٨٦﴾[الأعراف: ۸۶].
«و بر سر هر راهی ننشینید که بترسانید» مردم را از شکنجه و آزارتان. نقل است که: قوم شعیب ÷بر سر راههایی که به خانه وی منتهی میشد، مینشستند و کسانی را که قصد رفتن بهنزد وی را داشتند، از عذاب و عقاب خویش بیم داده ومیگفتند: او شخصی است کذاب لذا نزد او نروید «و» تا «کسی را که به او ایمان آورده است، از راه الله بازدارید» مراد از بازداشتن از راه الله أ ، بازداشتن مردم از رسیدن به شعیب ÷است. بعضی گفتهاند: مراد؛ نهی آنان از نشستن بر سر راه دین و بازداشتن کسانی است که قصد رفتن به آن را دارند، نه نشستن حقیقی بر سرراهها پس حقیقت لفظ، مراد نیست «و برای آن راه، کجی نجویید» یعنی: برای راهخدا أ کجی، ناهمواری و ناهنجاری نجویید و آن را برای مردم به این وصف معرفی نکنید «و هنگامی را به یادآورید که شما اندک بودید» از نظر تعداد «پس شما را بسیار گردانید» از طریق توالد و تناسل. بعضی در معنی آن گفتهاند: شما فقیر بودید، اما حق تعالی شما را توانگر گردانید «و بنگرید که فرجام کار فسادکاران» از امتهای گذشته؛ چون قوم نوح و هود و صالح و لوط ‡ «چگونه بوده است«؟ مگر جز این بود که خدای ﻷ هلاکشان کرد و آثار وجودشان را از عرصه هستی محو گردانید؟!
﴿وَإِن كَانَ طَآئِفَةٞ مِّنكُمۡ ءَامَنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦ وَطَآئِفَةٞ لَّمۡ يُؤۡمِنُواْ فَٱصۡبِرُواْ حَتَّىٰ يَحۡكُمَ ٱللَّهُ بَيۡنَنَاۚ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلۡحَٰكِمِينَ٨٧﴾[الأعراف: ۸٧].
«و اگر گروهی از شما به آنچه من بدان فرستاده شدهام ایمان آورده و گروهی دیگر ایمان نیاوردند پس صبر کنید» یعنی: انتظار بکشید «تا خداوند در میان ما حکم کند، که او بهترین حکمکنندگان است» زیرا حکم و داوری او، بر حق و عدل مبتنی است و بیم آن نمیرود که او در حکم خویش ستم کند. آری! حکم خداوند أ درمیان دو گروه، مانند حکم کردن میان دو خصم است: یعنی اینکه محقان را بر مبطلان پیروز میسازد.
در این آیه، مؤمنان به صبر بر آزار کفار مأمور گردیدهاند تا آنکه خدای ﻷ پیروزشان گرداند.
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لَنُخۡرِجَنَّكَ يَٰشُعَيۡبُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَكَ مِن قَرۡيَتِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَاۚ قَالَ أَوَلَوۡ كُنَّا كَٰرِهِينَ٨٨﴾[الأعراف: ۸۸].
«سران قومش که استکبار ورزیده بودند» یعنی: اشراف و بزرگان سرکش، مستکبر و کافرشان «گفتند: ای شعیب! یا بیگمان تو و کسانی را که با تو ایمانآوردهاند، از شهر خودمان بیرون میکنیم، یا به کیش ما برگردید» بدین گونه، آن سران مستکبر فقط به ترک ایمان و انکار دعوت حق اکتفا نکرده بلکه از روی سرکشی، سبکسری، غرور، ناسپاسی و تجاوز، پا را از این حد فراتر گذاشتند وپیامبر خویش و مؤمنان را به بیرونکردن از شهر نیز تهدید کردند. یعنی از نظر آنها، شعیب ÷و همراهانش ناگزیر دو راه بیشتر در پیش رو ندارند: یا بیرون شدن از شهر و یا بازگشت به کیش باطل کفری آنان «گفت» شعیب ÷«حتی اگر دلمان نخواهد»؟ یعنی: آیا ما را به کیش خویش باز میگردانید، هرچند ما از بازگشت به آن کراهت و نفرت داشته باشیم؟ یا معنی این است: آیا از شهر بیرونمان میکنید، هرچند ما خواهان بیرون شدن از آن نباشیم؟ قطعا شما چنین حقی ندارید و برای شما روا نیست به چیزی مجبورمان کنید که دلمان آن را نمیخواهد زیرا کسیکه زیر فشار و اجبار قرار گیرد و از خود اختیاری نداشته باشد، نه موافقتش موافقت به حساب میآید و نه بازگشتش به آیین دیگری، بازگشت حقیقی تلقی میشود.
﴿قَدِ ٱفۡتَرَيۡنَا عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا إِنۡ عُدۡنَا فِي مِلَّتِكُم بَعۡدَ إِذۡ نَجَّىٰنَا ٱللَّهُ مِنۡهَاۚ وَمَا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّعُودَ فِيهَآ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّنَاۚ وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيۡءٍ عِلۡمًاۚ عَلَى ٱللَّهِ تَوَكَّلۡنَاۚ رَبَّنَا ٱفۡتَحۡ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَ قَوۡمِنَا بِٱلۡحَقِّ وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡفَٰتِحِينَ٨٩﴾[الأعراف: ۸٩].
«در حقیقت، اگر بعد از آنکه خدا ما را از آن نجات بخشید، به دین شما» که شرک است «برگردیم، به خدا دروغ بستهایم» زیرا شرک، دروغبستن به خدای سبحان است، ازآنرو که کائنات جز آفریدگار، مدبر و معبودی یگانه که همانا الله أ است، آفریدگار دیگری ندارد پس هرکس به خدای سبحان شریک قایل شود، بیگمان به او دروغ بسته و مدعی نقص الوهیت و ربوبیت وی شده است. جمله: (بعد از آنکه خدا ما را از آن نجات بخشید) مفید این معنی است که جرم بازگشت مؤمن به کفر، بزرگتر از جرم کسی است که حق برای وی روشن نشده و در اصل کافر بوده است زیرا کسیکه بعد از ایمان مرتد میشود، در کفری بزرگتر و الحادی سختتر از کفر کسانی فرورفته که در اصل کافر بودهاند «و هرگز ما را نسزد» یعنی: هرگز برای ما درست نیست و نه هم اصولی و قاعدهمند است «که بهآن بازگردیم» به هیچ حالی از احوال، بعد از آنکه خداوند أ ما را از آن نجات بخشید «مگر آنکه الله، پروردگار ما بخواهد» یعنی: مگر آنکه در مشیت خداوند أ چنین رفته باشد که ما به کفر برمیگردیم زیرا امور کائنات همه ـ اعم از خیر و شر ـ به مشیت او وابسته است «پرورگار ما از روی دانش بر هر چیزی احاطه دارد» یعنی: علم وی به همه موجودات احاطه دارد پس او میداند که چه دگرگونیهایی بر احوال بندگانش روی میدهد «بر خدا توکل کردهایم» فقط بر او تکیه و اعتماد کردهایم در اینکه ما را بر ایمان پایدار و ثابتقدم بدارد، میان ما و کفر و اهل آن مانع و حائل ایجاد کند، نعمت خویش را بر ما تمام گرداند و ما را از عذاب خود در پناه عصمت خویش نگهدارد «پروردگارا! میان ما و میان قوم ما بهراستی فیصله کن، که تو بهترین فیصلهکنندگانی» یعنی: میان ما و میان قوم ما بهحق و راستی حکم و داوری کن، با پیروز ساختن اهل حق بر اهل باطل. گویی ایشان خواستار فرود آمدن عذاب بر کافران شدند.
﴿وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لَئِنِ ٱتَّبَعۡتُمۡ شُعَيۡبًا إِنَّكُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ٩٠﴾[الأعراف: ٩۰].
«و آن اشرافی از قومش که کافر بودند، به یاران خود گفتند: اگر از شعیب پیروی کنید» یعنی: اگر به دین وی در آیید و دین خودتان را فروگذارید «در این صورت قطعا زیانکارید» مرادشان از زیانکار شدن؛ هلاکتشان است. یا مراد: زیان کردن بهسبب تمام دادن پیمانه و وزن و ترک کمفروشیای است که بر اساس آن با مردم معامله میکردند.
﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِي دَارِهِمۡ جَٰثِمِينَ٩١﴾[الأعراف: ٩۱].
«پس رجفه» یعنی: زلزله «آنان را فرو گرفت» بعضی گفتهاند: رجفه، بانگ مرگبار عذاب بود «پس در سرای خویش، مرده به زانو درافتاده صبح کردند» و کاملا از پا درآمدند. تفسیر نظیر این عبارت، در داستان صالح ÷گذشت.
﴿ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيۡبٗا كَأَن لَّمۡ يَغۡنَوۡاْ فِيهَاۚ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيۡبٗا كَانُواْ هُمُ ٱلۡخَٰسِرِينَ٩٢﴾[الأعراف: ٩۲].
«کسانی که شعیب را تکذیب کرده بودند، گویی خود هرگز در آن سرزمین ساکن نبودهاند» یعنی: آن قوم چنان ریشهکن شدند و آن دیار بعد از نزول عذاب، چنان خراب و خالی شد که گویی کسی قبلا در آن سکونت نداشته است. اعراب میگویند: «غنیت باالـمکان» آنگاه که در مکانی اقامت گزینند «تکذیب کنندگان شعیب، خود همان زیانکاران بودند» که خود و مایملک خویش را همه پاک باختند. یعنی: آن گونه نبود که اشراف مستکبر ادعا میکردند زیرا بر عکس پندارشان، آن زیان، نصیب مؤمنان به شعیب ÷نگردید بلکه آن زیان در فرجام به خود آنان وموافقانشان پیوست.
﴿فَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ يَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَنَصَحۡتُ لَكُمۡۖ فَكَيۡفَ ءَاسَىٰ عَلَىٰ قَوۡمٖ كَٰفِرِينَ٩٣﴾[الأعراف: ٩۳].
«پس، از آنان روی برتافت» یعنی: شعیب ÷چون نزول عذاب را بر آنان مشاهده کرد، از آنان روی برتافت «و گفت: ای قوم من! به راستی که پیامهای پروردگارم را به شما رساندم و برای شما خیرخواهی کردم، دیگر چگونه بر قوم کافر» بهخدای سبحان، پایفشارنده بر کفر و متمرد از اجابت دعوت حق «اندوه بخورم«؟ نه! هرگز بر آنان دریغ و اندوه نمیخورم.
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِي قَرۡيَةٖ مِّن نَّبِيٍّ إِلَّآ أَخَذۡنَآ أَهۡلَهَا بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ يَضَّرَّعُونَ٩٤﴾[الأعراف: ٩۴].
«و در هیچ شهری، پیامبری» از پیامبران «را نفرستادیم» که بعد از آن مردم آن شهر و منطقه او را تکذیب کرده باشند «مگر آنکه مردم آن را به بأساء» یعنی: سختی و فقر «و ضراء» یعنی: رنج و مرض «گرفتار کردیم تا باشد که به زاری درآیند» یعنی: برای اینکه به زاری و خاکساری در آیند و در نتیجه، استکبار و تکذیب پیامبران ‡ را فروگذارند.
﴿ثُمَّ بَدَّلۡنَا مَكَانَ ٱلسَّيِّئَةِ ٱلۡحَسَنَةَ حَتَّىٰ عَفَواْ وَّقَالُواْ قَدۡ مَسَّ ءَابَآءَنَا ٱلضَّرَّآءُ وَٱلسَّرَّآءُ فَأَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ٩٥﴾[الأعراف: ٩۵].
«سپس» بعد از گرفتارکردن مردم آن شهرها و مناطق به احوال بد، تنگدستیو مرض و عدم عبرتگرفتن و بیدارشدن آنها از خواب غفلت و سکرات غرور و استکبار، وضع را دگرگون ساخته و «بهجای بدی» ای که به آنان از بلاها و محنتها رسانیده بودیم؛ «نیکی را قرار دادیم» به قصد امتحان، که بر اثر آن در خیر، فراوانی، ایمنی و گشایش قرار گرفتند «تا آنکه انبوه شدند» در جمعیت و درمال و مکنت خویش «و گفتند: پدران ما را هم همینگونه رنج و راحت میرسیده است» یعنی: قطعا آنچه که به ما از رنج، فقر و بیماری و بعدا از فراوانی، گشایش و نعمت رسید، همان رخدادی است که قبل از ما بر پدران و نیاکانمان نیز همانند آن گذشته است.
مرادشان از این سخن این بود که: رخدادها و دگرگونیهای مشتمل بر سختی وآسانی و رنج و راحت، گردش روزگار و عادت زمانه است که در پیشینیان و آیندگان همه یکسان جاری و ساری بوده و میباشد و تا زمان و زندگی بوده، اینتحولات هم بوده است پس قطعا این از باب مؤاخذه و مجازات در برابر اعمال ورفتار ما و به عنوان ابتلا و امتحان ما نیست.
با چنین نحوه نگرشی بود که آنها تصدیق نکردند که این رویدادها از جانب خدای سبحان با هدف ابتلای آنها و مجازاتشان در برابر ظلم و ستمشان بودهاست. البته حال این مکذبان برخلاف حال مؤمنانی است که در راحتی و نعمت شکر کرده و بر رنج و ناخوشی صبر میکنند چنانکه در حدیث شریف به روایتبخاری و مسلم آمدهاست: «شگفتا بر کار مؤمن؛ خدای ﻷ هیچ حکمی را براو اجرا نمیکند، مگر اینکه آن حکم برایش خیر است زیرا اگر به او رنج وسختیای برسد؛ صبر پیشه میکند و این به خیر اوست و اگر به او خوشی و راحتیای برسد؛ شکر میگزارد و این هم به خیر اوست». همچنین در حدیث شریفدیگری آمده است: «مؤمن پیوسته مبتلای رنج و بلاست تا آنکه از گناهانش پاک و صفا بیرون آید، اما مثل منافق، همچون مثل خر است، که نمیداند صاحبش او را در کجا و بهخاطر چه بسته کرده و بهخاطر چه رها کرده است».
«سپس آنان را بناگاه فروگرفتیم» یعنی: بهدنبال آنکه این سخن را گفتند، بناگاهآنان را بی هیچ تأخیر و مهلتی گرفتار عذاب کردیم. در حدیث شریف آمده است: «موت الفجأة رحـمه للـمـؤمن وأخذه أسف للکافر»: مرگ ناگهانی، رحمتی برای مؤمن و فروگرفتن تأسفباری برای کافر است». آری! آنان را بناگاه فروگرفتیم «درحالیکه بیخبر بودند» از این فروگرفتن ناگهانی و اصلا انتظار وقوع آن رانداشتند. این نحوه فروگرفتنشان از جانب باری تعالی، خود برای افزودن برعذابشان است، چه حق تعالی آنان را درحالی فرو نگرفت که در رنج و سختی بودند بلکه درحالی آنان را گرفتار سرپنجه عذاب خویش ساخت که در نعمت و راحتی و گشایش و رفاه قرار داشتند تا اینگونه گرفتارساختن؛ عذابشان را سختتر و هولناکتر گرداند.
﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَيۡهِم بَرَكَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ٩٦﴾[الأعراف: ٩۶].
«و اگر اهل آن شهرها» که پیامبران خویش را بهسویشان فرستادیم «ایمان آوردهبودند» به آن پیامبران: «و پرهیزگاری کرده بودند» از پافشاری بر کفر و اصرار بر زشتیها و پلیدیهایی که مرتکب میگشتند «قطعا بر آنان برکاتی از آسمان و زمینمیگشودیم» یعنی: برای آنان خیرات و برکات آسمان و زمین را فراهم و میسر میساختیم چنانکه درهای بسته با بازکردن گشوده میشود. مراد از خیر آسمان: باران و مراد از خیر زمین: رستنیها و سایر برکات آن است. این آیه دلیل بر آناست که رفاه سالم اقتصادی، با ایمان و تقوی و پایبندی به شریعت الله أ در دسترس است «ولیکن» اهالی آن شهرها «تکذیب کردند» آیات و پیامبران ما را، از این رو، نه ایمان آوردند و نه تقوی پیشه کردند «پس آنان را به» سبب «آنچه میکردند» از گناه و کفر «فروگرفتیم» به عذاب و بلا.
﴿أَفَأَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن يَأۡتِيَهُم بَأۡسُنَا بَيَٰتٗا وَهُمۡ نَآئِمُونَ٩٧﴾[الأعراف: ٩٧].
«آیا اهل شهرها» یعنی: کافران آنها «ایمن شدهاند از اینکه عذاب ما شبانگاه ـ درحالی که به خواب فرو رفتهاند ـ به آنان برسد»؟ مراد؛ ساکنان شهرهایی چون عاد و ثمود و مدیناند که قبلا ذکرشان رفت. به قولیدیگر: مراد از «قری»، شهر مکه و ماحول آن است، از آن رو که رسول خدا صرا تکذیب میکردند.
﴿أَوَ أَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن يَأۡتِيَهُم بَأۡسُنَا ضُحٗى وَهُمۡ يَلۡعَبُونَ٩٨﴾[الأعراف: ٩۸].
«یا اهل شهرها ایمن شدهاند از اینکه عذاب ما نیمروز به آنان در رسد» آنگاه که آفتاب میدرخشد و بالا میآید «درحالی که بهبازی سرگرمند» یعنی: در حالیکه مشغول اموری هستند که هیچ فایدهای برایشان در بر ندارد لذا بیشتر به بازی میماند؟ ﴿أَفَأَمِنُواْ مَكۡرَ ٱللَّهِۚ فَلَا يَأۡمَنُ مَكۡرَ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٩٩﴾[الأعراف: ٩٩].
«آیا از مکرالله» یعنی: از عذابی که برایشان اندیشیده است ـ در حالیکه از آن بیخبرند «ایمن شدهاند»؟ به قولی دیگر: مکر خدا در اینجا، استدراج او برای آنان با بخشیدن نعمت و سلامتی و فروگذاشتنشان بر همین حال؛ سپس فروگرفتن ناگهانیشان است «با آنکه جز گروه زیانکار» که همانا کافرانند «کسی خود را از مکر خدا ایمن نمیداند».
﴿أَوَ لَمۡ يَهۡدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِ أَهۡلِهَآ أَن لَّوۡ نَشَآءُ أَصَبۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡۚ وَنَطۡبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا يَسۡمَعُونَ١٠٠﴾[الأعراف: ۱۰۰].
«آیا برای کسانیکه زمین را پس از هلاک ساکنان آن به ارث میبرند، روشن نشده است که اگر میخواستیم آنان را به کیفر گناهانشان میرساندیم» و نابودشان میکردیم، همان گونه که ساکنان قبلی آن سرزمین را نابود کردیم؟ «و بر دلهایشان طبع مینهیم تا دیگر نشنوند» طبع: مهر نهادن و قفل کردن چیزی است بهطوری که هیچ چیز به اندرون آن نفوذ نکند. یعنی: آنها بهسبب مهر نهادن بر دلهایشان، چنان گشتهاند که پندها، حجتها و بیم و هشدارهای پیامبران الهی را نمیشنوند لذا حقیقت گرفتار ساختنشان به چنگ عذاب ـ با وصف روشنی و وضوح خود ـ برآنها روشن نمیشود و از این امر غافلند که میان آنان و پیشینیانشان هیچگونه فرقی وجود ندارد.
﴿تِلۡكَ ٱلۡقُرَىٰ نَقُصُّ عَلَيۡكَ مِنۡ أَنۢبَآئِهَاۚ وَلَقَدۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤۡمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبۡلُۚ كَذَٰلِكَ يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلۡكَٰفِرِينَ١٠١﴾[الأعراف: ۱۰۱].
«این شهرها را» که قبلا ذکر آنها رفت و نابودشان ساختیم، که عبارت از: شهرهای اقوام نوح، هود، صالح، لوط و شعیب ‡ بودند، «برخی از خبرهای آنرا بر تو» ای محمد ص«حکایت میکنیم» ولی آنها خبرهای دیگری هم دارند که ما آن را بر تو حکایت نکردهایم «در حقیقت پیامبرانشان معجزات روشن برایشان آوردند، اما آنان بر آن نبودند که ایمان آورند» در هنگام آمدن پیامبران حامل معجزات، «به آنچه قبلا تکذیب کرده بودند» یعنی: قبل از آنکه پیامبران ‡ آنمعجزات را برایشان بیاورند. یا معنی این است: هنگامی که این معجزات را دیدند، ایمان نیاوردند، بهسبب آنکه قبل از دیدن آن معجزات تکذیب پیشه کرده بودند پس حالشان در هنگام آمدن پیامبران با این معجزات، همانند حالشان قبل از آن است «این گونه، خدا بر دلهای کافران مهر مینهد» زیرا دانسته است که آنها پایداری بر کفر را انتخاب میکنند، از این رو، هیچ پند و تذکر، ترغیب و تشویق وبیم و تهدیدی در آنان سودمند واقع نمیشود.
﴿وَمَا وَجَدۡنَا لِأَكۡثَرِهِم مِّنۡ عَهۡدٖۖ وَإِن وَجَدۡنَآ أَكۡثَرَهُمۡ لَفَٰسِقِينَ١٠٢﴾[الأعراف: ۱۰۲].
«و در بیشتر آنان» یعنی: در بیشتر مردم «وفای به عهد نیافتیم» بلکه عهدشکنی خوی و شیوه آنهاست. مراد از (عهد)، همان عهدی است که از بشر در«عالم ذر» [۶۲]گرفته شد. به قولی دیگر: مراد از عهدشکنان، کفارند بهطور عام که اکثرشان عهد و وفایی ندارند و فقط اندکی از آنان گاهی به عهد خویش وفا نموده و بر آن پایدار باقی میمانند «و بیشتر آنان را جدا نافرمان یافتیم» لذا علت هلاک ساختن مردم آن شهرها، جز این نبود که فرمانهای ما را پشت پا افگنده و آن راپاس نداشتند.
﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِم مُّوسَىٰ بَِٔايَٰتِنَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦ فَظَلَمُواْ بِهَاۖ فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِينَ١٠٣﴾[الأعراف: ۱۰۳].
«آنگاه بعد از آنان» یعنی: بعد از پیامبران یاد شده «موسی را فرستادیم» یعنی موسی فرزند عمران ÷بزرگترین انبیای بنیاسرائیل را «به همراه آیات خویش» یعنی: با معجزاتی که ذکر آن میآید؛ چون اژدها، ید بیضا و غیره. یادآور میشویم که نام موسی ÷بیش از صدوسی بار در قرآن کریم ذکر شده و زندگی او ـ از همان آغاز تولد که مادرش او را در درون صندوقی نهاد و به نیل انداخت تا مرحله تربیتش که در کاخ فرعون سپری شد، سپس هجرتش، باز بعثتشو داستانهای بعد از آن ـ داستانهای شگفتی دارد. آری! او را با معجزات خویش «بهسوی فرعون» پادشاه مصر «و ملاء وی» یعنی: اشراف قومش فرستادیم. مخصوصساختن اشراف قوم فرعون به یادآوری، ازآنروست که دیگران پیروانشان هستند. شایان ذکر است؛ در آن دوران هر کسیکه بر سرزمین مصر پادشاهی میکرد، فرعون لقب میگرفت لذا نام فرعون زمان موسی ÷بنا به قولی: منتاح فرزند رمسیس «۱۲۲۵ ق.م» بود. «ولی آنها به آیات ما ستم کردند» یعنی: آیات ما را تکذیب کردند زیرا تکذیب به آنچه که از راستترین راستهاست، بدونشک ستمی بزرگ است. به قولی دیگر معنی این است: بر مردم بهسبب اینآیات ما ستم کردند زیرا آنها را از ایمان به این آیات باز داشتند. یا معنی این است: در حق خود بهسبب این آیات ستم کردند، از آنرو که این آیات را دروغ انگاشتند «پس ببین که فرجام مفسدان چگونه بود» یعنی: پایان کار دروغانگاران وکافران به این آیات، پایانی بس ننگین بود زیرا آنان به دریا غرق شدند.
﴿وَقَالَ مُوسَىٰ يَٰفِرۡعَوۡنُ إِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٠٤﴾[الأعراف: ۱۰۴].
آنگاه خدای ﻷ از مناظره موسی ÷با فرعون و لگامزدن او بر وی با حجت و آشکارساختن معجزات روشن به دست او در حضور فرعون و قومشخبر داده میفرماید: «و موسی گفت: ای فرعون! بیتردید من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیان هستم» پس کسیکه فرستاده پروردگار تمام جهانیان باشد، قطعا شایسته اجابت و سزاوار تصدیق است.
﴿حَقِيقٌ عَلَىٰٓ أَن لَّآ أَقُولَ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ قَدۡ جِئۡتُكُم بِبَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ فَأَرۡسِلۡ مَعِيَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ١٠٥﴾[الأعراف: ۱۰۵].
«سزاوارم که به خداوند جز سخن حق نسبت ندهم» یعنی: من سخت مشتاق و سزوار آن هستم که شما را از متن پیام خویش ـ چنانکه هست، بی هیچ دخلوتصرفی در آن ـ با خبر و آگاه گردانم «من در حقیقت برای شما از سویپروردگارتان بینهای آوردهام» یعنی: برهانهایی به همراه آوردهام که به وسیله آنهاراستگوییام در این حقیقت که فرستادهای از سوی ربالعالمین هستم، واضح و آشکار میشود «پس بنیاسرائیل را همراه من بفرست» موسی ÷از فرعون خواست تا بنیاسرائیل را آزاد بگذارد تا همراه وی به سرزمین مقدس بازگردند زیرا بنیاسرائیل در آن زمان نزد فرعون در تبعید و اسارت قرار داشته و از بازگشت به بیتالمقدس باز داشته شده بودند.
﴿قَالَ إِن كُنتَ جِئۡتَ بَِٔايَةٖ فَأۡتِ بِهَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ١٠٦﴾[الأعراف: ۱۰۶].
«گفت» فرعون به موسی ÷، نه تو را در آنچه که گفتی تصدیق میکنم و نه تو را در آنچه خواستی اجابت مینمایم ولی «اگر معجزهای آوردهای» از نزد خداوند أ چنانکه ادعا میکنی «آن را حاضر کن» تا آن را مشاهده کنیم و در آن بنگریم «اگر از راستگویان هستی» در ادعای خود.
﴿فَأَلۡقَىٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعۡبَانٞ مُّبِينٞ١٠٧﴾[الأعراف: ۱۰٧].
«پس موسی عصایش را افگند و بناگاه» در واقعیتی قابل رؤیت، بهطور نمایان وبی هیچگونه التباسی «اژدهایی آشکار شد» و چون فرعون این اژدهای واقعی را دید، متوحش گشته از جای خود برجست و فریاد زد؛ ای موسی! آن را بگیر! کهبه تو ایمان میآورم...! و موسی ÷آن را گرفت. ثعبان: اژدهای بزرگ نرینه است.
﴿وَنَزَعَ يَدَهُۥ فَإِذَا هِيَ بَيۡضَآءُ لِلنَّٰظِرِينَ١٠٨﴾[الأعراف: ۱۰۸].
«و دست خود را بیرون کشید» یعنی: موسی ÷دست خود را از گریبان خویشخارج کرد، یا آن را از زیر بغل خویش بیرون کشید «پس بناگاه برای تماشاگرانسپید و درخشنده پدیدار شد» یعنی: دست وی بهگونهای سپید و درخشان پدیدار شد و از آن چنان نوری ساطع میگشت که برای هر بینندهای آشکار بود، بیآنکه آن سپیدی به علت پیسی و عیب دیگری باشد.
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِ فِرۡعَوۡنَ إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٌ عَلِيمٞ١٠٩﴾[الأعراف: ۱۰٩].
«ملاء» یعنی: اشراف «از قوم فرعون با یکدیگر گفتند» هنگامی که تبدیل شدن عصا را به اژدها و درخشان شدن دست موسی ÷را بی هیچگونه پیسی یا عیب دیگری مشاهده کردند؛ «بیشک این شخص» یعنی: موسی ÷«ساحری داناست» یعنی: او در علم سحر، بسیار داناست.
همین سخن در سوره «شعراء»، در حکایت از زبان فرعون نه اشراف قومش بیان شده است پس طریق جمع کردن در میان دو آیه این است که: یا فرعون و اشراف قومش هردو این سخن را گفتند، یا در آغاز، فرعون این سخن را گفت، سپس اشراف قوم، سخنش را مبنا قرار دادند.
﴿يُرِيدُ أَن يُخۡرِجَكُم مِّنۡ أَرۡضِكُمۡۖ فَمَاذَا تَأۡمُرُونَ١١٠﴾[الأعراف: ۱۱۰].
آنگاه برخی به برخی دیگر گفتند، یا فرعون به آنان گفت: «میخواهد شما را از سرزمینتان» که سرزمین مصر بود «بیرون کند پس چه میفرمایید» یعنی: درباره موسی چه رأی و نظری دارید و چه دستور میدهید؟ گویی فرعون میخواست چنین وانمود کند که او اجراکننده اوامر آنهاست در حالیکه فقط چند لحظه قبل (انا ربکم الاعلی) میگفت.
﴿قَالُوٓاْ أَرۡجِهۡ وَأَخَاهُ وَأَرۡسِلۡ فِي ٱلۡمَدَآئِنِ حَٰشِرِينَ١١١﴾[الأعراف: ۱۱۱].
«گفتند» اشراف قوم فرعون در پاسخ وی: «ای فرعون! او و برادرش را بازدار» یعنی: موسی و برادرش را باز دار و مجازات آنها را تا زمانی دیگر به تأخیر انداز «و گردآورندگانی را به شهرها بفرست» یعنی: گروهی را در شهرهایی که ساحران در آن زندگی میکنند، بفرست.
﴿يَأۡتُوكَ بِكُلِّ سَٰحِرٍ عَلِيمٖ١١٢﴾[الأعراف: ۱۱۲].
«تا» آن گروه گماشته «هر ساحر دانایی را» که در فن سحر مهارت داشته و به این فن بسیار دانا و آشناست «نزد تو آورند» شایان ذکر است که سحر در آن زمان، رواج و رونق بسیاری داشت.
﴿وَجَآءَ ٱلسَّحَرَةُ فِرۡعَوۡنَ قَالُوٓاْ إِنَّ لَنَا لَأَجۡرًا إِن كُنَّا نَحۡنُ ٱلۡغَٰلِبِينَ١١٣﴾[الأعراف: ۱۱۳].
«و ساحران نزد فرعون آمدند» یعنی: فرعون گروهی را به شهرها فرستاد و آنها ساحران را جمع کردند و نزد فرعون آوردند «و گفتند: همانا ما را مزدی میباید اگر غالب شویم» ساحران از فرعون خواستند تا اگر با سحر خویش بر موسی ÷غالب شدند، برایشان پاداشی درخور و شایسته مقرر دارد.
﴿قَالَ نَعَمۡ وَإِنَّكُمۡ لَمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ١١٤﴾[الأعراف: ۱۱۴].
فرعون در پاسخ آنان «گفت: آری! و مسلما شما از مقربان خواهید بود» یعنی: قطعا اگر غالب شوید، برایتان پاداشی بزرگ خواهد بود و به علاوه آن، نزد منمقام و قربی ویژه نیز خواهید یافت. یعنی: او به آنان وعده منصب و مقام را داد.
﴿قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِمَّآ أَن تُلۡقِيَ وَإِمَّآ أَن نَّكُونَ نَحۡنُ ٱلۡمُلۡقِينَ١١٥﴾[الأعراف: ۱۱۵].
«گفتند: ای موسی! اول تو میافگنی» عصایت را «یا اینکه ما میافگنیم«؟ یعنی: انتخاب نوبت با تو است. این سخن را گفتند تا اعتمادبهنفس خویش را در این کار به نمایش گذاشته و چنین وانمود کنند که پیروز میدان خواهند بود؛ هرچند که نوبت آخر از آنان باشد.
﴿قَالَ أَلۡقُواْۖ فَلَمَّآ أَلۡقَوۡاْ سَحَرُوٓاْ أَعۡيُنَ ٱلنَّاسِ وَٱسۡتَرۡهَبُوهُمۡ وَجَآءُو بِسِحۡرٍ عَظِيمٖ١١٦﴾[الأعراف: ۱۱۶].
موسی ÷در پاسخشان «گفت: شما بیفگنید» موسی ÷ترجیح داد تا آنان شروع کننده باشند و این خود، نشانه این واقعیت بود که او به آنها اهمیتی نمیدهد و از آنچه با خود آوردهاند، ترس و واهمهای ندارد زیرا موسی ÷یقین کامل داشت که هیچ چیز بر معجزه غالب نمیشود. نقل است که: حکمت درمقدم ساختن ساحران این بود تا مردم کار آنها را بنگرند و در آن خوب تأمل کنند و چون از مشاهده باطل بزککرده آنها فارغ شوند، آنگاه حق آشکار و روشن در میان آید، که قطعا در این هنگام، اثر آن در نهادشان عمیقتر خواهد بود «پس چون افگندند» ساحران ریسمانها و عصاهای خود را «دیدگان مردم را به سحر بستند» یعنی: آنان با باطل بزککرده و آرایشداده خویش و با نیروی خیالیای که جادوگران، شعبدهبازان و فنآوران عرصه تردستی و حقهبازی در دیگران میافگنند، چشمان مردم را از اینکه بتوانند ادراکی درست و واقعی داشته باشند، فروبستند «و مردم را به هول و هراس انداختند» ترس و هراس سختی در دلهای مردم افگندند «و سحری بزرگ در میان آوردند» در چشمهای بینندگان و تماشاگران؛ هرچند که سحرشان در واقع امر، هیچ حقیقتی نداشت و نوعی از سحربود که خیالافگنی و تردستی بیش نیست. [۶۳]در روایات آمده است که ساحران فرعون در زیر طنابها و عصاهایشان ماده «زئبق» را جاسازی کردند و چون آن ماده براثر نیروی حرارت به تمدد آغاز کرد، طنابها و عصاهایشان نیز به حرکت وجنبوجوش در آمد.
﴿۞وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَلۡقِ عَصَاكَۖ فَإِذَا هِيَ تَلۡقَفُ مَا يَأۡفِكُونَ١١٧﴾[الأعراف: ۱۱٧].
«و به موسی وحی فرستادیم که عصای خود را بیفگن! پس» عصایش را انداخت و اژدها شد و «آنچه را به دروغ ساخته بودند» از ریسمانها و عصاها «فروبلعید» حق تعالی ساختههایشان را دروغ نامید زیرا آن ساختهها در واقع دارای هیچ حقیقتی نبود بلکه شعبدهبازی و خیالافکنیای بیاساس و دروغین بود و بس.
﴿فَوَقَعَ ٱلۡحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١١٨﴾[الأعراف: ۱۱۸].
«پس حق واقع شد» یعنی: حق با آنچه که موسی ÷با خود آورده بود، آشکار و روشن گشت «و آنچه آنان میکردند» از سحر «باطل شد» یعنی: بطلان سحرشان آشکار شد.
﴿فَغُلِبُواْ هُنَالِكَ وَٱنقَلَبُواْ صَٰغِرِينَ١١٩﴾[الأعراف: ۱۱٩].
«پس مغلوب شدند» فرعون و پیروانش و ساحران «در آنجا» یعنی: در آن صحنهای که سحر خویش را به میدان افگندند و «بازگشتند» از آن صحنه و میدان «خوار شده» و خرد و ذلیل و شکستخورده، با کارها و کوششهای برباد رفته.
﴿وَأُلۡقِيَ ٱلسَّحَرَةُ سَٰجِدِينَ١٢٠﴾[الأعراف: ۱۲۰].
«و ساحران» بیاختیار «به سجده در افتادند» زیرا آنها از آنچه دیده بودند، سخت تکان خورده و به حقیقت ماجرا پی برده بودند لذا برای خدای ﻷ به سجده درافتادند.
﴿قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٢١ رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ١٢٢﴾[الأعراف: ۱۲۱-۱۲۲].
«گفتند» ساحران «به پرودگار عالمیان ایمان آوردیم، پروردگار موسی و هارون» آنها دانستند که کار موسی ÷سحر نیست و امکان ندارد که معجزه وی ساخت دست بشر باشد لذا این حقیقت را به صراحت اعلام کردند که به پروردگارجهانیان؛ پروردگار موسی و هارون ایمان آوردهاند تا گمانهزنانی از قوم فرعون در این گمان نیفتند که سجده آنها برای فرعون بوده است.
﴿قَالَ فِرۡعَوۡنُ ءَامَنتُم بِهِۦ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَكُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَمَكۡرٞ مَّكَرۡتُمُوهُ فِي ٱلۡمَدِينَةِ لِتُخۡرِجُواْ مِنۡهَآ أَهۡلَهَاۖ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ١٢٣ لَأُقَطِّعَنَّ أَيۡدِيَكُمۡ وَأَرۡجُلَكُم مِّنۡ خِلَٰفٖ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمۡ أَجۡمَعِينَ١٢٤﴾[الأعراف: ۱۲۳-۱۲۴].
«فرعون گفت: آیا پیش از آنکه من به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید»؟ این پرسش، ناشی از سوء اندیشه و سبکی خرد فرعون بود زیرا او از این امر غفلت یا تغافل کرد که ایمان آوردن به حق، به اجازه کسی مربوط نیست، چرا که نجات انسان، در گرو این ایمان و نابودی وی در ترک آن است پس چگونه حرکت بهسوی نجات و فرار از ورطه هلاک، به اذن کسی نیازمند است؟ اما فرعون که غرق خودپرستی بود، به سخن خویش چنین ادامه داد: «قطعا این مکری است که آن را در این شهر اندیشیدهاید» یعنی: این نیرنگی است که شما ساحران به همدستی موسی ـ براساس قرار و توافقی که از قبل با یکدیگر داشتهاید ـ درشهر به راه انداختهاید «تا از آن» یعنی: از شهر مصر «اهل آن را» از قبطیان «بیرون کنید» و خود بر آن مسلط شوید و با بنیاسرائیل در آن حاکم گردید. معنای: (فیالـمدینه) این است: شما این نیرنگ و توطئه را هنگامی سازماندهی و تدارک دیدید که در شهر بودید، قبل از آنکه با موسی به میدان خارج از شهر جهت مبارزه بیرون آیید «پس به زودی خواهید دانست» که: «البته دستها و پاهایتان را به خلاف یکدیگر» یعنی: پای راست و دست چپ، یا پای چپ و دست راست هریک از شما را «میبرم، آنگاه همگیتان را» بدون استثنا «به دار میآویزم» بر تنههای درختان خرما.
﴿قَالُوٓاْ إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ١٢٥﴾[الأعراف: ۱۲۵].
«گفتند» ساحران؛ هرچه خواهی بکن، ما از مرگ هیچ پروایی نداریم زیرا «ما بهسوی پرورگارمان باز خواهیم گشت» و به او روی خواهیم آورد و یقین داریم که بهزودی خدای ﻷ تو را در قبال این عملت مجازات خواهد کرد و با ما ـ به پاداش آنچه که در راه وی به جان خریدهایم ـ به نیکویی رفتار خواهد نمود.
پس هنگامی که فرعون ساحران را به عذاب دنیا هشدار داد، ایشان او را به عذاب الهی در آخرت هشدار دادند.
﴿وَمَا تَنقِمُ مِنَّآ إِلَّآ أَنۡ ءَامَنَّا بَِٔايَٰتِ رَبِّنَا لَمَّا جَآءَتۡنَاۚ رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَيۡنَا صَبۡرٗا وَتَوَفَّنَا مُسۡلِمِينَ١٢٦﴾[الأعراف: ۱۲۶].
«و بر ما عیب و ایراد نمیگیری» و ما را کینهتوزانه مجازات نمیکنی «جز برای اینکه ما به معجزات پروردگارمان ـ هنگامیکه برایمان آمد ـ ایمان آوردیم» با آنکه این ایمان آوردن، یقینا شرفی بزرگ و خیری کامل است و آراسته شدن به این شرف بزرگ و این خیر و کمال، مستوجب درود و شادباش و تحسین است، نه عیب و انکار و انتقامگیری.
آنگاه ساحران، گفتوگو با فرعون را فروگذاشته روی سخن به جناب معبود برحق خویش آوردند، تحفه نیاز پیشکش کردند و با سپردن کار خویش به او گفتند: «پروگارا! بر ما شکیبایی فرو ریز» یعنی: چنان بارشی از صبر و شکیبایی بر ما فروریز که ریزش قطرات نورانی و اطمینانبخش آن، کاملا غرقمان گرداند. بدینگونه بود که آنها بلیغترین و کاملترین انواع صبر را درخواست کردند زیرا اولا بر عذابی که از سوی فرعون در شرف فرودآمدن بود، آمادگی عام و تام داشتند و خود این درخواست، نشانه روشن این آمادگی است و ثانیا هدفشان از این درخواست این بود که خود را به پایداری در راه حق و ثابتقدمی بر ایمان مصمم ساخته و با استقامت، پیمانی استوار ببندند، از آنجا که به پروردگار استقامت پیوستهاند «و ارواحمان را در حالی قبض کن که مسلمان باشیم» نه تحریفگر وتقلبگر، نه تبدیلکننده باطل به حق و نه فریفته باطل و باطلپرستان، یا فریبنده مردم از راه راستی.
از سدی روایت شدهاست که گفت: «فرعون همه آن ساحران را کشت و قطعهقطعهشان کرد». ابنعباس سمیگوید: «آنها در آغاز روز ساحرانی فریبگر و در آخر آن، شهدایی پاکیزه روح پاکپیکر بودند».
﴿وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِ فِرۡعَوۡنَ أَتَذَرُ مُوسَىٰ وَقَوۡمَهُۥ لِيُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَيَذَرَكَ وَءَالِهَتَكَۚ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَنَسۡتَحۡيِۦ نِسَآءَهُمۡ وَإِنَّا فَوۡقَهُمۡ قَٰهِرُونَ١٢٧﴾[الأعراف: ۱۲٧].
«و اشراف از قوم فرعون گفتند: آیا موسی و قومش را رها میکنی تا در زمین فساد کنند»؟ با افگندن پراکندگی، برهمزدن وحدت و یکپارچگی و نابود کردن دینی کهمردم این سرزمین بر آن قرار دارند؟ اینگونه است که دعوت بهسوی حاکمیت خداوند أ و براندازی حاکمیت طاغوت، از نظر طاغوتیان، فسادافگنی در زمین شناخته میشود «و» آیا موسی را رها میکنی تا «تو را رها کند»؟ یعنی: ازعبادتت برائت جسته و به پرستشت گردن ننهد «و» همچنان، عبادت «معبودانت را» رهاکند؟ به قولی: فرعون بتانی داشت که قومش آنها را به قصد قربت میپرستیدند و به قولیدیگر: فرعون خود، خورشید را میپرستید «فرعون گفت: به زودی پسرانشان را میکشیم و دخترانشان را زنده نگاه میداریم» یعنی: فرزندان ذکور بنیاسرائیل را میکشیم و فرزندان اناثشان را برای خدمتکاری و کنیزی، زنده نگاه میداریم.
این دومین فرمان از سوی فرعون بر این جنایت بود؛ زیرا او قبل از تولد موسی ÷نیز ـ به سبب پیشگویی منجمان ـ با بنیاسرائیل چنین کرده بود، اما در عمل، خلاف برنامهریزی وی تحقق یافت زیرا به فرمان الهی، موسی ÷در درون کاخش پرورش یافت «و ما بر آنان مسلطیم» یعنی: بر بنی اسرائیل برتریم و با قهر و غلبه خویش، بر آنان دست بالا را داریم پس آنان مقهور و محکوم ما هستند و هرچه بخواهیم با آنان میکنیم. ولی فرعون از آنچه که خدای سبحان برای وی وپیروانش برنامهریزی کرده بود، غافل بود و نمیدانست که چه فرجام شومی در انتظار وی است!.
﴿قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِ ٱسۡتَعِينُواْ بِٱللَّهِ وَٱصۡبِرُوٓاْۖ إِنَّ ٱلۡأَرۡضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ١٢٨﴾[الأعراف: ۱۲۸].
«موسی به قوم خود گفت» آن گاه که ایشان از این تهدید فرعون به وحشت افتادند «از خدا مدد طلب کنید و صبر نمایید» بر این محنت «چراکه زمین از آن خداونداست، آن را به هرکس از بندگانش که بخواهد، به میراث میدهد» این وعدهای ازسوی موسی ÷به قومش، به پیروزی بر فرعون و قوم وی است. سپس آنان را بشارت داد به اینکه: «و عاقبت از آن پرهیزگاران است» یعنی: عاقبت نیک وسرانجام ستوده و پسندیده در دنیا و آخرت، از آن بندگان پرهیزگار حق تعالی، یعنی من و همراهان من است. عاقبت هر چیز: آخر آن است.
﴿قَالُوٓاْ أُوذِينَا مِن قَبۡلِ أَن تَأۡتِيَنَا وَمِنۢ بَعۡدِ مَا جِئۡتَنَاۚ قَالَ عَسَىٰ رَبُّكُمۡ أَن يُهۡلِكَ عَدُوَّكُمۡ وَيَسۡتَخۡلِفَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَيَنظُرَ كَيۡفَ تَعۡمَلُونَ١٢٩﴾[الأعراف: ۱۲٩].
بنی اسرائیل غرولندکنان از روی شک و تردید «گفتند» ایموسی! «پیش از آنکه تو نزد ما بیایی» به عنوان پیامبر «مورد آزار قرار گرفتیم» هنگامی که فرعون قبل از تولدت، فرزندان ذکور ما را میکشت «و بعد از آنکه بهسوی ما آمدی» بهعنوان پیامبر، نیز مورد آزار قرار گرفتیم زیرا هم اکنون نیز فرزندان ذکورمان به قتل میرسند. به قولی دیگر معنی این است: قبل از آنکه تو نزد ما بیایی، مورد اذیت و آزار قرار گرفتیم؛ با بهکارگرفتنمان از سوی فرعون در اعمال شاقه بدون مزد و بعد از آنکه نزد ما آمدی، نیز مورد اذیت و آزار قرار گرفتیم؛ با ترسی که هم اکنون در مورد خود و فرزندان و خانوادههایمان داریم. «گفت» موسی ÷«امید است که پروردگارتان دشمنتان را هلاک کند و شما را در زمین خلیفه گرداند» یعنی: به شما در زمین فرمانروایی و پادشاهی عنایت کند. این تصریحی است بر آنچه که موسی ÷قبلا بهطور رمزگونه و سربسته به آن اشاره کرده بود، آنجا که گفت: (زمین از آن خداست، آن را به هرکس از بندگانش کهبخواهد به میراث میدهد...) «۱۲۸». «آنگاه بنگرد که چگونه عمل میکنید» آیا شما نیز همانند فرعون و قومش استکبار میورزید، یا به شیوهای عمل میکنید که مورد رضای حق تعالی است.
﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ بِٱلسِّنِينَ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَذَّكَّرُونَ١٣٠﴾[الأعراف: ۱۳۰].
«و در حقیقت ما آل فرعون را» مراد از آل فرعون در اینجا، قوم وی است «به قحطیها گرفتار کردیم» یعنی: به خشکسالیها و قحطیهای پیاپی و مصیبتبار «و به نقصان میوهها» بهسبب عدم فرود آمدن باران و بسیاری آفات و بلیات «باشد که عبرت گیرند» و پند بپذیرند و در نتیجه از گمراهی باز گردند؛ زیرا مردم در سختیها، نرمدلتر و فروتنتر اند.
﴿فَإِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَٰذِهِۦۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةٞ يَطَّيَّرُواْ بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُۥٓۗ أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ١٣١﴾[الأعراف: ۱۳۱].
«پس هنگامی که حسنهای به آنان روی میآورد» مراد از حسنه ؛ گشایش و فراوانی نعمت و ارزانی نرخهاست «میگفتند: سزاوار این هستیم» یعنی: این نعمتها را بر اساس لیاقت و استحقاق خودمان به دست آوردهایم و این از شایستگیهای خود ماست «و اگر به آنان ناخوشیای میرسید» چون خشکسالی و قحطی و بسیاری امراض و مانند آن از بلیات «به موسی و همراهان او شگون بد میزدند» یعنی میگفتند: این همه از شومی آنهاست! «آگاه باشید که شگون بد آنان تنها نزد خداست» یعنی: سبب و منشأ خیر و شر و گشایش و قحطیای که به آنان میرسد، همه از نزد خداوند متعال است، نه از نزد موسی و همراهانش. این پاسخی است به آنان بههمان شیوه اعتقاد و فهم خودشان، به همین دلیل؛ از خیر وشری که به قدر خداوند متعال و حکمت و مشیت وی جاری میشود، به «طائر» یعنی فال و شگون تعبیر شد و این از باب «مشاکله» [۶۴]است لذا مراد از آن، اثبات اعتقاد به فال و شگون نیست. «ولی بیشتر آنان نمیدانند» این حقیقت را که همه چیز از نزد خداوند متعال است بلکه فقط از روی جهل و نادانی، خیر و شر را به غیر خداوند متعال نسبت میدهند.
﴿وَقَالُواْ مَهۡمَا تَأۡتِنَا بِهِۦ مِنۡ ءَايَةٖ لِّتَسۡحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحۡنُ لَكَ بِمُؤۡمِنِينَ١٣٢﴾[الأعراف: ۱۳۲].
«و گفتند» قوم فرعون، ای موسی! «هر گونه نشانه شگرفی برای ما بیاوری که به وسیله آن ما را سحر کنی، ما به تو ایمان آورنده نیستیم» عناد و اصرار بر کفر و فساد، چنان با جان و روانشان درهم آمیخته بود که ادعا کردند؛ میان معجزه و سحر هیچگونه فرقی نیست و بر مبنای این پندار بود که به موسی گفتند: اگر بسان ساحران که با سحر خویش پدیدههای شگرفی میآورند؛ تو نیز به ما هرچه بیاوری تا ما را از این راه و روشمان برگردانی، ما به تو ایمان نمیآوریم. بدینگونه، خواستند موسی ÷را کاملا از ایمان آوردن خود مأیوس کنند تا دیگر دعوت حق را به آنان پیشکش نکند.
﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلطُّوفَانَ وَٱلۡجَرَادَ وَٱلۡقُمَّلَ وَٱلضَّفَادِعَ وَٱلدَّمَ ءَايَٰتٖ مُّفَصَّلَٰتٖ فَٱسۡتَكۡبَرُواْ وَكَانُواْ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِينَ١٣٣﴾[الأعراف: ۱۳۳].
«پس برآنان طوفان را فرستادیم» طوفان: سیلی سخت و فراگیر است که زمین را غرق و منازل و درختان را نابود میکند. به قولی دیگر: مراد از طوفان؛ مرگ است «و ملخ» را فرستادیم تا کشتزارهایشان را بخورد و فوج ملخ چنین کرد «و قمل» یعنی: شپش و کنهریز را فرستادیم. به قولی: «قمل»، ملخ کوچک (ملخپیاده) است قبل از آنکه بپرد. به قولی دیگر: کک است «و غوکها» رافرستادیم. غوک (قورباغه): حیوان معروفی است که در آب زندگی میکند «و خون را» فرستادیم. روایت شده است که رود نیل بر آنان خون سیلان کرد. به قولی دیگر: مراد از آن، خونبینی است. آری! اینها را فرستادیم «به صورت نشانههایی مفصل» یعنی: روشن و آشکار «و باز هم استکبار کردند» یعنی: بعد از فرود آوردن این نشانهها، باز هم از ایمان به خداوند متعال تکبر ورزیدند «و قومی مجرم بودند» که به حق راه نیافته و از باطل دست نمیکشیدند.
﴿وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيۡهِمُ ٱلرِّجۡزُ قَالُواْ يَٰمُوسَى ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَۖ لَئِن كَشَفۡتَ عَنَّا ٱلرِّجۡزَ لَنُؤۡمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرۡسِلَنَّ مَعَكَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ١٣٤﴾[الأعراف: ۱۳۴].
«و هنگامی که عذاب بر آنان فرود آمد» با آفات و بلیاتی که ذکر شد. به قولی: مراد از عذاب در اینجا، طاعون است که فقط در یک روز هزاران تن از قبطیان را بهکام خود کشید «گفتند: ای موسی! پروردگارت را به آن عهدی که نزد تو دارد، برایما بخوان» یعنی: او را به آن اسماء و ادعیهای که به تو وحی کرده است، یا بهآنچه که تو را به وسیله آن به نبوت مخصوص گردانیده است، برای ما بخوان. یا برای ما درحالی دعا کن که به عهد و پیمانی که از حق تعالی نزد خود داری، متوسل میگردی «اگر این عذاب را از ما برطرف کنی، حتما به تو ایمان میآوریم» یعنی: نبوتت را تصدیق میکنیم «و بنیاسرائیل را قطعا با تو میفرستیم» که با تو به سرزمین مقدس بروند.
﴿فَلَمَّا كَشَفۡنَا عَنۡهُمُ ٱلرِّجۡزَ إِلَىٰٓ أَجَلٍ هُم بَٰلِغُوهُ إِذَا هُمۡ يَنكُثُونَ١٣٥﴾[الأعراف: ۱۳۵].
«و چون عذاب را ـ تا مدتی که آنان بدان رسندهاند ـ از آنان برداشتیم» یعنی: تامدتی که برای هلاکساختنشان به وسیله غرق مقرر کرده بودیم «بناگاه عهد میشکستند» و آن پیمانی را که داده بودند، بیمحابا پشتپا میزدند، هم از این رو برخلاف آنچه که قبلا بدان متعهد گردیده بودند، از فرستادن بنیاسرائیل با موسی ÷امتناع ورزیدند.
﴿فَٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡيَمِّ بِأَنَّهُمۡ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَكَانُواْ عَنۡهَا غَٰفِلِينَ١٣٦﴾[الأعراف: ۱۳۶].
«سرانجام از آنان انتقام گرفتیم» چرا که عهدشکنی کردند «و در دریا غرقشان ساختیم، بهسبب آنکه آیات ما را دروغ میانگاشتند و از آنها غافل بودند» یعنی: در نشانههای شگرف ما هیچ نمیاندیشیدند.
﴿وَأَوۡرَثۡنَا ٱلۡقَوۡمَ ٱلَّذِينَ كَانُواْ يُسۡتَضۡعَفُونَ مَشَٰرِقَ ٱلۡأَرۡضِ وَمَغَٰرِبَهَا ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَاۖ وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ ٱلۡحُسۡنَىٰ عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ بِمَا صَبَرُواْۖ وَدَمَّرۡنَا مَا كَانَ يَصۡنَعُ فِرۡعَوۡنُ وَقَوۡمُهُۥ وَمَا كَانُواْ يَعۡرِشُونَ١٣٧﴾[الأعراف: ۱۳٧].
«و به آن قومی که به استضعاف کشیده میشدند» یعنی: به بنیاسرائیل که با کشتهشدن و خدمتکاری فرعون و قومش، پیوسته به خواری و تحقیر کشیده میشدند «مشارق و مغارب سرزمینی را که در آن برکت نهادیم» و سرزمین فلسطین بود «به میراث دادیم» برکت نهادن در سرزمین فلسطین؛ بیرون آوردن میوهها ومحصولات زراعتی در آن به بهترین و سودبارترین شکل است زیرا سرزمین فلسطین، حاصلخیزترین و آمادهترین سرزمینها برای کشاورزی است «و وعدهنیک پروردگارت بر بنیاسرائیل تحقق یافت» یعنی: آن وعده به شکل کامل خودتحقق و استمرار یافت، که عبارت بود از: ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥﴾[القصص: ۵]. «میخواهیم بر کسانی که در زمین به استضعاف کشیده شدهاند، منت نهاده و ایشان را پیشوایان مردم گردانیم و ایشان را وارث زمین کنیم». «به سبب آنکه صبر کردند» بر آنچه که به آنان از سوی فرعون و قومش میرسید، همینگونه بر جهاد در راه خدا أ نیز صبر وپایداری کردند «و آنچه را که فرعون و قومش ساخته بودند» از آبادیها و قصرها و کارخانهها «و آنچه که بر میافراشتند» از بوستانها «ویران کردیم» به قولی: (یعرشون) به معنای «یبنون» است، یعنی: کاخهای استواری را که بنا میکردند، کاملا ویران کردیم. آری! خداوند متعال فلسطین را به بنیاسرائیل داد ـ هنگامیکه مسلمان بودند ـ و اکنون آن را به ما داده است زیرا ما مسلمان هستیم و آنها کافر پس فلسطین امروز و فردا از آن مسلمانان است و بر آنان است که آن را از چنگ دشمن بازگیرند.
﴿وَجَٰوَزۡنَا بِبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱلۡبَحۡرَ فَأَتَوۡاْ عَلَىٰ قَوۡمٖ يَعۡكُفُونَ عَلَىٰٓ أَصۡنَامٖ لَّهُمۡۚ قَالُواْ يَٰمُوسَى ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞۚ قَالَ إِنَّكُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ١٣٨﴾[الأعراف: ۱۳۸].
«و بنیاسرائیل را از دریا گذراندیم» یعنی: به آنان قدرت و توان عبور از «دریای سرخ» را دادیم، آنگاه که موسی با عصایش به آن دریا زد و آب دریا از هم شکافته شد و ایشان از آن عبور کردند «تا به قومی رسیدند که بر بتان خویش مجاورت میکردند» یعنی: بتان خود را عبادت میکردند. به قولی: آنان از قبیله «لخم» بودند و بتانشان عبارت بود از: تمثالهای گاو. به قولی دیگر: آن قوم از کنعانیان بودند. «گفتند» بنیاسرائیل «ای موسی! همانگونه که برای آنان خدایانی است، برای ما نیز معبودی قرار ده» یعنی: برایمان بتی قرار ده که آن را پرستشکنیم، همانگونه که این قوم بتانی را میپرستند «گفت: بهراستی شما قومی هستیدکه نادانی میکنید» زیرا شما چنان معجزات و نشانههای روشنی را مشاهده کردید که هرکس کمترین علم و داناییای میداشت، بعد از مشاهده آنها، از پرستش غیرحق تعالی وحشت میکرد و سخت تکان میخورد، اما شما در جهل و عناد و رنگبهرنگشدن، سرسختترین خلق خدا هستید زیرا با وجود مشاهده آن همه معجزات، چنین درخواست وقیحانهای را عنوان میکنید.
در روایات آمده است: یاران رسولخدا صدیدند که مشرکان درختی بهنام «ذاتانواط» را به پرستش گرفته و سلاح خویش را بر آن میآویزند پس به رسول خدا صگفتند: «برای ما نیز ذاتانواطی قرار دهید چنانکه آنها ذاتانواطی دارند»! رسول خدا صبرآشفتند و فرمودند: «نزدیک است شما نیز همان سخنی را بگویید که قوم موسی به وی گفتند: برای ما خدایی قرار ده چنانکه آنان خدایانی دارند»!.
﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ مُتَبَّرٞ مَّا هُمۡ فِيهِ وَبَٰطِلٞ مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٣٩﴾[الأعراف: ۱۳٩].
آنگاه موسی ÷بر جهل آنان تأکید نهاده گفت: «در حقیقت آنچه اینگروه» بت پرست «در آنند» از پرستش بتان «بر باد و نابود است» تبار: نابودی و تباهی است «و آنچه انجام میدادند باطل است» یعنی: تمام اعمالی که انجام میدادند ـ و از جمله پرستش بتان ـ بر باد و بیبنیاد است پس ای قوم جاهل من! چرا از حق دلتنگ شده و دنبال این مزخرفات میگردید؟.
﴿قَالَ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِيكُمۡ إِلَٰهٗا وَهُوَ فَضَّلَكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ١٤٠﴾[الأعراف: ۱۴۰].
«گفت» موسی ÷«آیا غیر از خدا معبودی برای شما بجویم» یعنی: چگونه غیر از خدا أ معبودی برای شما بجویم درحالیکه شما نشانهها و معجزات بزرگی را از جانب حق تعالی مشاهده کردهاید که حتی مشاهده بعضی از آنها هم برای گرایشتان به یگانهپرستی کافی بود، آخر چگونه چنین کنم: «با آنکه او شما را بر جهانیان» زمانتان «برتری داده است«؟ با نعمت هایی که بر شما بخشیده است؛ چون نابودکردن دشمنانتان، جانشینساختنتان در زمین، بیرون کردنتان از زیر بار خواری و پستی بهسوی جایگاه برتری و عزت و هدایت نمودنتان بهسوی دین حق؟ چگونه این همه نعمت معبود یگانه را با پرستش غیر وی پاسخ میدهید؟!
نسفی به مناسبت این آیه چنین روایت کردهاست: «یهودیای به حضرت علی سگفت: شما بعد از درگذشت پیامبرتان ـ قبل از آنکه حتی آب وی [۶۵]خشک شود ـ باهم اختلاف کردید! علی سدر پاسخ وی فرمود: شما هنوز آبپاهایتان [۶۶]خشک نشده بود که به موسی ÷گفتید: بتی را برای ما خدا قرارده«!!.
﴿وَإِذۡ أَنجَيۡنَٰكُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ يَسُومُونَكُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ يُقَتِّلُونَ أَبۡنَآءَكُمۡ وَيَسۡتَحۡيُونَ نِسَآءَكُمۡۚ وَفِي ذَٰلِكُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَظِيمٞ١٤١﴾[الأعراف: ۱۴۱].
«و یاد کنید هنگامی که شما را از دست فرعونیان نجات دادیم، که شما را سخت شکنجه میکردند؛ پسرانتان را میکشتند و دخترانتان را زنده میگذاشتند» و شما را با چنان عذاب سختی تعذیب میکردند تا بدانجا که به آن عذاب عادت کرده بودید، همانند شتری که به چراگاه خویش عادت میکند پس چگونه بعد از نجات از چنان عذابی، بازهم دیگران را با ما شریک میگردانید؟ «و در این» نجات دادنتان اززیانها و عذابهای بزرگ «برای شما از جانب پروردگارتان آزمایشی بزرگ بود» یعنی: نعمت بزرگی بود که خداوند أ شما را با آن نعمت، آزمایش و امتحان میکرد کهآیا به حق شکرگزاری وی قیام میکنید یا خیر؟
﴿وَوَٰعَدۡنَا مُوسَىٰ ثَلَٰثِينَ لَيۡلَةٗ وَأَتۡمَمۡنَٰهَا بِعَشۡرٖ فَتَمَّ مِيقَٰتُ رَبِّهِۦٓ أَرۡبَعِينَ لَيۡلَةٗۚ وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَٰرُونَ ٱخۡلُفۡنِي فِي قَوۡمِي وَأَصۡلِحۡ وَلَا تَتَّبِعۡ سَبِيلَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ١٤٢﴾[الأعراف: ۱۴۲].
«و با موسی، سی شب وعده گذاشتیم» از جمله گرامیداشت و تجلیل خداوند أ از موسی ÷، تعیین این مدت بهعنوان موعدی برای مناجات و سخن گفتن با وی بود. شاید بردن او به این میعادگاه برای آن بود تا حق تعالی بر ایمان و یقینش بیفزاید چنانکه با محمد صدر شب «اسراء و معراج» چنین کرد ونیز برای آن بود تا با وی پیمان ببندد و تورات را به وی بسپارد پس موسی ÷به میعادگاه رفت و آن مدت را روزه گرفت «و آن میعاد را با ده شب دیگر به اتمام رساندیم تا آنکه میعاد پروردگارش در چهل شب به سر آمد» یعنی: بعد از آنکه موسی ÷به وعدهگاه رفت، بر آن میعاد، ده شب دیگر افزودیم.
بیشتر مفسران برآنند که آن چهلشب عبارت بود از: تمام ماه ذیالقعده و ده روز از ماه ذیالحجه بنابراین، موسی ÷میقات را در روز عید قربان به اتمام رسانید و حق تعالی با وی در این روز سخنگفت. همچنین در همین روز بود که خداوند متعال، دین اسلام را برای حضرت محمد صبه اکمال رسانید چنانکه میفرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾[المائدة: ۳]. «و موسی به برادرش هارون گفت» هنگامی که عازم کوه طور ـ میعادگاه مناجات با پرورگارش ـ بود «در میان قوم من جانشین من باش و در اصلاح» حال بنیاسرائیل «بکوش» با حسن سیاست، اداره امور آنان به مهربانی و رسیدگی دلسوزانه به اوضاع و احوال آنان «و از راه و روش فسادگران پیروی نکن» یعنی: راه عاصیان را نرو و یاور ستمگران نباش بلکه راه اهل صلاح و اصلاح را بپیمای. این سخن؛ نصیحت، بیدارباش و تذکری از سوی موسی به برادرش هارون بود و الا هارون خود، نزد خداوند متعال پیامبری بزرگ مقدار است.
﴿وَلَمَّا جَآءَ مُوسَىٰ لِمِيقَٰتِنَا وَكَلَّمَهُۥ رَبُّهُۥ قَالَ رَبِّ أَرِنِيٓ أَنظُرۡ إِلَيۡكَۚ قَالَ لَن تَرَىٰنِي وَلَٰكِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَكَانَهُۥ فَسَوۡفَ تَرَىٰنِيۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَكّٗا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقٗاۚ فَلَمَّآ أَفَاقَ قَالَ سُبۡحَٰنَكَ تُبۡتُ إِلَيۡكَ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٤٣﴾[الأعراف: ۱۴۳].
«و چون موسی به وعدهگاه ما آمد» برای سخنگفتن با ما «و پروردگارش با او سخن گفت» یعنی: کلام خویش را بیواسطه و بدون کیفیت به او شنوانید. به قولی: موسی ÷کلام خداوند متعال را از تمام جهات شنید و آن هفتاد تنی که برای رفتن با وی به میعادگاه انتخاب شده بودند، نیز کلام حق را شنیدند «عرضکرد: پرورگارا! مرا به خویش بینا کن تا بهسوی تو بنگرم». قتاده میگوید: «چون موسی کلام الهی را شنید، به دیدن وی نیز طمع بست و مشتاق دیدارش گردید». «فرمود» خدای سبحان «هرگز مرا نخواهی دید» با این چشم فانی در این دنیای فانی بلکه رؤیت من با چشمی ممکن است که باقی باشد، در سرایی که باقی و جاویدان است.
تعبیر ﴿لَن تَرَىٰنِي﴾مفید آن است که موسی خداوند متعال را در وقتی که طالب دیدن وی شد، ندید، اما دیدن حق تعالی در آخرت به احادیث متواتر به اثبات رسیده است، چنان تواتری که بر آشنایان به سنت مطهر پیامبر صمخفی نیست، هم ازاینرو، خداوند متعال نفرمود: «لن أری»: من هرگز دیده نمیشوم» بلکه فرمود: (لن ترانی: تو مرا نمیبینی). «ولی به کوه بنگر پس اگر بر جای خود قرارگرفت، مرا خواهی دید» یعنی: نه تو توان دیدن مرا داری و نه آنچه که از نظر جرم، صلابت و قوت از تو بزرگتر است ـ که عبارت از کوه میباشد ـ لذا اگر در هنگامی که من خود را به کوه مینمایانم، کوه بر جای خود قرار گرفت و متزلزل نشد «مرا خواهی دید» ولی اگر کوه از برداشت تجلی رؤیت من ناتوان گشت، بدانکه تو از کوه ناتوانتری. این سخن به منزله ارائه تمثیلی برای موسی ÷به وسیله کوه است. «پس چون پروردگارش به کوه تجلی کرد» یعنی: به کوه ظهور کرد. تجلی یک چیز، نمایان شدن آن است «آن کوه را ریزریز کرد» یعنی: تجلی ذات حق، آن کوه را پخش و متلاشی کرد، چندان که کوه در هم فروریخت و بهزمین همواری تبدیل شد. به قولی: آن کوه؛ کوه طور بود. در حدیث شریف مرفوع انس آمده است: «کوه در زمین فرو رفت». «و موسی بیهوش بر زمین افتاد» صعقا: مأخوذ از صاعقه است، یعنی: از هوش رفت و بر زمین فروافتاد. «وچون به خود آمد» از آن بیهوشی «گفت: تو منزهی» سبحانک: ای خدای سبحان! تورا تنزیه میکنم و به پاکی یاد مینمایم، به تنزیهی تمام «به درگاهت توبه کردم» از تکرار چنان درخواستی در دنیا «و من نخستین مؤمنانم» به تو، قبل از قوم خود که به عظمت و جلالت معترفند. در حدیث شریف آمدهاست که رسول خدا صفرمودند: «حجاب پروردگار نور است، اگر آن را بردارد، انوار روی وی، تمام آنچه را که در منظرش از مخلوقاتش قرار میگیرند، میسوزاند».
﴿قَالَ يَٰمُوسَىٰٓ إِنِّي ٱصۡطَفَيۡتُكَ عَلَى ٱلنَّاسِ بِرِسَٰلَٰتِي وَبِكَلَٰمِي فَخُذۡ مَآ ءَاتَيۡتُكَ وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ١٤٤﴾[الأعراف: ۱۴۴].
«فرمود: ای موسی! همانا من تو را به پیامها و به کلام خویش بر مردم برگزیدم» یعنی: تو را از میان مردم روزگارت به رسالت و شنوانیدن سخن خود ـ بی هیچ واسطهای ـ مخصوص گردانیدم «پس آنچه را به تو عطا کردهام، بگیر» یعنی: این شرف بزرگ و این فخر عظیم نبوت و حکمت، یا کلام ومناجات را بگیر «و از شکرگزاران باش» بر این عطای بزرگ و این اکرام سترگ.
﴿وَكَتَبۡنَا لَهُۥ فِي ٱلۡأَلۡوَاحِ مِن كُلِّ شَيۡءٖ مَّوۡعِظَةٗ وَتَفۡصِيلٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ فَخُذۡهَا بِقُوَّةٖ وَأۡمُرۡ قَوۡمَكَ يَأۡخُذُواْ بِأَحۡسَنِهَاۚ سَأُوْرِيكُمۡ دَارَ ٱلۡفَٰسِقِينَ١٤٥﴾[الأعراف: ۱۴۵].
«و برای موسی در الواح از هر چیزی» یعنی: از هر آنچه که بنیاسرائیل در دین و دنیایشان به آن نیاز داشتند «موعظهای» قراردادیم، که بنیاسرائیل و غیر آنان از آن پند و اندرز بگیرند «و برای هر چیزی تفصیلی نگاشتیم» از احکامی که به روشنگری و تفصیل نیاز دارد «پس فرمودیم: آن را به قوت بگیر» یعنی: ایموسی! الواح را، یا موعظهها و روشنگریهای همراه با تفصیل را، با جدیت ونشاط بگیر و به آنچه در آنهاست، عمل کن. الواح: بهقول راجح، الواح تورات بود «و به قومت دستور بده تا به بهترین آنچه در آن است عمل کنند» یعنی: به بهترین احکامی که در تورات است ـ از تکالیفی که پاداش آنها بیشتر است ـ عمل کنند. شایان ذکر است که صبر و پایداری در برابر نیرنگ و تجاوز دیگران، عفو وگذشت، عمل به عزیمت نه رخصت، انجام دادن احکام شرعی به نیکوترین وجه آن و ترک اعمال منهیه، از جمله بهترین موعظهها و احکام تورات بود. بدینسان، موسی ÷مأمور شد تا خودش احکام تورات را با قوت و شدتی بیشتر از آنچه که قومش را بدان امر میکند، بگیرد و بدانها عمل کند «بهزودی سرای نافرمانان را به شما نشان خواهم داد» تا از دیدن آن عبرت بگیرید. به قولی: مراد ازسرای نافرمانان، منازل کفار از ستمگران فرعونی و عمالقه است.
﴿سَأَصۡرِفُ عَنۡ ءَايَٰتِيَ ٱلَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَإِن يَرَوۡاْ كُلَّ ءَايَةٖ لَّا يُؤۡمِنُواْ بِهَا وَإِن يَرَوۡاْ سَبِيلَ ٱلرُّشۡدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلٗا وَإِن يَرَوۡاْ سَبِيلَ ٱلۡغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلٗاۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَكَانُواْ عَنۡهَا غَٰفِلِينَ١٤٦﴾[الأعراف: ۱۴۶].
«به زودی کسانی را که در زمین بهناحق تکبر میورزند، از آیات خود» یعنی: از فهم کتاب خود، یا از ایمان آوردن به آن «باز خواهم داشت» زیرا تکبر، فقط شایسته ذات من است «بهطوری که اگر هر نشانهای را بنگرند، به آن ایمان نیاورند» با وجود بسیاری نشانهها و معجزهها و دلالت روشن آنها بر حق «و اگر راه راستی را ببینند، آن را در پیش نگیرند و اگر راه گمراهی را ببینند، آن را راه خود قرار دهند، این» بازداشتن و رویگردان ساختنشان از نشانههای حق و مخالفتشان با حق «بدان سبب است که آنان آیات ما را دروغ انگاشتند و از آن غافل ماندند» به غفلت عناد و اعراض، نه غفلت سهو و جهل. یعنی: حق تعالی دلهایشان را بدان جهت از ایمان و تصدیق به رسالت برگردانید که آنها به انگیزه استکبار و گردنکشی، بر تکذیب و رویگردانی از حق اصرار ورزیدند، به رغم آنکه معجزات بسیاری را هم دیدند.
﴿وَٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَلِقَآءِ ٱلۡأٓخِرَةِ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡۚ هَلۡ يُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٤٧﴾[الأعراف: ۱۴٧].
«و کسانی که آیات ما و دبدار آخرت را» یعنی: روبروشدن با آنچه را که در آخرت بدان وعده داده شدهاند «تکذیب کردند، اعمالشان حبط شده است» با آنکه این اعمال در جایگاهی قرار داشت که از آن امید منفعت برده میشد. حبط شدن: بیاثر شدن اعمالی است که صورت ظاهر آنها، صورت طاعت است؛ چون صدقه و صله رحم «آیا جز در برابر کار و کردارشان جزا مییابند»؟ یعنی: خداوند به هیچ وجه برآنها ستم نکرده و بر کیفری که سزاوار آن بودهاند، نیفزوده است.
﴿وَٱتَّخَذَ قَوۡمُ مُوسَىٰ مِنۢ بَعۡدِهِۦ مِنۡ حُلِيِّهِمۡ عِجۡلٗا جَسَدٗا لَّهُۥ خُوَارٌۚ أَلَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّهُۥ لَا يُكَلِّمُهُمۡ وَلَا يَهۡدِيهِمۡ سَبِيلًاۘ ٱتَّخَذُوهُ وَكَانُواْ ظَٰلِمِينَ١٤٨﴾[الأعراف: ۱۴۸].
«و قوم موسی پس از او» یعنی: پس از رفتنش به کوه طور «از زیورهای خود» یعنی: از زیورهایی که در شب گریز خود، از مصریان به عاریت گرفته بودند «مجسمه گوسالهای برای خود ساختند» یعنی: تمثالی از گوساله کامل بی روحی «که صدای گاو داشت» آنگاه این گوساله را به خدایی گرفتند. شایان ذکر است که گاوپرستی عادتی از عادات قوم فرعون بود. خوار: صدای گاو است، چون بانگ برکشد.
روایت شدهاست که موسی با قوم خود وعده گذاشت که به مدت سی شب به طور برود و پس از آن، از میعادگاه برگردد. اما چون مأمور شد که ده شب دیگر را بر آن مدت بیفزاید، نتوانست سر قرار معین بهمیان قومش بازگردد. دراین هنگام «سامری» که بنیاسرائیل از وی حرفشنوی داشتند، به آنان گفت: با شما زیوراتی از کسان فرعون است که آنها را به عاریت گرفته بودید تا خود را در مراسم عید بیارایید و اکنون که خداوند کسان او را غرق کرده، آن زیورات را نزد من آورید. بنیاسرائیل از وی اطاعت کرده زیورات را به وی سپردند و او از آنها تمثال گوسالهای ساخت، سپس مشتی از خاکی را که از نقش سم اسب جبرئیل ÷برگرفته بود، در آن افگند و در نتیجه، آن تمثال آواز گاو برداشت. «آیا ندیدندکه آن گوساله با آنان هیچ سخن نمیگوید» چه رسد به اینکه قادر به جلب منفعت یا دفع مضرتی از آنان باشد «و هیچ راهی بدانها نمینمایاند»؟ یعنی: آیا ندیدند کهآنان را به هیچ راه خیر حسی یا معنویای دلالت و راهنمایی نمیکند؟ پس چگونه او را بر کسی ترجیح میدهند که اگر تمام دریاها مرکب گردند تا کلماتش را بنویسند، قبل از آنکه کلمات وی بهپایان آید، آب دریاها تمام میشود و هماوست که خلق را به سوی حق هدایت کردهاست؟ «آن» گوساله «را گرفتند» به خدایی و پرستش «در حالیکه ستمکار بودند» بر نفس خود به این کار.یا ستمکار بودند در همه چیز. و چه ستمی از شرک بزرگتر است؟
﴿وَلَمَّا سُقِطَ فِيٓ أَيۡدِيهِمۡ وَرَأَوۡاْ أَنَّهُمۡ قَدۡ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئِن لَّمۡ يَرۡحَمۡنَا رَبُّنَا وَيَغۡفِرۡ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ١٤٩﴾[الأعراف: ۱۴٩].
«و چون سخت پشیمان شدند» از پرستش گوساله. به قولی: این ندامتشان پس از بازگشت موسی ÷از میقات بود «و دیدند که واقعا گمراه شدهاند» یعنی: دریافتند که با پرستش گوساله، به معصیت خدای سبحان مبتلا گشتهاند «گفتند: اگرپرودگار ما به ما رحم نکند و بر ما نبخشاید، قطعا از زیانکاران خواهیم بود» در دنیا وآخرت.
چنین بود که با فریاد و استغاثه و تضرع مخلصانه، به خدای منان پناه بردند و با خلوص دل به وی التجا کردند.
﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰٓ إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ غَضۡبَٰنَ أَسِفٗا قَالَ بِئۡسَمَا خَلَفۡتُمُونِي مِنۢ بَعۡدِيٓۖ أَعَجِلۡتُمۡ أَمۡرَ رَبِّكُمۡۖ وَأَلۡقَى ٱلۡأَلۡوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأۡسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُۥٓ إِلَيۡهِۚ قَالَ ٱبۡنَ أُمَّ إِنَّ ٱلۡقَوۡمَ ٱسۡتَضۡعَفُونِي وَكَادُواْ يَقۡتُلُونَنِي فَلَا تُشۡمِتۡ بِيَ ٱلۡأَعۡدَآءَ وَلَا تَجۡعَلۡنِي مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ١٥٠﴾[الأعراف: ۱۵۰].
«و چون موسی خشمناک و اندوهگین بهسوی قوم خود بازگشت» از کوه طور.بعضی گفتهاند: تأسف، حالتی فراتر و سختتر از خشم است «گفت: پس از من، چه بد جانشینی برای من بودید!» و در غیابم چه بد عمل کردید! «آیا بر فرمان پروردگارتان شتاب کردید» یعنی: آیا بر میعاد چهل روزهای که پروردگارم به من وعده داده بود، شتاب کردید؟ چرا مهلت ندادید که این میعاد بهسر آید؟ و درغیابم این عمل زشت و نامیمون را مرتکب شدید؟ یا معنی این است: آیا با پرستشگوساله بهسوی عذاب پروردگارتان شتاب کردید؟ «و الواح را افگند» یعنی: موسی ÷چون بر قومش وارد شد و دید که به پرستش گوساله زانو زده و معتکف عبادت آن هستند، از شدت خشم و تأسف، الواح را بر زمین افگند. این قولجمهور علما ـ از سلف و خلف ـ است. نقل است که الواح تورات از زمرد، یا ازیاقوت بود. در حدیث شریف آمده است: «خداوند بر موسی ببخشاید؛ بهراستی که بیننده چون شنونده نیست زیرا وقتی خدای ﻷ به او خبر داد که قومش بعد از او گمراه شدهاند، با شنیدن این خبر الواح را به زمین نیفگند ولی چون آنان را به معاینه و مشاهده در این حالت دید، الواح را به زمین افگند». «و سر برادرش را گرفت و او را بهطرف خود میکشید» موسی ÷در اعتراض به این امر که چرا برادرش هارون، جلو این فتنه سامری را نگرفته و رسم باطل پرستش گوساله را تغییر نداده، سر وی را گرفت و او را میکشید «هارون گفت: ای فرزند مادرم! این قوم مرا ضعیف شمردند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند» پس توان آن را نداشتم که این انحراف و باطلشان را تغییر دهم. دلیل اینکه هارون ÷گفت: ای فرزند مادرم! و نگفت: ای برادرم! این بود که آن جمله، جملهای مهرانگیز و عاطفهباری بود وگرنه، موسی و هارون دو برادر اعیانی (پدری و مادری) یکدیگر بودند. دلیل دیگر این بودکه مادرشان ـ چنانکه گفتهاند ـ زنی مؤمنه بود «پس مرا دشمن شاد نکن» با مؤاخذه و اهانت به من، که این همان آرزوی قلبی گوسالهپرستان است «و مرا در شمار گروه ستمگر قرار نده» یعنی: با خشمگین شدنت بر من، مرا در شمار قومستمگر، یعنی گوسالهپرست قرار نده، آخر من بسان آنان مرتکب این عمل زشت نگردیدهام. یا معنی این است: به این باور نباش که من هم از آنان هستم.
﴿قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَلِأَخِي وَأَدۡخِلۡنَا فِي رَحۡمَتِكَۖ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ١٥١﴾[الأعراف: ۱۵۱].
پس چون برای موسی ÷برائت هارون محقق شد «گفت: پرودگارا! من و برادرم را بیامرز» موسی ÷خواست تا با این دعا، بیم شماتت و دشمنکامی را از ساحت برادرش برطرف سازد، گویی او نحوه رفتار خود با برادرش را به نکوهش گرفت وچنین نشان داد که رفتاری اینگونه با وی، هیچ توجیهی نداشته است و در عوض کوتاهی و قصوری که از او در حق برادرش سرزد، برایش از بارگاه حق تعالیطلب مغفرت کرد و به علاوه آن، از پروردگارش چنین تمنا کرد: «و ما را در پناه رحمت خود درآور، که تو مهربانترین مهربانانی» پس عصمت خویش در دنیا وبهشت خویش در آخرت را از ما دریغ نکن.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ ٱلۡعِجۡلَ سَيَنَالُهُمۡ غَضَبٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَذِلَّةٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُفۡتَرِينَ١٥٢﴾[الأعراف: ۱۵۲].
«همانا کسانی که گوساله را گرفتند» به خدایی و پرستش «به زودی خشمی ازجانب پروردگارشان به آنان خواهد رسید» و چهبسا که این خشم، همان کیفر کشتن یکدیگر باشد که در دنیا بر آنان نازل شد [۶٧]زیرا مأمور شدنشان به کشتن یکدیگر؛ از خشم خداوند أ بود «و» به زودی به آنان «ذلتی در زندگی دنیا» خواهد رسید. این ذلت مخصوص کسانی است که گوساله را به پرستشگرفتند و شامل نسلهای بعد از آنان نمیشود «و ما افتراکنندگان را اینگونه جزامیدهیم» و از آن جمله، این گروهی را که به عبادت تمثال گوساله روآوردند، درحالیکه معبودشان نبود. پس هر کسیکه بر خدای سبحان افترا و دروغ بندد، بهزودی در زندگی دنیا بر او خشم و خواریای از سوی خدای سبحان خواهدرسید چنانکه به آن گوسالهپرستان رسید.
علما میگویند: هر صاحب بدعتی ذلیل است.
﴿وَٱلَّذِينَ عَمِلُواْ ٱلسَّئَِّاتِ ثُمَّ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِهَا وَءَامَنُوٓاْ إِنَّ رَبَّكَ مِنۢ بَعۡدِهَا لَغَفُورٞ رَّحِيمٞ١٥٣﴾[الأعراف: ۱۵۳].
«ولی کسانی که مرتکب سیئات شدند» هر سیئهای؛ اعم از کفر و معاصی «سپس بعد از آن توبه کردند و ایمان آوردند» با خلوص نیت و از صدق دل «قطعا پروردگار تو بعد از آن» یعنی: بعد از آن توبه، یا بعد از ارتکاب آن سیئه «آمرزگار مهربان است» لذا کارنامه سیاهشان را محو کرده و به رحمت خویش آنان را به بهشت وارد میکند.
البته این حکم عامی است که شامل پرستشگران گوساله نیز میشود تا بدانند که گناه هرچند بزرگ باشد، عفو خداوند متعال از آن بزرگتر است.
﴿وَلَمَّا سَكَتَ عَن مُّوسَى ٱلۡغَضَبُ أَخَذَ ٱلۡأَلۡوَاحَۖ وَفِي نُسۡخَتِهَا هُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلَّذِينَ هُمۡ لِرَبِّهِمۡ يَرۡهَبُونَ١٥٤﴾[الأعراف: ۱۵۴].
«و چون خشم موسی خاموش شد، الواح را» که در هنگام خشم خویش آنها را افگنده بود «برگرفت» از «سکون» خشم به «سکوت» آن تعبیر شد، گویی خشم انسان در حالت فوران و جوشش، سخن میگوید. زمخشری میگوید: «این آیهخشم را بهصورت شخص برآشفتهای تصویر میکند که امر و نهی میکند و مثلا به موسای خشمآلود میگوید: به قومت چنین و چنان بگو، الواح را بینداز، سر برادرت را بکش! و این از لطایف تشبیه قرآنی است». «و در نسخه آن برای کسانیکه از پروردگارشان بیمناک بودند، هدایت و رحمتی بود» یعنی: در آنچه که از الواح شکسته استنساخ گردیده و به الواح جدید نقل داده شده بود، هدایت و رحمتی بود، هدایتی که بنیاسرائیل به وسیله آن به احکام شرعی راه مییافتند و رحمتی که از عمل به آن احکام، بر آنان فیضان میشد.
قتاده میگوید: «موسی گفت: ای پروردگارم! من در الواح تورات اوصاف امتی را مییابم که بهترین امت پدید آورده شده در روی زمین برای مردم هستند، امتی که به معروف امر و از منکر نهی میکند.. پس آنان را امت من گردان! پروردگار متعال فرمود: آن امت؛ امت احمد است. موسی گفت: ای پروردگارم! من در الواح اوصاف امتی را مییابم که در آفرینش خویش آخرین، اما در ورود به بهشت، پیشآهنگ است، پروردگارا! ایشان را امت من گردان! پروردگارمتعال فرمود: آن امت؛ امت احمد است. موسی گفت: ای پروردگارم! من در الواح اوصاف امتی را مییابم که مصاحفشان در سینههایشان است و آن را ازسینههای خویش میخوانند، پروردگارا! ایشان را از امت من گردان. پروردگار متعال فرمود: آن امت؛ امت احمد است. قتاده میگوید: به ما نقل شده است که در این هنگام موسی ÷الواح را بر زمین انداخت و گفت: بار خدایا! پس مرا نیز از امت احمد بگردان». [۶۸]
﴿وَٱخۡتَارَ مُوسَىٰ قَوۡمَهُۥ سَبۡعِينَ رَجُلٗا لِّمِيقَٰتِنَاۖ فَلَمَّآ أَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ قَالَ رَبِّ لَوۡ شِئۡتَ أَهۡلَكۡتَهُم مِّن قَبۡلُ وَإِيَّٰيَۖ أَتُهۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَّآۖ إِنۡ هِيَ إِلَّا فِتۡنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَآءُ وَتَهۡدِي مَن تَشَآءُۖ أَنتَ وَلِيُّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَاۖ وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡغَٰفِرِينَ١٥٥﴾[الأعراف: ۱۵۵].
«و موسی از میان قوم خود هفتاد مرد را برای میقات ما» یعنی: برای آوردن ایشان به وعدهگاهی که ما برایش مقرر کرده بودیم «برگزید» زیرا بعد از آن که قومش بهگوسالهپرستی روی آوردند، پروردگار ﻷ به وی دستور داد که با جمعی از بنیاسرائیل، در آن میعاد معین به کوه طور بیاید تا نمایندگان قومش از پرستشگوساله عذرخواهی کنند «و چون رجفه» یعنی: زلزله سخت «آنان را فروگرفت» نقل است که آنها را چنان زلزلهای فروگرفت که همه مردند «موسیگفت: ای پروردگار من! اگر میخواستی آنان را و مرا پیش از این هلاک میکردی» موسی ÷این سخن را از سر افسوس و اندوه گفت. یعنی: اگر اراده نابود ساختن ما را داشتی، ای کاش ما را قبل از آنکه به سویت بیاییم، به علتگناهانمان نابود میکردی زیرا اکنون از آن بیم دارم که بنیاسرائیل بگویند؛ منآنان را با نیرنگ و توطئه پیشساختهای از سوی خود، به قتلگاه کشانیدهام! آنگاه ادامه داد: «آیا ما را به سزای آنچه کمخردان ما کردهاند، هلاک میکنی«؟ به قولی: مراد موسی ÷از «کم خردان»، سامری و یارانش بودند «اینحادثه جز امتحان تو نیست» یعنی: قضیه سامری و پرستش گوساله، فقط آزمایشی از سوی توست «هر که را بخواهی به وسیله آن گمراه و هرکه را بخواهی، هدایت میکنی» پس تو هستی که هدایت و گمراهی به دست توست، امر؛ امر تو و حکم؛ حکم توست، هرکه را بخواهی، هدایت میکنی و هرکه را بخواهی، گمراه میگردانی، ملک؛ تماما ملک تو و خلق و امر همه از آن توست لذا اگر بخواهی، قطعا این بیخردان را هدایت میکنی.
آنگاه موسی ÷بهسوی دعا و جلب مهربانی پروردگار بازگشت و گفت: «تو ولی مایی» یعنی: متولی و کارساز امور مایی «پس ما را بیامرز» در برابر لغزشها و گناهانی که مرتکب شدهایم «و به ما رحم کن» به رحمت گسترده خویش که فراگیر همه چیز است «و تو بهترین آمرزندگانی».
﴿وَٱكۡتُبۡ لَنَا فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِنَّا هُدۡنَآ إِلَيۡكَۚ قَالَ عَذَابِيٓ أُصِيبُ بِهِۦ مَنۡ أَشَآءُۖ وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖۚ فَسَأَكۡتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلَّذِينَ هُم بَِٔايَٰتِنَا يُؤۡمِنُونَ١٥٦﴾[الأعراف: ۱۵۶].
«و بنویس» یعنی: مقدر کن «برای ما در این دنیا نیکیای» یعنی: با توفیق دادن ما بر انجام اعمال صالح، یا با سرازیرساختن نعمتها در این دنیا بر ما فضل و عنایت بفرما، که در رأس آنها، نعمت عافیت و گشایش در رزق است «و در آخرت نیز» یعنی: در آخرت نیز برای ما بهشت را بنویس «زیرا که ما بهسوی تو بازگشتهایم» و از گمراهی توبه کردهایم. از حضرت علی سروایت شده است که فرمود: «بنیاسرائیل را ازآنرو، یهود نامیدند که آنان گفتند: اناهدنا الیک». «خداوند فرمود: عذاب خود را به هرکس بخواهم میرسانم» از کسانیکه برآن نیستم تا آنان را ببخشایم. مراد از عذاب: زلزله سختی است که بدان گرفتار شدند، یا هرگونه عذابی ـ از جمله عذاب این گروه ـ در تحت آن داخل است «و رحمتم همه چیز را فراگرفته است» اعم از مکلفان و غیرآنها و مسلمان و کافر را.
سپس حق تعالی خبر میدهد که او بهزودی این رحمت فراگیر را بر گروههای زیر مقرر خواهد داشت:
«و به زودی رحمت کامله خود را برای کسانی که پرهیزگاری میکنند» از شرک وگناهان «و زکات» فرض «را میدهند و کسانیکه به آیات ما ایمان میآورند» یعنی: بهتمام کتابهای ما تصدیق و اذعان میکنند، «مقرر میدارم» که اینان امت محمد صهستند.
﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡۚ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٥٧﴾[الأعراف: ۱۵٧].
«همانان که از این پیامبر امی پیروی میکنند» که محمد صاست. امی: یعنی: از امتهای غیر اهل کتاب. به قولی: امی کسی است که خواندن و نوشتن را نمیداند و در اصل از «ام» یعنی مادر است، به این معنی که مادرش او را از خود جدا نکرده تا علم و دانش بیاموزد. کلمه «امی» بهعنوان وصف رسول گرامی اسلام، فقط دو بار در قرآن کریم بهکار رفته است، یکی در این آیه و دیگری در آیهبعدی «همان که او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته مییابند» یعنی: یهود ونصاری، نام و اوصاف آن حضرت صرا در دو کتابی که مرجع دینی آنهاست، نوشته مییابند.
از عطاءبنیسار روایت شده است که گفت: با عبدالله بنعمروبنعاص ـ رضی الله عنهما ـ ملاقات کردم و به او گفتم: مرا از اوصاف رسول خدا صبیاگاهان! فرمود: «آری والله! آن حضرت صدر تورات به بعضیاز اوصافی که در قرآن برای ایشان ذکر شده، توصیف شدهاند، از جمله اینکه درتورات آمده است: ای پیامبر آخرالزمان! بیگمان ما تو را شاهد، مژدهدهنده، بیمدهنده و پناهگاهی برای امیها فرستادیم، تو بنده ما و پیامبر ما هستی، ما تو را متوکل نامیدهایم، تو نه درشتخو هستی نه سنگدل، نه جیغ و دادکننده در بازارها، تو بدی را با بدی پاداش نمیدهی بلکه عفو میکنی و درمیگذری و هرگز خداوند تو را قبض روح نمیکند تا آنگاه که به وسیله تو ملت کج و منحرف را راست گرداند، به اینکه بگویند: «لاالهالاالله»و به وسیله تو چشمهای نابینا و گوشهای ناشنوا و دلهای غلفشده را باز میگرداند». «پیامبری که آنان را به معروف امر میکند» معروف: تمام مکارم اخلاقیای است که در دلها پسندیده است، نه زشت و ناپسند «و آنان را از منکر نهی میکند» منکر: یعنی آنچه که دلها آن را زشت و ناپسند میشناسد؛ چون بدیها و ناهنجاریهای اخلاقی و کردارها و گفتارهای زشت و نامیمون. در حدیث شریف آمده است که آن حضرت صفرمودند: «چونحدیثی را از من شنیدید که دلهای شما آن را میپسندید و موها و پوستهای شما برای آن نرم و ملایم میشد (یعنی بر جان و دل شما مینشست و بر تن و روان شماتأثیر میگذاشت) و چنین مییافتید که آن حدیث به (قلب) شما نزدیک است پس من سزاوارترین شما به (گفتن) آن حدیث هستم، اما اگر حدیثی را از من شنیدید که دلهایتان آن را نپسندید و موها و پوستهایتان از آن نفرت ورزید (یعنیاز شنیدن آن منزجر شدید) و چنین مییافتید که آن حدیث از شما دور است؛ بدانید که من دورترین شما از آن حدیث هستم». «و پیامبری که برای آنان پاکیزهها را حلال میگرداند» یعنی: اشیای لذیذ را و بهخصوص آنچه را که بر بنیاسرائیل بهسبب گناهانشان حرام گردیده بود «و چیزهای ناپاک را برایشان حرام میگرداند» یعنی: نجاستها و پلیدیهای حقیقی ـ همانند حشرات و گوشت خوک ـ را، به سبب قبح و زیانی که در آنهاست. خبائث: هر چیزی است که طبع سلیم آن را پلید و نفس آن را ناپاک بشمارد و تناول آن سبب درد و آفت گردد. بعضی از علما میگویند: هر خوراکیای را که خداوند متعال حلال گردانیده، آن خوراکی پاکیزه است و هم در جسم و هم در دین سودمند میباشد و هرچه را که خداوند متعال حرام گردانیده، آن چیز ـ هم در جسم و هم در دین ـ پلید و زیانباراست. «و پیامبری که از دوش آنان بار گران آنان را» یعنی: تکالیف شاقه سنگین را «و قیدوبندهایی را که بر آنان بوده است، بر میدارد».
تکالیف شاقهای که بنیاسرائیل به آن مکلف بودند، تکالیفی نبود که در آن مصلحتی ذاتی نهفته باشد بلکه آن تکالیف، بهعنوان مجازاتی بر اعمال بدشان برآنان وضع شده بود؛ چون تحریم غنایم جنگی، تحریم همنشینی با زن حائض، بریدن موضع نجاست از لباس و قتل نفس بهعنوان نشانهای بر توبه پس بدانید کهاین پیامبر امی؛ پیامآور آسانی و بخشایش است چنانکه در حدیث شریف آمدهاست: «بعثت بالحنيفية السمحة:به دین حقگرای آسان برانگیخته شدهام».
«پس کسانیکه ایمان آوردند» از شما بنیاسرائیل و از دیگران «به او» یعنی: به محمد ص«و بزرگش داشتند» یعنی: حرمت او را نگهداشتند «و یاریش کردند» یعنی: به یاری وی علیه دشمنانش قیام کردند «و» بههمراه پیروی از خودش «نوری را» یعنی: قرآنی را «که با او نازل شده است، پیروی کردند» با عمل به سنت وی که شامل اوامر و نواهی است «آنان همان رستگارانند» که به خیر وفلاح فائز شدهاند، نه غیر آنان از امتهای دیگر.
این اوصافی است که اولا و قبل از هرکس دیگر بر صحابه بزرگوار، پاککردار و منقبت آثار رسول خدا صانطباق دارد، صحابه عالی مقداری که به آن پیامبر هدی ایمان آورده و همراه با ایشان جهاد کردند، ایشان را بزرگ و گرامی داشتند، از ایشان حمایت کردند و جانهای خود را در راه نشر دعوت ایشان فدا نمودند. بعداز آن این اوصاف، بر تابعین آنان، یعنی کسانی که از صحابه بهنیکی تبعیتکردند، انطباق دارد. سپس بر هرکس دیگری که تا روز قیامت بر روش و سیرت ایشان حرکت کند. البته کسانی از بنیاسرائیل که به پیامبر ما صایمان آورده و ایشان را یاری کردهاند، یا میکنند، نیز شامل این بشارت هستند.
پس در روز میعاد با بنیاسرائیل در کوه طور بود که خدای ﻷ قباله رحمت را بهنام امت اسلامی نوشت. از ابنعباس سروایت شده است که فرمود: «موسی ÷از پروردگارش درخواستی کرد، اما خدای ﻷ آنچه را او خواسته بود، به محمد صو امتشان داد و فرمود: ﴿فَسَأَكۡتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ...﴾لذا هرچه راکه موسی ÷از پروردگارش در این آیه خواسته بود، همه را به محمد صعنایت کرد».
﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيِّ ٱلۡأُمِّيِّ ٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَكَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٨﴾[الأعراف: ۱۵۸].
«بگو: ای مردم!» این خطابی عام برای همه مردم است، اعم از سرخ و سیاه و عرب و عجمشان «من پیامبر خدا بهسوی همه شما هستم» بدون استثنا. بنابراین، رسول خدا صبهسوی همه بشریت و فراتر از آن بهسوی کافه انس و جن فرستاده شدهاند، نه چون غیرشان از پیامبران ‡ که مخصوصا بهسوی قوم خود برانگیخته میشدند. پس آشکارترین مزیت رسالت اسلامی این است که: این رسالت؛ عام، فراگیر و ابدی است.
احادیث بسیاری نیز بر اصل عمومیت رسالت نبوی صتأکید گذاشتهاند، چون حدیث شریف وارده به روایت جابربن عبدالله ساز رسول خدا صکه فرمودند: «به من پنج خصلت داده شده که به هیچیک از انبیای قبل از من داده نشده است:
۱- با رعب و وحشتی که از من در قلب دشمنم افگنده میشود، به اندازه مسافت یک ماه راه، نصرت داده شدهام.
۲- تمام زمین برایم سجدهگاه و پاک قرار داده شده پس هرکس از امتم در هرجایی از زمین که هست، همینکه وقت نمازش فرا میرسد، باید نماز بگزارد.
۳- غنایم جنگ برایم حلال شده، درحالیکه قبل از من برای کسی حلال نشدهبود.
۴- به من (حق) شفاعت داده شده.
۵- پیامبران قبل از من مخصوصا بهسوی قوم خویش برانگیخته میشدند، درحالیکه من بهسوی عموم مردم برانگیخته شدهام». [۶٩]
آری! ای پیامبر! بگو: من فرستاده خدا أ بهسوی عموم شما هستم «همان خدایی که فرمانروایی آسمانها و زمین از آن اوست، هیچ معبودی جز او نیست» زیراکسی که فرمانروای آسمان و زمین و مابین آنها باشد، فقط او معبود برحق است. همچنین بگو: پروردگار من کسی است «که زنده میکند و میمیراند» لذا فقط او سزاوار یگانگی در ربوبیت است «پس به خدا و به پیامبرش که نبیی امی است ایمانآرید» امیبودن پیامبر ص، از بزرگترین ادله رسالت ایشان است زیرا پیامبری که خود امی است، قرآنی را بهعنوان معجزه نبوت خود آورده که شگفتیهای آن پایان ناپذیر است و سنتی را با خود به همراه آورده که کمالات آن حدومرزی ندارد «کسی که الله و کلمات او را تصدیق میکند» یعنی: پیامبری که آنچه را پروردگار بر خودش و بر انبیای قبل از وی نازل کرده، تصدیق میکند «و او را پیروی کنید، باشد که هدایت شوید» بهسوی راه راست. یعنی: بیگمان راهیابی به امور دین، با پیروی از آن حضرت صممکن و میسر است، چه از سوی بنیاسرائیل و چه غیرشان از امتها و ملتها.
﴿وَمِن قَوۡمِ مُوسَىٰٓ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ١٥٩﴾[الأعراف: ۱۵٩].
بعد از آنکه خداوند متعال، داستان سامری و یارانش و تزلزل بنیاسرائیل را در دینشان بیان کرد، در اینجا حال گروه دیگری از قوم موسی ÷را بیان میکند که با آن گروه مخالفند: «و از میان قوم موسی جماعتی هستند که به حق راهنمایی میکنند» یعنی: مردم را بهسوی هدایت دعوت میکنند، در حالیکه خود به لباس حق ملبس و به زیور هدایت آراستهاند. یا معنی این است: به وسیله حقی که خود به آن آراستهاند، مردم را راهنمون میشوند «و به آن» یعنی: به حق «داوری مینمایند» به شیوه عادلانه در حکم و قضاوت میان خویش. یا به حق عمل میکنند ـ همچون عبدالله بن سلام و امثال وی از اهل کتاب.
﴿وَقَطَّعۡنَٰهُمُ ٱثۡنَتَيۡ عَشۡرَةَ أَسۡبَاطًا أُمَمٗاۚ وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ إِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰهُ قَوۡمُهُۥٓ أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاكَ ٱلۡحَجَرَۖ فَٱنۢبَجَسَتۡ مِنۡهُ ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَيۡنٗاۖ قَدۡ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡۚ وَظَلَّلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلۡغَمَٰمَ وَأَنزَلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰۖ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡۚ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ١٦٠﴾[الأعراف: ۱۶۰].
«و آنان را» یعنی: قوم موسی ÷را «به دوازده سبط تقسیم کردیم» یعنی: بعضی از آنان را از بعضی دیگر متمایز گردانیدیم، تمایزی که به تقسیم شدن آنها به واحدهای «اسباط» انجامید بهطوری که هر سبط منفردا معروف و شناخته شده بود و ازخود نقیب (نمایندهای) داشت. اسباط جمع سبط: نام واحد اجتماعی یهودیان قدیم است «که هریک امتی بودند» یعنی: هر سبط، قبیلهای از نسل یک پدر ـ از فرزندان یعقوب ÷ـ بودند «و به موسی وحی فرستادیم، آنگاه که قومش از او آب خواستند» هنگامی که در دشت (تیه) دچار تشنگی شدند «که با عصایت بر سنگ بزن پس، از آن جوشید» یعنی: موسی ÷با عصایش به سنگ زد، آنگاه ازآن سنگ جوشید و روان شد «دوازده چشمه» به تعداد اسباط و برای هر سبطیچشمهای پدید آمد که از آن مینوشیدند «هرگروهی آبشخور خود را بشناخت» یعنی: هر سبطی چشمه مخصوص به خود را که از آن مینوشید، شناخت «و ابر را بر فراز آنان سایبان کردیم» تا در آن دشت، آنان را از گرمای خورشید نگهبان باشد و هرجا که میرفتند، آن ابر سایبان با آنان حرکت میکرد و میرفت و هرجا که اقامت میگزیدند، با آنان میایستاد و مقیم میشد «و بر آنانمن و سلوی» یعنی: ترنجبین و بلدرچین «را نازل کردیم» توضیح من و سلوی، درسوره «بقره/۵٧» گذشت «از چیزهای پاکیزهای که روزیتان کردهایم بخورید» یعنی بهآنان گفتیم: از چیزهای لذیذ و پاکیزهای که روزیتان کردهایم، بخورید «و بر ماستم نکردند» با مخالفت و کفران نعمت و عدم قدرشناسی آنچه که باید پاس آنرا میداشتند «بلکه بر خودشان ستم میکردند» زیرا فرجام شوم این ناسپاسیشان، به خودشان برمیگشت.
پس قومی که با پیامبر خودشان چنین رفتاری داشته باشند، از آنان بعید نیست که دین و دعوت جدید را هم رد نمایند لذا ای امت محمد ص! موضعگیریهای یهود در قبال دعوت اسلامی را بعید نپندارید، در عین حال، به هوش باشید که مانند آنان در این منجلاب نیفتید.
﴿وَإِذۡ قِيلَ لَهُمُ ٱسۡكُنُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةَ وَكُلُواْ مِنۡهَا حَيۡثُ شِئۡتُمۡ وَقُولُواْ حِطَّةٞ وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا نَّغۡفِرۡ لَكُمۡ خَطِيٓـَٰٔتِكُمۡۚ سَنَزِيدُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٦١﴾[الأعراف: ۱۶۱].
«و یادکن هنگامی را که به آنان گفته شد: در این شهر سکونت گزینید» یعنی: درشهر بیتالمقدس «و از آن بخورید» یعنی: از نعمتها و پاکیزگیهایی که در آن سرزمین است، بخورید «هرجا که خواستید» یعنی: در هر مکانی از مکانهای آن کهخواستید «و بگویید: حطه» تفسیر «حطه» در سوره «بقره/۵۸» گذشت «و سجدهکنان از دروازه شهر در آیید» یعنی: با گفتن کلمه «حطه»، از دروازه بیتالمقدس سجدهکنان درآیید «تا گناهان شما را بر شما ببخشاییم» یعنی: چون پیروزمندانه وارد شهر بیتالمقدس شدید و غرور و بدمستی پیروزی بر شما چیره نشد، در نتیجه برای ما خاشع و زبون و فروتن گشته گوشی شنوا و جانی مطیع و بهفرمان داشتید؛ این خود آمرزشی برای گناهان شماست «و به زودی بر پاداش نیکوکاران خواهیم افزود» با نعمتهایی که بر آنان میبخشاییم.
بهاینترتیب، به آنان دو وعده داده شد: یکی وعده آمرزش عام برای همگی به شرط اطاعت و دیگری وعدهای مخصوص به نیکوکاران در مورد افزودن بر پاداششان. از روایات چنین بر میآید که: دستور ورود به بیتالمقدس برای یهودیان، در زمان یوشع، جانشین موسی ÷داده شد.
﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ قَوۡلًا غَيۡرَ ٱلَّذِي قِيلَ لَهُمۡ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا كَانُواْ يَظۡلِمُونَ١٦٢﴾[الأعراف: ۱۶۲].
«پس کسانی از آنان که ستم کردند، سخنی را که به آنان گفته شده بود، به سخن دیگری تبدیل کردند» یعنی: به جای (حطه)، کلمه بیمعنای دیگری چون «حنطه» یا «حبه فی شعره» گفتند، که بیان آن در سوره «بقره» گذشت «پس به سزای آنکه ستم میکردند» یعنی: بهسبب ستمشان «عذابی از آسمان بر آنان فرو فرستادیم» کهاین عذاب به قول گروهی از علما، عذاب طاعون بود. گویند: در این طاعون، هفتادهزارتن از بنی اسرائیل در یک روز هلاک شدند.
نظیر این آیه در سوره «بقره/۵٩» نیز گذشت.
﴿وَسَۡٔلۡهُمۡ عَنِ ٱلۡقَرۡيَةِ ٱلَّتِي كَانَتۡ حَاضِرَةَ ٱلۡبَحۡرِ إِذۡ يَعۡدُونَ فِي ٱلسَّبۡتِ إِذۡ تَأۡتِيهِمۡ حِيتَانُهُمۡ يَوۡمَ سَبۡتِهِمۡ شُرَّعٗا وَيَوۡمَ لَا يَسۡبِتُونَ لَا تَأۡتِيهِمۡۚ كَذَٰلِكَ نَبۡلُوهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ١٦٣﴾[الأعراف: ۱۶۳].
«و سؤال کن» ای محمد ص! «از یهود» برای توبیخ، یادآوری ومتوجه ساختن آنها نسبت به آنچه بر گذشتگانشان روی داد، همانان که چون دین خدای ﻷ را به بازی گرفتند و بر امر و نهی وی نیرنگبازی کردند، مسخشان کرد، آنان عبارت بودند: «از اهالی آن شهری که در کنار دریا بود» بیشتر مفسران برآنند که: مراد از آن، شهر «ایله» است که در جوار خلیج عقبه واقع شده. امروزه نیز خلیج «ایلات» معروف است و یهودیان نام قدیمی آن را احیا کرده وشهر مجاورش را «ایلات» نامیدهاند. به قولیدیگر: آن شهر، شهر «طبریه» بود. اعراب، شهر را قریه مینامند، به این جهت، تعبیر: ﴿وَسَۡٔلۡهُمۡ عَنِ ٱلۡقَرۡيَةِ﴾گویای معنی است. «هنگامی که تجاوز میکردند» از حدود الهی با شکار ماهی «در روز شنبه» درحالیکه در آن روز از شکار ماهی منع شده بودند «آنگاه که روز شنبه آنان» یعنی: روزی که آنان به تعظیم روز شنبه مشغول میشدند «ماهیهایشان بهطور آشکاری بر روی آب میآمدند» بهگونهای که در دسترس و آماده شکار بودند «و روزی که شنبه نمیداشتند» یعنی: روزهای دیگر، غیر از روز شنبه «بهسوی آنان» ماهیای برروی آب «نمیآمد، اینگونه ما آنان را بهسبب آنکه نافرمانی میکردند، میآزمودیم» یعنی: خدای ﻷ بهسبب ظهور نافرمانی در میانشان، آنان را مورد ابتلا و آزمایش قرار داد و با دستور بزرگداشت روز شنبه، ازشکارکردن در آن روز که سبب حرمتشکنی آن میشد، نهیشان کرد ولی درعین حال، برای آزمایش آنان چنین مقدر کرد که در آن روز، ماهیان بسیاری برسطح آب بیایند بهطوری که گرفتن و شکارکردن آنها بسیار سهل و ساده بود، اما در روزهای دیگر، ماهیها اصلا به سطح دریا و بر روی آب نمیآمدند بهطوریکه به سختی قادر به شکارکردن آنها بودند.
آری! این فرمان الهی، امتحانی برای آنان بود که میزان تواناییشان را بر شکیبایی در برابر محرمات الهی نشان میداد پس گروهی از آنان نتوانستند از شکار در این روز شکیبایی کنند لذا برای شکار در آن، حیلهای اندیشیدند ـ که تفصیل آن در سورههای «بقره» و «نساء» گذشت.
﴿وَإِذۡ قَالَتۡ أُمَّةٞ مِّنۡهُمۡ لِمَ تَعِظُونَ قَوۡمًا ٱللَّهُ مُهۡلِكُهُمۡ أَوۡ مُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِيدٗاۖ قَالُواْ مَعۡذِرَةً إِلَىٰ رَبِّكُمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ١٦٤﴾[الأعراف: ۱۶۴].
«و آنگاه که گروهی از آنان گفتند» گروهی از صالحان آن شهر به جمعی دیگر از صالحان که در نصیحت و موعظه تجاوزگران و حرمتشکنان روز شنبه جدوجهدی بلیغ میکردند، گفتند: «برای چه قومی را پند میدهید که خداوند هلاککننده آنهاست» یعنی: ریشهکن کننده آنهاست با عذاب؟ «یا عذابکننده آنان است به عذابی سخت» بهسبب حرمتشکنی و گناه و نافرمانیشان؟ این سخن را هنگامی گفتند که از قبول موعظه از سوی حرمت شکنان و دستکشیدنشان از ارتکاب گناه، مأیوس شدند. «گفتند» اندرز دهندگان: «تا برای ما عذری نزد پروردگارتان باشد» یعنی: اندرز ما به آنان در حکم پیشکش کردن معذرتی به درگاه پروردگار است تا حق تعالی ما را به ترک امر به معروف و نهی از منکر که از واجبات مهم دینی بر ذمه ماست، مورد مؤاخذه و بازپرسی قرار ندهد «و شاید آنان پرهیزگاری کنند» و بر اثر این اندرزهای پی هم ما، از نافرمانیای که در آن غوطهورند، دست بکشند.
بایسته یادآوری است که بنیاسرائیل، در مورد شکار در روز شنبه به سه گروه تقسیم شده بودند: گروهی نافرمانی نموده و شکار کردند، گروهی بیطرفی و گوشهگیری اختیار کرده نه از آن نهی کردند و نه خود نافرمانی نمودند و گروه سوم در عین اینکه خود نافرمانی نکردند، حرمتشکنان را نیز از نافرمانی نهی کردند.
﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِۦٓ أَنجَيۡنَا ٱلَّذِينَ يَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلسُّوٓءِ وَأَخَذۡنَا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ بِعَذَابِۢ بَِٔيسِۢ بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ١٦٥﴾[الأعراف: ۱۶۵].
«پس هنگامی که آنچه را بدان پند داده شده بودند، فراموش کردند» یعنی: هنگامی که نافرمانان آن شهر، پند و موعظه صالحان نهیکننده از منکر را نادیده گرفتند و از یاد بردند «کسانی را که از کار بد نهی میکردند، نجات دادیم و ستمکاران را» که همان نافرمانان تجاوزگر در روز شنبه بودند «به عذابی سخت گرفتار کردیم» بئیس: یعنی: شدید و سخت «بهسبب آنکه نافرمانی میکردند» با بیرون رفتن از دایره فرمان و اطاعت ما.
﴿فَلَمَّا عَتَوۡاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنۡهُ قُلۡنَا لَهُمۡ كُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِِٔينَ١٦٦﴾[الأعراف: ۱۶۶].
«و چون از ترک آنچه که از آن نهی شده بودند، سرپیچی کردند» یعنی: چون حرمتشکنان روز شنبه، در نافرمانی خداوند متعال به انگیزه تمرد و تکبر، از حد گذشتند «به آنان گفتیم: بوزینگانی خوار شده شوید» و همان گونه که به آنان فرمان دادیم، بوزینگانی زبون و مطرود شدند، بهاینترتیب؛ آنان را به عذاب مسخ، عذاب کردیم.
از ابنعباس سروایت شدهاست که فرمود: «نهیکنندگان از منکر نجات یافتند و مرتکبان منکر هلاک شدند ولی من نمیدانم که با بیطرفان خاموش چگونه عمل شد؟ به خدا سوگند؛ اگر میدانستم آن قومی که گفتند: چرا این قوم را پند میدهید... با نهیکنندگان نجات یافتهاند، این امر برایم از شتران سرخفام دوستداشتنیتر بود ولی میترسم که عذاب بر هردو گروه، یعنی مرتکبان حرام و بیطرفان خاموش ـ باهم ـ نازل شده باشد». همچنین از عکرمه روایت شدهاست که فرمود: «پیوسته به ابنعباس سدلیل میگفتم تا سرانجام در این نظر با من همراه شد که آن بیطرفان نیز نجات یافتهاند و چون به این نتیجه رسید، بر من بهعنوان جایزه حلهای [٧۰]پوشانید».
﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبۡعَثَنَّ عَلَيۡهِمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَن يَسُومُهُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِۗ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ ٱلۡعِقَابِ وَإِنَّهُۥ لَغَفُورٞ رَّحِيمٞ١٦٧﴾[الأعراف: ۱۶٧].
«و یاد کن هنگامی را که پروردگارت اعلام داشت» به بنیاسرائیل «که البته تا روز قیامت بفرستد» یعنی: مسلط سازد و برگمارد «برآنان، کسانی را که بدیشان عذاب سخت بچشانند» این وعده الهی است و وعده الهی حق است، بدین جهت؛ یهودیان در طول تاریخ بهدست ملتهای مختلف، خوار و زبون و زیر شکنجه و عذاب بودهاند و همیشه جزیه میپرداختهاند و تا روز قیامت نیز درگیر عذاب خواهند بود؛ چنانکه حق تعالی سلیمان ÷را بر آنان برگماشت تا به آنان عذاب بچشاند پس از وی بابلیهای مجوس را بر آنان برگماشت که به فرماندهی «بختالنصر» بر آنان یورش برده کشتند و بردند و به اسارت گرفتند و بر آنان جزیه نهادند، سپس نصاری را برآنان برگماشت و در نهایت مسلمانان را «آری! پروردگار تو زود کیفر است و همو آمرزنده بسیار مهربان میباشد».
شایان ذکر است که سلطه معاصر یهودیان بر فلسطین، امری عارضی و موقت است که به اذن پرورگار از بینرفتنی است چرا که ما به وعده و کلام الهی ایمانی راسخ داریم.
﴿وَقَطَّعۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أُمَمٗاۖ مِّنۡهُمُ ٱلصَّٰلِحُونَ وَمِنۡهُمۡ دُونَ ذَٰلِكَۖ وَبَلَوۡنَٰهُم بِٱلۡحَسَنَٰتِ وَٱلسَّئَِّاتِ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ١٦٨﴾[الأعراف: ۱۶۸].
مجازات یادشده در آیه قبل برای یهودیان، اولین مجازاتشان است و دومین مجازاتشان این است: «و بنیاسرائیل را در زمین بهصورت گروههایی پراکنده ساختیم» پس هیچ منطقهای از نواحی روی زمین نیست، مگر اینکه گروهی ازآنان در آن وجود دارند «برخی از آنان صالحانند» ایشان کسانیاند که به حضرتمحمد صایمان آوردند، یا در آینده ایمان میآورند و نیز کسانی از ایشانند که قبل از بعثت محمدی صبر حق مردهاند، بیآنکه در اعتقاد و عمل خویش تحریف و تبدیلی آوردهباشند «و برخی از آنان جز اینند» یعنی: برخی دیگر، در صلاح و شایستگی غیر از آن گروهاند، به این معنی که: فاسق و نافرمان میباشند «و آنان را به حسنات و سیئات آزمودیم» یعنی: با خوشیها و ناخوشیها، خیر و شر، امنیت و ناامنی، فراوانی و تنگدستی و نعمت و مشقت امتحانشان کردیم، همچون سنت ما در هر امتی «باشد که آنان بازگردند» از کفر و معاصیای که درآن هستند.
﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٞ وَرِثُواْ ٱلۡكِتَٰبَ يَأۡخُذُونَ عَرَضَ هَٰذَا ٱلۡأَدۡنَىٰ وَيَقُولُونَ سَيُغۡفَرُ لَنَا وَإِن يَأۡتِهِمۡ عَرَضٞ مِّثۡلُهُۥ يَأۡخُذُوهُۚ أَلَمۡ يُؤۡخَذۡ عَلَيۡهِم مِّيثَٰقُ ٱلۡكِتَٰبِ أَن لَّا يَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّ وَدَرَسُواْ مَا فِيهِۗ وَٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ١٦٩﴾[الأعراف: ۱۶٩].
«آنگاه بعد از آنان، جانشینانی بد از پی آمدند» یعنی: نسلی که جانشین آن گروه صالح شده و بعد از آنان به عرصه وجود آمدند، مردمانی ناشایست بودند. خلف: به سکون لام، بر جانشین صالح و بد هردو اطلاق میشود، اما «خلف» به فتح لام، فقط بر جانشین صالح اطلاق میشود «و» این جانشینان بد «وارث کتاب شدند» یعنی: تورات را از اسلافشان به میراث بردند و هرچند آن را میخواندند ولی بدان عمل نمیکردند، به همین جهت است «که متاع این دنیای پست را اختیار میکنند» یعنی: بهسوی منافع آن میشتابند؛ با گرفتن رشوت و مال حرام در مقابل تحریف کلمات خدا أ ، رسمیساختن باور سهلانگارانه در عمل به احکام تورات و کتمان آیات آن «و میگویند: آمرزیده خواهیم شد» یعنی: به بهانه اینکه شامل مغفرت الهی قرار خواهند گرفت، در گناهان میلولند و با آنکه در گمراهیدرازدست و جسورند، از سر غفلت و سماجت میگویند: بر ما باکی نیست، هرچه بکنیم، خداوند آمرزنده است.
قرطبی میگوید: «این وصفی که خدای سبحان یهودیان را بر آن نکوهش کرده، هماکنون در میان ما مسلمانان موجود است. آنگاه روایتی از معاذ بن جبل سرا نقل میکند که فرمود: «به زودی قرآن در سینه گروههایی از مردم چنان کهنه خواهد شد که جامه کهنه میشود، آن را میخوانند ولی از آن لذت و بهرهای نمیبرند، پوست میشان را بر دل گرگان میپوشانند، اعمالشان همه از روی طمع است و با خوف الهی آمیخته نیست، اگر در عمل کوتاهی ورزند؛ میگویند: باز کامل میکنیم! و اگر بدی کنند؛ میگویند: به زودی بر ما آمرزیده میشود زیرا ما به خداوند چیزی را شریک نمیآوریم«!. «و اگر متاعی مانند آن بدیشان برسد، باز آن را میستانند» و باز هم مغفرت الهی را بهانه و تکیهگاه جنایت خود قرار میدهند و اینگونه است که پیوسته، باری بعد از بار دیگر، مرتکب جنایت میشوند و هر بار هم به مغفرت الهی استناد میکنند.
سدی میگوید: «بنیاسرئیل هیچ قاضیای را به کار قضاوت برنمیگماشتند، مگر اینکه رشوه میگرفت پس اگر از او میپرسیدند: چرا رشوه میخوری؟ میگفت: بر من آمرزیده میشود! پس بر او ایراد میگرفتند و طعن میزدند، اما اگر او میمرد یا برکنار میشد و شخصی از آنان که بر او طعن زدهبود، به جایشمنصوب میگشت، باز خود او هم رشوه میگرفت پس مراد خداوند متعال ازعبارت: (و اگر متاعی مانند آن بدیشان برسد، باز آن را میستانند)، همیناست». آنها غافل از آنند که اصرار بر گناه و به ازاء آن، استناد به مغفرت الهی، پایه و مبنایی ندارد چراکه: «آیا از آنان در کتاب» آسمانی تورات «پیمان گرفته نشده که بر خداوند جز راستی و درستی نسبت ندهند» بدون تحریف یا تبدیل کلام وی به انگیزه بیم یا طمع از کسی؟ «با اینکه آنچه را که در تورات است خواندهاند»؟ یعنی: عمل به این پیمان را درحالی ترک کردهاند که آنچه را درتورات است، خوانده و دانستهاند پس مفاد این پیمان را از روی علم و آگاهی ترک کردهاند، نه از روی جهل و نادانی و این گناهی شدیدتر و جرمی بزرگتر است «و سرای آخرت بهتر است» از این متاع پست و ناقابل دنیوی «برای کسانی که پروا پیشه میکنند» از خدا أ لذا از ارتکاب معاصی وی اجتناب و از تحریف کلام وی و نیرنگجویی بر وی، حذر میکنند «آیا باز هم تعقل نمیکنید»؟ یعنی: کسانی که از این شیوه دست برنمیدارند، از چنان عقل و خردی برخوردار نیستند که آنها را از این راه و رسم باطل باز دارد، به همین جهت، بهسوی این تعقل فراخوانده شدند.
﴿وَٱلَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِٱلۡكِتَٰبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُصۡلِحِينَ١٧٠﴾[الأعراف: ۱٧۰].
«و کسانی که به کتاب تمسک میکنند» یعنی: از یهودیان گروهی هستند که به کتاب تورات تمسک جسته و به آنچه که در آن است، عمل میکنند و در امر دین خویش به آن رجوع میکنند «و نماز را برپا داشتهاند» نماز؛ بهجهت اهمیتی که دارد، به یادآوری مخصوص شد. پس آنان نیکوکارانی هستند که پاداش آنها نزد خدا أ ضایع نمیشود زیرا چنگ زدن به کتاب آسمانی، نماد و نشانه نیکوکاریشان است لذا بدانند که «ما پاداش مصلحان را ضایع نمیکنیم».
﴿وَإِذۡ نَتَقۡنَا ٱلۡجَبَلَ فَوۡقَهُمۡ كَأَنَّهُۥ ظُلَّةٞ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُۥ وَاقِعُۢ بِهِمۡ خُذُواْ مَآ ءَاتَيۡنَٰكُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٧١﴾[الأعراف: ۱٧۱].
«و یادکن هنگامی را که کوه را بر فرازشان برافراشتیم» یعنی: کوه طور را از ریشه برکنده بر فراز سرشان قراردادیم «گویی که سایبانی بود» یعنی: گویی آن کوه، ابری سایبانآسا بود «پس چنان پنداشتند که کوه بر سرشان فرو خواهد افتاد» و بهآنان گفتیم: «آنچه را که به شما دادهایم به قوت بگیرید» یعنی: آن را با جدوجهد و تصمیم بگیرید «و آنچه را که در آن است» از احکامی که برای شما مشروع گردانیدهایم «به خاطر بسپارید» و فراموش نکنید «شاید که به تقوی گرایید».
قتاده میگوید: خدای ﻷ کوه را از ریشه برکند و آن را بر فراز سرشان قرارداد، سپس فرمود: یا دستور مرا بگیرید، یا شما را با این کوه تیرباران میکنم.آنها همان لحظه آن را پذیرفتند ولی بعد از آن، مجددا به نافرمانی روی آوردند، درحالیکه اقتضای فطرت غیر از این بود چنانکه میفرماید:
﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِينَ١٧٢﴾[الأعراف: ۱٧۲].
«و یاد کن» عهد فطرت را «هنگامی را که پرورگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را برگرفت» چنانکه در روایات آمده است: خدای سبحان چون آدم را آفرید، پشتش را مسح کرد و ذریه وی را از آن بیرون آورد، آنگاه از آنان بر ربوبیت خویش عهد گرفت، که این عهد را «عهد الست» و آن عالم را؛ «عالم ذر» مینامند لذا خداوند متعال فطرت بشر را بر توحید و خداشناسی سرشته است «وآنان را بر خودشان گواه ساخت» یعنی: هریک از آنان را بر شخص خودش گواه ساخت «که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواه شدیم» بر خودمان به اینکه توپروردگار ما هستی «تا مبادا روز قیامت بگویید، ما از این امر بیخبر بودیم» یعنی: از شما عهد گرفتیم تا در روز قیامت نگویید: ما به این امر که الله پروردگار ما، یگانه و لاشریک است؛ هیچ علم و آگاهی قبلی نداشتهایم.
﴿أَوۡ تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أَشۡرَكَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةٗ مِّنۢ بَعۡدِهِمۡۖ أَفَتُهۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ١٧٣﴾[الأعراف: ۱٧۳].
«یا بگویید که: پدران ما در گذشته مشرک بودهاند و ما نسلی پس از آنان بودیم» که به حق راه نیافته و راه صواب را نمیشناختیم لذا کار در میان ما نیز بر همان شیوهای استمرار یافت که پیشینیان ما برآن بودند «آیا ما را به خاطر آنچه باطلاندیشان» از پدران ما «انجام دادهاند، هلاک میکنی«؟ در حالیکه ما گناهی نداریم، چرا که در جهل قرار داشته و از اندیشیدن ناتوان بودهایم و فقط از ردپای پدرانمان پیروی کردهایم؟ یعنی: اگر حجت برآنان بر پا نمیشد و از آنان عهد قبلی گرفته نمیشد، از این عذر و بهانهها میآوردند.
علما در تفسیر آیه «عهد الست» بر دو رأیاند: رأی اول؛ رأی سلف و رأی دوم؛ رأی خلف است. رأی سلف بر آن وجهی است که ما تفسیر کردیم، یعنیاینکه: پروردگار ﻷ حقیقتا ذریه آدم را از پشت وی بیرون آورد و از آنان عهد و پیمان گرفت. اما رأی خلف این است که: این آیه از باب مجاز و تمثیل است و خدای ﻷ ذریه آدم را از پشت وی بیرون نیاورد بلکه ادله کونی را بر وحدانیت خویش اقامه کرد و عقلهای بنیآدم بر وحدانیت حق تعالی گواهی داد پس اقامه ادله بر توحید، به منزله آن است که گویا باری تعالی به مخلوقش گفته است: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان هم پاسخ دادهاند: چرا، تو پروردگار مایی و ما بر این حقیقت گواهیم. لذا مراد از این گواه گرفتن، خلقت فطری آنها بر توحید و یگانهپرستی است. این گروه از علما میگویند: به همین دلیل است که پروردگار نفرمود: ما ذریه را از پشت آدم بیرون آوردیم. بلکه فرمود: ذریه را از پشت بنیآدم بیرون آوردیم. یعنی: نسلهای بنیآدم را یکی از پی دیگری آفریدیم و برای هر نسل هم از طریق پیامبران صو کتابهای آسمانی و همچنان کتاب مشاهد و منظور کونی خویش ـ که کائنات است ـ دلایل توحیدی اقامه کردیم و آن نسلها در طول عصرها به زبان قال و حال هر دو، بر توحید ما گواهی دادند.
ابنکثیر میان این دو توجیه تفسیری ـ از حیث قاعده و مبدأ ـ هیچگونه تعارضی نمیبیند و هردو را موجه میداند. در باب بیرون آوردن نسل آدم ÷ازپشت وی در عالم «ذر»، احادیثی آمده است، که قائلان به رأی دوم (رأیخلف)، احادیث را نیز بر معنای مورد نظر خود تفسیر کردهاند.
﴿وَكَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ وَلَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ١٧٤﴾[الأعراف: ۱٧۴].
«و اینگونه، آیات خود را به تفصیل بیان میکنیم و باشد که آنان بازگردند» بهسوی حق، و باطلی را که برآنند ترک کنند.
از این دو آیه چنین میفهمیم که خداوند متعال برای هیچ کس، در فرار از عبودیت خود، عذر و حجتی باقی نگذاشته است.
﴿وَٱتۡلُ عَلَيۡهِمۡ نَبَأَ ٱلَّذِيٓ ءَاتَيۡنَٰهُ ءَايَٰتِنَا فَٱنسَلَخَ مِنۡهَا فَأَتۡبَعَهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ فَكَانَ مِنَ ٱلۡغَاوِينَ١٧٥﴾[الأعراف: ۱٧۵].
«و خبر آن کس را که به او آیات خود را بخشیده بودیم، بر آنان بخوان» یعنی: واقعه دیگری را که برای یکی از اسلاف بنیاسرائیل روی داد، به آنان یادآوری کن، همان کسیکه به او علم آیات خویش را بخشیده بودیم، هنگامی که فرمان پروردگار خود را به خاطر هوای نفسش ترک کرد و خدای سبحان هم به کیفر آن در کفر نگونسارش ساخت. از ابنعباس سروایت شده است که فرمود: «اومردی بهنام بلعمبنباعورا از اهالی بیتالمقدس بود که اسم اعظم خداوند أ را میدانست، چون موسی ÷با سپاه بنیاسرائیل به قصد حمله به جباران (عمالقه) فرود آمد، خویشان بلعم همراه با پسرعموهایش نزد وی آمدند و گفتند: موسی مردی تندمزاج و خشمآلود است و با او لشکری است بسیار، شکی نیست که اگر بر ما پیروز شود، همگیمان را نابود میکند لذا به بارگاه خداوند دعا کن تا موسی و همراهانش را از ما برگرداند. بلعم گفت: اگر من به بارگاه الله أ چنین دعایی بکنم، دنیا و آخرتم همه از دست میرود. بنابراین، این درخواستشان را رد کرد، اما آنها از وی دست برنداشتند و پیوسته اصرار کردند تا سرانجام به خواسته آنان تسلیم شد و به بارگاه الهی دعا کرد. در روایات آمده است: هر دعایی که او علیه موسی و همراهانش میکرد، خداوند أ زبانش را بهسوی قوم خودش برمیگردانید و هر دعایی که به سود قوم خودش میکرد، خداوند أ زبانش را بهسوی بنیاسرائیل برمیگردانید. قومش که ناظر این صحنه بودند، به او گفتند: ای بلعم! آیا میدانیکه چه میکنی؟ آخر به نفع آنها و علیه ما دعا میکنی! گفت: این دیگر، چیزی است که در اختیار من نیست، این چیزی است که خداوند أ برآن غلبه کرده است. راوی میافزاید: در این اثنا، زبانش از کامش برروی سینهاش بیرون افتاد و به آنان گفت: حالا دیگر، دنیا و آخرت از دست من رفت و جز نیرنگ و حیله چیز دیگری برایم باقی نماند. پس به آنان این نیرنگ را آموخت که زنان را آرایش کرده بهمیان لشکر بنیاسرائیل بفرستند. آنها چنین کردند و مردی از بنیاسرائیل با یکی از آنان زنا کرد، آنگاه خداوند أ بر بنیاسرائیل طاعونی نازل کرد که در یک روز هزاران تن از آنان را به کام مرگ کشید...».
«پس، از آن آیات عاری گشت» یعنی: بلعم باعورا از علم آن آیات به کلی تهی گشت چنانکه گوسفند از پوست خویش کشیده میشود و برهنه میگردد «و آنگاه شیطان در پی او افتاد» یعنی: شیطان او را دنبال کرد تا به او رسید و قرین و همدم وی شد «پس از گمراهان گشت» گمراهانی که در گمراهی جا افتادهاند، که کفار فجاراند.
﴿وَلَوۡ شِئۡنَالَرَفَعۡنَٰهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُۥٓ أَخۡلَدَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُۚ فَمَثَلُهُۥ كَمَثَلِ ٱلۡكَلۡبِ إِن تَحۡمِلۡ عَلَيۡهِ يَلۡهَثۡ أَوۡ تَتۡرُكۡهُ يَلۡهَثۚ ذَّٰلِكَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَاۚ فَٱقۡصُصِ ٱلۡقَصَصَ لَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ١٧٦﴾[الأعراف: ۱٧۶].
«و اگر میخواستیم، قدر او را بهسبب آن آیات بالا میبردیم» یعنی: اگر میخواستیم، به سبب علم آن آیات، قدر و منزلتش را بالا برده و او را گرامی میداشتیم و به جایگاه علمای ابرار، ارتقایش میدادیم «اما او به زمین گرایید» یعنی: بهسوی دنیا گرایید و آن را بر آخرت ترجیح داد «و از هوای نفس خود پیروی کرد» در ترجیح دادن دنیا و لذتهای آن بر آخرت و نعمتهای جاودانهاش. آری! او به جیفه دنیای دون که ستمگران به وی دادند تا علیه اهلحق دعا کند و بر آنان نیرنگ زند، دل بست «از اینرو وصف او» در پستی و خست «مانند وصف سگ است» در پستترین احوال آنکه بیرون آوردن زبان از کام خویش است «که اگر بر آن حملهور شوی، زبان از کام برآورد و اگر هم آن را به حال خود واگذاری، باز هم زبان از کام برآورد» یعنی: بلعم باعورا چنان است که اگر فهم وحکمت را بر او بار کنی، آن را برنمیدارد و اگر هم او را به حال خودش واگذاری، به خیری راه نمییابد. به قولی دیگر معنی این است: اگر پندش دهی،گمراه میشود و اگر او را به حال خودش واگذاری، نیز گمراه میشود پس او در گمراهیای پیوسته قرار داشته و گمراهی همیشه گریبانگیرش میباشد، به سبب آنکه از آیات پرورگارش تهی و عاری شده لذا او همچون سگی است که اگر بهحال خود رها باشد، زبان از دهان بیرون میآورد و اگر بر وی حملهور شوند، نیز زبان از دهان بیرون میآورد، درحالیکه سایر حیوانات چنین نیستند زیرا اگر بر آنان حملهور شوی، زبان از دهان بیرون میآورند و در غیر آن خیر، اما سگ در هردو حالت، زبان از دهان بیرون میآورد.
«این مثل آن گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند» یعنی: این مثل پست و خفتبار، مثل و وصف گروهی است که بعد از علم و آگاهی به آیات ما، آنها را تکذیب نمودند و تحریف کردند؛ اعم از یهود و غیر آنان «پس این داستانها رابرآنان حکایت کن» یعنی: داستان مرد تهی شده از آیات ما و غیر آن از داستانهای پندآموز را بر آنان حکایت کن چرا که مثل و وصفشان، همانند مثل این گروهی از یهود است که تو را تکذیب میکنند «شاید آنان بیندیشند» و از گمراهی باز آمده بهسوی راه صواب روی آورند.
﴿سَآءَ مَثَلًا ٱلۡقَوۡمُ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَأَنفُسَهُمۡ كَانُواْ يَظۡلِمُونَ١٧٧﴾[الأعراف: ۱٧٧].
«چه زشت است از روی مثل» یعنی: چه زشت است داستان و وصف «قومی که آیات ما را تکذیب کردند» چرا که افعالشان زشت است «و به خود ستممیکردند» یعنی: با تکذیب آیات بر کسی دیگر جز بر خود ستم نمیکردند.
﴿مَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِيۖ وَمَن يُضۡلِلۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٧٨﴾[الأعراف: ۱٧۸].
«هر که را خدا هدایت کند، همانا او راهیافته است» به سوی شرع و امر خداوند أ به بندگانش پس هدایتی جز به توفیق حق تعالی و آفرینش وی نیست «وکسانی را که گمراه نماید، آن گروه ایشانند زیانکاران» که در زیان کامل فرو افتادهاند.
﴿وَلَقَدۡ ذَرَأۡنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا يَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡيُنٞ لَّا يُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا يَسۡمَعُونَ بِهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ١٧٩﴾[الأعراف: ۱٧٩].
«و در حقیقت، بسیاری از جن و انس را» که عبارتاند از کفار هردو گروه «برای جهنم آفریدیم» البته خداوند متعال درحال آفرینششان میدانست که فرجام کارشان سرانجام بهسوی جهنم است، چرا که اختیارا به عمل اهل دوزخ عمل میکنند. آری! او ـ قبل از آنکه آنان به دنیای هستی قدم گذارند ـ میدانست که در زندگی خود چگونه عمل خواهند کرد. آنگاه در علت جهنمی بودنشان میفرماید: «چرا که آنان دلهایی دارند که با آنها در نمییابند» حقایقرا چنانکه رهیافتگان درمییابند «و چشمانی دارند که با آنها نمیبینند» راه رشد و راستی و نشانههای الهی را «و گوشهایی دارند که با آنها نمیشنوند» پندها و اندرزهارا بنابراین، از چشمانشان دیدن راه هدایت رخت بربسته، هرچند که چشمانشان در غیر این میادین، از دید و بینایی برخوردار است و از گوشهایشان شنیدن پندهای سودمند و قوانین و احکامی که کتابهای منزل و سنن پیامآوران خدا أ دربردارند، از بین رفته لذا این چیزها را نمیشنوند، هرچند که از نیروی شنوایی کلا بیبهره نبوده و غیر آن از سخنان را میشنوند و میپذیرند «آنان» که موصوف به این اوصافند «همانند چهارپایانند» در سود نگرفتن از حواس و مشاعر خود «بلکه گمراهترند» از چهارپایان زیرا چهارپایان آنچه را که به سود و زیانشان است، درمییابند و بنابراین، از آنچه که برایشان سودمند است، سود گرفته و از آنچه که زیانبار است، پرهیز میکنند، اما این گروه؛ در میان سود و زیان خود ـ به اعتبار آنچه که خدای ﻷ از آنان خواسته و آنها را بدان مکلف نموده ـ هیچگونه تمییزی نمیدهند «آن گروه، همانا غافلانند» یعنی: آنان نسبت به خداوندی خدا أ و آیات و شریعت وی و آنچه که برای اهل طاعت و معصیت آماده کرده است، در غفلت کامل قراردارند.
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ سَيُجۡزَوۡنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٨٠﴾[الأعراف: ۱۸۰].
«و برای الله نامهای نیکو است» یعنی: نیکوتریننامهااز آن خداوند أ است و به وی اختصاص دارد زیرا نامهای وی بر نیکوترین مسمی که ذات ذوالجلال اوست و بر شریفترین معانی؛ چون رحمت، قدرت، علم، حکمت، آگاهی، عزت و غیره دلالت میکنند «پس او را به آننامهابخوانید» مثلا بگویید: یا الله! یارحمن! یا رحیم! یا علیم!... زیرا خواندن خدای سبحان با نامهای نیکوی وی، از اسباب اجابت دعاء است «و کسانی را که در مورد نامهای الله کژروی میکنند واگذارید» یلحدون: الفاظ یا معانی نامهای الهی را تحریف میکنند«به زودی بهسزای آنچه انجام میدادند، کیفر خواهند یافت».
شایان ذکر است که الحاد (کجروی) در اسماء خداوند متعال بر سه وجه است:
۱- تغییردادن اسماء الهی ـ چنانکه مشرکان کردند ـ زیرا آنها اسم «لات» را ازالله، اسم «عزی» را از عزیز و اسم «مناه» را از منان گرفتند.
۲- افزودن بر نامهای الله أ ، چون اختراع نامهایی برای وی که بدانها اذن ندادهاست زیرا نامهای خداوند متعال، توقیفی است که در آنها مجال دخل و تصرف وجود ندارد.
۳- کم کردن از اسمای خداوند متعال؛ با انکار بعضی از آنها.
در بیان سبب نزول آمده است: این آیه درباره مردی از مسلمانان نازل شد که درنماز خویش میگفت: یا رحمن! یا رحیم! در این اثنا کسی از مشرکان گفت: مگرمحمد و یارانش نمیپندارند که پروردگار یگانهای را میپرستند پس چرا این مرد دو پروردگار را میخواند؟ در حدیث شریف به روایت ابوهریره سآمده است کهرسول خدا صفرمودند: «همانا خدای ﻷ نودونه نام دارد ـ صد تا بجز یکی ـ و هر کسیکه آنها را بشمارد (حفظ کند) به بهشت وارد میشود. هماناخداوند متعال فرد است و عدد فرد را دوست دارد».
﴿وَمِمَّنۡ خَلَقۡنَآ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ١٨١﴾[الأعراف: ۱۸۱].
«و از میان کسانیکه آفریدهایم» آنها را برای بهشت «گروهی هستند که به حق دلالت میکنند و به حق حکم میکنند» به قولی: مراد از آنان فرقهای از این امت مرحومه هستند که پیوسته بر جاده آشکار حق روانند و اصطلاحا «فرقه ناجیه» نامیده میشوند ـ چنانکه در حدیث صحیح آمده است.
﴿وَٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَيۡثُ لَا يَعۡلَمُونَ١٨٢﴾[الأعراف: ۱۸۲].
اما فرقه دوم: «و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، آنان را به تدریج از جایی که نمیدانند فرو میگیریم» استدراج: فروگرفتن تدریجی و پایه به پایه، با فروریختن نعمتها بر مستدرجان و افگندن فراموشی شکر این نعمتها بر دل و جان و زبانشان است؛ در حالیکه پندار مستدرجان این است که پیدرپی آمدن نعمتها بر آنان، نشانه نزدیکیشان به خداوند أ و اکرام و گرامیداشت او از آنهاست و غافل ازآنند که این امر، نشانه خواری و دوری و مهجوری آنها از الطاف حق تعالی میباشد زیرا آنان با سرازیر شدن نعمتها در غفلت فرورفته، به لجن گمراهی غوطهور میشوند و به راههای هدایت پشت میکنند.
﴿وَأُمۡلِي لَهُمۡۚ إِنَّ كَيۡدِي مَتِينٌ١٨٣﴾[الأعراف: ۱۸۳].
«و به آنان مهلت میدهم» یعنی: مدت این بهرهگیریهایشان را طولانی ساخته و از آنان مجازات را به تأخیر میاندازم «همانا کید من استوار است» کید خداوند أ تدبیر اوست و او تدبیر خویش را «کید» نامید زیرا فروریختن نعمت در عین مهلت دادن به آنان ظاهرا کید است؛ چرا که در ظاهر امر احسان ولی درحقیقت امر خواری و خسران میباشد.
﴿أَوَلَمۡ يَتَفَكَّرُواْۗ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا نَذِيرٞ مُّبِينٌ١٨٤﴾[الأعراف: ۱۸۴].
«آیا نیندیشیدهاند که همنشین آنان هیچ جنونی ندارد»؟ یعنی: آیا در این امر نیندیشیدهاند که رسول خدا صکه همنشینشان است هیچ جنونی ندارد و او به هیچوجه دیوانه نیست «او جز بیمدهندهای آشکار نیست» که آنان را از سوی خداوند أ بیم و هشدار میدهد و بر نبوت خویش دلیل و برهان آشکار هم دارد.
قتاده در بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: رسول خدا ص به کوه صفا بالا رفته، قبیله قریش را یکایک بهنام تیرهها و شاخههای آن فراخواندند، آنگاه خطاب به آنان فرمودند: ای بنیفلان! ای بنیفلان!.. و آنان را از عذاب خداوند أ و رخدادهای عبرتبار وی برحذر ساختند. در این اثنا سخنگویی از آنان گفت: بیگمان این همنشین شما دیوانه است! و تا بامداد بر این سخن عربده میکشید، همان بود که آیه کریمه نازل شد.
﴿أَوَلَمۡ يَنظُرُواْ فِي مَلَكُوتِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا خَلَقَ ٱللَّهُ مِن شَيۡءٖ وَأَنۡ عَسَىٰٓ أَن يَكُونَ قَدِ ٱقۡتَرَبَ أَجَلُهُمۡۖ فَبِأَيِّ حَدِيثِۢ بَعۡدَهُۥ يُؤۡمِنُونَ١٨٥﴾[الأعراف: ۱۸۵].
«آیا در ملکوت آسمانها و زمین ننگریستهاند»؟ یعنی: در حقیقت، این گروه در فرمانروایی عظیم پروردگار بر آسمانها و زمین و مخلوقاتش، به دیده تأمل و استدلال ننگریسته و نیندیشیدهاند تا از این نگرش و اندیشه بهرهمند شده و بهوسیلهآن بهسوی ایمان به وجود و وحدانیت پروردگار متعال راهیابند «و» نیز آیا نیندیشیدهاند «در آنچه که خداوند از هر چیزی آفریده است» اعم از حیوان و نبات و افلاک....؟ قطعا نیندیشیدهاند زیرا اگر میاندیشیدند، آفرینش خدای سبحان خود، بازتابگر تجلیات وجود و عظمت اوست و قطعا نظر و اندیشه درآن، راهگشاست «و» آیا نیندیشیدهاند در «اینکه چه بسا اجلشان نزدیک شده باشد» و بهزودی بمیرند؟ پس چرا قبل از آنکه مدت تعیین شده برای اندیشه و ایمان و عبادت، با بهسررسیدن اجلهایشان به پایان آید، در آنچه که وسیله هدایت و منفعتشان است تأمل و اندیشه نمیکنند؟ «پس بعد از قرآن، به کدام سخن ایمان میآورند»؟ یعنی: اگر به قرآن ایمان نیاورند، جز آن به کدام سخن ایمان میآورند در حالیکه از قرآن هیچ سخنی بهتر و انگیزهبخشتر بر اندیشه و تأمل و عبرتگرفتن و ایمان، نیست؟.
﴿مَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَا هَادِيَ لَهُۥۚ وَيَذَرُهُمۡ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ١٨٦﴾[الأعراف: ۱۸۶].
«هرکه را خداوند گمراه کند، برای او هیچ هدایتگری نیست و» خداوند أ «آنان را در طغیانشان» یعنی: در کفرشان «سرگردان وا میگذارد» یعنی: سنت وی این است که آنان را واگذارد تا در تاریکیهای گمراهیشان سرگردان بمانند.
باید دانست که نسبت دادن گمراهسازی به خداوند متعال در آیه کریمه، از باب نسبت دادن آن بهسوی نظامی است که او وضع کرده و بهسوی سنتی است که درآفرینش انسان منظور داشته است لذا اگر انسان خود گمراهی را انتخاب کند، غیر از خدا أ هیچ کس را راهبر خویش نخواهد یافت چرا که سنت وی، واگذاشتن گمراهان در تاریکیهای گمراهی است بنابراین، از سوی خداوند أ هیچ اجباری بر گمراه ساختنشان وجود ندارد.
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّيۖ لَا يُجَلِّيهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَۚ ثَقُلَتۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا تَأۡتِيكُمۡ إِلَّا بَغۡتَةٗۗ يَسَۡٔلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنۡهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ١٨٧﴾[الأعراف: ۱۸٧].
«از تو سؤال میکنند» سؤالکنندگان که یهودیانند و به قولی: قریشاند «درباره ساعت» یعنی: در باره قیامت. قیامت را (ساعت) نامید زیرا به طور ناگهانی روی میدهد. یا اینکه قیامت با وجود فاصله زمانی خود، در نزد خدای ﻷ همچون ساعتی از ساعات در نزد خلق وی است. آری! از تو میپرسند: «که استقرار آن چه وقت است«؟ یعنی: خداوند أ چه وقت قیامت را برپا میکند؟ مرساها: لنگرگاه آن چنانکه کشتیای که از آن سوی دریا میآید، در کنار ساحل لنگر میاندازد «بگو: علم آن، تنها نزد پروردگار من است» و جز او کسی دیگر آنرا نمیداند پس باری تعالی نه وقت آن را به فرشته مقربی خبر داده و نه به پیامبری. حکمت در پنهان نگهداشتن وقت قیامت این است که: پنهان نگه داشتن وقت آن، بر طاعت خدای ﻷ برانگیزانندهتر و بر بازداشتن از گناه، هشداردهندهتر است چنانکه حق تعالی وقت مرگ را نیز به همین دلیل پنهان نگه داشته است «جز اوهیچ کس آن را به موقع خود آشکار نمیگرداند» یعنی: جز خدای سبحان کسی دیگر آن را پدید نیاورده و پرده غیب را از برابر آن کنار نمیزند «بر آسمانها و زمین گران است» یعنی: آسمانها و زمین به دلیل بزرگی حادثه قیامت تاب و توان تحملآن را ندارند زیرا در هنگام این رخداد، آسمان شگافته شده، ستارگان تار و مار میشوند و دریاها میخشکند. یا معنی این است: فرشتگان و جن و انس، همه در آرزوی آن هستند که وقت آن را بدانند و پنهان بودن این امر بر آنان گران وسنگین است «جز ناگهان به شما نمیرسد» یعنی: درحالی بهشما میرسد که شمارا غافلگیر میکند و شما از بیم وقوع آن ایمناید.
در حدیث شریف آمده است: «بیگمان قیامت مردم را هیجان زده و سراسیمه میسازد زیرا درحالی فرا میرسد که شخصی حوضش را مرمت میکند، دیگری چهارپایانش را آب میدهد، آن دیگر کالایش را در بازار به نمایش میگذارد و ترازویش را بالا و پایین میبرد...».
«از تو میپرسند چنانکه گویا تو از آن آگاهی» یعنی: چنانکه گویی تو از زمان وقوع آن آگاهی. یا چنانکه گویی تو از آن کاوش کرده و درباره آن بسیار پرسوجو میکنی؛ «بگو: جز این نیست که علم آن تنها نزد خداست ولی بیشتر مردم نمیدانند» که علم قیامت مخصوص خداوند أ است.
گفتنی است؛ کلیدهای غیب که جز خدای ﻷ کسی آنها را نمیداند، پنج چیز است و یکی از آنها وقت برپایی قیامت میباشد. [٧۱]
﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ١٨٨﴾[الأعراف: ۱۸۸].
«بگو: جز آنچه خدا خواسته است، برای خودم اختیار سود و زیانی ندارم» این آیه تأکیدی بر آیه قبلی است که حاکی از عدم علم پیامبر در باره موعد فرارسیدن قیامت و چند و چون آن بود. یعنی: هرگاه برای خودم اختیار سود و زیانی را ندارم، دیگر به طریق اولی، بر دانستن آنچه که خداوند أ علم آن را ویژه خودگردانیده، نیز توانا نیستم «و اگر غیب» یعنی: آینده را «میدانستم، قطعا خیربیشتری میاندوختم» پس ـ مثلا ـ خرید میکردم؛ هنگامی که در خریدم منفعتی میبود و میفروختم؛ هنگامی که منفعتم در فروختن میبود و در نتیجه، مالم بسیار میشد. از سوی دیگر، در هیچ معاملهای زیان نمیکردم زیرا فقط بهسوی آن معاملهای میشتافتم که سود آور است... و همینگونه در تمام امور؛ بهطوریکه ـ مثلا ـ در جنگها همیشه پیروز میبودم «و هرگز هیچ ناگواریای به من نمیرسید» زیرا با علمی که به غیب داشتم، خود را از هر زیان و ناخوشی و آسیبیحفظ میکردم «من جز بیمدهنده و مژدهآور برای گروهی که ایمان میآورند، نیستم» یعنی: من مبلغی از سوی خداوند أ برای احکامش هستم که مردم را به وسیله آن بیم و بشارت میدهم و قطعا من کسی نیستم که غیب خدای سبحان را بداند لذا نه خبر دادن از غیب در حوزه مأموریت من است و نه علم و آگاهی بهآن، از اوصاف و خصوصیات من.
﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَجَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا لِيَسۡكُنَ إِلَيۡهَاۖ فَلَمَّا تَغَشَّىٰهَا حَمَلَتۡ حَمۡلًا خَفِيفٗا فَمَرَّتۡ بِهِۦۖ فَلَمَّآ أَثۡقَلَت دَّعَوَا ٱللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنۡ ءَاتَيۡتَنَا صَٰلِحٗا لَّنَكُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰكِرِينَ١٨٩﴾[الأعراف: ۱۸٩].
«اوست کسیکه شما را از نفس واحدی آفرید» که آدم ÷است. به قولی: مراد از نفس واحد، جنس و شکل یگانه است، یعنی: شما را از یک جنس و به یک ساختار آفرید «و همسرش» حوا «را از وی پدید آورد» و او را از یکی از دندههای آدم آفرید «تا» آدم «بدان آرام گیرد» و انس یابد زیرا جنس با جنس خویش، انس و آرامش مییابد. البته این رخداد در بهشت بود «پس چون آدم با او آمیزشکرد» تغشاها: کنایه از جماع (مقاربت جنسی) است «باردار شد» حوا «به باری سبک» یعنی: بعد از جماع، نطفه جنین در رحم حوا بسته شد و این دوره اول بارداری (علقه) است که زن از آن درد و مشقتی احساس نمیکند «پس چندی با آن بار سبک رفت و آمد کرد» یعنی: حوا چندی با آن حمل گذراند، برمیخاست ومینشست و حرکت میکرد و به رتقوفتق امور خویش میپرداخت و از آن حمل، احساس سنگینی نمیکرد «و چون سنگینبار شد» به سبب بزرگشدن بچه درشکمش «هر دو» یعنی: آدم و حوا «به جناب پروردگار خویش دعا کردند که اگر به ما فرزندی شایسته عطا کنی» یعنی: فرزندی صالح که دارای اخلاقی بههنجار و اندامهایی استوار باشد «قطعا از شکرگزاران خواهیم بود» برای تو در برابر این نعمت و همچنان، نسلهای برآمده از ما. به قولی: مراد از فرزند صالح، فرزند سالم و طبیعی است، نه فرزند ناقصالخلقهای که ایشان از تولدش بیمناک بودند.
﴿فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُمَا صَٰلِحٗا جَعَلَا لَهُۥ شُرَكَآءَ فِيمَآ ءَاتَىٰهُمَاۚ فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٩٠﴾[الأعراف: ۱٩۰].
«پس چون خداوند» دعایشان را اجابت کرد و «به ایشان فرزندی صالح عطا کرد، برای او در عطایش شریکانی مقرر کردند و خدا از آنچه با او شریک میگردانند برتر است» سخن در اینجا از آدم و حوا به نسل پدید آمده از ایشان ـ از مرد وزن ـ حمل میشود بنابراین، جمعی از مفسران بر آنند که شریک آورندگان در عطای الهی از جنس بنیآدمند، نه خود آدم و حوا. حسن بصری میگوید: «مراد از این مشرکان، یهود و نصاریاند که حق تعالی به آنان فرزندانی سالم عطا کرد، اما آنها یهودی و نصرانی شدند».
ابنکثیر این تفسیر را از نیکوترین تفاسیر در این موضوع دانسته و میگوید: «ما قاطعانه برآنیم که آدم و حوا شرک نورزیدند و مراد آیه، برخی از نسل ایشان است».
ولی برخی دیگر از مفسران ـ چون سیوطی و شاه ولیالله دهلوی ـ بر آنند که: مراد خود آدم و حوا هستند. تکیه این گروه از مفسران بر حدیث ضعیفی است به روایت سمره ساز رسول خدا صکه فرمودند: «چون حوا زایمان کرد، ابلیس نزد وی آمد و به وی گفت: فرزندت را عبدالحارث نام کن، که اگر چنین کنی، زنده میماند ـ و قبلا چنان بود که فرزندان وی میمردند ـ پس این از القاآت شیطان بود». به تأیید این روایت، روایات اسرائیلی بسیاری که هیچ پایه و اساسیندارند، نقل شده است که نمیتوان برآنها استناد کرد. آری! شرک و امثال آن، از اعمال لایق شأن انبیا ‡ نیست ـ چنانکه از آیه بعدی که به صیغه جمع آمده است، نیز پیداست:
﴿أَيُشۡرِكُونَ مَا لَا يَخۡلُقُ شَيۡٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ١٩١ وَلَا يَسۡتَطِيعُونَ لَهُمۡ نَصۡرٗا وَلَآ أَنفُسَهُمۡ يَنصُرُونَ١٩٢﴾[الأعراف: ۱٩۱-۱٩۲].
«آیا موجوداتی را با او شریک میگردانند که چیزی را نمیآفرینند» یعنی: آیا مشرکان پدیدآمده از نسل آدم و حوا، بتان را در امر پرستش شرکای خدای سبحان قرار میدهند، با آنکه میدانند که آنها چیزی از مخلوقات را نیافریدهاند تا سزاوار آن باشند که مورد پرستش قرارگیرند «و خودشان مخلوقند»؟ یعنی: این بتان، یا شیاطین، یا دیگر چیزهایی که مشرکان آنها را شریک خدای سبحان قرار میدهند؛ خود مخلوق و آفریده پروردگار لاشریک هستند «و نمیتوانند یاریای به آنان برسانند» اگر مشرکان از آنها یاری بجویند «و نه میتوانند خود را یاری دهند» اگر کسی آنها را درهم بشکند و نابود کند. پس هرکس از یاری دادن بهخود عاجز باشد، مسلما از یاری دادن دیگران عاجزتر است.
﴿وَإِن تَدۡعُوهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ لَا يَتَّبِعُوكُمۡۚ سَوَآءٌ عَلَيۡكُمۡ أَدَعَوۡتُمُوهُمۡ أَمۡ أَنتُمۡ صَٰمِتُونَ١٩٣﴾[الأعراف: ۱٩۳].
«و اگر بتان را به راه هدایت فراخوانید، از شما پیروی نمیکنند» و شما را در این دعوت اجابت نمیکنند «چه آنها را بخوانید، یا خاموش بمانید، برای شما یکسان است» حال آنها در هنگام خواندن و عدم خواندن شما یکسان است زیرا آنها چیزی بیش از سنگهای تراشیده و جامد نیستند.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ عِبَادٌ أَمۡثَالُكُمۡۖ فَٱدۡعُوهُمۡ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٩٤﴾[الأعراف: ۱٩۴].
«در حقیقت، کسانی را که به جای الله میخوانید، بندگانی امثال شما هستند» حتیشما از آنها کاملترید زیرا شما زندگانی هستید که سخن میگویید، راه میروید، میشنوید و میبینید، درحالیکه بتان اینگونه نیستند ولی همانندی آنها با شما دراین است که آنها نیز مانند شما مملوک خدای یگانه و رام شده فرمان وی میباشند «پس آنها را بخوانید» برای جلب منفعت یا دفع زیانی «اگر راست میگویید» دراین ادعایتان که آنها بر رساندن نفع و ضرر قادراند «باید شما را اجابت کنند» اگر که زندهاند؟ خطاب از باب تعجیز و بیان ناتوانی آنهاست.
﴿أَلَهُمۡ أَرۡجُلٞ يَمۡشُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ أَيۡدٖ يَبۡطِشُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ أَعۡيُنٞ يُبۡصِرُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ ءَاذَانٞ يَسۡمَعُونَ بِهَاۗ قُلِ ٱدۡعُواْ شُرَكَآءَكُمۡ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنظِرُونِ١٩٥﴾[الأعراف: ۱٩۵].
آنگاه، همانندی کامل بتان با انسانها را نفی نموده میفرماید: «آیا بتان پاهایی دارند که با آن راه بروند»؟ یعنی: این بتانی که شما آنها را در پرستش، شرکای خدای سبحان قرار داهاید، چیزی از وسایل و ابزارهایی را که شما دارید، ازجمله، ابزار راه رفتن را در اختیار ندارند «یا دستهایی دارند که با آن کاری انجام دهند»؟ یبطشون بها: به وسیله آن چیزی را بگیرند، یا به وسیله آن بزنند «یا چشمهایی دارند که با آن ببینند، یا گوشهایی دارند که با آن بشنوند» همانند شما؟ قطعا چنین نیست پس چگونه چیزهایی را که این همه ناتوان و بیآلت و ابزار و تا این حد عاجز و بیچاره هستند، به خدایی میخوانید؟ بطش: گرفتن به قوت است «بگو: شریکان خود را بخوانید» ای مشرکان! «سپس در باره من حیله بهکاربرید» یعنی: اگر شما و آنان بر چیزی از نیرنگ و توطئه علیه من توانا هستید، به اتفاق هم؛ هر کید و نیرنگ و بداندیشیای که دارید، در باره من روا دارید و هیچ کوتاهی نکنید «و مرا مهلت ندهید» یعنی: در فرود آوردن آسیب و زیان به من، هیچ تأخیری روا ندارید. بدینگونه، خدای متعال پیامبرش را مأمور مبارزهطلبی با آنان کرد تا عجز و ناتوانی خدایان باطلشان را در انجام کارها، برآنان آشکار گرداند.
ابنکثیر روایت میکند: «معاذبنعمروبنجموح و معاذبنجبل دو نوجوان بودند که با هجرت رسول خدا صبه مدینه مسلمان شدند، آن دو نوجوان غیور مسلمان، شبانگاه بر بتان مشرکان هجوم برده آنها را میشکستند و خرد و ریز نموده و از آنها برای بیوهزنان، هیزم درست میکردند تا قومشان از این امر عبرت بگیرند و به ماهیت بیجان و بیارزش بتان پی ببرند. از قضا که عمروبنجموح پدرمعاذبنجبل که رئیس قومش نیز بود، بتی داشت که آن را میآراست و معطر میکرد و میپرستید پس آن دو شبانگاه میآمدند و بت وی را بر سرش واژگون کرده آن را به پلیدیها میآغشتند. عمروبنحجوح که به خانه میآمد و بت خویش را بر این وضع میدید، از این وضع ناراحت شده آن را میشست و خوشبو میساخت و نزد آن شمشیری نهاده خطاب به آن میگفت: از خودت دفاع کن! اما آن دو نوجوان، بازهم این کار را با آن بت تکرار میکردند و او نیز مجددا آن بت را میشست و میآراست. تا اینکه سرانجام، آنها بتش را گرفته و آن را با سگ مردهای به هم بستند و آن دو را بر ریسمان چاهی که در آن نزدیکی بود، آویختند. چون عمرو آمد و این منظره را دید، تأملی کرد، آنگاه به خودآمد و متوجه شد که دین وی، دین باطل و بیبنیادی بوده است پس گفت:
«تالله لو كنت إلـها مستدن لـم تك والكلب جـميعا فيقرن»
به خدا سوگند؛ اگر تو خدایی سزاوار پرستش بودی؛
اینگونه با سگ مرده هم آغوش نمیشدی.
سپس اسلام آورد و مؤمنی نیکو شد و در روز احد به فیض شهادت نایل گشت ـ که خداوند أ از او راضی باد!
﴿إِنَّ وَلِـِّۧيَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡكِتَٰبَۖ وَهُوَ يَتَوَلَّى ٱلصَّٰلِحِينَ١٩٦﴾[الأعراف: ۱٩۶].
«بیتردید، کارساز من الله است، آنکه قرآن را فرو فرستاده» یعنی: چگونه از بتانی که دارای اوصاف کذایی هستند، هراسی در دل راه دهم، درحالیکه سرور و کارسازی چون خدای ﻷ دارم که بهسوی او پناه میبرم، از او یاری میجویم و او مرا بر شما پیروز میگرداند «و همو متولی صالحان است» یعنی: اوست که شایستگان را حفظ میکند، ایشان را نصرت میدهد و میان آنان و میان دشمنانشان مانع میشود و این از سنت وی است. صالح: هر کسی است که عقیدهاش از خرافات و اوهام سالم و اعمالش نیکو باشد.
﴿وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا يَسۡتَطِيعُونَ نَصۡرَكُمۡ وَلَآ أَنفُسَهُمۡ يَنصُرُونَ١٩٧ وَإِن تَدۡعُوهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ لَا يَسۡمَعُواْۖ وَتَرَىٰهُمۡ يَنظُرُونَ إِلَيۡكَ وَهُمۡ لَا يُبۡصِرُونَ١٩٨﴾[الأعراف: ۱٩٧-۱٩۸].
«و کسانی را که به جای او میخوانید، نمیتوانند شما را یاری کنند و نه خود را یاری دهند و اگر آنها را به راه هدایت فراخوانید، نمیشنوند» زیرا آنها نه عقلی دارند و نه حیاتی «و آنها را میبینی که بهسوی تو مینگرند در حالیکه هیچ نمیبینند» مشرکان، بتان را بهصورت تمثالهایی به شکل آدمیان، یا حیوانات دارای دست و پا و چشم میساختند و چشمان آنها را چنان باز به نقش و تصویر میکشیدند که گویی خیره به دیگران مینگرند، لیکن آن پیکرهای بیجان، تمثالهای جامدی بیش نبودند که نه میتوانستند چیزی را بگیرند، نه کاری را انجام دهند، نه راه بروند و نه چیزی را ببینند.
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ١٩٩﴾[الأعراف: ۱٩٩].
«عفو پیشه کن» خذالعفو: یعنی آنچه را که سهل و آسان است از اخلاق و اعمال و صدقات مردم، بگیر و بپذیر، بیآنکه به امری مکلفشان گردانی که بر آنان دشوار است. سپس بعد از نزول این آیه، مسلمانان به اجرای حدود و پرداخت زکات مکلف شدند. لذا مراد از «عفو» در این آیه، در پیشگرفتن شیوه بخشایش و آسانگیری، نه سختگیری و فشار در رفتار و معامله با مؤمنان است.
آری! رسول خدا صبه پیروی از این دستور، هیچگاه در میان دو کار مخیر ساخته نشدند، مگر اینکه آسانترین آن را انتخاب کردند، مشروط به اینکه آن کار آسانتر، گناه نمیبود چنانکه در حدیث شریف فرمودند: «آسان بگیرید وسخت نگیرید و بشارت دهید و نفرت برنینگیزید». «و به معروف امر کن» معروف: هر خصلت پسندیدهای است که عقلها آن را بپسندد و روانها بدان اطمینان یابد «و از نادانان روی بگردان» یعنی: چون در دستور دادنشان به معروف، برای آنان حجت بر پا داشتی، اما آن کار معروف را انجام ندادند، در این صورت از آنان روی بر تاب و در مقابل این جهالتی که از آنان سر میزند، با آنان بگومگو و مشاجره نکن.
باید یادآور شد که قواعد و اصول سهگانه مطرح شده در این آیه، تبیین کننده اصول فضایل و مکارم اخلاقی در اموری است که به رفتار و معامله انسان با دیگران تعلق میگیرد. در حدیث شریف آمده است که چون این آیه نازل شد، رسول خدا صفرمودند: «ای جبرئیل! توضیح این آیه چیست؟ جبرئیل گفت: پروردگارت میفرماید: توضیح آیه این است که با کسیکه با تو قطع پیوند میکند، بپیوندی و به کسیکه تو را محروم میگرداند، بدهی و از کسیکه بر تو ستم میکند، درگذری». جعفرصادق سفرمود: «در این آیه، خداوند متعال پیامبرش را به مکارم اخلاق دستور میدهد و در قرآن، آیهای جامعتر از این آیه درباره مکارم اخلاق وجود ندارد».
﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ سَمِيعٌ عَلِيمٌ٢٠٠﴾[الأعراف: ۲۰۰].
از آنجا که دستور روگرداندن از جاهلان، با دستور پناه بردن به خداوند سبحان از شر شیاطین ـ برای پرهیز از مفاسد و شرارتهایشان ـ مناسبت داشت پس فرمود: «و اگر از شیطان وسوسهای به تو رسد، به خدا پناه بر زیرا که او شنوای داناست» یعنی: به او التجا کن زیرا او این التجای تو را میشنود و میداند بنابراین، شر شیطان را از تو دفع میکند. نزغ: وسوسه کردن به فساد است، اعراب میگویند: نزغ بیننا: یعنی در میان ما فساد افگند.
خطاب در این آیه، متوجه کل مکلفان و در رأس آنان، پیامبر اکرم صاست.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ٢٠١﴾[الأعراف: ۲۰۱].
«در حقیقت، متقیان چون وسوسهای از جانب شیطان بدیشان رسد، خدا را به یاد آورند» یعنی: عظمت امر و نهی پروردگارشان را بهیاد میآورند «و بناگاه بینا شوند» یعنی: بیدار میشوند و میدانند که این خیال و خطره شیطانی است لذا خود را از نافرمانی خدای سبحان باز داشته بر شیطان میشورند و او را نافرمانی میکنند. وسوسه شیطان: آراستن گناه و دستور دادن او به انجام بدی در هنگام خشم است. طائف: یعنی وسوسه طوافگر زیرا وسوسه القایی از سوی شیطان است که به وسوسه خیال شباهت دارد، بر انسان سرک میکشد و چون طوافگری بر گرد او میتند.
﴿وَإِخۡوَٰنُهُمۡ يَمُدُّونَهُمۡ فِي ٱلۡغَيِّ ثُمَّ لَا يُقۡصِرُونَ٢٠٢﴾[الأعراف: ۲۰۲].
«و برادرانشان آنان را به گمراهی میکشانند و هیچ کوتاهی نمیکنند» یعنی: شیاطین، برادران و یاران بدکار و فاسق خویش از گمراهان انسی را، در راه گمراهی جلو داده و ریسمان فساد را برایشان رها میکنند تا در چراگاههای گمراهی بچرند. گمراهان انسی نیز این جلوداری را از شیاطین پذیرفته به آنان اقتدا میکنند و بسان حیوانی رام، مشتاقانه به چراگاههای فساد و انحراف و ظلمت وارد میشوند پس شیاطین در این عرصه هیچ فروگذاشت و کوتاهی نورزیده و هرگز از رها کردن ریسمانهایشان باز نمیایستند و میان گمراهان انسی و خواستههای گناهآلودشان هیچ مانعی ایجاد نمیکنند بلکه پیاپی بر وسوسه و گمراه کردنشان میافزایند تا سرانجام در باتلاق فساد و گمراهی نابود شوند.
اصل در این مضمون تشبیهگونه این است که: مالک حیوان، رسنش را در دست خویش گرفته آن را وا میگذارد که بچرد و چون حیوان، محیط نزدیک به خود را از علف پاک کرد، باز مالکش، چندی دیگر از آن ریسمان را رها میکند تا آن حیوان در میدانی وسیعتر از آن بچرد، اما اگر حیوان میخواست به جایی برود که از رفتن به آنجا برایش زیانی متصور بود، صاحبش، ریسمان را جمع کرده و حیوان را بهسوی خود واپس میکشاند. ولی شیطان چنین نیست بلکه گمراهان را در میادین ضلالت و ظلمت تا بدانجا پیش میافگند که هلاک گردند.
﴿وَإِذَا لَمۡ تَأۡتِهِم بَِٔايَةٖ قَالُواْ لَوۡلَا ٱجۡتَبَيۡتَهَاۚ قُلۡ إِنَّمَآ أَتَّبِعُ مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ مِن رَّبِّيۚ هَٰذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمۡ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٢٠٣﴾[الأعراف: ۲۰۳].
«و هرگاه برای آنان آیهای نیاوری، میگویند: چرا از خود برنگزیدی«؟ چون نزول وحی به تأخیر میافتاد، کفار به رسول خدا صمیگفتند: چرا آیات را از نزد خود انشا نمیکنی؟ «بگو: من فقط آنچه را که از پروردگارم به من وحی میشود، پیروی میکنم» و به شما ابلاغ مینمایم «این» قرآن نازل شده بر من، همانا «روشنگریهایی از سوی پروردگارتان است» که هرکس آن را بپذیرد، به وسیله آن راهیاب شده و به نیروی بینش ایمانی مجهز میشود، اما مرا در آن دخل و تصرفی نیست «و برای گروهی که به آن ایمان میآورند، هدایت و رحمتی است» که مؤمنان به وسیله آن به آنچه که مایه رضا و خشنودی پروردگارشان است، رهنمون میشوند.
﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٢٠٤﴾[الأعراف: ۲۰۴].
«و چون قرآن خوانده شود، به آن گوش بسپارید و خاموش مانید» تا بدان نفع گیرید و به آنچه که در آن از حکمتها و مصلحتهای بزرگ است، بیندیشید. البته گوش فرا دادن و خاموش ماندن در هنگام تلاوت قرآن ـ در نماز و غیر آن ـ یک واجب عام است بنابراین، قرآن را چون سایر سخنان قرار ندهید که هرکس بخواهد، از آن روی بر میگرداند «تا مشمول رحمت شوید» یعنی: تا با امتثال امر خدای سبحان در شنیدن آیات کتابش، به رحمت و رستگاری نایل گردید.
آیه کریمه از جمله دلایل احناف بر کراهیت قرائت مقتدی پشت سر امام است.
﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ فِي نَفۡسِكَ تَضَرُّعٗا وَخِيفَةٗ وَدُونَ ٱلۡجَهۡرِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ٢٠٥﴾[الأعراف: ۲۰۵].
«و پروردگار خود را در دل خویش یاد کن» بهطور آهسته و همراه با تأمل و تدبر. این حکمی عام در همه اذکار است؛ اعم از قرائت قرآن، دعا، تسبیح، تهلیل وغیره. آری! یادکن باری تعالی را «به زاری و ترس و بدون بانگ برداشتن» یعنی: طوری او را با ترس و زاری یادکن که به خودت بشنوانی پس صدایت را در ذکر بلند نکن زیرا یاد کردن پنهانی، به اخلاص نزدیکتر و به اندیشیدن ممدتر است. آری! او را اینگونه یادکن «در بامدادان» غدو: اوقات بامداد و غدوه: بامداد است «و شامگاهان» یعنی: در اوقات شبانگاه. اصیل: بعد از عصر تا مغرب است «و از غافلان نباش» یعنی: از غافلان ذکر و یاد خدای ﻷ و از غافلان قرائت در نماز نباش.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَيُسَبِّحُونَهُۥ وَلَهُۥ يَسۡجُدُونَۤ۩٢٠٦﴾[الأعراف: ۲۰۶].
«به یقین، کسانی که نزد پروردگار تو هستند» مراد فرشتگانند «از عبادت او گردنکشی نمیکنند و او را تسبیح میگویند» یعنی: خداوند متعال را به بزرگی میستایند و او را از هر عیب و نقصی به پاکی یاد میکنند «و فقط برای او سجده میکنند» یعنی: او را به عبادت سجده که شریفترین عبادات است، مخصوص میگردانند.
این اولین سجده تلاوتی در قرآن کریم است که بر خواننده و شنونده آن ـ اجماعا ـ سجده واجب میشود.
[۵۳] باید گفت که هر گناهی از روی جهالت سر میزند. نگاه کنید به تفسیر «نساء/ ۱٧». [۵۴] برای آگاهی بیشتر از مفاد و مصادیق این امور، نگاه کنید به تفسیر سوره «لقمان / ۳۴». [۵۵] نگاه کنید به تفسیر «مائده/۱۰۳». [۵۶] نگاه کنید به تفسیر «مائده/۱۰۳». [۵٧] نگاه کنید به تفسیر آیه سوم از سوره «مائده». [۵۸] تفسیر «مضطر» و حالت «اضطرار» در سوره «بقره» آیه (۱٧۳) گذشت. [۵٩] حکم به بطلان صحت روایت، یا ادای شهادت کسی را بهخاطر وجود عیب و ایراد شرعی در وی،جرح و حکم به عدالت شخص را تعدیل گویند. [۶۰] بارخدایا! از تو در دنیا و آخرت عافیت میطلبم. بارخدایا! من از تو در دین و دنیایم و در خانوادهو مالم عافیت میطلبم. خدایا! عیبهایم را بپوشان و نگرانیهایم را به آرامش مبدل کن. خدایا! مرا از پیشرویم و از پشت سرم و از جانب راستم و از جانب چپم و از فرازسرم حفظ کن و به بزرگیات پناه میبرم ازاین که از طرف پایین گرفتار گردم. [۶۱] تفصیل این داستان در سوره هود ( آیات ۸۳ ــ ٧٧ ) آمده است [۶۲] نگاه کنید به تفسیر ( اعراف/۱٧۲) . [۶۳] ولی نوعی از سحر ، دارای حقیقت و تأثیر است . نگاه کنید به تفسیر ( بقره/۱۰۲ ) . [۶۴] مشاکله : به معنای همشکل گویی؛ عبارت از : اتحاد در لفظ و اختلاف در معنی است . [۶۵] یعنی : آب غسل وی ، یا آبی که بر قبرش پاشیدید . [۶۶] بعد از خروج از دریای سرخ . [۶٧] نگاه کنید به تفسیر سوره ( بقره/۵۴ ) . [۶۸] ابنکثیر این روایت را در تفسیر خویش نقل کرده و آن را ضعیف هم نخوانده است [۶٩] این حدیث شریف ، برای استشهاد ، در چندین جا از این تفسیر شریف به تکرار نقل شده است . [٧۰] حله: جامهای است که همه تن را میپوشاند. [٧۱] نگاه کنید به ( انعام/۵٩) .