تفسير سورهی نساء
مدنی و ۱٧۶ آیه است.
آیهی ۲-۱:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا١﴾[النساء: ۱].«ای مردم از پروردگارتان بترسید، پروردگاری که شما را از یک نفس آفرید و همسرش را نیز از وی آفرید، و از آن دو، مردان و زنان زیادی منتشر و پخش کرد، و از خداوندی بترسید که به (نام) او از همدیگر درخواست میکنید، و بپرهیزید از اینکه پیوند خویشاوندی را گسسته دارید، همانا خداوند مراقب شماست».
﴿وَءَاتُواْ ٱلۡيَتَٰمَىٰٓ أَمۡوَٰلَهُمۡۖ وَلَا تَتَبَدَّلُواْ ٱلۡخَبِيثَ بِٱلطَّيِّبِۖ وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَهُمۡ إِلَىٰٓ أَمۡوَٰلِكُمۡۚ إِنَّهُۥ كَانَ حُوبٗا كَبِيرٗا٢﴾[النساء: ۲]. «و به یتیمان مالهایشان را بدهید، و اموال ناپاک را با مالهای پاک جابه جا نکنید، و مالهایشان را با اموال خودتان نخورید، زیرا آن گناه بزرگی است».
خداوند در ابتدای این سوره دستور داده است که مردمان از او بترسند و آنان را بر عبادت و گرم نگه داشتن پیوند خویشاوندی تشویق کرده است. و سبب و انگیزه هریک از این کارها را بیان داشته است انگیزه ترس از او این است که وی ﴿رَبَّكُمُ﴾پروردگارتان است و شما را آفریده و به شما روزی داده و با نعمتهای بزرگش پرورش دادهاست. از جمله نعمتهای او این است که ﴿ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ﴾شما را از یک انسان آفریده، و از او همسرش را آفریده است، تا در کنار وی آرام گیرد و از این طریق نعمت الهی کامل گردد، و شادی و سرور به دست آید. نیز از اسبابی که موجب پرهیز از خشم الهی است این است که او را فرا خوانده وتعظیم میکنید، و هنگامی که بخواهید نیازهایتان را برآورده نمایید به نام او متوسل میشوید. پس هرکس که از کسی دیگر چیزی بخواهد، میگوید: به خاطر خدا ومحض رضایت او فلان کار را برایم انجام بده، چون او میداند که خداوند در دل این فرد جایگاه بزرگی دارد، و همین امر باعث میشود که او خواسته کسی را که نام خدا را پیش کشیده است رد نکند. پس همانطور که خداوند را تعظیم نمودهاید باید او را با پرستش و ترسیدن از او تعظیم نمایید. همچنین خداوند خبر داد که او مراقب است، یعنی از بندگانش اطلاع دارد و به حرکت، سکوت، پنهان، آشکار و همه حالاتشان آگاه است، و مراقب آنهاست، و این امر باعث میشود تا همواره انسان پرهیزگاری و ترس خداوند را مدنظر داشته باشد و به شدت از او احیا کند.
و خداوند خبر داده است که آنها را از یک انسان آفریده و در شهرها و مناطق مختلف منتشر ساخته است، با اینکه همه به یک ریشه برمیگردند، این بدان خاطر است تا با یکدیگر مهربانی نمایند، و نرمی کنند. و دستور به پرهیزگاری را همراه با دستور به صله رحم، و نیکی با خویشاوندان و نهی از گسیختن پیوند خویشاوندی ذکر نمود، تا بر این حقیقت تاکید کند که همچنان که ادای حق خدا لازم است، ادای حقوق مردم نیز واجب است، به ویژه خویشاوندان زیرا خداوند به ادای حقوق آنها دستور دادهاست.
پس بیاندیش که خداوند چگونه این سوره را با دستور به رعایت تقوا و پرهیزگاری و برقرار داشتن پیوند خویشاوندی و نیکی همسران با یکدیگر، آغاز و در طول سوره آن را به صورت مشروح بیان کرد، انگار مسایلی که به صورت مشروح بیان شده است، توضیح و تبیین مطالبی است که بصورت مجمل در ابتدای سوره ذکر گردیده است. ﴿وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا﴾این بخش از آیه، یادآور رعایت حق شوهران و زنان، و ادای آن است، زیرا زنان از مردان آفریده شدهاند و به شدت به همدیگر ارتباط دارند.
﴿وَءَاتُواْ ٱلۡيَتَٰمَىٰٓ أَمۡوَٰلَهُمۡ﴾این اولین مورد از حقوق مردم است که در این سوره به آن سفارش شده است. و آن یتیمانی هستند که پدرانشان را که آنان را مورد تکفل خود قرار میدادند از دست دادهاند، و آنها کوچک و ناتوانند، و نمیتوانند کارهایشان را انجام دهند، و منافع خویش را تامین کنند. پس خداوند مهربان بندگانش را دستور داد تا با آنها نیکی کنند، و به مالهایشان نزدیک نشوند مگر به شیوه نیکو، و دستور داد وقتی که به سن بلوغ و رشد رسیدند و صلاحیت یافتند، مالهایشان را کاملا به آنها بازپس دهند.
﴿وَلَا تَتَبَدَّلُواْ ٱلۡخَبِيثَ﴾و مال ناپاک را که عبارت از خوردن مال حلال یتیم به ناحق است، ﴿بِٱلطَّيِّبِ﴾به جای مال حلال که در آن گناه و اشکالی نیست، قرار ندهید، ﴿وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَهُمۡ إِلَىٰٓ أَمۡوَٰلِكُمۡ﴾و مالهای آنان را با مالهای خود نخورید. در اینجا تذکر داده شده است که خوردن مال آنها برای کسی که خداوند او را بینیاز نموده و روزی وی را تامین کرده است بسیار زشت و گناه میباشد، پس هرکس جرات کرد و مال آنها را همراه با مال خود خورد، ﴿إِنَّهُۥ كَانَ حُوبٗا كَبِيرٗا﴾بهراستی گناه بزرگی انجام دادهاست. از جمله مصادیق «استبدال خبیث به طیب» این است که سرپرست یتیم مال ارزشمند و خوب وی را برای خود بگیرد، و بجای آن چیزی بیارزش و نامرغوب از مال خود بگذارد.
در اینجا به موضوع سرپرستی و ولایت بر یتیم اشاره شده است، زیرا دادن مال به یتیم مستلزم آن است که ولایت و سرپرستی، برای کسی که مال را به یتیم میدهد ثابت گردد. و در این آیه دستور داده شده است که مال یتیم باید اصلاح گردد، زیرا «دادن مال یتیم به صورت کامل» عبارت از آن است که آن مال حفظ شده و آنچه که باعث رشد وتقویت آن میگردد انجام شود، و نباید مال یتیم در معرض خطر و تلف شدن قرار گیرد.
آیهی ۴-۳:
﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۚ ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَعُولُواْ٣﴾[النساء: ۳].«و اگر ترسیدید که نتوانید دربارۀ یتیمان دادگری کنید، پس با زنان دیگری که دوست دارید، ازدواج کنید، با دو یا سه یا چهار، و اگر ترسیدید که نتوانید (درمیان زنان) دادگری کنید، پس به ازدواج با یکی اکتفا کنید، یا با کنیزانتان ازدواج کنید، این نزدیکتر است که ستم نکنید».
﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ نِحۡلَةٗۚ فَإِن طِبۡنَ لَكُمۡ عَن شَيۡءٖ مِّنۡهُ نَفۡسٗا فَكُلُوهُ هَنِيٓٔٗا مَّرِيٓٔٗا٤﴾[النساء: ۴].«و مهریۀ زنان را به عنوان هدیه به آنها بدهید، و اگر با رضایت خاطر چیزی از مهریۀ خود را به شما بخشیدند پس آن را حلال و گوارا بخورید».
و اگر ترسیدید که نتوانید در مورد دختران یتیمی که تحت سرپرستی شما قرار دارند دادگری کنید، و ترس آن را داشتید که به دلیل دوست نداشتن آنان نتوانید حقوقشان را ادا نمایید، پس به زنانی دیگر غیر از آنها روی آورید، و با آن زنان ازدواج کنید. ﴿مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ﴾زنانی که شما انتخاب میکنید، از قبیل زنان دیندار، مالدار، زیبا، شرافتمند، دارای نسب و زنانی که از دیگر صفتهای لازم برخوردارند.
و بهترین زنی که از میان این زنان باید انتخاب شود، زن دین دار است، همانطور که پیامبر صفرمود: «تُنْكَحُ الـمـَرْأَةُ لأَرْبَعٍ: لِمَالِهَا، وَلِـحَسَبِهَا، وَلِـجَمَـالِـهَا، وَلِدِينِهَا، فَاظْفَرْ بِذاتِ الدِّينِ تَربَتْ يمِينُك». «زن به خاطر چهار ویژگی برای ازدواج انتخاب میشود، به خاطر مالش، یا به خاطر زیباییاش، یا به خاطر داشتن موقعیت خوبِ اجتماعی، و یا به خاطر دینش، پس زن دیندار را به دست آور که سودمند خواهی شد».
و در این آیه اشاره شده است که انسان باید قبل از ازدواج، انتخاب نماید. بلکه شریعت به او اجازه داده است زنی را که میخواهد با او ازدواج نماید، نگاه کند، تا در این امر با بصیرع عمل نماید. سپس خداوند تعداد زنان را اجازه داد و فرمود: ﴿مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَ﴾یعنی هر کس که دوست دارد دو زن داشته باشد، با دو زن ازدواج کند و اگر دوست دارد سه زن داشته باشد با سه زن ازدواج کند، و اگر دوست داشت چهار زن داشته باشد، با چهار زن ازدواج کند. و نباید با بیشتر از چهار زن ازدواج کند، چون آیه در باب بیان منت و احسان الهی بر بندگان است، پس به اجماع علما اضافه کردن بر تعدای که خداوند نام برده است جایز نیست.
و این بدان خاطر است که گاهی مرد شهوتش با یک زن دفع نمیشود، پس به او اجازه داده شده که با زنان دیگری ازدواج کند تا اینکه به چهار برسند، چون چهار زن برای هرکسی کفایت مینماید، و به ندرت افرادی یافته میشوند که چهار زن آنها را کفایت نکند. با وجود این زمانی ازدواج با بیش از یک زن برای او جایز است که مطمئن باشد که ظلم و ستم نخواهد کرد و میتواند حقوق آنها را ادا نماید.
و اگر ترسید که نمیتواند حقوق آنها را ادا نماید، پس باید به یک زن بسنده کند، و یا به کنیزش کفایت نماید، زیرا در کنیز که «ملک یمین» اوست بر او واجب نیست که شرایط برابری و تقسیم شب و روز را رعایت کند.
﴿ذَٰلِكَ﴾اکتفا کردن به یک زن یا به کنیز، ﴿أَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَعُولُواْ﴾نزدیکتر است که ستم نکنید.
و در این آیه اشاره کرده است که اگر بنده در معرض کاری قرار گرفت و ترسید از او ظلم و ستمی سر بزند و نتواند وظیفهاش را انجام دهد گرچه آن کار جایز باشد برای او شایسته نیست آن را انجام دهد، بلکه راحتی و آسایش و دور بودن از گناه را برگزیند، زیرا سالم ماند از گناه و اشتباه بهترین سرمایه آدمی است.
و از آن جا که بسیاری از مردم به زنان ستم روا میدارند و حقوق آنها به ویژه مریهشان را پایمان نموده، و نمیدهند، و از آن جا که دادن آن در یک مرحله برای شوهر دشوار است، خداوند آنان را بر دادن مهریه زنان تشویق نمود، و فرمود: ﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ﴾و مهریه اشان را بپردازید، ﴿نِحۡلَةٗ﴾یعنی با رضایت خاطر و آرامش آن را بدهید، پس نباید در دادن آن تاخیر ورزید، و نباید از آن چیزی بکاهید. و در این آیه اشاره شده است که هرگاه زن مکلف مهریهاش را طلب کند باید به وی پرداخت شود، زیرا زن به سبب عقد ازدواج مالک مهریه میگردد، چون خداوند «صِداق» را به زنان نسبت داده و نسبت دادن مقتضی مالک شدن است.
﴿فَإِن طِبۡنَ لَكُمۡ عَن شَيۡءٖ مِّنۡهُ نَفۡسٗا﴾پس اگر با رضایت خاطر چیزی از آن را به شما بخشیدند، یا آن را کم کرده یا آن را به تاخیر انداختند یا به عوض آن چیزی دیگر گرفتند، ﴿فَكُلُوهُ هَنِيٓٔٗا مَّرِيٓٔٗا﴾بدون اشکال و گناه، و خوش و گوارا آن را بخورید. و این دلیلی است بر اینکه زن میتواند در مال خودش تصرف کند، به این صورت که آن را ببخشد و یا هدیه نماید، به شرطی که زن دارای رشد و صلاحیت باشد، واگر صلاحیت نداشته باشد، پس بخشش او حکمی ندارد، و سرپرست او نمیتواند از مهریه او چیزی بگیرد، مگر اینکه زن آن را با رضایت خاطر به وی بپردازد.
و ﴿فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ﴾دلیل بر آن است که ازدواج با زن ناپاک جایز نبوده و از ازدواج با آن نهی شده است، مانند زن مشرک و زن زناکار، همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَا تَنكِحُواْ ٱلۡمُشۡرِكَٰتِ حَتَّىٰ يُؤۡمِنَّ﴾[البقرة: ۲۲۱]. «و با زنان مشرک ازدواج نکنید، مگر اینکه ایمان آورند». و فرموده است: ﴿وَٱلزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوۡ مُشۡرِكٞ﴾[النور: ۳]. «جز مرد زناکار یا مشرک کسی دیگر با زن زناکار ازدواج نمیکند».
آیهی ۵:
﴿وَلَا تُؤۡتُواْ ٱلسُّفَهَآءَ أَمۡوَٰلَكُمُ ٱلَّتِي جَعَلَ ٱللَّهُ لَكُمۡ قِيَٰمٗا وَٱرۡزُقُوهُمۡ فِيهَا وَٱكۡسُوهُمۡ وَقُولُواْ لَهُمۡ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٥﴾[النساء: ۵].«و اموال خود را که خداوند آن را وسیلۀ قوام (زندگی) شما گردانده است، به سفیهان مدهید و از (عواید) آن روزی و پوشاک آنها را بدهید، و با آنان سخن خوب و شایسته بگویید».
«سفهاء» جمع سفیه است، و آن کسی است که نمیداند به نیکی در مال خود تصرف کند، یا به سبب اینکه عقل ندارد، مانند دیوانه خل و چل و امثال آن، و یا به علت عدم رشد و صلاحیت، مانند بچهای که هنوز به سن رشد نرسیده است.
پس خداوند اولیاء و سرپرستان را نهی نموده است از اینکه مال مجنون و بچه را به دست آنان بسپارند، مبادا آن را تباه ونابود کنند، چون خداوند مال را وسیله قیام و پایداری مصالح دین و دنیای مردم قرار دادهاست، و این گروه از انسانها نمیتوانند به صورت نیک و زیبا به این وظیفه قیام کنند.
پس خداوند اولیا و سرپرستان را امر کرده است که مال سفیه و بیخرد و نادان را به آنها ندهند، بلکه از مالشان به آنها خوراک و پوشاک بدهند، و نیازهای دینی و دنیوی آنان را برطرف نمایند و با آنها سخن نیکو بگویند، به این صورت وقتی که مالهایشان را خواستند به آنها وعده دهند که پس از آنکه بزرگ شدند و صلاحتی یافتند مالشان را به آنها خواهند داد، و با نرمی از آنان سخن بگویند تا خاطرشان تسکین یابد.
و در این که خداوند اموال را به اولیا نسبت دادهاست، اشاره به این مطلب است که بر آنها واجب است همانطور که اموال خود را حفظ میکنند و در آن تصرف مینمایند، و آن را در معرض خطر قرار نمیدهند، به همان صورت اموال یتیمان را نیز حفظ نمایند، و در معرض خطر قرار ندهند، و آن را چون مال خود بدانند.
و این آیه دلیلی بر این است که نفقه مجنون و صغیر و نابالغ و سفیه اگر مالی داشته باشند باید از مال خودشان تامین گردد، چون خداوند فرموده است: ﴿وَٱرۡزُقُوهُمۡ فِيهَا وَٱكۡسُوهُمۡ﴾و این دلیلی است بر این گفته ولی در رابطه با این نفقه و پوشاک آنان مقبول است، چون خداوند او را امانتدار مالشان قرار دادهاست، پس باید سخن امانتدار را پذیرفت.
آیهی ۶:
﴿وَٱبۡتَلُواْ ٱلۡيَتَٰمَىٰ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغُواْ ٱلنِّكَاحَ فَإِنۡ ءَانَسۡتُم مِّنۡهُمۡ رُشۡدٗا فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡۖ وَلَا تَأۡكُلُوهَآ إِسۡرَافٗا وَبِدَارًا أَن يَكۡبَرُواْۚ وَمَن كَانَ غَنِيّٗا فَلۡيَسۡتَعۡفِفۡۖ وَمَن كَانَ فَقِيرٗا فَلۡيَأۡكُلۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِذَا دَفَعۡتُمۡ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡ فَأَشۡهِدُواْ عَلَيۡهِمۡۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِيبٗا٦﴾[النساء: ۶].«و یتیمان را بیازمایید، تا آنگاه که به سن ازدواج برسند، پس اگر در آنها صلاحیت دیدید، اموالشان را به آنها باز پس دهید، و اموال آنها را به اسراف و شتاب نخورید، پیش از آن که بزرگ شوند، و هرکس که توانگر و ثروتمند باشد باید (از گرفتن اجرت سرپرستی) خودداری کند، و هر کس که نیازمند باشد، باید به صورت معروف و نیکو بخورد، پس وقتی که مالهایشان را به آنها باز پس دادید بر آنها گواه بگیرید و کافی است که خدا حسابرس و مراقب است».
«ابتلا» یعنی آزمایش و امتحان، و آن به این صورت است هنگامی که یتیم به سن رشد نزدیک شد چیزی از مالش را به وی بدهند تا در آن تصرف نماید، پس با این شیوه صلاحیت و عدم صلاحیتش مشخص میگردد. بنابر این اگر در آن خوب تصرف نکرد، نباید مالش را به او بدهند، بلکه او همچنان بر سفاهت و بیصلاحتی خود باقی میماند گرچه سن زیادی از وی گذشته باشد. و اگر رشد و صلاحیت او روشن شد و به سن ازدواج رسید، ﴿فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡ﴾پس مالهایشان را به طور کامل به آنان بدهید. ﴿وَلَا تَأۡكُلُوهَآ إِسۡرَافٗا﴾و در خوردن آن اسراف نورزید و از حد حلالی که خدا برایتان مباح و جایز قرار داده است تجاوز نکنید، و به حرامی که خداوند بر شما حرام کرده است تمایل پیدا نکنید.
﴿وَبِدَارًا أَن يَكۡبَرُواْۚ﴾و در حالی که یتیمان کوچک هستند و نمیتوانند مالهایشان را از شما بگیرند، و نمیتوانند شما را از خوردن مالشان باز دارند، به خوردن مال آنها مبادرت نورزید، به گونهای که قبل از اینکه بزرگ شوند و مالشان را از دست شما بگیرند، و شما را از خوردن آن باز دارند، آن را بخورید.
بسیاری از سرپرستان یتیمان که از خدا نمیترسند، و نسبت به زیردستان خود محبت و مهربانی ندارند، به این کار مبادرت میورزند و این حالت را غنیمت شمرده، و در خوردن آنچه خداوند حرام کرده است شتاب میورزند. پس خداوند از این کار نهی کرده است.
آیهی ٧:
﴿لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ مِّمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنۡهُ أَوۡ كَثُرَۚ نَصِيبٗا مَّفۡرُوضٗا٧﴾[النساء: ٧].«برای مردان از آنچه که پدر و مادر و خویشاوندان بر جای گذاشتهاند سهمی است، و برای چه آن «ترکه» کم باشد و چه زیاد، و خداوند سهم هر یک را مقرر و مشخص گردانیده است».
عرب در زمان جاهلیت از روی سرکشی و سنگدلی، به ناتوانانی از قبیل زنان و کودکان ارث نمیدادند و ترکه وارث را فقط به مردان قوی و نیرومند میدادند، چون به گمان آنها مردان اهل جنگ و پیکار و گرفتن مال مردم بودند.
پس پروردگار مهربان و با حکمت قانونی برای بندگانش پایه ریزی کرد که در آن زنان و مردان نیرومند و ناتوان برابرند، و پیش از وضع این قانون مطالبی را بصورت خلاصه ارائه داد تا این مسئله در درون مردم جای بگیرد. سپس قضیه را بصورت مفصل آورد، و همه مشتاقانه به آن روی آوردند، و وحشت و تعجبی که منشا آن عادتهای زشت جاهلی بود از آنان دور شد. پس فرمود: ﴿لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ﴾برای مردان بهره و سهمیهای است، ﴿مِّمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ﴾از آنچه که پدر و مادر و خویشاوندان بر جای میگذارند و بیان خویشاوندان پس از پدر و مادر ذکر عام بعد از خاص است.
﴿وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ﴾و برای زنان بهره ایست از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان بر جای میگذارند. انگار اینجا سوالی بدین مضمون به ذهن میرسد که آیا این بهره و سهمیه به عرف و عادت بستگی دارد، و هر طور که بخواهند میتوانند رفتار کنند، یا چیز مشخص و معینی است؟ پس خداوند متعال فرمود: ﴿نَصِيبٗا مَّفۡرُوضٗا﴾بهره و سهمیهای مشخص و مقرر است، که خداوند حکیم آن را مقرر گردانیده و اندازه آن إن شا الله بیان خواهد شد.
در اینجا توهّمی دیگر نیز وجود دارد و آن این است که شاید بعضی گمان برند زنان و کودکان بهرهای ارث ندارند، مگر در مالِ زیاد، خداوند این توهم را اینگونه از بین برد: ﴿مِمَّا قَلَّ مِنۡهُ أَوۡ كَثُرَ﴾خواه «ترکه» کم باشد یا زیاد. پس مبارک و خجسته است خداوندی که بهترین ِ داوران است.
آیهی ۸:
﴿وَإِذَا حَضَرَ ٱلۡقِسۡمَةَ أُوْلُواْ ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينُ فَٱرۡزُقُوهُم مِّنۡهُ وَقُولُواْ لَهُمۡ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٨﴾[النساء: ۸].«و هرگاه خویشاوندان و یتیمان و مستمندان برای تقسیم ارث حاضر شدند، از آن اموال چیزی به آنها بدهید و با آنان به گونۀ شایسته سخن بگویید».
و این از احکام خوب و گرانقدر الهی است، که باعث آرامش دلها و تسکین خاطر میگردد، پس فرمود: ﴿وَإِذَا حَضَرَ ٱلۡقِسۡمَةَ﴾و هنگامیکه در تقسیم میراث ﴿أُوْلُواْ ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾خویشاوندانی که وارث نیستند، حاضر شدند. منظور از خویشاوندان، خویشاوندانی هستند که در ارث سهمی ندارند، به دلیل ﴿ٱلۡقِسۡمَةَ﴾زیرا وارثان از جمله کسانی هستند که ارث بر آنها تقسیم میشود. ﴿وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينُ﴾و یتیمان و فقرای مستحق، ﴿فَٱرۡزُقُوهُم مِّنۡهُ﴾از این مال که بدون رنج و زحمت و خستگی آن را به دست میآورید، چیزی به آنها بدهید، زیرا به آن چشم دوختهاند، و دلهایشان به آن علاقمند است، پس خاطر آنها را تسکین دهید، چرا که دادن این مال به شما زیانی نمیرساند در حالی که به حال آنها مفید است.
و از این عبارت چنین استنباط میشود هر کس مالی در دست دارد و دیگران به آن چشم دوختهاند، شایسته است در حد توان چیزی به آنان ببخشد. همانطور که پیامبرصمیفرماید: «إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمْ خَادِمُهُ بِطَعَامٍ فَإِنْ لَـمْ يُجْلِسْهُ مَعَهَ فَلْيُنَاوِلْهُ أُكْلَةً أَوْ أُكْلَتَيْنِ أَوْ لُقْمَةً أَوْ لُقْمَتَيْنِ». «هرگاه خادم یکی از شما غذای وی را آورد، او را با خود سر سفره غذا بنشاند و اگر او را با خود ننشاند باید یک یا دو لقه از آن غذا به وی بدهد».
و اصحاب شچنین بودند، وقتی که میوه درختانشان شروع به رسیدن میکرد اولین میوههایی را که میرسید پیش پیامبر صمیآوردند و پیامبر دعا مینمود که خداوند برکت خویش را در مال آنان بیاندازد.
و به کوچکترین بچهای که نزد او بود، از آن میوه میداد، چون میدانست که او به شدت به آن علاقمند و به آن چشم دوخته است. و همه اینها در صورتی است که بخشید ممکن باشد و اگر امکان بخشش نبود به خاطر اینکه آن مال حق سفیهان است یا امر م همتری در میان باشد، یا آنها نیکو سخن بگویید و آنها را با گفتاری خوب و شایسته رد کنید و با آنان سخن زشت و ناسزا نگویید.
آیهی ۱۰-٩:
﴿وَلۡيَخۡشَ ٱلَّذِينَ لَوۡ تَرَكُواْ مِنۡ خَلۡفِهِمۡ ذُرِّيَّةٗ ضِعَٰفًا خَافُواْ عَلَيۡهِمۡ فَلۡيَتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡيَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدًا٩﴾[النساء: ٩].«و کسانیکه پس از خود فرزندان ناتوانی بر جای میگذارند و نگران آیندۀ آنها هستند، (باید از ستم بر یتیمان مردم بترسند) پس، از خدا بترسند و سخن راست و درست بگویند».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا يَأۡكُلُونَ فِي بُطُونِهِمۡ نَارٗاۖ وَسَيَصۡلَوۡنَ سَعِيرٗا١٠﴾[النساء: ۱۰].«بیگمان کسانیکه اموال یتیمان را به ناحق و ستمگرانه میخورند همانا در شکمهای خود آتش فرو میبرند، و به آتش سوزان درخواهند آمد».
گفته شده این آیه خطاب به کسانی است که در کنار کسی که مرگ او فرا رسیده و در وصیت اشتباه کرده و مرتکب گناه شده است، حاضر میشوند، و باید وی را به دادگری و رعایت مساوات در وصیت دستور دهند. به دلیل اینکه خداوند فرموده است: ﴿وَلۡيَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدًا﴾و باید سخنی درست و موافق با عدالت و دادگستری بگویند، و او را آنچنان که دوست دارند بعد از مرگشان با فرزندان آنان آنگونه به عدالت و انصاف رفتار شود.
و گفته شده است که منظور از آن اولیای سفها و دیوانگان و کودکان و ناتوانان است که باید طبق منافع دینی و دنیوی آنها رفتار کنند، آنگونه که دوست دارند با فرزندان ناتوانشان پس از آنها رفتار شود. ﴿فَلۡيَتَّقُواْ ٱللَّهَ﴾پس در سرپرستی دیگران از خدا بترسد. یعنی با آنها به گونهای که در آن ترس از خدا باشد، رفتار کنند، به این صورت که به آنها توهین نکنند و آنها را به ترس از خدا وادارند.
بعد از آنکه خداوند آنها را این چنین دستور داد، آنان را شدیدا از خوردن مال یتیم برحذر داشت و فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا﴾همانا کسانی که اموال یتیمان را به ناحق میخورند. و با قید «خوردن به ناحق» آنچه که قبلا مبنی بر جواز «خوردنِ به نیکی» برای فقرا، و جواز مخلوط کردن اموال آنان با اموال ایتام خارج میشود.
پس کسانی که مال یتیم را به ناحق و ستمگرانه بخورند، ﴿إِنَّمَا يَأۡكُلُونَ فِي بُطُونِهِمۡ نَارٗا﴾آنچه میخورند، آتشی است که در شکمهایشان شعله میکشد، و آنها خود این آتش را در شکمهای خود فرو بردهاند. ﴿وَسَيَصۡلَوۡنَ سَعِيرٗا﴾و به آتشی سوزان و برافروخته وارد خواهند شد. و این بزرگترین وعیدی است که بر ارتکاب گناهان وارد شده است، و بر زشتی خوردن مال یتیم باعث وارد شدن به آتش جهنم میگردد. پس این آیه دلالت مینماید که خوردن مال یتیم از بزرگترین گناهان کبیره است. از خداوند میخواهیم که ما را از آن دور بدارد.
آیهی ۱۱-۱۲:
﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۚ فَإِن كُنَّ نِسَآءٗ فَوۡقَ ٱثۡنَتَيۡنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَۖ وَإِن كَانَتۡ وَٰحِدَةٗ فَلَهَا ٱلنِّصۡفُۚ وَلِأَبَوَيۡهِ لِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُۥ وَلَدٞۚ فَإِن لَّمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُۚ فَإِن كَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِي بِهَآ أَوۡ دَيۡنٍۗ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ لَا تَدۡرُونَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَكُمۡ نَفۡعٗاۚ فَرِيضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا١١﴾[النساء: ۱۱].«خداوند دربارۀ فرزندانتان شما را فرمان میدهد که بهرۀ یک پسر به اندازۀ بهرۀ دو دختر است، و اگر فرزندان همه دختر و از دو بیشتر بودند، دو سوم «ترکه» مال آنهاست، و اگر فرزند یک دختر بود نصف ترکه از آن اوست، و اگر مرده دارای فرزند و پدر و مادر باشد به هر یک از پدر و مادر یک ششتمِ ترکه میرسد، و اگر مرده فرزند نداشت، و ورثۀ او پدر و مادرش بودند سهم مادرش یک سوم ترکه است، و اگر مرده برادرانی داشته باشد، به مادرش یک ششم میرسد (همۀ این ها) پس از انجام وصیتی است که مرده به آن وصیت کرده، و پس از آن ادای وامهایی است که بر گردن اوست. شما نمیدانید که پدرانتان و فرزندانتان کدام یک برایتان سودمندتر است، این فریضۀ الهی است و خداوند دانا و با حکمت است».
﴿وَلَكُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَكَ أَزۡوَٰجُكُمۡ إِن لَّمۡ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٞۚ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٞ فَلَكُمُ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَكۡنَۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِينَ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٖۚ وَلَهُنَّ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَكۡتُمۡ إِن لَّمۡ يَكُن لَّكُمۡ وَلَدٞۚ فَإِن كَانَ لَكُمۡ وَلَدٞ فَلَهُنَّ ٱلثُّمُنُ مِمَّا تَرَكۡتُمۚ مِّنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ تُوصُونَ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٖۗ وَإِن كَانَ رَجُلٞ يُورَثُ كَلَٰلَةً أَوِ ٱمۡرَأَةٞ وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ فَلِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُۚ فَإِن كَانُوٓاْ أَكۡثَرَ مِن ذَٰلِكَ فَهُمۡ شُرَكَآءُ فِي ٱلثُّلُثِۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصَىٰ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٍ غَيۡرَ مُضَآرّٖۚ وَصِيَّةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٞ١٢﴾[النساء: ۱۲].«و نیمی از دارایی همسرانتان برای شماست به شرطی که فرزندی نداشته باشند، اما اگر فرزندی داشتند پس یک چهارم ترکه مال شما است، (البته) پس از انجام دادن وصیتی که بدان وصیت کردهاند، یا بعد از پرداخت دَینی که بر گردن آنها است. و یک چهارم دارایی شما، مال آنها است اگر شما فرزندی نداشته باشید، ولی اگر فرزندی داشته باشید یک هشتم دارایی شما مال همسرانتان است. بعد از انجام وصیتی که شما به آن وصیت میکنید و بعد از پرداختن وامی که بر عهدۀ شما است. و اگر مرد یا زنی که به صورت کلاله (مردی فوت کرده و پدر و فرزند ندارد) از او ارث برده میشود، برادر و خواهری داشته باشد، برای هر یک از آنها یک ششم است، و اگر بیش از یک نفر بودند پس همه در یک سوم شریک هستند بعد از انجام وصیتی که به آن وصیت شده و پس از ادای وامی که باید پرداخت شود، به شرطی که از این طریق زیانی متوجه ورثه نگردد، این سفارش خداست و خداوند دانا و بردبار است».
این آیات و آیهای که در آخر این سوره آمده است آیات مواریثاند که احکام ارث را در بردارند، و با حدیث عبدالله بن عباس که در صحیح بخاری آمده است: «أَلْـحِقُوا الْفَرَائِضَ فَمَـا بَقِيَ فَهُوَ لأَوْلَي رَجُلٍ ذَكَرٍ». «بیشترین احکام فرائض را در بردارند هم چنانکه این حقیقت را خواهید دید»، بلکه میتوان گفت تمام احکام ارث را در بردارند، به جز موضوع میراث مادربزرگ که در این آیات بیان نشده است. اما در کتابهای سنن از «مغیره بن شعبه» و «محمد بن مسلمه» روایت شده است که پیامبر صبه مادر بزرگ یک ششم داد، و علما نیز بر این اجماع دارند.
﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡ﴾ای والدین! فرزندانتان امانتهایی پیش شما هستند و خداوند شما را در مورد آنها سفارش مینماید که منافع دینی و دنیوشان را تامین کنید. پس باید آنها را تعلیم دهید و تربیت نمایید و از مفاسد باز دارید و به طاعت خدا و ملازمت او مداومت بر پرهیزگاری دستور دهید. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ﴾[التحریم: ۶]. «ای کسانی که ایمان آورده اید! خودتان و خانوادههایتان را از آتشی نجات دهید که سوخت آن انسانها و سنگها هستند». پس پدران در مورد فرزندانشان سفارش شدهاند، و آنها یا این سفارش و وصیت را انجام میدهند که در آن صورت به آنان پاداش فراوانی میرسد، و یا آن را ضایع میکنند و به سبب آن سزاوار وعید و کیفر میگردند.
و این دلالت مینماید که خداوند نسبت به بندگانشاز پدر و مادر مهربانتر است، چون خ داوند پدر و مادر را با اینکه بینهایت به فرزندانشان مهربان هستند نسبت به تامین حقوقشان سفارش نموده است.
سپس پروردگار متعال کیفیت ارث بردن انها را بیان کرده و میفرماید: ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾بهره هر کدام از فرزندان ذکور که از پشت (مرده) هستند و فرزندان ذکورِ آنا دو برابر بهره دختر است، به شرطی که همراه با آنان فردی که دارای سهمیه مشخص است وجود نداشته باشد، و یا فرد یا افرادی که دارای سهم مشخص هستند «اصحاب الفروض» وجود داشته باشند که پس از تقسیم سهمیههای مشخص در میان آنان، آنچه که باقی میماند براساس ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾به این فرزندان داده شود. علما بر این مطلب اجماع کرده ا ند. همچنین اتفاق نظر دارند که در صورت وجود فرزندان تنی، ارث از آنِ آنها است، و نوههای پسری، دختر باشند یا پسر در صورتی که فرزندانِ میت موجود باشند سهمیهای ندارند و این در صورتی است که فرزندان، هم پسر باشند و هم دختر. در این میان دو صورت دیگر نیز قابل تصّور است، و آن اینکه فرزندان تنها پسر باشند، که حکم آن بیان خواهد شد، و دیگری اینکه فرزندان تنها دختر باشند که خداوند این صورت را بیان فرموده است: ﴿فَإِن كُنَّ نِسَآءٗ فَوۡقَ ٱثۡنَتَيۡنِ﴾اگر فرزندانتان و فرزندان پسرانتان همگی دختر و بیش از دو نفر بودند، ﴿فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَۖ وَإِن كَانَتۡ وَٰحِدَةٗ﴾دو سوم ترکه مال آنها است، و اگر دختری که ارث میبرد، دختر خودتان یا دختر پسرتان، یک نفر باشد، ﴿فَلَهَا ٱلنِّصۡفُ﴾نصف ارث مال اوست، و این اجماع است. فقط این مطلب میماند که به چه دلیل سهم دو دختر، دو سوم است؟ پاسخ این است که این مطلب از آیه ﴿وَإِن كَانَتۡ وَٰحِدَةٗ فَلَهَا ٱلنِّصۡفُ﴾استنباط میشودکه میفرماید: اگر یکی بود نصف ترکه از آن اوست، و مفهوم آن این است که اگر از یکی بیشتر بود سهم آنان از نصف بیشتر خواهد بود، و بعد از نصف جر دو سوم چیزی باقی نمیماند.
و نیز ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾ بیانگر آن است که چنانچه فرزندان میت یک دختر و یک پسر باشند، سهم پسر دو سوم است، و خداوند خبر داده است که سهم پسر دو برابر سهم دختر است، پس این بیانگر آن است که سهم دو دختر، دو سوم است. و نیز دختر در صورتی که برادر داشته باشد یک سوم ارث به او تعلق میگیرد، در حالیکه وجود برادر از وجود خواهر بیشتر به ضرر وی است پس در صورتی که برادر نداشته باشد به طریق اولی یک سوم میبرد.
و همچنین خداوند متعال در مورد دو خواهر فرموده است: ﴿فَإِن كَانَتَا ٱثۡنَتَيۡنِ فَلَهُمَا ٱلثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ﴾و این نص صراحتا بیان میکند که دو خواهر دو سوم ترکه را ارث میبرند. پس وقتی که دو خواهر با اینکه نسبت آنها دورتر است دو سوم ارث میبرند، دو دختر با توجه به اینکه نسبتشان نزدیکتر است به طریق الوی مستحق دو سوم ترکه هستند. و پیامبر صآنگونه که در روایت صحیح آمده است، به دو دختر سعد، دو سوم ترکه داد.
نکتهای که در اینجا مطرح است این است که فایده ﴿فَوۡقَ ٱثۡنَتَيۡنِ﴾چیست؟ گفته شده است که فایده آن این است تا دانست شود سهم دو سوم تا زمانی که فرزندان مونث میت از دو بیشتر نشوند اضافه نمیگردد.
و آیه شریفه دلالت مینماید که اگر وارثان عبارت از یک دختر تنی و یک دختر پسر، یا چند دخترِ پسر باشند، به دختر تنی نصف تعلق میگیرد، و از دو سومی که خداوند برای دختران، یا دختران پسر مقرر نموده است یک ششم باقی میماند، پس یک ششم به نوهها یعنی دختر، یا دختران پسر داده میشود. به همین جهت این یک ششم را تکمله «دو سوم» مینامند.
و از همین قبیل است در حالت نبودن پسرِ تنی دخترِ پسر و دخترانِ پسرِ پسر و پایینتر از آنها.
و آیه دلالت مینماید که هرگاه دختران، یا دختران پسر یا پایینتر از آنها همه دو سوم را به ارث بردند، دیگر دخترانِ پسر از ارث محروم میشوند، زیرا خداوند جز دو سوم را برای آنها مقرر نگردانده و آن دو سوم تمام شده است، زیرا اگر آنها از ارث محروم نشوند لاز میآید که برای دختران بیش از دو سوم مقرر شود واین برخلاف نص است. و علما بر تمام این احکام اجماع دارند.
﴿مِمَّا تَرَكَ﴾دلالت مینماید که وارثان همه آنچه را که مرده از خود بر جای گذاشته است به ارث میبرند، از قبیل زمین و اثاث و طلا و نقره و غیره و حتی دیه که واجب نمیشود مگر بعد از مردن او، و حتی وام و طلبهایی که نزد دیگران دارد.
سپس سهم پدر و مادر را بیان کرد، و فرمود: ﴿وَلِأَبَوَيۡهِ﴾و برای پدر و مادرش، ﴿لِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُۥ وَلَدٞ﴾سهم هر کدام یک ششم ترکه است، اگر مرده فرزند داشته باشد. یعنی چه فرزند تنی داشته باشد و چه نوه، خواه پسر باشند، خواه دختر، فرزند یا نوه او یک نفر باشد یا بیشتر. ولی سهم مادر در صورت وجود یکی از فرزندان از یک ششم بیشتر نخواهد بود.
و اما پدر در صورتی که میت اولاد ذکور داشته باشد، بیشتر از یک ششم به وی تعلق نمیگیرد، و اگر میت یک یا چند دختر داشت و بعد از سهمیه مقرر چیزی باقی نماند، مانند اینکه وارثان، پدر و مادر و دو دختر باشند، در این صورت پدر چیزی به عنوان عصبه نمیبرد. و اگر بعد از سهم دختر یا دختران چیزی باقی ماند، پدر یک ششم را به عنوان سهم خود از ترکه میبرد و باقیمانده را به عنوان عصبه میبرد.
چون هریک از مستحقین سهم خویش را در یافت نموده است، پس آنچه که بعد از تقسیم سهام باقی ماند برای مردی است که مقدم است و پدر و برادر و عمو و دیگران مقدم است.
﴿فَإِن لَّمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُ﴾واگر مرده فرزند نداشت و تنها پدر و مادرش وارث او بودند، یک سوم ترکه به مادر میرسد و بقیه مال سهم پدر است، چون خداوند ترکه را به پدر و مادر نسبت دادهاست. سپس سهم مادر را مشخص نمود، و این دلالت مینماید که باقیمانده سهم پدر است.
و از این مطلب در مییابیم که پدر در صورتی که میت فرزند داشته باشد سهم مشخصی ندارد، بلکه همه مال را به عنوان عصبه میبرد، و یا آنچه را که باقی میماند، میبرد. و اگر کسی فوت کرد و پدر و مادر و همسرش وارث او بودند، که این مساله را عمریتین میگویند همسر سهم خود را میگیرد سپس مادر یک سوم باقیمانده مال را میگیرد، و باقی را پدر میگیرد.
﴿وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُ﴾و یک سوم آنچه به پدر و مادر میرسد سهم مادر است، و سهم مادر یک ششم است و آن زمانی است که وارثانِ میت، شوهر و مادر و پدر باشند، ویا یک چهارم است و آن زمانی است که وارثانِ میت زن و مادر و پدر باشند. و از این آیه چنین استنباط نمیشود در صورتی که میت فرزند نداشته باشد مادر یک سوم کل ترکه را میبرد تا گفته شود این دو صورت از آن مستثنی هستند، زیرا آنچه شوهر یا زن از ترکه میگیرد به منزله چیزی است که طلبکاران از مال میبرند، پس شوهر یا همسر سهم خود را از ترکه میگیرند و هر چه باقی بماند بین پدر و مادر تقسیم میشود، زیرا اگر یک سوم ترکه را به مادر بدهیم لازم میآید در صورتی که شوهر، وارث باشد بیشتر از پدر ارث ببرد. و اگر زن وارث شوهرش باشد پدر نصف یک ششم را بیشتر از مادر ارث میبرد و این درست نیست، و چنین صورتی در تقسیم ترکه وجود ندارد. بلکه آنچه معروف و شناخته شده است این است که مادر در صورت وجود پدر یا به یک اندازه ارث میبرند، یا اینکه پدر دو برابر مادر سهم میگیرد.
﴿فَإِن كَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُ﴾و اگر مرده برادران یا خواهران تنی، یا برادران و خواهران پدری یا مادری داشت و ارث میبردند، یا اینکه به سبب وجود پدر یا پدر بزرگ از ارث محروم میشدند، سهم مادر یک ششم خواهد بود. اما عدهای میگویند : ظاهرِ آیه ﴿فَإِن كَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ﴾غیر از وارثان را در بر نمیگیرد، چون شامل کسی نیست که از یک دوم حجب شده است، بنابر این جز برادرانی که از مرده ارث میبرند کسی مادر را از یک سوم محروم نمیگرداند. و حکمت این که آنها مادر را از یک سوم محروم میگردانند این است که مال بیشتری را به دست بیاورند، در حالیکه چنین چیزی وجود ندارد و الله أعلم.
اما برادران و خواهران میت باید دو یا بیشتر باشند، ولی عدهای این اشکال را وارد کردهاند که کلمه «اخوه» با صیغه جمع آمده است که در جواب گفته شده است: منظور تعداد است نه جمع، و بر دو نیز مصدق مینماید. و گاهی منظور از جمع دو است، همانطور که خداوند در مورد داود و سلیمان فرموده است: ﴿وَكُنَّا لِحُكۡمِهِمۡ شَٰهِدِينَ﴾[الأنبیاء: ٧۸]. «و ما بر داوری آنها گواه بودیم». و در مورد برادران مادری فرمود: ﴿وَإِن كَانَ رَجُلٞ يُورَثُ كَلَٰلَةً أَوِ ٱمۡرَأَةٞ وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ فَلِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُۚ فَإِن كَانُوٓاْ أَكۡثَرَ مِن ذَٰلِكَ فَهُمۡ شُرَكَآءُ فِي ٱلثُّلُثِ﴾در اینجا کلمه جمع را بکار برده و اجماع بر این است که منظور از آن، دو یا بیشتر از آن است، بنابر این اگر کسی فوت کرد، و مادر و پدر و برادرانی داشت، سهم مادر از ترکه یک ششم است، و بقیه مال سهم پدر است. پس وجود برادران باعث شده است مادر از یک سوم محروم شود، هرچند که پدر نیز باعث شده است آنها از ارث محروم شوند، البته اگر احتمال دیگر را در نظر بگیریم آنگاه سهم مادر یک سوم خواهد بود و بقیه ترکه مال پدر میشود. سپس خداوند متعال فرمود: ﴿مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصَىٰ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٍ﴾تمامی این سهام و حقوق بعد از پرداختن وام و بدهیهایی که میت نسبت به خدا و بندگان خدا داشته، و بعد از انجام وصیتهایی که او بدان سفارش نموده است، تقسیم میشود. پس، آنچه از وام و دیون و وصیت باقی ماند، ترکه است که به وارثین تعلق میگیرد. و وصیت را بر وام مقدم کرد هرچند که پرداختن وام مقدم است، تا به اهمیت وصیت اشاره نماید، زیرا انجام وصیت بر وارثان دشوار است، و گرنه پرداخت وام بر اجرا کردن وصیت مقدم است و از سرمایه مرده باید پرداخت شود.
و وصیت برای فردی بیگانه که وارث میت نیست، فقط در یک سوم مال صحیح است، و چنانچه از یک سوم بیشتر باشد وصیت اجرا نمیشود، مگر با اجازه وارثان. خداوند متعال فرموده است: ﴿ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ لَا تَدۡرُونَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَكُمۡ نَفۡعٗا﴾شما نمیدانید کدامیک از پدران و فرزندان برایتان سودمندترند. پس اگر تعیین ارث به شما محول میشد دچار زیان میشدید و خداوند به این مسأله واقف بود، زیرا عقل آدمی ناقص است و آنچه را که برای زمان و مکان متفاوت شایسته و بهتر است درک نمیکند، پس نمیدانید کدام یک از فرزندان یا پدر و مادر برای اهداف دینی و دنیوی شما سودمندتر است. ﴿فَرِيضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا﴾(این) سهم مقرر شدهای است از جانب خدا، همانا خداوند دانا و با حکمت است. یعنی خداوندی آن را فرض گردانیده است که علم او هرچیز را احاطه نموده، و آنچه را که مشروع نموده محکم و مقنن است، و به بهترین صورت معین کرده است. عقلها نمیتوانند احکامی همچون احکام شایسته او برای زمان و مکانهای مختلف پیشنهاد کنند.
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿لَكُمۡ﴾و برای شما است ای شوهران! ﴿نِصۡفُ مَا تَرَكَ أَزۡوَٰجُكُمۡ إِن لَّمۡ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٞۚ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٞ فَلَكُمُ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَكۡنَۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِينَ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٖ﴾این آیه شامل فرزند تنی، فرزند پسر خواه دختر باشد یا پسر، یکی باشد یا بیشتر، فرزند شوهر باشد یا شخصی دیگر را شامل میشود. و طبق اجماع علما این آیه فرزندان دختران را شامل نمیشود.
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَإِن كَانَ رَجُلٞ يُورَثُ كَلَٰلَةً أَوِ ٱمۡرَأَةٞ وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ﴾و چنانچه مر یا زنی که به صورت کلاله از او ارث برده میشود دارای برادر یا خواهری باشد که از مادر او بوده و از پدر او نیستند، همانطور که در بعضی قرائتها چنین آمده است. علما اجماع کردهاند که منظور از برادران در اینجا برادران مادری است. پس اگر از او به صورت کلاله ارث برده میشد، یعنی میت پدر و فرزندی نداشت، یعنی پدر و پدر بزرگ و پسر و نوه پسری، و دختر و نوه دختری هرچند که پایینتر برود نداشته باشد. این مساله به «کلاله» موسوم است، همانطور که حضرت ابوبکر صدیق س، آن را تفسیر نموده است. سپاس خداوند را که همه علما بر این تحریف اتفاق دارند.
﴿فَلِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا﴾و به هر یک از برادر و خواهر، ﴿ٱلسُّدُسُ﴾یک ششم ترکه تعلق میگیرد. ﴿فَإِن كَانُوٓاْ أَكۡثَرَ مِن ذَٰلِكَ﴾و اگر از یک نفر بیشتر بودند، ﴿فَهُمۡ شُرَكَآءُ فِي ٱلثُّلُثِ﴾سهم آنها از یک سوم بیشتر نخواهد بود و همگی در آن مشارکت دارند. و ﴿فَهُمۡ شُرَكَآءُ فِي ٱلثُّلُثِ﴾دلالت مینماید که دختر و پسرشان برابرند، چون کلمه شریک مقتضی برابری و مساوات است.
و واژه «الکلالۀ» دلالت میکند که «فروع» هر اندازه پایینتر بروند، و «اصول الذکر» هر اندازه بالاتر بروند فرزندان مادر را ساقط میکنند، چون خداوند فرزندان مادر را وارث قرار نداده است مگر در مساله «کلاله» پس اگر به صورت کلاله از میت ارث برده نشود، اجماع بر این است که فرزندان مادر از او ارث نمیبرند.
و ﴿فَهُمۡ شُرَكَآءُ فِي ٱلثُّلُثِ﴾دلالت مینماید که برادران تنی در مسئلهای که «حماریه» نامیده میشود از ارث محروم میشوند. و مسئله «حماریه» آن است که وارثان بدین قرار باشند: شوهر، مادر، برادران مادری، و برادران تنی.
در این صورت شوهر نصف ترکه را میبرد، و سهم مادر یک ششم است، و برادران مادری یک سوم را میبرند، و برادران تنی از ارث محروم میشوند، چون خداوند یک سوم را به برادران مادری نسبت دادهاست، و اگر برادران تنی با آنها در ارث شریک قرار داده شوند در این صورت چیزی را که خداوند حکم آن را بصورت جداگانه بیان کرده است به دیگران تعمیم داده میشود، و این درست نیست و نیز برادران مادری صاحب سهم هستند اما برادران تنی عصبه میباشند.
و پیامبر صفرموده است: «أَلْـحِقُوا الْفَرَائِضَ فَمَـا بَقِيَ فَهُوَ لأَوْلَي رَجُلٍ ذَكَرٍ». «ارث را به صاحبانش بپردازید، و آنچه را که باقی ماند به نزدیکترین مرد بدهید». و صاحبانش کسانی هستند که خداوند سهم آنها را مقرر نموده است. و در این مسئله، از صاحبان سهم چیزی باقی نمیماند. پس برادران تنی از ارث ساقط شده و ارثی نمیبرند. و در این مسئله همین درست است و بس. و اما ارث برادران و خواهران تنی یا خواهران و برادرانی که از پدر هستند، در این فرموده الهی بیان شده است: ﴿يَسۡتَفۡتُونَكَ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِي ٱلۡكَلَٰلَةِ﴾[النساء: ۱٧۶]. پس نصف ترکه به یک خواهر تنی یا خواهری که از پدر است، میرسد، و اگر دو تا بودند، دو سوم به انها میرسد، و یک خواهر تنی با خواهر یا خواهرانی که از پدر هستند نصف ترکه را میگیرد، و دو سوم باقیمانده از آن خواهر یا خواهرانی است که از پدر هستند نصف ترکه را میگیرد، و دو سوم باقیمانده از آن خواهر یا خواهرانی است که از پدر هستند، و آن یک ششم است، که تکمله دو سوم است. و اگر خواهران تنی دو سوم را به صورت کامل بردند، خواهرانی که از پدر هستند ساقط میشوند، و ارث نمیبرند، هان طور که قبلا در مورد دختران و دختران پسر گذشت. و اگر خواهرو برادر بودند، مرد دو برابر زن سهم میگیرد.
اگر گفته شود: آیا حکم میراث قاتل، بَرده و کسی که دینش با دین صاحبارث فرق میکند، و کسیکه بخشی از او آزاد است و بخش دیگرش هنوز آزاد نشده است، خ نثی، ارث پدر بزرگ در صورت وجود برادرانی که از مادر نیستندف عول، ردّ، ذوی الارحام و بقهی عصبهها، و ارث خواهرانی که از مادر نیستند در صورت وجود دختران و دختران پسر، از قرآن استنباط میشود؟
در جواب میگوییم: بله! در قرآن اشارت و نکات دقیق و باریکی است که فهم آن بر کسیکه نمیاندیشد مشکل است و این اشارات بر همه امور مذکور دلالت مینماید.
اما قاتل و کسیکه دینش فرق میکند ارث نمیبرند، زیرا خداوند حکمت تقسیم ترکه بر وارثان را خویشاوندی و فایده دینی و دنیوی آنها بیان کرده است. و خداوند به این حکمت اشاره نموده و فرموده است: ﴿لَا تَدۡرُونَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَكُمۡ نَفۡعٗا﴾نمیدانید کدامیک از خویشاوندان برای شما دارای استفادهی بیشتری هستند. و مشخص است که قاتل بزرگترین زیان را به مورّث خود رسانده است. پس آنچه که موجب ارث بردن قاتل است، در برابر زشتی و قباحت قتلی که از او سر زده است نادیده گرفته میشود، زیرا کسی که مرتکب قتل میشود عملا نسبت و ارتباط خود را با مورّث خویش قطع میکند. پس قتل بزرگترین مانعی است که مانع ارث بردن است و پیوند خویشاوندی را از هم میگسلد. خداوند در مورد رابطه خویشاوندی فرموده است: ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾[الأحزاب:۶- الأنفال:٧۵]. «و در کتاب خدا برخی از خویشاوندان بر برخی دیگر اولویت دارند». و قاعده شرعی مقرر داشته است که هر کس برای رسیدن به چیزی قبل از فرا رسیدن وقتش شتاب ورزد، مجازاتش این است که از آن محروم شود.
و همچنین کسی که دینش با دین مورّث مخالف باشد، ارث نمیبرد، زیرا پیوند نسبی که موجب ارث است با مخالفت در دین که مانع ارث است، تضاد دارد، و جدا بودن دین موجب از هم گسستن پیوند نسبی میگردد.
پس مانع ارث بردن قوی بوده و بر عامل ارث بردن غالب میآید، و موجب ارث بردن به خاطروجود مانع عمل نمیکند.
برای توضیح بیشتر باید بگوییم که خداوند حقوق مسلمین را نسبت به حقوق خویشاوندانِ کافر در الویت قرار دادهاست. پس وقتی که مسلمانی بمیرد، مال او به کسی میرسد که نسبت به او اولیتر و سزاوارتر است، و فرموده الهی ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾در صورتی است که دینشان یکی باشد، اما در صورتی که دین خویشاوندان با یکدیگر متفاوت باشد برادران دینی بر برادران نسبی مقدماند.
ابن القیم جوزی در کتاب «جلاء الافهام» میگوید: «به آیه ارث بیاندیش که خداوند ارث بردن زن را با کلمه «زوجۀ» بیان کرده است، نه با کلمه «مرأۀ»: ﴿وَلَكُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَكَ أَزۡوَٰجُكُمۡ﴾پس این بیانگر آن است که ارث بردن زن و شوهر از یکدیگر به سبب همسر بودن است، که مقتضی تناسب و تشابه با یکدیگر است، و مومن و کافر تشابه و تناسبی با یکدیگر ندارند، بنابر این از یکدیگر ارث نمیبرند، و اسرار کلمات قرآن و جملات آن از عقل و اندیشه عقلا بالاتر است».
اما برده نه ارث میبرد و نه از او ارث برده میشود. اما اینکه از او ارث برده نمیشود، روشن است، زیرا مالی ندارد که از او به ارث برده شود، بلکه همه آنچه با اوست از آن آقا و مولایش میباشد.
و اما اینکه او از کسی ارث نمیبرد، به خاطر این است که او نمیتواند مالک چیزی باشد، زیرا اگر مالک چیزی باشد آن چیز از آن آقا و صاحبش میباشد و او نسبت به مرده بیگانه است. پس دستوراتی از قبیل ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۚ﴾﴿وَلَكُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَكَ أَزۡوَٰجُكُمۡ﴾، ﴿فَلِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ﴾و امثال آن، در حق کسی است که میتواند ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾ند مالک باشد، و برده نمیتواند مالک چیزی باشد، پس او ارثی ندارد.
و اما کسی که بخشی از وجودش آزاد گردیده، و بخش دیگرش برده است، احکام او به دوگونه است، از طرفی به خاطر آزادیای که دارد مستحق میراثی است که خداوند مقرر داشته است، چون آزاد بوده و میتواند مالک باشد، و از طرفی به خاطر بردگیای که در او هست قابلیت مالک بودن را ندارد. پس کسی که هم آزاد و هم برده است، هم ارث میبرد و هم از او ارث برده میشود، و به اندازهای که آزادی در او هست دیگرانرا از ارث محروم میکند. زیرا وقتی که برده، هم مورد ستایش و هم مورد نکوهش قرار میگیرد، و هم به او پاداش میرسد، و هم سزا میبیند، در باب ارث بردن نیز این حالت بر او صدق میکند.
اما خنثی از دو حال خالی نیست، با مرد بود، و یا زن بودن او غالب و روشن است، و یا اینکه تشخیص مرد یا زن بودن او واضح بود، مسئله در مورد وی روشن است. بنابر این اگر مرد بود، حکم مردان را دارد، و آیههایی که در مورد سهم ارث مردان بیان شده است در مورد وی صدق میکند. و اگر زن بود، حکم زنان را دارد و آیههای وارد شده در مورد زنان شامل او نیز میشود. و چنانچه «خنثی شکل» باشد، اگر در حالتی قرار داشت که در آن حالت ارث مرد و زن فرق نمیکرد مانند برادران مادر پس مسئله روشن است. و اگ رارث او به فرض مرد یا زن بودنش فرق میکرد، و هیچ راهی برای تشخیص او نداشتیم، سهمی بیشتر از این دو حالت را به او نمیدهیم، زیرا احتمال دارد که به دیگر وارثان ستم شود، و نیز سهمی کمتر از این دو حالت را به او نمیدهیم، چون احتمال دارد که ما به او ستم کرده باشیم. پس لازم است راه میانه را انتخاب کنیم، و میانهترین و منصفانهترین راه را در پیش گیریم. خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰ﴾[المائدة: ۸].
پس ما در این زمینه راهی منصفانهتر از راه مذکور نداریم: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾[البقرة: ۲۸۶]. «خداوند هیچ کس را مکلف نمینماید مگر به اندازه توانش». ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ﴾[التغابن: ۱۶]. «از خداوند به اندازهای که میتوانید، بترسید».
اما در رابطه با «میراث پدربزرگ» با برادران تنی یا برادران پدری، و اینکه آیا برادران در صورت وجود پدربزرگ ارث میبرند یا نه ؟ همانا در این زمینه کتاب خدا بر قول ابوبکر سدلالت مینماید، و اینکه پدر بزرگ، برادران تنی، و برادران پدری، و برادران مادری را از ارث محروم میگرداند، همانطور که پدر آنها را محروم میکند.
برای توضیح این مطلب باید بگوییم که از پدر بزرگ در چند جای قرآن به عنوان پدر سخن به میان آمده است، همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِذۡ حَضَرَ يَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِيۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَكَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِكَ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ﴾[البقرة:۱۳۳]. «آن گاه که مرگ یعقوب فرا رسید، وقتی که به فرزندش گفت : چه چیزی را بعد از من میپرستید؟، گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را میپرستیم». و یوسف ÷فرمود: ﴿وَٱتَّبَعۡتُ مِلَّةَ ءَابَآءِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ﴾[یوسف: ۳۸]. «و از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی نمودم».
پس خداوند، پدر بزرگ و پدر بزرگِ پدر را پدر نامیده است، و این بیانگر آن است که پدر بزرگ به منزله پدر است، و آنچه را که پدر به ارث میبرد او نیز به ارث میبرد، و کسانی را که پدر از ارث محروم میگرداند پدر بزرگ نیز از ارث محروم میگرداند.
علما اجماع کردهاند که حکم پدر بزرگ همانند حکم پدر است، پس در صورتی که پدر موجود نباشد، حکم پدر بزرگ در ارث بردن با فرزندان و دیگران از قبیل برادران و عموها و فرزندان عموها و در سایر احکام ارث مانند حکم پدر است. پس شایسته است که حکم پدر بزرگ در محروم قرار دادن برادرانی که از مادر نیستند، همانند حکم پدر باشد. و زمانی که پسر ِپسر به منزله پسر تنی است، چرا پدر بزرگ به منزله پدر نباشد؟ و وقتی که به اتفاق همه علما پدر بزرگِ پدر، برادر زاده را از ارث محروم میگرداند، چرا پدر بزرگ مرده، برادر مرده را از ارث محروم نکند؟ و کسانی که برادران را همواره با پدر بزرگ وارث قرار میدهند، هیچ نص و اشاره و قیاس صحیحی در دست ندارند.
و اما مسائل مربوط به «عدل» از قرآن استنباط میشود، زیرا خداوند برای وارثان سهامی را معین کرده است، و آنها دو حالت دارند، یا برخی به سبب وجود برخی از ارث محروم میشوند، یانمی شوند. پس اگر برخی به سبب برخی دیگر از ارث محروم شدند، آنکه از ارث محروم شده است ساقط میگردد و مزاحمتی ایجاد نکرده و استحقاق هیچ چیزی را ندارد. و اگر به سبب برخی، برخی دیگر از ارث محروم نشدند، از یکی از این حالات خارج نیست، یا اینکه ترکه بدون کم و زیاد به اندازه سهام است، و یا اینکه سهام از مقدار ترکه بیشتر است. در دو صورت اول هرکسی سهمش را به طور کامل میگیرد، و در صورت آخر که سهام از ترکه بیشتر است از دو حالت خالی نیست، یا اینکه ما به بعضی از وارثان از سهمی که خداوند برای آنها مقرر کرده است کمتر میدهیم، و سهم دیگر وارثان را کامل میکنیم، و این ترجیح بدون دلیل است، چرا که هیچیک از دیگری برتر نیست و نباید سهم یکی کم گردد و بر سهم دیگری افزوده شود.
پس حالت دوم تعیین میگردد، و آن ایناست که به هر یک در حد امکان بهرهاش را بدهیم، و میان آنها تقسیم کنیم. به عنوان مثال اگر وام طلبکاران از مال بدهکار بیشتر باشد، برای این کار راهی جز«عول» وجود ندارد. پس دانسته شد که خداوند «عول» را در فرائض و سهام بیان کرده است.
و چنانچه عین این قضیه را برعکس کنیم، قضیه «ردّ» دانسته میشود، زیرا صاحبان سهام وقتی که سهام آنان تمام ترکه را در بر نگیرد، و چیزی از آن باقی بماند، و مستحقی از قبیل خویشاوندِ نزدیک و دور وجود نداشته باشد، برگرداندن آن به یکی از خویشاوندان، ترجیح بدون دلیل است، و دادن آن به کسی دیگر غیر از خویشاوندان اشتباه وانحراف، و مخالف فرموده الهی است که فرمود: ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾[الأحزاب: ۶ و الأنفال:٧۵]. و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از دیگران در کتاب خدا سزاوارترند.
پس مشخص گردید آنچه که اضافه مانده است، به هرکدام از صاحبان سهام، باید به اندازه سهمی که دارند برگردانده شود.و چون ارثی که زن و شوهر از یکدیگر میبرند به سبب خویشاوندی نیست، عموم کسانی که معتقد به قضیه «ردّ» هستند، میگویند آنچه از سهام اضافه مانده است به آنها برگردانده نمیشود. طبق این نظریه، «رد» به کسی تعلق میگیرد که صاحبِ فرض و خویشاوند باشد. و اما قول دیگری که حکم زن و شوهر در قضیه «رد» همانند حکم دیگر وارثان است، پس «ردّ» به زن و شوهر تعلق میگیرد همانطور که «عدل» کتاب و سنت و قیاس صحیح آشکار و پیداست همین میباشد. والله أعلم.
و از این طریق میراث «ذوی الأرحام» خویشاوندان نیزدانست میشود، زیرا اگر مرده بعد از خود کسی که صاحب سهم است، و یا عصبهای را بر جای نگذاشت، و مسئله از این قرار باشد که مال به بیت المال داده شود و بیگانگان از آن سود ببرند، یا اینکه مال او به خویشاوندانش برگردانده شود، خویشاوندانی که برحسب فرموده خداوند مستحق به ارث بردن مال او هستند: ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾پس دادن مال مرده به غیر از خویشاوندان، ترک کردن و کنار گذاشتن کسی است که مستحقتر است، پس وارث قرار دادن خویشاوندان تعیین میگردد، و چنانچه وارث قرار دادن آنها مقرر گردد، معلوم است که سهم هر یک از آنها در کتاب خدا مشخص و معین نشده است، و به سبب ارتباطیکه میان آنها و مرده هست، خویشاوند او شدهاند، پس به سبب این پیونده در جایگاه کسانی قرار میگیرند که با میت قرابت دارند و از وی ارث میبرند. والله اعلم.
اما در رابطه با میراث دیگر «عصبهها» مانند فرزند، و برادران و فرزندانشان و عموها و فرزندانشان...، پیامبر صفرموده است: «سهام را به صاحبان آن بدهید، پس هر چه باقی ماند آن را به مردی که سزاواتر است، بدهید».
و خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلِكُلّٖ جَعَلۡنَا مَوَٰلِيَ مِمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ﴾[النساء: ۳۳]. «پس وقتی که سهام را به صاحبان آن دادیم و چیزی باقی نماند، «عصبه» برحسب نسبت و جهتشان آن را میگیرند».
جهات «عصوبت» و خویشاوندی پنج جهت است، فرزند، پدر، برادر، و فرزندانشان، عموها و فرزندانشان، سپس ولاء، و آن کس که جهتش نزدیکتر است مقدم میشود. پس اگر همه در یک جهت بودند آن کس که منزلت وی نزدیکتر است مقدّم داشته میشود.
پس اگر همه در یک رتبه بودند، قویترین آنها مقدم داشته میشود که برادر است، و اگر از هر نظر برابر بودند، همه شریک هستند. والله اعلم.
اما علت اینکه خواهرانی که از مادر نیستند در صورتی که میت دختر یا دخترِ پسر(نوه پسری) داشته باشد، عصبه شمرده شده و آنچه از سهم دختران اضافه باشد، میگیرند، آن است که در قرآن چیزی وجود ندارد که مبین آن باشد خواهران به سبب وجود دختران از ارث محروم و ساقط میشوند. پس اگر دختران سهام خود را گرفتند، و چیزی باقی ماند، به خواهران داده میشود. و این سهم به عصبهای که از خواهران دورترند، مانند برادرزاده، و عموزاده، و کسانی که از اینها دورتر هستند، عدول نمیشود. والله اعلم.
آیهی ۱۴-۱۳:
﴿تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِۚ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١٣﴾[النساء: ۱۳].«این حدود الهی است، و هر کس از خدا و پیامبرش پیروی نماید خداوند او را وارد باغهایی میکند که رودها در زیر آن روان است، آنان جاودانه در آن میمانند و این است رستگاری بزرگ».
﴿وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُۥ يُدۡخِلۡهُ نَارًا خَٰلِدٗا فِيهَا وَلَهُۥ عَذَابٞ مُّهِينٞ١٤﴾[النساء: ۱۴].«و هر کس از خدا و پیامبرش سرپیچی و از حدود الهی تجاوز نماید، خداوند او را وارد آتشی میکند که همیشه در آن باقی میماند و برای او است عذابی خوارکننده».
تفاصیلی که خداوند در رابطه با احکام میراث بیان کرد، حدود الهی است و نباید از آن تجاوز کرد، و در انجام آن کوتاهی ورزید. و این بیانگر آن است که وصیت برای وارث منسوخ است، چرا که خداوند سهم آنان را معین کرده است.
سپس براساس فرموده الهی ﴿تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِ﴾این حدود الهی است و از آن تجاوز نکنید، وصیت برای وارث بیشتر از حقّی که دارد مشمول تعدی و تجاوز است. پیامبر نیز صفرموده است: «لا وَصِيَّةَ لِوَارِثٍ» وصیتی برای وارث نیست.
سپس خداوند متعال به طور عموم از طاعت و فرمانبرداری از خدا و پیامبر و نافرمانی از آنها سخن گفت تا پایبندی به حدود الهی در فرائض و ارث را نیز در بر گیرد، و فرمود: ﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾هرکس از دستورات خدا و پیامبرش فرمان برَدَ، که بزرگترین فرمان بردن از خدا و پیامبر اعتقاد به توحید خدا است، سپس دستورات دیگر را با اختلاف و تفاوتی که در درجات و مراتب دارند اجرا نماید و از آنچه خدا و پیامبرش از آن نهی کردهاند، پرهیز کند که بزرگترین آن شرک ورزیدن به خدا است، و از دیگر گناهان با اختلاف و تفاوتی که در گروه بندی آنها وجود دارد، بپرهیزید، ﴿يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ﴾خداوند او را به باغهایی وارد میکند که رودها زا زیر درختان آن روان است، و برای همیشه در آن میماند.
پس هر کس دستورات خداوند را به جا آوَرَد، و از منهیات او پرهیز نماید حتما وارد بهشت میشود، و از جهنم نجات مییابد. ﴿وَذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ﴾و این است رستگاری بزرگ که به وسیله آن از خشم و عذاب خداوند نجات مییابید، و از پاداش و خشنودی او و نعمت پایدار بهشت که قابل توصیف نیست، برخوردار میشوید.
﴿وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾و هرکس که از خدا و رسولش نافرمانی کند. کفر و گناهانی که پایینتر از آن هستند همه در معصیت داخلاند. پس خوارج در این زمینه نباید شبههای داشته باشند که میگویند: کسانی که مرتکب گناه میشوند، کافر هستند، زیرا خداوند وارد شدن به بهشت را نتیجه فرمانبرداری و طاعت خود و پیامبرش قرار دادهاست، و نتیجه نافرمانی خدا و پیامبرش را وارد شدن به جهنم قرار دادهاست. پس هرکس که به طور کامل از خداوند اطاعت نماید، بدون عذاب وارد بهشت میشود، و هر کس از خدا و پیامبرش به طور کامل فرمان نبرد، و سرپیچی کند که شرک و گناهانی که پایینتر از آن هستند در نافرمانی خدا داخلاند وارد جهنم میشود، و برای همیشه در آن میماند. و کسی که هم مرتکب گناه شده و هم اطاعت خدا را کرده باشد، برحسب طاعت و معصیتی که در او هست، پاداش و عذاب مییابد. و نصوص متواتر دلالت مینمایند که اهل توحید برای همیشه در جهنم نخواهند بود، زیرا توحید و یکتاپرستی مانع از خلود در جهنم است.
آیهی ۱۶-۱۵:
﴿وَٱلَّٰتِي يَأۡتِينَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مِن نِّسَآئِكُمۡ فَٱسۡتَشۡهِدُواْ عَلَيۡهِنَّ أَرۡبَعَةٗ مِّنكُمۡۖ فَإِن شَهِدُواْ فَأَمۡسِكُوهُنَّ فِي ٱلۡبُيُوتِ حَتَّىٰ يَتَوَفَّىٰهُنَّ ٱلۡمَوۡتُ أَوۡ يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلٗا١٥﴾[النساء: ۱۵].«و کسانی از زنانتان که مرتکب زنا میشوند، چهار نفر از خودتان را بر آنها گواه بگیرید، پس اگر گواهی دادند، آنها را در خانهها نگاه دارید، تا اینکه مرگ آنها را دریابد و یا خداوند برای آنها راهی قرار دهد».
﴿وَٱلَّذَانِ يَأۡتِيَٰنِهَا مِنكُمۡ فََٔاذُوهُمَاۖ فَإِن تَابَا وَأَصۡلَحَا فَأَعۡرِضُواْ عَنۡهُمَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ تَوَّابٗا رَّحِيمًا١٦﴾[النساء: ۱۶].«و آن دو کس را آزار دهید که از میان شما مرتکب زنا میشوند، و اگر توبه کردند و به اصلاح پرداختند آنان را رها کنید، همانا خداوند توبهپذیر مهربان است».
﴿وَٱلَّٰتِي يَأۡتِينَ ٱلۡفَٰحِشَةَ﴾و زنانی که مرتکب زنا میشوند. زنا را به فاحشه تعبیر کرد، چون کاری بسیار زشت است. ﴿فَٱسۡتَشۡهِدُواْ عَلَيۡهِنَّ أَرۡبَعَةٗ مِّنكُمۡ﴾پس چهار نفر از مردان عادل و مؤمنان را بر آنها گواه بگیرید. ﴿فَإِن شَهِدُواْ فَأَمۡسِكُوهُنَّ فِي ٱلۡبُيُوتِ﴾سپس اگر چهار نفر گواهی دادند، از بیرون رفتن آنها جلوگیری کنید، چرا که باعث فتنه و شک میشود، زیرا نگاه داشتن در خانه یک عقوبت است. ﴿حَتَّىٰ يَتَوَفَّىٰهُنَّ ٱلۡمَوۡتُ﴾تا دم مرگ آنها را زندانی کنید، ﴿أَوۡ يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلٗا﴾یا اینکه خداوند برای آنها راهی غیر از زندانی شدن در خانهها قرار میدهد. این آیه منسوخ نیست، زیرا تا وقتی که خداوند راهی را روشن کرد به صورت یک راهکار موقت باقی ماند. و در اول اسلام چنین بود، تا اینکه خداوند برای زنان راهی روشن ساخت، و آن این بود که مرد و زن محصن متاهلی که مرتکب زنا میشوند، سنگسار شده و مرد و زن غیر محصن مجردی که مرتکب زنا میگردیدند، شلاق زده میشدند.
همچنین ﴿ٱلَّذَانِ يَأۡتِيَٰنِهَا مِنكُمۡ﴾مردان و زنانی از شما که مرتکب زنا میشوند، ﴿فََٔاذُوهُمَا﴾آنها را با حرف و سرزنش و عیب جویی و زدنی که از این عمل زشت باز دارد، بیازاید. بنابر این هرگاه مردان مرتکب زنا شوند، مورد اذیت و آزار قرار میگیرند، و زنان زندانی و اذیت میشوند.
پس زندانی کردن تا زمان فرا رسیدن مرگ است، و آزار رساندن تا وقتی است که فرد توبه کند و به اصلاح خود بپردازد.
بنابراین فرمود: ﴿فَإِن تَابَا﴾اگر از گناهی که انجام دادهاند، بازگشتند و پشیمان شدند، و تصمیم گرفتند آن گناه را تکرار نکنند، ﴿وَأَصۡلَحَا﴾و به اصلاح رفتار خود پرداختند، که بر توبه راستین دلالت مینماید، ﴿فَأَعۡرِضُواْ عَنۡهُمَآ﴾از آزار رساندن به آنها دست بردارید.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ تَوَّابٗا رَّحِيمًا﴾همانا خداوند بسیار توبهپذیر است، و توبه گناهکار را میپذیرد، و رحمت و احسان او بسیار فراوان است. از جمله مهربانی و احسان او این است که به آنها توفیق توبه داده، و توبه آنان را میپذیرد، و از آنچه از آنها سر زده است میگذرد.
از این دو آیه استنباط میشود که برای اثبات زنا چهار مرد مومن گواهی دهند و به طریق اولی شرط است که عادل باشند، چون خداوند در مورد این کار زشت سخت گرفته است، تا عیب بندگانش را بپوشاند، تا جایی که گواهی دادن زنان به تنهایی برای اثبات زنا پذیرفته نمیشود، و گواهی آنها همراه با مردان نیز پذیرفته میشود، و گواهی دادن کمتر از چهار مرد نیز پذیرفته نمیشود، و باید به صراحت گواهی دهند، همانطور که احادیث صحیح بر این مطلب دلالت مینمایند، و این آیه نیز به آن اشاره میکند، زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿فَٱسۡتَشۡهِدُواْ عَلَيۡهِنَّ أَرۡبَعَةٗ مِّنكُمۡ﴾و به این نیز اکتفا نموده، و میفرماید: ﴿فَإِن شَهِدُواْ﴾ اگر شهادت دادند. یعنی باید شهادت و مشاهده صریح باشد و به چیزی شهادت دهند که آن را به طور آشکار و عیان مشاهده کردهاند، و گواهی دادن آنان باید شفاف و خالی از هرگونه تعریض و کنایه باشد.
و از این دو آیه استنباط میشود که خداوند متعال به منظور ترک زنا آزار رساندن از طریق گفتار و کردار و زندانی کردن را مشروع نموده است.
آیهی ۱۸-۱٧:
﴿إِنَّمَا ٱلتَّوۡبَةُ عَلَى ٱللَّهِ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسُّوٓءَ بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٖ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَتُوبُ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا١٧﴾[النساء: ۱٧].«بیگمان خداوند توبۀ کسانی را میپذیرد که از روی نادانی کار زشت انجام میدهند، سپس زود توبه میکنند، پس خداوند توبۀ ایشان را میپذیرد و خداوند دانا و با حکمت است».
﴿وَلَيۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّئَِّاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ وَلَا ٱلَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمۡ كُفَّارٌۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا١٨﴾[النساء: ۱۸].«توبۀ کسانی پذیرفته نمیشود که کارهای زشت انجام میدهند، تا اینکه مرگ یکی از آنها فرا رسد، میگوید: اکنون توبه کردم، و نه کسانی که میمیرند در حالیکه که آنها کافر هستند، آنانند که برایشان عذاب دردناکی آماده کردهایم».
خداوند به دو صورت توبه بندگان را میپذیرد، یکی اینکه به بنده توفیق توبه میدهد، و دیگر اینکه توبه او را میپذیرد. در این آیه خداوند میفرماید: پذیرفتن توبه، حقی است بر خدا، و خداوند از روی بخشش و بزرگواری، آن را بر خود واجب گردانده است، و برای کسی که از روی نادانی مرتکب گناه شده است. ﴿بِجَهَٰلَةٖ﴾یعنی نسبت به عاقبت و سرانجام گناه جاهل است و فراموش کرده که گناه باعث ناخشنودی و عذاب الهی است. فرموش کرده است که خداوند او را میبیند، و مراقب او است، و اطلاع ندارد که گناه یا ایمان را ناقص میکند، و یا آن را به طور کلی از بین میبرد.
پس هرکس مرتکب گناه و نافرمانی خدا گردد، به این اعتبار جاهل و نادان است، گرچه به حرام بودن گناه دانا باشد. زیرا علم داشتن به حرام بودن کاری شرط است برای این که آن گناه شمرده شود، و مرتکب آن مورد مجازات قرار گیرد. ﴿ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٖ﴾احتمالا به این معنی است که آنها قبل از مشاهده و فرا رسیدن مرگ توبه میکنند. زیرا خداوند توبه بنده را به شرطی میپذیرد که قبل از مشاهده مرگ و عذاب قطعی توبه کند. اما بعد از فرا رسیدن مرگ، توبه گناهکاران پذیرفته نمیشود، و بازگشتن کفار به دین خدا پذیرفته نخواهد شد. همانطور که خداوند در مورد فرعون فرموده است: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَدۡرَكَهُ ٱلۡغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِيٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾[یونس: ٩۰]. «چون غرق شدن او را فرا گرفت، گفت: ایمان دارم که هیچ معبود بر حق و خدایی جز آن ذاتی که بنی اسرائیل به او ایمان آوردهاند، وجود ندارد».
و خداوند متعال فرموده است : ﴿فَلَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥ وَكَفَرۡنَا بِمَا كُنَّا بِهِۦ مُشۡرِكِينَ٨٤ فَلَمۡ يَكُ يَنفَعُهُمۡ إِيمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَاۖ سُنَّتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي قَدۡ خَلَتۡ فِي عِبَادِهِ...﴾[غافر: ۸۴-۸۵]. «سپس هنگامی که عذاب خدا را دیدند، گفتند: «ایمان آوردیم به خدای یگانه و کافریم به آنچه که قبلا برای خدا شریک قرار میدادیم». اما ایمانشان سودی به آنها نرساند هنگامی که عذاب و سختی ما را دیدند. این سنت و روش خدا است که در میان بندگان گذشته است».
و در اینجا فرمود: ﴿وَلَيۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّئَِّاتِ﴾و توبه کسانی که مرتکب گنا میشوند گناهانی که از کفر پایینترند، ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ وَلَا ٱلَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمۡ كُفَّارٌۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا١٨﴾[النساء: ۱۸]. تا زمان فرا رسیدن مرگشان.
توبه چنین کسانی پذیرفته نمیشود، زیرا توبه کردن در حالت فرا رسیدن مرگ، توبه اجباری است و به توبهکننده سودی نمیبخشد. بلکه توبهای سودبخش است که از روی اختیار باشد. و احتمال دارد که معنی ﴿مِن قَرِيبٖ﴾چنین باشد: هرچه زودتر پس از انجام گناه توبه میکنند. پس معنی آیه این طور میشود: هرکس که پس از مرتکب شدن گناه بلافاصله از آن دست بکشد، و بهسوی خدا بازگردد، و از گناه پشیمان شود، خداوند توبهاش را میپذیرد. به خلاف کسی که به گناهش ادامه میدهد، و بر عیبتهایش اصرار میورزد، تا جایی که زشتیها و گناهان تبدیل به صفت و ویژگی ریشه دار او میگردد.
برای چنین کسی توبه کردن مشکل خواهد بود، و غالبا اینگونه افراد موفق به توبه کردن نمیشوند و به اسباب و عوامل توبه دست نمییازند. مانند کسی که گناه انجام میدهد و به یقین میداندکه خداوند او را میبیند، اما این موضوع او را متاثیر نمیکند، چنین کسی دروازه رحمت الهی را به روی خود میبندد.
آری! گاهی خداوند بندهاش را که از روی قصد و یقین بر انجام گناه اصرار میورزد، توفیق میدهد که توبه کند، و گناهان و جنایتهای گذشتهاش را میبخشد، اما رحمت الهی و توفیق توبه به فرد اول نزدیکتر است. بنابر این آیه اولی را با ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا﴾به پایان برسانید.
از جمله علم الهی ایناست که توبهکننده راستین ودروغین را میشناسد، و هریک را بر حسب حکمت الهیاش پاداش و سزا میدهد. و از جمله حکمتهای الهی این است که بر اساس حکمت و رحمت خویش عدهای را توفیق میدهد که توبه کنند، و براساس حکمت و عدل خویش چنین توفیقی را از عدهای دیگر دریغ میدارد و آنها را خوار و ذلیل میگرداند.
آیهی ۲۱-۱٩:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ كَرۡهٗاۖ وَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ لِتَذۡهَبُواْ بِبَعۡضِ مَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ إِلَّآ أَن يَأۡتِينَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖۚ وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِن كَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡٔٗا وَيَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِيهِ خَيۡرٗا كَثِيرٗا١٩﴾[النساء: ۱٩].«ای کسانی که ایمان آوردهاید! برای شما جایز نیست که زنان را به اکراه ارث برید، و آنها را تحت فشار قرار ندهید تا بخشی از آنچه را که به آنها دادهاید با خود ببرید، مگر اینکه مرتکب گناه آشکاری شوند، و با آنها به طور شایسته زندگی کنید و اگر هم آنها را نمیپسندید، چه بسا که شما چیزی را نمیپسندید و خداوند در آن خیر و نیکی فراوانی قرار میدهد».
﴿وَإِنۡ أَرَدتُّمُ ٱسۡتِبۡدَالَ زَوۡجٖ مَّكَانَ زَوۡجٖ وَءَاتَيۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ قِنطَارٗا فَلَا تَأۡخُذُواْ مِنۡهُ شَيًۡٔاۚ أَتَأۡخُذُونَهُۥ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا٢٠﴾[النساء: ۲۰].«و اگر خواستید زنی را به جای زنی (دیگر) به همسری برگزینید، و به یکی از آنان مال فراوانی به عنوان مهریه داده بودید، چیزی از او مگیرید، آیا میخواهید آن را با بهتان و گناه آشکار بگیرید».
﴿وَكَيۡفَ تَأۡخُذُونَهُۥ وَقَدۡ أَفۡضَىٰ بَعۡضُكُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ وَأَخَذۡنَ مِنكُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا٢١﴾[النساء: ۲۱].«و چگونه آن را پس میگیرید، در حالی که با یکدیگر آمیزش کردهاید، و آنها از شما پیمان محکمی گرفتهاند؟!».
اعراب در جاهلیت اینگونه بودند که هر گاه یکی از آنها میمُرد، خویشاوندش از قبیل برادر و پسرعمو و امثال آن، فکر میکرد او از هرکسی به همسر برادرش محقتر است، و اجازه نمیداد بادیگری ازدواج کند، خواه آن زن دوست نداشت، و اگر برادر شوهر یا خویشاوندش آن زن را میپسندید وی را با مهریهای به دلخواه خود به عقد خویش در میآورد، و اگر وی را نمیپسندید، او را تحت فشار قرار میداد و به عقد کسی در میآورد که او انتخاب میکرد. و در بسیاری مواقع از ازدواج مجدد وی امتناع میورزید مگر اینکه زن چیزی از ترکه شوهرش یا چیزی از مهریهاش را به او میداد.
و نیز در زمان جاهلیت مرد، زنش را که دوست نداشت تحت فشار قرار میداد تا بخشی از آنچه را که به وی داده بود به دست بیاورد، پس خداوند مومنان را از همه این حالتها نهی کرد، مگر دو حالت، یکی اینکه زن خودش راضی باشد و با خویشاوند شوهر اولش ازدواج نماید. همانطور که مفهوم فرموده الهی ﴿كَرۡهٗا﴾چنین است، و اگر زنان مرتکب گناه آشکارشدند، مانند زنا و سخن زشت و اذیت کردن شوهر، در این حالت شوهر میتواند زنش را به سزای کارهایش تحت فشار قرار دهد، تا چیزی بدهد، و خودش را از مرد برهاند، به شرطی که تحت فشار قرار دادن، منصفانه و با عدالت انجام شود. سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾و با زنان به طور شایسته و نیک زندگی کنید. و این معاشرت قولی و فعلی را در بر میگیرد. پس بر شوهر لازم است که به گونهای شایسته و خوب، از قبیل صحبت زیبا، اذیت نکردن، و نیکوکاری با همسرش معاشرت نماید. و تهیه خوراک و پوشاک و امثال آن در معاشرت نیکو داخلاند.
پس بر شوهر لازم است آنگونه که دیگر شوهران با زنانشان در آن زمان و مکان رفتار میکنند به همان شیوه رفتار کند. و این با توجه به تفاوت حالتها فرق میکند. ﴿فَإِن كَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡٔٗا وَيَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِيهِ خَيۡرٗا كَثِيرٗا﴾ای شوهران! شایسته است که همسرانتان را علی رغم اینکه از آنها خوشتان نمیآید، نگاه دارید، زیرا در این کار، خیر فراوانی وجود دارد. از آن جمله فرمان بردن از دستور خدا و پذیرفتن سفارش الهی است، که سعادت دنیا و آخرت در آن نهفته است. همچنین او خود را مجبور ساخته است با زنی زندگی کند که وی را دوست ندارد، و این کار مجاهده با نفس و خود آرایی به اخلاق زیبا است، و چه بسا که نفرت از بین برود، و محبت و دوستی جای آن را بگیرد.
و چه بسا که خداوند از آن زن فرزند صالحی پدید آورد که به پدر و مادرش در دنیا و آخرت نفع و فایده برساند، و اینها همه در صورتی است که نگاه داشتن زن امکان داشته باشد، و خطر ستم و انجام کار نابجا نباشد. و اگر چارهای جز جدایی نبود، و برای نگاه داشتن زن هیچ راهی وجود نداشت، نگاه داشتن وی لازم نیست، بلکه هرگاه ﴿أَرَدتُّمُ ٱسۡتِبۡدَالَ زَوۡجٖ مَّكَانَ زَوۡجٖ﴾خواستید زنی را طلاق دهید و به جای آن با زنی دیگر ازدواج کنید، پس بر شما گناهی نیست.
اما اگر ﴿وَءَاتَيۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ﴾به زنی که او را طلاق میدهید، و یا به زنی که با او ازدواج میکنید، ﴿قِنطَارٗا﴾مال فراوانی دادید، ﴿فَلَا تَأۡخُذُواْ مِنۡهُ شَيًۡٔا﴾از او چیزی نگیرید، بلکه آن را به طور کامل به وی داده و در دادن آن تاخیر نکنید.
این آیه دلالت میکند که مهریه زیاد حرام نیست، هرچند که بهتر و شایستهتر آن است با اقتدا به پیامبر صمهریهها کم باشد. زیرا خداوند از کاری خبر داده است که مسلمانان انجام میدهند، و به خاطر انجام این کار بر آنها اعتراض نکرده است، پس آیه بر عدم حرمت آن دلالت مینماید، اما اگر مهریه زیاد فساد دینی را در برداشته و مصلحتی در زیاد بودن آن نباشد، از آن نهی شده است. سپس فرمود: ﴿أَتَأۡخُذُونَهُۥ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا﴾این عمل حلال نیست، گرچه انواع حیله را بکار ببرید، زیرا گناهی آشکار است. خداوند حکمت آن را بیان کرده و میفرماید: ﴿وَكَيۡفَ تَأۡخُذُونَهُۥ وَقَدۡ أَفۡضَىٰ بَعۡضُكُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ وَأَخَذۡنَ مِنكُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا٢١﴾صورت مساله به این شیوه است : زن قبل از عقد نکاح بر شوهر حرام است، و زوجه جز در قبال مهریهای که شوهر به او میدهد راضی به حلال بودنش برای زوج نیست. پس وقتی شوهر به طور کامل با او آمیزش کرد، آنگونه که قبل از این برایش حرام بود، بر او لازم میآید که مهریه را بپردازد. پس چگونه شوهر که باید به طور کامل مهریه را بپردازد، آن را از زن باز پس میگیرد؟! این بزرگترین ظلم و ستم است و خداوند از شوهران پیمان محکمی گرفته است که حقوق همسرانشان را رعایت کنند.
آیهی ۲۲:
﴿وَلَا تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ ءَابَآؤُكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَۚ إِنَّهُۥ كَانَ فَٰحِشَةٗ وَمَقۡتٗا وَسَآءَ سَبِيلًا٢٢﴾[النساء: ۲۲].«و با زنانی که پدرانتان با آنان ازدواج کردهاند، ازدواج نکنید، مگر آنچه که قبلاً رخ دادهاست، همانا این کار بسیار زشت و گناه و روش نادرستی است».
یعنی با زنانی که با پدرانتان یا پدر بزرگانتان ازدواج کردهاند، ازدواج نکنید. ﴿إِنَّهُۥ كَانَ فَٰحِشَةٗ﴾این عمل کار بسیار زشتی است، ﴿وَمَقۡتٗا﴾و باعث خشم خدا و نفرت مردم از شما شده، و به سبب این کار پسر از پدر و پدر از پسر متنفر میگردد. در صورتی که امر شده است پسر با پدر نیکی کند. ﴿وَسَآءَ سَبِيلًا﴾و این عمل شیوه و راه زشت و بسیار بدی است، چون از عادتهای جاهلیت است، و اسلام آمد تا مردم را از رسوم جاهلیت پاک گرداند.
آیهی ۲۴-۲۳:
﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ أُمَّهَٰتُكُمۡ وَبَنَاتُكُمۡ وَأَخَوَٰتُكُمۡ وَعَمَّٰتُكُمۡ وَخَٰلَٰتُكُمۡ وَبَنَاتُ ٱلۡأَخِ وَبَنَاتُ ٱلۡأُخۡتِ وَأُمَّهَٰتُكُمُ ٱلَّٰتِيٓ أَرۡضَعۡنَكُمۡ وَأَخَوَٰتُكُم مِّنَ ٱلرَّضَٰعَةِ وَأُمَّهَٰتُ نِسَآئِكُمۡ وَرَبَٰٓئِبُكُمُ ٱلَّٰتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ ٱلَّٰتِي دَخَلۡتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمۡ تَكُونُواْ دَخَلۡتُم بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ وَحَلَٰٓئِلُ أَبۡنَآئِكُمُ ٱلَّذِينَ مِنۡ أَصۡلَٰبِكُمۡ وَأَن تَجۡمَعُواْ بَيۡنَ ٱلۡأُخۡتَيۡنِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا٢٣﴾[النساء: ۲۳]. «خداوند بر شما حرام کرده است ازدواج با مادرانتان، و خواهرانتان، و عمههایتان، و خالههایتان، و برادرزادگانتان، و خواهرزادگانتان، و مادرانتان که به شما شیر دادهاند، و خواهران رضاعی شما، و مادران همسرانتان، و دختران زنانتان، که در دامان شما پرورش یافتهاند، و با مادرانشان آمیزش کردهاید، و اگر با مادرانشان آمیزش نکردهاید گناهی بر شما نیست، و همسران پسرانتان که از پشت شما هستند، و جمع دو خواهر با همدیگر، مگر آنچه که در گذشته رویداده است، همانا خداوند آمرزگارِ مهربان است».
﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۖ كِتَٰبَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡۚ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِكُمۡ أَن تَبۡتَغُواْ بِأَمۡوَٰلِكُم مُّحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَۚ فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا٢٤﴾[النساء: ۲۴].«و زنان شوهردار (بر شما حراماند)، مگر زنانی که اسیر کرده باشید، که برایتان حلالاند، این را خداوند برای شما مقرر گردانید، و غیر از اینها، زنان دیگر برایتان حلالاند، و میتوانید با مالهای خود زنانی را بجویید و با آنها ازدواج کنید، به شرطی که پاکدامن باشید، و خودتان را از زنا دور کنید، و اگر با زنی ازدواج کردید و از او بهرهمند شدید، پس باید مهریۀ او را به عنوان فریضه بپردازید، و بعد از تعیین مهریه گناهی بر شما نیست، در آنچه با یکدیگر توافق کنید، همانا خداوند دانا و با حکمت است».
این آیات شریفه مشتمل بر بیان حرمت ازدواج با زنانی است که به واسطه نسب، رضاع، خویشاوندی از راه پیوند زناشویی، و جمع کردن حراماند. همچنین این آیات مشتمل بر بیان آن دسته از زنانی است که نکاح آن حلال است. اما زنانی که به واسطه نسب حراماند، همان هفت تایی هستند که خداوند آنها را بیان کرده است: مادر، که شامل هر زنی میشود که در به دنیا آمدن آدمی نقش واسطه را ایفا کرده باشد از قبیل مادر بزرگ، و مادر مادر بزرگ و.... دختر، و آن کسی است که از تو متولد شده است، خواهران تنی و یا خواهری که تنها از پدر است، یا تنها از مادر است، و عمه و آن خواهر پدر یا پدر بزرگ است هر اندازه که بالا رود، و خاله و آن خواهر مادر یا خواهر مادر بزرگ است هر اندازه که بالا رود، خواه ارث ببرد یا نبرد، و برادر زادهها و خواهر زادهها و فرزندانشان.
اینها به اجماع علما به سبب نسب حراماند، همانطور که نص آیه شریفه بیان میکند. و حلال بودن دیگر زنان از این آیه فهمیده میشود: ﴿وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِكُمۡ﴾و غیر از اینها برای شما حلالاند، مانند دختر عمه و دختر عمو و دختردایی و دخترخاله.
و اما زنانی که به سبب شیرخوارگی و رضاع حراماند، خداوند از میان آنها مادر و خواهر را بیان کرده است، و با اینکه شیر متعلق به مادر نیست، اما حرام قرار داده شده است، زیرا شیر متعلق به پدر میباشد که سبب پدید آمدن آن شده است. پس وقتی پدر بودن و مادر بودن ثابت شد، آنچه که بر این اصل متفرع میگردد برای آنان نیز ثابت میشود، مانند برادران و خواهران، و پدران و مادران و فرزندانشان.
پیامبر صفرمود: «يَـحْرُمُ مِنَ الرَّضَاعِ، مَا يَحْرُمُ مِنَ النَّسَبِ». «به سبب رضاع حرام میگردد آنچه که به سبب نَسَب حرام میشود». پس حرمت از طرف زنی که شیر میدهد، و از طرف کسی که شیر زنی که شیر میدهد، و از طرف کسی که شیر از آن اوست، منتشر میگردد، همانطور که به سبب نسب، خویشاوندان حرام میگردند. و در رابطه با کودک شیرخوار حرمت فقط به فرزندان او سرایت میکند،اما به شرطی که پنج بار شیر داده شود، و شیرخوردن در دو سال باشد، و بعد از دو سالگی اعتبار ندارد، همانطور که سنت و حدیث این مطلب را بیان کرده است.
و اما زنانی که به سبب خویشاوندی از راه ازدواج حرام هستند، چهار تا میباشند، زنان پدران هر اندازه که بالاتر روند، خواه ارث ببرند یا محروم شوند. و مادران همسر و مادران مادرانشان. این سه گروه به محض عقد ازدواج حرام میگردند. و چهارم، دختر زن که از شوهری دیگر باشد، این یکی تا وقتی که شوهر با مادرش آمیزش نکرده است، حرام نمیشود. همانطور که خداوند متعال فرموده است:﴿وَرَبَٰٓئِبُكُمُ ٱلَّٰتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ ٱلَّٰتِي دَخَلۡتُم بِهِنَّ﴾و جمهور علما گفتهاند: ﴿ٱلَّٰتِي فِي حُجُورِكُم﴾دخترانی هستند که تحت کفالت و رعایت شما پرورش یافتهاند. این قید، قید اغلبیت است زیرا چنین دخترانی غالبا با مادرانشان زندگی میکنند. و گرنه دختر زن حرام است حتی اگر تحت کفالت شوهر پرورش نیافته باشد. اما این قید دخترانی که تحت کفالت شما پرورش یافتهاند دو فایده را میرساند، یکی اینکه خداوند مردم را به حکمت حرام بودن ازدواج با دختری که تحت کفالت شوهر پرورش یافته است، آگاه نموده و اینکه آن دختر مانند دختر خود انسان است. پس ازدواج با او جایز نیست. دوم اینکه خلوت کردن با دختر زن جایز است چرا که او مانند دختر آدمی است.
و اما زنانی که نمیتوان آنها را با هم جمع کرد ازدواج با دو خواهر است، و پیامبرصجمع کردن زن با عمه یا خالهاش را حرام کرده است. پس دو زنی که با همدیگر خویشاوند و محرم هستند، چنانچه یکی مرد فرض شود و دیگری زن و بر یکدیگر حرام باشند، جمع کردن آنها حرام است، چون این کار سبب قطع پیوند خویشاوندی میگردد.
و از جمله زنانی که ازدواج با آنها حرام است، ﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ﴾زنانی هستند که شوهر دارند، و ازدواج با آنها تا وقتی که در عقد شوهر خود هستند حرام است، و زمانی حلال میشوند که شوهرانشان آنها را طلاق دهند و عدهشان تمام شود. ﴿إِلَّا مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾مگر کنیزانی که اسیر کرده اید، پس وقتی زن کافری اسیر شد و شوهر داشت برای مسلمین حلال است، بعد از اینکه مدتی گذشت و مشخص شد که حامله نیست. اما اگر کنیز شوهرداری فروخته شد یا هدیه داده شد، نکاح وی فسخ نمیشود، چون صاحب دوم به جای صاحب اول است، و چون پیامبرصبه بریره اختیار داد.
﴿كِتَٰبَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ﴾به کتاب خدا پایبند باشید و آن را راهنمایی خویش قرار دهید، که در آن شفا و روشنایی است، و حلال و حرام در آن به صورت مشروح بیان شده است. ﴿وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِكُمۡ﴾و هر آنچه که در این آیه ذکر نشده است برای شما حلال و پاک است، پس حرام محصور و مشخص است، و حلال حد و حصری ندارد و مشخص است و حلال حد و حصری ندارد و این لطف و رحمت الهی است که نسبت به بندگان دارد و امور را برای آنها آسان میگرداند. ﴿أَن تَبۡتَغُواْ بِأَمۡوَٰلِكُم﴾با مالهایتان زنانی را بجویید که آنها را دیدهاید و پسندیدهاید و خداوند ازدواج با آنها را برایتان حلال نموده است، در حالیکه شما ﴿مُّحۡصِنِينَ﴾پاکدامن باشید واز زنا دوری کنید و زنان خود را پاکدامن دارید. ﴿غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَ﴾«سفح» یعنی اینکه مرد شهوت خود را در حلال و حرام خاموش نماید، و چنین کسی زنش را پاکدامن نگاه نمیدارد. چون او شهوت خود را در راه حرام قرار داده و انگیزه استفاده از زن حلال در او ضعیف گشته است، پس او نیز پاک نگهدارندهی دامن زنش باقی نمیماند.
و این دلالت مینماید که چنین کسی جز با زن ناپاک نباید ازدواج کند، زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱلزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوۡ مُشۡرِكَةٗ وَٱلزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوۡ مُشۡرِكٞ﴾[النور: ۳]. «مرد زناکار ازدواج نمیکند مگر با زن زناکر یا با زن مشرک، و با زن زناکار نباید ازدواج کند مگر مردی که زناکار یا مشرک است».
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ﴾و زنانی را که به عقد خویش در آورده اید، ﴿فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾مهریهشان را در مقابل استفاده از آنها بپردازید. بنابر این وقتی شوهر با زنش آمیزش کرد مهریهاش بر او لازم میگردد. ﴿فَرِيضَةٗ﴾و باید مهریه آنها را بدهید زیرا خداوند آن را بر شما فرض گردانیده است، و بخشش و هدیهای نیست ک اگر شوهر بخواهد آن را بدهد و اگر بخواهد آن را ندهد. و یا اینکه معنی «فَرِیضَهَ» ﴿فَرِيضَةٗ﴾این است که شما آن را تعیین کرده اید، پس بر شما واجب است آن را بپردازید. بنابر این چیزی از آن را کم نکنید. ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِ﴾و اگر بعد از تعیین مهریه با یکدیگر توافق کردید، و شوهر مهریه را بیشتر کرد، یا زن مهریه را با رضایت خاطر کم کرد، اشکالی ندارد، و این گفته بسیاری از مفسرین اهل سنت است. و بسیاری از آنها گفتهاند: این آیه در مورد «متعه» است که در ابتدای اسلام حلال بود، سپس پیامبر صآن را حرام گردانید.
به فردی که در نکاح متعه انجا میدهد دستور داده میشود که زمان خاصی را برای این کار معین کند و نرخ و مزد آن را نیز مشخص گرداند، سپس هرگاه زمان آن به اتمام رسید ایرادی ندارد که مبلغی غیر از آنچه که قبلا تعیین شده بود، با رضایت طرفین پرداخت شود. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا﴾همانا علم الهی گسترده، و حکمت او کامل است. پس خداوند این آیین و احکام را از روی دانش و حکمت خویش برایتان مشروع نموده، و حدودی که حرام و حلال را بوسیله آن از یکدیگر جدا مینماید برای شما تعیین کرده است.
آیهی ۲۵:
﴿وَمَن لَّمۡ يَسۡتَطِعۡ مِنكُمۡ طَوۡلًا أَن يَنكِحَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ فَمِن مَّا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُم مِّن فَتَيَٰتِكُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۚ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِيمَٰنِكُمۚ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖۚ فَٱنكِحُوهُنَّ بِإِذۡنِ أَهۡلِهِنَّ وَءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ مُحۡصَنَٰتٍ غَيۡرَ مُسَٰفِحَٰتٖ وَلَا مُتَّخِذَٰتِ أَخۡدَانٖۚ فَإِذَآ أُحۡصِنَّ فَإِنۡ أَتَيۡنَ بِفَٰحِشَةٖ فَعَلَيۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِۚ ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَشِيَ ٱلۡعَنَتَ مِنكُمۡۚ وَأَن تَصۡبِرُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٢٥﴾[النساء: ۲۵]. «و اگر کسی از شما توانایی نداشت با زنان آزادۀ مؤمن ازدواج کند، پس با کنیزان مؤمن ازدواج کند، و خداوند به ایمان شما آگاه است، برخی از شما از برخی دیگر هستید، پس با اجازۀ صاحبانشان با آنان ازدواج کنید، و مهریهشان را به طور شایسته و خوب بپردازید. کنیزانی را برای ازدواج انتخاب کنید که پاکدامن باشند و آشکارا مرتکب زنا نشوند و دوستانی نامشروع و پنهانی برای خود برنگزینند، و اگر پس از ازدواج مرتکب زنا شدند، سزای آنها نصف سزای زنان آزاده است. در صورت عدم توانایی، ازدواج با کنیزان برای کسی است که از فساد بترسد، و اگر بردباری کنید برایتان بهتر است، و خداوند آمرزگار مهربان است».
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَن لَّمۡ يَسۡتَطِعۡ مِنكُمۡ طَوۡلًا﴾و هرکس توانایی دادن مهریه زنان آزاده مومن را نداشت، و این ترس وجود داشت که به زنا یا مشقت فراوان مبتلا شود، و برای او جایز است که با کنیزان مومن ازدواج کند، و این برحسب ظاهر است، وگرنه خداوند مومن صادق را از مومن غیرواقعی میشناسد، و امور دنیا براساس ظاهر آن سنجیده میشوند، و احکام آخرت براساس حقیقت و ماهیت باطنی آن. ﴿فَٱنكِحُوهُنَّ﴾پس با کنیزان ازدواج کنید، ﴿بِإِذۡنِ أَهۡلِهِنَّ﴾با اجازه صاحبشان با یکی یا چند تا ﴿وَءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾و مهریه آنها را به نیکی بپردازید، گرچه کنیز باشند. پس همانطور که دادن مهریه زن آزاده واجب است، پرداختن مهریه کنیز نیز واجب است. اما ازدواج با کنیزان جایز نیست مگر اینکه ﴿مُحۡصَنَٰتٍ﴾پاکدامن و به دور از زنا باشند، ﴿غَيۡرَ مُسَٰفِحَٰتٖ﴾(و) آشکارا مرتکب زنا نشوند، ﴿وَلَا مُتَّخِذَٰتِ أَخۡدَانٖ﴾و دوستانی نامشروع در پنهانی برنگزینند.
پس ازدواج با کنیز برای مرد مسلمان آزاد جایز نیست مگر با چهار شرط که خداوند آنها را بیان کرده است:
۱- ایمان دار باشند. ۲- در ظاهر و باطن پاکدامن باشند. ۳- فردی که با کنیزان ازدواج میکند توانایی ازدواج با زن آزاده را نداشته باشد. ۴-ترس مبتلا شدن به زنا یا مشقت را داشته باشد.
پس وقتی که این شرایط موجود باشد برای او جایز است با کنیز ازدواج کند. اما صبر کردن و خودداری از ازدواج با کنیزان بهتر است زیرا با ازدواج آنان، فرزندانشان در معرض بردگی قرار میگیرند، و ازدواج با آنها خواری و عیب تلقی میشود.
و این زمانی است که صبر کردن و خودداری از ارتکاب حرام ممکن باشد، و چنانچه برای دوری کردن از حرام جز ازدواج با آنها راهی نباشد، ازدواج با آنها واجب است.
بنابراین خداوند فرمود: ﴿وَأَن تَصۡبِرُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾و چنانچه بردباری پیشه کنید برایتان بهتر است، و خداوند آمرزنده و مهربان است. ﴿فَإِذَآ أُحۡصِنَّ﴾وقتی که کنیزان ازدواج کردند یا مسلمان شدند، ﴿فَإِنۡ أَتَيۡنَ بِفَٰحِشَةٖ فَعَلَيۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ﴾اگر مرتکب زنا شدند، سزای آنان نصف سزای زنان آزاد است، و این مربوط به سزایی است که نصف کردن آن ممکن باشد و آن سزای شلاق است، که اگر کنیز مرتکب زنا شود به او پنجاه ضربه شلاق زده میشود، و سنگسار نمیگردد، زیرا سنگسار کردن را نمیتوان نصف کرد.
پس بنا به قول اول اگر کنیزان ازدواج نکرده بودند، و مرتکب زنا شدند، حد زنا بر آنها اجرا نمیشود بلک آنها تنبیه و تعزیر میشوند تا از زنا باز آیند. و بنا بر قول دوم کنیزان غیرمسلمان وقتی که مرتکب زنا شوند نیز تعزیر میشوند.
خداوند این آیه را با این دو اسم بزرگوار ﴿غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾به پایان برساند، زیرا این احکام، یکی از مصادیق مهربانی و بزرگواری و نیکویی پروردگار نسبت به بندگان است، و خداوند آنها را در تنگنا قرار نداد، بلکه آنها را در نهایت فراخی قرار دادهاست، و شاید بیان مغفرت و آمرزش پس از ذکر حد، اشاره به این مطلب است که حدود، کفاره گناهانند، و خداوند به وسیله حدود گناهان بندگانش را میآمرزد، همانطور که در حدیث چنین آمده است. حکم برده مذکر در حد مذکور، حکم کنیز است، چون کنیز و برده فرقی ندارند.
آیهی ۲۸-۲۶:
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمۡ وَيَهۡدِيَكُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَيَتُوبَ عَلَيۡكُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ٢٦﴾[النساء: ۲۶].«خداوند میخواهد برای شما روشن نماید، و شما را به راه کسانی که پیش از شما بودهاند راهنمایی کند و توبۀ شما را بپذیرد و خداوند دانا و حکیم است».
﴿وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ وَيُرِيدُ ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلشَّهَوَٰتِ أَن تَمِيلُواْ مَيۡلًا عَظِيمٗا٢٧﴾[النساء: ۲٧].«و خداوند میخواهد توبۀ شما را بپذیرد و کسانی که به دنبال شهوات هستند میخواهند شما خیلی منحرف گردید».
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِيفٗا٢٨﴾[النساء: ۲۸].«خداوند میخواهد کار را بر شما آسان کند و انسان ضعیف آفریده شده است».
خداوند متعال از احسان و بخشش بزرگ و تربیت بندگان مومن، و آسانی دینش خبر داده ومی فرماید: ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمۡ﴾خداوند میخواهد همه آنچه را که به بیان و روشن شدن آن نیاز دارید از قبیل حلال و حرام و حق و باطل، برایتان روشن نماید. ﴿وَيَهۡدِيَكُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ﴾و خداوند میخواهد شما را به راههای کسانی که پیش از شما بودهاند راهنمایی کند. یعنی میخواهد شما را به راه پیامبران و پیروانشان و سیره پسندیده و کارهای درست و عادات آنها هدایت نماید، همان کسانی که خداوند بر آنها هدایت نماید، همان کسانی که خداوند بر آنها انعام کرده است. بنابر این خداوند آنچه را که خواست اجرا نمود و برایتان بیان و روشن کرد، همانطور که برای کسانی که پیش از شما بودند بیان کرد، و خداوند شما را به علم و عمل بزرگی رهنمود کرد.
﴿وَيَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ﴾و نسبت به شما مهربانی میورزد، و در آنچه که برایتان مشروع نموده است با شما به نرم رفتار مینماید، تا بتوانید حدود الهی را رعایت نمایید، و به آنچه که برایتان حلال نموده است بسنده کنید. پس به سبب سهولتی که خداوند نسبت به شما روا داشته است گناهانتان کم میشود. این است توبه پذیری خدا، و از جمله توبه پذیری الهی این است که هرگاه بندگان مرتکب گناه شوند، درهای رحمت را به روی آنها میگشاید، و انگیزه بازگشت بهسوی خدا و فروتنی در بارگاه الهی را در مقابل دلهایشان پدید میآورد، سپس توبه آنها را میپذیرد. پس خداوند را سپاس و ستایش میگوییم.
﴿وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ﴾و خداوند دانا، و حکمت او کامل است. از جمله علوم الهی این است که به شما چیزهایی آموخت که نمیدانستید. و از جمله آن حدود الهی است. و از جمله حکمت الهی این است که او توبه کسی را که حکمت و رحمتش اقتضا نماید، میپذیرد، و کسی را که شایستگی و لیاقت نداشته باشد، به مقتضای حکمت و عدل خویش خوار میگرداند.
﴿وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ﴾و خداوند میخواهد توبه شما را بپذیرد، توبهای که از هم پاشیدگی و پراکندگیتان را جمع کنید و شما را به خدا نزدیک کند. ﴿وَيُرِيدُ ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلشَّهَوَٰتِ﴾و کسانی که به دنبال هواهای نفسانی هستند و شهوات را بر خشنودی معبود و خدایشان مقدم میدارند، و آرزوهای خود را میپرستند، از قبیل کافران و گناهکارانی که خواهشهای نفسانی خود را بر طاعت پروردگارشان مقدم میدارند. پس اینها میخواهند ﴿أَن تَمِيلُواْ مَيۡلًا عَظِيمٗا﴾شما را از راه راست به راه گمراهان و راه کسانی که خداوند بر آنها خشم گرفته است منحرف نمایند. میخواهند شما را از اطاعت پروردگار روی گردان کنند و به اطاعت شیطان درآورند، و از سعادت کامل که در فرمان بردن از دستورات خدا نهفته است به بدبختی کامل که در پیروی از شیطان است رهنمون کنند. پس وقتی که دانستید خداوند شما را به چیزی دستور میدهد که صلاح و رستگاری و سعادتتان در آن است، و دانستید که پیروان شهوت به چیزی دستور میدهند که زیان و بدبختی شما در آن است، برای خود بهترین دعوتگر و بهترین راه را برگزینید.
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡ﴾خداوند با آسان نمودن چیزهایی که شما را به انجام آن دستور داده و یا از آن نهی کرده است، میخواهد کار را بر شما آسان کند. و چنانچه برخی از احکام در بعضی حالتها بر شما سنگینی کند، آنچه را که نیاز دارید در حالت دشوار از آن استفاده کنید برایتان جایز قرار دادهاست، مانند خوردن مردار و خون و امثال آن که برای کسیکه در شرایط اضطراری قرار گرفت جایز است. و مانند ازدواج مرد آزاد با کنیز که با شرایطی که گذشت جایز است. و این از روی رحمت کامل و احسان فراگیر خداوند، و بدان خاطر است که وی ضعیف و ناتوانی انسان را میداند، و واقف است که انسان از همه جهات ناتوان است. جسم انسان ضعیف است، و اراده و تصمیم او ضعیف است، و ایمن و صبرش کم. پس به این خاطر خداوند خواست چیزهایی را که آدمی توانایی انجام آن را ندارد، و ایمان و صبر و نیرویش تاب و توان آنرا ندارد برای او آسان بگرداند.
آیهی ۳۰-۲٩:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ إِلَّآ أَن تَكُونَ تِجَٰرَةً عَن تَرَاضٖ مِّنكُمۡۚ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا٢٩﴾[النساء: ۲٩].«ای کسانیکه ایمان آوردهاید! مالهایتان را در میان خود به ناحق نخورید، مگر اینکه تجارتی باشد که از رضایت شما سرچشمه بگیرد، و خود را نکشید، همانا خداوند نسبت به شما مهربان است».
﴿وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ عُدۡوَٰنٗا وَظُلۡمٗا فَسَوۡفَ نُصۡلِيهِ نَارٗاۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرًا٣٠﴾[النساء: ۳۰]. «و کسی که چنین کاری را از روی تجاوز و ستم انجام دهد، او را با آتش خواهیم سوزاند، و این کار برای خدا آسان است».
خداوند بندگان مومن خویش را نهی میکند که مالهای یکدیگر را به ناحق بخورند، و خوردن مال به ناحق شامل خوردن آن به طریق غصب، دزدی، قمار و معاملات نامشروع میگردد. بلکه چه بسا اگر آدمی مال خود را به صورت اسراف و ولخرجی بخورد مالش را به طریق نامشروع خورده باشد، چرا که اسراف و ولخرجی امری باطل است و حق نمیباشد.
بعد از آنکه خداوند خوردن مال را به ناحق حرام گرداند، خوردن مالی را برای آنها حلال نمود که از طریق کسب و تجارت مشروع بدست میآید، کسب و تجارتی که تمامی شرایط داد و ستد از قبیل رضایت و غیره را دارا میباشد و هیچ مانعی در آن وجود ندارد.
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ﴾و یکدیگر را نکشید. و انسان نباید خودکشی کند، و نیز خود را در معرض هلاکت قرار دهد و به انجام کارهایی مبادرت ورزد که منجر به تلف شدن و هلاک گشتن انسان میگردد.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا﴾همانا خداوند نسبت به شما مهربان است. از جمله مهربانی خداوند این است که جانها و مالهایتان را محافظت نموده، و شما را از تلف کردن و ضایع نمودن آن نهی کرده است، و برای تلف کردن جان و مال حدود و تعزیراتی را وضع کرده است، به این ایجاز و اختصار در فرموده الهی بیاندیش ﴿لَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم﴾، ﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ﴾که چگونه اموال دیگران واموال خودت را، و کشتن دیگران و خودکشی را در یک عبارت آورده است که از عبارت «لَا يأکُل بَعضُکُم مَالَ بَعض». «بعضی از شما مال بعضی دیگر را نخورند»، و از عبارت «لا يَقْتُلْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا». «برخی از شما برخی دیگر را نکشند». مختصرتر است، ضمن اینکه دو عبارت اخیر منحصرا مال و جان دیگران را شامل میشود.
و نسبت دادن مالها و جانها به مومنان بر این دلالت مینماید که مؤمنان در دوستی و دلسوزی و مهربانی با یکدیگر و در داشتن منافع مشترک، مانند یک پیکر هستند، زیرا ایمان، منافع دینی و دنیوی آنها را مشترک گردانده است.
خداوند مومنان را از خوردن اموال و گرفتن آن به ناحق نهی کرد، چرا که این کار نهایت زیان را برای کسی که آن را به ناحق میخورد و یا آن را میگیرد در بر دارد، سپس از انواع کسب و تجارت و مشاغل و اجارهها سخن به میان آوردکه برای آنها سودمند و حلال است، پس فرمود: ﴿إِلَّآ أَن تَكُونَ تِجَٰرَةً عَن تَرَاضٖ مِّنكُمۡ﴾مگر اینکه تجارتی باشد که از رضایت طرفین سرچشمه بگیرد.
برای صحیح قلمداد کردن هر بیع و معاملهای باید رضات طرفین موجود باشد، اما شرط «رضایت طرفین» برای معاملاتی است که ربوی نباشند. «پس نباید چنین تصور کرد که هرگاه در یک معامله ربوی طرفین رضایت داشته باشند آن معامله صحیح است، زیرا شرط رضایت طرفین برای معاملات غیر ربوی است. زیرا ربا تجارت نیست بلکه با اهداف تجارت مخالفت دارد. و دو طرف معامله باید رضایت داشته باشند و هریک با اختیار خودش معامله را انجام دهد.
یکی از عواملی که سبب ایجاد رضایت کامل میشود این است که مورد معامله باید مشخص باشد، زیرا اگر چنین نباشد نمیتوان تصور کرد که پس از تسلیم نمودن مورد معامله، فرد رضایت دارد یا نه، زیرا چیزی که در دسترس نباشد مانند معامله قمار میماند، پس در تمام معاملاتی که موردِ معامله مشخص نمیباشد رضایت وجود ندارد، و عقد معامله در آنها جاری نمیشود.
و نیز از این آیه استنباط میشود که معاملات با رضایت قولی یا فعلی منعقد میگردد، زیرا خداوند رضایت را شرط قرار دادهاست، پس به هر صورتی که رضایت حاصل شود، معامله منعقد میگردد. سپس خداوند آیه را با ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا﴾به پایان رسانید. از جمله رحمت الهی این است که خون و مالهایتان را مصون ومحفوظ گردانده و شما را از تلف کردن و هتک حرمت آن نهی کرده است.
سپس فرمود: ﴿وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ﴾و هر کس چنین کند، یعنی مالها را به ناحق بخورد، و انسانها را بکشد، ﴿عُدۡوَٰنٗا وَظُلۡمٗا﴾و این کار را از روی ستم و تجاوز انجام دهد، نه از روی نادانی و فراموشی، ﴿فَسَوۡفَ نُصۡلِيهِ نَارٗا﴾او را با آتش بزرگی میسوزانیم. عظمت و بزرگی آن آتش از نکره بودنش «نارا» مستفاد میگردد. ﴿وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرًا﴾و اینکار خدا آسان است.
آیهی ۳۱:
﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ وَنُدۡخِلۡكُم مُّدۡخَلٗا كَرِيمٗا٣١﴾[النساء: ۳۱].«اگر از گناهان کبیرهای که از آن نهی میشوید پرهیز کنید، گناهانتان را میآمرزیم، و شما را به جایگاه بزرگوارانهای وارد میکنیم».
این از فضل و نیکویی و احسان خداوند بر بندگان است که به آنها وعده دادهاست، اگر از گناهان کبیرهای که از آن نهی شدهاند پرهیز کنند، خداوند همه گناهان و بدیهایشان را میبخشد و آنها را به جایگاه بزرگوارانهای که نعمت آن فراوان است وارد مینماید، و آن بهشت است، که چیزهایی در بردارد که هیچ چشمی مانند آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است.
و پرهیز از گناهان کبیره شامل انجام دادن فرایض میباشد که ترککننده آن مرتکب کبیره میگردد.
مانند نمازهای پنجگانه و نماز جمعه و روزه رمضان. همانگونه که پیامبر صفرموده است: «الصَّلَوَاتُ الْـخَمْسُ، وَالْـجُمُعَةُ إِلَى الْـجُمُعَةِ، وَرَمَضَانُ إِلَى رَمَضَانَ، مُكَفِّرَاتٌ لِـمَـا بَيْنَهُنَّ مَا اجْتُنِبَتِ الْكَبَائِرُ». «نمازهای پنجگانه و جمعه تا جمعهای دیگر، و رمضان تا رمضانی دیگر، گناهانی را که در این میان انجام گرفتهاند محو میکنند، به شرطی که از گناهان کبیره پرهیز شود». و بهترین تعریف برای گناهان کبیره چنین است: گناهی است که در دنیا برای آن احدی تعیین شده، و در آخرت مرتکب آن عقاب و عذاب شده، و در آخرت مرتکب آن عقاب و عذاب میچشد. و یا میتوان گفت: گناه کبیره گناهی است که ایمان آدمی را منتفی میکند، و یا به دنبال آن لعنتی قرار داده شده است، یا خداوند بر مرتکب آن خشم میگیرد.
آیهی ۳۲:
﴿وَلَا تَتَمَنَّوۡاْ مَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بِهِۦ بَعۡضَكُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبُواْۖ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبۡنَۚ وَسَۡٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا٣٢﴾[النساء: ۳۲].«و آرزوی چیزی را نکنید که خداوند برخی از شما را با آن بر برخی دیگر برتری دادهاست، برای مردان بهرهای است از آنچه بدست میآورند، و برای زنان بهرهای است از آنچه بدست میآورند، و از خداوند فضل او را بجویید، همانا خداوند به هر چیزی آگاه است».
خداوند بندگانش مونش را نهی میکند که برخی از آنها آرزوی چیزی را بکنند که خداوند با دان آن چیز به کسی دیگر او را برتری دادهاست، اعم از چیزهایی که بدست آوردن آن ممکن است و یا چیزهایی که بدست آوردن آن ممکن نمیباشد. پس زنان نباید آرزوی دارا بودن ویژگیهای مردان را بکنند که خداوند با آن ویژگیها آنان را بر زنان برتری دادهاست.
و نباید فقیر آرزو کند که به مقام سرمایه داری برسد، بدون اینکه در مقام کسب و عمل تکانی به خویش بدهد. زیرا این حسادت است که آرزو کنی مال کسی از آن تو باشد و از او گرفت شود. و نیز این کار به منزله ناخشنودی از تقدیر الهی است، و تنبلی و آرزوهای پوچ، و خیال پردازی را به همرا دارد. بلکه شایسته است بنده برحسب تواناییاش برای بدست آوردن منافع دینی و دنیوی خود تلاش نماید، و فضل خداوند را بجوید. پس نه بر خودش توکل و تکیه کند، ونه برکسی دیگر، بلکه به پروردگارش تکیه و اعتماد نماید. بنابر این خداوند تعالی فرمود: ﴿لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبُواْۖ﴾مردان از کارهایی که انجام میدهند و منتهی به نتیجهی مطلوب میشود بهرهای دارند. ﴿وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبۡنَ﴾و زنان از آنچه به دست میآورند بهرهای دارند. پس هر کس زحمت نکشد، چیزی را حاصل نخواهد کرد.
﴿وَسَۡٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِ﴾و تمام منافع دینی و دنیویتان را از فضل الهی بجویید، و این نشانه کمال بنده و سعادت اوست. اما کسیکه کاری انجام نداده و بر خود اعتماد میکند و خود را نیازمند و محتاج پروردگارش نمیداند، یا اینکه هم کار نمیکند و هم به خودش تکیه مینماید، چنین فردی خوار و زیان دیده است. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا﴾پس خداوند به هرکس چیزی را میدهد که شایستگی برخورداری آنرا دارد، و نعمات خود را به کسی نمیدهد که شایسته آن نباشد.
آیهی ۳۳:
﴿وَلِكُلّٖ جَعَلۡنَا مَوَٰلِيَ مِمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَۚ وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ فََٔاتُوهُمۡ نَصِيبَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدًا٣٣﴾[النساء: ۳۳].«و برای هرکس وارثانی قرار دادهایم که باید از اموال و دارایی که پدر و مادر و خویشاوندان برای او بر جای گذاشتهاند به وی داده شود. و با کسانی که پیمان بستهاید بهرهشان را بدهید، بیگمان خداوند بر هر چیزی حاضر و آگاه است».
﴿وَلِكُلّٖ﴾و برای هر کس، ﴿جَعَلۡنَا مَوَٰلِيَ﴾وارثانی قرار دادهایم که او را سرپرستی میکنند و در آن کارهایش او را یاری میدهند، و وی نیز آنها را سرپرستی نموده و در کارهایشان آنان را یاری میدهد و باید ﴿مِمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ﴾از آنچه خویشاوندان و پدر و مادر بر جای گذاشتهاند سهم آنان داده شود. و این همه وارثان اصل از قبیل پدر و پدربزرگ، و وارثان فرع از قبیل فرزندان و نوهها و وارثان اطرافیان را در بر میگیرد. این وارثان به سبب خویشاوندی ارث میبرند.
سپس نوعی دیگر از وارثان را بیان کرد و فرمود: ﴿وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾و کسانی که با آنها پیمان بستهاید همکار و یاریگرشان باشید و در اموالتان شریک باشند. آنچه ذکر شد از نعمت الهی بر بندگانش است، زیرا دوستان و وارثان با یکدیگر در کارهایی همکاری میکنند که به تنهایی نمیتوانند آن را انجام دهند.
﴿فََٔاتُوهُمۡ نَصِيبَهُمۡ﴾به وارثانی که از طریق پیمان بستن وارث گشتهاند، و بهره و سهم آنان را از کمک و یاری دادن بر غیر معصیت خدا بدهید. نیز ارث را به وارثان نزدیک بدهید که به سبب خویشاوندی ارث میبرند.
آیهی ۳۴:
﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡۚ فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌ حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَيۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُۚ وَٱلَّٰتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَٱهۡجُرُوهُنَّ فِي ٱلۡمَضَاجِعِ وَٱضۡرِبُوهُنَّۖ فَإِنۡ أَطَعۡنَكُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَيۡهِنَّ سَبِيلًاۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيّٗا كَبِيرٗا٣٤﴾[النساء: ۳۴]. «مردان سرپرست زنان هستند به خاطر اینکه خداوند مردان را بر زنان برتری دادهاست، و نیز به خاطر اینکه از مالهایشان خرج میکنند، پس زنان صالحه آنانی هستند که فرمانبردار خدا بوده و در پنهانی و در غیاب شوهرانشان از آنها اطاعت میکنند. و این بدان سبب است که خداوند آنها را حفاظت نموده و توفیق داده است. و زنانی که از سرکشی آنان بیم دارید، به آنان اندرز دهید، سپس بستر خویش را جدا کنید، سپس آنان را بزنید، پس اگر از شما اطاعت کردند راهی برای ایشان نجویید همانا خداوند والا و بزرگ است».
خداوند متعال خبر میدهد که ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ﴾مردان سرپرست زنان هستند تا آنها را به انجام حقوق الهی، از قبیل محافظت بر انجام فرائض و دور کردن از کارهای زشت ملزم دارند. مردان باید آنها را به انجام این کارها ملزم کنند. و نیز مردان سرپرست زنان هستند تا مخارج و پوشاک و مسکن آنها را تهیه نمایند. سپس سببی را که موجب سرپرستی مردان است بیان فرمود: ﴿بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ﴾به خاطر اینکه خداوند مردان را بر زنان فضیل دادهاست. مردان از چند جهت از زنان برتر هستند.
از آن جمله اینکه ولایت و حکومت و پیامبری و رسالت ویژه مردان است، و بسیاری از عبادتها مانند جهاد و نماز اعیاد و جمعه به مردان اختصاص دارد. و به خاطر عقل و متانت و آرامش و شکیبایی و قدرتی که خداوند به آنها دادهاست، در حالیکه زنان از آن مقدار قوه عاقله و متانت و توانایی و شکیبایی برخوردار نیستند، و نیز خداوند تهیه مخارج زنان را به مردان اختصاص دادهاست، چرا که بسیاری از مخارج را مردان میپردازند.
و راز حذف مفعول در فرموده الهی: ﴿بِمَآ أَنفَقُواْ﴾این است تا عموم نفقه را در بر گیرد.
پس دانسته شد که مرد سرپرست و آقای زنش است، و زن در اختیار مرد، و در بند اوست. بنابر این مرد باید حقوق زن را که امانت الهی در دست اوست ادا کند. وزن نیز باید از پروردگارش اطاعت نماید، و از شوهرش فرمان برد. بنابر این فرمود: ﴿فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌ﴾زنان صالحه فرمانبردار خدا هستند، ﴿حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَيۡبِ﴾و حتی در غیاب شوهرانشان از آنها اطاعت میکنند، و دامان خویش را حفاظت نموده، و مال وی را پاس میدارند، و این به سبب توفیقی است که خدا به زنان دادهاست، و از جانب خودشان نیست، زیرا نفس، انسان را به کار بد دستور میدهد، اما کسیکه بر خدا توکل نماید آنچه برای او در دین و دنیایش مهم است خداوند او را در آن زمینه کفایت میکند.
سپس فرمود: ﴿وَٱلَّٰتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ﴾و زنانی که شما بیم دارید از اطاعت و فرمان شوهرانشان سرپیچی کنند، به این صورت که زن در سخن یا در عمل از شوهرش سرپیچی نماید باید شوهرش او را به شیوههایی که یکی از دیگری آسانترند ترتبیت و ادب کند.
﴿فَعِظُوهُنَّ﴾آنها را با بیان حکم خدا در رابطه با اطاعت از شوهر و تشویق به فرمانبرداری، و ترساندن از نافرمانی اندرز دهید. پس اگر زن باز آمد چه بهتر، و اگر باز نیامد او را در بستر رها کند، به این صورت که با او نخوابد و با او به اندازه کافی آمیزش نکند، و اگر باز نیامد او را بزند اما زدنی که به او آسیب نرساند. اگر به وسیله یکی از این کارها به هدف دست یافتید و زنان از شما فرمان بردند ﴿فَلَا تَبۡغُواْ عَلَيۡهِنَّ سَبِيلًا﴾پس به مقصود رسیدهاید، و زن را به خاطر کارهای گذشته سرزنش نکنید، و به جستجوی عیبهایی نپردازید که ذکر آن ضرر دارد و به سبب آن شر برپا میشود.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيّٗا كَبِيرٗا﴾همانا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است. یعنی او دارای علو مرتبه و بلندی مطلق است و از هر جهت بالا است. ذات او بلند است و قدر و منزلتش رفیع، و از چیرگی و قدرت بالایی برخوردار میباشد. خداوندی که از او بزرگتر وجود ندارد و ذات و صفاتش رفیع است.
آیهی ۳۵:
﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ شِقَاقَ بَيۡنِهِمَا فَٱبۡعَثُواْ حَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهِۦ وَحَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهَآ إِن يُرِيدَآ إِصۡلَٰحٗا يُوَفِّقِ ٱللَّهُ بَيۡنَهُمَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرٗا٣٥﴾[النساء: ۳۵]. «و اگر از اختلاف و جدایی آنها بیم داشتید، پس داوری از خانوادۀ شوهر و داوری از خانوادۀ زن بفرستید، اگر این دو داور خواهان اصلاح باشند خداوند بین آنان توافق حاصل میکند، همانا خداوند دانا و آگاه است».
و اگر ترسیدید که زن و شوهر دچار اختلاف و جدایی شوند و هر یک رو به ستمی رود، ﴿فَٱبۡعَثُواْ حَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهِ﴾دو مرد مکلف و مسلمان و عادل و عاقل را به عنوان داور بفرستید که مسائل بین زن و شوهر و صلاحیت تشخیص با هم بودن یا جدایی آنها را میدانند. و این مطلب که ذکر شد از کلمه «حَکَم» استنباط میشود، زیرا برای داور بودن جز کسی که دارای این صفات باشد شایسته نیست، پس آن دو داور اعتراضی را که هریک از زن و شوهر نسبت به دیگری مطرح مینمایند بررسی کنند، سپس هریک از زن و شوهر را به انجام مسئولیتشان موظف بگردانند، و اگر نتوانستند زن و شوهر را به رعایت توصیههای خویش ملزم نمایند، یکی از آنان را قانع کنند، تا به آنچه از روزی و اخلاقی که برای همسرش میسر است رضایت دهد. و هرچقدر که توان جمع و اصلاح بین زن و شوهر را دارند از آن دریغ نورزند.
و اگر کار به جایی برسد که جز با درگیری و قهر و معصیت خدا ادامه زندگی و اصلاح زن و شوهر امکان نداشت و هر دو داور به این نتیجه رسیدند که جدایی میان آنان بهتر است، آنها را از یکدیگر جدا کنند. و رضایت شوهر برای جدا شدن شرط نیست، زیرا آیه دلالت مینماید که خداوند آن دو نفر را داور و حکم نامیده است، و داور حکم میکند، گرچه کسی که بر او حکم میشود راضی نباشد، بنابر این فرمود: ﴿إِن يُرِيدَآ إِصۡلَٰحٗا يُوَفِّقِ ٱللَّهُ بَيۡنَهُمَآ﴾اگر آن دو داور خواهان اصلاح باشند خداوند به سبب رای و نظر درست و سخنی که دلها را جذب میکند میان آنها توافق حاصل کرده و هر دو همدم را به یکدیگر نزدیک مینماید.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرٗا﴾همانا خداوند همه امور آشکار و پنهان را میداند، و به کارهای پوشیده و اسرار آن آگاه است. از جمله علم و آگاهی الهی این است که برای شما این احکام بزرگ و آیینهای زیبا را مشروع نموده است.
آیهی ۳۸-۳۶:
﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا٣٦﴾[النساء: ۳۶].«و خدا را عبادت کنید، و با او چیزی را شریک قرار ندهید، و با پدر و مادر نیکی نمایید، و با خویشاوندان و یتیمان و درماندگان و بیچارگان و همسایۀ خویشاوند و همسایۀ بیگانه و همراه و مسافر و کنیزان و غلامان نیز نیکی کنید همانا خداوند کسی را که خودپسند و خودستا باشد دوست ندارد».
﴿ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ وَيَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِ وَيَكۡتُمُونَ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا٣٧﴾[النساء: ۳٧].«کسانیکه بخل میورزند و مردم را به بخل ورزیدن دستور میدهند و آنچه را که خداوند از فضل خویش به آنها داده است پنهان میدارند و برای کافران عذابی خوارکننده آماده کردهایم».
﴿وَٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۗ وَمَن يَكُنِ ٱلشَّيۡطَٰنُ لَهُۥ قَرِينٗا فَسَآءَ قَرِينٗا٣٨﴾[النساء: ۳۸]. «و کسانیکه مالهایشان را برای نشان دادن به مردم انفاق میکنند و به خدا و روز قیامت ایمان نمیآورند، و هرکس که شیطان همراه او باشد بسیار بد همراهیاست».
خداوند بندگانش را دستور میدهد تا تنها او را که خدای یگانه است، و شریکی ندارد، عبادت کنند. عبادت یعنی بندگی خدا و گردن نهادن به اوامر الهی و نواهی او، و اینکه از روی محبت و فروتنی همه عبادتهای ظاهری و باطنی خالص برای او انجام شود. و خداوند نهی کرده است که برای او شریک قرار داده شود. پروردگار نه شرک اصغر و نه شرک اکبر را نمیپذیرد، و نباید ملائکه و پیامبر، و کسی دیگر از آفریدگان را که نمیتوانند برای خود سود و زیانی بیاورند، و مالک مرگ و زندگی و حشر نیستند با او شریک قرار داد، بلک باید عبادتِ خالصانه برای کسی انجام گیرد که از هر جهت دارای کمال مطلق است، و تدبیر کامل در دست اوست، خداوندی که هیچکس با او شریک نیست و هیچ کس او را در تدبیر امور کمک نمیکند.
بعد از اینکه خداوند بندگانش را به عبادت خویش و ادای حقوق الهی فرمان داد، آنان را دستور داد تا حقوق بندگان را به جا آورند، و هر آن کس که نزدیکتر است مهمتر است و در اولویت قرار دارد. پس فرمود: ﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا﴾با سخن خوب و خطاب مهربانانه، و کار زیبا و فرمان بردن از دستورات آنها، و پرهیز از آنچه نهی میکنند، و با انفاق بر آنها و احترام گذاشتن به کسی که خویشاوند آنان است با آنها نیکی کنید.
احسان و نیکی با پدر و مادر دو امر متضاد را در بردارد: یکی بدی کردن، و دیگری نیکی نکردن، و از هر دو نهی شده است. ﴿وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾و با خویشاوندان نیکی کنید، که تمام خویشاوندان نزدیک و دور را شامل میشود، و باید با آنها در قول و عمل نیک شود و نباید پیوند خویشاوندی را در قول و عمل قطع نمود.
﴿وَٱلۡيَتَٰمَىٰ﴾و کسانیکه کوچک هستند و پدرانشان را از دست دادهاند، آنها خواه خویشاوند باشند یا نه، بر مسلمین حق دارند و باید آنها را تحت کفالت خود قرار داده و با آنها نیکی کنند و خاطر آنها را تسکین دهند، و به بهترین صورت آنها را در رسیدن به مصالح دینی و دنیویشان یاری نمایند. ﴿وَٱلۡمَسَٰكِينِ﴾و درماندگان، یعنی کسانی که فقر و نیازمندی آنها را درمانده کرده است و نمیتوانند از عهده مخارج خود و کسانی که باید آذوقه زندگیشان را فراهم کنند، برآیند.
خداوند دستور داده نیازهایشان برآورده شود و به اندازه توان به این کار اقدام ﴿وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾و همسایه خویشاوند که دو حق دارد، حق همسایگی و حق خویشاوندی، پس او بر همسایهاش طبق عرف و عادت حق و دَینی دارد.
﴿وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ﴾و همسایهای که خویشاوند نیست، و هر اندازه همسایه نزدیکتر باشد حقش موکدتر و بیشتر است، پس باید با دادن هدیه و صدقه و دعوت کردن، و نرمی در سخن، و کردار، و اذیت نکردن، در سخن و کردار رفتار خوبی را با همسایه در پیش گرفت.
﴿وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ﴾برخی گفتهاند یعنی همراه سفر. و گفته شده به معنی همسر است. و گفته شده که منظور هر همراهی است به طور مطلق، و شاید این مفهوم بهتر است، زیرا شامل همراه در سفر و همراه در اقامت و شامل زن نیز میگردد. پس همراه، اضافه بر حق مسلمان بودن حقی دیگر بر همراهش دارد، و باید او را در امور دین و دنیایش یاری کند و خیرخواهش بوده و در توانگری و مستمندی و خوشی و ناخوشی نسبت به او وفادار باشد و آنچه را برای خود دوست دارد برای ه مراهش نیز دوست بدارد، و آنچه را برای خود نمیپسندد برای او نیز نپسندد. و هر اندازه مدت همراهی بیشتر باشد حق نیز موکدتر و بیشتر میشود.
﴿وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ﴾و آن ناآشنایی است که در سرزمین غربت نیازمند کمک میباشد یا نیازی به کمک نداشته باشد. پس بر مسلمین حق دارد، چرا که او از وطن خود دور شده و به شدت نیازمند آن است که به مقصدش رسانده شود، و مسلمین باید او را احترام کنند و با او محبت ورزند.
﴿وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾و انسانها و حیوانهایی که در مالکیت شما هستند بر شما حق دارند و باید نیازهایشان را برآورده سازید، و باری بر دوش آنها نگذارید که توان تحمل آن را ندارند. و باید آنها را در کاری که بر دوششان گذارد شده است کمک کنید، و به صورتی مطلوب تربیت کنید. پس هرکس این دستورات الهی را انجام دهد، در برابر پروردگارش فروتن بوده، و در برابر بندگان خدا متواضع گشته و از دستور خدا زیاد و ستایش زیبا است. و هرکس این کارها را انجام ندهد، از پروردگارش روی گردان گشته و از فرمان وی اطاعت نکرده است و در برابر بندگان خدا فروتن نبوده، بلکه تکبر ورزیده و راه خیرخواهی و خودپسندی را در پیش گرفته است. بنابراین، خداوند متعال فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا﴾بیشک خداوند کسی را دوست ندارد که خودپسند باشد، و در برابر مردم تکبر ورزد. ﴿فَخُورًا﴾یعنی کسی که از روی تکبر بر بندگان خدا، به خود میبالد و خویشتن را ستایش و تمجید میکند.
پس خودستایی وتکبر، آنها را از انجام حقوق باز میدارد. بنابراین، خداوند آنها را مذمت کرده و میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ﴾کسانیکه حقوقی را که بر آنها است ادا نمیکنند، ﴿وَيَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِ﴾و مردم را با گفتار و کردارشان به بخل فرمان میدهند. ﴿وَيَكۡتُمُونَ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِ﴾و علمی را که به وسیله آن گمراهان هدایت میشوند و نادانان راهنمایی میگردند، پنهان میکنند، و باطل را برای آنها آشکار میسازند و از روی آوردن آنان به حق جلوگیری مینمایند.
پس اینها هم در مالهایشان بخل میورزند و هم در علم خود. و برای زیان رساندن به خود و هم برای زیان رساند به دیگران تلاش میکنند. و این صفات کافران است. بنابراین، خداوند متعال فرمود: ﴿وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا﴾و همانطور که بر بندگان خدا تکبر ورزیدند دیگران و هدایت نکردد، و سبب بخل ورزیدن دیگران و هدایت نیافتن آنها شدند، خداوند نیز آنها را از عذاب دردناک و رسوایی همیشگی خوار میگرداند. بار خدایا از هر کار بدی به تو پناه میبریم!.
سپس از نفقهای که از روی ریا و شهرت طلبی و ایمان نداشتن به خدا انجام میگیرد خبر داد و فرمود ﴿وَٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ﴾و کسانی که مالهایشان را برای اینکه مردم آنها را ببینند و تمجید و ستایش کنند، و آنها را تعظیم نمایند، انفاق میکنند، ﴿وَلَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾و انفاق و بخشش آنها از اخلاص و ایمان به خدا و امید و پاداش او سرچشمه نگرفته است. پس این گام شیطان و کار اوست، که گروه خود را بهسوی آن فرا میخواند، تا از اهل جهنم شوند، و انفاق ریاکارانه آنها به سبب همدمی شیطان و کشاندن آنها بهسوی آتش میباشد. بنابر این فرمود: ﴿وَمَن يَكُنِ ٱلشَّيۡطَٰنُ لَهُۥ قَرِينٗا فَسَآءَ قَرِينٗا﴾و هر کس که شیطان همدم او باشد بسیار همراه و همدم بدی ا ست، چراکه میخواهد وی را هلاک کند و برای هلاکت همراهش به شدت تلاش میکند. پس هرکس در آنچه خداوند به او داده است بخل بورزد و آن را که خداوند به او ارزانی داشته است پنهان نماید نافرمان و گناه کار است، و با پروردگارش مخالفت ورزیده است. همچنین کسیکه مال خود را ببخشد، و عبادت را برای غیر خدا انجام دهد، او گناهکار شده و از دستور پروردگارش سرپیچی کرده است، و سزاوار عقوبت و سزا است، زیرا خداوند دستور داده است تا مخلصانه از او فرمانبرداری شود. همانطور که فرموده است: ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ﴾[البینة: ۵]. «و فرمان داده نشدهاند مگر اینکه دین و عبادت را مخلصانه برای خدا انجام دهند».
پس عمل مخلصانه عملی است که مورد پذیرش خدا باشد، و انجام دهنده آن سزاوار تمجید و ستایش است. بنابراین، خداوند بندگان را بر انجام چنین عملی تشویق نموده و فرموده است:
آیهی ۳٩:
﴿وَمَاذَا عَلَيۡهِمۡ لَوۡ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقَهُمُ ٱللَّهُۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِهِمۡ عَلِيمًا٣٩﴾[النساء: ۳٩].«و چه میشد اگر آنان به خدا و روز قیامت ایمان میآوردند، و از آنچه به آنها روزی دادهایم میبخشیدند؟ و خداوند به آنان آگاه است».
﴿وَمَاذَا عَلَيۡهِمۡ لَوۡ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾چه چیزی آنها را دچار سختی و دشواری میگرداند اگر به خدا ایمان بیاورند، ایمانی که عین اخلاص است، و از مالهایی که خدا به آنها بخشیده است، ببخشایند، پس هم ایمان و هم اخلاص داشته باشند؟ و از آن جا که اخلاص رازی است میان بنده و پروردگارش و جز خدا کسی به آن آگاهی ندارد خداوند خبر داد که او همه حالتها را میداند. پس فرمود: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ بِهِمۡ عَلِيمًا﴾و خداوند به تمامی حالات آنان آگاه است.
آیهی ۴۲-۴۰:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا٤٠﴾[النساء: ۴۰].«بدون شک خداوند به اندازۀ ذرهای ستم نمیکند و اگر نیکی باشد آنرا چند برابر مینماید و از سوی خود پاداش بزرگی میدهد».
﴿فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا٤١﴾[النساء: ۴۱].«چگونه خواهد بود آنگاه که از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را به عنوان گواه بر اینان بیاوریم؟».
﴿يَوۡمَئِذٖ يَوَدُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ ٱلرَّسُولَ لَوۡ تُسَوَّىٰ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضُ وَلَا يَكۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِيثٗا٤٢﴾[النساء: ۴۲]. «در آن روز کسانی که کفر ورزیدند و از پیامبر نافرمانی کردند، دوست دارند که زمین بر آنها هموار شود، و نمیتوانند سخنی را از خدا پنهان دارند».
خداوند از کمال عدل و فضل خویش و مبرا بودنش از ستم کم و فراوانی که با عدل و فضل او منافات دارد، خبر داد و میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ﴾خداوند به اندازه ذرهای ستم روا نمیدارد و از نیکیهای بندهاش کم نمیکند و بدیهایش را نمیافزاید. همانطور که فرموده است: ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ٨﴾[الزلزلة: ٧-۸]. «هر کس ذرهای کار خوب انجام دهد پاداش آن را میبیند و هرکس ذرهای کار بد انجام دهد پاداش آن را میبیند».
﴿وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا﴾واگر کار نیکی انجام شود خداوند برحسب حالت انجام دهنده و اخلاص و محبت او، پاداش آن را ده برابر و یا بیشتر مینماید. ﴿وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا﴾و خداوند از جانب خود اضافه بر پاداش کار نیکش، او را پاداش میدهد. از قبیل اینکه او را به انجام کارهای نیک دیگری توفیق میدهد و نیکی فراوان و خیر زیاد به او میبخشد.
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا﴾یعنی چگونه خواهد بود اگر خداوند که علم و عدالت و حکمتش کامل است براساس گواهی دادن پاکیزهترین انسانها که پیامبراناند بر امتهایشان حکم نماید؟! این در حالی است که فردی که بر او حکم میشود به گناه خویش اعتراف میکند پس سوگند به خدا این فراگیرترین و منصفانهترین و بزرگترین حکم است.
و در اینجا کسانیکه بر آنها حکم شده به کمال فضل، عدل و ستایش اعتراف میکنند. و گروههایی با بدست آوردن موفقیت و رستگاری و عزت و کامیابی خوشبخت گشته و گروههایی نیز به رسوایی و عذاب آشکار گرفتار میآیند. بنابراین، فرمود: ﴿يَوۡمَئِذٖ يَوَدُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ ٱلرَّسُولَ﴾در آن روز آنان که به خدا و پیامبرش کفر ورزیده و از پیامبرش سرپیچی کردهاند دوست دارند، ﴿لَوۡ تُسَوَّىٰ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضُ﴾و آرزو میکنند که کاش زمین آنها را فرو میبرد و تبدیل به خاک میگشتند و نابود میشدند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَيَقُولُ ٱلۡكَافِرُ يَٰلَيۡتَنِي كُنتُ تُرَٰبَۢا﴾[النبأ: ۴۰]. «و کافر میگوید: کاش که خاک بودم».
﴿وَلَا يَكۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِيثٗا﴾و هیچ سخنی را از خدا پنهان نمیدارند بلکه به همه کارهایی که کردهاند نزد خدا اعتراف میکنند و زبان و دست و پاهایشان به کارهایی که کردهاند گواهی میدهند. خداوند در این روز پاداش و سزای آنها را کامل میدهدو میدانند که خداوند حق و روشنگر است.
اما آنچه در احادیث آمده است مبنی بر اینکه کافران کفر و انکار خود را کتمان میکنند، مربوط به بعضی جاهای قیامت است، زمانیکه آنها گمان میبرند انکارشان به آنها سودی میبخشد و از عذاب الهی نجات میدهد. پس وقتی که حقائق را دریافتند و اعضای بدنشان بر آنها گواهی داد در این هنگام مسئله روشن میشود و جایی برای پنهان کردن باقی نمیماند، زیرا پنهان کردن فایده و سودی ندارد.
آیهی ۴۳:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّىٰ تَغۡتَسِلُواْۚ وَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا٤٣﴾[النساء: ۴۳].«ای کسانی که ایمان آوردهاید! در حالیکه مست هستید به نماز نایستید، تا وقتی که بدانید چه میگویید، و در حالیکه جنب هستید به نماز نایستید، و به اماکن نماز هم که همانا مساجد هستند نزدیک مشوید، (مگر کسانیکه از شما که میخواهند از یکی از درهای مسجد وارد شده و از در دیگری خارج شوند) تا وقتیکه طهارت برگیرید. و اگر مریض یا در مسافرت بودید، یا یکی از شما از قضای حاجت آمد، یا با زنان آمیزش کردید، و آب نیافتید، با هر آنچه که از سطح زمین ارتفاع پیدا میکند و پاک است تیمم کنید (خواه خاک باشد یا شن، یا درخت یا سنگ یا گیاه) پس چهره و دستهایتان را مسح کنید، همانا خداوند عفوکننده و آمرزنده است».
خداوند بندگان مؤمنش را نهی میکند از اینکه به نماز بایستند در حالیکه مست هستند، تا بدانند که چه میگویند.
و این نهی، نزدیک شدن به جایگاههای نماز مانند مسجد را نیز دربر میگیرد. پس فرد مست نمیتواند وارد مسجد شود. ونیز نماز را در بر میگیرد زیرا برای فردی که مست میباشد انجام دادن هیچ نماز و عبادتی جایز نیست چون عقل او آشفته است و نمیداند چه میگوید. بنابر این خداوند مقرر نمود که نباید به نماز و مسجد نزدیک شد تا زمانی که فرد میداند چه میگوید.
و این آیه شریفه به وسیله آیهای که شراب را به طور مطلق حرام مینماید منسوخ است. زیرا شراب ابتدا حرام نبود اما بعدا خداوند بندگانش را به طور ضمنی بر تحریم آن تشویق کرد و فرمود:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِۖ قُلۡ فِيهِمَآ إِثۡمٞ كَبِيرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَكۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَا﴾[البقرة: ۲۱٩]. «از تو در مورد شراب و قمار میپرسند. بگو: در شراب و قمار گناه بزرگی است و فایدههایی نیز برای مردم دارند اما گناهشان از فایدهاشان بزرگتر است». سپس خداوند متعال بندگا مومنش را از نوشیدن شراب به هنگام ایستادن به نمار نهی کرد، همانطور که در این آیه آمده است. سپس خداوند آن را به طور مطلق در همه وقتها حرام نمود و فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ﴾[المائدة: ٩۰]. «ای کسانی که ایمان آورده اید! شراب و قمار و بتها و استفاده از تیرهای مخصوصی که به قصد بخت آزمایی و فال بینی به کار میبرید پلید و از کار شیطان هستند، پس از آن بپرهیزید».
و حرمت شراب در هنگام نماز شدیدتر است چون این فساد بزرگ را در بر دارد. گذشته از این، روح و مغز نماز فروتنی و حضور قلب است، و شراب دل را مست میکند و از یاد الهی و از نماز باز میدارد. و از مفهوم این استنباط میشود در حالت چرت زدن که فرد خواب آلود نمیداند چه میگوید و چه میکند نباید به نماز ایستاد، و آیه به صورت تلویحی به این موضوع اشاره میکند که مناسب است هرکس میخواهد نماز بخواند خود را از هر چیزی که فکرش را به خود مشغول میدارد دوری کند. مانند اینکه اگر نیاز به قضای حاجت دارد باید برود قضای حاجت کند سپس به نماز مشغول میشود.
و نیزاگر خیلی گرسنه است ابتدا غذا بخورد و پس از آن به نماز بپردازد تا در نماز، گرسنگی فکرش را به خود مشغول ندارد. در این زمینه حدیث صحیح نیز وارد شده است.
سپس فرمود: ﴿وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ﴾یعنی در حالت جُنُب به نماز نزدیک نشوید، مگر در این حالت و آن عبارت از اینکه در داخل مسجد عبور کنید و توقف ننمایید. ﴿حَتَّىٰ تَغۡتَسِلُواْۚ﴾جنب تا زمانی که غسل نکرده است نمیتواند به نماز بایستد، و هرگاه غسل کرد میتواند نماز بخواند. و برای جنب فقط گذشتن از مسجد جایز است.
﴿وَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ﴾پس تیمم را برای مریض به طور مطلق خواه آب وجود داشته باشد یا نه جایز قرار دا. علت جایز بودن تیمم برای مریض، بیماریی است که استفاده از آب، آن بیماری را تشدید میکند. نیز تیمم را در سفر جایز قرار دادهاست، چرا که گمان میرود در سفر آب یافت نشود. پس اگر مسافر آب نداشت و فقط به اندازه نیاز خودش از قبیل نوشیدن وغیره. آب همراه داشت تیمم کردن برای او جایز است. و همچنین گاه انسان به سبب ادرا یا قضای حاجت یا آمیزش با زنان، ناپاک شد، اگر آب را نیافت برایش جایز است تیمم کند خواه در سفر باشد یا نه، همانطور که عموم آیه بر این مطلب دلالت میکند.
خلاصه مطلب این است که خداوند تیمم را در دو حالت جایز قرار دادهاست: یکی در صورت عدم وجود آب، خاه در سفر باشد یا نه، و یکی در صورت مشقت و سختی ناشی از بیماری و غیره که اگر آب استفاده کند دچار مشقت بیشتر میشود.
و مفسرین در رابطه با معنی ﴿أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ﴾اختلاف کرده و عدهای میگویند: منظور از آن آمیزش است، پس اگر چنین باشد آیه به صراحت جایز بودن تیمم را برای جنب بیان میدارد. همانطور که احادیث صحیح زیادی در این مورد وارد شده است. و عدهای معتقدند که منظور از آن دست زدن به زن است، مشروط به اینکه گمان بیرون آمدن مذی باشد، و آن دست زدنی است که به خاطر شهوت انجام میشود. پس آیه به شکستن وضو به علت دست زدن دلالت میکند.
و فقها از آیه ﴿فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ﴾استنباط کردهاند هنگامی که وقت نماز فرا رسیده باید به جستجوی آب پرداخت، کسی که آب را جستجو نکند، گفته نمیشود آنرا نیافته است، بلکه یافتن یا نیافتن پس از جستجو کردن معلوم میشود.
نیز از این استنباط شده است وضو گرفتن با آبی که به علت مخلوط شدن با چیز پاکی تغییر کرده است نه تنها جایز است بلکه واجب نیز میباشد، زیرا چنین آبی در فرموده الهی: ﴿فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ﴾داخل است، زیرا آبی که به سبب مخلوط شدن با چیز پاکی تغییر کرده است آب محسوب میشود. اما در این مورد که آن آب آبی است غیر مطلق اختلاف وجود دارد.
و دراین آیه حکم بزرگی تشریع شده و خداوند از این طریق بر این امت منت نهاده است و آن مشروعیت تیمم است. و تمامی علما الحمد لله بر این مطلب اجماع و اتفاق دارند.
و تیمم با هر آنچه که از سطح زمین ارتفاع پیدا کند غبار دانسته باشد یا نه خواه خاک باشد یا شن، یا درخت یا سنگ یا گیاه، به شرطی که پاک باشد انجام میشود. البته اگر گفته شود «صعید» یعنی آنچه که با آن تیمم صورت میگیرد باید غبار داشته باشد محتمل به نظر میرسد، زیرا خداوند متعال در آیه (۶) سوره مائده فرموده است ﴿فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُمۡ﴾از آن به چهرهها و دستهایتان بمالید و مسح کنید، و آنچه که غبار ندارد مسح کرده نمیشود.
﴿فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُمۡ﴾یعنی از آن به چهرهها و دستهایتان مسح کنید، و محل مسح کردن در تیمم تمام چهره و هردو دست تا مچ میباشند. همانطور که احادیث صحیح بر این دلالت مینمایند. و مستحب است با یک ضربه چهره و دستها تا مچ مسح شوند، همانطور که ح دیث عمار بر این مطلب دلالت مینماید. و نیز در این حدیث اشاره شده است که تیمم جنب مانند دیگران است و فقط چهره و دستها را مسح میکند.
فایده:
ابن القیم میگوید: «بدان که قواعد طب و بهداشت در سه مطلب خلاصه میشود: ۱- حفظ سلامت و تندرستی، ۲- دفع بیماریهایی که به بدن زیان میرساند. ۳- واکسنه کردن بدن در مقابل تمام بیماریها. و به درستی که خداوند متعال ما را بر این سه مطلب در کتاب عزیز خود آگاه ساخته است.
در رابطه با حفظ سلامت و تندرستی بدن، و واکسینه کردن آن خداوند به خوردن و نوشیدن و اسراف نکردن دستور دادهاست، و برای مسافر و مریض تجویز کرده که روزه نگیرید تا صحت و سلامتی آنها به وسیله آنچه که برای بدن مفید است حفظ شود، و از مریض در مقابل چیزهایی که به او ضرر میرساند حمایت بعمل آید.
و اما در مورد دفع بیماریها، خداوند برای مردی که در حال احرام است و در سرش بیماری دارد اجازه داده است سرش را بتراشد تا میکروبهای آن از بین بروند. پس این بیانگر آن است آنچه که ماندنش در بدن زیان آورتر است به طریق اولی باید دفع گردد مانند ادرار، مدفوع، استفراغ، منی، خون و غیره.
و در این آیه اشاره شده است که باید تمام چهره و دستها مسح شود. و نیز اشاره شده است که تیمم جایز است گر چه وقت تنگ نباشد، و از وی خواست نمیشود که آب را بجوید مگر بعد از اینکه سبب وجوب موجود باشد. والله تعالی اعلم.
سپس آیه را اینگونه ختم کرد: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا﴾عفو و آمرزش الهی برای بندگان مومش زیاد است، و فرامینش را بسیار آسان نموده است طوری که بنده با انجام آن دچار مشقت نمیگردد. از جمله بخشش و آمرزش الهی این ا ست که بر این امت رحم نموده و طهارت با خاک را بهجای آن در صورت مشکل بودن استفاده از آب برای آنان مشروع کرده و دروازه توبه و بازگشت را برای گناهکاران باز نموده و آنها را بهسوی خود، را خوانده و به آنها وعده داده است که گناهانشان را میآمرزد.
و از جمله عفو و آمرزش الهی این است که اگر مومن تمامِ زمین را از گناه مملو سازد اما چیزی را شریک پروردگارش قرار ندهد خداوند به اندازه زمین با آمرزش پیش او میآید.
آیهی ۴۶-۴۴:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يَشۡتَرُونَ ٱلضَّلَٰلَةَ وَيُرِيدُونَ أَن تَضِلُّواْ ٱلسَّبِيلَ٤٤﴾[النساء: ۴۴].«مگر نمیبینی کسانی را که بهرهای از کتاب داده شدهاند که گمراهی را میخرند و میخواهند شما هم گمراه شوید؟!».
﴿وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِأَعۡدَآئِكُمۡۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَلِيّٗا وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ نَصِيرٗا٤٥﴾[النساء: ۴۵].«و خداوند دشمنان شما را بهتر میشناسد و کافی است که خدا سرپرست (شما) باشد و کافی است که خدا یاور (شما) باشد».
﴿مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَيَقُولُونَ سَمِعۡنَا وَعَصَيۡنَا وَٱسۡمَعۡ غَيۡرَ مُسۡمَعٖ وَرَٰعِنَا لَيَّۢا بِأَلۡسِنَتِهِمۡ وَطَعۡنٗا فِي ٱلدِّينِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا وَٱسۡمَعۡ وَٱنظُرۡنَا لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَقۡوَمَ وَلَٰكِن لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِكُفۡرِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُونَ إِلَّا قَلِيلٗا٤٦﴾[النساء: ۴۶].«دستهای از یهودیان سخنان را از جای خود تحریف کرده و میگویند: شنیدیم و نافرمانی کردیم، و بشنو (وای کاش) ناشنوا گردی، و (میگفتند:) ما را بپای. و زبانهایشان را پیچ میدهند و دین را به مسخره میگیرند. و اگر آنها میگفتند: شنیدیم و فرمان بردیم و بشنو و بهسوی ما بنگر بر ایشان بهتر و درستتر بود ولی ما آنها را به سبب کفرشان لعنت کردیم پس جز تعداد اندکی از آنها ایمان نمیآورند».
این بیان مذمت و نکوهش کسانی است که ﴿أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ﴾بهرهای از کتاب داده شدهاند. ضمنا بندگانش را از تبعیت از آنها و افتادن در دلهایشان برحذر داشته است. پس خبر داده که آنها ﴿يَشۡتَرُونَ ٱلضَّلَٰلَةَ﴾گمراهی را میخرند. یعنی آن را خیلی دوست دارند و برای بدست آوردنش از هر چیزی میگذرند، مانند کسی که در طلب آنچه که دوست دارد مال فراوانی را خرج میکند. پس آنها گمراهی را بر هدایت و کفر را بر ایمان و شقاوت را بر سعادت ترجیح میدهند. با این وجود ﴿وَيُرِيدُونَ أَن تَضِلُّواْ ٱلسَّبِيلَ﴾میخواهند شما را گمراه کنند.
پس آنها بینهایت به گمراه کردن شما علاقمندند و تلاش خود را در این راه مبذول میدارند. و از آنجا که خداوند سرپرست و یاور بندگان مومنش است گمراهی و گمراه کردن آن دسته از یهودیان را بیان کرد و فرمود: ﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَلِيّٗا﴾وکافی است که خدا سرپرست باشد. یعنی بندگانش را سرپرستی نماید و نسبت به آنها مهربانی ورزد و در همه کارهایشان یاور آنان باشد و آنچه را که سبب خوشبختی و رستگاری آنان است برایشان آسان گرداند
﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ نَصِيرٗا﴾و کافی است که خدا یاور باشد و آنها را علیه دشمنانشان یاری نماید و برای آنها چیزهایی را بیان دارد که از آن برحذر باشند، و آنها را علیه دشمنانشان کمک کند. پس سرپرستی الهی باعث بدست آوردن خیر و نیکی و دور شدن از هر شر و بدی است.
سپس خداوند کیفیت گمراهی و عناد و ترجیح دادن باطل از سوی آنان را بیان نمود و فرمود: ﴿مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ﴾دستهای از یهودیان که علمای گمراهشان بودند، ﴿يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ﴾سخنان را از جای خود تحریف میکنند، به گونهای که کلمه یا معنی آن را تغییر میدهند، یا هر دو را تحریف میکنند. از جمله تحریفشان این است در رابطه با صفتهایی که در کتابهایشان بیان شده و جز بر محمد صصدق نمیکند، میگویند: منظور از این صفتها محمد نیست بلکه منظور کسی دیگر است، و این حقیقت را پنهان میدارند.
پس علم و آگاهی آنان بدترین علم و آگاهی است، چرا که حقایق را وارونه نموده و باطل را به جای آن قرار داده و حق را انکار میکنند. و اما در میدان عمل و فرمانبرداری میگویند: ﴿سَمِعۡنَا وَعَصَيۡنَا﴾شنیدیم و نافرمانی کردیم.
یعنی ما سخن تو را شنیدیم و از فرمانت سرپیچی کردیم و این نهایت کفر و عناد و بیرون رفتن از دایره فرمان بری است. همچنین پیامبر صرا به بدتری صورت و دورترین روش از ادب و نزاکت خطاب کرده، و میگویند: ﴿وَٱسۡمَعۡ غَيۡرَ مُسۡمَعٖ﴾بشنو از ما، امید که سخنی را از ما بشنوی که آن را دوست داشته باشی، بلکه سخنی را از ما بشنوی که آن را دوست نمیداری. ﴿وَرَٰعِنَا﴾منظورشان از آن متصف نمودن حضرت به کم خردی و عیب و زشتی بود و گمان میبردند با استمعال کلمات دو پهلو خدا و پیامبر فریب میخورند. آنها با استعمال اینگونه کلمات و پیچ دادن زبانشان به عیب جویی از دین و پیامبر میپرداختند و در میان خود این مطلب را به صراحت بیان میکردند. بنابراین، خداوند متعال فرمود: ﴿لَيَّۢا بِأَلۡسِنَتِهِمۡ وَطَعۡنٗا فِي ٱلدِّينِ﴾. سپس خداوند آنها را به انجام آنچه که برایشان بهتر است راهنمایی نمود و فرمود: ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا وَٱسۡمَعۡ وَٱنظُرۡنَا لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَقۡوَمَ﴾و اگر آنان میگفتند: شنیدیم و فرمان بردیم، و بشنو و به ما نظر کن»، قطعا برایشان بهتر بود زیرا این سخن متضمن خطاب نیک و رعایت ادب شایسته در تعامل با پیامبر است و این عمل به مثابه فرمان بردن از دستور خدا و منقاد شدن در برابر اوامر اوست. این آیه همچنین مشتمل بر آن است که در سوال کردن باید ادب و نزاکت و متانت را رعایت کرد، و اینکه پیامبر صبه سوالات اصحاب گوش فرا دهید و از حال و اوضاع آنان اطلاع پیدا کند. پس شایسته بود که آنها این رفت ار را در پیش بگیرند. ولی از آن جا که سرشتشان ناپاک بود از این شیوه رویگرداندند و خداوند آنها را به سبب کینه ورزی و کفرشان از رحمت خویش دور کرد. بنابر این فرمود: ﴿وَلَٰكِن لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِكُفۡرِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُونَ إِلَّا قَلِيلٗا﴾اما خداوند به سبب کفرشان آنان را نفرین کرد پس به جز عده کمی ایمان نمیآورند.
آیهی ۴٧:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلۡنَا مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُم مِّن قَبۡلِ أَن نَّطۡمِسَ وُجُوهٗا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰٓ أَدۡبَارِهَآ أَوۡ نَلۡعَنَهُمۡ كَمَا لَعَنَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلسَّبۡتِۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولًا٤٧﴾[النساء: ۴٧].«ای اهل کتاب! ایمان بیاورید به آنچه ما نازل کردهایم و تصدیقکنندۀ چیزی است که شما با خود دارید، قبل از اینکه چهرههایی را محو کنیم و آنها را برگردانیم و یا آنانرا نفرین کنیم همانطور که یاران شنبه را نفرین کردیم و فرمان خدا انجام شدنی است».
خداوند اهل کتاب اعم از یهود و نصارا را فرمان میدهد تا به پیامبر و کتاب بزرگی که بر او نازل شده و تصدیقکننده کتابهای پیشین است، ایمان بیاورند. کتابهای پیشین از آمدن قرآن خبر داده بودند. پس وقتی که قرآن آمد، خبر دادنِ کتابهای پیشین را تصدیق نمود. و اگر آنها به این قرآن ایمان نیاورند به کتابهایی که در دستشان هست نیز ایمان ندارند، زیرا کتابهای خدا یکدیگر را تصدیق مینمایند و با یکدیگر موافقاند. پس ادعای آنها مبنی بر اینکه به برخی ایمان داریم و به برخی ایمان نداریم ادعای باطلی بوده و راست نیست. و در ﴿ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلۡنَا مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُم﴾آنها را تشویق نموده تا ایمان بیاورند و آنها باید قبل از دیگران به ایمان آوردن مبادرت ورزند، زیرا خداوند علم و کتاب را به آنان ارزانی داشته است. و این امر وظیفه آنان را سنگینتر میکند. بنابر این خداوند آنها را به خاطر ایمان نیاوردنشان تهدید نمود و فرمود: ﴿مِّن قَبۡلِ أَن نَّطۡمِسَ وُجُوهٗا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰٓ أَدۡبَارِهَآ﴾این پاداش از نوع کاری است که آنها انجام دادهاند. پس همانطور که آنها حق را ترک گفته و باطل را ترجیح دادند و حقایق را وارونه کردند و باطل را حق و حق را باطل جلوه دادند، به سزایی از نوع کارشان مجازات شدند، و چهرههایشان محو گردید همانطور که آنها حق را محو کردند و برگرداندن چهرههایشان به صورتی بود که چهره آنان در پشت قرار گرفت و این زشتترین صورت و چهره ممکن است.
﴿أَوۡ نَلۡعَنَهُمۡ كَمَا لَعَنَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلسَّبۡتِ﴾یا آنها را نفرین کنیم همانطور که یاران شنبه را نفرین کردیم. یعنی آنها را با رحمت خویش دور نماید و تبدیل به بوزینه گرداند، همانطور که خداوند با برادرانشان که در روز شنبه تجاوز و سرپیچی کردهاند، چنین کرد: ﴿فَقُلۡنَا لَهُمۡ كُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِِٔينَ﴾[البقرة: ۶۵]. «پس به آنها گفتیم بوزینگانی خوار باشید». ﴿وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولًا﴾و فرمان خدا همواره انجام شدنی است، در جای دیگری نیز در همین رابطه میفرماید: ﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَيًۡٔا أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ٨٢﴾[یس: ۸۲]. «امر او اینگونه است که هرگاه چیزی را بخواهد به آن میگوید: «پدید بیا» پس پدید میآید».
آیهی ۴۸:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا٤٨﴾[النساء: ۴۸].«بیگمان خداوند شرک به خود را نمیبخشد و گناهان پایینتر از آن را برای هر کس که بخواهد، میبخشد و هرکس به خدا شرک ورزد گناه بزرگی را مرتکب شده است».
خداوند متعال خبر میدهد کسی را که چیزی از مخلوقات را شریک وی گرداند، نمیبخشد اما دیگر گناهان صغیره و کبیره را میآمرزد و این زمانی است که حکمت خدا مقتضی آمرزیدن وی باشد. خداوند برای آمرزیدن گناهان پایینتر از شرک اسباب زیادی قرار دادهاست، مانند نیکیهایی که بدیها را از بین میبرند، و مصیبتهای دنیوی، عذاب برزخ و عذاب روز قیامت که کفاره گناهاناند. و مانند دعای مومنان برای یکدیگر که باعث بخشوده شدن گناهان میشود و خداوند گناهان پایینتر از شرک را با شفاعت شفاعت کنندگان میآمرزد. بالاتر از همه اینها رحمت الهی قرار دارد که مومنان و اهل توحید سزاوار آن هستند.
برخلاف شرک، زیرا مشرک همه درهای آمرزش و رحمت را به روی خود بسته است، پس طاعات بدون توحید فایدهای به او نمیرساند، و مصیبتهایی که برای او پیش میآید به او سودی نمیبخشد و در روز قیامت کسی برای وی شفاعت نمیکند: ﴿فَمَا لَنَا مِن شَٰفِعِينَ١٠٠ وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٖ١٠١﴾[الشعراء: ۱۰۰-۱۰۱]. «نه شفاعتکنندهای دارند و نه دوست صمیمی»!.
بنابراین خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا﴾«و هرکس به خدا شرک ورزد به راستی که گناه بزرگی مرتکب شده است». یعنی جنایت بزرگی کرده است، و چه ستمی بزرگتر از آن است که مخلوق آفریده شده از خاک را شریک خداوند قرار داده شود؟!.
مخلوقی که از همه جهات ناقص و نیازمند است و نمیتواند سودی به خود برساند و زیانی از خویش د ور کند، و مرگ و زندگی در اختیار او نیست و نمیتواند به کسی که او را عبادت کرده است سودی برساند. پس چگونه چنین چیزی با ذاتی شریک میشود که همه هستی را آفریده و از همه جهات کامل است و از تمام مخلوقاتش بینیاز است؟! خداوندی که سود و زیان، و دادن و محروم کردن در دست اوست و آفریدگان از نعمات او برخوردار هستند! آیه ستمی بزرگتر از این وجود دارد؟!.
بنابراین کسی که مرتکب شرک شود برای همیشه در عذاب میماند و از پاداش الهی محروم میگردد: ﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُ﴾[المائدة: ٧۲]. «هر کس به خدا شرک ورزد به راستی که خداوند بهشت را بر او حرام گردانیده و جایگاهش جهنم است». این آیه کریمه در حق کسی است که توبه نکرده است، اما کسی که توبه کند، شرک و دیگر گناهانش بخشیده میشود: ﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًا﴾[الزمر: ۵۳]. «بگو: ای بندگانم که زیاده روی کرده اید! از رحمت الهی ناامید نباشید بیگمان خداوند همه گناهان را میآمرزد یعنی گناهان کسی که بهسوی خدا برگشته و توبه نموده است».
آیهی ۵۰-۴٩:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنفُسَهُمۚ بَلِ ٱللَّهُ يُزَكِّي مَن يَشَآءُ وَلَا يُظۡلَمُونَ فَتِيلًا٤٩﴾[النساء: ۴٩].«آیا کسانی را نمیبینی که خود را پاک میشمارند، بلکه خداوند هر کس را که بخواهد پاک میدارد، و به اندازۀ نخِ روی هستۀ خرما بر آنها ستم نمیشود».
﴿ٱنظُرۡ كَيۡفَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَۖ وَكَفَىٰ بِهِۦٓ إِثۡمٗا مُّبِينًا٥٠﴾[النساء: ۵۰].«بنگر چگونه به خدا دروغ نسبت میدهند، و بس است که این، دروغ آشکاری باشد».
این بیانگر تعجب خدا از بندگانش است و سرزنشی است از جانب خدا برای یهودیان و نصارا و امثال آن که خود را پاک میگرداند و ادعای پاکی میکنند در حالیک چنین نیستند، و میگویند: ﴿نَحۡنُ أَبۡنَٰٓؤُاْ ٱللَّهِ وَأَحِبَّٰٓؤُهُ﴾[المائدة: ۱۸]. «ما فرزندان و دوستان خدا هستیم». و میگویند: ﴿لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ﴾[البقرة: ۱۱۱]. «هرگز وارد بهشت نخواهد شد مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد». و این ادعایی بدون دلیل است، زیرا خداوند در قرآن میفرماید: ﴿بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ١١٢﴾[البقرة: ۱۱۲]. «آری! هرکس مخلصانه به خدا روی آورد در حالی که نیکوکار است پاداش او نزد پروردگارش است، و نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین میگردند». پس خداوند چنین کسانی را پاک قرار دادهاست، بنابر این اینجا فرمود: ﴿بَلِ ٱللَّهُ يُزَكِّي مَن يَشَآءُ﴾بلکه خداوند هر کس را که بخواهد تزکیه مینماید. یعنی او را به سبب ایمان و عمل صالح و به وسیله دوری از اخلاق زشت و آراستگی به اخلاق و صفتهای زیبا پاک میگرداند.
اما اینها گر چه خود را پاک بدانند و ادعا کنند بر راه راست هستند و پاداش فقط از آنِ آنها است، دروغگو میباشند و به سبب ستم و کفرشان از خصلتهای پاکان بهرهای ندارند و خدا برآنها ستم روا نداشته است. بنابر این فرمود: ﴿وَلَا يُظۡلَمُونَ فَتِيلًا﴾این جمله مفید عموم است. یعنی هیچ ستمی به آنها نمیشود حتی به اندازه نخی که روی هسته خرما است. یا نخی که از چرک دست و غیره بر میآید. خداوند متعال میفرماید: ﴿ٱنظُرۡ كَيۡفَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ﴾نگاه کن چگونه با پاک قرار دادن خود، به خدا دروغ میبندند، و این بزرگترین دروغی است که به خدا نسبت داده میشود. زیرا این بدان معنی است عقیده و ستمی که آنها دارند حق است و آنچه مسلمین بر آن هستند باطل میباشد و این بزرگترین دروغ و وارونه کردن حقائق است، زیرا حق را باطل و باطل را حق جلوه دادند. بنابراین، خداوند متعال فرمود: ﴿وَكَفَىٰ بِهِۦٓ إِثۡمٗا مُّبِينًا﴾و کافی است که این، گناهی آشکار و موجب عقوبت فراوان و عذاب دردناک باشد.
آیهی ۵۱:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلًا٥١﴾[النساء: ۵۱].«آیا کسانی را نمیبینی که بهرهای از کتاب داده شدهاند؟! به بتها و طاغوت ایمان میآورند و به کافران میگویند: اینها از کسانی که ایمان آوردهاند راه یافتهتراند».
و این یکی از اعمال زشت یهودیان و مصداقی از حسد آنان نسبت به پیامبر و مومنان است. اخلاق زشت و سرشت پلیدشان آنا را وادار کرد تا از ایمان به خدا و پیامبرش روی بگرداند و به بتان و طاغوت ایمان بیاورند. ایمان به جبت و طاغوت شامل هر عبادتی است که برای غیر خدا انجام شود، یا حکم کردن به غیر از آنچه خدا انجام شود، یا حکم کردن به غیر از آنچه که خدا مشروع نموده است. پس سحرِ و غیبگویی و پرستش غیر خدا و اطاعت شیطان همه مصادیقی از جبت و طاغوتاند. و همچنین کفر و حسد، یهودیان را واداشت تا طریقه کافران بت پرست را بر راه مومنان ترجیح دهند. پس فرمود: ﴿وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾و به خاطر چاپلوسی و سازش با کافران، و به علت نفرت شدیدی که از ایمان دارند، میگویند: ﴿هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلًا﴾اینها کافران از مومنان راه یافته تراند. چه سُمج و سرکش بودند! و چقدر بیخرد و کینهتوز! بنگر که چه راه و رسم وخیم و نادرست و ناپسندی را در پیش گرفتند! فکر میکردند افراد عاقل و خردمند سخن پوچ آنان را باور میکنند؟!.
آیا دینی که بر ستم و پرستش بتها و حرام قرار دادن پاکیها و حلال کردن پلیدیها و امور حرام، و برابر دانستن مخلوق و خالق و کفر ورزیدن به خدا و پیامبر و کتابهایش استوار است، بر دینی ترجیح داده میشود که بر پایه عبادت خدا و اخلاص برای او در پنهان و آشکار، و کفر ورزیدن به آنچه که به غیر از خدا از بتها و همتایان دروغین پرستش میشوند، و برقرار داشتن پیوند خویشاوندی، و نیکوکاری با همه مخلوقات حتی با حیوانات استوار است؟ همچنین بر اقامه عدل و انصاف در میان مردم، و حرام قرار دادن هر خبیث و ستمی و بر صداقت در گفتار و کردار استوار است؟!.
آیا ترجیح آیین بت پرستی بر چنین دینی جز یاوه گویی چیز دیگری است؟! و آیا گوینده چنین سخنی جاهلترین، بیخردترین، سرکشترین، کینه توزترین و بزرگترین دشمنی حق نیست؟!.
آیهی ۵٧-۵۲:
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُۖ وَمَن يَلۡعَنِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ نَصِيرًا٥٢﴾[النساء: ۵۲].«اینان کسانیاند که خداوند لعنتشان کرده است و هرکس را که خدا لعنت کند برای او یاری نخواهی یافت».
﴿أَمۡ لَهُمۡ نَصِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُلۡكِ فَإِذٗا لَّا يُؤۡتُونَ ٱلنَّاسَ نَقِيرًا٥٣﴾[النساء: ۵۳].«آیا آنان بهرهای از ملک دارند؟ اگر داشته باشند مردم را به اندازۀ نقطهای که در پشت هستۀ خرما است نخواهند داد».
﴿أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۖ فَقَدۡ ءَاتَيۡنَآ ءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَءَاتَيۡنَٰهُم مُّلۡكًا عَظِيمٗا٥٤﴾[النساء: ۵۴].«آیا آنان به چیزی حسد میورزند که خداوند از فضل خویش به مردم دادهاست؟ بهراستی که آل ابراهیم را کتاب و حکمت دادیم و به آنان پادشاهی بزرگی عطا کردیم».
﴿فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ بِهِۦ وَمِنۡهُم مَّن صَدَّ عَنۡهُۚ وَكَفَىٰ بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا٥٥﴾[النساء: ۵۵].«ولی گروهی از آنان به وی (حضرت محمدص) ایمان آوردند و دستهای از آنان (مردم را) از او باز داشتند و آتش سوزان جهنم (برای چنین کسانی) کافی است».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِنَا سَوۡفَ نُصۡلِيهِمۡ نَارٗا كُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُم بَدَّلۡنَٰهُمۡ جُلُودًا غَيۡرَهَا لِيَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمٗا٥٦﴾[النساء: ۵۶].«بیگمان کسانی که به آیات ما کفر ورزیدند آنان را وارد آتشی فروزان خواهیم کرد و هر زمان که پوستهایشان سوخته و بریان شود به جای آن پوستهای دیگری قرار میدهیم تا عذاب را بچشند. همانا خداوند عزیز و حکیم است».
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَنُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ لَّهُمۡ فِيهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞۖ وَنُدۡخِلُهُمۡ ظِلّٗا ظَلِيلًا٥٧﴾[النساء: ۵٧].«و کسانی که ایمان آوردند و کار شایسته انجام دادند آنها را وارد باغهایی میگردانیم که رودها از زیر آن روان است، در آن جاودانه هستند و در آن برایشان همسران پاکیزهای است و آنان را به سایۀ گستردهای وارد میگردانیم».
این است واقعیت حال آنها، بنابر این خداوند متعال در موردشان فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ﴾ایشان کسانی هستند که خداوند آنها را از رحمت خویش دور نموده و سزاوار خشم و عذاب خویش گردانیده است. ﴿وَمَن يَلۡعَنِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ نَصِيرًا﴾و هر کس که خدا او را نفرین کند برای وی یاوری نخواهی یافت که او را سرپرستی کند و منافعش را تامین نماید و او را از ناگواریها محافظت کند، و این نهایت خواری و رسوایی است.
﴿أَمۡ لَهُمۡ نَصِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُلۡكِ﴾آیا بهرهای از ملک دارند تا هرکس را که بخواهند بنا به خواست و آرزوی خویش برکسی دیگر ترجیح دهند، ودر تدبیر جهان شریک خدا باشند؟! اگر چنین قدرتی داشتند به شدت بخل میورزیدند، بنابر این فرمود: ﴿فَإِذٗا﴾اگر بهرهای از ملک داشتند، ﴿لَّا يُؤۡتُونَ ٱلنَّاسَ نَقِيرًا﴾به مردم چیز کمی هم نمیدادند، و اگر بالفرض قدرتی داشتند به شدت بخل میورزیدند. و این را به صورت استفهام انکاری بیان کرد چرا که هیچ احدی آن را قبول نمیکند.
﴿أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۖ فَقَدۡ﴾آیا انگیزه سخنشان این است که آنها شریک خدا هستند و هر کس را که بخواهند ترجیح میدهند و فضل و عطایا را به او میبخشند؟ یا حسادت ورزیدن به پیامبر و مومنان بر آنچه که خداوند از فضل خویش به آنان داده است آنان را وادار به این کار مینماید؟ و حسادت ورزیدن به فضل الهی چیز تازه و نوظهوری نیست. ﴿فَقَدۡ ءَاتَيۡنَآ ءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَءَاتَيۡنَٰهُم مُّلۡكًا عَظِيمٗا﴾و آن نعمتهایی از قبیل پیامبری و کتاب است که خداوند بر ابراهیم و فرزندانش ارزانی داشت، و ملک و سلطنتی است که به برخی زا پیامبراشن مانند داود و سلیمان بخشید.
و خداوند همواره انعام خود را بر بندگان مومنش ارزانش میدارد. پس آنها چگونه نعمتی را که خداوند در قالب نبوت و پیروزی و فرمانروایی به محمد دادهاست، محمدی که برترین و بزرگوارتین انسانها است و بیش از همه خدا را میشناسد و از خدا میترسد، انکار میکنند؟!
﴿فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ بِهِ﴾گروهی از آنان به محمد صایمان آورده و خوشبختی دنیا و رستگاری آخرت را بدست آوردند،﴿وَمِنۡهُم مَّن صَدَّ عَنۡهُ﴾و دستهای از آنها از روی کینه و حسد، مرد را از او باز داشتند، در نتیجه به بدبختی دنیا و مصیبتهای فراوان دچار شدند، که غرق شدن در دریای مشکلات دنیا بخشی از آثار گناهانشان است.
﴿وَكَفَىٰ بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا﴾و جهنم سوزان برای یهودیان و نصارا و دیگر کافرانی که به خدا کفر ورزیده و پیامبری پیامبران را انکار کردهاند، کافی است، بنابر این فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِنَا سَوۡفَ نُصۡلِيهِمۡ نَارٗا﴾آنانی که به آیات ما کفر ورزیدند، آنها را با آتشی که هیزمش بسیار عظیم و بزرگ است و حرارتش بسیار شدید میباشد میسوزانیم.
﴿كُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُم﴾هرگاه که پوستهایشان بسوزد، ﴿غَيۡرَهَا لِيَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ﴾به جای آن، پوستهایی دیگر قرار میدهیم تا شدیدترین عذاب را بچشند. و چون کفر و عناد را به صورت همیشگی تکرار کرده و تبدیل به صفت و عادت آنها گردیده است، عذاب هم بر آنها تکرار میشود تا سزای برابر با اعمال خود را ببینند. بنابر این فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمٗا﴾همانا خداوند عزیز است و در آفرینش و فرمانروایی و پاداش و سزایی که میدهد دارای قدرت بزرگ و حکمت فراوان است. ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾و کسانی که به خدا و آنچه که ایمان آوردن به آن واجب است ایمان آوردند، ﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾و کارهای شایسته اعم از واجبات و مستحبات را انجام دادند، ﴿سَنُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ لَّهُمۡ فِيهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞ﴾آنان را وارد باغهایی میکنیم که رودها از زیردرختانش روان هستند و جاودانه در آن میمانند، و برای آنان در آنجا زنهایی پاکیزه هست که از اخلاق زشت و ناپسند و از هر عیب و آلودگی که زنان دنیا دارند پاک هستند. ﴿وَنُدۡخِلُهُمۡ ظِلّٗا ظَلِيلًا﴾و آنها را به سایهای گسترده وارد میکنیم که هیچگاه زوالپذیر نیست.
آیهی ۵٩-۵۸:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا٥٨﴾[النساء: ۵۸].«همانا خداوند شما را فرمان میدهد تا امانتها را به صاحبانشان برسانید و هنگامی که میان مردم داوری میکنید دادگرانه داوری کنید، همانا خداوند شما را به بهترین اندرز پند میدهد، همانا خداوند شنوا و بینا است».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا٥٩﴾[النساء: ۵٩].«ای کسانی که ایمان آوردهاید! از خدا و پیامبر و از اولی الامر مسلمان اطاعت کنید و اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و پیامبر برگردانید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید این برای شما بهتر و خوش فرجامتر است».
امانت عبارت از هر چیزی است که انسان بر آن امین قرار داده شده و به امانت داری آن دستور داده شده باشد. پس خداوند بندگانش را فرمان داده تا امتها را طور کامل و بدون کم و کاست و بدون درنگ و تاخیر به صاحبانشان برسانند. و این شامل امانت پست و مقام، اموال و اسرار و فرمانهایی میباشد که جز خدا کسی به آن آگاه نیست.
و فقها گفتهاند: هر کس امانتی را تحویل گرفت بر او لازم است آن را حفظ نماید زیرا رساند امانت به صاحبش جز با حفظ کردن آن امکانپذیر نیست، پس حفظ امانت واجب است. و ﴿إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾بیانگر آن است که امانت به غیر از صاحب آن داده نمیشود، و وکیل به منزله صاحب امانت است، پس اگر کسی امانت را به غیر صاحبش داده باشد امانت را نرسانده است. ﴿وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِ﴾و زمانی که میان مردم به داوری نشستید دادگرانه داوری کنید، و این داوری در خونها و اموال و آبرو را در بر میگیرد، کم باشد، یا زیاد. و باید بر خویشاوند و غیرخویشاوند و نیکوکار و فاسق و دوست و دشمن به دادگری داوری شود. منظور از عدالتی که خداوند به آن دستور داده است حدود احکامی است که آن را بر زبان پیامبرش مشروع کرده است، و باید عدالت را شناخت تا طبق آن داوری کرد و از آن جا که اوامر، دستورهای نیک و منصفانهای است، فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا﴾خداوند نواهی و اوامر را در اینجا میستاید، زیرا منافع دو جهان را در بردارند، و زیان دنیا و آخرت را از آدمی دور میکنند، چون قانون گذار خداوند شنوا و بینا است، خداوندی که هیچ چیزی بر او پنهان نمیماند و آنچه را که بندگان از مصالح و منافع خود نمیدانند، میداند.
سپس خداوند دستور میدهد تا از او و پیامبرش اطاعت شود، و اطاعت از خدا و پیامبرش با انجام واجبات و مستحبات و پرهیز از منهیات صورت میپذیرد.
و به اطاعت از اولی الامر نیز دستور دادهاست، و آنها کسانیاند که مسئول و فرمانروای مردم هستند، از قبیل امرا و حکام و مفتیها، زیر امور دینی و دنیوی مردم سامان نمیپذیرد، مگر اینکه از اینها اطاعت شده، و تسلیم فرمان آنها گردند تا از این رهگذر از خدا اطاعت کرده باشند، و پاداش الهی را بدست آورند. اما به شرطی که اولیای امور به نافرمانی خدا دستور ندهند، پس اگر به نافرمانی خدا فرمان دهند باید از آنها اطاعت کرد. و در مبحث اطاعت از اولی الامر فعل «أطیعوا» حذف شده، اما در هنگام بیان اطاعت از پیامبر ذکر شده است، این شاید بدین جهت است که پیامبر جز به اطاعت خدا فرمان نمیدهد، و هرکس که از پیامبر پیروی کند از خدا پیروی کرده ا ست. و اما مسئولین و فرمانروایان زمانی به فرمان بردن از آنها دستور داده میشود که فرمان آنها گناه نباشد.
سپس خداوند فرمان داد که تمام اختلافات خود را در زمینه اصول و فروع دین به خدا و پیامبرش برگردانند، یعنی اختلاف را به قرآن و سنتِ پیامبر برگردانند، زیرا کتاب خدا و سنت پیامبر همه مسائل اختلافی را به صراحت، یا به طور کلی، یا به صورت اشاره، یا به صورت تذکر و یادآوری یا در قالب مفهوم، یا بطریق قیاس فیصله میدهند.
و چون اساس دین بر کتاب خدا و سنت پیامبر است، و ایمان جز در سایه کتاب و سنت تحقق نمیپذیرد، بازگرداندن اختلاف به کتاب و سنت، شرط ایمان است. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾اگر شما به خدا و روز قیامت ایمان دارید. پس این دلالت مینماید که هرکس اختلافی را به کتاب و سنت برنگرداند، مومن حقیقی نیست، بلکه او به طاغوت ایمان دارد، همانطور که در آیه بعدی بیان شده است. ﴿ذَٰلِكَ﴾برگرداندن اختلاف به خدا و پیامبرش، ﴿خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا﴾بهتر و خوش فرجامتر است، زیرا حکم خدا و پیامبر بهترین و عادلانهترین و مقیدترین احکام برای دین و دنیا و سرانجام مردمان است.
آیهی ۶۳-۶۰:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا٦٠﴾[النساء: ۶۰].«آیا تعجب نمیکنی از کسانی که ادعا میکنند به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه پیش از تو نازل شده ایمان آوردهاند، و میخواهند که داوری را به پیش طاغوت ببرند در حالیکه به آنها دستور داده شده است تا به طاغوت کفر بورزند، و شیطان میخواهد آنان را بسی گمراه کند».
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ رَأَيۡتَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودٗا٦١﴾[النساء: ۶۱].«و وقتی که به ایشان گفته شود: بیایید بهسوی آنچه که خدا نازل کرده، و (بیایید) بهسوی پیامبر، منافقان را میبینی که به تو پشت میکنند و از تو باز میدارند».
﴿فَكَيۡفَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ جَآءُوكَ يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا وَتَوۡفِيقًا٦٢﴾[النساء: ۶۲].«اما چگونه است که چون به سبب کارهایی که با دست خود انجام دادهاند بلائی بدانان برسد، پیش تو میآیند و به خدا سوگند میخورند که ما جز خیر خواهی و صلح مقصودی نداشتهایم؟».
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَعِظۡهُمۡ وَقُل لَّهُمۡ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَوۡلَۢا بَلِيغٗا٦٣﴾[النساء: ۶۳].«ایشان کسانیند که خداوند میداند چه در دلهایشان است، پس، از آنها روی بگردان، و اندرزشان بده و به آنان سخنی رسا و مؤثر (که در دلشان رسوخ کند) بگوی».
خداوند بندگانش را از حالت منافقان به تعجب وا میدارد، ﴿ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ﴾کسانی که ادعا میکنند به آنچه بر پیامبر و آنچه پیش از او نازل شده است ایمان آوردهاند، اما با این وجود، ﴿يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ﴾میخواهند برای داوری به پیش طاغوت بروند، و هرکس که به غیر از آنچه خداوند مشروع نموده است حکم کند، طاغوت است. ﴿وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِ﴾در حالیکه به آنان دستور داده شده است که به طاغوت کفر ورزند، پس چگونه داوری بردن به نزد طاغوتیان با ایمان جور در میآید؟ زیرا ایمان مقتضی این است که فردِ مومن در برابر قانون خدا تسلیم شود، و قانون الهی را در هر کاری داور و حاکم قرار دهد. پس هرکس ادعا کند مومن است، اما حکم و داوری طاغوت را بر حکم و داوری خدا ترجیح بدهد دروغ میگوید. و این یکی از روشهای گمراه کردن آنان از سوی شیطان است. بنابراین، خداوند فرمود: ﴿وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا﴾و شیطان میخواهد آنها را گمراه و از حق بسیار دور نماید.
﴿فَكَيۡفَ﴾پس حال این گمراهان چگونه خواهد بود، ﴿إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ﴾وقتی که به سبب گناهانی که انجام دادهاند، و آنچه طاغوت را حاکم قرار دادهاند، به مصیبت و بلائی گرفتار شوند؟! ﴿ثُمَّ جَآءُوكَ﴾سپس پیش تو میآیند و برای کاری که انجام دادهاند عذر میآورند، و ﴿يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا وَتَوۡفِيقًا﴾به خدا سوگند میخورند که منظوری جز خیرخواهی و آشتی دادن دو طرف نداشتهایم، در حالی که آنان دروغ میگویند؟ زیرا خیرخواهی، داور قرار دادن خدا و پیامبرش است، ﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ﴾[المائدة: ۵۰]. «و حکم و داوری چه کسی بهتر از حکم و داوری خدا است، برای قومی که چنین دارند».
بنابراین فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ﴾ایشان کسانیاند که خداوند میداند در دلهایشان چه نفاق و نیت شومی وجود دارد، ﴿فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ﴾پس به آنان توجه مکن و به خاطر آنچه مرتکب شدهاند با آنها روبرو مشو، ﴿وَعِظۡهُمۡ﴾و اندرزشان بده. یعنی حکم خداوند را برای آنها بیان نموده و آنها را تشویق کن تا از خدا فرمان برند، و آنها را از نافرمانی الهی بترسان.
﴿وَقُل لَّهُمۡ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَوۡلَۢا بَلِيغٗا﴾و آنانرا به صورت مخفیانه و در خلوت نصیحت کن، زیرا نصیحت در تنهایی برای دستیابی به مقصود موافق آمیزتر است، و در سرزنش و بیرون آوردن آنها از حالتی که در آن قرار دارند مبالغه کن، و زیاد بکوش. این بیانگر آن است که کسی که مرتکب گناه شده است گرچه باید از او روی گردانی کرد، اما در تنهایی و خلوت باید نصیحت شود و چنان زیاد اندرز و موعظه شود که گمان رود مقصود حاصل شده است.
آیهی ۶۵-۶۴:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا٦٤﴾[النساء: ۶۴].«و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه به فرمان خدا از او اطاعت شود، و اگر آنان وقتی که بر خود ستم میکردند پیش تو میآمدند و از خدا آمرزش میخواستند، و پیامبر برای آنها از خدا طلب آمرزش میکرد، خداوند را توبهپذیر و مهربان مییافتند».
﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥﴾[النساء: ۶۵].«اما، نه! به پروردگارت سوگند که آنان ایمان نمیآورند تا تو را در درگیریها و اختلافات خود داور قرار ندهند، و سپس ملالی از داوری تو در دل خود نداشته و کاملاً تسلیم باشند».
خداوند به صورت ضمنی از فرمان بردن از پیامبر و تسلیم شدن در برابر اوامر او دستور میدهد و بر این امر تشویق مینماید و خبر میدهد که هدف از فرستادن پیامبران این است که آنها اطاعت شود و باید در همه آنچه که پیامبران به آن فرمان میدهد و یا از آن نهی میکند، مطیع و تسلیم وی شد، و پیامبران را تعظیم و احترام کنند، همانطور که فرمان بردار فرمانده را تعظیم مینماید. و در اینجا معصوم بودن پیامبران در تبلیغ چیزهایی که از طرف خدا دریافت میدارند و معصوم بودن آنها در آنچه که بدان دستور میدهند، و یا از آن نهی میکنند، ثابت میگردد، زیرا خداوند دستور داده که به طور مطلق از آنها اطاعت شود، و اگر آنها معصوم نبودند به طور مطلق دستور داده نمیشد که از آنها اطاعت شود، و چون آنها معصوماند آنچه را که اشتباه و خطا است به عنوان قانون الهی برای مردم مشروع نمیکنند.
﴿بِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾یعنی اطاعتِ اطاعتکننده به فرمان و تقدیر و قضای الهی است. این بیانگر اثبات قضا و قدر الهی است. در این بخش از آیه، مردمان تشویق شدهاند تا از خداوند یاری و کمک بطلبند. و به این مطلب اشاره شده است که اگر خداوند انسان را یاری نکند نمیتوان از پیامبر اطاعت نمود.
سپس خداوند از بخشش بزرگ خویش خبر میدهد، و کسانی را که مرتکب گناه زشتیها شدهاند فرا میخواند تا به گناهانشان اعتراف کرده و توبه نمایند، و از خداوند آمرزش بجویند.پس فرمود: ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ﴾و اگر آنها هنگامی که به خود ستم میکردند، پیش تو میآمدند، و به گناهانشان اعتراف میکردند و پشیمان و ناراحت میشدند، ﴿فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا﴾و برای گناهان خود طلب آمرزش میکردند، و پیامبر برای آنها آمرزش میخواست، خداوند با بخشیدن گناهانشان توبه آنها را میپذیرفت، و با پذیرفتن توبه، و توفیق دادن آنان به روی آوردن به توبه و پاداش دادنشان بر آن، به آنان رحم مینمود. البته شرفیاب شدن به حضور حضرت رسول صمنحصر به زمان حیات آن بزرگوار بوده است، چرا که سیاق آیه بر این مطلب دلالت میکند، زیرا طلب مغفرت از پیامبر جز در دوران حیات ایشان جایز نیست. اما پس از فوت ایشن نه تنها جایز نیست چیزی از وی درخواست شود، بلکه این امر شرک به حساب میآید.
سپس خداوند به ذات بزرگوارش سوگند یاد نمود که آنها مومن به حساب نمیآیند تا پیامبر خدا را در همه اختلافات خود داور و حاکم قرار ندهند. به خلاف مسائلی که در آنها اجماع شده است، زیرا اجماع مبتنی بر کتاب و سنت است. اما فقط داور قرار دادن کافی نیست تا وقتی که ملالت و دل تنگی از قضاوت پیامبر از دلهایشان دور نشود. و نباید فقط به ظاهر و از روی چشم پوشی به داوری پیامبر راضی باشند، بلکه باید قلبا از آن راضی باشند، و با اطمینان خاطر و در ظاهر و باطن تسلیم داوری پیامبر گردند. پس داور قرار دادن در مقام اسلام، و منتفی بودن رنج و کدورت قلبی در مقام ایمان، و تسلیم شدن در مقام احسان قرار دارد. پس هرکس این مراحل را تکمیل نماید همه مراحل دین را تکمیل کرده است، و هرکس پیامبر را به داور قرار ندهد وبه حکم وی پایبند نباشد کافر است. و هر کس پیامبر را داور قرار ندهد اما به داوری او پایبند و معتقد باشد، حکم او چون دیگر گناهکاران است.
آیهی ۶۸-۶۶:
﴿وَلَوۡ أَنَّا كَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَنِ ٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ أَوِ ٱخۡرُجُواْ مِن دِيَٰرِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٞ مِّنۡهُمۡۖ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِۦ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِيتٗا٦٦﴾[النساء: ۶۶].«و اگر بر آنها مقرر مینمودیم که خویشتن را بکشید، یا از سرزمینهایتان بیرون بروید، جز تعداد اندکی از آنها چنین نمیکردند، و اگر آنان آنچه را که بدان اندرز داده میشوند به کار میبستند برای آنان بهتر بود، و آنان را پا برجاتر مینمود».
﴿وَإِذٗا لَّأٓتَيۡنَٰهُم مِّن لَّدُنَّآ أَجۡرًا عَظِيمٗا٦٧﴾[النساء: ۶٧]. «و آنگاه به آنان از پیش خود پاداش بزرگی میدادیم».
﴿وَلَهَدَيۡنَٰهُمۡ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا٦٨﴾[النساء: ۶۸].«و آنان را به راه راست هدایت مینمودیم».
خداوند متعال خبر میدهد اگر کارهایی که برای انسان دشوار است، از قبیل خودکشی، و بیرون رفتن از خانه و کاشانه را بر بندگانش واجب میگردانید، جز تعداد کمی از آنها این کارها را نمیکردند، پس آنها باید خدا را به خاطر دستورهای آسانش که انجام آن برای هرکسی ساده و آسان است، سپاس بگویند و شکر او را به جای آورند.
و این بیانگر آن است که بنده باید سختیها را به یاد آورد تا انجام عبادات برایش آسان شود، و بیشتر پروردگارش را ستایش کند و سپاس او را به جا آورد. سپس خداوند متعال خبر داد که اگر آنها به انجام کارهایی که به آن موظف شده بودند مبادرت ورزیده و تلاش را در راستای انجام و تکمیل کارهایی که بدان موظف شده بودند مصروف میداشتند، و آرزو و خیالات پوچ در دل نمیپروراندند، و درصدد یافتن آن نبودند، برایشان بهتر بود و آنان را پابرجاتر میکرد. و شایست است که بنده چنین باشد و به مسئولیت و وظیفه خود عمل کند و آن را به پایان برساند، و به تدریج پیش برود تا به علم و عملی که در امر دین و دنیای وی مقدر شده است دست یابد. برخلاف کسی که آرزوی چیزی را میکند سبب تنبلی و سستی عزم و اراده به ندرت به آن میرسد. سپس خداوند متعال ثمرات عمل کردن به پندها راکه چهار چیز است بیان داشت:
۱- برخورداری از خیر و نیکی: ﴿لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ﴾اگر آنچه را که به آن اندرز داده شدند انجام میدادند، از برگزیدگان و نیکان میشدند، کسانی که همواره کارهای خوب را انجام میدهند. و صفت آدمهای پست از آنان دور میشد، چون اثبات چیزی مستلزم نفی ضد آن است. پس وقتی خوب بودن آنها ثابت شد، بد بودنشان منتفی میگردد.
۲- حاصل شدن ثابت و پایداری و افزوده شدن آن، زیرا خداوند مومنان را به سبب ایمانشان که همان عمل کردن به چیزی است که بدان پنده داده شدهاند پابرجا میدارد. پس خداوند مومنان را در زندگی دنیا به هنگام پیش آمدن فتنهها را در زندگی دنیا به هنگام پیش آمدن فتنهها که آدمی در رابطه با انجام دستورات و پرهیز از منهیات متزلزل میشود، و در هنگام بروز مشکلات پابرجا و استوار میدارد، و آنان به ثباتی دست مییابند که به وسیله آن به انجام دستورات و ترک منهیاتی که نفس مقتضی انجام آن است توفیق مییابند. و به هنگام پیش آمدن مشکلاتی که آدمی آن را نمیپسندد ثابت قدم و پابرجا میمانند. پس بنده چنانچه توفیق حاصل کند که صبر و بردباری پیشه نماید، یا از تقدیرات خدا خشنود گردد و یا شکر پروردگار را به جای آورد، به ثبات و آرامش میرسد. در نتیجه خداوند او را بر این کار یاری میکند، و در هنگام مرگ و در قبر بر دین خدا پابرجا خواهد بود.
و بندهای که همواره دستورات شرع را انجام میدهد، به آن انس میگیرد و به آن علاقمند میشود، و این یاری خداوند است که وی را بر انجام عبادات ثابت و استوار میدارد.
۳- ﴿وَإِذٗا لَّأٓتَيۡنَٰهُم مِّن لَّدُنَّآ أَجۡرًا عَظِيمٗا٦٧﴾و در دنیا و آخرت به آنان پاداشی بزرگ میدهیم، و این پاداش، روح و قلب و بدن را شامل خواهد شد و این پاداش، نعمت پایدار بهشت است که هیچ چشمی آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است.
۴- هدایت به راه راست، و این ذکر عام بعد از خاص است، به خاطر شرافتی که هدایت از آن برخوردار است. یعنی خداوند او را به راه راست هدایت میکند، چون هدایت به معنی شناخت حق و دوست داشتن آن، و ترجیح دادن و عمل کردن به آن است، و سعادت و رستگاری نیز در گروِ آن میباشد.پس هرکسی که به راه راست هدایت شود به راستی که به همه خوبیها دست یافته و هر نوع بدی و زیان از او دور شده است.
آیهی ٧۰-۶٩:
﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا٦٩﴾[النساء: ۶٩].«و هرکس از خدا و پیامبر اطاعت کند پس ایشان همنشین کسانی خواهند بود که خدا به آنان نعمت داده است از پیامبران و صدیقان و شهیدان و شایستگان، و آنان چقدر دوستان خوبی هستند!».
﴿ذَٰلِكَ ٱلۡفَضۡلُ مِنَ ٱللَّهِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ عَلِيمٗا٧٠﴾[النساء: ٧۰]. «این بحششی است از جانب خدا، و کافی است که خدا آگاه باشد».
یعنی هر زن و مرد، کوچک و بزرگ که بر حسب حالت خود و به اندازه آنچه که بر او واجب شده است از خدا و پیامبرش اطاعت کند، ﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم﴾پس ایشان همراه کسانی خواهند بود که خداوند نعمت بزرگی که مقتضی کمال و رستگاری و سعادت هر دو سرا میباشد به آنها دادهاست. ﴿مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ﴾از پیامبران، که خداوند آنها را به سبب وحی خویش برتری داده و با فرستادن آنان بهسوی مردم و فرا خواندن آنان بهسوی خداوند فضل خویش را به آنها اختصاص داد. ﴿وَٱلصِّدِّيقِينَ﴾و آنها کسانیاند که آنچه را پیامبران آوردهاند به طور کامل تصدیق نمودهاند، پس آنها حق را شناخته و با شناخت آن و انجام دادن آن در گفتار و کردار، و دعوت بهسوی خدا آن را تصدیق کردهاند.
﴿وَٱلشُّهَدَآءِ﴾و شهیدان کسانی هستند که در راه خدا و برای اعلای کلمه «الله» جنگیده و کشته شدهاند. ﴿وَٱلصَّٰلِحِينَ﴾کسانی که خداوند ظاهر و باطنشان را اصلاح نموده، و اعمالشان نیز صالح گردیده است. پس هرکسی از خداوند نیز صالح گردیده است. پس هر کس از خداوند اطاعت کند، با اینها همراه خواهد بود. ﴿وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا﴾و اینها چه خوب دوستانی هستند که با آنها در باغهای بهشت جمع شده و در جوار پروردگار جهانیان بسر میبرند.
﴿ذَٰلِكَ ٱلۡفَضۡلُ﴾فضیلتی که بدان دست یافتهاند، ﴿مِنَ ٱللَّهِ﴾از سوی خداست، زیرا اوست که آنان را به کسب آن موفق گردانده، و آنان را بر آن یاری نموده و پاداش و ثوابی را به آنها داده و اعمالشان به آن نمیرسد، ﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ عَلِيمٗا﴾و بس است که خداوند عالم و دانا باشد، او به احوال بندگانش داناست، و میداند کدامیک از آنان به سبب انجام دادن اعمال شایست مستحق پاداش و اجر فراوان میباشد.
آیهی ٧۴-٧۱:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذۡرَكُمۡ فَٱنفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ ٱنفِرُواْ جَمِيعٗا٧١﴾[النساء: ٧۱].«ای کسانی که ایمان آوردهاید! آمادگی خود را حفظ کنید و دسته دسته یا به طور دسته جمعی (به جنگ) بروید».
﴿وَإِنَّ مِنكُمۡ لَمَن لَّيُبَطِّئَنَّ فَإِنۡ أَصَٰبَتۡكُم مُّصِيبَةٞ قَالَ قَدۡ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيَّ إِذۡ لَمۡ أَكُن مَّعَهُمۡ شَهِيدٗا٧٢﴾[النساء: ٧۲].«و از شما کسی هست که سستی میورزد، و اگر مصیبتی به شما برسد، میگوید: بهراستی خدا به من لطف نمود که با آنان همراه و حاضر نبودم».
﴿وَلَئِنۡ أَصَٰبَكُمۡ فَضۡلٞ مِّنَ ٱللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَن لَّمۡ تَكُنۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُۥ مَوَدَّةٞ يَٰلَيۡتَنِي كُنتُ مَعَهُمۡ فَأَفُوزَ فَوۡزًا عَظِيمٗا٧٣﴾[النساء: ٧۳].«و اگر رحمت و فضل الهی به شما برسد – درست مانند اینکه میان شما و آنان دوستی نبوده است – میگوید: کاش همراه آنها بودم و بسی بهره میبردم و به موفقیت بزرگی دست مییافتم».
﴿فَلۡيُقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يَشۡرُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا بِٱلۡأٓخِرَةِۚ وَمَن يُقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَيُقۡتَلۡ أَوۡ يَغۡلِبۡ فَسَوۡفَ نُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا٧٤﴾[النساء: ٧۴].«پس، کسانی که زندگی دنیا را به آخرت میفروشند باید در راه خدا جنگ کنند، و هر کس در راه خدا بجنگد و کشته شود، یا پیروز گردد پاداش به او خواهیم داد».
خداوند متعال بندگان مومنش را دستور میدهد تا در برابر دشمنان کافرشان آمادگی خود را حفظ کنند، و این آمادگی همه جوانبی را در بر میگیرد که در جنگ با کفار از آن کمک گرفته میشود، و حیله و توطئه کفار با آن دفع میگردد، از قبیل استفاده از دژ و قلعههای مستحکم، و خندق و کانالهایی که مانع عبور کافران میگردد، و آموختن تیراندازی، سوارکاری، و آموختن صنعتهایی که در جنگ با کافران به کمک میآید، و چیزهایی که نقل و انتقال و ورود و خروج و حیله کافران به وسیله آن دفع میشود.
بنابراین فرمود: ﴿فَٱنفِرُواْ ثُبَاتٍ﴾دسته دسته به جهاد بروید، یعنی یک لشکر برای جنگ برود و دیگران باقی بمانند. ﴿أَوِ ٱنفِرُواْ جَمِيعٗا﴾یا اینکه همگی برای جنگ بیرون روید، و همه این امور در راستای جلب مصلحت جامعه اسلامی و دفع آسیب از مسلمین و فراهم کردن اسباب آرامش آنان است.
و این آیه مانند دیگر سخن خداوند است که فرموده است: ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ﴾[الأنفال: ۶۰]. «و برای جنگ با کفار هر اندازه که میتوانید آمادگی کسب کنید».
سپس خداوند از کسانی خبر میدهد که ایمانشان ضعیف است و از شرکت در جهاد تنبلی و سستی میورزند، پس فرمود: ﴿وَإِنَّ مِنكُمۡ﴾و ای مومنان! گروهی از شما هستند، ﴿لَمَن لَّيُبَطِّئَنَّ﴾که از جهاد در راه خدا سستی میکنند، و به علت ضعف و سستی و بزدلی در جهاد شرکت نمیکنند. و گفته شده است که معنی آن چنین است: دیگران را از جنگ باز داشته و آنها را نسبت به جهاد بیعلاقه میکنند، و کسانی که اینگونه رفتار نمایند منافقان هستند. اما معنی اول از دو جهت بهتر است:
یکی اینکه خداوند فرمود: ﴿مِنكُمۡ﴾یعنی از شما، و مومنان مورد خطاب قرار گرفتهاند. دوم اینکه در آخر آیه فرمود:﴿كَأَن لَّمۡ تَكُنۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُۥ مَوَدَّةٞ﴾انگار میان شما و ایشان دوستی و مودّتی نبوده است. زیرا کفار اعم از مشرکین و منافقین، با مومنین دوستی ندارند و خداوند دوستی میان آنها و مومنان را قطع نموده است. واقعیت نیز همین است، زیرا مومنان بر دو قسماند:
گروهی که در ایمانشان صادق و راستگو بوده و صداقتشان سبب شده تا کمال تصدیق را داشته باشند و جهاد کنند. و گروهی از مومنان ضعیفان هستند، که داخل اسلام شده و ایمان ضعیفی دارند، و از چنان قوت معنوی و ایمانی برخوردار نیستند که به جهاد بروند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰكِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا﴾[الحجرات: ۱۴]. «اعراب بادیه نشین گفتند: ما ایمان آوردهایم، بگو: شما ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: ما تسلیم شدهایم».
سپس خداوند هدف کسانی را که از شرکت در جهاد سستی میورزند بیان نمود و فرمود: بزرگترین هدفشان زندگی دنیا و برخورداری از کالای آن است. و فرمود: ﴿فَإِنۡ أَصَٰبَتۡكُم مُّصِيبَةٞ﴾اگر مصیبتی بر شما برسد از قبیل شکست خوردن و کشته شدن و پیروز شدن دشمنان بر شما در بعضی حالتها که خداوند در این کارها حکمتهایی دارد، ﴿قَالَ﴾فردی که در جهاد شرکت نموده است، میگوید: ﴿قَدۡ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيَّ إِذۡ لَمۡ أَكُن مَّعَهُمۡ شَهِيدٗا﴾نعمت خداوند شامل حالم شده است، چرا که با آنها نبودم. او به سبب ضعف عقل و ایمانش شرکت نکردن در جهاد این مصیبت عظیم را نعمت تلقی کرده و نمیداند نعمت حقیقی انجام این عبادت بزرگ است، عبادتی که به سبب آن ایمان قوی میگردد و بنده از سزا و عقوبت و زیان در امان میماند، و پاداش بزرگ و رضایت خداوند بزرگوار و بخشنده را به دست میآورد. اما با نرفتن به جهاد و نشستن گرچه کمی استراحت میکند ولی به دنبال آن خستگی طولانی و دردهای شدیدی را فرا میگیرد و پاداش بزرگی را که مجاهدین به دست میآورند از دست میدهد.
سپس فرمود:﴿وَلَئِنۡ أَصَٰبَكُمۡ فَضۡلٞ مِّنَ ٱللَّهِ﴾و اگر بخششی از سوی خدا به شما برسد، یعنی پیروزی و غنیمت بدست آورید ﴿لَيَقُولَنَّ كَأَن لَّمۡ تَكُنۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُۥ مَوَدَّةٞ يَٰلَيۡتَنِي كُنتُ مَعَهُمۡ فَأَفُوزَ فَوۡزًا عَظِيمٗا﴾انگار میان شما و او دوستی و مودّتی نبوده است، و میگوید: «کاش آنجا بودم و به موفقیت بزرگی دست مییافتم». یعنی آرزو میکند که ای کاش در جنگ شرکت میکرد و از غنیمتهای بدست آمده بهرهای به او میرسید.
زیرا هدفی جز به دست آوردن غنیمت ندارد. انگار میان شما و او دوستی ایمانی نبوده است، چرا که یکی از ویژگیهای اخوت ایمانی این است که مومنان در جلب منافع و دفع مضار، خود را شریک یکدیگر بدانند و چنانچه برادران مومنشان به خیر و منفعتی دست یابند خوشحال گردند، و به سبب از دست رفتن منافع برادرانشان ناراحت شوند. و همه در راستای سامان دادن به دین و دنیای خود تلاش کنند، اما کسی که فقط دنیا را آرزو میکند از چنین روحیه ایمانی برخوردار نیست.
یکی از مصادیق لطف و مهربانی خدا نسبت به بندگان این است که رحمت خویش را از آنها دریغ نمیدارد، و درهای رحمت خویش را از آنها دریغ نمیدارد، و درهای رحمت خویش را به روی آنان نمیبندد، بلکه هرکس به کاری دست یازد که شایسته او نیست خداوند او را فرا میخواند تا کمبودش را جبران کند، و خویشتن را اصلاح بگرداند.
پس خداوند آنان را به اخلاص و بیرون رفتن برای جهاد دستور داد و فرمود: ﴿فَلۡيُقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ﴾یک قول در مورد این آیه همین است که بیان شد، و این صحیحترین اقوال است. و گفته شده که معنی آن چنین است: مومنانی که ایمانشان کامل است و در ایمانشان صادق هستند باید در راه خدا بجنگند، ﴿ٱلَّذِينَ يَشۡرُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا بِٱلۡأٓخِرَةِ﴾آنهایی که دنیا را به آخرت میفروشند، چون به دنیا علاقهای ندارند و مشتاق آخرت میباشند. پس اینها مورد خطاب قرار میگیرند، زیرا آنان به سبب ایمان کاملشان خود را برای جهاد با دشمنان آماده نمودهاند، و ایمان کامل همین را اقتضا مینماید. و اما آنهاییکه در جهاد سستی میکنند، خداوند به آنها توجه و اعتنایی نمیکند، خواه برای جهاد بیرون روند یا در خانههایشان بنشینند. این مشابه آن فرمودهی خداوند متعال است که میفرماید: ﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ يَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ١٠٧﴾[الإسراء: ۱۰٧]. «بگو: به آن امیان بیاورید یا ایمان نیاورید، همانا کسانیکه قبل از آن علم را داده شدهاند هرگاه بر ان تلاوت شود به سجده میافتند». و در جایی دیگر میفرماید: ﴿فَإِن يَكۡفُرۡ بِهَا هَٰٓؤُلَآءِ فَقَدۡ وَكَّلۡنَا بِهَا قَوۡمٗا لَّيۡسُواْ بِهَا بِكَٰفِرِينَ﴾[الأنعام: ۸٩]. «اگر ایشان به آن کفر بورزند ما قومی را به گماردهایم که به آن کافر نیستند».
و گفته شده است که معنی آن چنین است: جهادگران باید با کفار و کسانی بجنگند که زندگی دنیا را به بهای آخرت میخرند. پس در این صورت کلمه ﴿ٱلَّذِينَ﴾در محل نصب مفعول است.
﴿وَمَن يُقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾و هر کس در راه خدا بجنگد و جهاد کند، جهادی که خدا و پیامبرش به آن دستور دادهاند، و در آن اخلاص داشته و هدفش رضای خدا باشد، ﴿فَيُقۡتَلۡ أَوۡ يَغۡلِبۡ فَسَوۡفَ نُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا﴾پس اگر کشته شود یا پیروز گردد، به او پاداش بزرگی خواهیم داد، و بر ایمان و دینش میافزاییم و غنیمت زیادی نصیب او میگردد، و ستایش و نام نیک از او برجای میماند. پاداش مجاهدین در راه خدا چیزهایی است که خداوند در بهشت برای آنها آماده نموده است، که هیچ چشمی مانند آنرا ندیده، و هیچگوی آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور کرده است.
آیهی ٧۵:
﴿وَمَا لَكُمۡ لَا تُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَٱلنِّسَآءِ وَٱلۡوِلۡدَٰنِ ٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةِ ٱلظَّالِمِ أَهۡلُهَا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا٧٥﴾[النساء: ٧۵].«و چرا در راه خدا و (در راه نجات) مردان و زنان و کودکان ناتوان و درمانده نمیجنگید؟ آنهایی که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر و سرزمینی که ساکنان آن ستمگرند بیرون آور، و از جانب خودت برای ما سرپرست و یاوری قرار بده».
خداوند بندگان مومنش را به جنگیدن در راه خود تشویق نموده و بیان میدارد که جنگ در راه خدا بر آنان مقرر است و به سبب ترک آن شدیدا مورد سرزنش قرار میگیرند. پس فرمود: ﴿وَمَا لَكُمۡ لَا تُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾و چرا در راه خدا نمیجنگید در حالی که مردان و زنان و کودکان بیچاره و درماندهای که راه و چارهای ندارند، ستم بزرگی از جانب دشمنان بر آنها رفته است و دعا میکنند که خداوند آنها را از این سرزمین نجات دهد که ساکنانش به سبب کفر و شرک و اذیت و آزار مومنین و بازداشتن از راه خدا و بازداشتن از دعوت بهسوی دینشان و هجرت کردن در راه خدا بر مومنان ستم میکنند. و از خداوند میخواهند که برای آنها سرپرست و یاوری قرار دهد، تا آنان را از این سرزمین که ساکنانش ستمگرند نجات بدهد. پس جهاد شما به این مفهوم از باب جنگیدن، و دفاع از خانواده و فرزندان زیردستانتان است، این از باب جهادی نیست که هدف از آن نابود کردن کافران و به غنیمت بردن اموال و تصرف نمودن سرزمین و دیارشان است، هرچند که این نوع از جهاد نیز فضیلت بزرگی دارد و هرکس آنرا ترک نماید به شدت مورد سرزنش قرار میگیرد. اما پاداش و فایده جهادی که برای نجات دادن درماندگان و مظلومان صورت میگیرد بیشتر و بزرگتر است. چون این جهاد از باب دفع دشمنان است.
آیهی ٧۶:
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱلطَّٰغُوتِ فَقَٰتِلُوٓاْ أَوۡلِيَآءَ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ إِنَّ كَيۡدَ ٱلشَّيۡطَٰنِ كَانَ ضَعِيفًا٧٦﴾[النساء: ٧۶]. «کسانی که ایمان آوردهاند در راه خدا میجنگند و کسانی که کفر ورزیدهاند در راه طاغوت میجنگند، پس با یاران شیطان بجنگید همانا مگر شیطان همیشه ضعیف بوده است».
سپس فرمود: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾در اینجا خداوند خبر میدهد که مومنان در راه خدا میجنگند. ﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱلطَّٰغُوتِ﴾و کسانی که کفر ورزیدهاند در راه طاغوت که همان شیطان است میجنگند. در لابلای این بخش از آیه چندین فایده وجود دارد:
۱- هر اندازه که عبد مومن ایمان داشته باشد به همان اندازه نیز به قضیه جهاد اهتمام داده و در آن اخلاص میورزد. پس جهاد در راه خدا از نشانهها و مقتضیات ایمان است. همانطور که جنگیدن در راه طاغوت از شعبههای کفر و مقتضیات آن میباشد.
۲- کسی که در راه خدا میجنگد شایسته است بیش از دیگران شکیبا و قوی باشد، زیرا دوستان شیطان صبر میکنند و میجنگند در حالی که بر باطل هستند، پس اهل حق به صبر و شکیبایی سزاوارترند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِن تَكُونُواْ تَأۡلَمُونَ فَإِنَّهُمۡ يَأۡلَمُونَ كَمَا تَأۡلَمُونَۖ وَتَرۡجُونَ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا يَرۡجُونَ﴾[النساء:۲۵]. «اگر شما دردمند و زخمی میشوید پس آنها نیز مانند شما زخمی و دردمند میشوند و شما امیدی به خدا دارید که آنها ندارند».
۳- کسی که با تکیه و اعتماد بر پشتوانه محکم حق، و توکل به خدا میجنگد از تکیه گاه مستحکمی برخوردار است، پس صاحب نیرو و پشتوانه باید بیش از کسی که در راه باطل میجنگد و حقیقت و سرانجام خوبی ندارد، دارای صبر وپایداری باشد. به همین جهت خداوند متعال فرمود: ﴿فَقَٰتِلُوٓاْ أَوۡلِيَآءَ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ إِنَّ كَيۡدَ ٱلشَّيۡطَٰنِ كَانَ ضَعِيفًا﴾با یاران شیطان بجنگید همانا کید شیطان ضعیف است. «کید» یعنی در پیش گرفتن راههای پنهانی برای زیان رساندن به دشمن.
مکر و دسیسه شیطان هر اندازه که قوی باشد ضعیف است، چرا که در مقابل کوچکترین مصداق حق نمیتواند بایستد، و مکر شیطانی در مقابل چاره اندیشی خداوند برای بندگان مومنش یارای مقاومت ندارد.
آیهی ٧۸-٧٧:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ قِيلَ لَهُمۡ كُفُّوٓاْ أَيۡدِيَكُمۡ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَخۡشَوۡنَ ٱلنَّاسَ كَخَشۡيَةِ ٱللَّهِ أَوۡ أَشَدَّ خَشۡيَةٗۚ وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبۡتَ عَلَيۡنَا ٱلۡقِتَالَ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنَآ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖۗ قُلۡ مَتَٰعُ ٱلدُّنۡيَا قَلِيلٞ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّمَنِ ٱتَّقَىٰ وَلَا تُظۡلَمُونَ فَتِيلًا٧٧﴾[النساء: ٧٧].«آیا نمیبینی کسانی را که به آنان گفته شد: از جنگ دست بدارید، و نماز را به پا دارید و از مالهایتان ببخشید، پس هنگامی که جنگ بر آنان واجب شد در این هنگام گروهی از ایشان از مردم میترسیدند همانگونه که از خدا ترس داشتند، یا بیشتر از آن میترسیدند، و گفتند: پروردگارا! چرا جنگ را بر ما واجب کردی؟ چه میشد اگر به ما مهلت بیشتری میدادی؟ بگو: کالای دنیا ناچیز است، و آخرت برای کسی که پرهیزگار باشد بهتر است و کوچکترین ستمی بر شما نمیشود».
﴿أَيۡنَمَا تَكُونُواْ يُدۡرِككُّمُ ٱلۡمَوۡتُ وَلَوۡ كُنتُمۡ فِي بُرُوجٖ مُّشَيَّدَةٖۗ وَإِن تُصِبۡهُمۡ حَسَنَةٞ يَقُولُواْ هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةٞ يَقُولُواْ هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِكَۚ قُلۡ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ فَمَالِ هَٰٓؤُلَآءِ ٱلۡقَوۡمِ لَا يَكَادُونَ يَفۡقَهُونَ حَدِيثٗا٧٨﴾[النساء: ٧۸]. «هرکجا باشید مرگ شما را درمییابد اگرچه در برجهای محکم و استوار باشید، اگر نیکی و خوبی به آنها برسد، می گویند: این از جانب خدا است، و اگر بدی و مشکلی به آنها برسد، میگویند: این از جانب تو است، بگو: همه از جانب خدا است. این مردم را چه شده که سخن نمیفهمند».
مسلمانان که در مکه بودند به نماز، زکات (کمک کردن به فقرا) دستور داده شده بودند. منظور از واژهی «زکات» آن زکات معروفی نیست که دارای حدنصاب و شرایط ویژه است، چرا که آن جز در مدینه فرض نشده است. اما بنا به دلایلی هنوز جهاد بر آنان واجب نشده بود:
از آن جمله یکی این که حکمت خداوند متعال مقتضی آن است که قوانین را طوری برای بندگانش مشروع نماید که بر آنها سخت نباشد، و از مهمتر و آسانتر شروع مینماید.
و از جمله فواید فرض نشدن جهاد در مکه این است که اگر در مکه جهاد فرض میشد، به دلیل اینکه تعداد مسلمانان اندک و تجهیزاتشان نیز ناچیز و دشمنشان زیاد بود اسلام نابود میشد، پس مصلحت بزرگتر رعایت گردید و بر مصلحت کوچکتر ترجیح داده شد. و حکمتهای دیگری نیز در این کار وجود داشت که خداوند خود بدانها آگاهتر است.
و برخی از مومنان دوست داشتند در مکه جنگ بر آنان فرض میشد، در حالی که جنگ برایشان مناسب نبود، بلکه در آن زمان انجام دادن چیزهایی که به آن دستور داده شده بودند، از قبیل توحید و نماز و زکات برایشان مناسبتر بود. ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِۦ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِيتٗا﴾[النساء: ۶۶]. «و اگر آنان آنچه را که بدان پند داده میشدند انجام میدادند، برایشان بهتر بود و بر ثبات و پایداری آنان میافزود». پس وقتی که بهسوی مدینه هجرت کردند و اسلام نیرومند شد و بستر مناسبی برای فرضی شدن جهاد فراهم گردید جنگ بر آنان فرض شد.
اما دستهای از کسانی که قبل از فرض شدن جنگ عجله میکردند، از ترس مردم و به سبب ضعفی که داشتند، گفتند: ﴿رَبَّنَا لِمَ كَتَبۡتَ عَلَيۡنَا ٱلۡقِتَالَ﴾پروردگارا! چرا جنگ را بر ما واجب گرداندی؟ و این، اظهار نارضایتی و اعتراض بر خدا بود، و شایسته بود که تسلیم دستور خدا شوند و بر اوامر صبر کنند. پس امری را که از آنها خواسته شده بود وارونه کردند و گفتند: ﴿لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنَآ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖ﴾چرا فرض شدن جنگ را مدتی دیگر به تاخیر انداختی؟
و این حالت برای بسیاری از آنهایی که محکم نیستند، و قبل از فرا رسیدن زمان مناسب برای انجام کاری در آن عجله میکنند پیش میآید. غالبا چنین افرادی به هنگام فرا رسیدن آن کار بردباری نکرده و بیتابی میکنند.
سپس خداوند آنها را در مورد شرکت نکردن در جنگ، اندرز داد و فرمود: ﴿قُلۡ مَتَٰعُ ٱلدُّنۡيَا قَلِيلٞ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّمَنِ ٱتَّقَىٰ﴾بگو: کالای دنیا اندک است و برای کسی که پرهیزگاری نماید آخرت بهتر است. یعنی بهرهمند شدناز لذتهای دنیا و راحتیهای آن کم است. پس تحمل سنگینیها در مسیر اطاعت از خدا در کوتاه مدت بر مردم سبک و آسان میشود، چون وقتی انسان بداند سختی و مشقتی که به او میرسد طولانی نخواهند بود این کار بر او آسان خواهد شد. بنابر این اگر دنیا و آخرت را با هم مقایسه نماید به یقین میداند که ذات و لذات و زمان آخرت از دنیا بهتر است.
همانطور که پیامبر صدر رابطه با ذات آن فرموده است: «إِنَّ مَوْضِعَ سَوْطٍ فِي الْـجَنَّةِ لَـخَيْرٌ مِنْ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا». «همانا جای یک شلاق در بهشت از تمام دنیا و آنچه که در آن هست بهتر است».
و لذت بهشت از تمام آنچه که صفا و لذت آدمی را مکدر کند به دور است، بلکه از هر خوشی و لذتی که به تصوراید بالاتر و بهتر است. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٧﴾[السجدة: ۱٧]. «پس هیچکس نمیداند چه چیز از آنچه روشنی بخش دیدگان است به پاداش آنچه انجام میدادند برای آنان پنهان شده است».
و خداوند بر زبان پیامبرش فرموده است: «برای بندگان صالح خودم نعمتهایی را آماده کردهام که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آنرا نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. اما لذتهای دنیا انواع تلخیها را به همراه دارند، و اگر لذتهای دنیا با انواع دردها و رنجها و ناراحتیهایی که به همراه دارند مقایسه شود، هیچ تناسبی ندارند.
و اما زمان آخرت بدان خاطر بهتر و برتر است که دنیا از بین رفتنی است، و عمر انسان است نسبت به دنیا بسیار اندک است، اما نعمت آخرت همیشگی است و اهل آن همیشه در آن میمانند.
پس وقتی فرد عاقل به این دو دنیا فکر کند، و حقیقتِ هر دو را آنگونه که سزاوار است درک کند، خواهد دانست که کدام یک را باید ترجیح دهد، و کدام یک سزاوار تلاش و کوشش است.
بنابراین فرمود: ﴿وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّمَنِ ٱتَّقَىٰ﴾و آخرت برای کسی که از شرک و سایر کالاهای حرام بپرهیزد بهتر است. ﴿وَلَا تُظۡلَمُونَ فَتِيلًا﴾و نتیجه تلاش خود را که در راستای بدست آوردن خوشبختی جهان آخرت مبذول داشته بودید به طور کامل خواهید یافت بدون اینکه چیزی از آن کاسته شود.
سپس خداوند خبر داد که احتیاط، انسان را از تقدیر نجات نمیدهد و هرکس در خانه بنشیند تا از مرگ و مشکلات در امان بماند نشستن او چیزی را از وی دور نمیکند. پس فرمود: ﴿أَيۡنَمَا تَكُونُواْ يُدۡرِككُّمُ ٱلۡمَوۡتُ﴾مرگ شما را در هر زمان و مکانی در مییابد. ﴿وَلَوۡ كُنتُمۡ فِي بُرُوجٖ مُّشَيَّدَةٖ﴾اگرچه در قصرهای محکم و منازل بلندی باشید.
همه این مطالب تحریک و تشویق است برای جهاد در راه خدا، پس گاهی با بیان فضل و پاداش آن، و گاهی با ترساندن از عقوبت ترک آن، و گاهی با خبر دادن از این که کسانی که نشستهاند و به جهاد نمیروند ماندنشان مرگ را از آنها دور نمیکند، و گاهی با آسان کردن راه جهاد، مسلمانان را تشویق مینماید. سپس فرمود: ﴿وَإِن تُصِبۡهُمۡ حَسَنَةٞ﴾خداوند از کسانی خبر میدهد که در جهل و نادانی به سر میبرند، همانهایی که از پیام و رسالت پیامبران روی گردانند، و با آن مخالفند و زمانی که از او نیکی و فراوانی اموال و فرزندان و سلامتی برخوردار باشند، میگویند: ﴿هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ﴾این از جانب خدا است، و اگر مصیبت و مشکلی به آنها برسد و دچار قحطی و فقر و بیماری و از دست دادنِ فرزندان و دوستان گردند، میگویند: ﴿هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِكَ﴾ای محمد! این به سبب چیزی است که تو پیش ما آورده ای.
آنها پیامبر را به فال بد گرفتند، همانطور که ملتهای دیگر نیز پیامبران خدا را به فال بد گرفتند. چنانچه خداوند از قوم فرعون خبر داده و میفرماید: ﴿فَإِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَٰذِهِۦۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةٞ يَطَّيَّرُواْ بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُ﴾[الأعراف: ۱۳۱]. «هر گاه خیر و نیکی به آنها روی آورد، میگفتند: ما شایسته آن هستیم، و اگر دچار مشکل و بدی میشدند به موسی و کسانی که با او بودند شگون بد میزدند». و قوم صالح گفتند: ﴿ٱطَّيَّرۡنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَ﴾[النمل: ۴٧]. «تو و کسانی که همراهت هستند شوم میباشند». و قوم یاسین به پیامبرانشان گفتند: ﴿قَالُوٓاْ إِنَّا تَطَيَّرۡنَا بِكُمۡۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهُواْ لَنَرۡجُمَنَّكُمۡ﴾[یس: ۱۸]. «ما مشکلات را از بدی شما میدانیم و اگر باز نیایید شما را سنگسار خواهیم کرد». پس وقتی دلهایشان در کفر مشابه یکدیگر است، گفتار و کردارشان نیز مشابه گشته است. و هر کس که حاصل شدن بدی یا از بین رفتن خوبی را به تمام آنچه پیامبران آوردهاند یا به برخی از آن نسبت دهد، در این مذمت وخیم داخل است. خداوند متعال در پاسخ آنها فرمود: ﴿قُلۡ كُلّٞ﴾بگو همه چیز، نیکی و بدی و خیر و شر، ﴿مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ﴾ناشی از تقدیر و قضای الهی و آفرینش اوست.
﴿فَمَالِ هَٰٓؤُلَآءِ ٱلۡقَوۡمِ﴾پس این مردمان را که سخن باطل میگویند چه شده است؟ ﴿لَا يَكَادُونَ يَفۡقَهُونَ حَدِيثٗا﴾که هیچ سخنی را نمیفهمند، و به فهمیدن آن نزدیک نمیشوند، و یا آن را جز بصورتی ضعیف و نارسا نمیفهمند.
به هر حال آنها به سبب عدم فهم و درک صحیحشان از خدا و پیامبرش مورد مذّمت و سرزنش قرار گرفتهاند. و این نفهمی و نادانی آنان به سبب کفر و روی گردانیشان است. در ضمن کسانی که سخن خدا و پیامبرش را میفهمند ستایش شدهاند. نیز این آیه آدمی را به فهمیدن و بدست آوردن اسباب فهم کلام خدا و پیامبر و در پیش گرفتن راههایی که انسان را به سخن خدا و پیامبرش میرساند تشویق میکند. پس اگر آنها سخن خدا را میفهمندند، میدانستند که خیر و شر و خوبی و بدی همه براساس تقدیر الهی است و هیچ چیز از دایره تقدیر و قضای الهی بیرون نیست. و میدانستند که پیامبران و آنچه که پیامبران آوردهاند عامل شر و بدی، نمیباشند، زیرا پیامبران مبعوث شدهاند تا منافع دنیا و آخرت انسانها را تامین کنند.
آیهی ٧٩:
﴿مَّآ أَصَابَكَ مِنۡ حَسَنَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٖ فَمِن نَّفۡسِكَۚ وَأَرۡسَلۡنَٰكَ لِلنَّاسِ رَسُولٗاۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا٧٩﴾[النساء: ٧٩].«و اگر خوبی به تو برسد از جانب خدا است و اگر بدی و بلایی به تو برسد از جانب خودت میباشد، و ما تو را به عنوان پیامبری برای مردم فرستادیم و کافی است که خداوند گواه باشد».
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿مَّآ أَصَابَكَ مِنۡ حَسَنَةٖ﴾اگر در دنیا و دین به تو نیکی و خوبی برسد، ﴿فَمِنَ ٱللَّهِ﴾از جانب خدا است و خداوند آن را به تو ارزانی داسته و اسباب آن را برایت آسان نموده است. ﴿وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٖ﴾و بدی و شرّی که در دین و دنیا به تو میرسد، ﴿فَمِن نَّفۡسِكَ﴾از جانب خودت میباشد، یعنی به سبب گناهان و کارهایت است، و آن دسته از گناهانت که خداوند آنها را مورد عفو قرار میدهد و نمیگذارد اسباب شر شما شوند، بیشتراند از آن دسته از گناهانی که موجب شر و بدی برای شما میگردند، پس خداوند متعال درهای احسان و بخشش خویش را به روی بندگانش گشود و به آنها دستور داد به فضل و بخشش الهی به انسان میگردند. پس هرگاه بنده گناهی را انجام دهد کسی را جز خودش ملامت نکند، چون او مانع رسیدن فضل خداوند گردیده است.
سپس خداوند از فراگیری رسالت پیامبرش محمد صخبر داده و میفرماید: ﴿وَأَرۡسَلۡنَٰكَ لِلنَّاسِ رَسُولٗاۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا﴾و تو را به عنوان پیامبر برای همه مردم فرستادهایم، و کافی است که خدا گواه باشد. و خداوند با یاری کردن تو بوسیله معجزات آشکار و دلایل روشن گواهی میدهد که تو پیامبر بر حق خدا هستی. و این بزرگترین شهادت و گواهی است. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿قُلۡ أَيُّ شَيۡءٍ أَكۡبَرُ شَهَٰدَةٗۖ قُلِ ٱللَّهُۖ شَهِيدُۢ بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ﴾[الأنعام: ۱٩]. «بگو: چه چیزی بزرگترین گواهی است؟ بگو: خدا میان من و شما گواه است».
پس وقتی که دانسته شد خداوند دارای علم و آگاهی و قدرت کامل و حکمت فراوان است و پیامبرش را یاری میدهد، به یقین باید دانست که او پیامبر خدا است. و اگر سخنانی را به دروغ به خدا نسبت داده بود، خداوند او را میگرفت و رگ گردنش را قطع میکرد.
آیهی ۸۱-۸۰:
﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا٨٠﴾[النساء: ۸۰].«هر کس از پیامبر پیروی نماید بهراستی که از خدا پیروی کرده است، و هر کس روی گرداند ما تو را به عنوان مراقب و نگاهبان آنها نفرستادهایم».
﴿وَيَقُولُونَ طَاعَةٞ فَإِذَا بَرَزُواْ مِنۡ عِندِكَ بَيَّتَ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ غَيۡرَ ٱلَّذِي تَقُولُۖ وَٱللَّهُ يَكۡتُبُ مَا يُبَيِّتُونَۖ فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلًا٨١﴾[النساء: ۸۱].«و میگویند: فرمانبرداریم و چون از پیش تو بیرون روند گروهی از آنان در شب و در پنهانی غیر از آن چیزی که تو میگویی تدبیر میکنند، و خداوند آنچه را آنها در خفا تدبیر میکنند، مینویسد. بنابر این از آنها روی بگردان و بر خدا توکل کن و کافی است که خدا سرپرست و حافظ تو باشد».
هرکس از اوامر و نواهی پیامبر خدا اطاعت کند، ﴿فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَ﴾به راستی که خداوند متعال اطاعت کرده است، زیرا پیامبر امر و نهی نمیکند، مگر به دستور خدا و وحی او، و طبق آنچه خداوند بر او نازل مینماید امر و نهی میکند. این اشاره به معصوم بودن پیامبر صاست، چون خداوند دستور داده است تا به طور مطلق از پیامبر اطاعت شود، پس اگر در همه آنچه که از جانب خدا میآورد معصوم نبود، خداوند دستور نمیداد که به طور مطلق از او اطاعت شود، و اطاعت از پیامبر را نمیستود.
و این جزو حقوق مشترک است، زیرا حقوق بر سه قسم است: حق خداوند تعالی، که این حق را هیچیک از آفریدگانش ندارد، و آن عبادت خدا و رغبت بهسوی او و توابع آن است. و نوع دیگر حقی است که فقط به پیامبر اختصاص دارد، و آن یاری دادن پیامبر و احترام گذاشتن به وی است.
و نوعی دیگر حق مشترک است و آن ایمان داشتن به خدا و پیامبر و دوست داشتن آنها و اطاعت از آنها است. همانطور که خداوند همه این حقوق را در این آیه بیان دانسته است: ﴿لِّتُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُۚ وَتُسَبِّحُوهُ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلًا٩﴾[الفتح: ٩]. «باید به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید و پیامبر را یاری کنید و او را احترام نمایید و خدا را در صبح و شام به پاکی یاد کنید».
پس هر کس از پیامبر اطاعت کند در حقیقت از خدا اطاعت کرده است، و پاداش نیکی که خداوند بر طاعت خویش مترتب نموده است به او میدهد، ﴿وَمَن تَوَلَّىٰ﴾و هرکس از فرمان برداری و اطاعتِ خدا و پیامبرش روی بگرداند فقط خودش متضرر گشته است و به خدا زیانی نمیرساند.
﴿فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا﴾و تو را به عنوان نگهبان برآنها نفرستادهایم تا مراقب اعمال و احوال آنها باشی، بلکه تو را فقط به عنوان بیانکننده و خیرخواه و اندرزگو فرستادهایم.
و تو وظیفهات را انجام داده ای، و پاداشت بر خداست، خواه آنان هدایت یابند، یا هدایت نیابند. همانگونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَذَكِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٞ٢١ لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ٢٢﴾[الغاشیة: ۲۱-۲۲]. «تو پند و اندرز بده و یادآوری کن، همانا تو یادآوری کنندهای و بس، و بر آنها گماشته نیستی».
و باید در ظاهر و باطن و آشکار و پنهان از خدا و پیامبرش اطاعت شود. اما کسی که در حضور مردم اظهار اطاعت و پایبندی میکند، و چون تنها شود یا با هم ِکشانش به تنهایی بنشیند اطاعت از خداو پیامبر را ترک میکند، و به ضد آن روی میآورد، پس اطاعتی که او در حضور مردم اظهار کرده است به وی فایدهای نمیدهد. او همانند کسانی است که خداوند در مورد آنها گفته است: ﴿وَيَقُولُونَ طَاعَةٞ﴾وقتی پیش تو باشد اظهار اطاعت میکنند. ﴿فَإِذَا بَرَزُواْ مِنۡ عِندِكَ﴾و هنگامی که از پیش تو بیرون روند، و تنها باشند و کسی از آنها آگاهی نداشته باشد، ﴿بَيَّتَ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ غَيۡرَ ٱلَّذِي تَقُولُ﴾در شب و در پنهانی برای نافرمانی از تو چاره اندیشی میکنند و برای گناه میاندیشند. آیه ﴿بَيَّتَ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ غَيۡرَ ٱلَّذِي تَقُولُ﴾دلیلی است بر این که کاری که آنها بر آن قرار دارند طاعت نیست. زیرا «تبییت» یعنی چاره اندیشی برای کاری در شب به صوری که نظر و تصمیم بر آن قطعی شود.
سپس خداوند آنها را به سبب کاری که کردهاند تهدید نموده و میفرماید: ﴿وَٱللَّهُ يَكۡتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ﴾خداوند چارههایی را در شب میاندیشند، مینویسد و آنها را به طور کامل بر آن مجازات خواهد کرد. پس این وعیدی است برای آنها.
سپس پیامبر صرا دستور داد تا از آنها روی برتابد و به آنها اعتنا نکند و بر آنان سخت نگیرد و با آنان به تندی رفتار نکند، زیرا آنها هیچ زیانی به او نمیرساننند، به شرطی که بر خدا توکل نماید و از او کمک بخواهد تا دینش را یاری کند، و شریعت خود را برپا دارد. بنابر این فرمود: ﴿فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلًا﴾پس، از آنها روی بگردان، و بر خدا توکل کن، و کافی است که خدا سرپرست تو باشد.
آیهی ۸۲:
﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا٨٢﴾[النساء: ۸۲].«آیا در قرآن نمیاندیشید! و اگر از جانب غیر خدا بود در آن اختلاف زیادی مییافتید».
خداوند به تدبر در کتابش دستور میدهد، و تدبر یعنی فکر کردن و اندیشیدن در معانی آن و متمرکز کردن فکر در مبادی و عواقب و لوازم آن. زیرا اندیشیدن و تدبر در کتاب خدا کلید علوم و معارف است و با اندیشیدن میتوان هر خوبی و همه علوم را از کتاب استخراج کرد، و اندیشیدن در قرآن ایمان را در قلب میافزاید و درخت ایمان را ریشه دارتر و محکمتر میگرداند.
در سایه اندیشیدن در قرآن، آدمی پروردگار معبود، و صفات کمال او را میشناسد، و از این رهگذر عیوب و نقصهایی را که مردمان نادان به خدا ﻷنسبت میدهند، میشناسد و راه رسیدن به خدا و اوصاف رهروان آن و پاداش آنان، نیز دشمن واقعی شناخته میشود، و راهی که انسان را به عذاب الهی میرساند، نیز اوصاف رهروان آن، و به سزایی که برای آنها در نظر گرفته شده است میشناسد. و هرچند بنده بیشتر در قرآن بیاندیشد، علم و عمل و بینش او بیشتر میشود.
بنابراین، خداوند به اندیشیدن در قرآن دستور و مسلمانان را بر آن تحریک نموده و خبر داده است که منظور از نازل کردن قرآن تدبر در آن میباشد. همانطور که خداوند متعال میفرماید: ﴿كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ مُبَٰرَكٞ لِّيَدَّبَّرُوٓاْ ءَايَٰتِهِۦ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢٩﴾[ص: ۲٩]. «(قرآن) کتاب مبارکی است که آن را بر تو نازل کردهایم تا در آیات آن بیاندیشید، و تا خردمندان پند بپذیرند».
و خداوند متعال میفرماید: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ٢٤﴾[محمد: ۲۴]. «آیا در قرآن نمیاندیشند یا دلهایشان قفل و بسته است»؟! و از فواید اندیشیدن در کتاب خدا این است که بنده به مقام یقین میرسد و بطور قطع میداند که این قرآن کلام خدا است، چون کسی که در قرآن میاندیشد، میبیند که بخشی از قرآن بخشی دیگر را تصدیق مینماید، و هر قسمتِ آن با قسمت دیگر موافق و مطابق است. حکمتها و داستان و خبرها را در قرآن میبینی که در چند جا تکرار میشوند اما همه یکدیگر را تصدیق میکنند، و برخی برخی دیگر را رد و نقض نمیکند. پس این بیانگر کمال قرآن است و اینکه از جانب کسی است که علم او همه امور را احاطه کرده است. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا﴾و اگر از جانب غیر خدا بود در آن اختلاف زیادی مییافتند و چون از جانب خدا است در آن اصلا اختلافی وجود ندارد.
آیهی ۸۳:
﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِينَ يَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡۗ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّيۡطَٰنَ إِلَّا قَلِيلٗا٨٣﴾[النساء: ۸۳].«و هنگامی که خبری (حاکی) از امنیت یا ترس به آنها برسد آن را پخش میکنند، و اگر آن را به پیامبر و اولی الامر خود ارجاع میدادند قطعاً کسانی در میان ایشان وجود داشتند که (میتوانستند درست یا غلط بودن) آن را دریابند. و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود جز تعداد اندکی از شیطان پیروی میکردید».
خداوند در اینجا بندگانش را ادب مینماید از این کار که شایسته آنها نیست دوری کنند، و به آنها میفرماید شایسته است وقتی که کاری مهم و منفعتی عمومی که امنیت و شادی مومنان را در پی دارد، با ترسی که مصیبت را برای آنها به همراه دارد پیش آید، پابرجا باشند، و در پخش همراه دارد پیش آید، پابرجا باشند، و در پخش کردن این خبر شتاب نورزند. بلکه آن را به پیامبر و اولی الامر که اهل رای و دانش و عقل و متانت و خونسردی هستند و میدانند چگونه حوادث و اطلاعات را پردازش و تحلیل نمایند و منافع و مضار را میشناسند، ارجاع دهند.
پس اگر آنها صلاح ببینند که پخش کردن این خبر مصلحتی برای مومنان دارد، و باعث شادی و نشاط آنها میشود، و باعث میشود تا آنها برای مقابله با دشمنان، خود را آماده کنند، این خبر را پخش میکنند. و اگر ببینند که پخش شدن این خبر مصلحتی را در بر ندارد، یا اینکه مصلحتی دارد اما زیان آن از مصلحت و فایدهاش بیشتر است، آن را پخش نمیکنند. بنابر این فرمود: ﴿لَعَلِمَهُ ٱلَّذِينَ يَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡ﴾کسانی که آن را با اندیشه و نظر و دانش درست خود میفهمند و بررسی میکنند، آن را میفهمند.
از این مطلب یک قاعده ادبی استنباط میشود که عبارت است از اینکه هرگاه کاری به بحث و پژوهش نیاز داشته باشد، شایسته است که این پژوهش و تحقیق به فرد شایسته واگذار گردد و کار به اهل آن سپرده شود و کسی بر اهل فن پیشی نگیرد، زیرا این بهتر و نیز در این بخش از آیه، از شتاب ورزیدن و عجله کردن در پخش اخبار به محض شنیدن آن نهی شده است.
و دستور داده شده است که قبل از سخن گفتن فکر و اندیشه به کار گرفته شود که آیا پخش آن مصلحت است یا نه؟ و آیا انسان به آن اقدام کند یا نه؟
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُ﴾و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و شما را توفیق نمیداد، و ادب را به شما یاد نمیداد، و چیزهایی را به شما نمیآموخت که نمیدانستید، ﴿لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّيۡطَٰنَ إِلَّا قَلِيلٗا﴾جز تعداد اندکی از شما همگی از شیطان پیروی میکردید، زیرا انسان بنا بر سرشت و طبیعت خود ستمگر و نادان است، و نفس او جز به بدی دستور نمیدهد. پس وقتی انسان به پروردگارش پناه بَرَد و به او تمسک جوید، و در این راستا تلاش نماید، خداوند لطف خویش را شامل او میگرداند، و او را بر انجام هرکار نیکی توفیق میدهد، و از شیطان رانده شده حفاظت مینماید.
آیهی ۸۴:
﴿فَقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفۡسَكَۚ وَحَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ عَسَى ٱللَّهُ أَن يَكُفَّ بَأۡسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَٱللَّهُ أَشَدُّ بَأۡسٗا وَأَشَدُّ تَنكِيلٗا٨٤﴾[النساء: ۸۴].«پس در راه خدا بجنگ، تو جز مسئول خود نیستی و مؤمنان را تحریک نما، باشد که خداوند قدرت کافران را باز گیرد، و قدرت خدا بیشتر و مجازات او سختتر است».
این حالت بهترین حالت بنده است که تلاش کند از دستورات الهی، از قبیل جهاد و غیره تبعیت کند و دیگران را بر آن تحریک نماید. و گاهی این دو حالت به طور کلی در بنده وجود ندارد، یا یکی وجود دارد، بنابر این به پیامبرش فرمود: ﴿فَقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفۡسَكَ﴾در راه خدا جنگ و تو فقط مسئول خودت هستی و بس. یعنی تو بر دیگران قدرت نداری، پس تو مسئول کار کسی دیگر نیستی.
﴿وَحَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾و مومنان را بر جنگیدن تحریک کن، و این متضمّن هرکاری است که به وسیله آن مومنان تشویق میشوند، و دلهایشان قوّت میگیرد، از قبیل تقویت کردن مومنان و خبر دادن به آنها که دشمنان ضعیف و سست هستند، و بیان پاداشی که برای جنگجویان راه خدا آماده شده است، و عقابی که برای متخلفان در نظر گرفته شده است. پس همه این موارد از باب تحریک برای جنگ به حساب میآید.
﴿عَسَى ٱللَّهُ أَن يَكُفَّ بَأۡسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ﴾باشدکه خداوند آسیب کافران را به سبب اینکه شما در راه او میجنگید و یکدیگر را بر آن تحریک میکنید باز دارد.
﴿وَٱللَّهُ أَشَدُّ بَأۡسٗا﴾و قدرت و عزت خداوند بیشتر است. ﴿وَأَشَدُّ تَنكِيلٗا﴾و کیفر و مجازات او برای گناهکار سختتر است، برای گناهکار سخت و برای دیگران عبرت است، و اگر خداوند بخواهد، میتواند کافران را با قدرت خویش از بین ببرد، و از آنها چیزی باقی نگذارد، اما حکمت الهی چنین است که برخی از بندگانش را با برخی دیگر مورد آزمایش قرار دهد، تا همواره بازار جهاد گرم باشد، و مردم ایمان مفید را به دست آورند، ایمانی که از روی اختیار است نه از روی اجبار که هیچ فایدهای ندارد.
آیهی ۸۵:
﴿مَّن يَشۡفَعۡ شَفَٰعَةً حَسَنَةٗ يَكُن لَّهُۥ نَصِيبٞ مِّنۡهَاۖ وَمَن يَشۡفَعۡ شَفَٰعَةٗ سَيِّئَةٗ يَكُن لَّهُۥ كِفۡلٞ مِّنۡهَاۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ مُّقِيتٗا٨٥﴾[النساء: ۸۵].«هر کس که شفاعتِ پسندیدهای بکند بهرهای از آن دارد، و هر کس که شفاعتِ ناپسندی بکند از آن بهرهای دارد، و خداوند بر هرچیزی شاهد و حافظ است».
منظور از شفاعت در اینجا همکاری برای انجام کاری از کارها است. پس هرکس که دیگری را یاری کند، و او را در کار خیری یاری دهد، از جمله کمک به ستمدیدگان در برابر کسانی که به آنها ستم میکنند، او از میانجی گری و همکاریاش برحسب کار و تلاشش بهرهای دارد و از پاداش فرد اصلی یا کسی که مستقیما آن کار خوب را انجام میدهد کاسته نمیشود. و هرکس دیگری را بر انجام کار زشت یاری کند، برحسب همکاریاش به او گناه میرسد. پس این تحریک و تشویق بزرگی بر همکاری در نیکی و پرهیزگاری است، و بازداشتن و منع بزرگی است از همکاری کردن بر انجام گناه و دشمنانگی.
و این مطلب را با فرموده خویش موکد نمود: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ مُّقِيتٗا﴾و با خداوند بر هر چیزی شاهد و حافظ است، و آدمی را بر این اعمال محاسبه میکند، و هریک را برحسب آنچه که سزاوار او است مجازات مینماید.
آیهی ۸۶:
﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٖ فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٍ حَسِيبًا٨٦﴾[النساء: ۸۶].«و هرگاه به شما سلامی گفته شد، بهتر از آن، یا همانند آن، جواب بگویید بیگمان خداوند حسابرس هر چیزی است».
درود و تحیت کلمهای است که وقتی دو نفر با یکدیگر روبرو میشوند یکی از آنها به خاطر ابراز احترام و در قالب دعا بر زبان میآورد، و دیگر کلماتی که با مهربانی و خنده رویی گفته میشود
بالاترین انواع «تحیت» و درود کلمهای است که در شریعت اسلام آمده است. در هنگام روبرو شدن و دیدار با یکدیگر ابتدا باید سلام کرد، و در پاسخ نیز باید سلام را جواب گفت. پس خداوند مومنان را دستور داده است که هر درود و سلامی را باید به گونهای بهتر از آن جواب بگویند، و با کلماتی بهتر و چهرهای بازتر سلامِ سلامکننده را جواب دهند، و این بدان معنی است که از پاسخ ندادن سلام و یا جواب دادن آن بدون بشاشت نهی شده است.
و از این آیه شریفه استنباط میشود که باید ابتدا سلام کرد. و از دو جهت این مطلب استنباط میگردد، یکی اینکه خداوند دستور داده است تا جواب سلام به گونهای بهتر یا به همان صورت داده شود، و این بدان معنی است که سلام کردن از نظر شرع مطلوب است. و دوم اینکه از کلمهی «أحسن» که فعل تفضیلی است استنباط میگردد که سلام کردن یک امر مشارکتی است و طرفین باید به یکدیگر سلام کنند و اینکه جواب سلام باید زیبا و نیکو باشد. و اصل نیز بر همین است.
و چند مورد از عموم این آیه کریمه استنثا میشود، اینکه کسی در حالتی سلام کند که در آن حالت به سلام کردن امر نشده است، مانند اینکه بر کسی سلام کند که مشغول خواندن قرآن یا گوش دادن به خطبه باشد، یا مشغولِ خواندن نماز باشد. پس لازم نیست جواب سلام او را بدهد. و یا مانند کسی که شریعت دستور داده است با او قطع رابطه گردد و به او سلام نشود، و او شخص گناهکاری است که توبه ننموده و با قطع کردن رابطه با او از کار بدش باز میآید. چنین شخصی مستثنی است و با او قطع رابطه شده و به او سلام گفته نمیشود و جواب سلامش نیز داده نمیشود، چون سلام کردن به او و پاسخ دادن به سلام وی با مصلحت بزرگی مخالف و متضاد است. و پاسخ گفتن به سلامهایی که مردن به آن عادت ندارند، و از نظر شرع نیز ایرادی به آن وارد نیست در موضوع «جواب سلام» داخل میگردد.
و به ما امر شده است که به این نوع سلامها به همان حالت خودشان و یا بهتر از آنچه سلامکننده گفته است، پاسخ بدهیم. سپس خداوند بر انجام کارهای نیک نوید پاداش، و بر انجام کارهای بد وعید عذاب داده و فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٍ حَسِيبًا﴾بیگمان خداوند بر هر چیزی حسابرس است، پس خداوند اعمال نیک و بد و کوچک و بزرگ بندگانش را ثبت مینماید، سپس به مقتضای فضل و عدالت و حکمت پسندیدهاش به آنان سزا و جزا میدهد.
آیهی ۸٧:
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ لَيَجۡمَعَنَّكُمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا رَيۡبَ فِيهِۗ وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ حَدِيثٗا٨٧﴾[النساء: ۸٧].«جز خدا هیچ معبود بر حقی نیست، حتماً شما را در روزی که هیچ شکی در آن نیست گرد میآورد. و چه کسی از خدا راستگوتر است؟».
خداوند متعال از یگانگی خودش و اینکه هیچ معبود بر حقی جز او نیست خبر میدهد، چون او در ذات و صفاتش کامل، و در خلق و تدبیر و اعطای نعمتهای ظاهری و باطنی یگانه است. و این مستلزم آن است که بنده او را بپرسند، و با انواع عبودیت و بندگی به وی نزدیکی بجوید. چون تنها او شایسته پرستش است، و بندگانش را به خاطر بندگی و عبودیت پاداش میدهد، و آنان را به خاطر کوتاهی ورزیدن در این امر سزا میدهد، به همین خاطر به محل دریافتِ سزا و جزا که روز قیامت است سوگند یاد کرد و فرمود: ﴿لَيَجۡمَعَنَّكُمۡ﴾حتما همه شما را از اول تا آخر در یک جا گرد میآورد. ﴿إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا رَيۡبَ فِيهِ﴾در روز قیامت شما را گرد خواهد آورد که در وقوع آن هیچ شک و شبههای که مستدل به دلیل عقلی و نقلی باشد وجود ندارد.
از نظر عقلی در وقوع قیامت شکی نیست، زیرا ما مشاهده میکنیم که زمینِ مرده زنده و آباد میگردد، و اینکه پدیدهها نخست از عدم به وجود آمدهاند، پس ابتدا هیچ چیزی وجود نداشته و خداوند همه هستی و انسانها را از عدم پدید آورده است، بنابر این زنده کردن و پدید آوردن درباره انسان به طریق اولی امکان پذیرتر است. و به یقین باید دانست که خداوند آفریدهها و مخلوقات را بیهوده نیافریده است تا بدون هدف در دنیا زندگی کنند و بمیرند و حکمت و فلسفهای در آفرینش آنها نباشد. اما دلیل شرعی خبر دادن راستگوترین راستگویان مبنی برآمدن قیامت است، حتی خداوند نیز بر تحقق قیامت سوگند یاد کرده است. بنابر این فرمود: ﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ حَدِيثٗا﴾و چه کی از خدا راستگوتر است؟! و نیز در چندین جای قرآن پیامبرش صرا دستور داده است تا بر آمدن قیامت سوگند یاد کند. مثلا فرموده است: ﴿زَعَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن لَّن يُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ٧﴾[التغابن: ٧]. «کافران گمان میبرند که آنها زنده و برانگیخته نمیشوند، بگو: آری! قسم به پروردگار که حتما برانگیخته میشوید، سپس به آنچه انجام دادهاید خبر داده خواهید شد و این برای خدا آسان است».
و آیه: ﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ حَدِيثٗا﴾﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ قِيلٗا﴾بیانگر آن است که گفتهها و اخبار خداوند در بالاترین مراتب صداقت و راستی قرار دارد. پس هر سخنی که در زمینه عقاید و علوم و اعمال گفته شود و با آنچه که خداوند خبر داده است متضاد و مخالف باشد، باطل است، زیرا با خبر راست و یقینی متضاد و مخالف است، بنابر این امکان ندارد که حق باشد.
آیهی ٩۱-۸۸:
﴿فَمَا لَكُمۡ فِي ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِئَتَيۡنِ وَٱللَّهُ أَرۡكَسَهُم بِمَا كَسَبُوٓاْۚ أَتُرِيدُونَ أَن تَهۡدُواْ مَنۡ أَضَلَّ ٱللَّهُۖ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ سَبِيلٗا٨٨﴾[النساء: ۸۸].«شما چرا دربارۀ منافقین دو دسته شدهاید؟ حال آنکه خداوند به سبب آنچه انجام دادهاند آنها را واژگون و به عقب برگردانده است، آیا میخواهید کسی را هدایت کنید که خدا او را گمراه کرده است؟ و هرکس که خدا او را گمراه سازد برای او راهی نخواهی یافت».
﴿وَدُّواْ لَوۡ تَكۡفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَآءٗۖ فَلَا تَتَّخِذُواْ مِنۡهُمۡ أَوۡلِيَآءَ حَتَّىٰ يُهَاجِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَخُذُوهُمۡ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡۖ وَلَا تَتَّخِذُواْ مِنۡهُمۡ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرًا٨٩﴾[النساء: ۸٩].«دوست دارند که مانند آنها کافر شوید، پس آنگاه شما و آنها برابر میشوید، پس، از آنها دوستانی برای خود نگیرید مگر اینکه در راه خدا هجرت کنند، پس اگر روی گرداندند آنها را بگیرید، و هرکجا که یافتید بکشید، و از آنها دوست و یاوری نگیرید».
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَىٰ قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٌ أَوۡ جَآءُوكُمۡ حَصِرَتۡ صُدُورُهُمۡ أَن يُقَٰتِلُوكُمۡ أَوۡ يُقَٰتِلُواْ قَوۡمَهُمۡۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَسَلَّطَهُمۡ عَلَيۡكُمۡ فَلَقَٰتَلُوكُمۡۚ فَإِنِ ٱعۡتَزَلُوكُمۡ فَلَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ وَأَلۡقَوۡاْ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَمَ فَمَا جَعَلَ ٱللَّهُ لَكُمۡ عَلَيۡهِمۡ سَبِيلٗا٩٠﴾[النساء: ٩۰].«مگر کسانی که با گروهی پیوند پیدا میکنند، که میان شما و آنان پیمانی است و یا نزد شما میآیند در حالیکه نمیخواهند با شما بجنگند، و نمیخواهند با قومشان بجنگند، و اگر خداوند میخواست آنان را بر شما مسلط و چیره میکرد، و آنان با شما میجنگیدند، بنابر این اگر از شما کنارهگیری کردند، و با شما نجنگیدند، و پیشنهاد صلح کردند خداوند به شما اجازه نمیدهد که به آنان متعرض شوید».
﴿سَتَجِدُونَ ءَاخَرِينَ يُرِيدُونَ أَن يَأۡمَنُوكُمۡ وَيَأۡمَنُواْ قَوۡمَهُمۡ كُلَّ مَا رُدُّوٓاْ إِلَى ٱلۡفِتۡنَةِ أُرۡكِسُواْ فِيهَاۚ فَإِن لَّمۡ يَعۡتَزِلُوكُمۡ وَيُلۡقُوٓاْ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَمَ وَيَكُفُّوٓاْ أَيۡدِيَهُمۡ فَخُذُوهُمۡ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡۚ وَأُوْلَٰٓئِكُمۡ جَعَلۡنَا لَكُمۡ عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينٗا٩١﴾[النساء: ٩۱].«گروهی دیگر را خواهید یافت که میخواهند از جانب شما و قومشان در امنیت باشند، هرگاه بهسوی کفر خوانده شوند در آن فرو میروند، پس اگر از شما کنارهگیری نکردند و به شما پیشنهاد صلح ننمودند، و از جنگ با شما دست برنداشتند، پس آنها را بگیرید و هرکجا آنان را یافتید، بکشید. آنان کسانی هستند که ما دلیل آشکاری علیه آنان به شما دادهایم».
منظور از منافقان در این آیهها کسانی است که اسلام را اظهار نمودند و کافر زیسته و از سرزمین مسلمانان هجرت نکردند، و در آنجا باقی ماندند. اصحاب شدر مورد این منافقان دچار اشتباه شدند، برخی از جنگیدن و قطع رابطه با آنها به سبب ایمانی که اظهار میکردند باز آمدند، و برخی به قرینه کارهایشان آنها را شناختند وبه کافر بودنشان حکم نمودند.
پس خداوند متعال از آنها خبر داد و بیان نمود که برای شما شایسته نیست در مورد آنها دچار اشتباه شوید و شک کنید.
زیرا قضیه آنها واضح و روشن است، و آنها منافقاند، و کفرشان آشکار است و دوست دارند شما هم کافر و مانند آن باشید. پس هرگاه این وضعیت آنان برای شما محقق شد ﴿فَلَا تَتَّخِذُواْ مِنۡهُمۡ أَوۡلِيَآءَ﴾از آنان کسانی را به دوستی برنگیرید، و این امر مستلزم محبت نورزیدن به آنها است، زیرا دوست گرفتن و دوستی کردن از محبت نشات میگیرد.
و نیز دوستی نکردن با آنها مستلزم کینه ورزیدن و دشمنی با آنها است، زیرا نهی از چیزی امر به ضد آن است و این تا زمانی است که هجرت نکرده باشند، پس وقتی هجرت کردند، احکامی که بر مسلمین جاری میگردد بر آنها نیز جاری میشود، همانطور که پیامبر صاحکام اسلام را بر هرکسی که با او بود و بهسوی او هجرت کرده بود، اعم از مؤمنین و کسانیکه به ایمان تظاهر میکردند اجرا میکرد.
و اگر آنها هجرت نکردند، و از هجرت روی برتافتند، ﴿فَخُذُوهُمۡ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ﴾آنها را هر کجا یافتید و در هر وقت و هرجا دیدید، بکشید. و این بیانگر آن است که جنگ در ماههای حرام منسوخ است، همانطور که جمهور علما اعتقاد دارند.
و مخالفانِ این نظر میگویند: اینها نصوص مطلقی هستند که بر مقید بودن تحریم جنگ در ماههای حرام حمل میشوند.سپس خداوند سه گروه از منافقان را استثنا کرد که با آنها جنگ نشود.
خداوند دستور داده است که دو گروه از آنها را رها کنند، و این را واجب و قطعی گردانیده است. اول، گروهی که با قومی پیوند دارند که میان آن قوم و مسلمانان پیمان صلح هست و اینها به آن قوم ملحق میشوند، پس حکم اینها در حفاظت و مصون بودن مال و جانشان حکم همان قوم است. دوم قومی هستند که ﴿حَصِرَتۡ صُدُورُهُمۡ أَن يُقَٰتِلُوكُمۡ أَوۡ يُقَٰتِلُواْ قَوۡمَهُمۡ﴾نه دلشان میخواهد با شما بجنگند، و نه میخواهند با قومشان بجنگند، و دوست دارند با هر دو گروه نجنگند، اینها نیز باید رها شوند، و حکمت رها کردن و نجنگیدن با این گروه را چنین بیان داشت: ﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَسَلَّطَهُمۡ عَلَيۡكُمۡ فَلَقَٰتَلُوكُمۡ﴾اگر خداوند میخواست آنها را بر شما چیره میگردانید پس با شما میجنگیدند.
پس این گروه از سه حالت خارج نیستند، با اینکه همراه شما باشند، و با دشمنانتان بجنگند، و این کار از این گروه بر نمیآید. و یا اینکه همراه با قوم خود علیه شما بجنگند، و با اینکه نه با شما بجنگند و نه با قومشان. و این سادهترین و آسانترین چیز برای شما است، و خداوند میتواند آنها را بر شما چیره و مسلط بگرداند. پس عافیت و در امان بودن را بپذیرد، و پروردگارتان را ستایش کنید، پروردگاری که آنان را از شما بازداشته است، با اینکه میتواند آنان را بر شما مسلط گرداند.
پس ﴿فَإِنِ ٱعۡتَزَلُوكُمۡ فَلَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ وَأَلۡقَوۡاْ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَمَ فَمَا جَعَلَ ٱللَّهُ لَكُمۡ عَلَيۡهِمۡ سَبِيلٗا﴾اگر از شما کنارهگیری کردند و با شما نجنگیدند و به شما پیشنهاد صلح دادند پس خداوند برای شما راهی برای تعرض به آنها قرار نداده است.
گروه سوم کسانی هستند که قطع نظر از احترام گذاشتن به شما، منافع خودشان را میخواهند، و خداوند در مورد آنها فرموده است: ﴿سَتَجِدُونَ ءَاخَرِينَ﴾گروهی دیگر از این منافقان را خواهید یافت، ﴿يُرِيدُونَ أَن يَأۡمَنُوكُمۡ﴾که از ترس شما میخواهند از جانب شما در امان باشند، ﴿وَيَأۡمَنُواْ قَوۡمَهُمۡ كُلَّ مَا رُدُّوٓاْ إِلَى ٱلۡفِتۡنَةِ أُرۡكِسُواْ فِيهَا﴾و از طرف قوم خود هم در امنیت قرار داشته باشند، هرگاه به فتنه فرا خوانده شوند، در آن فرو میروند، یعنی همیشه بر کفر و نفاق خود باقی هستند و هرگاه فتنهای برای آنها پیش بیاید، آنها را کور میگرداند و آنها را واژگون میکند و کفر و نفاقشان بیشتر میگردد، و اینها در ظاهر مانند گروه دوم هستند و در حقیقت با گروه دوم مخالف میباشند، زیرا گروه دوم به خاطر احترام گذاشتن به مومنان جنگ با آنان را ترک میکنند، نه از ترس و به خاطر حفظ جان خودشان، اما این گروه به خاطر ترس با مومنان نمیجنگند، نه به خاطر اینکه به مومنان احترام میگذارند. بلکه اگر فرصتی برای جنگیدن با مومنان بیابند آن را غنیمت شمرده و بلافاصله پیش میروند. پس دست بر ندارند باید با آنها جنگید. بنابر این خداوند فرمود: ﴿فَإِن لَّمۡ يَعۡتَزِلُوكُمۡ وَيُلۡقُوٓاْ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَمَ﴾اگر از شما کنارهگیری نکردند، و به شما پیشنهاد صلح ندادند، ﴿وَيَكُفُّوٓاْ أَيۡدِيَهُمۡ فَخُذُوهُمۡ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡۚ وَأُوْلَٰٓئِكُمۡ جَعَلۡنَا لَكُمۡ عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينٗا﴾و از شما دست نکشیدند، آنها را بگیرید، و بکشید هرکجا که آنها را یافتید. آنان کسانی هستند که ما دلیل آشکاری علیه آنان به شما دادیم. یعنی برای شما دلیل روشن و آشکاری قرار دادهایم مبنی بر اینکه آنها تجاوزگر و ستمکننده هستند و صلح را نمیپذیرند، پس آنان جز خودشان کسی را سرزنش و ملامت نکنند.
آیهی ٩۲:
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٍ أَن يَقۡتُلَ مُؤۡمِنًا إِلَّا خَطَٔٗاۚ وَمَن قَتَلَ مُؤۡمِنًا خَطَٔٗا فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ وَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ إِلَّآ أَن يَصَّدَّقُواْۚ فَإِن كَانَ مِن قَوۡمٍ عَدُوّٖ لَّكُمۡ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ وَإِن كَانَ مِن قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٞ فَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ وَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَيۡنِ تَوۡبَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا٩٢﴾[النساء: ٩۲]. «و هیچ مؤمنی نباید مؤمنی را بکشد مگر از روی خطا، و هرکس که مؤمنی را به خطا کشت پس باید بردهای مؤمن را آزاد کند، و خون بهایی به خانوادۀ مقتول بپردازد مگر اینکه وارثان مقتول با عفو کردن خون بها تصدق نمایند. و اگر مقتول متعلق به قومی باشد که دشمن شما بودند، و خود او مؤمن بود پس باید بردۀ مؤمنی آزاد کند، و اگر از قومی بود که میان شما و آنها پیمان بود، پس خون بهایی به خانواده و کسان مقتول بدهد و بردهای مؤمن آزاد کند، و هرکس که (برده) نیافت پس باید دو ماه پیاپی روزه بگیرد، خداوند این را (به عنوان) توبه مقرر داشته و خداوند دانا و حکیم است».
این صیغه از صیغههای امتناع است، یعنی امکان ندارد مومن مومنی را از روی عمد بکشد. و این بیانگر شدت حرام شدن قتل مومن است و این که کشتن مومن به شدت با ایمان منافات دارد، و این کار از کافر یا فاسقی سر میزند که ایمانش خیلی ناقص است و بیم آن میرود که مرتکب گناه بزرگتری گردد، زیرا ایمانِ درست و صحیح، مومن را از کشتن برادرش که خداوند عقد برادری ایمانی را از بین آنان منعقد کرده است منع میکند. از مقتضیات برادری ایمانی محبت و دوستی و دور کردن اذیت و آزار از برادرش میباشد، پس چه آزاری سختتر از کشتن است؟!
و فرموده پیامبر صنیز این مطلب را تصدیق مینماید که میفرماید: «لا تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ». «پس از من کافر نشوید و گردن یکدیگر را نزنید».
پس دانسته شد که قتل، جزوِ کفر عملی است، و پس از شرک بزرگترین گناه کبیره محسوب میشود.
و از آنجا که ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٍ أَن يَقۡتُلَ مُؤۡمِنًا﴾عام است و همه حالات را در بر میگیرد، و این مفهوم را میرساند که به هیچ صورتی امکان ندارد مومن دست به کشتن برادرش بزند، خداوند قتل خطا را استثنا کرد و فرمود: ﴿إِلَّا خَطَٔٗا﴾زیرا خطاکار قصد قتل و کشتن را ندارد، و از روی اشتباه این کار از او سر میزند، و او بر کشتن محارم الهی جرات نکرده است، بنابر این گناه کار نیست. ولی از آن جا که کار زشتی مرتکب شده گرچه قصد آن را نیز نداشته، خداوند دستور داده است تا کفاره و دیه بپردازد.
پس فرمود: ﴿وَمَن قَتَلَ مُؤۡمِنًا خَطَٔٗا﴾و هرکس که مومنی را از روی خطا بکشد خواه قاتل مرد باشد یا زن، آزاد باشد یا برده، کوچک باشد یا بزرگ، عاقل باشد یا دیوانه، مسلمان باشد یا کافر. از کلمه ﴿مَن﴾این تفاصیل استنباط میشود، زیرا بر عموم و کلّیت دلالت دارد. و هدف از آوردن ﴿مَن﴾در اینجا همین است. زیرا عبادت و سیاق کلام تقاضا میکرد که بگوید «فَإن قَتلَلَهُ» اما این عبارت، آنچه را که لفظ ﴿مَن﴾شامل میشود در بر نمیگیرد.
و فرق نمیکند که مقتول مرد باشد یا زن، کوچک باشد یا بزرگ، زیرا نکرده آوردن در سیاق شرط مفید این مطلب است. پس هر قاتلی لازم است، ﴿تَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ﴾برای کفاره قتل، برده مومنی را آزاد نماید و این کفاره باید از مال او پرداخت شود.
و بنا بر قول برخی از علما کوچک و بزرگ و مرد و زن و سالم و معیوب را در بر میگیرد. اما حکمت اقتضا مینماید که آزاد کردن برده معیوب برای کفاره جایز نباشد، زیرا هدف از آزاد کردن این است بردهای که آزاد میشود فایده ببرد، و صاحب منافع خودش باشد. پس وقتیکه برده به علت آزاد شدن از بین رود و باقی ماندن او در حالت بردگی بیشتر به نفع اوست. آزاد کردن او جایز نیست. و ﴿تَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ﴾بر این مطلب دلالت مینماید. زیرا تحریر به معنی آزاد کردن کسی است که فواید و منافع او به خودش برسد، پس وقتی که در آزاد کردن او منافعی نباشد، آزاد کردن به حساب نمیآید. در این مطلب به خوبی فکر کن، و این موضوع روشن است.
اما دیه در قتل خطا و شبه عمد بر عاقله قاتل یعنی عصبه مانند پسر، پدر، برادران، پسران برادران، عمو و پسران عمو واجب است.
﴿مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِ﴾این دیه باید به خانواده و کسان او پرداخت شود تا خاطرشان تسکین گردد. و منظور از اهل مقتول وارثان او هستند زیرا وارثان آنچه را که مرده بر جای بگذارد به ارث میبرند، پس دیه و خون بها جزو ترکه میت محسوب میشود. دیه توضیحات زیادی دارد که در کتابهای فقه ذکر شده است.
﴿إِلَّآ أَن يَصَّدَّقُواْۚ﴾مگر اینکه وارثان مقتول با عفو کردن خون بها تصدق نمایند، پس در این صورت خون بها ساقط میشود. و این تشویق به بخشیدن است، زیرا خداوند گذشت و بخشیدن را صدقه نامیده است، و صدقه در هر وقت مطلوب است. ﴿فَإِن كَانَ﴾پس اگر مقتول، ﴿مِن قَوۡمٍ عَدُوّٖ لَّكُمۡ﴾از قومی باشد که دشمن شما هستند یعنی از کفاری بود که با شما جنگ دارند، ﴿وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ﴾و (خودِ) وی مومن بود، قاتل باید برده مومنی را آزاد کند و بر شما لازم نیست که خون بها را به وارثان او بپردازید، چون وارثان او کافر هستند و خون و مالهایشان احترامی ندارد.
﴿وَإِن كَانَ﴾و اگر مقتول، ﴿مِن قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٞ فَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ وَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ﴾از قومی بود که میان شما و آنها پیمانی هست، باید خون بهای مقتول را به وارثان او بپردازید و یک برده مومن آزاد کنید، چون وارثان به خاطر عهد و پیمانی که با مسلمین دارند محترم هستند. ﴿فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ﴾پس هرکس بردهای نیافت و قیمت آن را نیز نداشت، به این صورت که تنگدست باشد و چیزی اضافه از مخارج و نیازهای اساسی را نداشته باشد که در عوض برده پرداخت کند، ﴿فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَيۡنِ﴾در صورتی که معذور نباشد باید دو ماهِ پیاپی روزه بگیرد.
پس اگر در این میان بنابر عذری روزه نگرفت، مانند بیماری، و حیض و امثال آن، پس وجود عذر، پیاپی بودن را قطع نمیکند و مشکلی به وجود نمیآید. و اگر بدون عذر چند روزی را روزه نگیرد پیاپی محسوب نمیشود، و بر او واجب است دوباره روزه بگیرد.
﴿تَوۡبَةٗ مِّنَ ٱللَّهِ﴾این کفاره را که خداوند بر قاتل واجب کرده است توبه است از جانب او برای بندگانش، و رحمتی است برای آنان و کفارهای است برای کوتاهی و عدم احتیاطی که احتمال دارد از آنان سر زده باشد. همانگونه که در بیشتر مواقع آنهایی که مرتکب قتل خطا میشوند به نوعی تقصیر و عدم احتیاط دچار گشتهاند. ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا﴾و خداوند دانا و حکیم است، و علم و حکمتش کامل است و به اندازه ذرهای در زمین و آسمان و در هر زمان و هر مکان باشد از او پنهان نمیماند.
و هر مخلوقی را که آفریده و هر شریعت و قانونی را که وضع کرده سرشار از حکمت و قانونی را که وضع کرده سرشار از حکمت است. از جمله علم و حکمت او این است که کفارهای مناسب با گناهی که از قاتل سر زده بر او واجب گردانیده است. زیرا قاتل سبب از بین بردن انسانی شده که جانش محترم است، و آن را نابود کرده است. پس مناسب است که او بردهای آزاد کند، و برده را از بردگی ِ مردم بطور کامل بیرون بیاورد. پس اگر برده را نیابد دو ماه پیاپی روزه بگیرد، و خود را از بردگی شهوتها و لذتهای حسی و ظاهری که سعادت جاودانگی را از انسان میگیرد بهسوی عبادت خداوند و ترک شهوتها و نزدیکی جستن به خدا بیرون بیاورد. و خداوند دو ماه را برای روزه قرار گرفتن قرار داده است که هم زیاد بودن دوران روزه و هم پی در پی بودن آن سخت است. و خداوند غذا دادن به فقرا را در اینجا مشروع نکرده است چون با عنایت تناسبی ندارد.
به خلاف کفاره «ظهار» که ان شاء الله بیان خواهد شد. و از جمله حکمتهای الهی این است که در قتل، دیه را واجب گردانیده است، گرچه قتل از روی خطا انجام شده باشد، تا پرداختن دیه از بسیاری از قتلها جلوگیری کند.
زیرا پرداخت دیه یکی از اسبابی است که انسان را از ارتکاب قتل باز میدارد. یکی دیگر از حکمتهای الهی این است که به اجماع علما در قتل خطا، دیه بر عاقله واجب است، زیرا قاتل گناهی ندارد، پس پرداختن چنین دیه سنگینی برای او مشکل است.
بنابراین مناسب است کسانی که با قاتل منافع مشترک دارند و در دور کردن مفاسد با یکدیگر همکاری میکنند این دیه را بپردازند. و شاید این عمل سبب شود که وارثان اقدام و فامیل خود را از ارتکاب قتل بازدارند، چون آنها میدانند در صورت ارتکاب قتل، آنها باید دیه را بپردازند، و چون دیه برحسب حالات و تواناییشان میان آنها تقسیم میشود، پرداختن آن بر آنها آسان میگردد. و نیز سه سال به آنها مهلت داده میشود تا آن را پرداخت کنند، و این امر نیز کار را بر آنها بیشتر آسان میکنند.
و از دیگر حکمتهای الهی این است که خاطر خانواده و وارثان مقتول را با خون بهایی که بر اولیای قاتل واجب کرده است تسکین دهد.
آیهی ٩۳:
﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا٩٣﴾[النساء: ٩۳].«و هر کس که مؤمنی را از روی عمد بکشد، سزای او جهنم است، و همیشه در آن میماند و خدا بر او خشم میگیرد، و او را نفرین مینماید، و برای او عذابی بزرگ آماده کرده است».
پیشتر گذشت که مومن نباید دست به کشتن مومن بزند، و کشتن یک نوع کفر عملی است. در اینجا سزای قاتلی را که از روی عمد مرتکب قتل میشود، بیان نمود، سزایی که لرزه بر اندام و قلب انسان میاندازد، و ارباب عقول را دچار وحشت میکند.
برای هیچ یک از گناهان کبیره نه تنها وعید بزرگتری از این نیامده است، حتی مشابه آن را نیز سراغ نداریم. خداوند خبر داده است که سزای او جهنم است. یعنی تنها همین کافی است که مرتکب آن به جهنم افکنده شود که در آن به عذابی بزرگ، و خواری و ناخشنودی خداوند جبار و ناکامی و زیان و محروم شدن از موفقیت و رستگاری مبتلا میشود. پس، از هر چیزی که سبب دور شدن از رحمت خدا میباشد به او پناه میبریم.
و این وعید، حکم دیگر نصوصی را دارد که برای بعضی از گناهان کبیره و معاصی آمدهاند که در آن جاودانگی در آتش جهنم و محروم شدن از بهشت وعید داده شده است.
و علما با اینکه بر باطل بودن گفته خوارج و معتزله که میگویند: «مرتکبین گناهان کبیره برای همیشه در جهنم میمانند، گر چه یکتاپرست و موحد باشند»، اتفاق نمودهاند، در تاویل و تفسیر این آیه اختلاف دارند. و سخن درست و صحیح در تاویل و تفسیر این نصوص آن است که امام محقق ابن قیم /در کتاب «المدارج» گفته است. او میگوید:
گروهی گفتهاند: این نصوص و امثال آن از نصوصی هستند که در آن مقتضی سزا و موجب عقوبت بیان شده است، و از وجود مقتضی و موجبِ حکم، وجود حکم لازم نمیآید، زیرا حکم زمانی به صورت کامل به وجود میآید که موجب و مقتضی آن موجود باشد. وهدف این نصوص آن است که بیان نماید فلان چیز موجب عقوبت و سزا است.
و موانعی نیز بر سر راه این عقوبتها وجود دارد. بعضی از این موانع با اجماع و بعضی دیگر با نص ثابت میشوند، پس توبه به اجماع مانع از سزا و عقوبت است، و توحید بنابر نصوص متواتری که راهی برای رد آن وجود ندارد مانع از عقوبت و سزای دایم است، و نیکیهای بزرگ گناهان را محو میکنند، و مصیبتهای بزرگ که کفاره گناهان هستند مانع از سزا هستند. و اقامه حدود در دنیا مانع از عذاب اخروی است. در این زمینه نصوصی وجود دارد که تعطیل کردن آنها جایز نیست، و دلیلی نیز بری صحت این کار نداریم. بنابر این باید میان نیکیها و بدیها به اعتبار آنچه که موجب عقاب است و آنچه که مانع از عقوبت است مقایسه به عملاید و آنچه که راجحتر است بکار برده شود.
و میگویند: منافع و مفاسد و زیانهای هر دو جهان بر همین اساس استوار است، و احکام شرعی و تقدیری بر این اصل قرار دارند. و این اصل مقتضای حکمتی است که در جهان هستی جاری میباشد. و بر همین اصل و اساس است که میان اسباب و مسببّات از ناحیهی «خلق» و «امر» ارتباط برقرار میگردد. و خداوند برای هر چیزی، ضدی قرار داده است که آن را دفع میکند، و در مقابل آن قرار میگیرد، و حکم از آنِ غالب است.
پس قوت و توانایی مقتضی تندرستی و سلامت است، و فساد طبیعت و مزاج انسان و سرکشی آن مانع از کارکرد طبیعی و به فعلیت تبدیل شدن نیروهای بالقوهی آن است، و حکم نیز از آن غالب است.
همچنین قدرت داروها و بیماریها چنین است، یکی موجب تندرستی و سلامتی است و دیگری موجب رنج و از بین رفتن نیرو و انرژی است، و هریک مانع از آن است که دیگری به طور کامل اثر بگذارد و در برابر آن مقاومت میکنند. پس هرگاه یکی بر دیگری چیره شد تاثیر از آن چیره و غالب است.
و از اینجا پی میبریم که مردم به دستههای مختلفی تقسیم میشوند، گروهی داخل بهشت میگردند و به جهنم داخل نمیشوند، و گروهی داخل جهنم میگردند و به بهشت داخل نمیشوند، و گروهی وارد آتش میشوند سپس از آن خارج میگردند، و ماندن آنان در جهنم براساس میزان گناهانی است که با خود دارند. پس اگر گناهان زیادی داشته باشند مدت بیشتری در آن میمانند و اگر گناهان کمی داشته باشند زودتر از آن خارج میشوند. و هرکس که بینش روشنی داشته باشد در پرتو آن مسئله معاد و تفاصیل آن را که خداوند در کتابش از آن خبر داده است طوری میبیند که انگار آن را با چشمش مشاهده مینماید.
و مقتضای الوهیت و ربوبیت و عزت و حکمت خداوند همین بوده و خلاف آن غیر ممکن است. و نسبت دادن غیر این به خداوند نسبت دادن چیزی است که شایسته او نیست، و کسی که دارای بصیرت است همانطور که خورشید و ستارگان را مشاهده میکند این مسئله را به وضوح میبیند.
و این، همان ایمان یقینی است که بدیها را از بین میبرد و میسوزاند آنگونه که آتش هیزم را از بین میبرد و میسوزاند. و کسی که دارای چنین مقام ایمانی باشد امکان ندارد بر گناه اصرار بورزد گرچه ممکن است که گناهی از او سر بزند و یا زیاد گناه انجام دهد، زیرا نور ایمان که همواره اوست وی را به تجدید توبه در هر وقت و بازگشت بهسوی خدا دستور میدهد، بازگشتی به تعداد شمارهها و تعداد نفسهایش! و چنین کسی که هم واره توبه میکند از پسندیدهترین بندگان خدا است، و خداوند او را بیش از همه دوست دارد. سخن ابن القیم به پایان رسید. قدس الله روحه وجزاه عن الإسلام والـمسلمين خيراً.
آیهی ٩۴:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَعِندَ ٱللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٞۚ كَذَٰلِكَ كُنتُم مِّن قَبۡلُ فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمۡ فَتَبَيَّنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا٩٤﴾[النساء: ٩۴].«ای کسانیکه ایمان آوردهاید! وقتی در راه خدا به مسافرت رفتید، تحقیق کنید، و به کسی که به شما سلام میکند نگویید که تو مؤمن نیستی، (تا بدین طریق) کالای دنیا را بجویید، پس نزد خداوند غنائم زیادی است، شما پیش از این چنین بودید ولی خداوند بر شما منت نهاد، پس تحقیق کنید همانا خداوند به آنچه میکنید آگاه است».
خداوند متعال بندگان مومنش را فرمان میدهد که هرگاه برای جهاد و طلب خشنودی او بیرون رفتند، در همه کارهای مشتبه خودشان تحقیق کنند، زیرا امور بر دو قسماند: امور روشن و امور مبهم.پس کاری که روشن و واضح است احتیاج به تحقیق و روشنگری ندارد، چون تحقیقِ امر روشن تحصیل حاصل است.
و انسان در امور مشکل و غیر روشن نیاز به تحقیق و روشنگری دارد که آیا به آن اقدام کند یا نه؟ زیرا تحقیق در این کارها فواید زیادی در بردارد و از بسیاری از بدیها باز میدارد، زیرا تانی و عجله نکردن نشانه دین و عقل و متانت بنده است، به خلاف کسی که در کارها شتاب میورزد و قبل از اینکه تحقیق نماید، حکم را صادر میکند. همانطور که خداوند کسانی را که در این آیه به خاطر اینکه تحقیق نکردند و کسی را کشتند که به آنها سلام کرد، و غنیمت یا مالی را به همراه داشت، سرزنش کرد، و آنها گمان بردند که او بدان خاطر به آنها سلام میکند که اورا نکشند، و این گمان در حقیقت گمان اشتباهی بود، بنابر این خداوند آنها را سرزنش کرد و فرمود: ﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَعِندَ ٱللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٞ﴾و کالای اندک و فانی دنیا نباید شما را به ارتکاب کارهای ناشایستی وا دارد که با ارتکاب آن پاداش فراوان و جاودانی خدا را از دست میدهید. پس آنچه نزد خدا است بهتر و جاودانهتر است.
و این بیانگر آن است که شایسته است بنده هرگاه انگیزههایی او را به هواپرستی فرا خواند، حال آن که هواپرستی برای او زیان آور است خود را به یاد چیزهایی بیاندازد که خداوند برای کسی آماده کرده است که نفس خود را از تبعیت از هوی و هوس باز میدارد، و رضای خدا را بر رضای خویشتن مقدم مینماید، زیرا این کار به پیروی کردن از دستور خدا میانجامد، گرچه این امر بر انسان حالت اولیه، و دورانی میاندازد که هنوز هدایت نشده بودند، و میفرماید: ﴿كَذَٰلِكَ كُنتُم مِّن قَبۡلُ فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمۡ فَتَبَيَّنُوٓاْۚ﴾شما نیز قبلا چنین بودید، پس خداوند بر شما منت نهاد، یعنی همانطور که شما را پس از گواهیتان هدایت کرد، دیگران را نیز هدایت میکند، و همانطور که شما هدایت و روشنایی بصیرت را به تدریج به دست آوردید، برای کسانی دیگر نیز به دست میآید. پس چنانچه انسانی که اکنون در مرحلهی تکامل به سر میبرد به مرحلهی قبلی خود که سرشار از نقصان بوده است نظر بیفکند، و با اقتضائات این حال و وضع با کسانی تعامل کند که حالشان همانند مرحلهی نقصان وی میباشد، چنین نگرشی بزرگترین عامل است برای سود رساندن به این دسته از انسانها و سود گرفتن از آنان است. به همین خاطر باری دیگر به دقت و ایمان نظر دستور داد و فرمود: ﴿فَتَبَيَّنُوٓاْۚ﴾تحقیق کنید.
پس هر کس که برای جهاد و پیکار با دشمنان خدا بیرون رفته وبرای حمله بردن به آنها ک املا آمادگی پیدا کرده است، باید در مورد کسی که به او سلام کرده است تحقیق نماید، هرچند که قرینه قوی وجود داشته باشد مبنی بر اینکه به خاطر کشته نشدن و ترس از جان خودش سلام کرده است. این بدان معنی است که در هر کاری و در همه حالتها که احتمال وقوع اشتباه در آن میباشد باید بنده تحقیق نماید تا مسئله برای او روشن شود، و به حقیقت و رای صواب راه یابد.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا﴾بیگمان خداوند به آنچه میکنید آگاه است، پس هریک را طبق نیت و عملی که انجام داده است سزا و جزا میدهد.
آیهی ٩۶-٩۵:
﴿لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ غَيۡرُ أُوْلِي ٱلضَّرَرِ وَٱلۡمُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ فَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِينَ دَرَجَةٗۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَفَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا٩٥﴾[النساء: ٩۵].«مؤمنانِ خانهنشین که عذری (برای عدم شرکت در جهاد) ندارند با کسانی که در راه خدا با مال و جانشان جهاد میکنند، برابر نیستند، خداوند کسانی را که با جان و مالشان جهاد میکنند بر کسانی که نشستهاند و به جهاد نرفتهاند برتر قرار داده، و به هر یک وعدۀ نیکو دادهاست، و خداوند مجاهدین را بر کسانی که نشستهاند با دادن اجر فراوان و بزرگ برتری دادهاست».
﴿دَرَجَٰتٖ مِّنۡهُ وَمَغۡفِرَةٗ وَرَحۡمَةٗۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمًا٩٦﴾[النساء: ٩۶]. «مقامها و درجات بزرگی که به عنوان مغفرت و رحمت خدا (نصیب آنان میشود) و خداوند آمرزگار و مهربان است».
مومنانی که با جان و مالشان جهاد میکنند با کسانی که برای جهاد بیرون نرفتهاند و با دشمنان خدا نجنگیدهاند برابر نیستند. در این آیه، خداوند مومنان را به منظور بیرون رفتن برای جهاد تحریک و تشویق مینماید، و از تنبلی ورزیدن و نشستن و نرفتن به جهاد بدون اینکه عذری در میان باشد برحذر میدارد.
اما آنهایی که معذورند مانند مریض و کور و لنگ و کسی که وسیلهای برای رفتن به جهاد ندارد، همچون کسانی نیست که بدون عذر نشسته و به جهاد نمیروند، و هر فرد معذوری که به نشستن و نرفتن به جهاد خشنود باشد، و نیت و قصد بیرون رفتن برای جهاد را در صورت برطرف شدن عذرش نداشته باشد، و خود را برای جهاد آماده ننماید، مانند کسی است که بدون عذر در خانه نشسته و به جهاد نرفته است.
و هرکس که برای رفتن به جهاد نیت کند و آرزوی شرکت در جهاد را در دل داشته باشد او مانند کسی است که در جهاد شرکت کرده است. زیرا نیت قطعی اگر بر زبان جاری گردد و به اندازه توان در راه گام بردارد دارنده نیت را به مقام انجام دهنده کار میرساند. سپس خداوند متعال برتری مجاهدین را بر کسانی که در خانه نشستهاند به صراحت و به طور مجمل بیان داشته است.
سپس خداوند به طور مشروح برتری مرتبهی آنها را تصریح نمود و به آنها نوید آمرزش و رحمت پروردگار را داد که هرکا خوب و دور شدن از هر کار بدی را در بر میگیرد.
و پیامبر صدر حدیثی که در صحیح مسلم و بخاری آمده است درجات را به طور مشروح بیان کرده و میفرماید: در بهشت صد درجه وجود دارد که فاصله هر مقامی تا مقام دیگر به اندازه فاصله آسمان و زمین است و خداوند این مقامات را برای مجاهدان آماده نموده است.
و این پاداشی که خداوند بر جهاد مترتب نموده است. مانند پاداشی است که در سوره صف بیان شده است، آنجا که خداوند فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰ تِجَٰرَةٖ تُنجِيكُم مِّنۡ عَذَابٍ أَلِيمٖ١٠ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١١ يَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡ وَيُدۡخِلۡكُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَمَسَٰكِنَ طَيِّبَةٗ فِي جَنَّٰتِ عَدۡنٖۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١٢﴾[الصف: ۱۰-۱۲]. «ای کسانی که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات میدهد؟ به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید، این برایتان بهتر است اگر بدانید. خداوند گناهانتان را میآمرزد و شما را وارد باغهایی مینماید که رودها از زیر آن روان است، و شما را در مسکنهای پاکیزهای در باغهای بهشت جاویدان جای میدهد، و پیروزی و رستگاری بزرگ همین است».
به زیبایی این انتقال بیاندیش که از حالتی به حالتی بالاتر صورت گرفته است. ابتدا خداوند برابر بودن مجاهد و غیر مجاهد را نفی کرد، سپس به صراحت برتری مجاهد را بر کسی که نشسته است بیان نمود، سپس برتری او را به سبب اینکه مغفرت خدا و رحمت الهی او را در مییابد، و به مقامی رفیع دست مییازد، بیان داشت، و این انتقال در صورت تفضیل دادن فرد یا گروهی از حالتی به حالتی بالاتر است، اما به هنگام توهین و تحقیر از حالتی به حالتی پایینتر است. و این روش در مدح و ذم بهتر و بیشتر در انسان اثر میگذارد.
همچنین وقتی که خداوند متعال چیزی را بر چیزی دیگر برتری میدهد، و هریک نیز از فضیلتی برخوردار باشند، برتری هر دو کار یا هر دو چیز را بیان میدارد، تا کسی گمان نبرد که یکی از این دو حالت یا دو کار مورد نکوهش قرار گرفته است، همانطور که در اینجا فرموده است: ﴿وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾و خداوند به هریک وعده نیک دادهاست.
و همانطور که در آیههای سوره صف نیز میفرماید: ﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[البقرة:۲۲۳] «و مومنان را مژده بده». در جایی دیگر نیز میفرماید: ﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَ﴾[الحدید: ۱۰]. «کسانی که پیش از فتح مکه انفاق نموده و در راه خدا جنگیدهاند، با کسانی که چنین نکردهاند برابر نیستند».
سپس فرمود: ﴿وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾و خداوند به هریک وعده نیکو دادهاست. و همانطور که فرموده است: ﴿فَفَهَّمۡنَٰهَا سُلَيۡمَٰنَۚ وَكُلًّا ءَاتَيۡنَا حُكۡمٗا وَعِلۡمٗا﴾[الأنبیاء: ٧٩]. آن مساله را به سلیمان تفهیم کردیم و به هریک از آنها علم و داوری بخشیدیم.
پس کسی که میخواهد برخی از افراد و گروهها و کارها را در برخی دیگر برتری دهد شایسته است که این نکته را درک کند. و همچنین اگر در صدد آن است اشخاص و گفتارها را نقد نماید و بعضی از آن اشخاص و گفتهها را بر بعضی دیگر برتری دهد باید نواقض و کمبودهای آنها را بیان نماید تا گمان نرود آنچه که ترجیح داده شده است به حد کمال رسیده است. همانطور که وقتی گفته میشود: نصارا از آتش پرستان بهتراند، باید همزمان بگوید: و هر یک از اینها کافراند.
و مثلا اگر گفت: قتل از زنا بدتر و زشتتر است، باید بگوید: و هریک از این دو کار گناه کبیره هستند و خدا و پیامبرش این کارها را حرام قرار داده، و از آن منع کردهاند.
و مجاهدان را به آمرزش و رحمت که از نامهای بزرگوارِ ﴿ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمًا﴾بر میآیند، نوید داد، آیه را با این دو اسم به پایان رساند و فرمود: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمًا﴾.
آیهی ٩٩-٩٧:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ظَالِمِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمۡۖ قَالُواْ كُنَّا مُسۡتَضۡعَفِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ قَالُوٓاْ أَلَمۡ تَكُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِيهَاۚ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا٩٧﴾[النساء: ٩٧].«همانا کسانی که بر خود ستم کردهاند، در حالیکه فرشتگان ارواح آنان را میگیرند به آنان میگویند: در چه حالی بودید؟ میگویند: ما در دنیا ناتوان و ستمدیده بودیم. میگویند: آیا زمین خدا گسترده نبوده تا در آن هجرت کنید؟ پس ایشان جایگاهشان جهنم است و چه بد جایگاه و چه بد سرانجامی است!».
﴿إِلَّا ٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَٱلنِّسَآءِ وَٱلۡوِلۡدَٰنِ لَا يَسۡتَطِيعُونَ حِيلَةٗ وَلَا يَهۡتَدُونَ سَبِيلٗا٩٨﴾[النساء: ٩۸].«مگر مردان و زنان و کودکان بیچاره و درماندهای که نمیتوانند کاری بکنند و راه چارهای نمیدانند».
﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ عَسَى ٱللَّهُ أَن يَعۡفُوَ عَنۡهُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَفُوًّا غَفُورٗا٩٩﴾[النساء: ٩٩].«پس آنان (که عذری دارند) باشد که خدا آنها را عفو کند و خداوند همواره خطابخش و آمرزنده است».
این وعید شدید برای کسانی است که با وجود توانایی و قدرت، هجرت نکنند تا اینکه بمیرند. پس فرشتگانی که روح آنان را قبض میکنند، اینگونه آنان را به شدت توبیخ مینمایند، و به آنها میگویند: ﴿فِيمَ كُنتُمۡ﴾در چه حالی بودید؟ و با چه چیزی خودتان را از مشرکان خدا ساختید؟ چرا که شما انبوه و سیاهی مشرکان را افزودید و چه بسا آنان را کمک نمودید تا بر مسلمین چیره گردند، و خیر فراوان و جهاد در رکات پیامبر و همراه بودن با مسلمانان و یاری کردن آنها بر ضد دشمنانشان را از دست دادی. ﴿قَالُواْ كُنَّا مُسۡتَضۡعَفِينَ﴾گفتند: ما ضعیف و ناتوان و ستمدیده بودیم، و توانایی هجرت را نداشتیم، و آنها در این گفتارشان راست نمیگویند، چون خداوند آنها را سرزنش نموده و تهدید کرده است، و خداوند هیچکس را مکلف نمیکند مگر به اندازه توانش، و خداوند ناتوانان و مستضعفان واقعی را استثنا نموده است، بنابر این فرشتگان به آنها میگویند: ﴿قَالُوٓاْ أَلَمۡ تَكُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا﴾آیا سرزمین خدا وسیع نبود که در آن هجرت کنید؟ و این استفهام به منظور تقریر و تثبیت است، یعنی هرکسی میداند و برای هر انسانی ثابت است که زمین خدا وسیع و پهناور است.
پس اگر بنده در جایی باشد که نمیتواند دینش را اظهار نماید، زمین برای او گسترده و وسیع است و میتواند در گوشهای دیگر به عبادت خدا بپردازد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ أَرۡضِي وَٰسِعَةٞ فَإِيَّٰيَ فَٱعۡبُدُونِ٥٦﴾[العنکبوت: ۵۶]. «ای بندگان مومن من! بیگمان زمین من وسیع است، پس فقط مرا بپرستید».
خداوند در مورد این دسته از اشخاص که عذری ندارند، میفرماید: ﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا﴾پس ایشان جایگاهشان جهنم است و بسیار بد سرانجامی است. و همانطور که گذشت این بیانِ سببی است که موجب سزا میگردد، که گاهی مقتضای این سبب در صورتِ وجود شرایط و منتفی شدن موانع آن ترتب پیدا میکند، و گاهی مانع از به وجود آمدن مقتضای سبب جلوگیری مینماید.
و این آیه بیانگر آن است که هجرت از بزرگترین واجبات است، و هجرت نکردن از امور حرام و از بزرگترین گناهان کبیره میباشد. نیز این بیانگر آن است که هرکس وفات کند، رزق و روزی و زمان مرگ و عملی را که برای او مقدر شده است به طور کامل دریافته است، و این از کلمه «تَوَفَّی» استنباط میشود، زیرا کلمه «تَوَفَّی» بر آن دلالت مینماید، چون اگر چیزی از روزی یا عمل یا از اجل و زمان مرگش باقی مانده باشد او متوفی نخواهد بود، و نمیمیرد. و در این آیه به ایمان آوردن به فرشتگان اشاره شده است و فرشتگان مورد ستایش قرار گرفتهاند، چون خداوند دراین آیه و در قالب موافقت با رفتار و عملکرد فرشتگان، خطاب را از زبان آنان نقل میکنند.
سپس خداوند متعال ناتوانان حقیقی، و کسانی که به هیچ صورت توانایی هجرت را ندارند استنثا کرده و فرموده است: ﴿وَلَا يَهۡتَدُونَ سَبِيلٗا﴾و چارهای ندارند.
پس خداوند در مورد ایشان فرموده : ﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ عَسَى ٱللَّهُ أَن يَعۡفُوَ عَنۡهُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَفُوًّا غَفُورٗا٩٩﴾شاید خداوند اینها را عفو کند و خداوند عفوکننده و بخشنده است. و هرگاه کلمه ﴿عَسَى﴾و امثال آن بکار رود بدان معنی است که انجام آن کار به اقتضای بزرگواری و بخشش خداوند بر او واجب است.
و اینکه در خصوص این دسته از اشخاص گفته است: «امید است این دسته از افراد پاداش و ثوابی را بدست آورند»، بدان جهت است که آنان کارشن را به طور کامل و آنگونه که شایسته است انجام نمیدهند بلکه در انجام آن کوتاهی میورزند، بنابر این مستحق آن پاداش نمیگردند. و خدا داناترین است.
و آیه شریفه نیز بیانگر آن است که هرکس توان انجام دادن کاری را نداشته باشد که به آن مامور شده است از قبیل واجب و غیره، او معذور است، همانطور که خداوند در مورد کسانی که از رفتن به جهاد ناتوانند فرموده است: ﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡأَعۡرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرِيضِ حَرَجٞ﴾[النور: ۶۱]. «بر کور و لنگ و مریض گناهی نیست». و به صورت عام فرموده است: ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ﴾[التغابن: ۱۶]. «به اندازهای که میتوانید از خدا بترسید».
و پیامبر صفرموده است: «إِذَا أَمَرْتُكُمْ بِأَمْرٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ». «هرگاه شما را به کاری دستور دادم به اندازهای که میتوانید آن را انجام دهید». اما انسان معذور قرار نمیگیرد مگر اینکه تلاش خود را بکند ولی هیچ راه و چارهای را نیابد. زیرا خداوند فرموده است: ﴿لَا يَسۡتَطِيعُونَ حِيلَةٗ﴾مستضعفانی که هیج راه چارهای ندارند.
و در آیه به ا ین مطلب نیز اشاره شده است که وجود راهنما در حج و عمره و مسافرتهایی از این قبیل از شروط «استطاعت» و توانایی است.
آیهی ۱۰۰:
﴿وَمَن يُهَاجِرۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ يَجِدۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُرَٰغَمٗا كَثِيرٗا وَسَعَةٗۚ وَمَن يَخۡرُجۡ مِنۢ بَيۡتِهِۦ مُهَاجِرًا إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ يُدۡرِكۡهُ ٱلۡمَوۡتُ فَقَدۡ وَقَعَ أَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١٠٠﴾[النساء: ۱۰۰].«و هر کس در راه خدا هجرت کند، اقامتگاههای زیاد و گشایشی (در مصالح دین و دنیا) در زمین خواهد دید، و هرکس از خانۀ خود بیرون آید و بهسوی خدا و پیامبرش هجرت کند، سپس مرگ او را دریابد، اجر او بر عهدۀ خداست، و خداوند آمرزگار و مهربان است».
در این آیه به هجرت در راه خدا تشویق شدهاند و منافعی که هجرت در بر دارد بیان شده است، پس خداوند وعده داده است که هرکس در راه او و برای طلب خشنودی او هجرت کند، در زمین اقامتگاههای زیاد و گشایش و فراخی مییابد. و این دو، منافع دین و دنیا را شامل میشود. چون بسیاری از مردم گمان میبرند که هجرت باعث پراکندگی و دوری میگردد، و انسان در دیار خود ثروتمند و عزیز است اما در هجرت فقیر میشود، و ذلیل میگردد و دچار سختی و مشکلات میشود. اما در واقع این طور نیست، زیرا مومن تا زمانی که در میان مشرکین باشد دینش در نهایت نقص و کمبودی قرار دارد. نه عبادتهای فردی از قبیل نماز و غیره را به طور کامل میتواند انجام دهد ونه عبادتهایی که آثار آن به دیگران نیز سرایت میکند از قبیل جهاد با زبان وجهاد با عمل و توابع آن، چون او نمیتواند این کارها را انجام دهد، و دینش در خطر قرار دارد، به ویژه اگر ضعیف و ناتوان باشد. پس وقتی در راه خدا هجرت کند میتواند دین خدا را بر پا دارد و با دشمنان خدا جهاد کند، و بینی آنها را به خاک بمالد و شکست بدهد.
«مراغمه» اسمی است فراگیر و تمام افعال و اقوالی که در بر میگیرد که دشمنان خدا را به خشم و ستوه میآورد.همچنین خداوند روزی مهاجر را فراوان مینماید، و همانطور که خداوند خبر داد پیش آمد و این امر در رابطه با مهاجرین صدر اسلام تحقق یافت.
اصحاب پیامبر صرا بنگرید، وقتی که در راه خدا هجرت کردند، و خانهها و فرزندان و اموال خود را ترک نمود، با این عمل ایمانشان کامل گردید، و ایمانِ کامل و جهاد و یاری کردن دین خدا را به دست آوردند، طوری که آنها پیشوا و الگوی کسانی قرار گرفتند که پس از آنها آمدند، همچنین به فتوحات و غنائم زیادی دست یافتند و ثروتمندترین مردم شدند، و تا روز قیامت هرکس کاری را که آنها انجام دادند، انجام دهد چیزی که آنان به دست آوردند به دست خواهد آورد.
سپس فرمود: ﴿وَمَن يَخۡرُجۡ مِنۢ بَيۡتِهِۦ مُهَاجِرًا إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِ﴾و هر کس از خانهاش بیرون رود و بهسوی خدا و پیامبرش هجرت نماید، و هدفش از هجرت، خدا و خشنودی وی و محبت پیامبر و یاری کردن دین خدا باشد، و هدفی دیگر نداشته باشد، ﴿ثُمَّ يُدۡرِكۡهُ ٱلۡمَوۡتُ﴾سپس کشته شود یا به صورتی دیگر بمیرد.
﴿فَقَدۡ وَقَعَ أَجۡرُهُۥ عَلَى﴾به راستی او پاداش مهاجر را به دست آورده و به هدفش دست یافته است. زیرا او نیت نموده، و قاطعانه تصمیم گرفته، وکار را شروع کرده است. پس رحمت خدا نسبت به او و امثالش این است که پاداش آنها را به آنان کاملا میدهد گرچه آنها کار و عمل را کامل نکرده باشند، و کوتاهیهایی را که در رابطه با هجرت و غیره را که از آنها سر زده است میبخشد. بنابر این آیه را با این دو اسم بزرگوار به پایان رسانید و فرمود: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا﴾و خداوند بخشنده است. یعنی گناهان مومنان را میآمرزد، به خصوص گناه کسانی که توبه کرده و بهسوی خدا بازگشتهاند.
﴿رَّحِيمٗا﴾به همه خلق مهربان است، از روی مهربانی آنان را پدید آورده، و سلامتی را به آنها ارزانی داشته، و مال و فرزند و قدرت و دیگر نعمتها را بر آنان بخشیده است. و نسبت به مومنان مهربان است، چرا که به آنان توفیق ایمان و علم و آگاهی داده، و اسباب سعادت و رستگاری و عواملی که به وسیله آن فواید و خیر کثیری را به دست میآورند برای آنان آسان گردانیده است، و آنها را از رحمت و بخشش خداوند به اندازهای برخوردار میسازد که هیچ چشمی مانند آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. از خداوند میخواهیم که ما را از خیر و برکتی که نزد او است به خاطر بدیهایی ما داریم محروم نگرداند.
آیهی ۱۰۲-۱۰۱:
﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن يَفۡتِنَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْۚ إِنَّ ٱلۡكَٰفِرِينَ كَانُواْ لَكُمۡ عَدُوّٗا مُّبِينٗا١٠١﴾[النساء: ۱۰۱].«و هرگاه در زمین به مسافرت پرداختید، بر شما گناهی نیست که نماز را کوتاه بخوانید اگر ترسیدید که از کافران به شما بلایی برسد، همانا کافران دشمن آشکار شمایند».
﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَكَ وَلۡيَأۡخُذُوٓاْ أَسۡلِحَتَهُمۡۖ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلۡيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمۡ وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ يُصَلُّواْ فَلۡيُصَلُّواْ مَعَكَ وَلۡيَأۡخُذُواْ حِذۡرَهُمۡ وَأَسۡلِحَتَهُمۡۗ وَدَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡ تَغۡفُلُونَ عَنۡ أَسۡلِحَتِكُمۡ وَأَمۡتِعَتِكُمۡ فَيَمِيلُونَ عَلَيۡكُم مَّيۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِن كَانَ بِكُمۡ أَذٗى مِّن مَّطَرٍ أَوۡ كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَن تَضَعُوٓاْ أَسۡلِحَتَكُمۡۖ وَخُذُواْ حِذۡرَكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا١٠٢﴾[النساء: ۱۰۲].«و زمانی که تو در میانشان بودی و نماز را بر ایشان برپا داشتی، باید گروهی از آنان با تو بایستند، و باید اسلحههایشان را با خود بگیرند، و چون نماز خواندند باید پشت سر شما باشند و گروهی که نماز نخواندهاند بیایند و با تو نماز بخوانند، و باید آمادگی خود را حفظ کنند و اسلحههایشان را با خود داشته باشند، کافران دوست دارند که شما از اسلحه و کالاهایتان غافل شوید و آنان یکباره بر شما حملهور شوند، و اگر از باران در اذیت بودید یا بیمار بودید، گناهی بر شما نیست که اسلحههایتان را بگذارید، و آمادگی و احتیاط خود را داشته باشید، همانا خداوند برای کافران عذاب خوارکنندهای آماده کرده است».
این دو آیه مبنای نماز قصر و نماز خوف هستند. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾یعنی هرگاه در زمین به سفر رفتید. و ظاهر آیه اقتضا میکند که در هر سفری حتی اگر سفر برای گناه نیز باشد نماز را باید شکسته خواند، همانطور که مذهب امام ابوحنیفه /چنین است. او در این مسئله با جمهور که عبارت از پیشوایان مذاهب سه گانه و دیگران هستند مخالفت نموده است، زیرا جمهور قصر نماز را در سفر گناه جایز نمیدانند، چون از مفهوم آیه چنین بر میآید که قصر نماز مخصوص سفرهایی است که گناه نیستند، زیرا قصر سهولتی است از جانب خدا برای بندگانش، هرگاه به سفررفتند اجازه دادند که نماز را شکسته بخوانند و روزه نگیرند، و کسی که برای انجام گناه به سفر رفته است، تخفیف با حالت او مناسبت ندارد.
﴿فَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ﴾پس بر شما گناهی نیست که نماز را قصر کنید، و این جمله با این مطلب که قصر کردن نماز بهتر است منافاتی ندارد، زیرا نفی کردن گناه به اطر دور کردن توهمی است که در دل بسیاری از مردم در این مورد پدید میآید. حتی میتوان گفت که این جمله با واجب بودن قصر نماز در سفر منافاتی ندارد، همانطور که این مسئله در سوره بقره و در آیه: ﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِ﴾[البقرة: ۱۵۸]. گذشت. و دور کردن توهم در این جا روشن است، زیرا واجب بودن نماز به صورت کامل برای مسلمین ثابت و در دلشان جای گرفته بود، و این از دلشان بیرون نمیرفت مگر با بیان آنچه که منافی با تمام خواندن نماز است.
و دومسئله بر بهتر بودن و افضلیت قصر دلالت مینماید: یکی اینکه پیامبر همواره در تمام سفرهایش نمازها را قصر مینمود، و دوم اینکه قصر از باب گشایش و اجازه و رحمت خدا نسبت به بندگان است، و خداوند دوست دارد که به رخصتهای او عمل شود، همانطور که انجام گناه را نمیپسندد.
﴿أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ﴾که از نماز بکاهید، و نفرمود: نماز را بکاهید و قصر کنید، و این طرز بیان دو فایده دارد: یکی این که اگر میفرمود: «أَن تَصُرُوا الصَّلَاةِ» نماز را بکاهید و کم کنید، قصر حد و اندازهای نمیداشت، و چه بسا گمان برده میشد که اگر کسی نماز را قصر کند و فقط یک رکعت بخواند برایش جایز است.
پس بیان آن به صورت ﴿مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ﴾از نماز کم کنید، بیانگر آن است که کم کردن اندازه و حدی دارد، و اندازه آن با عمل پیامبر صو اصحابش مشخص میشود.
دوم: اینکه ﴿مِنَ﴾مفید تبعیض است، تا دانسته شود که فقط بعضی از نمازهای فرض قصر میشوند، نه همه نمازها. زیرا نماز صبح و مغرب قصر نمیشوند، و نمازهایی که قصر میشود نمازهای چهاررکعتی هستند که به صورت دو رکعت خوانده میشوند.
پس وقتی ثابت شد که قصر نماز در سفر رخصت است، بدان که مفسرین در قید ﴿إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن يَفۡتِنَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْۚ﴾اختلاف کردهاند، زیرا ظاهر این جمله دلالت مینماید که قصر نماز جایز نیست مگر اینکه دو چیز وجود داشته باشد: سفر و ترس، و مبنای اختلافشان به این بر میگردد که آیا منظور از ﴿أَن تَقۡصُرُواْ﴾تنها کم کردن عدد است یا کم کردن عدد و صفت؟ که در صورت اول اشکال وارد میشود، و در این مطلب برای عمر بن خطاب ساشکال پیش آمد تا اینکه از پیامبر صپرسید و گفت: ای پیامبر خدا! چرا نماز را شکسته میخوانیم در حالی که ما در امنیت قرار داریم؟ یعنی خداوند میفرماید: ﴿إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن يَفۡتِنَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْۚ﴾پیامبر صفرمود: «صَدَقَةٌ تَصَدَّقَ اللَّهُ بِهَا عَلَيْكُمْ فَاقْبَلُوا صَدَقَتَهُ». «قصر نماز صدقهای است که خداوند به شما بخشیده است، پس صدقه الهی را بپذیرید».
بنابراین قید «ترسیدن از دشمن» با توجه به اینکه پیامبر صو یارانش غالبا در آن قرار داشتند، آمده است زیرا غالبا سفرهای او برای جهاد بود. و در این فایدهای دیگر نیز هست و آن بیان حکمت و مصلحت مشروعیت رخصت قصر نماز است.
پس خداوند در این آیه آخرین حد مشقّت و سخنی را که با رخصت مناسبت دارد بیان نمود، و آن تلافی سفر و ترس است. و این مستلزم آن نیست در سفری که در آن ترسی نباشد نماز قصر نمیشود، زیرا سفر مظنه مشقت است.
اما بنابر صورت دوم که منظور از قصر، قصر عدد و صفت است، قید در اینجا موثر است و معنای خاصی را القا میکند پس هرگاه سفر و ترس یافت شوند قصر کردن عدد رکعات نماز و قصر کردن صفت و حالت آن جایز است.
و اگر تنها سفر باشد و ترسی وجود نداشته باشد فقط کم کردن از تعداد رکعات نماز جایز است، و یا اگر سفری وجود نداشت و تنها ترس وجود داشته باشد فقط قصر صفت نماز جایز است.
بنابراین صفت نماز خوف را بیان فرمود و گفت: ﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ﴾و هرگاه میان آنها بودی و نماز را اقامه کردی، و آنچه را در نماز واجب است کامل نمودی، به آنها یاد بده آنچه را که شایسته است تو و آنها آن را انجام دهید. سپس آن را تفسیر نمود و فرمود: ﴿فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَكَ﴾باید گروهی با تو بایستند و گروهی در مقابل دشمن بایستند، همانطور که آنچه به دنبال میآید بر این مطلب دلالت مینماید.
﴿فَإِذَا سَجَدُواْ﴾یعنی هرگاه کسانی که با تو بودند نمازشان را تکمیل کردند. و خداوند از نماز به سجده تعبیر نمود تا بر فضیلت سجده، و این که سجده رکنی از رکنهای نماز و بلکه بزرگترین رکن نماز است دلالت مینماید.
﴿فَلۡيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمۡ وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ يُصَلُّواْ﴾و آنهایی که نماز خواندهاند باید پشت سرتان از شما مواظبت نمایند و گروهی دیگر که در برابر دشمنان ایستاده و نماز نخواندهاند، بیایند، ﴿فَلۡيُصَلُّواْ مَعَكَ﴾و با تو نماز بخوانند.
و این دلالت مینماید که امام در نماز خوف بعد از رفتن گروه اول، برای گروه دوم منتظر میماند، و وقتی که آنها رسیدند آنچه را از نمازش که باقی مانده است با آنها میخواند، سپس مینشیند و منتظر میماند تا نماز خود را کامل کنند، سپس با آنها سلام میگوید ونماز را به پایان میرساند. این یکی از صورتهای نماز خوف است.
نماز خوف به صورت مختلفی از پیامبر صثابت شده و همه صورتهای آن جایز است. و این آیه دلالت مینماید که نماز جماعت از دو جهت فرض است: یکی اینکه خداوند در چنین حالت سختی که به شدت ترس از دشمن و خطر هجوم آنها وجود دارد دستور داده است تا نماز به جماعت خوانده شود. پس وقتی خداوند خواندن نماز را با جماعت در چنین حالت سختی واجب گردانیده است در حالت اطمینان و امنیت به طریق اولی واجب است.
دوم اینکه نمازگزارانی که نماز خوف میخوانند بسیاری از شرایط و لوازم آن را ترک میکنند، و در نماز خوف از چیزهای بسیاری که نماز را باطل میکند گذشت شده است، و این جز تاکیدی بر واجب بودن نماز جماعت نیست، چون بین واجب و مستحق تعارضی نیست، زیرا اگر جماعت واجب نمیبود این امورِ لازم به خاطر جماعت ترک نمیشد و آیه شریفه دلالت مینماید که بهتر است نماز را پشت سر یک امام بخوانند.
گرچه این امر موجب خلل و اشکالی گردد که اگر نماز را پشت سر چند امام بخوانند آن خلل ایجاد نمیشد. و این امر به خاطر وحدت کلمه مسلمین و اتفاق و عدم تفرقه آنان است. و تا بیشتر در دل دشمنانشان هراس و ترس بیافتد.
و خداوند متعال دستور داده است که اسلحه خود را بر دارند و در نماز خوف آماده باشند. هرچند که این امر به حرکتها و کارهایی میانجامد که احیانا انسان را از برخی از احوال نماز مشغول میدارد، اما مصلحتی که وجود دارد مهمتر از این چیزها است، و آن جمع کردن بین نماز و جهاد و آمادگی و احتیاط در مقابل دشمنانی است که بینهایت به حمله بردن و تاختن بر مسلمین و کالاهایشان حریص و علاقمند هستند، بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿وَدَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡ تَغۡفُلُونَ عَنۡ أَسۡلِحَتِكُمۡ وَأَمۡتِعَتِكُمۡ فَيَمِيلُونَ عَلَيۡكُم مَّيۡلَةٗ وَٰحِدَةٗ﴾کافران دوست دارند تا شما از اسلحه و کالاهایتان غافل شوید و آنگاه یکباره بر شما بتازند.
سپس خداوند کسانی را که عذری دارند از قبیل بیماری یا بارش باران، معذور قرار داده و به آنها اجازه داده است تا اسلحه خود را بر زمین بگذارند، اما باید احتیاط و آمادگی داشته باشند. پس فرمود: ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِن كَانَ بِكُمۡ أَذٗى مِّن مَّطَرٍ أَوۡ كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَن تَضَعُوٓاْ أَسۡلِحَتَكُمۡۖ وَخُذُواْ حِذۡرَكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا﴾و اگر از باران در اذیت بودید، یا بیمار بودید، گناهی بر شما نیست که اسلحههایتان را بر زمین بگذارید، و آمادگی خود را داشته باشید، همانا خداوند برای کافران عذاب خوارکنندهای آماده نموده است.
یکی از مصادیق عذاب خوارکننده این است که خداوند بنده خوب و مومن خویش و یاوران موحّد دینش را دستور داده تا کافران را در هر کجا که یافتند بکشند، و با آنها بجنگند و آنها را بگیرند، و محاصره کنند، و همه جا در کمین آنها بنشینند و در همه حالتها مواظب خود باشند، و از آنها غافل نشوند، تا مبادا کافران از غفلت آنها استفاده کرده و با ضربه زدن به آنها به برخی از اهداف خود برسند.
پس خداوند را به خاطر منّتی که بر مومنان نهاده و آنها را با یاری خویش و آموزههایش کمک نموده است سپاس و ستایش میگوییم. راهنماییهایی که اگر مسلمین به طور کامل آن را در پیش بگیرند شکست نمیخورند و هیچ وقت دشمن بر آنها چیره نمیگردد. ﴿فَإِذَا سَجَدُواْ فَلۡيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمۡ﴾پس وقتی که نماز خواندند باید پشت سرتان از شما مواظبت کنند. این دلالت مینماید که این گروه نمازشان را قبل از رفتن به جای نگاهبانان تکمیل میکنند، و پیامبر صقبل از اینکه سلام بدهد منتظر گروه دیگر میماند، زیرا ابتدا بیان کرد که گروه اول با او به نماز میایستد، پس خبر داد که آنها با پیامبر همراه هستند. سپس کار رفتن به جای نگاهبانان را تنها به آنها نسبت داد، و به پیامبر نسبت نداد پس این همان مطلبی است که ما بیان کردیم.
﴿وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ يُصَلُّواْ فَلۡيُصَلُّواْ مَعَكَ﴾سپس گروهی بیاید که نماز نخواندهاند و با تو نماز بخوانند. این آیه بیانگر آن است که گروه اول نماز خواندهاند. و بیانگر آن است که نمازِ گروه دوم در حقیقت در رکعت اولِ با امام خوانده میشود، و در رکعت دوم حکما آنها نمازشان را با امام خواندهاند. پس این مستلزم آن است که امام باید منتظر آنها باشد تا آنان نمازشان را تکمیل کنند سپس با آنها سلام بگوید و نماز را به پایان برساند. و اگر کسی تامل ورزد این مطلب روشن است.
آیهی ۱۰۳:
﴿فَإِذَا قَضَيۡتُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِكُمۡۚ فَإِذَا ٱطۡمَأۡنَنتُمۡ فَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَۚ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا١٠٣﴾[النساء: ۱۰۳].«و هرگاه نماز را تمام کردید پس خداوند را ایستاده و نشسته و بر پهلو افتاده، یاد کنید، و هنگامی که آرامش یافتید پس نماز را برپا دارید همانا نماز بر مؤمنان در وقت معیّن فرض است».
وقتی که از نمازتان فارغ شدید، خواه نماز خوف باشد یا نمازی دیگر، در همه حالت و هیئتهایشان خدا را یاد کنید. اما به خاطر چند فایده نماز خوف را به طور ویژه در این مورد بیان کرد، از جمله آن فواید یکی این است که صلاح و سعادت و رستگاری قلب در گروه رجوع به خدا و محبت ورزیدن به وی و مملو کردن قلب از یاد خدا و ستایش او است. و بزرگترین چیزی که این مهم به وسیله آن تحقق مییابد نماز است، که پلی است برای برقراری ارتباط میان بنده و پروردگارش. و از آن جمله این است که نماز سرشار از حقایق ایمانی و معارف یقینی است، که خداوند آن را درهر شب و روز بر بندگانش فرض گردانیده است، و مشخص است که در نماز خوف این اهداف پسندیده است که در نماز خوف این اهداف پسندیده به علت مشغول بودن قلب و جسم و به سبب ترس، حاصل نمیشوند، بنابر این دستور داد تا به وسیله ذکر و یاد خدا پس از نمازِ خوف این چیزها جبران شوند.
و از آن جمله اینکه ترس باعث اضطراب و هراس قلب میگردد، و این به مثابهی ضعف و ناتوانی آدمی است و هرگاه قلب ضعیف گردد بدن از مقاومت در برابر دشمن ضعیف میگردد، اما ذکر خدا یکی از بزرگترین عواملی است که قلب را تقویت نموده و نیرو میبخشد. و از آن این است که ذکر و یاد خدا همراه با شکیبایی و پابرجایی سبب رستگاری و پیروزی بر دشمنان است. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمۡ فِئَةٗ فَٱثۡبُتُواْ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٤٥﴾[الأنفال: ۴۵]. «ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه با گروهی روبرو شدید پابرجا باشید، و خدا را بسیار یاد کنید تا موفق و رستگار شوید». پس دستور داد که در این حالت بسیار او یاد شود. این آیه فواید دیگری را نیز در بر دارد ﴿فَإِذَا ٱطۡمَأۡنَنتُمۡ فَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾و چون آرامش یافتید پس نماز را بر پا دارید. یعنی وقتی که ترس برطرف شد و دل و جسمتان آرامش یافت، نماز را به کاملترین صورتِ ظاهری و باطنی و با ارکان و شرایط آن، و با فروتنی و سایر اموری که نماز را تکمیل مینماید برپا دارید.
﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا﴾همانا نماز بر مومنان فرضی است که باید در اوقاتی معین خوانده شود، پس این مبین فرضیت نماز است و اینکه نماز دارای وقتی است که به جز در آن وقت صحیح نیست خوانده شود، و وقت نماز اوقاتی است که نزد مسلمین ثابت و مقرر است، و کوچک و بزرگ، و عالم و جاهل آن را میدانند، و آنها این اوقات را از پیامبرشان صفرا گرفتهاند که فرمود: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي». «همانگونه نماز بخوانید که مرا دیدهاید نماز میخوانم».
و ﴿عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾بر این دلالت مینماید که نماز معیار و میزان ایمان است و برحسب ایمان بنده نماز وی کامل انجام میشود، و این دلالت مینماید که کافران گرچه به مانند اهل ذمه باید به احکام مسلمین ملتزم باشند، اما آنها به انجام فروع دین مانند نماز امر نمیشوند، و چنانچه آن را انجام دهند مادامی که کافر هستند نمازشان صحیح نیست. هرچند که در آخرت به خاطر برپا نداشتن نماز و سایر احکام مجازات شده و سزا میبینند.
آیهی ۱۰۴:
﴿وَلَا تَهِنُواْ فِي ٱبۡتِغَآءِ ٱلۡقَوۡمِۖ إِن تَكُونُواْ تَأۡلَمُونَ فَإِنَّهُمۡ يَأۡلَمُونَ كَمَا تَأۡلَمُونَۖ وَتَرۡجُونَ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا يَرۡجُونَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا١٠٤﴾[النساء: ۱۰۴].«و در جستجوی گروه دشمنان، سُست و ضعیف نباشید، اگر شما زخمی و دردمند میشوید، آنها نیز همانطور که شما دردمند میشوید، دردمند میشوند حال آنکه شما از خدا چیزهایی امید دارید که آنها امید ندارند و خداوند دانا و با حکمت است».
یعنی در طلب و دنبال کردن دشمنانِ کافرتان سست و ضعیف نشوید، و در جهاد کردن و اهتمام دادن به آن سستی نورزید، زیرا سست شدنِ دل باعث سست شدن بدن میگردد، و سستی بدن باعث ناتوانی در برابر دشمنان میشود. بلکه قوی باشید، و در جنگیدن با آنها با نشاط و چابک باشید.
سپس دو چیز را بیان نمود که قلب مومنان را تقویت مینماید: اول: آنچه از درد و زخم و خستگی و امثال آن که به شما میرسد، پس، از جوانمردی و مروّت و انسانیت و شهامت اسلامی دور است که شما از آنها ضعیفتر باشید، در حالی که شما و آنها در آنچه که باعث ضعف و سستی میگردد برابر هستید. زیرا عادت بر این است که سست و ضعیف نمیشود، مگر کسی که درد و مصیبت ِ پی در پی بر او وارد شود، و همواره دشمنان بر او پیروز گردند. اما کسی که گاهی جنگ به نفع او تمام میشود و گاهی به زیان او نباید ضعیف گردد.
دوم: شما به خدا امید دارید و آنها به خدا امید ندارند، پس شما امید دارید که با دست یافتن به پاداش خدا موفقیت را به دست آورید، و از عذاب او نجات یابید. بلکه مومنان واقعی اهدافی عالی و آرزوهای بلندی در سر میپرورانند از قبیل یاری کردن دین خدا و برپا داشتن شریعت الهی و توسعه دادن دایره اسلام و هدایت نمودن گمراهان و ریشه کن کردن دشمنان.
پس این چیزها برای مومنی که دارای یقین است افزایش توانایی و چند برابر شدن چابکی و شجاعت در بر دارد، زیرا کسی که میجنگد و سختیها را به خاطر دست یافتن به افتخار دنیویاش تحمل میکند، مانند کسی نیست که برای به دست آوردن سعادت دنیا و آخرت دست یافتن به خشنودی خدا و بهشت او میجنگد. پس پاک است خدایی که با علم و حکمت خویش بندگان را متفاوت قرار داده، و میان آنها فرق گذاشته است. بنابر این فرمود: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا﴾و خداوند دانا و حکیم است، یعنی دارای علم و حکمت کامل است.
آیههای ۱۱۳-۱۰۵:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِتَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُۚ وَلَا تَكُن لِّلۡخَآئِنِينَ خَصِيمٗا١٠٥﴾[النساء: ۱۰۵].«همانا کتاب را به حق بر تو فرو فرستادهایم تا میان مردم به آنچه خدا به تو نشان داده است داوری کنی، و از خیانتکاران دفاع مکن».
﴿وَٱسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١٠٦﴾[النساء: ۱۰۶].«و از خداوند طلب آمرزش کن، همانا خداوند بخشنده و مهربان است».
﴿وَلَا تُجَٰدِلۡ عَنِ ٱلَّذِينَ يَخۡتَانُونَ أَنفُسَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ خَوَّانًا أَثِيمٗا١٠٧﴾[النساء: ۱۰٧].«و از کسانی دفاع مکن که به خود خیانت میکنند، بیگمان خداوند کسی را که خیانتکننده و گناهپیشه باشد دوست نمیدارد».
﴿يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَلَا يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمۡ إِذۡ يُبَيِّتُونَ مَا لَا يَرۡضَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطًا١٠٨﴾[النساء: ۱۰۸].«آنان بدی خود را از مردم پنهان میکنند، ولی آن را از خدا پنهان نمیکنند در حالیکه خداوند همراه آنها است آنگاه که شب هنگام پنهانی بر گفتاری که خداوند از آن خوشنود نیست متفق میگردند، و خداوند به آنچه میکنند کاملاً آگاه است».
﴿هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ جَٰدَلۡتُمۡ عَنۡهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَمَن يُجَٰدِلُ ٱللَّهَ عَنۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَم مَّن يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ وَكِيلٗا١٠٩﴾[النساء: ۱۰٩].«هان! شما همانهایی هستید که در زندگی دنیا از آنها دفاع کردید، پس در آخرت چه کسی از آنان در برابر خدا دفاع خواهد کرد یا چه کسی کارساز و یاورشان خواهد بود؟».
﴿وَمَن يَعۡمَلۡ سُوٓءًا أَوۡ يَظۡلِمۡ نَفۡسَهُۥ ثُمَّ يَسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَ يَجِدِ ٱللَّهَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١١٠﴾[النساء: ۱۱۰].«و هر کس که کار بدی کند، یا بر خود ستم نماید، سپس از خدا آمرزش بطلبد خداوند را آمرزگار و مهربان خواهد یافت».
﴿وَمَن يَكۡسِبۡ إِثۡمٗا فَإِنَّمَا يَكۡسِبُهُۥ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا١١١﴾[النساء: ۱۱۱].«و هر کس گناهی مرتکب شود، تنها آن را به زیان خود مرتکب میشود، و خداوند دانا و با حکمت است».
﴿وَمَن يَكۡسِبۡ خَطِيَٓٔةً أَوۡ إِثۡمٗا ثُمَّ يَرۡمِ بِهِۦ بَرِيٓٔٗا فَقَدِ ٱحۡتَمَلَ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا١١٢﴾[النساء: ۱۱۲].«و هر کس گناهی بکند یا دچار لغزش شود سپس فرد بیگناهی را به آن متهم نماید، بهراستی که بهتان و گناه آشکاری مرتکب شده است».
﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ وَرَحۡمَتُهُۥ لَهَمَّت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡۖ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيۡءٖۚ وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمۡ تَكُن تَعۡلَمُۚ وَكَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ عَظِيمٗا١١٣﴾[النساء: ۱۱۳].«و اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود گروهی از آنان میخواستند که تو را گمراه سازند، ولی جز خودشان را نمیتوانند گمراه کنند، و هیچ زیانی به تو نمیرسانند و خداوند کتاب و حکمت را بر تو نازل نمود و به تو چیزهایی آموخت که نمیدانستی و فضل خدا در حق تو و رحمت او بر تو همواره بزرگ و فراوان بوده است».
خداوند خبر میدهد که کتاب را به حق بر بنده و پیامبرش نازل کرده است، یعنی نزول قرآن از شر شیطان در امان بوده، و یاوه و باطلی به آن رخنه نکرده است. بلکه به حق فرود آمده و مشتمل بر حق است، پس اخبار قرآن راست، و اوامر و نواهی آن عادلانه است. ﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗا﴾[الأنعام: ۱۱۵]. «و سخن پروردگارت از نظر راستی و دادگری کامل است».
و خداوند خبر داده است که قرآن را بر پیامبر نازل فرمود تا میان مردم داوری کند. و در آیهای دیگر فرموده است: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ﴾[النحل: ۴۴]. «و قرآن را بر تو نازل کردهایم تا آنچه را که بر مردم نازل شده است برای آنان بیان کنی».
احتمال دارد که آیه ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ﴾در مورد داوری بین مردم و حل و فصل درگیری و اختلافات آنان باشد، و این آیه ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ﴾در مورد بیان اصول و فروع دین باشد. و احتمال دارد که معنی هر دو آیه یکی باشد. پس داوری بین مردم در اینجا شامل داوری میان آنها در مورد خونها و آبرو و اموال و سایر حقوق و عقاید و تمام مسائل احکام باشد.
﴿بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُ﴾براساس آنچه که خدا به تو نشان دادهاست، نه براساس هوی و خو است خودت، بلکه بر طبق آنچه که خدا به تو آموخته و به تو الهام کرده است میان آنها داوری کن. ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤﴾[النجم: ۳-۴]. «و او از روی هوی و هوس چیزی نمیگوید، نیست آن مگر وحیی که بر او وحی میشود». و این مبین آن است که پیامبر صدر تمام احکام و دیگر چیزهایی که از جانب خدا ابلاغ مینماید معصوم است. و نیز آن بیانگر آن است که علم و عدالت شرط داوری است، زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُ﴾براساس آنچه که خدا به تو آموخته است و نفرمود: براساس آنچه که خود دیدهای و میدانی.
نیز اساس داوری کردن میان مردم را شناخت کتاب قرار دادهاست، و چون خداوند به داوری کردن میان مردم همراه با دادگری و انصاف دستور داد او را از ظلم و ستم که ضد عدالت است نهی نمود و فرمود: ﴿وَلَا تَكُن لِّلۡخَآئِنِينَ خَصِيمٗا﴾از خیانت کار دفاع مکن، زیرا او مدعی چیزی است که مال او نیست، یا حقی را که بر گردن دارد، انکار میکند، خواه این را بداند یا از روی گمان چنین کند.
این آیه مبین آن است که مجادله و دعوای ناحق و به عهد گرفتن وکالت باطل در خصومتهای دینی و حقوق دنیوی حرام است.
و مفهوم آیه دلالت مینماید که وکالت کسی که ظلمی از او شناخته نشده است جایز است. ﴿وَٱسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَ﴾و به خاطر آنچه که از تو سر زده است اگر چیزی از تو سرزده است از خدا آمرزش بخواه. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا﴾بیگمان خداوند گناه بزرگ کسی که از او آمرزش بطلبد و بهسوی او بازگردد، و توبه نماید میآمرزد و او را پس از آن بر انجام عمل صالح که موجب به دست آوردن پاداش خدا و دور شدن عذاب او میگردد توفیق میدهد.
﴿وَلَا تُجَٰدِلۡ عَنِ ٱلَّذِينَ يَخۡتَانُونَ أَنفُسَهُمۡ﴾«اختیان» و «خیانت» به معنی جنایت و ستم و گناه است. براساس این آیه نباید از کسی دفاع کرد که مرتکب گناه گشته و عقوبتی از قبیل حد یا تعزیر متوجه او شده است. از چنین کسی نباید دفاع کرد، و خیانتی که از او سر زده است دفع نمود، یا عقوبت و سزای شرعی را از او دور کرد.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ خَوَّانًا أَثِيمٗا﴾همانا خداوند کسی را که خیانت کار و گناه پیشه باشد دوست نمیدارد. و چون دوستی منتفی گردد ضد آن ثابت میشود و آن نفرت و بغض است و این بسانِ بیانِ علت برای نهی گذشته است.
سپس خداوند حالت این خیانت کاران را بیان فرمود که آنها ﴿يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَلَا يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمۡ إِذۡ يُبَيِّتُونَ مَا لَا يَرۡضَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ﴾این از ضعف ایمان و نقصان و کمبودی یقین است که ترس از مردم نزد آنها از ترس از خدا بزرگتر است، پس آنها به طرق مختلف تلاش میکنند تا نزد مردم رسوا نشوند، در حالی که آنها با ارتکاب گناهان بزرگ به مقابله با خدا برخاستهاند، انگار نه انگار که خداوند آنها را میبیند و از آنها اطلاع دارد، در حالی که خداوند در همه احوال با آنها است، به ویژه در حالی که آنها در شب و در پنهانی سخنانی را بر زبان میآورند که خداوند از آن خشنود نیست از قبیل بیگناه انگاشتن جنایت کار، و متهم کردن بیگناه. آنان سعی میکردند که این مطلب را به پیامبر برسانند، تا طبق آنچه در شب توطئه کردهاند عمل کند.
آنها چندین جنایت را یکجا انجام دادند، و به پروردگار آسمانها و زمین که به رازها و ضمیرشان آگاه است اعتنایی نکردند. بنابر این خداوند آنها را تهدید کرد و فرمود: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطًا﴾و خداوند با آگاهی و علم خود آنها را احاطه نموده است اما با وجود این در سزا دادن آنان شتاب نورزیده، بلکه آنان را مهلت داده و توبه کردن را به آنها پیشنهاد نموده و آنان را از اصرار ورزیدن بر گناهشان که باعث سزای بلیغ است برحذر داشته است.
﴿هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ جَٰدَلۡتُمۡ عَنۡهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَمَن يُجَٰدِلُ ٱللَّهَ عَنۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَم مَّن يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ وَكِيلٗا١٠٩﴾هان! شما همانهایی هستید که در زندگی دنیا از آنها دفاع کردید و دفاع شما باعث شد مقداری از رسوایی و ننگی که از آن میترسیدند، از آنها دور شود. اما این چه سودی به آنها میرساند؟ و چه کسی در روز قیامت که حجت و دلیل بر ضد آنها آورده میشود و زبان و دست و پاهایشان به آنچه کردهاند گواهی میدهد از آنها دفاع خواهد کرد؟
يَوۡمَئِذٖ يُوَفِّيهِمُ ٱللَّهُ دِينَهُمُ ٱلۡحَقَّ وَيَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ ٱلۡمُبِينُ٢٥﴾[النور: ۲۵]. «در آن روز خداوند سزای آنان را به طور کامل میدهد و میدانند که خداوند حقِ آشکار است».
پس چه کسی در برابر خدایی که امور پوشیده را میداند، و گواهانی را بر ضد آنان برانگیخته است به گونهای که نمیتوانند حق را انکار کنند، از آنها دفاع میکند؟
در این آیه انسان راهنمایی شده است تا منافع دنیوی را که گمان آن میرود به دنبال ترک دستورات خدا یا انجام آنچه خدا از آن نهی کرده است حاصل میشود با پاداش آخرت که از دست میدهد، یا سزای آخرت که به دنبال آن میآید، مقایسه کند. پس کسی که هوی وهوسش او را به ترک کردن دستور خدا فرمان دادهاست، به خود بگوید: هان! تو دستور خدا را از روی تنبلی و کوتاهی ورزیدن ترک کردی، پس چه سودی از ترک آن به دست آوردهای؟ و بنگر که چه مقدار از پاداش آخرت را از دست داده ای؟ و بنگر که به سبب ترک دستورات خدا چه شقاوت و محرومیت و ناکامی و زیانی متوجه تو خواهد شد؟ و همچنین اگر آرزوهایش او را به شهوتهای حرام ف را خوانده است، به خود بگوید: هرچند بتوانی به آنچه که دوست داشتی برسی، اما لذت آن تمام میشود، و ناراحتی و غم و حسرت و از دست دادن پاداش و گرفتار شدن به عذاب را به دنبال خواهد داشت. حسرت و عذابی که فقط گوشهای از آن، انسان عاقل را کفایت میکند تا خود را از آن دور بدارد.
و این تدبر و و اندیشیدن بزرگترین نفع را به بنده میبخشد، و عقل و خرد سالم بزرگترین نقش را در این زمینه ایفا میکند. به خلاف کسی که ادعای عقل و درایت میکند و چنین نیست، زیرا او به سبب نادانی و ستمی که بر خود روا میدارد لذت و راحتی دنیای فانی را ترجیح میدهد، و پیامدهای آن را نیز هرچه که باشد متحمل میشود. والله الـمستعان.
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَن يَعۡمَلۡ سُوٓءًا أَوۡ يَظۡلِمۡ نَفۡسَهُۥ ثُمَّ يَسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَ يَجِدِ ٱللَّهَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١١٠﴾و هر کس که بر ارتکاب گناهان جرات کند و در آنها فرو رود، سپس به طور کامل از خداوند آمرزش بطلبد و به گناه اعتراف کند و از آن پشیمان شود و از آن دست بکشد و تصمیم بگیرد که آن را دوباره انجام ندهد، خداوند چنین فردی را وعده داده است که او را از مغفرت و رحمت خویش برخوردار سازد، و وعده خدا تحققپذیر است. پس خداوند گناهی را که از او سر زده میآمرزد و کمبود و عیبی که به دنبال ارتکاب گناه به او روی آورده است از او دور مینماید و کارهای شایسته گذشتهاش را به او باز میگرداند، و او را در زندگی آیندهاش به انجام کارهای نیک توفیق میدهد و گناهش را مانع و حایلی در برابر توفیق الهی نمیگرداند، زیرا او را بخشیده است، و چون او را بخشیده او را از پیامدهای گناه نیز معاف نموده است.
و بدان که کار بد «سوء» در صورتی که به طور مطلق بیان شود، همه گناهان کبیره و صغیره را در بر میگیرد. و گناه، کار بد نامیده شده است، چون انجام دهنده گناه به خاطر سزای آن، فرجام بدی خواهد داشت، چون گناه در ذات خود بد است.
همچنین «ستم ورزیدن بر خویشتن»، در صورتی که به طور مطلق بیان شود شامل شرک ورزیدن به خدا و دیگر گناهان است، و هرگاه «کاربد» و «ستم برخویشتن» همراه با یکدیگر بیان شوند هریک دیگری را با مفهومی که مناسب آن است تفسیر میکند. پس عمل سوء در اینجا به معنی ستمی است که در حق مردم کرده میشود، و آن ستم کردن بر مردم در ریختن خون و آبروی آنان و خوردن مالشان میباشد، و ستم بر خویشتن به معنی ارتکاب گناهانی است که بین خدا و بنده صورت میگیرد.
و ستم بر خویشتن ستم نامیده شده است زیرا جان بنده ملک وی نیست که به هر صورت بخواهد در آن تصرف نماید، بلکه جان انسان ملک خداست، و خداوند آن را امانتی در دست بنده قرار داده، و به او دستور داده است که آن را به حرکت در راه راست و شناخت آن و عمل کردن به مقتضای آن ملزم نماید. پس بنده باید تلاش کند تا آنچه را که خداوند دستور داده است به خویشتن بیاموزد، و برای عمل کردن به واجبات تلاش نماید. پس تلاش او در غیر این راه ستم و خیانت به خویشتن و دور کردن آن از دادگری است.
سپس فرمود: ﴿وَمَن يَكۡسِبۡ إِثۡمٗا فَإِنَّمَا يَكۡسِبُهُۥ عَلَىٰ نَفۡسِهِ﴾و این شامل همه گناهان کوچک و بزرگ میباشد، پس هرکس کار بدی بکند سزای دنیوی واخروی آن بر خودش است و سزای آن غیر از او به کسی دیگر نمیرسد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ﴾[الأنعام: ۱۶۴]. «و هیچ کس گناه کسی دیگر را به دوش نمیگیرد».
اما وقتی کارهای بد آشکارا انجام شوند، و مورد آشکار و اعتراض قرار نگیرند، سزای آن همه را فرا گرفته و گناه آن فراگیر میشود. این مطلب از مفهوم این آیه شریفه استنباط میشود، زیرا کسی که کار بدی را انکار نکند در حقیقت کار بدی کرده است. و در اینجا به عدل الهی و حکمت او اشاره شده است، که او هیچکس را به خاطر گناه کسی دیگر مجازات نمیکند، و هیچ کس را بیش از گناهش سزا نمیدهد، بنابر این فرمود: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا﴾خداوند دانا و حکیم است، و دارای علم و حکمت کامل است.
از جمله علم و حکمت الهی این است که او به گناه و انگیزه مرتکب آن آگاه است و سزایی که به دنبال آن گناه میآید، و حالت گناهکار را میداند. خداوند متعال اگر گناه از آدمی سر زند، چنانچه به خاطر غلبه و چیره شدن انگیزههای نفس اماره باشد، که همواره انسان را به بدی دستور میدهد و در بیشتر این گناهان بهسوی خدا باز گردد، خداوند او را میآمرزد، و به او توفیق توبه میدهد. و اگر گناه به خاطر جرأات کردن او برشکستن محارم الهی و بیاعتنایی به مراقبت و عذاب الهی از وی سر زده باشد این فرد با مغفرت و آمرزش خدا و توفیق یافتن برای توبه کردن فاصلهی زیادی دارد.
سپس فرمود: ﴿وَمَن يَكۡسِبۡ خَطِيَٓٔةً﴾و هر کس گناه بزرگی انجام دهد، ﴿أَوۡ إِثۡمٗا﴾یا گناه کوچکتری مرتکب شود، ﴿ثُمَّ يَرۡمِ بِهِۦ بَرِيٓٔٗا﴾سپس فرد بیگناهی را که از آن گناه پاک است به آن متهم کند، هرچند که از جهاتی دیگر گناهکار باشد ﴿فَقَدِ ٱحۡتَمَلَ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا﴾به درستی که با تهمت زدن به فرد بیگناه، گناه آشکار و روشنی را بر دوش گرفته است. و این دلالت مینماید که تهمت زدن از گناهان کبیره و هلاککننده است. زیرا او چندین فساد را مرتکب شده است، ارتکاب خطا و گناه، سپس متهم کردن کسی که آن گناه را انجام نداده است. سپس دروغ زشتی که خود را بیگناه، و بیگناه را متهم جلوه میدهد، سپس عقوبت و سزاهای دنیوی که بر این گناه مترتب میشوند از کسی که مستوجب آن است دور میشوند، و بر کسی اقامه میگردند که مستحق سزا نیست. از همه سختتر سخن مردم است که به دنبال آن میآید و بیگناه را بد و بیراه میگویند. و دیگر مفاسدی که به دنبال دارد. از خداوند میخواهیم که ما را از هر بدی نجات بدهد.
سپس خداوند منت خویش را بر پیامبرش بیان کرد که او را از شرّ کسانی حفظ نمود که میخواستند او را گمراه نمایند. پس فرمود: ﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ وَرَحۡمَتُهُۥ لَهَمَّت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ أَن يُضِلُّوكَ﴾مفسرین گفتهاند: سبب نزول این آیات بود که شخصی در مدینه دزدی کرد، وقتی مردم از دزدی وی آگاه شدند، ترسید که در میان مردم رسوا شود. به همین جهت چیزی را که دزدیده بود در خانه کسی انداخت که بیگناه بود، و دزدی نکرده بود. دزد از قومش کمک گرفت که پیش پیامبر صبیایند و از او بخواهند تا وی را در حضور مردم تبرئه کند. آنها آمدند و گفتند: او دزدی نکرده است، بلکه کسی دزد است که مال مسروقه در خانه او یافت شده است، و دوستِ ما بیگناه است.پیامبر خواست تا وی را تبرئه نماید. پس خداوند این آیهها را نازل فرمود و آن واقعه را روشن کرد، و او را از اینکه از خیانت کاران دفاع کند برحذر داشت، زیرا دفاع از کسی که بر باطل است نوعی گمراهی است. زیرا گمراهی دو نوع است: گمراهی در علم، و آن ندانستن حق است، و گمراهی در عمل و آن عمل کردن به چیزی است که نباید انجام شود. پس خداوند پیامبرش را از این نوع گمراهی مصون داشت همانطور که او را از گمراهی در اعمال محافظت کرد.
و خداوند خبر داد که دسیسه و مکر آنها به زیان خودشان خواهد بود، همانطور که هر مکرکننده و حیله گری چنین است، پس خداوند فرمود: ﴿وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ﴾و آنها جز خویشتن کسی را گمراه نمیسازند. زیرا مکر و حیله گری مقصود آنان را حاصل نکرد، و چیزی جز ناکامی و محرومیت و گناه و زیان به دست نیاوردند. و این نعمتی بزرگ بر پیامبر صاست، چرا که نعمت انجام دادن کار واجب را به وی ارزانی نمود و او را از ارتکاب هر عمل حرامی مصون داشت.
سپس خداوند نعمت خود را که بهرهمند ساختن وی از علم و دانش است بیان داشت و فرمود: ﴿وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ﴾و این قرآن بزرگ و ذکر حکیم که در آن هر چیزی بیان شده است و علم اولین و آخرین در آن وجود دارد بر تو نازل نموده است.
و حکمت دارای دو معنی است: اول به معنی سنت است. که برخی از سلف گفتهاند: همانطور که قرآن بر پیامبر نازل میگردد سنت هم بر وی نازل میشود. و یا به معنی شناخت اسرار شریعت است و یا به معنی مازاد بر شناخت احکام آن است، و به معنی قرار دادن هر چیزی در جایش، و ترتیب دادن هرچیزی برحسب جایگاه موقعیت آن است.
﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمۡ تَكُن تَعۡلَمُ﴾و این، همه آنچه را که خدا به او آموخته است در بر میگیرد، زیرا همانطور که خداوند فرموده است پیامبر صقبل از نبوت علم و شناختی نداشته است: ﴿مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ﴾[الشورى: ۵۲]. «تو نمیدانستی کتاب و ایمان چه هستند». ﴿وَوَجَدَكَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ٧﴾[الضحى: ٧]. «و تو را گمراه یافت پس تو را هدایت نمود». سپس خداوند بر او وحی فرستاد و به او آموخت و او را کامل گردانید، تا اینکه به مقامی از علم و دانش رسید که رسیدن به آن برای گذشتگان و آیندگان ممکن نیست. پس پیامبر صاز همه خلایق به طور مطلق داناتر بود، و پیش از همه از صفات کمال برخوردار بود. بنابر این خداوند فرمود: ﴿وَكَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ عَظِيمٗا﴾و فضل خدا بر تو بزرگ است. پس فضل و رحمت خدا بر پیامبرش صبزرگتر از فضل و رحمت او بر همه مردم بوده است، و شمردن تمام فضل و رحمتی که خداوند به محمد بخشیده است ممکن نمیباشد.
آیهی ۱۱۴:
﴿لَّا خَيۡرَ فِي كَثِيرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَيۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا١١٤﴾[النساء: ۱۱۴].«در بسیاری از رازگوییهای آنان خیر و خوبی نیست، مگر کسی که به صدقه یا کار خوب یا اصلاح بین مردم فرمان دهد، و هر کس برای طلب خشنودی خداوند چنین کند به او پاداشی بزرگ خواهیم داد».
در بسیاری از راز گوییهای مردم خبر و برکت نیست، و چون در آن خیر و برکت نیست، یا فایدهای ندارد مانند سخنهای بیهوده که مباح هستند، و یا با سخن باطل محض است، مانند انواع سخن حرام.
سپس خداوند مواردی را از آن مستثنی نمود و فرمود: ﴿إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ﴾مگر کسی که به صدقه دادن مال یا دانش یا فایدهای دیگر دستور دهد. عبارتهای کوتاه مانند گفتن «سبحان الله» و «الحمدلله» در آن داخل است. همانطور که پیامبر صفرمود: «إِنَّ بِكُلِّ تَسْبِيحَةٍ صَدَقَةً وَكُلِّ تَكْبِيرَةٍ صَدَقَةٌ وَكُلِّ تَحْمِيدَةٍ صَدَقَةٌ وَكُلِّ تَهْلِيلَةٍ صَدَقَةٌ وَأَمْرٌ بِالْـمـَعْرُوفِ صَدَقَةٌ وَنَهْىٌ عَنْ مُنْكَرٍ صَدَقَةٌ وَفِى بُضْعِ أَحَدِكُمْ صَدَقَةٌ». «همانا سبحان الله گفتن صدقه است و الله اکبر و لا اله الا الله گفتن و امر به معروف و نهی از منکر صدقه است، و جماع هر یک از شما با زنش صدقه است».
﴿أَوۡ مَعۡرُوفٍ﴾و آن احسان و طاعت و هر آن چیزی است که برحسب شریعت و عقل، نیک تشخیص داده شده باشد و چون امر به معروف را به طور مطلق بیان کرد شامل نهی از منکر نیز میشود زیرا ترک کردن چیزهایی که از آن نهی شده است، معروف و نیکی است، و نیز کار خوب به طور کامل انجام نمیشود مگر با ترک کردن کار بد. و اما در صورتی که امر به معروف و نهی از منکر همراه با یکدیگر بیان شوند، در این صورت معروف به معنی انجام دادن کاری است که بدان دستور داده شده، و منکر به معنی ترک کردن آنچه از آن نهی شده است میباشد.
﴿أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ﴾و اصلاح صورت نمیپذیرد مگر میان دو نفری که با یکدیگر کشمکش و اختلاف دارند. و کشمکش و درگیری، جدال و دشمنی ورزیدن با یکدیگر، فتنه و تفرقه بیشماری را در پی دارد. پس در اینجا شارع، مسلمانان را برای اصلاح در مسالهی خون و اموال و آبروی مردم و اصلاح و همبستگی دینی تشویق نموده است. همانطور که فرموده است: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ﴾[آل عمران: ۱۰۳].«همه به ریسمان الهی چنگ بزنید، و متفرق نشوید». و فرموده است: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِ﴾[الحجرات: ٩]. «و اگر دو گروه از مومنان با یکدیگر جنگیدند در میانشان اصلاح و آشتی برقرار کنید. پس اگر یکی بر دیگری تجاوز کرد با گروهی که تجاوز میکند بجنگید تا به دستور و فرمان خدا باز گردد». و خداوند متعال فرموده است: ﴿وَٱلصُّلۡحُ خَيۡرٞ﴾«وصلح بهتر است»، و کسی که برای اصلاح و آشتی دادن مردم تلاش مینماید از کسی که همواره به نماز و روزه و صدقه مشغول است، بهتر است. و کسی که به دنبال اصلاح و آشتی دادن مردم است خداوند حتما تلاش و کار او را به نتیجه میرساند.
همانطور کسی که برای فسادانگیزی تلاش میکند، خداوند کارش را بینتیجه نمیگرداند و او را به هدفش نمیرساند، همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُصۡلِحُ عَمَلَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾[یونس: ۸۱]. «خداوند کار فسادانگیزان و تباهی کنندگان را درست نمینماید». پس این کارها در هر کجا که انجام شوند، خیر و خوبی هستند، همانطور که این استثنا بر آن دلالت مینماید.
اما پاداش کامل بر حسب نیت، و اخلاص در این کارها میباشد. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا﴾و هر کس این کارها را برای خشنودی خدا انجام دهد به او پاداش بزرگ خواهیم داد.
پس شایسته است که بنده هدفش رضای خدا باشد، و کار را در هر وقت و مکانی خالصانه برای خدا انجام دهد، تا به سبب آن پاداش بزرگ به دست بیاورد و به اخلاص عادت کند و از مخلصان باشد، و پاداش کامل به او برسد، خواه هدفش حاصل شده، و خواه حاصل نشده باشد، زیرا نیت درست وجود داشته و به اندازه توانش کار کرده است.
آیهی ۱۱۶-۱۱۵:
﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا١١٥﴾[النساء: ۱۱۵]. «و هر کس با پیامبر مخالفت کند پس از اینکه هدایت برای او روشن شده است، و راهی غیر از راه مؤمنان را درپیش گیرد، او را به همان جهتی که روی خود را بدان کرده است رها میکنیم، و او را وارد جهنم میکنیم، و او را در آن میسوزانیم و چه بد جایگاهی است!».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا١١٦﴾[النساء: ۱۱۶].«بیگمان خداوند (کسی را) نمیآمرزد که به او شرک ورزد، و پایینتر از آن را بر هر کس که بخواهد میآمرزد، و هرکس به خدا شرک ورزد، بهراستی بسی گمراه گشته است».
هر کس با پیامبر صو با آنچه او آورده است مخالفت ورزد، ﴿مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ﴾پس از اینکه با دلایل قرآنی و برهانهای دنیوی هدایت برای او روشن شده است، ﴿وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾و راهی جز راه مومنان در پیش بگیرد، و راه مومنان شیوه و راه آنها در عقاید و اعمالشان است. ﴿نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ﴾او را با آنچه که برای خود برگزیده است رها میکنیم، و او را خوار میگردانیم، و او را بر انجام کار خیر توفیق نمیدهیم چون او حق را دیده و آن را شناخته اما آن را ترک کرده است. پس سزای دادگرانه و عادلانه از جانب خدا این است که او را در گمراهیاش سرگردان باقی بگذارد و بر گمراهیاش بیافزاید. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ﴾[الصف: ۵]. «و چون منحرف شدند خداوند دلهایشان را منحرف و کج نمود».
و خداوند متعال فرموده است: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفِۡٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ كَمَا لَمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾[الأنعام: ۱۱۰]. «و دلها و چشمانشان را واژگون میکنیم تا ایمان نیاورند، همانطور که در اولین بار به آن ایمان نیاوردند».
مفهوم آیه دلالت مینماید که هرکس با پیامبر مخالفت نکند، و از راه مومنان پیروی نماید، به این صورت که هدفش رضای خدا و پیروی از پیامبر و همراهی با جماعت مسلمین باشد، سپس بنا به اقتضای نفس بشری و غلبه غرایز گناهانی از وی سر بزند، یا اراده گناه بکند، خداوند او را به خودش و شیطان واگذار نمیکند، بلکه لطف خود را شامل حال او میگرداند، و بر او منت نهاده، و از بدی مصون میدارد. همانطور که خداوند متعال در مورد یوسف ÷فرموده است: ﴿كَذَٰلِكَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِينَ٢٤﴾[یوسف: ۲۴]. «این چنین تا بدی و زشتی را از او دور کنیم، همانا او از بندگان مخلص ما است». یعنی به سبب اخلاصش، گناه و زشتی را از او دور کردیم. همچنان که عموم و کلّیت سبب دلالت مینماید که خداوند بدی را از هر انسان مخلصی دور مینماید.
﴿وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَ﴾او را در جهنم به شدّت عذاب میدهیم، ﴿وَسَآءَتۡ مَصِيرًا﴾و جهنم برای او بد جایگاه و سرانجامی است. و این وعید که به دنبال مخالفت با پیامبر و مومنان میآید، برحسب کوچکی و بزرگی گناه دارای مراتب و مراحلی است که کسی جز خدا آن را نمیداند. بعضی از این مخالفتها انسان را برای همیشه در جهنم ماندگار ساخته، و او را خوار و ذلیل میگرداند. و بعضی از مخالفتها سزای کمتری دارند. پس شاید آیه دوم به منزله توضیح و تشریح این آیه است که به طور مطلق آمده است.
خداوند تعالی شرک را نمیبخشد چون شرک ورزیدن به خدا توهین به پروردگار جهانیان و توهین به یگانگی پروردگار است. و شرک برابر دانستن مخلوقِ فاقدِ سود و زیان با ذاتی است که تنها او مالک نفع و ضرر است. خدایی که هیچ نعمتی نیست مگر اینک از جانب او است، و فقط او ناراحتی و رنج را دور مینماید. او دارای کمال مطلق است، و از هر نظر بینیاز است.
پس بزرگترین ستم و بزرگترین گمراهی آن است که انسان عبادت را برای ذاتی که دارای چنین عظمت و شکوهی است خالصانه انجام ندهد، و بخشی از عبادت را برای مخلوق انجام دهد که از صفتهای کمال هیچ بهرهای ندارد، و همواره محتاج است، مخلوقی که جز عدم چیزی نیست، و وجود نداشته و کمال ندارد و از هر نظر محتاج است.
و اما گناهان پایینتر از شرک به خواست و اراده خداوند بستگی دارد، و اگر خداوند بخواهد با رحمت و حکمت خویش آن را میآمرزد، و اگر بخواهد بنده را بر آن عذاب میدهد و براساس عدل و حکمت خود وی را به سبب آن گناهان مجازات مینماید. و به این آیه کریمه استدلال شده است که اجماع امت حجت، و امت از اشتباه معصوم است.
دلیل آن این است که خداوند کسی را که با راه و روش مومنان مخالفت ورزد به رسوایی و آتش جهنم تهدید کرده است، و ﴿سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾مفرد و مضاف است، و همه عقاید و اعمالی را که مومنان بر واجب بودن چیزی اتفاق نمودند، یا بر مستحب یا حرام بودن، یا مکروه یا جایز بودن چیزی اتفاق نمودند، پس این راه آنها است، و هرکسی در چیزی که آنان بر آن اجماع کردهاند مخالفت کند، در حقیقت راهی غیر از راه آنان را در پیش گرفته است. و فرموده الهی بر این مطلب دلالت مینماید که میفرماید: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾[آل عمران: ۱۱۰]. «شما بهترین امتی هستید که به سود انسانها آفریده شدهاید، امر به معروف میکنید و نهی از منکر مینمایید».
وجه دلالت آن اینگونه است که خداوند خیر داده که مومنان جز به کار خوب دستور نمیدهند، پس هرگاه بر واجب یا مستحق بودن چیزی اتفاق نمودند، این از جمله اموری است که آنها به آن فرمان دادهاند. پس با عبارت صریح مشخص و مقرر میگردد که آنچه آنها بدان دستور میدهند معروف ونیکی است و بعد از نیکی چیزی جز منکر و زشتی وجود ندارد. و همچنین هرگاه بر نهی کردن از چیزی اتفاق نمودند، پس آن چیز از جمله اموری است که آنان از آن نهی کردهاند و آن جز م نکر چیزی نمیتواند باشد.
و این مانند این فرموده الهی است که میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾[البقرة: ۱۴۳]. «و همچنین شما را امتی میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید». پس خداوند متعال خبر داد که این امت را میانه و معتدل و برگزیده قرار دادهاست، تا در هر چیزی بر مردم گواه باشند. پس هرگاه گواهی دادند که خداوند به این حکم دستور داده یا از آن نهی کرده یا آن را جایز قرار دادهاست، گواهی آنان معصوم است، چون آنها به آنچه گواهی میدهند آگاهی دارند و در شهادت خود عادل و دادگر هستند. پس اگر چنین نباشد آنها در شهادتشان عادل شمرده نمیشوند، و نسبت به آن آگاهی ندارند. خداوند متعال در این زمینه میفرماید: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾[النساء: ۵٩]. «پس اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و پیامبر باز گردانید».
از این آیه فهمیده میشود که آنچه آنها در آن اختلاف نکرده و بر آن اتفاق دارند موظف نیستند آن را به کتاب و سنت برگردانند، زیرا با کتاب و سنت موافق است و عمل آنها با کتاب و سنت مخالف نیست.
پس این دلایل و امثال آن مفید یقین است، چرا که اجماع دلیل قاطعی شمرده میشود. بنابر این خداوند زشتی گمراهی مشرکین را بیان داشت و فرمود:
آیهی ۱۲۱-۱۱٧:
﴿إِن يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ إِنَٰثٗا وَإِن يَدۡعُونَ إِلَّا شَيۡطَٰنٗا مَّرِيدٗا١١٧﴾[النساء: ۱۱٧].«(مشرکان) به جای او، جز بتهای مادینه را (به دعا) نمیخوانند، و جز شیطان سرکش را نمیخوانند».
﴿لَّعَنَهُ ٱللَّهُۘ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنۡ عِبَادِكَ نَصِيبٗا مَّفۡرُوضٗا١١٨﴾[النساء: ۱۱۸].«خداوند نفرینش کند، و شیطان گفت: من از میان بندگانت حتماً بهرهای معین (برای خود) را برمیگیرم».
﴿وَلَأُضِلَّنَّهُمۡ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمۡ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَيُبَتِّكُنَّ ءَاذَانَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلۡقَ ٱللَّهِۚ وَمَن يَتَّخِذِ ٱلشَّيۡطَٰنَ وَلِيّٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَقَدۡ خَسِرَ خُسۡرَانٗا مُّبِينٗا١١٩﴾[النساء: ۱۱٩].«و حتماً آنان را گمراه خواهم کرد و به دنبال آرزوها و خیالاتشان روان خواهم ساخت و به آنان دستور میدهم که گوشهای چهارپایان را بشکافند و آنان را دستور میدهم آفرینش خدا را تغییر دهند، و هر کس شیطان را به جای خدا یاور و سرپرست خود قرار دهد بهراستی که زیان آشکاری کرده است».
﴿يَعِدُهُمۡ وَيُمَنِّيهِمۡۖ وَمَا يَعِدُهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا١٢٠﴾[النساء: ۱۲۰].«آنان را وعده میدهد و به آرزوها سرگرم میکند، و شیطان جز وعدههای فریبکارانه به ایشان نمیدهد».
﴿أُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُ وَلَا يَجِدُونَ عَنۡهَا مَحِيصٗا١٢١﴾[النساء: ۱۲۱].«ایشان جایگاهشان جهنم است و راه نجاتی از آن ندارند».
آنچه که مشرکا ن به جای خدا به فریاد میطلبند، جز بتهایی نیست که نامهای ماده بر آنها نهادهاند، مانند «عُزَّی» و «پمَنَاۀ» و امثال آن، و معلوم است که اسم بر مسّمی دلالت مینماید، پس وقتی نامهایشان نامهای زنانه و ناقص است، بیانگر آن است که چیزهایی به این اسمها نام گذاری شدهاند نیز ناقص و دارای کمبودند، و فاقد صفتهای کمال میباشند. همانطور که خداوند متعال در چندین جا در کتابش خبر داده است که این بتها و معبودان باطل چیزی را نمیآفرینند، و روزی نمیدهند، و زیانی را از کسانی که آنها را میپرستند دور نمیکنند، بلکه نمیتوانند زیانی را از خودشان دور کنند، و سودی به کسی برسانند. و اگر کسی به آنها سوء قصدی داشته باشد، نمیتوانند خودشان را یاری کنند، و شنوایی و بینایی و دهان ندارند. پس کسی که چنین است چگونه پرستش میشود؟! و چگونه عبادت خالصانه خداوندی ترک میشود که دارای نامهای نیکو، و صفات عالی و ستایش، و کمال و بزرگی و شکوه و قدرت و زیبایی و رحمت و نیکی و احسان است، و در آفریدن و تدبیر و حکمت در امر و تقدیر یگانه است؟! و این جزو زشتترین زشتی است که بر نقص و کمبود صاحبش و سقوط او به اوج پستی و حقارت دلالت مینماید.
با وجود این آنها فقط در ظاهر این بتهای ناقص را میپرستند، و در حقیقت آنها جز شیطان که دشمنشان است و میخواهد آنها را هلاک کند، و برای هلاک کردن آنها از هر آنچه که در توان دارد بهره میبرد چیزی دیگر را نمیپرستند، شیطانی که بسیار گمراه است و خداوند او را نفرین نموده، و او را از رحمت خویش دور کرده است. پس همانطور که خداوند او را از رحمت خود دور نموده است او نیز برای دور کردن بندگان از رحمت خدا تلاش میکند. ﴿إِنَّمَا يَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِيَكُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ﴾[فاطر: ۶]. «همانا شیطان گروه خود را فرا میخواند تا از اهل جهنم باشند».
بنابراین خداوند از تلاش شیطان برای فریب دادن بندگن و آراستن و زیبا جلوه دادن بدی و فساد برای آنها خبر داده، و اینکه به پروردگارش سوگند خورده و گفته است: ﴿لَأَتَّخِذَنَّ مِنۡ عِبَادِكَ نَصِيبٗا مَّفۡرُوضٗا﴾از بندگانست بهرهای مشخص بر میگیرم، شیطان ملعون میداند که نمیتواند همه بندگان خدا را فریب دهد، و میداند که بر بندگان مخلص خدا توانایی و قدرتی ندارد، بلکه فرمانروایی و قدرت او بر کسی است که او را به دوستی برگزیده و اطاعت از او را بر اطاعت از مولا و پروردگارش ترجیح دادهاست. و در جایی دیگر شیطان قسم خورده و گفته است: ﴿وَلَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ٣٩ إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ٤٠﴾[الحجر: ۳٩-۴۰]. «...حتما همه را فریب خواهم داد جز بندگان مخلص تو». پس چیزی که شیطان پلید به طور قطع در پی آن است خداوند از آن خبر داده و میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ صَدَّقَ عَلَيۡهِمۡ إِبۡلِيسُ ظَنَّهُۥ فَٱتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٢٠﴾[سبأ: ۲۰]. «و قطعا شیطان گمان خود را بر آنها درست و راست یافت، بنابر این از او پیروی کردند جز گروهی از مؤمنان».
شیطان قسم خورده است از میان بندگان سهمیه مقرر و مشخصی را برگیرد و هدفش را در مورد آنها بیان کرده و به صراحت گفته است: ﴿وَلَأُضِلَّنَّهُمۡ﴾آنها را از راه راست گمراه میکنم، به طوری که آن را نشناسند و به آن عمل نکنند.
﴿وَلَأُمَنِّيَنَّهُمۡ﴾و همراه با گمراه کردن، آنها را در آرزوها و خیالات قرار میدهم، به گونهای که آرزو و خیال کنند آنچه مومنانِ هدایت یافته به دست میآورند آنها هم به دست خواهند آورد، و این عین فریب است. پس فقط به گمراه کردن آنها اکتفا نکرد، بلکه گمراهیشان را برای آنان زیبا جلوه داد. و این مزیدِ بر شر و بدی آنها است، زیرا آنها کارهای اهل جهنم را انجام میدهند که موجب عقوبت و سزا است، و گمان میبرند که این کارها باعث وارد شدن به بهشت میشود. و از یهود و نصارا و امثالشان عبرت بگیر آنگونه که خداوند از آنها حکایت کرده است: ﴿وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡكَ أَمَانِيُّهُمۡ﴾[البقرة: ۱۱۱]. «و گفتند: هرگز وارد بهشت نخواهد شد مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد، این آرزو خیالاتشان است».
﴿كَذَٰلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمۡ﴾[الأنعام: ۱۰۸]. «و این چنین برای هر امتی کارشان را آراسته نمودیم».
﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا١٠٣ ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤﴾[الکهف: ۱۰۳-۱۰۴]. «بگو: آیا شما را به زیان کارترین مردم آگاه سازیم؟ (آنان) کسانی هستند که تلاش و کوششان در زندگی دنیا به هدر رفته و آنها گمان میبرند که کار خوبی میکنند».
خداوند متعال در مورد منافقان فرموده است آنها روز قیامت به مومنان میگویند:
﴿أَلَمۡ نَكُن مَّعَكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰكِنَّكُمۡ فَتَنتُمۡ أَنفُسَكُمۡ وَتَرَبَّصۡتُمۡ وَٱرۡتَبۡتُمۡ وَغَرَّتۡكُمُ ٱلۡأَمَانِيُّ حَتَّىٰ جَآءَ أَمۡرُ ٱللَّهِ وَغَرَّكُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ﴾[الحدید: ۱۴]. «آیا ما با شما نبودیم؟ گویند: آری! اما شما خودتان را به فتنه مبتلا کردید و منتظر ماندید و شک کردید و آرزوهایتان شما را فریب داد تا اینکه امر خدا آمد و شیطانِ مغرورکننده، شما را درباره خدا فریب داد».
﴿وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَيُبَتِّكُنَّ ءَاذَانَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾و آنها را به شکافتن و قطع کردن گوش چهارپایان از قبیل بحیره و سائبه و وصیله و حام دستور میدهم. پس با ذکر برخی از این گمراهیها به همهی گمراهیها اشاره کرد.
و این نوعی گمراه کردن است که در قالب حرام نمودن آنچه خدا حلال کرده، یا حلال کردن آنچه خدا حرام نموده است تجلی مییابد. و اعتقادات فاسد و احکام ستمگرانه نیز جزو بزرگترین گمراهی محسوب میشود.
﴿وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلۡقَ ٱللَّهِ﴾و این، تغییر آفرینش ظاهری را در بر میگیرد و شامل خال کوبی و برداشت موی صورت زن و شکافتن دندانها به قصد زیبایی و امثال آن میشود، که شیطان آنها را به انجام آن فریب داد، و آنها آفرینش خدا را تغییر دادند.
تغییر آفرینش خدا به معنی عدم رضایت از آفرینش الهی و اعتراض به حکمت خداست، و بیانگر آن است که آنچه آنها با دستان خود میسازند از آفرینش خدا بهتر است. نیز به معنی راضی نبودن به تقدیر و تدبیر الهی است. هم چنانکه به معنی تغییر دادن آفرینش باطنی نیز میباشد، زیرا خداوند بندگان را یکتاپرست، و بر پذیرفتن حق و ترجیح دادن آن سرشته است.
اما شیاطین، انسانها را وسوسه کرده و آنها را نسبت به این آفرینش زیبا بدبین نموده، و شر و شرک و کفر و فساد و گناه را برای آنها زیبا جلوه میدهد. چون هر نوزادی که به دنیا میآید بر فطرت پاک بدنیا میآید. اما پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی یا آتش پرست میکنند.
نیز شیطان در صدد بر میآید تا انسان مواردی دیگری نیز که خدا بندگانش را بر آن سرشته است از قبیل توحید و محبت و شناخت خدا را تغییر دهند. پس شیطان افکار و عقاید آنها را مانند درندگان پاره پاره نموده و بسان گرگی که گوسفندِ جدا شده از گلّه را میدرَد، آنها را دریده است.
و اگر لطف و کرم خدا بندگان مخلصش را در بر نمیگرفت، آنان نیز به آنچه دیگران بدان گرفتار شدهاند مبتلا گشته، و در دنیا و آخرت دچار زیان شده و ناکام و زیانکار بر میگشتند. و این ناکامی بدان سبب است که آنها از پروردگار و آفریننده خود روی برتافته و دشمنی را که بدی آنان را میخواهد به دوستی گرفتهاند. بنابر این فرمود: ﴿وَمَن يَتَّخِذِ ٱلشَّيۡطَٰنَ وَلِيّٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَقَدۡ خَسِرَ خُسۡرَانٗا مُّبِينٗا﴾و هرکس به جای خدا، شیطان را به دوستی برگزیند، به راستی که دچار زیان آشکاری شده است. و چه زیانی روشنتر و بزرگتر از زیان کسی است که در دین و دنیایش دچار زیان شده و گناهان و لغزشهایش او را هلاک کرده است؟! در نتیجه گرفتار بدبختی همیشگی گردیده و نعمت جاودانگی را از دست دادهاست؟! اما کسی که با پروردگار خود دوستی نماید و رضایت و خشنودی او را برگزیند به رستگاری کامل رسیده و خوشبختی دنیا و آخرت را به دست آورده و چشم و دلش روشن میگردد. پروردگارا! آنچه را که تو دادهای هیچکس نمیتواند مانع آن بشود، و آنچه را که تو منع نمودهای کسی نمیتواند آن را بدهد. پروردگارا! ما را از زمره کسانی قرار بده که از عنایت و سرپرستی تو برخوردارند، و به آنها عافیت عنایت فرمودهای.
سپس فرمود: ﴿يَعِدُهُمۡ وَيُمَنِّيهِمۡ﴾شیطان کسانی را که برای گمراه کردنشان تلاش میکند وعده میدهد. وعده، وعید را نیز شامل میشود، همانطور که خداوند متعال میفرماید: ﴿ٱلشَّيۡطَٰنُ يَعِدُكُمُ ٱلۡفَقۡرَ﴾[البقرة: ۲۶۸]. «شیطان به شما وعده فقر میدهد». پس شیطان به آنها میگوید: «اگر مالهایتان را در راه خدا انفاق کنید، فقیر خواهید شد». و آنها را میترساند که اگر جهاد کنند کشته یا زخمی میشوند، همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ يُخَوِّفُ أَوۡلِيَآءَهُ﴾[آل عمران: ۱٧۵]. «در واقع این شیطان است که دوستانش را میترساند». و به هنگام برگزیدن خشنودی خدا آنها را با تمام وسایل ممکن و غیرممکن تهدید میکند و این ترس و وحشت را به مغز و اندیشهی آنان وارد میگرداند تا در انجام کار نیک سستی بورزند، و آنها را از انجام دادنِ آن میترساند. همچنین آنها را در آرزوها و خیالات باطلی که سرابی بیش نیستند، سرگردان میکند. بنابر این فرمود: ﴿وَمَا يَعِدُهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا١٢٠ أُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُ﴾و شیطان جز وعدههای فریبکارانه به آنها نمیدهد، ایشان جایگاهشان جهنم است. بنابر این هرکس از شیطان فرمان برد و از پروردگارش روی بگرداند، و به پیروان و گروه شیطان بپیوندد، جایگاهش جهنم است. ﴿وَلَا يَجِدُونَ عَنۡهَا مَحِيصٗا﴾و هیچ راه فرار و نجاتی از جهنم نمییابند، بلکه برای همیشه در آن میمانند.
آیهی ۱۲۲:
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَنُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٗاۚ وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ قِيلٗا١٢٢﴾[النساء: ۱۲۲].«و کسانی که ایمان آوردند، و کار شایسته انجام دادند، آنها را در باغهایی که رودها از زیر آن روان است درمیآوریم، و برای همیشه در آن میمانند. این وعدۀ حقیقی خداست، و چه کسی از خدا راستگوتر است؟!».
وقتی که سرانجام بدبختان و یاران شیطان را بیان کرد، سرانجام سعادتمندان و دوستان خدا را نیز بیان نمود، و فرمود: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾و کسانی که به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبران و روز قیامت و تقدیرات خیر و شر او، ان چنانکه به آنان دستور داده شده است از روی علم و شناخت ایمان آوردند، و آن را تصدیق کرده و به آن اقرار نمودند، ﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾و کارهای شایسته را که از ایمان سرچشمه میگیرد انجام دادند. اعمال شایسته شامل هرچیزی است که به آن دستور داده شده است از قبیل واجب و مستحّباتی که با قلب و زبان و دیگر اعضا باید انجام شوند. هرکاری برحسب حالت و جایگاهش، و به اندازهای که ایمان و عمل صاحل را کامل گرداند پاداش دارد. و هرکاری به اندازهای که به ایمان و عمل صالح خلل وارد کند کیفر و عقاب دارد.
این چیزی است که از حکمت و رحمت الهی، و وعده راستین او در لابلای کتاب وسنت دانسته میشود، بنابر این پاداش عمل صالح را بیان نمود و فرمود: ﴿سَنُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾آنها را به باغهایی وارد میکنیم که رودها از زیر درختان آن روان است، و در آن خوردنیها و نوشیدنیهای لذیذ، منظرهها و همسران زیبا، قصرها و خانههای آراسته و درختانی که میوههایشان سهل المنال است، و در آن صداها و نغمههای دلانگیز و میوههای فراوان وجود دارد. مومنان در بهشت به ملاقات و دیدار یکدیگر میروند و از نعمتهایی برخوردار میشوند که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچگوشی آنرا نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است.
و بالاتر و بزرگتر از این، خشنودی و رضایت خداوند است که نصیب آنان میشود، و ارواح با نزدیک شدن به خدا، و چشمها با دیدن او و گوشها به شنیدن سخن روحبخش وی که از هر نعمت و برکتی برتر است، به اوج لذّت و سرور میرسند. و اگر خداوند آنها را استوار و پابرجا نمیکرد، به پرواز در میآمدند و از شادی و خوشحالی میمردند.
به راستی که این نعمتها چقدر شیرین و لذیذ هستند! و آنچه خداوند بزرگوار به آنها بخشیده است چقدر بلند و عالی است! نیکی و شادابی که آنها به دست آوردهاند قابل توصیف نیست. و کمال و عدم نقصان این نیکی و شادابی در قالب جاودانه ماندن در این منازل و مراتب رفیع تجلی میکند. بنابر این خداوند فرمود: ﴿خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٗاۚ وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ قِيلٗا﴾پس راست گفته است خداوندی که سخن و گفتار او در بالاترین حدِ صداقت و راستی قرار دارد. پس چون سخن و خبر او راست است، هر آنچه که به طور «مطابقت» یا «تضّمن» یا «التزام» از سخن وی، و همچنین از سخن پیامبر صبرآید نیز راست است، زیرا پیامبر جز به دستور خدا خبر نمیدهد، و جز از وحی او سخن نمیگوید.
آیهی ۱۲۴-۱۲۳:
﴿لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِۗ مَن يَعۡمَلۡ سُوٓءٗا يُجۡزَ بِهِۦ وَلَا يَجِدۡ لَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا١٢٣﴾[النساء: ۱۲۳].«(صلاح و نجات) نه به آرزوی شماست و نه به آرزوی اهل کتاب، هر کس کار بدی بکند در برابر آن کیفر میبیند، و جز خدا یار و یاوری را نخواهد یافت».
﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا يُظۡلَمُونَ نَقِيرٗا١٢٤﴾[النساء: ۱۲۴].«و کسانی که کارهای شایسته انجام دهند – در حالیکه مؤمن باشند – خواه مرد باشند یا زن، ایشان وارد بهشت میشوند و به اندازۀ گودی پشت هستۀ خرما به آنان ستم نمیشود».
﴿لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ﴾حکم و نجات و صلاح به آرزوی شما و آرزوی اهل کتاب نیست. «امانی» عبارت است از سخن نفس که خالی از عمل و سرشار از ادعاهای صرف باشد. چنانچه آن را با مشابه خودش انکار کنی، هیچ تفاوتی میان آن دو وجود ندارد، چراکه هر دو از یک جنس میباشند و هر دو پوچ هستند. «امانی» در هر امر کوچک و بزرگی فرقی نمیکند «امانی» است. و باطل میباشد. به ویژه اگر در امری باشد که به ایمان و سعادت همیشگی ارتباط پیدا کند.
پس خداوند از «امانی» ارزوهای اهل کتاب خبر داد که آنها میگفتند: ﴿لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡكَ أَمَانِيُّهُمۡ﴾[البقرة: ۱۱۱]. «وارد بهشت نمیشوند مگر کسانی که یهودی یا نصرانی باشند، این آرزوی بزرگ آنان است». و کسان دیگری که به هیچ کتاب و پیامبری منتسب نیستند به طریق اولی آرزوهایشان باطل است. و خداوند به خاطر کمال عدل و انصافی که دارد کسانی را که به اسلام منتسب هستند، در این دایره داخل کرده است، زیرا فقط منتسب بودن به یک دین کافی نیست، بلکه انسان باید دلیلی بر صحیح بودن ادعاهای خود بیاورد. پس اعمال، ادعا را تصدیق یا تکذیب میکند. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿مَن يَعۡمَلۡ سُوٓءٗا يُجۡزَ بِهِ﴾هرکس کار بدی بکند در برابر آن سزا داده میشود، و این همه انجام دهندگان افعال بد را شامل میشود، زیرا بدی، گناه کبیره و صغیره را در بر میگیرد، و نیز هرگونه کفر دنیوی یا اخروی، کم یا زیاد را شامل میشود. و مردم در این مورد دارای رتبههای متفاوتند، که جز خدا کسی آن را نمیداند. بعضی زیاد گناه انجام میدهند و بعضی کم، پس هرکس که تمام اعمالش بد باشد، و او جز کافر کسی نیست، و بدون توبه بمیرد، برای همیشه در عذاب دردناک میماند.
وهرکس عمل شایسته انجام دهد و در بیشتر حالاتش بر راه راست باشد هرچند گاه گاهی گناهان کوچکی هم از او سر زند غم و اندوه و دردهای جسمی و روانی که برایش پیش میآید، و یا مصیبتهای مالی و جانی که بدان گرفتار میشود خطاهایش را میپوشاند و باعث مغفرت گناهان وی میشود. و این ناشی از لطف خدا نسبت به بندگانش است. و میان این دو حالت مراتب زیادی وجود دارد. و سزا و کیفری که بصورت فراگیر و عام بیان شد ویژه کسانی است که توبه نمیکنند. زیرا کسی که توبه مینماید مانند کسی است که مرتکب گناه نشده است، همانطور که نصوص زیادی بر صحت این مطلب دلالت مینمایند.
﴿وَلَا يَجِدۡ لَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا﴾و به جز خدا هیچ یاور و مددکاری را نخواهد یافت. این را بیان کرد تا این گمان را رد کند که بعضی خیال میکنند «هرکس سزاوار کیفر باشد، یاور و شفاعت کنندهای برای او خواهد بود، و کیفر مجازاتش را از وی دور مینماید» پس خداوند خبر داد که چنین چیزی نیست، و کسی که سزاوار کیفر باشد، یاوری نخواهد داشت که او را به هدفش برساند، و مددکاری نخواهد داشت که کیفر را از او دور نماید، بلکه فقط پروردگار و مولایش توانایی چنین چیزی را دارد.
﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾و هر کس کارهای شایسته انجام دهد. این شامل سایر اعمال قلبی و بدنی است، نیز شامل هرکسی است که عمل صالح انجام دهد، خواه انسان باشد، یا جن، کوچک باشد، یا بزرگ، مرد باشد یا زن. بنابر این فرمود: ﴿مِن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ﴾مرد باشد یا زن، به شرطی که مومن باشد. و این شرطِ پذیرش همه اعمال است، زیرا هیچ عملی صالح محسوب نشده و پذیرفته نمیشود و پاداش به آن تعلق نمیگیرد، و بوسیله آن عذاب دفع نمیگردد مگر اینکه همراه با ایمان باشد.
پس اعمالی بدون ایمان مانند شاخههای درختی هستند که تنه آن قطع شده است، و مانند ساختمانی است که بر موجب آب بنا شده باشد. بنابر این ایمان، پایه و اساسی است که هرچیزی بر آن بنا میشود. و هر عملی که در کتاب و سنت به طور مطلق از فضل آن یا از فضل انجام دهندهی آن ذکری به میان آمده باشد و قید ایمان در آن ذکر شده باشد، آن عمل را حتما باید به قید «ایمان» مقید نمود.
﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ﴾اینان که هم ایمان آورده و هم عمل صالح انجام دادهاند، ﴿يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ﴾وارد بهشت میشوند، که همه آنچه را انسان میخواهد و چشم از آن لذت میبرد در آن وجود دارد. ﴿وَلَا يُظۡلَمُونَ نَقِيرٗا﴾و کمترین ستمی به آنها نمیشود. و پاداش کار خوبی که انجام دادهاند، کم نمیشود، بلکه آن را به طور کامل و چندین برابر مییابند.
آیهی ۱۲۵:
﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ دِينٗا مِّمَّنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ وَٱتَّبَعَ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِيمَ حَنِيفٗاۗ وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِيمَ خَلِيلٗا١٢٥﴾[النساء: ۱۲۵].«و آیین چه کسی بهتر از آیین کسی است که خالصانه خود را تسلیم خدا کرده، و نیکوکار است، و از آیین ابراهیم حنیف پیروی کرده است؟ و خداوند ابراهیم را به دوستی گرفته است».
آیین هیچ کسی بهتر از آیین آن کس نیست که خالصانه به خدا روی آورده است. روی آوردنِ خالصانه بهسوی خدا به معنی تسلیم شدن در برابر دستورات او، و متوجه کردن دل و دیده و سایر اعضا به طرف خداست.
﴿وَهُوَ﴾و او همراه با این اخلاص و انقیاد، ﴿مُحۡسِنٞ﴾پیرو شریعت خدا میباشد، شریعتی که پیامبرانش را برای تبلیغ آن فرستاده و در کتابهایش بیان نموده و آن را راه و رسم بندگان خاص خود قرار دادهاست.
﴿وَٱتَّبَعَ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِيمَ﴾و از دین و شریعت ابراهیم پیروی کرده است. ﴿حَنِيفٗا﴾و از شرک دوری جسته و به توحید روی آورده است، و از توجه به خلق روی برتافته و به آفریننده روی آورده است. ﴿وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِيمَ خَلِيلٗا﴾و خداوند ابراهیم را به خلیلی و دوستی برگرفته است. و خلیل بودن بالاترین نوع محبت و دوستی است. این مقام ومنزلت فقط نصیب محمد و ابراهیم علیهما الصلاۀ و السلام شده است. البته خداوند نسبت به تمام مومنان محبت دارد، اما ابراهیم را بدان جهت خلیل و دوست خود قرار داده است که او آنچه را بدان مامور شده بود به طور کامل انجام داد، و آزمایش الهی سربلند بیرون آمد. پس خداوند او را پیشوای مردم، و خلیل و دوست خویش قرار داد، و یاد او را در میان جهانیان جاودان گردانید، به گونهای که جهانیان برای همیشه از او به نیکی یاد میکنند.
آیهی ۱۲۶:
﴿وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٖ مُّحِيطٗا١٢٦﴾[النساء: ۱۲۶].«و آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست، و خداوند همواره به هر چیزی آگاه است (و علم او همه چیز را احاطه کرده است)».
در این آیه کریمه بیان شده است که خداوند بر هر چیزی احاطه دارد، پس خداوند خبر داد که هر آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست: ﴿مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾همه در ملکیت او میباشند، و بندگان او هستند، و همه مملوک، و او یگانه مالک آنهاست، و تنها و یگانه به تدبیر امورشان میپردازد. علم الهی همه معلومات را،و بینایی او همه دیدنیها را و شنواییاش همه شنیدیها را در بر گرفته است. و قدرت و خواست او در همه موجودات جاری است، و رحمت او اهل زمین و آسمانها را در گستره خود جای دادهاست، و با قدرت و قهر خویش بر هر مخلوقی چیره است، و جاندارو بیجان در برابر او سر تسلیم فرود آوردهاند.
آیهی ۱۲٧:
﴿وَيَسۡتَفۡتُونَكَ فِي ٱلنِّسَآءِۖ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِيهِنَّ وَمَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ فِي يَتَٰمَى ٱلنِّسَآءِ ٱلَّٰتِي لَا تُؤۡتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرۡغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ مِنَ ٱلۡوِلۡدَٰنِ وَأَن تَقُومُواْ لِلۡيَتَٰمَىٰ بِٱلۡقِسۡطِۚ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِهِۦ عَلِيمٗا١٢٧﴾[النساء: ۱۲٧].«و دربارۀ زنان از تو میپرسند، بگو خداوند در مورد آنها به شما پاسخ میدهد، و (نیز) خداوند با آیاتی که از قرآن بر شما تلاوت می شود ـ در رابطه زنان یتیمی که میخواهید با آنان ازدواج کنید ولی حقوق مقرر آنان را نمیپردازید ـ جواب شما را میدهد. و همچنین دربارۀ کودکان و ناتوان، و اینکه نسبت به یتیمان دادگری کنید سخن خواهد گفت. و هر کار خوبی انجام دهید قطعاً خدا به آن آگاه است».
استفتا یعنی اینکه سوالکننده از سوال شونده بخواهد تا حکم شرعی را در مورد چیزی که مورد سوال واقع شده است بیان کند. خداوند خبر داد که مومنان، حکم زنانی را که متعلق به آنها هستند از پیامبر میپرسند، و پروردگار جهانیان این فتوا و پرسش را پاسخ داد و فرمود: ﴿قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِيهِنَّ﴾بگو: «خداوند شما را در مورد زنان پاسخ و فتوا میدهد». پس به آنچه که شما را بدان فتوا میدهد عمل کنید، و در تمام کارهای مربوط به زنان، از قبیل پرداخت حقوق آنها، و ستم نکردن به آنان، به دستور خدا عمل کنید. و این دستوری عام و فراگیر است و همه آنچه را که خداوند در رابطه با زنان متزوجه و غیره اعم از کوچک و بزرگ مشروع نموده، و به آن دستور داده یا از آن نهی کرده است، در بر میگیرد.
بعد از این بیان کلّی، به طور ویژه در مورد ناتوانان از قبیل یتیمان و کودکان سفارش نمود، تا مسلمانان به آنها توجه نموده، و در انجام حقوقشان کوتاهی نکنند، پس فرمود: ﴿وَمَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ فِي يَتَٰمَى ٱلنِّسَآءِ﴾نیز خداوند با آیاتی که از قرآن بر شما تلاوت میشود در رابطه با زنان یتیم پاسخ میدهد. ﴿ٱلَّٰتِي لَا تُؤۡتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ﴾زنان یتیمی که حق مقررِ آنان را به آنها نمیدهید. این بیان حالتی است که در آن زمان وجود داشت. زیرا مردی که سرپرستی دختر یتیمی را به عهده داشت، حقش را به او نمیداد و به وی ستم میکرد، به گونهای که یا همه مالش، و یا بخشی از آن را میخورد، و یا از ازدواج کردن وی ممانعت بعمل میآورد تا از اموالش استفاده کند، زیرا اگر این دختر ازدواج میکرد ترس آن را داشت که مالش از دست او بیرون رود. و یا در صورتی با ازدواج وی موافقت میکرد که بخشی از مهریهاش را به او بدهد.
این در صورتی بود که سرپرست علاقهای به آن دختر نداشته باشد. اما اگر سرپرست، به دختر یتیم علاقمند بود، و آن دختر زیبایی و ثروت داشت وی را به عقد خود در میآورد و در دادن مهریه، عادلانه رفتار نمیکرد، بلکه کمتر از حقوق مقّرر را به او میداد. همه این موارد ستم محسوب شده و در این نصّ داخل هستند. بنابر این فرمود: ﴿وَتَرۡغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ﴾و شما به ازدواج با آنها علاقهای ندارید، و یا به ازدواج با آنها علاقه دارید. همانطور که در مثال بیان کردیم.
﴿وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ مِنَ ٱلۡوِلۡدَٰنِ﴾و خداوند شما را در مورد کودکان ناتوان پاسخ داده، و فتوا میدهد که حق آنها را اعم از ارث و غیره بدهید و با ستم و خودکامگی اموال آنها را تصاحب نکنید.
﴿وَأَن تَقُومُواْ لِلۡيَتَٰمَىٰ بِٱلۡقِسۡطِ﴾و اینکه نسبت به یتیمان کاملا دادگری کنید. بر این اساس باید آنها را بر اطاعت از دستور خدا و رعایت آنچه که خدا بر بندگانش واجب نموده است، ملزم نمایید. پس اولیا و سرپرستان موظف هستند که یتیمان را به انجام آنچه خداوند بر آنها واجب کرده است ملزم کنند. نیز سرپرستی کردن آنها مستلزم آن است که منافع دنیوی آنان را توسعه داد و اموالشان را محافظت نمود، و بهرهای بیشتر برای آنها بدست آورد، و جز به بهترین صورت به اموال آنان نزدیک نشد. و همچنین متولیان مور ایتام نباید هیچ دوست یا شخص دیگری را در امر ازدواج و غیره از قبیل خرید یا فروش به گونهای بر آنان ترجیح دهند و دوست بدارند که منجر به پایمان شدن حقوق آنان گردد.
و این بیانگر رحمت الهی نسبت به بندگانش است، زیرا آنها را شدیدا تشویق کرده است تا منافع ک سانی را که به سبب ناتوانی و از دست دادن پدر نمیتوانند منافع خود را تامین نمایند، تامین کنند. سپس به طور عام بر احسان و نیکوکاری تشویق و تحریک نمود، و فرمود: ﴿وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ﴾و هرکار نیکی که برای یتیمان و دیگران انجام دهید، خواه آن نیکی به دیگران نیز سرایت کند یا فقط به شخص خیر مرتبط باشد. ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِهِۦ عَلِيمٗا﴾قطعا خداوند به آن آگاه است. یعنی علم و آگاهی خدا، رفتار و کردار آدمی را زیاد باشد یا کم، خوب باشد یا بد احاطه نموده است، و خداوند هر کس را برحسب عملش مجازات مینماید.
آیهی ۱۲۸:
﴿وَإِنِ ٱمۡرَأَةٌ خَافَتۡ مِنۢ بَعۡلِهَا نُشُوزًا أَوۡ إِعۡرَاضٗا فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَآ أَن يُصۡلِحَا بَيۡنَهُمَا صُلۡحٗاۚ وَٱلصُّلۡحُ خَيۡرٞۗ وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّۚ وَإِن تُحۡسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا١٢٨﴾[النساء: ۱۲۸].«و هرگاه زنی از شوهرش بیم بد رفتاری یا رویگردانی را داشته باشد، بر آنان گناهی نیست که میان خود آشتی و صفا برقرار کنند، و صلح و آشتی بهتر است. (ولی) انسانها با بخل سرشتهاند، و اگر نیکوکاری کنید و پرهیزگار باشید پس همانا خداوند به آنچه میکنید آگاه است».
اگر زن از بدرفتاری شوهرش ترسید، به گونهای که خودش را از وی برتر و بالاتر دانست، و علاقهای به وی نداشت، و از او رویگردان شد، پس در این حالت بهتر است که میان خود صلح و صفا برقرار کنند، به این صورت که زن از بعضی از خواستههایش به خاطر شوهرش چشم پوشی نماید، به شرطی که همچنان با وی زندگی کند. یا اینکه به مقدار کمتری از نفقه و پوشاک و مسکن راضی باشد، و حق خود را از گردن شوهر ساقط کند، یا شب و روزی را که نوبت اوست به شوهرش یا به هوویش ببخشد. اگر بر این حالت اتفاق کردند گناهی بر زن و شوهر نیست. و در این وقت برای شوهر جایز است که به این صورت با او باقی بماند، و این از جدایی بهتر است. بنابر این فرمود: ﴿وَٱلصُّلۡحُ خَيۡرٞ﴾و صلح بهتر است.
از عموم این لفظ استنباط میشود که صلح میان دو کس که با هم اختلاف و کشمکش دارند، بهتر از آن است که هریک سعی کند حق خود را بطور کامل بگیرد، زیرا صلح باعث اصلاح و بقای دوستی و متصف شدن به صفت چشم پوشی و گذشت میگردد. و صلح در همه حالات جایز است، مگر زمانی که چیز حرامی راحلال بگرداند یا حلالی را حرام کند.
و این، صلح نامیده نمیشود، بلکه نوعی ستم است. و بدان که هیچ حکمی کامل نمیشود مگر زمانی که زمینهها و مقتضیات آن وجود داشته و موانع آن منتفی باشد. و صلح نیز از جمله آن امور و احکام است.
پس خداوند مقتضیات آن را بیان کرد و تذکر داد که صلح بهتر است و هرکس که عاقل و خردمند باشد خیر و نیکی را میجوید و به آن علاقمند است. و به دلیل اینکه خداوند به صلح دستور داده و بر آن تشویق نموده است، مومن بیشتر آن را میطلبد، و بیشتر به آن علاقمند است. و مانع آن را نیز بیان کرد وفرمود: ﴿وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّ﴾و انسانها بر بخل سرشتهاند. بخل به معنی بخشیدن چیزی است که بر گردن انسان است. نیز به معنی حریص بودن و علاقه داشتن به طور طبیعی بر این چیز اوست. پس انسانها به طور طبیعی بر این چیز سرشته شدهاند.
بنابراین باید برای از بین بردن این عادت زشت، و دور کردن آن بکوشید، و خود را به گذشت و چشم پوشی و دادن حقی که بر گردن شماست، و قانع شدن به بخشی از حقی که از آن شماست، عادت دهید.پس هرگاه انسان به این اخلاق خوب و نیکو دست یافت، صلح بین او و کسی که با وی معامله کرده است آسان شده، و راه رسیدن به آن سهل میگردد.
به خلاف کسی که برای از بین بردن و دور کردن بخل از خودش تلاش نمیکند، بدون شک صلح و رسیدن به توافق، برای چنین فردی بسیار مشکل است، زیرا به چیزی کمتر از گرفتن تمام حقش راضی نمیشود، و آنچه را که بر اوست نمیپردازد. پس اگر طرفش نیز مانند اوب شاد مسئله بسیار سخت و حاد میگردد.
سپس فرمود: ﴿وَإِن تُحۡسِنُواْ﴾واگر در عبادت پروردگار نیکویی کنید، به این صورت که بنده طوری پروردگارش را پرستش نماید که انگار او را میبیند، پس اگر او را نبیند قطعا خدا او را میبیند، و اگر از هر راهِ ممکن از قبیل سود رساندن با مال و علم و پست و مقام و غیره، به مردم نیکی کنید، ﴿وَتَتَّقُواْ﴾و با انجام همه آنچه خدا به آن امر نموده، و ترک همه چیزهایی که از آن منع کرده است از خدا بترسید، ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا﴾همانا خداوند به آنچه میکنید آگاه است، و با علم و آگاهی، ظاهر و ب اطن اعمالتان را احاطه نموده است. پس کارهایتان را ثبت مینماید، و به طور کامل شما را در برابر آن، سزا یا جزا میدهد.
آیهی ۱۲٩:
﴿وَلَن تَسۡتَطِيعُوٓاْ أَن تَعۡدِلُواْ بَيۡنَ ٱلنِّسَآءِ وَلَوۡ حَرَصۡتُمۡۖ فَلَا تَمِيلُواْ كُلَّ ٱلۡمَيۡلِ فَتَذَرُوهَا كَٱلۡمُعَلَّقَةِۚ وَإِن تُصۡلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١٢٩﴾[النساء: ۱۲٩].«و شما هرگز نمیتوانید میان زنان دادگری کنید، گرچه علاقهمند باشید، ولی کاملاً دوری نکنید، به طوریکه آن زن را مانند «معلّقه» رها کنید، و اگر صلح و صفا کنید و پرهیزگار باشید بدون شک خداوند آمرزگار و مهربان است».
خداوند متعال خبر میدهد که شوهران نمیتوانند به طور کامل عدالت را بین زنان خود رعایت کنند، زیرا دادگری و عدالت مستلزم آن است که مرد زنانش را به یک اندازه دوست بدارد، و قلبا به یک اندازه به آنها تمایل داشته باشد، سپس به مقتضای آن عمل نماید، و این امری مشکل و غیر ممکن است. بنابر این خداوند از آنچه که در توان آدمی نیست صرف نظر کرده، و از آنچه که انجام دادنش ممکن است نهی کرد و فرمود: ﴿فَلَا تَمِيلُواْ كُلَّ ٱلۡمَيۡلِ فَتَذَرُوهَا كَٱلۡمُعَلَّقَةِ﴾و از زنی که به او علاقه ندارید زیاد رویگردان نشوید به صورتی که حقوق مسلم وی را ادا نکنید، بلکه آنچه را از دادگری درتوان دارید انجام دهید. پس باید در نفقه و پوشاک و تقسیم شب و روز و امثال آن در میان آنها دادگری کنید. به خلاف دوست داشتن و آمیزش و امثال آن، زیرا وقتی شوهر حقوق واجب زن را انجام ندهد، آن زن مانند زن معلّقه و بلاتکلیفی است که نه بیشوهر است تا استراحت نماید، و برای ازدواج آمادگی پیدا کند، و نه شوهردار است که شوهرش حقوق وی را ادا نماید.
﴿وَإِن تُصۡلِحُواْ﴾و اگر میان خود و زنهایتان صلح و صفا برقرار سازید، و به خاطر امید به پاداش الهی و انجام دادن حق زن، خود را بر انجام آنچه که دوست ندارید مجبور کنید، ونیز میان خود و مردم صلح و صفا حاکم نمایید، نیز میان مردم در آنچه که با یکدیگر اختلاف دارند صلح و آشتی بیاورید، و این مستلزم آن است که انسان هر راهی را که به صلح منتهی میشود در پیش گیرد، ﴿وَتَتَّقُواْ﴾و با انجام چیزهایی که به آن دستور داده شده اید، و ترک آنچه که از آن نهی شده اید، و با صبر کردن بر آنچه خدا برایتان مقدّر نموده است، از خدا بترسید،﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا﴾همانا خداوند آمرزگار مهربان است و گناهانی را که مرتکب شدهاید و کوتاهیهایی را که در انجام واجبات از شما سرزده است، میآمرزد. و همانطور که شما با همسرانتان مهربانی میکنید و بر آنها ترحم مینمایید خداوند نیز به شما رحم میفرماید.
آیهی ۱۳۰:
﴿وَإِن يَتَفَرَّقَا يُغۡنِ ٱللَّهُ كُلّٗا مِّن سَعَتِهِۦۚ وَكَانَ ٱللَّهُ وَٰسِعًا حَكِيمٗا١٣٠﴾[النساء: ۱۳۰].«و اگر از هم جدا شوند خداوند هر یک را از فضل گستردۀ خود بینیاز میکند، و خداوند گشایشگر و حکیم است».
این حالت سوم میان زن و شوهر است، پس زمانی که زن و مرد نتوانستند با هم به توافق برسند در این صورت جدایی و طلاق اشکالی ندارد.
بنابراین خداوند فرمود: ﴿وَإِن يَتَفَرَّقَا﴾و اگر به سبب طلاق یا فسخ یا خلع و غیره از همدیگر جدا شدند، ﴿يُغۡنِ ٱللَّهُ كُلّٗا مِّن سَعَتِهِ﴾خداوند هریک از زن و شوهر را از فضل و احسان گسترده و فراگیرش بینیاز میکند، پس شوهر را با زنی دیگر و بهتر از زن اولی بینیاز میکند، و زن را از فضل و احسان خویش بینیاز مینماید. وگرچه چهره او از شوهرش قطع شده است، اما روزی او بر خدایی است که متکلف روزی تمام مردم است، خداوندی که مصالح و منافع همه را تامین مینماید. و شاید خداوند شوهری بهتر به وی ببخشد.
﴿وَكَانَ ٱللَّهُ وَٰسِعًا﴾و خداوند دارای فضل فراوان و رحمت گسترده میباشد، و رحمت و احسانش به اندازه علم و دانش بیپایانش است، با این وجود خداوند ﴿حَكِيمٗا﴾به خاطر حکمت خویش روزی میدهد و طبق حکمت خویش از رسیدن احسان خود به بعضی جلوگیری مینماید.
پس هرگاه حکمت او اقتضا کند که برخی از بندگانش را به خاطر سببی که در آنان میباشد از احسان و لطف خویش منع کند، بنابر عدل و حکمت خود آنان را از احسان خویش محروم میگرداند.
ایهی ۱۳۲-۱۳۱:
﴿وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَلَقَدۡ وَصَّيۡنَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَإِيَّاكُمۡ أَنِ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ وَإِن تَكۡفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَنِيًّا حَمِيدٗا١٣١﴾[النساء: ۱۳۱].«و آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست، و ما کسانی را که پیش از شما به آنان کتاب داده شده است و (نیز) شما را توصیه نمودهایم که از خدا بترسید، و اگر کفر بورزید (بدانید که) آنچه در آسمانها و زمین است بدون شک از آن خداست، و خداوند بینیاز و ستوده است».
﴿وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلًا١٣٢﴾[النساء: ۱۳۲].«و آنچه در آسمانها و زمین است تنها از آن خداست، و خدا بس کارساز و رقیب است».
خداوند متعال از پادشاهی بزرگ و گستردگی ملک خویش خبر میدهد، و وجود این ملک عظیم مستلزم آن است که خداوند هر طور بخواهد در آن تصرف نماید، تصرف تقدیری و تصرف شرعی. تصرف شرعی ِ خداوند آن است که گذشتگان و آیندگان اهل کتابهای آسمانی را توصیه نمود که تقوا داشته باشند، این وصیت پاداش دادن به کسی است که این توصیه را عملی نماید. هم چنانکه در برگیرندهی عقاب و عذاب دردناکی است برای کسی که آن را اهمال و ضایع گرداند. بنابر این فرمود: ﴿وَإِن تَكۡفُرُواْ﴾. و اگر کفر بورزید، و تقوای الهی را نداشته باشید، و چیزهایی را برای خدا شریک گردانید که خداوند بر صحّت آن دلیلی نازل نفرموده است، جز به خودتان به کسی دیگر زیان نمیرسانید، و هیچ زیانی به خداوند نمیرسد و از پادشاهی او چیزی کم نمیشود. و او بندگانی دارد که از شما بهتر و برتر و بیشترند و از او اطاعت میکنند و در برابر دستوراتش فروتن و تسلیم هستند. بنابرانی به دنبال آن فرمود: ﴿وَإِن تَكۡفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَنِيًّا حَمِيدٗا﴾و اگر کفر بورزید، پس همانا آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست، و خداوند بینیاز و ستوده است. و او دارای سخاوت و بخشش کامل و نیکوکاری فراگیر میباشد که از خزانههای رحمت او سرچشمه میگیرد، و رحمت او هرگز کاهش پیدا نمیکند، هر چند که بصورت شبانه روزی از آن ببخشد.
و اگراهل آسمانها و زمین همه جمع شوند و هریک به اندازه دلخواهش از خدا بخواهد و به آن نیز برسد، چیزی از ملک خدا کم نمیشود، چون خداوند بخشنده و بزرگوار و دارنده است. بخشش او یک کلام و عذابش نیز یک کلام است، و هرگاه چیزی را بخواهد به آن میفرماید: پدید بیا، پس پدید میآید. او دارای تمامی صفات کمال است، زیرا اگر در او کمبودی بود، به رشد و کمال نیاز پیدا میکرد، در حالیکه او دارای هر صفت کمالی است. و از کمال بینیازی او این است که در اداره ملکش همسر و فرزند و شریکی بر نگرفته، و پشتیبان و یاوری ندارد تا او را در تدبیر آن یاری دهد. و از کمال بینیازیاش این است که جهان هستی در تمام احوال به او نیاز دارد، و همه موجودات نیازهای کوچک و بزرگ خود را از او میخواهند و خداوند خواستههایشان را برآورده میکند و آنها را بینیاز و قانع میگرداند و با لطف و هدایت خویش بر آنها منّت میگذارد.
«حمید» به معنی ستوده، و یکی از نامهای بزرگ و مبارک الهی، و بیانگر آن است که خداوند شایسته هرنوع ستایش و محبت و بزرگداشتی است، زیرا از صفات ستوده که همان صفات جلال و جمال هستند برخوردار است و نعمتهای فراوانی به آفریدگانش ارزانی داشته است، پس او در هر حالی ستوده است.
قرار گرفتن این دو اسم بزرگوار در کنار هم بسیار زیباست: ﴿غَنِيًّا حَمِيدٗا﴾خداوند بینیاز و ستوده است، او دارای کمال بینیازی و کمال ستودگی است. و قرار گرفتن این دو نام در کنار یکدیگر بیشتر کمال و غنای الهی را به تصویر میکشد. سپس خداوند تکرار کرد که فرمانروایی و پادشاهی او آنچه را که در آسمانها و زمین است احاطه کرده، و او بر هرچیزی وکیل است. یعنی خداوند عالم است و امور هستی را بنا بر حکمت و تدبیر خویش اداره مینماید، و این بیانگر کمال وکالت او است.
به درستی که وکالت مستلزم آن است که شخص وکیل نسبت به چیزی که وکالت آن را قبول کرده است شناخت و آگاهی داشته باشد، و بر اجرای آن توانا و نیرومند باشد، و باید تدبیر آن وجه الوکاله بر مبنای حکمت و مصلحت باشد. پس هراندازه در این زمینه نقص و خللی وجود داشته باشد ناشی از نقص و ضعف وکیل است. و خداوند متعال از هر کمبود و نقصی پاک و مبّرا است.
آیهی ۱۳۴-۱۳۳:
﴿إِن يَشَأۡ يُذۡهِبۡكُمۡ أَيُّهَا ٱلنَّاسُ وَيَأۡتِ بَِٔاخَرِينَۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ ذَٰلِكَ قَدِيرٗا١٣٣﴾[النساء: ۱۳۳].«(ای مردم!) اگر خدا بخواهد شما را از بین میبرد، و افراد دیگری را پدید میآورد، و خداوند بر (انجام) این (کار) تواناست».
﴿مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ ٱلدُّنۡيَا فَعِندَ ٱللَّهِ ثَوَابُ ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا١٣٤﴾[النساء: ۱۳۴].«هر کس پاداش دنیا را بخواهد، پاداش دنیا و آخرت نزد خداست، و خداوند شنوا (و) بیناست».
او بینیاز و ستوده، و دارای قدرتی کامل و ارادهای بیکران میباشد. ﴿إِن يَشَأۡ يُذۡهِبۡكُمۡ أَيُّهَا ٱلنَّاسُ وَيَأۡتِ بَِٔاخَرِينَ﴾ای مردم! اگر خداوند بخواهد شما را از میان میبرد و کسانی دیگر را میآورد که از شما فرمانبرداتر و بهتر باشند. این تهدیدی است برای مردم به خاطر پایداری آنها بر کفر، و رویگردانیشان از پروردگارشان، زیرا اگر آنها از خدا اطاعت نکنند، خداوند باکی ندارد و به آنها توجهی نمینماید، ولی به آنان فرصت و مهلت میدهد، اما آنها را فراموش نمیکند و به حال خودشان رها نمیسازد.
سپس خداوند خبر داد که هر کس ارادهای پست داشته باشد، و تمام همّ و غمش به دنیا و لذایذ آن معطوف گردد و میل و رغبتی به آخرت نداشته باشد، به راست یکه تلاش و نظر او کوتاه است، و از پاداش دنیا جز آنچه که خداوند برای او نوشته است به دست نمیآورد. زیرا خداوند متعال مالک همه جهان هستی است، خداوندی که پاداش دنیا و آخرت در دست اوست و باید برای به دست آوردن پاداش هر دو سرا از او کمک گرفت، زیرا آنچه نزد اوست جز با فرمان بردن از وی به دست نمیآید، و امور دینی و دنیوی مگر با کمک خواستن از او و اظهار تضرّع و نیاز به درگاهش به دست نخواهد آمد.
و خداوند بنا بر حکمت خویش بعضی را خوار میگرداند، و بعضی را بر انجام اعمال شایست توفیق میدهد، عدهای را از برکات خویش بهرهمند میسازد، و عدهای را از آن محروم میگرداند. بنابر این فرمود: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا﴾و خداوند شنوا و بیناست.
آیهی ۱۳۵:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَۚ إِن يَكُنۡ غَنِيًّا أَوۡ فَقِيرٗا فَٱللَّهُ أَوۡلَىٰ بِهِمَاۖ فَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلۡهَوَىٰٓ أَن تَعۡدِلُواْۚ وَإِن تَلۡوُۥٓاْ أَوۡ تُعۡرِضُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا١٣٥﴾[النساء: ۱۳۵]. «ای کسانی که ایمان آوردهاید! در اقامۀ عدالت و دادگری بکوشید و به خاطر خدا شهادت دهید، گرچه شهادت به زیان خودتان یا پدر و مادرتان یا خویشاوندان(تان) باشد، اگر (کسی که به زیان او شهادت داده میشود) ثروتمند یا فقیر باشد، خداوند به آن دو (از شما) سزاوارتر است، پس، از هوی و هوس پیروی نکنید، که منحرف میگردید، و اگر زبان را در ادای شهادت بپیچانید، یا از آن روی بگردانید، همانا خداوند به آنچه میکنید آگاه است».
سپس خداوند متعال بندگان مومنش را دستور میدهد تا ﴿قَوَّٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ﴾باشند. «قوّام» صیغه مبالغه است، یعنی در همه حالات بر اقامه قسط و دادگری مواظب باشید. قسط یعنی عدالت پیشه کردن در ادای حقوق خدا و حقوق بندگانش. دادگری در حقوق خدا این است که از نعمتهای خدا در راستای نافرمانی او استفاده نشود، بلکه نعمتها را تنها در راه انسانها آن است که همه حقوقی را که بر عهده تو دارند ادا کنی، همانطور که حقوق خود را از دیگران مطالبه میکنی.
پس باید نفقههای واجب و بدهیها را بپردازی، و با مردم به گونهای نیکو رفتار کنی، همانگونه که دوست داری با رفتار و اخلاق خوب با تو رفتار کنند، و در مقابل نیکی که با آنان میکنی شما را پاداش نیک دهند.
دادگری گفتار و گویند یکی از بزرگترین انواع دادگری است. پس نباید به خاطر خویشاوندی با یکی از دو متخاصمین و یا به خاطر تمایل بیشتر نسبت به یکی از آنها، به نفع یکی از دو متخاصم قضاوت شود، بلکه باید در میان آن دو به عدالت و دادگری حکم گردد. و یکی از مصادیق دادگری، ادای گواهی و شهادتی است که نزد تو است، پس حتی اگر آن گواهی و شهادت به زیان دوستان یا به زیان خودت باشد باید آن را ادا کنی. بنابر این فرمود: ﴿شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَۚ إِن يَكُنۡ غَنِيًّا أَوۡ فَقِيرٗا فَٱللَّهُ أَوۡلَىٰ بِهِمَا﴾ثروتمند را به خاطر ثروتش رعایت نکنید، و به خاطر ابراز محبت نسبت به فقیر، رعایت حال او را نکنید و چنان نپندارید که این ترحم و ابراز محبت به نفع اوست بلکه به حق گواهی دهید، و مهم نیست به زیان چه کسی باشد.
برپا داشتن عدالت و دادگری از بزرگترین کارهاست، و این بیانگر دیانت و پرهیزگاری کسی است که آن را پیشه خود نموده است. و بر جایگاه رفیع او در اسلام دلالت مینماید. پس کسی که خیرخواه خودش است و میخواهد نجات یابد، باید بینهایت به دادگری توجه داشته باشد و همواره آن را مدّ نظر خویش قرار دهد.
و باید هر چیزی را که او را از عمل به عدالت باز دارد از خودش دور نماید. و بزرگترین مانع در راستای اقامه دادگری و عدالت، پیروی از هوی و هوس است. بنابر این خداوند به دوری جستن از این مانع تذکر داد و فرمود: ﴿فَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلۡهَوَىٰٓ أَن تَعۡدِلُواْۚ﴾از شهوات خود که مخالف حق است پیروی نکنید، زیرا اگر از آن پیروی کنید از حق منحرف شده و از اقامه عدالت و دادگری باز میمانید، چرا که هوی و هوس بینش و بصیرت آدمی را کور میگرداند، تا جاییکه حق را باطل میبیند، و باطل را حق میپندارد. یا اینکه حق را میشناسد اما آن را به خاطر تبعیت از هوای نفس ترک میکند. پس هرکس از شرّ هوی و هوس خود سالم بماند، حق را دریافته و به راه راست هدایت شده است.
پس از آنکه بیان کرد که قیام به دادگری و عدالت واجب است، از مخالفت باین اصل نیز نهی نمود، و آن عبادت است از، پیچاندن زبان در شهادت، حق کشی، و تحریف کردن سخن، به صورت جزئی و یا به صورت کلی. تحریف شهادت، و کامل ادا نکردن، و تاویل نمودن آن نیز در این موضوع داخل است و همه موارد مذکور پیچاندن زبان در شهادت محسوب میشوند، زیرا انحراف از حق است.
﴿أَوۡ تُعۡرِضُواْ﴾و اگر دادگری را ترک کنید، مثلا شاهد از ادای شهادت خود امتناع ورزد و حاکم، حکمی را که باید صادر کند صادر نکند، ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا﴾همانا خداوند آنچه را که انجام میدهید احاطه نموده است و کارهای پوشیده و آشکار شما را میداند. و این تهدیدی سخت است برای کسی که از ادای حق زبان میپیچاند، یا از آن رویگردانی میکند. و به طریق اولی این تهدید متوجه کسی است که به ناحق حکم مینماید، یا به دروغ گواهی میدهد، زیرا جنایت او بزرگتر است، چون دو نفر اول حق را ترک کردهاند، اما او حق را ترک کرده و باطل را برپا داشته است.
آیهی ۱۳۶:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا١٣٦﴾[النساء: ۱۳۶].«ای کسانی که ایمان آوردهاید! به خدا و پیامبرش و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده، و به کتابی که از پیش فرو فرستاده است، ایمان بیاورید، و هر کس به خدا و فرشتگانش و کتابها و پیامبرانش و روز قیامت کفر بورزد بهراستی که بسی گمراه گشته و از حق بسیار دور شده است».
بدان که امر و دستور دوگونه است: زیرا امر یا متوجه کسی است که در آن حکم داخل نیست و به هیچ چیزی از اوصاف آن متصف نمیباشد. در این حالت دستور دادن به چنین فردی به منزله دستور به وارد شدن بدان حکم است. مانند اینکه کسی مومن نباشد و به ایمان دستور داده شود، همانطور که خداوند متعال فرموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلۡنَا مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُم﴾[النساء: ۴٧]. «ای اهل کتاب! به آنچه ما نازل کردهایم و تصدیقکننده چیزی است که با خود دارید ایمان بیاورید».
یا اینکه دستور متوجه کسی میگردد که در آن داخل است. امر در چنین حالتی بدان جهت است تا آنچه را که انجام داده است تصحیح کند، و چیزی را که ندارد به دست آورد. از آن جمله است فرمانی که خداوند در این آیه بیان داشته و مومنان را به ایمان آوردن فرمان دادهاست. این امر مقتضی آن است که مومنان ایمانشان را تصحیح و تجدید نمایند و آن را با اخلاص بیارایند، و از همه چیزهایی که ایمان را دچار نقصان میکند توبه کنند.
نیز اقتضا میکند که مومنن آنچه را ندارد از قبیل علوم ایمانی و اعمال آن کسب کند. زیرا هرگاه نص و عبارتی به او رسید و معنیاش را فهمید و به آن اعتقاد داشت، این جزو همان ایمانی است که به آن فرمان داده شده است. همچنین بقیهی اعمال ظاهری و باطنی بخشی از ایمان میباشند. همانطور که نصوص فراوانی نیز بر آن دلالت کرده و سلف امت بر آن اجماع نمودهاند.
و این روند باید تا دم مرگ استمرار داشته باشد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٠٢﴾[آل عمران: ۱۰۲]. «ای کسانی که ایمان آورده اید! آنگونه که شایسته پرهیزگاری از خدا است از وی بترسید، و نمیرید مگر اینکه مسلمان باشید». در اینجا پروردگار به ایمان آوردن به خدا و پیامبرانش، و به قرآن و کتابهای گذشته فرمان دادهاست. و ایمان داشتن به همه اینها جزوِ ایمان واجب است، و بنده مومن شمرده نمیشود مگر اینکه به این موارد ایمان داشته باشد، و مواردی را که به تفصیل به او نرسیده است باید به صورت اجمالی به آن ایمان داشته باشد. و به آنچه که به صورت تفصیلی به او رسیده است باید به طور تفصیلی ایمان داشته باشد. پس هرکس از چنین ایمانی که به داشتن آن امر شده است برخوردار باشد هدایت یافته و نجات پیدا میکند.
﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا﴾و هر کس به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبرانش و روز آخرت کفر بورزد به راستی بسی گمراه گشته است، و چه گمراهی شدیدتر از گمراهی کسی که راه مستقیم هدایت را ترک کند و راهی را که به عذاب دردناک میانجامد در پیش بگیرد؟ و بدان که کفر ورزیدن به یکی از امور مذکور به مثابه کفر ورزیدن به همه آنها است، چون این امور با یکدیگر مرتبط هستند و با اعتقاد به برخی و کفر ورزیدن به برخی دیگر، ایمان محقّق نمیشود. سپس خداوند فرمود:
آیهی ۱۳٧:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ كُفۡرٗا لَّمۡ يَكُنِ ٱللَّهُ لِيَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِيَهۡدِيَهُمۡ سَبِيلَۢا١٣٧﴾[النساء: ۱۳٧].«بیگمان کسانی که ایمان آوردند، سپس کفر ورزیدند، آنگاه ایمان آوردند، سپس کفر ورزیدند، و بر کفرشان افزودند، خداوند هرگز آنها را نمیآمرزد و راهی به آنان نمینماید».
هرکس که پس از ایمان آوردن مکررا کافر شود، به گونهای که هدایت یابد سپس گمراه گردد، و بنگرد سپس کور شود، و ایمان آوَرَد سپس کفر ورزد و کفرش را ادامه داده و بر آن بیافزاید، همانا او از توفیق الهی و هدایت شدن به راستترین راه و از مغفرت وی دور است، چون او از بزرگترین مانعی که مغفرت الهی را از آدمی دریغ میدارد برخوردار میباشد، زیرا کفر تبدیل به سرشت و طبیعت او شده و از وی دور نمیشود، و سزای آن را نیز میچشد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ﴾[الصف: ۵]. «وقتی منحرف شدند، خداوند (نیز) دلهایشان را منحرف گردانید». ﴿وَنُقَلِّبُ أَفِۡٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ كَمَا لَمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾[الأنعام: ۱۱۰]. «و ما دلها و چشمایان را دگرگون میکنیم، همانطور که بار اول به آن ایمان نیاوردند». این آیه دلالت مینماید که آنها اگر به کفرشان نیفزایند و به ایمان بازگردند و ناسپاسی و کمفری را که بر آن بودهاند رها کنند، خداوند آنها را میآمرزد، گرچه آنها چندین بار مرتد شده باشند. این حکم در مورد کفر است، پس گناهان دیگری که از کفر پایینترند اگر بنده آنها را تکرار کند، سپس توبه نماید و بهسوی خدا باز گردد، به طریق اولی خداوند او را میآمرزد.
آیهی ۱۳٩-۱۳۸:
﴿بَشِّرِ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ بِأَنَّ لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمًا١٣٨﴾[النساء: ۱۳۸].«منافقان را مژده بده که قطعاً عذابی دردناک دارند».
﴿ٱلَّذِينَ يَتَّخِذُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۚ أَيَبۡتَغُونَ عِندَهُمُ ٱلۡعِزَّةَ فَإِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعٗا١٣٩﴾[النساء: ۱۳٩].«(آن) کسانیکه کافران را به جای مؤمنان به دوستی میگیرند، آیا عزّت را نزد آنها میجویند؟! همانا عزّت و قدرت جملگی از آنِ خداست».
مژده در کار خوب بکار برده میشود، اما در کارهای بد و در تهدیدات بصورت مقّید به کار میرود، همانطور که در این آیه به صورت مقّید به کار رفته است. خداوند متعال میفرماید: ﴿بَشِّرِ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ﴾کسانی را که اسلام را اظهار نمودند و کفر را پنهان کردند، به بدترین و زشتترین خبر بشارت ده، و آن عذابِ دردناک است. و این به سبب محبت و دوستیشان با کافران و یاری کردن آنان، و ترک دوستی با مومنان است.
پس چه چیزی آنها را به این کار وادار کرده است؟ آیا میخواهند عزّت را نزد کافران بجویند؟ حالت منافقان اینگونه است که آنها نسبت به خدا گمان بد دارند و بعید میدانند که خداوند بندگان مومنش را یاری کند. آنها اسبابی را که نزد کافران است ملاحظه نموده و نگاهشان فراتر از آن را نمیبیند.
پس کافران را به دوستی گرفته و آنها را مایه عزّت و قدرت و پیروزی خود میدانند. در حالی که عزّت و قدرت جملگی از آن خداست، زیرا پیشانی بندگان در دست اوست و خواست الهی در مورد آنان نافذ و جاری است. و خداوند متعال متعهد شده است که دینش را نصرت و بندگان مؤمنش را یاری دهد، گرچه گاهی به خاطر آزمایشهایی که بندگانش را در بوته آن قرار میدهد، دشمنان را برای مدت زمانی بر آنها چیره میگرداند، اما سرانجامِ نیک از آن مومنان است. در این آیه خداوند به شدت مسلمانان را از دوستی با کفار و دوستی نکردن با مومنان برحذر داشته و آنان را از سرانجام وخیم این کار ترسانده و فرموده است، دوستی با کفار از صفات منافقان است. در این آیه اشاره شده که ایمان مقتضی آن است مومن با مومنان محبت بورزد، و کینه و عداوت کافران را در دل داشته باشد.
آیهی ۱۴۱-۱۴۰:
﴿وَقَدۡ نَزَّلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أَنۡ إِذَا سَمِعۡتُمۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ يُكۡفَرُ بِهَا وَيُسۡتَهۡزَأُ بِهَا فَلَا تَقۡعُدُواْ مَعَهُمۡ حَتَّىٰ يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيۡرِهِۦٓ إِنَّكُمۡ إِذٗا مِّثۡلُهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ جَامِعُ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡكَٰفِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا١٤٠﴾[النساء: ۱۴۰].«و به درستی که خداوند در کتاب (قرآن) بر شما نازل کرده است که هرگاه شنیدید به آیات خدا کفر ورزیده شده و آیات وی به تمسخر گرفته میشود، با چنین کسانی منشینید تا آنگاه که به سخنهای دیگر بپردازند، چرا که در این حالت شما هم مثل آنها خواهید بود. همانا خداوند منافقان و کافران را جملگی در جهنم گرد میآورد».
﴿ٱلَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمۡ فَإِن كَانَ لَكُمۡ فَتۡحٞ مِّنَ ٱللَّهِ قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَكُن مَّعَكُمۡ وَإِن كَانَ لِلۡكَٰفِرِينَ نَصِيبٞ قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَسۡتَحۡوِذۡ عَلَيۡكُمۡ وَنَمۡنَعۡكُم مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۚ فَٱللَّهُ يَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ وَلَن يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لِلۡكَٰفِرِينَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ سَبِيلًا١٤١﴾[النساء: ۱۴۱]. «(منافقان) همان کسانی (هستند) که شما را میپایند، پس اگر از جانب خدا پیروزی نصیب شما گردد، میگویند: آیا ما با شما نبودیم؟ و اگر کافران بهرهای ببرند، میگویند: مگر ما بر شما چیره نبودیم، و شما را از (گزند) مؤمنان حمایت نکردم؟ سپس خداوند در روز قیامت میان شما داوری خواهد کرد، و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان چیره نخواهد کرد».
خداوند در آنچه که بر شما نازل فرموده است، حکم شرعی حضور در مجالس کفر و گناه را برایتان بیان کرده است.
﴿أَنۡ إِذَا سَمِعۡتُمۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ يُكۡفَرُ بِهَا وَيُسۡتَهۡزَأُ بِهَا﴾که هرگاه شنیدید به آیات خدا کفر ورزیده، و به آن توهین میشود. زیرا بر هر مکلفی واجب است که به آیات خدا ایمان بیاورید، و آن را تعظیم نموده و مورد تکریم قرار دهد. و هدف نهایی از نازل شدن آیات خدا همین است، و این چیزی است که خداوند بندگان را به خاطر آن آفریده است.
پس ضد ایمان به آیات خدا، کفر ورزیدن به آن است، و ضد تعظیم، مسخره کردن و توهین و تحقیر است، و مجادله کافران و منافقان برای باطل کردن آیات خدا و یاری کردن کفرشان از این مقوله است، همچنین همه بدعت گذاران در لیست کسانی قرار میگیرند که آیات خدا را به تمسخر گرفته و به آن اهانت میکنند، و استدلال آنها بر عقیده باطلشان به مثابه توهین به آیات خداست،زیرا آیات خدا جز بر حق دلالت نمیکند، و سراسر صداقت و راستی است. و حاضر شدن در مجالس گناه و فسا د که در آن به اوامر و نواهی خدا توهین میشود و حدود و مرزهایی که خدا برای بندگانش تعیین کرده است شکسته میشود، در این باب جای میگیرد.
و تا زمانی از نشستن با آنها نهی شده است که از توهین و تمسخر به آیات خدا باز آیند، ﴿حَتَّىٰ يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيۡرِهِ﴾و به سخنی غیر از کفر ورزیدن به آیات خدا و توهین به آنها بپردازند.
﴿إِنَّكُمۡ إِذٗا مِّثۡلُهُمۡ﴾اگر با آنها در چنین مجالسی بنشینید، شما هم مثل آنها هستید، زیرا به کفر و توهین آنها راضی شده اید، و کسی که به انجام گناه راضی باشد مانند کسی است که گناه را انجام دادهاست. خلاصه مطلب این است که هرکس در مجلسی حاضر شود که در آن معصیت و نافرمانی خدا انجام میگیرد، اگر توانایی داشته باشد باید اعتراض کند، و در صورت عدم توانایی باید آنجا را ترک نماید.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ جَامِعُ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡكَٰفِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا﴾همانا خداوند همگی منافقان و کافران را در جهنم گرد میآورد، همانطور که همه بر کفر گرد آمده بودند و با هم دوستی میکردند. و دوستی منافقان با مومنان که یک دوستی ظاهری بود، به آنها سودی نمیدهد، همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿يَوۡمَ يَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱنظُرُونَا نَقۡتَبِسۡ مِن نُّورِكُمۡ﴾[الحدید: ۱۳]. «روزی که زنان و مردان منافق به مومنان میگویند: به ما بنگرید تا از نورتان اندکی برگیریم».
سپس دوستی منافقان با کافران، و دشمنی آنان را با مومنان بیان نمود و فرمود: ﴿ٱلَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ﴾همانا که منتظرند تا به شما خیر یا شری نایل آیید، و آنها برحسب نفاقشان برای هر حالتی جوابی آماده کردهاند.
﴿فَإِن كَانَ لَكُمۡ فَتۡحٞ مِّنَ ٱللَّهِ قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَكُن مَّعَكُمۡ﴾پس اگر از جانب خدا پیروزی نصیب شما گردد، میگویند: مگر ما با شما نبودیم؟ پس آنها اظهار میکنند که در ظاهر و باطن با مومنان هستند تا از عیب جویی و سرزنش و طعنه در امان بمانند، و در تقسیم غنایم با مومنان شریک شوند و از طریق مومنان پیروزی و موفقیت را به دست آورند.
﴿وَإِن كَانَ لِلۡكَٰفِرِينَ نَصِيبٞ﴾و اگر کافران بهرهای داشته باشند. نفرمود: اگر پیروز شوند، زیرا کافران به چنین پیروزیی دست نمییابند که سرآغازی برای پیروزی همیشگی آنان باشد. بلکه تنها چیزی که عاید آنان میشود بهرهای ناپایدار است، و این براساس حکمتی از جانب پروردگار میباشد. پس وقتی که کافران بهرهای ببرند، ﴿قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَسۡتَحۡوِذۡ عَلَيۡكُمۡ﴾به آنها میگویند: مگر ما نبودیم که میتوانستیم بر شما چیره شویم؟ ﴿وَنَمۡنَعۡكُم مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾مگر ما نبودیم که شما را در برابر مومنان حمایت میکردیم؟ یعنی آنان نزد کافران چنان وانمود میکردند که : از ضربه زدن به شما امتناع ورزیدیم در حالی که توانایی انجام آن کار را داشتیم. و شما را در مقابل مومنان حمایت نمودیم به گونهای که در مسیر نابودی آنان گام برداشتیم و آنها را نسبت به جنگ با شما بیعلاقه و رغبت گرداندیم و دشمنان را علیه آنان یاری نمودیم و..
﴿فَٱللَّهُ يَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾پس خداوند روز قیامت در میان شما داوری کرده و به مومنانی که در ظاهر و باطن مومن بودهاند بهشت عطا میکند، و مردان و زنان مستحق و مشرک را عذاب میدهد.
﴿وَلَن يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لِلۡكَٰفِرِينَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ سَبِيلًا﴾و هرگز خداوند کافران را بر مومنان مسلط و چیره نمیگرداند، بلکه همواره گروهی از مومنان که بر حق میبا شند پیروز هستند، و هر کس با آنها مخالفت ورزد و درصدد خوار کردنشان برآید زیانی به آنان نمیرساند.
و خداوند همواره اسباب پیروزی را برای مومنان فراهم میکند و سلطه کافران را بر آنها نمیپذیرد، و این امری عیان و مشهود است. حتی برخی از مسلمین که گروههای کافر بر آنها فرمانروایی میکنند، حقوقشان محترم شمرده شده و به دینشان تعرض نمیکنند، و مسلمین نزد آنها حقیر و خوار نیستند، بلکه از احترام و عزّت کامل برخوردارند. پس خداوند را در ظاهر و باطن و اول و آخر سپاس میگوئیم.
آیهی ۱۴۳-۱۴۲:
﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ كُسَالَىٰ يُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِيلٗا١٤٢﴾[النساء: ۱۴۲].«بیگمان منافقان خدا را فریب میدهند، در حالیکه او آنها را فریب میدهد. و چون برای نماز برخیزند سست و بیحال به نماز میایستند، با مردم ریا میکنند و بجز اندکی خدا را یاد نمیکنند».
﴿مُّذَبۡذَبِينَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ لَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ وَلَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ سَبِيلٗا١٤٣﴾[النساء: ۱۴۳].«در این میان سرگشته و مترددند، نه با اینان و نه با آنان هستند، و هرکس را که خدا گمراه سازد برای او راهی نخواهی یافت».
خداوند از صفات زشت و نشانههای بد منافقان خبر داده و میفرماید: شیوه منافقان فریب دادن خداست. و این بدان سبب است که آنان به ایمان تظاهر کردند و کفر را پنهان داشتند و چنان پنداشتند که این کار بر خدا مخفی میماند و آن را نمیداند و آن را برای بندگانش آشکار میسازد، حال آنکه خداوند فریب دهندهی آنان است. پس برخورداری از چنین حالتی و ادامه دادن آن به مثابهی گول زدن خودشان است. و چه فریب خورده است کسی که تلاشی را انجام دهد اما سرانجام به خواری و ذلت و محرومیت دچار گردد! و این کار بر بیخردی چنین شخصی دلالت مینماید، زیرا او گناه را انجام میدهد ولی آن را نیکو میبیند و عین خردمندی و هوشیاری میپندارد. خدایا! جهالت و خواری چه بلای بزرگی است!
از جمله مواردی که خداوند میخواهد آنان را در قیامت فریب دهد این است: ﴿يَوۡمَ يَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱنظُرُونَا نَقۡتَبِسۡ مِن نُّورِكُمۡ قِيلَ ٱرۡجِعُواْ وَرَآءَكُمۡ فَٱلۡتَمِسُواْ نُورٗاۖ فَضُرِبَ بَيۡنَهُم بِسُورٖ لَّهُۥ بَابُۢ بَاطِنُهُۥ فِيهِ ٱلرَّحۡمَةُ وَظَٰهِرُهُۥ مِن قِبَلِهِ ٱلۡعَذَابُ١٣ يُنَادُونَهُمۡ أَلَمۡ نَكُن مَّعَكُمۡ...﴾[الحدید: ۱۳-۱۴]. «روزی که زنان و مردان منافق به مومنان میگویند: به ما بنگرید، تا از روشنایی و نورتان برای خود اندکی برگیریم، به آنان گفته میشود: به پشت سرتان برگردید، و نوری را بجوئید». پس آنگاه میان آنها و مومنان دیواری زده میشود که دروازهی دارد، داخلش رحمت و ظاهرش عذاب است، منافقان آنان را صدا میزنند: آیا ما با شما نبودیم؟».
از جمله صفتهای منافقان این است که ﴿وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ﴾هرگاه به نماز میایستند، که بزرگترین عبادت عملی است، ﴿قَامُواْ كُسَالَىٰ﴾با سستی و تنبلی به نماز میایستند، و آن را بر خود سخت و دشوار میبینند، و در انجام آن احساس خستگی و رنج میکنند. تنبلی و سستی آنان بدان خاطر است که دلهایشان به نماز علاقه ندارد، و اگر دلهای آنان از علاقه به خدا و آنچه نزد خداست، و از ایمان تهی نبود، تنبلی و سستی به آنان روی نمیآورد.
﴿يُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ﴾باطن و اندرون ریاکارانهی دارند، و فقط به خاطر «ریا» کاری را انجام میدهند، و هدفشان از انجام اعمال این است که مردم آنها را ببینند و آنها را احترام کنند. آنها اعمال را مخلصانه برای خدا انجام نمیدهند. بنابر این ﴿لَا يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِيلٗا﴾خدا را جز اندکی یاد نمیکنند، زیرا دلهایشان سرشار از ریا است، و جز مومنی که قلبش سرشار از محبت خداست، و شکوه و عظمت الهی تمامی دلش را فرا گرفته است نمیتواند خدا را یاد کند و بر آن پایدار باشد.
﴿مُّذَبۡذَبِينَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ لَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ وَلَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ﴾میان مومنان و کافران سرگشته و حیرانند، پس ظاهر و باطنشان، همزمان نه با مومنان است و نه با مشرکان، چرا که در باطن با کافران هستند و در ظاهر با مومنان، و این بزرگترین حد گمراهی است. بنابر این فرمود: ﴿وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ سَبِيلٗا﴾و خدا هرکس را که گمراه کند راهی برای هدایتش، و وسیلهای برای رهاییاش از گمراهی نخواهی یافت، زیرا در رحمت به روی او بسته شده، و عذاب او را فرا گرفته است.
بیان این صفات مذموم و زشت بر این دلالت مینمایدکه مومنان به ضد آن یعنی به راستگویی و اخلاصِ در ظاهر و باطن متصف هستند، و در نماز و عبادات و ذکر خدا با نشاط و سرِحال میباشند و خداوند آنها را هدایت نموده و به در پیش گرفتن راه راست موفق میگرداند. پس فرد خردمند باید این دو مسیر را بر خود عرضه نماید، و هرکدام را که برایش بهتر است برگزیند.
آیهی ۱۴۴:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۚ أَتُرِيدُونَ أَن تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ عَلَيۡكُمۡ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينًا١٤٤﴾[النساء: ۱۴۴].«ای کسانی که ایمان آوردهاید! کافران را به جای مؤمنان به دوستی نگیرید، آیا میخواهید حجّت و دلیل آشکاری علیه خود به دست خدا بدهید».
خداوند متعال بیان داشت که یکی از صفتهای منافقان این است که کافران را به جای مومنان به دوستی میگیرند، پس بندگان مومنش را برحذر داشت از اینکه در این صفت به منافقان شباهت پیدا کنند، زیرا دوستی با کافران سبب میشود، ﴿أَن تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ عَلَيۡكُمۡ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينًا﴾تا دلیل روشنی به دست خدا بدهید که شما را عذاب بدهد. خداوند ما را از دوستی با کافران برحذر داشته و ما را از مفاسدی که دوستی با آنان در بر دارد آگاه نموده است. پس، دوستی با کافران باعث گرفتار شدن به عذاب الهی است. و این آیه مبین آن است که خداوند هیچ کسی را قبل از اینکه حجت و دلیل بر او اقامه شود عذاب نمیدهد. نیز در این آیه مسلمانان از ارتکاب گناه برحذر داشته شدهاند، زیرا کسی که گناه انجام میدهد، دلیل آشکاری علیه خود اقامه میکند.
آیهی ۱۴٧-۱۴۵:
﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِيرًا١٤٥﴾[النساء: ۱۴۵].«همانا منافقان در پایینترین جای جهنّم قرار دارند و برای آنان یاوری نخواهی یافت».
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ وَأَخۡلَصُواْ دِينَهُمۡ لِلَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَسَوۡفَ يُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا١٤٦﴾[النساء: ۱۴۶].«به جز کسانی که توبه کردند و خود را اصلاح نمودند و به دین خدا چنگ زدند و آئین خود را خالصانه برای خدا قرار دادند، پس ایشان با مؤمنانند و خداوند پاداشی بزرگ به مؤمنان خواهد داد».
﴿مَّا يَفۡعَلُ ٱللَّهُ بِعَذَابِكُمۡ إِن شَكَرۡتُمۡ وَءَامَنتُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ شَاكِرًا عَلِيمٗا١٤٧﴾[النساء: ۱۴٧].«خداوند چه نیازی به عذاب شما دارد اگر شکر کنید و ایمان بیاورید؟ و خداوند همواره شکرپذیر و آگاه است».
خداوند از سرانجام منافقان خبر داده و بیان میکند که آنها در اعماق جهنم و در پایینترین طبقات عذاب و بدترین حالتهای آن قرار دارند. پس آنها پایینتر از کافران بسر میبرند، زیرا آنان در کفر ورزیدن مشارکت داشتند، و اضافه بر این، با مومنان از راه مکر و فریب و دشمنی در آمدند و در این کار شگردهای عجیب و غریبی بکار بردند که کمتر کسی از نیات پلید آنان اطلاع حاصل میکرد. آنان طوری عمل میکردند که احکام اسلام بر آنها جاری گردد، و خود را مستحق چیزهایی قرار میدادند که مستحق آن نبودند. پس با این کار سزاوار سختترین عذاب گردیدند.
آنها هیچ نجات دهنده و یاوری نخواهند داشت که بخشی از عذاب را از آنان دور نماید. و این حکم شامل حال هر منافقی است.
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ﴾مگر کسانی که خداوند به آنان توفیق داده که از گناهانشان توبه کنند. ﴿وَأَصۡلَحُواْ﴾و ظاهر و باطن خود را اصلاح کردهاند. ﴿وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ﴾و به دین خدا چنگ زده، و برای جلب منافع و دور کردن زیان از خود به او پناه بردهاند. ﴿وَأَخۡلَصُواْ دِينَهُمۡ لِلَّهِ﴾و دینشان را که اسلام و ایمان و احسان است برای خدا خالص نمودهاند.
پس هدف آنان از اعمال ظاهری و باطنی جلب رضای خدا بوده و از ریا و نفاق سالم ماندهاند.
و هرکس که به این صفات متصف باشد، ﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ایشان در دنیا و دوزخ و روز قیامت با مومنان خواهند بود. ﴿وَسَوۡفَ يُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا﴾و خداوند به آنان پاداشی بزرگ خواهد داد، که ماهیت و وسعت آن را کسی جز خدا نمیداند. نعمتهایی را به آنان میدهد که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است.
بنگر که خداوند چگونه اعتصام و اخلاص را به طور ویژه بیان نمود، با اینکه اعتصام و اخلاص در جمله ﴿وَأَصۡلَحُواْ﴾داخل است، زیرا اعتصام و اخلاص بخشی از اصلاح و خودسازی است، چون مومن شدیدا به توشه اعتصام و اخلاص نیاز دارد، به ویژه در این مقام دشوار که نفاق در دلها جای گرفته است و جز با اعتصام و چنگ زدن به خدا و پناه بردن به وی و دراز کردن دست نیاز بهسوی او نمیتوان آن را از بین برد. و اخلاص کاملا با نفاق متضاد است.
پس اعتصام و اخلاص را بیان کرد چون دارای فضیلت و برتری هستند، و اعمال ظاهر و باطن به آن دو بستگی دارد، و دراین مقام به شدت به این دو امر نیاز است. و بنگر که خداوند وقتی که بیان نمود اینها با مومنان هستند نفرمود: خداوند به آنان پاداش بزرگی میدهد، با اینکه سیاق جمله در را بطه با آنان است، بلکه فرمود: ﴿وَسَوۡفَ يُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا﴾زیرا خداوند در چندین جای دیگر قرآن این قاعده را به کار برده است، و آن اینکه هرگاه سیاق جمله در رابطه با بیان بعضی از جزئیات باشد، و خداوند بخواهد پاداش یا عذابی بر آن جزئیات مترتب سازد، پاداش یا عذابی که در بین این «جزئیات»، و «جنسی که در برگیرنده جزئیات میباشد» مشترک است، همواره پاداش یا عقاب را متوجه «جنس» میکند نه «جزئیات»، جنسی که هم این امر جزئی و هم غیر از آن را در بر میگیرد. نیز تا گمان نرود که این حکم به این امر جزئی اختصاص دارد. و این از اسرار شگفتانگیز قرآن است. پس این گروه از منافقان که توبه کرده و به اصلاح خویشتن پرداختهاند با مومنان هستند و پاداش مومنان به آنان هم میرسد.
سپس خداوند از کمالِ بینیازی و گستردگی بردباری و رحمت و احسانش خبر داد و فرمود: ﴿مَّا يَفۡعَلُ ٱللَّهُ بِعَذَابِكُمۡ إِن شَكَرۡتُمۡ وَءَامَنتُمۡ﴾خداوند چه نیازی به عذا شما دارد اگر شکر گذار وی باشید و ایمان بیاورید؟! و خداوند قدرشناس و داناست و به کسانی که در راه او متحمل دشواریهای زیادی شده، و آنانکه همواره اهل عمل هستند پاداش بزرگ و احسان گستردهای عطا میکند. و هرکس چیزی را به خاطر خدا رها کند خداوند بهتر از آن به او میدهد.
خداوند به ظاهر و باطن شما و اعمالتان آگاه است و اخلاص و صداقت و یا ضد آن را که در اعمالتان وجود دارد، میداند. و از شما میخواهد که توبه کنید و به سویش بازگردید. پس چنانچه بهسوی او برگردید، چه نیازی به تعذیب شما دارد؟! زیرا خداوند برای تسکین خود، شما را عذاب نمیددهد، و از عذاب دادن شما سودی به وی نمیرسد. بلکه گناهکار جز به خود زیان نمیرساند. همانطور که عمل نیک آدمی فقط به نفع اوست. و شکر یعنی فروتنی دل و اعتراف و اقرار به نعمت خدا، و ستایش خدا با زبان، و فرمان برداری از او با اعضای بدن. شکر یعنی اینکه از نعمتهای خدا در راه نافرمانی و ارتکاب گناه استفاده نشود.
آیه ۱۴٩-۱۴۸:
﴿لَّا يُحِبُّ ٱللَّهُ ٱلۡجَهۡرَ بِٱلسُّوٓءِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ إِلَّا مَن ظُلِمَۚ وَكَانَ ٱللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا١٤٨﴾[النساء: ۱۴۸].«خداوند دوست ندارد (که انسانها) آشکارا بدگویی کنند مگر کسی که بر او ستم شده است و خداوند شنوا و داناست».
﴿إِن تُبۡدُواْ خَيۡرًا أَوۡ تُخۡفُوهُ أَوۡ تَعۡفُواْ عَن سُوٓءٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَفُوّٗا قَدِيرًا١٤٩﴾[النساء: ۱۴٩].«اگر خیری را آشکار نمایید یا آن را پنهان سازید یا از بدیی گذشت کنید پس همانا خداوند بسیار باگذشت و تواناست».
خداوند متعال خبر میدهد که دوست ندارد انسانها آشکارا بدگویی کنند. یعنی از آن نفرت دارد و آدمی را بر آن مجازات مینماید. و این تمامی گفتههای بد و ناراحتکننده از قبیل دشنام، تهمت و ناسزا و امثال آن را در بر میگیرد، و خداوند از آن نهی کرده و آن را نمیپسندد.
مفهوم آیه دلالت مینماید که خداوند سخن نیک و خوب از قبیل ذکر و سخن متین و ملایم را دوست دارد. ﴿إِلَّا مَن ظُلِمَ﴾مگر کسی که بر او ستم شده است، پس جایز است کسی را نفرین کند که ستمی را بر او روا داشته است و از او شکایت نماید و به کسی که آشکارا سخن بد به او گفته است آشکارا سخن بد بگوید. اما نباید به دروغ او را به چیزهایی متهم نماید، بلکه فقط باید به اندازه ستمی که بر وی رفته است سخن بد بگوید و فقط به کسی بد و بیراه بگوید که به او حرف بد گفته است. با این وجود، گذشت و مقابله به مقل نکردن بهتر است.
همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾[الشورى: ۴۰]. «پس هر کس گذشت کند و اصلاح نماید اجر و مزدش بر خداست».
﴿وَكَانَ ٱللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا﴾و از آن جا که موضوع آیه سخن بد و سخن نیک و سخن مباح بود، خداوند خبر داد که او شنواست و سخنانتان را میشنود، پس بپرهیزید از اینکه سخنی بر زبان آورید که پروردگارتان را خشمگین نماید، و در نتیجه شما را مجازات کند. نیز در این آیه به گفتن سخن نیک و خوب تشویق شده است. خداوند داناست و به نیتی که گفتههایتان از آن سرچشمه میگیرد آگاه میباشد.
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿إِن تُبۡدُواْ خَيۡرًا أَوۡ تُخۡفُوهُ﴾اگر کار نیکی را آشکار کنید یا آن را پنهان نمایید، و این هر کار خوب و سخن نیکو را، ظاهر باشد یا باطن، واجب باشد یا مستحب، دربر میگیرد. ﴿أَوۡ تَعۡفُواْ عَن سُوٓءٖ﴾یا از کسی که نسبت به جسم و جان یا اموال و آبرویتان بدی روا داشته است، چشم بپوشید و گذشت کنید، پاداشی که خداوند به شما خواهد داد از نوع عملتان خواهد بود. پس هرکس که به خاطر خدا عفو کند و ببخشد خد اوند از او گذشت مینماید و او را میبخشد. و هرکس که نیکوکاری کند خداوند با او نیکی مینماید. بنابر این فرمود: ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَفُوّٗا قَدِيرًا﴾همانا خداوند از لغزشهای بندگان و گناهان بزرگشان در میگذرد. پس خداوند عیبهای آنان را میپوشاند و با بخشش و گذشت بیکرانش که از قدرت او سرچشمه میگیرد با آنان رفتار مینماید.
این آیه ما را راهنمایی میکند تا در معانی اسما و صفات خداوند بیاندیشیم، و اینکه آفرینش و تدبیر از آن او، و «خلق» و «امر» نشات گرفته از اسما و صفات او هستند و اسما و صفات خداوند مقتضی «خلق» و «امر» میباشند. بنابر این احکام، معلوم ایماء حسنای وی میباشند. همانطور که در این آیه آمده است.
پس از آنکه از عمل خیر و گذشت و چشم پوشی سخن به میان آورد، ما را به شناخت نامهای خویش راهنمایی کرد، شناختی که اجر و ثواب بسیاری زیادی به همراه دارد.
آیهی ۱۵۲-۱۵۰:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَكۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا١٥٠﴾[النساء: ۱۵۰].«بیگمان کسانی که به خدا و پیامبرانش کفر میورزند، و میخواهند میان خدا و پیامبرانش فرق بگذارند، و میگویند: به برخی ایمان میآوریم و به برخی کفر میورزیم و میخواهند میان این (دو)، راهی برگزینند».
﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗاۚ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا١٥١﴾[النساء: ۱۵۱].«اینان بیگمان کافرانند، و برای آنان عذابی خوارکننده آماده نمودهایم».
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَلَمۡ يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ أُوْلَٰٓئِكَ سَوۡفَ يُؤۡتِيهِمۡ أُجُورَهُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١٥٢﴾[النساء: ۱۵۲].«و کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آوردند و میان هیچ یک از آنان فرق نگذاشتند، به زودی پاداش آنها را خواهد داد و خداوند آمرزگار و مهربان است».
در این جا از دو گروه سخن به میان آمده است که برای هرکسی معلوم و شناخته شده هستند، گروهی که به خدا و همه پیامبران و کتابهایش ایمان دارند، و گروهی که به همه این موارد کافرند. و گروه سومی باقی میماند که به برخی از پیامبران ایمان داشته و به برخی ایمان ندارند و ادعا میکنند این راهی است که آنها را از عذاب خدا نجات میدهد. در حقیقت این خیالاتی بیش نیست. و اینان میخواهند میان خدا و پیامبرانش جدایی بیاندازند.
زیرا هرکس واقعا خدا را دوست داشته باشد تمام پیامبرانش را نیز دوست میدارد، چرا که دوست داشتن پیامبران مکّمل دوست داشتن خداست. و هرکس با یکی از پیامبران خدا دشمنی ورزد، به راستی که با خدا و تمامی پیامبران دشمنی ورزیده است، همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِيلَ وَمِيكَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ٩٨﴾[البقرة: ٩۸]. «هر کس که دشمن خدا، فرشتگان، فرستادگان او، جبرئیل و میکائیل باشد بداند که خداوند قطعا دشمن کافران است».
همچنین هر کس به یکی از پیامبران کفر بورزد، در حقیقت به همه پیامبران کفر ورزیده است. حتی او، به پیامبری که گمان میبرد به وی ایمان دارد نیز کفر ورزیده است. بنابر این فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗا﴾اینان کافران حقیقیاند. تا گمان نرود که آنها در میان ایمان و کفر جایگاهی دارند. و دلیل کافر بودن آنان حتی به پیامبری که ادعا مینمایند که به او ایمان دارند این است که هر دلیلی آنها را به ایمان آوردن به کسی که به او ایمان آوردهاند راهنمایی کند، همان دلیل یا بالاتر از آن در رابطه با ایمان آوردن به پیامبری وجود دارد که آنان به وی کفر میورزند. و هر شبههای که به گمان آنها با آن پیامبری را مورد عیب جویی قرار دهند که به وی کفر ورزیدهاند، همان شبهه یا بزرگتر از آن در رابطه با پیامبری که آنها به او ایمان آوردهاند وجود دارد.
پس آنچه که آنها را به این ورطه کشانده است چیزی جز پیروی از آرزو و خواستههای نفسانی و ادعای بیدلیل نیست، که هرکس میتواند به مقابله با آن برخیزد. و چون بیان فرمود که حقیقتا آنها کافر هستند، به بیان عذابی پرداخت که همه آنها و هر کافری را فرا میگیرد. پس فرمود: ﴿وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا﴾و برای کافران عذاب خوارکنندهای فراهم آوردیم. همانطور که آنها از ایمان آوردن به خدا سرباز زدند و تکبیر ورزیدند، خداوند نیز آنها را عذاب دردناک و رسواکننده خوار مینماید.
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِ﴾و کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آوردند و این متضّمن ایمان آوردن به همه مطالبی است که خداوند در مورد خودش گفته است، کما اینکه متضّمن ایمان آوردن به تمامی اخبار و احکامی است که پیامبران آوردهاند. ﴿وَلَمۡ يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ﴾و میان هیچ یک از آنان فرق و تفاوتی نگذاشته، بلکه به همه پیامبران ایمان آوردهاند. پس این است ایمان حقیقی و یقینی که بر دلیل و برهان استوار است. ﴿أُوْلَٰٓئِكَ سَوۡفَ يُؤۡتِيهِمۡ أُجُورَهُمۡ﴾خداوند به هریک از آنان پاداش ایمان و کارهای شایسته و سخن نیکو و اخلاق زیبایشان را که بر ایمان مترتب است برحسب حالت آنان میدهد. و شاید راز نسبت دادن پاداش به آنها همین باشد.
﴿وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا﴾و خداوند همواره آمرزگار و مهربان است، گناهان را میآمرزد و نیکیها را میپذیرد.
آیهی ۱۶۱-۱۵۳:
﴿يَسَۡٔلُكَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيۡهِمۡ كِتَٰبٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِۚ فَقَدۡ سَأَلُواْ مُوسَىٰٓ أَكۡبَرَ مِن ذَٰلِكَ فَقَالُوٓاْ أَرِنَا ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ بِظُلۡمِهِمۡۚ ثُمَّ ٱتَّخَذُواْ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ فَعَفَوۡنَا عَن ذَٰلِكَۚ وَءَاتَيۡنَا مُوسَىٰ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينٗا١٥٣﴾[النساء: ۱۵۳].«اهل کتاب از تو میخواهند که بر آنان از آسمان کتابی نازل کنی، البته بزرگتر از این را از موسی خواستند و گفتند: خداوند را آشکارا به ما نشان بده، پس به خاطر ستمشان صاعقه آنها را فرا گرفت. سپس، بعد از آن که نشانههای روشن پیش آنها آمد، گوساله را به خدایی گرفتند و ما از آن درگذشتیم و به موسی حجّت آشکاری دادیم».
﴿وَرَفَعۡنَا فَوۡقَهُمُ ٱلطُّورَ بِمِيثَٰقِهِمۡ وَقُلۡنَا لَهُمُ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُلۡنَا لَهُمۡ لَا تَعۡدُواْ فِي ٱلسَّبۡتِ وَأَخَذۡنَا مِنۡهُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا١٥٤﴾[النساء: ۱۵۴].«و به منظور گرفتن پیمان از آنان کوه طور را بر بالای سرشان نگاه داشتیم، و به آنان گفتیم: سجدهکنان وارد بیت المقدس شوید، و به آنان گفتیم: در روز شنبه تجاوز نکنید و از آنان پیمان مؤکّدی گرفتیم».
﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّيثَٰقَهُمۡ وَكُفۡرِهِم بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَقَتۡلِهِمُ ٱلۡأَنۢبِيَآءَ بِغَيۡرِ حَقّٖ وَقَوۡلِهِمۡ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ بَلۡ طَبَعَ ٱللَّهُ عَلَيۡهَا بِكُفۡرِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُونَ إِلَّا قَلِيلٗا١٥٥﴾[النساء: ۱۵۵].«پس به خاطر اینکه پیمانشان را شکستند و به آیات خدا کفر ورزیدند و پیامبران را به ناحق کشتند، و گفتند: دلهای ما در غلاف است (آنان را نفرین کردیم) و خداوند به خاطر کفرشان بر دلهایشان مهر زد، در نتیجه جز تعداد اندکی ایمان نمیآورند».
﴿وَبِكُفۡرِهِمۡ وَقَوۡلِهِمۡ عَلَىٰ مَرۡيَمَ بُهۡتَٰنًا عَظِيمٗا١٥٦﴾[النساء: ۱۵۶].«و به خاطر کفرشان و تهمت بزرگی که به مریم زدند».
﴿وَقَوۡلِهِمۡ إِنَّا قَتَلۡنَا ٱلۡمَسِيحَ عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ رَسُولَ ٱللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِن شُبِّهَ لَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُۚ مَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍ إِلَّا ٱتِّبَاعَ ٱلظَّنِّۚ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينَۢا١٥٧﴾[النساء: ۱۵٧]. «و اینکه گفتند: ما مسیح، عیسی پسر مریم، پیامبر خدا را کشتیم، و آنها او را نکشتند و به دار نیاویختند، بلکه کار بر آنان مشتبه شد (و به اشتباه افتادند)، و همانا کسانی که در مورد او اختلاف کردند قطعاً راجع به او دچار شک شدهاند، و هیچ علمی به آن ندارند جز اینکه از گمان (خود) پیروی میکنند، و یقیناً او را نکشتند».
﴿بَل رَّفَعَهُ ٱللَّهُ إِلَيۡهِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا١٥٨﴾[النساء: ۱۵۸]. «بلکه خداوند او را به طرف خود بالا برد، و خداوند توانا و با حکمت است».
﴿وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا١٥٩﴾[النساء: ۱۵٩].«و از اهل کتاب هیچ کسی نیست مگر اینکه قبل از مرگش به او ایمان میآورد و روز قیامت (عیسی) بر آنان گواه خواهد بود».
﴿فَبِظُلۡمٖ مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا عَلَيۡهِمۡ طَيِّبَٰتٍ أُحِلَّتۡ لَهُمۡ وَبِصَدِّهِمۡ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ كَثِيرٗا١٦٠﴾[النساء: ۱۶۰]. «پس به خاطر ستمی که یهودیان میکردند، و به خاطر اینکه بسیار مردم را از راه خدا باز میداشتند، چیزهای پاکیزهای را که برای آنان حلال شده بود بر آنان حرام کردیم».
﴿وَأَخۡذِهِمُ ٱلرِّبَوٰاْ وَقَدۡ نُهُواْ عَنۡهُ وَأَكۡلِهِمۡ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِۚ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ مِنۡهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا١٦١﴾[النساء: ۱۶۱].«و به سبب اینکه ربا میگرفتند، حال آنکه از آن نهی شده بودند، و به خاطر این اموال مردم را به باطل و به ناحق میخوردند، و ما برای کافرانِ آنان عذاب دردناکی فراهم آوردهایم».
این خواسته اهل کتاب از پیامبر اکرم، حضرت محمد صبود که از عناد و سرکشی آنها سرچشمه میگرفت. آنان گفتند: اگر به این خواسته ما آنگونه که میخواهیم پاسخ داده شود او را تصدیق میکنند، و گرنه وی را تکذیب خواهند کرد. آنها از پیامبر صخواستند تا همگی قرآن یکباره بر آنها نازل شدند و این، جهالت و ستم بزرگی بود که آنها مرتکب شدند، زیرا پیامبر صانسان و بندهاش بیش نیست و امور او در دست خداست و هیچ کاری در دست او نمیباشد، بلکه زمام همه کارها در دست خداست، و این خداوند است که هر آنچه را بخواهد بر بندگانش نازل مینماید و برای آنها میفرستد، همانطور که خداوند متعال پس از آنکه مشرکین از پیامبر صدرخواست کردند که معجزاتی را به آنان نشان دهد، به وی فرمود: ﴿قُلۡ سُبۡحَانَ رَبِّي هَلۡ كُنتُ إِلَّا بَشَرٗا رَّسُولٗا﴾[الإسراء: ٩۳]. «بگو: پاک است پروردگارم! آیا من جز بشری فرستاده شده هستم؟». و اینکه آنان فرود آمدن کتاب را به صورت جملگی و یا به صورت متفرقه، بیانگر حق یا باطل بودن آن میدانستند تنها یک ادعاست و دلیلی بر صحت آن ندارند، بلکه شبهه هم ایجاد نمیکند، زیرا در نبوت کدام پیامبر از شما درخواست شده است که هرگاه پیامبری به سویتان فرستاده شد مادامی که کتابی را برایتان آورد که متفرق و بخش بخش بود به او ایمان نیاورید؟! نازل شدن قرآن در مقاطع مختلف و بصورت جدا جدا و برحسب احوال و اوضاع مختلف بوده، و این بر عظمت قرآن دلالت میکند و بیانگر توجه و عنایت خدا به پیامبر است، که قرآن را بر او نازل کرده است. همانطور که پروردگار متعال میفرماید: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَيۡهِ ٱلۡقُرۡءَانُ جُمۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ كَذَٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِۦ فُؤَادَكَۖ وَرَتَّلۡنَٰهُ تَرۡتِيلٗا٣٢ وَلَا يَأۡتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِيرًا٣٣﴾[الفرقان: ۳۲-۳۳]. «و کافران گفتند: چرا قرآن یکجا بر او نازل نشده است؟ این چنین قرآن را نازل میکنیم تا قلبت را به وسیله آن تثبیت کنیم، و آن را به آرامی بر شما خواندیم. و برای تو مَثَلی نیاوردند مگر آنکه ما حق را با زیباترین بیان برای تو آوردیم».
پس از آنکه خداوند اعتراض بیاساس و پوچ آنها را بیان نمود، خبر داد که این کار از آنها بعید نیست، بلکه آنان در گذشته کارهای زشت و بزرگتر از این را با یکی از پیامبران انجام دادند، در حالیکه ادعا میکردند به او ایمان دارند. از جمله از وی خواستند که خداوند را به طور آشکار ببینند، و اینکه گوساله را به خدایی گرفتند، و آن را پرستیدند. این در حالی بود که نشانههایی دال بر وجود معبود یکتا را با چشمهای خود دیدند که دیگران آن را ندیده بودند.
و از پذیرش احکام کتابشان تورات امتناع ورزیدند، تا اینکه کوه طور بر بالای سر آنها نگاه داشته شد، و تهدید شدند که اگر ایمان نیاورند کوه بر آنها انداخته خواهد شد. پس، از روی ناچاری آن را پذیرفتند و به آن ایمان آوردند. همچنین به آنان دستور داده شد که در حالت سجده و استغفار از درهای شهری وارد شوند و به آنان امر شده بود بدان در آیند. اما آنان هر دو حالت قولی استغفار و عملی سجده را زیرپا نهادند و آن را عملی نکردند.
هم چنانکه برخی از آنها در روز شنبه تجاوز کردند، و خداوند آنها را شدیدا مجازات نمود. و نیز از آنان پیمان موکّدی گرفت، اما آنها پیمان الهی را پشت سرشان انداختند وبه آیات وی کفر ورزیدند و پیامبرانش را به ناحق کشتند. و نیز گفتند: «ما عیسی را کشته و به دار آویختهایم»، حال آنکه آنها او را نکشتند و به دار نیاویختند، بلکه امر بر آنان مشتبه شد.
پس غیرِ او را کشتند و بر صلیب کشیدند. آنان همچنین ادعا کردند که دلهایمان در پرده و غلاف قرار دارد، و آنچه را که تو میگویی درک نکرده و نمیفهمیم. آنان همچنین مردم را از راه خدا منع کرده و با این کار آنها را از حق بازداشتند و مردم را به گمراهی و فسادی که خودشان بر آن بودند فرا خواندند، و مال حرام و ربا میخوردند با اینکه خداوند آنها را از این امر نهی کرده و شدیدا برحذر داشته بود، پس کسانی که این کارها را کردهاند، بعید نیست از پیامبر اسلام صبخواهند کتابی را از آسمان بر آنها نازل کند.
و این شیوه بهترین شیوه مجادله با کسی است که بر باطل قرار دادن اعتراض بیهود و پوچی انجام داد و آن را به عنوان شبههای در راستای رد کردن حق بکار برد، باید نیت پلید و کارهای زشتش که به مراتب از اعتراض او زشتتر است بیان شود تا همگی بدانند که این اعتراض از چنین نیت و درون پست و فرومایهای سرچشمه میگیرد.
همچنین هر اعتراضی که آنان نسبت به نبّوت حضرت محمد صداشتند، رابطه با نبّوت کسی که آنها ادعا میکنند به او ایمان دارند مطرح کرد، تا بدین طریق شرّ آنها کوتاه و باطلشان درهم کوبیده شود. و هر دلیلی که آنها برای اثبات کردن نبّوت پیامبری که به وی ایمان آوردند، ارائه میدهند. همان دلیل یادلیلی قویتر از آن بر نبوّت حضرت محمد صدلالت نموده و آن را اثبات میکند. و از آنجا که منظور از برشمردن زشتیهای آنان مقابله با آنها بود خداوند آن موارد را در اینجا به صورت مشروح بیان نکرد، بلکه فقط اشاره وار بدان پرداخت، و در جاهای دیگر به بسط و توضیح آن میپردازد.
﴿وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِ﴾احتمال دارد که ضمیر در ﴿قَبۡلَ مَوۡتِهِ﴾به اهل کتاب برگردد. در این صورت معنی آن چنین خواهد شد: هر اهل کتابی که مرگش فرا برسد و حقیقت امر را مشاهده کند به عیسی ÷ایمان میآورد، اما ایمانش سودی به او نمیبخشد، زیرا این ایمان آوردن از سرِ اضطرار و ناچاری است. و ضمنا این یک تهدید و هشدار جدی است و آنان را برحذر میدارد که به این حالت ادامه ندهند، زیرا قبل از مرگشان پشیمان میشوند. پس روزی که در نزد خدا گرد آورده شوند و برخیزند حالشان چگونه خواهد بود؟!
واحتمال دارد که ضمیر در ﴿قَبۡلَ مَوۡتِهِ﴾به عیسی ÷برگردد، در این صورت معنی اینگونه میشود: هیچ کس از اهل کتاب نیست مگر اینکه قبل از مردن عیسی مسیح به وی ایمان میآورد، و این زمانی است که قیامت نزدیک میگردد و علامتهای بزرگ آن نمایان میشود. و احادیث زیادی وارد شده است که عیسی در آخر زمان فرود میآید و دجال را میکشد و از کافران جزیه میگیرد و اهل کتاب همراه با مومنان به او ایمان میآورند، و در روز قیامت عیسی گواه آنان میشود و به سبب کارهایی که کردهاند علیه آنان گواهی میدهد و معلوم میسازد که کارهایشان با شریعت و آیین خدا موافق بوده است یا نه، و در این هنگام به باطل بودن همه آنچه که آنها بر آن قرار داشتند از قبیل مخالفتهایشان با شریعت قرآن و با آنچه پیامبر صآنان را بهسوی آن دعوت کرد، گواهی میدهد. و یقینا عیسی علیه آنها گواهی میدهد، زیرا او کاملا دادگر و عادل و راستگوست، و جز به حق گواهی نمیدهد. و آنچه محمدصآورده است حق، و غیر از آن گمراهی و باطل است.
سپس خداوند متعال خبر داد که او بسیاری از روزیهای پاکیزهای را که برای بنی اسراییل حلال بود، بر آنها حرام کرد، و این تحریم، تحریم مجازات بود، یعنی به خاطر ستم و تجاوز، و بازداشتن مردم از راه خدا و جلوگیری آنان از هدایت یافتن، و گرفتن ربا بود، حال آنکه از رباخواری نهی شده بودند.
آنها با نیازمندانی که با آنان خرید و فروش داشتند با عدالت رفتار نمیکردند، پس خداوند آنها را با چیزی مجازات نمود که از جنس و نوع کارشان بود، بنابر این آنها را از بسیاری از چیزهای پاکیزهای که میخواستند، منع کرد. اما تحریم چیزهایی که خداوند بر امّت اسلام حرام نموده است تحریم تنزیهی میباشد و حکمتش این است تا از آلودگیهایی که به دین و دنیای آنها زیان میرساند پاک بمانند.
آیهی ۱۶۲:
﴿لَّٰكِنِ ٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ مِنۡهُمۡ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ يُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَۚ وَٱلۡمُقِيمِينَ ٱلصَّلَوٰةَۚ وَٱلۡمُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ أُوْلَٰٓئِكَ سَنُؤۡتِيهِمۡ أَجۡرًا عَظِيمًا١٦٢﴾[النساء: ۱۶۲].«اما کسانی از آنان که راسخانِ در دانشاند (و احکام خدا را به نیکی میداند)، و (نیز) مؤمنان، به آنچه که بر تو نازل شده و به آنچه که پیش از تو نازل گردیده است، ایمان میآورند، و نماز را بر پای میدارند، و زکات اموال را میپردازند و به خدا و روز قیامت ایمان دارند به زودی به ایشان پاداشی بزرگ خواهیم داد».
پس از آنکه عیبهای اهل کتاب را بیان کرد، کسانی را از اهل کتاب که پسندیده و خوب هستند استثنا نمود و فرمود: ﴿لَّٰكِنِ ٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ﴾اما کسانی که با علم و دانش در دلهایشان جای گرفته و یقین در قلبهایشان ریشه دوانیده است، علم و یقینی که در دلشان جای گرفته است ایمان کامل و فراگیری را برایشان به بار آورده است. چنین کسانی ﴿يُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ﴾به آنچه که بر تو نازل شده و به آنچه که پیش از تو نازل گشته است ایمان دارند. در نتیجه علم و یقینی که در دلهایشان ریشه دوانده اعمال صالح از قبیل برپاداشتن نماز و پرداختن زکات را که جزو بهترین کارها هستند برای آنان به بار آورده است. و به درستی که این دو کار برپاداشتن نماز و پرداختن زکات اخلاص برای معبود و نیکی کردن نسبت به بندگان را در بردارد. و آنها که علم و یقین در قلبهایشان رسوخ پیدا کرده است به روز قیامت ایمان دارند و از وعید خدا میهراسند و به نوید او امیدوارند. ﴿أُوْلَٰٓئِكَ سَنُؤۡتِيهِمۡ أَجۡرًا عَظِيمًا﴾به ایشان پاداشی بزرگ خواهیم داد، چون آنان از علم و ایمان و عمل صالح و ایمان به کتابها و پیامبران گذشته و آینده برخوردار هستند.
آیهی ۱۶۵-۱۶۳:
﴿إِنَّآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ كَمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ نُوحٖ وَٱلنَّبِيِّۧنَ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَعِيسَىٰ وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَٰرُونَ وَسُلَيۡمَٰنَۚ وَءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا١٦٣﴾[النساء: ۱۶۳].«بدون شک ما بر تو وحی فرستادیم، همانطور که بر نوح و پیامبرانی که پس از او بودند وحی فرستادیم، و برای ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (نوادگان یعقوب) و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان (نیز) وحی فرستادیم، و به داود زبور دادیم».
﴿وَرُسُلٗا قَدۡ قَصَصۡنَٰهُمۡ عَلَيۡكَ مِن قَبۡلُ وَرُسُلٗا لَّمۡ نَقۡصُصۡهُمۡ عَلَيۡكَۚ وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا١٦٤﴾[النساء: ۱۶۴].«و (به سوی) پیامبرانی (وحی کردیم) که از قبل سرگذشت آنان را برای تو بیان کردیم، و پیامبرانی زیادی (فرستادهایم) که سرگذشت آنان را برای تو بیان نکردهایم، و خداوند حقیقاً با موسی سخن گفت».
﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا١٦٥﴾[النساء: ۱۶۵].«پیامبرانی که مژده دهنده و ترساننده بودند، تا بعد از پیامبران دلیل و حجّتی برای مردم بر خدا باقی نماند و خداوند عزیز و حکیم است».
خداوند متعال خبر میدهد که او بر بنده و پیامبرش محمد صشریعت بزرگ و اخبار راستینی وحی نمود که بر این پیامبران علیهم الصلاۀ و السلام وحی کرده بود، و این چند فایده دارد:
۱- محمد صتافته جدا بافتهای نیست، بلکه خداوند قبل از او و پیامبران زیادی را فرستاده است، پس ابراز تعجب از رسالت او جز جهالت و کینه توزی دلیل دیگری ندارد.
۲- خداوند اصول آیین و عدالت را به محمد وحی نمود، همانطور که آن را به دیگر پیامبران وحی نمود و همه بر آن متفق بودند، و برخی از آنان برخی دیگر را تصدیق میکردند.
۳- او از جنس دیگر پیامبران است، پس او را با دیگر برادران پیامبرش مقایسه کنید. بنابر این دعوت او همان دعوت آنهاست، و اخلاق همه آنان همسان، و رسالت و هدفشان یکی است. پس خداوند او را به افراد ناشناخته تشبیه نکرد و در ردیف دروغگویان و پادشاهان ظالم قرار نداد.
۴- یاد و خاطره این پیامبران و برشمردن آنها، و ستایش و ذکر خیرشان، و تشریح اوضاع و احوال آنان باعث میشود تا مومن بیشتر به آنها ایمان داشته باشد و به آنها محبت بیشتری بورزد و از رهنمودهای آنها پیروی کند و به سنت آنان اُنس بگیرد و حقوقی را که برگردن ما دارند بشناسد. همانگونه که خداوند متعال میفرماید: ﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰ نُوحٖ فِي ٱلۡعَٰلَمِينَ٧٩﴾[الصافات: ٧٩]. «سلام بر نوح در جهانیان». ﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ١٠٩﴾[الصافات: ۱۰٩]. «سلام بر ابراهیم». ﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ١٢٠﴾[الصافات: ۱۲۰]. «سلام بر موسی و هارون». ﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِلۡ يَاسِينَ١٣٠ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٣١﴾[الصافات: ۱۳۰-۱۳۱]. «سلام بر الِ یاسین. ما اینگونه نیکوکاران را پاداش میدهیم».
پس هر نیکوکاری برحسب نیکوکاریاش، در میان مردم از او به نیکی یاد میشود و پیامبران بویژه آنهایی که از آنان نام برده شد در بالاترین مقام نیکوکاری قرار دارند.
وقتی بیان داشت که همه آنان در دریافت وحی از جانب خدا مشترک هستند، ویژگیهای بعضی از آنان را بیان نمود. پس بیان کرد که او زبور را به داود دادهاست، و آن کتاب معروفی است که خداوند به خاطر فضیلت و شرافت داود به وی داد.
و بیان کرد که با موسی سخن گفته است. یعنی بطور مستقیم و بدون واسطه با او سخن گفت، تا جایی که موسی با این ویژگی در میان جهانیان مشهور گردید، و به وی گفته میشود: موسی «کلیم الرحمن» است.
و بیان کرد که خداوند سرگذشت بعضی از پیامبران را برای پیامبرش بیان کرده و سرگذشت برخی از آنان را بیان نکرده است، و این بر کثرت پیامبران دلالت مینماید. و خداوند آنها را فرستاده است تا کسانی را که از خدا اطاعت نموده و از آنها پیروی کرده است به سعادت دنیا و آخرت بشارت دهند، و کسانی را که از فرمان خدا سرپیچی کرده و با وی مخالفت میورزند از شقاوت و عذاب دو جهان برحذر دارند، تا مردم پس از بعثت پیامبران حجتی بر خدا نداشته باشند، و نگویند: ﴿مَا جَآءَنَا مِنۢ بَشِيرٖ وَلَا نَذِيرٖۖ فَقَدۡ جَآءَكُم بَشِيرٞ وَنَذِيرٞ﴾[المائدة: ۱٩]. «هیچ مژده دهنده و بیم دهندهای پیش ما نیامد، و به آنها گفته شود: به راستی که مژده دهنده و ترسانندهای پیش شما آمد».
خداوند پیامبران را یکی پس از دیگری فرستاد تا اموات دینی مردم و راههای کسب خشنودی پروردگار، و مواردی که به خشم الهی منتهی میشود، و راههای بهشت و جهنم را بیان نمایند. بنابراین، خداوند بر مردم اتمام حجت کرده ودیگر عذر و بهانهای را از آنان نمیپذیرد. بنابر این هرکس پس از فرستاده شدن پیامبران کفر بورزد کسی را جز خودش ملامت نکند. و این از کمال قدرت و حکمت خداوند است که پیامبران را بهسوی آنها فرستاد و کتابها را بر آنان نازل نمود. همچنین بیانگر فضل و احسان خدا نسبت به آدمیان است، چرا که آنان به شدت نیازمند پیامبران بودند و خداوند بزرگترین نیاز آنان را برطرف نمود، پس ستایش و سپاس که با فرستادن پیامبران بر مردم انعام نمود، این نعمت را با این توفیق دادنِ ما برای در پیش گرفتن راه آنها کامل بگرداند. همانا او بخشنده و بزرگوار است.
آیهی ۱۶۶:
﴿لَّٰكِنِ ٱللَّهُ يَشۡهَدُ بِمَآ أَنزَلَ إِلَيۡكَۖ أَنزَلَهُۥ بِعِلۡمِهِۦۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَشۡهَدُونَۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدًا١٦٦﴾[النساء: ۱۶۶].«لیکن خداوند بر (صحّت) آنچه بر تو نازل نموده است گواهی میدهد. (او) آن را به دانش خود نازل فرموده است، و فرشتگان (هم بر صحت آن) گواهی میدهند، و کافی است که خدا گواه باشد».
وقتی خداوند بیان نمود که به پیامبرش محمد صوحی نمود، همچنان که بهسوی پیامبران برادرش وحی فرستاده است، در اینجا خبر میدهد که بر صحّت رسالت و پیام محمد گواهی میدهد. ﴿أَنزَلَهُۥ بِعِلۡمِهِ﴾شاید منظور این است که خداوند قرآن را که مشتمل بر علم او میباشد نازل کرده است یعنی در قرآن علوم الهی و احکام شرعی و اخبار غیبی وجود دارد که خداوند آن را به بندگانش آموخته است. و شاید منظور این است که قرآن از علم خدا سرچشمه گرفته است، و خداوند بر این امر گواهی میدهد.
بنابراین معنی آن چنین خواهد بود، خداوند این قرآن را که مشتمل بر اوامر و نواهی او است نازل فرموده است و رسول خود را کاملا میشناسد، و میداند که مردم را بهسوی قرآن فرا میخواند، پس هر کس او را اجابت نماید و پیامش را تصدیق کند، دوست خدا و پیامبر خواهد بود، و هر کس پیامبر را تکذیب کند و با او دشمنی ورزد، دشمن خدا شمرده شده و مال و خونش مباح خواهد بود.
و خداوند پیامبر را یاری میکند و نصرت خود را پی در پی میفرستد، و دعاهای وی را میپذیرد و دشمنانش را خوار میگرداند و دوستانش را یاری میکند.
پس آیا شهادتی بزرگتر از این یافت میشود؟! و امکان ندارد که این گواهی را مورد رخنه و اعتراض قرار داد، مگر اینکه علم خدا و قدرت و حکمت وی مورد عیب جویی و انتقاد قرار گیرد. و خداوند از گواهی دادن فرشتگان بر صحت آنچه بر پیامبرش نازل نموده است، خبر داد، چون ایمان فرشتگان کامل است و آنچه بر آن گواهی میدهند از اهمیت و عظمت فراوانی برخوردار است، زیرا جز افراد خاص بر کارهای بزرگ گواه گرفته نمیشوند. همانطور که خداوند متعال در مورد گواهی دادن بر توحید خویش فرموده است: ﴿شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١٨﴾[آل عمران: ۱۸]. «خداوند گواهی میدهد که جز او هیچ معبود بر حقی نیست، و اینکه او دادگر است، و فرشتگان و اهل دانش نیز به دادگری و توحید خدا گواهی میدهند». هیچ معبود به حقی جز او نیست، و او عزیز و حکیم است. و کافی است که خداوند گواه باشد.
آیهی ۱۶٩-۱۶٧:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ قَدۡ ضَلُّواْ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا١٦٧﴾[النساء: ۱۶٧].«بیگمان کسانی که کفر ورزیدند (مردم را) از راه خدا بازداشتند، بهراستی که بسی گمراه گشتهاند».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَظَلَمُواْ لَمۡ يَكُنِ ٱللَّهُ لِيَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِيَهۡدِيَهُمۡ طَرِيقًا١٦٨﴾[النساء: ۱۶۸].«بیگمان کسانی که کفر ورزیدهاند و ستم کردند، خداوند آنها را نمیآمرزد، و آنها را به (هیج) راهی هدایت نمیکند».
﴿إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا١٦٩﴾[النساء: ۱۶٩].«جز به راه جهنم که آنها همیشه در آن میمانند و این برای خدا آسان است».
خداوند از رسالت پیامبران صلوات الله و سلامه علیهم و رسالت آخرین پیامبر، یعنی حضرت محمد صخبر داد و بر صحت رسالت آنان گواهی داد و فرشتگان نیز بر این امر گواهی دادند. از این امر لازم میآید که باید پیامبران را تصدیق کرد و به آنان ایمان آورد و از آنها پیروی کرد. سپس خداوند کسانی را که به آنها کفر میورزند تهدید نموده و میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾همانا کسانی که کفر میورزند و مردم را از راه خدا باز میدارند، اینها پیشوایان کفر و دعوتگران گمراهی هستند، ﴿قَدۡ ضَلُّواْ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا﴾به راستی که بسی گمراه گشتهاند. و چه بدبخت است کسی که خودش گمراه است و دیگران را نیز گمراه میکند. پس به دو گناه و دو زیان گرفتار شده، و از دو هدایت محروم گشته است. بنابر این فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَظَلَمُواْ﴾این ستم اضافه بر کفر ورزیدنشان است، و گرنه در صورتی که ظلم به طور مطلق بیان شود کفر زیر مجموعه آن محسوب خواهد شد. و منظور از ظلم در اینجا اعمال کافرانه و غرق شدن در آن است. پس ایشان از مغفرت و هدایت و راه راست دور هستند. بنابر این فرمود: ﴿لَمۡ يَكُنِ ٱللَّهُ لِيَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِيَهۡدِيَهُمۡ طَرِيقًا١٦٨ إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ﴾خداوند آنها را نمیآمرزد و به راهی جز راه جهنم هدایت نمینماید. و از آن جهت هدایت و مغفرت آنان غیرممکن است که آنها در گمراهی و سرکشی و تجاوزشان باقی مانده، و بر کفرشان افزودهاند، پس به خاطر کارهای زشتی که کردهاند خداوند بر دلهایشان مهر زده و راههای هدایت را بر آنها مسدود کرده است، ﴿وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ﴾[فصلت: ۴۶]. «و پروردگارت بر بندگان ستم نمیکند».
﴿وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا﴾یعنی این کار برای خدا آسان است. و خداوند توجه و اعتنایی به آنها نمیکند، زیرا صلاحیت آن را ندارند که از خیر و خوبی برخوردار شوند. و جز حالتی که برای خود برگزیدهاند شایسته آنها نیست.
آیهی ۱٧۰:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُمُ ٱلرَّسُولُ بِٱلۡحَقِّ مِن رَّبِّكُمۡ فََٔامِنُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ وَإِن تَكۡفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا١٧٠﴾[النساء: ۱٧۰].«ای مردم! بهراستی که پیامبر، حقیقت را از جانب پروردگارتان پیش شما آورده است، پس ایمان بیاورید که برایتان بهتر است، و اگر کفر بورزید همانا آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ خداست و خداوند دانا و حکیم است».
خداوند همه مردم را دستور میدهد تا به بنده و پیامبرش محمد صایمان بیاورند، و علت و فواید ایمان آوردن به پیامبر و ضرر و زیان کافر شدن به وی را بیان کرد. پس سبب و علتی که موجب ایمان آوردن به اوست این است که وی حق را نزد آنها آورده است. پس هم آمدن او حقی است و هم آنچه که از شریعت آورده است.
زیرا هر عاقلی میداند که غوطه ور شدن مردم در جهالت و نادانی و کفر، و بینصیب ماندن آنان از منافع رسالت و نبوت، با حکمت و رحمت الهی سازگار نیست. پس، از جمله حکمت و رحمت بزرگ خدا، فرستادن پیامبر بهسوی مردم است، تا هدایت را از گمراهی و شر و فساد را از خوبی و نیکی جدا سازند و راه را به مردم بنمایانند. بنابر این با تامل در رسالت او و اندیشیدن در شریعت بزرگ و راه راستی که آورده است دلیل قاطعی بر صحّت نبوت وی یافت میشود، زیرا در شریعت بزرگی که آورده است از اخبار غیبی گذشته و آینده و از خدا و روز قیامت خبر داده شده است، و هیچکس این اخبار را جز بوسیله وحی و رسالت نمیداند. همچنین در شریعت او به کار خوب، درستکاری، در پیش گرفتن راه هدایت، عدالت، نیکوکاری، صداقت و برقرار کردن پیوند خویشاوندی دستور داده شده و از شر و فساد و تجاوز و ستم و بداخلاقی و دروغ و نافرمانی از پدر و مادر نهی شده است. و این دلیل قاطعی است بر اینکه قرآن از جانب خدا آمده است. و هر اندازه بینش بنده نسبت به شریعت خدا بیشتر باشد بر ایمان ویقینش افزوده میگردد. پس اینها، سببی است که انسان را به ایمان فرا میخواند. و اما فایده ایمان آوردن این است که او خبر داده: ﴿خَيۡرٗا لَّكُمۡ﴾ایمان آوردن برایتان بهتر است. خیر ضد شر است، پس ایمان برای مومنان خیر و برکت جسمی، قلبی، روحی، دنیایی و اخروی را در بر دارد، چرا که منافع و فواید بسیار زیادی برای آنان به دنبال دارد، پس هر پاداش عاجل و آجلی که به انسان برسد از ثمرات ایمان است.
بنابراین پیروزی و هدایت، علم و عمل صالح، شادی و خوشحالی، بهشت و نعمتهایی که در آن قرار دارد همه به سبب ایمان بدست میآیند. همانطور که بدبختی و شقاوت دنیا و آخرت ناشی از عدم ایمان یا کمبود آن است. اما زیان ایمان نیاوردن به پیامبر صبرعکس نتایج ایمانِ به او است، و بنده با این کار جز به خودش زیان نمیرساند، و خداوند به او نیازی ندارد، و گناه گناهکاران زیانی به وی نمیرساند.
بنابراین خداوند متعال فرمود: ﴿فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾همانا آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ خداست، یعنی همه آنچه در آسمانها و زمین است، آفریده و ملک خدا بوده و تحت تدبیر و تصرف او هستند. ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا﴾و خداوند به هر چیزی داناست. ﴿حَكِيمٗا﴾و در آفرینش و امر خویش حکیم است، و میداند چه کسی سزاوار هدایت یا گمراهی است. و نیز در قرار دادن هدایت و گمراهی در جایگاهشان حکیم است.
آیهی ۱٧۱:
﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا١٧١﴾[النساء: ۱٧۱].«ای اهل کتاب! در دینتان غلو نکنید، و دربارۀ خدا جز حق نگوئید، همانا عیسی، مسیح پسر مریم فرستادۀ خدا است، خداوند او را به حق فرستاد و او را طی همان کلمهای خلق نمود که آن را توسط جبرئیل بهسوی مریم فرستاد، و آن عبارت بود از فرمودهی خودش «کُن» (بشو)، پس شد، و روحی است که خدا آفریده است. پس، به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید: خدا سه گانه است. باز ایستید که برای شما بهتر است، همانا خدا، فقط معبود یگانه است. پاک است از اینکه فرزندی داشته باشد. آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست، و کافی است که خدا نگهبان و حافظ باشد».
خداوند، اهل کتاب را از غلو و مبالغه در دین نهی میکند.«غلو» یعنی پا را از حد و اندازه مشروع فراتر گذاشتن و وارد شدن به حریمی که مشروع نیست. مانند نصارا که در مورد عیسی ÷غلو کردند، و او را از مقام نبوت و رسالت فراتر برده و به مقام ربوبیت که جز برای خدا شایسته نیست، رساندند.
پس همانطور که از تقصیر و تفریط نهی شده است، مبالغه و زیاده روی نیز چنین است. بنابر این فرمود: ﴿وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّ﴾و درباره خدا جز سخن حق مگویید. و این سخن متضمن سه چیز است: دو چیز که از آن نهی شده است و آن دروغ بستن بر خدا، و سخن گفتن بدون علم و آگاهی در مورد اسما و صفات و افعال و شریعت و پیامبران خداست. و مورد سوم چیزی است که به آن دستور داده شده است و آن سخن حق درباره این چیزهاست. و از آنجا که این قاعده، کلی و فراگیر بوده و سیاق عبارت در مورد عیسی ÷آمده است، تصریح کرد که در مورد او باید سخن حق گفت، امری که با روش یهودیت و نصرانیت مخالف است. پس فرمود: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ﴾آخرین مقامی که برای عیسی متصّور است این است که او بنده خدا و پیامبر اوست، و این بالاترین مقام برای آدمیان است، و رسالت بالاترین مقام و بزرگترین پاداش میباشد.
﴿وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ﴾خداوند کلامی را بیان نمود و به واسطهی آن عیسی ÷به وجود آمده او خودِ آن کلمه نیست، بلکه بوسیله آن پدید آمد، و این نسبت دادن به خاطر احترام و تشریف اوست. ﴿وَرُوحٞ مِّنۡهُ﴾و او از ارواحی است که خداوند آفریده و با صفات و برتر و اخلاق نیکو کامل گردانیده است. خداوند روحش، جبرئیل ÷را فرستاد و او را شرمگا مریم ‘ دمید و مریم به فرمان خدا به عیسی حامله شد.
وقتی که حقیقت پدید آمدن عیسی ÷را بیان نمود، اهل کتاب را دستور داد تا به او و سایر پیامبرانش ایمان بیاورند، و آنان را نهی کرد از اینکه خداوند را سومینِ سه خدا قرار دهند. یکی از آنها عیسی است و دومی مریم. این عقیده و گفتار نصارا بود. خداوند آنها را رسوا و خوار بگرداند! پس خداوند آنان را دستور داد تا از این گفتار و عقیده بازآیند و خبر داد که این برایشان بهتر است، زیرا راه نجات فقط همین است و دیگر راهها، راه هلاکتند.
سپس خود را از داشتن شریک و فرزند پاک قرار داد و فرمود: ﴿إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾همانا خداوند یگانه است، یعنی او در الوهیت، یکتا و یگانه است، و عبادت فقط شایسته اوست، ﴿سُبۡحَٰنَهُ﴾پاک و مبّراست، ﴿أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞ﴾از اینکه دارای فرزندی باشد، زیرا ﴿لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾همه آنچه در آسمانها و زمین است از آن او میباشد، و همه مملوک اویند و به او نیازمندند، پس محال است که شریک یا فرزندی از آنها داشته باشد.
خداوند پس از آنکه خبر داد که او مالک و فرمانروای جهان بالا و پائین است، بیان کرد که او منافع دنیوی و اخروی آنان را تامین میکند و نگهبان آنان است و به آنان سزا و پاداش میدهد.
آیهی ۱٧۳- ۱٧۲:
﴿لَّن يَسۡتَنكِفَ ٱلۡمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبۡدٗا لِّلَّهِ وَلَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ٱلۡمُقَرَّبُونَۚ وَمَن يَسۡتَنكِفۡ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَيَسۡتَكۡبِرۡ فَسَيَحۡشُرُهُمۡ إِلَيۡهِ جَمِيعٗا١٧٢﴾[النساء: ۱٧۲].«و مسیح از اینکه بندۀ خدا باشد هرگز ابا نمیورزد، و فرشتگان مقرّب (نیز ابایی ندارند) و هرکس از عبادت او ابا ورزد و خود را بزرگ بشمارد به زودی همۀ آنان را بسوی خود گرد خواهد آورد».
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَيُوَفِّيهِمۡ أُجُورَهُمۡ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضۡلِهِۦۖ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡتَنكَفُواْ وَٱسۡتَكۡبَرُواْ فَيُعَذِّبُهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا وَلَا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا١٧٣﴾[النساء: ۱٧۳].«پس اما کسانی که ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دادند، پاداششان را به طور کامل خواهد داد، و از فضل خود بر پاداش آنان خواهد افزود. و اما کسانی که سرباز زنند، و تکبر ورزند، به آنان عذابی دردناک خواهد داد، و به جز خدا سرپرست و یاوری نخواهند یافت».
پس از آنکه خداوند مبالغه آمیزی و غلّو نصارا را در مورد عیسی ÷ذکر کرد و فرمود: عیسی بنده و پیامبر خداست، بیان نمود که عیسی از عبادت و پرستش پروردگارش امتناع نورزید، و فرشتگان مقرب نیز از عبادت خدا سرپیچی نمیکنند:
﴿وَلَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ٱلۡمُقَرَّبُونَ﴾خداوند آنها را از امتناع ورزیدن از عبادتش پاک قرار داد، پس آنها به طریق اولی از خود بزرگ بینی و تکبر ورزیدن مبّرا هستند. و نفی چیزی به منزلهی اثبات ضد آن است. یعنی عیسی و فرشتگان مقّرب به عبادت سزاوار احوالشان است برای آن تلاش میکنند و اشتیاق به عبادت پروردگار باعث شرافت و موفقیت بزرگی برای آنها گشته است. پس آنان از اینکه بندگانی برای خداوند باشند، و در مقابل ربوبیت او کرنش کنند امتناع نورزیدند.
آنان از کرنش در برابر الوهیت خدا خودداری نکردند، بلکه خود را بسیار نیازمند بندگی خدا میدانستند.
کسی گمان نکند که بالا بردن مقام عیسی یا غیر او بالاتر از مقامی که خداوند آنان را در آن قرار داده است و امتناع ورزیدن عیسی یا غیر او از عبادت و بندگی پروردگار، کمال و رفعتی برای آنان تلقی میشود. بلکه این امر عین نقص و عیب و کاستی است، و موجب نکوهش و عذاب. بنابر این فرمود: ﴿وَمَن يَسۡتَنكِفۡ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَيَسۡتَكۡبِرۡ فَسَيَحۡشُرُهُمۡ إِلَيۡهِ جَمِيعٗا﴾خداوند همه بندگان و آفریدگانش، آنانی را که از عبادت او ابا ورزیده و تکبر کردهاند، و نیز بندگان مومن خویش را در پیشگاه خود گرد میآورد، و میان آنان با حکم عادلانه و قطعی خویش داوری مینماید.
سپس حکم و داوری خویش را در مورد آنها تشریح نموده و میفرماید: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾و اما کسانی که ایمان آورده، و کارهای شایسته از قبیل واجبات و مستحبات انجام دادند. و حقوق خدا و بندگانش را رعایت نمودند، ﴿فَيُوَفِّيهِمۡ أُجُورَهُمۡ﴾پاداششان را بطور کامل به آنان میدهد. یعنی پاداشهایی که خداوند برای اعمال مقرر نموده است به هر یک برحسب ایمان و عملش میبخشد.
﴿وَيَزِيدُهُم مِّن فَضۡلِهِ﴾و از فضل خویش به پاداش آنها میافزاید، پاداشی که بسیار بالاتر از اعمال و کارهایشان است، و اصلا برخورداری از چنین پاداشی به دل آنها خطور نکرده است. و این شامل تمامی خوردنیها و نوشیدنیها و زنان پاک و مناظر دلانگیز و شادیها و نعمت و آسایش و آرامش قلب و روح و بدن میشود که در بهشت وجود دارد، و تمامی خیر و برکت دینی و دنیوی که بر ایمان وعمل صالح مترتب میشود، در این داخل است.
﴿وَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡتَنكَفُواْ وَٱسۡتَكۡبَرُواْ﴾و اما کسانی که از عبادت خدا ابا ورزیده و دچار خود بزرگ بینی شدهاند، ﴿فَيُعَذِّبُهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا﴾عذابی دردناک به آنان خواهد داد، و آن خشم و غضب خدا و آتش بر افروختهای است که در دلها نفوذ میکند.
﴿وَلَا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا﴾و هیچ کسی را نمییابند که آنان را سرپرستی و حمایت کند، و به سر منزل مقصود برساند. و هیچ کسی را نمییابند که آنان را یاری کند و عواقب ناگوار و اعمال پلیدشان و خطرات آتش جهنم را از آنها دور کند، بلکه مهربانترین مهربانان، آنان را رها کرده و در عذاب جاودانهشان ترک مینماید. و هیچکس نمیتواند حکم الهی را رد کند و قضاوت او را در مورد آنان تغییر دهد.
آیهی ۱٧۵-۱٧۴:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا١٧٤﴾[النساء: ۱٧۴].«ای مردم! بهراستی که دلیلی از جانب پروردگارتان پیش شما آمده است، و نور آشکاری به سویتان فرستادهایم».
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱعۡتَصَمُواْ بِهِۦ فَسَيُدۡخِلُهُمۡ فِي رَحۡمَةٖ مِّنۡهُ وَفَضۡلٖ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَيۡهِ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا١٧٥﴾[النساء: ۱٧۵].«و اما کسانی که به خدا ایمان آوردند و به دین او چنگ زدند به زودی آنها را به فضل و رحمت خویش وارد خواهد ساخت، و آنان را بهسوی خود، به راهی راست هدایت خواهد کرد».
خداوند به خاطر ارائه دلایل قطعی به مردم و بر افروختن چراغهای درخشان برای آنان، واتمام حجت برایشان و نمایاندن راه به آنان، بر آنها منت مینهد، پس فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّكُمۡ﴾ای مردم! براستی دلایلی که قاطعانه بر حق دلالت نموده،و آن را بیان و روشن میگردانند، و ناحق را بازگو میکنند، از جانب پروردگارتان پیش شما آمده است. و این شامل دلایل عقلی و نقلی و نشانههای موجود در جهان آفرینش و در وجود خود انسانها است: ﴿سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ﴾[فصلت: ۵۳]. «ما نشانههایمان را در جهان هستی و در وجود خودشان به آنان نشان میدهیم، تا حق برایشان روشن گردد».
﴿مِّن رَّبِّكُمۡ﴾از جانب پروردگارتان، این بر شرافت و عظمت این دلیل و برهان دلالت مینماید، زیرا این دلیل از جانب پروردگارتان است و امور دینی و دنیوی شما را به رشد و تکامل میرساند. و از جمله پرورش و تربیت الهی که باید به خاطر آن خدا را ستایش نمود این است که دلایلی را به شما ارائه نموده است تا در پرتو آن به راه راست هدایت یافته و به بهشت برسید.
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا﴾و نور آشکاری را بهسوی شما فرستادهایم، و آن نور این قرآن بزرگ است که علوم گذشتگان و آیندگان و اخبار راستین و مفید، و دستور به دادگری و نیکوکاری و خیر، و نهی از ستم و بدی، در آن وجود دارد. پس مردم اگر در پرتو روشنایی و انوار قرآن راهشان را نیابند، در تاریکی و بدبختی بزرگی غوطه ور خواهند شد. و اگر از آن برای خود اندکی نور برنگیرند، در تاریکی جهل و نادانی خواهند ماند. اما مردم برحسب ایمانی که به قرآن دارند و بهرهای که از آن میبرند به دو دسته تقسیم میشوند:
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾پس کسانی که به خدا ایمان آوردهاند، یعنی به وجود او، و متصف بودن وی به تمامی صفات کمال، و پاک بودنش از هر نقص و عیبی ایمان دارند، ﴿وَٱعۡتَصَمُواْ بِهِ﴾و به خدا پناه برده و به او تکیه و توکل میکنند، و به توانایی و قدرت خود مغرور نشده و از خدایشان یاری میجویند، ﴿فَسَيُدۡخِلُهُمۡ فِي رَحۡمَةٖ مِّنۡهُ وَفَضۡلٖ﴾ایشان را به رحمت ویژه خود در خواهد آورد، در نتیجه آنان را بر انجام خوبیها توفیق میدهد و به آنان پاداش فراوان میبخشد، و بلاها را از آنان دور مینماید.
﴿وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَيۡهِ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا﴾و آنان را بر کسب علم و آگاهی و عمل به آن، و شناخت حق و عمل به آن توفیق میدهد. و هرکس که به خدا ایمان نیاورد و به دین او چنگ نزند و به کتابش تمسک نجوید، خداوند او را از رحمت و فضل خود محروم میگرداند، و او را به خودش واگذار میکند، در نتیجه هدایت نخواهد شد، بلکه به گمراهی آشکاری گرفتار خواهد آمد. و این سزای سخت به خاطر ایمان نیاوردن آنان است. در نتیجه چنین کسانی دچار ناکامی و زیان فراوانی میگردند. از خداوند میخواهیم ما را عفو کند، و سلامت و عافیت خود را از او میجوییم.
آیهی ۱٧۶:
﴿يَسۡتَفۡتُونَكَ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِي ٱلۡكَلَٰلَةِۚ إِنِ ٱمۡرُؤٌاْ هَلَكَ لَيۡسَ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَهُۥٓ أُخۡتٞ فَلَهَا نِصۡفُ مَا تَرَكَۚ وَهُوَ يَرِثُهَآ إِن لَّمۡ يَكُن لَّهَا وَلَدٞۚ فَإِن كَانَتَا ٱثۡنَتَيۡنِ فَلَهُمَا ٱلثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَۚ وَإِن كَانُوٓاْ إِخۡوَةٗ رِّجَالٗا وَنِسَآءٗ فَلِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۗ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ أَن تَضِلُّواْۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمُۢ١٧٦﴾[النساء: ۱٧۶].«از تو (دربارۀ کلاله) میپرسند، بگو: خداوند دربارۀ کلاله حکم صادر میکند، اگر مردی فوت کند و فرزندی نداشته، و خواهری داشته باشد، نصف ترکه از آنِ اوست. و اگر خواهر بمیرد و فرزندی نداشته باشد، برادر همۀ ترکه را به ارث میبرد، و اگر دو خواهر بودند، دو سوم ترکه از آن آنهاست، و اگر برادران و خواهرانی بودند، مرد به اندازۀ سهم دو زن ارث میبرد. خداوند برایتان بیان میکند تا گمراه نشوید، و خداوند به هر چیزی داناست».
خداوند متعال خبر میدهد که مردم در مورد کلاله از پیامبر صپرسیدند، به دلیل فرمودهی خداوند ﴿قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِي ٱلۡكَلَٰلَةِ﴾و آن مُردهای است که فرزند صُلبی، فرزند پسر، پدر و پدر بزرگ ندارد. بنابر این فرمود: ﴿إِنِ ٱمۡرُؤٌاْ هَلَكَ لَيۡسَ لَهُۥ وَلَدٞ﴾اگر شخصی بمیرد و پسر و دختر و فرزند صلبی و فرزند پسر، و همچنین پدر نداشته باشد. به دلیل اینکه برادران و خواهران را وارث قرار دادهاست، زیرا به اجماع در صورت وجود پدر، برادران و خواهران ارث نمیبرند، پس هرگاه چنین فردی بمیرد و فرزند و پدر نداشته باشد، ﴿وَلَهُۥٓ أُخۡتٞ﴾و خواهری تنی یا خواهری از پدر داشته باشد، نه خواهری که فقط از مادر باشد، زیرا حکم خواهر مادری قبلا گذشت.
﴿فَلَهَا نِصۡفُ مَا تَرَكَ﴾نصف ترکه برادر از قبیل وجوه نقدی و زمین و کالا و غیره به او میرسد. و این پس از پرداخت وام و قرضهایش، و انجام دادن وصیت اوست.
﴿وَهُوَ﴾و برادر تنی یا برادری که از پدر میباشد، ﴿يَرِثُهَآ إِن لَّمۡ يَكُن لَّهَا وَلَدٞ﴾از خواهر ارث میبرد اگر خواهر فرزندی نداشته باشد. و سهمیه او را از ارث خواهر معین نکرد، زیرا برادر جزو عصبهها میباشد و تمام مالِ بر جای مانده، از آنِ اوست، اگر صاحبِ سهم، یا عصبهای وجود نداشته باشد که با او در ترکه شریک گردد، و یا آنچه از سهام باقی میماند از آن اوست.
﴿فَإِن كَانَتَا ٱثۡنَتَيۡنِ﴾پس اگر دو خواهر و یا بیشتر بودند، ﴿فَلَهُمَا ٱلثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ﴾دو سوم ترکه برای آنهاست، ﴿وَإِن كَانُوٓاْ إِخۡوَةٗ رِّجَالٗا وَنِسَآءٗ﴾و اگر برادران نامادری با مجموعهای از خواهران جمع شدند، ﴿فَلِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾سهم مرد برابر سهم دو زن است. پس سهم زنان ساقط شده و برادرانشان آنان را در زمره عصبات قرار میدهند.
﴿يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ أَن تَضِلُّواْۗ﴾خداوند احکام خود را که به آن نیاز دارید برایتان بیان میکند، و آن را برای شما شرح میدهد. و این از فضل و احسان اوست، تا شما بوسیله بیانات او هدایت گردید و به احکام او عمل کنید و به سبب نادانیتان از راه راست گمراه نشوید.
﴿وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمُ﴾و خداوند به هر چیزی داناست. یعنی به امور پنهان و آشکار و کارهای گذشته و آینده آگاه است، میداند که شما به بیان و تعلیم الهی نیازمند هستید. پس، از علم خویش چیزهایی را به شما یاد میدهد که همواره در تمام زمانها و مکانها برای شما سودبخش میباشد.
پایان تفسیر سورهی نساء شکر و سپاس از آن خداست.