اخبار و راویان شیعه

پیشگفتار

پیشگفتار

الحمدلله رب العالمين والصلاة والسلام على المبعوث رحمة للعالمين وعلى آله وأصحابه الطيبين الطاهرين.

کسی که به مطالعه و بررسی کتاب‌های اهل تشیع بپردازد در می‌یابد که تقسیم‌بندی احادیث نزد آنان، به صحیح و غیره ... علاوه بر کوشش آنان برای بازگرداندن اعتبار به برخی احادیثشان، از ارتباط و نزدیکی آن‌ها با اهل سنت نشأت می‌گیرد. اگرچه در این حوزه‌ای که منتقدان و دانشمندان توانای اهل سنت پایه‌های آن را استوار ساختند، شیعیان راه خیانت، فریب و سردرگمی را پیمودند، به رغم اینکه تفکر شیعه‌گرایی به پرهیز از اهل سنت و عمل نمودن به هر آنچه مخالف ایشان است، دستور می‌دهد چنانچه به تفصیل آن می‌پردازیم.

«حر عاملی» در کتاب (وسائل الشیعة – ج ۲۰، ص ۱۰۰) می‌گوید: «اصلاح کنونی (تقسیم‌بندی احادیث) با اعتقاد و اصطلاحات عامه (اهل سنت) سازگار است، بلکه چنانکه از تحقیق و بررسی در این زمینه و از سخنان شیخ حسن و دیگران بدست می‌آید، از کتاب‌های آنان برگرفته شده است و ائمه ما را به پرهیز از راه و روش اهل سنت فرمان داده‌اند که در بحث ترجیح دو حدیث متضاد بدان اشاره نمودیم.»

در ص ۱۰۲، می‌گوید: «این اصطلاح همانگونه که روشن است در زمان علامه (یعنی ابن مطهر حلّی) و یا استادش (احمد بن طاووس) پدید آمده است و ایشان از روی اجتهاد و ظن خود بدان اعتراف نموده‌اند.»

نامبرده معتقد است این تقسیم‌بندی که از پیروی شیعه از اهل سنت سرچشمه می‌گیرد، اگر بر روایت‌ها و راویانشان تطبیق گردد، آثار و عواقب زیانباری به بار خواهد آورد، چرا که – به گمان او – مستلزم بی‌اعتبار ساختن تمام اصول اهل تشیع از زمان امامان تا دوران غایب شدن امام دوازدهم می‌گردد و به صورت کویری در می‌آید، علاوه بر این ارزیابی راویان شیعه از طریق اصل «جرح و تعدیل» به مردود ساختن تعدیل و تأیید برخی از آنان از جانب امامان معصوم که شهادت اعتماد را بر ایشان داده‌اند، منجر می‌گردد. (وسائل الشیعه، ج ۲۰- ۱۰۱)

حر عاملی اعتراف می‌کند، آن دسته از علمایشان که تقسیم‌بندی احادیث را از اهل سنت به عاریه گرفته‌اند، در اجرای روش و چارچوب آن اختلاف نظر دارند، در کتاب مزبور، ج ۲۰، ص ۹۹، می‌گوید: «پیشوای اهل تشیع (شیخ طوسی) در کتاب «الاخبار» و دیگر دانشمندان نیز از هنگام پدید آمدن اصطلاحات تازه و بلکه خیلی بعد از آن هم، احادیثی که از نظر متأخرین صحیح بوده‌اند، دور می‌اندازند و به احادیثی ضعیف براساس اصول و معیارهای خویش عمل می‌نمایند، اگر آنچه را گفتیم باعث نمی‌شد معمولاً چنین رفتاری از آنان سر نمی‌زد و غالباً با وجود توانایی بر دست‌یابی به روایات صحیح بر روایات ضعیف و بی‌پایه اعتماد می‌ورزند، همانگونه که صاحب کتاب «المنتقی» و دیگران بدان تصریح کرده‌اند، که آن گونه نگرش در صحت همان احادیث از راه‌های دیگری بدون در نظر گرفتن سندها نمایان می‌شود و نشانگر مخالفت با اصطلاح‌های تازه می‌باشد».

عاملی، طوسی را که پیشوای شیعیان است، مورد حمله‌ای شدید قرار داده و او را در سخن گفتن از ضعیف یا صحیح دانستن احادیث دارای تناقضات و اظهارنظرهای ضد و نقیض می‌داند، می‌گوید (۲۰/۱۱۱): «اگر بگویی: شیخ غالباً حدیثی را به بهانه‌ای ضعف راویش ضعیف می‌پندارد. و از طرفی دیگر تحقیق و وارسی اوضاع و احوال راویان کاری بیهوده خواهد بود که خلاف اجماع و اتفاق‌نظر پیشینیان و پسینیان است بلکه نصوص فراوانی راجع به معتبر دانستن یا ضعیف پنداشتن راویان از جانب ائمه وجود دارد. در پاسخ می‌گویم: اینکه شیخ برخی احادیث را به دلیل ضعف راویش، ضعیف می‌داند خلاف واقع است، و همچنانکه نویسنده «المنتقی» می‌گوید شیخ در تضعیف بسیاری احادیث، ضعف راوی را دستاویز قرار داده است، آنجا که می‌گوید: اگر منظور شیخ از دلیل آوریش حقیقت و واقعیت آن باشد، بایستی برای اثبات دیدگاهش دلیل ارائه نماید... و از سوی دیگر می‌بینیم طوسی درباره‌ی حدیثی می‌گوید: این حدیث ضعیف است، زیرا فلان راویش ضعیف است، سپس در جایی دیگر به روایت همان راوی عمل می‌کند و بلکه در موارد بیشماری روایت شخص ضعیف‌تری را هم مورد استناد قرار می‌دهد. و بسیاری اوقات حدیثی را بخاطر «مرسل» بودنش ضعیف و بی‌اعتبار قلمداد می‌نماید، آنگاه در مورد دیگری حدیث مرسل را مستند خویش قرار می‌دهد، حتی غالباً به احادیث مرسل و راویان ضعیف عمل می‌کند و احادیث «مسند» و راویان معتبر را فرو می‌نهد که معنایش صریح و آشکار است و برخی از آنان در شمار پیروان و یاران ما و مورد ستایش و تقدیر قرار گرفته‌اند گرچه معتبر دانسته‌ نشده‌اند.

«یوسف بحرانی» در کتاب: [الحدائق الناضرة – ۱/۱۴] می‌گوید: «عده‌ای از اصحاب متأخرین ما تصریح کرده‌اند که علامه‌ی طوسی یا استادش جمال الدین بن طاووس حدیث را به چهار نوع مشهور و متعارف تقسیم کرده‌اند و اما حدیث صحیح از منظر پیشینیان عبارت است از چیزی که به وسیله‌ی قراین و نشانه‌های دالّ بر صحتش که شیخ در کتاب «العدة» بدان‌ها اشاره نموده، تقویت شده باشد».

چون بحرانی معتقد به صحت همه‌ی اخبار شیعیان به ویژه اخبار کتاب‌های چهارگانه ایشان می‌باشد، این تقسیم‌بندی را برای حدیث زشت می‌شمارد زیرا آثار زیانباری در رابطه با روایت‌هایشان به دنبال دارد. چرا که مادامیکه تحت کنترل ذره‌بینی تقسیم بندی مزبور و تحقیق از حال و وضع راویان قرار گیرد ضعیف پنداشتن آن‌ها حتمیّت می‌یابد و چیزی باقی نمی‌ماند که مورد استناد واقع شود. دیدگاه خود را در (الحدائق الناضرة – ۱/۱۵-۱۶) اینگونه ارزیابی می‌کند: «ما برای اثبات باطل بودن این اصطلاح و صحت احادیث خودمان دلایلی داریم: ۱- آنچه در مقدمه‌ی نخست بدان اشاره نمودیم که اساس اختلاف در روایات ما از تقیه با مخالفان می‌باشد نه از گنجاندن خبرهای نادرست و دروغین تا به این واژه نیاز پیدا شود. علاوه بر آن اگر سبب اختلاف جعل احادیث بوده باشد – چنانکه می‌‌پندارند – هیچ ضرورتی وجود ندارد که پدید آوردن اصطلاحات مزبور را ایجاد کند».

بنابراین، اختلاف احادیث نتیجه‌ی تقیه‌ای است که منشأ تمامی مصایب و گرفتاریهای شیعیان است، نه جعل و ساختن احادیث از سوی دروغ‌پردازان. حرکت توطئه‌چینی دروغ‌پردازان از نظر یوسف بحرانی خیالی بیش نیست که تصریح امامان و گزارش دانشمندان «علم رجال» ایشان چنانکه در این پیشگفتار به بررسی آن می‌پردازیم، بر مردود شمردن آن دلالت دارد. گفته‌ی بحرانی از خانه عنکبوت سست پایه‌تر و با دیدگاه موجود در کتاب‌های قدیم و جدید اهل تشیع متناقض است. شاید گرایش اخباری بودنش وی را به گفتن این ادعای میان تهی و بی‌ارزش واداشته است. وقتی که روند اختلاف میان احادیث از تقیه ناشی شده باشد، کیست که توانایی جدا کردن تقیه از غیر تقیه را داشته باشد؟ شیعیان توان بیرون آمدن از ورطه را نداشته جز اینکه گفته‌اند: هر آنچه با دیدگاه اهل سنت سازگاری دارد از روی تقیه بوده و بقیه صحیح و عمل بدان واجب می‌باشد، در این پیشگفتار به توضیح بیشتر آن می‌پردازیم.

بحرانی پیشینیان اهل تشیع را بخاطر عاریه گرفتن تقسیم‌بندی مزبور از اهل سنت و عمل کردن به علم «جرح و تعدیل» - به رغم اینکه ادعای مذکور بویی از واقعیت نبرده است – که از روند آن تقسیم بندی نشأت گرفته، توبیخ و سرزنش می‌نماید، چرا که ایشان از بکارگیری آن در تصحیح اخباری که به گمان آنان صحیح بوده است، ناتوان بوده‌اند.

نامبرده در (الحدائق ۱/۱۷) می‌گوید: «فن «جرح و تعدیل» که تقسیم بندی اخبار را بر آن بنا نهاده‌اند و همچنان اخبار حاوی ستایش و یا نکوهش راویان را از پیشینیان برگرفته‏اند. پس هرگاه در چنان چیزی بر ایشان اعتماد کرده باشند، چگونه در صحیح پنداشتن احادیثی که به نظر آنان صحیح و مورد اعتماد بوده و همانگونه که گروهی از آن‌ها گفته‌اند صحیح بودنشان را نیز ضمانت نموده‌اند، بر ایشان اعتماد نکرده‌اند. چنانکه این امر بر کسی که مقدمه‌ای کتاب‌های «الکافی» و «الفقیه» و سخنان شیخ در کتاب «العدة» و کتاب این‌جانب (الاخبار) را مطالعه کرده باشد، پوشیده نیست، اگر در نقل و روایت اخبار عادل و مورد اعتماد بوده باشند در همه چیز اینگونه بوده‌اند».

چکیده‌ی سخنان بحرانی این است که: آن دسته از دانشمندان شیعه مذهب که در این علم از اهل سنت پیروی کرده‌اند به هیچ وجه آن را به اجرا در نیاورده‌اند بلکه سخنان ایشان مشتی تناقضات است که هیچ انسان عاقلی نمی‌تواند بدان‌ها اعتماد ورزد و این همه نتیجه‌ی طبیعی دروغ‌پردازی‌هایی است که یاوه‌گوها بدان‌ها معتقدند، آن‌ها را ترویج کرده و بعنوان دینی درآمده که کج‌فهم‌ها به آن‌ها گرویده‌اند.

شیخ «عبدالله اثری» - خدا وی را نگهدارد و دانشش را فزونی دهد- در این زمینه می‌گوید: ملاحظه می‌شود که آغاز ارزیابی و تقسیم‌بندی حدیث به صحیح و غیره ... از جانب اهل تشیع به قرن هفتم بر می‌گردد – در حالیکه آغاز تحقیق درباره‌ی شرح حال راویان حدیث از طرف ایشان به قرن چهارم بر می‌گردد – و همزمان با یورش شیخ الاسلام ابن تیمیه علیه آنان در کتاب (منهاج السنة) شروع شد، آنگاه که ناتوانی ایشان را در باب شناخت دانش شرح احوال راویان حدیث به باد انتقاد گرفت، چرا که آن‌ها اعتراف کردند این اصطلاح – یعنی تقسیم‌بندی حدیث نزد ایشان به صحیح، موثق و ضعیف در زمان علامه حلّی پدید آمد (وسائل الشیعه، ج ۲۰/۱۰۰) – واژه‌ی علامه هرگاه در کتب اهل تشیع به صورت مطلق آمد مقصود از آن همان ابن مطهر حلّی است که شیخ الاسلام ابن تیمیه کتاب منهاج السنه را علیه او به نگارش درآورد – شیخ آنان «حر عاملی» اذعان نموده که انتقادهای وارده از جانب اهل سنت باعث شد که شیعیان این اصطلاحات را پایه‌ریزی و به موضوع سند حدیث روی آورند، می‌گوید: «فائده‌ی اهتمام به بیان سند، دفع نکوهش اهل تشیع از جانب اهل سنت است تا نگویند احادیث آنان از نوع حدیث «معنعن» نیست بلکه از اصول پیشینیانشان نقل گشته است». (وسائل الشیعة، ج ۲۰/۱۰۰)

«حر عاملی» تأکید می‌کند که اصطلاح جدید (یعنی تقسیم‌بندی حدیث نزد ایشان به صحیح و ...) که ابن مطهر حلّی آن را پایه‌گذاری کرد، کوششی بود در راستای دنباله‌روی از اهل سنت، می‌گوید: اصطلاح جدید نه تنها با اعتقاد و اصلاح عامه (اهل سنت) سازگار می‌باشد که از کتب و منابع ایشان برگرفته شده است. (وسائل الشیعة، ج ۲۰/۱۰۰)

سخنان فوق این را می‌رساند که شیعیان در اهتمام به این موضوع پس افتاده‌اند و انگیزه‌ی آن دست‌یابی به صحت حدیث نبوده بلکه هدف از آن حمایت مذهب از انتقادات مخالفان بوده است، لذا علم «جرح و تعدیل» نزد آنان مالامال از تناقضات و اختلافات می‌باشد به گونه‌ای که «فیض کاشانی» می‌گوید: «در جرح و تعدیل و شرایط آن‌ها ضد و نقیضها و اشتباهاتی وجود دارد که نمی‌شود آن‌ها را به شیوه‌ی اطمینان بخش برداشت، چنانکه بر آگاهان پوشیده نیست». (الوافی، ج ۱/۱۱-۱۲)

این اعترافات قابل توجه از طرف کاشانی و حر عاملی جز در سایه‌ی اختلاف میان اخباری‌ها و اصولی‌ها بروز نیافت که حرکت تقیه در آن بالا گرفت به ویژه – چنانکه کافی می‌گوید – دو خصلت بی‌پروایی و کمی پنهان‌کاری میان شیعیان رواج دارد. روش تصحیح یا تضعیف احادیث که متأخران آن را پایه‌ریزی کرده‌اند اگر از سوی شیعیان اجرا شود، جز شمار اندکی از احادیث برایشان باقی نمی‌ماند. چنانکه یوسف بحرانی پرده از روی آن بر می‌دارد و می‌گوید: «وظیفۀ ما یا چنگ زدن به این احادیث است همانگونه که پیشینیان نیکوکار ما بر آن بوده‌اند و یا بدست آوردن دین و شریعتی دیگر غیر از این دین و شریعت می‌باشد چون ناقص و ناتمام و دلیلی بر احکام آن وجود ندارد، به اعتقاد من هیچ یک از آن دو گزینه را بر نمی‌گیرند حال آنکه گزینه سومی در این میان وجود ندارد و این امر به لطف خدا برای هر محققی که به آفت استبداد و نخوت گرفتار نیامده باشد آشکار و روشن است». (لؤلؤة البحرین: ۴۷)

اظهارات بحرانی نص مهم و قابل توجهی است که ماهیت احادیث ایشان را در پرتو دانش «جرح و تعدیل» خاص آنان آشکار می‌سازد، و اینکه اگر آن را به طور دقیق بکار بگیرند قسمت عمده‌ی روایت‌هایشان از درجه‌ای اعتبار ساقط و جز برگرفتن احادیث بدون تحقیق و تفحص برایشان باقی نمی‌ماند، چنانکه نیاکانشان چنان کردند و آن‌ها را با تمام دروغها و افسانه‌هایش پذیرفتند، و یا به ناچار باید در پی مذهبی دیگر جز مذهب شیعه باشند، چرا که مذهبشان ناکافی و پاسخگوی نیازها و خواسته‌های زندگی نمی‌باشد.

خود شیعیان اعتراف می‌کنند که هیچ گونه سهم و کوشش فکریی را در راستای پدید آوردن علم حدیث ندارند، بلکه آن را – چنانچه عادت دارند – از اهل سنت فرا گرفته‌اند و اینکه نخستین فرد شیعه مذهبی که به تقلید از اهل سنت در فن «درایت حدیث» به تألیف پرداخت، «زین الدین عاملی» مشهور به شهید دوم متوفای سال ۹۶۵هـ‍ می‌باشد.

حائری در کتاب: «مقتبس الاثر – ۳/۷۳» در آن باره می‌گوید: «از جمله معلوماتی که هیچ کس در آن تردید ندارد اینکه پیش از شهید دوم هیچ کدام از دانشمندان ما به امر تألیف در دانش «درایت حدیث» نپرداخت و بلکه تنها در علوم عمومی می‌نگاشتند».

به رغم تحقیق و کاوشی که در میان کتب اهل تشیع انجام دادم متأسفانه یک کتاب و یا حتی یک رساله‌ی کوچکی را هم در زمینه‌ی احادیث ضعیف و موضوع (جعلی) نیافتم، ولی اگر سری به نوشته‌های اهل سنت بزنیم می‌بینیم که کتابخانه‌ی عظیم اسلامی سرشار از کتاب‌های قدیم و جدید امثال این گونه تألیفات می‌باشد، البته چون مذهب اهل تشیع بر پایه‌ی دروغها و گمانه‌زنیها استوار گشته جای شگفت نیست که دارای هیچ تألیفی در این زمینه نمی‌باشند، زیرا اگر به تألیف کتابی در برگیرنده‌ی احادیث ضعیف و موضوع دست می‌زدند اساس دینشان فرو می‌ریخت. اقدامی که «مجلسی» در کتاب «مرآة العقول» دربارۀ کتاب «الکافی» نمود و به تضعیف صدها حدیث و روایت موجود در آن پرداخت، بدون برنامه و رعایت اصول و میزان دقیقی بود، چرا که او آن روایت‌ها را ضعیف پنداشت ولی همان‌ها را بدون اشاره به ضعیف بودنشان در نوشته‌های خود آورد لذا انسان مسلمان در شناخت روش اهل تشیع در راستای صحیح یا ضعیف قلمداد نمودن احادیث دچار حیرت و سردرگمی خواهد گشت و شگفت اینکه ایشان حتی روایات کسانی که به عقیده آن‌ها کافرند می‌پذیرند اگر تأییدی برای عقایدشان باشند. بنابراین، دانش حدیث از لحاظ «درایت و روایت» نزد شیعیان از هیچ ضابطه و قاعده‌ای برخوردار نمی‌باشد، البته معذور هم می‌باشند چون بخش عمده‌ی احادیثشان زیر ذره‌بین «علم الحدیث» تاب مقاومت را از دست داده و فرو می‌ریزند.

علامه‌ای آلوسی در کتاب: (مختصر التحفه الاثنی عشریه) [۱]، ص ۳۲) می‌گوید: یکی از نیرنگهای اهل تشیع این بود که گروهی از دانشمندانشان ابتدا به فراگیری «دانش حدیث» و شنیدن احادیث از محدثان مورد اعتماد اهل سنت قطع نظر از افراد عادیشان، پرداختند. ولی خداوند سبحان اهل سنت را مشمول فضل واحسان خویش قرار داد و کسانی را از میان آنان برانگیخت که وظیفه‌ی تشخیص پاک از پلید و صحیح از جعلی را به عهده گرفتند، به گونه‌ای که حتی یک واژه از میان حدیثی طولانی بر آنان پوشیده نماند. یکی دیگر از فریب‌هایشان این بود که به نام افراد معتبر اهل سنت می‌نگریستند هرکه را می‌یافتند که اسم و لقب مشابهی با یکی از افراد خود دارند، حدیث آن یک نفر شیعی را به او نسبت می‌دادند، آنگاه افراد بی‌آگاه اهل سنت گمان می‌بردند که او یکی از امامان معتبر خودشان است وبه گفته‌هایش اعتماد می‌ورزیدند، مانند «سدّی» که دو نفر به اسم «سدّی» وجود دارند یکی «سدی بزرگ» و دیگری «سدی کوچک» اولی از افراد مورد اعتماد اهل سنت، ولی دومی در شمار دروغ‌پردازان شیعه مذهب افراطی محسوب می‌گردد. یکی دیگر «عبدالله بن قتیبه» است که رافضی و تندرو و غالی می‌باشد، ولی «عبدالله بن مسلم بن قتیبه» جزو دانشمندان مورد اعتماد اهل سنت به شمار می‌آید و کتابی را تحت عنوان (المعارف) به رشته تحریر درآورد و آن یک نفر رافضی نیز کتابی را به قصد گمراه‌سازی تحت همان عنوان نگاشت.

اهل بیت پیامبر جاز دیرباز از دست راویان دروغگوی اهل تشیع به ستوه آمده‌اند، برای مثال «جعفر صادق» (رحمه الله) می‌گوید: «مختار» علیه علی بن حسین دروغ‌پردازی می‌کرد. (رجال الکشی – ۱۱۵)

با وجود اینکه امام صادق مختار را تکذیب می‌کند ولی شیعیان گمان می‌برند مهر مادر صادق از جمله چیزهایی بود که به وسیله‌ی مختار آورده شد. (رجال الکشی – ۱۱۶)

بر امام صادق نیز دروغ می‌بندند که گویا گفته: هیچ یک از زنان‌ هاشمی موی سرش را نه شانه زد و نه رنگ‌آمیزی کرد تا زمانیکه «مختار» سر قاتلان حسین را پیش ما آورد. (رجال الکشی – ۱۱۶)

علی بن حسین (/) شناخت کاملی از مختار و دروغ‌پردازیهایش علیه خاندان پیامبر جداشت، هدیه‌هایش را نمی‌پذیرفت و نامه‌هایش را نمی‌خواند: از یونس بن یعقوب از ابوجعفر روایت شده که: «مختار بن ابی عبیده» نامه‌ای به علی بن حسین نوشت و هدیه‌هایی را نیز از عراق برایش فرستاد، وقتی به درِ خانه‌ی علی بن حسین رسیدند، یکی رفت تا اجازه‌ی ورود را برایشان بگیرد ولی فرستاده‌ی علی بیرون آمد و خطاب به ایشان گفت: از خانه‌ی من دور شوید چون هدایای آن‌ها را نمی‌پذیرم و نامه‌هایشان را نیز نگاه نمی‌کنم. (رجال الکشی، ۱۱۶)

یکی دیگر از دروغ‌پردازان «ابوهارون مکفوف» است که یکی از سرشناسان این میدان می‌باشد: از محمد بن ابی‌عمیر روایت شده که به برخی از یاران ما گفت: به ابوعبدالله گفتم: ابوهارون گمان برده که تو به او گفته‌ای: اگر دنبال خدای قدیم هستی او کسی است که هیچ کس توانایی دست‌یابی بدان را ندارد و اگر دنبال آفریننده و روزی دهنده‌ایی، او محمد بن علی است. در پاسخ گفت: بر من دروغ گفته نفرین خداوند بر او باد. (رجال الکشی – ۱۹۴ نقد الرجال اثر تفرشی، ۵/۲۳۷)

یکی دیگر «مغیره بن سعید» است که بر برخی امامان دروغ‌پردازی کرده است: از ابویحیی واسطی نقل شده که: ابوالحسن رضا گفت: مغیره بن سعید سخنان خلاف واقع را از زبان ابوجعفر روایت کرده که خداوند گرمی آهن را به او چشاند. (رجال الکشی، ۱۹۴)

در روایتی دیگری از ابن مسکان از کسی که از برخی یارانمان شنیده که از ابوعبدالله نقل شده که از او شنیدم که ‌گفت: نفرین خدا بر مغیره بن سعید باد، او بر پدرم دروغ می‌گفت، خداوند هم گرمی آهن را بر او چشاند، نفرین خداوند بر کسی باد که درباره‌ی ما چیزهایی می‌گوید که ما در مورد خود نگفته‌ایم [۲]، و نفرین خدا بر کسی باد که مرا از چارچوب بندگی برای خدایی که ما را آفرید، به سوی او برمی‌گردیم و پیشانیمان در دست او است، خارج می‌گرداند. (رجال الکشی، ۱۹۵)

توطئه‌چینی و جعل اخبار از زبان امامان مزعوم ایشان به اندازه‌ای شایع است که شیعیان برخی از روایت‌هایی که به گمان ایشان از روایات امامان هستند بر آنان عرضه کرده‌اند ولی ایشان بسیاری از آن‌ها را رد نموده‌اند. (رجال الکشی، ۱۹۵)

امام جعفر صادق (رح) راست گفته که می‌گوید: برخی از کسانی که مسئولیت این امر را بر عهده گرفته‌اند بدتر از یهودی‌ها، مسیحیان، زرتشتیان و مشرکان هستند. (رجال الکشی، ۲۵۲)

شگفت‌آورترین اتفاقات اینکه شیعیان برخی صحابه را به خاطر گزارش احادیث بسیار از پیامبر جمانند ابوهریرهسرا مورد انتقاد قرار می‌دهند، حال آنکه می‌بینیم، گروهی از راویان اهل تشیع در این امر از ابوهریره پیشی جسته‌اند.

به عنوان مثال، «ابان بن تغلب» گزارشگر دروغ و گمراهی، سی هزار حدیث را از جعفر صادق روایت کرده است. (رجال النجاشی، ۹، وسائل الشیعه، ۲۰/۱۱۶، مجمع الرجال اثر قهبانی، ۱/۲۲)

یکی دیگر «محمد بن مسلم» است می‌گویند: سی هزار حدیث از باقر و شانزده هزار حدیث از صادق را روایت نموده است. [۳]با اطلاع از اینکه نامبرده از زبان امامان اهل تشیع نفرین شده است.

یکی دیگر از آن دروغ‌پردازان «جابر جعفی» است که می‌گویند: هفتاد هزار حدیث از امام باقر و صد و چهل هزار حدیث دیگر را از سایر ائمه نقل کرده است. [۴]هر چند که یک بار هم پیش صادق نرفته و جز یک بار وی را نزد پدرش دیگر ندیده است: از زراره نقل شده که درباره‏ی احادیث جابر از ابوعبدالله پرسیدم، گفت: وی را جز یک بار پیش پدرم ندیده‌ام و هیچگاه نزد من نیامده است. (رجال الکشی، ۱۶۹، تنقیح المقال اثر مامقانی، ۲/۲۰۳).

ما حق داریم راجع به این همه روایات او از صادق و پدرش بپرسیم در حالیکه جز یک بار پیش پدر صادق نرفته است و جعفی گمان می‌برد پنجاه هزار حدیث را از او روایت کرده که هیچ کس دیگری آن‌ها را نشنیده است [۵]و تنها به کوه‌ها می‌رفت چاله‏ای را می‌‌کند و سرش را در آن فرو می‌برد و می‌گفت: محمد بن علی فلان و فلان چیز را برایم بازگو کرد. (رجال الکشی، ۱۷۱ تنقیح المقال، ۱/۲۰۲، مجمع الرجال، ۲/۹)

ما در اینجا نمونه‌هایی از راویان اهل تشیع را پیش‌روی خواننده می‌گذاریم که به رغم شراب‌خوار بودنشان از اهمیت زیادی در نزد شعیان برخوردارند و روایاتشان نزد شیعیان پذیرفتنی است:

۱- «عوف عقیلی»: از فرات بن احنف روایت شده که: عقیلی از زمره‌ی یاران امیرالمؤمنین÷و شراب‌خوار بود ولی حدیث را چنانکه شنیده بود گزارش می‌کرد. (رجال الکشی، ۹۰ معجم رجال الحدیث، ۱۱/۱۶۰، مجمع الرجال، ۱/۲۹۰، تنقیح المقال، ۲/۳۵۵).

ما نمی‌دانیم حدیث را چگونه بازگو می‌کرد، آیا در حالت مستی؟ یا بعد از به هوش آمدن به روایت احادیث می‌پرداخت؟

۲- ابوحمزه ثمالی (ثابت بن دینار): محمد بن حسین بن ابی‌الخطاب می‌گوید: من و عامر بن عبدالله بن جذاعه ازدی و حجر بن زائده کنار باب الفیل نشسته بودیم که ابوحمزه ثمالی پیش ما آمد، به عامر بن عبدالله گفت: ای عامر! تو ابوعبدالله را علیه من تحریک کرده و گفته‏ای: ابوحمزه میگساری می‌کند. ابوعامر به او گفت: من ابوعبدالله را علیه تو بر نیانگیخته‌ام ولی درباره‌ی مواد مست کننده از او پرسیده‌ام و او نیز در پاسخ گفت: هر مست‌ کننده‌ی حرام است و گفت: ولی ابوحمزه شراب‌خوار است. محمد بن حسین می‌گوید: ابوحمزه گفت: از خدا آمرزش می‌طلبم و به سوی او برمی‌گردم. (رجال الکشی، ۱۷۶ و ۱۷۷ معجم رجال الحدیث، ۳/۳۸۹-۳۹۰، التحریر الطاووسی، ۶۳ تنقیح المقال ۱/۱۹۱) علی بن حسن بن فضّال می‌گوید: ابوحمزه می‌گساری می‌کرد و بدان متهم بود. (مجمع الرجال ۱/۲۸۹، معجم رجال الحدیث ۳/۳۸۹، تنقیح المقال ۱/۱۹۱).

این شراب‌خوار نزد اهل تشیع فردی مورد اعتماد محسوب می‌گردد و بسیاری از علمایشان بر معتبر بودنش تصریح کرده‌اند مانند: طوسی در «الفهرست، ص ۷۰، شرح حال شماره: ۱۳۸، قهبانی در «مجمع الرجال ۱/۲۸۹، اردبیلی در «جامع الرواة ۱/۱۳۴، شرح حال شماره: ۱۰۷۲، کشی در «رجال الکشی» ص ۱۷۶ شرح حال شماره ۸۱، حسن ابن شهید ثانی در «التحریر الطاووسی»، ص ۶۱ شرح حال شماره: ۶۷، حر عاملی در «وسائل الشیعه» ۲۰/۱۴۹، شرح حال شماره: ۲۰۷ عباس قمی در «الکنی و الألقاب» ۱/۱۱۸، مامقانی در «تنقیح المقال ۱/۱۸۹، شرح حال شماره ۱۴۹۴، حلّی در «رجال الحلّی» بخش اول، ص ۵۹، شرح حال شماره ۲۷۷، خوئی در «معجم رجال الحدیث» ۳/۳۸۵، شرح حال شماره: ۱۹۵۳.

۳- عبدالله بن ابی‌یعفور: او از افراد معتبر اهل تشیع به شمار می‌آید و می‌گویند: امام صادق راجع به او گفته: هیچ کس وظیفه‌ی دینی خود را درباره‌ی ما انجام نداده به جز عبدالله بن ابی‌یعفور. (رجال الکشی – ۲۱۵، تنقیح المقال ۲/۱۶۶، معجم رجال الحدیث ۱۰/۹، جامع الرواة ۱/۴۶۷)

در روایتی دیگر آمده: هیچ کس را جز عبدالله بن ابی‌یعفور ندیده‌ام که از من پیروی نماید و سخنان مرا برگیرد، من به او فرمان دادم و سفارشی به او کردم از دستورم پیروی نمود و سخنم را گوش داد. (رجال الکشی – ۲۱۵، تنقیح المقال ۲/۱۶۶، معجم الرجال الحدیث ۱۰/۹۹، جامع الرواة ۱/۴۶۷)

ولی با وجود آن شراب‌خواری می‌کرد و در آن زیاده‌روی می‌نمود: ابن مسکان از ابن ابی‌یعفور روایت کرده که: هنگامی از شدت درد و بیماری می‌نالید مقدار کمی شراب می‌نوشید و آرام می‌گشت، پیش ابوعبدالله رفت و او را از دردش مطلع ساخت و اینکه هرگاه کمی شراب بنوشد آرام می‌گردد. به او گفت: شراب منوش. وقتی به کوفه برگشت بیماریش او را آشفته ساخت، خانواده‌اش به وی روی آوردند که شراب بنوشد و از او دست برنداشتند تا مجبور به نوشیدنش گشت و در همان لحظه دردش آرام گرفت، دوباره پیش ابوعبدالله رفت و ماجرا را برایش تعریف کرد. گفت: ای ابن ابی‌یعفور، می‌گساری نکن چون حرام است، شیطان تو را وادار به آن می‌کند و اگر از تو نومید گردد می‌رود. (رجال الکشی – ۲۱۴، تنقیح المقال ۲/۱۶۶، معجم رجال الحدیث ۱۰/۹۸)

خواننده‌ی گرامی! کتابی که پیش‌رو دارید گزیده‌ی از کتاب: (مختصر التحفة الاثنی عشریة) نوشته‌ی سید محمود شکری آلوسی [۶]درود و رحمت بیکران خدا بر او باد. صفحات ۴۷-۶۹ «باب دوم در بیان اقسام احادیث اهل تشیع و احوال و اوضاع راویان اسناد آن‌ها و دسته‌بندی پیشینیانشان و مباحث مربوط بدان» [۷]با شرح و تحقیق علامه «سید محب‌الدین خطیب»/خداوند بخاطر نوشته‌های گرانب‌هایش که کتابخانه‌ای اسلامی را بدان‌ها تقویت و توانگر ساخت، بهترین پاداش را به وی ارزانی دارد. من در حد توان به شرح و حاشیه‌نویسی بر آن پرداختم، حاشیه‌هایی که در آن‌ها به توضیح برخی پیچیدگی‌ها و شرح حال برخی افراد وارده در آن دست زده‌ام تا مسلمانان از لایه‌های پنهان اخبار اهل تشیع و اوضاع راویان آن‌ها آگاهی یابند و تا اینکه ثابت گردد که شیعیان، این دانش سرشار و پرفایده را از اهل سنت فرا گرفته و ریزه‌خوار ایشان‌اند ولی متأسفانه خوب از آن استفاده نکرده و به اجرا در نیاوردند.

نویسنده‌ی این سطور – که همواره کمترین جوینده‌ی راه دانش است – تنها به این دلیل اجازه‌ی شرح و حاشیه‌نویسی را بر این مطالب ارزشمند به خود داد چون دانشمندان زبردست در انجام این مسئولیت خطیر سهل‌انگاری کردند، پس اگر خوانندگان ارجمند عیب و نقصی را یافتند معذرت مرا بپذیرند.

پایان سخن اینکه همه‌ی سپاس‌ها خداوند را سزاست، درود بیکران را تا روز آخرت بر پیامبرت، خاندان پاک، یاران بزرگوار و خجسته‌اش و هرکه نیکوکارانه از ایشان پیروی کرد، فروریز – آمین.

ابوعبدالرحمن

محمدمال الله

اول ماه ربیع الثانی ۱۴۲۲ ه‍

[۱] قابل ذکر است که کتاب تحفة اثناعشریه به زبان فارسی نوشته‏ی شیخ شاه عبد العزیز پسر امام شاه ولی الله دهلوی است که علامه آلوسی آن را مختصر کرده به زبان عربی ترجمه نموده است. و سخنان ذکر شده در بالا بطور مفصل به زبان فارسی از شاه عبد العزیز است نه از آلوسی. و آن را در کید شانزدهم و نوزدهم کتاب خود ذکر کرده است. خواننده گرامی می‌تواند کتاب را از سایت عقیده (www.aqeedeh.com) بدست بیاورد. (مُصحح) [۲] لازم است خواننده‌ی گرامی، ص ۵۲ کتاب «الحکومة الاسلامیة» خمینی را مطالعه کند تا دریابد آیا نفرین‌های مزبور بر او صدق می‌کند یا نه؟! [۳] رجال النجاشی، ۲۲۴ جامع الرواة، ۲/۱۴۳، رجال الکشی، ۱۴۶، وسائل الشیعة، ۲۰/۳۴۳، معجم رجال الحدیث، ۱۷/۲۵۳. [۴] وسائل الشیعة، ۲۰/۱۵۱. [۵] رجال الکشی، ۱۷۱ مجمع الرجال ۲/۹. [۶] طوریکه قبلا هم گفتیم که اصل کتاب بنام تحفة اثناعشریه (نصیحة المؤمنین وفضیحة الشیاطین) به زبان فارسی نوشته‌ی شیخ شاه عبد العزیز محدث دهلوی پسر شاه ولی الله دهلوی است نه علامه آلوسی. (مُصحح) [۷] در تحفة اثناعشریه فارسی اینطور آمده است: «باب چهارم در اقسام اخبار شیعه و احوال رجال اسانید ایشان». (مُصحح)