موافقت حضرت پیغمبرصبا حضرت فاروق اعظمس
روزی سرور دو عالمصدر جلسه صحابه کرام تشریف داشتند که ناگهان از جلسه بلند شدند و به جایی رفتند.
چون در مراجعت آن حضرتصتأخیر شد، حضرات صحابه پریشان شدند که مبادا دشمنی برای ایشان مزاحمت ایجاد کند.
برای جستجوی آن حضرتصبیرون آمدند. حضرت ابوهریرهسنیز برای جستجو بیرون آمده به کنار باغ قبیله بنی نجار رسید، خواست در باغ داخل شود از جوی کوچکی که از زیر دیوار آن باغ بود، داخل شد. دید که آن حضرتصدر باغ تشریف دارند.
حضرت ابوهریرهستمام ماجرا را به عرض مبارک رسانید، و گفت حضرات صحابه در جستجوی شما بیرون آمدهاند، برای همین خدمت شما حاضر شدم و دیگر صحابه نیز حاضر خواهند شد. آن حضرتصهردو کفش مبارک خود را به عنوان نشانی به ابوهریرهسمرحمت فرمود و گفت: برو و هرکه را در بیرون باغ ملاقات میکنی، در حالی که کلمه توحید را به صدق و اخلاص خوانده باشد، بشارت بهشت را به او بده. حضرت ابوهریرهسمیگوید: اول کسی را که ملاقات کردم حضرت فاروقسبود. پرسید ای ابوهریره این کفشها را از کجا آوردهای؟ من عرض کردم، اینها کفشهای آن حضرتصهستند که بطور نشانی به من داده، تا هرکه کلمه توحید را به اخلاص خوانده باشد بشارت بهشت را به او بدهم. حضرت فاروق چنان سیلی محکمی بر سینهام نواخت که از پشت به زمین افتادم.
سپس حضرت فاروقسگفت: برگرد. ناچار برگشتم، دیری نگذشت که حضرت فاروق نیز به خدمت آن حضرت رسید. آن حضرتصاز حضرت عمرسپرسید چرا این کار را کردی؟ حضرت فاروق عرض کرد یا رسول الله! از این نوع بشارتها مردم سست شده، اعمال صالح انجام نخواهند داد. به همین سبب ابوهریره را برگرداندم. آن حضرتصرأی حضرت فاروق را تأئید و تصویب فرمود و گفت: ای ابوهریره این بشارت را به مردم مگو.
از این حدیث معلوم شد که سرور دو عالمصرأی حضرت فاروقسرا مورد موافقت و تأئید قرار داد. به همین سبب ملا علی قاری حنفی/این را نیز از موافقات حضرت عمرسبه شمار آورده است.