ابوبکر الصدیقس
«قالت عائشة وأبو سعيد وابن عباسش: وَكَانَ أَبُو بَكْرٍ مَعَ النَّبِىِّ ج فِى الْغَارِ». [صحيح البخاري: لأبي عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري، كتاب الـمناقب، باب مناقب الـمهاجرين وفضلهم].
«عائشه و ابوسعید و ابن عباسش گویند: ابوبکر همراه نبی جدر غار بود».
***
«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ رَجَاءٍ حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ عَنْ أَبِى إِسْحَاقَ عَنِ الْبَرَاءِ قَالَ اشْتَرَى أَبُو بَكْرٍ س مِنْ عَازِبٍ رَحْلاً بِثَلاَثَةَ عَشَرَ دِرْهَمًا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ لِعَازِبٍ مُرِ الْبَرَاءَ فَلْيَحْمِلْ إِلَىَّ رَحْلِى. فَقَالَ عَازِبٌ لاَ حَتَّى تُحَدِّثَنَا كَيْفَ صَنَعْتَ أَنْتَ وَرَسُولُ اللَّهِ ج حِينَ خَرَجْتُمَا مِنْ مَكَّةَ وَالْمُشْرِكُونَ يَطْلُبُونَكُمْ قَالَ ارْتَحَلْنَا مِنْ مَكَّةَ، فَأَحْيَيْنَا أَوْ سَرَيْنَا لَيْلَتَنَا وَيَوْمَنَا حَتَّى أَظْهَرْنَا وَقَامَ قَائِمُ الظَّهِيرَةِ، فَرَمَيْتُ بِبَصَرِى هَلْ أَرَى مِنْ ظِلٍّ فَآوِىَ إِلَيْهِ، فَإِذَا صَخْرَةٌ أَتَيْتُهَا فَنَظَرْتُ بَقِيَّةَ ظِلٍّ لَهَا فَسَوَّيْتُهُ، ثُمَّ فَرَشْتُ لِلنَّبِىِّ ج فِيهِ، ثُمَّ قُلْتُ لَهُ اضْطَجِعْ يَا نَبِىَّ اللَّهِ. فَاضْطَجَعَ النَّبِىُّ ج ثُمَّ انْطَلَقْتُ أَنْظُرُ مَا حَوْلِى، هَلْ أَرَى مِنَ الطَّلَبِ أَحَدًا فَإِذَا أَنَا بِرَاعِى غَنَمٍ يَسُوقُ غَنَمَهُ إِلَى الصَّخْرَةِ يُرِيدُ مِنْهَا الَّذِى أَرَدْنَا، فَسَأَلْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ لِمَنْ أَنْتَ يَا غُلاَمُ قَالَ لِرَجُلٍ مِنْ قُرَيْشٍ سَمَّاهُ فَعَرَفْتُهُ. فَقُلْتُ هَلْ فِى غَنَمِكَ مِنْ لَبَنٍ قَالَ نَعَمْ. قُلْتُ: فَهَلْ أَنْتَ حَالِبٌ لَبَنًا قَالَ: نَعَمْ. فَأَمَرْتُهُ فَاعْتَقَلَ شَاةً مِنْ غَنَمِهِ، ثُمَّ أَمَرْتُهُ أَنْ يَنْفُضَ ضَرْعَهَا مِنَ الْغُبَارِ، ثُمَّ أَمَرْتُهُ أَنْ يَنْفُضَ كَفَّيْهِ، فَقَالَ: هَكَذَا ضَرَبَ إِحْدَى كَفَّيْهِ بِالأُخْرَى فَحَلَبَ لِى كُثْبَةً مِنْ لَبَنٍ، وَقَدْ جَعَلْتُ لِرَسُولِ اللَّهِج إِدَاوَةً عَلَى فَمِهَا خِرْقَةٌ، فَصَبَبْتُ عَلَى اللَّبَنِ حَتَّى بَرَدَ أَسْفَلُهُ، فَانْطَلَقْتُ بِهِ إِلَى النَّبِىِّ ج فَوَافَقْتُهُ قَدِ اسْتَيْقَظَ، فَقُلْتُ اشْرَبْ يَا رَسُولَ اللَّهِ. فَشَرِبَ حَتَّى رَضِيتُ ثُمَّ قُلْتُ قَدْ آنَ الرَّحِيلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: «بَلَى». فَارْتَحَلْنَا وَالْقَوْمُ يَطْلُبُونَا، فَلَمْ يُدْرِكْنَا أَحَدٌ مِنْهُمْ غَيْرُ سُرَاقَةَ بْنِ مَالِكِ بْنِ جُعْشُمٍ عَلَى فَرَسٍ لَهُ. فَقُلْتُ هَذَا الطَّلَبُ قَدْ لَحِقَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ. فَقَالَ: «لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا». [صحيح البخاري لأبي عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري، كتاب الـمناقب، باب مناقب الـمهاجرين وفضلهم].
«از براء بن عازب روایت شده که گفت: ابوبکرساز عازب، رحلی (جهاز شتر) به سیزده درهم خرید. ابوبکر به عازب گفت: به براء بگو رحل را برای من بیاورد. عازب گفت: نمیگویم تا اینکه بگویی تو و رسول اللهصچه کردید وقتی که از مکه خارج شدید در حالی که مشرکین در طلب شما بودند؟ ابوبکر گفت: از مکه به راه افتادیم و شب را زنده داشتیم یعنی شب و روز را حرکت کردیم تا اینکه ظهر شد. به اطراف نگاه کردم تا ببینم آیا سایهای برای مأوی وجود دارد. صخرهای را دیدم و به سمت آن حرکت کردم و محل سایه را صاف نمودم و برای نبیصفراشی انداختم و به او گفتم: اضطجاع کن یا نبی الله. پس نبیصاضطجاع کرد و من رفتم تا اطراف را نظاره کنم که احدی در طلب ما نیامده باشد. یک چوپانی را دیدم که گوسفندانش را به سمت صخره میراند و او نیز مثل ما در طلب سایه بود. از او سؤال کردم: برای چه کسی هستیای غلام؟ گفت: برای رجلی از قریش. اسم او را گفت و او را شناختم و گفتم: آیا در گوسفندانت شیر وجود دارد؟ گفت: بله. گفتم: آیا برای ما شیر میدوشی؟ گفت: بله. به او گفتم که: گوسفندی را بگیرد بعد گفتم که: پستان گوسفند را از غبار تمیز کند بعد گفتم که: دستانش را نیز از غبار تمیز کند. گفت: هکذا، و دستش را به دست دیگرش زد و مقداری شیر دوشید. برای رسول اللهصظرفی قرار داده بودم که بر درش پارچهای بود. بر شیر ریختم تا زیر آن خنک شود و با آن نزد نبیصآمدم و دیدم که بیدار شده است. گفتم: بنوش یا رسول الله! پس نوشید تا سیر شد. گفتم: آیا زمان حرکت فرا رسیده یا رسول الله؟ گفت: بلی. حرکت کردیم و قوم (مشرکین) در طلب ما بودند ولی ما را احدی از آنها نیافت غیر از سراقة بن مالک بن خشعم که سوار بر اسب بود. گفتم: این مرد در طلب ما آمده و به ما رسیده یا رسول الله! گفت: محزون نباش الله با ماست».
سراقه در تعقیب رسول اللهصو ابوبکر الصدیقسآمد ولی اسبش تا بطن در زمین سفت فرو رفت و از رسول اللهصخواست که برایش دعا کند. با دعای رسول اللهصاسب او از زمین بیرون آمد و بازگشت.
***
«حَدَّثَنِى أَحْمَدُ بْنُ أَبِى الطَّيِّبِ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُجَالِدٍ حَدَّثَنَا بَيَانُ بْنُ بِشْرٍ عَنْ وَبَرَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ هَمَّامٍ قَالَ سَمِعْتُ عَمَّارًا يَقُولُ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج وَمَا مَعَهُ إِلاَّ خَمْسَةُ أَعْبُدٍ وَامْرَأَتَانِ وَأَبُو بَكْرٍ». [صحيح البخاري لأبي عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري، كتاب الـمناقب، باب قول النبي ج: لو كنت متخذا خليلا].
«از عمار روایت شده که گفت: رسول اللهصرا زمانی دیدم که با او جز پنج مرد و دو زن و ابوبکر کس دیگری نبود».
***
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ كَثِيرٍ أَخْبَرَنَا سُفْيَانُ حَدَّثَنَا جَامِعُ بْنُ أَبِى رَاشِدٍ حَدَّثَنَا أَبُو يَعْلَى عَنْ مُحَمَّدِ ابْنِ الْحَنَفِيَّةِ قَالَ قُلْتُ لأَبِى أَىُّ النَّاسِ خَيْرٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ أَبُو بَكْرٍ. قُلْتُ ثُمَّ مَنْ قَالَ ثُمَّ عُمَرُ. وَخَشِيتُ أَنْ يَقُولَ عُثْمَانُ قُلْتُ ثُمَّ أَنْتَ قَالَ: مَا أَنَا إِلاَّ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ». [صحيح البخاري لأبي عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري، كتاب الـمناقب، باب قول النبي ج: لو كنت متخذا خليلا].
«از محمد بن الحنفیه (پسر علی بن ابی طالب) روایت شده که گفت: به پدرم (علی بن ابی طالب) گفتم: بهترین مردم بعد از رسول اللهصچه کسی است؟ او گفت: ابوبکر. گفتم: بعد چه کسی است؟ او گفت: عمر. و ترسیدم که بعد از او عثمان را بگوید پس گفتم: بعد از عمر شما هستید؟ او گفت: خیر، من کسی نیستم مگر یکی از مسلمانان».
***
«حَدَّثَنِى هِشَامُ بْنُ عَمَّارٍ حَدَّثَنَا صَدَقَةُ بْنُ خَالِدٍ حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ وَاقِدٍ عَنْ بُسْرِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ عَائِذِ اللَّهِ أَبِى إِدْرِيسَ عَنْ أَبِى الدَّرْدَاءِس قَالَ كُنْتُ جَالِسًا عِنْدَ النَّبِىِّس إِذْ أَقْبَلَ أَبُو بَكْرٍ آخِذًا بِطَرَفِ ثَوْبِهِ حَتَّى أَبْدَى عَنْ رُكْبَتِهِ، فَقَالَ النَّبِىُّ ج: أَمَّا صَاحِبُكُمْ فَقَدْ غَامَرَ. فَسَلَّمَ، وَقَالَ: إِنِّى كَانَ بَيْنِى وَبَيْنَ ابْنِ الْخَطَّابِ شَىْءٌ فَأَسْرَعْتُ إِلَيْهِ ثُمَّ نَدِمْتُ، فَسَأَلْتُهُ أَنْ يَغْفِرَ لِى فَأَبَى عَلَىَّ، فَأَقْبَلْتُ إِلَيْكَ فَقَالَ: يَغْفِرُ اللَّهُ لَكَ يَا أَبَا بَكْرٍ. ثَلاَثًا، ثُمَّ إِنَّ عُمَرَ نَدِمَ فَأَتَى مَنْزِلَ أَبِى بَكْرٍ فَسَأَلَ أَثَمَّ أَبُو بَكْرٍ فَقَالُوا لاَ. فَأَتَى إِلَى النَّبِىِّ ج، فَسَلَّمَ فَجَعَلَ وَجْهُ النَّبِىِّج يَتَمَعَّرُ حَتَّى أَشْفَقَ أَبُو بَكْرٍ، فَجَثَا عَلَى رُكْبَتَيْهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَاللَّهِ أَنَا كُنْتُ أَظْلَمَ مَرَّتَيْنِ. فَقَالَ النَّبِىُّ ج: إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِى إِلَيْكُمْ فَقُلْتُمْ كَذَبْتَ. وَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: صَدَقَ. وَوَاسَانِى بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ، فَهَلْ أَنْتُمْ تَارِكُو لِى صَاحِبِى. مَرَّتَيْنِ فَمَا أُوذِىَ بَعْدَهَا». [صحيح البخاري لأبي عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري، كتاب الـمناقب، باب قول النبي ج: لو كنت متخذا خليلا].
«از ابی درداءسروایت شده که گفت: نزد نبیصجلوس کرده بودیم که ابوبکر آمد در حالی که یک طرف لباسش را گرفته بود و زانویش معلوم بود. نبیصگفت: هم صحبت شما مخاصمه کرده است. او سلام کرد و گفت: بین من و ابن خطاب مسألهای بوجود آمد و بر او غضبناک شدم و از او تقاضای عفو نمودم ولی قبول نکرد پس نزد تو آمدم. رسول اللهصگفت: الله تو را مغفرت کرده یا ابابکر. و این جمله را سه مرتبه تکرار کرد. بعد عمر نادم شد و به منزل ابی بکر رفت و سؤال کرد که آیا ابوبکر در خانه هست؟ گفتند: نه. پس نزد نبیصآمد و سلام کرد. رنگ نبیصتغییر کرد بطوریکه ابوبکر شفقت ورزید. پس زانوهایش را خم کرد و گفت: یا رسول الله! من ظلم کردهام و این را دو مرتبه گفت. نبیصگفت: الله مرا بر شما مبعوث کرد و گفتید: دروغ میگوید ولی ابوبکر گفت: راست میگوید و بر من در نفس و مالش مواسات ورزید. آیا هم صحبت مرا برای من ترک میکنید؟ و این را دو مرتبه تکرار کرد. و ابوبکر بعد از آن اذیت نشد».
***
«حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ مَالِكٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَائِشَةَل أَنَّهَا قَالَتْ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِى بَعْضِ أَسْفَارِهِ، حَتَّى إِذَا كُنَّا بِالْبَيْدَاءِ أَوْ بِذَاتِ الْجَيْشِ انْقَطَعَ عِقْدٌ لِى، فَأَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَلَى الْتِمَاسِهِ، وَأَقَامَ النَّاسُ مَعَهُ، وَلَيْسُوا عَلَى مَاءٍ وَلَيْسَ مَعَهُمْ مَاءٌ، فَأَتَى النَّاسُ أَبَا بَكْرٍ، فَقَالُوا: أَلاَ تَرَى مَا صَنَعَتْ عَائِشَةُ أَقَامَتْ بِرَسُولِ اللَّهِ ج وَبِالنَّاسِ مَعَهُ، وَلَيْسُوا عَلَى مَاءٍ وَلَيْسَ مَعَهُمْ مَاءٌ، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ وَرَسُولُ اللَّهِ ج وَاضِعٌ رَأْسَهُ عَلَى فَخِذِى قَدْ نَامَ، فَقَالَ: حَبَسْتِ رَسُولَ اللَّهِ ج وَالنَّاسَ، وَلَيْسُوا عَلَى مَاءٍ وَلَيْسَ مَعَهُمْ مَاءٌ قَالَتْ فَعَاتَبَنِى، وَقَالَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَقُولَ، وَجَعَلَ يَطْعُنُنِى بِيَدِهِ فِى خَاصِرَتِى، فَلاَ يَمْنَعُنِى مِنَ التَّحَرُّكِ إِلاَّ مَكَانُ رَسُولِ اللَّهِ ج عَلَى فَخِذِى، فَنَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج حَتَّى أَصْبَحَ عَلَى غَيْرِ مَاءٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ آيَةَ التَّيَمُّمِ، فَتَيَمَّمُوا، فَقَالَ أُسَيْدُ بْنُ الْحُضَيْرِ مَا هِىَ بِأَوَّلِ بَرَكَتِكُمْ يَا آلَ أَبِى بَكْرٍ. فَقَالَتْ عَائِشَةُ فَبَعَثْنَا الْبَعِيرَ الَّذِى كُنْتُ عَلَيْهِ فَوَجَدْنَا الْعِقْدَ تَحْتَهُ».[صحيح البخاري لأبي عبدالله محمد بن إسماعيل البخاري، كتاب الـمناقب، باب قول النبي ج: لو كنت متخذا خليلا].
«از عائشهلروایت شده که گفت: در بعضی از اسفار رسول اللهصخارج شدیم تا اینکه به بیداء یا به ذات الجیش رسیدیم که گردنبند من گم شد. رسول اللهصو مردم در طلب آن برآمدند در حالی که بر آبی (برکه یا چاهی) نبودند و همراهشان آب هم نبود. مردم نزد ابابکر آمدند و گفتند: آیا میبینی که عائشه چه میکند؟ رسول اللهصو مردم را نگاه داشته در حالی که بر آبی نیستند و آبی هم ندارند. ابوبکر آمد در حالی که رسول اللهصسرش را بر ران من گذاشته و خوابیده بود. ابوبکر گفت: رسول اللهصو مردم را حبس کردهای در حالی که بر آبی نیستند و آبی هم ندارند. او مرا معاتبه کرد و آنچه را الله خواست گفت و بر خاصره من زد. چیزی مرا از تحرک باز نداشت الا مکان رسول اللهصکه سرش بر ران من بود. رسول اللهصخوابید تا اینکه صبح شد و آبی هم نبود پس الله آیه تیمم را نازل کرد. أسید بن حضیر گفت: یا آل ابی بکر! این اولین برکت شما نبوده است. ما شتر را بلند کردیم و گردنبند را در زیر آن یافتیم».
***
«حَدَّثَنِى مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ حَدَّثَنَا يَحْيَى عَنْ سَعِيدٍ عَنْ قَتَادَةَ أَنَّ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍس حَدَّثَهُمْ أَنَّ النَّبِىَّ ج صَعِدَ أُحُدًا وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ وَعُثْمَانُ فَرَجَفَ بِهِمْ فَقَالَ: اثْبُتْ أُحُدُ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ نَبِىٌّ وَصِدِّيقٌ وَشَهِيدَانِ». [صحيح البخاري لأبي عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري، كتاب الـمناقب، باب قول النبي ج: لو كنت متخذا خليلا].
«از انس بن مالکسروایت شده که گفت: روزی رسول اللهصو ابوبکر و عمر و عثمان از کوه احد بالا میرفتند که کوه شروع به لرزیدن کرد. رسول اللهصفرمودند: ثابت باشای احد که بر روی تو نبی و صدیق و دو شهید قرار دارند». منظور از صدیق ابوبکر الصدیقساست و منظور از دو شهید عمر و عثمانبهستند.
***
«حَدَّثَنِى مُحَمَّدُ بْنُ يَزِيدَ الْكُوفِىُّ حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ عَنِ الأَوْزَاعِىِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِى كَثِيرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ قَالَ سَأَلْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَمْرٍو عَنْ أَشَدِّ مَا صَنَعَ الْمُشْرِكُونَ بِرَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: رَأَيْتُ عُقْبَةَ بْنَ أَبِى مُعَيْطٍ جَاءَ إِلَى النَّبِىِّ ج وَهُوَ يُصَلِّى، فَوَضَعَ رِدَاءَهُ فِى عُنُقِهِ فَخَنَقَهُ بِهِ خَنْقًا شَدِيدًا، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ حَتَّى دَفَعَهُ عَنْهُ فَقَالَ: أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّىَ اللَّهُ. وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ». [صحيح البخاري لأبي عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري، كتاب الـمناقب، باب قول النبي ج: لو كنت متخذا خليلا].
«از عروةبن الزبیر روایت شده که گفت: از عبدالله بن عمرو درباره شدیدترین عملی که مشرکین بر رسول اللهصاعمال کردند سوال کردم. او گفت: عقبه بن ابی معیط را دیدم که به سمت رسول اللهصآمد در حالی که ایشان نماز میخواندند و ردای خود را بر گردن رسول اللهصانداخت و و آن را به شدت کشید که ابوبکر آمد و شر او را از رسول اللهصدفع کرد و گفت: آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من الله است و با بیناتی از جانب پروردگارتان بسوی شما آمده است؟».
***
«حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ عَنْ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَب قَالَ: كُنَّا نُخَيِّرُ بَيْنَ النَّاسِ فِى زَمَنِ النَّبِىِّ ج فَنُخَيِّرُ أَبَا بَكْرٍ، ثُمَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، ثُمَّ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَش». [صحيح البخاري لأبي عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري، كتاب الـمناقب، باب فضل أبي بكر بعد النبي ج].
«از ابن عمربروایت شده که گفت: ما در زمان نبیصابوبکر را خیر (بهترین) مردم میدانستیم بعد عمر بن الخطاب را بعد عثمان بن عفانشرا».
***
«حَدَّثَنِى زُهَيْرُ بْنُ حَرْبٍ وَعَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الدَّارِمِىُّ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا وَقَالَ الآخَرَانِ حَدَّثَنَا حَبَّانُ بْنُ هِلاَلٍ حَدَّثَنَا هَمَّامٌ حَدَّثَنَا ثَابِتٌ حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ الصِّدِّيقَ حَدَّثَهُ قَالَ نَظَرْتُ إِلَى أَقْدَامِ الْمُشْرِكِينَ عَلَى رُءُوسِنَا وَنَحْنُ فِى الْغَارِ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ نَظَرَ إِلَى قَدَمَيْهِ أَبْصَرَنَا تَحْتَ قَدَمَيْهِ فَقَالَ يَا أَبَا بَكْرٍ مَا ظَنُّكَ بِاثْنَيْنِ اللَّهُ ثَالِثُهُمَا». [صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابةش، باب من فضائل أبي بكر الصديقس].
«از ابوبکر صدیق روایت شده که گفت: وقتی در غار بودیم به قدمهای مشرکین که نزدیک سرهای ما (او و رسول اللهص) بود نگاه کردم و گفتم: یا رسول الله! اگر آنها (مشرکین) به پاهای خود نظر افگنند ما را خواهند دید. پس رسول اللهصفرمودند: ای ابابکر درباره دو نفری که الله سوم آنها باشد چه گمان بردهای؟».
***
«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ يَحْيَى بْنِ خَالِدٍ حَدَّثَنَا مَعْنٌ حَدَّثَنَا مَالِكٌ عَنْ أَبِى النَّضْرِ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ حُنَيْنٍ عَنْ أَبِى سَعِيدٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج جَلَسَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَقَالَ: عَبْدٌ خَيَّرَهُ اللَّهُ بَيْنَ أَنْ يُؤْتِيَهُ زَهْرَةَ الدُّنْيَا وَبَيْنَ مَا عِنْدَهُ فَاخْتَارَ مَا عِنْدَهُ. فَبَكَى أَبُو بَكْرٍ وَبَكَى فَقَالَ فَدَيْنَاكَ بِآبَائِنَا وَأُمَّهَاتِنَا. قَالَ فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج هُوَ الْمُخَيَّرُ وَكَانَ أَبُو بَكْرٍ أَعْلَمَنَا بِهِ. وَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ أَمَنَّ النَّاسِ عَلَىَّ فِى مَالِهِ وَصُحْبَتِهِ أَبُو بَكْرٍ وَلَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا خَلِيلاً لاَتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ خَلِيلاً وَلَكِنْ أُخُوَّةُ الإِسْلاَمِ لاَ تُبْقَيَنَّ فِى الْمَسْجِدِ خَوْخَةٌ إِلاَّ خَوْخَةَ أَبِى بَكْرٍ». [صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابةش، باب من فضائل أبي بكر الصديقس].
«از ابوسعید الخدری روایت شده که رسول اللهصبر منبر فرمودند: بندهای است که الله او را بین زیباییهای دنیا و آنچه نزد اوست مختار گردانیده و آن بنده آنچه را که نزد الله است انتخاب نموده است. پس ابوبکر شروع به گریستن کرد و باز هم گریست. آنگاه گفت: پدران و مادران ما فدای تو باد یا رسول الله. ابوسعید گوید: رسول اللهصهمان بندهای بود که مختار شده بود و ابوبکر عالمترین فرد بین ما در فهم این قول بود. آنگاه رسول اللهصفرمودند: بدرستیکه بخشندهترین مردم به من در ثروت و مصاحبت همانا ابوبکر است و اگر میخواستم خلیلی را برای خود برگزینم، او ابوبکر میبود و لیکن برادری اسلام. خانهای نماند که در آن به مسجد باز شود إلا درب خانه ابوبکر».
ابوبکر الصدیقسشخصی بود که تمام ثروت خود را در راه گسترش اسلام خرج کرد بطوریکه رسول اللهصدر پایان عمرش و وقتی خبر از قریب بودن وفات خود میدهد کارنامه ابوبکر الصدیقسرا در طول رسالت خویش چنین بیان میکند که ثروت هیچ شخصی در راه اسلام مثل ثروت ابوبکر الصدیق سمفید و نافع نبوده و مصاحبت او نیز برای رسول اللهصنسبت به سایر اصحاب چنین بوده است. این کارنامه را میتوان از ابتدای رسالت تا انتهای آن محسوب کرد زیرا ابوبکر الصدیقسدر همان اوایل رسالت به اسلام گروید و تا وفات رسول اللهصدر رکاب او بود.
***
«حدّثنا مُحَمّدُ بْنُ بَشّارٍ الْعَبْدِي. حَدّثَنَا مُحَمّدُ بْنُ جَعْفَرٍ. حَدّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ رَجَاءٍ. قَالَ: سَمِعْتُ عَبْدَ اللّهِ بْنَ أَبِي الْهُذَيلِ يحَدّثُ عَنْ أَبِي الأَحْوَصِ، قَالَ: سَمِعْتُ عَبْدَ اللّهِ بْنَ مَسْعُودٍ يحَدّثُ عَنِ النّبِي ج أَنّهُ قَالَ: لَوْ كُنْتُ مُتّخِذاً خَلِيلاً لاَتّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ خَلِيلاً. وَلَكِنّهُ أَخِي وَصَاحِبِي. وَقَدِ اتّخَذَ اللّهُ، عَزّ وَجَلّ، صَاحِبَكُمْ خَلِيلاً». [صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابةش، باب من فضائل أبي بكر الصديقس].
«از عبد الله بن مسعود روایت شده که رسول اللهصفرمودند: اگر میخواستم خلیلی برای خود برگزینم، همانا ابوبکر را انتخاب میکردم و لیکن او برادر و هم صحبت من است و بدرستیکه اللهأهم صحبت شما (ابوبکر) را خلیل خود قرار دادهاست».
***
«حدّثنا مُحَمّدُ بْنُ الْمُثَنّى وَابْنُ بَشّارٍ (وَاللّفْظُ لاِبْنِ الْمُثَنّىَ) قَالاَ:حَدّثَنَا مُحَمّدُ بْنُ جَعْفَرٍ. حَدّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ أَبِي إِسْحَقَ، عَنْ أَبِي الأَحْوَصِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ، عَنِ النّبِي ج أَنّهُ قَالَ: لَوْ كُنْتُ مُتّخِذاً مِنْ أُمّتِي أَحَداً خَلِيلاً لاَتّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ». [صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابةش، باب من فضائل أبي بكر الصديقس].
«از عبد الله (ابن مسعود) روایت شده که رسول اللهصفرمودند: اگر میخواستم از امتم یک نفر را برای خود خلیل گیرم، همانا ابوبکر را برمی گزیدم».
***
«حدّثنا عُثْمَانُ بْنُ أَبِي شَيبَةَ وَ زُهَيرُ بْنُ حَرْبٍ وَ إِسْحَقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ (قَالَ إِسْحَقُ: أَخْبَرَنَا. وَقَالَ الآخَرَانِ: حَدّثَنَا) جَرِيرٌ عَنْ مُغِيرةَ، عَنْ وَاصِلِ بْنِ حَيانَ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ أَبِي الْهُذَيلِ، عَنْ أَبِي الأَحْوَصِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ، عَنْ النّبِي ج قَالَ: «لَوْ كُنْتُ مُتّخِذاً مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ خَلِيلاً، لاَتّخَذْتُ ابْنَ أَبِي قُحَافَةَ خَلِيلاً. وَلَكِنْ صَاحِبُكُمْ خَلِيلُ اللّهُ». [صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابةش، باب من فضائل أبي بكر الصديقس].
«از عبد الله بن مسعود روایت شده که رسول اللهصفرمودند: اگر میخواستم از اهل زمین کسی را خلیل گیرم، ابوبکر بن ابی قحافه را برمی گزیدم و لیکن هم صحبت شما (ابوبکر) خلیل الله است».
***
«حدّثنا يحْيىَ بْنُ يحْيىَ. أَخْبَرَنَا خَالِدُ بْنُ عَبْدِ اللّهِ عَنْ خَالِدٍ، عَنْ أَبِي عُثْمَانَ. أَخْبَرَنِي عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ أَنّ رَسُولَ اللّهِ ج بَعَثَهُ عَلَىَ جَيشِ ذَاتِ السّلاَسِلِ. فَأَتَيتُهُ فَقُلْتُ: أَي النّاسِ أَحَبّ إِلَيكَ؟ قَالَ: عَائِشَةُ قُلْتُ: مِنَ الرّجَالِ؟ قَالَ: أَبُوهَا قُلْتُ: ثُمّ مَنْ؟ قَالَ: عُمَرُ فَعَدّ رِجَالاً». [صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابةش، باب من فضائل أبي بكر الصديقس].
«از عمرو بن العاص روایت شده که گفت: رسول اللهصمرا به فرماندهی سپاه برای جنگ ذات السلاسل انتخاب کرد. بعد از بازگشت خدمت ایشان رسیده و عرض کردم: کدامیک از مردم بیشتر مورد علاقه شماست؟ فرمودند: عایشه. گفتم: از مردان چه کسی؟ فرمودند: پدر عایشه. گفتم: بعد از او چه کسی؟ فرمودند: عمر. و (بعد از آن) افرادی را (به ترتیب) نام بردند».
***
«وحدّثني الْحَسَنُ بْنُ عَلِي الْحُلْوَانِي حَدّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَوْنٍ عَنْ أَبِي عُمَيسٍ. وَحَدّثَنَا عَبْدُ بْنُ حُمَيدٍ (وَاللّفْظُ لَهُ). أَخْبَرَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَوْنٍ أَخْبَرَنَا أَبُو عُمَيسٍ عَنِ ابْنِ أَبِي مُلَيكَةَ سَمِعْتُ عَائِشَةَ وَسُئِلَتْ: مَنْ كَانَ رَسُولُ اللّهِ ج مُسْتَخْلِفاً لَوِ اسْتَخْلَفَهُ؟ قَالَتْ: أَبُو بَكْرٍ. فَقِيلَ لَهَا: ثُمّ مَنْ بَعْدَ أَبِي بَكْرٍ؟ قَالَتْ: عُمَرُ. ثُمّ قِيلَ لَهَا: مَنْ بَعْدَ عُمَرَ؟. قَالَتْ: أَبُو عُبَيدَةَ بْنُ الْجَرّاحِ. ثُمّ انْتَهَتْ إِلَىَ هَذَا». [صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابةش، باب من فضائل أبيبكر الصديقس].
«از ابن ابی ملیکه روایت شده که گفت: از عایشه سوال شد: اگر قرار میبود که رسول اللهصشخصی را برای جانشینی خود انتخاب میکردند او چه کسی میبود؟ پاسخ داد: ابوبکر. پس دوباره از او سوال شد: بعد از ابوبکر چه کسی؟ او پاسخ داد: عمر. باز به او گفته شد: بعد از عمر چه کسی؟ او پاسخ داد: ابو عبیده بن جراح. سپس صحبت در اینجا پایان گرفت».
***
«حَدَّثَنِى عَبَّادُ بْنُ مُوسَى حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعْدٍ أَخْبَرَنِى أَبِى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعِمٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ امْرَأَةً سَأَلَتْ رَسُولَ اللَّهِ ج شَيْئًا فَأَمَرَهَا أَنْ تَرْجِعَ إِلَيْهِ فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَرَأَيْتَ إِنْ جِئْتُ فَلَمْ أَجِدْكَ قَالَ أَبِى كَأَنَّهَا تَعْنِى الْمَوْتَ. قَالَ فَإِنْ لَمْ تَجِدِينِى فَأْتِى أَبَا بَكْرٍ». [صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابةش، باب من فضائل أبيبكر الصديقس].
«از جبیر بن مطعم روایت شده که گفت: زنی از رسول اللهصسوالی کرد و رسول اللهصبه او گفتند دوباره به پیش او بازگردد. آن زن گفت: یا رسول الله! اگر باز گردم و شما را نیابم چطور؟ که منظور آن زن وفات رسول اللهصبود. رسول اللهصفرمودند: اگر مرا نیافتی نزد ابوبکر برو».
***
«حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ سَعِيدٍ حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ أَخْبَرَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعْدٍ حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ كَيْسَانَ عَنِ الزُّهْرِىِّ عَنْ عُرْوَةَ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: قَالَ لِى رَسُولُ اللَّهِ ج فِى مَرَضِهِ «ادْعِى لِى أَبَا بَكْرٍ وَأَخَاكِ حَتَّى أَكْتُبَ كِتَابًا فَإِنِّى أَخَافُ أَنْ يَتَمَنَّى مُتَمَنٍّ وَيَقُولَ قَائِلٌ أَنَا أَوْلَى. وَيَأْبَى اللَّهُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلاَّ أَبَا بَكْرٍ». [صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابةش، باب من فضائل أبيبكر الصديقس].
«از عایشهلروایت شده که گفت: رسول اللهصدر آخرین بیماریش به من گفت: به ابوبکر و برادرت بگو که پیش من آیند تا نوشتهای برایشان بنویسم. چون میترسم کسانی که به خلافت اشتیاق دارند بگویند که: من به خلافت شایستهتر هستم در حالیکه الله و مؤمنین از این کار ابا دارند و به کسی جز ابوبکر راضی نخواهند شد».
***
«حدّثنا مُحَمّدُ بْنُ أَبِي عُمَرَ الْمَكّي. حَدّثَنَا مَرْوَانُ بْنُ مُعَاوِيةَ الْفَزَارِي عَنْ يزِيدَ (وَهُوَ ابْنُ كَيسَانَ)، عَنْ أَبِي حَازِمٍ الأَشْجَعِي، عَنْ أَبِي هُرَيرَةَ. قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللّهِ ج: «مَنْ أَصْبَحَ مِنْكُمُ الْيوْمَ صَائِماً؟» قَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَنَا. قَالَ: «فَمَنْ تَبِعَ مِنْكُمُ الْيوْمَ جَنَازَةً؟» قَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَنَا. قَالَ: «فَمَنْ أَطْعَمَ مِنْكُمُ الْيوْمَ مِسْكِيناً؟» قَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَنَا. قَالَ: «فَمَنْ عَادَ مِنْكُمُ الْيوْمَ مَرِيضاً؟» قَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَنَا. فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ ج: مَا اجْتَمَعْنَ فِي امْرِئٍ إِلاّ دَخَلَ الْجَنّةَ». [صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابةش، باب من فضائل أبيبكر الصديقس].
«از ابوهریرهسروایت شده که رسول اللهصفرمودند: چه کسی از شما امروز روزه است؟ ابوبکر پاسخ داد: من. رسول اللهصفرمودند: چه کسی از شما امروز در تشییع و متابعت جنازهای شرکت داشته است؟ ابوبکر گفت: من. رسول اللهصفرمودند: چه کسی از شما امروز مسکینی را اطعام کرده است؟ ابوبکر گفت: من. رسول اللهصفرمودند: چه کسی از شما امروز مریضی را عیادت کرده است؟ ابوبکر گفت: من. رسول اللهصفرمودند: این صفات و فضایل در کسی جمع نمیشوند مگر اینکه آن شخص مستحق جنت (بهشت) باشد».
***
«حَدَّثَنِى أَبُو الطَّاهِرِ أَحْمَدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ سَرْحٍ وَحَرْمَلَةُ بْنُ يَحْيَى قَالاَ أَخْبَرَنَا ابْنُ وَهْبٍ أَخْبَرَنِى يُونُسُ عَنِ ابْنِ شِهَابٍ حَدَّثَنِى سَعِيدُ بْنُ الْمُسَيَّبِ وَأَبُو سَلَمَةَ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَنَّهُمَا سَمِعَا أَبَا هُرَيْرَةَ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج «بَيْنَمَا رَجُلٌ يَسُوقُ بَقَرَةً لَهُ قَدْ حَمَلَ عَلَيْهَا الْتَفَتَتْ إِلَيْهِ الْبَقَرَةُ فَقَالَتْ إِنِّى لَمْ أُخْلَقْ لِهَذَا وَلَكِنِّى إِنَّمَا خُلِقْتُ لِلْحَرْثِ ». فَقَالَ النَّاسُ سُبْحَانَ اللَّهِ. تَعَجُّبًا وَفَزَعًا. أَبَقَرَةٌ تَكَلَّمُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: فَإِنِّى أُومِنُ بِهِ وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ». [صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابةش، باب من فضائل أبي بكر الصديقس].
«از ابی هریرهسروایت شده که رسول اللهصفرمودند: مردی با بارش سوار بر گاوی بود که آن گاو به آن مرد نگاه کرد و گفت: من برای این کار خلق نشدهام و برای کار بر روی زمین (از شخم و آبیاری و غیره) آفریده شدهام. پس مردم با تعجب و حیرت گفتند: سبحان الله، آیا گاو هم تکلم میکند؟ پس رسول اللهصفرمودند: بدرستیکه من به آن ایمان دارم و ابوبکر و عمر هم (به آن ایمان دارند)».
***
«قَالَ أَبُو هُرَيرَةَ: قَالَ رَسُولُ اللّهِ ج: بَينَا رَاعٍ فِي غَنَمِهِ، عَدَا عَلَيهِ الذّئْبُ فَأَخَذَ مِنْهَا شَاةً. فَطَلَبَهُ الرّاعِي حَتّىَ اسْتَنْقَذَهَا مِنْهُ. فَالْتَفَتَ إِلَيهِ الذّئْبُ فَقَالَ لَهُ: مَنْ لَهَا يوْمَ السّبُعِ، يوْمَ لَيسَ لَهَا رَاعٍ غَيرِي؟ فَقَالَ النّاسُ: سُبْحَانَ اللّهِ. فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ ج: فَإِنّي أُومِنُ بِذَلِكَ. أَنَا وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ». [صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابةش، باب من فضائل أبي بكر الصديقس].
«از ابوهریرهسروایت شده که رسول اللهصفرمودند: چوپانی در بین گوسفندانش مشغول کار خود بود که گرگی به گله حمله کرد و گوسفندی را گرفت. چوپان به سمت گرگ حرکت کرد و گوسفند را نجات داد. پس گرگ به چوپان نگاه کرد و گفت: در روز سبع که چوپانی جز من نیست وضع چگونه خواهد بود؟ مردم گفتند: سبحان الله. رسول اللهصفرمودند: من به آن ایمان دارم. من و ابوبکر و عمر».
احتمالا در دو حدیث فوق از تمثیل استفاده شده است. شاید منظور از گرگ افرادی باشند که برای جامعه مسلمین مثل گرگ به گله هستند و چوپان امیری است که مردم را از شر آنها نجات میدهد ولی با گذر زمان همان گرگها که دشمن جان و مال مردم بودند به حکومت برسند مثل اینکه گرگی بر گله چوپانی کند و وضع چنین مردمی مشخص خواهد بود.
شاید منظور رسول اللهصاین است که ابوبکر و عمر به اموری که من در قولم مطرح کردم علم دارند یا اینکه چنان به رسالت من ایمان دارند که یقین دارند اقوالی که من میگویم بر حق هستند والله أعلم.
***
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الدَّوْرَقِىُّ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْجُرَيْرِىِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَقِيقٍ قَالَ قُلْتُ لِعَائِشَةَ: أَىُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ج كَانَ أَحَبَّ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ قَالَتْ: أَبُو بَكْرٍ. قُلْتُ ثُمَّ مَنْ؟ قَالَتْ: عُمَرُ. قُلْتُ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَتْ: ثُمَّ أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ. قُلْتُ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: فَسَكَتَتْ».[سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب أبي بكر الصديقس وَاسْمُهُ عَبْدُ اللّهِ بنُ عُثْمَانَ وَلَقَبُهُ عَتِيقٌ].
«از عبدالله بن شقیق روایت شده که گوید: به عایشهلگفتم: کدام یک از اصحاب رسول اللهصرا ایشان بیشتر دوست داشتند؟ او گفت: ابوبکر را. گفتم: بعد از او چه کسی را؟ او گفت: عمر را. گفتم: بعد از او چه کسی را؟ او گفت: سپس ابوعبیدة بن الجراح را. گفتم: سپس چه کسی را؟ که او ساکت ماند».
***
«حَدّثَنَا إبْرَاهِيمُ بنُ سَعِيدٍ الْجَوْهَرِي حدثنا إِسْمَاعيلُ بنُ أَبِي أُوَيْسٍ عَن سُلَيْمَانَ بنِ بِلاَلٍ عَن هِشَامِ بنِ عُرْوَةَ عَن أَبِيهِ عَن عَائِشَةَ عَن عُمَرَ بنِ الْخَطّابِ قالَ: أَبُو بَكْرٍ سَيّدُنَا وَخَيْرُنَا وَأَحَبّنَا إلى رَسُولِ اللّهِ ج». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب أبي بكر الصديقس وَاسْمُهُ عَبْدُ اللّهِ بنُ عُثْمَانَ وَلَقَبُهُ عَتِيقٌ].
«از عایشهل روایت شده که عمر بن الخطاب گفت: ابوبکر سید ما و بهترین ما و مورد محبت ترین اصحاب نزد رسول اللهصبود».
***
«حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ مُوسَى الْقَطَّانُ الْبَغْدَادِىُّ حَدَّثَنَا مَالِكُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ أَبِى الأَسْوَدِ حَدَّثَنِى كَثِيرٌ أَبُو إِسْمَاعِيلَ عَنْ جُمَيْعِ بْنِ عُمَيْرٍ التَّيْمِىِّ عَنِ ابْنِ عُمَرَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ لأَبِى بَكْرٍ «أَنْتَ صَاحِبِى عَلَى الْحَوْضِ وَصَاحِبِى فِى الْغَارِ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب المَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب في مناقب أبي بكر وعمرب].
«از ابن عمرب روایت شده که رسول اللهصبه ابوبکر فرمودند: تو هم صحبت من در حوض کوثر هستی (همانطور که) هم صحبت من در غار بودی».
***
«حَدّثَنَا أبُو مُوسَى إسْحَاقُ بنُ مُوسَى الأَنْصَارِيّ حدثنا مَعْنٌ هُوَ ابنُ عِيسَى حدثنا مَالِكُ بنُ أنَسٍ، عَن هِشَامِ بنِ عُرْوَةَ، عَن أبِيهِ، عَن عَائِشَةَ أَنّ النّبِيّ ج قالَ: «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلّ بالنّاسِ». فقالَتْ عائِشَةُ: يَا رَسُولَ اللّهِ إِنّ أبَا بَكْرٍ إذَا قامَ مَقَامَكَ لَمْ يُسْمِعِ النّاسَ مِنَ البُكَاءِ فأْمُرْ عُمَرَ فَلْيُصَلّ بالنّاسِ، قالَتْ: فقالَ: مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلّ بالنّاسِ، قالَتْ عَائِشَةُ: فَقُلْتُ لِحَفْصَةَ قُولِي لَهُ: إنّ أَبَا بَكْرٍ إذَا قامَ في مَقَامِكَ لَمْ يُسْمِعِ النّاسِ مِنَ البُكاءِ، فأمُرْ عُمَرَ فَلْيُصَلّ بالنّاسِ فَفَعَلَتْ حَفْصَةُ، فقالَ رَسُولُ اللّهِ ج: «إنّكُنّ لأَنْتُنّ صَوَاحِبات يُوسُفَ، مُرُوا أبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلّ بالنّاسِ»، فقالَتْ حَفْصَةُ لِعَائِشَةَ: مَا كُنْتُ لأِصِيب مِنْكِ خَيْراً».[سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب أبي بكر الصديقس وَاسْمُهُ عَبْدُ اللّهِ بنُ عُثْمَانَ وَلَقَبُهُ عَتِيقٌ].
«از عایشهلروایت شده که رسول اللهصفرمودند: به ابوبکر بگویید که بر مردم نماز بخواند. عایشه گفت: یا رسول الله! ابابکر اگر در جایگاه شما قرار گیرد مردم به علت گریه او نماز را نخواهند شنید پس عمر را بگویید که بر مردم امامت کند. ایشان فرمودند: به ابوبکر بگویید که بر مردم نماز گزارد. عایشه گوید: به حفصه گفتم که: به رسول اللهصبگوید: اگر ابابکر در جایگاه او در امامت نماز قرار گیرد مردم به علت گریه ابوبکر چیزی نخواهند شنید پس عمر را برای نماز بفرستند. حفصه این کار را انجام داد و رسول اللهصفرمودند: شما مثل هم صحبتان یوسف هستید، به ابوبکر بگویید بر مردم نماز گزارد. حفصه به عایشه گفت: خیری از تو به من نمیرسد».
ابوبکرسشخصی رقیق القلب بود و به علت خضوع در نماز میگریست و به این دلیل عایشهلاصرار داشت که عمرسامامت نماز را در زمان بیماری رسول اللهصبه عهده گیرد ولی رسول اللهصبر امامت ابوبکرسبر مردم بسیار مصر بودند و شاید این اصرار به این دلیل بود که کسی را بهتر از ابوبکرسدر غیاب خود برای امامت نماز تشخیص ندادند. والله أعلم.
***
«حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مُوسَى الأَنْصَارِىُّ حَدَّثَنَا مَعْنٌ حَدَّثَنَا مَالِكُ بْنُ أَنَسٍ عَنِ الزُّهْرِىِّ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ أَنْفَقَ زَوْجَيْنِ فِى سَبِيلِ اللَّهِ نُودِىَ فِى الْجَنَّةِ يَا عَبْدَ اللَّهِ هَذَا خَيْرٌ فَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الصَّلاَةِ دُعِىَ مِنْ بَابِ الصَّلاَةِ وَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْجِهَادِ دُعِىَ مِنْ بَابِ الْجِهَادِ وَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الصَّدَقَةِ دُعِىَ مِنْ بَابِ الصَّدَقَةِ وَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الصِّيَامِ دُعِىَ مِنْ بَابِ الرَّيَّانِ». فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: بِأَبِى أَنْتَ وَأُمِّى مَا عَلَى مَنْ دُعِىَ مِنْ هَذِهِ الأَبْوَابِ مِنْ ضَرُورَةٍ فَهَلْ يُدْعَى أَحَدٌ مِنْ تِلْكَ الأَبْوَابِ كُلِّهَا قَالَ: نَعَمْ وَأَرْجُو أَنْ تَكُونَ مِنْهُمْ».[سنن الترمذي لمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب أبي بكر الصديقس وَاسْمُهُ عَبْدُ اللّهِ بنُ عُثْمَانَ وَلَقَبُهُ عَتِيقٌ].
«از ابی هریرهسروایت شده که رسول اللهصفرمودند: هرکس که از دو صنف در راه الله انفاق نماید در جنت ندا داده میشود که این است عملی نیکو. پس هرکس که اهل نماز باشد از باب نماز خوانده میشود و هرکس که اهل جهاد باشد از باب جهاد و هرکس که اهل صدقه باشد از باب صدقه و هرکس که اهل صیام (روزه) باشد از باب ریان (اسم بابی که اهل صیام از آن دعوت به جنت میشوند) خوانده خواهد شد. ابوبکر گفت: پدر و مادرم فدایتان باد! آیا ضرورتی دارد که کسی حتما از یک باب دعوت شود و آیا ممکن است که کسی از همه ابواب خوانده شود؟ ایشان فرمودند: بله و آرزو دارم که تو یکی از آنها باشی».
منظور از اهل نماز یا اهل صیام و جهاد و غیره این است که شخصی علاوه بر فرضیات، به مستحبات نیز زیاد پرداخته باشد و مثلا نمازهای نافله زیاد خوانده یا روزه غیر واجب زیاد گرفته یا بسیار در جهاد شرکت کرده باشد زیرا اگر منظور از اهل نماز کسانی باشند که فقط نمازهای یومیه خود را بجا آورند در آن صورت اهل نماز شامل همه مسلمین خواهد شد و تمایزی وجود نخواهد داشت.
از آنجا که ابوبکر صدیقسدر انجام اعمال نیکو بسی پیشی گیرنده و ساعی بود رسول اللهصآرزو میکند که او از همه ابواب فرا خوانده شود.
***
«حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْبَزَّازُ الْبَغْدَادِىُّ حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ دُكَيْنٍ حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ سَعْدٍ عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ سَمِعْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ يَقُولُ أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ نَتَصَدَّقَ فَوَافَقَ ذَلِكَ عِنْدِى مَالاً فَقُلْتُ الْيَوْمَ أَسْبِقُ أَبَا بَكْرٍ إِنْ سَبَقْتُهُ يَوْمًا قَالَ: فَجِئْتُ بِنِصْفِ مَالِى فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج «مَا أَبْقَيْتَ لأَهْلِكَ». قُلْتُ مِثْلَهُ وَأَتَى أَبُو بَكْرٍ بِكُلِّ مَا عِنْدَهُ فَقَالَ: «يَا أَبَا بَكْرٍ مَا أَبْقَيْتَ لأَهْلِكَ». قَالَ: أَبْقَيْتُ لَهُمُ اللَّهَ وَرَسُولَهُ قُلْتُ: وَاللَّهِ لاَ أَسْبِقُهُ إِلَى شَىْءٍ أَبَدًا».[سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب في مناقب أبي بكر وعمرب].
«از عمر بن الخطابسروایت شده که گفت: رسول اللهصما را به دادن صدقه امر نمودند و اتفاقا نزد من در آن هنگام مالی بود پس با خود گفتم: امروز از ابوبکر سبقت میگیرم و اگر قرار باشد سبقت بگیرم امروز همان روز است و با نصف مال خود آمدم که رسول اللهصفرمودند: چقدر برای اهلت باقی گذاشتی؟ گفتم: به همین مقدار. و ابوبکر با همه مالش آمد و رسول اللهصفرمودند: ای ابابکر! چقدر برای اهلت باقی گذاشتی؟ او گفت: الله و رسولش را نزد آنها باقی گذاشتم. با خود گفتم: والله دیگر نخواهم توانست ابداً در چیزی از ابوبکر سبقت گیرم».
***
«حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلٍ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِى حَفْصَةَ وَالأَعْمَشِ وَعَبْدِ اللَّهِ بْنِ صُهْبَانَ وَابْنِ أَبِى لَيْلَى وَكَثِيرٍ النَّوَّاءِ كُلِّهِمْ عَنْ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِى سَعِيدٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ أَهْلَ الدَّرَجَاتِ الْعُلَى لَيَرَاهُمْ مَنْ تَحْتَهُمْ كَمَا تَرَوْنَ النَّجْمَ الطَّالِعَ فِى أُفُقِ السَّمَاءِ وَإِنَّ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ مِنْهُمْ وَأَنْعَمَا».[سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب أبي بكر الصديقس وَاسْمُهُ عَبْدُ اللّهِ بنُ عُثْمَانَ وَلَقَبُهُ عَتِيقٌ].
«از ابی سعید (الخدری)سروایت شده که رسول اللهصگفت: اهل درجات العلیَ را اشخاصی که تحتشان هستند مثل نجم طالع در افق سماء رؤیت میکنند و ابا بکر و عمر از آنها (یعنی از اهل درجات العلیَ) هستند و افضلند».
اهل درجات العلی یعنی اشخاصی که دارای درجه و مرتبه علیا و بزرگ هستند و به قولی بلندمرتبه میباشند. رسول اللهصبیان میکند که تفاوت درجه این افراد با افراد معمولی به مقدار فاصله نجم تا سطح ارض است یا به قول عامیانه تفاوت آنها از آسمان تا زمین است. رسول اللهصمیگوید که: در بین اهل درجات العلی نیز ابوبکر و عمر دارای درجهای علیا هستند.
***
«حَدَّثَنَا عَلِىُّ بْنُ الْحَسَنِ الْكُوفِىُّ حَدَّثَنَا مَحْبُوبُ بْنُ مُحْرِزٍ الْقَوَارِيرِىُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ يَزِيدَ الأَوْدِىِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَا لأَحَدٍ عِنْدَنَا يَدٌ إِلاَّ وَقَدْ كَافَيْنَاهُ مَا خَلاَ أَبَا بَكْرٍ فَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا يَدًا يُكَافِئُهُ اللَّهُ بِهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمَا نَفَعَنِى مَالُ أَحَدٍ قَطُّ مَا نَفَعَنِى مَالُ أَبِى بَكْرٍ وَلَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا خَلِيلاً لاَتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ خَلِيلاً أَلاَ وَإِنَّ صَاحِبَكُمْ خَلِيلُ اللَّهِ».[سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب أبي بكر الصديقس وَاسْمُهُ عَبْدُ اللّهِ بنُ عُثْمَانَ وَلَقَبُهُ عَتِيقٌ].
«از ابی هریره روایت شده که رسول اللهصگفت: برای احدی نزد ما یدی نیست الا اینکه آن را جزا و پاداش داده باشیم إلا ابابکر که برای او یدی است که الله در یوم القیامه آن را جزا و پاداش میدهد. مال و ثروت احدی مثل ثروت ابی بکر برای من نفع نداشت و اگر قصد داشتم خلیلی برای خود انتخاب کنم، ابابکر را خلیل میگرفتم و بدرستیکه هم صحبت شما خلیل الله است».
در احادیث قبلی نیز ذکر شده بود که ابوبکر الصدیقسبخشندهترین مردم نسبت به رسول اللهصاز نظر ثروت بود.
***
«حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الصَّبَّاحِ الْبَزَّارُ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَةَ عَنْ زَائِدَةَ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ عَنْ رِبْعِىٍّ هُوَ ابْنُ حِرَاشٍ عَنْ حُذَيْفَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّه ِج: اقْتَدُوا بِاللَّذَيْنِ مِنْ بَعْدِى أَبِى بَكْرٍ وَعُمَرَ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب في مناقب أبي بكر وعمرب].
«از حذیفه بن یمان روایت شده که رسول اللهصگفت: بعد از من به ابی بکر و عمر اقتدا کنید».
***
«حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ الأُمَوِىُّ حَدَّثَنَا وَكِيعٌ عَنْ سَالِمٍ أَبِى الْعَلاَءِ الْمُرَادِىِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ هَرِمٍ عَنْ رِبْعِىِّ بْنِ حِرَاشٍ عَنْ حُذَيْفَةَس قَالَ: كُنَّا جُلُوسًا عِنْدَ النَّبِىِّ ج فَقَالَ: «إِنِّى لاَ أَدْرِى مَا بَقَائِى فِيكُمْ فَاقْتَدُوا بِاللَّذَيْنِ مِنْ بَعْدِى». وَأَشَارَ إِلَى أَبِى بَكْرٍ وَعُمَرَ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب في مناقب أبي بكر وعمرب].
«از حذیفهسروایت شده که گفت: نزد نبیصجلوس کرده بودیم که گفت: من نمیدانم که چقدر بین شما باقی میمانم پس به اشخاصی که بعد از من میآیند اقتدا کنید و به ابی بکر و عمر اشاره کرد».
رسول اللهصدر این حدیث بیان میکند که بعد از وفاتش مسلمین به ابوبکر و عمرباقتدا نمایند.
***
«حَدّثَنَا عَلِيّ بنُ حُجْرٍ حدثنا الْوَلِيدُ بنُ محَمّدٍ المُوقَرِيّ عَن الزّهْرِيّ عَن عَلِيّ بنِ الْحُسَيْنِ عَن عَلِيّ بنِ أبي طالِبٍ قال: كُنْتُ مَعَ رَسُولِ اللّهِ ج إذْ طَلَعَ أبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ فقالَ رسولُ اللّهِ ج «هَذَانِ سَيّدا كُهُولِ أَهْلِ الْجَنّةِ مِنَ الأوّلِينَ والآخِرِينَ إلاّ النّبِيّينَ والْـمُرْسَلِينَ يَا عَلِيُّ لا تُخْبِرْهُمَا». [سنن الترمذي لمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب في مناقب أبي بكر وعمرب].
«از علی بن ابی طالب روایت شده که گفت: در معیت رسول اللهصبودم که ابوبکر و عمر ظاهر شدند. رسول اللهصگفت: این دو سید کهول (میانسالان) اهل جنت از اولین و آخرین إلا نبیین و مرسلین هستند. یا علی! آنها را به این مطلع مکن».
***
«حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الأَشَجُّ حَدَّثَنَا عُقْبَةُ بْنُ خَالِدٍ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنِ الْجُرَيْرِىِّ عَنْ أَبِى نَضْرَةَ عَنْ أَبِى سَعِيدٍ قَالَ: قَالَ: أَبُو بَكْرٍ أَلَسْتُ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَا أَلَسْتُ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ أَلَسْتُ صَاحِبَ كَذَا أَلَسْتُ صَاحِبَ كَذَا». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب في مناقب أبي بكر وعمرب].
«از ابی سعید الخدریسروایت شده که ابوبکر میگفت: آیا من به امر خلافت احق الناس نیستم؟ آیا من اولین شخصی نبودم که مسلمان شدم؟ آیا من این کار و آن کار را انجام ندادم؟»
***
«حَدّثَنَا محمُودُ بنُ غَيْلانَ حدثنا أَبُو دَاوُدَ حدثنا الْحَكَمُ بنُ عَطِيّةَ، عَن ثابِتٍ، عَن أَنْسٍ أنّ رَسُولَ اللّهِ ج كَانَ يَخْرُجُ عَلَى أَصْحَابِهِ مِنَ المُهَاجِرِينَ والأنْصَارِ وَهُمْ جُلُوسٌ وَفِيهِمْ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ فَلاَ يَرْفَعُ إِلَيْهِ أحَدٌ مِنْهُمْ بَصَرَهُ إلاّ أبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ فإِنّهُمَا كَانَا يَنْظُرَانِ إلَيْهِ وَيَنْظُرُ إِلَيْهِمَا، وَيَتَبَسّمَانِ إِلَيْهِ وَيَتَبَسّمُ إِلَيْهِمَا». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب في مناقب أبي بكر وعمرب].
«از انسسروایت شده که گفت: رسول اللهصبر اصحابش از مهاجرین و انصار در حالی که جلوس کرده بودند خارج میشد و احدی بصرش را به سمت رسول اللهصبلند نمیکرد إلا ابی بکر و عمر که به رسول اللهصنظاره میکردند و او نیز به آنها نظاره میکرد و آن دو بر او تبسم میکردند و رسول اللهصبه آن دو تبسم مینمود».
***
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُجَالِدِ بْنِ سَعِيدٍ حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ مَسْلَمَةَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أُمَيَّةَ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج خَرَجَ ذَاتَ يَوْمٍ وَدَخَلَ الْمَسْجِدَ وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ أَحَدُهُمَا عَنْ يَمِينِهِ وَالآخَرُ عَنْ شِمَالِهِ وَهُوَ آخِذٌ بِأَيْدِيهِمَا وَقَالَ: هَكَذَا نُبْعَثُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب المـَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب في مناقب أبي بكر وعمرب].
«از ابن عمربروایت شده که گفت: رسول اللهصدر یومی داخل مسجد شد در حالیکه ابوبکر و عمر در معیت او و در طرف راست و چپ او بودند و رسول اللهصید آنها را گرفته بود. نبی گفت: هکذا یوم القیامه مبعوث خواهیم شد (یعنی رسول اللهصدر معیت ابوبکر و عمر)».
***
«حَدّثَنَا يُوسُفُ بنُ مُوسَى القَطّانُ البَغْدَادِيّ حدثنا مَالِكُ بنُ إِسمَاعِيلَ عن مَنْصُورِ بنِ أبي الأَسْوَدِ قالَ حَدثني كَثِيرٌ أبُو إسمَاعِيلَ عَن جميعِ بنِ عُمَيْرٍ التّيْمِيّ عَن ابنِ عُمَرَ: أَنّ رَسُولَ اللّهَ ج قالَ لأَبي بَكْرٍ: أنْتَ صَاحِبِي عَلَى الْحَوْضِ، وَصَاحِبِي في الغَارِ».[سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب في مناقب أبي بكر وعمرب].
«از ابن عمربروایت شده که رسول اللهصبه ابی بکر گفت: تو هم صحبت من در حوض (کوثر) هستی همانطور که هم صحبت من در غار بودی».
***
«حَدّثَنَا قُتَيْبَةُ، حدثنا ابنُ أَبي فُدَيْكٍ، عَن عَبْدِ العَزِيزِ بنِ المُطّلبِ، عَن أبيهِ، عَن جَدّهِ، عَن عَبْدِ اللّهِ بنِ حَنْطَبٍ: أنّ النّبيّ ج رَأى أَبَا بَكْرٍ وعُمَرَ فقالَ: «هَذَانِ السّمْعُ والبَصَرُ».[سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب في مناقب أبي بكر وعمرب].
«از عبدالله بن حنطب روایت شده که نبیصابابکر و عمر را رؤیت کرد و گفت: این دو سمع و بصر هستند».
احتمالا به خاطر اهمیت این دو عضو در بدن، رسول اللهصبه ابوبکر و عمربسمع و بصر گفته است و شاید منظور رسول اللهصسمع و بصر بودن آن دو در بدنه دین باشد والله تعالی أعلم.
***
«حَدَّثَنَا نَصْرُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْكُوفِىُّ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ بَشِيرٍ عَنْ عِيسَى بْنِ مَيْمُونٍ الأَنْصَارِىِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لاَ يَنْبَغِى لِقَوْمٍ فِيهِمْ أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَؤُمَّهُمْ غَيْرُهُ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب في مناقب أبي بكر وعمرب].
«از عائشهلروایت شده که رسول اللهصگفت: شایسته نیست برای قومی که ابوبکر در بین آنها حاضر باشد غیر او امامت نماید».
***
«حَدّثَنَا مُحمّدُ بنُ حُمَيْدٍ حدثنا إِبْرَاهِيمُ بنُ المُخْتَارِ عَن إسْحَاقَ بنِ رَاشِدٍ عَن الزّهْرِيّ عَن عُرْوَةَ عَن عَائِشَةَ: أنّ النّبيّ ج أَمَرَ بِسَدّ الأبْوَابِ إلاّ بَابَ أبي بَكْرٍ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب في مناقب أبي بكر وعمرب].
«از عائشهلروایت شده که گفت: نبیصبه سد ابواب إلا باب ابی بکر (به مسجد) امر کرد».
در حدیثی که قبلا به آن اشاره شد نیز رسول اللهصدر خطبهای که خبر از وفات قریب الوقوع خود میداد به بستن همه ابوابی که به مسجد باز میشدند امر کرد الا باب خانه ابی بکر الصدیقس.
***
«حَدَّثَنَا الأَنْصَارِىُّ حَدَّثَنَا مَعْنٌ حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ يَحْيَى بْنِ طَلْحَةَ عَنْ عَمِّهِ إِسْحَاقَ بْنِ طَلْحَةَ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ دَخَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: «أَنْتَ عَتِيقُ اللَّهِ مِنَ النَّارِ». فَيَوْمَئِذٍ سُمِّىَ عَتِيقًا». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب المـَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب في مناقب أبي بكر وعمرب].
«از عائشهلروایت شده که گفت: ابوبکر بر رسول اللهصداخل شد. نبی به او گفت: تو عتیق (آزاد شده) الله از نار (آتش) هستی. از آن زمان ابوبکر، عتیق نامیده شد».
***
«حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الأَشَجُّ حَدَّثَنَا تَلِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِى الْجَحَّافِ عَنْ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِى سَعِيدٍ الْخُدْرِىِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَا مِنْ نَبِىٍّ إِلاَّ لَهُ وَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَوَزِيرَانِ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ فَأَمَّا وَزِيرَاىَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ فَجِبْرِيلُ وَمِيكَائِيلُ وَأَمَّا وَزِيرَاىَ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ فَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب في مناقب أبي بكر وعمرب].
«از ابی سعید الخدریسروایت شده که رسول اللهصگفت: هیچ نبیای وجود ندارد الا اینکه برای او دو وزیر از اهل سماء و اهل ارض باشد. دو وزیر من از اهل سماء جبریل و میکائیل و دو وزیر من از اهل ارض ابوبکر و عمر هستند».
***
«حَدَّثَنَا هَنَّادُ بْنُ السَّرِىِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُحَارِبِىِّ عَنْ عَبْدِ السَّلاَمِ بْنِ حَرْبٍ عَنْ أَبِى خَالِدٍ الدَّالاَنِىِّ عَنْ أَبِى خَالِدٍ مَوْلَى آلِ جَعْدَةَ عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَتَانِى جِبْرِيلُ فَأَخَذَ بِيَدِى فَأَرَانِى بَابَ الْجَنَّةِ الَّذِى تَدْخُلُ مِنْهُ أُمَّتِى». فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَدِدْتُ أَنِّى كُنْتُ مَعَكَ حَتَّى أَنْظُرَ إِلَيْهِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَمَا إِنَّكَ يَا أَبَا بَكْرٍ أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ أُمَّتِى». [سُنَنُ أبي دَاوُد، لسُليمَان بن الأشعَث السّجْسْتَاني، كتاب السنة، باب في الخلفاء].
«از ابی هریرهسروایت شده که رسول اللهصگفت: جبریل÷دست مرا گرفت و بابی از جنت که امت من از آن داخل میشوند را به من نشان داد. ابوبکر گفت: یا رسول الله! دوست داشتم با تو بودم تا آن باب را میدیدم. رسول اللهصگفت: یا ابابکر! تو اولین کسی هستی از امت من که داخل جنت میشوی».
***
«حدثنا عَبْدُ الله بنُ مُحمّدٍ النّفَيْلِيّ أخبرنا مُحمّدُ بنُ سَلَمَةَ عن مُحمّدٍ بنِ إسْحَاقَ قال: حدّثني الزّهْرِيّ قال: حدّثني عَبْدُ المَلِكِ بنُ أبِي بَكْرِ بنِ عَبْدِ الرّحْمَنِ بنِ الْحَارِثِ بنِ هِشَامٍ عن أبِيهِ عن عَبْدِ الله بنِ زَمْعَةَ قال: لَمّا اسْتُعِزّ بِرَسُولِ الله ج وَأَنا عِنْدَهُ في نَفَرٍ مِنَ المُسْلِمِينَ دَعَاهُ بِلاَلٌ إلَى الصّلاَةِ فقَالَ: مُرُوا مَنْ يُصَلّي لِلنّاسِ، فَخَرَجَ عَبْدُ الله بنُ زَمْعَةَ فإذَا عُمَرُ في النّاسِ، وكَانَ أبُو بَكْرٍ غَائِباً، فقُلْتُ: يَا عُمَرُ قُمْ فَصَلّ بالنّاسِ، فَتَقَدّمَ فكَبّرَ، فلَمّا سَمِعَ رَسُولُ الله ج صَوْتَهُ (وكَانَ عُمَرُ رَجُلاً مُجْهِراً) قال: فأَيْنَ أبو بَكْرٍ؟ يَأْبَى الله ذَلِكَ وَالمُسْلِمونَ، يَأْبَى الله ذَلِكَ وَالمُسْلِمونَ، فَبَعَثَ إلَى أبِي بَكْرٍ فَجَاءَ بَعْدَ أنْ صَلّى عُمَرُ تِلْكَ الصّلاَةَ فَصَلّى بالنّاسِ». [سُنَنُ أبي دَاوُد، لسُليمَان بن الأشعَث السّجْسْتَاني، كتاب السنة، باب في استخلاف أبي بكرس].
«از عبدالله بن زمعه روایت شده که گفت: وقتی مرض رسول اللهصشدت گرفت من و یکی از مسلمین نزد او بودیم که بلال او را به نماز ندا داد. رسول اللهصگفت: بگویید کسی بر مردم نماز خواند. من (عبدالله بن زمعه) خارج شدم و عمر را در بین مردم یافتم و ابوبکر غائب بود. گفتم: یا عمر! بلند شو و بر مردم نماز بخوان. عمر جلو آمد و تکبیر گفت. وقتی رسول اللهصصوت او را شنید (چون عمر مردی با صدای بلند بود) گفت: ابوبکر کجاست؟ الله و مسلمین از این (امامت نکردن ابوبکر) ابا دارند. الله و مسلمین از این ابا دارند. پس شخصی را نزد ابی بکر فرستاد که بعد از نماز عمر رسید و بر مردم نماز خواند».