علیس
«قَالَ النَّبِىُّ ج لِعَلِىٍّ: «أَنْتَ مِنِّى وَأَنَا مِنْكَ». وَقَالَ عُمَرُ: تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَهْوَ عَنْهُ رَاضٍ». [صحيح البخاري لأبي عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري، كتاب الـمناقب، باب مناقب علي بن أبي طالب القرشي الهاشمي، أبي الحسنس].
«نبیصبه علی فرمودند: تو از من هستی و من از تو هستم. و عمر گفت: رسول اللهصوفات کردند در حالیکه از علی بن ابی طالب راضی بودند».
***
«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ أَبِى حَازِمٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ رَجُلاً جَاءَ إِلَى سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ فَقَالَ هَذَا فُلاَنٌ -لأَمِيرِ الْمَدِينَةِ- يَدْعُو عَلِيًّا عِنْدَ الْمِنْبَرِ. قَالَ فَيَقُولُ مَاذَا قَالَ يَقُولُ لَهُ أَبُو تُرَابٍ. فَضَحِكَ قَالَ: وَاللَّهِ مَا سَمَّاهُ إِلاَّ النَّبِىُّ ج وَمَا كَانَ لَهُ اسْمٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْهُ. فَاسْتَطْعَمْتُ الْحَدِيثَ سَهْلاً، وَقُلْتُ يَا أَبَا عَبَّاسٍ كَيْفَ قَالَ دَخَلَ عَلِىٌّ عَلَى فَاطِمَةَ ثُمَّ خَرَجَ فَاضْطَجَعَ فِى الْمَسْجِدِ، فَقَالَ النَّبِىُّ ج «أَيْنَ ابْنُ عَمِّكِ». قَالَتْ فِى الْمَسْجِدِ. فَخَرَجَ إِلَيْهِ فَوَجَدَ رِدَاءَهُ قَدْ سَقَطَ عَنْ ظَهْرِهِ، وَخَلَصَ التُّرَابُ إِلَى ظَهْرِهِ، فَجَعَلَ يَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ ظَهْرِهِ فَيَقُولُ «اجْلِسْ يَا أَبَا تُرَابٍ». مَرَّتَيْنِ». [صحيح البخاري لأبي عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري، كتاب الـمناقب، باب مناقب علي بن أبي طالب القرشي الهاشمي، أبي الحسنس].
«از ابی حازم (سلمه بن دینار) روایت شده که گفت: رجلی نزد سهل بن سعد (الساعدی) آمد و گفت: امیر مدینه بر علی بر روی منبر اهانت میکند. گفت: چه میگوید؟ گفت: به او میگوید: ابو تراب. پس خندید و گفت: والله این اسم را کسی بر او ننهاده إلا نبیصو اسمی نزد علی از این اسم أحب نیست. از سهل خواستم کل حدیث را بگوید و گفتم: یا ابا عباس! این واقعه چگونه بود؟ گفت: علی بر فاطمه داخل شد و بعد خارج گردید و در مسجد اضطجاع کرد. نبیصبه فاطمه گفت: پسرعمویت کجاست؟ او گفت: در مسجد است. نبی به سمت او خارج شد و او را دید در حالی که ردایش از پشتش افتاده و غبارآلود شده است. نبی تراب را از پشت علی میتکاند و میگفت: بنشین یا ابا تراب! و این را دو مرتبه به او گفت».
***
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ حَدَّثَنَا حُسَيْنٌ عَنْ زَائِدَةَ عَنْ أَبِى حَصِينٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ عُبَيْدَةَ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى ابْنِ عُمَرَ، فَسَأَلَهُ عَنْ عُثْمَانَ، فَذَكَرَ عَنْ مَحَاسِنِ عَمَلِهِ، قَالَ لَعَلَّ ذَاكَ يَسُوؤُكَ. قَالَ نَعَمْ. قَالَ فَأَرْغَمَ اللَّهُ بِأَنْفِكَ. ثُمَّ سَأَلَهُ عَنْ عَلِىٍّ، فَذَكَرَ مَحَاسِنَ عَمَلِهِ قَالَ هُوَ ذَاكَ، بَيْتُهُ أَوْسَطُ بُيُوتِ النَّبِىِّ ج. ثُمَّ قَالَ لَعَلَّ ذَاكَ يَسُوؤُكَ. قَالَ أَجَلْ. قَالَ فَأَرْغَمَ اللَّهُ بِأَنْفِكَ، انْطَلِقْ فَاجْهَدْ عَلَىَّ جَهْدَكَ». [صحيح البخاري لأبي عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري، كتاب الـمناقب، باب مناقب علي بن أبي طالب القرشي الهاشمي، أبي الحسنس].
«از سعد بن عبیده روایت شده که گفت: رجلی نزد ابن عمر آمد و از عثمان از او سؤال کرد که ابن عمر محاسن عمل عثمان را ذکر کرد و گفت: شاید این گفتهها تو را بد میآید؟ گفت: بله. ابن عمر گفت: الله بینی تو را بر خاک بمالد. بعد آن مرد از علی سؤال کرد و ابن عمر محاسن عمل او را ذکر کرد و گفت: آن بیت علی است که اوسط و احسن بیوت نسبت به بیت نبیصاست. ابن عمر گفت: شاید این تو را بد میآید؟ او گفت: بله. ابن عمر گفت: الله بینی تو را به خاک بمالد. برو و جهد خود را انجام بده (که من حق را به تو گفتم)».
آن شخص بغض عثمان و علیبرا بر دل داشت و لهذا از ذکر مناقب و محاسن آن دو ناراحت میشد که ابن عمر برای او دعای سوء میکند و میگوید که هر آنچه خواهی کن که من حقیقت را به تو گفتم. اشاره به بیت علیسبه این جهت بود که ابن عمر به آن مرد بگوید که اگر علی آنطور که تو فکر میکنی بود جایگاه خانهاش نسبت به بیت نبیصچنین نبود.
***
«حَدَّثَنِى مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنِ الْحَكَمِ سَمِعْتُ ابْنَ أَبِى لَيْلَى قَالَ حَدَّثَنَا عَلِىٌّ أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ شَكَتْ مَا تَلْقَى مِنْ أَثَرِ الرَّحَا، فَأَتَى النَّبِىَّ ج سَبْىٌ، فَانْطَلَقَتْ فَلَمْ تَجِدْهُ، فَوَجَدَتْ عَائِشَةَ، فَأَخْبَرَتْهَا، فَلَمَّا جَاءَ النَّبِىُّ ج أَخْبَرَتْهُ عَائِشَةُ بِمَجِىءِ فَاطِمَةَ، فَجَاءَ النَّبِىُّ ج إِلَيْنَا، وَقَدْ أَخَذْنَا مَضَاجِعَنَا، فَذَهَبْتُ لأَقُومَ فَقَالَ: «عَلَى مَكَانِكُمَا». فَقَعَدَ بَيْنَنَا حَتَّى وَجَدْتُ بَرْدَ قَدَمَيْهِ عَلَى صَدْرِى وَقَالَ: أَلاَ أُعَلِّمُكُمَا خَيْرًا مِمَّا سَأَلْتُمَانِى إِذَا أَخَذْتُمَا مَضَاجِعَكُمَا تُكَبِّرَا أَرْبَعًا وَثَلاَثِينَ، وَتُسَبِّحَا ثَلاَثًا وَثَلاَثِينَ، وَتَحْمَدَا ثَلاَثَةً وَثَلاَثِينَ، فَهْوَ خَيْرٌ لَكُمَا مِنْ خَادِمٍ». [صحيح البخاري لأبي عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري، كتاب الـمناقب، باب مناقب علي بن أبي طالب القرشي الهاشمي، أبي الحسنس].
«از علیسروایت شده که گفت: فاطمهلاز آنچه از آسیاب به او میرسید شکایت داشت پس نزد نبیصرفت تا خادمی طلب کند ولی او را نیافت و به عائشه برخورد و او را از تقاضای خود باخبر کرد. وقتی نبیصآمد عائشه او را از آمدن و تقاضای فاطمه مطلع نمود. نبیصنزد ما آمد و خواستیم که مضاجع (رخت خواب) خود را جمع کنیم و آمدم که برخیزم که نبی گفت: بر جای خود بمانید. پس بین ما نشست بطوری که سرمای دو قدمش را بر سینهام حس کردم. نبی گفت: آیا شما را به بهتر از آنچه طلب کرده بودید مطلع نمایم؟ وقتی به مضاجع میروید سی و چهار بار الله اکبر و سی و سه بار سبحان الله و سی و سه بار الحمد لله بگویید و این ذکر از خادم برای شما بهتر است».
***
«حَدَّثَنَا عَلِىُّ بْنُ الْجَعْدِ أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ عَنْ أَيُّوبَ عَنِ ابْنِ سِيرِينَ عَنْ عَبِيدَةَ عَنْ عَلِىٍّس قَالَ اقْضُوا كَمَا كُنْتُمْ تَقْضُونَ، فَإِنِّى أَكْرَهُ الاِخْتِلاَفَ حَتَّى يَكُونَ لِلنَّاسِ جَمَاعَةٌ، أَوْ أَمُوتَ كَمَا مَاتَ أَصْحَابِى. فَكَانَ ابْنُ سِيرِينَ يَرَى أَنَّ عَامَّةَ مَا يُرْوَى عَلَى عَلِىٍّ الْكَذِبُ». [صحيح البخاري لأبي عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري، كتاب الـمناقب، باب مناقب علي بن أبي طالب القرشي الهاشمي، أبي الحسنس].
«از علیسروایت شده که گفت: هر آنچه میخواهید انجام دهید که من از اختلاف کراهت دارم تا مردم بر جماعت باشند یا اینکه مثل اصحابم بمیرم. ابن سیرین (که در این حدیث از راویان است) گوید: عامه از علی دروغ روایت میکنند».
مخاطب این قول علیساهل عراق و کسانی هستند که بیع ام الولد یا کنیز بچه دار را حلال میدانستند در حالی که عمر فاروقساز آن نهی کرده و دستور به عتق آنها داده بود و علیسبه مخاطبین خود میگوید که: رأی من همان رأی عمر فاروقساست و میخواهم مثل اصحابم که همان خلفای راشدین قبل از او هستند بمیرم. ابن سیرین میگوید که: عامه روایات کذبی از علیسنقل میکنند و شاید منظور او از روایات کذبی که به علیسنسبت میدهند روایاتی باشد که علیسرا مخالف خلفای قبل از خود معرفی میکند و شاید هم منظور او تمام روایاتی باشد که به دروغ از علیسنقل شدهاند والله تعالی أعلم.
***
«حدّثنا يَحْيَى بْنُ يَحْيَى التّمِيمِيّ وَأَبُو جَعْفَرٍ، مُحَمّدُ بْنُ الصّبّاحِ وَعُبَيْدُ اللّهِ الْقَوَارِيرِيّ وَسُرَيْجُ بْنُ يُونُسَ. كُلّهُمْ عَنْ يُوسُفَ بْنِ الْمَاجِشُونِ (وَاللّفْظُ لاِبْنِ الصّبّاحِ). حَدّثَنَا يُوسُفُ، أَبُو سَلَمَةَ الْمَاجِشُونُ. حَدّثَنَا مُحَمّدُ بْنُ الْمُنْكَدِرِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيّبِ، عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقّاصٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللّهِ ج لِعَلِيَ: أَنْتَ مِنّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى. إِلاّ أَنّهُ لاَ نَبِيَّ بَعْدِي». [صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابة ش، باب من فضائل عليّ بن أبي طالبس].
«از سعد بن ابی وقاص روایت شده که گفت: رسول اللهصبه علی فرمودند: تو نسبت به من به منزله هارون به موسی هستی إلا اینکه بعد از من نبیای نخواهد بود».
***
«حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ (يَعْنِى ابْنَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْقَارِىَّ) عَنْ سُهَيْلٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ يَوْمَ خَيْبَرَ: «لأُعْطِيَنَّ هَذِهِ الرَّايَةَ رَجُلاً يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ». قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَا أَحْبَبْتُ الإِمَارَةَ إِلاَّ يَوْمَئِذٍ (قَالَ) فَتَسَاوَرْتُ لَهَا رَجَاءَ أَنْ أُدْعَى لَهَا (قَالَ) فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ ج عَلِىَّ بْنَ أَبِى طَالِبٍ فَأَعْطَاهُ إِيَّاهَا وَقَالَ: «امْشِ وَلاَ تَلْتَفِتْ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَيْكَ». قَالَ فَسَارَ عَلِىٌّ شَيْئًا ثُمَّ وَقَفَ وَلَمْ يَلْتَفِتْ فَصَرَخَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَلَى مَاذَا أُقَاتِلُ النَّاسَ قَالَ: «قَاتِلْهُمْ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ فَقَدْ مَنَعُوا مِنْكَ دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلاَّ بِحَقِّهَا وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ». [صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابةش، باب من فضائل عليّ بن أبي طالبس].
«از ابی هریرهسروایت شده که گفت: رسول اللهصدر روز خیبر فرمودند: پرچم (جنگ) را به کسی خواهم داد که الله و رسولش را دوست دارد و الله بوسیله او فتح را نصیب مسلمین گرداند. عمر بن الخطاب گوید: من امارت را به اندازه امارت در آن روز دوست نداشتم (هیچ امارتی برای من خوشایندتر از امارت در آن روز نبود). گوید: آرزو داشتم که من برای آن انتخاب شوم. رسول اللهص، علی بن ابی طالب را خواستند و پرچم را به او دادند و فرمودند: برو و به چیزی التفات مکن تا زمانی که الله فتح را نصیب شما گرداند. پس علی حرکت کرد و بدون اینکه بازگردد از همانجا فریاد زد: یا رسول الله! به چه چیز با مردم قتال کنم و بجنگم؟ ایشان فرمودند: قتال کن تا اینکه بگویند و شهادت دهند: لا إله إلا الله ومحمدا رسول الله. پس وقتی این را گفتند خونها و اموالشان محفوظ است مگر به حق آن، و حسابشان با الله است».
***
«حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبَّادٍ - وَتَقَارَبَا فِى اللَّفْظِ - قَالاَ حَدَّثَنَا حَاتِمٌ - وَهُوَ ابْنُ إِسْمَاعِيلَ - عَنْ بُكَيْرِ بْنِ مِسْمَارٍ عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِى وَقَّاصٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِى سُفْيَانَ سَعْدًا فَقَالَ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ فَقَالَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُ ثَلاَثًا قَالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج فَلَنْ أَسُبَّهُ لأَنْ تَكُونَ لِى وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ لَهُ خَلَّفَهُ فِى بَعْضِ مَغَازِيهِ فَقَالَ لَهُ عَلِىٌّ يَا رَسُولَ اللَّهِ خَلَّفْتَنِى مَعَ النِّسَاءِ وَالصِّبْيَانِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نُبُوَّةَ بَعْدِى». وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ يَوْمَ خَيْبَر: «لأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلاً يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ». قَالَ فَتَطَاوَلْنَا لَهَا فَقَالَ: «ادْعُوا لِى عَلِيًّا». فَأُتِىَ بِهِ أَرْمَدَ فَبَصَقَ فِى عَيْنِهِ وَدَفَعَ الرَّايَةَ إِلَيْهِ فَفَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ﴿فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ﴾[آلعمران: ۶۱]. دَعَا رَسُولُ اللّهِ ج عَلِيّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَناً وَحُسَيْناً فَقَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلاَءِ أَهْلِى». [صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابةش، باب من فضائل عليّ بن أبي طالبس].
«از عامر بن سعد بن ابی وقاص از پدرش روایت شده که گفت: معاویه بن ابی سفیان به سعد گفت: چه چیز تو را از سب و توهین به اباتراب منع میکند؟ گفت: سه چیز را که رسول اللهصبه علی گفت موجب عدم سب من میشود زیرا اگر یکی از آنان درباره من گفته شده بود از شتران سرخ (نیکو) برایم بهتر بود. وقتی رسول اللهصدر بعضی از غزوات (غزوه تبوک) علی را با خود همراه نکرد علی به او گفت: یا رسول الله! آیا مرا با نساء و صبیان باقی میگذاری؟ رسول اللهصبه او گفت: آیا راضی نیستی که نسبت به من به منزله هارون به موسی باشی؟ إلا اینکه نبوتی بعد از من نیست. و یوم الخیبر از رسول اللهصشنیدم که گفت: رایت (جنگ) را به رجلی میدهم که الله و رسولش را دوست دارد و الله و رسولش نیز او را دوست دارند. ما برای گرفتن آن پرچم تلاش میکردیم که گفت: علی را دعوت کنید. علی در حال چشم درد آمد و رسول اللهصاز آب دهانش بر چشم علی زد و رایت را به او داد و الله فتح را نصیب او گردانید. و وقتی آیه ﴿فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ﴾[آلعمران: ۶۱]. نازل شد رسول اللهص، علی و فاطمه و حسن و حسینشرا دعوت کرد و گفت: اللهم! اینها اهل من هستند».
***
«حَدَّثَنِى زُهَيْرُ بْنُ حَرْبٍ وَشُجَاعُ بْنُ مَخْلَدٍ جَمِيعًا عَنِ ابْنِ عُلَيَّةَ قَالَ زُهَيْرٌ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ حَدَّثَنِى أَبُو حَيَّانَ حَدَّثَنِى يَزِيدُ بْنُ حَيَّانَ قَالَ انْطَلَقْتُ أَنَا وَحُصَيْنُ بْنُ سَبْرَةَ وَعُمَرُ بْنُ مُسْلِمٍ إِلَى زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ فَلَمَّا جَلَسْنَا إِلَيْهِ قَالَ لَهُ حُصَيْنٌ لَقَدْ لَقِيتَ يَا زَيْدُ خَيْرًا كَثِيرًا رَأَيْتَ رَسُولَ اللَّهِ ج وَسَمِعْتَ حَدِيثَهُ وَغَزَوْتَ مَعَهُ وَصَلَّيْتَ خَلْفَهُ لَقَدْ لَقِيتَ يَا زَيْدُ خَيْرًا كَثِيرًا حَدِّثْنَا يَا زَيْدُ مَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج (قَالَ) يَا ابْنَ أَخِى وَاللَّهِ لَقَدْ كَبِرَتْ سِنِّى وَقَدُمَ عَهْدِى وَنَسِيتُ بَعْضَ الَّذِى كُنْتُ أَعِى مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج فَمَا حَدَّثْتُكُمْ فَاقْبَلُوا وَمَا لاَ فَلاَ تُكَلِّفُونِيهِ.
ثُمَّ قَالَ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَوْمًا فِينَا خَطِيبًا بِمَاءٍ يُدْعَى خُمًّا بَيْنَ مَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ وَوَعَظَ وَذَكَّرَ ثُمَّ قَالَ «أَمَّا بَعْدُ أَلاَ أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِىَ رَسُولُ رَبِّى فَأُجِيبَ وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ». فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ: «وَأَهْلُ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى». فَقَالَ لَهُ حُصَيْنٌ وَمَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ يَا زَيْدُ أَلَيْسَ نِسَاؤُهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ قَالَ نِسَاؤُهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَلَكِنْ أَهْلُ بَيْتِهِ مَنْ حُرِمَ الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ. قَالَ وَمَنْ هُمْ قَالَ هُمْ آلُ عَلِىٍّ وَآلُ عَقِيلٍ وَآلُ جَعْفَرٍ وَآلُ عَبَّاسٍ. قَالَ كُلُّ هَؤُلاَءِ حُرِمَ الصَّدَقَةَ قَالَ نَعَمْ». [صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابةش، باب من فضائل عليّ بن أبي طالبس].
«از یزید بن حیان روایت شده که گفت: من و حصین بن سبره و عمر بن مسلم نزد زید بن ارقم رفتیم. وقتی نشستیم حصین به او گفت: یا زید! خیر کثیری نصیب تو شده است. رسول اللهصرا رؤیت کردهای و حدیث او را استماع نمودهای و در معیت او غزوه کردهای و پشت او صلات خواندهای. یا زید! ما را از آنچه از رسول اللهصاستماع کردهای حدیث گو. زید گفت: ای پسر برادرم! والله که کبیر السن گشتهام و بعضی از آنچه از رسول اللهصاستماع کرده بودم را فراموش نمودهام. پس آنچه را برای شما حدیث گویم قبول کنید و بر آنچه نگویم مکلف نکنید. بعد گفت: روزی رسول اللهصبرای ما در آبی بین مکه و مدینه که به آن خم گویند خطبه خواند و الله را حمد و ثنا کرد و وعظ نمود بعد گفت: اما بعد، ألا أیها الناس! من بشری هستم که قریب الوقوع رسول ربم خواهد آمد و او را اجابت خواهم کرد. من دو ثقل (ثقلین) را در بین شما ترک میکنم: اول آندو کتاب الله است که در آن هدایت و نور میباشد پس کتاب الله را بگیرید و به آن متمسک شوید. زید گوید: رسول اللهصدرباره کتاب الله به حث و ترغیب پرداخت و بعد گفت: و اهل بیت من. اهل بیت مرا فراموش نکنید. اهل بیت مرا فراموش نکنید. اهل بیت مرا فراموش نکنید. حصین به زید گفت: اهل بیت او کیستند؟ یا زید! آیا نساء او از اهل بیت او نیستند؟ زید گفت: نساء او از اهل بیت او هستند ولی اهل بیت او از کسانی که صدقه بر آنان بعد از او حرام شد. گفت: آنها کیستند؟ زید گفت: آنها آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس هستند. حصین گفت: صدقه بر همه اینها حرام است؟ زید گفت: بله».
احتمالا منظور زید بن ارقمساین است که با وجود اینکه نساء نبیصجزء اهل بیت او محسوب میشوند ولی شامل اهل بیت او در این حدیث نیستند. اینکه نساء النبیصجزء اهل بیت او باشند امری است که از آیات صریح قرآن و احادیث نبوی استخراج میشود و در حدیث انکاری بر آن مطرح نشده و تأیید نیز شده است ولی شامل شدن قسمتی از اهل بیت در حدیث فوق امری است که در متن حدیث اشارهای به آن نشده است و رسول اللهصبطور کلی اهل بیت خود را ثقل دوم معرفی میکند حال چه امهات المؤمنین باشند چه افراد دیگر. زید بن ارقمسبرای این استثنای خود دلایلی نیز ارائه میدهد که قابل بررسی میباشند. از آن دلایل حرام بودن صدقه است که در حدیث فوق ذکر شده است. ولی بررسی مفهوم حدیث مشخص میکند که حرام بودن صدقه نمیتواند ارتباطی با مفهوم حدیث داشته باشد زیرا آنچه در حدیث مد نظر است شامل معرفی راه صحیح زندگی و تشخیص مفاهیم درست اسلام است و به همین دلیل رسول اللهصهدایت و نور موجود در قرآن را بیان میکند. از آنجا که بعد از قرآن، احکام اسلام از احادیث رسول اللهصاخذ میشوند و رسول اللهصخود به مفاهیم آیات قرآن أعلم از دیگران بودهاند پس میتوان گفت که اهل بیت رسول اللهصاز این جهت حائز اهمیت هستند که ارتباط نزدیکی با رسول اللهصداشتهاند و اعمال و اقوال او را از نزدیک رؤیت و استماع کردهاند. مشخص است که در بین اهل بیت، نساء النبیصجایگاه ویژهای از این بابت داشتهاند زیرا آنچه آنها رؤیت و استماع کردهاند دیگران از آن محروم بودند. حتی دیگر اهل بیت من جمله: فاطمه و حسن و حسینشنیز چنین جایگاهی نداشتهاند زیرا رسول اللهصدائما نزد همسران خود بودهاند و آنها از حضور او بهره میبردهاند. علیسنیز در اسفار رسول اللهصو در بیرون بیت او بسیار در رکاب رسول اللهصبوده است ولی از این نظر میتوان او را یکی از صحابهشدانست زیرا آنان نیز معمولا نزد رسول اللهصبودند. لهذا میتوان گفت که منظور اصلی رسول اللهصاز اهل بیت با توجه به مفهوم حدیث بیشتر متوجه امهات المؤمنین بوده است و احادیث نبوی نیز این امر را ثابت میکنند. زید بن ارقمسدر حدیثی دیگر دلیل این نظر خود را چنین بیان میکند که همسران یک مرد ممکن است دائمی نباشند و طلاق داده شوند. این دلیل درباره امهات المؤمنین صدق نمیکند زیرا رسول اللهصآنها را طلاق نداد. با این وجود حتی اگر آنها را طلاق میداد طبق مفهوم حدیث نمیشد آنها را از مصداق حدیث حذف کرد زیرا آنها در آن وقت که همسر رسول اللهصبودهاند اقوال و اعمال رسول اللهصرا رؤیت و استماع کردهاند. با این حال در مورد اهل بیتشاختلافاتی وجود دارد و طبق نظر زید بن ارقمسمیتوان گفت که اهل بیت بعد از بنی امیه به حکومت مملکت اسلامی رسیدند زیرا طبق رأی او بنی عباس از اهل بیت هستند و منظور از حدیث ثقلین نیز میباشند والله أعلم.
***
«حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ (يَعْنِى ابْنَ أَبِى حَازِمٍ) عَنْ أَبِى حَازِمٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ اسْتُعْمِلَ عَلَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ مِنْ آلِ مَرْوَانَ (قَالَ) فَدَعَا سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ فَأَمَرَهُ أَنْ يَشْتِمَ عَلِيًّا (قَالَ) فَأَبَى سَهْلٌ فَقَالَ لَهُ أَمَّا إِذْ أَبَيْتَ فَقُلْ لَعَنَ اللَّهُ أَبَا التُّرَابِ. فَقَالَ سَهْلٌ مَا كَانَ لِعَلِىٍّ اسْمٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ أَبِى التُّرَابِ وَإِنْ كَانَ لَيَفْرَحُ إِذَا دُعِىَ بِهَا. فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنَا عَنْ قِصَّتِهِ لِمَ سُمِّىَ أَبَا تُرَابٍ قَالَ جَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ج بَيْتَ فَاطِمَةَ فَلَمْ يَجِدْ عَلِيًّا فِى الْبَيْتِ فَقَالَ: «أَيْنَ ابْنُ عَمِّكِ». فَقَالَتْ كَانَ بَيْنِى وَبَيْنَهُ شَىْءٌ فَغَاضَبَنِى فَخَرَجَ فَلَمْ يَقِلْ عِنْدِى فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِج لإِنْسَانٍ «انْظُرْ أَيْنَ هُوَ». فَجَاءَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ فِى الْمَسْجِدِ رَاقِدٌ. فَجَاءَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج وَهُوَ مُضْطَجِعٌ قَدْ سَقَطَ رِدَاؤُهُ عَنْ شِقِّهِ فَأَصَابَهُ تُرَابٌ فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَمْسَحُهُ عَنْهُ وَيَقُولُ: قُمْ أَبَا التُّرَابِ قُمْ أَبَا التُّرَابِ». [صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابةش، باب من فضائل عليّ بن أبي طالبس].
«از ابی حازم از سهل بن سعد روایت شده که گفت: بر مدینه رجلی از آل مروان قرار داده شد. او سهل بن سعد را دعوت کرد و امر کرد تا علی را شتم دهد و توهین نماید. ولی سعد إبا کرد. او گفت: حال که ابا میکنی پس بگو: الله ابا تراب را لعنت کرد. سهل گفت: برای علی اسمی احب از ابی تراب نیست و او خوشحال میگردد وقتی که با آن اسم خوانده میشود. به سهل گفت: از قصه او ما را باخبر کن که چرا ابا تراب اسم نهاده شد. گفت: رسول اللهصبه بیت فاطمه آمد و علی را در بیت نیافت و گفت: پسرعمویت کجاست؟ فاطمه گفت: بین من و او نزاعی درگرفت و موجب غضب من شد و خارج گردید. رسول اللهصبه شخصی گفت: ببین علی کجاست؟ او بازگشت و گفت: یا رسول الله! او در مسجد خوابیده است. رسول اللهصبه مسجد آمد. علی مضطجع بود در حالی که ردایش افتاده و بر او تراب نشسته بود. رسول اللهصخاک را از روی او میتکاند و میگفت: برخیز یا اباتراب! برخیز یا اباتراب!».
***
«حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ الضُّبَعِىُّ عَنْ يَزِيدَ الرِّشْكِ عَنْ مُطَرِّفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ قَالَ بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ج جَيْشًا وَاسْتَعْمَلَ عَلَيْهِمْ عَلِىَّ بْنَ أَبِى طَالِبٍ فَمَضَى فِى السَّرِيَّةِ فَأَصَابَ جَارِيَةً فَأَنْكَرُوا عَلَيْهِ وَتَعَاقَدَ أَرْبَعَةٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالُوا: إِذَا لَقِينَا رَسُولَ اللَّهِ ج أَخْبَرْنَاهُ بِمَا صَنَعَ عَلِىٌّ وَكَانَ الْمُسْلِمُونَ إِذَا رَجَعُوا مِنَ السَّفَرِ بَدَءُوا بِرَسُولِ اللَّهِ ج فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ ثُمَّ انْصَرَفُوا إِلَى رِحَالِهِمْ فَلَمَّا قَدِمَتِ السَّرِيَّةُ سَلَّمُوا عَلَى النَّبِىِّ ج فَقَامَ أَحَدُ الأَرْبَعَةِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَلَمْ تَرَ إِلَى عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ صَنَعَ كَذَا وَكَذَا. فَأَعْرَضَ عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ ج ثُمَّ قَامَ الثَّانِى فَقَالَ مِثْلَ مَقَالَتِهِ فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ قَامَ إِلَيْهِ الثَّالِثُ فَقَالَ مِثْلَ مَقَالَتِهِ فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ قَامَ الرَّابِعُ فَقَالَ مِثْلَ مَا قَالُوا فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ج وَالْغَضَبُ يُعْرَفُ فِى وَجْهِهِ فَقَالَ: مَا تُرِيدُونَ مِنْ عَلِىٍّ مَا تُرِيدُونَ مِنْ عَلِىٍّ مَا تُرِيدُونَ مِنْ عَلِىٍّ إِنَّ عَلِيًّا مِنِّى وَأَنَا مِنْهُ وَهُوَ وَلِىُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِى». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از عمران بن حصین روایت شده که گفت: رسول اللهصجیشی را مبعوث کرده و علی بن ابی طالب را امیر آنها قرار داد. علی در سریهای از جیش بود که بر جاریهای (کنیزی) قرار گرفت (با او جماع کرد) و آنها بر علی خرده گرفتند. چهار نفر از اصحاب رسول اللهصعهد بستند و گفتند که اگر با رسول اللهصملاقات کردیم او را به آنچه علی انجام داده مطلع میکنیم. مسلمین وقتی از سفر باز میگشتند ابتدا خدمت رسول اللهصرسیده و به او سلام میکردند و بعد به بیوت و منازل خود باز میگشتند. وقتی آن سریه بازگشت بر نبیصسلام کردند. یکی از آن چهار نفر بلند شد و گفت: یا رسول الله! علی بن ابی طالب چنین و چنان کرد. رسول اللهصاز او اعراض کرد. نفر دوم بلند شد و مثل آنچه اولی گفته بود گفت و رسول اللهصاز او نیز اعراض کرد. نفر سوم نیز بلند شد و همان را گفت و رسول الله صاعراض کرد. نفر چهارم نیز همان قول را گفت و رسول اللهصدر حالی که غضب در چهرهاش مشخص بود رو به او کرد و گفت: از علی چه میخواهید؟ از علی چه میخواهید؟ از علی چه میخواهید؟ علی از من و من از او هستم و او ولی هر مؤمنی بعد از من است».
احتمالا آن چهار صحابی فکر میکردند که که آن کنیز باید زمان استبراء را میگذراند ولی استدلال علیساین بود که این کنیز بکر و نابالغ است و میتوان در همان زمان با او جماع کرد. شاید هم به رعایت امانت در غنیمت توسط علیسشک برده بودند و معتقد بودند که نباید علیسآن کنیز را مال خود میکرد. اینکه رسول اللهصمیگوید: «علی از من و من از علیام» نشان میدهد که عمل علی سمورد تأیید رسول اللهصبوده است و رسول اللهصهرجا عمل صحیحی میدید عامل آن عمل را از خود میدانست بطوریکه درباره یکی از اصحابش بنام جلیبیبسگفت که: او از من و من از اویم و درباره اشعریین نیز این جمله را بکار برد و این نشان از صحت عمل علیسدارد. رسول اللهصبا گفتن اینکه علیسولی مؤمنین است آن اصحاب را از اعتراض به او نهی میکند و ولایت در اینجا ضد عداوت است و شامل قبل و بعد از وفات رسول اللهصمیشود همانطور که در احادیث دیگر بدون عبارت «من بعدی» آمده است والله أعلم.
***
«حدثنا مُحمّدُ بنُ بَشّارٍ، حدثنا مُحمّدُ بنُ جَعْفَرٍ، حدثنا شُعْبَةُ عَن سَلَمَةَ بنِ كُهَيْلٍ قالَ: سَمِعْتُ أبَا الطّفَيْلِ يُحَدّثُ عَن أبي سَرِيحَةَ أَوْ زَيْدِ بنِ أَرْقَمَ شَكّ شُعْبَةُ عَن النبيّ ج قالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از ابی سرحه یا زید بن ارقم روایت شده که رسول اللهصگفت: هرکس من مولای او هستم پس علی مولای اوست».
***
«حَدَّثَنَا أَبُو الْخَطَّابِ زِيَادُ بْنُ يَحْيَى الْبَصْرِىُّ حَدَّثَنَا أَبُو عَتَّابٍ سَهْلُ بْنُ حَمَّادٍ حَدَّثَنَا الْمُخْتَارُ بْنُ نَافِعٍ حَدَّثَنَا أَبُو حَيَّانَ التَّيْمِىُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِىٍّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: حِمَ اللَّهُ أَبَا بَكْرٍ زَوَّجَنِى ابْنَتَهُ وَحَمَلَنِى إِلَى دَارِ الْهِجْرَةِ وَأَعْتَقَ بِلاَلاً مِنْ مَالِهِ رَحِمَ اللَّهُ عُمَرَ يَقُولُ الْحَقَّ وَإِنْ كَانَ مُرًّا تَرَكَهُ الْحَقُّ وَمَالَهُ صَدِيقٌ رَحِمَ اللَّهُ عُثْمَانَ تَسْتَحْيِيهِ الْمَلاَئِكَةُ رَحِمَ اللَّهُ عَلِيًّا اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ اللهج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از علیسروایت شده که رسول اللهصگفت: الله ابابکر را رحمت کند که دخترش را به من داد و مرا تا دار الهجرت (مدینه) حمل نمود (با مرکبهایی که برای سفر مهیا کرد) و بلال را با مالش آزاد ساخت. الله عمر را رحمت کند که حق میگوید هر چند که تلخ باشد و قول حق برای او دوستی باقی نگذاشت. الله عثمان را رحمت کند که ملائکه از او حیا میکنند. الله علی را رحمت کند. اللهم! حق را هرجا که علی هست بر او دایر قرار بده».
***
«حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ وَكِيعٍ حَدَّثَنَا أَبِى عَنْ شَرِيكٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ رِبْعِىِّ بْنِ حِرَاشٍ حَدَّثَنَا عَلِىُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ بِالرَّحَبَةِ قَالَ لَمَّا كَانَ يَوْمُ الْحُدَيْبِيَةِ خَرَجَ إِلَيْنَا نَاسٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فِيهِمْ سُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو وَأُنَاسٌ مِنْ رُؤَسَاءِ الْمُشْرِكِينَ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ خَرَجَ إِلَيْكَ نَاسٌ مِنْ أَبْنَائِنَا وَإِخْوَانِنَا وَأَرِقَّائِنَا وَلَيْسَ لَهُمْ فِقْهٌ فِى الدِّينِ وَإِنَّمَا خَرَجُوا فِرَارًا مِنْ أَمْوَالِنَا وَضِيَاعِنَا فَارْدُدْهُمْ إِلَيْنَا. «فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ فِقْهٌ فِى الدِّينِ سَنُفَقِّهُهُمْ». فَقَالَ النَّبِىُّ ج: «يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ لَتَنْتَهُنَّ أَوْ لَيَبْعَثَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ مَنْ يَضْرِبُ رِقَابَكُمْ بِالسَّيْفِ عَلَى الدِّينِ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ عَلَى الإِيمَانِ». قَالُوا: مَنْ هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ مَنْ هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَقَالَ عُمَرُ مَنْ هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: «هُوَ خَاصِفُ النَّعْلِ». وَكَانَ أَعْطَى عَلِيًّا نَعْلَهُ يَخْصِفُهَا ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيْنَا عَلِىٌّ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: مَنْ كَذَبَ عَلَىَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از علی بن ابی طالبسروایت شده که در کوفه گفت: روز حدیبیه عدهای از مشرکین به سمت ما خارج شدند که بین آنها سهیل بن عمرو و عدهای از رؤسای مشرکین بودند و گفتند: یا رسول الله! عدهای از ابناء و اخوان و غلامان ما بسوی تو آمدند و فقهی در دین ندارند و برای فرار از اموال و زمینهای ما خارج شدهاند. آنها را به ما بازگردان که اگر فقهی در دین ندارند ما به آنها تفهیم کنیم. نبیصگفت: یا معشر قریش! یا تمام میکنید (این رفتار خود را) یا الله بر شما کسی را مبعوث میکند که گردنهایتان را با شمشیر برای دین خواهد زد که الله قلوب آنها را (عدهای که از مشرکین فرار کرده بودند) امتحان کرده است. گفتند: یا رسول الله! آن شخص کیست؟ ابوبکر گفت: یا رسول الله! او کیست؟ عمر گفت: یا رسول الله! او کیست؟ گفت: کسی که کفش را تعمیر میکند و کفشهایش را برای تعمیر به علی داد. بعد علی (در کوفه) رو به ما کرد و گفت: رسول اللهصگفت: هرکس که عامدانه بر من کذب بندد مقعدش در نار باشد».
***
«حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِى هَارُونَ الْعَبْدِىِّ عَنْ أَبِى سَعِيدٍ الْخُدْرِىِّ قَالَ إِنَّا كُنَّا لَنَعْرِفُ الْمُنَافِقِينَ نَحْنُ مَعْشَرَ الأَنْصَارِ بِبُغْضِهِمْ عَلِىَّ بْنَ أَبِى طَالِبٍ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از ابی سعید خدریسروایت شده که گفت: ما معشر انصار، منافقین را از بغضشان بر علی بن ابی طالب میشناختیم».
***
«حَدّثَنَا وَاصِلُ بنُ عَبْدِ الأعْلَى حدثنا مُحمّدُ بنُ فُضَيْلٍ عَن عَبْدِ اللّهِ بنِ عَبْدِ الرّحْمَنِ أَبي النَصْر عَن المُسَاوِرِ الْحِمْيَرِيّ عَن أُمّهِ قالَتْ: دَخَلْتُ عَلَى أُمّ سَلَمَة فَسَمِعْتُهَا تَقُولُ: كانَ رَسُولُ اللّهِ ج يَقُولُ: لا يُحِبّ عَلِيّا مُنَافِقٌ، وَلا يُبْغِضُهُ مُؤْمِنٌ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از ام سلمهلروایت شده که رسول اللهصگفت: علی را منافق دوست نمیدارد و مؤمن به او بغض نمیورزد».
***
«حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُوسَى الْفَزَارِىُّ ابْنُ بِنْتِ السُّدِّىِّ حَدَّثَنَا شَرِيكٌ عَنْ أَبِى رَبِيعَةَ عَنِ ابْنِ بُرَيْدَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِى بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ وَأَخْبَرَنِى أَنَّهُ يُحِبُّهُمْ». قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ سَمِّهِمْ لَنَا. قَالَ عَلِىٌّ مِنْهُمْ يَقُولُ ذَلِكَ ثَلاَثًا وَأَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَسَلْمَانُ أَمَرَنِى بِحُبِّهِمْ وَأَخْبَرَنِى أَنَّهُ يُحِبُّهُمْ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از بریده بن حصیب روایت شده که رسول اللهصگفت: الله مرا امر کرده که چهار نفر را دوست بدارم و الله نیز آنها را دوست دارد. گفته شد: یا رسول الله! اسمهای آنها را برای ما بگو. گفت: علی از آنهاست و آن را سه مرتبه تکرار کرد. و ابوذر و مقداد و سلمان. الله امر کرده که آنها را دوست بدارم و الله نیز آنها را دوست دارد».
***
«حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُوسَى حَدَّثَنَا شَرِيكٌ عَنْ أَبِى إِسْحَاقَ عَنْ حُبْشِىِّ بْنِ جُنَادَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: عَلِىٌّ مِنِّى وَأَنَا مِنْ عَلِىٍّ وَلاَ يُؤَدِّى عَنِّى إِلاَّ أَنَا أَوْ عَلِىٌّ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ اللهج باب مناقب علي بن أبيطالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از حبشی بن جناده روایت شده که رسول اللهصگفت: علی از من و من از علیام و ادا نخواهد کرد (عهدی را) از جانب من إلا خودم یا علی».
***
«حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ مُوسَى الْقَطَّانُ الْبَغْدَادِىُّ حَدَّثَنَا عَلِىُّ بْنُ قَادِمٍ حَدَّثَنَا عَلِىُّ بْنُ صَالِحِ بْنِ حَىٍّ عَنْ حَكِيمِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنْ جُمَيْعِ بْنِ عُمَيْرٍ التَّيْمِىِّ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ آخَى رَسُولُ اللَّهِ ج بَيْنَ أَصْحَابِهِ فَجَاءَ عَلِىٌّ تَدْمَعُ عَيْنَاهُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ آخَيْتَ بَيْنَ أَصْحَابِكَ وَلَمْ تُؤَاخِ بَيْنِى وَبَيْنَ أَحَدٍ. فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَنْتَ أَخِى فِى الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از ابن عمربروایت شده که گفت: رسول اللهصبین اصحابش اخوت برقرار کرد. علی با چشمانی اشک آلود آمد و گفت: یا رسول الله! بین اصحابت اخوت برقرار کردی ولی مرا با کسی برادر نکردی. رسول اللهصگفت: تو برادر من در دنیا و آخرت هستی».
***
«حَدّثَنَا سُفْيَانُ بنُ وَكِيعٍ حدثنا عُبَيْدُ اللّهِ بنُ مُوسَى عَن عِيَسَى بنِ عُمَرَ عَن السّدّيّ عَن أنَسِ بنِ مالِكٍ قالَ: كَانَ عِنْدَ النّبِيّ ج طَيْرٌ فقالَ اللّهُمّ ائْتَنِي بِأَحَبّ خَلْقِكَ إلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي هَذَا الطّيْرَ فَجَاءَ عَليٌّ فأكَلَ مَعَهُ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از انس بن مالکسروایت شده که گفت: پرندهای نزد رسول اللهصبود. گفت: اللهم! محبوبترین خلق تو بیاید تا با من این مرغ را بخورد. علی آمد و با او خورد».
***
«حَدّثَنَا خَلادُ بنُ أَسْلَمَ البَغْدَادِيّ حدثنا النّضْرُ بنُ شُمَيْلٍ أخبرنا عَوْفٌ عَن عبْدِ اللّهِ بنِ عَمْرِو بنِ هِنْدٍ الْجَمَلِيّ قالَ: قالَ عَلِيٌّ كُنْتُ إذَا سَأَلْتُ رَسُولَ اللّهِ ج أَعْطَانِي وَإِذَا سَكَتٍّ ابْتَدَأَنِي». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از علیسروایت شده که گفت: وقتی از رسول اللهصسؤال میکردم جواب میداد و وقتی ساکت میماندم او شروع میکرد».
***
«حَدّثَنَا إِسماعيلُ بنُ مُوسَى أخبرنا مُحمّدُ بنُ عُمَرَ بنِ الرّومِيّ حدثنا شَرِيكٌ عَن سَلَمَةَ بنِ كُهَيْلٍ عَن سُوَيْدِ بنِ غَفلَةَ عَن الصّنَابِحِيّ عَن عَلِيٍّ قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ ج: أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از علی روایت شده که رسول اللهصگفت: من دار الحکمت هستم و علی باب آن است».
***
«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِى زِيَادٍ حَدَّثَنَا الأَحْوَصُ بْنُ الْجَوَّابِ أَبُو الْجَوَّابِ عَنْ يُونُسَ بْنِ أَبِى إِسْحَاقَ عَنْ أَبِى إِسْحَاقَ عَنِ الْبَرَاءِ أَنَّ النَّبِىَّ ج بَعَثَ جَيْشَيْنِ وَأَمَّرَ عَلَى أَحَدِهِمَا عَلِىَّ بْنَ أَبِى طَالِبٍ وَعَلَى الآخَرِ خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ وَقَالَ: «إِذَا كَانَ الْقِتَالُ فَعَلِىٌّ». قَالَ: فَافْتَتَحَ عَلِىٌّ حِصْنًا فَأَخَذَ مِنْهُ جَارِيَةً فَكَتَبَ مَعِى خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ إِلَى النَّبِىِّ ج يَشِى بِهِ فَقَدِمْتُ عَلَى النَّبِىِّ ج فَقَرَأَ الْكِتَابَ فَتَغَيَّرَ لَوْنُهُ ثُمَّ قَالَ: «مَا تَرَى فِى رَجُلٍ يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ». قَالَ قُلْتُ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ غَضَبِ اللَّهِ وَغَضَبِ رَسُولِهِ وَإِنَّمَا أَنَا رَسُولٌ. فَسَكَتَ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از براء بن عازبسروایت شده که گفت: نبیصدو جیش را یکی به امارت علی بن ابی طالب و دیگری به امارت خالد بن ولید مبعوث کرد و گفت: اگر قتال صورت گرفت علی امیر باشد. علی حصنی را فتح کرد و جاریهای از آن گرفت (کنیزی را مال خود کرد). خالد به نبیصنوشت و از علی شکایت کرد. براء گوید: نزد نبیصآمدم و او کتاب (نامه) را خواند و رنگش تغییر کرد و گفت: بر مردی که الله و رسولش را دوست دارد و الله و رسولش او را دوست دارند چه میبینی؟ براء گوید: گفتم: اعوذ بالله از غضب الله و از غضب رسولش. من فقط رسولی هستم پس رسول اللهصساکت شد».
***
«حَدّثَنَا عَلِيّ بنُ المُنْذِرِ الكُوفِيّ أخبرنا محمّدُ بنُ فُضَيْل، عَن الأجْلَحِ، عَن أبي الزّبَيْرِ عَن جابِرٍ قالَ: دَعا رَسُولُ اللّهِ ج عَلِيّاً يَوْمَ الطّائِفِ فانْتَجَاهُ فقالَ النّاسُ: لَقَدْ طَالَ نَجْوَاهُ مَعَ ابنِ عَمّهِ فقالَ رَسُولُ اللّهِ ج: ما انْتَجَيْتُهُ وَلَكِنّ اللّهَ انْتَجَاهُ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج، باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از جابرسروایت شده که گفت: رسول اللهصروزی در طائف علی را دعوت کرد و با او نجوی نمود. مردم گفتند نجوای او با پسر عمویش طولانی شد. رسول اللهصگفت: من با او نجوی نکردم ولکن الله با او نجوی کرد».
***
«حَدَّثَنَا عَلِىُّ بْنُ الْمُنْذِرِ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلٍ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِى حَفْصَةَ عَنْ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِى سَعِيدٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لِعَلِىٍّ «يَا عَلِىُّ لاَ يَحِلُّ لأَحَدٍ أَنْ يُجْنِبَ فِى هَذَا الْمَسْجِدِ غَيْرِى وَغَيْرَكَ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از ابی سعیدسروایت شده که رسول اللهصگفت: یا علی! بر احدی حلال نیست که در حال جنابت از این مسجد (مسجد النبی) عبور کند غیر از من و تو».
***
«حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُوسَى حَدَّثَنَا عَلِىُّ بْنُ عَابِسٍ عَنْ مُسْلِمٍ الْمُلاَئِىِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ بُعِثَ النَّبِىُّ ج يَوْمَ الاِثْنَيْنِ وَصَلَّى عَلِىٌّ يَوْمَ الثُّلاَثَاءِ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از انس بن مالکسروایت شده که گفت: نبیصروز دوشنبه مبعوث شد (برسالت) و او و علی روز سه شنبه صلات خواندند».
***
«حَدّثَنَا مُحمّدُ بنَ حُمَيْدٍ الرّازِيّ حدثنا إِبْرَاهيمُ بنُ المخْتَارِ عَن شعْبَةَ عَن أَبي بَلْجٍ عَن عَمْرِو بنِ مَيْمُونٍ عَن ابنِ عبّاسٍ: أَن النّبيّ ج أَمَرَ بِسَدّ الأبْوَابِ إِلاّ بابَ عَلِيٍّ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از ابن عباسبروایت شده که گفت: نبیصامر به سد ابواب (مسجد) کرد إلا باب علی».
ممکن است در برههای از زمان چنین بوده باشد ولی رسول اللهصدر آخر عمرش که خبر از وفات خود داد به سد ابواب امر کرد إلا باب ابوبکر الصدیقس. این نشان میدهد که در زمان وفات رسول اللهصبابی بر مسجد النبی باز نمیشد إلا باب خانه ابوبکر الصدیقسوالله أعلم.
***
«حَدَّثَنَا نَصْرُ بْنُ عَلِىٍّ الْجَهْضَمِىُّ حَدَّثَنَا عَلِىُّ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ أَخْبَرَنِى أَخِى مُوسَى بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَخَذَ بِيَدِ حَسَنٍ وَحُسَيْنٍ فَقَالَ: مَنْ أَحَبَّنِى وَأَحَبَّ هَذَيْنِ وَأَبَاهُمَا وَأُمَّهُمَا كَانَ مَعِى فِى دَرَجَتِى يَوْمَ الْقِيَامَةِ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از علی بن ابی طالبسروایت شده که گفت: نبیصدست حسن و حسین را گرفت و گفت: هرکس مرا و این دو را و پدر و مادر این دو را دوست بدارد همراه من و در درجه من در یوم القیامه باشد».
***
«حَدّثَنَا مُحمدُ بنُ حُمَيْدٍ حدثنا إبْرَاهِيمُ بنُ المُخْتَارِ عَن شعْبَةَ عَن أَبي بَلْجٍ عَن عَمْرِو بنِ مَيْمُونٍ عَن ابنِ عبّاسٍ قالَ: أَوّلُ مَنْ صَلّى عَلِيّ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از ابن عباسبروایت شده که گفت: اولین شخصی که صلات خواند علی بود».
***
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى قَالاَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ عَنْ أَبِى حَمْزَةَ رَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ قَالَ سَمِعْتُ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ يَقُولُ أَوَّلُ مَنْ أَسْلَمَ عَلِىٌّ. قَالَ عَمْرُو بْنُ مُرَّةَ فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لإِبْرَاهِيمَ النَّخَعِىِّ فَأَنْكَرَهُ وَقَالَ أَوَّلُ مَنْ أَسْلَمَ أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج، باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از زید بن ارقم روایت شده که گفت: اولین شخصی که اسلام آورد علی بود. عمرو بن مره (از راویان این حدیث) گوید: این را به ابراهیم نخعی ذکر کردم ولی او انکار کرد و گفت: اولین شخصی که اسلام آورد ابوبکر صدیق بود».
***
«حَدّثَنَا عِيسى بنُ عُثْمانَ ابنِ أخِي يَحْيَى بنِ عِيسَى الرّمْلِيّ حدثنا عِيسَى الرّمْلِيّ عَن الأعْمَشِ عَن عَدِيّ بنِ ثابِتٍ عَن زِرّ بنِ حُبَيْشٍ عَن عَلِيٍّ قالَ: لَقَدْ عَهِدَ إليّ النّبيّ ج النبيَّ الُأمّيَّ أنّهُ لاَ يُحِبُّكَ إلاّ مُؤْمِنٌ وَلاَ يُبْغِضُكَ إلاّ مُنَافِقٌ». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از علیسروایت شده که گفت: نبی امّی صبر من عهد کرده که تو را دوست نمیدارد إلا مؤمن و به تو بغض نمیورزد إلا منافق».
***
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ وَيَعْقُوبُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ وَغَيْرُ وَاحِدٍ قَالُوا أَخْبَرَنَا أَبُو عَاصِمٍ عَنْ أَبِى الْجَرَّاحِ حَدَّثَنِى جَابِرُ بْنُ صُبْحٍ قَالَ حَدَّثَتْنِى أُمُّ شَرَاحِيلَ قَالَتْ حَدَّثَتْنِى أُمُّ عَطِيَّةَ قَالَتْ: بَعَثَ النَّبِىُّ ج جَيْشًا فِيهِمْ عَلِىٌّ. قَالَتْ فَسَمِعْتُ النَّبِىَّج وَهُوَ رَافِعٌ يَدَيْهِ يَقُولُ: اللَّهُمَّ لاَ تُمِتْنِى حَتَّى تُرِيَنِى عَلِيًّا». [سنن الترمذي لـمحمد بن عيسى الترمذي، كتاب الـمَنَاقِبِ عَنْ رَسُولِ الله ج باب مناقب علي بن أبي طالبس يُقَالُ وَلَهُ كُنْيَتَانِ: أبُو تُرَابٍ وَأبُو الْحَسَنِ].
«از ام عطیه روایت شده که گفت: نبیصجیشی را مبعوث کرد که بین آنها علی بود. شنیدم که رسول اللهصدر حالی که دستانش را بلند کرده بود میگفت: اللهم! مرا نمیران تا علی را ببینم».
***
«حَدَّثَنَا عَلِىُّ بْنُ مُحَمَّدٍ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ أَخَبَرَنِى حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ عَلِىِّ بْنِ زَيْدِ بْنِ جُدْعَانَ عَنْ عَدِىِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ قَالَ أَقْبَلْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِى حَجَّتِهِ الَّتِى حَجَّ فَنَزَلَ فِى الطَّرِيقِ فَأَمَرَ الصَّلاَةَ جَامِعَةً فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِىٍّ فَقَالَ: «أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ». قَالُوا: بَلَى. قَالَ: «أَلَسْتُ أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ». قَالُوا: بَلَى. قَالَ: فَهَذَا وَلِىُّ مَنْ أَنَا مَوْلاَهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ اللَّهُمَّ عَادِ مَنْ عَادَاهُ». [سنن ابن ماجه، لأبي عبد الله محمد بن يزيد الربعي، کتاب فضائل أصحاب رَسُول اللَّه ج باب فَضْلُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍس].
«از براء بن عازبسروایت شده که گفت: در حجة الوداع در معیت رسول اللهصبودیم که در طریقی فرود آمد و به صلات جامعه امر کرد و دست علی را گرفت و گفت: آیا من أولی به مؤمنین از انفسشان نیستم؟ گفتند: بلی. گفت: آیا من أولی به هر مؤمنی از نفس خودش نیستم؟ گفتند: بلی. گفت: پس این ولی هر آنکه من مولای اویم است. اللهم! دوست بدار آنکس که او را دوست بدارد. اللهم! دشمن بدار آنکس که او را دشمنی کند».
***
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوْسَى الوَاسِطِيُّ. حَدَّثَنَا المُعَلَى بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ. حَدَّثَنَا ابْن أَبِي ذِئْبٍ، عَنْ نَافِعٍ، عَنْ ابْن عُمَر، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الْحَسَنُ وَالحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ. وَأَبُوهُمَا خَيْرٌ مِنْهُمَا». [سنن ابن ماجه، لأبي عبد الله محمد بن يزيد الربعي، کتاب فضائل أصحاب رَسُول اللَّه ج باب فَضْلُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍس].
«از ابن عمربروایت شده که رسول اللهصگفت: حسن و حسین دو سید شباب اهل جنت هستند و پدرشان بهتر از آن دو است».
***
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الرَّازِىُّ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى أَنْبَأَنَا الْعَلاَءُ بْنُ صَالِحٍ عَنِ الْمِنْهَالِ عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِىٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ ج وَأَنَا الصِّدِّيقُ الأَكْبَرُ لاَ يَقُولُهَا بَعْدِى إِلاَّ كَذَّابٌ صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِينَ». [سنن ابن ماجه، لأبي عبد الله محمد بن يزيد الربعي، کتاب فضائل أصحاب رَسُول اللَّه ج باب فَضْلُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍس].
«از علیسروایت شده که گفت: من عبدالله و برادر رسولشصهستم و من صدیق اکبر میباشم. بعد از من کسی آن را نگوید إلا کذاب. قبل از مردم در هفت سالگی نماز خواندم».