مقدمه
إن الحمد لله نحمده ونستعينه ونستغفره ونعوذ بالله من شرور أنفسنا ومن سيئات أعمالنا من يهده الله فلا مضل له ومن يضلل فلا هادي له وأشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمداً عبده ورسوله صلى الله عليه وعلى آله وصحبه أجمعين. أما بعد:
شکی نیست که فاطمهی زهرالاز احترام، منزلت و جایگاه والا و ویژهای نزد همهی مسلمانان برخوردار است؛ به گونهای که مسلمانان حق آن بانوی بزرگوار و نزدیکی و قرابتش با رسول اللهصرا رعایت میکنند و سفارش پدر بزرگوارش (پیامبر اکرمص) را در بارهاش پاس میدارند که فرموده است: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّى فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِى» [۱]ترجمه: «فاطمه پارهی تن من است؛ هرکه او را خشمگین نماید، مرا خشمگین نموده است».
فاطمهلاز خاندانی است که رسول اللهصدر غدیرخم، در بارهای آنان فرمود: «أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى» [۲]ترجمه: «در بارهای اهل بیتم، الله را به شما یادآوری میکنم».
فاطمه زهرالسرور و بانوی زنان اهل بهشت است، چنانچه امام بخاری/در صحیح خویش این را روایت کرده است [۳].
با این حال برخی از مردم، رویکرد نامناسب و تجارتگونهای نسبت به این قرابت رسول اللهصدر پیش گرفته و باورهای واهی و بیاساسی بر پایهی این قرابت، بنا نهادهاند که در میان بسیاری از افراد ناآگاه رواج یافته است، تا بدین سان به اهداف و اغراض دست یابند که از مقصود رسول اللهصبسیار دور است و از بزرگترین مخالفتها با اصول توحیدی این دین به شمار میرود.
بدین سان مشاهده میکنیم که این باطلگرایان، در طول تاریخ و در گذر ایام و ادوار، تاریخشان را با باطل خویش میسازند، و در مجموعهی طولانی از مکر، نیرنگ، دروغ و افترا، آنچه را که میخواهند، بنا مینهند. بدین ترتیب میبینیم دروغها و افسانههای سر هم میکنند، تا واقعیت زیبا را زشت نشان دهند، و عواطف و احساسات پیروانشان را برای رسیدن به اهداف شوم و ناشناختهی خویش و اشباع امیال و خواستههای نفسانی خود شعلهور نمایند. ﴿وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ١٠٢﴾[البقرة: ۱۰۲]. «و اگر مىدانستند، بد چیزى است آنچه خودشان را به [بهاى] آن فروختند»
و همه اینها را به حساب عوام و تودهی شیعه انجام میدهند، به گونهای که از محبت عوام شیعه به اهل بیت پیامبرصسوء استفاده میکنند و آنان را از راه راست منحرف کرده، به سوی هلاکت سوق میدهند، چرا که اگر احساس و عاطفه در چارچوب ضوابط شرعی و عقلانی قرار نگیرد، صاحبش را به هلاکت و نابودی و فرجام بسیار بدی میکشاند.
به گفتهی شاعر:
چو شور عشق درآمد، قرار عقل نماند
درون مملکت چون دو پادشا گنجد؟
متأسفانه این، همان واقعیت دردناکی است که امروزه عوام شیعه در آن به سر میبرند، چنانکه احساسات و عواطفشان با دروغها و داستانهای برانگیخته و شعلهور میشود که الله هیچ دلیلی بر صحت و درستی آن نازل نکرده است، کسانی که با احساسات عوام شیعه بازی میکنند، به دنبال این هستند که هرچه از باورهای باطل و بیاساس که میخواهند، وارد عقلها و اندیشههای ایشان نمایند. ﴿وَيَمۡكُرُونَ وَيَمۡكُرُ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ٣٠﴾[الأنفال: ۳۰] «و مکر و نیرنگ میورزند و الله هم نقشه میکشد و تدبیر میکند، و الله بهترین تدبیرکننده است».
ای کسی که قلبش آکنده از محبت اهل بیت پیامبرصاست با تو سخن میگویم، و این کلمات سرشار از مهر و محبت را از سوی کسی تقدیمت میدارم که روزگاری همانند تو در این واقعیت تلخ زندگی میکرده و باوری همچون باور تو داشته است تا اینکه الله قلبش را به نور قرآن و سنت روش نمود، و او از اجارهی عقلش به دیگران (با هر پایهی علمی و دینی که داشتهاند) باز آمده و عقل و خرد خویش را مطابق شریعت به کار بسته و این خود به فضل الله سبب هدایتش به سوی حقیقت و راه راست بوده و غباری را که بر چشمانش قرار داشته، زدوده است. الله بر آنچه میگویم گواه است ﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا٧٩﴾[النساء: ۷۹] «و الله به عنوان گواه کافی است» ﴿وَمَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٠٩﴾[الشعراء: ۱۰۹] «من برای این دعوت هیچ پاداشی از شما نمیخواهم، اجر من تنها با پروردگار جهانیان است».
بنابراین، من از تو خواننده گرامی درخواست میکنم که زمام عقل و اندیشهات را به دیگری ندهی تا او به جای تو بیندیشد، چنانچه نویسندهی این سطور، زمانی اینچنین بود، به راستی عقل، نعمت بزرگی است که پروردگار به ما عنایت نموده، تا آن را در جهت رضایتش به کار بندیم و با آن حق و باطل را از هم تشخیص دهیم، امام علیس فرموده است: «بندهی دیگران مباش، چرا که الله تو را آزاد آفریده است» [۴].
روز قیامت تو خود مسؤول اعمال خویش خواهی بود، و تنها خودت در این باره بازخواست خواهی شد، پس به هوش باش تا از کسانی نباشی که پروردگار دربارهی آنان فرموده است: ﴿وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِيلَا۠٦٧﴾[الأحزاب: ۶۷] «و میگویند: پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه نمودند».﴿يَوۡمَ لَا يَنفَعُ ٱلظَّٰلِمِينَ مَعۡذِرَتُهُمۡۖ﴾[غافر: ۵۲]. «[این سخن را زمانی میگویند که] در آن روز عذرخواهی ستمکاران هیچ سودی به آنان نمیبخشد».امیدوارم که پروردگار، تو را در شمار آنان قرار ندهد.
پس از این مقدمه به توفیق الهی در این چند صفحه به بیان نادرستی و بطلان دروغهای میپردازم که علمای شیعه و سرآمدان مذهبی آنان به طور خاص در جهت ایجاد کینه و بغض در میان پیروانشان نسبت به بهترینهای این امت بعد از پیامبرصیعنی نسبت به یاران آن بزرگوار، سر هم کرده و به خورد دیگران داده اند. منظورم ادعایی است که تحت عنوان «مظلومیت زهراء» و شکستن استخوانهای پهلوی آن بانو و کشتن جنینی که در شکم داشت و نیز به آتش کشیدن خانهاش مطرح میکنند.
گرچه متأسفانه در این راستا به برخی از خواستههای خویش رسیدهاند، ولی باطل هرچقدر که رشد کند، بازهم فرجامی جز فروپاشی و نابودی ندارد [۵].
پیش از پرداختن به اصل موضوع دوست دارم چند نکته را یادآوری کنم:
۱- بنده در مورد مسایل راویه و احادیثی که پیرامون این موضوع روایت شده، به تفصیل سخن نگفتهام و به بیان نادرستی روایتها از لحاظ متن، عقل و واقعیت بسنده کردهام، زیرا بحث و بررسی فراوانی پیرامون این روایات صورت گرفته که پرداختن به آن به درازا میانجامد و این چند صفحه گنجایش آن را ندارد، از سوی دیگر بررسی مفصل این روایات برای بسیاری از مردم دشوار است، چرا که علم حدیث، دانش گسترده و و دریای بیکرانی است که تنها تعداد اندکی از کسانی که به آن میپردازند، به خوبی از عهدهاش برمیآیند. از این رو مناسب دیدم که در این کتابچهی مختصر این مسایل را بگنجانم.
۲- متأسفانه بسیاری از مردم در دوران ما به خواندن کتابهای جدیدی روی آوردهاند که در زمینهی تاریخ به نگارش درآمده و بدون توجه به درستی یا نادرستی داستان، فقط به جمال و زیبای آن توجه شده است. از اینرو چارهای جز این نداریم که تاریخ را همچون احادیث رسول اللهصمورد بررسی قرار دهیم، به ویژه اگر موضوع مورد نظر حاوی احکام شرعی باشد. چنانچه هنگام مطالعهی احادیث دقت میکنیم که آیا خبر یا روایتی که میخوانم، به راستی از رسول اللهصثابت شده یا نه؟ و تنها در صورتی به چنین شناختی دست مییابیم که سند و متن روایت را مورد بررسی و کنکاش قرار دهیم تا بدین سان حدیث رسول اللهصرا از آنچه جزو آن نیست، پاک بگردانیم. در این میان فرقی نمیکند که اشکال به سبب وهم راوی باشد یا به سبب اشتباهش و یا برآمده از جعل و دروغ دروغگویان و دشمنان دسیسه گر دین. البته اگرچه از دیدگاه علماء میتوان با تساهل و آسانگیری بیشتری روایات تاریخی را مطالعه و بررسی کرد، اما در عین حال باید روایاتی را که دربارهی مدح یا نکوهش افراد میباشد، با دقت زیاد مورد بررسی قررا دهیم، به ویژه اگر روایت تاریخی، حاوی ذم و نکوهش کسانی همچون صحابه باشد که قرآن به کثرت ستوده شدهاند و خوبیها و زیباییهای اخلاقی آنان بیان شده است.
۳- چه خوبست خوانندهی گرامی میان روایات موجود در کتابهای تاریخ و سنت و میان روایتهای صحیح فرق بگذارد و به این نکته توجه داشته باشد که چه بسا اگرچه موضوعی به صورت روایت ثبت شده، اما بدین معنا نیست که حتماً صحیح است. از اینرو برخی از روایتهای موجود در کتابها، صحیح، و برخی ضعیف و حتی موضوع ساختگی است، زیرا بسیاری از مصنفان و تدوینگران روایتها به ویژه متقدمین، مانند امام طبری/در جمعآوری روایتهای اصل را بر این گذاشتهاند که، همه را نقل کنند، بیآن که خود را تنها به جمعآوری روایتهای صحیح ملزم بدانند، آنان به ذکر سندهای روایتها بسنده کردهاند تا بدینسان زمینهی بحث و بررسی برای آیندگانشان فراهم باشد و آنانکه در علم حدیث، توانایی و تبحر دارند، بتوانند براساس ضوابط این دانش به پژوهشهای روایی پردازند. امام طبری در مقدمه تاریخش میگوید: «چه بسا در این کتابم، خبر و گزارش از گذشتگان روایت کرده و آوردهام که خواننده یا شنوندهاش آن را ناپسند میداند، به گونهای که هیچ وجهی از صحت و حقیقت برایش نمییابد. از اینرو باید دانست که این امر از طرف ما نیست، بلکه از سوی راویان است و ما آن را به همان نحوی که به ما رسیده نقل کردهایم».
این مسأله درخور تأکید و توجه فراوانی است، زیرا برخی از مردم دچار اشتباه شده و گمان میکنند که هرچه در کتابهای اهل سنت آمده نزدشان صحیح است و دلیل و حجتی در برابر آنان به شمار میرود، حال آنکه چنین پنداری درست نیست، بلکه کتابهایی وجود دارد که مصنفان آن خود را ملزم نمیدانستهاند که حتماً روایتهای صحیح را جمعآوری کنند، بلکه بسیاری از کتابها، صرفاً به بیان روایتهای موضوع میپردازد که از آن جمله میتوان کتاب «الموضوعات» ابن جوزی را نام برد، روایات آن دسته از مصنفان که به ذکر سندهای روایتها بسنده کرده و اصل را بر جمعآوری روایتها گذاشتهاند، نه بر صحت آن، در چارچوب ضوابط علمی دانش حدیث، به بحث و بررسی گذاشته میشود تا صحت، ضعف و یا ساختگیبودن آنها مشخص گردد، و این رویکرد دربارهی کتابهای تاریخ اهمیت بیشتری دارد. زیرا در تاریخ و روایات تاریخی امثلهها و مسایل وارد شده که نادرست است. خلاصه اینکه تفاوت واضحی میان وجود روایت در کتابها با صحت و درستی آن وجود دارد.
[۱] صحیح بخاری، باب مناقب قرابة رسول الله ص(۵ / ۲۰۰۴) صحیح مسلم، باب فضائل فاطمة (۴ / ۱۹۰۲). [۲] صحیح مسلم، باب فضائل علی بن ابی طالب (۴ / ۱۹۰۲). [۳] صحیح بخاری، باب مناقب فاطمة (۳ / ۱۳۷۴). [۴] نهج البلاغه (۳ / ۵۱). [۵] پروردگار متعال مثال جالبی دربارهی این ویژگی باطل بیان نموده است، نگاه به سورهی رعد، آیة ۱۷.